24.10.2014 Views

ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻣﺴﻠﺴﻞ: ٢٤ - فرهنگستان زبان و ادب فارسی

ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻣﺴﻠﺴﻞ: ٢٤ - فرهنگستان زبان و ادب فارسی

ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻣﺴﻠﺴﻞ: ٢٤ - فرهنگستان زبان و ادب فارسی

SHOW MORE
SHOW LESS

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

نامهفرهنگستان<br />

فرهنگستان زبان و ادب فارسی<br />

دوره ششم‎٬‎ شماره چهارم<br />

آذر ١٣٨٣<br />

دارای درجه علمی پژوهشی<br />

مصوّ‏ ب وزارت علوم‎٬‎ تحقیقات و فناوری<br />

مدیرمسئول:غلامعلیحدّ‏ ادعادل<br />

هیئت تحریریه:‏ عبدالمحمد آیتی‎٬‎ حسن حبیبی‎٬‎<br />

غلامعلی حدّ‏ اد عادل‎٬‎ محمد خوانساری‎٬‎ بهمن سرکاراتی‎٬‎<br />

احمد سمیعی ‏(گیلانی)‏‎٬‎ علیاشرف صادقی<br />

سردبیر:‏ احمد سمیعی ‏(گیلانی)‏<br />

مدیر داخلی:‏ ثریّا پناهی<br />

ویراستار فنی:‏ حکیمه دسترنجی<br />

همکاران پژوهشی:‏ ثریا پناهی‎٬‎ سهیلا غضنفری‎٬‎ آزاده اتکال<br />

طرّاح:‏ فاطمه ملکافضلی<br />

حروفنگاری و صفحهآر ایی:سینانگار<br />

لیتوگرافی‎٬‎ چاپ و صحافی:‏ نقرهآبی<br />

مسئول چاپ و توزیع:‏ حسین ایّوبیزاده<br />

نشانی:‏ خیابان ولنجک‎٬‎ خیابان پانزدهم شرقی‎٬‎ شماره ٣٦<br />

صندوق پستی:‏ ‎٩٤‎‎٦٣‎-‎٧٥‎‎١٥٨‎<br />

تلفن:‏ ‎٨‎-‎٩٤‎‎٤٣‎‎٢٤١‎‎٬‎‎٩٢‎‎٢٤‎‎٨٧١‎ دورنگار:‏ ‎٥٦‎‎٤٣‎‎٢٤١‎<br />

ri.ymedacanaisrep@hemanraf<br />

شماره مسلسل:‏ ٢٤<br />

بهای این شماره:‏ ١٠٠٠٠ ریال<br />

بهای اشتر اک هر دوره (٤ شماره):‏ ٤٥٠٠٠ ریال<br />

‏(برای دانشجو:‏ ٣٠٠٠٠ ریال)‏<br />

شماره حساب مجله:‏ ٩٠٠٨١ بانک ملی ایران‎٬‎<br />

شعبه عباسآباد غربی‎٬‎ کد ٨٠٣


01FEHRFA ن‎٦‎ ١ C:7 ZAR76 ص ١٣:٤٩ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />

فهرست<br />

زبان فارسی و خدمات مرکز نشر دانشگاهی سردبیر ٢<br />

٦<br />

حسن حبیبی طرح تدوین اصطلاحات و تعبیرات حقوقی ١٦<br />

نصراهلل پورجوادی مناظره شطرنج و نرد ٣٠<br />

علی خزاعیفر تکیه جمله در جمله ساده فارسی ٤٨<br />

تقی وحیدیان کامیار شناسه فعل نه ضمیر متصل فاعلی است و نه نهاد اجباری ٥٦<br />

محمد راسخ مهند جایگاه مفعول مستقیم در فارسی ٦٧<br />

ناصرقلی سارلی معیارسازی و ملاحظات تجویزی ٧٤<br />

وحید سبزیانپور نگاهی تازه به نظم خونفشان ٨٥<br />

معصومه معدنکن سوانح روزگار و زندگی جمالالدین محمد بن عبدالرزاق اصفهانی ٩٨<br />

سرور همایون مثنوی طریقالتحقیق از کیست؟ ١٠٩<br />

ریکاردو زیپولی پژوهش در فن قافیه شعر فارسی ١١٥<br />

رضا اشرفزاده نگاهی به چاپی تازه از منطقالطیر ١٢٥<br />

حبیب برجیان کمال در تحقیق ١٢٨<br />

محسن ذاکرالحسینی فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار ١٣٤<br />

سید علی آلداود ترکمانان ایران در آستانه ظهور صفویه ١٣٩<br />

آناهید اُ‏ جاکیانس مروری بر آثار احمد محمود (١) نگاهی به راهکارهای واژهگزینی در زبان فارسی دری محمدحسین یمین ١٥٩<br />

١٦٣<br />

ثریا پناهی عناصر واژگانی فارسی در زبان اردو ١٧١<br />

احمد تفضّ‏ لی/‏ ترجمه جمیله حسنزاده یادداشتهای پهلوی کتاب:‏ کتابشناسی عمر خیام؛ بانوگشسبنامه؛ تاریخ ادبیات فارسی در شبهقاره هند؛ جامع العلوم ١٧٩<br />

‏(ستّ‏ ینی)؛ ماجرا در ماجرا؛ زبان و ادبیات ایران باستان؛ سهم نصیرالدین طوسی در نظریه قافیه<br />

در عربی و فارسی؛ دانشنامهایر انیان ارمنی؛ فرهنگنامه موضوعی توصیفی علوم انسانی؛ ناصر خسرو<br />

لعل بدخشان؛ یادگار.‏<br />

نشریات ادواری:‏ پیک نور؛ نامه ایران باستان.‏ ١٩٢<br />

مقاله:‏ نزول معنا؛ گفت و گو با دکتر امیلیا نرسیسیانس درباره نقش دوزبانگی در ١٩٧<br />

پیشبرد فرهنگ؛ بیتهای زنستیزانه در شاهنامه؛ ملمّعات گیلکی قاسم انوار؛<br />

عبیداهلل عبیدی فارسیگویی از دیار بنگال؛ ناصر بخاری و متن انتقادی آثار او؛<br />

عبدالقاهر جرجانی و نظریه ادبیات؛ طرح پایگاه متون زبان و ادب فارسی.‏<br />

٢٠٥<br />

گرامیداشت پروفسور ریچارد نلسون فرای ٢٠٨<br />

جایزه ادبی پروین اعتصامی ٢١١<br />

نمایه دورههای یکم تا پنجم ‏(شمارههای مسلسل ١ تا ٢٠) ٢٢٧<br />

نمایه دوره ششم ‏(شمارههای مسلسل ٢١ تا ٢٤) کامیار عابدی ٢٣٤<br />

...................................................................................................................<br />

Table of Contents<br />

1<br />

Summary of Articles in English<br />

2


02SARMQA تح:‏ ١٣٨٣/٦/٢٥ ن‎٣‎ D:3 ٥ ص ‏(شد‎٤‎ص)‏ ١٣:٤٩ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />

زبان فارسی و خدمات مرکز نشر دانشگاهی<br />

مرکز نشر دانشگاهی یکی از سازمانهایی است که به حفظ سلامت زبان فارسی و<br />

تقویتآن و معرّ‏ فی و ترویج فرهنگ ایر انیاسلامی خدمات درخور ستایشی کرده<br />

است.‏ این مرکز در شرایطی تأسیس شد که دانشگاهها دوره فترت را میگذراندند و<br />

اعضای هیئتهای علمی موظف شده بودند در رشته خود کاری تحقیقی ارائه دهند.‏ این<br />

آثار تحقیقی‎٬‎ برای آنکه به مرحله نشر برسند‎٬‎ به ارزیابی و ویرایش علمی وساخ تاری و<br />

زبان ی و فنینیاز داشتن د و این کارهاب ه مرکز نشر دانشگاهی محوّ‏ ل شد.‏<br />

خوشبختانه برای این عملیّات تیم بسیار مجهز و مجرّ‏ بی از ویراستاران متخصص<br />

دررشتههای علمی و ادبی و فنّی و نسخهپردازان و طرّ‏ احان و نمونهخوانان و ناظران<br />

چاپ در دسترس بود.‏ این تیم در انتشارات فرانکلین و سازمان ویرایش و تولید فنی<br />

تشکیل شده و پرورش یافته بود سازمانی که برای آمادهسازی جزوههای درسی<br />

دانشگاه آزاد ایران بنیاد نهاده شده بود.‏<br />

مدیریت مرکز نشر دانشگاهی این تیم کارآمد را تقریباً دربست جذب کرد و میتوان<br />

گفت که با این اقدام هوشمندانه آن را سنگبنای موفقیت خود ساخت.‏ در عین حال‎٬‎<br />

جذب این تیم باعث شد سنّتی در صنعتِ‏ نشرِ‏ دانشگاهی‎٬‎ که در پرتو آموزش و تجارب<br />

متمادی تکوین یافته بود‎٬‎ ادامه یابد و غنی گردد.‏<br />

باری‎٬‎ مرکز نشر دانشگاهی با این دستمایه پرارزش اما رایگان فعالیت خود را آغاز<br />

نهاد و توانست ظرف ربع قرنی که از عمرش میگذرد دستاورد بس گرانمایهای عرضه بدارد<br />

و‎٬‎ در میان مراکز علمی و فرهنگیپس از انقلاب‎٬‎ میتوان گفت عنوان قهرمانی کسب کند.‏<br />

٢


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

سرمقاله ٣<br />

زبان فارسی و خدمات مرکز نشر دانشگاهی<br />

از کارهای تحقیقیِ‏ اعضای هیئت علمی دانشگاهها در دوره فترت آنچه قابل قبول<br />

طی<br />

ّ<br />

ارزیابی شده بود‎٬‎ به همّ‏ ت مرکز نشر دانشگاهی‎٬‎ آماده چاپ گردید و منتشر شد.‏<br />

عملیات آمادهسازیِ‏ آثار مذکور برای چاپ‎٬‎ مرکز احساس کرد که برای رفع تشتّت در<br />

زمینه اصطلاحات علمی و فنّی باید تدابیری بیندیشد.‏ این نیاز در جریان تهیه جزوههای<br />

درسی دانشگاه آزاد ایران نیز احساس شده بود و در آن دانشگاه گروههایی از استادان<br />

رشتههای گوناگون برای واژهگزینی تشکیل یافته بود که حاصل کار آنها به صورتهای<br />

متعدد در دسترس ویراستاران قرار گرفت.‏ پیش از آن نیز‎٬‎ به همّت بنیاد فرهنگ ایران‎٬‎<br />

فرهنگ اصطلاحات علمی منتشر شده بود.‏ مرکز نشر ادامهدهنده این جریان شد که نزدیک<br />

به سی واژهنامه تخصصی حاصل خدماتش در این حوزه است.‏<br />

مرکز نشر به انتشار کارهای تحقیقیِ‏ دوره فترتِ‏ دانشگاهی اکتفا نکرد.‏ واحدهای<br />

علمی و فنی که در این مرکز برای ارزیابی و ویرایش آن کارها پدید آمده بود فعالیت خود<br />

را ادامه دادند.‏ ثمره این فعالیت بیش از هزار عنوان کتاب در رشتههای متعدد علوم<br />

تجربی‎٬‎ علوم انسانی‎٬‎ فنون و زبان و ادبیات است دستاوردی که مایه فخر و مباهات هر<br />

سازمان انتشاراتی معتبری میتواند باشد.‏ کتابهایی که به همت مرکز نشر دانشگاهی<br />

منتشر شده در سطح دانشگاهی است و بسیاری از آنها مرتباً تجدید چاپ شده و<br />

شماری از آنها‎٬‎ به خصوص در مقوله نگارش و ویرایش و زبان و ادب فارسی و معارف و<br />

فرهنگ ایر انیاسلامی‎٬‎ با استقبال کمنظیر محافل علمی روبهرو شده است.‏<br />

در جنب نشر کتاب‎٬‎ در مرکز نشر دانشگاهی چندین مجلّه نیز تأسیس شد که برخی<br />

از آنها با انتشار مرتّب سابقه ممتد ٢٤ ساله ‏(نشر دانش)‏ و ٢١ و ٢٠ ساله ‏(از جمله معارف‎٬‎<br />

زبانشناسی‎٬‎ باستانشناسی و تاریخ‎٬‎ لقمان)‏ دارند و برخی دیگر ‏(نامه ایران باستان)‏‎٬‎ در همان<br />

مدت کوتاهی که از عمرشان میگذرد‎٬‎ در جامعه علمی ایران و خارج از کشور جا باز<br />

کردهاند.‏<br />

مرکز نشر دانشگاهی‎٬‎ علاوه بر فعالیت انتشاراتی‎٬‎ سمینارهایی با عناوین ‏«زبان<br />

فارسی»‏‎٬‎ ‏«زبان فارسی‎٬‎ زبان علم»‏‎٬‎ ‏«مسائل واژهگزینی و اصطلاحشناسی»‏‎٬‎ ‏«نگارش<br />

فارسی»‏ بعضاً در چند نوبت تشکیل داده که نتایج آنها به صورت مجموعه سخنرانیها<br />

منتشر شده است.‏ این مرکز‎٬‎ در واقع‎٬‎ مبتکر تشکیل مجامعی از این نوع بوده است.‏<br />

یکی از اقدامات بسیار سودمند مرکز نشر دانشگاهی تشکیل فروشگاه کتابهای


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٤ سرمقاله<br />

زبان فارسی و خدمات مرکز نشر دانشگاهی<br />

خارجی و واحد سفارش کتابهای خارجی است.‏ با تسهیلات این دو مرکزِ‏ خدماتی‎٬‎ هم<br />

تازهترین و معتبرترین کتابها در سطح دانشگاهی به زبانهای انگلیسی‎٬‎ فرانسه‎٬‎ آلمانی به<br />

بهای بسیار مناسب در دسترس علاقهمندان قرار میگیرد و هم سفارش کتابها بهآسانی<br />

بهانجام میرسد.‏<br />

مرکز نشر دانشگاهی با اقدامات و فعالیتهای خود‎٬‎ بهویژه به زبان و ادب فارسی و<br />

فرهنگ ایر انیاسلامی‎٬‎ خدمات گرانبهایی کرده است.‏ از جمله خدمات برجسته این<br />

مرکز در این ابواب است نشر کتابها و مجموعههایی به شرح زیر:‏<br />

چندین فهرست نسخههای خطی<br />

مجموعههایی از مقالات درباره ویرایش؛ زبان فارسی؛ زبان فارسی‎٬‎ زبان علم؛<br />

واژهگزینی و اصطلاحشناسی؛ گویشها؛ حافظ؛ نقد<br />

عناوین مهمّ‏ ی در مقولههای متون کهن‎٬‎ ترجمه متون کهن؛ معارف اسلامی‎٬‎ فلسفه<br />

و عرفان؛ زبان و ادب فارسی؛ تحقیقات ادبی و تاریخی.‏ از جمله این عناوین است:‏<br />

حی بن یقظان ‏(از ابنسینا‎٬‎ ترجمه و شرح فارسی منسوب به<br />

ّ<br />

مجموعه آثار عبدالرحمن سُ‏ لَمی؛<br />

جوزجانی)؛ مثنوی معنوی ‏(چاپ عکسی نسخه خطی مورّخ ٦٧٧ قونیه)؛ مکتوبات مولانا جلالالدین<br />

رومی؛ زبدةالحقایق عینالقضات همدانی؛ مجموعه فلسفی مراغه ‏(مشتمل بر آثاری از ابوحامد<br />

غزالی‎٬‎ عینالقضات‎٬‎ عمر بن سهلان ساوی‎٬‎ مجدالدین عبدالرزاق جیلی‎٬‎ ابنسینا‎٬‎ فارابی و دیگران‎٬‎<br />

چاپعکسی از روی مجموعه خطی مورّخ ‎٥٩٦-٧‎‎٬‎ متعلّق به کتابخانه دکتر اصغر مهدوی)؛ مرقّع نینامه<br />

جامی ‏(به خط میرعلی هروی مورّخ ‎٩٤٠‎‏)؛ ظفرنامه حمداهلل مستوفی ‏(به انضمام شاهنامه فردوسی به<br />

تصحیح حمداهلل مستوفی‎٬‎ چاپ عکسی از روی نسخه خطی مورّخ ‎٨٠٧‎‏)؛ کتاب الصّ‏ یدنه فی الطّب از<br />

ابوریحان بیرونی؛ مغازی ‏(ترجمه اثر محمد بن عمر واقدی در سه جلد)؛ رحیقالتحقیق فخرالدین<br />

مبارکشاه مرورودی (٥٨٤ هجری)؛ شرح گلشن راز الهی اردبیلی؛ معارف محقّق ترمذی؛<br />

داستانهای محبوب القلوب میرزا برخوردار فراهی؛ حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنائی؛<br />

جُ‏ نگِ‏ مهدوی ‏(تاریخ کتابت از ٧٥٣ به بعد‎٬‎ چاپ عکسی از روی نسخه خطی کتابخانه دکتر اصغر<br />

مهدوی)‏ ؛ تاریخ فلسفه در اسلام ‏(ترجمه اثر میانمحمد شریف در چهار جلد)؛ تفسیر قرآنی و زبان<br />

عرفانی ‏(ترجمه اثر پُل نویا)؛ تاریخ تحلیلی اسلام ‏(تا پایان خلافت امویان)؛ ابوسعید ابیالخیر ‏(حقیقت<br />

و افسانه)‏ ‏(ترجمه اثر فریتس مایر)؛ بهاءولد‎٬‎ زندگی و عرفان او ‏(ترجمه اثر فریتس مایر)؛ دو مجدّ‏ د<br />

‏(پژوهشهایی درباره محمد غزالی و فخر رازی)؛ سفینه تبریز ‏(مجموعه پرارزشی شامل حدود دویست


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

سرمقاله ٥<br />

زبان فارسی و خدمات مرکز نشر دانشگاهی<br />

رساله در ابواب گوناگون که در قرن هشتم هجریگردآوری شده است)‏<br />

اخلاقیات ‏(ترجمه اثر هانری دو فوشه کور)؛ حدیث عشق در شرق ‏(ترجمه اثر ژان کلودواده)؛<br />

جهان اسلام ‏(دو جلد)؛ دین و دولت در ایران عهد مغول ‏(سه جلد)؛ تاریخ و تمدن بینالنهرین ‏(سه<br />

جلد)؛ از سعدی تا آراگون ‏(تأثیر ادبیات فارسی در ادبیات فرانسه)؛ اشعار فارسی کاشیهای<br />

تختسلیمان؛ نگاهی به دنیای خاقانی ‏(سه جلد)؛ بزم دیرینه عروس<br />

غلط ننویسیم؛ آیین نگارش؛ شیوهنامه ضبط اعلام انگلیسی در فارسی؛ فرهنگ اعلام کتاب<br />

مقدّ‏ س؛ فرهنگ فارسیِ‏ زانسو؛ اشتقاق پسوندی در زبان فارسی؛ چکیدههای ایرانشناسی ‏(جلد<br />

٢٠-٬٢١ سالهای ‎١٣٧٦-٧‎‏)؛ کتابشناسی مولوی.‏<br />

در مدیریت علمی و فعالیتهای تحقیقی و انتشاراتیِ‏ مرکز نشر دانشگاهی عدهای از<br />

استادان‎٬‎ محققان‎٬‎ نویسندگان‎٬‎ مترجمان‎٬‎ ویراستاران‎٬‎ نسخهپردازان‎٬‎ طراحان و کاردانان<br />

فنّی شرکت مؤثّر و ممتد داشتهاند که ذکر اسامی آنها در این مقال و مجال میسّ‏ ر نیست.‏<br />

در این میان‎٬‎ نقش دکتر نصراهلل پورجوادی نمایان و ممتاز است.‏ در حقیقت‎٬‎ شخصیت<br />

علمی‎٬‎ حسن تشخیص و حمایت او بود که افرادی زبده و مجرّب و کارآشنا را به<br />

همکاری با مرکز جلب کرد و جاذبهای معنوی پدید آورد که این افراد با مزایای مادّیِ‏<br />

بسی نازلتر از مراکز علمی و فرهنگی دیگر به کار در مرکز و دوام آوردن در آن رغبت<br />

نشان دادند.‏<br />

سردبیر<br />

©


٨٣/٦/١٥ 03M-HABI ن‎٣‎ C:7 ١٠ ص ١٣:٤٩ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />

طرح تدوین اصطلاحات و تعبیرات حقوقی<br />

بر اساس قوانین و مقررات و دیگر اسناد حقوقی صدساله اخیر<br />

*<br />

و گزارش کوتاهی از زبان حقوقی این دوره<br />

حسن حبیبی<br />

١ طرح مسئله<br />

الفاظ و صیَغِ‏ حقوقی وسایل و ابزارِ‏ مفاهیم و قواعدِ‏ حقوقیاند.‏ این الفاظ و صیَغ<br />

از دیرباز در رسالههای فقهی و قوانین و مقرّ‏ رات و نظاماتِ‏ مصوبِ‏ قوای مقننه و<br />

مجریه و همچنین تصمیمهای قضایی و اسنادِ‏ مبتنی بر قرارداد فراوان دیده<br />

میشوند و به گزارشِ‏ معانیِ‏ معیّن و ریشهدارِ‏ حقوقی میپردازند.‏<br />

نظر به اینکه قلمروِ‏ اینگونه مباحث جولانگاهِ‏ یقین و اطمینان نسبت به مسائل<br />

و بزنگاهِ‏ دقت در قواعد و ضوابط است‎٬‎ ناگزیر زبانِ‏ آنها‎٬‎ یعنی زبانِ‏ علم و فنِّ‏<br />

حقوق‎٬‎ باید امنیتِ‏ قضایی را تضمین و آسودگیِ‏ خیالِ‏ کارشناسانِ‏ حقوقی را<br />

تأمین کند.‏ بنابراین‎٬‎ در فنِّ‏ حقوق نمیتوان واژهها را نادیده انگاشت؛ بر آنها باید<br />

به دیده تحقیق نگریست و معلوم ساخت که‎٬‎ در مقام بیانِ‏ تفکرِ‏ حقوقی‎٬‎ آیا فقط<br />

از الفاظ و کلماتِ‏<br />

زبانی که مشترکِ‏ میان همه مردم است به شیوهای خاص<br />

‏*این طرح را‎٬‎ که به همّ‏ ت آقای دکتر حسن حبیبی‎٬‎ رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی‎٬‎ تهیه شده‎٬‎ به لحاظ<br />

اهمیت و ربط مستقیم آن با مباحث زبان فارسی‎٬‎ در این شماره مجله درج کردیم و امیدواریم مورد توجه<br />

حقوقدانان و قانونگذاران قرار گیرد.‏<br />

٦


ِ<br />

نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٧<br />

طرح تدوین اصطلاحات و تعبیرات حقوقی...‏<br />

استفاده میشود و یا‎٬‎ علاوه بر آن‎٬‎ عناصری که بیرون از قلمرو زبان مشترکاند به<br />

کار میآیند.‏<br />

هنگامی که زبانِ‏ معیارِ‏ عامه با نیازمندیها و جنبههای اجرائیِ‏ حقوق و هدفها و<br />

غایتهای آن سروکار پیدا میکند و به گزارشِ‏ مفاهیم و بیانِ‏ قواعدِ‏ حقوقی<br />

میپردازد‎٬‎ زبانی تخصصی پدید میآید.‏ بیشک‎٬‎ دسترسی به این زبان برای<br />

اشخاصِ‏ ناوارد اندکی دشوار مینماید.‏ اما این دشواری نباید موجب بیاعتنایی<br />

به این زبان و احیاناً طرد آن گردد.‏ با پذیرفتن این مطلب که حقوق‎٬‎ همانند علوم<br />

دیگر‎٬‎ اصول و قواعد و روشِ‏ معیّن و مفاهیم و تأسیسهای مخصوص دارد‎٬‎ نیاز به<br />

داشتنِ‏ زبانِ‏ خاص را هم میپذیریم.‏ در این زبان‎٬‎ اصطلاحات سهم و اثر اساسی<br />

دارند.‏<br />

مقصود از اصطلاحات یا مصطلحات نیز مجموعه کلماتِ‏ فنیِ‏ متعلق به یک<br />

علم یا فن یا هنر است.‏ داشتن اصطلاحنامه دقیق برای قانونگذار و حقوقدان و<br />

قاضی و وکیل دادگستری و مشاور و آثارِ‏ حقوقی و متصدیِ‏ دفترِ‏ اسنادِ‏<br />

مترجمِ‏<br />

رسمی ضرورت دارد.‏ لازمه فهم و دریافتِ‏ معنای متون و پیشبینیِ‏ راهحلِ‏ یک<br />

مسئله حقوقی آن است که الفاظ و کلماتْ‏ متناظر با مفاهیمی باشند که محتوایی<br />

دقیق و مشخص دارند.‏ در این حالت‎٬‎ به هنگامِ‏ تعریفِ‏ مفهوم‎٬‎ معنای کلمه یا<br />

دلالتِ‏ واژه بیان و گزارش میشود.‏ بدین ترتیب‎٬‎ همانگونه که برچسب یا علامتِ‏<br />

جبری و فیزیکی و شیمیائی موضوع خود را تعیین و بیان میکند‎٬‎<br />

ِ اصطلاحِ‏<br />

حقوقی نیز مفهومهای مربوط به خود را مشخص میسازد.‏<br />

در معنیشناسیِ‏ حقوقی‎٬‎ باید این فرض را پذیرفت که هریک از الفاظ و<br />

کلمات بیانگرِ‏ یک فکر معیّن است.‏ درنتیجه‎٬‎ کلمهای که از زبانِ‏ عامه به عاریت<br />

گرفته میشود‎٬‎ پس از نقد و بررسی‎٬‎ یا به معنای ویژه حقوقی میرسد و‎٬‎<br />

بنابراین‎٬‎ در مقام و جدید جای میگیرد و یا‎٬‎ چون نمیتواند مقصود را<br />

موقعِ‏<br />

برساند‎٬‎ جای خود را به فنّیِ‏ مخصوصِ‏ آن معنی میسپارد و خود‎٬‎ به<br />

اصطلاحِ‏<br />

این عنوان‎٬‎ از قلمروِ‏ زبانِ‏ حقوقی بیرون میرود.‏ هر اندازه تحلیل و تبیینِ‏ یک<br />

مفهوم حقوقی کاملتر و دقیقتر باشد تعریفش به کمال نزدیکتر میشود و سبب<br />

میگردد که اصطلاحاتِ‏ مفاهیمِ‏ حقوقی بیشتر با متناظرشان منطبق شوند و هر


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٨ مقاله<br />

طرح تدوین اصطلاحات و تعبیرات حقوقی...‏<br />

اصطلاح تنها بیانکننده یک مفهوم باشد.‏ در حال حاضر‎٬‎ نیاز به این انطباق بیش از<br />

گذشته است؛ زیرا گستردگیِ‏ دادهورزی یا انفورماتیک حقوقدانان را ناگزیر<br />

چکیدهها و کلیدواژهها‎٬‎ که پایه و مایه گنجواژه ١ اند‎٬‎<br />

میسازد که در تدوینِ‏<br />

سختگیری و دقّت کنند.‏ بدینسان‎٬‎ واژگانِ‏ حقوقی‎٬‎ برای ادای وظایفِ‏ ویژه<br />

خود‎٬‎ باید خصوصیاتِ‏<br />

بپردازد.‏<br />

قاعده حقوقی را گزارش کند و به ابلاغ و القای این قاعده<br />

نظر به اینکه بیانِ‏ حقوقی کیفیت خاصی دارد‎٬‎ جملهسازی و عبارتپردازیِ‏<br />

حقوقی نیز متناسب با آن اهمیت مییابد.‏ در حقوق‎٬‎ جملهها و عبارتها باید در<br />

اشکال و فرمولهای کامل و پرمایهای بیان شوند که جامع و مانع باشند و اوامرِ‏<br />

صریحِ‏ قواعدِ‏ حقوقی را آشکار سازند.‏ پس بیان باید به گونهای باشد که بتواند<br />

دستورهای حقوقی را در جملههایی‎٬‎ با طراحیِ‏ دقیق‎٬‎ گردآوری کند.‏ توفیق در<br />

این امر گز ارشگرِ‏ قوّ‏ تِ‏ سبکِ‏ تحریرِ‏ تدوینکنندگان خواهد بود.‏ سبکِ‏ قانونیِ‏<br />

مدنیِ‏ ایران نمونهای است برای روشن ساختن الزامات و مقتضیاتی که زبانِ‏<br />

حقوقی باید به آنها توجه کند.‏ متونِ‏ جدید و رویّه قضائیِ‏ معاصر‎٬‎ با بیانِ‏ ارتجالیِ‏<br />

خود و پاسخگوئیِ‏ شتابآلود به ضرورتهایی که تشخیص آنها نیز ناشی از عجله<br />

مفرط است‎٬‎ این الزامات و مقتضیات را نادیده میگیرند و با ابهام و اشکال<br />

روبهرو میشوند و ناگزیر کارشان به اصلاح و تکمیلِ‏ مکررِ‏ قانون و مقرّ‏ ره و یا<br />

درخواستِ‏ تفسیر ‏(باز هم با شتاب)‏ میانجامد.‏<br />

باید همواره به این نکته توجه داشت که تعبیرهای فنی را نمیتوان بدون<br />

لطمهزدن به معانی و فارسیِ‏ معمول و جاری گزارش کرد.‏ تخصصی بودنِ‏<br />

مفاهیمِ‏<br />

زبان حقوقی ناشی از فنی بودنِ‏ اجتنابناپذیرِ‏ مباحث آن است.‏ زبانِ‏ حقوقی<br />

موظف است مفاهیمی را معیّن و بیان کند که دریافت و درک و بیانِ‏ آنها جزوِ‏<br />

وظایفِ‏ زبانِ‏ عامه مردم نیست.‏ کلمات و واژههایی که قواعدِ‏ فقه و بخشِ‏ عمدهای<br />

از ضوابطِ‏ حقوقی با آنها بیان و گزارش شدهاند جانشینناپذیرند و بییاریِ‏ آنها و<br />

در نبودِ‏ آنها نمیتوان معانیِ‏ حقوقی را اینچنین خلاصه و دقیق و روشن و متّ‏ کی<br />

1) Thesaurus


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٩<br />

طرح تدوین اصطلاحات و تعبیرات حقوقی...‏<br />

به مباحثِ‏ کهنِ‏ حقوقی و فقهی گزارش کرد.‏ در عین حال‎٬‎ میتوان استفاده از زبان<br />

ویژه حقوق را به متونی محدود ساخت که از لحاظِ‏ حقوقی دارای سندیّتی<br />

خاصاند ‏(مانند اسنادِ‏ حقوقی‎٬‎ تصمیمات و اسناد دادگاهها‎٬‎ احکام و اجازههای<br />

رسمی‎٬‎ قوانین و بخشی از تصویبنامهها و آییننامهها)‏ و یا متونی که به روابطِ‏<br />

فنیِ‏ موجود میانِ‏ صاحبانِ‏ مشاغل حقوقی مربوطاند.‏<br />

با توجه به آنچه گفته شد‎٬‎ برای تدوین اصطلاحات و تعبیرات حقوقی بر<br />

اساس قوانین و مقررات و دیگر اسناد حقوقیِ‏ صدساله اخیر و نیز گزارشی از<br />

زبان حقوقی این دوره با بهرهگیری از مجموعه قوانین و مقررات‎٬‎ طرح حاضر<br />

پیشنهاد میشود.‏<br />

‎٢‎ هدف<br />

‎٢-١‎ هدف از اجرای طرح بررسی و پاسخ به چند مطلب از جمله پاسخ به دو پرسشی<br />

است که در طرح مسئله عنوان شد:‏<br />

١-١-٢ نخست اینکه‎٬‎ با بررسی مجموعه قوانین و مقررات مدوّ‏ نِ‏ صد سال اخیر‎٬‎<br />

میخواهیم بدانیم که چه اصطلاحات و تعبیراتی در متون حقوقی به کار رفتهاند.‏<br />

بخشی از این اصطلاحات ریشه تاریخی دارند و برخی دیگر‎٬‎ در گردش ایام و<br />

بهتدریج یا ناگهان‎٬‎ در نتیجه حضور یک مفهوم تازه ساخته شدهاند.‏ قسمتی از این<br />

اصطلاحات متعلق به زبان عمومیاند و قسمتی دیگر نیز صرفاً جزو مصطلحات<br />

مدوّ‏ ن حقوقدانان اند و برای پاسخگویی به مفهومی صددرصد حقوقی ساخته یا<br />

برگزیده شدهاند.‏<br />

٢-١-٢ نکته یا پرسش دومی که پاسخ میطلبد ساخت زبان حقوقی است که بخش عمده<br />

آن را نیز اصطلاحات و تعبیرات تشکیل میدهد.‏ علاوه بر آن‎٬‎ مسائل دیگری<br />

چون چگونگی جملهبندی و شیوه بیان‎٬‎ استفاده از افعال‎٬‎ دخل و تصرف در<br />

معانیِ‏ زبانِ‏ عامه مردم و جعلِ‏ معنایِ‏ حقوقی برای الفاظ عمومی و نظایر اینها باید<br />

مورد بحث و بررسی قرار گیرند.‏<br />

در هر دو مورد که به هم نیز مرتبطاند رجوع به منابع و مدارک اصلی‎٬‎ که<br />

همان متون قانونی و مقرر اتیاند‎٬‎ اساس کار تحقیق را تشکیل میدهد.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٠ مقاله<br />

طرح تدوین اصطلاحات و تعبیرات حقوقی...‏<br />

‎٢-٢‎ پس از تدوین فهرست اصطلاحات و تعبیرات و نیز شرح ساخت زبان حقوقی این<br />

دوره‎٬‎ به دو پرسش عمده دیگر نیز پاسخ داده میشود بدین شرح:‏<br />

١-٢-٢ این مصطلحات تا چه اندازه برای بیان مفاهیم حقوقی مورد نظر از شفافیت<br />

برخوردارند؟<br />

٢-٢-٢ زبانِ‏ حقوقیِ‏ ساخته یا مورد استفاده حقوقدانان تا چه حد وظایفی را که به عهده<br />

یک زبان فنی است به انجام رسانده است و اگر اشکالی در کار است علت آن<br />

چیست؟<br />

‎٢-٣‎ سرانجام‎٬‎ پاسخ به این پرسش که آیا میتوان اصول و قواعدی را برای زبان<br />

حقوقی پیشنهاد کرد که‎٬‎ در عینِ‏ حفظِ‏ مشخصاتِ‏ زبانِ‏ فنی‎٬‎ به فهم عامه مردم هم<br />

نزدیک باشد و آیا میتوان قواعد و ضوابطی را برای ساختن اصطلاحات و<br />

تعبیرات جدید تدوین کرد و چگونه؟<br />

‎٣‎ گستره زمانی تحقیق<br />

محدوده زمانیِ‏ تحقیق از ابتدای مشروطیت ‏(‏‎١٣٢٤‎ق)‏ تا زمان حاضر یعنی صد<br />

سال اخیر خواهد بود.‏ این محدوده دارای جنبهای مشخص و فنی است از آن<br />

جهت که<br />

‎٣-١‎ قانونگذاریِ‏ منسجم و نظاممند ایران از ابتدای این دوره صدساله‎٬‎ یعنی دوره<br />

مشروطیت‎٬‎ سامان یافته است.‏ بیتردید احکام و مقررات عرفی ‏(حتی مدوّ‏ ن)‏<br />

پیش از این دوره هم‎٬‎ بهویژه در دوره قاجار‎٬‎ وجود داشته است.‏ همچنین مقررات<br />

مدوّ‏ نی هم از دوره صفویه و مغول در دست است.‏ لکن‎٬‎ پیش از استقرار مجلس<br />

در ایران‎٬‎ روش خاصی برای تدوین و تصویب مقررات قانونی وجود نداشته<br />

است و در نتیجه‎٬‎ بر اساس احکام آنها‎٬‎ مقررات دیگری هم که عنوان آییننامه و<br />

تصویبنامه داشته باشد تدوین نمیشده است.‏<br />

‎٣-٢‎ اصط<br />

میشوند:‏<br />

لاحاتو تعبی رات حقوق<br />

قب ل از این<br />

یِ‏<br />

دوره ب ه دو<br />

دسته<br />

تقس یم<br />

١-٢-٣ اصطلاحات و تعبیرات حقوقیِ‏ برگرفته از فقه و متون فقهی که همگی‎٬‎ با نظم و<br />

ترتیب خاصِّ‏ خود‎٬‎ بیشوکم بهتفصیلْ‏ تعریف و تحریر شدهاند و برخی از آن


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ١١<br />

طرح تدوین اصطلاحات و تعبیرات حقوقی...‏<br />

اصطلاحات همچنان در قانونگذاری امروز کاربرد دارد.‏ قسمتی از این<br />

اصطلاحات‎٬‎ حتی پیش از پیروزی انقلاب‎٬‎ در قوانین مدنی حضور داشته و<br />

قسمتی دیگر در قوانین جزائی به کار رفتهاند.‏ بخش مهمتری از آنها هم در قوانین<br />

پس از انقلاب ظهور و بروز یافتهاند.‏<br />

٢-٢-٣ برخی دیگر از اصطلاحات و تعبیراتْ‏ خاصِ‏ مباحث فقهیِ‏ صرفاند و به<br />

مجموعه مورد نظر ما ربط ندارند.‏<br />

‎٣-٣‎ اصطلاحات و تعبیرات حقوق عرفی نیز به دو دسته تقسیم میشوند:‏<br />

١-٣-٣ بخشی از آنها در مجموعه متون کنونی موجود است.‏<br />

٢-٣-٣ بخش دیگر نیز فراموش شده است.‏<br />

قسمتی از دسته دوم‎٬‎ که مربوط به اصطلاحات و تعبیرات اداری است‎٬‎ در<br />

قوانین ابتدای دوره مشروطیت همچنان به کار رفتهاند و بعضی از آنها هنوز هم<br />

بهکار میروند.‏<br />

‎٣-٤‎ ه رچن د که اصطلاحات و تعبیرات مهجور و یااز گ ردون ه زبان خارجشده از<br />

جهت تاریخی و نیز اصطلاحات و تعبیرات صرف فقهی‎٬‎ که در حوزه خود<br />

همچنان از قوّتو ق درت ب رخوردارن د‎٬‎ از لحاظ علمی و عملی اهمیت دارند‎٬‎<br />

اما در بحث مربوط به اصطلاحات و تعبیرات حقوق معمولٌ‏ بِه کاربرد ندارند و‎٬‎<br />

نظر ب ه اینک ه هدفِ‏ طرحْ‏ بازشناسیِ‏ اصطلاحات و تعبیرات معمولٌ‏ بِهِ‏ کنونی و<br />

نیز شناختنِ‏ ساختارِ‏ زبانِ‏ حقوقیِ‏ فعلی است‎٬‎ شایسته است که این دو مجموعه<br />

اصطلاحات را از یکدیگر جدا کنیم تا سریعتر و‎٬‎ در عین حال‎٬‎ بدون تخلیطِ‏ دو<br />

مبحث بتوانیم به نتیجه برسیم.‏ روشن است که هم اصطلاحاتِ‏ فقهیِ‏ مورد<br />

استعمال در حقوق کنونی و هم اصطلاحاتِ‏ زبانِ‏ حقوقیِ‏ عرفی‎٬‎ که همچنان در<br />

حقوق جاری کاربرد دارند‎٬‎ با همه مشخصات خود‎٬‎ در بررسی جای دارند.‏ بقیه<br />

اصطلاحات‎٬‎ هنگامی که بنا شود طرح لغتنامه جامع حقوقی درانداخته شود‎٬‎<br />

مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت.‏ البته برخی از اصطلاحات کنونی که<br />

دارای ریشه تاریخی با معنای دیگری هستند‎٬‎ از این جهت‎٬‎ به طور فرعی یا<br />

بهعنوان توضیح‎٬‎ در تعریفها خواهند آمد.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٢ مقاله<br />

طرح تدوین اصطلاحات و تعبیرات حقوقی...‏<br />

‎٤‎ مجموعه متون<br />

در هر دو بخشِ‏ بررسی‎٬‎ هم در بخش فهرست کردن اصطلاحات و تعبیرات و<br />

یافتن تعریف آنها و هم در بیان ویژگیهای زبان حقوقی‎٬‎ ما قوانین و مقررات<br />

مرجعِ‏<br />

‏(تصویبنامهها و آییننامهها و بخشنامهها)‏ و دیگر اسناد و مدارک خواهد بود.‏<br />

امّا به نظر میرسد که اگر بنا را بر بررسی فراگیر همه متون بگذاریم‎٬‎ اوًال زمان<br />

زیادی را باید به بررسی اختصاص دهیم‎٬‎ که شاید عملی نباشد‎٬‎ ثانیاً قسمت<br />

قابلتوجهی از این متون‎٬‎ غیر از قوانین‎٬‎ جنبه قالبی و تکراری دارند‎٬‎ بنابراین‎٬‎<br />

صرف وقت برای آنها فایده چندانی در بر نخواهد داشت.‏ دسترسی به تمامی<br />

اسناد و مدارک دیگر غیر از قوانینو تصویبنامهها که آنها نیز گهگاه تکراریاند<br />

عملی نیست.‏ با توجه به این نکات و با توجه به اینکه قسمت اعظم نزدیک به<br />

تمامی اصطلاحات و تعبیرات را در قوانین و پس از آن در مقررات عمده و نیز<br />

نمونههای قابل اعتنا از اسناد و مدارک دیگر میتوان یافت‎٬‎ مجموعه متونی که در<br />

میدان بررسی و تحلیل قرار میگیرند به شرح زیر خواهد بود:‏<br />

‎٤-١‎ کلیّه قوانین ادواری مجلس شورای ملی و نیز قوانین مصوب شورای انقلاب و<br />

همچنین قوانین مصوب دورههای ششگانه مجلس شورای اسلامی؛<br />

‎٤-٢‎ نظریات شورای نگهبان؛<br />

‎٤-٣‎ مصوّ‏ بات مجمع تشخیص مصلحت نظام؛<br />

‎٤-٤‎ مصوّ‏ بات هیئتهای دولت در تمامی ادوار قبل و بعد از پیروزی انقلاب ‏(در این<br />

بخش‎٬‎ پس از بررسی‎٬‎ ممکن است روشهایی برای نمونهگیری و انتخاب میان<br />

مصوبات یافت شود و بهخصوص روشهایی برای کنار نهادن برخی از آنها مثًال<br />

مصوبات مربوط به انتصابها یا اختصاص اعتبارات و امثالشان اندیشیده شود)؛<br />

‎٤-٥‎ نمونههایی از آراءِ‏ دیوان عالی کشور ‏(برخی از آراءِ‏ قبل از ١٣٢٠ و آراءِ‏ سالهای<br />

١٣٣٠ به بعد‎٬‎ بهویژه آرائی که در مجموعههای آرشیو کیهان به چاپ رسیده<br />

است)؛<br />

‎٤-٦‎ نمونههایی از آراءِ‏ دیوان عدالت اداری‎٬‎ بهویژه آراءِ‏ هیئتِ‏ عمومی؛<br />

‎٤-٧‎ برخی از بخشنامههای عمده اداری وزارتخانهها؛ نظیر کشور‎٬‎ نیرو‎٬‎ کار‎٬‎<br />

بازرگانی‎٬‎ اقتصاد و دارایی و نیز سازمانهایی چون گمرک و ثبت احوال و ثبت


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ١٣<br />

طرح تدوین اصطلاحات و تعبیرات حقوقی...‏<br />

اسناد و بانک مرکزی؛<br />

‎٤-٨‎ نمونههایی از اسناد محاضر؛<br />

١-٨-٤ ازدواج و طلاق‎٬‎ قبل از استقرار دفترخانهها ‏(محاضر شرعی)‏ و پس از استقرارِ‏<br />

دفترخانههای ازدواج و طلاق؛<br />

٢-٨-٤ اسناد رسمی قبل از استقرار دفترخانه رسمی و پس از استقرار آنها؛<br />

‎٤-٩‎ نوشتههای مهم حقوقی:‏ کتابها و مقالات‎٬‎ از جمله کتابهای رشتههای متعدّ‏ د<br />

حقوق‎٬‎ تألیف استادان دانشکدههای حقوق ایران.‏<br />

‎٥‎ روش بررسی<br />

‎١‎‏-‎٥‎ مجموعه متون بازخوانی میشوند و‎٬‎ پس از تعیین و انتخاب واژههای حقوقی‎٬‎<br />

واحدهای واژگانی علامتگذاری و سپس استخراج میشوند.‏<br />

‎٥-٢‎ باید سعی شود که‎٬‎ به جای ماشیننویسی‎٬‎ برای ثبت واژه و شاهدهای آن یکسره<br />

از رایانه استفاده شود و‎٬‎ اگر این کار ممکن نشد‎٬‎ باید‎٬‎ پس از نوشتن مطلب بر<br />

روی برگه‎٬‎ بلافاصله آن را به رایانه انتقال داد.‏<br />

‎٥-٣‎ واژههای انتخابشده را باید از همه متون استخراج کرد.‏<br />

‎٥-٤‎ در خصوص یادداشتِ‏ مواردی که واژه تکرار میشود‎٬‎ باید تصمیم گرفت که آیا<br />

میخواهیم بسامد را هم به حساب بیاوریم یا نه.‏ چنانچه بسامد واژهها نیز مورد<br />

نظر باشد‎٬‎ در هر متن و در همه متون باید به ضبط واحد واژگانی‎٬‎ هر چند بار که<br />

تکرار شده باشد‎٬‎ پرداخت.‏ در غیر این صورت‎٬‎ از هر متن بین سه تا شش مورد و<br />

احتماًال با بافتهای متنوع ثبت خواهد شد.‏<br />

‎٥-٥‎ انواع متون‎٬‎ از قبیل قانون‎٬‎ مقررات ‏(مصوّ‏ بات دولت)‏‎٬‎ آییننامههای وز ارتخانهها‎٬‎<br />

و تمامی یا نمونههایی از هریک باید به دقّت تعیین شود و واژههای هریک از<br />

انواع متون جداگانه دستهبندی گردد.‏<br />

‎٥-٦‎ پس از آماده شدن واژگان و دستهبندی آنها‎٬‎ باید بررسی کرد که آیا برای هریک<br />

از انواع متون باید وزن و ارزش خاصی تعیین کرد و یا برای همه متون وزن و<br />

ارزش یکسان قایل شد.‏<br />

‎٥-٧‎ هر واژه با توجه به شاهدهای آن و نیز مراجعه به منابع دیگر ‏(فرهنگهای حقوقی‎٬‎


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٤ مقاله<br />

طرح تدوین اصطلاحات و تعبیرات حقوقی...‏<br />

فرهنگهای زبان عمومی و کتابهای حقوقی)‏ تعریف خواهد شد.‏<br />

‎٥-٨‎ در مورد هر واژه‎٬‎ در حدِ‏ ّ مقدور‎٬‎ به مطالب زیر اشاره خواهد شد:‏<br />

١-٨-٥ مدخل؛<br />

٢-٨-٥ ریشهشناسی؛<br />

٣-٨-٥ وجه دستوری واحد واژگانی؛<br />

٤-٨-٥ دستهبندی معانی و یادآوری اینکه واژه به کدام رشته حقوقی ‏(مدنی‎٬‎ اداری‎٬‎<br />

تجارت‎٬‎ ...) متعلق است؛<br />

٥-٨-٥ معنی یا معانی اصلی که با شماره از یکدیگر جدا میشوند؛<br />

٦-٨-٥ معانی فرعی؛<br />

٧-٨-٥ در متن تعریف‎٬‎ بیشترِ‏ مثالها و ارجاعات نخست از قانون و سپس از مقررات و<br />

گهگاه نیز از رویّه قضایی و کتابهای حقوقی و اختلاف جزئی درمعانی‎٬‎ به ترتیبِ‏<br />

اهمیت یا ارتباط با معانی اصلی و فرعی‎٬‎ ذکر خواهد شد.‏<br />

٨-٨-٥ چنانچه معانی واژه قبل و بعد از محدوده زمانیِ‏ تحقیق تغییر کرده باشد‎٬‎ این<br />

تغییر‎٬‎ در پایان تعریف‎٬‎ با ذکر شاهد و مثال‎٬‎ ذکر خواهد شد.‏ این عنوان را<br />

میتوان بخش تاریخی نامید.‏<br />

٩-٨-٥ کلمات قصاری که‎٬‎ در طول تاریخِ‏ حقوقِ‏ ایران‎٬‎ به بیان حکم یا تأسیس حقوقی<br />

پرداختهاند و در قوانین کنونی نیز از آنها استفاده شده است ذیل تعریفهای مربوط<br />

خواهند آمد.‏<br />

‎٦‎ سازمان تحقیقی و اجرای طرح<br />

‎٦-١‎ باید سعی شود که تشکیلات طرح‎٬‎ تا آنجا که ممکن باشد‎٬‎ محدود گردد.‏ سازمان<br />

تحقیقیِ‏ طرح مرکب خواهد بود از:‏<br />

مجری یا مدیر طرح؛<br />

یک و حداکثر دو تن کارشناس مسئول شناسائی منابع و مآخذ؛<br />

عدهای پژوهشگر که در علامتگذاری و تعیین جمله شاهد و مراحل بعد یعنی<br />

جستجوی منابع و تعریف واژهها با مجری طرح همکاری خواهند داشت؛<br />

عدهای کارشناس که مسئولیت برگهنویسی و نیز انتقال مستقیم یا از روی برگه


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ١٥<br />

طرح تدوین اصطلاحات و تعبیرات حقوقی...‏<br />

دادهها در رایانه را به عهده خواهند گرفت؛<br />

یک یا چند تن پژوهشگر و کارشناس رایانه؛<br />

ماشیننویس رایانهای.‏<br />

‎٦-٢‎ سازمان اجرائی طرح مرکّب از یک یا دو تن خواهد بود.‏ این گروه مسئولیت تهیه<br />

وسایل و ابزار و تجهیزات و ملزومات و مدیریت داخلی اجرای طرح را به عهده<br />

خواهد داشت.‏<br />

تهران یکشنبه ٨٠/٩/١٨<br />

©


٨٣/٧/٨ 04M-MONA ن‎٤‎ ١٤ C:7 ZAR76 ص ١٣:٤٩ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />

مناظره شطرنج و نَرْ‏ د ‏(تصنیف حسام صرّ‏ اف خوارزمی)‏<br />

تصحیح نصراهلل پورجوادی<br />

مقدمه مصحح<br />

در کتابخانه شادروان مجتبی مینوی دستنوشتی است که آن مرحوم‎٬‎ در تابستان سال<br />

‎١٩٣٩‎م/‏ ‎١٣١٨‎ش‎٬‎ به خط خود‎٬‎ از روی سه نسخه خطّی که در انگلستان و ایرلند بوده‎٬‎<br />

١<br />

استنساخ کرده است.‏<br />

مجتبی مینوی و چهار مناظره<br />

مینوی‎٬‎ در مجموعه خود‎٬‎ شش اثر را آورده است که یکی از آنها کتاب السعادة و الاسعاد<br />

‏(به عربی)‏ منسوب به ابوالحسن عامری است و مینوی آن را‎٬‎ مستقًال و از روی خط<br />

خود‎٬‎ در سال ١٣٣٦ شمسی چاپ کرده است.‏ ٢ یک اثر دیگر رساله ‏«ملخّ‏ ص جامع<br />

الحکمتین»‏ ‏(به فارسی)‏ است که از روی نسخه ٢٦٦٩ متعلّق به کتابخانه بادلیان در<br />

آکسفورد نوشته شده است.‏ چهار اثر دیگر رسالههایی است به فارسی که از روی<br />

‎١‎)این مجموعه‎٬‎ که به شماره ١٠٧ در کتابخانه مینوی نگهداری میشود‎٬‎ در فهرستواره کتابخانه مینوی‎٬‎ به<br />

کوشش محمّ‏ دتقی دانشپژوه و ایرج افشار‎٬‎ تهران ٬١٣٧٤ ص‎٤٩-٤٨‎ معرفی شده است.‏<br />

‎٢‎)این کتاب را مینوی در سال ‎١٣٥٨‎ق‎٬‎ از روی نسخهای خطّی متعلق به کتابخانه چیستربیتی در دبلین‎٬‎ نوشته<br />

بوده است.‏ نصراهلل حکمت تحقیق مفصّ‏ لی درباره این اثر در رساله دکتری خود کرده و به این نتیجه رسیده است<br />

که این کتاب از عامری نیست.‏ برای بخشی از این تحقیقات‎٬‎ نک.‏ نصراهلل حکمت‎٬‎ ‏«آیا کتاب السعادة و الاسعاد<br />

تألیف ابوالحسن عامری است؟»‏‎٬‎ معارف‎٬‎ س‎٬١٤‎ ش‎١‎ ‏(فروردین تیر ١٣٧٦)٬ ص‎١٦-٣‎‏.‏<br />

١٦


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ١٧<br />

مناظره شطرنج و نَرد<br />

مجموعه خطّی شماره ١٣٤ متعلق به کتابخانه چستربیتی استنساخ شده است.‏ این چهار<br />

رساله عبارتاند از:‏<br />

١) ‏«رساله چنگ»‏ ٬ از سراجالدین قمری یا کمالالدین مراغی؛<br />

٢) ‏«نُزهة العاشقین»‏‎٬‎ از محمد زنگی بخاری؛<br />

٣) ‏«مناظره گل و مُل»‏‎٬‎ از ابوسعید ترمذی؛<br />

٤) ‏«مناظره شطرنج و نرد»‏‎٬‎ از حسام بن ‏(یا حسامالدین)‏ محمد رشید صرّ‏ اف خوارزمی.‏<br />

‏«رساله چنگ»‏ را‎٬‎ که اثری است زبان حالی‎٬‎ هم به سراجالدین قمری نسبت دادهاند و<br />

هم به کمالالدین مراغی.‏ نگارنده این رساله را در جای دیگر معرّ‏ فی کرده است.‏ ٣ محمود<br />

٤<br />

طیّار مراغی هم آن را از روی نسخه خطی کتابخانه دانشگاه استانبول چاپ کرده است.‏<br />

٥<br />

رساله ‏«نزهة العاشقین»‏ را نیز ایرج افشار از روی دو نسخه خطی دیگر چاپ کرده است.‏<br />

رساله سوم را هم حسن عاطفی از روی نسخه خطی دیگری که متعلق به خود وی بوده<br />

است چاپ کرده است.‏ ٦ چهارمین رساله که ‏«مناظره شطرنج و نرد»‏ است تا کنون به چاپ<br />

نرسیده بوده و نسخه خطی دیگری از آن پیدا نشده است و ما آن را از روی همین نسخه<br />

٧<br />

مینوی تصحیح کردهایم که در اینجا چاپ میشود.‏<br />

مناظره زبان حالی<br />

‏«مناظره شطرنج و نرد»‏ مناظرهای است زبان حالی‎٬‎ بدین معنی که دو طرف مناظره دو<br />

شیء بیجان یا دو نوع بازیاند که با یکدیگر گفتگو میکنند‎٬‎ نه به زبان قال بلکه به زبان<br />

حال.‏ مناظرههای زبان حالی که مناظرههای ادبی نیز خوانده شدهاند یک نوع یا ‏'ژانر`‏<br />

ادبی در تاریخ ادبیات جهانی است و در ادبیات ایران پیش از اسلام هم وجود داشته و<br />

یک نمونه آن به نام ‏«درخت آسوریک»‏ نیز از گزند حوادث ایام مصون مانده و به دست<br />

‎٣‎)در مقاله ‏«زبان حال در ادبیات فارسی»‏‎٬‎ نشر دانش‎٬‎ س‎٬١٧‎ ش‎٬٢‎ تابستان ٬١٣٧٩ ص‎٤٢-٢٥‎‏.‏<br />

‎٤‎)در کیهان اندیشه‎٬‎ ٬١٣٧٦ ص‎١٤٨-٥٩‎‏.‏<br />

‎٥‎)محمد بن محمود زنگی بخاری‎٬‎ زنگینامه‎٬‎ به کوشش ایرج افشار‎٬‎ تهران ٬١٣٧٢ ص‎١٢١-٦٥‎‏.‏<br />

‎٦‎)نبیذ کهن در ساغر سخن و آثار انجمن ادبی صبا ‏(کاشان)‏‎٬‎ اسفند ٬١٣٤٧ ص‎١٠٢-٦٨‎.‏ دو نسخه خطی دیگر از<br />

این اثر در دست است‎٬‎ یکی متعلق به کتابخانه مجلس شوراست و دیگری در سفینهتبریز است.‏ نسخه چستربیتی/‏<br />

مینوی چهارمین نسخه است.‏<br />

‎٧‎)از آقای سیّد علی میر افضلی که توجه مرا به این رساله جلب کرد تشکر میکنم.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٨ مقاله<br />

مناظره شطرنج و نَرد<br />

ما رسیده است.‏ در دوره اسلامی نیز‎٬‎ از زمان اسدی طوسی به بعد‎٬‎ مناظرههای زبان<br />

حالی متعددی هم به نظم و هم به نثر تصنیف شده است.‏ طرفین یا دو این<br />

خصمِ‏<br />

مناظرهها نیز موجودات گوناگون بودهاند‎٬‎ مانند زمین و آسمان‎٬‎ گل و مُل‎٬‎ بهار و خزان‎٬‎<br />

قلم و شمشیر‎٬‎ عقل و عشق.‏ در این نوع مناظرهها‎٬‎ هریک از دو طرف سعی میکند که<br />

محاسن خود را به رخ دیگری بکشد و معایب او را متذکر شود و از این طریق خود را بهتر<br />

و مفیدتر از دیگری جلوه دهد.‏ در ضمن این گفتگوها نیز معموًال به قرآن و حدیث و<br />

سخنان حکما و شعرا استناد میشود.‏ در انتهای مناظره نیز‎٬‎ چون دو طرف نمیتوانند<br />

یکدیگر را مغلوب کنند‎٬‎ نزد داور میروند و داور هم حکم میکند که هردو آنها فواید و<br />

محاسنی دارند و بهتر است که با هم صلح کنند.‏<br />

مناظرههای زبان حالی را اغلب شاعران و نویسندگان درباری برای سرگرمی<br />

پادشاهان و امرا و وزرا و حکام مینوشتند.‏ به همین دلیل هم‎٬‎ در بسیاری از این<br />

مناظرهها‎٬‎ داور همان پادشاه یا امیر یا وزیری است که مناظره برای او نوشته شده است.‏<br />

این معنی‎٬‎ چنان که بعداً خواهیم دید‎٬‎ در حق مناظره شطرنج و نرد هم صادق است.‏ داورِ‏<br />

آنها امیر یا حاکم شهر شوشتر است که خود در بازی شطرنج و نرد مهارت دارد.‏<br />

تقابل نرد و شطرنج<br />

در میان بازیهای گوناگون که در آنها نوعی نبرد و برد و باخت مطرح بوده است‎٬‎ شطرنج و<br />

نرد از قدیم در مقابل هم قرار داده شده و گاه آنها را با هم مقایسه کردهاند.‏ این دو بازی<br />

موضوع رسالهای است که به زبان پهلوی نوشته شده است.‏ ٨ در قرون اولیه تاریخ اسلام<br />

نیز‎٬‎ در حکمهایی که از لحاظ فقهی در خصوص بازیها صادر میکردند‎٬‎ شطرنج و نرد را<br />

با هم ذکر میکردند.‏ ابن ابیالدنیا در کتاب ذمّ‏ الملاهی مینویسد که چون نظر عبداهلل بن<br />

عمر ‏(وفات:‏ ‎٧٣‎ق)‏ را درباره شطرنج پرسیدند گفت:‏<br />

شطرنج بدتر از نرد است‎٬‎ به دو دلیل:‏ یکی اینکه در نرد فکر شخص به مدت زیاد درگیر نیست<br />

و ذهن مشغول بازی نمیشود‎٬‎ در حالی که در شطرنج بازیکن مدتها باید درباره حرکت بازی<br />

‎٨‎)نک.‏ احمد تفضّ‏ لی‎٬‎ تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام‎٬‎ تهران ٬١٣٧٦ ص‎٢٩٣-٢٩١‎؛ نیز<br />

Touraj Daryaee, ``Mind, Body, and the Cosmes: Chess and Backgammon in Ancient Persia'', Iranian<br />

Studies, vol. 35, no. 4, Fall 2002, pp. 298-306.


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ١٩<br />

مناظره شطرنج و نَرد<br />

فکر کند و این وقت او را تلف میکند.‏ دوم اینکه در میان بازیکنان نرد آنقدر نزاع و دعوا<br />

درنمیگیرد که در میان شطرنجبازان‎٬‎ و حرفهای لغو شطرنجبازان ٩ و جدال ایشان با یکدیگر<br />

شدید است.‏ وانگهی‎٬‎ تمایل مردم به شطرنج و هم وقتی را که صرف آن میکنند بیشتر است.‏<br />

لذا شرّ‏ شطرنج از نرد بیشتر است.‏ ١٠<br />

تقابل شطرنج و نرد را در یکی از افسانههایی که درباره اختراع آن دو نقل کردهاند نیز<br />

میتوان ملاحظه کرد.‏ این افسانه را هم احمد بن ابییعقوب در تاریخ یعقوبی و هم<br />

مسعودی در تاریخ خود نقل کرده و گفتهاند که نرد را در زمان یکی از پادشاهان هند<br />

ساختند و آن را آیینه کار دنیا قرار دادند؛ چه‎٬‎ در این جهان‎٬‎ درست مانند بازی نرد‎٬‎<br />

توفیق انسان به عقل و هوشمندی و زرنگی نیست بلکه بسته به بخت و اقبال است.‏<br />

شطرنج را بعد از نرد در روزگارِ‏ پادشاهی دیگر ساختند و سازنده آن میخواست نشان<br />

دهد که توفیق انسان به دست خود اوست و با عقل و فکر میتواند بر نادان پیروز شود.‏<br />

١١<br />

بدین ترتیب‎٬‎ شطرنج را برای بیاعتبار کردن نرد ساختند.‏<br />

بستگی داشتن برد و باخت در نرد به بخت موضوعی بوده است که توجّ‏ ه متکلّمان را<br />

هم به خود جلب کرده و به همین جهت نرد را آیینهای دانستهاند برای نمایاندن عقیده به<br />

جبر یا تقدیر؛ در حالی که شطرنج را‎٬‎ که برد و باخت آن تابع میزان فکر و تعقل و<br />

هوشمندیِ‏ شخص بوده است‎٬‎ نشانه عقیده به اختیار انگاشتهاند.‏ این برداشت در عهد<br />

‎٩‎)مراد از حرفهای لغو مطایبه و مزاح شطرنجبازان و نردبازان با حریف است و امروزه به آن ‏«کرکری خواندن»‏<br />

میگویند.‏ این کار به حدی متداول بوده است که در کتاب قابوسنامه‎٬‎ مزاح کردن و نرد و شطرنج باختن در یک<br />

باب آمده است.‏ ‏(عنصر المعالی کیکاووس‎٬‎ قابوسنامه‎٬‎ تصحیح غلامحسین یوسفی‎٬‎ چ‎٬٢‎ تهران ٬١٣٥٢<br />

ص‎٧٩-٧٧‎؛ نیز نک.‏ شجاع‎٬‎ انیس الناس‎٬‎ به کوشش ایرج افشار‎٬‎ تهران ٬١٣٥٦ ص‎٢١٢-٢٠٥‎‏)‏<br />

10) James Robson (ed.), Tracts on Listening to Music, London 1938, p. 57.<br />

‎١١‎)نک.‏ احمد بن ابییعقوب‎٬‎ تاریخ یعقوبی‎٬‎ ترجمه محمدابراهیم آیتی‎٬‎ ج‎٬١‎ تهران ٬١٣٤٧ ص‎١١١-١٠٩‎؛<br />

ابوالحسن علی مسعودی‎٬‎ مروج الذهب‎٬‎ ترجمه ابوالقاسم پاینده‎٬‎ ج‎٬١‎ چ‎٬٢‎ تهران ٬١٣٥٦ ص‎٧٤-٧٣‎‏.‏ درباره<br />

تاریخ و افسانههایی که درباره شطرنج گفتهاند‎٬‎ همچنین نک.‏ مقاله ‏''‏Chess‏``‎٬‎ به قلم بواوتاس‎٬‎ در ایرانیکا ‏(ج‎٥‎‎٬‎<br />

ص‎٣٩٦-٣٩٤‎‏)؛ و مقاله تورج دریایی‎٬‎ همان‎٬‎ ص‎288-285‎ ؛ درباره افسانههای مربوط به نرد و شطرنج و ابداع<br />

آنها‎٬‎ نک.‏ ابوالقاسم تفضلی‎٬‎ تقدیر یا تدبیر:‏ تختهنرد‎٬‎ تهران ٬١٣٨٢ فصل چهارم‎٬‎ ص‎٩٦-٨٧‎‏.‏ علیرغم اینکه<br />

یعقوبی و مسعودی اختراع نرد را بر اساس افسانهای به هندیها نسبت دادهاند‎٬‎ بعضی از محققان معتقدند که<br />

مخترع این بازی ایرانیان بودهاند ‏(نک.‏ احمد تفضلی‎٬‎ تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام‎٬‎ به کوشش ژاله آموزگار‎٬‎<br />

تهران ٬١٣٧٨ ص‎٢٩١-٢٨٩‎‏).‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٢٠ مقاله<br />

مناظره شطرنج و نَرد<br />

ساسانیان هم وجود داشته است . ١٢ در دوره اسلامی‎٬‎ فیلسوف و متکلّم خر اسانی ابوزید<br />

بلخی (٢٣٦- ٣٢٢)٬ در قرن سوم‎٬‎ در رسالهای که به نام ‏«حکمة وضع النرد و الشطرنج»‏<br />

نوشته‎٬‎ گفته است که بازی نرد نمودگار موضع کلامی جبریون است و بازی شطرنج<br />

نمودگار موضع عدلیون یعنی معتزله است که قایل به اختیارند.‏ ١٣ همین نکته را راغب<br />

اصفهانی ‏(وفات:‏ حدود ٣٩٦)٬ درمحاضرات الادباء‎٬‎ از قول یکی از متکلمان بیان کرده ١٤ و<br />

محمدصالح قزوینی ‏(وفات:‏ ١١١٧) گفته راغب را بدین گونه ترجمه کرده است:‏<br />

یکی از حکما گفته است:‏ شطرنج معتزلی است و قایل بهقدرت و اختیار‎٬‎ و نرد مجبّری است<br />

و قایل به تقدیر و اضطرار؛ زیرا که لاعبِ‏<br />

اتّفاق و تقدیر رها کند.‏ ١٥<br />

شطرنج اختیار و تدبیر به کار بَرَد و لاعبِ‏ نرد کار به<br />

در شعر فارسی نیز‎٬‎ بازی نرد نمودگار بازی سرنوشت و تقدیر آسمانی بوده است.‏ این<br />

معنی را بهخصوص در پارهای از اشعار خاقانی میتوان ملاحظه کرد.‏ نمونه آنها بیت زیر<br />

است که میگوید:‏<br />

نقدی نداد دهر که حالی دغل نشد نردی نباخت چرخ که آخر دغا نکرد ١٦<br />

ویژگیهای رساله<br />

‏«مناظره شطرنج و نرد»‏ به قلم نویسندهای است ناشناخته به نام حسام بن ‏(یا حسامالدین)‏<br />

محمد رشید صراف خوارزمی.‏ این رساله را نویسنده حدوداً در قرن هفتم و هشتم‎٬‎ در<br />

شوشتر‎٬‎ برای ممدوح خود امیر مبارکشاه نوشته است.‏ مرحوم مینوی کوشیده است تا<br />

اطلاعاتی درباره این نویسنده بیابد لیکن موفّق نشده است.‏ این رساله تنها اثری است که<br />

از این نویسنده در دست است.‏ درباره امیر مبارکشاه هم که ‏«صاحب السیف و القلم»‏<br />

خوانده شده است نتوانستم اطلاعاتی به دست آورم.‏<br />

‎١٢‎)نک.‏ تورج دریایی‎٬‎ همان‎٬‎ ص‎288-92‎.‏<br />

‎١٣‎)درباره نسخه خطی رساله ابوزید و ترجمه انگلیسی مطلبی که او درباره معانی کلامی نرد و شطرنج و تقابل<br />

آنها گفته است‎٬‎ نک.‏<br />

Franz Rosenthal, Gambling in Islam, Leiden 1975, pp. 165-7.<br />

‎١٤‎)ابوالقاسم حسین بن محمد الراغب الاصبهانی‎٬‎ محاضرات الادباء‎٬‎ ج‎٬١‎ بیروت ١٩٦١ ‏(افستِ‏ قم ١٣٧٤)٬<br />

‎١٥‎)محمدصالح قزوینی‎٬‎ نوادر‎٬‎ به اهتمام احمد مجاهد‎٬‎ تهران ٬١٣٧١ ص‎١٨٣‎‏.‏<br />

ص‎٧٢٨‎‏.‏<br />

‎١٦‎)برای ابیات بیشتر در دیوان خاقانی درباره نرد و شطرنج‎٬‎ نک.‏ معصومه معدنکن‎٬‎ نگاهی به دنیای خاقانی‎٬‎<br />

ج‎٬٢‎ تهران ٬١٣٧٧ ص‎٤٢٨-٤١٧‎.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٢١<br />

مناظره شطرنج و نَرد<br />

خوارزمی و ممدوح او امیر مبارکشاه هردو نرّ‏ اد و شطرنجباز بودهاند و مطالب این<br />

رساله و سخنانی که نرد و شطرنج به زبان حال به یکدیگر میگویند درباره جزئیات این<br />

دو بازی است.‏ به کار بردن اصطلاحات خاصّ‏ شطرنج و نرد مانند منصوبه ٬ ١٧ فرد و فارد‎٬‎<br />

کعبتین‎٬‎ خصل و خصل عذرا‎٬‎ خریطه نرد‎٬‎ ششدر‎٬‎ فرزین‎٬‎ پیاده‎٬‎ شاه‎٬‎ اسپ‎٬‎ شاه شاه (= کیش کیش)‏‎٬‎<br />

١٨<br />

نشان میدهد که نویسنده با این دو بازی کامًال آشنایی داشته است.‏<br />

شطرنج‎٬‎ در ضمن یکی از سخنان خود‎٬‎ به موضوع اختیار در بازی خود و جبر و<br />

بخت در بازی نرد اشاره کرده است‎٬‎ آنجا که میگوید:‏<br />

هرکه مرا به باد بر دهد از بدبازی ‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٢٢ مقاله<br />

مناظره شطرنج و نَرد<br />

٢٠<br />

که محمود آملی در نفایس الفنون شرح داده است.‏<br />

داوریِ‏ امیر مبارکشاه در حقّ‏ نرد و شطرنج مانند اکثر داوریها در مناظرههای زبان<br />

حالی است.‏ معموًال داور سعی میکند که دل هردو طرف مخاصمه را به دست آورد و<br />

بهآنها بگوید که دارای محاسن و فوایدی هستند و وجود هر دو در عالم لازم است.‏<br />

مبارکشاه نیز با دو بازی شطرنج و نرد همین کار را میکند و به ایشان میگوید که هردو<br />

دوست ان محرم شاهاند و اسباب عیش و نشاط او و هردو وجودشان برای دربار لازم<br />

است.‏<br />

در مناظرههای زبان حالی‎٬‎ معموًال هریک از دو خصم‎٬‎ برای اثبات برتری خود‎٬‎ به<br />

آیات قرآن و احادیث و کلمات بزرگان استناد میکند.‏ ولی‎٬‎ در مناظره ‏«شطرنج و نرد»‏‎٬‎<br />

هیچ آیه و حدیثی نقل نشده است.‏ دلیل آن هم روشن است.‏ این دو اسباب قمار به شمار<br />

میآمدند و از لحاظ فقهی هم حرام بودهاند.‏ رساله حتی با حمد و ستایش خدا و صلوات<br />

بر پیامبر هم آغاز نمیشود بلکه‎٬‎ پس از یک مقدمه بسیار کوتاه‎٬‎ به شرح گفتگوها<br />

میپردازد.‏ رساله کامًال جنبه ادبی و سرگرمی دارد و خالی از مطایبه و مزاح نیست و<br />

همان حال و هوایی را دارد که بر شطرنجبازان و نردبازان در هنگام بازی حاکم بوده<br />

است.‏<br />

رساله به نثر است و نثر نویسنده مسجّ‏ ع است.‏ هریک از دو خصم سخن خود را با<br />

یک رباعی یا دوبیتی ختم میکند.‏ این ابیات همه مربوط به نرد و شطرنج است و بعضی<br />

از آنها نیز از خود مؤلف است.‏ حدس میزنم که این اثر در قرن هفتم و نیمه اول قرن<br />

هشتم که بازار مناظرهنویسی رواج داشته است نوشته شده باشد.‏ البته تاریخ کتابت<br />

نسخه هم که سال ٨٦٤ است نسبتاً قدیم است.‏ نسخه اصلی در شهر شیراز به قلم<br />

شخصی که خود را شیخ محمود معرفی کرده نوشته شده است.‏<br />

علاوه بر رساله خوارزمی‎٬‎ مناظره دیگری هست میان نرد و شطرنج که شاهزاده<br />

محمدامین میرزا قاجار در عصر ناصرالدین شاه به نثر نوشته است‎٬‎ ظاهراً بدون اطلاع از<br />

٢١<br />

رساله خوارزمی.‏<br />

‎٢٠‎)آملی‎٬‎ نفایس الفنون‎٬‎ ‎٥٦٧-٥٦٦‎.‏<br />

‎٢١‎)نک.‏ ابوالقاسم تفضلی‎٬‎ تقدیر یا تدبیر:‏ تختهنرد‎٬‎ ص‎١٨٦-١٨٢‎‏.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٢٣<br />

مناظره شطرنج و نَرد<br />

مناظرهشطرنج و نَرْ‏ د<br />

روزی‎٬‎ در شهر خوزستان‎٬‎ در میان بوستان با دوستان‎٬‎ به سبب دستبازی و به واسطه<br />

زباندرازی‎٬‎ نرد را با شطرنج مناظره و مباحثه افتاد.‏ نرد مرد بود و فَرد بود‎٬‎ راست گفتی و<br />

زیاده نجستی.‏ مهره ماجرا درانداخت و منصوبه ر استی بباخت و گفت که<br />

ای شطرنج‎٬‎ تو با من همرهی و برابری نتوانی کرد‎٬‎ که من مردی فردم و مسافری بساطگردم‎٬‎<br />

چنانک در اول بازی به نامْ‏ فارِ‏ دم تا آخر به محبوب معاشر و معاندم.‏ همیشه راست گویم و<br />

هرگز زیادتی نجویم.‏ نشستم بر تخت بُوَ‏ د و بساط عشرتم پُررخت باشد.‏ چون در میان میدان<br />

به بازیِ‏ شاهوار درآیم‎٬‎ صد گونه بند از دل غمزدگان روزگار بگشایم.‏ نوبتیانِ‏ انگشت به دو<br />

چوبِ‏ کعبتینِ‏ طاس ٢٢ طبل بکوبند و امیرزادگانِ‏ ماهرخ بساطم به دمِ‏ سپاس بِروبند.‏ کارم<br />

برگشاد باشد و بردوام باز گردد.‏<br />

رباعی<br />

من گرچه به نام در زبانها نردم در اوّ‏ لِ‏ بازی از نشانها فردم<br />

من مهره مِهرم که به یک ضربِ‏ نکو صد کیسه پر از نقدِ‏ روانها ٢٣ کردم<br />

شطرنج‎٬‎ چون خودنمایی و خویشتنستائیِ‏ نرد بدید‎٬‎ چون گل به وقت سحر بشکفت و<br />

بخندید.‏ شطرنج شاهی تمام بود و سخنگویی فرزانه.‏ اسپِ‏ جواب چو آب و آتش براند و<br />

خاکِ‏ میدان از باد فتنه فرونشاند و گفت که<br />

ای نرد‎٬‎ چرا طریق عشرت نمیپویی و راه ادب نمیجویی و سخن به حدّ‏ خود نمیگویی؟<br />

اسپانی که از باد دونده ٢٤ تر و پیلانی که از مرغ پرندهتر ‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٢٤ مقاله<br />

مناظره شطرنج و نَرد<br />

میدانْ‏ من شاهوار درمیآیم و جمله دانند که سلاطین پیش من دو رخ بر خاک نهند.‏ تو<br />

میگویی که ماهرخان به دَمْ‏ زمینِ‏ بساط من میروبند ‏[با آنکه] ٢٧ هر دمت آوازه کم و کم برآید.‏<br />

تو لاف زیادت میزنی با آنکه هر دمت نظارگی در تعلیم گوید پستی.‏ تو زبان دعوی<br />

میگشایی‎٬‎<br />

رباعی<br />

شاهم که وزیر همچو فرزین دارم صد اسپِ‏ طرب بهزیرِ‏ یکزین دارم<br />

بهرام پیاده رخ چو خسرو بنهد بازیِّ‏ دلارام چو شیرین دارم<br />

نرد‎٬‎ چون نکتههای بادانگیز و سخنان طعنهآمیز شطرنج گوش کرد‎٬‎ دانست که شطرنج<br />

را بزرگیِ‏ اجسام و شاهیِ‏ نام زحمت میدهد.‏ چون طبیب دانا و مبارز توانا پای در میدان<br />

سخنوری نهاد و داد فصاحت و بلاغت بداد و گفت:‏<br />

زنی!آخرت نه هردم به<br />

ای شطرنج‎٬‎ تا چند فخر از اسم شاهی و از اسپ و رخ سیاهی ٢٨ تشنیعِ‏<br />

ِ<br />

‏«شاه شاه»‏ ٢٩ از خیمه و بارگاه به در میکنند و‎٬‎ چون گریزپایی و دربهدریَت میبینند‎٬‎ به بندِ‏<br />

ماتت ٣٠ مبتلا میگردانند.‏ از مات اگر شرم نیاید از ماتآزرم بباید.‏ ٣١ با آن که کارَت چون پیلبند<br />

و فرزینبند همه بند اندر بند است‎٬‎ زبان طعنه بر ما گشادی و شما خود به معنیِ‏ بیمعیشتی<br />

مشهورید.‏ از آن حمله ٣٢ از هم دورید‎٬‎ امّا از ناسازگاری و بیبردباری هرگز دو به یک خانه<br />

چون یاران همدم و دوستان محرم به سر نبرید.‏ مرا‎٬‎ که با چنان غم طویل در بازی با یاران یار<br />

باشم‎٬‎ سزد که به طعنه چون تویی گرفتار گردم.‏ آخر نه شاعران شیرین کلام و سخنوران ایام در<br />

حقّ‏ من گفتهاند:‏<br />

نظم<br />

چون زلفِ‏ بتان مشو پریشان کان غمزه شوخشان قتیل است<br />

جمع آی چو نرد در یکی جای کان بازیِ‏ بازشان ٣٣ طویل است<br />

شطرنج‎٬‎ چون دید که نرد سخنْ‏ دراز کشید و قصّ‏ ه کوته نمیشود‎٬‎ برخاست و صف سپاه<br />

بیاراست.‏ بر میمنه رُ‏ خانِ‏ پیروزبخت برد و میسره را به پیلان جنگجوی سپرد.‏ جای<br />

اسپ<br />

ِ<br />

فرزین چون وزیران شاه در پهلوی خود ساخت و پیادگان را در پیش خود بنواخت و<br />

مبارزت در میدان تاخت و گفت:‏<br />

‎٢٨‎)ظاهراً سپاهی<br />

‎٢٧‎)افزوده مینوی.‏<br />

‎٢٩‎)به تعبیر امروزی ‏«کیش‎٬‎ کیش».‏ ‎٣٠‎)ظ:‏ مماتت<br />

‎٣١‎)در اصل:‏ نیاید ‏(مراد این است که ‏«اگر از ما حیا نمیکنی از مات شدن باید حیا کنی»).‏<br />

‎٣٢‎)شاید:‏ جمله<br />

‎٣٣‎)ظاهراً بازیِ‏ باز همان است که امروز گشادبازی میگویند و معموًال دستِ‏ بازی را طولانی میسازد.‏


ِ<br />

نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٢٥<br />

مناظره شطرنج و نَرد<br />

ای نرد‎٬‎ نزد من تو را چه مقدار و اعتبار باشد که سپاهِ‏ دوروی و لشکرِ‏ جنگجوی آماده<br />

گردانیدهام.‏ در شمارِ‏ حَ‏ شَ‏ م دوصد هزار بیشم.‏ اگر پیاده در پیش اسپ من گامی بنهد و نامی در<br />

مبارزت برآرد‎٬‎ انعام و احسانم او را ضایع نگرداند و حق آن بدانم و او را به مرتبه وزیری<br />

رسانم.‏ نه چون توام که هرگز نامه یاری نخوانی و طریق دلداری ندانی.‏ اگر مهرهای صد بار<br />

چون مردِ‏ مرغِ‏ حجازی و پروازی بپرَّد که به یاران همدم رسد‎٬‎ به یک ضربِ‏ مخالف و نقشِ‏<br />

ناموافق چون کودکانش بر سرِ‏ لوح نخستین فرستی؛ و منم که‎٬‎ اگر پیادهای از سپاهِ‏ مرا کاری<br />

بیفتد‎٬‎ با جمله سپاه به مدد او آییم و به منزلتیش رسانیم که شاهان را شاهْرخ زند شادمان و فرّخ<br />

بازگردد.‏ استادان سرافراز و خُ‏ سروان شیرینباز به صد درخواست نقشِ‏ دو شِ‏ ش خواهند‎٬‎ حقّ‏<br />

ملازمت همیشه ندانی و در دل اندیشه نیاری.‏ چون شاگردانِ‏ ناخلف و حیوانان بر ٣٤ علف<br />

دویک به رویِ‏ روزآری؛نفرین بر تو افزایند و تحسین بر من نمایند.‏ هرکه مرا به باد بردهد از بد<br />

بازیِ‏ خود داند ٣٥ و هرکه تو را به باد دهد لعنت بر کعبتین نماید.‏<br />

رباعیّه<br />

شطرنج منم که رنجِ‏ دلها ببرم محبوبِ‏ دل و دیده اهلِ‏ نظرم<br />

من عقل زیادت کنم و محنت کم در پیشِ‏ سنانِ‏ غم چو شادی سپرم<br />

٣٦<br />

نرد‎٬‎ چون قلب و جناح سپه و سلاح شطرنج بدید‎٬‎ دانست که اگر کارزار را خوار<br />

دارد کار زار گردد و زمین از خونش چون لالهزار گردد.‏ بانگ برزد و سپاه نامزد کرد و<br />

بههرجایگاهی دهه و صده معیّن کرد.‏ چون از صفآرایی و لشکرپیرایی بپرداخت‎٬‎<br />

مرکب در میدان تاخت و گفت که<br />

ای شطرنج‎٬‎ با من همنبرد چون شوی و هماورد چون گردی؟ که زره ناموس در برِ‏ من است و<br />

تاج کاووس بر سرِ‏ من تو که در پس عِریٰ‏ ماندهای ٣٧ و به انواع طعنه سرافگندهای که از عری<br />

اگر برنمیخیزی کون شه گشاده میشود.‏ و تشنیع دیگر آنکه خاتون در گرمابه است‎٬‎ دعویِ‏<br />

مردی میکنی و همنبرد من میشوی.‏ هرکه روی به تو آرد دستش ستون رنج و غم میگردد و<br />

آب گرمِ‏ ذوقش از سردیَت چون یخ میبندد.‏ از بیحمیّتی خود را در پس ٣٨ پیادگان پنهان<br />

میکنی تا سپاهی را به ضرب رخ فرّخ پیچان گردانی . ٣٩ چون کارت به جان آید و کارد به<br />

استخوان رسد‎٬‎ چون مرکبِ‏ لاغرِ‏ پشتْ‏ ریشِ‏ درویش از جای خویش کام و ناکام ٤٠ گامی بنهی<br />

و چون زنانِ‏ حامله از آستانه یک حجره بیش ٤١ نیفتی‎٬‎ با من‎٬‎ که به گلبانگ سهشش هجده<br />

‎٣٤‎)ظاهراً:‏ پُر.‏ گویا حافظ هم به کار برده.‏ نک.‏ غزل با قافیه ف شود.‏<br />

‎٣٦‎)در اصل:‏ خار<br />

‎٣٥‎)این جمله را میتوان چنین خواند:‏ ‏«از بدبازیی خود داند...».‏<br />

‎٣٨‎)در اصل:‏ در آتش<br />

‎٣٧‎)«در پس عری ماندن»:‏ آچمز شدن.‏<br />

‎٤١‎)ظاهراً:‏ پیش<br />

‎٤٠‎)کام و ناکام‎٬‎ خواه ناخواه<br />

‎٣٩‎)اشاره به قلعه رفتن شاه است.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٢٦ مقاله<br />

مناظره شطرنج و نَرد<br />

منزل بدوم و از اقلیمی به اقلیمی روم‎٬‎ سربهسر نمیکنی.‏ من آن نردم که چون نقشِ‏ دولت بزنم<br />

و نصرتِ‏ بردنم پدید آید‎٬‎ به رسم و عادت بزرگان‎٬‎ با یاران و همدمان روی به خانه خود آورم.‏<br />

و تو آن شطرنجی که تا یار و برادر مهتر و کهتر خود را اسیر دشمن نگردانی و خویشتن را<br />

چون قطبِ‏ فلک محبوسِ‏ یک خانه نبینی از پای ننشینی.‏ آخر نه سخنپردازِ‏ این حکایت و<br />

صاحبِ‏ تصنیفِ‏ این روایت‎٬‎ حسام بن ٤٢ محمد رشید صراف خوارزمی‎٬‎ دُرِ‏ ستایش من سفته<br />

است و در مناقب من گفته:‏<br />

نردم که چو برق از منازل بجهم دادِ‏ دلِ‏ صدهزار مسکین بدهم<br />

شاهم که به یکنقشِ‏ موافق در حال از ششدرِ‏ غم به یک دویدن بِرَهَم<br />

پس شطرنج چنگِ‏ جنگ دراز کرد و نردِ‏ نبرد آغاز نهاد که‎٬‎ از تقدیر باری و تدبیر<br />

یزدانی‎٬‎ از گوشه بیابان‎٬‎ گَ‏ ردی بیپایان برخاست.‏ هردو سپاه نگاه کردند تا این مددِ‏<br />

بیعدد به یاری که میآید و زبان به مدح و شهریاری که میگشاید.‏ کدام گُرد این گَرد کرد<br />

و کدام پهلوان چنین شتابان آمد که از میانه گَرد عَلَمِ‏ دوازده خانه چون شیری دیوانه<br />

بهدرافتاد.‏ چون به نزدیک رسید‎٬‎ جهانی پُرتیر و شمشیر دید.‏ عالَمیاز گَردِ‏ سپاه سیاه<br />

شده و پشتِ‏ فلک از غم دوتاه گشته‎٬‎ زمین از گرانی دو لشکر به جان آمده و آسمان از<br />

سبکساریِ‏ شطرنجِ‏ دو سرور به فغان رسیده.‏ پررنج و نردِ‏ پردرد هردو پیراهنِ‏ تحمّل قبا<br />

کرده و تَرکِ‏ راهِ‏ صدق و صفا گرفته‎٬‎ از آتش خشمِ‏ هردو آب از چشم جهان و جهانیان<br />

رفته و اجل مرکبِ‏ هردو را عنان گرفته‎٬‎ هردو سوارِ‏ قاتل و به خونریختن مایل‎٬‎ مجلسِ‏<br />

بزم گذاشته و رایتِ‏ رزم برافراشته.‏ آفتاب از سمومِ‏ غضبِ‏ هردو بریان‎٬‎ و ابر از تاب و<br />

تعبِ‏ هردو گریان.‏ خورشید در میغ و ناهید در دریغ.‏ دوازده خانه‎٬‎ چون هردو را چنان<br />

بدید‎٬‎ انگشتِ‏ تحیّر به دندانِ‏ تفکر بگزید و گفت که دیدی که دیر رسیدی و عالَم زیر و<br />

زبر بدیدی.‏ پس روی به سپهسالار خود کرد‎٬‎ یعنی سه خانه‎٬‎ و گفت:‏<br />

بنگر که دو شاه بهیکبار ترکِ‏ تخت و بخت گرفتهاند و کار بر خود سخت کرده.‏ تو این لشکر و<br />

سپاه و خیمه و بارگاه را نگاهدار تا من بابی از کتابِ‏ صلح و دوستی بر ایشان خوانم‎٬‎ باشد که<br />

این آتشِ‏ ندامت را به آبِ‏ ملامت بنشانم.‏ شما نیز باید که حاضر باشید و بر حرف ایشان ناظر<br />

گردید که‎٬‎ اگر این سپاهِ‏ پرآوازه و لشکرِ‏ بیاندازه درهم افتند و برهم زنند‎٬‎ قیامت از میان برخیزد<br />

و سلامت از جهان بگریزد‎٬‎ و به کین بستیزند و بسا خون که بریزند.‏<br />

لشکرِ‏ دوازدهخانه چون شاهزادگان بترسیدند و بر بلندیی صف برکشیدند.‏ پس<br />

‎٤٢‎)کذا در اصل و شاید صحیح حسامالدین محمد باشد.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٢٧<br />

مناظره شطرنج و نَرد<br />

دوازدهخانه یگانه روان شد.‏ چون به میدان رسید‎٬‎ این بیت بخواند:‏<br />

شهزاده منم دوازدهخانه بهنام<br />

سرافراز و به شطرنج<br />

ِ<br />

بر نردِ‏<br />

رباعی<br />

بگرفته ز مُلکِ‏ روم تا خطّه شام<br />

بگنج باد از منِ‏ حقشناسِ‏ دیرینه سلام<br />

شطرنج‎٬‎ چون ترانه دوازدهخانه بشنید‎٬‎ اورا بشناخت‎٬‎ مرکب را بدو تاخت.‏ نرد‎٬‎ چون<br />

آوازش گوش کرد‎٬‎ جمله جنگ و خصومتش فراموش گشت.‏ دوازدهخانه از اسپ پیاده<br />

شد و در پیشِ‏ شاه رخ بر خاک نهاد و زمین را بوسه داد.‏ هردو او را در میان آوردند و در<br />

کنار گرفتند.‏ پس دوازدهخانه مرکبِ‏ نصیحت براند و داستانی از موعظت بخواند و گفت:‏<br />

ای زمانه غدّ‏ ار و ای چرخ ناپایدار‎٬‎ این چه رسم و آیین است و این چه قهر و کین است که در<br />

میان آوردهای و دلهای جهانیان را پر از درد کردهای!‏<br />

از جورِ‏ سپهر و از جفای ایّام از یار نشان نماند ٤٣ و از همدم نام<br />

ای چرخ حلالزادگی پیش آور<br />

‎٤٣‎)در اصل:‏ بماند.‏ اصل صحیح است.‏ یعنی:‏ فقط نشان یار ماند‎٬‎ نه خود او.‏<br />

این جنگِ‏ میان هردو شهزاده حرام<br />

گاه از بزرگمنشیِ‏ شطرنج شکایت کردی و گاه شطرنج از سرکشیِ‏ نرد حکایت گفتی.‏<br />

دوازدهخانه‎٬‎ چون ماجرای هردو گوش کرد‎٬‎ زمانی خاموش شد.‏ پس از اندیشه بسیار و<br />

فکر بیشمار سربرآورد و گفت:‏<br />

اگرچه من نیز صاحب لشکر و سپاهم و درخورد کمر و کلاهم‎٬‎ امّا در میان شما‎٬‎ که یاران<br />

پیشقدمید و شاهان ماتقدَّ‏ م‎٬‎ یکی را بر دیگری فضیلت نتوانم نهاد.‏ امّا مصلحت آن میبینم که<br />

روی به درِ‏ نرّ‏ ادی سرافراز و شطرنجبازی شهباز بیاوریم و مهره ماجرای شما در پیش او<br />

بغلطانیم و قصّ‏ ه شما در پیش او بخوانیم.‏ هرکه را او بهتر گوید او مهتر گردد‎٬‎ و هرکه را مهتر<br />

سازد دیگری کهتر گردد.‏<br />

شطرنج‎٬‎ از بس که یاری و مردمی از دوازدهخانه دیده بود‎٬‎ مصلحت ندید که سخن او<br />

را بر خاک اندازد و او را بیآبروی گرداند؛ و نرد‎٬‎ که در عهدِ‏ بُرنایی و عیشِ‏<br />

خویشتنرایی با دوازدهخانه محرم و یگانه زیستی‎٬‎ نتوانست که آتشِ‏ وَ‏ غا برانگیزد و بادِ‏<br />

بلا زیادت کند.‏ هر دو سپاه‎٬‎ چون دیدند که آن دو شیرِ‏ جنگی را به حیله روباه آن گرگِ‏<br />

کهنه به خوابِ‏ خرگوش کرد‎٬‎ لشکرِ‏ چون پلنگ از پیِ‏ ننگ آهنگ جنگ میکردند‎٬‎ امّا از<br />

جهت مصالحتِ‏ دوازدهخانه‎٬‎ که امیرِ‏ نیکوخواه است و دوستارِ‏ هر دو شهنشاه است‎٬‎<br />

اتفاق کردند که چنین باید کرد که او میگوید.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٢٨ مقاله<br />

مناظره شطرنج و نَرد<br />

رباعی<br />

ِ<br />

ِ<br />

در برج فضاش مرغدل دانه بُوَ‏ د<br />

چرخِ‏ چون فلک دوازدهخانه بُوَ‏ د نشنید به نزدِ‏ عقل دیوانه بُوَ‏ د<br />

هرکو سخنِ‏ دوازدهخانه به صدق پس جمله اتّفاق بینفاق کردند و بر مرکب چون برق نشستند و گفتند:‏<br />

ما را در نرد شاهی راد و در شطرنج امیری استاد باید تا انصاف از بیانصاف بستاند و دلها از<br />

ششدرِ‏ غم و غصّ‏ ه برهاند.‏<br />

به یک بار از پهلوانان جوش و از گردنکشان خروش برآمد که<br />

المنّة لِلّٰ‏ ه که در شهر ما از بهر شما که خوشترین شهرهاست و بهترین منزلهای فرزندان آدم<br />

است‎٬‎ خاکش چون آب کوثر است و اسمش خطّه مبارک ششتر است در او جوانبختی نرّاد<br />

نیکوضرب و صاحب دولتی شطرنجبازِ‏ نیکوحرب هست که به یک بازیِ‏ راست که ببازد<br />

حریف را غم زیاد گرداند و از ترسِ‏ تیر شهپرش قامت چون کمان دوتا کند و اگر هزار استادِ‏<br />

نرّاد بیاید که طویل بر جانش نشیند و خواهند که به منصوبه خود را از ششدرهاش خلاص<br />

غمِ‏<br />

کنند سود ندارد‎٬‎ تا زیان سر و زر نبینند.‏<br />

رباعی<br />

نرّاد جهان میر مبارکشاه است کز طاسِ‏ سپهر و نردِ‏ چرخ آگاه است<br />

از نقشِ‏ دوشش پنج طویلش حاسد محبوسِ‏ بلا چو بیژن اندر چاه است<br />

و شطرنج بازی است که چون ‏[بر]‏ اسبِ‏ تازیِ‏ بازی سوار گردد شاهانِ‏ پیلتن در پیشِ‏<br />

رخ بر بساط خاک نهند و فرزینِ‏ اَمان طرح ٤٤ گیرند.‏<br />

رباعی<br />

میری که به رسم و داد با آیین است اسبِ‏ طربش همیشه زیرِ‏ زین است<br />

هرگه که چو فیل رخ به دشمن آرد<br />

گویی که پیادهاش مگر فرزین است<br />

او پیاده<br />

پس همه لشکر و سپاه انبوه روی به درگاه امیر معظّم صاحب السّ‏ یف و القلم امیر<br />

مبارکشاه عظم اهلل قدره نهادند و رفتند چون بندگان به درِ‏ سرایِ‏ دولت بایستادند.‏ و<br />

چون بار خواستند‎٬‎ بارشان دادند.‏ امیر را در سرافرازیِ‏ نردبازی یافتند.‏ اگرچه حریفِ‏<br />

دیگر را شهرخ زده بود و خرّم و فرّخ گشته‎٬‎ نرد و شطرنج هیچ ننهفتند و قصّ‏ ه از اوّ‏ ل تا<br />

آخر گفتند.‏ امیر‎٬‎ که آن زمان در آورد و بُردِ‏ نرد بود‎٬‎ نخواست که خاطرِ‏ نرد بیازارد و<br />

شطرنج برده بود جانبِ‏<br />

شطرنج فروگذارد.‏ پس روی به شطرنج و نرد آورد و گفت که<br />

‎٤٤‎)طرح ‏(اصطلاح لشکرآرایی)‏‎٬‎ واحدی ورای میمنه ‏(جناح راست)‏ و میسره ‏(جناح چپ)‏ و گروهی کمکی را<br />

میگفتند معادل احتیاط امروزی ‏(از لغتنامه دهخدا).‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٢٩<br />

مناظره شطرنج و نَرد<br />

شما هردو یارانِ‏ همدمید و دوستانِ‏ محرم.‏ هردو اسباب عیش و نشاطید و سرافرازِ‏ تخت و<br />

بساط.‏ نشاید که بیگانگی جویید و ترک آشنایی گیرید‎٬‎ بزم بگذارید و در پی رزم روید.‏<br />

مصلحت آن است که از سرِ‏ صدق و صفا بر سرِ‏ عهد و وفا روید.‏<br />

پس هردو بر خاستند و از یکدیگر عذرها خواستند؛ مدح یکدیگر تکرار میکردند و بر<br />

گفتار گذشته استغفار مینمودند.‏ بعد از آن‎٬‎ هرکدام با آبروی تمام به مقرّ‏ عزّ‏ خود<br />

مراجعت نمودند و هرکس پی کاری رفتند.‏<br />

الهی‎٬‎ تا بساطِ‏ دهر باشد کدورتِ‏ جنگ به صفای صلح مبدّ‏ ل باد‎٬‎ بالنّبی و آله الأ‏ مجاد.‏<br />

تمّ‏ ‏(کذا)‏ الرسایل بحمد اهلل و حسن توفیقه.‏ و الصلوة و السلٰم علی نبیّه<br />

محمّد و آله الطاهرین.‏ کتبه اضعف عباد اهلل تعالی و أحوَ‏ جَ‏ هم<br />

الی عفو اهلل و غفرانه‎٬‎ شیخ محمود تجاوَ‏ زَ‏ اهلل عن سیآته‎٬‎<br />

بمحمّد و آله‎٬‎ فی سنة اربع و ستین و ثمان<br />

مأة (٨٦٤) الهجریة النبویّة علی السّ‏ لٰم‎٬‎<br />

بدار العیش شیراز‎٬‎ حماها اهلل تعالی<br />

عن الاۤفات و النّکبات<br />

©


٨٣/٧/١٨ 05M-TKYE ن‎٣‎ ١٨ C:7 ZAR76 ص ١٣:٤٩ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />

تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />

علی خزاعیفر ‏(دانشگاه فردوسی مشهد)‏<br />

١. تکیه جمله<br />

در این مقاله‎٬‎ هدف ما این است که جا و نقش تکیه را در جمله ساده فارسی بررسی کنیم.‏<br />

امّ‏ ا‎٬‎ قبل از آن‎٬‎ لازم است جمله ساده و تکیه جمله را تعریف کنیم.‏ جمله ساده ١ جملهای<br />

٢ اصلی)‏ و جمله<br />

است که‎٬‎ برخلاف جمله مرکّب ‏(جمله متشکل از دو یا چند فراکرد<br />

مختلط ‏(جمله متشکل از یک فراکرد اصلی و یک یا چند فراکرد وابسته)‏‎٬‎ دارای یک بند<br />

و درنتیجه یک فعل است.‏<br />

در این مقاله‎٬‎ بحث ما محدود به جمله ساده است.‏ جمله ساده را میتوان‎٬‎ بر مبنایی<br />

نحوی‎٬‎ با الگوی کلی (S)(X)V نشان داد.‏ در این الگو‎٬‎ پرانتز نشانه اختیاری بودن‎٬‎ S<br />

فاعل‎٬‎ V فعل و X بیانگر هر عنصر اعم از مفعول ‏(مستقیم یا غیرمستقیم)‏‎٬‎ متمّ‏ م و گروه<br />

حرف اضافهای است.‏ همچنین ترتیب عناصر در این الگو ترتیب عادی یا بینشان ٣ است.‏<br />

تکیه ٤ برجستگی یکی از هجاهای کلمه نسبت به هجاهای دیگر همان کلمه یا سایر<br />

کلمات جمله است.‏ این تعریف‎٬‎ در واقع‎٬‎ دو پدیده مجزا را در بر میگیرد:‏ یکی تکیه<br />

‎١‎)بنا بر دستور سنّ‏ تی‎٬‎ جمله ساده یا خبری است یا امری یا پرسشی یا تعجّ‏ بی.‏ اصطلاح جمله ساده خبری<br />

ابهامبرانگیز است زیرا بر ساختار (S)(X)V اطلاق میشود.‏ چنان که در دنباله همین مقاله روشن خواهد شد‎٬‎<br />

ساختار (S)(X)V ‎٬‎ درواقع‎٬‎ سه ساختار متفاوت آوایی دارد و صفت خبری را فقط بر یکی از این سه ساختارِ‏<br />

آوایی میتوان اطلاق کرد.‏<br />

2) clause 3) unmarked 4) stress<br />

٣٠


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٣١<br />

تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />

کلمه ٥ و آن برجسته ساختن یک هجای کلمه است نسبت به هجاهای دیگر همان کلمه با<br />

زیرتر ادا کردن آن؛ دیگری تکیه جمله ٦ و آن برجسته ساختن یکی از عناصر جمله است<br />

نسبت به عناصر دیگر آن.‏ در زبانهایی که کلمات تکیهپذیرند‎٬‎ از جمله زبان فارسی‎٬‎ تکیه<br />

کلمه ذاتی کلمه و قابل پیشبینی است و لذا توصیف تکیه کلمه و قواعد تکیهگذاری کمتر<br />

محل اختلاف است.‏ امّا تکیه جمله‎٬‎ به دلیل ماهیت و گونهگونی و عوامل دخیل در آن‎٬‎ از<br />

مباحث بحثبرانگیز است.‏ در توضیح بیشتر تکیه جمله به مثال زیر توجه کنید:‏<br />

(١) بچّ‏ ه گلدان را شکست.‏<br />

در این جمله‎٬‎ کلمات بچه‎٬‎ گلدان و شکست هرکدام دو هجا دارند و در هر کدام تکیه کلمه<br />

روی هجای دوم قرار میگیرد.‏ اگر تکیه کلمه روی هجایی که باید قرار نگیرد‎٬‎ یا در معنی<br />

کلمه تغییر ایجاد میشود و یا کلمه‎٬‎ بیآنکه معنیاش تغییر کند‎٬‎ صورت آوایی نادرست<br />

یا غیرمعیار پیدا میکند؛ چنانکه در سه کلمه مذکور‎٬‎ هرگاه تکیه را روی هجای اول قرار<br />

دهیم همین اتفاق میافتد.‏ جمله (١) سه هجای تکیهبَر دارد که هربار میتوان یکی از آنها<br />

را نسبت به دو هجای دیگر زیرتر تلفظ کرد.‏ اگر بخواهیم در جملهای بر کلمهای تأکید<br />

کنیم‎٬‎ باید تکیه آن کلمه را به تکیه جمله تبدیل کنیم و برای این کار باید همان هجای<br />

تکیهبر کلمه را زیرتر از هجای تکیهبرِ‏ دو کلمه دیگر ادا کنیم.‏ حتی کسانی که گوششان<br />

برای تشخیص تکیه جمله چندان ورزیده نشده باشد به سادگی میتوانند تفاوت میان سه<br />

نوع خواندن جمله (١) را درک کنند.‏ اگر بچّ‏ ه را با برجستگی بیشتر بخوانیم‎٬‎ تکیه نقش<br />

تبایندهندگی ٧ پیدا میکند:‏ بچّ‏ ه گلدان را شکست‎٬‎ نه کسی دیگر؛ اگر تکیه را روی گلدان قرار<br />

بدهیم‎٬‎ بسته به آهنگ جمله‎٬‎ تکیه را میتوان هم تأکیدی ٨ و هم تبایندهنده تفسیر کرد؛ و<br />

اگر تکیه روی فعل قرار بگیرد‎٬‎ گوینده بیهیچ تأکیدی خبر شکسته شدن گلدان را<br />

میدهد.‏<br />

البته تشخیص برجستگی یک هجا نسبت به سایر هجاهای تکیهبَرِ‏ جمله همیشه<br />

ساده نیست و حتی زبانشناسان نیز گاه در تشخیص تکیه جمله اختلاف نظر پیدا<br />

میکنند.‏ اختلاف نظر در تعیین جای تکیه جمله غالباً ناشی از تفاسیر متعدد جمله است.‏<br />

در هر حال‎٬‎ به رغم دشواری و اختلاف نظری که ممکن است گاه در تشخیص تکیه جمله<br />

5) word stress 6) sentence stress 7) contrastive 8) emphatic


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٣٢ مقاله<br />

تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />

یا تعیین جای آن پیش بیاید‎٬‎ تکیه جمله قانونمند و لذا قابل توصیف است.‏ البته قانونمند<br />

بودن تکیه در کلمه و جمله تفاوت دارد.‏ قواعد تکیه کلمه را میتوان جدا از مقصود<br />

گوینده و موقعیت گفتگو توصیف کرد؛ امّا تکیه جمله نهتنها تابع قواعد آوایی هر زبان<br />

بلکه متأثر از مقصود گوینده نیز هست و لذا قواعد تکیهگذاری در جمله قدرت تعیین<br />

جای دقیق تکیه در جمله را ندارد بلکه صرفاً تمایلاتی کلی را نشان میدهد که به کمک<br />

آنها میتوان جای تکیه را در عموم موارد پیشبینی کرد.‏<br />

٢. موضوع و خبر<br />

قبل از ورود به بحث تکیه جمله در فارسی‎٬‎ لازم است با دو اصطلاح اصلی موضوع و خبر<br />

و چند اصطلاح وابسته به این دو آشنا شویم.‏ از اصطلاح اطلاع ٩ آغاز میکنیم.‏ این<br />

١١<br />

اصطلاح‎٬‎ در معنی مورد نظر ما‎٬‎ معموًال در دو ترکیب اطلاع جدید ١٠ و اطلاع مفروض<br />

به کار میرود.‏ اطلاع‎٬‎ به بیان ساده‎٬‎ دانشی است که گوینده در جریان ارتباط کلامی از<br />

مجرای زبان به شنونده انتقال میدهد و بر دانش او نسبت به موضوعی میافزاید.‏ هر<br />

جمله معموًال حاوی دو نوع اطلاع است:‏ اطلاع مفروض یعنی اطلاع مشترک میان<br />

گوینده و شنونده؛ اطلاع جدید یعنی اطلاعی که گوینده تصور میکند برای شنونده<br />

جدید است.‏ بدیهی است که یک جمله‎٬‎ هرگاه فقط حاوی اطلاع مفروض باشد‎٬‎ چیزی<br />

را که شنونده میداند به او باز میگوید ولی حاوی اطلاع نیست چون دانش شنونده را<br />

افزایش نمیدهد و‎٬‎ در نتیجه‎٬‎ ارتباطی میان گوینده و شنونده برقرار نمیسازد.‏ از سوی<br />

دیگر‎٬‎ هرچند میتوان ابتدا به ساکن جملهای بر زبان آورد که تماماً اطلاع جدید باشد؛<br />

امّ‏ ا‎٬‎ اگر جمله یا جملههای بعد از آن نیز همگی فقط حاوی اطلاع جدید باشند‎٬‎ در این<br />

صورت ربطی بین جملات ایجاد نمیشود و ارتباطی صورت نمیگیرد.‏ در هر جمله<br />

معموًال اطلاع مفروض با اطلاع جدید ترکیب میشود و برقراری ارتباط را ممکن<br />

میکند.‏ برای مثال‎٬‎ به گفتگوی کوتاه زیر توجه کنید:‏<br />

(٢) الف چه کسی به حسن اطلاع داد؟<br />

ب یکی از دوستانش به حسن اطلاع داد.‏<br />

ج یکی از دوستانش.‏<br />

9) information 10) new information 11) given/old/presupposed information


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٣٣<br />

تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />

در این مثال‎٬‎ پاسخ ‏(‏‎٢‎ب)‏ را میتوان به دو بخش تقسیم کرد:‏ بخش حاوی اطلاع<br />

مفروض که مشترک میان سؤال و پاسخ است یعنی به حسن اطلاع داد.‏ و بخش حاوی اطلاع<br />

جدید یعنی یکی از دوستانش.‏ تفکیک میان اطلاع مفروض و اطلاع جدید همیشه به<br />

سادگی مثال فوق نیست زیرا به دلیل ماهیت مفهوم اطلاع‎٬‎ همیشه نمیتوان جمله را‎٬‎<br />

همچنان که به دو بخش مجزّ‏ ای نهاد و گزاره تقطیع میکنیم‎٬‎ به دو بخش مجزای اطلاع<br />

مفروض و اطلاع جدید تقطیع کنیم و بگوییم هر کلمه متعلق به اطلاع جدید است یا اطلاع<br />

مفروض.‏ از این گذشته‎٬‎ لازم است ابهامی را که کلمه جدید پیش میآورد روشن کنیم.‏ در<br />

مثال مذکور‎٬‎ اطلاع جدید و عبارت جدید بیانگر آن عبارتی که برای شنونده تازه است<br />

و قابل شناسایی ١٢ نیست بر همدیگر منطبق شدهاند.‏ ولی گاه اطلاع جدید با عبارتی<br />

منتقل میشود که مرجع آن برای شنونده قابل شناسایی است.‏ فرض کنید‎٬‎ در مثال فوق‎٬‎<br />

به جای یکی از دوستانش بگذاریم برادرت؛ در این صورت‎٬‎ باز هم جمله برای شنونده<br />

حاوی اطلاع است هرچند که برادرت برای شنونده آشناست.‏<br />

در توضیح ماهیت اطلاع و مفهوم اطلاع جدید‎٬‎ لَمبرخت (46 (Lambrecht :1995 بحث<br />

روشنگری دارد که خلاصه آن چنین است:‏ مفهوم اطلاع گاه با ابزارِ‏ انتقالِ‏ اطلاع یعنی<br />

کلمات خلط میشود.‏ نمیتوان گفت کلمهای خارج از بافت اطلاع جدید یا اطلاع<br />

مفروض است‎٬‎ چون ماهیت اطلاع چنان است که یا به صورت گزاره بیان میشود یا آن<br />

را میتوان به صورت گزاره درآورد و کلمه یا کلماتی که نمیتوان آنها را به قالب گزاره<br />

درآورد‎٬‎ هرچند معنی دارند‎٬‎ اطلاع نمیرسانند و اصطلاح اطلاع را نمیتوان بر آنها<br />

اطلاق کرد.‏ پس اطلاع به صورت گزاره انتقال مییابد و در نحو به صورت یک جمله<br />

کامل یا نوعی گروه ‏(گروه اسمی ١٣ یا فعلی ١٤ یا حرفاضافهای ١٥ و یا قیدی)‏ نمودار<br />

میگردد.‏<br />

مثًال‎٬‎ در ‏(‏‎٣‎ب)‏‎٬‎ عبارت یکی از دوستانش‎٬‎ در واقع‎٬‎ بیانگر یک گزاره است یعنی<br />

شنونده از آن گزاره یکی از دوستانش به حسن اطلاع داد را میفهمد.‏ ‏(بخشی از گزاره که در<br />

سؤال آمده و لذا اطلاع مفروض به حساب میآید در ‏(‏‎٣‎ج)‏ حذف شده است).‏ به غیر از<br />

جملههایی که ابتدا به ساکن ادا میشوند و فقط حاوی اطلاع جدید هستند‎٬‎ هر جمله<br />

12) identifiable 13) noun phrase 14) verb phrase<br />

15) prepositional phrase


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٣٤ مقاله<br />

تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />

حاوی اطلاع متشکل است از حد اقل یک گزاره حاوی اطلاع مفروض و معموًال یک<br />

گزاره حاوی اطلاع جدید.‏ در ‏(‏‎٣‎ب)‏‎٬‎ گزاره کسی به حسن اطلاع داده حاوی اطلاع مفروض<br />

است و آن کس یکی از دوستانش است گزاره حاوی اطلاع جدید.‏<br />

نکتهای که لَمبرخت در توضیح مفهوم اطلاع جدید میگوید این است که اطلاع<br />

جدید ضرورتاً از کلماتی تشکیل نمیشود که مرجع آنها برای شنونده جدید و ناآشنا<br />

باشد بل که اط لاع جدید گاه به صورت رابطه جدیدی است که بین شخص یا چیزی<br />

آشناو گزارهای ب رق رار میگردد.‏ مثًال در جمله برادرت به حسن اطلاع داد آنچه برای<br />

شنونده جدید است رابطه میان برادرت و به حسن اطلاع داد است وگرنه برادرت به تنهایی<br />

ن هحاوی اطلاع است و نه مرج ع آن برای شنونده ناآشنا و جدید.‏ بدین قرار‎٬‎ اطلاع<br />

جدید همیشه با کلمهای منتقل نمیگردد که مرجع برای شنونده ناآشنا باشد یا کلمهای<br />

که قبل از آن در متن نیامده باشد.‏ این نحوه نگرش به ماهیت اطلاع و اطلاع جدید به<br />

بسیاری از ابهامات و اختلاف نظرها در تفکیک میان اطلاع جدید و اطلاع مفروض<br />

خاتمه میدهد.‏<br />

در اصطلاح اصلی که تعریف آنها برای ورود به بحث ضروری است موضوع ١٦ است<br />

وخبر.‏ دستورنویسان نقشگرا جمله حاوی اطلاع را‎٬‎ به اعتبار نوع اطلاعی که بیان<br />

میکند‎٬‎ به دو بخش موضوع و خبر تقسیم میکنند.‏ موضوع‎٬‎ از نظر دستوری‎٬‎ بخش<br />

اسمی ١٧ جمله است و از نظر معنایی چیزی است که خبر جمله راجع به آن است.‏ موضوع<br />

در غالب موارد همان فاعل دستوری جمله است ولی موضوع و فاعل ضرورتاً یکی<br />

نیستند.‏ در مورد موضوع ذکر یک نکته ضروری است و آن اینکه موضوع‎٬‎ به حسب<br />

تعریف‎٬‎ برای شنونده قابل شناسایی است.‏ گوینده‎٬‎ با ابزارهای زبانی که در اختیار دارد‎٬‎<br />

بخش اسم یِ‏ ارجاع ی ٬ ١٨ اع م از موضوع یا غیرموضوع‎٬‎ را به طریقی برای شنونده معرفه<br />

یا قابل شناسای ی میکند.‏ بخش اسمی جمله از نظر میزان قابل شناسایی بودن برای<br />

ش نون ده درج ات مت عدّ‏ د دارد.‏ این درجات را خانم اِلین پرینس (237 (Prince :1981<br />

بهصورت زیر دستهبندی کرده است.‏ این دستهبندی مقبول عموم زبانشناسان واقع<br />

شده است.‏<br />

16) topic 17) Noun part (NP) 18) referential


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٣٥<br />

تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />

درجات بخش اسمی ارجاعی از نظر<br />

میزان آشنا بودن برای شنونده<br />

مورد اشاره واقع شده حدس زدنی جدید<br />

اشارهشده اشارهشده از طریق ازطریقخودمعیّن نامعیّن<br />

در موقعیت گفتگو در متن استنتاج بخش اسمی<br />

در توضیح این نمودار به مثالهای زیر توجه کنید:‏<br />

نامعیّنِ‏<br />

معرفهشده<br />

نامعیّنِ‏ <br />

معرفهنشده<br />

جدیدِ‏ معیّن:‏ فردوسی در این مورد تعبیر جالبی دارد.‏ ‏(فردوسی قبًال در متن نیامده ولی<br />

گوینده فرض را بر این میگذارد که شنونده فردوسی را میشناسد.)‏<br />

معرفهنشده:‏ دیروز با مردی در اتوبوس آشنا شدم.‏<br />

جدیدِ‏ نامعیّنِ‏ معرفهشده:‏ ماشینی که علی سوار شد خیلی گران است.‏ ) ماشینی نامعین<br />

جدیدِ‏ نامعیّنِ‏ است ولی با جمله صله تحدیدیِ‏ ١٩ علی سوار شد برای شنونده قابل شناسایی است.)‏<br />

حدسزدنی از طریق خود بخش اسمی:‏ یکی از تخممرغها شکسته.‏ ‏(تخممرغها که معرفه<br />

است در دلِ‏ بخش اسمی آمده و به واسطه آن یکی از تخممرغها برای شنونده قابل<br />

شناسایی است).‏<br />

حدسزدنی از طریق استنتاج:‏ دیروز پدرت را دیدم.‏ پیرمرد خیلی شکسته شده.‏<br />

اشارهشده در متن:‏ امروز به یکی از دوستان قدیمی برخوردم.‏ اولش او مرا نشناخت.‏<br />

اشاره شده در موقعیت گفتگو:‏ ببخشید‎٬‎ شما میدانید اداره پست کجاست؟<br />

به طوری که از این مثالها برمیآید‎٬‎ فقط اسامی جدید نامعینِ‏ معرفهنشده برای<br />

شنونده قابل شناسایی نیستند.‏ سایر اسامیِ‏ ارجاعی به درجات متعدد برای شنونده قابل<br />

شناساییاند و‎٬‎ با توجه به تعریفی که از موضوع کردیم‎٬‎ میتوانند موضوع واقع شوند.‏<br />

موضوع‎٬‎ با توجه به اینکه برای شنونده قابل شناسایی است‎٬‎ معموًال تکیه نمیپذیرد<br />

بلکه تکیه روی بخش دیگر جمله یعنی خبر قرار میگیرد.‏<br />

19) defining clause


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٣٦ مقاله<br />

تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />

خبر اطلاع جدید و گزارهای است درباره موضوع.‏ از آنجا که اطلاع جدید از نظر<br />

گوینده مهمتر از موضوع است‎٬‎ طبعاً تکیه روی اطلاع جدید قرار میگیرد.‏ اطلاع جدید<br />

گاه با یک کلمه و گاه با بیش از یک کلمه منتقل میشود‎٬‎ حال آنکه جمله معموًال یک تکیه<br />

دارد و آن روی یکی از هجاهای یک کلمه قرار میگیرد.‏ در اینجا زبانشناسان اصطلاح<br />

focus را به دو معنی وسیع و محدود به کار میبرند.‏ در معنی وسیع‎٬‎ focus اطلاع جدید<br />

است اعم از آنکه با یک کلمه یا با کل جمله منتقل گردد.‏ در معنی محدود‎٬‎ focus به<br />

کلمهای اطلاق میشود که حامل تکیه است و آن از نظر گوینده مهمترین بخش اطلاع<br />

جدید است.‏ برای پرهیز از ابهام‎٬‎ میان دو معنیِ‏ focus تمایز قایل میشویم و از دو<br />

اصطلاح خبر و کانون خبر استفاده میکنیم.‏ خبر بر کل اطلاع جدید اطلاق میشود و کانون<br />

خبر بر کلمهای که‎٬‎ به دلیل اهمیتش از نظر گوینده‎٬‎ محل تکیه قرار گرفته است.‏ تمایز میان<br />

این دو مفهوم در مثال زیر نشان داده میشود:‏<br />

(٣) روز بعد پدر اسب را فروخت.‏<br />

در این جمله‎٬‎ تکیه را روی کلمات متعدد میتوان گذاشت که در هر مورد معنی و تأکید<br />

متفاوتی به دست میآید و اطلاع متفاوتی به شنونده منتقل میشود.‏ در این جمله پدر و<br />

اسب هر دو موضوعاند زیرا برای شنونده قابل شناساییاند.‏ پس اگر جمله را در حالت<br />

عادی و به صورت خبر بخوانیم‎٬‎ تکیه جمله نه بر اسب قرار میگیرد نه بر پدر.‏ دو جزءِ‏<br />

دیگر جمله یعنی روز بعد و فروخت‎٬‎ هر دو‎٬‎ حاوی اطلاع جدیدند؛ امّا‎٬‎ درحالت ساده<br />

خبری‎٬‎ تکیه جمله روی فعل قرار میگیرد نه بر وابسته جمله یعنی روز بعد.‏ در جمله بالا‎٬‎<br />

فروخت است چون تکیه جمله روی آن قرار گرفته است.‏<br />

کانون خبر فعلِ‏<br />

در اینجا ناگزیر از تعریف اصطلاح دیگری هستیم و آن دامنه خبر است.‏ چنانکه<br />

گفتیم‎٬‎ اطلاع جدید ماهیتاً به صورت گزاره انتقال مییابد.‏ این گزاره ممکن است یک<br />

جمله کامل باشد ‏(مثل جملهای که ابتدا به ساکن بیان میشود)‏‎٬‎ ممکن است کل بخش<br />

فعلی ٢٠ را در بر گیرد ‏(مثل جملهای که ابتدا به ساکن خبری درباره موضوعی میدهد)‏‎٬‎ و<br />

ممکن است به صورت یک گروه ‏(اسمی‎٬‎ فعلی‎٬‎ قیدی ٢١ یا حرف اضافهای باشد.‏ در<br />

هریک از این حالات‎٬‎ آنچه متفاوت است دامنه خبر است یعنی آن محدوده جمله که<br />

20) verb part (VP) 21) adverbial phrase


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٣٧<br />

تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />

حامل اطلاع جدید است و تکیه در آن واقع میشود.‏ مثالهای زیر مفهوم دامنه خبر را<br />

بهتر توضیح میدهد:‏<br />

بچّ‏ هها گربه را از پشتبام انداختهاند توی استخر.‏<br />

(٤) چه شده؟ ‏(بچّ‏ هها)‏ گربه را از پشتبام انداختهاند توی استخر.‏<br />

(٥) بچّ‏ هها چهکار کردهاند؟ ‏(بچهها گربه را از پشتبام انداختهاند)‏ توی استخر.‏<br />

(٦) الف بچهها گربه را از پشتبام کجا انداختهاند؟ ‏(بچهها گربه را)‏ از پشتبام ‏(انداختهاند توی استخر).‏<br />

ب بچهها گربه را از کجا انداختهاند توی استخر؟ ‏(بچهها)‏ گربه را ‏(از پشتبام انداختهاند توی استخر).‏<br />

ج بچهها چه را ازپشتبامانداختهاند تویاستخر بچّهها ‏(گربه را از پشتبام انداختهاند توی استخر).‏<br />

د کی گربه را از پشتبام انداخته توی استخر؟ در هر یک از پاسخهای بالا‎٬‎ عبارتی که بیرون پرانتز قرار گرفته دامنه خبر و کلمهای که<br />

با حروف سیاه نگاشته شده‎٬‎ کانون خبر است.‏ آنچه درون پرانتز قرار گرفته تکرار عبارت<br />

مندرج در سؤال است و اطلاع جدید نیست.‏ در جمله (٤) دامنه خبر کل جمله را دربر<br />

میگیرد و در جمله (٥) بخش فعلی (VP) جمله را.‏ در بقیه پاسخها‎٬‎ دامنه خبر محدود<br />

است به یک گروه.‏ ‏(‏‎٦‎الف گروه قیدی؛ ‎٦‎ب گروه حرفاضافهای؛ ‎٦‎ج و ‎٦‎د گروه<br />

اسمی).‏<br />

چنانکه در مثالهای بالا نشان داده شد‎٬‎ جمله بچهها گربه را از روی پشتبام انداختهاند توی<br />

استخر و اساساً هر جمله ساده خبری سه نوع دامنه خبر و‎٬‎ در نتیجه‎٬‎ سه نوع تکیه<br />

میتواند داشته باشد.‏ به عبارت دیگر‎٬‎ یک ساختار نحویِ‏ واحد که همان جمله ساده<br />

٢٢<br />

خبری باشد میتواند‎٬‎ با توجه به مقصود گوینده و موقعیّت گفتگو‎٬‎ سه ساختار نوایی<br />

متفاوت پیدا کند.‏ تفاوت این ساختارها از نظر نقشی است که در انتقال اطلاع ایفا<br />

میکنند.‏ توضیح این سه نوع نقش به شرح زیر است:‏ اگر دامنه تکیه کل جمله باشد‎٬‎<br />

جمله نقلِ‏ واقعهای را آغاز میکند یا ابتدا به ساکن از وجود چیزی یا وقوع امری خبر<br />

میدهد؛ اگر دامنه تکیه بخش فعلی جمله باشد‎٬‎ جمله خبری در مورد موضوع میدهد<br />

‏(چنانکه گفتیم‎٬‎ موضوع به نحوی برای شنونده قابل شناسایی است)؛ سرانجام‎٬‎ اگر<br />

باشد که به صورت عبارتی بیان میشود‎٬‎ در این<br />

٢٣<br />

دامنه تکیه یکی از وابستههای جمله<br />

صورت جمله بر آن جزء تأکید میکند یا آن را در تضاد با جزئی دیگر نشان میدهد.‏<br />

22) prosodic 23) argument


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٣٨ مقاله<br />

تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />

در برخی زبانها‎٬‎ از جمله فارسی و انگلیسی‎٬‎ تکیه میان نقشهای فوق تمایز ایجاد<br />

میکند‎٬‎ به این معنی که هر ساختار نوایی نقشی متفاوت در کلام ایفا میکند.‏ در زبان<br />

انگلیسی‎٬‎ چنان که لَمبرِ‏ خت در دو مثال زیر نشان میدهد‎٬‎ تکیه لااقل میان دو نقش تمایز<br />

ایجاد میکند.‏ اگر جمله خبری درباره موضوع بدهد‎٬‎ تکیه روی یکی از کلمات متعلّق به<br />

بخش فعلی قرار میگیرد ‏(جمله‎٧‎‏).‏ امّا‎٬‎ اگر کلّ‏<br />

جمله حاوی اطلاع جدید باشد‎٬‎ تکیه<br />

روی فاعل قرار میگیرد ‏(جمله‎٨‎‏):‏<br />

(7) How is your neck doing?<br />

My neck hurts.<br />

(8) What is the matter?<br />

My neck hurts.<br />

امّا از آنجا که تکیه تأکیدی یا تبایندهنده میتواند روی هریک از وابستههای جمله قرار<br />

گیرد‎٬‎ گاه ابهام پیش میآید؛ چون این تکیه‎٬‎ اگر روی فاعل قرار بگیرد‎٬‎ با تکیه جملهای که<br />

دامنه خبر آن کل جمله است اشتباه میشود.‏ نیز این تکیه اگر روی یکی از وابستههای<br />

جمله متعلق به بخش فعلی قرار بگیرد‎٬‎ با تکیه جملهای که دامنه خبر آن بخش فعلی<br />

است ممکن است اشتباه شود ) Ä مثالهای ١٠ ٬٩ و ١١). بدیهی است که‎٬‎ در این موارد‎٬‎ فقط<br />

بافت کلام ابهام را میزداید.‏ در برخی از زبانها‎٬‎ تکیه برای ایجاد تمایز میان نقشهای<br />

مذکور به کار نمیرود.‏ در این زبانها‎٬‎ از ابزارهای زبانی دیگر از جمله از ساختارهای<br />

نحوی متفاوت استفاده میشود.‏ در بیان این مطلب‎٬‎ لمبرخت مثالی میزند که آن را<br />

همراه با معادلهای فارسی آن نقل میکنیم:‏<br />

(٩) ماشینت چه شد؟<br />

الف انگلیسی:‏ جمله ساده<br />

ب ایتالیایی:‏ جمله ساده؛ ‏«(ماشینم)‏ خودش هست خراب.»‏ rotta. (La mia macchina) si © e<br />

ج فرانسه:‏ موضوع+‏ فاعل+‏ فعل؛ ‏«(ماشینم)‏ آن خراب است.»‏<br />

د فارسی:‏ جمله ساده خبری؛ ‏(ماشینم)‏ خراب شد.‏<br />

(‏‎١٠‎‏)‏ شنیدم موتورت خراب شده؟<br />

الف انگلیسی:‏ جمله ساده<br />

ب ایتالیایی:‏ ساختار دوگانه -cleft) ©e) ؛ ‏«هست ماشینم که خودش هست خراب.»‏<br />

ج فرانسه:‏ ساختار دوگانه cleft) ('est ؛ ‏«آن هست ماشینم که هست خراب.»‏<br />

My car / it broke down.<br />

(Ma voiture) elle est in panne .<br />

My car broke down.<br />

E© la mia macchina che si © e rotta.<br />

C'est ma voiture qui est en panne.


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٣٩<br />

تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />

د فارسی:‏ جمله ساده؛ ماشینم خراب شده.‏<br />

(‏‎١١‎‏)‏ چه اتفاقی افتاده؟<br />

الف انگلیسی:‏ جمله ساده<br />

ب ایتالیایی:‏ جمله ساده با تغییر جای فاعل و فعل:‏ به من خودش است خراب ماشین<br />

ج فرانسه:‏ تبدیل فاعل به جمله:‏ من ماشینم را دارم که هست خراب<br />

د فارسی:‏ جمله ساده؛ ماشینم خراب شده.‏<br />

My car broke down.<br />

Mi si © e rotta la macchina .<br />

J'ai ma voiture qui est en panne .<br />

در هر سه زبان انگلیسی‎٬‎ ایتالیایی و فرانسه‎٬‎ ترتیب ارکان جمله در حالت بینشان SVO<br />

است.‏ در پاسخهای فارسی و انگلیسیِ‏ مثالهای فوق‎٬‎ ترتیب ارکان جمله تغییری نکرده‎٬‎<br />

بلکه‎٬‎ در واقع‎٬‎ یک ساخت نحوی واحد‎٬‎ سه ساختار نوایی متفاوت پیدا کرده است.‏ امّا<br />

در ایتالیایی و فرانسه وضعیت متفاوت است.‏ در اینجا‎٬‎ سه نوع اطلاع با سه ساخت<br />

نحوی متفاوت بیان شده است نه با تکیه.‏ بدین ترتیب‎٬‎ در فارسی تکیه جمله تمایز<br />

معنایی ایجاد میکند و برای بیان سه نوع تکیه از سه ساختار نوایی متفاوت که صورت<br />

نحوی مشترکی دارند استفاده میشود.‏ در نتیجه‎٬‎ توصیف تکیه جمله ساده خبری همان<br />

توصیف این سه ساختار نوایی است.‏ این ساختارها را‎٬‎ برحسب نقشی که در کلام دارند‎٬‎<br />

ساختار بینشان‎٬‎ ساختار مؤکّد یا تبایندهنده و ساختار آغازکننده مینامیم.‏ در دنباله مقاله<br />

این سه ساختار را به ترتیب بررسی میکنیم.‏<br />

٣. ساختار آوایی بینشان<br />

ساختار آوایی بینشان ساختاری است که‎٬‎ در آن‎٬‎ فاعل جمله است و‎٬‎ از آنجا<br />

موضوعِ‏<br />

که برای شنونده قابل شناسایی است‎٬‎ تکیه روی آن قرار نمیگیرد.‏ فاعل یا به صورت<br />

اسم یا گروه اسمی ظاهر میشود یا به صورت ضمیر منفصل یا پیوسته.‏ اگر جمله فقط از<br />

فاعل و عبارت فعلی ٢٤ تشکیل شده باشد‎٬‎ در این صورت عبارت فعلی بهناچار دامنه خبر<br />

است و تکیه نیز در داخل آن قرار میگیرد.‏ چند مثال:‏<br />

(١٢) بچّ‏ هها هستند.‏ (æhas...)<br />

(١٣) شاه رفت.‏ (æraft)<br />

24) predicate


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٤٠ مقاله<br />

تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />

(١٤) قفل شکست.‏ (...ækast)<br />

(١٥) همه میمیرند.‏ (æmi...)<br />

(١٦) میهمانها نمیمانند.‏ (æne...)<br />

(١٧) دیوار فرو ریخت.‏ (...æru...)<br />

(١٨) درس شروع شد.‏ (...æru...)<br />

در جملههای ١٢ تا ٬١٦ فعل جمله فعل ساده است با این تفاوت که در شکست تکیه روی<br />

هجای دوم قرار گرفته ولی در میمیرند و نمیمانند روی هجای اول یعنی روی پیشوندِ‏<br />

تکیهبرِ‏ می و ن.‏ ‏(درباره قواعد تکیه کلمه‎٬‎ به خصوص پیشوندهای تکیهبَر Ferguson ;1957 Ä<br />

Lazard).‏ 1995 در جملههای (١٧) و (١٨)٬ فعلِ‏ جمله ترکیبی است.‏ در این باره لازم است<br />

توضیحی بدهیم.‏<br />

در فارسی‎٬‎ شمار افعال ساده نسبتاً کم است و غالب افعال‎٬‎ اعم از لازم و متعدّ‏ ی‎٬‎<br />

ساختمانی ترکیبی دارند.‏ این افعال یا از ترکیب پیشوند ‏(مثل در‎٬‎ ور‎٬‎ باز‎٬‎ و‎٬‎ فرو)‏ و فعل<br />

ساده درست میشوند یا از ترکیب اسم‎٬‎ صفت‎٬‎ قید با فعل.‏ در حالت اول‎٬‎ تکیه روی<br />

هجای آخر پیشوند قرار میگیرد و‎٬‎ در حالت دوم‎٬‎ روی هجای آخر جزءِ‏ غیرفعلی فعل.‏<br />

به مثالهای زیر توجه کنید:‏<br />

فعل مرکّب متشکل از صفت یا قید+‏ فعل<br />

فعل مرکّب متشکل از اسم+‏ فعل فعل پیشوندی بیدار کرد ...ædar...<br />

اعلام کرد ...ælam... فروریخت ..æru.. پدید آورد ...ædid...<br />

معذرت خواست ...ærat... برگزید æbar... آویزان بود ...æzan...<br />

کتک زد ...ætak... دررسید ædar... دور شد ædur...<br />

گول خورد ægul... فرارسید ...æra... برای بررسی تکیه جمله در حالاتی که خبر از بیش از یک گروه تشکیل شده باشد‎٬‎<br />

حدود ١٥٠ جمله دارای ساختار نوایی بینشان از متون گوناگون را برگزیدیم و آنها را با<br />

آهنگی خبری‎٬‎ بیآنکه بر هیچ کلمهای تأکید کنیم و بر آن بار عاطفی بگذاریم و یا آن را<br />

در تضاد با کلمهای دیگر برجسته کنیم‎٬‎ با صدای بلند خواندیم.‏ از بررسی مجموع<br />

جملهها این قاعده کلی به دست آمد که تکیه جمله روی فعل یعنی هسته فعلی گروه<br />

فعلی قرار نمیگیرد بلکه داخل گروه فعلی و روی هجای آخر کلمه ماقبل هسته فعلی<br />

واقع میشود.‏ در توضیح این قاعده ذکر چند نکته ضروری است:‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٤١<br />

تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />

٢٥<br />

اوًال اجزای مهمتر خبر معموًال در آخر جمله میآید؛ زیرا‎٬‎ بنا بر اصلی شناختی<br />

آنچه در آخر جمله میآید بهتر به حافظه سپرده میشود.‏ این اصل‎٬‎ هرچند کلی است‎٬‎<br />

در همه زبانها صدق نمیکند.‏ مثًال‎٬‎ در زبانهایی که در آنها جمله با فعل شروع میشود<br />

توجیه این اصل دشوار میگردد و یا‎٬‎ در انگلیسی‎٬‎ آنچه در آخر جمله میآید مفعول<br />

است حال آنکه‎٬‎ در فارسی‎٬‎ فعل در آخر قرار میگیرد.‏ از طرف دیگر‎٬‎ فعل‎٬‎ به طور کلی‎٬‎<br />

نسبت به دیگر وابستههای جمله که بالقوّ‏ ه میتوانند دامنه خبر واقع شوند‎٬‎ از اهمیت<br />

کمتری برخوردار است لذا احتمال آنکه کانون خبر واقع شود کمتر است.‏ اینکه فعل از<br />

دیگر ارکان جمله قدرت کمتری برای جذب تکیه جمله دارد مختص زبان فارسی نیست<br />

بلکه گرایشی است که در بسیاری از زبانها دیده میشود.‏ در فارسی دو گرایش<br />

ناسازگار اینکه فعل در آخر جمله میآید و میل تکیهپذیری ندارد به این صورت<br />

آشتی کردهاند که تکیه جمله در داخل گروه فعلی و درست پیش از هسته فعل قرار<br />

میگیرد.‏<br />

ثانیاً‎٬‎ بنا بر قاعدهای که گفتیم‎٬‎ تکیه جمله معموًال روی فعل قرار نمیگیرد‎٬‎ حال آنکه<br />

افعال مرکّب غالباً تکیهبر هستند.‏ در اینجا تناقضی وجود ندارد.‏ برای روشن شدن مطلب<br />

لازم است توضیح بدهیم که چه تعریفی از فعل مورد نظر ماست.‏ به سه دسته عبارت زیر<br />

توجه کنید:‏<br />

انداختن‎٬‎ برانداختن‎٬‎ دور انداختن<br />

خواستن‎٬‎ معذرت خواستن‎٬‎ رونمایی خواستن<br />

شدن ‏(به معنی رفتن)‏‎٬‎ آب شدن‎٬‎ شاد شدن<br />

در این سه دسته‎٬‎ کلمه اول ‏(انداختن‎٬‎ خواستن‎٬‎ شدن)‏ فعل ساده است.‏ فعل ساده کلیه<br />

خواص فعل را دارد:‏ در سه وجه خبری‎٬‎ التزامی و امری به کار میرود‎٬‎ پسوندهای<br />

شخصی و پیشوند میپذیرد‎٬‎ به زمانهای گوناگون صرف میشود‎٬‎ در حالت متعدی به<br />

صورت مجهول درمیآید‎٬‎ از آن صورتِ‏ متعدی ساخته میشود و‎٬‎ مهمتر از همه‎٬‎<br />

مستقًال میتواند دامنه خبر و کانون خبر واقع شود و مطابق با قاعده تکیه بپذیرد.‏ کلمه<br />

دوم فعل ترکیبی است که‎٬‎ در آن‎٬‎ جزءِ‏ غیرفعلی ثابت است و هیچیک از خواصِّ‏ فعل را<br />

ندارد.‏ پس آنجا که گفتیم تکیه معموًال روی فعل قرار نمیگیرد‎٬‎ مقصودمان از فعل جزءِ‏<br />

25) cognitive


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٤٢ مقاله<br />

تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />

فعلی افعال ترکیبی است.‏ فرگوسن (132 (Ferguson :1957 نیز که میگوید ‏«فعل به پذیرش<br />

تکیه گرایش ندارد»‏ مقصودش همان جزءِ‏ فعلی افعال ترکیبی است.‏ جزءِ‏ غیرفعلی‎٬‎ اعم<br />

از آنکه اسم یا صفت یا قید یا پیشوند باشد‎٬‎ در جایگاهی که درست قبل از فعل است<br />

قرار میگیرد.‏ لذا وجود تکیه روی این جزء ناقضِ‏ قاعده مذکور نیست.‏<br />

البته مسئله به همین جا ختم نمیشود.‏ توصیف افعال ترکیبی برای زبانشناسان و<br />

دستورنویسان همیشه دشوار بوده است.‏ مشکل این است که‎٬‎ مثًال‎٬‎ آیا کلمه سومِ‏ این سه<br />

دسته ‏(دورانداختن‎٬‎ رونمایی خواستن‎٬‎ شاد شدن)‏ را باید فعل مرکّب بدانیم یا آنکه دور‎٬‎ رونمایی<br />

و شاد‎٬‎ برای افعال انداختن و خواستن و شدن‎٬‎ به ترتیب‎٬‎ حکم قید‎٬‎ مفعول و صفت را دارد.‏<br />

افعال مرکّب مرز معنایی دقیق و قابل تعریف و تحدید ندارند.‏ لذا تعیین مرکّب بودن یا<br />

نبودن آنها گاه دشوار میشود.‏ در چنین مواردی‎٬‎ دستورنویسان معموًال به شمّ‏ زبانی<br />

خود استناد میکنند.‏ برخی افعال مرکّب بیتردید واحدهای معنایی مجزایی هستند؛ امّا<br />

برخی دیگر محلّ‏ مناقشهاند.‏<br />

توصیف فعل مرکّب و تعیین مرزی معنایی برای آن مشکلی در نحو است.‏ از دیدگاه<br />

نوای گفتار‎٬‎ مشکل فعل مرکّب مطرح نمیشود چون فعل مرکّب در دل عبارت فعلی قرار<br />

میگیرد و این عبارت فعلی است که واحد مستقلی را تشکیل میدهد.‏ چنانچه در تعریف<br />

دامنه خبر گفتیم‎٬‎ جمله را میتوان از دو دسته عبارت متشکّل دانست‎٬‎ یکی عبارت<br />

فعلی ٢٦ دیگری عبارات وابسته به عبارت فعلی . ٢٧ گروه اسمی شامل فاعل و مفعول‎٬‎ گروه<br />

حرف اضافهای‎٬‎ گروه قیدی و گروه فعلی متشکل است از فعل و اجزای غیرفعلی<br />

‏(پیشوند‎٬‎ صفت‎٬‎ اسم‎٬‎ قید)‏ وابستههای عبارت فعلیاند.‏ عبارت فعلی با اجزای<br />

تشکیلدهنده خود‎٬‎ که هسته اصلی آن فعل است‎٬‎ جزئی مستقل به حساب میآید و با<br />

دیگر عبارات وابسته ترکیب میشود و تشکیل جمله میدهد.‏ پس‎٬‎ برای به دست آوردن<br />

عبارت فعلی در جملهای کافی است عبارات وابسته را از جمله جدا کنیم:‏ آنچه میماند<br />

عبارت فعلی است.‏ اکنون میتوانیم قاعده تکیهپذیری در ساختار بینشان را‎٬‎ که پیشتر<br />

به آن اشاره کردیم‎٬‎ به صورت زیر کامل کنیم:‏<br />

در ساختار بینشان‎٬‎ دامنه خبر‎٬‎ عبارت فعلی است‎٬‎ امّا‎٬‎ بهجز در مورد افعال ساده‎٬‎<br />

فعل معموًال کانون خبر قرار نمیگیرد‎٬‎ بلکه کانون خبر کلمه ماقبل فعل است.‏<br />

26) predicate 27) arguments


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٤٣<br />

تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />

در این تعریف‎٬‎ فعل به کلمهای اطلاق میشود که خواص فعلی دارد و دیگر اجزای<br />

سازنده عبارت فعلی را که ثابت میمانند و صرف نمیشوند دربر نمیگیرد.‏ برای<br />

آشنایی بیشتر با مفهوم عبارت فعلی به مثالهای زیر توجه کنید.‏ در این مثالها وابستهها با<br />

حروف نازک و عبارات فعلی با حروف سیاه نگاشته شدهاند:‏<br />

(١٩) آقای احمدی سرطان دارد.‏<br />

(٢٠) دوستم با برادرش به مسافرت رفته.‏<br />

(٢١) بچهها معلم را از کلاس بیرون کردند.‏<br />

(٢٢) ما بچّ‏ گی با علی خوش بودیم.‏<br />

(٢٣) کتاب را کنار گذاشت و با عجله لباس پوشید.‏<br />

(٢٤) زری به انگلیسیدانی در شهر مشهور بود.‏<br />

(٢٥) خانه را رنگ سفید زد.‏<br />

(٢٦) بعد از سه سال متخصص پوست شد.‏<br />

(٢٧) پسرم شبها بد میخوابد.‏<br />

در تعریف عبارت فعلی ذکر نکتهای ضروری است و آن اینکه عبارت فعلی‎٬‎ چنانکه<br />

گفتیم‎٬‎ جزئی مستقل از جمله به شمار میآید.‏ استقلال عبارت فعلی در این است که<br />

گزارهای است حاوی اطلاع جدید لذا‎٬‎ در ساخت آوائیِ‏ بینشان‎٬‎ دامنه خبر قرار<br />

میگیرد.‏ گاه‎٬‎ به جای آنکه عبارت فعلی را دامنه خبر بدانیم‎٬‎ ممکن است هسته اصلی آن<br />

یعنی فعل را دامنه خبر تصور کنیم.‏ مثًال‎٬‎ در جملههای (١٩) و (٢٠)٬ عبارت فعلی سرطان<br />

داشتن و به مسافرت رفتن است نه داشتن و رفتن.‏ در این دو جمله‎٬‎ داشتن و رفتن به تنهایی حاوی<br />

اطلاع جدید نیستند؛ زیرا کسی نمیپرسد:‏ آقای احمدی سرطان چی؟ و یا دوستت با برادرش<br />

مسافرت چی؟ بلکه سؤال به صورت زیر مطرح میشود:‏ آقای احمدی چه مرضی داره؟ یا<br />

دوستت با برادرش به کجا رفته؟ همچنین‎٬‎ در جمله بچهها گربه را از پشتبام انداختهاند توی استخر‎٬‎<br />

عبارت فعلی توی استخر انداختن است نه انداختن.‏ در اینجا نیز انداختن به تنهایی حاوی<br />

اطلاع نیست و سؤال به صورت بچهها گربه را از روی پشتبام کجا انداختهاند؟ مطرح میشود نه<br />

به صورت بچهها گربه را از روی پشتبام به داخل استخر چکار کردند؟ بدیهی است‎٬‎ در سه مثال<br />

مذکور‎٬‎ بخشی از عبارت فعلی ‏(داشتن در سرطان داشتن‎٬‎ رفتن در به مسافرت رفتن و انداختن در<br />

توی استخر انداختن)‏ جزءِ‏ اطلاع مفروض است چون در سؤال نیز آمده است.‏ به طوری که<br />

لَمبرِ‏ خت (216 (Lambrecht :1995 میگوید‎٬‎ اجزای حاوی اطلاع مفروض ممکن است در دامنه خبر


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٤٤ مقاله<br />

تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />

قرار بگیرند؛ امّا گزاره مفروض نمیتواند حاوی اطلاع جدید باشد.‏<br />

جملههای زیر را که از رُ‏ مانِ‏ قول (١٣٧٢) برگرفته شده‎٬‎ میتوان بر اساس قاعدهای که<br />

گفتیم‎٬‎ با آهنگ خبری خواند.‏ در این جملهها‎٬‎ کلماتی که کانون خبرند با حروف سیاه<br />

نوشته شدهاند:‏<br />

شنوندگان من انگشتشمار بودند.‏ بیپروا دستهایش را حرکت میداد.‏ خورشید مدّ‏ تی پیش<br />

درآمده بود.‏ احساس خستگی بر من چیره شد.‏ یک گوشه آسمان مثل فلز برق میزد.‏ کوهها دور<br />

شهر حلقه زده بودند.‏ از روی پلی رد شدیم.‏ اتومبیل کمی سُ‏ ر خورد.‏ کمکم وضع رو به بهبود<br />

گذاشت.‏ در یک جایگاهِ‏ بنزینفروشی ایستادیم.‏ باز یخ سطح جاده را پوشانده بود.‏ از راه<br />

کوهستانی به سوی گردنه کرنتس بالا میرفتیم.‏ ابزارهای ما در جرمشناسی ناقص است.‏ از همه<br />

مأمورین من باهوشتر بود.‏ چهرهاش از شدت اعتقادی خللناپذیر منقبض شده بود.‏ باد هنوز<br />

زوزه میکشید.‏ بیشتر مردمش کشاورز بودند.‏ ریزن این دفعه به دردسر افتاد.‏ چند تن از مأمورین<br />

به نگهبانی ایستادند.‏<br />

٤. ساختار آوایی مؤکّد یا تبایندهنده<br />

جمله ساده وقتی ساختار آوایی مؤکّد یا تبایندهنده پیدا میکند که تکیه روی یکی از<br />

وابستههای جمله قرار گیرد.‏ در این صورت‎٬‎ آن وابسته دامنه خبر و بقیّه جمله اطلاع<br />

مفروض خواهد بود.‏ دامنه خبر معموًال پاسخ به سؤالی است که با کلمه سؤالی چه کسی<br />

‏(را)‏‎٬‎ کجا یا کی پرسیده میشود.‏ مثال (٢) را‎٬‎ که در اینجا دوباره نقل میکنیم‎٬‎ در نظر<br />

بگیرید.‏<br />

(٢٨) چه کسی به حسن اطلاع داد؟<br />

الف یکی از دوستانش به حسن اطلاع داد.‏<br />

ب یکی از دوستانش.‏<br />

در این مثال‎٬‎ یکی از دوستانش دامنه خبر و دوستانش کانون خبر است.‏ تفاوت این<br />

ساختار با ساختار آوائیِ‏ بینشان در این است که در اینجا تکیه روی وابسته جمله قرار<br />

میگیرد نه روی عبارتِ‏ فعلی.‏ و چون این ساختار از ساختار عادی خبری که آن را معیار<br />

میدانیم انحراف نشان میدهد‎٬‎ آن را ساختار آوائیِ‏ نشاندار ٢٨ مینامیم.‏ جملهای که<br />

ساختار مؤکّد یا تبایندهنده دارد ممکن است فقط از دامنه خبر تشکیل شده باشد‎٬‎ مثل<br />

28) marked


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٤٥<br />

تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />

‏(‏‎٢٨‎ب)‏ و یا هم شامل دامنه خبر باشد و هم شامل گزاره یا گزارههای مفروض‎٬‎ مثل<br />

‏(‏‎٢٨‎الف).‏<br />

تکیه‎٬‎ وقتی روی یکی از وابستههای جمله قرار گیرد‎٬‎ یا نقش تبایندهندگی دارد یا<br />

نقش تأکیدی.‏ در حالت اول‎٬‎ جمله معنی این و نه آن را القا میکند.‏ در عموم حالات‎٬‎ این و<br />

آن ٬ هردو‎٬‎ به مجموعهای با اعضای محدود تعلق دارند که برای شنونده معلوم و قابل<br />

شناسایی است.‏ امّا گاه نقش تبایندهندگیِ‏ تکیه کامًال آشکار نیست.‏ بولینجر (Bowlinger<br />

(87 :1961 تبایندهندگی را مفهومی مطلق نمیداند بلکه آن را از مقوله کموبیش میشمارد<br />

و میگوید:‏<br />

وقتی کسی در جمعْ‏ ابتدا به ساکن پیشنهاد میکند Let's have a picnic ‎٬‎ در اینجا picnic هیچ<br />

تقابل خاصی با مثًال dinner party ندارد‎٬‎ ولی تقابلی بین پیکنیک و هر فعالیت دیگری که<br />

جمع میتواند انجام بدهد وجود دارد.‏ هرچه شمار فعالیتهای ممکن کمتر شود‎٬‎ ما به آنچه<br />

تکیه تبایندهنده مینامیم نزدیکتر میشویم.‏<br />

در حالتی که تکیه نقش تأکیدی داشته باشد گوینده‎٬‎ به دلیلی‎٬‎ بر یکی از وابستههای<br />

جمله تأکید میکند بیآنکه لزوماً تقابلی در کار باشد.‏ بدین ترتیب‎٬‎ تمایز میان دو نقش<br />

تبایندهندگی و تأکید همیشه روشن نیست.‏<br />

در ساختارِ‏ نوائیِ‏ مؤکّد یا تبایندهنده تکیه ممکن است روی عبارت فعلی یا روی<br />

فاعل قرار گیرد.‏ گفتیم که تکیه جمله در فارسی نقش تمایزدهندگی دارد؛ امّا‎٬‎ چون سه<br />

نوع تکیه داریم و دو جایگاه برای تکیه ‏(عبارت فعلی و یکی از وابستههای جمله)‏‎٬‎<br />

بدیهی است تناظر یکبهیک بین ساختار نوایی و تفسیر جمله وجود ندارد.‏ لذا گاه ابهام<br />

به وجود میآید.‏ ابهام وقتی ایجاد میشود که یک ساختار نوایی را بتوان دو یا سه گونه<br />

تفسیر کرد.‏ بافت کلام معموًال این گونه ابهام را میزداید.‏ مثًال به سه جمله زیر‎٬‎ که یک بار<br />

آنها را در تعریف دامنه خبر نقل کردیم‎٬‎ توجه کنید:‏<br />

بچّ‏ هها گربه را از پشتبام انداختهاند توی استخر.‏<br />

(٢٩) بچّ‏ هها چهکار کردهاند؟ انداختهاند توی استخر.‏<br />

(٣٠) بچّ‏ هها گربه را از پشتبام کجا انداختهاند؟ بچّ‏ هها گربه را از پشتبام انداختهاند توی استخر.‏<br />

(٣١) چه اتّفاقی افتاده؟ در این هر سه پاسخ‎٬‎ کانون خبر استخر است ولی هرکدام از پاسخها دامنه خبر متفاوتی<br />

دارد.‏ ‏(دامنه خبر با حروف سیاه نگاشته شده است).‏ پس‎٬‎ اگر تکیه روی عبارت فعلی


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٤٦ مقاله<br />

تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />

قرار گیرد ‏(قبًال گفتیم که‎٬‎ در جمله ٬٣٠ عبارت فعلی توی استخر انداختن است)‏‎٬‎ جمله را به<br />

دو یا سه گونه میتوان تفسیر کرد؛ امّ‏ ا‎٬‎ تکیه‎٬‎ هرگاه روی یکی از وابستهها قرار بگیرد‎٬‎<br />

نقش تأکیدی یا تبایندهندگی پیدا میکند.‏ اگر تکیه روی فاعل قرار گیرد‎٬‎ ابهامی در تفسیر<br />

جمله به وجود نمیآید؛ چون‎٬‎ در دو ساختار نوائیِ‏ دیگر‎٬‎ تکیه معموًال روی فاعل<br />

نمینشیند.‏<br />

ساختار نوائیِ‏ مؤکّد یا تبایندهنده معموًال در محاوره به کار میرود.‏ در نوشتار‎٬‎ چون<br />

تکیه را نمیتوان نشان داد‎٬‎ برای بیان تأکید یا تباین معموًال از تعبیرات یا ساختارهای<br />

خاص استفاده میشود.‏ یکی از مشکلاتی که در خواندن متن‎٬‎ بهخصوص شعر‎٬‎ وجود<br />

دارد ناشی از آن است که خواننده مقصود گوینده را به درستی درک نکند و نتواند تکیه<br />

مؤکّد یا تبایندهنده را استنباط کند و به نوای مطلوب بخواند.‏ به دو مثال زیر توجه کنید:‏<br />

(٣٢) لابد میگفتی با این دوندگی که میکند حتماً وکیل میشود.‏ وکیل میشوم.‏ کلنل و<br />

قنسول را دیدهام.‏ حاکم هم قول داده.‏ فقط سیّد لگد میاندازد.‏ ‏(سووشون‎٬‎ ص‎٢٣‎‏)‏<br />

(٣٣) اینهمه رسوا تو مرا خواستیحال که رسوا شدهام میروی.‏<br />

در جمله (٣٢)٬ تکیه روی سیّد نقش تبایندهندگی دارد زیرا سیّد را در تقابل با سایرین<br />

نشان میدهد.‏ امّا در جمله (٣٣) کامًال روشن نیست که تکیه روی تو نقش تأکیدی دارد یا<br />

تبایندهندگی.‏<br />

درباره تکیه مؤکّد دو نکته به شرح زیر درخور ذکر است.‏ گفتیم که‎٬‎ برای ایجاد تأکید‎٬‎<br />

تکیه را میتوان در دامنه خبر‎٬‎ که یک وابسته جمله است‎٬‎ روی کلمهای که کانون خبر را<br />

میسازد قرار داد.‏ تکیهگذاری روی کلمه‎٬‎ خواه فعل خواه غیرفعل‎٬‎ منطبق با قواعد<br />

تکیهگذاریِ‏ کلمه صورت میگیرد.‏ امّا افعال الگوی تکیهپذیری دیگری نیز دارند که در<br />

مقام تأکید به کار میرود و آن وقتی است که تکیه روی هجای آخر فعل قرار گیرد فعل<br />

خواه ساده باشد خواه مرکّب.‏ این الگو وقتی به کار میرود که گوینده بر وقوع کاری<br />

دوراز انتظار شنونده تأکید کند.‏ مثل آنکه به کسی که سرش درد میکند توصیه کنیم<br />

قرص بخورد و او‎٬‎ که قبًال قرص خورده و سرش بهتر نشده‎٬‎ میگوید:‏ قرص خوردم<br />

(...xordam) .‏ در اینجا‎٬‎ گوینده علاوه بر آنکه خبر قرص خوردن را میدهد‎٬‎ بر وقوع این کار<br />

تأکید نیز میکند.‏ از چنین جملاتی معموًال مفهوم تضاد استنباط میشود:قرص خوردم ولی<br />

هنوز سرم درد میکند.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٤٧<br />

تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />

نکته دوم اینکه تکیه مؤکّد معموًال روی مفعول مستقیم قرار میگیرد و آن وقتی است<br />

که مفعول با حرفِ‏ مرجعِ‏ تعریف نامعین همراه باشد.‏ دلیل این مطلب جدید بودن مفعول<br />

برای شنونده و‎٬‎ در نتیجه‎٬‎ اهمیت آن از نظر میزان اطلاعرسانی در جمله است.‏ در این<br />

قبیل جملهها‎٬‎ تکیه از جای معمول خود که عبارت فعلی است به روی مفعول انتقال<br />

مییابد و با این کار توجه شنونده بیشتر به مفعول جلب میشود.‏ به جملههای زیر توجه<br />

کنید:‏<br />

(٣٤) زری قلیان آورد.‏<br />

(٣٥) زری قلیان را آورد.‏<br />

(٣٦) زری قلیانی آورد.‏<br />

در این جملهها‎٬‎ عباراتی که بالقوه میتوانند دامنه خبر باشند با حروف نازک و کانون خبر<br />

با حروف سیاه نگاشته شده است.‏ در جملههای (٣٤) و (٣٥)٬ تکیه جمله روی عبارت<br />

فعلی است ‏(به طوری که ملاحظه میکنید عبارت فعلی در جمله (٣٤) قلیان آوردن است و<br />

در جمله (٣٥) آوردن)‏ و در جمله (٣٦) روی مفعول.‏ اکنون به دو جمله زیر از رُ‏ مان قول<br />

توجه کنید:‏<br />

(٣٧) پسرک شلاّ‏ قی کوچک به دست داشت و دخترک عروسکی را بغل کرده بود.‏<br />

در این دو جمله همپایه نیز به نظر میرسد که تکیه جمله از نوع مؤکّد است که به ترتیب<br />

روی شلاّقی و عروسکی قرار میگیرد.‏<br />

منابع<br />

Bowlinger, D. (1961). ``Contrastive Accent and Contrastive Stress'', Language 37: 83-96;<br />

Culicover, Peter W. and Michael S. Rochemont (1983). English Focus Constructions and the Theory<br />

of Grammar , Cambridge University Press;<br />

Ferguson, C. A. (1957). ``Word Stress in Persian'', Language 33: 123-136;<br />

Lambrecht, Knud (1995). Information Structure and Sentence Form, Cambridge University Press;<br />

Lazard, G. (1995). A Grammar of Contemporary Persian, Mazda Publishers;<br />

Prince, Ellen (1981). ``Toward a Taxonomy of Given-new Information'', in Peter Cole ed. 1981, Radical<br />

Pragmatics, New York, Academic Press.<br />

©


٨٣/٧/٢٣ 06M-SHNA ن‎٤‎ C:7 ٨ ص ١٣:٤٩ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />

شناسه فعل نه ضمیر متصل فاعلی است و نه نهاد اجباری<br />

تقی وحیدیان کامیار ‏(دانشگاه فردوسی مشهد)‏<br />

فعل در بعضی از زبانها مثل انگلیسی بدون شناسه است یعنی فعل با هر نهادی که به کار<br />

رود اولشخص یا دومشخص یا سومشخص ١ صورت واحدی دارد:‏<br />

I went<br />

you went<br />

he went<br />

she went<br />

it went<br />

í<br />

®<br />

¯<br />

®<br />

ã<br />

we went<br />

you went<br />

they went<br />

در بعضی از زبانها مثل فارسی و عربی و آلمانی و روسی فعل دارای شناسه است به این<br />

صورت که در آخر بن فعل تکواژی میآید که شخص و عدد فعل را مشخص میکند.‏<br />

مثًال در زبان فارسی‎٬‎ صرف ماضی ساده به این صورت است:‏<br />

رفتم<br />

رفتی<br />

رفت<br />

رفتیم<br />

رفتید<br />

رفتند<br />

چنانکه ملاحظه میشود‎٬‎ در آخر بُن ماضیِ‏ رفت‎٬‎ شناسههای َم‎٬‎ ی‎٬‎ ø ‏(در مضارع َد)‏‎٬‎<br />

یم‎٬‎ ید‎٬‎ َند آمده است.‏<br />

در این گفتار‎٬‎ بر آنیم که نقش شناسه را بررسی کنیم.‏ آیا شناسه فعلی‎٬‎ در زبان<br />

فارسی‎٬‎ ضمیر متصل فاعلی و فاعل ‏(نهاد اجباری)‏ است یا‎٬‎ چنانکه از این بررسی<br />

‎١‎)تنها در سومشخص مفرد مضارع است که شناسه s- میگیرد.‏<br />

٤٨


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٤٩<br />

شناسه فعل نه ضمیر متصل فاعلی است و...‏<br />

برمیآید‎٬‎ نه ضمیر است نه فاعل بلکه فقط شخص و عدد فاعل را مشخص میکند.‏<br />

پیش از پرداختن به آنچه در این مبحث در دستورهای زبان فارسی آمده‎٬‎ اشارهای به<br />

نظر نحویان زبان عرب لازم مینماید زیرا دستورهای زبان فارسی تحت تأثیر آن بودهاند.‏<br />

طیّ‏ دوازده قرن که از تألیف نخستین کتاب صرف و نحو عربی یعنی الکتاب سیبویه<br />

(١٤٨- ‎١٨٠‎ه)‏ میگذرد‎٬‎ علمای صرف و نحو عربی شناسه را ضمیر متصل مرفوع یا<br />

فاعلی و فاعل فعل دانستهاند ‏(برای نمونه Ä سیبویه‎٬‎ ص‎٤٤٣‎؛ عبداهلل بن عقیل‎٬‎<br />

٦٩٨- ‎٧٦٩‎ه‎٬‎ ص‎٩٤‎؛ رشید الشرتونی ٬١٣٧٤ ص‎٧٢‎‏).‏ حال آنکه<br />

اوًال شناسه فعل ضمیر نیست؛ زیرا در تعریف ضمیر گفتهاند:‏ اسمی است که به نیابت از<br />

شخص متکلم یا مخاطب یا غایب میآید ‏(شرتونی‎٬‎ ص‎٧٠‎‏)‏ و‎٬‎ با این تعریف‎٬‎ شناسه نمیتواند<br />

لی نیامده بلکه<br />

ضمیر باشد.‏ مثًال در جمله ذَهَبتُما أنتَ‏ وَ‏ عَ‏ لیٌّ‏ شناسه تُما به نیابت از أنتَ‏ و عَ‏ ّ<br />

همراه با آن آمده است.‏ همچنین در مثالِ‏ الرِّجالُ‏ ذَهَبوا شناسه وا به جای رجال نیامده بلکه<br />

همراه با آن است.‏<br />

ثانیاً شناسه فعل را فاعل ‏(نهاد)‏ میدانند‎٬‎ حال آنکه شناسه فاعل نیست و فقط<br />

ٰ مثنّی یا جمع و مذکّر یا مؤنث بودن فاعل را مشخص میکند.‏ مثًال فعل<br />

شخص و مفرد یا<br />

ذَهَبوا چگونه ممکن است فعل و فاعل باشد؟ فاعل این فعل کیست یا چیست؟ این فعل<br />

که فاعل ندارد و شناسه آن‎٬‎ وا‎٬‎ فاعل نیست و فقط مشخص میکند که فاعلِ‏ ذَهَبوا<br />

سومشخص جمع مذکّر است.‏ این فعل‎٬‎ مانند هر فعل دیگر‎٬‎ نیاز به فاعل دارد و فاعل آن<br />

شخص نیست و هزاران فاعل میتواند داشته باشد مانند رِ‏ جال یا أصدقاء یا علی و اصحابه.‏<br />

علی<br />

ٌّ<br />

از طرفی‎٬‎ اگر صیغه فعل‎٬‎ مثًال ذَهَبَ‏ ٬ شامل فعل و فاعل باشد‎٬‎ پس‎٬‎ در مثالی مانند<br />

ذَهَبَ‏ ٬ علیٌّ‏ چه نقشی دارد؟ در این مورد نحویون بصره‎٬‎ که جواز تقدّ‏ م فاعل بر فعل را<br />

دادهاند معتقدند که علیٌّ‏ فاعل است و ذَهَبَ‏ فعل.‏ حال آنکه خود ذَهَبَ‏ را بهتنهایی نیز فعل<br />

و فاعل میدانند.‏ آنان پاسخی علمی برای این تناقض ندارند.‏ امّا نحویون کوفه دست به<br />

توجیه عجیبی میزنند و معتقدند که علیٌّ‏ مبتدای جمله است و ذَهَبَ‏ خود فعل و فاعل<br />

است.‏ همچنین‎٬‎ در مثال ذَهَبتُما أنتَ‏ وَ‏ عَ‏ لیٌّ‏ ٬ ذَهَ‏ بتُما را فعل و فاعل میدانند و أنتَ‏ و عَلیٌّ‏ را<br />

بدل از فاعل میگیرند.‏ ‏(کامل الخویسکی ٬١٩٨٧ ص‎٤١٧‎‏)‏<br />

پیداست که این توجیهات برای آن است که فرض نادرست خود ‏(شناسه را ضمیر<br />

فاعلی یا مرفوعی دانستن و صیغه فعل را شامل فعل و فاعل پنداشتن)‏ را توجیه کنند.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٥٠ مقاله<br />

شناسه فعل نه ضمیر متصل فاعلی است و...‏<br />

در دستورهای سنتیِ‏ زبان فارسی‎٬‎ به تبعیت از دستور زبان عربی‎٬‎ شناسهها را ضمایر<br />

متصل فاعلی میدانند یعنی فعل را فعل و فاعل میپندارند ‏(قریب و دیگران ٬١٣٣٠<br />

ص‎٨٣-٤‎‏).‏ حتی باطنی (٬١٣٦٠ ص‎١١٧‎‏)‏ شناسهها را ضمایر متصل فاعلی دانسته<br />

است.‏ ولی چنین نیست.‏ مثًال‎٬‎ در جمله دوستان آمدند‎٬‎ شناسه َند ضمیر متصل فاعلی<br />

نیست زیرا به جای اسم ننشسته است بلکه با خود اسم ‏(دوستان)‏ آمده است.‏<br />

خانلری آنچه را در دستور زبانهای پیشین ضمیر متصل فاعلی شمرده شده بود شناسه<br />

نامید ‏(ناتل خانلری ٬١٣٥٢ ص‎٢٥-٢٤‎‏)؛ امّا جز این تغییر عنوان چیزی بر مطالب قبلی<br />

نیفزود.‏<br />

در کتاب دستوری که در سالهای شصت بر مبنای نظریه نقشگرایی آندره مارتینه‎٬‎<br />

زبانشناس فرانسوی‎٬‎ برای تدریس در دبیرستان نوشته شده‎٬‎ به پیروی از خانلری‎٬‎<br />

اصطلاح شناسه به جای ضمیر متصل فاعلی به کار رفته و شناسه نهاد اجباری خوانده<br />

شده و نهاد جمله نهاد اختیاری.‏ در این کتاب چنین آمده است:‏<br />

به این مثال توجه کنید:‏ علی میرود.‏<br />

چنانکه دیده میشود‎٬‎ گزاره در مثال بالا فعل است.‏ میدانیم که فعل از مادّه ‏(بُن)‏ و شناسه<br />

تشکیل شده است.‏ حال اگر علی را‎٬‎ که نهاد است‎٬‎ از جمله بالا حذف کنیم‎٬‎ گزاره به تنهایی<br />

باقی میماند:‏ میرود.‏ این گزاره نیز به تنهایی جمله کاملی است و شناسه فعل نقش نهاد را در آن بر عهده<br />

گرفته است.‏ حال گوییم که نهاد در زبان فارسی بر دو گونه است:‏ نهاد اجباری و نهاد اختیاری.‏<br />

نهاد اجباری همان شناسه است که در ساختمان هر جمله فعلی وجود دارد.‏<br />

نهاد اختیاری اسم یا ضمیری است که همراه فعل در جمله میآید ولی میتوان آن را از جمله<br />

حذف کرد زیرا بدون آن هم جمله کامل است . ٢ ‏(صادقی ارژنگ ٬١٣٦٢ ص‎٧-٦‎‏)‏<br />

خلاصه این مطالب چنین است:‏<br />

شناسه نهادِ‏ فعل است ‏(نهاد اجباری).‏<br />

نهادِ‏ جمله اختیاری است و میتوان آن را حذف کرد.‏<br />

فعل بدون نهاد بهتنهایی جمله کامل است.‏<br />

آیا واقعاً فعل بدون نهاد مثًال مینشیند یا میرود به تنهایی جمله کامل است و شناسه َد<br />

نهاد آن است؟ در جواب باید گفت:‏ َد نهاد نیست و فقط مشخص میکند که نهاد<br />

‎٢‎)تأکید از من است.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٥١<br />

شناسه فعل نه ضمیر متصل فاعلی است و...‏<br />

سومشخص مفرد است.‏ به عبارت دیگر‎٬‎ شناسه َد شخص فعل را مشخص میکند و<br />

عدد ‏(مفرد یا جمع بودن)‏ آن را.‏ نهاد فعل مینشیند کیست یا چیست؟ مشخص نیست؛<br />

زیرا فعل بهتنهایی نهاد ندارد و از طریق شناسه هم نمیتوان آن را تشخیص داد.‏ فعل<br />

مینشیند ٬ مانند هر فعل دیگر‎٬‎ بهتنهایی نهاد ندارد.‏ به عبارت دیگر‎٬‎ هزاران نهاد میتوان<br />

برای آن فرض کرد.‏ ممکن است گفته شود او نهاد مینشیند است.‏ آری او هم میتواند<br />

نهاد این فعل باشد؛ امّا ممکن است نهادشبزرگمهر حکیم یا میرزا رضای کرمانی یا بلال حبشی<br />

یا هر اسم دیگر یا حتی ضمیر دیگر باشد؛ چنانکه در جملههای زیر:‏<br />

بزرگمهر بر کرسی مینشیند.‏<br />

پروین مینشیند.‏<br />

این مینشیند<br />

هرکه مینشیند...‏<br />

هواپیما روی باند مینشیند.‏<br />

عرق سردی بر چهره رضا مینشیند.‏<br />

لبخندی بر لبان شما مینشیند.‏<br />

در سه مثال اخیر‎٬‎ فعل به معنی مجازی به کار رفته است.‏ اگر فعل به تنهایی به کار رود‎٬‎<br />

مشخص نیست که کدام معنایش مورد نظر است.‏<br />

پس فعل به تنهایی جمله کامل نیست و تا نهاد نداشته باشد جمله نمیشود.‏ فعل به<br />

تنهایی‎٬‎ اگر بیش از یک معنی داشته باشد‎٬‎ معنی شخصی هم ندارد.‏ شناسه نیز نهاد ‏(نهاد<br />

اجباری)‏ نیست و فقط شخص و عدد نهاد را مشخص میکند.‏ نهاد هم اختیاری نیست و<br />

وجودش لازم است و نمیتوان آن را حذف کرد و فعل مثًال میرود به تنهایی نهاد<br />

ندارد یعنی نهادش مشخص نیست.‏ شناسه نیز قرینهای برای حذف نهاد نیست؛ زیرا‎٬‎<br />

چنانکه گفتیم‎٬‎ اگر شناسه فعل َد باشد‎٬‎ هزاران اسم و بعضی از ضمایر میتوانند نهاد آن<br />

قرار بگیرند.‏<br />

تنها فعل سومشخص مفرد نیست که هزاران نهاد میتواند داشته باشد؛ فعل<br />

سومشخص جمع نیز چنین است فعل اولشخص جمع و فعل دومشخص جمع نیز همین<br />

حال را دارد.‏ مثًال فعل میروند به تنهایی نهاد ندارد؛ امّا هر اسم یا گروه اسمی در حالت<br />

جمع یا اسم جمع یا ضمیر جمع میتواند نهاد آن باشد؛ چنانکه شترمرغها‎٬‎ دانشمندان‎٬‎<br />

سربازان پارتی‎٬‎ مرغانِ‏ همسایه‎٬‎ بچههای محل‎٬‎ اینان‎٬‎ مردم هرکدام میتوانند نهاد میروند باشند.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٥٢ مقاله<br />

شناسه فعل نه ضمیر متصل فاعلی است و...‏<br />

در دستور صادقی ارژنگ نکته مهمی مطرح گردیده است:‏<br />

هر جا در این کتاب کلمه نهاد به کار میرود منظور همان نهاد اختیاری است؛ زیرا شناسهها<br />

همیشه ثابتاند و بهخصوص در سومشخص همیشه به کلمه دیگری‎٬‎ که همان نهاد اختیاری است‎٬‎ به عنوان<br />

مرجع نیاز دارند تا آنها را مشخص کند.‏ همچنین‎٬‎ این نهاد اختیاری است که در پاسخ جملههای<br />

پرسشی به جای که؟ و چه؟ میآید.‏ ‏(ص‎٧‎‏)‏<br />

در این سخن تناقضی آشکار وجود دارد؛ زیرا چگونه ممکن است شناسهها‎٬‎<br />

بهخصوص در سومشخص‎٬‎ همیشه به کلمه دیگری که نهاد است نیاز داشته باشند و این نهاد<br />

اختیاری باشد.‏ اگر به نهاد نیاز هست‎٬‎ پس نهاد اجباری است نه اختیاری.‏<br />

در این نوشته‎٬‎ به رغم وجود تناقض در آن‎٬‎ نکته مهمی مطرح گردیده‎٬‎ هرچند از آن<br />

نتیجه درستی گرفته نشده است و آن اینکه شناسه فعل‎٬‎ بهخصوص در سومشخص‎٬‎ به<br />

نهاد نیاز دارد.‏ به عبارت دیگر‎٬‎ نهاد‎٬‎ با این قول‎٬‎ بهخصوص در سومشخص‎٬‎ اجباری<br />

است نه اختیاری و این تأیید همان مطلبی است که ما قبًال در مورد فعلهای مینشیند و<br />

میروند گفتیم؛ یعنی فعل‎٬‎ با وجود داشتن شناسه‎٬‎ نیاز به نهاد دارد‎٬‎ زیرا هزاران نهاد<br />

میتواند داشته باشند و شناسه نمیتواند نهاد را مشخص کند‎٬‎ شناسه فقط شخص و<br />

مفرد یا جمع بودن نهاد را مشخص میکند نه خود نهاد را.‏ خود نهاد هم که شناسه نیست.‏<br />

امّ‏ ا‎٬‎ چنانکه پیشتر اشاره رفت‎٬‎ تنها فعل سومشخص مفرد و سومشخص جمع<br />

نیست که نیاز به نهاد دارد.‏ فعل در همه شخصها به نهاد نیاز دارد مثًال در اولشخص جمع‎٬‎<br />

مانند فعل ایستاده بودیم‎٬‎ آیا شناسه یم نهاد است؟ خیر.‏ آیا از طریق این شناسه میتوان<br />

نهاد فعل را تشخیص داد؟ خیر.‏ نهاد فعل ایستاده بودیم چیست؟ شاید گفته شود ضمیر ما<br />

نهاد آن است.‏ بلی ما هم میتواند نهاد این فعل باشد؛ امّا هزاران نهاد دیگر هم میتواند<br />

داشته باشد.‏ مثًال:‏<br />

من و تو ایستادهایم.‏<br />

من و سه تن از کوهنوردان ایستاده بودیم.‏<br />

من و این ایستاده بودیم.‏<br />

من و تو و همه بچّهها منتظر ایستاده بودیم.‏<br />

من و اسبم هر دو خسته شده بودیم و بیحرکت ایستاده بودیم.‏<br />

ما و گروهی از همشهریان کنار ساحل ایستاده بودیم.‏<br />

فعل در دومشخص جمع نیز مانند همه فعلها نیاز به نهاد دارد.‏ مثًال فعل رفتید شناسه دارد


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٥٣<br />

شناسه فعل نه ضمیر متصل فاعلی است و...‏<br />

‏(ید)؛ امّا هزاران نهاد هم میتواند داشته باشد که شناسه فقط از نظر شخص و عدد با<br />

آنها مطابقت دارد از قبیل شما‎٬‎ تو و غلامعلی‎٬‎ تو و که؟ تو و بچههای دیگر‎٬‎ تو و این‎٬‎ شما و<br />

بستگانتان‎٬‎ تو و من.‏<br />

فعل در اولشخص مفرد و دومشخص مفرد نیز‎٬‎ همانند شخصهای دیگر‎٬‎ نیاز به نهاد<br />

دارد و شناسه در آنها فقط شخص و عدد نهاد را مشخص میکند و خودْ‏ نهاد نیست.‏ امّا‎٬‎<br />

از جهتی‎٬‎ فعل در این دو حالت با بقیه حالات تفاوت دارد؛ زیرا فعل در اولشخص مفرد<br />

و دومشخص مفرد‎٬‎ برخلاف سایر حالات‎٬‎ به دلیل قرینه حضوری و مفرد بودن‎٬‎ هریک<br />

نهاد منحصربهفرد دارند.‏ مثًال‎٬‎ در اولشخص مفرد که شناسه َم است‎٬‎ مانند آمدم‎٬‎ نهاد<br />

فقط من است:‏ من رفتم.‏ به عبارت دیگر‎٬‎ فعل در اولشخص مفرد نیز نیاز به نهاد دارد؛ امّا<br />

نهاد را‎٬‎ چون به قرینه شناسه منحصر به فرد است‎٬‎ میتوان تشخیص داد لذا حذف آن نیز<br />

امکان دارد.‏ حال آنکه مثًال در سومشخص مفرد چنین نیست یعنی هرگاه شناسه فعل َد<br />

یا تهی (Ö)<br />

باشد‎٬‎ فعل نهاد منحصربهفرد ندارد بلکه هزاران نهاد متفاوت میتواند داشته<br />

باشد.‏ پس‎٬‎ از طریق این شناسه نمیتوان نهاد را تشخیص داد و به همین علت نهاد این<br />

فعل را نمیتوان حذف کرد.‏<br />

فعل در دومشخص مفرد نیز دقیقاً همانند اولشخص مفرد است؛ یعنی‎٬‎ هرگاه شناسه<br />

ی باشد‎٬‎ تو نهاد منحصربهفرد آن است لذا نهاد این فعل نیز میتواند محذوف باشد<br />

چون به قرینه شناسه میتوان آن را تشخیص داد . ٣<br />

به هر حال‎٬‎ چنانکه دیدیم‎٬‎ برخلاف نظر دستورنویسان گذشته و معاصر زبان<br />

فارسی‎٬‎ فعل بهتنهایی جمله مستقل نیست یعنی فعل بهتنهایی فعل و فاعل نیست و نیاز<br />

به نهاد ‏(فاعل)‏ دارد.‏ شناسه هم نهاد نیست و فقط شخص و عدد نهاد را مشخص میکند.‏<br />

بنابراین‎٬‎ اگر نهاد و شناسه فعل فقط به صورت زیر میبود:‏<br />

ما رفتیم<br />

من رفتم<br />

شما رفتید<br />

تو رفتی<br />

ایشان رفتند<br />

او رفت<br />

‎٣‎)چنانکه اگر در کشوری فقط یک دانشگاه باشد‎٬‎ مثًال دانشگاه تهران‎٬‎ کلمه دانشگاه در این کشور معادل دانشگاه<br />

تهران است چون دانشگاهِ‏ منحصربهفرد است.‏ امّ‏ ا‎٬‎ اگر دانشگاه یا دانشگاههای دیگری هم در کشور وجود داشته<br />

باشد‎٬‎ باید اسم دانشگاه هم ذکر شود.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٥٤ مقاله<br />

شناسه فعل نه ضمیر متصل فاعلی است و...‏<br />

یعنی هر شناسهای معادل نهادی واحد میبود‎٬‎ شناسه میتوانست کار نهاد را انجام دهد؛<br />

زیرا هر شناسه با نهاد واحد معیّنی میآمد و لذا از روی شناسه میشد نهاد را تشخیص<br />

داد و نهاد اختیاری بود.‏ امّا رابطه شناسه با نهاد چنین نیست.‏ از بررسی رابطه نهاد و<br />

شناسه این نتیجه به دست میآید که<br />

‎١‎ در اولشخص مفرد و دومشخص مفرد‎٬‎ رابطه به صورت مذکور است:‏ هرگاه<br />

شناسه َم باشد‎٬‎ نهاد فقط من است؛ و هرگاه شناسه ی باشد‎٬‎ نهاد فقط تو است.‏ لذا‎٬‎ در<br />

این دو حالت‎٬‎ به قرینه شناسه میتوان نهاد را حذف کرد.‏<br />

‎٢‎ در سومشخص مفرد‎٬‎ که شناسه تهی یا َد است‎٬‎ هزاران اسم و بعضی از ضمایر<br />

میتوانند نهاد باشند‎٬‎ به صورتهای زیر:‏<br />

اسم یا عنوان هر انسان و حیوان و شیئی:‏ وکیلالرعایا آمد.‏<br />

این نظر به کرسی نشست.‏<br />

اسبش راهوار است.‏<br />

ضمیر او به شرط آنکه مرجع آن انسان باشد:‏ او از دوستان قدیم است.‏<br />

مخصّ‏ صِ‏ ‏(صفتِ‏ اشاره)‏ آن میتواند نهاد فعل سومشخص مفرد قرار بگیرد<br />

در صورتی که مرجع آن غیر انسان باشد:‏ آن (= اسب)‏ از نژاد ترکمن است.‏<br />

ضمیرهای اشاره این و آن:‏ این آمد.‏<br />

آن آمد.‏<br />

ضمیر پرسشی ‏(که‎٬‎ چه‎٬‎ کدام):‏ که آمد؟ چه پیش آمد؟ کدام ارزانتر است؟<br />

ضمیر مبهم موصولی ‏(هرکه‎٬‎ هرچه‎٬‎ آنکه‎٬‎ آنچه):‏ هرکه آمد...‏<br />

آنکه گفت...‏ آنچه فروش رفت...‏<br />

ضمیر مشترک:‏ خود او آمد.‏<br />

ضمیر مبهم:‏ یکی آمد.‏<br />

خود آن رسید.‏<br />

هرچه پیش آید...‏<br />

بعضی از اسمهای جمع که فعل آنها الزاماً مفرد میآید:‏ گلّه به چرا رفت.‏<br />

‎٣‎ در سومشخص جمع نیز همانند سومشخص مفرد هزاران اسم و بعضی از ضمایر<br />

میتوانند نهاد قرار گیرند:‏<br />

هزاران اسم که با ها‎٬‎ ان و دیگر نشانهها جمع بسته میشوند؛<br />

ضمیر ایشان‎٬‎ آنان‎٬‎ آنها؛<br />

ضمایر اشاره و پرسشی در حالت جمع:‏ اینان‎٬‎ اینها‎٬‎ کدامها؟<br />

هر اسم مفرد یا ضمیر مفرد جز اولشخص مفرد و جمع با معطوفش ‏(اسم


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٥٥<br />

شناسه فعل نه ضمیر متصل فاعلی است و...‏<br />

و ضمیری دیگر):‏ او و همکارانش.‏<br />

‎٤‎ در اولشخص جمع نیز شناسه یم نهادی خاص ندارد یعنی از روی شناسه<br />

نمیتوان نهاد را مشخص کرد.‏ نهاد میتواند ضمیر ما یا من / ما با هزاران اسم یا ضمیر<br />

دیگر معطوف باشد:‏<br />

ما به سفر رفتیم.‏ من و دوستم به سفر رفتیم.‏ من و که باید به سفر برویم؟ تو و من<br />

آردمان را بیختهایم و الکمان را آویختهایم.‏ تو و پدرت و من میتوانیم همکاران خوبی<br />

باشیم.‏<br />

‎٥‎ در دومشخص جمع‎٬‎ که شناسه ید است‎٬‎ ضمیر شما یا تو / شما بهتنهایی یا با<br />

هراسمِ‏ معطوف میتواند نهاد باشد:‏<br />

شما زیر سایه درخت بید خوابیده بودید.‏ تو و حسن بازی را باختید.‏ شما و یارانتان از این<br />

شهر بازدید کردید.‏ تو و چند سرباز و یک گروهبان در کمین او بودید.‏ همه بچّ‏ هها و<br />

مخصوصاً تو باید از نمایشگاه دیدن کنید.‏ تو و که میخواهید این طرح را اجرا کنید.‏<br />

به هر حال‎٬‎ چنان که گفتیم‎٬‎ فعل در زبان فارسی شناسه دارد؛ امّا شناسه فقط شخص و عدد<br />

نهاد فعل را مشخص میکند و خودْ‏ نهاد نیست و اگر نهاد حذف شود فعل بدون نهاد<br />

است و به قرینه شناسه نمیتوان نهاد آن را تشخیص داد ‏(جز در اولشخص و دومشخص<br />

مفرد که حذف به قرینه ممکن است).‏ بنابراین‎٬‎<br />

وجود نهاد لازم است و اختیاری نیست و فعل به تنهایی جمله نیست.‏<br />

منابع<br />

سیبویه‎٬‎ عمرو بن عثمان‎٬‎ الکتاب‎٬‎ دارالفکر‎٬‎ دمشق ‎١٩٩٥‎م.‏<br />

الشرطونی‎٬‎ رشید‎٬‎ مبادی العربیه الصرف و النحو‎٬‎ انتشارات اساطیر‎٬‎ تهران ‎١٣٧٤‎ش؛<br />

صادقی‎٬‎ علیاشرف و غلامرضا ارژنگ‎٬‎ دستور سال دوم آموزش متوسطه‎٬‎ فرهنگ و ادب‎٬‎ تهران ‎١٣٥٦‎ش؛<br />

عبداهلل بن عقیل‎٬‎ شرح ابنعقیل‎٬‎ ج‎٬١‎ انتشارات ناصرخسرو‎٬‎ تهران‎٬‎ بیتا؛<br />

قریب‎٬‎ عبدالعظیم خان و دیگران‎٬‎ دستور زبان فارسی‎٬‎ ج‎٬١‎ تهران ‎١٣٣٠‎؛<br />

کامل الخویسکی‎٬‎ الجملة الفعلیه بسیطة و موسعه‎٬‎ الجزء الاول‎٬‎ اسکندریه ‎١٩٨٧‎م؛<br />

ناتل خانلری‎٬‎ پرویز‎٬‎ دستور زبان فارسی‎٬‎ بنیاد فرهنگ ایران‎٬‎ تهران ‎١٣٣٥‎ش.‏<br />

©


٨٣/٦/١٣ 07M-MAFU ن‎٤‎ D:3 ١١ ص ١٣:٤٩ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />

جایگاه مفعول مستقیم در فارسی<br />

محمّد راسخ مَهَ‏ نْد ‏(دانشگاه بوعلی همدان)‏<br />

مقدمه<br />

زبان فارسی از زبانهایی است که دارای آرایش واژگانی آزاد است و‎٬‎ در آن‎٬‎ سازههای<br />

یک جمله میتوانند در چند جایگاه قرار گیرند.‏ در دستور زایشی‎٬‎ نخستین کسی که به<br />

فرایند جابهجایی آزادِ‏ سازهها اشاره کرد راس (1967 (Ross بود.‏ او گشتار قلب نحوی ١ را<br />

برای حرکت سازهها در این زبانها پیشنهاد کرد.‏ اما‎٬‎ پس از راس‎٬‎ زبانشناس ژاپنی‎٬‎<br />

مامورو سایتو (1985 (Saito ‎٬‎ به مطالعه و توصیف دقیق این فرایند در زبان ژاپنی پرداخت و<br />

ویژگیهای متعدد آن را نشان داد.‏ از آن پس‎٬‎ از اصطلاح قلب نحوی به عنوان اصطلاح<br />

پوششی استفاده میشود که با اِ‏ عمال آن آرایش واژگانی در زبانهایی که به اصطلاح دارای<br />

آرایش واژگانی آزادند به صورت نشاندار درمیآید.‏ در زبانهایی مانند ژاپنی‎٬‎ روسی‎٬‎<br />

آلمانی‎٬‎ هندی و فارسی‎٬‎ سازهها میتوانند در روساخت جمله با آرایشهای گوناگون<br />

ظاهر شوند بدون آنکه معنای اصلی جمله دستخوش تغییر شود.‏ (1999 Mahajan ;1994 Bailyn<br />

(Saito 1985; Fukui 1997;<br />

در بخش اول این نوشته‎٬‎ ابتدا به معرفی مختصر قلب نحوی در فارسی خواهیم<br />

پرداخت و انواع آن را نشان خواهیم داد.‏ همچنین‎٬‎ رابطه آن را با مشخّ‏ صبودگی ٢ آنو<br />

آرایش واژگانی بینشان فارسی جستجو خواهیم کرد.‏ در بخش دوم‎٬‎ به بررسی جایگاه<br />

1) scrambling 2) specificity<br />

٥٦


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٥٧<br />

جایگاه مفعول مستقیم در فارسی<br />

مفعول مستقیم در جملات فارسی با دقّت بیشتری خواهیم پرداخت و خواهیم کوشید<br />

ثابت کنیم که در آرایش واژگانی فارسی باید برای مفعول مستقیم‎٬‎ بسته به مشخص ٣ یا<br />

نامشخص ٤ بودن آن ٬ ٥ دو جایگاه متفاوت‎٬‎ قبل از مفعول غیرمستقیم و پس از آن‎٬‎ در نظر<br />

گرفت.‏ سرانجام‎٬‎ در بخش سوم‎٬‎ نشان خواهیم داد که پذیرش وجود دو جایگاه برای<br />

مفعول مستقیم و‎٬‎ همچنین‎٬‎ نحوه عملکرد قلب نحوی بر دو نوع آن میتواند به تمیز<br />

افعال مرکّب فارسی از ترکیبِ‏ مفعول+‏ فعل کمک کند.‏<br />

١ قلب نحوی<br />

جملههای (١) را در نظر بگیرید:‏<br />

(١) الف من کتاب را به آریا دادم.‏<br />

ب من به آریا کتاب را دادم.‏<br />

ج به آریا من کتاب را دادم.‏<br />

د کتاب را به آریا من دادم.‏<br />

ه آریا را علی میگفت که دیده.‏<br />

در بیشتر آثاری که به آرایش واژگانی فارسی پرداختهاند‎٬‎ جمله ‏(‏‎١‎الف)‏ دارای ساخت<br />

بینشان شمرده شده است (1994 Karimi).‏ ,1999 ;2001 Browning and Karimi آنها‎٬‎ به اتفاق‎٬‎ باور<br />

دارند که ساخت بینشان جمله در فارسی فاعل+‏ مفعول+‏ فعل است.‏ البته همگی به این<br />

نکته نیز اذعان دارند که این آرایش میتواند به سادگی دستخوش تغییر شود و به<br />

حالتهای نشانداری درآید که در جملههای ‏(‏‎١‎ ب تا د)‏ دیده میشود؛ هرچند این<br />

آرایشها همه وجوه ممکن نیستند و میتوان از ساخت بینشان مذکور جملههایی با<br />

آرایشهای دیگری نیز به دست آورد.‏ دقّت در این نکته نیز لازم است که‎٬‎ در جمله<br />

بینشان‎٬‎ مفعول مستقیم ‏(کتاب را)‏ قبل از مفعول غیرمستقیم ‏(بهآریا)‏ آمده است و این امری<br />

است که بیشترِ‏ آثار مربوط به آرایش واژگانی فارسی‎٬‎ از جمله نوشتههایی که به آنها<br />

اشاره شد‎٬‎ بر آن صحّ‏ ه میگذارند.‏<br />

3) specific 4) non-specific<br />

‎٥‎)مرجع اسامی نامشخص هم برای گوینده و هم برای شنونده ناشناخته است‎٬‎ امّا مرجع اسامی مشخص برای<br />

هردو ‏(گوینده و شنونده)‏ یا گاه فقط برای گوینده شناخته شده است.‏ به این ترتیب‎٬‎ اسامی مشخص هم<br />

میتوانند معرفه باشند و هم نکره‎٬‎ امّا اسامی نامشخص همواره نکره هستند.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٥٨ مقاله<br />

جایگاه مفعول مستقیم در فارسی<br />

جملههای نشاندار در (١) همگی حاصل قلب نحویاند.‏ البته‎٬‎ بسته به مقدار حرکت<br />

عناصر‎٬‎ میتوان به چند نوع قلب نحوی قایل شد.‏ قلب نحوی در ‏(‏‎١‎ب)‏‎٬‎ که جای<br />

مفعول مستقیم و مفعول غیرمستقیم را عوض میکند‎٬‎ به عبارت دیگر‎٬‎ مفعول<br />

٦<br />

غیرمستقیم را به قبل از مفعول مستقیم میآورد و در برخی آثار آن را جابهجائی مفعول<br />

خواندهاند (1997 Sekerina ؛ Bailyn‏).‏ 1999 این قلب قلب نحوی کوتاه ٧ نامیده میشود (Mahajan<br />

‏(‏‎1994‎.‏ وقتی که عناصر به جایگاهی قبل از فاعل حرکت میکنند ‏(‏‎١‎ ج و د)‏ در اصطلاح<br />

میگویند قلب نحوی میانه ٨ روی داده است (1995 (Nemoto ‎٬‎ هرچند در بسیاری از آثار این<br />

حالت را نیز نوعی قلب نحوی کوتاه میدانند؛ چون درون یک جمله منفرد روی داده<br />

است (1997 Fukui ؛ Karimi).‏ 2001 اگر عنصر مقلوب ٩ از جمله پیرو به جمله پایه حرکت کرده<br />

باشد ‏(‏‎١‎ه)‏‎٬‎ در آن صورت‎٬‎ قلب نحوی طولانی ١٠ خواهیم داشت.‏ سرانجام‎٬‎ اگر قلب<br />

نحوی بیش از یک سازه را شامل گردد ‏(‏‎١‎د)‏‎٬‎ گفته میشود قلب نحوی چندگانه ١١ روی<br />

داده است.‏ وجه مشترک همه موارد قلب نحوی این است که عنصر یا عناصری از جایگاه<br />

بینشان خود در جمله نقل مکان میکند ولی معنای اصلی جمله دگرگون نمیشود ‏(البته<br />

این نکته هنوز جای بحث دارد که از حوصله نوشته حاضر بیرون است).‏ نکته دیگری که<br />

در مورد قلب نحوی درخور ذکر است اینکه این حرکتْ‏ اختیاری به نظر میرسد چنانکه<br />

اگر انجام نگیرد باعث غیردستوری شدن جمله نمیشود (1997 Fukui ؛ (Saito 1985 ؛ هرچند<br />

در اختیاری بودن قلب نحوی اتفاق نظر وجود ندارد و از زبانشناسانی که وارد این مقوله<br />

شدهاند عدّ‏ های آن را به لحاظ نحوی و عدّ‏ های دیگر به لحاظ کلامی اجباری میدانند<br />

‏(برای بحث بیشتر در این باره Miyagava؛ 1997 Ä Karimi؛ 1999 Bailyn؛ 1999 Sekerina‏).‏ 1997<br />

باید توجه داشت که با وجود اختیاری بودن قلب نحوی و آرایش و آرایش واژگانی<br />

آزاد در زبان فارسی‎٬‎ نمیتوان گفت که قلب نحوی میتواند هر سازهای را به دلخواه<br />

حرکت دهد؛ یعنی گاهی اوقات حرکت برخی سازهها یا بخشی از آنها جمله را<br />

غیردستوری میسازد.‏ جملههای (٢ و‎٣‎‏)‏ نمونههایی از این دستاند:‏<br />

(٢) الف او دستور حمله داد.‏<br />

ب؟ حمله او دستور داد.‏<br />

6) object shift 7) short distance scrambling 8) middle distance scrambling<br />

9) scrambled 10) long distance scrambling 11) multiple


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٥٩<br />

جایگاه مفعول مستقیم در فارسی<br />

ج او دنبالِ‏ کتاب میگردد.‏<br />

د ؟ او کتابْ‏ دنبالِ‏ میگردد.‏ ‏(مثالها از طبیبزاده ١٣٨٠)<br />

(٣) الف علی مینا را تهدید کرد.‏<br />

ب ؟ کرد علی مینا را تهدید.‏<br />

ج ؟ علی مینا را کرد تهدید.‏ ‏(مثالها از دبیرمقدم ١٣٧٦)<br />

در بخشهای دوم و سوم بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت.‏<br />

نکته دیگری که در مورد آزادیِ‏ قلب نحوی در فارسی مطرح میشود مربوط به<br />

وجودِ‏ را در جمله است.‏ در واقع‎٬‎ مفعول مستقیم فارسی غالباً با حرف نشانه را همراه<br />

میشود.‏ البته بحث نقشهای متعدد این تکواژ موضوع بحث این مقاله نیست ‏(برای شرح<br />

نقشهای را Ä دبیرمقدم ‎١٣٦٩‎؛ Karimi).‏ 1990 در اینجا فقط آمدنِ‏ را با مفعول مستقیم مراد<br />

است.‏ فرض بر این است که وقتی را با مفعول مستقیم همراه میشود آن مفعول مشخص<br />

است‎٬‎ به این معنی که مرجع آن برای گوینده و شنونده معیّن است (1990 Karimi‏).‏<br />

درعوض‎٬‎ اگر مفعول مستقیم بدون حرف نشانه را<br />

باشد‎٬‎ غیرمشخص است.‏ در بخش<br />

بعد‎٬‎ با توجه به معیار بسامد‎٬‎ به بحث درباره دو جایگاه متفاوت این دو نوع مفعول<br />

مفعول مستقیم مشخص و مفعول مستقیم غیرمشخص خواهیم پرداخت.‏ امّا‎٬‎ پیش از<br />

آن‎٬‎ ذکر این نکته ضروری است که قلب نحوی میتواند مشخص را آسانتر از<br />

غیرمشخص جابهجا کند (1997 Sekerina‏).‏<br />

٢ جایگاه مفعول مستقیم مشخص و غیرمشخص<br />

برای تعیین جایگاه بینشانِ‏ مفعول مستقیم در زبان فارسی‎٬‎ نگارنده در حدود ٣٠٠<br />

جمله را که دارای مفعول مستقیم و مفعول غیرمستقیماند بررسی کرد.‏ این جملهها از<br />

متون نثر داستانی فارسی معاصر ‏(در شواهد فرهنگ فارسی عامیانه‎٬‎ نجفی ١٣٧٨) برگرفته<br />

شدند.‏ بر پایه این دادهها مشخص شد که بیشتر جملهها دارای مفعول مستقیم<br />

مشخصاند.‏ از میان جملههایی که مفعول مستقیم مشخص دارند‎٬‎ در اکثر قریب به اتفاق<br />

آنها‎٬‎ این مفعول قبل از مفعول غیرمستقیم قرار دارد‎٬‎ ولی از میان جملههایی که دارای<br />

مفعول مستقیم غیرمشخصاند‎٬‎ در اکثر موارد این مفعول پس از مفعول غیرمستقیم آمده<br />

است.‏ با توجه به این بسامد‎٬‎ میتوان گفت:‏<br />

در جملههای فارسی‎٬‎ مفعول مستقیم هرگاه ‏«مشخص»‏ باشد‎٬‎ جایگاهِ‏ بینشان آن قبل از مفعول غیرمستقیم


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٦٠ مقاله<br />

جایگاه مفعول مستقیم در فارسی<br />

است و هرگاه ‏«غیرمشخص»‏ باشد‎٬‎ جایگاه بینشان آن پس از مفعول غیرمستقیم و در مجاورت فعل است.‏<br />

با توجه به این دادهها میتوان نتیجه گرفت که‎٬‎ در جملههای فارسی‎٬‎ برای مفعولهای<br />

مستقیم‎٬‎ بر حسب آنکه مشخص یا غیرمشخص باشند‎٬‎ دو جایگاه بینشانِ‏ متفاوت باید در<br />

نظر گرفت:‏<br />

(٤) الف من کتاب را به آریا دادم.‏<br />

ب من به آریا کتاب دادم.‏<br />

در حالی که قلب نحوی میتواند هردو نوع مفعول مستقیم مشخص و غیرمشخص<br />

را جابهجا کند‎٬‎ در مورد حرکت مفعول غیرمشخص محدودیت وجود دارد و<br />

مستقیمِ‏<br />

حرکت آن در صورتی طبیعی جلوه میکند که این مفعول در تأکید تقابلی ١٢ باشد Molnar)<br />

2001 ؛ Karimi 2001 ).‏ به این ترتیب‎٬‎ در ‏(‏‎٥‎ب)‏‎٬‎ حالت مقلوب ‏(‏‎٤‎ب)‏‎٬‎ مفعول مستقیم<br />

ِ<br />

غیرمشخص ‏(کتاب)‏ در تأکید تقابلی قرار گرفته است.‏ تلفظ کتاب در این جمله با تکیه<br />

شدیدترْ‏ خود نشانه تأکید تقابلی این مفعول است (2001 (Molnar ‎٬‎ اما حرکت مفعول<br />

مستقیمِ‏ مشخص در ‏(‏‎٥‎ الف)‏ نیازمند تکیه شدیدتر یا تأکید تقابلی نیست.‏<br />

(٥) الف کتاب را من به آریا دادم.‏<br />

ب من کتاب به آریا دادم.‏<br />

جمله ‏(‏‎٥‎ ب)‏‎٬‎ در واقع‎٬‎ کتاب را از میان اعضای یک مجموعه بسته ١٣ انتخاب میکند؛<br />

یعنی امکان انتخابهای دیگر را منتفی میسازد.‏ در این صورت‎٬‎ جمله ‏(‏‎٥‎ب)‏ به این<br />

معنی است که من کتاب به آریا دادم نه دفتر ‏(یا قلم).‏ در واقع‎٬‎ نقش تأکید تقابلی در این جمله<br />

انتخاب یک مورد از موارد ممکن در یک مجموعه بسته است.‏ اما این تقابل در ‏(‏‎٥‎الف)‏<br />

دیده نمیشود؛ از این رو‎٬‎ عنصر مقلوب با تکیه همراه نمیشود و‎٬‎ به دلیل مشخص بودن<br />

مفعول‎٬‎ امکان جابهجائی آن نیز بیشتر است.‏ در قلب نحویِ‏ طولانی نیز‎٬‎ امکان جابهجائی<br />

مفعول مشخص بیش از مفعول مستقیم غیرمشخص است.‏ جملههای (٦) دارای<br />

ِ<br />

مستقیمِ‏<br />

مفعول مستقیم مشخصاند که جایگاه بینشان آنها قبل از مفعول غیرمستقیم است و<br />

جملههای (٧) دارای مفعول مستقیم غیرمشخصاند که جایگاه آنها‎٬‎ در حالت بینشان‎٬‎<br />

پس از مفعول غیرمستقیم و در مجاورت فعل است.‏ در مثالهای زیر‎٬‎ ابتدا مأخذ مذکور<br />

درفرهنگ فارسی عامیانه‎٬‎ سپس شماره صفحه همان مأخذ و پس از آن شماره صفحه خود<br />

12) contrastive focus 13) closed set


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٦١<br />

جایگاه مفعول مستقیم در فارسی<br />

فرهنگ آمده است.‏<br />

(٦) الف سرمه را توی کاغذ میریختند و ‏....‏ ‏(از خشت ‎٣٢٩‎؛ ٢)<br />

ب اگر هوا سرد بود و میترسیدند که نوزاد را به حمام ببرند....‏ او را در خانه آب چله میزدند.‏<br />

) همان ‎٦٨‎؛ ٥)<br />

ج از ابتدای جوانی‎٬‎ همه خوشیها را به خودش حرام کرده بود.‏ ‏(سه قطره ‎١٥١‎؛ ٤٧٦)<br />

د پستهها را توی دهانم از این ور دادم آن ور.‏ ‏(از لالهزار ‎٤١‎؛ ٥٩٩)<br />

ه چارقد قالبی را برای عقدکنان و این جور چیزها میگذاشتند.‏ ‏(از خشت ‎٣٣٧‎؛ ٣٥)<br />

(٧) الف روغن یک من ده عباسی بود‎٬‎ تخممرغ میدادند ده تا صد عباسی.‏ ‏(سه قطره ‎١٥١‎؛ ٥٩٩)<br />

ب یک روز با بر و بچهها رفتیم دربند‎٬‎ ... شام خوردیم‎٬‎ قلیان کشیدیم‎٬‎ ورقبازی کردیم.‏ ) بادها<br />

‎٢١٥‎؛ ٢٤)<br />

ج یک شب ما چراغ نداشتیم‎٬‎ توی دوات روغن ریختیم.‏ ‏(سگ ولگرد ‎٧٣‎؛ ٣١)<br />

د کتک حِرِ‏ فتی خوردیم تا ما باشیم دیگر روزنامه نخوانیم.‏ ) پشهها ‎١٣٦‎؛ ٣١١)<br />

این معیارها همگی نشان میدهند که برای مفعول مستقیم در جملههای فارسی باید دو<br />

جایگاه بینشان در نظر گرفت.‏ نکته پایانی که این نوشته به آن میپردازد ‏(بخش سوم)‏<br />

تفاوت بین ترکیب مفعول مستقیم غیرمشخص+‏ فعل ‏(کتاب دادن)‏ با ساختار فعل مرکّب یعنی<br />

عنصر غیرفعلی+‏ فعل ‏(زمین خوردن)‏ است.‏<br />

٣ بررسی مجدد فعل مرکّب<br />

آثاری که به بررسی فعل مرکّب فارسی پرداختهاند فراواناند.‏ در این آثار‎٬‎ این ساخت از<br />

دیدگاههای گوناگون مطالعه شده است ‏(برای مرور این آثار Ä دبیرمقدم ١٣٧٦). در این نوشته‎٬‎<br />

مقاله دبیرمقدم (١٣٧٦) اساس بحث خواهد بود.‏ دبیرمقدم افعال مرکّب فارسی را به دو<br />

گونه ترکیبی و انضمامی تقسیمبندی میکند.‏ او افعالی مانند تهدید کردن‎٬‎ صدا زدن‎٬‎ دست دادن‎٬‎<br />

یاد گرفتن‎٬‎ نفس کشیدن‎٬‎ دوست داشتن و کتک خوردن را در دسته ترکیبی قرار میدهد و افعالی<br />

مانند غذا خوردن‎٬‎ ماهی گرفتن‎٬‎ زهر دادن و زمین نشستن را در گروه انضمامی قرار میدهد.‏ وی<br />

بر آن است که مفعول صریح در فارسی نشانههای دستوری وابسته به خود را از دست<br />

میدهد و به فعل منضم میشود که ماحصل آن فعل مرکّب انضمامی است و آن فعل لازم<br />

است و از نظر معنایی یک کل و واحد معنایی است ) همان‎٬‎ ص‎٢٣‎‏).‏ وی به چهار تفاوت


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٦٢ مقاله<br />

جایگاه مفعول مستقیم در فارسی<br />

عمده بین فعل مرکّب ترکیبی و انضمامی اشاره میکند:‏<br />

١) افعال انضمامی دارای یک همسان گروهی با همان محدودیتهای گزینشی و<br />

چارچوب تِتا ١٤ هستند‎٬‎ مانند غذا خورد‎٬‎ غذا را خورد؛ امّا افعال ترکیبی چنین همسانی<br />

ندارند.‏<br />

٢) افعال مرکّب انضمامی لازماند‎٬‎ در حالی که افعال مرکّب ترکیبی میتوانند لازم<br />

‏(نفس کشیدن)‏ یا متعدی ‏(تهدید کردن)‏ باشند.‏<br />

٣) افعال مرکّب انضمامی به لحاظ معنایی و واژگانی شفافاند‎٬‎ در حالی که افعال<br />

مرکّب ترکیبی این گونه نیستند ‏(بالا آوردن).‏<br />

٤) ساخت فعل مرکّب از طریق انضمامْ‏ فرایندی زایاست امّا از طریق ترکیبْ‏ محدود<br />

است.‏<br />

دبیرمقدم بر آن است که فرایند قلب نحوی نمیتواند دو بخش افعال مرکّب ترکیبی و<br />

انضمامی را از هم جدا کند.‏ Ä مثالهای (٣)<br />

پرسشی که پس از انتشار مقاله دبیرمقدم (١٣٧٦) در محافل زبانشناسی مطرح شد<br />

معطوف به افعالِ‏ مرکبِ‏ انضمامی بود؛ چون اگر تحلیل او پذیرفته شود‎٬‎ شمارِ‏ افعال<br />

مرکّب انضمامی فارسی میتواند نامحدود باشد.‏ برای مثال‎٬‎ فقط با فعل دادن میتوان<br />

افعال مرکّب انضمامی بیشماری ساخت:‏<br />

(٨) الف من به آریا کتاب دادم.‏<br />

ب من به آریا پول دادم.‏<br />

ج من به آریا کاغذ دادم.‏<br />

د آرش گفت من به آریا گل دادم.‏<br />

و ‏....‏<br />

در واقع‎٬‎ طبق دیدگاه دبیرمقدم‎٬‎ در صورتی که مفعول قبل از فعل فاقد نشانه<br />

صریحِ‏<br />

دستوری ‏(مثل را)‏ باشد‎٬‎ آنگاه به فعل منضم میشود و فعل مرکّب میسازد.‏<br />

اوّ‏ لین نکتهای که درباره افعال مرکّب انضمامی قابل طرح است رفتار این افعال در<br />

برابر قلب نحوی است.‏ در واقع‎٬‎ عنصر غیرفعلیِ‏ افعالِ‏ مرکبِ‏ انضمامی میتواند<br />

معروض قلب نحوی گردد؛ امّ‏ ا‎٬‎ همان طور که در بخش دوم اشاره شد‎٬‎ حرکت این<br />

14) -grid


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٦٣<br />

جایگاه مفعول مستقیم در فارسی<br />

عناصر‎٬‎ که به ن ظر نگارنده مفعولهای غیرمشخصاند نسبت به مفعولهای<br />

مستقیمِ‏<br />

مِ‏ مستقی مشخص محدودتر است و این عناصر را فقط وقتی میتوان جابهجا کرد که<br />

واجد تأکید تقابلی باشند و با تکیه تلفظ شوند.‏ مثالهای (٩) جملههای مقلوب همسان<br />

مثالهای(‏‎٨‎‏)اند.‏<br />

(٩) الف کتاب من به آریا دادم.‏ ‏(قلب نحوی میانه)‏<br />

ب من پول به آریا دادم.‏ ‏(قلب نحوی کوتاه)‏<br />

ج کاغذ من به آریا دادم.‏ ‏(قلب نحوی میانه)‏<br />

د گل آرش گفت که من به آریا دادم.‏ ‏(قلب نحوی طولانی)‏<br />

امّ‏ ا‎٬‎ همان طور که دبیرمقدم اشاره کرده است‎٬‎ قلب نحوی نمیتواند افعال مرکّب ترکیبی<br />

را از همدیگر جدا کند ‏(‏‎١٠‎ب).‏<br />

(١٠) الف سگ پسرک را گاز گرفت.‏<br />

ب؟ گاز سگ پسرک را گرفت.‏<br />

پس میتوان نتیجه گرفت که قلب نحوی میتواند دو عنصر حاضر در فعل مرکّب<br />

انضمامی را از هم جدا کند‎٬‎ لذا این ساختها را نمیتوان فعل مرکّب شمرد.‏ و‎٬‎ به نظر من‎٬‎<br />

باید آنها را ساخت مفعول مستقیم غیرمشخص+‏ فعل به شمار آورد.‏ به همین دلیل است که<br />

این ساختها دارای نظیر دیگری هستند که چیزی نیست جز همان مفعول مستقیم<br />

مشخص که‎٬‎ در جمله‎٬‎ قبل از مفعول غیرمستقیم مینشیند.‏ همه افعال مرکّب انضمامی<br />

‏(از دیدگاه دبیرمقدم)‏ لاز ماند‎٬‎ چون به نظر نگارنده آنها دارای ساخت نحوی مفعول+‏<br />

فعل اند و‎٬‎ چون مفعول مستقیم در آنها وجود دارد‎٬‎ دیگر نمیتوانند مفعول مستقیم<br />

دومی را بپذیرند.‏ باز به همین دلیل است که‎٬‎ برخلاف افعال مرکّب ترکیبی‎٬‎ این ساختها<br />

به لحاظ معنایی و واژگانی شفافاند و مهمتر اینکه این ساخت‎٬‎ چون ساخت نحوی<br />

عادی زبان فارسی است جایگاه بینشان مفعول مستقیم غیرمشخص در جملههای<br />

فارسی در مجاورت فعل است زایاست.‏<br />

استدلال دیگری برگرفته از کریمی (1997) نشان میدهد که ساختی مثل کتاب خواندن<br />

را نمیتوان فعل مرکّب دانست بلکه باید کتاب را مفعول فعل دانست.‏ بر پایه این استدلال‎٬‎<br />

کتاب در کتاب خواندن میتواند با وابسته پیشینِ‏ عددی همراه باشد ‏(‏‎١١‎الف)؛ امّا بخش<br />

غیرفعلیِ‏ فعلِ‏ مرکبِ‏ ترکیبی نمیتواند چنین خصوصیتی داشته باشد ‏(‏‎١١‎ب).‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٦٤ مقاله<br />

جایگاه مفعول مستقیم در فارسی<br />

(١١) الف یک/‏ سه تا کتاب خواندم.‏<br />

ب یک/‏ سه تا دعوت کردم.‏<br />

ممکن است تصور شود که بین دو عنصر حاضر در فعلِ‏ مرکبِ‏ ترکیبی نیز میتوان<br />

عنصری را وارد کرد‎٬‎ مانند واژهبستِ‏ ش در علی را دعوتش کرد و یا رسمی در علی را دعوت<br />

رسمی کرد و این دیدگاه را دلیلی بر جداییپذیر بودن دو بخش فعل دانست.‏ اما باید توجه<br />

داشت که این امر استدلال نگارنده را درباره قلب نحوی خدشهدار نمیکند‎٬‎ چون<br />

حضور واژهبست یا صفت پس از بخش غیرفعلی دلیل حرکت این سازه نیست.‏ به عبارت<br />

دیگر‎٬‎ دعوت معروض قلب نحوی واقع نشده است و به همین دلیل دعوت کرد فعل مرکّب<br />

است.‏<br />

٤ نتیجهگیری<br />

در این مقاله‎٬‎ پس از مطرح کردن قلب نحوی به عنوان حرکتی نحوی در جملههای<br />

فارسی که جایگاه سازهها را در جمله عوض میکند‎٬‎ سعی در اثبات این فرض کردیم که<br />

برای مفعول مستقیم در فارسی باید دو جایگاه در نظر گرفت:‏<br />

اگر مفعول مستقیم مشخص باشد‎٬‎ جایگاه بینشان آن قبل از مفعول غیرمستقیم است‎٬‎<br />

هرچند قلب نحوی میتواند این نوع مفعول را به سادگی جابهجا کند.‏ امّا‎٬‎ اگر مفعول<br />

مستقیم غیرمشخص باشد‎٬‎ جایگاه بینشان آن پس از مفعول غیرمستقیم و در مجاورت<br />

فعل است.‏ هرچند قلب نحوی این نوع مفعول را نیز میتواند جابهجا کند‎٬‎ امّا برای این<br />

جابهجایی محدودیت بیشتری وجود دارد و وجود معنای تأکید تقابلی لازم است.‏<br />

سرانجام‎٬‎ به این نکته پرداخته شد که<br />

فعل مرکّب انضمامی را میتوان ترکیبِ‏<br />

و قلب نحوی نیز این نکته را نشان میدهد.‏<br />

مفعول مستقیم مشخص+‏ فعل در نظر گرفت<br />

نکته آخری‎٬‎ که شاید ذکر آن رویکرد دیگری در مباحث فعل مرکّب پدید آورد‎٬‎ این<br />

است که احتماًال برخی از ترکیبهای مفعول مستقیم غیرمشخص+‏ فعل نسبت به دیگر<br />

ترکیبهای از این نوع‎٬‎ در جابهجایی از طریق قلب نحوی مقاومت بیشتری از خود نشان<br />

میدهند.‏ برای مثال شاید جدا کردن غذا از ترکیب غذا خوردن نسبت به ترکیبهایی از این<br />

نوع که در مثالهای (٩) آورده شد‎٬‎ کمی مشکلتر باشد ‏(هرچند با اعتقاد نگارنده هنوز<br />

انجام میشود).‏ شاید بتوان طیفی در نظر گرفت که در یک سوی آن افعال مرکّب قطعی


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٦٥<br />

جایگاه مفعول مستقیم در فارسی<br />

باشند که جدا کردن دو عنصر آنها حتماً باعث غیردستوری شدن جمله میشود ‏(مثل بالا<br />

آوردن)‏ و در سوی دیگر ساختهایی که فعل مرکّب نیستند و همان ترکیب مفعول ‏(مستقیم<br />

غیرمشخص)+‏ فعل اند ‏(مثل روزنامه خواندن).‏ امّا‎٬‎ در میان این طیف‎٬‎ ساختهایی هستند که‎٬‎<br />

به علّت کثرت استعمال و یا هر دلیل دیگری‎٬‎ به سوی فعل مرکّب شدن پیش میروند‎٬‎<br />

هرچند هنوز فعل مرکّب قطعی نیستند ‏(مثل غذا خوردن).‏<br />

منابع<br />

دبیرمقدم‎٬‎ محمد (١٣٦٤)٬ ‏«مجهول در زبان فارسی»‏‎٬‎ مجله زبانشناسی‎٬‎ سال‎٬٢‎ شماره‎٬١‎ ص‎٦٤-٣١‎؛<br />

(١٣٦٩)٬ ‏«پیرامونِ‏ را در زبان فارسی»‏‎٬‎ مجله زبانشناسی‎٬‎ سال‎٥‎‎٬‎ شماره‎٬١‎ ص‎٦٠-٢‎؛<br />

(١٣٧٦)٬ ‏«فعل مرکّب در زبان فارسی»‏‎٬‎ مجله زبانشناسی‎٬‎ سال‎٬١٢‎ شماره‎١‎ و‎٬٢‎ ص‎٤٦-٢‎؛<br />

(١٣٧٨)٬ زبانشناسی نظری:‏ پیدایش و تکوین دستور زایشی‎٬‎ سخن‎٬‎ تهران؛<br />

طبیبزاده‎٬‎ امید (١٣٨٠)٬ ‏«تحلیل وابستههای نحوی فعل در زبان فارسی بر اساس نظریه ظرفیت واژگانی»‏‎٬‎<br />

مجله زبانشناسی‎٬‎ سال‎٬١٦‎ شماره‎٬١‎ ص‎٧٦-٤٣‎؛<br />

نجفی‎٬‎ ابوالحسن (١٣٧٨)٬ فرهنگ فارسی عامیانه‎٬‎ نیلوفر‎٬‎ تهران.‏<br />

Bailyn, John (1999), ``On Scrambling: a Reply to Boskovic and Takahasi'', Linguistic Inquiry, 30, pp.<br />

825-831;<br />

Baltin, R., Mark (1982), ``A Landing Site Theory of Movement Rules'', Linguistic Inquiry, 13, 1, pp.<br />

655-698;<br />

Boskovic, Z. and D. Takahasi (1998), ``Scrambling and Last Resort'', Linguistic Inquiry, 29, pp. 347-366;<br />

Browning, M. and E. Karimi (1994), ``Scrambling to Object Position in Persian, in N. Crover and H. van<br />

Riemsdijk (eds.), Studies on Scrambling, Mouton de Gruyter, Berlin, pp. 61-100;<br />

Crover, N. and H. Riemsdijk (eds.) (1994), Studies on Scrambling, Mouton de Gruyter, Berlin;<br />

Fukui, N. (1997), ``Parameters and Optionality'', Linguistic Inquiry, 22, pp. 399-420;<br />

Ghomeishi, J. (1996), Projection and Inflection: a Study of Persian Phrase Structure, University of<br />

Toronto dissertation, Toronto;<br />

Grewendorf, G. and J. Sabel (1994), ``Long Scrambling and Incorporation'', Linguistic Inquiry, 25, pp.<br />

263-308;<br />

Heageman, L. (1994), An Introduction to Government-Binding Theory, 2nd ed, Blackwell, Oxford;<br />

Hornestine, N. (1996), LF: from GB to Minimalism , Blackwell, Oxford;<br />

Karimi, S. (1990), ``Obliqueness, Specificity and Discourse Functions: Ra in Persian'', Linguistic<br />

Analysis, 20, pp. 139-191;<br />

274-316; pp. ``Complex Verbs in Persian'', Lexicology, 3,1, (1997), <br />

704-713; pp. ``A Note on Parasitic Gaps and Specificity'', Linguistic Inquiry, 30, (1999), <br />

Linguistics, ``Word Order and Scrambling'', A Talk Presented in Workshop at Persian (2001), <br />

Allame Tabatabaei University, Tehran;<br />

Mahajan, A. (1994), ``Toward a Unified Theory of Scrambling'' in Corver and van Riemsdijk (eds.),<br />

Studies on Scrambling, Mouton de Gruyter, Berlin;<br />

Miyagava, S. (1997), ``Against Optional Scrambling'', Linguistic Inquiry, 28, pp. 1-25;<br />

Miyara, S. (1982), ``Reordering in Japanese'', Linguistic Inquiry, 9, pp. 307-340;


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٦٦ مقاله<br />

جایگاه مفعول مستقیم در فارسی<br />

Molnar, V. (2001), ``Contrast from a Contrastive Perspective'', paper presented at the ESSLLI, and<br />

MIT working papers in linguistics, MIT press, Cambridge;<br />

Muller, G. (1993), ``Improper Movement and Unambiguous Binding'', Linguistic Inquiry, 24, pp.<br />

461-508;<br />

Nemoto, N. (1995), ``Scrambling in Japanese, AGROP, and Economy of Derivation'', Lingua, 97, pp.<br />

257-273;<br />

Postal, M.P. (1994), ``Parasitic and Psudo-Parasitic Gaps'', Linguistic Inquiry, 25, pp. 63-117;<br />

Radford, A. (1997), Syntax, a Minimalist Approach , Cambridge University Press, Cambridge;<br />

Ross, J. R. (1967), Constraints on Variables in Syntax, Ph.D. dissertation, MIT, Cambridge;<br />

Saito, M. (1985), Some Asymmetries in Japanese and their Theoretical Implications , Ph.D. dissertation,<br />

MIT, Cambridge;<br />

Saito, M. and N. Fukui (1998), ``Order in Phrase Structure and Movement'', Linguistic Inquiry, 29, pp.<br />

439-477;<br />

Sekerina, I. (1997), The Syntax and Processing of Scrambling Constructions in Russian, Unpublished<br />

Ph.D. dissertation, University of New York.<br />

©


٨٣/٧/٨ 08M-MEYA ن‎٤‎ ٧ C:7 ZAR76 ص ١٣:٤٩ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />

معیارسازی و ملاحظات تجویزی<br />

ناصرقلی سارلی ‏(دانشگاه تربیت معلم)‏<br />

در هر زبانی لهجههایی متمایز مشاهده میشود.‏ علاوه بر آن‎٬‎ گونهها و گویشهایی<br />

همخانواده در کنار همدیگر وجود دارند که چهبسا تفاوتهای آوایی و واژگانی و دستوری<br />

آشکاری با هم دارند به طوری که برقراری ارتباط زبانی را برای سخنگویان آنها بس<br />

دشوار یا غیرممکن میسازند.‏ در این حالت‎٬‎ اهالی یک جامعه سیاسی یا کشور‎٬‎ برای<br />

آنکه بتوانند با همدیگر ارتباط زبانی مطلوب برقرار سازند‎٬‎ به گونه زبانی مشترکی نیاز<br />

پیدا میکنند.‏<br />

هنگامی که در محدوده مرزهای سیاسی و جغرافیایی خاصی زبانهای متفاوت<br />

متداول باشد و سخنگویان نتوانند از طریق زبان مادری خویش با یکدیگر ارتباط برقرار<br />

سازند‎٬‎ ضرورت استفاده از گونه زبانی مشترک احساس میشود.‏<br />

داد و ستدهای تجاری و فرهنگی میان اقوام و ملل نیز مستلزم استفاده از گونه زبانی<br />

مشترک است.‏ برخی فعالیتهای مذهبی نیز استفاده از گونه زبانی مشترک را ایجاب<br />

میکند.‏ هنگامی که مبلّغان مسیحی وارد افریقا شدند‎٬‎ با گستره وسیعی از لهجهها و<br />

گویشها روبهرو گشتند (4392 Asher‏).‏ :1994 آنان نمیدانستند‎٬‎ از میان این گستره وسیع‎٬‎ کدام<br />

لهجه یا گویش را برای مقصد تبلیغی خویش انتخاب کنند.‏<br />

حکومتها نیز‎٬‎ برای برقراری ارتباط میان شهروندان و نهادها در مقیاس کشوری و نیز<br />

برای آموزش که معموًال برعهده حکومت است نیاز به گونه زبانی مشترک دارند.‏<br />

(Fasold 1993, vol. 1, p.3)<br />

هنگامی که حکومتی به زور و با نیروی نظامی بر سرزمینی تسلّط<br />

٦٧


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٦٨ مقاله<br />

معیارسازی و ملاحظات تجویزی<br />

مییابد‎٬‎ انتخاب گونه زبانی مشترک امری خطیر و حیاتی میگردد و نوع و نحوه این<br />

انتخاب در آینده حکومت و مردم مؤثر میافتد.‏<br />

در چنین مواردی‎٬‎ معموًال گویشی که سخنگویان آن قدرت حکومتی را به دست<br />

دارند به عنوان زبان مشترک انتخاب میگردد و جامعه زبانی آن را میپذیرد و به کار<br />

میبرد.‏ گاهی نیز‎٬‎ به دلایل سیاسی یا مذهبی یا اقتصادی و یا فرهنگی‎٬‎ گونه زبانی<br />

مهجور و حتی مرده یا زبانی خارجی به عنوان زبان مشترک برگزیده میشود.‏<br />

معموًال مسائل زبانی و ارتباطی جامعه زبانی با انتخاب گونه معیار ١ حل و فصل<br />

نمیشود.‏ مثًال مبلّغان مسیحی‎٬‎ که ذکر آنان گذشت‎٬‎ صرف نظر از تنوّ‏ ع لهجهها و گویشها<br />

با مشکل دیگری نیز مواجه بودند و آن اینکه هیچ کدام از این گویشها و لهجهها بالفعل<br />

توان ایفای نقش به عنوان زبان دین جدید را نداشتند.‏ این امر مبلّغان را واداشت که برای<br />

ایجاد این توان تلاش فراوانی کنند.‏ (4341-2 (Asher :1994<br />

در باب زبان معیار مسئله دیگری نیز وجود دارد و آن لزوم اتخاذ تدابیری است که<br />

آنرا از تغییر و تحول سریع بازدارد به طوری که برای نسلهای آینده قابل درک باشد<br />

دغدغهای که در قرن هجدهم جاناتان سویفت ٢ را برانگیخت تا تحقیق درباره زبان را<br />

پیشنهاد کند.‏ (23 (Milroy :1985 هنجارها و الگوهای آوایی و واژگانی و دستوری و معنائی<br />

گونه زبانی برگزیده باید چنان تثبیت گردد که معیار و ملاک تشخیص درست از نادرست<br />

گردد امری که از آن با عنوان نقشِ‏ مرجعیت گونه معیار یاد میشود.‏ ‏(صادقی ١٣٧٥)<br />

آنچه امروز در زبانشناسی اجتماعی به عنوان یکی از جنبههای بسیار مهم<br />

برنامهریزی زبان ٣ مطرح است و معیارسازی ٤ خوانده میشود‎٬‎ در یک نگاه کلی‎٬‎ شامل<br />

همین دو مرحله است یعنی انتخاب گونه معیار و تدوین و تثبیت و گسترش کارکردها و<br />

اشاعه آن.‏<br />

معیارسازی روندی است که طی آن یک گونه زبانی خواه تحت تأثیر شرایط<br />

سیاسی و فرهنگی و اجتماعی برنامهریزینشده و خواه به صورت برنامهریزیشده<br />

‎١‎)هرچند ‏«زبان مشترک»‏ و ‏«زبان معیار»‏ کامًال بر یکدیگر منطبق نیستند چون زبان مشترک در نزد گویشوران<br />

متعدّ‏ د لهجههای گوناگون پیدا میکند؛ بهعلاوه تنها زبان مشترک نیست که دارای صورت معیار است<br />

بهمسامحه‎٬‎ در این مقاله‎٬‎ ‏«زبان معیار»‏ را معادل ‏«زبان مشترک»‏ میگیریم.‏<br />

2) Jonathan Swift 3) language planning 4) standardization


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٦٩<br />

معیارسازی و ملاحظات تجویزی<br />

بهعنوان گونه معیار انتخاب میشود و‎٬‎ با تغییراتی که در صورت و ساخت و نیز نقش و<br />

کاربرد آن اعمال میگردد‎٬‎ از سوی جامعه زبانی به عنوان الگوی زبانی معتبر پذیرفته<br />

میشود و به کار میرود.‏<br />

جمعی از زبانشناسان برای معیارسازی دو مرحله قایل شدهاند:‏ در مرحله نخست‎٬‎<br />

شخص یا گروه صلاحیتداری یک یا چند گونه را برای معیارسازی برمیگزیند و درباره<br />

هنجارها و الگوهای آن تصمیم میگیرد؛ در مرحله دوم‎٬‎ جامعه زبانی گونه برگزیده را<br />

میپذیرد 1994) (Asher<br />

٥ تا حدّ‏ ی متفاوت است:‏ در مرحله نخست‎٬‎ یک<br />

تقسیمبندی رِ‏ ی<br />

گونه زبانی به عنوان الگویی برای تقلید انتخاب میشود؛ در مرحله دوم‎٬‎ این گونه زبانی<br />

تقویت میگردد و اقداماتی برای گسترش و اشاعه آن در جامعه زبانی صورت میگیرد.‏<br />

‏(مدرّ‏ سی ٬١٣٦٨ ص‎٢٣٥‎‏)‏ هادسن‎٬‎ در بخشبندی خود‎٬‎ دقیقتر به معیارسازی نگریسته و<br />

چهار مرحله برای آن قایل شده است:‏ ١) انتخاب گونه معیار ٢) تدوین و تثبیت آن<br />

‎٣‎‏)گسترش نقش و افزایش وظایف آن ٤) پذیرش آن.‏ (32-34 (Hudson :1986<br />

جیمز و لسلی میلروی‎٬‎ با نگاهی موشکافانهتر‎٬‎ شش مرحله برای معیارسازی ذکر<br />

کردهاند:‏ ١) انتخاب گونه معیار ٢) پذیرش آن از جانب مردم با نفوذ ٣) گسترش و<br />

اشاعه جغرافیایی و اجتماعی آن با وسایل گوناگونی از قبیل رسانهها و نظام آموزشی<br />

‎٤‎‏)تثبیت آن ٥) حفظ و صیانت آن ٦) گسترش نقش و کارکرد آن.‏ (27 (Milroy :1985 آنها<br />

یادآوری کردهاند که این مراحل ضرورتاً به ترتیب مذکور به دنبال هم نمیآیند بلکه<br />

ممکن است در برخی جوامع زبانی‎٬‎ این ترتیب دگرگون شود.‏ مراحلی نیز ممکن است<br />

تداخل و همپوشی پیدا کنند‎٬‎ مثًال مرحله حفظ و صیانت گونه معیار از آغاز معیارسازی<br />

شروع شود و تا پایان آن ادامه یابد.‏ (27-8 (Idem:<br />

یکی از مهمترین مراحل معیارسازی انتخاب گونه معیار است.‏ گاهی این انتخاب<br />

بدون برنامهریزی و تحت تأثیر عوامل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و حتی اقتصادی<br />

صورت میگیرد.‏ معموًال گونه زبانی طبقات بالای اجتماعی از نظر خواه قدرت<br />

سیاسی خواه شأن فرهنگی به عنوان گونه معیار انتخاب میشود.‏ آنچه معیار شمرده<br />

میشود تنها به موقعیت کسانی بستگی دارد که از آن گونه زبانی خاص استفاده میکنند.‏<br />

5) Ray


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٧٠ مقاله<br />

معیارسازی و ملاحظات تجویزی<br />

(261 (Fasold :1993 ترادگیل (٬١٣٧٦ ص‎٬(٥٤‎ با یادآوری همبستگی وثیق و دقیقی که میان<br />

ویژگیهای زبانی و طبقه اجتماعی وجود دارد‎٬‎ در نموداری نشان داده است افراد بالاترین<br />

طبقه اجتماعی گونه معیار و افراد پایینترین طبقه اجتماعی محلّیترین گونه زبانی را به<br />

کار میبرند.‏<br />

گاهی انتخاب گونه معیار با برنامهریزی زبانی و به دست فرهنگستانهای زبان یا<br />

نهادهای مشابه صورت میگیرد.‏ در این حالت نیز‎٬‎ این برنامهریزی تحت تأثیر عوامل و<br />

شرایط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی جامعه زبانی است.‏ مرجع و نهاد<br />

برنامهریزی زبانی‎٬‎ بنا بر مصالح سیاسی‎٬‎ دینی‎٬‎ اجتماعی‎٬‎ فرهنگی‎٬‎ ممکن است در<br />

انتخاب گونه معیار‎٬‎ تصمیمات شگفتی بگیرد.‏ بهترین مثال در این زمینه‎٬‎ انتخاب عبری<br />

کلاسیک در اسرائیل به عنوان گونه معیار و ارتقای آن به گونه زبانی کارآمد و متناسب با<br />

نیازهای روز جامعه زبانی است.‏ جالب آنکه‎٬‎ به هنگام این انتخاب‎٬‎ هیچ کس در اسرائیل<br />

به عبری کلاسیک سخن نمیگفته است.‏<br />

انتخاب گونه معیار دارای اهمیت سیاسی و اجتماعی است؛ زیرا این گونه اعتبار<br />

اجتماعی کسب میکند و کسانی که پیشتر به این گونه زبانی سخن میگفتهاند و نیز<br />

کسانی که آن را پذیرا گشتهاند‎٬‎ در اعتبار اجتماعی آن سهیم میگردند.‏ از این رو‎٬‎ کاربرد<br />

آن در ارت باطات اجتماع ی خودبهخود تشویق و تجویز و خود آن رفتهرفته ب ر مردم<br />

تحمیل میشود.‏ پس از انتخاب گونه معیار‎٬‎ تمامی ارتباطات زبانی رسمی و حکومتی از<br />

طریق آن صورت م یگ یرد و این ام ر خود سبب تجویز الگوهای زبانی گونه معیار<br />

میگردد.‏<br />

تدوین و تثبیت گونه معیار از دیگر مراحل مهم معیارسازی است.‏ در این مرحله‎٬‎<br />

الگوها و هنجارهای آوایی و واژگانی و دستوری و معنایی و املائی این گونه توصیف<br />

وتدوین میشود و به عنوان ملاک و معیار تشخیص درست از نادرست تثبیت میگردد.‏<br />

این مرحله با تدوین دستور‎٬‎ فرهنگ‎٬‎ نگارش کتابهای راهنمای نگارش‎٬‎ کتابهای مربوط<br />

به سبکهای زبانی‎٬‎ دستور خط و فعالیتهایی از این دست طی میشود.‏ در هریک از این<br />

فعالیتها‎٬‎ نوعی ملاحظات تجویزی وجود دارد.‏ از میان الگوها و هنجارهای گوناگونی که<br />

در هر زمینه ممکن است وجود داشته باشد‎٬‎ معموًال تنها یک صورت معیار و درست<br />

تلقّ‏ ی میگردد و کاربرد آن تجویز میشود.‏ صورتهای دیگر به عنوان تخلّف از معیار


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٧١<br />

معیارسازی و ملاحظات تجویزی<br />

نفیو طرد میشوند.‏ حالت افراطی در این گونه تجویزها‎٬‎ تجویزگرایی ٦ خوانده میشود.‏<br />

در نظر تجویزگرایان‎٬‎ معیارسازی جلوگیری از تغییر و دگرگونی نسنجیده زبان را<br />

شامل میشود.‏ از این دیدگاه‎٬‎ ویژگی اصلی معیارسازی سختگیری آن در برابر تنوّعو<br />

تغییرپذیری زبان است و معیارسازی جریانی است که میتواند‎٬‎ با پیشرفت تدریجی‎٬‎ به<br />

همسانی و یکنواختی الگوهای زبانی منتهی شود.‏ در نظر تجویزگرایان‎٬‎ گونه معیار<br />

گونهای از زبان است که کمترین تغییرپذیری و گوناگونی در صورت و بیشترین نقش و<br />

کارکرد را داشته باشد.‏ (28-31 (Milroy :1985<br />

چنانکه میدانیم بسیاری از الگوها و هنجارهای زبانی معادلها و جانشینهایی دارند<br />

که در گفتار و نوشتار خود میتوانیم آنها را اختیار کنیم.‏ تجویزگرایان‎٬‎ در جریان<br />

معیارسازی‎٬‎ درصدد برمیآیند تنها یکی از الگوهای معادل را به عنوان معیار تثبیت و<br />

دیگر الگوها را طرد و نفی کنند.‏ پیداست که معیارسازی کامل و تمامعیار‎٬‎ آنچنان که مدّ‏<br />

نظر تجویزگرایان است‎٬‎ دست یافتنی نیست و تنها در برخی سطوح مانند سطح آوایی و<br />

در مسائل مربوط به دستور خط ممکن است تا حدودی عملی باشد.‏ از این دیدگاه‎٬‎ گونه<br />

معیار یک سلسله هنجارهای مجرد و نظری است که در عمل ممکن است مردم‎٬‎ در<br />

مقیاسی گسترده یا محدود‎٬‎ از آن پیروی کنند و معیارسازی بیشتر جنبه ذهنی و آرمانی<br />

دارد.‏ 22-28) (Idem:<br />

دیدگاه تجویزگرایان با انتقادات جدّ‏ ی روبهروست.‏ هرچند تجویزها و ملاحظات<br />

نظری نقش بسیار مهمی در معیارسازی دارند و معیارسازی بدون آنها امکانپذیر نیست<br />

‏(صادقی ١٣٧٥) ٬ کاربرد غیرعلمی تجویز مانع تحول طبیعی زبان میگردد.‏ حذف تدریجی<br />

برخی الگوهای زبانی‎٬‎ بیتوجهی به گفتار ‏(در مقابل توجهِ‏ صِ‏ رف به نوشتار)‏‎٬‎ فقیرشدنِ‏<br />

گنجینه گفتاری‎٬‎ کاسته شدن از گستره گزینههای زبانی و بیتوجهی به تمایز نظام و کاربرد<br />

زبان از اشکالات و عواقب کار تجویزگرایان است.‏ (1-80 (Milroy:<br />

در معیارسازی علمی و معقول‎٬‎ تجویز به صورت تشویق مردم به کاربرد گونه معیار و<br />

توصیه به استفاده از الگوهای زبانیِ‏ مناسبتر جلوهگر میشود نه نفی و ردّ‏ الگوهای<br />

زبانی معادل.‏ گذشته از این‎٬‎ تثبیت نیز چنان سختگیرانه اعمال نمیشود که زبان را از<br />

6) prescriptivism


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٧٢ مقاله<br />

معیارسازی و ملاحظات تجویزی<br />

تحوّ‏ ل طبیعی بازدارد.‏<br />

تدوین و تثبیت گونه معیار کار نویسندگان‎٬‎ ادبا‎٬‎ شعرا‎٬‎ معلّ‏ مان‎٬‎ دستورنویسان‎٬‎<br />

ویراستاران و کسانی است که از زبان به صورت حرفهای استفاده میکنند ‏(صادقی ٬١٣٧٥<br />

بهنقل از Fishman)‏ :1970 25 ٬ هرچند که‎٬‎ در معیارسازی آرمانی‎٬‎ تدوین و تثبیت گونه معیار و<br />

کلّ‏ برنامه معیارسازی‎٬‎ به دست نهادهایی رسمی نظیر فرهنگستان زبان یا دست کم با<br />

نظارت آنان صورت میگیرد.‏<br />

همین که گونه معیار تدوین و تثبیت شد‎٬‎ هنجارهای آن ملاک تشخیص درست از<br />

نادرست میگردد و گونه معیار نقش مرجعیت مییابد ‏(مدرّ‏ سی ٬١٣٦٨ ص‎٢٣٤‎‏)‏ به طوری که<br />

هرگونه عدول از آن با هشدار و انتقاد پاسداران زبان روبهرو میشود.‏ (27 (Milroy :1985 در<br />

این هنگام‎٬‎ از افراد جامعه زبانی انتظار میرود هنجارها و الگوهای معیار را بیاموزند و<br />

در گفتار و نوشتار خود الگوهای غیرمعیار را به کار نبرند.‏ (32-3 (Hudson :1986<br />

به موازات تدوین و تثبیت گونه معیار‎٬‎ کوشش میشود که نقشها‎٬‎ کارکردها و وظایف<br />

آن افزایش و دامنه رواج آن گسترش یابد.‏ بدین منظور‎٬‎ در رسانههای گروهی‎٬‎ جراید‎٬‎<br />

اسناد و مدارک علمی و اداری‎٬‎ نوشتههای علمی‎٬‎ کتب درسی‎٬‎ آموزش زبان به خارجیان<br />

و ارتباطات زبانی مربوط به حکومت مرکزی از گونه معیار استفاده میشود.‏<br />

هرچه گونه معیار کاربرد وسیعتری پیدا کند نقش متحدکننده آن پررنگتر و<br />

برجستهتر و روند وحدت زبانی سریعتر میگردد (3-4 (Fasold :1993 و این برای حکومتها<br />

اهمیت بسیار دارد‎٬‎ چون یکی از عوامل تحکیم وحدت ملّی شمرده میشود.‏<br />

برنامه معیارسازی هنگامی کامل میگردد و به اهداف خود دست مییابد که<br />

شهروندان و اعضای جامعه زبانی گونه معیار و هنجارها و الگوهای آن را بپذیرند.‏ از میان<br />

قشرهای جامعه‎٬‎ پذیرش گونه معیار از جانب متخصصان زبان و دانشگاهیان اهمیت<br />

بیشتری دارد؛ زیرا بیشتر گویندگان و نویسندگان‎٬‎ برای تشخیص معیار از غیر معیار و<br />

درست از نادرست‎٬‎ بیش از آنکه به دانش و آگاهی خود اعتماد کنند به نظر و رفتار زبانی<br />

آنان مینگرند و از آنان تقلید میکنند (1 Milroy‏).‏ :1985 بنابراین‎٬‎ تجویزهای متخصصان<br />

زبان و نیز استفاده آنها از الگوهای معیار تأثیر زیادی در پذیرش گونه معیار از جانب مردم<br />

خواهد داشت.‏<br />

پذیرش گونه معیار از جانب مردم برای حکومتها بسیار مهم است.‏ گونه معیار‎٬‎ در این


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٧٣<br />

معیارسازی و ملاحظات تجویزی<br />

صورت‎٬‎ تبدیل به نیرویی وحدتبخش و نماد استقلال کشور خواهد شد.‏ به نظر هادسن<br />

(32-4 (Hudson :1986 ‎٬‎ همین نقش نمادین گونه معیار است که حکومتها را به ترویج آن و<br />

وسعت بخشیدن به قلمرو آن وامیدارد.‏<br />

رسانههای جمعی‎٬‎ کتب درسی و نظام آموزشی نقش بسیار مؤثری در پذیرش گونه<br />

معیار دارند.‏ آنها دانش و آگاهی افراد را درباره گونه معیار افزایش میدهند.‏ معالوصف‎٬‎<br />

پذیرش و کاربرد گونه معیار امری است شخصی و به طرز تلقی و ذهنیت افراد بستگی<br />

دارد.‏ ترادگیل ‏(ص‎٢٩‎‏)‏ ٬ ضمن اشاره به نقش تلقیهای ذهنی افراد در اصلاح و تغییر در زبان<br />

و نیز پذیرش گونه معیار‎٬‎ آن را‎٬‎ در برنامهریزی زبان که معیارسازی یکی از جنبههای آن<br />

است‎٬‎ عامل مهمی میداند.‏ بنابراین‎٬‎ در بیشتر برنامههای زبانی جدید‎٬‎ از جمله در<br />

معیارسازی‎٬‎ متصدیان امور بیشتر درصدد تغییر دادن نگرش افراد به زباناند تا<br />

دگرگونسازی رفتارهای زبانی آنان.‏ چه‎٬‎ در در ازمدت‎٬‎ این نگرشها و طرز تلقیهاست که<br />

افراد را به پذیرش گونه معیار سوق میدهد (436-452 (Daoust :1997<br />

چنان که دیدیم‎٬‎ معیارسازی در کلیه مراحل‎٬‎ بهویژه در مرحله تدوین و تثبیت‎٬‎ با<br />

ملاحظات تجویزی همراه است و تجویز نقش بسیار مهمی در برنامه معیارسازی ایفا میکند<br />

به گونهای که معیارسازی بدون تجویز البته تجویز علمی و منطقی امکانپذیر نیست.‏<br />

منابع<br />

صادقی‎٬‎ علیاشرف (١٣٧٥)٬ ‏«زبان معیار»‏‎٬‎ درباره زبان فارسی ‏(مجموعه مقالات نشر دانش)‏‎٬‎ زیر نظر<br />

نصراهلل پورجوادی‎٬‎ تهران‎٬‎ مرکز نشر دانشگاهی.‏<br />

مدرسی (١٣٦٨)٬ یحیی‎٬‎ درآمدی بر جامعهشناسی زبان‎٬‎ تهران‎٬‎ مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.‏<br />

ترادگیل (١٣٧٦)٬ پیتر‎٬‎ زبانشناسی اجتماعی‎٬‎ ترجمه محمد طباطبایی‎٬‎ تهران‎٬‎ آگاه.‏<br />

Asher (1994), The Encyclopedia of Language and Linguistics, Ed. by R. E. Asher, Pergamon Press;<br />

Daoust, D. (1997), Language Planning and Language Reform , Handbook of Sociolinguistics, Ed. by<br />

Florian Coulmas, Oxford/Cambridge, MA, Black Well;<br />

Fasold, R. (1993), The Sociologuistics of Society, Black Well Publishers, Great Britain;<br />

Hudson, R. A. (1986), Sociolinguistics, Cambridge University Press, Cambridge;<br />

Milroy, J. and L. Milroy (1985), Authority in L anguage, Routledge and Kegan Paul, London and<br />

NewYork.<br />

©


(١٣٨٣/٢/١٤) 09M-KHUN ن‎٤‎ ١١ C:7-ZAR76 ص ١٣:٥٠ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />

نگاهی تازه به نظم خونفشان<br />

وحید سبزیانپور ‏(دانشگاه رازی کرمانشاه)‏<br />

قرنهاست که وجدان جامعه اسلامی از زخم کربلا آزرده و خسته است.‏ حادثه کربلا از<br />

حوادث بینظیر تاریخ بشریت است.‏ حیرتانگیز و باورنکردنی است.‏ در یک سوی آن‎٬‎<br />

بلندترین قلّه شرف و‎٬‎ در دیگر سو‎٬‎ ظلم و رذالت و درندهخویی و‎٬‎ از دیدگاهی دیگر‎٬‎<br />

تمام حق در مقابل تمام باطل جا دارد.‏<br />

آزادگان و عاشقان حسین قرنهاست که عزادار و سوگوارند و با ذکر مصیبت در پی<br />

آناند که این درد جانسوز را تسکین دهند.‏ این کیفیات عاطفی در آثار نویسندگان و<br />

شاعران و هنرمندان به رنگهای گوناگون شرح و روایت‎٬‎ مرثیه و نوحه‎٬‎ تصویر بیان<br />

شده است.‏ از آثار شعری که حادثه کربلا درونمایه آنهاست ترکیببند مشهور محتشم<br />

کاشانی‎٬‎ بزرگترین شاعر مرثیهگوی ایران ‏(حدود ٩٠٥ کاشان - ٩٩٦)٬ پس از قرنها هنوز<br />

زیب مجالس و مراسم محرّ‏ م است و جانشینی نیافته است.‏ در این مقال بر آنیم که به<br />

تحلیل عناصر بلاغی این سوگنامه بپردازیم و رموز موفقیت آن را نشان دهیم.‏<br />

در ابیات خونچکانِ‏ این اشعار‎٬‎ لطیفترین صور خیال در وصف عظمت حسین بن<br />

علی ‏(علیهما السلام)‏ و قویترین تعبیرات در بیان هولناکترین حوادث کربلا و در تقبیح<br />

سپاه کفر و باطل به کار رفته و اوج عزت و حضیض ذلت به روشنی تصویر شده است.‏<br />

آنچه ترکیببند محتشم را قدرت تأثیر داده‎٬‎ علاوه بر شیوههای هنری‎٬‎ سوز درون و<br />

شرر جان شاعر است.‏ اخلاصو عشق شاعر به شهید کربلا در اشعارشپرتو افکنده است.‏<br />

پیام اشعار‎٬‎ با آنکه در فضای سبک هندی سروده شده‎٬‎ دیریاب نیست و آسان در دسترس<br />

٧٤


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٧٥<br />

نگاهی تازه به نظم خونفشان<br />

عامه مردم قرار میگیرد.‏ در حقیقت‎٬‎ شاعر‎٬‎ با ذایقه و ذوق سلیم مردمی آشنا بوده و به<br />

مقتضای آن از بعضی شیوههای سبک خر اسانی مدد جسته و از استعارههای دور از ذهن<br />

و دستوپاگیر به دور مانده و‎٬‎ در سروده خود‎٬‎ تصاویر پویا و زنده و کنایههای ملموس و<br />

آشنا به کار برده و از مصرف تعبیرات مغلق و دشوار پرهیز کرده است.‏<br />

مرثیهسرا موادّ‏ تصاویر را از طبیعت چون آسمان‎٬‎ زمین‎٬‎ دریا‎٬‎ ابر و حوادث هولناک<br />

آن مانند طوفان‎٬‎ زلزله‎٬‎ سیل‎٬‎ برق و رنگهای تند مثل رنگِ‏ خون و قیر و آتش برگرفته<br />

است.‏ وی با این تصاویر گرم و هیجانزا به تعظیم امام حسین ‏(علیهالسلام)‏ و لشکر حق و<br />

ستمستیزی او پرداخته و چهره زشت و بهیمیِ‏ سپاه ستم و کفر و جهل را آشکار ساخته<br />

است.‏<br />

مراد ما از این تحلیل استخراج و نشان دادن عناصری کلامی در ٩٧ بیت ترکیببند<br />

محتشم است که قوّ‏ ت تأثیر رثائیه او را تضمین کردهاند.‏<br />

١. استخدام پدیدههای طبیعی در تصویرسازی<br />

در مرثیه محتشم‎٬‎ پدیدههای طبیعی مایههایی هستند که به تصویرهای او روح و گرمی<br />

حیات بخشیدهاند.‏ کمتر پدیده طبیعی نظرگیر وجود دارد که در ابیات این مرثیه نیامده<br />

باشد.‏ برای نمونه‎٬‎ در بندهای اول و دوم‎٬‎ عالم‎٬‎ عرش‎٬‎ جهان‎٬‎ صبح‎٬‎ آفتاب‎٬‎ خورشید‎٬‎ مشرق و<br />

مغرب‎٬‎ طوفان‎٬‎ خاک و خون‎٬‎ روزگار‎٬‎ دهر‎٬‎ دریا‎٬‎ دیو‎٬‎ دد‎٬‎ عیوق‎٬‎ بیابان‎٬‎ ملک‎٬‎ آتش و‎٬‎ در بند سوم‎٬‎<br />

سرادق گردون ‏(آسمان)‏‎٬‎ خرگهِ‏ بلندستون ‏(آسمان)‏‎٬‎ کوه‎٬‎ سیل‎٬‎ زمین‎٬‎ برق‎٬‎ آسمان‎٬‎ شعله‎٬‎ دریا و دهر در<br />

هشت بیت درج شده است.‏<br />

این مایههای طبیعی در رگهای ابیات حرکت و شور و تپش دوانده و مرثیه را<br />

پرسوزوگداز و دردآگین و رقّ‏ تانگیز ساخته است.‏<br />

٢. استفاده از حوادث هولناک طبیعی<br />

حوادث هولناک طبیعی مثل زلزله و طوفان و سیل و برق از مایههایی است که حرکت و<br />

جنبش و‎٬‎ در عین حال‎٬‎ هول و اضطراب را با قوّ‏ ت تمام ترسیم میکند.‏ شاعر این مایهها<br />

را در ساختن تصویرهایی برای نشان دادن پلیدی و زشتی نابکاران و قساوت آنان به کار<br />

برده است.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٧٦ مقاله<br />

نگاهی تازه به نظم خونفشان<br />

در بند سوم‎٬‎ سرنگونی آسمان ‏(دو بار)‏‎٬‎ سیل سیاه‎٬‎ برق آسمان‎٬‎ بیسکون شدن زمین‎٬‎ غرق دریای<br />

خون شدن زمین و‎٬‎ در بند هفتم‎٬‎ امواج کوهکوه‎٬‎ زلزله‎٬‎ ازحرکت افتادن چرخ‎٬‎ لرزیدن عرش‎٬‎ آشکار<br />

شدن قیامت نمونههایی از تصویرسازی رعبانگیزند.‏<br />

٣. تابلوهای گرم و زنده<br />

تابلو تصویر ساده نیست‎٬‎ صحنهای است که از ترکیب تصاویر پدید میآید.‏ در دوازده<br />

بند این مرثیه بیش از بیست تابلوی نفیس و بدیع وجود دارد.‏ گستره خیال و ابداع در آنها<br />

کمنظیر است.‏ این تابلوها با تنوع و تازگی و زیبائیِ‏ خود سخت مؤثر و شورندهاند.‏ از<br />

جمله آنهاست:‏<br />

مجلس عزایی که محفل آن بارگاه قدس‎٬‎ صاحب عزا حضرت حق و عزاداران آن<br />

فرشتگانی هستند که از شدت حزن و اندوه سر بر زانوی غم گذاشتهاند ‏(بیت‎٦‎‏)‏<br />

عیسی در حالی که جامه در خُ‏ آسمان میزند ‏(بیت‎٣٨‎‏)‏<br />

ٰ مِ‏<br />

شهیدان کربلا که با کفن خونچکان وارد صف محشر میشوند ‏(بیت‎٤٥‎‏)‏<br />

سراسیمگی خورشید و بیرون آمدن آن از پشت کوه با سر برهنه ‏(بیت‎٥٠‎‏)‏<br />

گریه ملایک هفتآسمان ‏(بیت‎٥٩‎‏)‏<br />

جیحون شدن روی زمین از خون ‏(بیت‎٧٠‎‏)‏<br />

ایستادن آهوان دشت و افتادن پرندگان از آشیانه در اثر هول حادثه کربلا ‏(بیت‎٧٨‎‏)‏<br />

کباب شدن مرغ در هوا و ماهی در دریا ‏(بیت‎٨٣‎‏)‏<br />

گریه خونین آسمان و خون شدن دریا ‏(بیت ٨٦)<br />

فرو کردن خنجر به حلق کسی که پیامبر لب او را میبوسید ‏(بیت‎٩٦‎‏).‏<br />

‎٤‎.‏ استفاده از عنصر رنگ<br />

رنگ خون همیشه نماد شهادت‎٬‎ مرگ‎٬‎ هول و وحشت است.‏ محتشم‎٬‎ برای تأثیرگذاری‎٬‎<br />

از رنگ خون بجا استفاده کرده است:‏ از رنگ سرخ خون برای ترسیم هول و هراس و<br />

وحشت (١٠ بار)‏‎٬‎ از لفظ گلگون و جگرگون ‏(هرکدام یک بار)‏‎٬‎ آتش و شعله ‏(‏‎٥‎بار)‏‎٬‎ سیاهی و<br />

قیر (٢ بار)‏‎٬‎ نیل و نیلگون (٢ بار)‏‎٬‎ الماس ‏(یک بار)‏‎٬‎ برق ‏(یک بار)‏‎٬‎ نور ‏(یک بار)‏‎٬‎ مجموعاً در<br />

٩٧ بیت ٢٣ مورد.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٧٧<br />

نگاهی تازه به نظم خونفشان<br />

‎٥‎.‏ تشبیهات ساده<br />

تشبیه‎٬‎ در ترکیب محتشم‎٬‎ ساده و محسوس است و در آنها باز از پدیدههای طبیعی و<br />

پرتحرّ‏ ک استفاده شده و جنبش و حیات را در تصاویر دوچندان کرده است.‏ شاعر آنها را<br />

عموماً در قالب اضافه تشبیهی و تشبیه بلیغ ‏(مقرون به حذف وجه شبه و ادات تشبیه)‏<br />

بهکار برده است.‏ از نمونههای آن است:‏ طوفان کربلا ‏(بیت‎٬(٩‎ بستان کربلا ‏(بیت‎٬(١١‎ آتش غیرت<br />

‏(بیت‎٬(١٦‎ سرادق گردون ‏(بیت‎٬(١٧‎ سیمابوار شدن زمین ‏(بیت‎٬(٢٠‎ کشتی آل نبی ‏(بیت‎٬(٢٢‎ خوان غم<br />

‏(بیت‎٬(٢٥‎ اخگر الماسریزه ١ ‏(بیت‎٬(٢٨‎ تیشه ستیزه ‏(بیت‎٬(٣٠‎ گلشن آل عبا ‏(بیت‎٬(٣٠‎ خانه ایمان<br />

‏(بیت‎٬(٣٥‎ جریده رحمت ‏(بیت‎٬(٤٢‎ شعله آتش در صف محشر ٢ ‏(بیت‎٬(٤٥‎ خیلِ‏ اشک و آه ‏(بیت‎٬(٧١‎<br />

ورطه عقوبت ‏(بیت‎٬(٧٥‎ سیل فتنه ‏(بیت‎٬(٧٧‎ موج بلا ‏(بیت‎٬(٧٧‎ اشک چون خون ‏(بیت‎٬(٨٤‎ مهتاب شدن<br />

آفتاب ٣ باغِ‏ ‏(بیت‎٬(٨٧‎ دین ‏(بیت‎٩٤‎‏).‏<br />

‎٦‎.‏ استعاره صریح<br />

محتشم‎٬‎ با ذوق سلیم و رعایت مقتضای حال و تناسب مقام و رعایت حال مخاطبان<br />

مفروض‎٬‎ از استعارههایی استفاده کرده که روشن و صریحاند؛ نمونههای آن:‏ رستاخیز<br />

‏(محرم‎٬‎ ابیات ٢ و ٥)٬ نور مشرقین‎٬‎ گُل‎٬‎ نخل‎٬‎ صید حرم ‏(امام حسین علیهالسلام‎٬‎ ابیات‎٬٨‎ ٤٨)٬ ٬٢٨ ٬١١<br />

کشتی شکستخورده ‏(اهل بیت و شهادت آنها‎٬‎ بیت‎٬(٩‎ خرگاه بلندْ‏ ستون ‏(آسمان‎٬‎ بیت‎٬(١٧‎ الماسریزه<br />

‏(زهر‎٬‎ بیت‎٬(٢٨‎ ارکان دین ‏(اهل بیت‎٬‎ بیت‎٬(٣٥‎ صید دستوپازده در خون‎٬‎ ماهی فتاده به دریای خون‎٬‎<br />

گل و شمشاد ‏(حسین و یارانش‎٬‎ ابیات ‎٦٦‎‎٬‎ ‎٦٨‎‎٬‎ ٩٤).<br />

٧. استفاده از افعال حرکتی<br />

حرکت و جنبش در ابیات ترکیببند محتشم موج میزند.‏ در هر بیت آن دستکم دو<br />

فعل حرکتی وجود دارد؛ مانند برخاستن‎٬‎ دمیدن‎٬‎ طلوع کردن‎٬‎ نوحه کردن‎٬‎ در خاک و خون تپیدن.‏<br />

‎٨‎.‏ استخدام الفاظ و کلمات شورنده و دلالت موسیقائی کلمات<br />

کلمات و الفاظ توفنده و انگیزنده و پُ‏ رهیمنه برجستگی خاصی به تعبیرات شاعر و قوّ‏ ت<br />

القائی دیگری به آنها بخشیده است.‏ بسامد اینگونه کلمات و تعبیرات بالاست و<br />

‎١‎)زهری که چون آتش و الماس سوزنده و بُ‏ رنده است.‏<br />

‎٣‎)به معنی سرد شدن آفتاب<br />

‎٢‎)مشبَّه:‏ آل علی


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٧٨ مقاله<br />

نگاهی تازه به نظم خونفشان<br />

میرساند که گزینش آنها هدفدار و معنادار بوده است.‏ نمونههای اینگونه الفاظاند در<br />

بند اول:‏ شورش‎٬‎ رستخیز‎٬‎ آشوب‎٬‎ درهم‎٬‎ قیامت‎٬‎ رستخیز عام؛ در بند دوم:‏ شکست‎٬‎ طوفان‎٬‎ گریه<br />

زارزار‎٬‎ شکفتن‎٬‎ فریاد‎٬‎ افغان‎٬‎ تلاطم‎٬‎ جوش‎٬‎ شکست‎٬‎ غلغله‎٬‎ خروش.‏<br />

قدرت و سطوت این کلمات به یاری تصاویر قوی و پررنگ آمده است.‏ در عین حال‎٬‎<br />

وقتی سخن از امام حسین ‏(علیهالسلام)‏ است تعبیرات و تصاویرْ‏ نرم و لطیف میشود؛<br />

مثلِ‏ گُلیکهدر بستان کربلا شکفته شده است ‏(بیت‎٬(١١‎ نخل بلند ‏(بیت‎٬(٣٦‎ مویی که جبریل آن را با آب<br />

سلسبیل میشوید ‏(بیت‎٬(٤٩‎ خیمهای که ملَک مَحرم آن نیست ‏(بیت‎٬(٢٩‎ گل و شمشاد ‏(بیت‎٩٤‎‏).‏<br />

٩. تأثیر ردیف در تصویرسازی<br />

ردیف در شعر‎٬‎ بهخصوص آنجا که فعل باشد‎٬‎ انگیزهای است برای خلق خیالهای بدیع<br />

و تصویرهای تازه.‏ فعل‎٬‎ در ردیف‎٬‎ خودبهخود یک رشته استعارهها و کنایههای خاص<br />

در زبان پدید میآورد ‏(شفیعی کدکنی‎٬‎ ص‎٢٦‎‏)‏ که تصاویر بدیع را خوشهخوشه و پیدرپی به<br />

ذهن درمیآورد.‏ در مرثیه محتشم‎٬‎ ردیفهای فعلی متعدد مییابیم مانند شدی ‏(بند سوم)‏‎٬‎<br />

زدند ‏(بند چهارم)‏‎٬‎ رسید ‏(بند پنجم)‏‎٬‎ زنند ‏(بند ششم)‏‎٬‎ افتادن ‏(بند هشتم)‏‎٬‎ ببین ‏(بند دهم)‏‎٬‎<br />

خراب شد ‏(بند یازدهم)‏ و کردهای ‏(بند دوازدهم).‏<br />

در آنجا که زینب پیاپی به پیامبر میگوید:‏ این حسین توست‎٬‎ در واقع‎٬‎ مخاطب را در<br />

زنجیرهای از تصاویر قرار میدهد تا‎٬‎ با بهرهگیری از حوزه موسیقائی کلام‎٬‎ عواطف و<br />

احساسات را پررنگ و برجسته سازد.‏<br />

١٠. استعاره مَ‏ کنیّه<br />

استعاره مَکنیّه ‏(پنهان)‏ از استعاره صریح فشردهتر و لایههای خیالی آن پیچیدهتر و عموماً<br />

با نوعی شخصیتبخشی ٤ قرین است.‏ نمونههای آن است:‏ دست دهر ‏(بیت‎٬(١١‎ خرمن<br />

گردون ‏(بیت‎٬(١٩‎ چشم آفتاب ‏(بیت‎٬(٣٢‎ سربرهنگی خورشید ‏(بیت‎٬(٥٠‎ گریه ابر ‏(بیت‎٬(٥١‎ چرخ پیر<br />

‏(بیت‎٬(٥٣‎ دل سنگ ‏(بیت‎٬(٨٢‎ روی زمین ‏(بیت‎٬(٨٥‎ گریه فلک ‏(بیت‎٨٦‎‏).‏<br />

باید خاطرنشان ساخت که شاعر‎٬‎ در تعبیرات شاعرانه‎٬‎ از استعارههای معمّ‏ اگونه مطلقا<br />

استفاده نکرده است.‏<br />

4) personification


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٧٩<br />

نگاهی تازه به نظم خونفشان<br />

١١. کنایه<br />

در ترکیببند محتشم کنایه ‏(مجاز بدون قرینه صارفه)‏ فراوان در خدمت ترسیم<br />

صحنههای خونبار کربلا به کار رفته که عدهای از آنها همراه است با استعاره؛ نمونههای<br />

آن:‏ سر بر زانوی غم بردن ‏(بیت‎٬(٧‎ جامه در خُ‏ م نیل زدن ‏(بیت‎٬(٣٨‎ قلم بر جریده رحمت زدن ‏(بیت‎٬(٤٢‎<br />

دست عتاب از آستین درآمدن ‏(بیت‎٬(٤٤‎ صف به هم زدن ‏(بیت‎٬(٤٧‎ ایستادن آهو و افتادن پرنده از آشیان<br />

‏(بیت‎٬(٦٠‎ آتش از کسی در جهان افتادن ‏(بیت‎٬(٦٤‎ دود از زمین به آسمان رساندن ‏(بیت‎٬(٦٧‎ خرگاه از جهان<br />

بیرون زدن ‏(بیت‎٬(٧١‎ کباب کردن وحش زمین و مرغ هوا ‏(بیت‎٬(٧٣‎ آستین افشاندن ‏(بیت‎٬(٧٦‎ کباب شدن<br />

مرغ هوا و ماهی دریا ‏(بیت‎٨٣‎‏).‏<br />

١٢. تلمیحات و ردّ‏ التعبیر ٥ ها<br />

تلمیحْ‏ معانی بسیاری در بطن خود دارد و با گستردگی معانی به تصویر وسعت و دامنه<br />

دیگری میبخشد.‏ محتشم برای رنگآمیزی صحنهها از آن با مهارت استفاده کرده<br />

است؛ نمونههای آن:‏ نفخ صور ‏(بیت‎٬(٢‎ رستاخیز ‏(بیت‎٬(٥‎ سلیمان کربلا ‏(بیت‎٬(١٣‎ عیّوق ‏(بیت‎٬(١٤‎<br />

حیدر ‏(بیت‎٬(٢٦‎ خیرالنساء ‏(بیت‎٬(٢٧‎ آل عبا ‏(بیت‎٬(٣٠‎ عیسیِ‏ گردوننشین ‏(بیت‎٬(٣٨‎ صید حرم<br />

‏(بیت‎٬(٤٨‎ گیسوی حور ‏(بیت‎٬(٥٤‎ جبرئیل ‏(بیت‎٬(٥٥‎ شور قیامت ‏(بیت‎٬(٦١‎ بِضعَةُ‏ الرَّ‏ سول ‏(بیت‎٬(٦٥‎<br />

فرات و جیحون ‏(بیت‎٬(٧٠‎ شفیع محشر ‏(بیت‎٬(٧٠‎ نمرود ‏(بیت‎٬(٩٢‎ شدّ‏ اد ‏(بیت‎٬(٩٢‎ یزید ‏(بیت‎٩٣‎‏).‏<br />

شاعر تلمیحات را با فضای داستانیِ‏ مربوط به آنها قرین میسازد.‏ مثلا‎٬ً‎ در بیت‎٬١٣‎<br />

سلیمانِ‏ کربلا ‏(امام حسین علیهالسلام)‏ دیو و دد را سیراب میکند و خود از قحط آب<br />

خاتَم میمکد و تشنه میماند‎٬‎ که سیراب کردن دیو و دد اشاره دارد به فرمانبرداری دیو و<br />

دد از سلیمان.‏<br />

١٣. مبالغه<br />

در کلام حماسی‎٬‎ مبالغه از نیرومندترین عناصر القائی شمرده میشود.‏ محتشم در رثائیه<br />

خود از این عنصر بلاغی بهره جسته و آن را با صور بلاغی دیگر چون تشبیه و استعاره و<br />

کنایه درآمیخته است.‏ نمونههایی از آن است:‏ خون گذشتن از سر ایوان کربلا ‏(بیت‎٬(١٠‎ رسیدن<br />

فریاد تشنگان به عیّوق ‏(بیت‎٬(١٤‎ ایستادن آهوان دشت و افتادن پرندگان از آشیان ‏(بیت‎٬(٦٠‎ جیحون شدن<br />

5) periphrasis


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٨٠ مقاله<br />

نگاهی تازه به نظم خونفشان<br />

زمین از موج خون ‏(بیت‎٬(٦٩‎ آب شدن دل سنگ ‏(بیت‎٬(٨٢‎ کباب شدن مرغ هوا و ماهی دریا ‏(بیت‎٬(٨٣‎<br />

خون گریستن آسمان ‏(بیت‎٨٦‎‏).‏<br />

١٤. توصیف شاعرانه فاجعه کربلا با مدد از عناصر معنوی<br />

محتشم برای توصیف فاجعه کربلا‎٬‎ علاوه بر عناصر و پدیدهها و حوادث طبیعی‎٬‎ از<br />

عناصر معنوی نیز مایه گرفته‎٬‎ امّ‏ ا‎٬‎ نه به گونهای که شنونده برای اخذ معانی و لذت بردن<br />

از شعر به تلاش ذهنی رنجآوری نیاز پیدا کند.‏ شاعر عناصر معنوی را تنها برای بالا بردن<br />

شنونده از پله احساس و رساندن به اوج آن به کار برده است.‏ این مایهها‎٬‎ در کنار<br />

مایههای طبیعی و محسوس بر شتاب حرکت احساس و عاطفه میافزایند.‏ مثلاً‏ شاعر‎٬‎<br />

افزون بر مرغ هوا‎٬‎ ماهی دریا‎٬‎ آهوی بیابان‎٬‎ خورشید آسمان‎٬‎ ابر گریان و امواج طوفان‎٬‎ جهان مینوی را<br />

در عزاداری شرکت میدهد.‏ در اشعار او‎٬‎ قدسیان سر به زانوی غم دارند ‏(بیت‎٬(٦‎ جن و ملَک<br />

گریه میکنند ‏(بیت‎٬(٧‎ عیسی سیاهپوش میگردد ‏(بیت‎٬(٣٨‎ خانه ایمان خراب میشود ‏(بیت‎٬(٣٥‎ به گمانِ‏<br />

خیالِ‏ باطل‎٬‎ غبار غم به دامن حضرت ذوالجلال میرسد ‏(بیت‎٬(٤٠‎ ملایک میگریند ‏(بیت‎٬(٥٩‎ عرش<br />

میلرزد‎٬‎ قیامت فرامیرسد ‏(بیت‎٬(٥٣‎ جبریل شرمنده روی پیامبر میشود ‏(بیت‎٬(٨٨‎ صحنه قیامت از یاد<br />

میرود ‏(بیت‎٦١‎‏).‏ در واقع‎٬‎ پرنده خیال شاعر به مرزهای مکان و زمان بسنده نمیکند بلکه<br />

افقهای فر ازمانی و فر امکانی را هم درمینوردد.‏<br />

١٥. تأسف شاعرانه از حادثه کربلا<br />

محتشم بیان آرزو میکند که ای کاش جهان سرنگون میشد و این مصیبت رخ نمیداد یا‎٬‎ پساز آن‎٬‎<br />

آدمی و عالمی نمیماند تا این ننگ با بشر مدفون میشد؛ کاش سراپرده آسمان سرنگون میشد؛ کاش<br />

ستون آسمان میافتاد؛ کاش سیل سیاه‎٬‎ کوهبهکوه‎٬‎ زمین را قیرگون میکرد؛ کاش هستی با یک برق آسمانی<br />

میسوخت؛ کاش زمین ستون خود را از دست میداد؛ کاش جان همه جهانیان از تن بیرون میشد؛ کاش<br />

همه عالم غرق خون میشد.‏ ‏(ابیات‎٢٤-١٧‎‏)‏<br />

١٦. تأکیدات لفظی برای تقویت کلام<br />

شاعر گاه یک کلمه را پشت سر هم تکرار میکند:‏ برخاستن امواجْ‏ کوهکوه ‏(بیت‎٥١‎‏)‏ و گریه زارزارِ‏<br />

ابر ‏(بیت‎٬(٥١‎ باز این چه نوحه و چهعزاو چه ماتم است ‏(بیت‎١‎‏).‏<br />

یا تکرار کلمه صدر در یک بند‎٬‎ مثل تکرارِ‏ کاش در ابیات ‎٢٢-١٧‎و ترسم در ابیات


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٨١<br />

نگاهی تازه به نظم خونفشان<br />

‎٤٣-٤٢‎و این در ابیات ٦٦- ٬٧٣ خاموش در ابیات ٨٢- ‎٨٨‎.‏<br />

١٧. استفاده از صنایع لفظی و بدیعی<br />

صنایع لفظی چون براعت استهلال‎٬‎ تناسب‎٬‎ تضاد‎٬‎ تجاهل العارف در این چکامه خونین<br />

موج میزند‎٬‎ امّا این زیورها ساده و به لطافت و عذوبت جویبارهای بهاری در رگهای<br />

کلام جاری است.‏ این را هم بگوییم که شاعر در استفاده از صنایع بدیعی حدّ‏ اعتدال را<br />

نگه داشته و چاشنی را به اندازه مصرف کرده است.‏ از نمونههای آن است:‏<br />

تناسب و مراعات النّ‏ ظیر<br />

شاعر با آوردن الفاظ نوحه‎٬‎ عزا‎٬‎ ماتم‎٬‎ شورش ‏(بیت‎٬(١‎ که مانند چراغ راهنما از دور<br />

چشمک میزند‎٬‎ موضوع سخن را اعلام میکند.‏ گلاب‎٬‎ گل‎٬‎ شکفتن‎٬‎ بستان ‏(بیت‎٬(١١‎ دیو‎٬‎ دد‎٬‎<br />

سلیمان‎٬‎ خاتم ‏(بیت‎٬(١٣‎ جامه‎٬‎ خُ‏ م‎٬‎ نیل‎٬‎ گردون‎٬‎ عیسی ‏(بیت‎٣٨‎‏)‏ . ٦<br />

طباق یا تضاد<br />

هر پدیدهای در کنار پدیده متضاد خود برجستگی بیشتری پیدا میکند.‏ سفیدی و<br />

سیاهی‎٬‎ روشنی و تاریکی‎٬‎ نرمی و درشتی‎٬‎ زیبایی و زشتی چون همنشین شوند<br />

نمودارتر میگردند.‏ شاعر از این خاصیت بهره جسته و با استفاده از صنعت طباق به<br />

وصف خود قوّ‏ ت بیشتری بخشیده است.‏ نمونههای آن:‏ زمین عرش ‏(بیت‎٬(٢‎ نخلِ‏ تر آتش<br />

جانسوز تشنگی ‏(بیت‎٬(٦٧‎ لب خشک جیحون شدن زمین از خون او ‏(بیت‎٧٠‎‏).‏<br />

١٨. استفاده از جملههای انشائی در معنای خبری<br />

جملههای انشائی مثل امر‎٬‎ نهی‎٬‎ استفهام برای اِ‏ خبار مؤکّد یا برای بیان عواطف به کار<br />

میروند و این کاربرد‎٬‎ اگر بجا و بهدرستی باشد‎٬‎ از لطایف بلاغی شمرده میشود.‏<br />

محتشم این شگرد را نیز در رثائیه خود به کار برده است.‏ نمونههای آن:‏<br />

باز این چه شورش است که در خلق عالمست؟ ‏(بیت‎١‎‏)‏ ‏(حیرت و اعجاب)‏<br />

این صبح تیره بازدمید از کجا...‏ ‏(بیت‎٣‎‏)‏ ‏(حیرت و اعجاب)‏<br />

‎٦‎)در بیت ٬٣٨ عیسی‎٬‎ در آسمان چهارم‎٬‎ چون خبر حادثه کربلا را میشنود ماتمزده میشود و شاعر‎٬‎ برای<br />

بیان آن‎٬‎ از تعبیر کنائیِ‏ ‏«جامه در خُ‏ م گردون به نیل زد»‏ استفاده میکند که هم به شغل عیسی و هم به<br />

آسماننشینی او اشاره دارد.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٨٢ مقاله<br />

نگاهی تازه به نظم خونفشان<br />

کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی ‏(بیت‎١٧‎‏)‏ ‏(تمنّی‎٬‎ حسرت و اندوه)‏<br />

ما را غریب و بیکس و بیآشنا ببین ‏(بیت‎٧٤‎‏)‏ ‏(استرحام)‏<br />

از صاحبِ‏ حرم چه توقّع کنند باز؟ ‏(بیت‎٤٨‎‏)‏ ‏(نهی)‏<br />

ای چرخ غافلی که چه بیداد کردهای؟ ‏(بیت‎٩٠‎‏)‏ ‏(ملامت)‏<br />

بنگر که را به قتلِ‏ که دلشاد کردهای ‏(بیت‎٩٣‎‏)‏ ‏(توبیخ و سرزنش).‏<br />

١٩. جملههای خبری در معنای انشائی و عاطفی<br />

گاه جمله خبری نقش خبررسانی را ایفا نمیکند‎٬‎ بلکه معنایی عاطفی را منتقل میکند.‏<br />

نمونه آن در بند نهم در ترکیببند محتشم‎٬‎ خطاب زینب علیها السلام به جدّ‏ ش:‏<br />

این کشته فتاده به هامون حسین توست وین صید دست وپازدهدر خون حسین توست...‏<br />

‏(ابیات‎٧٢-٦٦‎‏)‏<br />

در این جمله و جملههایی دیگر از بند نهم‎٬‎ حسین توست مسند است.‏ قوّ‏ ت بیان در<br />

مسندٌ‏ الیه است که پس از صفت اشاره آمده و جنبه عاطفی پیام را منتقل میکند.‏ یا در<br />

مصرعِ‏ کام یزید دادهای از کشتن حسین ‏(بیت‎٩٣‎‏)‏ که جملهای است خبری امّا برای افاده<br />

سرزنش.‏<br />

٢٠. توصیف عظمت و بزرگی حسین و اهانتی که در کربلا به ساحت حضرتش شد<br />

محتشم‎٬‎ با برشمردن فضایل و صفات الهی امام حسین ‏(علیهالسلام)‏ و قرار دادن آنها در<br />

مقابل ستم دشمنان و اهانت بدخواهان‎٬‎ شناعت و زشتی رفتار یزیدیان را با او نمایانتر<br />

میسازد.‏ نمونههایی از این شیوه بیان را در شواهد زیر میتوان یافت:‏ سلیمان کربلا از<br />

تشنگی خاتم میمکید در حالی که دیو و دد سیراب بودند ‏(بیت‎١٣‎‏)؛ سری را بر سنان میکنند که جبریل با<br />

آب بهشت میشوید ‏(بیت‎٤٩‎‏)؛ تنی در خاک و خون میغلتد که در کنار رسول پرورش یافته است<br />

‏(بیت‎٨٠‎‏)؛ سری از بدن جدا میشود که هرگز از پیامبر دور نمیشد ‏(بیت‎٧٩‎‏)؛ اهل حرمِ‏ حسین با گریبان<br />

پاره و موی گشاده به حضرت حق شکایت میبرند ‏(بیت‎٣٢‎‏)؛ پیکر غرق به خون حسین دفن نمیشود<br />

‏(بیت‎٧٢‎‏)؛ دشمنان به سراپردهای تجاوز میکنند که فرشتگان هم حق ورود به آن را نداشتند ‏(بیت‎٢٩‎‏)؛<br />

خیمهای کنده میشود که طناب آن موی حور است ‏(بیت‎٥٤‎‏).‏<br />

شاعر امام حسین ‏(علیهالسلام)‏ را با تعابیر متعددی وصف کرده که از جمله آنهاست:‏<br />

اشرف اولاد آدم ‏(بیت‎٬(٧‎ خورشید زمین و آسمان‎٬‎ نور مشرقین‎٬‎ پرورده کنار رسول خدا ‏(بیت‎٬(٨‎ سلطان


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٨٣<br />

نگاهی تازه به نظم خونفشان<br />

کربلا ‏(بیت‎٬(١٥‎ امام زمان ‏(بیت‎٬(٦٣‎ سری که بر دوش پیامبر بود ‏(بیت‎٬(٧٩‎ لبی که پیامبر آن را میبوسید‎٬‎<br />

شفیع محشر ‏(بیت‎٧٥‎‏).‏<br />

٢١. ذکر مصائب اولیا و انبیا<br />

شاعر‎٬‎ در بند چهارم‎٬‎ گویی احساس میکند که خواننده تحمل شنیدن اینهمه مصیبت را<br />

ندارد و‎٬‎ برای تسلّی او‎٬‎ یادآور میشود که‎٬‎ در مهمانی غم و اندوه‎٬‎ انبیا و اولیا همیشه<br />

صدرنشین بودهاند و مردم زلّهخوار این سفره بودهاند.‏ وی‎٬‎ در این باب‎٬‎ از ضربتی که بر سر<br />

شیر خدا ‏(حضرت امیر)‏ زدند ‏(بیت‎٬(٢٦‎ دری که به پهلوی خیرالنسا ‏(فاطمه زهرا)‏ زدند ‏(بیت‎٬(٢٧‎ آتشی که<br />

از اخگر الماسریزهها افروختند و در جگر حسن مجتبی زدند ‏(بیت‎٣٨‎‏)‏ یاد میکند.‏<br />

٢٢. عقاب قاتلان فاجعه کربلا<br />

شاعر برای بیان سنگینی مجازات عاملان این فاجعه نیز تعبیراتی قوی ابداع میکند<br />

ازجمله از آن بیم دارد که از هول واقعه کربلا بر جریده رحمت قلم بطلان زده شود و<br />

شفیعان روز حشر از شرمندگی به شفاعت روی نیاورند ‏(ابیات ٤٢ و ٤٣).<br />

٢٣. محور عمودی و افقی<br />

از مباحث جدید نقد ادبی محور عمودی و افقی شعر است.‏ در ساختمان هر شعر بلند‎٬‎<br />

این دو محور وجود دارد:‏ یکی ساختار شعر که‎٬‎ با آن‎٬‎ بین اجزا ارتباط معقول و منطقی<br />

برقرار میشود و آغاز و اوج و پایان شعر را دربر میگیرد و آن محور عمودی خوانده<br />

میشود؛ دیگری تصویرها و تکتک ابیات که محور افقی خوانده میشود.‏<br />

تا به اینجا به تحلیل و بررسی محور افقی اثر محتشم پرداختیم.‏ اکنون‎٬‎ با دقّت به کل<br />

اثر ‏(دوازده بند)‏ نظر میافکنیم و میبینیم که شاعر‎٬‎ با آگاهی‎٬‎ نقطه شروع‎٬‎ ختم و مسیر<br />

حرکت ترکیببند را از قبل طراحی کرده است:‏<br />

در بند اول‎٬‎ از مشاهده شورش و غوغا و غلغله و عزا و ماتم و نوحه دچار شگفتی<br />

میشود و علت آن را جویا میگردد و خواننده را نیز کنجکاو میسازد.‏ ‏(براعت استهلال)‏<br />

در بند دوم‎٬‎ از دعوت امام به کوفه و ناسپاسی مردم و ‏«مهماننوازی»‏ آنان سخن<br />

میگوید.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٨٤ مقاله<br />

نگاهی تازه به نظم خونفشان<br />

در بند سوم‎٬‎ پس از اشاره به تشنگی و عطش و به خون غلتیدن سیدالشهدا‎٬‎<br />

آرزوهای هولناکی میکند که کاش هستی سرنگون میشد و این اتفاق نمیافتاد.‏<br />

در بند چهارم‎٬‎ برای تسلّی دل مخاطب و پایین آوردن او از اوج احساس اشاره به<br />

مصایب اولیا و انبیا میکند.‏<br />

در بند پنجم‎٬‎ به توصیفِ‏ رسیدن خون حسین به زمین و برخاستن جوش و خروش از<br />

زمین تا به عرش میپردازد و خانه ایمان را خراب و عیسی را سیاهپوش توصیف میکند.‏<br />

در بند ششم نیز‎٬‎ برای ترسیم هول حادثه‎٬‎ بیمناک است که شفیعان روز محشر در<br />

شفاعت از جنس بشر دچار شرم و حیا شوند و جایی برای عفو و رحمت آدمیان نماند.‏<br />

در بند هفتم‎٬‎ به نیزه برآمدن سر مبارک حضرت و شرمساری روحالامین از پیامبر<br />

وصف میشود.‏<br />

در بند هشتم‎٬‎ حرکت کاروان کربلا به سوی شام و دیدن بدن بیسرِ‏ حسین و فریاد و<br />

فغان زینب تصویر میشود.‏<br />

در بند نهم‎٬‎ زینب رو به مدینه میکند و تشنگی حسین‎٬‎ زخمهای بیشمار‎٬‎ غلتیدن به<br />

خون و بدن بیکفن او را خطاب به پیامبر باز میگوید و صحنههایی رعبانگیز و هولناک<br />

مجسّ‏ م میکند‎٬‎ که دل را برمیشوراند‎٬‎ و از جدّ‏ ش کمک میخواهد.‏<br />

در بند دهم‎٬‎ شکایت زینب را به پیامبر شاهدیم‎٬‎ شکوائیهای همراه توصیفات<br />

سوزناک و آتشین.‏<br />

در بند یازدهم‎٬‎ شاعر خود بیتاب میشود و هشت بار به خود میگوید:‏ خاموش باش‎٬‎<br />

بس است که دل سنگ و مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد‎٬‎ فلک خون گریست‎٬‎ دریا خون شد و جبریل روی<br />

از پیامبر نهان کرد.‏ این خوشههای تکرار‎٬‎ تصویر دردناک صحنههای خونبار کربلا را قوّتو<br />

استحکامی وصفناپذیر داده است.‏<br />

در بند دوازدهم‎٬‎ از روزگار شکایت میکند و به همکاری با دشمنان متّهمش میکند و<br />

خطاب به ابنزیاد میگوید:‏ تو حلق عزیزی را بریدی که پیامبر لب او را بوسید و در پایان<br />

احتمال میدهد که آتشِ‏ انتقامِ‏ حق محشر را فرا گیرد.‏<br />

©


(١٣٨٣/٧/٤) 10M-SVAN ن‎٤‎ ١٣ C:7-ZAR76 ص ١٣:٥٠ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />

سوانح روزگار و زندگی جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی<br />

معصومه معدنکن ‏(دانشگاه تبریز)‏<br />

مقدمه<br />

قرن ششم هجری عصر درخشان علمی و ادبی و هنریِ‏ ایرانزمین و به وجود بزرگانی<br />

چون خیام‎٬‎ سنائی‎٬‎ جمالالدین عبدالرزاق‎٬‎ خاقانی‎٬‎ نظامی‎٬‎ نجمالدین کبریٰ‏ و بسیاری<br />

دیگر از اندیشهمندان و گویندگان آراسته است.‏ در این عصر‎٬‎ تنی چند از سلاطین و وزرا<br />

و دولتمردان حامی علم و ادب بودهاند.‏ در در همین اوان بود که در بلخ‎٬‎ نیشابور‎٬‎ هرات<br />

و اصفهان مدارس نظامیه تأسیس شد و شاهکارهای هنری و معماری به جای مانده از<br />

این دوران نیز نظرگیر است.‏<br />

مع الوصف‎٬‎ این قرن‎٬‎ از نظر اجتماعی و سیاسی‎٬‎ یکی از قرون تاریک و پرآشوب<br />

تاریخ سرزمین ماست.‏ امرا و سلاطین عموماً فاسد‎٬‎ بیرحم‎٬‎ شرابخواره‎٬‎ عیّاش‎٬‎<br />

بیحفاظ‎٬‎ سفّ‏ اک‎٬‎ و متعدّ‏ ی به جان و مال مردم بودهاند.‏ دارالمُ‏ لک اصفهان یکی از مراکز<br />

آشوب و فتنه بوده است.‏ این احوال هم در متون تاریخی معتبر و هم در جایجای اشعار<br />

شاعران بازتاب یافته است.‏ دواوین شاعران‎٬‎ به دلیل توجّ‏ ه آنان به مسائل فرهنگی و<br />

اجتماعی‎٬‎ از این حیث حایز اهمیت است.‏ یکی از این آثار‎٬‎ دیوان جمالالدین محمد بن<br />

عبدالرزاق اصفهانی است که از اشارات تاریخی و اجتماعی سرشار و روشنگر اوضاع<br />

سیاسی و اجتماعی ایران بهخصوص اصفهان‎٬‎ زادگاه شاعر‎٬‎ در آن روزگار است.‏ آنچه از<br />

ناامنی و کشت و کشتار و نَهب و غارت و منازعات فرقههای مذهبی و ویرانگری و قحط<br />

و خشکسالی در اشعار این شاعر انعکاس یافته نمونههایی است جانآشوب از اوضاع<br />

٨٥


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٨٦ مقاله<br />

سوانح روزگار و زندگی جمالالدین...‏<br />

پریشان و نابسامان آن ایام.‏ در این مقاله‎٬‎ بر آنم که‎٬‎ با ذکر اشارات شاعر‎٬‎ به بررسی<br />

سوانح روزگار و زندگی او بپردازم.‏<br />

جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی از بزرگان سبک عراقی در ادب فارسی است.‏ وی‎٬‎ از<br />

جهت اشتغال به نقشبندی به جمال نقّ‏ اش نیز مشهور بوده است . ١ او در قالبهای رایج و<br />

در موضوعات متعدّ‏ د‎٬‎ استادانه اشعاری از خود به جای نهاده که شادروان وحید<br />

دستگردی حدود ده هزار بیت از آنها را‎٬‎ بر اساس ده نسخه معتبر خطّ‏ ی‎٬‎ در سال<br />

‎١٣٢٠‎ش به طبع رسانده است.‏ بیشتر اشعار او در قالب قصیده است در ابواب متنوع<br />

ِ<br />

مدح‎٬‎ تهنیت‎٬‎ بثّ‏ الشکویٰ‏ ٬ رثاء‎٬‎ مخاطبه و تحدّ‏ ی‎٬‎ چیستان‎٬‎ وصف . ٢ سبک شعر او‎٬‎ در<br />

مقایسه با اشعار شاعران همعصرش‎٬‎ ساده و به دور از تکلّفاتِ‏ معمولِ‏ روزگار اوست‎٬‎<br />

در عینِ‏ آنکه التزامات دشواری چون التزام ‏«مُ‏ ژه»‏‎٬‎ ‏«ناخن»‏‎٬‎ ‏«آب و آتش»‏ را در بر دارد . ٣<br />

‎١‎)شادروان محمد اقبال‎٬‎ در حواشی ر احةالصدور جمال نقاش را یکی از دوستانِ‏ جمالالدین عبدالرزاق معرفی<br />

کرده است.‏ شادروان وحید دستگردی متوجّ‏ ه اشتباه محمد اقبال شده و در مقدمه دیوان شاعر به این موضوع<br />

اشاره کرده و‎٬‎ با استناد به ابیاتی از دیوان‎٬‎ ثابت کرده است که جمال نقّاش کسی جز جمالالدین عبدالرزاق نیست.‏<br />

‎٢‎)تهنیتها به مناسبت ولادت و فتح و بازگشت از سفر حج؛ بثالشکویٰ‏ شامل شکایت از روزگار و آلام زندگی؛<br />

چیستانها در لغز شمشیر‎٬‎ قلم‎٬‎ حمّ‏ ام و جز آن؛ و موضوع وصف ابنیه‎٬‎ قیامت و حشر و نشر است.‏ قصیده شامل<br />

وصف قیامت‎٬‎ که با مطلع<br />

ِ<br />

چو درنوردد فرّ‏ اشِ‏ امرِ‏ کُنفَیَکون سر ایپرده سیمابرنگِ‏ آینهگون ) دیوان‎٬‎ ص‎٢٧٨‎‏)‏<br />

آغاز میشود‎٬‎ از نظر اشتمال بر اطلاعات دینی و اجتماعی و فرهنگی و نیز تعبیرها و تفسیرهای خیالانگیز و<br />

تلمیحات متنوع و بهخصوص کثرت کنایات‎٬‎ کمنظیر است و به کلام خاقانی شروانی شباهت دارد.‏ کنایاتی مثلِ‏<br />

‏«پرده سیمابرنگ آینهگون»‏‎٬‎ ‏«مخدّ‏ رات سماوی»‏‎٬‎ ‏«هفت قلعه مدهون»‏‎٬‎ ‏«عمامههای قصب»‏ و ‏«حُ‏ لّه اُ‏ کسون»‏‎٬‎ که<br />

به ترتیب اشاره به ‏«آسمان»‏‎٬‎ ‏«فرشتگان»‏‎٬‎ ‏«هفت فلک»‏‎٬‎ ‏«پرتوهای بامدادی»‏ و ‏«تیرگی شب»‏ دارد و تعبیراتی<br />

چون ‏«چهار ماشطه»‏ و ‏«شش قابله»‏ و ‏«سه طفل حدوث»‏ در ابیات زیر یادآور شیوه خاقانی است:‏<br />

چهار ماشطه شش قابله سه طفلِ‏ حدوث سبک گریزند از رخنه عدم بیرون<br />

طلاق جویند ارواح از مشیمه خاک از آنکه کُفو نباشند آن شریف این دون<br />

) دیوان‎٬‎ ص‎٢٧٩‎‏)‏<br />

‎٣‎)جمال این کلمات را در قصایدی به مطلعهای زیر التزام کرده و ردیف شعر خود قرار داده است:‏<br />

زهی وفای تو مانند نقش بر ناخن فکنده دست جفای تو بر جگر ناخن<br />

) دیوان‎٬‎ ص‎٣١٠‎‏)‏<br />

دارم ز عشقِ‏ رویِ‏ تو پیوسته تر مُژه وز خونِ‏ دلز فُرقت تو بارور مژه<br />

) دیوان‎٬‎ ص‎٣٢٤‎‏)‏<br />

شدست خاطر و تو کانِ‏ آتش و آب نه کانِ‏ آتش و آب است جانِ‏ آتش و آب<br />

طبعِ‏<br />

) دیوان‎٬‎ ص‎٧‎‏)‏<br />

Ä


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٨٧<br />

سوانح روزگار و زندگی جمالالدین...‏<br />

مقبولیت شعر جمال در حدّ‏ ی بوده که شیخ اجل سعدی شیرازی‎٬‎ در پارهای از اشعارش‎٬‎<br />

تحت تأثیر وی قرار گرفته از جمله در ترجیعبند مشهورش از ترکیببند جمالالدین در<br />

مدح رسول اکرم‎٬‎ صلی اهلل علیه و آله و سلّم . ٤<br />

دارالملک اصفهان<br />

ایّام زندگی جمالالدین مقارن بوده است با منازعات خاندانهای سلجوقی و<br />

خوارزمشاهی و مُ‏ ناقشات مذهبی فرقههای تسنّن و تشیّع.‏ این کشمکشها در اشعار<br />

شاعر‎٬‎ انعکاس گسترده دارد که نمونههایی از آن را ذکر میکنیم.‏<br />

در قصیده مفصّ‏ لی که‎٬‎ به تصریح مصحّ‏ ح دیوان‎٬‎ تنها ابیاتی از آن باقی مانده‎٬‎ به دنبال<br />

وصفِ‏<br />

اصفهان و یادِ‏ روزگار آبادی و عظمت و اشاره به تختگاه ٥ بودنِ‏ آن‎٬‎ از زیر و زبر<br />

à اختیار ردیف ‏«آتش و آب»‏ متأثر است از مسعود سعد سلمان‎٬‎ که سه قصیده با این ردیف در دیوان او وجود<br />

دارد به مطلعهای زیر:‏<br />

نشستهام ز قدم تا سر اندر آتش و آب توان نشستن ساکن چنین در آتش و آب<br />

) دیوان‎٬‎ ص‎٢٣‎‏)‏<br />

ببُرد خنجر خسرو قرار از آتش و آب اگرچه دارد رنگ و نگار از آتش و آب<br />

) دیوان‎٬‎ ص‎٢٥‎‏)‏<br />

ز خاک و باد کههستند یارِ‏ آتش و آب قویتر آمد بسیار کارِ‏ آتش و آب<br />

) دیوان‎٬‎ ص‎٣٠‎‏)‏<br />

‎٤‎)جمالالدین:‏ ای نامِ‏ تو دستگیرِ‏ آدموی خُ‏ لقِ‏ تو پایمردِ‏ عالم ) دیوان‎٬‎ ص‎٣‎‏)‏<br />

سعدی:‏ از رویِ‏ تو آفتابِ‏ عالمانگشتنمایِ‏ آلِ‏ آدم ‏(کلیات‎٬‎ ص‎٥٢٢‎‏)‏<br />

جمالالدین:‏ در تو هر جماد ناطقدر وصفِ‏ تو هر فصیح اَخرَس(‏ دیوان‎٬‎ ص‎٨‎‏)‏<br />

مدحِ‏<br />

سعدی:‏ من در همه قولها فصیحمدر وصفِ‏ شمایل تو اَخرَس ‏(کلیات‎٬‎ ص‎٥١٩‎‏)‏<br />

شباهتِ‏ بسیارِ‏ نعت پیامبر اکرم در مقدمه لیلی و مجنون نظامی با ترکیببند جمالالدین نیز درخورِ‏ توجه است‎٬‎<br />

ازجمله:‏<br />

جمالالدین:‏ ای کرده به زیرِ‏ پایْ‏ کَوْ‏ نَیْ‏ نبگذشته ز حدِّ‏ قاب قَوْ‏ سَ‏ یْن<br />

طاووسِ‏ ملائکه بَ‏ ریدتسرخیلِ‏ مقرّ‏ بان مریدت ) دیوان‎٬‎ ص‎٧-٦‎‏)‏<br />

نظامی:‏ ای بر سر سِ‏ دره گشته ر اهتوی منظرِ‏ عرش پایگاهت<br />

از سیّدِ‏ بارگاهِ‏ کَوْ‏ نَیْ‏ ننَسّ‏ ابه شهرِ‏ قاب قَوْ‏ سَ‏ یْن ‏(لیلی و مجنون‎٬‎ ص‎٩‎‏)‏<br />

‎٥‎)به گزارش راوندی‎٬‎ سلطان ملکشاه بن البارسلان اصفهان را به پایتختی برگزید:‏ ‏«از جهت دارالملک و<br />

نشست خویش‎٬‎ از همه ممالک‎٬‎ اصفهان اختیار کرد و آنجا عمارتهای بسیار فرمود در شهر و بیرون شهر از<br />

کوشکها و باغها‎٬‎ چون باغ کاران و بیتالماء و احمد سیاه و دشت کور و غیر آن؛ و قلعه شهر و قلعه دزکوه<br />

باغِ‏<br />

ِ باغِ‏<br />

او بنا فرمود و خزانه بر آنجا داشتی.»‏ ‏(ر احةالصدور‎٬‎ ص‎١٣٢‎‏)‏<br />

Ä


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٨٨ مقاله<br />

سوانح روزگار و زندگی جمالالدین...‏<br />

شدنِ‏ این احوال سخن گفته و از فرار اهالی شهر به دلیل پریشانی اوضاع و کُشتوکُشتار<br />

فجیع در آن سامان‎٬‎ اظهار اندوه کرده است:‏<br />

دیدی تو اصفهان را آن شهرِ‏ خُ‏ لدپیکر<br />

آن سدره مقدّ‏ س آن عدنِ‏ روحپرور<br />

آن بارگاهِ‏ ملّت وان تختگاهِ‏ دولت آن رویِ‏ هفت عالم وان چشمِ‏ هفت کشور<br />

از غایتِ‏ سخاوت زردارِ‏ او تهیدست وز مایه قناعت درویشِ‏ او توانگر<br />

اکنون ببین در آن خُ‏ لد طوبیِّ‏ بیخکنده وُ‏ لدانِ‏ موبُریده حورانِ‏ کُ‏ شتهشوهر<br />

ِ<br />

خالی شده ز مردم خالی چو چشم عبهر<br />

شهری چو خوبان آراسته به مردم چشمِ‏<br />

لطف دیدی آثار قهر بنگر<br />

لطفِ‏ خدای دیدی اکنون سیاستش بین<br />

انواع<br />

ِ<br />

‏(دیوان‎٬‎ ص‎٤١٠‎‏)‏<br />

به تصریح راوندی در راحةالصدور‎٬‎ اصفهان یکی از مراکز آشوب و فتنه در قرن ششم<br />

بوده است.‏ وی‎٬‎ در این باب‎٬‎ ازجمله کشتن مسلمانانی را ذکر میکند که به فرقه<br />

اسماعیلیه منتسب بودند و به کُفر و الحاد متّهم میشدند.‏ راوندی‎٬‎ ضمن شرح حوادث<br />

ایام سلطنت محمد بن ملکشاه‎٬‎ به پارهای از این وقایع اشاره کرده که از جمله آنها<br />

ماجرای احمد عطّاش‎٬‎ پسر مجدالملک عطّاش است.‏ به قول او‎٬‎ وی ادیبی بود که به<br />

عبدالملک عطّاش شهرت داشت.‏ در ابتدا خویشتن به تشیّع منسوب میکرد؛ سپس متهم<br />

à صاحب تاریخ اصفهان پایتخت شدن این شهر را مربوط به دوران حکومت البارسلان سلجوقی میداند:‏<br />

‏«البارسلان اصفهان را دار السلطنه فرمود و ملکشاه را ولی عهد نمود.‏ به عهد سلاجقه‎٬‎ بر آبادی شهر بسیار<br />

افزودند‎٬‎ میدان عتیق از ملکشاه است و از قلعه طبرک راه درونی زیر زمین به آنجا گذرانده‎٬‎ خواجه ] نظامالملک]‏<br />

مدرسه نظامیه بساخت و عماراتِ‏ قبل از صفویه غالباً از سلاجقه بوده است و تیموریه و تراکمه تعمیر نمودهاند».‏<br />

‏(ص‎١٥-١٤‎‏).‏<br />

ناصر خسرو قبادیانی نیز‎٬‎ که در سال ‎٤٤٤‎ه از اصفهان دیدن کرده‎٬‎ آنجا را به عمران و آبادی و عظمت و<br />

رونق ستوده و از بروز قحطی عظیم در آن شهر خبر داده است:‏ ‏«هشتم صفر سنه اربع و اربعین واربعمائه بود که<br />

به شهر اصفهان رسیدیم.‏ شهری است به هامون نهاده‎٬‎ آب و هوایی خوش دارد و هرجا که ده گز چاه فرو برند‎٬‎<br />

آبی سردِ‏ خوش ] ‏=شیرین]‏ بیرون آید و شهر دیواری حصین بلند دارد و دروازهها و جنگگاهها ساخته و بر همه<br />

بارو کنگره ساخته و در شهر جویهای آبِ‏ روان و بناهای نیکو و مرتفَع و در میدان شهر مسجدِ‏ آدینه بزرگ نیکو و<br />

باروی شهر را گفتند سه فرسنگ و نیم است و اندرونِ‏ شهر همه آبادان که هیچ از وی خراب ندیدم و بازارهای<br />

بسیار ... و این کاروان که ما با ایشان همراه بودیم یک هزار و سیصد خروار بار داشتند که در آن شهر رفتیم هیچ<br />

بازدید نیامد که چگونه فرود آمدند که هیچ جا تنگیِ‏ موضع نبود و نه تعذّ‏ رِ‏ مُ‏ قام و علوفه...‏ و‎٬‎ پیش از رسیدن ما‎٬‎<br />

قحطی عظیم افتاده بود.‏ امّ‏ ا‎٬‎ چون ما آنجا رسیدیم‎٬‎ جو میدرویدند و یک من و نیم نانِ‏ گندم به یک درم عدل و<br />

سه من نان جوین هم.‏ و مردم آنجا میگفتند هرگز بدین شهر هشت من نان کمتر به یک درم کس ندیده است.‏ و<br />

من در همه زمین پارسیگویان شهری نیکوتر و جامعتر و آبادانتر از اصفهان ندیدم.»‏ ‏(سفرنامه‎٬‎ ص‎١١٨-١١٧‎‏)‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٨٩<br />

سوانح روزگار و زندگی جمالالدین...‏<br />

به انتساب به فرقه اسماعیلیه شد و ائمه اصفهان به پیگرد او پرداختند و او به ری گریخت<br />

و از آنجا به حسن صبّاح پیوست.‏ پسری داشت به نام احمد که در عهد پدر<br />

کرباسفروشی میکرد و چنان مینمایاند که منکر مذهب پدر است و از او تبرّ‏ ا میکرد.‏<br />

پس از فرار پدر‎٬‎ خویشتن را به معلّمیِ‏ وُ‏ شاقان شاهدژ جای کرد که به فرمان ملکشاه<br />

ساخته شده بود و در غیاب سلطان خزانه و سلاحخانه و وشاقان و دخترانسرای در آن<br />

جای داشتند و جماعتی از دیالم حافظ آن بودند.‏ عطاش هروقت به شهر میآمد برای<br />

دختران جامه و مقنع و متاع زنان میخرید و ‏«با آن دیالم خلوتها میساخت و دوستی<br />

مینمود».‏ سپس بر درِ‏ شهر‎٬‎ به نزدیکی دشت گور‎٬‎ دعوتخانه ساخت و هر شب از<br />

شهر جماعتی میآمدند و دعوت او میپذیرفتند تا سی هزار مرد دعوت قبول کردند.‏<br />

چون سلطان محمّ‏ د به اصفهان آمد‎٬‎ کار او ‏«نیرو گرفته بود»‏ و هفت سال طول کشید ‏«تا آن<br />

قلعه بستدند»‏ و احمد عطّاش را‎٬‎ پس از گرداندن در شهر‎٬‎ دستبسته سوار بر شتر‎٬‎ به<br />

خواری تمام بر دار کردند:‏ ‏«هفت روز آویخته بود و تیربارانش میکردند و به عاقبت<br />

بسوختندش»‏ ‏(نک.‏ ر احةالصدور‎٬‎ ص‎١٦١-١٥٦‎‏).‏<br />

راوندی‎٬‎ در جای دیگر‎٬‎ به حمله محمد بن ملکشاه سلجوقی به دژکوه اصفهان و فتح<br />

آن و کشتن اسماعیلیه اشاره میکند و مینویسد:‏ ‏«مدّ‏ ت هفت سال در آن مجاهدت بود و<br />

لمحهای نیاسود تا آن سدِّ‏ منکَر از راه مسلمانی برداشت و در هر شخص که از آن بدعت<br />

شمّ‏ های یافت یا بدیشان نسبتی و پیوندی داشت‎٬‎ کدوی سرش از باره بیفکند».‏ ‏(همان‎٬‎<br />

ص‎١٥٣‎‏)‏<br />

نمونه دیگر این بَلواها ماجرای علوی مدنی است که راوندی شرح آن را چنین گزارش<br />

کرده است:‏<br />

در آن عهد‎٬‎ نابینایی ظاهر شد او را علوی مدنی گفتندی.‏ آخرِ‏ روز بر درِ‏ کوچه خود ایستادی<br />

عصایی در دست‎٬‎ دعا کردی که ‏«خدایش بیامرزاد که دست این نابینا گیرد و درین کوچه به درِ‏<br />

خانه رساند...‏ و آن کوچه دراز و تاریک بود و سرایِ‏ کور در آخر؛ و به دهلیزِ‏ سرای چاهی بود.‏<br />

چون علوی را به درِ‏ سرای بردندی‎٬‎ قومی آن شخص را در سرای کشیدندی و در آن چاه نگون<br />

کردندی و از آن چاه منفذها با ] =‏ به]‏ سردابها بود.‏ مدّ‏ ت چهار پنج ماه بر این بگذشت و<br />

خلقی بسیار از جوانان شهر مفقود شدند.‏ کسی بیرون نمیبُرد [= کشفِ‏ چگونگیِ‏ ماجرا<br />

نمیکرد]‏ و از مرده و زنده خبری نمییافتند...‏ و آن کاری بزرگ بود و واقعهای عظیم و مردم<br />

خود در جُ‏ ست و جوی غایبان بودند.‏ فغانی برخاست و جهانی مردم به درِ‏ خانه جمع شدند و


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٩٠ مقاله<br />

سوانح روزگار و زندگی جمالالدین...‏<br />

ناگاه در سرای رفتند و بیغولهها و زوایای خانه جُ‏ ستن گرفتند‎٬‎ راهِ‏ سردابه بیافتند.‏ بیشتر از<br />

چهارصد پانصد مرد را در آنجا دیدند بعضی کُ‏ شته و بعضی به چهارمیخ به دیوار باز دوخته و<br />

دوسه تن را هنوز رمقی مانده بود.‏ آوازه در شهر افتاد و خلایق روی نهادند و هر کسی دوستی<br />

و خویشی بازمییافتند و نفیری و غریوی در اصفهان افتاد که مثل آن کس نشان نداد و علوی<br />

مدنی و زنش را بگرفتند و یاران او را بجُ‏ ستند و او را و زنش را در بازار لشکر بسوختند.‏<br />

‏(همان‎٬‎ ص‎١٥٨-١٥٧‎‏)‏<br />

چنان که میبینیم‎٬‎ در این غایلهها از کشتن اقربا و بستگانِ‏ متّهمان نیز باکی نداشتند.‏<br />

راوندی‎٬‎ در جای دیگر‎٬‎ به ظلم و مصادرهای که در حق علما و مساجد و مدارس اعمال<br />

میشد با اشاره به قصیده جمالالدین عبدالرزّ‏ اق‎٬‎ مینویسد:‏<br />

در شهور سنه ثمان و تسعین و خمسمائه‎٬‎ در جمله عراق ‏[مراد عراق عجم:‏ ری‎٬‎ همدان‎٬‎<br />

اصفهان و نواحی آنهاست]‏ کتب علمی و اخبار و قرآن به ترازو میکشیدند و یک من به نیم<br />

دانگ میفروختند و ظلم و مصادرات بر علما و مساجد و مدارس نهادند و همچون از<br />

قلمِ‏<br />

جهودان سرگزیت ] =‏ جزیه سرانه]‏ ستانند.‏ در مدارس‎٬‎ از علما زر میخواستند.‏ لاجرم ملک<br />

سرنگون شد و جمالالدین محمد بن عبدالرزاق الاصفهانی‎٬‎ رَحِمَهُ‏ اهلل‎٬‎ در وصف جهان و اهل<br />

اینروزگار خوش قصیدهای گفته است:‏<br />

الحذار ای غافلان زین وحشتآباد الحذار...‏ ‏(همان‎٬‎ ص‎٣٣‎‏)‏<br />

این قصیده حاکی از اوضاع پریشان و نابسامانی احوال مردم بر اثر ظلم و بیعدالتی در<br />

جامعه آن روز اصفهان است.‏ شاعر‎٬‎ در آن‎٬‎ مسلمانان را از جهت آزار یکدیگر ملامت<br />

میکند و ستمگران حاکم بر جان و مالِ‏ مردم را ‏«پلنگان درندهخو»‏ و ‏«نهنگان قهّ‏ ار»‏<br />

میخواند و از ظلم و بیداد آنان فریاد برمیآورد و به مشاجرات و منازعات مذهبی در<br />

مساجد و مدارس اشاره میکند و از نابودی امن و عدالت در روزگار خود به خداوند پناه<br />

میبرد . ٦<br />

ِ<br />

الفرار<br />

دیومردم زین ای عاقلان الفرار الحذار ای غافلان زین وحشتآباد الحذار ‎٦‎) فُرضهای نادلپذیر و تربتی ناسازگار<br />

... عرصهای نادلگشا و بقعهای ناسودمند ظلم در وی قهرمان و فتنه در وی پیشکار<br />

مرگ در وی حاکم و آفات در وی پادشا وز تو میگویند هر سالی عَفَی اللَّه ظلم پار<br />

... از تو میگویند هر روزی دریغا دی ظلمِ‏<br />

زخمِ‏ در مساجد چوب و در مدارس گیرودار<br />

... آخر اندر عهدِ‏ تو این قاعدت شد مستمر امن چون نانت عزیز و عدل چون عِرضِ‏ تو خوار<br />

دین چو رایِ‏ تو ضعیف و ظلم چون دستت قوی صد هزاران لعنت از تو بازماند یادگار<br />

جهد آن کن تا درین دهروزه عمر از بهرِ‏ نام Ä


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٩١<br />

سوانح روزگار و زندگی جمالالدین...‏<br />

درباره نهب و غارتِ‏ اموال مردم بیگناه‎٬‎ کافی است به گزارش ماجرای زیر از عمّالو<br />

بندگان اتابک توجه کنیم:‏<br />

شنیدم که‎٬‎ در میان نهبها و آنچ از غارت پارس آورده بودند‎٬‎ جامه خوابی به اصفهان از بار<br />

برگرفتند و کودکی دوسهماهه مرده از میان جامه خواب بهدر افتاد‎٬‎ و همچنین دیدم که<br />

مصاحف و کتب وقفی که از مدارس و دارالکتبها غارت کرده بودند‎٬‎ در همدان‎٬‎ به نقاشان<br />

میفرستادند و ذکر وقف محو میکردند و نام و القاب آن ظالمان بر آن نقش میزدند و به<br />

یکدیگر تحفه میساختند.‏ ‏(همان‎٬‎ ص‎٣٣٦‎‏)‏<br />

نمونهای وحشتانگیز از فساد دستگاه سلطنت را میتوان در روایت زیر سراغ<br />

گرفت:‏<br />

خواجه ضیاءالملک احمد بن نظامالملک‎٬‎ در آن وقت که وزیر او ] سلطان محمد بن ملکشاه]‏<br />

بود‎٬‎ قصد سیّد ابوهاشم کرد‎٬‎ که رئیس همدان بود‎٬‎ و از سلطان قبول کرد که پانصد هزار دینار<br />

از او حاصل کند به شرط آنکه سیّد را به دست او باز دهد.‏ سیّد را خبر شد.‏ برنشست با سه<br />

پسر و به راهی مجهول به یک هفته به اصفهان رسید و از خواصّ‏ سلطان خادمی را طلبید که<br />

او را به شب در پیش سلطان بَرد.‏ لالاقراتگین را تعیین کردند.‏ او را بخواند و ده هزار دینار در<br />

دَه صُ‏ رّه حاضر کرد و گفت این خدمتِ‏ توست ] =‏ تحفه برای توست]‏ ‎٬‎ امشب مرا به خلوت به<br />

خدمت سلطان بر.‏ خواجه لالا هرگز چندین مال ندیده بود.‏ متحیّر بشد و گفت این مال به<br />

سلطان میباید رسانید.‏ سیّد گفت این خاصِّ‏ توست.‏ خواجه خدمتِ‏ او را کمر بست و همان<br />

شب او را به حضرت بُرد.‏ سیّد ابوهاشم سلطان را دعا گفت و دُرّی یتیم آورده بود که سلطان<br />

مثل آن نداشت.‏ سیّد بگریست و گفت خواجه احمد مدتهاست که قصدِ‏ خانه بنده میکند.‏<br />

شنیدم که بنده را به پانصد هزار دینار خریده است.‏ خداوند عالم روا ندارد کهفرزندزاده پیغمبر<br />

را فروشد.‏ این پانصد هزار دینار بنده به هشتصد هزار میکند به شرط آنکه او را به دست بنده<br />

بازدهی.‏ سلطان را حُبِّ‏ مال برحفظِ‏ وزیر غالب آمد‎٬‎ از او قبولکرد.‏ ‏(همان‎٬‎ ص‎١٦٤-١٦٢‎‏)‏ ٧<br />

طفل میزن لوتْهای معتبر گه ز سیم بیوه میخر جامههای نامدار<br />

ِ<br />

à گه زِ‏ مالِ‏<br />

... تو همی سوزی ضعیفان را که هین جامه بکن تو همی زن این یتیمان را که هان اقچه بیار<br />

وجهِ‏ مخموریّ‏ تو بر بوریای مسجدست وز مسلمانیِّ‏ خویش آنگه نگردی شرمسار<br />

اطلسِ‏ مُعْلَم خری از ریسمانِ‏ بیوهزن وانگهی ناید تو را از خواجگیِّ‏ خویش عار<br />

(‏ دیوان‎٬‎ ص‎١٦٧-١٦١‎‏)‏<br />

‎٧‎)برای آگاهی از حمله سلطان طغرل بن ارسلان به اصفهان و آشوب و ناامنی در شهر و کشتار فجیع مردم به<br />

اتّ‏ هام بدعت و الحاد و نهب و غارت شهر به دست لشکریان خوارزمشاه و تکلفات و تجمّلات بزرگان دربار در<br />

این اوضاع نابسامان Ä ر احةالصدور‎٬‎ ص‎١٥٧‎ به بعد‎٬‎ ٣٣٢ به بعد‎٬‎ ٣٦٦ به بعد‎٬‎ ٣٧٥ به بعد.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٩٢ مقاله<br />

سوانح روزگار و زندگی جمالالدین...‏<br />

قحط سال اصفهان<br />

از جمله حوادث این روزگار در اصفهان که شاعر از آن یاد کرده قحط سال ‎٥٩٠‎ه است<br />

در اصفهان و توابع آن که راوندی آن را گزارش کرده است.‏ ‏(همان‎٬‎ ص‎٣٩‎‏)‏ . ٨ به روایت او‎٬‎ در<br />

عراق و کهستان‎٬‎ شدت قحط سال چندان بود که ‏«مردم مردم میخوردند»‏ ‏(همان‎٬‎ ص‎٢٢٩‎‏).‏<br />

شاعر‎٬‎ در قصیدهای‎٬‎ به این قحط و غلا اشاره کرده و از خشکی مزارع‎٬‎ از جریان افتادن<br />

آبها‎٬‎ خشکسالی‎٬‎ نایابی گندم و گرانی نان‎٬‎ سَ‏ قَط شدنِ‏ گَلّه و دام‎٬‎ مُ‏ ردارخواری مردم‎٬‎<br />

بیرحمیِ‏ خویش به خویش‎٬‎ قطارهای مردگان در شاهراه شهر و زاویه کوچهها سخن<br />

گفته و تصویری هولناک از این حادثه مرگبار به دست داده است که ابیات زیر نمونهای از<br />

آن است:‏<br />

شد شاخها عقیم و نزاید ازو ثمار<br />

شد خاکها بخیل و نروید ازو نبات شد تابههای ماهی هر صحنِ‏ جویبار<br />

بیآبیِ‏ جهان از آتشِ‏ تموزو ز همچون سکندر از پیِ‏ او گشته جانسپار<br />

نان ناپدید گشته چو آبِ‏ حیاتو خلق بُ‏ ختیِّ‏ کوهْ‏ کوهان تازیِّ‏ راهوار<br />

در آرزویِ‏ کاه بر آخور سقط شدست تشنهبهخون گشته تیغوار<br />

قومی ز ضعفْ‏ قومی ز تابِ‏ گرْ‏ سنگی از وجودْ‏ سیر مُردارخوار گشت و چو مُردار گشت خوار<br />

... وان کس که از تنعّمْ‏ حلوا نخورد و مُرغ مادر چو گربه گشته جگرخای و بچّ‏ هخوار<br />

... فرزند همچو سگ شده مادرگزای و شوخ نهاده مُرده دَهروزه بر قطار<br />

دَه دَه بر شاهراه شهر و زوایای کوچهها ‏(دیوان‎٬‎ ص‎١٩٥-١٩٤‎‏)‏<br />

سوانح حیات شاعر<br />

از تاریخ تولّد و درگذشت شاعر اطّلاع دقیقی در دست نیست.‏ وحید دستگردی<br />

مینویسد که‎٬‎ در فهرست ریو‎٬‎ تاریخ وفات شاعر سال ٥٨٨ هجری ذکر شده‎٬‎ امّا مأخذی<br />

برای آن نشان نداده است ‏(مقدمه دیوان‎٬‎ص یح و یط).‏ تنها از قراین موجود در اشعار و تقارن<br />

حوادث تاریخی میتوان سالهای عمر اورا بهتخمین مشخص کرد.‏ شاعر در ترکیببندی‎٬‎<br />

از محنت پنجاه ساله عمر خویش سخن گفته است:‏<br />

پنجاهسالهام<br />

باشد ذخیره محنتِ‏ با آنکه نیست هیچ به فردا امیدِ‏ من ‏(دیوان‎٬‎ ص‎٣٤٨‎‏)‏<br />

‎٨‎)در ر احةالصدور تصحیح محمد اقبال ‏(ص‎٣٩‎‏)‏ آمده است:‏ ‏«و قحطی که از بدایت سنه سبعین و خمسمائه تا<br />

غایت وقت در اصفهان و نواحی آن بوده بود»‏ که ‏«سبعین»‏ باید تصحیف کاتبان و صحیح ‏«تسعین»‏ باشد.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٩٣<br />

سوانح روزگار و زندگی جمالالدین...‏<br />

باز در قصیدهای به گذشتن سالهای عمر خود از پنجاه و پنج اشاره کرده و گفته است:‏<br />

چه ماند عمر چو پنجاه و پنج سال گذشت<br />

که گشت سرو تو چون خیزران بنفشه سمن<br />

‏(دیوان‎٬‎ ص‎٢٩٢‎‏)‏<br />

راوندی‎٬‎ در راحةالصدور ‏(ص‎٬(٣٣‎ که به سال ٥٩٩ تألیف شده‎٬‎ از جمالالدین با دعای<br />

‏«رَحِ‏ مَهُ‏ اهلل»‏ یاد میکند که نشان میدهد شاعر در این تاریخ زنده نبوده است.‏<br />

شاعر کراراً از تهیدستی و نیازمندی خود شکوه کرده و نالیده است.‏ نمونههایی از این<br />

شکایتها را در ابیات زیر شاهدیم:‏<br />

گویی غم است روزیِ‏ من کاش غم بُدی روزیم غم بُدی غمِ‏ روزیم کی بُدی<br />

و در جای دیگر:‏<br />

... شادم از آنکه عمر گذشت ایزد آگهست عمری چنین گذشته ز ناآمده بِهَ‏ ست<br />

دانی نشانِ‏ مردم آزاده چیست آن<br />

کز رویش آب رفته و در نان نمیرسد<br />

‏(دیوان‎٬‎ ص‎٣٥٥‎‏)‏<br />

‏(دیوان‎٬‎ ص‎٣٤٨-٣٤٧‎‏)‏<br />

جمال گاهی‎٬‎ از فرط اضطرار‎٬‎ تشریف و خلعت دریافتی خود را نیز به گرو<br />

میگذاشته است:‏<br />

... پار تشریف بنده فرمودی که از آن خلعتی نکوتر نیست<br />

آنچنان جُ‏ بّهای و دستاری که نظیرش به مصر و شُ‏ شْ‏ تَر نیست<br />

خود نگویی چرا نپوشیدست<br />

به گرو کردهام که بیبرگم<br />

خود نپرسی چراش بر سر نیست<br />

وز تو پوشیده حالِ‏ مضطر نیست<br />

‏(دیوان‎٬‎ ص‎٣٨٩‎‏)‏<br />

پیداست که امرار معاش او عمدتاً از طریق شاعری و گرفتن رسم و مقرّ‏ ری از<br />

ممدوحان بوده چنان که گاهی از اینکه رسم»‏ او گذشته شکوه کرده است:‏<br />

‏«موسمِ‏<br />

موسمِ‏ ِ رسم بنده رفت و هنوز<br />

ِ هیچ از رسم او میسّ‏ ر نیست ‏(دیوان‎٬‎ ص‎٣٩٠‎‏)<br />

جمالالدین‎٬‎ در ترکیببندی متضمّن وصف حالی غمانگیز‎٬‎ به شغل دیوانی و<br />

معزولی خود از آن اشاره کرده و با بیان درستکاری و پاکدامنی و رأی صائب و<br />

خیرخواهی خود‎٬‎ از محرومی و ناکامیِ‏ اهل فضل نالیده و رقیب خویش را سرزنش و به<br />

تلافی تهدید کرده است:‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٩٤ مقاله<br />

سوانح روزگار و زندگی جمالالدین...‏<br />

وین است عیب من که نه خائن نه طامعم<br />

این است جُ‏ رمِ‏ من که نه دزد و نه مُفسدم گر هست راضیَم پس اگر نیست قانعم<br />

در شغل شاکرم به گهِ‏ عزل صابرم لوحِ‏ لورک لصاحبه نشنیدی و گور<br />

... گویند شغلِ‏ خویش به دشمن بده به زور خواهی که در طویله کشی اسبِ‏ خنگ و بور<br />

خواهی که بر کَتِف فکنی اطلس و قصب بگزای همچو گندم و بستیز چون ستور<br />

چون سگ درنده باش و چو کرکس حرامخوار تا هست این زبانِ‏ چو تیغ اندرین دهان<br />

... من آن نیَم که از چو تویی بفکنم سپر آری شنیدهای که خرِ‏ لنگ و کاروان<br />

افسوسِ‏ چون منی که کم آیم ز چون تویی چون دست من رسد بِکَنَم پوست از سرت<br />

بفکن مرا ز پای چو تیزست خنجرت ‏(دیوان‎٬‎ ص‎٣٥٨‎‏)‏<br />

شاید به دلیل همین تنگدستی و سختیِ‏ معاش است که شاعر به ناخواست ترک شهر و<br />

دیار میگوید و به امید منفعتی راهی سفر میشود‎٬‎ امّا از این سفر جز رنج رفت و آمد<br />

نصیب او نمیگردد.‏ وی‎٬‎ در قصیدهای‎٬‎ ضمن شکوهای دردآلود از کامروایی دونان و<br />

ناکامی فاضلان‎٬‎ به سفر ناخواسته خود اشاره کرده و از عذابی که از مصاحبت ناجنس بر<br />

او تحمیل شده ناله سر داده است:‏<br />

ولی چه سود قضا پیشِ‏ دیده گشت حجاب<br />

نبود عزم که جویم ز دوستان دوری سفر گزیدم و دانا سفر ندید صواب<br />

فراق جُ‏ ستم و عاقل نجُ‏ رنجِ‏ ست فراق چرا گزینم چون بوم جایگاهِ‏ خراب<br />

نوای بلبل و فرِّ‏ همای دارم پس که چرخ گردد بر آبِ‏ چشمِ‏ من چو حباب<br />

دوستان چندان ... همی بگریم از شوقِ‏ مرا به صحبتِ‏ ناجنس میکنند عذاب<br />

بدین گنه که ز ابنای جنس واماندم ‏(دیوان‎٬‎ ص‎٤٥-٤٤‎‏)‏<br />

شاعر‎٬‎ در پایان قصیده‎٬‎ از اینکه از این سفر دشوار و ناخواسته منفعتی عاید او<br />

نگشته‎٬‎ نه امکان ماندن دارد و نه زادِ‏ بازگشت‎٬‎ اظهار تأسف میکند و از اینکه از دوستان<br />

کسی به یاد او نبوده دلشکسته است:‏<br />

ٔ<br />

بهجز رحیل و قدوم و بجز مجی و ذهاب<br />

کشیدم اینهمه محنت ندیده منفعتی نه برگِ‏ بازشدن بیغرض سویِ‏ اصحاب<br />

نه رویِ‏ ماندن و مقصود هیچ حاصل نه شکسته پشتم و در تنگ مانده همچو کتاب<br />

... از آن جهت که به من کس کتاب نفرستاد ‏(دیوان‎٬‎ ص‎٤٦‎‏)‏<br />

باری‎٬‎ جمالالدین از سفر و ترک وطن دلخوش نبوده و آسایش حضر را بر محنت سفر


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٩٥<br />

سوانح روزگار و زندگی جمالالدین...‏<br />

ترجیح میداده؛ امّ‏ ا‎٬‎ از آنجا که با قلمزنی و دبیری نمیتوانسته امرار معاش کند‎٬‎ در طلب<br />

نفع تن به سفری اجباری داده و ناامید و نادم از آن بازگشته است.‏ شاعر این دغدغه امرار<br />

معاش را‎٬‎ که همواره گرفتار آن بوده‎٬‎ در مدیحهای به مطلع<br />

ِ<br />

ای به تو مملکت روشن وی به تو جانِ‏ مکرُ‏ مت گلشن<br />

چشمِ‏<br />

بیان میکند و از اینکه عمری را به ستایش بزرگان روزگار گذرانده افسوس میخورد و<br />

خود را پایبندِ‏ ‏«علقه چهار طفل»‏ و ‏«حُ‏ بّ‏ وطن»‏ میخواند و میگوید:‏<br />

ور بگریم شماتت از دشمن<br />

گر بخندم ملامت است از دوست نه ز مخدوم هیچ پاداشن<br />

نه ز ممدوح هیچ بهروزی آب پیمودهام به پرویزن<br />

عمر کان وقفِ‏ مدحشان کردم نه بشاید گذاشتن مسکن<br />

... نه توان زیست اینچنین مسکین عُ‏ لقتِ‏ چار طفل و حُبِّ‏ وطن<br />

هست بر پایِ‏ من دو بندِ‏ گران ‏(ص‎٢٨٩-٢٨٨‎‏)‏<br />

از این چهار فرزند‎٬‎ یکی شاعر مشهور کمالالدین اسماعیل است.‏ دولتشاه سمرقندی‎٬‎<br />

در ذکر احوال کمالالدین اسماعیل‎٬‎ مینویسد:‏<br />

خواجه جمالالدین عبدالرّزّاق را دو پسر بوده‎٬‎ معینالدین عبدالکریم و کمالالدین اسماعیل.‏<br />

معینالدین بسی دانشمند و فاضل و کمالالدین نیز دانشمند و اهل فضل بوده و خاندان ایشان<br />

در اصفهان بس محترم بوده است.‏ ‏(تذکره دولتشاه‎٬‎ طبقه سوم‎٬‎ ص‎١١٣‎‏)‏<br />

در دیوان شاعر‎٬‎ ذکری از معینالدین نیست؛ امّ‏ ا‎٬‎ در قطعهای از کمالالدین محمود ٩ یاد<br />

شده که به نظر میرسد یکی دیگر از فرزندان جمال بوده باشد:‏<br />

دوستی دی سخنی خوش میگفت<br />

که کمالالدین محمود الحق<br />

دوستی کو به سخن استادست<br />

پسری سخت کریم و رادست<br />

... چیست آخر سببِ‏ حرمانش که از این قوم به دستش بادست<br />

کاین خلل خود ز کجا افتادست<br />

... گفتم ای خواجه خبر نیست تو را هنری دارد و مردمزادست<br />

اندر آن شخص دو عیب است بزرگ ‏(دیوان‎٬‎ ص‎٣٨٦‎‏)‏<br />

شاعر‎٬‎ در ابیاتی‎٬‎ به شغل زرگریِ‏ خویش اشاره دارد؛ امّا میتوان حدس زد که در<br />

‎٩‎)شادروان وحید دستگردی احتمال میدهد که کمالالدین محمود فرزند بزرگتر جمالالدین بوده است که<br />

زود درگذشته و لقب او را به ‏«اسماعیل»‏‎٬‎ برادر کوچک او‎٬‎ دادهاند.‏ ‏(مقدمه دیوان‎٬‎ صفحه ط)‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٩٦ مقاله<br />

سوانح روزگار و زندگی جمالالدین...‏<br />

سالهای آخر عمر آن را پیشه کرده که او را از اظهار نیاز و سؤال از ممدوحان وی بینیاز<br />

داشته است.‏ وی در قطعهای ‏(دیوان‎٬‎ ص‎٢٥٦‎‏)‏ به شغل زرگری خود اشاره دارد . ١٠ همچنین<br />

شاعر‎٬‎ در قصیدهای‎٬‎ متضمّن بهاریّ‏ های زیبا و دلنشین‎٬‎ به زرگری و نقشبندی خود اشاره<br />

کرده است:‏<br />

هر یکی چون نوعروسی در دگرگون زیوری<br />

اینک اینک نوبهار آورد بیرون لشکری در ربیع این نقشبندی در خزان آن زرگری<br />

... تا چو من باشند ابر و باد دایم در دو فصل ‏(دیوان‎٬‎ ص‎٢٣٥‎‏)‏<br />

جمالالدین‎٬‎ در قصیدهای‎٬‎ ضمن اشاره به امتحان شاعران دیگر از وی که رسمی<br />

معمول در زمانهای گذشته بوده‎٬‎ به لکنت زبان خویش اشاره میکند:‏<br />

ز من کنند به هر ساعت امتحانِ‏ سخن<br />

... عجبتر آنکه گروهی ز فضل و دانش دور در استراق همه دیوِ‏ آسمانِ‏ سخن<br />

در استماع همه غولِ‏ سنگلاخِ‏ حسد سیه شده چو زبانِ‏ قلم زبانِ‏ سخن<br />

ز بس ستایشِ‏ نااهل کردهاند ز جهل که تعبیهست مرا عُقده در لسانِ‏ سخن<br />

... کناره گیرم ازین رهزنانِ‏ معنیدزد ‏(دیوان‎٬‎ ص‎٣٠٠-٢٩٩‎‏)‏<br />

شاعر‎٬‎ در قصیده مفصّ‏ ل دیگری نیز‎٬‎ که با چیستان ‏«آب»‏ آغاز میشود‎٬‎ به لکنت زبان<br />

خود و طعنه دیگران در این باره اشاره کرده است:‏<br />

چون هست در معانی و در لفظ اِ‏ ستوا<br />

گویند کژزبانم کج باش گو زبان ابروی و زلفِ‏ دلبر کَژ بهتر و دوتا<br />

طرفِ‏ کلاهِ‏ خوبان خود کج نکوتر است نه شاخ را ز حملِ‏ ثمار است انحنا؟<br />

نه ماه را ز قوّ‏ تِ‏ شمس است اعوجاج؟ ‏(دیوان‎٬‎ ص‎٢١‎‏)‏<br />

جمال‎٬‎ در قطعهای‎٬‎ به چشمْ‏ دردِ‏ خود اشاره میکند و از آن مینالد:‏<br />

خود الحریصُ‏ محروم در حقِ‏ ماست راست<br />

محروم ماندهام ز فواید به دردِ‏ چشم دزدید ازو دو دانه و زو صد عقیله خواست<br />

زان دُر که گوش بُرد ز لفظِ‏ تو طفلِ‏ چشم بر دیده مینشانمش این خود چه توتیاست<br />

... در خونِ‏ من شد آبله و من ز ابلهی ‏(دیوان‎٬‎ ص‎٣٨٩-٣٨٨‎‏)‏<br />

‎١٠‎)قطعه با این بیت آغاز میشود:‏ من ز جمع شاعران باری کیَم من ز لاف و دعوی دانش کیَم<br />

و قابل مقایسه است با قصیدهای از خاقانی در تجدید مطلع:‏<br />

من کیَم باری که گویم ز آفرینش برترم کافرم گر هست آفرینش بر سرم<br />

تاجِ‏<br />

... شعرِ‏ استادان فرودِ‏ ژاژهای خود نهم سخت سخت آید خرَ‏ د را اینکه منکَر منکِرم<br />

) دیوان‎٬‎ ص‎٢٥٠-٢٤٩‎‏)‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٩٧<br />

سوانح روزگار و زندگی جمالالدین...‏<br />

چنانکه ملاحظه میشود شاعر در این قطعه از آبله در چشم خود سخن میگوید؛ امّا‎٬‎ از<br />

آنجا که آبله در چشم معموًال منجر به کوری میشود‎٬‎ به نظر میرسد‎٬‎ همانگونه که<br />

وحید دستگردی در مقدمه دیوان شاعر ‏(ص یز)‏ متذکر شده‎٬‎ منظور از آبله در اینجا<br />

جوشهای ریز باشد که‎٬‎ با ریختن شیر در چشم‎٬‎ آن را میزدودهاند.‏<br />

منابع<br />

تاریخ ادبیات در ایران‎٬‎ ذبیحاهلل صفا‎٬‎ ج‎٬٢‎ انتشارات امیرکبیر‎٬‎ تهران ‎١٣٥٦‎؛<br />

تاریخ اصفهان‎٬‎ حسن بن علی بن محمود‎٬‎ چاپ سنگی ‏(به شماره ٣٢٤ Ds کتابخانه دانشکده علوم انسانی<br />

تبریز)؛<br />

تاریخ گزیده‎٬‎ حمداهلل بن ابیبکر بن احمد بن نصر مستوفی قزوینی‎٬‎ به اهتمام عبدالحسین نوائی‎٬‎ امیرکبیر‎٬‎<br />

تهران ‎١٣٣٩‎؛<br />

تذکرة الشعراء‎٬‎ امیر دولتشاه سمرقندی‎٬‎ به اهتمام محمد رمضانی‎٬‎ پدیده خاور‎٬‎ چاپ دوم‎٬‎ تهران ‎١٣٦٦‎؛<br />

چهار مقاله‎٬‎ نظامی عروضی سمرقندی‎٬‎ تصحیح علاّ‏ مه محمد قزوینی‎٬‎ بهاران‎٬‎ تهران ‎١٣٧٢‎؛<br />

دیوان جمالالدین محمد بن عبدالرزاق اصفهانی‎٬‎ تصحیح حسن وحید دستگردی‎٬‎ ارمغان‎٬‎ تهران ‎١٣٢٠‎؛<br />

دیوان حکیم خاقانی شروانی‎٬‎ تصحیح ضیاءالدین سجّ‏ ادی‎٬‎ زوّ‏ ار‎٬‎ چاپ دوم‎٬‎ تهران ‎١٣٦٥‎؛<br />

دیوان مسعود سعد سلمان‎٬‎ تصحیح رشید یاسمی‎٬‎ امیرکبیر‎٬‎ چاپ دوم‎٬‎ تهران ‎١٣٦٢‎؛<br />

ر احة الصدور و آیة السرور در تاریخ آل سلجوق‎٬‎ محمد بن علی بن سلیمان الراوندی‎٬‎ تصحیح محمد اقبال‎٬‎<br />

امیرکبیر‎٬‎ تهران ‎١٣٦٤‎؛<br />

سفرنامه‎٬‎ حکیم ناصر خسرو قبادیانی‎٬‎ به کوشش نادر وزینپور‎٬‎ شرکت سهامی کتابهای جیبی‎٬‎ تهران ‎١٣٦١‎؛<br />

کلیات سعدی‎٬‎ تصحیح ذکاءالملک فروغی و عبدالعظیم قریب‎٬‎ جاویدان‎٬‎ چاپ دوم‎٬‎ تهران ‎١٣٥١‎؛<br />

لیلی و مجنون‎٬‎ حکیم نظامی گنجوی‎٬‎ به اهتمام وحید دستگردی‎٬‎ علمی‎٬‎ تهران‎٬‎ بیتا.‏<br />

©


٨٣/٧/٩ 11M-MASN ن‎٤‎ ١١ C:7 ZAR76 ص ١٣:٥٠ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />

مثنوی طریقالتحقیق از کیست؟<br />

سرور همایون ‏(مدیر گروه زبان و ادبیات دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه کابل)‏<br />

حکیم ابوالمجد مجدود ‏(حسَ‏ ن)‏ بن آدم سنائی غزنوی‎٬‎ شاعر دورانساز دوره دوم<br />

غزنوی‎٬‎ در ادب فارسی مقامی والا دارد؛ با این وصف‎٬‎ هنوز برخی از زوایای زندگی او<br />

در تاریکی مانده و درباره آثاری از او آگاهی کافی در دست نیست.‏ یکی از دلایل این فقر<br />

آگاهی شاید آن باشد که آثار حکیم هنوز طبع انتقادی نهایی نیافته است.‏ در این میان‎٬‎<br />

چند اثر هست که عدهای از دانشمندان آنها را از خامه حکیم میدانند و عدهای دیگر در<br />

انتساب آنها به او شکّ‏ و تردید نشان میدهند و حتی گاهی آنها را به ضرس قاطع به<br />

دیگرانی نسبت میدهند که در وجود خارجیشان یقین کامل نداریم.‏ از جمله این آثار<br />

است منظومه طریقالتحقیق.‏<br />

در این گفتار‎٬‎ نویسنده کوشیده است روشن کند که منظومه طریقالتحقیق از حکیم<br />

سنائی است و کسانی که آن را به شاعری صوفیمشرب به شهرت احمد بن حسن بن<br />

محمد نخجوانی نسبت دادهاند به خطا رفتهاند.‏ این انتسابرا بار اول مرحوم احمد آتش‎٬‎<br />

دانشمند مشهور ترک‎٬‎ مطرح ساخته سپس محقق محترم دکتر بواوتاسِ‏ سوئدی در رساله<br />

دکتری خودپرورانیده و ضمیمه طریقالتحقیق درسال‎١٩٧٣‎ به نشر سپرده است . ١ اشکالاتی<br />

که ایشان برای انتساب این منظومه به حکیم غزنه برشمردهاند به شرح زیر است:‏<br />

1) Tariq ul-Tahqiq , A Sufi Mathnavi, ascribed to Hakim Sanai of Ghazna, and probably composed by<br />

Ahmad b. al-Hasan b. Mohammad an-Naxc§ avani, Bo Utas, Scandinavian Institute of Asian Studies,<br />

Sweden 1973.<br />

٩٨


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ٩٩<br />

مثنوی طریقالتحقیق از کیست؟<br />

١. در تذکره لبابالالباب‎٬‎ این اثر از حکیم غزنوی خوانده نشده است . ٢<br />

این ایراد موجّ‏ ه به نظر نمیرسد؛ زیرا که عوفی‎٬‎ در تذکره خود‎٬‎ نه فقط از طریقالتحقیق به<br />

نام حکیم غزنوی یاد نکرده بلکه ذکر آثار او را کًال از قلم انداخته و این رساله را به نام<br />

شاعر دیگری هم ننوشته و به نقل صِ‏ رفِ‏ یک قصیده از سنائی بسنده کرده است.‏<br />

بنابراین‎٬‎ نام نبردن از طریقالتحقیق این گمان و شک را پدید نمیآورد که این منظومه را از<br />

قلم حکیم نمیدانسته است . ٣<br />

٢. این منظومه د ر کلیات حکیم‎٬‎ مثًال در نسخه خطی آرشیو ملی کابل‎٬‎ نیامده است.‏<br />

این ایراد هم بر جای نیست؛ زیرا که نسخه مذکور منتخبات منظومهها و قصاید حکیم<br />

است چنان که‎٬‎ در آن‎٬‎ تنها از منظومه حدیقه پنج هزار بیت نقل شده است و در بخشهای<br />

دیگر کم و کسرهای فراوان دارد.‏ ضمناً‎٬‎ در این نسخه سال وفات حکیم را به حساب<br />

شمسی ‏(سهواً هلالی)‏ ٥٢٩ نوشتهاند ولی دانشمندان همان هلالی ‏(قمری)‏ را درست<br />

تصور کردهاند . ٤<br />

٣. در دو نسخه منظومه طریقالتحقیق اسمی از سنائی نیامده:‏ در یکی که قدیمیتر و<br />

تاریخ کتابت آن ٨٩٠ ه است‎٬‎ سراینده ‏«لجامی»‏ ذکر شده؛ در دیگری‎٬‎ که در سال<br />

‎٨٩٨‎ه استنساخ شده‎٬‎ ‏«مجافی»‏ آمده و در پایان نسخه ابیاتی هست که واژه نخجوان<br />

‏(وطن شاعر)‏ در آن قید گردیده و سنائی‎٬‎ صِ‏ رفْ‏ ٬ در نسخههای تولیدی افغانستان و<br />

هندوستان به کار رفته است.‏ بر این اساس‎٬‎ مرحوم احمد آتش و شاگردش بواوتاس ناظم<br />

طریقالتحقیق را ‏«نخجوانی لجامی»‏ دانستهاند که در پایان نسخه سال ‎٨٩٠‎ه چنین معرفی<br />

شده است:‏<br />

تم طریقةالمحققین من انشاء ملک العارفین احمد بن الحسن بن محمدالنخجوانی المعروف<br />

بالجامی.‏ ٥<br />

‎٢‎)ایشان‎٬‎ در کنارِ‏ لبابالالباب‎٬‎ از برخی آثار دیگر هم یاد کردهاند؛ امّا‎٬‎ چون قدیمیترین و معتبرترین این آثار<br />

همان تذکره نورالدین محمد عوفی است‎٬‎ از ذکر آنها صرف نظر کردم.‏<br />

‎٣‎)نک.‏ لبابالالباب‎٬‎ چاپ سعید نفیسی‎٬‎ علمی‎٬‎ تهران ٬١٣٣٥ ص‎٤٢٨‎‏.‏<br />

‎٤‎)درباره سال درگذشت حکیم سنائی Ä سرور همایون‎٬‎ ‏«سال درگذشت حکیم سنائی»‏‎٬‎ قند پارسی‎٬‎ شماره‎٬٦‎<br />

زمستان ٬١٣٧٢ ص‎٨٧-٧٧‎.‏<br />

‎٥‎)نک.‏ طریقالتحقیق‎٬‎ بواوتاس‎٬‎ ص‎٬١١‎ ١٢. یادآور میشود که کلمه اخیر باید ‏«باللجامی»‏ میبود.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٠٠ مقاله<br />

مثنوی طریقالتحقیق از کیست؟<br />

به نظر من‎٬‎ کلید گشایش مشکل تعیین هویت سراینده طریقالتحقیق در تحلیل و بررسی<br />

همین نظر نهفته است.‏ بنابراین‎٬‎ این بررسی را میگذارم به آخر مقاله.‏<br />

٤. با استناد به دو بیت زیر از منظومه:‏<br />

نشنیدی که آن حکیم چه گفت که به الماسِ‏ فکر این دُر سُ‏ فت<br />

تو به گوهر ورای دوجْ‏ هانی چه کنم قدرِ‏ خود نمیدانی ٦<br />

گفتهاند که چون بیت دوم از حکیم سنائی در حدیقه است‎٬‎ پس مرجع ‏«آن حکیم»‏ در بیت<br />

اول حکیم سنائی است و سراینده منظومه احمد بن حسن نخجوانی لجامی بیت او<br />

را تضمین و با عبارت ‏«آن حکیم»‏ به وی اشاره کرده است.‏ و این یک استدلال بسیار<br />

فریبنده است.‏<br />

نام نسبتیِ‏ نخجوانی که شاعر صوفی از قرن هفتم پنداشته<br />

ِ<br />

بعداً خواهیم دید که کسی به<br />

شده اصلاً‏ وجود خارجی ندارد.‏ عجالتاً باید گفت که سنائی بارها ابیات خود را نقل و<br />

تکرار کرده و یکی از ویژگیهای سبک او همین تکرار ترکیبات و مصاریع و ابیات و کلمات<br />

خوش است که بسامد بالایی دارد.‏ گذشته از آن‎٬‎ از فحوای این دو بیت به روشنی<br />

استنباط میگردد که مخاطب ‏«نشنیدی»‏ باید بسیار نزدیک به روزگار گوینده بوده باشد نه<br />

نخجوانی‎٬‎ که بر فرض واقعیت وجودیاش‎٬‎ دو صد سال با گوینده بیت دوم ‏(سنائی)‏<br />

فاصله زمانی دارد.‏ ‏«نشنیدی»‏ بر ماضی قریب دلالت دارد و نزدیکیِ‏ زمانی گوینده و<br />

مخاطب را میرساند.‏ ٧ گمان نزدیک به یقین دارم که این هر دو بیت از حکیم سنائی<br />

است و او در مصراع اول بیت اول اشاره به حکیم مختاری غزنوی‎٬‎ هموطن معاصر خود<br />

دارد.‏ حکیم سنائی‎٬‎ بهویژه در حدیقه‎٬‎ سخنان فلسفی بسیاری درباره حقیقت انسان و<br />

خلقت او و وظیفهاش در این دنیا دارد و از شرافت و فضیلت انسان به کرات سخن<br />

میراند.‏ این بیت نیز از همین دست است.‏ عثمان مختاری نیز منظومهای در قالب مثنوی<br />

‎٦‎) همان‎٬‎ ص‎١٥‎‏.‏<br />

‎٧‎)حکیم سنائی در مکاتیب و نیز در منظومههای بحر خفیف خود‎٬‎ به مناسبت سازگاری صیغه فعلی ‏«شنیدی»‏<br />

با این وزن‎٬‎ از آنها بسیار استفاده میکند؛ از جمله در حدیقه:‏ نشنیدی که راند در امثال؛ آن شنیدی که گفت<br />

دمسازی؛ آن بنشنیدهای که در راهی؛ آن شنیدی که رفت نادانی؛ آن شنیدی که در عرب مجنون؛ آن شنیدی که از<br />

کمآزاری؛ آن شنیدی که گفت نوشروان؛ آن شنیدی که ابلهی بر خاست؛ آن شنیدی که تا خلیل چه گفت؛ آن<br />

شنیدی که در ولایتِ‏ شام.‏ برای کاربرد این صیغه در نثر Ä مکاتیب حکیم سنائی‎٬‎ نذیر احمد‎٬‎ ص‎٢٠‎‏.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ١٠١<br />

مثنوی طریقالتحقیق از کیست؟<br />

و بحر خفیف دارد که به گمان غالب مشوّ‏ ق حکیم سنائی در مثنویهای بحر خفیف شده و<br />

حتی در بیان محتوا و مضمون هم از او بهرهمند گردیده است.‏ بنابراین‎٬‎ هنگامی که<br />

میگوید نشنیدی که آن حکیم چه گفت به احتمال قوی‎٬‎ مرادش حکیم مختاری است که از<br />

او نقل مضمون میکند.‏ مثًال مختاری میگوید:‏<br />

تا تو خود ننگری ز بینشِ‏ خویش<br />

ننگری اندر آفرینشِ‏ خویش سود کردی ز مایه دو جهان<br />

این دو گیتی ولایتیاست بِدان آفرینش ز نوع تو نگذشت<br />

نوع<br />

ِ<br />

نوع<br />

ِ<br />

تو مهرِ‏ آفرینش گشت<br />

ِ<br />

جنسِ‏ اجناس نامِ‏ جوهر تست<br />

انواع نام پیکرِ‏ تست بشنو از من کنون بیانِ‏ همه<br />

تو شبانیّ‏ و هرچه هست رمه آب حمّال گشت بارِ‏ تو را<br />

اگر این قول دلپذیرِ‏ تو نیست<br />

بنگر آنَک به خشکی و دریا<br />

زین همه کیست کو اسیرِ‏ تو نیست<br />

این ابیات نمونهای از بسیار است که نقل شد ٨ و من فکر میکنم که سنائی در آن بیت<br />

اشارت به حکیم مختاری و این ابیات او دارد.‏<br />

باید دید که اگر‎٬‎ طبق نظر نویسنده این سطور‎٬‎ نخجوانیِ‏ لجامی آن عارفِ‏ ناشناخته<br />

فاقدِ‏ اثر منظوم یا منثور منظور نظر حکیم سنائی نیست پس مشارٌ‏ الیهِ‏ او کیست و<br />

چگونه در منظومه طریقالتحقیق راه یافته است؟<br />

به رغم گفته بواوتاس که مینویسد:‏ سبک طریقالتحقیق با سبک آثار سنائی یکی<br />

نیست‎٬‎ باید گفت که آن با سبک آثار حکیم در دیگر آثارش‎٬‎ بهویژه در آثار بخش دوم<br />

زندگانی او که شیوه زهد و تحقیق برگزیده‎٬‎ کامًال مطابق است.‏ طبعاً بین این آثار آنقدر<br />

تفاوت هست که بین فرزندان یک شخص وجود دارد.‏ گوشهای از جلوههای سبک<br />

سنائی در کاربرد صیغه فعلی ‏«شنیدن»‏ نشان داده شد.‏ بهعلاوه‎٬‎ از نخجوانی لجامی هیچ<br />

اثری در دست نیست تا بتوان رابطه و خویشاوندی آن را با طریقالتحقیق و یکی از آثار<br />

مسلّم حکیم سنائی‎٬‎ مثًال با منظومه سیرالعباد سنجید و معلوم کرد که طریقالتحقیق با اثر<br />

‎٨‎)هنرنامه یمینی را مختاری به نام سلطان مسعود سوم غزنوی (٤٩٢-٥٠٨) در یکی از اجزای بحر خفیف<br />

سروده بوده و من سال تصنیف طریقالتحقیق سنائی را ‎٥٢٨‎ه ‏(احتماًال در هرات)‏ میدانم.‏ زیرا حکیم سنائی در<br />

این سالها‎٬‎ به هنگام عودت از سفرِ‏ تقریباً سیساله به غزنه‎٬‎ نخجوانی را در هرات دیده بود.‏ در حالی که لجامی<br />

قاضی غزنه موسوم به خواجه امام ابویعقوب یوسف از مردم چرخ ‏(لوگر کابل) در دار القضا‎٬‎ حیثیت قاضی<br />

بزرگ داشته است.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٠٢ مقاله<br />

مثنوی طریقالتحقیق از کیست؟<br />

سنائی پیوند دارد یا اثر مفروض نخجوانی.‏ در حال حاضر‎٬‎ این ادّعا که منظومه<br />

طریقالتحقیق از نخجوانی است دلیل سبکی نمیتواند داشته باشد یا چون از نخجوانیِ‏<br />

پیشنهادی‎٬‎ بر فرض داشتن شاهکاری مانند طریقالتحقیق هیچ اثری دیده نشده است.‏<br />

اصوًال باید دید که این نخجوانی کیست؟ بواوتاس نخجوانی و لجامی را یک نفر و همان<br />

سراینده منظومه دانسته است‎٬‎ امّا نظر من این است که نخجوانی و لجامی دو نفرند:‏ یکی<br />

نخجوانی ساکن هرات و دیگری لجامی‎٬‎ از درباریان بهرامشاه غزنوی در غزنه.‏ اولی<br />

مردی بازرگان و ثروتمند و دیگری قاضی بزرگ پایتخت غزنویان.‏ نکته این است که<br />

کاتب نسخه در پایان قرن نهم میزیسته و ضبطِ‏ ‏«لجامی ‏(مجافی)»‏ را در نسخه منظومه دیده<br />

واو را سراینده تصور کرده و در حاشیه او را نخجوانی و المعروف بالجامی ‏(کذا)‏ به قلم<br />

آورده و همین جاجی خلیفه و احمد آتش را دچار توهّم ساخته است.‏ به نظر من‎٬‎ حکیم<br />

سنائی گفته:‏<br />

ای سنائی ز چشم و جان بگسل<br />

هرچه آن غیر اوست زان بگسل<br />

کاتب دست برده و ‏«ای سنائی»‏ را که در اغلب نسخهها آمده و حکیم‎٬‎ در آثار خویش‎٬‎<br />

بارها خود را به همین گونه مخاطب ساخته قصداً و عمداً به ‏«ای لجامی»‏ تحریف کرده<br />

است.‏ او شخص مغرضی بوده و میخواسته بدین وسیله امام ابویوسف یعقوب حدّ‏ ادی<br />

‏(لجامی واقعی)‏ را به مخالفت با سنائی بشوراند.‏ در حقیقت‎٬‎ حکیم سنائی دشمنان<br />

زیادی داشته که پیوسته در کمین بودهاند تا او را در نظر شاه و گدا خفیف سازند.‏ داستان<br />

انگیزشِ‏ علمای غزنه به مخالفت با حدیقه و متهم ساختن حکیم با غلام او به دزدی در<br />

شهر نیشابور که حکیم سنائی‎٬‎ در رفع آن منازعه‎٬‎ از عمر خیام استمداد کرد و<br />

رنجاندن حکیم دَ‏ رگزینیِ‏ وزیر را فقط نمونههایی چند از این دشمنیهاست.‏ اینک نمونه<br />

دیگرش انگیختن قاضیالقضات شهر غزنه است از طریق دستبرد و تحریف در بیت<br />

مذکور از طریقالتحقیق.‏ سنائی‎٬‎ برای خوابانیدن فتنه و باز کردن راه عودت به غزنه‎٬‎ دو<br />

مکتوب به نام امام ابویوسف و فرزندش ابوالمعالی احمد از هرات به غزنه میفرستد و<br />

در این نامهها از تلبیس ابلیسصفتان و تزویر ایشان و دو شیطانصفت یاد میکند و این<br />

ماجراجوئیِ‏ آنها را حرکتی مهیب میشمارد.‏ حکیم‎٬‎ در چند قصیده و قطعه‎٬‎ در ستایش<br />

امام ابویوسف لجامی‎٬‎ به این موضوع اشاره صریح دارد که در پایان مقاله نقل شده<br />

است.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ١٠٣<br />

مثنوی طریقالتحقیق از کیست؟<br />

اما نخجوانی‎٬‎ این بازرگان رئوف و مهربان‎٬‎ در شهر هرات‎٬‎ برای حکیم که درد چشم<br />

داشت دارو فرستاد و به اشارت حکیم باشنده هرات شد.‏ این است که سنائی‎٬‎ با ذکر<br />

اسم نسبه او ‏(نخجوانی)‏ میخواهد حقگزاری کند.‏ پس نخجوانی و لجامی‎٬‎ در واقع‎٬‎ دو<br />

نفرند و هر دو معاصر حکیماند:‏ یکی در هرات و دیگری در غزنه.‏ سنائی در ستایش<br />

لجامی و پسرش چکامهها دارد و او از اهالی چرخ لوگر ‏(سجاوند دوره غزنوی)‏ بوده<br />

است . ٩<br />

همه مثنویهای حکیم سنائی در بحری واحد‎٬‎ یکی از اجزای بحر خفیف‎٬‎ سروده<br />

شده‎٬‎ همان بحری که در سرودن طریقالتحقیق هم از آن استفاده کرده است که اگر چنین<br />

نبود و در بحری دیگر بود شاید قرینهای برای انتساب آن به شاعری دیگر به دست<br />

میداد.‏<br />

‎٥‎.‏ بواوتاس‎٬‎ به تمسّ‏ ک سال ‎٥٢٥‎ه‎٬‎ که برخی آن را سال وفات سنائی پنداشتهاند‎٬‎<br />

استدلال میکند که چون گوینده سال ختم منظومه طریقالتحقیق را ٥٢٨ گفته:‏<br />

پانصد و بیست و هشت آخرِ‏ سال بود کاین نظمِ‏ نغز یافت کمال ١٠<br />

پس این منظومه نباید به حکیم سنائی تعلق داشته باشد.‏<br />

اکنون ما ثابت کردیم که سال وفات حکیم سنائی ٥٤٥ هجری قمری یا هلالی (= ٥٢٩<br />

شمسی)‏ است و لا غیر . ١١<br />

‎٦‎.‏ ایراد گرفتهاند که چرا سنائی طریقالتحقیق را مانند سایر آثارش به مخدومی مانند<br />

بهرامشاه غزنوی یا محمد بن منصور سرخسی اهدا نکرده است.‏<br />

سنائی در طریقالتحقیق صریحاً گفته که کسی را شایسته پیشکش این نوباوه نمیبیند.‏<br />

حکیم در سایر آثارش نیز چنین موضعی داشته و گاه شده که چر اغبهدست دورِ‏ دنیا گشته<br />

و کسی را پیدا نکرده که اثر خود را به او اهدا کند:‏<br />

زین سپس شاید ‏«سنائی»‏ گر نگویی هیچ مدح زان که ممدوح از جهان خوردیپز و بقّال ماند ١٢<br />

‎٩‎)برای تفصیل این قول‎٬‎ نک.‏ حکیم سنائی و جهانبینی او‎٬‎ سرور همایون‎٬‎ بیهقی‎٬‎ ٬١٣٥٦ ص‎٩٥‎<br />

‎١٠‎)طریقالتحقیق‎٬‎ بواوتاس‎٬‎ ص‎٥٣‎<br />

‎١١‎)برای تفصیل آن‎٬‎ نک.‏ ‏«سال درگذشت حکیم سنائی»‏ مذکور در پانوشت ٤.<br />

‎١٢‎) دیوان‎٬‎ چاپ رضوی‎٬‎ ص‎١٤٨‎


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٠٤ مقاله<br />

مثنوی طریقالتحقیق از کیست؟<br />

٧. بعضی از تذکرهنویسان نوشتهاند که حکیم سنائی تارک دنیا و مردی مجرد و<br />

بیزنو فرزند بوده است و برای اثبات این مطلب سروده سنائی را شاهد آوردهاند:‏<br />

من نه مرد زن و زر و جاهم<br />

گر تو تاجی دهی ز احسانم<br />

به خدا گر کنم وگر خواهم<br />

به سرِ‏ تو که تاج نستانم<br />

هرچند این استدلال هیچ چیزی را ثابت نمیکند‎٬‎ زیرا سلب مالکیت سنائی نسبت به<br />

طریقالتحقیق دلیل تعلق آن به نخجوانی مفروض نمیشود‎٬‎ به ضرس قاطع توان گفت که<br />

سنائی مردی عیالمند بوده است.‏ او پسری به نام ‏«حسّ‏ ان»‏ داشته که شاید پیش از<br />

درگذشت پدر از دنیا رفته بوده و بر لوح سنگ گورش چنین خوانده میشود:‏ ‏«الشیخ<br />

الجلیل مظفر الحسان العزیز السنائی»‏ . ١٣ حکیم در یک بیت به مرگ او اشاره دارد:‏<br />

وز بهر جگر جگر نرندیم<br />

از بهرِ‏ پسر به سر نیاییم خود را به دو دست ما کمندیم ١٤<br />

ار هیچ شکار حاجت آید ‎٨‎.‏ دلیل آوردهاند که معموًال آثار اشخاص غیرمشهور را به نام کسان با نام و نشان<br />

شهرت میدهند نه برعکس.‏ پس اگر طریقالتحقیق از سنائی بود آن را به شاعری گمنام<br />

نسبت نمیدادند.‏ حال که چنین است معلوم میشود که این منظومه به حکیم سنائی تعلق<br />

ندارد.‏ ضمناً مثنویهای عقلنامه و بهرام و بهروز را مثال میآورند و میگویند که این<br />

منظومهها از سنائی نیستند و به او نسبت داده شدهاند . ١٥<br />

البته بهرام و بهروز‎٬‎ از سنائی نیست و این چون آفتاب روشن است.‏ همین که آن را بخوانید<br />

درمییابید که به روزگاری دراز پس از دوره سنائی تعلق دارد و بین سبک حکیم سنائی و<br />

سبک این منظومه تفاوت فاحش دیده میشود و امروز آشکار شده است که خوانندگان<br />

غلطخوانی کرده و بنائی ٬ شاعر مشهور قرن نهم هرات ‏(مقتول در ‎٩١٨‎ه)‏ را ‏«سنائی»‏<br />

‎١٣‎)نک.‏ ‏«حکیم سنائی و جهانبینی او»‏‎٬‎ همایون‎٬‎ ص‎٧٢‎؛ ریاض الالواح‎٬‎ محمدرضا هروی خر اسانی‎٬‎ انجمن<br />

تاریخ افغانستان‎٬‎ کابل ‎١٣٤٦‎ق‎٬‎ ص‎١٩٢‎‏.‏<br />

‎١٤‎) دیوان‎٬‎ چاپ رضوی‎٬‎ ص‎٤٠١‎؛ مردم شهر غزنه نیز درباره قبور دختران سنائی اشاراتی دارند.‏ در اینجا‎٬‎<br />

طرداً للباب اشاره کنم که نام پسر حکیم سنائی ‏(حسّ‏ ان)‏ قرینهای است بر این که اسم اصلی حکیم سنائی هم<br />

‏«حسن»‏ بوده باشد.‏ وی به این نام خود چند بار اشاره میکند.‏ از آنجا میتوان نتیجه گرفت که نام بهرام شاه<br />

غزنوی هم ‏«حسن»‏ بوده است‎٬‎ چون حکیم سنائی خود را همنام بهر امشاه میخواند.‏<br />

‎١٥‎)بواوتاس‎٬‎ همان‎٬‎ ص‎٣٤‎


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ١٠٥<br />

مثنوی طریقالتحقیق از کیست؟<br />

خواندهاند و اگر آن را از قطار مثنویهای حکیم بیرون کنید به ستّه سنائی خللی وارد<br />

نمیشود و ستّه بدون آن هم کامل است.‏ شکی ندارم که انتساب بهرام و بهروز‎٬‎ منظومه<br />

کمالالدین شیرعلی بنایی‎٬‎ به سنائی زمانی آغاز یافته که ‏«بنائی»‏ را ‏«سنائی»‏ خواندهاند<br />

چنان که‎٬‎ در موارد متعدد‎٬‎ کاتبان قدیم ‏«سنائی»‏ ‏(به سین)‏ را ‏«ثنایی»‏ ‏(به ثای مثلثه)‏ نیز<br />

نوشتهاند.‏ شاید این شکل اخیر ‏(ثای مثلثه)‏ حلقه وسط عملیه اشتباه بوده باشد.‏ امّا تا<br />

کنون ندیدهام که کسی عقلنامه دوم یا ‏«سنائیآباد»‏ را ثابت کرده باشد که از سنائی نیست<br />

بلکه به فلان شاعر مشخص تعلق دارد.‏ هرچه گفته شده در حدود حدس و گمان است و<br />

کسانی را که مالک آن میدانند موهوم و خیالیاند:‏ شخصی به نام ‏«عباسی»‏ که اگر وجود<br />

خارجی داشته باشد‎٬‎ به گمان من‎٬‎ یکی دیگر از دشمنان حکیم بوده که چنانچه در<br />

طریقالتحقیق دست بردند و ‏«سنائی»را به ‏«لجامی»‏ تبدیل کردند تا قاضی لجامی غزنوی را<br />

به ضدّ‏ حکیم برانگیزانند تهمت و افترا به سنائی میبست.‏ حکیم‎٬‎ در یکی از نامههای<br />

خود‎٬‎ به عباسی نامی اشاره دارد.‏ وی‎٬‎ در نامه پانزدهم که به نام ابوالمعالی بن طاهر<br />

غزنوی نوشته و در آن‎٬‎ ضمن سپاسی که به رابطه اجزاءِ‏ حدیقه میکند‎٬‎ میگوید:‏<br />

مرد خواجه آنگاه گردد که بنده شرع گردد.‏ شریف عباسی آن باشد که پاسِ‏ دینِ‏ خویش دارد.‏<br />

عباس که عباس شد نه خود شد‎٬‎ به پای وفا شد...‏ آن عباس که پاش ١٦ در مصطبه تلبیسِ‏<br />

ابلیس پلید کند دیگر است و آن عباس که از پاسِ‏ حق پاسِ‏ دینِ‏ خود دارد دیگر است.‏ یا نَسَ‏ بِ‏<br />

عباس را برای تقوی هم نعت کن تا روزی که صیحه نفخ فیالصور سلسلههای حَ‏ سَ‏ بِ‏ مجازی<br />

گسلد تا ‏«الاّ‏ حَ‏ سَ‏ بی»‏ بر جای خویش باشد.‏ ١٧<br />

در این نامه‎٬‎ حکیم سنائی‎٬‎ از دو ‏«عباس»‏ یاد شده:‏ عباسی که دارای صفتِ‏ پای وفا<br />

بود‎٬‎ یعنی عمّ‏ حضرت پیامبر اسلام ‏(صلی اهلل علیه و سلم)‏ و عباسی که مرحوم مدرس<br />

رضوی ‏«عباس دبس یا دوس»‏ احتمال دادهاند که به لطایفالحیل کدیه میکرد و<br />

حکایات او در جامع التمثیل آمده است ‏(نک:‏ مکاتیب‎٬‎ چاپ نذیراحمد‎٬‎ ص‎٣٣٥‎‏).‏ امّا پروفسور<br />

نذیراحمد شک داشته که منظور از عباس مذکور در کلام سنائی همین شخص باشد.‏ من<br />

فکر میکنم که این توجیه مرحوم مدرس با طرز تفکر سنائی جور نیاید.‏ به نظر من‎٬‎<br />

سنائی‎٬‎ در نامه پانزدهم‎٬‎ از عباس پرتلبیس عباسِ‏ بیمروت و سنگیندلِ‏ سنائیآباد را<br />

منظور دارد که شاید همو هم در طریقالتحقیق‎٬‎ در تبدیل ‏«سنائی»‏ به ‏«لجامی»‏ دست داشته<br />

‎١٦‎)اصل:‏ پاس<br />

‎١٧‎)مکاتیب‎٬‎ ص‎١١٤-١١٣‎


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٠٦ مقاله<br />

مثنوی طریقالتحقیق از کیست؟<br />

است.‏ خدا عالم است بر حقایق امور.‏ نکته درخورِ‏ تأمل اینکه سنائی در نامهای از عباس<br />

یاد میکند و این نامه به سید ابوالمعالی طاهر یعنی درست همان شخصی نوشته شده که<br />

جزوههای مسروقه حدیقه را پیدا کرده و به سنائی رسانیده.‏ سنائی‎٬‎ در این نامه‎٬‎ از آن<br />

جزوه صریحاً یاد میکند:‏ حدیث جزوها گفته بودی‎٬‎ کُلّی بکُلِّک مشغولْ‏ جزو را چه محل‎٬‎ روحی<br />

بِجِ‏ سمِک مبذولْ‏ خط را چه خطر».‏ ١٨<br />

سرانجام میرسیم به استدلالی که پیشتر به آن اشاره و بررسی آن به دنباله مقاله<br />

موکول شد و آن اینکه در دو نسخه قرن نهم هجری‎٬‎ که بواوتاس آنها را معتبر میداند‎٬‎<br />

ضبط ای لجامی ز جسم و جان بگسل وجود دارد که بیدلیل نیست و لابد اشاره دارد به<br />

گوینده اثر.‏ از سوی دیگر‎٬‎ در طریقالتحقیق این بیت آمده است:‏<br />

نخجوان را که فخر هر طرف است در جهانش بدین سخن شرف است ١٩<br />

در کتیبه ختم کتاب نیز چنین آمده است:‏ ‏«تم طریقة المحققین من انشاء ملک العارفین احمد بن<br />

حسن بن محمد النخجوانی المعروف بالجامی»‏ ٢٠ و حاجی خلیفه در کشف الظنون ‏(ذیل<br />

طریقالتحقیق)‏ هم کاستْ‏<br />

افزودهایی دارد:‏ ‏«اوحدالدین‎٬‎ و الکرمانی و سال مرگش ٥٣٤ هجری حال<br />

آنکه سال ختم منظومه ٥٢٨ بوده است».‏<br />

این نامها و این سال با حقیقت حیات و اوقاتشان تطبیق نمیشود.‏ ما در تاریخ شعر و ادب<br />

خود کسی را نمیشناسیم که احمد پسر حسن پسر محمد و از اهالی نخجوان و دارنده<br />

تخلص یا لقب ‏«لجامی»‏ بوده باشد.‏ امّا دو نفر جداگانه را میشناسیم که همروزگار حکیم<br />

سنائی بودند و از ایشان در دیوان و مکاتیب حکیم مکرر یاد شده است.‏ یکی نخجوانیِ‏<br />

بازرگان و ساکن خراسان که با حکیم آشنایی داشته؛ دیگری لجامی‎٬‎ قاضیالقضاتِ‏ غزنه‎٬‎<br />

که روابط حسنه او با سنائی‎٬‎ به استناد نامه حکیم‎٬‎ در نتیجه سعایت بدخواهان به هم<br />

خورده بود.‏ این گونه برخوردهای خصمانه در آثار سنائی بازتاب گسترده دارد.‏ وی‎٬‎<br />

خطاب به یکی از مخالفان خود که شعر او را نکوهیده بود‎٬‎ میگوید:‏<br />

‎١٨‎)مکاتیب‎٬‎ ص‎١١٥‎‏.‏ ضمناً از یک عباسی که ممدوح سید حسن اشرف بود خبر داریم ) دیوان‎٬‎ ص‎١٠٠‎‏):‏<br />

ابوالمحاسن بن عبدالصمد عباسی ساکن غزنه و معاصر حکیم سنائی.‏ آیا این همان عباسی است که گویا با<br />

‎١٩‎)طریقالتحقیق‎٬‎ ص‎٬٣٤‎ ٥٣<br />

سنائی دشمنی میورزید؟<br />

‎٢٠‎)همان‎٬‎ ص‎١١‎‏.‏ ضبط ‏«نخجوانی»‏ در نسخهها متفاوت است‎٬‎ از جمله ‏«شهجانی»‏ که مراد از آن مرو شاهجان<br />

است.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ١٠٧<br />

مثنوی طریقالتحقیق از کیست؟<br />

و در طریقالتحقیق میگوید:‏<br />

ای که شنیدی صفتِ‏ روم و چین خیز و بیا ملک سنائی ببین<br />

منِ‏ مسکینِ‏ مستمندِ‏ ضعیف با غم و محنتم ندیم و حریف<br />

گله دارم ز روزگار بسی با که گویم که نیست همنفسی<br />

جمله رویِ‏ زمین بگردیدم همدمی کافرم اگر دیدم ٢١<br />

اوحدالدین کرمانی‎٬‎ صوفی مشهوری که غالب آثار یک کرمانی دیگر را به او نسبت<br />

دادهاند و در سال ‎٦٣٥‎ه وفات یافته‎٬‎ به قلم حاجی خلیفه‎٬‎ گوینده طریقالتحقیق خوانده<br />

شده است.‏ مخالفان حکیم سنائی عبارت ‏«ای سنائی»‏ را به ‏«ای لجامی»‏ تبدیل کردند تا<br />

قاضی ابویوسف یعقوب لجامی را بر او بشورانند.‏ از نامه حکیم برمیآید که آن مرد<br />

حسود کامیاب هم شده بود.‏ حکیم‎٬‎ در قطعهای که در متن نامه گنجانیده‎٬‎ از هجوی که<br />

در حق یوسف و پسرش احمد به نام او شایع کرده بودند تبرّ‏ ا میجوید:‏<br />

نه شاه و نه رای و نه خان و نه قیصر<br />

که باشم من و صدرِ‏ شریعت خشمِ‏<br />

بر<br />

وگر آفتابم فروریزم از اگر دوزخم دم زدن برنیارم حصار و خزینهی من این است و دفتر<br />

مرا این قلم وین زبان است وین دل به پیرانه سر کافری کی دهد بر ٢٢<br />

اگر من بهجز هجوِ‏ ملحد سگالم حکیم‎٬‎ در مکاتیب ٬ دو نامه ‏(نامههای هفتم و یازدهم)‏ راجع به این قاضی یوسف لجامی<br />

و فرزندش ابوالمعالی دارد.‏ این پدر و پسر‎٬‎ هردو‎٬‎ پیش از درگذشت حکیم وفات یافتند.‏<br />

حکیم‎٬‎ در این نامهها‎٬‎ از تهمتی عظیم خبر میدهد.‏ چون خبر تهمت به سنائی میرسد<br />

آنرا ‏«مهیب»و ‏«خطرناک»‏ تلقی میکند و برای برائت خود و اعتقاد خویش به این خانواده<br />

به آیات قرآنی و احادیث نبوی تمسّ‏ ک میورزد و این اتهام را عمل ابلیسمنشانه و<br />

دسیسه دو تن از شیاطین الانس میخواند:‏<br />

تا هر آدمروی را زینهار آدم نشمری<br />

اندرین ره صدهزار ابلیسِ‏ آدمروی هست زان همی از رهبران جویی همیشه رهبری<br />

غول را از خضر نشناسی همی در تیهِ‏ جهل تا بدانی نفسهای ایزدی از آزری ٢٣<br />

برتر آی از طبع و نفس و عقلْ‏ ابراهیموار حکیم باز‎٬‎ در ستایش همین ابویوسف لجامی‎٬‎ اشاره به دام ابلیس مخالفان دارد:‏<br />

ای در دلِ‏ ما چو جان گرامی وی همچو خرد به نیکنامی<br />

‎٢١‎)همان‎٬‎ ص‎١٢‎<br />

‎٢٢‎)مکاتیب‎٬‎ ص‎٦٢‎<br />

‎٢٣‎)همان‎٬‎ ص‎٥٧‎


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٠٨ مقاله<br />

مثنوی طریقالتحقیق از کیست؟<br />

آن دل که به خدمت تو پیوست آورد برِ‏ تو جانسلامی<br />

جز بادِ‏ صبا ز نزدِ‏ عاشق پیشِ‏ تو نیاورَد پیامی<br />

جز ترکِ‏ غمِ‏ تو دوست گفتن در مذهبِ‏ عاشقان حر امی<br />

نبْوَ‏ د صنما ولیک بعضی زین گونه نهادهاند دامی<br />

با تابشِ‏ تو کران مبادا چون دانشِ‏ یوسفِ‏ لجامی ٢٤<br />

امّا درباره نخجوانی‎٬‎ مدرّ‏ س رضوی در دیباچه دیوان آورده است که در یکی از کتب<br />

اختیارات‎٬‎ از فروع علم نجوم‎٬‎ که شاید از قلم خواجه نصیر طوسی بوده نقل است که<br />

خواجه تولانینام از مردم نخجوان بازرگانی بوده و او چون به نیشابور رسید شنید که<br />

حکیم سنائی را چشمدرد است.‏ مقداری داروی چشم ‏(دهنج فرنگی)‏ را تاج سیم و زر<br />

ساخت و به خدمت حکیم فرستاد و خود روز دیگر به عیادت رسید.‏ حکیم‎٬‎ ضمن<br />

دیدار‎٬‎ چون دانست که این مرد کریم از اهالی نخجوان است او را از مصیبتی که به زودی<br />

بر آن ولایت آمدنی بود آگاه کرد.‏ پس آن بازرگان‎٬‎ به فرمایش حکیم‎٬‎ ساکن هرات شد و<br />

هم در آن سال به سرای دیگر شتافت.‏<br />

آیا ذکر ‏«نخجوان»‏ در طریقالتحقیق که هم در هرات تصنیف شده نمیتواند اشاره به<br />

این شخص باشد؟ و اگر ‏«نخجوانی»‏ اشاره به این شخص و ‏«لجامی»‏ اشاره به قاضی غزنه<br />

نیست‎٬‎ پس باید ثابت شود که کسی به اسم و رسم ‏«احمد بن حسن بن محمد»‏ در دنیا<br />

وجود داشته که هم نخجوانی بوده باشد و هم لقب یا تخلص ‏«لجامی»‏ داشته باشد.‏<br />

به نظر نویسنده این سطور‎٬‎ نخجوانی و لجامی دو تناند:‏ یکی نخجوانی و دیگری<br />

غزنوی با شهرت امام قاضی ابویوسف یعقوب چرخی سجاوندی سالنجی حدادی<br />

غزنوی که درباره او و فرزندش به تفصیل بیشتری در کتاب حکیم سنائیغزنوی و جهانبینیِ‏ او<br />

‏(ص‎٩٥‎‏)‏ سخن گفته شده است.‏<br />

©<br />

‎٢٤‎) دیوان‎٬‎ ص‎٦٦٥‎


٨٣/٦/١٩ 12M-QAFI ن‎٤‎ ٥ C:7 ZAR76 ص ١٣:٥٠ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />

*<br />

پژوهش در فنّ‏ قافیه شعر فارسی<br />

ریکّاردو زیپولی<br />

از آنجا که قافیه در شعر فارسی پیش از اسلام نقشی چندان نداشته و نخست علم قافیه به<br />

زبان عربی و برای شعر عربی وضع و تدوین شده‎٬‎ مصطلحات این علم نیز‎٬‎ همه‎٬‎ از<br />

فرهنگ و زبان عربی اقتباس شده است.‏ علم قافیه از زبان عربی به زبان فارسی آمده<br />

است و ایرانیان در آن تصرّ‏ فاتی کردهاند.‏<br />

در زبان فارسی‎٬‎ خطّ‏ عربی‎٬‎ در موضع قافیه‎٬‎ برای شاعران امکان تفنّن و هنرنماییهای<br />

متعدّ‏ د فراهم کرده امّا مشکلاتی را نیز موجب شده است که علل عمده آن به این شرح<br />

است:‏<br />

١. ساختار هجایی دو زبان عربی و فارسی با یکدیگر تفاوت دارد.‏<br />

٢. در زبان فارسی‎٬‎ ممکن است دو یا سه ساکن متوالی در آخر کلمه قرار گیرد ١ و در<br />

عربی نه.‏<br />

٣. در فارسی‎٬‎ ممکن است در آخر قافیه کسره اضافه قرار گیرد ٢ و در عربی نه.‏<br />

‏*این گفتار‎٬‎ ترجمه پارههایی است از سهم نصیرالدین طوسی در نظریّه قافیه در عربی و فارسی‎٬‎ تحقیق ارزنده<br />

پروفسور ریکّ‏ اردو زیپولی‎٬‎ که در همین شماره معرّ‏ فی شده است.‏ ترجمه اطّ‏ لاعات مندرج در این گفتار به کوشش<br />

حسن رضائی باغبیدی و تلخیص و نگارش آن به قلم محسن ذاکر الحسینی انجام یافته است.‏<br />

‎١‎)مانند ‏«نداشت»‏ و ‏«چاشت»‏ در این بیت سعدی:‏<br />

یکی مشتزن بخت و روزی نداشت نه اسبابِ‏ شامش مهیّا نه چاشت.‏<br />

‎٢‎)مانند ‏«مرگ»‏ و ‏«ترگ»‏‎٬‎ در این بیت فردوسی:‏ مرا مامِ‏ من نام مرگِ‏ تو کردزمانه مرا پتکِ‏ ترگِ‏ تو کرد.‏<br />

١٠٩


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١١٠ مقاله<br />

پژوهش در فنّ‏ قافیه شعر فارسی<br />

٤. در فارسی‎٬‎ امکان استفاده از پسوندها وجود دارد ٣ و در عربی وجود ندارد.‏<br />

‎٥‎.‏ در فارسی‎٬‎ امکان استفاده از ردیف هست ٤ و در عربی جایی ندارد.‏<br />

‎٦‎.‏ در زبان فارسی‎٬‎ حروفی مانند ز‎٬‎ ذ‎٬‎ ض‎٬‎ ظ همه یکسان تلفّظ میشود؛ امّا‎٬‎ در<br />

عربی‎٬‎ میان آنها تفاوت آوایی هست.‏<br />

‎٧‎.‏ در فارسی‎٬‎ رَ‏ وی باید جزو ریشه کلمه باشد و رعایت این قاعده بیش از عربی<br />

اهمّیّت دارد.‏<br />

‎٨‎.‏ در قافیهسازی‎٬‎ توالیِ‏ برخی از حروف و حرکات در فارسی و عربی تفاوت دارد.‏<br />

٩. در عربی‎٬‎ اگر کلمات قافیه به دو صامت ختم شود‎٬‎ رعایت اشتراک صامت آخر<br />

کافی است ٥ ؛ امّ‏ ا‎٬‎ در فارسی‎٬‎ اشتراک هردو صامت باید رعایت شود حتّی اگر کلمه قافیه<br />

دارای پسوند باشد.‏<br />

١٠. در عربی‎٬‎ ممکن است مصوّ‏ ت کوتاهِ‏ کسره در برابر مصوّ‏ ت بلند ‏«ی»‏‎٬‎ و مصوّ‏ ت<br />

کوتاه ضمّه در برابر مصوّ‏ ت بلند ‏«وُ‏ « (u) قرار گیرد و قافیه بسازد ٦ ؛ امّا‎٬‎ در فارسی‎٬‎ قافیه<br />

کردن آنها جایز نیست.‏<br />

١١. در عربی‎٬‎ کلماتِ‏ مختوم به مصوّ‏ ت بلند ‏«ی»‏ (i) با یکدیگر قافیه میشوند و<br />

رعایت اشتراک حرف دیگری ضرورت ندارد ٧ ؛ امّا‎٬‎ در فارسی‎٬‎ صِ‏ رفِ‏ رعایت اشتراک<br />

مصوّ‏ ت بلند ‏«ی»‏ برای درستی قافیه کافی نیست . ٨<br />

در تاجیکستان‎٬‎ از آنجا که زبان فارسی را با خطّ‏ سیریلی مینویسند‎٬‎ نظریّه قافیه<br />

روسی بر شعر تأثیر گذاشته و مشکلات قافیه در شعر فارسی آن ناحیه کمتر از مناطقی<br />

است که زبان فارسی را به خطّ‏ عربی مینویسند.‏<br />

برای پژوهش در فنّ‏ قافیه شعر فارسی‎٬‎ دو راه وجود دارد‎٬‎ که هریک از این دو راه<br />

‎٣‎)مانند پسوند ‏«مند»‏ در کلمه ‏«هوشمند»‏‎٬‎ در این بیت سعدی:‏<br />

گمان کی بَرَ‏ د مردمِ‏ هوشمند که در سرگر انیست قدرِ‏ بلند؟<br />

‎٤‎)مانند عبارت ‏«من گوش کنید»‏‎٬‎ در این بیت وحشی بافقی:‏<br />

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید داستان غم پنهانی من گوش کنید.‏<br />

‎٥‎)مانند ‏«اَهْ‏ ل»‏ و ‏«جُ‏ مْ‏ ل»‏ در این بیت امرؤالقیس:‏ طالَ‏ الزَّ‏ مانُ‏ وَ‏ مَلَّنی اَهْلی و شکَوْ‏ تُ‏ هذا البَیْنَ‏ مِنْ‏ جُ‏ مْلِ‏ .<br />

‎٦‎)مانند ‏«تردمُ‏ « و ‏«لاتقدموا»‏ در این بیت جریر:‏ جاءَت سلیطٌ‏ کالحمیرِ‏ تردمُ‏ فقلت مهًال ویحکم لاتقدموا.‏<br />

‎٧‎)مانند ‏«الولی»‏ و ‏«الزّ‏ ینبی»‏ در این بیت:‏ یا بِشْ‏ رُ‏ یا بِشْ‏ رُ‏ اَلا اَنْتَ‏ الوَ‏ لی اِنْ‏ مُتُّ‏ فَادْفِنّی بدارِ‏ الزَّ‏ یْنَبی.‏<br />

‎٨‎)از همین روست که برخی‎٬‎ منجمله منوچهری دامغانی‎٬‎ مراعات حرف ماقبل روی را التزام کردهاند.‏<br />

منوچهری گوید:‏ نوروز درآمد ای منوچهری با لاله سرخ و با گل حَ‏ مری.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ١١١<br />

پژوهش در فنّ‏ قافیه شعر فارسی<br />

مستقل امّا مکمّ‏ ل دیگری است و‎٬‎ برای رسیدن به مقصود‎٬‎ هر دو طریق را میباید پیمود:‏<br />

١. روشی که بنیاد آن نظری است و آن مقایسه و تطبیق آراءِ‏ نظریّ‏ هپردازان قافیه در<br />

عربی و فارسی است که با مطالعه و تحقیق در آثار فنّی مربوط به قافیه میسّ‏ ر میشود.‏<br />

٢. روش عملی مبتنی بر متون و آن سنجش و ارزیابی میزان تأثیرپذیری و تابعیّت<br />

قافیه شعر فارسی است از عربی و اینکه این تابعیت چه اندازه با زبان فارسی سازگار و<br />

متناسب بوده است.‏ تحقّق این روش با مطالعه و پژوهش در متون منظوم فارسی ممکن<br />

میشود.‏ مرجع بیرقیب تحقیق در این موضوع المعجم فی معاییر اشعار العجم ٬ ٩ اثر شمس<br />

قیس رازی است‎٬‎ که در اوایل قرن هفتم هجری تألیف شده و همیشه مرجع عمده کسانی<br />

بوده است که درباره قافیه شعر فارسی تحقیق کردهاند.‏ ارزش و اهمّیّت اثر شمس قیس‎٬‎<br />

به عنوان محور و سرمشق قافیهپژوهی‎٬‎ به جای خود محفوظ؛ امّا باید دانست که‎٬‎ برای<br />

رسیدن به شناخت جامعتری از فنّ‏ قافیه‎٬‎ شناخت عمیقتری از دیگر منابع کهن فارسی<br />

در این موضوع ضرورت دارد.‏<br />

در همین زمینه‎٬‎ رسالهای مهم و استثنائی به فارسی وجود دارد‎٬‎ به قلم فیلسوف و<br />

١٠<br />

دانشمند بزرگ عصر ایلخانی‎٬‎ نصیرالدین طوسی (٥٩٧-٦٧٢ هجری)‏‎٬‎ که معیارالاشعار<br />

خوانده شده است.‏ تألیف این رساله در ٦٤٩ هجری به انجام رسیده و‎٬‎ در آن‎٬‎ به<br />

موضوع وزن و قافیه در هر دو زبان عربی و فارسی توجّ‏ ه شده امّا مبحث قافیه شعر<br />

فارسی‎٬‎ در این کتاب‎٬‎ از مبحث قافیه شعر عربی گیراتر است.‏<br />

از مقایسه آراءِ‏ شمس قیس و نصیرالدّ‏ ین طوسی چنین برمیآید که هردو‎٬‎ با نگرشی<br />

‎٩‎)این کتاب‎٬‎ تا کنون چند بار‎٬‎ در سالهای ١٩٥٩-٬١٩٦٠ ٬١٩٣٥ ٬١٩٠٩ ٬١٩٩١ و ٬١٩٩٤ تصحیح و چاپ و<br />

بخشی از آن هم در ١٩٩٧ به زبان روسی ترجمه شده است.‏<br />

‎١٠‎)معیار الاشعار‎٬‎ چهار بار منتشر شده امّا هیچیک رضایتبخش نبوده است؛<br />

اوّ‏ ل:‏ به کوشش عبدالغفّار نجمالدّ‏ وله‎٬‎ تهران ‎١٣٢٠‎ق/‏ ‎١٩٠٣-١٩٠٢‎م.‏ برای نقد این چاپ‎٬‎ نک:‏ رحیم<br />

مسلمانقلف‎٬‎ شعر کلاسیک فارسیتاجیکی ‏(به زبان روسی)‏‎٬‎ مسکو ‎١٩٨٩‎م.‏<br />

دوم:‏ به کوشش محمّ‏ د فشارکی و جمشید مظاهری‎٬‎ اصفهان ‎١٣٦٣‎ش/‏ ‎١٩٨٤‎م.‏ برای نقد این چاپ‎٬‎ نک:‏<br />

وحیدیان کامیار‎٬‎ ‏«تصحیح کمعیار معیار الاشعار»‏‎٬‎ نشر دانش‎٬‎ سال‎٬٥‎ شماره‎٬١‎ ‎١٣٦٣‎ش‎٬‎ ص‎٣٧-٣٣‎‏.‏<br />

سوم:‏ به کوشش جلیل تجلیل‎٬‎ تهران ‎١٣٦٩‎ش/‏ ‎١٩٩٠‎م.‏ برای نقد این چاپ‎٬‎ نک:‏ وحیدیان کامیار‎٬‎<br />

‏«تصحیح جدید از معیار الاشعار»‏‎٬‎ نشر دانش‎٬‎ سال‎٬١١‎ شماره‎٥‎‎٬‎ ‎١٣٧٠‎ش‎٬‎ ص‎٥٤-٥١‎.‏<br />

چهارم:‏ به کوشش معظّمه اقبالی ‏(در ضمن شعر و شاعری در آثار خواجه نصیرالدین طوسی)‏‎٬‎ تهران ‎١٣٧٠‎ش‎٬‎<br />

تجدید چاپ ‎١٣٧٩‎ش ‏(‏‎٢٠٠٠‎م).‏ این ویرایش نیز خالی از عیب نیست.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١١٢ مقاله<br />

پژوهش در فنّ‏ قافیه شعر فارسی<br />

مشابه‎٬‎ کلّیّات فنّ‏ قافیه را از منابع عربی اقتباس کرده و آن را مطابق دریافتهای خود با<br />

ساختار متفاوت قوافی شعر فارسی تطبیق دادهاند.‏ شمس قیس‎٬‎ به مسئله کسره اضافه<br />

نپرداخته‎٬‎ امّا طرح او بهاسلوبتر و عملیتر و برای آموزش مناسبتر است و<br />

محدودیّتهای روش طوسی را ندارد.‏ نصیرالدّ‏ ین طوسی از ویژگیهای مختصّ‏ قوافی شعر<br />

فارسی آگاهتر بوده و مقایسه بهتری میان قافیه شعر فارسی و عربی انجام داده و مسئله<br />

بغرنج کسره اضافه پیش از ردیف را تا حدودی حل کرده است.‏ طبقهبندیهای طوسی از<br />

قافیه به چند لحاظ بسیار دقیق و استوار است؛ امّا‎٬‎ در برخی از مواضع‎٬‎ شیوه بیان او<br />

زودفهم نیست و مباحث پیچیدهای که آورده گاه انسجام کافی ندارد و بسیاری از<br />

پیشفرضهای نظام او بیهوده و نابجاست.‏<br />

اختلاف المعجم و معیار الاشعار در مباحث مربوط به قافیه از آن است که نصیرالدّ‏ ین<br />

طوسی یوسفِ‏ عروضی را واضع علم قافیه در زبان فارسی میداند.‏ او از شمس قیس<br />

نامی نیاورده امّا برخی از نظریّات او را توصیف و نقد کرده است.‏ اصول نظام قافیه<br />

طوسی‎٬‎ در حقیقت‎٬‎ شقّ‏ ی دیگر از همان نظام شمس قیس است که تحت الشّ‏ عاع شهرت<br />

آن نظام قرار گرفته است.‏<br />

شمس فخری و محمّ‏ د عصّ‏ ار ‏(قرن هشتم هجری)‏‎٬‎ وحید تبریزی‎٬‎ جامی‎٬‎ واعظ<br />

کاشفی‎٬‎ و عطاءاهلل حسینی ‏(قرن نهم)‏‎٬‎ همه از شمس قیس پیروی کردهاند و آثار سپهر<br />

‏(اواخر قرن سیزدهم)‏ و نجفقلیمیرزا ‏(اوایل قرن چهاردهم)‏ و حتّی کتابهای درسی بر<br />

اساس آراءِ‏ او تألیف شده است‎٬‎ امّا شمسالدین محمّ‏ د آملی ‏(اواسط قرن هشتم)‏‎٬‎ در<br />

بخش قافیه دایرةالمعارف نفائس الفنون فی عرائس العیون ٬ ١١ و یوسف عزیزی ‏(نیمه اوّ‏ ل قرن<br />

نهم)‏‎٬‎ شارح قصیده مصنوع سلمان ساوجی‎٬‎ که بندهایی از شرح خود را به مبحث قافیه<br />

اختصاص داده است‎٬‎ برخلاف دیگران‎٬‎ از نصیرالدّ‏ ین طوسی پیروی کردهاند.‏ آملی<br />

برخی از فصلهای مربوط به قافیه را عیناً از معیار الاشعار نقل کرده‎٬‎ بیآنکه از طوسی نامی<br />

بیاورد.‏ واعظ کاشفی نیز‎٬‎ در برخی از موارد جزئی‎٬‎ نظر طوسی را بر شمس قیس رجحان<br />

نهاده است.‏ عطاءاهلل حسینی هم از آراءِ‏ طوسی نیک آگاه بوده و گرهگشاییهای مبتکرانه او<br />

را نقل کرده امّا آنها را نپذیرفته است.‏ محمّ‏ د سعداهلل مر ادآبادی معیار الاشعار طوسی را در<br />

‎١١‎)ریکّاردو زیپولی و استفانو پلّو به زودی ترجمه فصلهای مربوط به قافیه نفائس الفنون آملی‎٬‎ و مقایسه آن را با<br />

معیار الاشعار به چاپ خواهند رسانید.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

مقاله ١١٣<br />

پژوهش در فنّ‏ قافیه شعر فارسی<br />

کتاب میزان الافکار فی شرح معیار الاشعار ١٢ شرح کرده است.‏<br />

مکتب شمس قیس و مکتب نصیرالدّ‏ ین طوسی‎٬‎ هردو‎٬‎ برای بررسی تحوّ‏ ل تاریخی<br />

فنّ‏ قافیه در زبان فارسی اهمّیّت بسیار دارد امّا میان آنها تفاوتهایی است که محقّ‏ قان هردو<br />

را با هم نمیتوانند پذیرفت.‏ تفوّ‏ ق نظام شمس قیس‎٬‎ به عنوان کتاب مرجع و اسوه برترِ‏<br />

فنِّ‏ قافیه در زبان فارسی‎٬‎ تا کنون برقرار بوده است و به نظر میرسد که همین اعتقادِ‏ بیش<br />

از حدِّ‏ علما به شمس قیس موجب غفلت از آراءِ‏ بکر نصیرالدّ‏ ین طوسی شده باشد.‏ از<br />

دیگر دلایل مهجور ماندن نظریّه طوسی‎٬‎ در دوران اخیر‎٬‎ تردید در صحّ‏ ت انتساب<br />

معیارالاشعار به چنان دانشمندی بوده است.‏ امّا دلیل دقیق و بنیادیِ‏ به ثمر نرسیدن نظریّه<br />

او گویا مسئله ماهیّت وصل و ردیف و نقش آنها در قافیه باشد که‎٬‎ در نظام طوسی‎٬‎ حل<br />

نشده یا دستکم مبهم مانده است.‏ پیچیدگی روش طوسی و ابهام برخی از مباحث<br />

معیارالاشعار مانع پیروی و احیای مکتب او در قافیه شعر فارسی بوده است.‏<br />

©<br />

‎١٢‎)متن فارسی فصلهای مربوط به قافیه میزان الافکار‎٬‎ با تصحیح انتقادی محمّ‏ د فشارکی‎٬‎ و ترجمه و شرح آن<br />

به زبان ایتالیائی‎٬‎ به قلم استفانو پلّو‎٬‎ اخیراً‎٬‎ در ضمن نظریّ‏ ه قافیه در میزان الافکار محمّد سعداهلل مر ادآبادی ‏(ونیز<br />

‎٢٠٠٣‎م)‏‎٬‎ به کوشش استفانو پلّو منتشر شده است.‏


13N-MANT تح:‏ ١٣٨٣/٦/١٩ ن‎٤‎ C:7 ١١ ص ١٣:٥٠ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />

محل تصویر روی جلد کتابهای نقدشده


13N-MANT تح:‏ ١٣٨٣/٦/١٩ ن‎٤‎ C:7 ١١ ص ١٣:٥٠ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />

نگاهی به چاپی تازه از منطقالطیر<br />

رضا اشرفزاده ‏(دانشگاه آزاد اسلامی مشهد)‏<br />

منطقالطیر‎٬‎ شیخ فریدالدین عطّار نیشابوری‎٬‎ به اهتمام احمد خاتمی‎٬‎ سروش‎٬‎ تهران<br />

٦٣٧ ٬١٣٨٢ صفحه.‏<br />

منطقالطیر عطار نیشابوری از جمله مثنویهای رمزی عرفانی است که عطّار دستمایه<br />

اصلیِ‏ آن را از رسالة الطیرِ‏ غزالی گرفته و شاعرانه و زیبا آن را پرورده و به نظم کشیده است<br />

و الحق منظومهای بسیار دلکش آفریده است.‏<br />

تا کنون چندین چاپ از این کتاب به بازار ادب عرضه شده است که تازهترین آنها<br />

تصحیح دکتر احمد خاتمی و دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی است.‏<br />

قدیمترین نسخه خطّیِ‏ شناختهشده از منطقالطیر نسخه قونیه مورّخ بین ٦٤١ تا ٦٩٨<br />

است‎٬‎ که شادروان سیّد صادقِ‏ گوهرین آن را اساسِ‏ تصحیح متن انتقادی خود قرار داده<br />

بود ‏(منطقالطیر ٬١ مقدّ‏ مه‎٬‎ ص بیست و پنج).‏ قدمت این نسخه از قدیمترین نسخه مورد استفاده<br />

شادروان دکتر مشکور بیشتر است که تاریخ کتابت آن ‎٧٠٥‎ه است و به قول خود مصحّ‏ ح<br />

‏«افتادگی زیاد داشته و بعضی ابیات عمداً حذف شده است.»‏ ‏(منطقالطیر ٬٢ مقدمه‎٬‎ ص پنجاه و<br />

پنج)‏ و ازاینرو نسخه مجدی اساسِ‏ تصحیح قرار گرفته است ‏(همان‎٬‎ مقدمه‎٬‎ ص پنجاه و شش).‏<br />

نسخهای از منطقالطیر نیز که ذکاءالملک فروغی در ذیقعده ١٣١٩ چاپ کرده و<br />

مرحوم عبدالمجید مجدی سقزی اردلانی ملقّ‏ ب به ملکالکلام‎٬‎ از شعرا و دانشمندان<br />

اواخر دوره قاجار‎٬‎ تصحیح آن را ضمن مقابله با چند نسخه دیگر در سال ‎١٣٤٣‎ق به<br />

پایان برده نسخه معتبری است.‏ امّا تصحیح مذکور دو اشکال دارد:‏ یکی آنکه مشخّ‏ صات<br />

١١٥


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١١٦ نقد و بررسی<br />

نگاهی به چاپی تازه از منطقالطیر<br />

نسخههای مورد استفاده ذکر نشده و مسلماً قدیمترین نسخههای خطّی منطقالطیر‎٬‎<br />

ازجمله دو نسخه قونیه‎٬‎ جزو آنها نبوده است.‏ دیگر آنکه مرحوم مجدی شیوه تصحیح<br />

خود را معیّن نکرده است و معلوم نیست که آن تصحیحی انتقادی بوده یا ذوقی و<br />

التقاطی.‏ اصالتِ‏ تصحیح مشکور بر اساس نسخه مجدی محل تأمّل است.‏<br />

در مقایسه با این تصحیحات‎٬‎ به تصحیح دکتر رنجبر‎٬‎ بر اساس نسخهای که تاریخ آن<br />

را با تردید ٧٢٧ خواندهاند و با توجّ‏ ه به رسمالخط و خطِّ‏ نستعلیقِ‏ پخته آن تشخیص<br />

دادهاند باید در نیمه دوم قرن نهم تحریر یافته باشد ‏(منطقالطیر ٬٣ ص‎٨‎‏)‏ ‎٬‎ با همه اشکالاتش‎٬‎<br />

بیشتر میتوان اطمینان کرد.‏<br />

ظاهراً فروغی و مجدی و مشکور و احمد خوشنویس باید از نسخه مادر واحدی<br />

استفاده کرده باشند‎٬‎ که همان نسخه خطّی بازیافته مجدی متعلّق به کتابخانه ابنمسکویه<br />

اصفهان است.‏<br />

صرف نظر از تصحیح دکتر شفیعی کدکنی‎٬‎ که باید جداگانه نقد و بررسی شود‎٬‎ هنوز<br />

چاپ سید صادق گوهرین‎٬‎ چه از جهت شیوه تصحیح و چه از جهت اصالتِ‏ نسخه‎٬‎ با<br />

وجود بعضی بدخوانیهای متن‎٬‎ بهترین و قابلاطمینانترین متن چاپی به نظر میرسد.‏<br />

رسیدیم به منطقالطیر چاپ دکتر خاتمی‎٬‎ باید گفت که این تصحیح تا حدود زیادی<br />

کمغلط و با طرّ‏ احی زیبا و چشمنواز عرضه شده است.‏ کتاب حاوی چهار بخش مقدمه<br />

در دو بخش‎٬‎ متن‎٬‎ تعلیقات است.‏ در بخش اولِ‏ مقدمه‎٬‎ شرح حال و آثار عطّار درج و<br />

نسخه خطیِ‏ بازیافته مصحّ‏ ح به خط مولا عرب بن بلال ] شاید:‏ هلال]‏ قصّ‏ اب‎٬‎ مورّخ<br />

٧٩٣ یا ‎٨٩٣‎‎٬‎ معرفی و نسخههای چاپی و رمز نسخههای مورد استفاده ذکر شده است.‏<br />

در بخش دوم مقدمه‎٬‎ خلاصه منطقالطیر‎٬‎ برگرفته از دریای جانِ‏ هلموت ریتر‎٬‎ مندرج<br />

است.‏<br />

در شرح حال و آثار عطّار‎٬‎ از اثر ارزشمندِ‏ شادروان استاد فروزانفر‎٬‎ شرح احوال و نقد و<br />

تحلیل آثارِ‏ عطّار نیشابوری‎٬‎ استفاده شده است.‏ استاد بعضی از نکاتِ‏ حسّ‏ اس زندگی عطّار<br />

را با توجّ‏ ه بهخسرونامه گوشزد کردهاند که اخیراً‎٬‎ با دقّت نظر دکتر شفیعی کدکنی ) مختارنامه‎٬‎<br />

مقدمه‎٬‎ ص‎٥٨‎؛ زبور پارسی‎٬‎ مقدمه‎٬‎ ص‎٬(٣٩‎ معلوم شده است که این خسرونامه ‏(تصحیح سهیلی<br />

خوانساری‎٬‎ زوّ‏ ار‎٬‎ تهران ١٣٥٥) از عطّار نیشابوری نیست و خسرونامه عطّار نیشابوری باید<br />

همان الٰهینامه باشد.‏ مصحّ‏ حِ‏ گرامی به این معنی وقوف و توجه داشته‎٬‎ مع الوصف


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نقد و بررسی ١١٧<br />

نگاهی به چاپی تازه از منطقالطیر<br />

استنباطات استاد فروزانفر را نقل کرده ) Ä مقدمه‎٬‎ صفحات ٢٧) ٬٢٦ ٬٢١ ٬٢٠ و مصیبتنامه‎٬‎<br />

الٰهینامه‎٬‎ اسرارنامه‎٬‎ مختارنامه‎٬‎ مقامات طیور یا منطقالطیر‎٬‎ خسرونامه‎٬‎ جواهرنامه‎٬‎ شرح القلب‎٬‎ و<br />

دیوان قصاید و غزلیات را آثار منظوم مسلّم عطّار شمرده است ‏(مقدّ‏ مه‎٬‎ ص‎٤٧‎‏).‏ مصحّ‏ ح در این<br />

باب حتی با توجه به مقدّ‏ مه مختارنامه چاپ شفیعی کدکنی ‏(ص‎٧٠‎‏)‏ که در آن آمده است:‏<br />

‏«جواهرنامه و شرح القلب که هر دو منظوم بودند از سرِ‏ سودا نامنظوم ماند که حرق<br />

‏(خرق)‏ و غَ‏ سلی بدان راه یافت.» این دو را نیز در آثار منظوم عطار جای میدهد.‏<br />

در بخش اول مقدمه ‏(ص‎٬(٣٦‎ درباره روشِ‏ تصحیح‎٬‎ آمده است:‏ ‏«مقابله بر اساس<br />

نسخه خطّی کتابخانه ابنمسکویه اصفهان و نسخههای چاپی فروغی‎٬‎ مشکور‎٬‎ گوهرین‎٬‎<br />

رنجبر و نسخههای مورد استناد آنها صورت گرفته»؛ از اینجا معلوم میگردد که مصحّ‏ ح<br />

نسخه مجدی و نسخه مُصَ‏ حَّ‏ حِ‏ گارسن دوتاسی را ندیده و فقط از طریق چاپهای<br />

منطقالطیر غالباً چاپ مشکور ضبط آنها را نقل کرده است.‏ مصحّ‏ ح‎٬‎ از میان نسخهها‎٬‎<br />

نسخه مشکور را‎٬‎ به دلیل افزونی شمار و صحت و قدمت بیشتر آن‎٬‎ اساس قرار داده<br />

است.‏ باید متذکر شد که قدیمترین نسخه مورد استفاده گوهرین نسخه قونیه ٤٦٩٦<br />

بیت‎٬‎ چاپ رنجبر ٤٥٦٩ بیت‎٬‎ چاپ گارسن دوتاسی ٤٦٤٧ بیت و نسخه دکتر خاتمی<br />

٤٩١٦ بیت دارد که قاعدتاً باید ابیاتی یا حکایاتی به آن افزوده شده باشد.‏ خود دکتر<br />

مشکور هم قدیمترین نسخهها را در اختیار نداشته و نسخه مجدی را اساس قرار داده و<br />

اساس تصحیح مجدی نسخه فروغی بوده و سایر نسخههای مورد استفاده او معرّ‏ فی<br />

نشده است.‏ مصحّ‏ ح در استفاده از چاپ مشکور نیز ذوق شخصی را دخالت داده و‎٬‎<br />

درواقع‎٬‎ با اختیار شیوه التقاطی از روش تصحیح انتقادی عمًال عدول کرده است که<br />

نمونههای زیر شاهد آن است.‏<br />

بیت ٤٧<br />

باد و خاک و آتش و آب آورد سرِ‏ خویش از جمله بیرون آورد<br />

و در حواشی‎٬‎ نسخهبدل ‏«تاب آورد»‏ را ذکر کردهاند.‏ همین بیت در چاپ مشکور<br />

‏(منطقالطیر‎٬٢‎ ص‎٤‎‏)‏ چنین است:‏<br />

باد و خاک و آتش و آب آورد سرِّ‏ خویش از جمله در تاب آورد<br />

و در چاپ گوهرین و رنجبر:‏<br />

باد و خاک و آتش و خون آورد سرِّ‏ خویش از جمله بیرون آورد


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١١٨ نقد و بررسی<br />

نگاهی به چاپی تازه از منطقالطیر<br />

چنانکه ملاحظه میشود در ضبط خاتمی بیت قافیه ندارد و ضبطهای مشکور و گوهرین<br />

و رنجبر‎٬‎ با وجود اختلاف‎٬‎ قافیه دارند.‏<br />

بیت ٦٩<br />

تو ببینی این خرد را گم کنی جمله او بینی و خود را گم کنی<br />

که در بقیه نسخهها‎٬‎ از جمله چاپ مشکور ‏(همان‎٬‎ ص‎٬(٥‎ گر ببینی...‏ ضبط شده است و<br />

ترجیحِ‏ وجه ضبطِ‏ ‏«تو ببینی»‏ روشن نیست.‏<br />

بیت ٧٢<br />

جان نهان در جسم و تو در جان نهان ای نهان اندر نهان اندر نهان<br />

که مصرع دوم‎٬‎ در بقیه نسخهها‎٬‎ از جمله چاپ مشکور ‏(همان‎٬‎ ص‎٬(٦‎ ای نهان اندر نهان ای<br />

جانِ‏ جان ضبط شده است.‏ باید افزود که‎٬‎ در انتخاب مصحّ‏ ح‎٬‎ قافیه تکراری و از نوع ایطاء<br />

جلی است که از عیوب مسلّم شعر شمرده میشود.‏<br />

بیت ٨٩<br />

کوه را صد عقبه در راه آمده پای در گل تا کمرگاه آمده<br />

این بیت در چاپ مشکور ‏(همان‎٬‎ ص‎٧‎‏)‏<br />

کوه را صد عقبه در رَ‏ ه مانده پای در گل تا کمرگه مانده<br />

ضبط شده و به احتمال قوی ضبط چاپ خاتمی تصرّف کاتبان است که به خیال خود<br />

خواستهاند قافیه را اصلاح کنند و‎٬‎ به حکم قاعده lectio difficilior ‏(قرائت دشوار)‏‎٬‎<br />

ضبط چاپ مشکور باید مرجّ‏ ح شمرده شود.‏<br />

بیت ١١٥<br />

صد هزاران طور‎٬‎ از جان برتر است هرچه خواهی گفت‎٬‎ او زان برتر است<br />

که در چاپ مشکور ‏(همان‎٬‎ ص‎٨‎‏)‏ صد هزار اطوار...‏ آمده است.‏<br />

بیت ١٢١<br />

چون نبرد از انبیا و از رُسُ‏ ل هیچ کس یک جزو از آن دریای کُل<br />

که در چاپ مشکور ‏(همان‎٬‎ ص‎٨‎‏)‏ مصرع دوم به صورت<br />

ضبط شده است.‏<br />

بیت ١٤٢<br />

هیچ کس یک جزو پی از کُلبه کُل<br />

جان بلندی یافت تن پستی ز خاک مجتمع شد خاک پست و جانِ‏ پاک<br />

که در همه نسخههای دیگر‎٬‎ از جمله چاپ مشکور ‏(همان‎٬‎ ص‎٬(١٠‎ جان بلندی داشت...‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نقد و بررسی ١١٩<br />

نگاهی به چاپی تازه از منطقالطیر<br />

ضبط شده است.‏<br />

بیت ٢٨٩٩<br />

چون ز حُ‏ ب باشد ادب حرمت رواست<br />

یک نَفَس گستاخیی از وی رواست<br />

که مصرع اول در چاپ مشکور ‏(همان‎٬‎ ص‎١٨٢‎‏)‏ چون ز چپ باشد ادب حرمت ز راست ضبط<br />

شده است و انتخاب خاتمی بر اساس دو نسخه دارای عیب مسلّم قافیه است.‏<br />

شواهدی که ذکر شد نمونه و مسطوره اختیارات ذوقی مصحّ‏ ح است که مطابقت تامّ‏<br />

چاپ او را با هیچیک از نسخههای خطّی و چاپی موجود تضمین نمیکند.‏ بهتر آن میبود<br />

که نسخه خطّیِ‏ بازیافته ایشان که در سال ١٣٣٦ به تصحیح فروغی چاپ شده و چاپ<br />

چهارم آن در سال ١٣٤٧ به نفقه کتابفروشی تأییدیه اصفهان منتشر گردیده به همان<br />

صورت اصلی اساس قرار میگرفت و نسخهبدلها بدون تصرّف نقل میشد تا خصلت<br />

انتقادی تصحیح مخدوش نگردد.‏<br />

امّا در مورد تعلیقات یادآور میشویم که شادروان دکتر مشکور و سید صادق گوهرین<br />

همچنین دکتر انزابینژاد و دکتر قرهبگلو که مشترکاً منطقالطیری بر اساس نسخههای<br />

چاپی به چاپ رساندهاند حواشی و تعلیقاتی در شرح بعضی مشکلات لغوی یا<br />

محتوائیِ‏ منطقالطیرِ‏ چاپِ‏ خود نوشتهاند.‏ گزیدههایی از منطقالطیر نیز به همراه توضیحات<br />

به چاپ رسیده است.‏ تعلیقات چاپ دکتر خاتمی بیشتر در حدِّ‏ اشاره به آیه یا حدیث‎٬‎ یا<br />

ذکر معنی لغاتِ‏<br />

مثًال درباره بیت ١:<br />

آمده است:‏<br />

بعضی از ابیات پیچیده است و همواره گرههای اصلی را نمیگشاید.‏<br />

آفرین جانآفرین پاک را<br />

آنکه جان بخشید و ایمان خاک را<br />

مصراع دوم اشاره دارد به آیه شریفه ثُمَّ‏ سَ‏ وّ‏ یٰهُونَفَخَ‏ فیه مِن روحِ‏ ه.‏ آنگاه او را درستاندام کرد<br />

و از روح خویش در او دمید.‏ ‏[سوره سجده (٣٢): ٩] ١ ‏(ص‎٤٣٩‎‏)‏<br />

که این توضیح بخشی از مشکل بیت را میگشاید‎٬‎ امّا هنوز مشکل ‏«ایمان بخشیِ‏ «<br />

خداوند به ‏«خاک» در جنب ‏«جان بخشیدن»‏ به آن باقی است.‏<br />

‎١‎)بهتر میبود نشانی آیه بلافاصله پس از آن بیاید نه پس از ترجمه.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٢٠ نقد و بررسی<br />

نگاهی به چاپی تازه از منطقالطیر<br />

درباره بیت ٧:<br />

مُهره انجُ‏ م ز زرّین حُ‏ قّه ساخت با فلک در حقّه هرشب مُهره باخت<br />

تنها آوردهاند:‏ ‏«حُ‏ قّ‏ ه:‏ جعبه طلا و جواهر»‏ ‏(ص‎٤٣٩‎‏)‏ و خود را از توضیح اصطلاحات<br />

شعبدهبازی ‏(مهره‎٬‎ حقّ‏ ه)‏ و اشاره به همین مضمون در حافظ ‏(صوفی نهاد دام و سرِ‏ حقّه باز<br />

کرد/‏ بنیادِ‏ مکر با فلکِ‏ حقّهباز کرد)‏ معاف داشتهاند.‏<br />

درباره بیت ١٤٠:<br />

باش چشماروی او امروز‎٬‎ تو بعد از آن فردا سپندش سوز‎٬‎ تو<br />

نوشتهاند:‏<br />

چشماروی:‏ تعویذی که به جهت دفع چشمزخم ‏(از انسان‎٬‎ حیوان‎٬‎ باغ‎٬‎ خانه و...)‏ سازند‎٬‎<br />

حرز).‏ ‏(ص‎٤٤٤‎‏)‏ ٢<br />

در توضیح بیت ٣٢٦:<br />

سنگی از وی قدر و رفعت یافته پس یمیناهلل خلعت یافته<br />

نوشتهاند:‏ ‏«سنگی:‏ منظور حجرالاسود است.»‏ ‏(ص‎٤٥٠‎‏)‏ و به حدیث حجرالاسودِ‏ یمیناهلل<br />

اشارهای نکردهاند.‏<br />

درباره بیت : ٣ ٤٠٨<br />

در تحیّر طفل میزد دست و پا آب بردش تا به ناوِ‏ آسیا<br />

‎٢‎)شادروان دکتر احمدعلی ر جائی‎٬‎ در وصف چشمارو‎٬‎ آورده است:‏ در ماههای آخر سال‎٬‎ خاصّ‏ ه اسفندماه‎٬‎<br />

رسم است که بر روی کوزهای یا سبویی سفالین‎٬‎ نقش چهره آدمی را با چشم و رویی هرچه زیباتر رسم میکنند و<br />

آن قسمت را که در پشت قرار دارد و منقّ‏ ش نیست و همچنین بالای آن را با پارچههای رنگین میپوشانند و<br />

میآرایند و این سفالِ‏ آر استه است که چشمارو نام دارد ‏(چشم+‏ الف واسطه+‏ رو).‏ در طول مدّ‏ تی که چشمارو<br />

ساخته شده است‎٬‎ برای دفع چشمزخم از اهل خانه و اموال و باغ و کشت‎٬‎ در آن سکههای سفید و سیاه<br />

میریزند و در شب چهارشنبهسوری ‏(آخرین چهارشنبه اسفندماه)‏‎٬‎ پیش از آنکه آتشبازی و پرش از روی آتش<br />

صورت گیرد‎٬‎ آن را از بامِ‏ خانه به کوچه میافکنند؛ چشمارو در هم میشکند و از سکّ‏ ههای سپید و سیاهش<br />

منتظران و گذرندگان برخوردار میشوند.‏ ‏(ر جائی‎٬‎ ص‎٣٩٦‎‏)‏<br />

عطّار نیشابوری ساختن چشمارو را چنین توصیف میکند ‏(اسر ارنامه‎٬‎ ص‎٩٨‎‏):‏<br />

سفالی را بیارایند زیبا فرو پوشند او را شَ‏ عر و دیبا<br />

کنند از حیله چشماروی آغاز که چشماروی دارد چشم بد باز<br />

ِ<br />

اگر شخصی ببیند رویش از دور چنان داند که پیدا شد یکی حور<br />

چو خلقانش ببینند از در و بام در اندازندش از بالا سر انجام.‏<br />

‎٣‎)در متن‎٬‎ شماره بیت ٤١٠ است.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نقد و بررسی ١٢١<br />

نگاهی به چاپی تازه از منطقالطیر<br />

نوشتهاند:‏ ‏«ناو:‏ هر چیز درازِ‏ میانخالی‎٬‎ جوی آب‎٬‎ نهر»‏‎٬‎ که بهتر میبود ‏«ناوِ‏ آسیا»‏ را معنی<br />

میکردند نه ‏«ناو»‏ مطلق را.‏<br />

درباره بیت ٤٩٦:<br />

آن که کاری جز بهحق یک دم نکرد تا به زانوبند اشتر کم نکرد<br />

نوشتهاند:‏ ‏«اشاره دارد به حدیثی از پیامبر ‏(ص):‏ اِعْقِلها و تَوَ‏ کَّل.‏ یعنی زانوبند به آن بزن‎٬‎ سپس توکّل کن».‏<br />

‏(ص‎٤٥٧‎‏)‏<br />

این مطلب را گوهرین‎٬‎ در تعلیقات منطقالطیر ‏(منطقالطیر‎٬١‎ ص‎٬(٢٩٣‎ مفصّ‏ لتر و با ذکر<br />

سند‎٬‎ از ترجمه رساله قشیریه ‏(ص‎٧٦‎‏)‏ نقل کرده است.‏ این بیت درباره ابوبکر و مناقب او در<br />

منطقالطیر آمده است و ربطی به توکل و شتربستن ندارد بلکه اشاره به اهلِ‏ رِ‏ دّه یا به قول<br />

تاریخنویسان ‏«مرتدّ‏ ین»‏ است که در خلافت ابوبکر از پرداختن زکات خودداری کردند.‏<br />

ابوبکر با تهدید به آنها گفت:‏ ‏«و اهللِ‏ لَوْ‏ مَنَعونی عِ‏ قاًال ممّا آذی رَ‏ سُ‏ ولُ‏ اهلل ‏(ص)‏ لَقاتَلْتُهُ‏ م<br />

بالسَّ‏ یفِ‏ ». (Ä تاریخ بناکتی‎٬‎ ص‎٩١‎‏)‏ ٬ ‏«قسم به خدا‎٬‎ اگر زانوبند اشتری از آنچه به رسول خدا<br />

‏(ص)‏ میدادند از من دریغ کنند‎٬‎ با شمشیر با آنها میجنگم».‏<br />

درباره بیت ‎٥٦٥‎:‏<br />

خواجه گفتی:‏ چه فتاده است ای علی شر تو را یخنی نهاده است ای علی<br />

صورت درست بیت در چاپهای گوهرین و رنجبر به این صورت است:‏<br />

... خواجه گفتی چه فتاده است ٤ ای علی آنِ‏ تو یخنی نهاده است ٤ ای علی<br />

و در چاپ انزابی و قرهبگلو:‏<br />

خواجه گفتی چه فتاده است ای علی شَ‏ ه تو را یخنی نهاده است ای علی<br />

‏(مأخذ این ضبط ذکر نشده است.)‏<br />

گوهرین معنی یخنی را از فرهنگها نقل و بیشتر بر خوراکی بودن آن تأکید کرده و معنی<br />

بیت را مسکوت گذاشته است.‏ انزابینژاد ‏(منطقالطیر ‎٬٤‎ ص‎٢٣٥‎‏)‏ آورده است:‏<br />

یخنی نهادن:‏ ذخیره نهادن.‏ مفهوم:‏ خداوند تو را سخنی ‏[ظاهراً غلط مطبعی به جای ‏«یخنی»]‏<br />

آماده کرده که به مُردن شتاب داری؟<br />

در چاپ خاتمی ‏(ص‎٤٥٨‎‏)‏ آمده است:‏<br />

یخنی:‏ ذخیره طعامی معروف.‏ گوشت پختهشده و گرم و سرد را گویند.‏<br />

‎٤‎)صورت نوشتاری ‏«فتادست»‏ و ‏«نهادست»‏ مرجّ‏ ح به نظر میرسد.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٢٢ نقد و بررسی<br />

نگاهی به چاپی تازه از منطقالطیر<br />

آنچه مسلم است‎٬‎ صورت بیت در نسخه گوهرین و رنجبر صحیحترین صورتهاست.‏<br />

دیگر اینکه یخنی نهادن در فرهنگها بدین معانی آمده است:‏ ذخیره نهادن ‏(نفیسی)؛ ذخر‎٬‎<br />

ادّخار ) منتهیالارب)؛ الزُّ‏ خر ‏(دستور الاخوان)؛ پسانداز کردن ‏(لغتنامه).‏ در بیت نیز به همین<br />

معنی است و جنبه خوراکی اصًال ندارد.‏ برای معنی بیت کافی است که به دو بیت پیش از<br />

آن نظری بیندازیم:‏<br />

حیدرِ‏ کرّار غم خوردی بسی<br />

از صحابه گر شدی کشته کسی خوار شد بر چشم من جانِ‏ عزیز<br />

تا چرا من هم نگشتم کشته نیز آنِ‏ تو یخنی نهادست ای علی<br />

خواجه گفتی چه فتادست ای علی میگوید:‏ ‏«از یارانِ‏ رسول اکرم هر کس شهید میشد‎٬‎ حیدر کرّ‏ ار بسیار غم میخورد که<br />

چرا من کشته و شهید نشدم‎٬‎ این جانِ‏ گرامی به چشم من خوار شده است.‏ حضرت<br />

رسول میفرمود:‏ ای علی‎٬‎ چیزی نشده است‎٬‎ شهادت را برای تو ذخیره کردهاند».‏<br />

درباره بیت ١٣٧٤:<br />

چون حریفِ‏ آبِ‏ دندان دید شیخ لعلِ‏ او در حقّه خندان دید شیخ...‏<br />

نوشتهاند:‏<br />

آبدندان:‏ حریف گول‎٬‎ شخصی که همیشه در قمار از او توان برد.‏ به معنی نوعی حلوا و<br />

شیرینی که از آرد سفید و روغن و قند سازند نیز آمده است.‏<br />

که تنها معنی اول ‏(«سادهلوح و سلیمدل»‏Ä لغتنامه دهخدا)‏ مراد است که‎٬‎ با آن‎٬‎ معنی بیت<br />

چنین میشود:‏ ‏«چون شیخ‎٬‎ حریف خود را دختر ترسا را سادهلوح و سلیمدل دید و<br />

دید که او پوستخند خنده زیرلبی میزند‎٬‎ آتشی از شوق در جانش فتاد».‏<br />

بیت ٣٦٤٢:<br />

چون قلندرها چنانش یافتند آببردهی عقل و جانش یافتند...‏<br />

این بیت مربوط به حکایتی است که عربی بر قلندرخانه میگذرد و در یک نَدَ‏ ب<br />

پاکباخته میشود و ‏«از قلندرْ‏ عور سر بیرونش»‏ میدهند . ٥<br />

در چند جای این داستان‎٬‎ لفظ قلندر و ترکیبات آن قلندری‎٬‎ قلندرراه‎٬‎ قلندرجای‎٬‎<br />

قلندریان آمده است.‏ صورت درست داستان‎٬‎ همان است که در چاپ گوهرین ‏(منطقالطیر‎٬١‎<br />

ص‎١٩١‎‏)‏ آمده است.‏<br />

‎٥‎)قلندر به معنی ‏«جایباشِ‏<br />

قلندران»‏ و سرِ‏ کسی را بیرون دادن به معنی ‏«بیرون کردن کسی ر ا»ست.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نقد و بررسی ١٢٣<br />

نگاهی به چاپی تازه از منطقالطیر<br />

لنگر و قلندر محل اجتماع قلندریان بوده است و قلندری ‏(منسوب به قلندر)‏ به معنی<br />

‏«قلندرنشین»‏ است و ‏«درویشِ‏<br />

این کویِ‏ ملامت است و میدانِ‏ هلاک<br />

مردی باید قلندری دامنچاک<br />

در اسرار التوحید نیز قلندری به همین معنی آمده است:‏<br />

من دانْ‏ گیونیم داشتم حبّه کم<br />

بر بربطِ‏ من نه زیر ماندست و نه بم<br />

بیقید»‏ را قلندری میگفتند.‏ مثًال احمد غزالی میگوید:‏<br />

وین راهِ‏ مقامرانِ‏ بازنده پاک<br />

تا برگذرد عیاروار و ناپاک<br />

دو کوزه بنی خریدهام پاره کم<br />

‏(سوانح العشّ‏ اق‎٬‎ ص‎٩‎‏)‏<br />

تا کی کوی قلندریّ‏ و غمْ‏ غمْ‏<br />

‏(اسرار التوحید‎٬‎ ج‎٬١‎ ص‎٧٣‎‏)‏<br />

عطّار نیشابوری در سایر آثارش نیز کلمه قلندری را به معنی ‏«لنگرنشین»‏ و قلندر را به<br />

معنی ‏«جایباشِ‏ رندان و قلندریان»‏ آورده است؛ مثًال‎٬‎ در رباعی ذیل‎٬‎ لفظِ‏ قلندر‎٬‎ در<br />

مقابل مسجد آمده است:‏<br />

گه نعرهزنِ‏ قلندرت خواهم بود<br />

گر جان و دلم به باد برخواهی داد<br />

و‎٬‎ در رباعی دیگر‎٬‎ قرینه و مطابق با صومعه آمده است:‏<br />

زین درد که جز غصّ‏ ه جان میندهد<br />

آن آهِ‏ به صدق کز قلندر خیزد<br />

در دیوان نیز‎٬‎ قلندر به همین معنی ‏«لنگر»‏ به کار رفته است:‏<br />

در قلندر چند قُرّ‏ ائی کنی<br />

گه در مسجد مجاورت خواهم بود<br />

من از دل و جان خاکِ‏ درت خواهم بود<br />

جز دردِ‏ قلندری امان میندهد<br />

در صومعه هیچ کس نشان میندهد<br />

نقدِ‏ جان درباز قرّ‏ ائی بس است<br />

) مختارنامه‎٬‎ ص‎١٤٤‎‏)‏<br />

‏(همان‎٬‎ ص‎٢٠٨‎‏)‏<br />

) دیوان عطار‎٬‎ ص‎٥٢‎‏)‏<br />

و باز:‏ ای پیرِ‏ خراباتی رختت به قلندر کش دل از دو جهان برکن دُردی بهبر اندرکش<br />

‏(همان‎٬‎ ص‎٤٥٥‎‏)‏<br />

بنابراین‎٬‎ ترکیباتی چون راهِ‏ قلندر ٬ ٦ کوی قلندر ٬ ٧ بازارِ‏ قلندر ٬ ٨ که در اشعار شعرای عارف<br />

‎٦‎)سنائی گفته است:‏<br />

معشوق مرا رهِ‏ قلندر زد زان راه به جانم آتش اندر زد<br />

) دیوان سنائی‎٬‎ ص‎١٣٥‎‏)‏<br />

‎٨‎) دیوان عطار‎٬‎ ص‎٤١‎.‏<br />

‎٧‎)اسرار التوحید‎٬‎ ص‎٧٣‎‏.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٢٤ نقد و بررسی<br />

نگاهی به چاپی تازه از منطقالطیر<br />

آمده است‎٬‎ به معنی ‏«راهی که به قلندر لنگر منتهی میشود»‏ یا ‏«بازاری که در آن<br />

قلندر لنگر قرار دارد»‏ بوده است.‏ در همین حکایت خواه در جاهایی که ضبط تغییر<br />

داده شده خواه در جاهایی که امکان تصرف در ضبط وجود نداشته قلندر باز به همان<br />

معنای ‏«باشگاه قلندریان»‏ به کار رفته است:‏<br />

اوفتادم بر قلندر ناگهی ‏(بیت‎٣٦٥١‎‏)‏<br />

گفت میرفتم خرامان در رهی گفت وصفاین است و بس قالاندرآ ‏(بیت‎٣٦٥٤‎‏)‏ ٩<br />

گفت وصفِ‏ آن قلندر کن مرا به لحاظ معرفی منابع و مآخذ نیز از جهات فنّی اشکالهایی دیده میشود‎٬‎ از جمله<br />

نقص یا نادرستی مشخصات کتابشناسی و اینکه مشخّ‏ صاً در کجا چه منبعی استفاده<br />

شده است.‏ از محاسن این چاپ کشفالابیات آن است.‏<br />

منابع<br />

اسرار التوحید فی مقامات شیخ ابوسعید‎٬‎ محمد بن منوّ‏ ر‎٬‎ تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی‎٬‎ آگاه‎٬‎ تهران ‎١٣٦٦‎؛<br />

اسر ارنامه‎٬‎ عطّار نیشابوری‎٬‎ تصحیح سید صادق گوهرین‎٬‎ انتشارات صفیعلیشاه‎٬‎ تهران ‎١٣٤٨‎؛<br />

تاریخ بناکتی ) روضة اولیالالباب فی معرفة التواریخ و الانساب)‏‎٬‎ فخرالدین ابوسلیمان داود بناکتی‎٬‎ به کوشش<br />

جعفر شعار‎٬‎ انجمن آثار ملی‎٬‎ تهران ‎١٣٤٨‎؛<br />

ترجمه رساله قشیریه تألیف ابوالقاسم قشیری‎٬‎ به کوشش بدیعالزمان فروزانفر‎٬‎ چاپ دوم‎٬‎ انتشارات علمی و<br />

فرهنگی‎٬‎ تهران ‎١٣٦١‎؛<br />

دیوان سنائی‎٬‎ به کوشش مدرّس رضوی‎٬‎ انتشارات کتابخانه سنائی‎٬‎ تهران‎٬‎ بیتا؛<br />

دیوان عطّار‎٬‎ تصحیح تقی تفضّ‏ لی‎٬‎ چاپ سوم‎٬‎ مرکز انتشارات علمی و فرهنگی‎٬‎ تهران ‎١٣٦٣‎؛<br />

رجائی‎٬‎ احمدعلی‎٬‎ ‏«چشمارو»‏‎٬‎ مجله دانشکده ادبیات مشهد‎٬‎ سال اوّ‏ ل‎٬‎ شماره‎٬٤‎ زمستان‎٬١٣٤٤‎ص ‎٤٠٣-٣٩٦‎؛<br />

زبور پارسی‎٬‎ محمدرضا شفیعی کدکنی‎٬‎ چاپ اوّ‏ ل‎٬‎ آگه‎٬‎ تهران ‎١٣٧٨‎؛<br />

سوانح العشّ‏ اق‎٬‎ احمد غزالی‎٬‎ تصحیح نصراهلل پورجوادی‎٬‎ بنیاد فرهنگ ایران‎٬‎ تهران ‎١٣١٩‎؛<br />

مختارنامه‎٬‎ عطار نیشابوری‎٬‎ تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی‎٬‎ زوّ‏ ار‎٬‎ تهران ‎١٣٥٨‎؛<br />

منطقالطّیر ٬١ تصحیح سید صادق گوهرین‎٬‎ چاپ دوم‎٬‎ بنگاه ترجمه و نشر کتاب‎٬‎ تهران ‎١٣٤٨‎؛<br />

٬٢ تصحیح محمدجواد مشکور‎٬‎ چاپ چهارم‎٬‎ کتابفروشی تهران‎٬‎ تهران ‎١٣٥٣‎؛<br />

٬٣ تصحیح احمد رنجبر‎٬‎ چاپ اوّ‏ ل‎٬‎ اساطیر‎٬‎ تهران ‎١٣٦٦‎؛<br />

٬٤ تصحیح رضا انزابینژاد و سعید قرهبگلو‎٬‎ چاپ اوّ‏ ل‎٬‎ جامی‎٬‎ تهران ١٣٧٩.<br />

©<br />

‎٩‎)برای شواهد دیگر Ä مقاله راقم این سطور با عنوان ‏«قلندر‎٬‎ جایباشِ‏ قلندریان»‏‎٬‎ مجله دانشکده ادبیات و<br />

علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد‎٬‎ سال‎٬٢٨‎ شماره‎١‎ و‎٬٢‎ بهار و تابستان ٬١٣٧٤ ص‎٦٤-٥١‎.‏


١٣٨٣/٨/٢٦ 17N-KAMA ن‎٣‎ ٣ C:7 ZAR76 ص ١٣:٥٠ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />

کمال در تحقیق<br />

حبیب برجیان<br />

جستارهایی در تاریخ علوم دوره اسلامی‎٬‎ هوشنگ اعلم‎٬‎ بنیاد دایرةالمعارف اسلامی‎٬‎<br />

تهران ٤٩٦ ٬١٣٨١ صفحه.‏<br />

کتاب مشتمل است بر مقدمه مؤلف و پنجاه مقاله از او که سابقاً در پنج مجلّد اول<br />

‏(حروف ب و پ)‏ دانشنامه جهان اسلام درج شده بود و اکنون بنیاد دایرةالمعارف اسلامی‎٬‎<br />

برای قدردانی از نویسنده آنها و هم به مناسبت تجلیلی که پارسال از او به عمل آورد‎٬‎ این<br />

مجموعه نفیس را جداگانه منتشر کرده است.‏<br />

گیاهشناسی و تاریخ گیاهان دارویی موضوع اکثر مقالههای کتاب است‎٬‎ مانند بادام‎٬‎<br />

بادآورد‎٬‎ بادرنگ‎٬‎ بادنجان‎٬‎ برنج‎٬‎ بلوط‎٬‎ بنفشه‎٬‎ به‎٬‎ بید‎٬‎ پسته شامی (= بادام زمینی)؛ مبحث<br />

طب و داروشناسی مشتمل است بر مقالاتِ‏ باد‎٬‎ بخار‎٬‎ بخور مریم‎٬‎ بَدَ‏ ل‎٬‎ بَرَص‎٬‎ بنگ‎٬‎ بول‎٬‎<br />

پادزهر‎٬‎ پزشکی ‏(فقط بررسی لغتِ‏ ‏«پزشکی»)‏‎٬‎ و نیز پزشکان و داروشناسان:‏ بَ‏ دیغورَس‎٬‎<br />

بُلغاری‎٬‎ بولُس‎٬‎ بیرونی و رسالهاش بُرءالسّ‏ اعة؛ مقالات در حوزه جانورشناسی ذیل عناوین<br />

ببر‎٬‎ بز‎٬‎ بلبل‎٬‎ بلدرچین‎٬‎ بوتیمار‎٬‎ بوقلمون‎٬‎ بوم آمده است.‏<br />

امتیاز این مجموعه در جامعیت آن است.‏ نویسنده دانشمندِ‏ مقالهها به این بسنده<br />

نمیکند که قدما درباره گیاه یا جانورِ‏ مورد بحث چه نوشتهاند‎٬‎ چه مایه بر سرچشمه<br />

هندی یا یونانی خود متکی بودهاند و بر آرای پیشینیان چه افزودهاند‎٬‎ در شناخت فلان<br />

دارو یا بیماری چه اندازه در پندارهای خرافی درجا زدهاند و کدامیک به دانش حقیقی<br />

نزدیک شدهاند یا بدان دست یافتهاند‎٬‎ توصیف ایشان از فلان گیاه و طبقهبندی فلان<br />

١٢٥


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٢٦ نقد و بررسی<br />

کمال در تحقیق<br />

جانور با کدام گونهها در علم کنونی متناظر است.‏ در حقیقت‎٬‎ دایره شمول مقالات از<br />

‏«تاریخ علوم دوره اسلامی»‏‎٬‎ عنوانی که بر مجموعه نهادهاند‎٬‎ بس فراتر میرود.‏ دانش<br />

کنونی درباره فلور یا گیای آسیای غربی نیز در کتاب مندرج است:‏ محل رویش هر گیاه‎٬‎<br />

گونههای آن‎٬‎ شرایط اقلیمی پرورش‎٬‎ کاشت و داشت و برداشت محصولات‎٬‎ صادرات و<br />

واردات و جز آن.‏ اگر مؤلف به جغرافیای طبیعی فلات ایران اشراف نداشت یا از تاریخ<br />

بازرگانی اقیانوس هند و دریای مدیترانه اطلاع کافی حاصل نمیکرد‎٬‎ مقالهها بدین پایه و<br />

مایه که هست نمیبود.‏ اگر بخواهیم بدانیم که درباره فلان درخت یا گل در حوزه ادب<br />

فارسی چه آمده یا در کتب آسمانی چه نوشته شده یا آنکه بَهمان پرنده در فولکلور و<br />

پندار مردم چه بازتابی یافته و ریشه پندارها در کجاست‎٬‎ مراجعه به این کتاب<br />

مشکلگشاست.‏ فهرست اعلام و ‏«نمایه واژگان عام»‏ که در پایان کتاب آمده راهنمای<br />

رسیدن به مطلب دلخواه است.‏<br />

از همه مهمتر بررسی زبانشناختی واژگان است.‏ نهتنها مدخلها بلکه دیگر نامهای<br />

مربوط به موضوع مقاله‎٬‎ همچون لغت‎٬‎ مورد مطالعه اشتقاقی قرار گرفته است.‏<br />

ِ<br />

خاصِ‏<br />

تریاک و نوش و نوشدارو نیز پرداخته شده و‎٬‎<br />

بهعنوان مثال‎٬‎ ذیل پادزهر به ریشهشناسیِ‏<br />

ذیل بوم و بلدرچین و بید ٬ برای گونههای متعدد هریک‎٬‎ دهها نام خاص ایرانی و سامی<br />

بهمطالعه گرفته شده و دامنه ریشهیابی‎٬‎ علاوه بر زبانهای متروک ایرانی‎٬‎ گاه تا<br />

سنسکریت و هندواروپایی نیز رسیده است.‏ نیز زبانها و گویشهای زنده ایرانی مورد<br />

توجه خاص مؤلف بوده و آشنائیِ‏ او با مازندرانی و گیلکی‎٬‎ که در ثروتِ‏ کلمات و کثرت<br />

واژگانِ‏ متعلق به گیاهان و جانوران‎٬‎ در میان همه زبانهای ایرانی‎٬‎ حایز مقام اوّ‏ لاند‎٬‎ بر بُعد<br />

تاریخی تطبیقیِ‏ پژوهشِ‏ اشتقاقی بس افزوده است.‏ اما این پژوهش به تطوّ‏ ر ظاهرِ‏ لفظ و<br />

مقایسه فونولوژیک گونههای آن اکتفا نمیکند بلکه به دلالت لفظ و معنی ‏(سِ‏ مانتیک)‏<br />

اعتنای خاص مبذول میدارد و مشخص میکند که لفظِ‏ مورد مطالعه با کدامیک از<br />

گونههای شناختهشده فلان گیاه ممکن است مطابقه کند و یا لغاتی که در فرهنگهای<br />

فارسی عادتاً با عبارتِ‏ ‏«نام مرغی است»‏ معنی شدهاند‎٬‎ در این کتاب‎٬‎ شناسنامه علمیِ‏<br />

لاتینی گرفتهاند.‏ از اینها گذشته‎٬‎ تأثیر شرایط تاریخی و عوامل فرهنگی و سوانح اقلیمی<br />

در دگرگونی الفاظ از نظر مؤلف دور نمانده است.‏<br />

ملاحظه میشود که مجموعه حاضر نیازهای متخصصان چندین رشته را پاسخگو


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نقد و بررسی ١٢٧<br />

کمال در تحقیق<br />

تواند بود.‏ غنای مقالات نموداری است از وسعت مشربِ‏ علمی مؤلف آنها.‏ مُجملی از<br />

تحصیلات عالی هوشنگ اعلم که در لببرگردانِ‏ جلد کتاب درج شده از ابعاد گوناگونِ‏<br />

اندوختههای علمی او حکایت دارد.‏ تردیدی نیست که تنوع و گستردگی دانش در یک<br />

فرد امتیازی است بزرگ‎٬‎ اما امتیاز بزرگترْ‏ هنرِ‏ تلفیق استادانه این معلومات است که در<br />

یکایک مقالات به چشم میخورد.‏ کوتاهسخن‎٬‎ این مجموعه از نوشتههای هوشنگ<br />

اعلم‎٬‎ فارغ از محتوای آن‎٬‎ سرمشقِ‏ پژوهندگان کمالجو در اتخاذ روش و انضباط علمی و<br />

آموزش درستنویسی و کوتاهنویسی زبان فارسی تواند بود.‏<br />

افسوس که حروفچینی و صفحهپردازی کتاب همیشه با محتوای آن سازگار نیست.‏<br />

انتخاب نامناسبِ‏ فونْ‏ تها‎٬‎ اختیار حروف کج بهجای حروف سیاه برای متمایز ساختن<br />

اعلام‎٬‎ تراکم بیرون از تناسبِ‏ علایم و شناوری ارجاعات در متنی که در کمال ایجاز<br />

نوشته شده همگی خواندن مقالات را دشوار میسازد.‏ مارکِ‏ رهای رنگین لازم است تا<br />

جان تازه در اندام بیرمقِ‏ سطور و صفحات بدمد.‏<br />

شهریور<br />

٬١٣٨٣ نیویورک<br />

©


14N-SPAH تح:‏ ١٣٨٣/٧/٥ ن‎٤‎ ٦ C:7 ZAR76 ص ١٣:٥٠ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />

فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار<br />

محسن ذاکر الحسینی<br />

فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار‎٬‎ منسوب به قطران تبریزی‎٬‎ تصحیح علیاشرف<br />

صادقی‎٬‎ انتشارات سخن‎٬‎ تهران ١٨+٢٤٤+٣٠ ٬١٣٨٠ صفحه.‏<br />

در سفرنامه ناصر خسرو ‏(ص‎٧‎‏)‏ آمده است:‏<br />

در تبریز‎٬‎ قطراننام شاعری را دیدم.‏ شعری نیک میگفت‎٬‎ امّا زبان فارسی نیکو نمیدانست.‏<br />

پیش من آمد.‏ دیوان منجیک و دیوان دقیقی بیاورد‎٬‎ و پیشِ‏ من بخواند‎٬‎ و هر معنی که او را<br />

مشکل بود‎٬‎ از من بپرسید.‏ با او بگفتم‎٬‎ و شرح آن بنوشت.‏ و اشعار خود بر من خواند.‏<br />

در مقدمه بعضی نسخههای لغت فرس اسدی طوسی ‏(ص‎١‎‏)‏ آمده است:‏<br />

دیدم شاعران را که فاضل بودند‎٬‎ ولیکن لغات پارسی کم میدانستند.‏ و قطران شاعر کتابی کرد.‏<br />

و آن لغتها بیشتر معروف بودند.‏<br />

در مقدمه صحاحالفرس ‏(ص‎٨‎‏)‏ آمده است:‏<br />

اول کسی که به ترتیبِ‏ لغت فرس مشغول شد‎٬‎ و آن را به قید کتابت مقیّد گردانید‎٬‎ حکیم<br />

قطران ارموی بود.‏ امّا او بیش از سیصد لغت ذکر نکرد.‏ ‏(نخجوانی‎٬‎ ص‎٨‎‏)‏<br />

معلوم میشود که حکیم قطران تبریزی‎٬‎ گوینده قرن پنجم هجری‎٬‎ فرهنگی حاوی<br />

سیصد لغت مشهور فارسی داشته است که‎٬‎ در مقدمه فرهنگ جهانگیری میرجمالالدین<br />

حسین انجو شیرازی ‏(انجو شیرازی‎٬‎ ص‎٬(٥‎ از آن به صورت ‏«فرهنگ حکیم قطران»‏‎٬‎ و در<br />

کشف الظّنون عن اسامی الکتب و الفنون ‏(حاجی خلیفه‎٬‎ ص‎٣٢٧‎‏)‏ به صورت ‏«تفاسیر فی لغة<br />

الفرس»‏ یاد شده و مسلّم است که تا قرن یازدهم هجری در دسترسِ‏<br />

١٢٨<br />

اهل علم قرار داشته


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نقد و بررسی ١٢٩<br />

فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار<br />

است‎٬‎ امّا امروز نشانی از آن به دست نیست.‏<br />

در کتابخانه مدرسه عالی سپهسالار ‏(شهید مطهری کنونی)‏‎٬‎ نسخه خطّی فرهنگی<br />

فارسی به شماره ١٢ موجود است ١ که مدخلهای آن به ترتیب الفبائیِ‏ دو حرف اول و<br />

آخر تنظیم شده و واقف آن میرزا حسین خان سپهسالار بوده و‎٬‎ بر پشت جلد آن‎٬‎ عبارت<br />

‏«نصاب ترکی»‏ و‎٬‎ در برابر این عبارت با خطّی دیگر‎٬‎ عبارت ‏«فرهنگ منسوب به قطران»‏<br />

نوشته شده است.‏ این نسخه را کاتبی به نام عوض باقی‎٬‎ احتماًال در قرن یازدهم هجری‎٬‎<br />

به خطّ‏ نستعلیقِ‏ نزدیک به هندی نوشته و‎٬‎ به دنبال آن‎٬‎ با همان خط‎٬‎ شرحی بر لغات و<br />

پارههای عربیِ‏ گلستان سعدی آمده‎٬‎ که به عنوان قسم دوم کتاب معرّ‏ فی شده است<br />

‏(صادقی‎٬‎ ص‎٧‎‏).‏ این نسخه‎٬‎ که از عنصری به ویژه از وامق و عذرای او شاهد بسیار دارد و<br />

بسیاری از اسامی یونانی آن مثنوی را معرفی کرده‎٬‎ اخیراً‎٬‎ به تصحیح استاد دانشمند‎٬‎<br />

علیاشرف صادقی‎٬‎ به چاپ رسیده و محقّقاً فرهنگ قطران نیست ‏(دبیرسیاقی‎٬‎ ص‎١٥‎‏).‏<br />

مصحح نسخه سپهسالار آن را ‏«نسخه منحصر به فرد»‏ توصیف کرده است ‏(صادقی‎٬‎<br />

همانجا).‏ نسخهای هم در کتابخانه سازمان لغتنامه دهخدا‎٬‎ به شماره ٬١٠٠ در ٢٨٨<br />

صفحه‎٬‎ به خطّ‏ نستعلیق اسماعیل بن مرتضی مرتصوی برازجانی‎٬‎ مورّخ ١٣١٧<br />

خورشیدی موجود است ‏(دانشپژوه‎٬‎ ص‎٢٦‎‏)‏ که از شواهد خالی است ) Ä صفا‎٬‎ ص‎٤٢٢‎‏)‏ و<br />

رونویسی است از همان نسخه سپهسالار که به دستور مرحوم دهخدا‎٬‎ برای استفاده در<br />

تألیف لغتنامه‎٬‎ فراهم شده است.‏ دکتر عسکر حقوقی‎٬‎ در سال ١٣٣٨ خورشیدی‎٬‎ آن را<br />

در ٢٠٦ صفحه‎٬‎ با عنوان فرهنگ قطران‎٬‎ به چاپ رسانیده است ‏(آقابزرگ طهرانی‎٬‎ ج‎٬١٦‎<br />

ص‎٢١٣‎‏)‏ . ٢<br />

مصحح نسخه سپهسالار بر آن است که این فرهنگ و تحفةالاحباب سلطان علی حافظ<br />

اوبهی‎٬‎ هردو‎٬‎ از روی نسخهای نوشته شده که از روی چند تحریر لغت فرس اسدی‎٬‎<br />

صحاح الفرس نخجوانی‎٬‎ معیار جمالی شمس فخری و احتماًال بعضی فرهنگهای دیگر<br />

فراهم شده است ‏(صادقی‎٬‎ ص‎١٦‎‏).‏ مصحح فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار‎٬‎ شباهت بسیار آن<br />

را با تحفةالاحباب حافظ اوبهی تأیید کرده‎٬‎ امّا دلایل متعددی مبنی بر جدایی این دو<br />

‎١‎)میکروفیلم آن نیز در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران‎٬‎ به شماره ٢٢٠١ نگهداری میشود ‏(منزوی‎٬‎<br />

ص‎١٩٤٠‎‏).‏<br />

‎٢‎)آقای دکتر صادقی نسخه این کتاب را نیافته و در وجود چنین چاپی تردید دارند.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٣٠ نقد و بررسی<br />

فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار<br />

فرهنگ آورده و تألیف آن را میان سالهای ٧٤٤- ٧٥٥ ‏(تاریخ تألیف معیار جمالی)‏ و ٩٣٣<br />

هجری ‏(تاریخ تألیف تحفةالاحباب)‏ دانسته و احتمال داده است که محلّ‏ تألیف آن هند<br />

باشد.‏ ‏(همو‎٬‎ ص‎١٧-١٦‎‏)‏<br />

مقدمه نسخه سپهسالار همان مقدمه تحفةالاحباب است ‏(حافظ اوبهی‎٬‎ ص‎٢٨‎‏)‏ جز آنکه<br />

احتماًال به اندازه یک برگ از آغاز نسخه سپهسالار افتاده است.‏ همچنین تبویب کتاب‎٬‎<br />

ترتیب لغات‎٬‎ و شباهت بلکه وحدتِ‏ لغات‎٬‎ معانی‎٬‎ شواهد‎٬‎ و حتی کلمات و عبارات آن<br />

دو بسی بیش از آن است که آنها را فقط از اصلی واحد بشماریم.‏ تفاوتهای آن دو‎٬‎ هرچند<br />

بسیار باشد‎٬‎ تقریباً هیچیک از مرز اختلاف نسخهبدلی‎٬‎ تصرّف کاتبان‎٬‎ و بعضاً تجدید<br />

نظر مؤلف فراتر نیست.‏ از این رو‎٬‎ به نظر میرسد که نسخه سپهسالار‎٬‎ نسخه نویافتهای<br />

از همان تحفةالاحباب حافظ اوبهی باشد که با نسخههای دیگر تفاوتها و افزود و کاستهایی<br />

دارد.‏<br />

مصحّ‏ ح‎٬‎ نسخه سپهسالار را با تحفةالاحباب‎٬‎ لغت فرس‎٬‎و معیار جمالی‎٬‎ که هریک به<br />

نوعی با نسخه مذکور نسبت داشته‎٬‎ مقایسه کرده و‎٬‎ با استفاده از فرهنگهای دیگر<br />

همچون فرهنگ جهانگیری و مجمع الفرس و فرهنگ رشیدی و برهان قاطع‎٬‎ به تحقیق در متن<br />

پرداخته است.‏<br />

در نسخه سپهسالار‎٬‎ ضبط لغات و معانی و شواهد لغات اصًال دقیق و موثّق نیست؛<br />

لغات مصحّ‏ ف و محرّ‏ ف و توضیحات نادرست در آن بسیار است؛ مصحّ‏ ح‎٬‎ در صدها<br />

پانوشت مفید و ارزنده‎٬‎ بیشتر موارد نادرست و مشکوک را معلوم و بسیاری از آنها را اصلاح کرده و<br />

خواننده را به ضبط صحیح رهنمون شده است.‏ با اینهمه‎٬‎ هنوز مواردی چند از تصحیح<br />

مغفول مانده است‎٬‎ از جمله:‏<br />

در ذیل لغت آماج آمده است:‏ ‏«عمّاره گوید»‏ ‏(ص‎٢٢‎‏).‏ ضبط نام این شاعر به تخفیفِ‏<br />

میم صحیح است‎٬‎ چنانکه خود در ابیات ذیل آورده است:‏<br />

جای کمرت شعر عماره است همانا کز یافتنش خیره شود وهمِ‏ خردمند<br />

یک بدره دههزار شیانی به من بداد گویی عماره زنده شد و مرد بشکفید<br />

) Ä مدبّری‎٬‎ ص‎٣٥٥‎‏)‏<br />

) Ä همو‎٬‎ ص‎٣٥٦‎‏)‏<br />

پس از لغت آسُ‏ غده ‏(به معنای ‏«هیزم نیمسوخته»)‏ آمده است:‏ ‏«الفغده‎٬‎ نیز به معنی افروخته


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نقد و بررسی ١٣١<br />

فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار<br />

باشد»‏ ‏(ص‎٣٦‎‏).‏ الفغده به معنای ‏«اندوخته»‏ است‎٬‎ نه ‏«افروخته»‏‎٬‎ چنانکه از شاهد ذیل لغت نیز<br />

همین معنی استنباط میشود.‏<br />

ذیل پرند آمده است:‏ ‏«حریر تنگ ساده باشد»‏ ‏(ص‎٤٢‎‏).‏ تنگ‎٬‎ در عبارت مذکور‎٬‎ بدخوانی<br />

یا غلط چاپی است به جای تُنُک.‏<br />

در بابِ‏ الحاء مع حرف الهاء آمده است:‏ ‏«حیره‎٬‎ سراسیمه و فرومانده و متحیّر بوَ‏ د»‏ ‏(ص‎٩١‎‏).‏<br />

مصحّ‏ ح در پانوشت آورده است:‏ ‏«این لغت همان کلمه حیرت است که مؤلف به آن معنی صفتی داده<br />

است».‏ با توجه به معانی مذکور‎٬‎ به نظر میرسد حیره مصحّ‏ فِ‏ خیره ‏(فارسی)‏ باشد که‎٬‎<br />

مانند برخی دیگر از لغات این کتاب‎٬‎ در بابِ‏ مناسب قرار نگرفته است.‏<br />

در ذیل لغت دخت آمده است:‏ ‏«دختر باشد.‏ شاعر گوید:‏<br />

مر استاد او را بر خویش خواند<br />

بیت<br />

ز بیگانگان جای بر دخت ماند»‏ ‏(ص‎١٠٦-١٠٥‎‏).‏<br />

ظاهراً مؤلّف در یافتنِ‏ شاهد دچار اشتباه شده و بیت را بد خوانده است.‏ قرائت صحیح<br />

چنین است:‏<br />

مر استاد او را برِ‏ خویش خواند ز بیگانگان جایْ‏ پَردَخت ماند<br />

در مصراع دوم‎٬‎ پَردَ‏ خت به معنی ‏«پرداخته»‏ ‏(خالیشده)‏ است و ماند متعدّ‏ ی است به<br />

معنی ‏«گذاشت»‏ یعنی ‏«آنجا را از وجود بیگانگان خالی کرد».‏<br />

در ‏«باب الشّ‏ ین مع حرف الرّ‏ اء»‏ آمده است:‏ ‏«شکار پیکار باشد»‏ ‏(ص‎١٥١‎‏).‏ در پانوشتِ‏<br />

مصحّ‏ ح‎٬‎ درباره شکار آمده است:‏ ‏«بیشک تصحیف پیکار است.‏ فرهنگهای دیگر نیز آن را ندارند».‏<br />

امّا شکار مخفّف شاکار است به معنای ‏«کار بیمزد و اجباری»‏ و مترادف بیگار ) Ä شمس<br />

قیس‎٬‎ ص‎٬(٢٣٣‎ لذا قرائت صحیح متن نسخه سپهسالار باید چنین باشد:‏ ‏«شکار بیگار<br />

باشد».‏<br />

در یک مورد‎٬‎ مصحّ‏ ح ضبط صحیح اصل را‎٬‎ به قصد اصلاح در متن‎٬‎ تغییر داده<br />

است.‏ در ذیل لغت شوخ آمده است:‏ کسی را نیز گویند که سختخشم بوَ‏ د ‏(ص‎١٤٨‎‏).‏ پانوشتِ‏<br />

مصحّ‏ ح:‏ ‏«اصل:‏ سختچشم‎٬‎ اصلاح بر اساس نسخهبدلِ‏ تحفه است».‏ سختچشم‎٬‎ به معنای ‏«شوخ و<br />

بیحیا»‏ در فرهنگها آمده است ) Ä تیکچند‎٬‎ ص‎١٢٣٧‎‏).‏ امیرخسرو دهلوی گفته است:‏<br />

جست دعویگرِ‏ مخالفگوی زیرکِ‏ سختچشمِ‏ حجّ‏ تجوی<br />

در یک مورد نیز‎٬‎ بر توضیح مصحح چیزی میافزایم.‏ در باب ‏«التّاء مع حرف التّاء»‏ آمده


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٣٢ نقد و بررسی<br />

فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار<br />

است:‏ تَرت‎٬‎ پراکنده و بهزیانآمده باشد یعنی تباهشده ‏(ص‎٧٠‎‏).‏ مصحّ‏ ح در پانوشت آورده است:‏ در<br />

لفقو تحفه‎٬‎ ترت و مرت به این معنی آمده است نه ترت بهتنهایی.‏ این لغت‎٬‎ به همین معنی‎٬‎<br />

هماکنون در گویش نیشابوری به صورت ترت و فَرت زنده و متداول است.‏<br />

کتاب از برخی غلطهای مطبعی مصون نمانده‎٬‎ از آن جمله است:‏<br />

جراحتکاه ‏(ص‎٬٣١‎ ذیل اوستام)‏ به جای جراحتگاه<br />

بسیج ‏(ص‎٤١‎‏)‏ به جای بسیچ ‏(به اقتضای قافیه شدن با هیچ)‏<br />

تاریش ‏(ص‎٥٢‎‎٬‎ ذیل بشلوک)‏ به جای تازیش<br />

گرشاسنامه ‏(ص‎٬١٤٤‎ پانوشت‎٢‎‏)‏ به جای گرشاسبنامه<br />

فراح ‏(ص‎٬١٦٥‎ ذیل غول)‏ به جای فراخ<br />

فیاورام ‏(ص‎٬١٧٣‎ ذیل فیاوار)‏ به جای فیاوارم<br />

فّر ‏(ص‎٬١٧٤‎ ذیل فَر)‏ به جای فَرّ‏ .<br />

برخی از تشدیدها و حرکات نیز در جای خود قرار نگرفته است‎٬‎ از جمله:‏ ندافّان<br />

‏(ص‎٬١٧٨‎ حاشیه‎٬(١‎ مجّ‏ ره ‏(ص‎٬٢٠٢‎ ذیل کاهکشان)‏‎٬‎ مسَ‏ که ‏(ص‎٬(٢٢٦‎ به جای ندّ‏ افان‎٬‎ مجرّ‏ ه‎٬‎و<br />

مَسکه.‏<br />

نسخه چاپی فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار‎٬‎ با فهرست راهنما ‏(شامل مداخل کتاب به<br />

ترتیب الفبا)‏ و فهرست سودمند بعضی لغات که در ضمنِ‏ تعریف لغات اصلی آمده ‏(غیر<br />

از لغات محلّی و گویشی)‏ به پایان رسیده و جای نمایه و فهرست شواهد منظوم و نمونه<br />

تصاویر نسخه خطّی در آن خالی است.‏<br />

منابع<br />

آقابزرگ تهرانی‎٬‎ محمدمحسن‎٬‎ الذّ‏ ریعة الی تصانیف الشّ‏ یعة‎٬‎ بیروت‎٬‎ بیتا؛ اسدی طوسی‎٬‎ ابومنصور علی بن<br />

احمد‎٬‎ لغت فرس‎٬‎ به کوشش عباس اقبال‎٬‎ تهران ‎١٣١٩‎ش؛ انجو شیرازی‎٬‎ میرجمالالدین حسین‎٬‎ فرهنگ<br />

جهانگیری‎٬‎ ج‎٬١‎ به کوشش رحیم عفیفی‎٬‎ دانشگاه مشهد‎٬‎ مشهد ‎١٣٥١‎ش؛ تیکچند ‏(بهار)‏‎٬‎ لاله رای کهتری<br />

دهلوی‎٬‎ بهار عجم‎٬‎ ج‎٬٢‎ به کوشش کاظم دزفولیان‎٬‎ طلایه‎٬‎ تهران ‎١٣٨٠‎ش؛ حاجی خلیفه‎٬‎ مصطفی بن عبداهلل<br />

چلبی‎٬‎ کشف الظّنون عن اسامی الکتب و الفنون‎٬‎ ج‎٬٢‎ به کوشش گوستاو فلوگل‎٬‎ لایپزیگ ‎١٨٣٧‎م؛ حافظ اوبهی‎٬‎<br />

سلطان علی هروی‎٬‎ تحفة الاحباب‎٬‎ به کوشش فریدون تقیزاده طوسی نصرتالزّ‏ مان ریاضی هروی‎٬‎ آستان<br />

قدس رضوی‎٬‎ مشهد ‎١٣٦٥‎ش؛ دانشپژوه‎٬‎ محمدتقی‎٬‎ ‏«فهرست کتابخانه سازمان لغتنامه دهخدا»‏‎٬‎ درباره<br />

نسخههای خطّی‎٬‎ ج‎٬٣‎ به کوشش محمدتقی دانشپژوه ایرج افشار‎٬‎ دانشگاه تهران‎٬‎ تهران ‎١٣٤٢‎ش؛


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نقد و بررسی ١٣٣<br />

فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار<br />

دبیرسیاقی‎٬‎ محمد‎٬‎ فرهنگهای فارسی و فرهنگگونهها‎٬‎ اسپرک‎٬‎ تهران ‎١٣٦٨‎ش؛ شمس قیس‎٬‎ شمسالدین<br />

محمد بن قیس رازی‎٬‎ المعجم فی معاییر اشعار العجم‎٬‎ به کوشش محمد قزوینی مدرّس رضوی‎٬‎ تهران<br />

‎١٣٦٠‎ش؛ صادقی‎٬‎ علیاشرف‎٬‎ ‏«مقدمه بر فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار»‏‎٬‎ نک:‏ فرهنگ فارسی مدرسه<br />

سپهسالار؛ صفا‎٬‎ ذبیحاهلل‎٬‎ تاریخ ادبیات در ایران‎٬‎ ج‎٬٢‎ امیرکبیر‎٬‎ تهران ‎١٣٥٦‎ش؛ فرهنگ فارسی مدرسه<br />

سپهسالار‎٬‎ به کوشش علیاشرف صادقی‎٬‎ سخن‎٬‎ تهران ‎١٣٨٠‎ش؛ مدبّری‎٬‎ محمود‎٬‎ شرح احوال و اشعار شاعران<br />

بیدیوان‎٬‎ نشر پانوس‎٬‎ تهران ‎١٣٧٠‎ش؛ منزوی‎٬‎ احمد‎٬‎ فهرست نسخههای خطّی فارسی‎٬‎ ج‎٬٣‎ مؤسسه فرهنگی<br />

منطقهای‎٬‎ تهران ‎١٣٥٠‎ش؛ ناصر خسرو‎٬‎ ناصر بن خسرو قبادیانی‎٬‎ سفرنامه‎٬‎ به کوشش نادر وزینپور‎٬‎ کتابهای<br />

جیبی‎٬‎ تهران ‎١٣٥٠‎ش؛ نخجوانی‎٬‎ محمد بن هندوشاه‎٬‎ صحاح الفرس‎٬‎ به کوشش عبدالعلی طاعتی‎٬‎ بنگاه<br />

ترجمه و نشر کتاب‎٬‎ تهران ‎١٣٥٥‎ش.‏<br />

©


15N-TORK تح:‏ ١٣٨٣/٧/٦ ن‎٣‎ ٥ C:7 ZAR76 ص ١٣:٥٠ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />

ترکمانان ایران در آستانه ظهور صفویه<br />

سید علی آلداود<br />

تاریخ عالمآرای امینی‎٬‎ فضلاهلل بن روزبهان خنجی اصفهانی‎٬‎ به تصحیح و مقدمه<br />

محمداکبر عشیق‎٬‎ مرکز نشر میراث مکتوب‎٬‎ تهران ‎١٣٨٢‎ش‎٬‎ ٧٤+٥١٩ صفحه.‏<br />

این کتاب در زمره آثار معدود و معتبر تاریخی مربوط به عصر ترکمانان آققویُنلو در ایران<br />

است که اندکی قبل از ظهور صفویه چند تن از آنان در شمال غربی ایران به حکومت<br />

رسیدند و‎٬‎ در آغاز‎٬‎ بخشهای گستردهای از کشور را زیر تسلط خود گرفتند.‏ در باب این<br />

دوره از تاریخ ایران‎٬‎ منابع ارزنده و پرفایده اندک است.‏ مآخذ موجود هم توجه چندانی<br />

جلب نکرده و برخی از آنها هنوز به صورت دستنویس باقی مانده است.‏ عالمآرا نیز‎٬‎<br />

بهرغم اهمیت خود‎٬‎ تا چند سال پیش انتشار نیافته بود.‏ لیکن ترجمه خلاصه آن چند دهه<br />

پیش از این به قلم پرفسور مینورسکی‎٬‎ ایرانشناس نامور‎٬‎ منتشر شد.‏ مؤلف این کتاب‎٬‎<br />

امینالدین ابوالخیر فضلاهلل بن روزبهان بن فضلاهلل خُ‏ نجی اصفهانی مشهور به خواجه<br />

ملاّ‏ یا خواجه مولانا‎٬‎ از دانشمندان صاحب نظر ایران در اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم<br />

هجری و از برجستهترین و متعصبترین دانشمندان اهل تسنن و یکی از نظریهپردازان<br />

سیاسی عصر خود و صاحب آثار فراوان است.‏ یکی از آثار او به نام سلوک الملوک در باب<br />

اخلاق عملی و فلسفه سیاسی و حاوی موضوعاتی است که به ندرت مؤلفان ایرانی و<br />

اسلامی به آنها علاقه نشان دادهاند.‏ این کتاب در دهههای اخیر بسیار مورد توجه قرار<br />

گرفته و یکی از منابع اصلی محققانی شده است که به کار بررسی اندیشههای سیاسی<br />

جهان اسلام میپردازند.‏<br />

١٣٤


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نقد و بررسی ١٣٥<br />

ترکمانان ایران در آستانه ظهور صفویه<br />

اجداد فضلاهلل اصًال از ناحیه خُ‏ نج‎٬‎ واقع در لارستان فارس‎٬‎ بودند.‏ اما خود او در<br />

اواسط قرن نهم در اصفهان زاده شد.‏ استادش‎٬‎ شمسالدین سخاوی‎٬‎ در الضوءُ‏ اللامع‎٬‎ از<br />

قول او‎٬‎ میگوید که در بین سالهای ٨٥٠ تا ٨٦٠ هجری متولد شده است.‏ نسب او از<br />

سوی مادر به خاندان مشهور آلصاعد اصفهان میپیوست و جدِّ‏ پدریاش‎٬‎ قاضی<br />

امینالدین فضلاهلل روزبهان‎٬‎ از مخالفان سرسخت شاهرخ تیموری‎٬‎ در روزگار خود<br />

شهرت داشت.‏ فضلاهلل خنجی‎٬‎ پس از کسب دانشهای متداول زمان‎٬‎ از اصفهان به<br />

آذربایجان رهسپار شد و بخش زیادی از زندگی او در دربار ترکمانان گذشت.‏ نخست به<br />

خدمت سلطان یعقوب آققویُنلو (٨٨٣- ٨٩٦) درآمد و‎٬‎ پس از او‎٬‎ به فرزندش بایسنقر<br />

(٨٩٦- ٨٩٧) پیوست.‏ اما عمر حکومت بایسنقر کوتاه بود.‏ با شروع کشورگشاییهای شاه<br />

اسماعیل‎٬‎ دربهدریهای فضلاهلل‎٬‎ که با سلسله صفوی دشمنی سخت میورزید‎٬‎ هم آغاز<br />

شد.‏ مدتی در اصفهان و شیراز به سر برد و چون شاه صفوی به تدریج سراسر ایران را<br />

تحت حاکمیت خود گرفته بود‎٬‎ فضلاهلل‎٬‎ که نمیتوانست در قلمرو او زندگی کند‎٬‎ ناگزیر<br />

به ماوراءالنهر رفت و در دربار محمد خان شیبانی اقامت گزید و کتابِ‏ مهماننامه بخارا را به<br />

نام او تألیف کرد.‏ با کشته شدن محمد خان شیبانی به دست شاه اسماعیل‎٬‎ فضلاهلل چند<br />

سال دیگر در شهرهای خراسان و ماوراءالنهر سرگردان بود تا آنکه‎٬‎ به نقل صاحب<br />

احسنالتواریخ‎٬‎ در جمادی الاول سال ٩٢٨ درگذشت.‏ اما خواندمیر در حبیبالسیر میگوید<br />

که مرگ فضلاهلل در پنجم جمادی الاول ٩٢٧ رخ داده است.‏<br />

از فضلاهلل خنجی تألیفات متعدد در چند زمینه بر جای مانده که از جمله آنها میتوان<br />

حی بن یقظان‎٬‎ مهمان نامه بخارا‎٬‎ ابطال نهج الباطل و<br />

ّ<br />

به آثار زیر اشاره کرد:‏ بدیعالزمان فی قصّ‏ ة<br />

اهمال کشف العاطل‎٬‎ تاریخ عالمآرا و سلوک الملوک.‏ امّا او شهرت بیشتر خود را مدیون دو<br />

کتاب اخیر است.‏ او در باب حکومت و پادشاهی و شیوه کشورداری نظریاتی عرضه<br />

داشت که همه نشانه فکر نوِ‏ اوست.‏ به عقیده وی‎٬‎ هر که بر قلمرو مسلمین به زور<br />

مستولی گردد ولو آنکه شرایط امام مسلمین را حایز نباشد‎٬‎ همگان باید به اطاعت او<br />

درآیند و فرمانش را گردن نهند.‏ برحسب این نظر‎٬‎ واژههای امامت و سلطنت به آسانی<br />

در کنار هم جای میگیرند.‏<br />

تاریخ عالمآرای امینی‎٬‎ پس از مقدمهای مفصل در تاریخ عمومی‎٬‎ حاوی شرح وقایع<br />

دودمان آققویُنلو از مرگ اوزن حسن تا وفات سلطان یعقوب جمعاً حدود دوازده


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٣٦ نقد و بررسی<br />

ترکمانان ایران در آستانه ظهور صفویه<br />

سال است.‏ این کتاب شامل دو بخش مجزّ‏ است.‏ در بخش اوّ‏ ل‎٬‎ خلاصه احوال خلفای<br />

ر اشدین‎٬‎ امویان و عباسیان به اختصار بیان شده است.‏ مؤلف خلفای راشدین تا امام<br />

حسن ‏(علیه السلام)‏ را جانشینان برحق پیامبر میداند؛ اما تسلط امویان بر جهان اسلام را<br />

ناروا میشمارد و تنها از عمر بن عبدالعزیز به عنوان خلیفهای که شأن خلفا را حفظ کرده<br />

نام میبرد.‏ از برافتادن بنیامیه و روی کار آمدن عباسیان همچون رویدادی خجسته یاد<br />

میکند و از انقراض بنیعباس به دست مغول با اندوه سخن میراند.‏ این بخش با گزارش<br />

روی کار آمدن اوزُن حسن و سلسله آققویُنلو خاتمه مییابد.‏ بخش دوم گزارش مفصل<br />

ملوک بایندر ‏(آققویُ‏ نلوها)‏ به ویژه احوال سلطان یعقوب است که در اساس این کتاب به<br />

درخواست او تألیف شده است.‏ در اینجا‎٬‎ مؤلف نخست شرحی در باب اصل و منشأ<br />

آققویُ‏ نلوها به دست میدهد.‏ اعضای این سلسله تیرهای از ترکمانان بودند که به احتمال<br />

در زمان سلجوقیان به آذربایجان آمدند و چون امیرتیمور به پشتیبانی اینان برخاست<br />

بهتدریج تا ارمنستان و آناطولی و شمال عراق پیش رفتند تا آنکه سلسلههای قراقویُنلو را<br />

در شمال و آققویُنلو را در جنوب تأسیس کردند.‏ در باب وقایع این دو سلسله‎٬‎ منابع<br />

جدی اندک است و عالمآرا از این حیث فواید تازهای دربردارد.‏<br />

فضلاهلل‎٬‎ تا زمانی که سلطان یعقوب حیات داشت‎٬‎ کار تألیف را تمام نکرد.‏ پس از<br />

مرگ وی‎٬‎ کتاب را به فرزندش بایسنقر‎٬‎ که کودکی بیش نبود‎٬‎ و للهاش امیرسلیمان بن<br />

بیجن اهدا کرد و قصد داشت جلد دوم آن را به سرگذشت آن دو اختصاص دهد که<br />

حکومت بایسنقر‎٬‎ چنان که اشاره رفت‎٬‎ دوامی نیاورد و فضلاهلل به اصفهان گریخت.‏<br />

تاریخ عالمآرا‎٬‎ از این حیث که مؤلف شرح مشاهدات خود را نوشته و از اسناد حکومتی<br />

بهره جسته‎٬‎ کتابی موثّق است.‏ مؤلف در مذهب تسنن تعصّ‏ بی مفرط داشت و مطالب<br />

کتاب او در باب پیشینه صفویان با این دید نگارش یافته است.‏ وی‎٬‎ با اینهمه‎٬‎ مکرر از<br />

شجاعت و دلاوریهای اجداد شاه اسماعیل سخن گفته است.‏ شرح جنگهای شیخ جنید و<br />

شیخ حیدر‎٬‎ پدر و جدِّ‏ شاه اسماعیل اول‎٬‎ با شروانشاهان یکی از مباحث دلکش این<br />

کتاب و از اعتبار برخوردار است.‏<br />

مؤلف‎٬‎ در مقدمه عالمآرای امینی به شرح فایده تاریخنگاری و ارزش علم تاریخ<br />

میپردازد.‏ او هشت فایده برای علم تاریخ برمیشمارد و تاریخنویسان را در هشت گروه<br />

جای میدهد.‏ به نظر او‎٬‎ گروه هشتم مورخان کسانی هستند که احوال و حوادث و


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نقد و بررسی ١٣٧<br />

ترکمانان ایران در آستانه ظهور صفویه<br />

رویدادهای زمان یک شاه یا یک سلسله را گزارش و نقل میکنند.‏ از جمله آنان ابوالحسن<br />

عتبی است که تاریخ یمینی را به احوال سلطان محمود غزنوی اختصاص داده.‏ خُ‏ نجی خود<br />

را از این طبقه میشمارد از آن رو که اثر خود را مختص شرح احوال سلطان یعقوب<br />

آققویُنلو ساخته است.‏<br />

شیوه تاریخنویسی فضلاهلل‎٬‎ ضبط مشاهدات و مطالبِ‏ موثّقی است که از اشخاص<br />

مورد اعتماد شنیده است.‏ او خود اشاره میکند که در نگارش این اثر به دنبال استفاده از<br />

منابع مکتوب پیشینیان نیست.‏ فضلاهلل خنجی تاریخ را در زمره علوم جدّ‏ ی و اساسی<br />

جای نمیدهد و خود را‎٬‎ پیش از همه‎٬‎ دانشمندی متبحّ‏ ر در علوم دین به شمار میآورد.‏<br />

نثر عالمآرا ساده نیست‎٬‎ اما آن را مصنوع و متکلف هم نمیتوان گفت.‏ این کتاب مملو<br />

از آیات قرآنی‎٬‎ احادیث و اشعار عربی و فارسی است و استخراج دادههای تاریخی از آن<br />

به آسانی میسّ‏ ر نیست.‏<br />

از این کتاب‎٬‎ تا قبل از چاپ اخیر‎٬‎ دو نسخه خطی شناخته شده بود:‏ نسخه کتابخانه<br />

ملی پاریس و نسخه کتابخانه استانبول.‏ نخستین بار پرفسور مینورسکی خلاصه این اثر را<br />

به انگلیسی ترجمه و در سال ٬١٩٥٧ با عنوانِ‏ 1478-1490 A.D. Persia ‏(ایران از سال<br />

٨٨٣ تا ٨٩٦ هجری)‏‎٬‎ در لندن‎٬‎ در ١٣٦ صفحه‎٬‎ به چاپ رساند.‏ مینورسکی بر این کتاب<br />

مقدمه سودمندی نوشته است.‏ او متخصص این دوره از تاریخ ایران بود و مقدمهاش<br />

حاوی مطالب و استنتاجات تازه از این دوران است . ١<br />

پس از چاپ ترجمه انگلیسی این کتاب‎٬‎ تا چند دهه کسی در فکر تصحیح متن<br />

فارسی آن برنیامد.‏ نخستین بار چند سال پیش دکتر جان وود ٢ آمریکایی‎٬‎ بر اساس نسخه<br />

موجود در کتابخانه ملی پاریس متن کتاب را به چاپ رساند.‏ هرچند در این چاپ پارهای<br />

اشتباهات و بدخوانیها دیده میشود‎٬‎ فضل تقدّ‏ م او محفوظ است.‏ پس از وی‎٬‎ کسان<br />

دیگری که این کتاب را تصحیح کردهاند‎٬‎ متن او را پیش چشم داشته و قطعاً از آن بهره<br />

فراوان بردهاند.‏ چاپ دیگر این کتاب‎٬‎ در سال ‎١٣٧٩‎ش‎٬‎ به اهتمام دکتر مسعود شرقی<br />

صورت گرفت که فاقد ضوابط متون تصحیحشده انتقادی است.‏ مصحح کتاب را به دو<br />

‎١‎)در باب ترجمه انگلیسی تاریخ عالمآرا Ä احسان یارشاطر‎٬‎ ‏«معرفی دو کتاب»‏ در مجله دانشکده ادبیات و<br />

علوم انسانی دانشگاه تهران ‏(سال ‎٥‎‎٬‎ شماره ٬٤ تیر ٬١٣٣٧ ص‎٨١-٧٢‎‏)‏<br />

2) John Wood


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٣٨ نقد و بررسی<br />

ترکمانان ایران در آستانه ظهور صفویه<br />

بخش تقسیم و در ذیل هر بخش تفاوت نسخه کتابخانه فؤاد پاشا استانبول ‏(نسخه<br />

اساس)‏ را با چاپ جان وود مقابله کرده و تفاوتها را نشان داده بیآنکه در مقدمه به این<br />

نکته اشاره کند.‏ کتاب فاقد حواشی‎٬‎ فهارس و تعلیقات مفید است و از نظر ظاهری هم به<br />

متون تصحیحشده چاپی شباهتی ندارد.‏<br />

آخرین چاپ تاریخ عالمآرای امینی به اهتمام محمداکبر عشیق‎٬‎ فاضل تاجیک‎٬‎ انجام<br />

پذیرفته است.‏ مصحح چاپ جان وود را ملاحظه و‎٬‎ در مقدمه‎٬‎ به تفصیل از آن انتقاد<br />

کرده لیکن چاپ اخیر تهران را‎٬‎ با آنکه سهچهار سال قبل منتشر شده‎٬‎ ندیده است.‏<br />

مصحح مقدمه مفصلی در احوال مؤلف و تحلیل مطالب کتاب نوشته و متن را بر اساس<br />

سه نسخه خطی به شرح زیر تصحیح کرده است:‏ ١) نسخه پاریس‎٬‎ ٢) نسخه استانبول‎٬‎<br />

٣) نسخه جدیدی که خود او به دست آورده و برای نخستین بار از آن بهره جسته است.‏<br />

فهارس متعددی ‏(آیات قرآنی‎٬‎ احادیث و امثال عربی‎٬‎ نامهای کسان‎٬‎ نامهای جایها‎٬‎<br />

قبایل و اقوام‎٬‎ اشعار عربی و ترکی‎٬‎ اشعار فارسی‎٬‎ کتابها‎٬‎ واژگان و ترکیبات عربی‎٬‎<br />

واژگان و تعبیرات مغولی و ترکی‎٬‎ منابع)‏ در کتاب درج شده است.‏<br />

مصحح در پیراستن و تصحیح متن کوشش بسیار مبذول داشته و تقریباً همه منابع<br />

مربوط به مؤلف و عصر آققویُنلو را از نظر گذرانده است.‏ او‎٬‎ در مقدمه‎٬‎ صفحاتی را به<br />

مقایسه ضبط خود و ضبط چاپ جان وود اختصاص داده؛ اما چاپ دکتر شرقی<br />

‏(انتشارات خانواده)‏ را‎٬‎ هرچند در صفحه حقوقی به آن اشاره شده‎٬‎ ندیده است.‏<br />

چاپ این اثر‎٬‎ همراه با مقدمه مفصل و فهارس متعدد‎٬‎ از جمله کارهای ارزندهای<br />

است که در سالهای اخیر در زمینه تصحیح متون تاریخی صورت گرفته و از این لحاظ<br />

باید زحمات مصحح و ناشر مرکز میراث مکتوب را سپاس داشت.‏<br />

©


١٣٨٣/٨/١٠ 16N-MAHM ن‎٢‎ ٢٠ C:7 ZAR76 ص ١٣:٥٠ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />

مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />

آناهید اُ‏ جاکیانس<br />

احمد محمود‎٬‎ با داشتن بیش از چهل سال فعالیت ادبی و خلق پانزده اثر اعم از مجموعه<br />

داستانهای کوتاه و رمانهای حجیم‎٬‎ از نویسندگان پرتلاش و مطرح ادبیات معاصر ایران<br />

محسوب میشود.‏<br />

سه مجموعه داستان با نامهای مول (١٣٣٨)٬ دریا هنوز آرام است (١٣٣٩) و بیهودگی<br />

(١٣٤١) اولین آثار چاپشده ازاین نویسنده واقعگرا و آرمانخواه است و مجموعه زائری<br />

زیر باران ‏(‏‎١٣٤٧‎‏) پس از وقفهای چندساله آغازگر دوران جدید خلاقیت اوست.‏<br />

بررسی و تحلیل آثار احمد محمود در این مقاله بر مبنای مجموعه زائری زیر باران آغاز<br />

میگردد و به تدریج با بررسی دیگر آثار او شکل میگیرد.‏<br />

مجموعه داستانِ‏ زائری زیر باران<br />

دوازده داستان کوتاه این مجموعه‎٬‎ در عین سادگی بیان و محتوا‎٬‎ ترسیمکننده خطوط<br />

اصلی سبک و مضامین مورد علاقه و دغدغههای غالب نویسنده است که در آثار بعدی<br />

او برجستهتر نمودار میشوند.‏ برخی از این مایهها در اولین داستان مجموعه‎٬‎ ‏«مصیبت<br />

کبکها»‏‎٬‎ آشکارتر است.‏<br />

مصیبت کبکها<br />

زن و شوهر مطرح در این داستان‎٬‎ که چندی پیش چند کبک را به خانه آورده و به منظور<br />

١٣٩


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٤٠ نقد و بررسی<br />

مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />

حفاظت از آنها گربه خانگی و بچههایش را تار اندهاند‎٬‎ اکنون دچار شک و دودلی<br />

گشتهاند.‏ شغل مرد‎٬‎ که تلویحاً کارگر صنعت نفت معرفی شده‎٬‎ به دنبال تغییری در یکی<br />

از سطوح مدیریتی و تصمیمات جدید در معرض خطر قرار گرفته است.‏ بیکاری و<br />

او و همقطارانش را تهدید میکند.‏ مرد و خانوادهاش‎٬‎ درمانده از درک چون و<br />

چرایی این تغییر و تأثیرات آن در زندگی خود و در اوج هراس و تشویش‎٬‎ تنها کبکها را<br />

بدیمن و مسئول ‏«مصیبت»‏ میدانند.‏ در نتیجه‎٬‎ در اقدامی شتابزده‎٬‎ کبکها سرکنده<br />

میشوند و گربه و بچههایش بار دیگر از حمایت و مراقبت خانواده برخوردار میشوند.‏<br />

این داستان ساده دارای الگویی است که در چند داستان دیگر مجموعه تکرار<br />

میشود.‏ مردمان فقیر و گرسنه و درمانده‎٬‎ در مقام شخصیتهای داستان‎٬‎ در معرض<br />

نابسامانیهای اجتماعی و تغییراتی تحمیلی و مخرّب در زندگی ساده خویش قرار<br />

میگیرند.‏ پیآمدِ‏ این عوارض رویکردِ‏ هر قهرمان به نوعی راه فرار و رهایی است که غالباً<br />

به یکی دیگر از ناهنجاریها و مفاسد اجتماعی منجر میشود.‏ راه نجات برای<br />

شخصیتهای داستان ‏«مصیبت کبکها»‏ رویآوردن به خرافات و اوهام است.‏<br />

گرسنگی<br />

ْ<br />

زیر باران<br />

در این داستان‎٬‎ خطوط آشنارا بازمییابیم واین بار شاهد مصایب شخصیتی ازپادرآمده<br />

بهنام ‏«مراد»‏ هستیم.‏ او صبحگاه به خیل افراد گرسنه و فقیری پیوسته است که جلوی<br />

بخش انتقال خون در انتظار بودهاند.‏ وی خون خود را به هفده تومان فروخته و سپس<br />

خونبهای خود را در قمار باخته است و اکنون‎٬‎ مغلوب ضعف ناشی از گرسنگی‎٬‎<br />

مصرف الکل‎٬‎ دادن خون و درد مزمن پهلو‎٬‎ در خیابان از پا در آمده است.‏ در این میان‎٬‎<br />

ذهن آشفته او درگیر یورش خاطرات دور و نزدیک و مرور زندگی سراسر محنت گذشته<br />

است و سعی دارد نقش تقدیر را در آن ارزیابی کند.‏ مراد راه پر از فراز و نشیبی را از<br />

جنوب تا تهران پیموده است که با ازدستدادن والدین‎٬‎ کار در کمپ امریکاییها و<br />

ازدستدادن سلامتی آغاز گشته و با اخراج به دستور آخرین کارفرما‎٬‎ به دنبال اعتراض<br />

به ساعات طولانی کار‎٬‎ پایان گرفته است.‏ حال مراد زیر باران شدید و در حالی که نبضش<br />

لحظهبهلحظه به کندی میگراید از خود میپرسد که آیا اعتراض او به حق نبوده است؟<br />

نگاه دردمند و انتقادآمیز نویسنده در این داستان کماکان متوجه فقر و ناهنجاریهای


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نقد و بررسی ١٤١<br />

مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />

اجتماعی است.‏ این بار قهرمان داستان‎٬‎ با روی آوردن به الکل و قمار ‏(آن هم به بهای<br />

جان خود)‏‎٬‎ به راه حلی بس خطرناکتر از خرافات و اوهام روی آورده است.‏ اما داستان‎٬‎<br />

در عین حال‎٬‎ بیانگر دغدغههای نویسنده نیز هست.‏ جدا از اشارههای کوتاه به رفتار<br />

لجامگسیخته امریکاییها در جنوب ایران و معایبی که برای مردمان بومی به بار آوردهاند‎٬‎<br />

نویسنده‎٬‎ با طرح روابط خدماتی و اعتراض مراد به کارفرمایش‎٬‎ گریزی به آرمانهای<br />

ضداستثماری خود دارد که در آثار بعدی او بس پررنگتر و شفافتر نمایان میگردند.‏<br />

بندر<br />

این داستان به رغم آنکه بیشتر شبیه طرح است تا داستان کوتاه و فاقد قهرمان یا طرح کلی<br />

داستان ‏(آکسیون)‏ به معنای واقعی آن است‎٬‎ معرف یکی دیگر از ویژگیهای سبک<br />

نویسنده است.‏<br />

خطه نفتخیز خوزستان مکان وقوع رویدادهای بیشتر داستانهای نویسنده است.‏<br />

توصیفات بصری و زنده طبیعتِ‏ گاه خشن و گاه مهربان و نوازشگر آن سرزمین از علاقه<br />

عمیق و تجربه شخصی و توان ادبی نویسنده حکایت دارند.‏ توصیف بندری آرام در<br />

جنوب ایران که محل تردد قطارهای باربری و مسافری است و سکوتش گاهبهگاه با صفیر<br />

نفتکشی که در کنار آن پهلو میگیرد و یا با صدای آهنگ تند جاز باشگاه ملوانان شکسته<br />

میشود.‏ این توصیف بخش اعظم داستان را دربرمیگیرد.‏ در این میان‎٬‎ گفتگوهای<br />

‏«کارگرانِ‏ لخت و پتی»‏‎٬‎ که در انتظار قطار مسافربری ‏«رو پاشنههای پا چندک زدهاند»‏‎٬‎<br />

حاکی از وضع معیشتی نابسامان و نیز علایق شخصی آنهاست.‏ آنها در انتظار رسیدن<br />

مسافران و اندک دستمزدی هستند که بتوانند خرج خوراک‎٬‎ الکل‎٬‎ سیگار و زنان بدنام<br />

کنند و البته از عهده خرید بلیط بختآزمایی نیز برآیند.‏ اما فقط قطار باری حامل<br />

اتومبیلهای رنگارنگ خارجی است که سر میرسد.‏ عده قلیلی از اندک مسافران قطار<br />

آماده پرداخت دستمزد به باربراناند.‏ لحظاتی پس از آن‎٬‎ بندر به آرامش و سکون قبلی<br />

برمیگردد و بار دیگر کارگران پیر و جوان زیر تابش آفتاب به اختلاط میپردازند.‏ همان<br />

گونه که اشاره شد ‏«بندر»‏ فاقد چهرههای داستانی و دیگر خصوصیات داستان کوتاه<br />

است.‏ چند کارگرِ‏ در حال گفتگو یگانه نمودار تیپ کارگران بندرند و رسیدن قطار<br />

مسافربری نیز منشأ تغییری در طرح داستان نیست.‏ به عبارت دیگر‎٬‎ این داستان تنها یک


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٤٢ نقد و بررسی<br />

مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />

پرده نقاشی است از موقعیت طبیعی و فضای حاکم بر بندری جنوبی که به زیبایی تصویر<br />

شده و شاید القاگر پیامی نیز باشد.‏ ورود اتومبیلهای متنوع خارجی‎٬‎ که نشان از<br />

تجملپرستی و مصرفگرایی قدرت حاکمه دارد و در تضاد با فقر و گرسنگی توده مردم<br />

است‎٬‎ همچون نیرویی قهّ‏ ار و مخرّ‏ ب زندگی کارگران را به سخریه میگیرد و مصرف<br />

الکل و خرید بلیط بختآزمایی و جز آن را به مثابه یگانه راه فرار و رهایی به روی آنان<br />

میگشاید.‏<br />

آسمان کور<br />

قهرمان این داستان‎٬‎ ‏«چلاب»‏‎٬‎ نیز درگیر الکل و قمار است.‏ اما بساط قمار او در کنار<br />

رودخانه کارون با باجخواهی ‏«یزدانداد»‏‎٬‎ پاسبان محله‎٬‎ و پرتاب شدن تاسهای او به<br />

درون رودخانه برچیده میشود.‏ چلابِ‏ خسته و خشمگین‎٬‎ که هفت سال از عمر خود را<br />

در زندان گذر انده‎٬‎ نخست از درگیری با یزدانداد اجتناب میورزد و درصدد برمیآید به<br />

کار شر افتمندانه روی آورد.‏ کسادیِ‏ کسب و کار مانع از آن است که او در دکان دوستش<br />

مشغول کار شود و تحریکات دوستی دیگر او را به رویارویی با یزدانداد سوق میدهد و<br />

او‎٬‎ عاقبت‎٬‎ به دست همکاران یزدانداد‎٬‎ ناجوانمردانه از پای درمیآید.‏<br />

‏«آسمانکور»‏‎٬‎ هرچند در نگاه اول شبیه داستانهای قبلی به نظر میرسد و قهرمان آن<br />

با موقعیت جدیدی در زندگی خود مواجه میشود و کشمکشی صورت میگیرد و او به<br />

نقطه پیشین یعنی زندان برمیگردد‎٬‎ دارای وجه تمایزی نیز هست.‏ نویسنده این بار بر<br />

شخصیتپردازی تأکید بیشتری نشان داده که در پیام داستان ابهاماتی پدید آورده است:‏<br />

چلاب‎٬‎ در بخشی از داستان‎٬‎ به مردی باجخواه و رعبانگیز معرفی میشود و در بخش<br />

دیگر از او میشنویم:‏<br />

سی و دو سال از عمرم میگذره‎٬‎ هفت سال و پنج ماهش رو تو زندون بودم.‏ مگه شوخیه؟<br />

نمیذارن آدم سرش به کار خودش باشه.‏ یه دفعه تهمت میزنن‎٬‎ یهدفعه سنگ راه آدم میشن‎٬‎<br />

یهدفعه غیرقانون یخه آدم رو میچسبن‎٬‎ هفت سالآزگار...‏ هفت سال و پنج ماه...‏ شوخی که<br />

نیس...‏ هس؟<br />

شخصیت حقیقی و موضع ‏«فرهاد»‏‎٬‎ عامل تحریک چلاب‎٬‎ نیز سؤال برانگیز است و<br />

جمله پایانی داستان ابهام را به اوج میرساند.‏ آیا جمله ‏«نمیشه نفس کشید‎٬‎ نمیشه»‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نقد و بررسی ١٤٣<br />

مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />

کنایتی است از خفقان حاکم بر فضای سیاسی و اجتماعی جامعه که راه هر نوع اصلاح و<br />

تحول را بر توده مردم میبندد؟<br />

زیر آفتاب داغ<br />

در این داستان ناظر تلاش قهرمان آن برای امرار معاش و درگیری او با طبیعتیم.‏ ‏«سفرو»‏‎٬‎<br />

جوانک اهوازی‎٬‎ همراه کپرنشینهای ساحل کارون که از راه ماهیگیری ارتزاق میکنند‎٬‎<br />

عازم صید ماهی است.‏ او لوازم صید را تدارک دیده و با پاشیدن طعمههای سمّ‏ ی<br />

ماهیهای فراوانی را به سطح آب کشانده است.‏ ناگهان ماهی بزرگی توجه او را جلب<br />

میکند.‏ اما‎٬‎ با پیدا شدن کوسهای تیرهرنگ‎٬‎ تلاش او برای صید آن به ناکامی میانجامد.‏<br />

پیگرد و گریز سفرو و کوسه سرانجام جوانک را به دلِ‏ امواج کارون میکشاند.‏ او ماهی<br />

بزرگ را رزق بحقِ‏ خود میداند و در نبردی تنبهتن سعی دارد کوسه را از آنجا دور کند و<br />

از گوشت تلخ او بگذرد.‏ اندکی بعد ماهیگیرانی که به آن سمت رودخانه شتافتهاند شاهد<br />

فوران خونی تیرهرنگ بر سطح آباند.‏ ظهر آن روز‎٬‎ انبوه ماهیهای بر روی هم تلنبارشده<br />

همچنان زیر آفتاب ماندهاند.‏<br />

این بار قهرمانِ‏ اثر رویارویی و پیکار با نیروی مخرب را برگزیده است.‏ داستان در<br />

توصیف عینیِ‏ طبیعت و خشونت آن و ترسیم پیچ و تابهای سریع و دور از انتظار نبرد<br />

سفرو و زندگی ماهیگیران موفق است و تجسم عینی فضای داستان را برای خواننده<br />

میسر میسازد که خود گویای انس نویسنده با طبیعت و تجربههای شخصی اوست.‏<br />

برخورد<br />

دو مضمون برخورد انسان با فرایند صنعتی شدن و روابط مالک و رعیت‎٬‎ که با زیبایی<br />

خاص و تبحّ‏ ری فراوان در هم تنیدهاند‎٬‎ این داستان را شکل میدهند.‏<br />

زندگی کشاورزان روستایی واقع در دامنههای کوه‎٬‎ با ورود تراکتور و بذرپاش و<br />

خرمنکوب که با اقدام مالک زمینهای زراعی سر از دهات اطراف در آوردهاند‎٬‎ دچار<br />

دگرگونی مصیبتباری شده است.‏ بیکاری و گرسنگی آفتی است که این ادوات<br />

غولپیکر برای روستائیان به ارمغان آوردهاند و بسیاری را در جستجوی کار به کشورهای<br />

مجاور روانه کردهاند.‏ مردم روستا‎٬‎ پس از وردود تراکتور به زندگی آنها‎٬‎ با سپری کردن


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٤٤ نقد و بررسی<br />

مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />

زمستانی سرد و سخت و جانفرسا و مشاهده محصول پربرکت مالک به فکر چارهجویی<br />

میافتند و خرمن را به آب میدهند.‏ مالک آشفته و خشمگین‎٬‎ نخست با تهدید و توهین<br />

و تحقیر سپس با انواع تنبیهات سخت و وحشیانه‎٬‎ سعی دارد دهقانان را به معرفی محرّ‏ ک<br />

این خرابکاری وادارد؛ سپس با تظاهر به بزرگمنشی و دلرحمی و وعده و تطمیع به<br />

طاغی فرصت میدهد تا همراه خانواده خود آن منطقه را ترک کند.‏ ساعاتی بعد مرد<br />

تبعیدی‎٬‎ چندان مسافتی را طی نکرده‎٬‎ با شلیک گلولهای از پای درمیآید.‏ در اینجا نیز‎٬‎<br />

طرح داستان در الگوی داستانهای قبلی میگنجد.‏ مردمان تهیدست و مستأصل اینبار<br />

نیز در رویارویی با رویدادی مخرب به راهحلی ویرانگر توسل میجویند.‏ بدون شک<br />

استفاده مالک از تراکتور و دیگر ماشینآلات کشاورزی منطقی و توجیهپذیر مینماید.‏<br />

درعوض‎٬‎ انهدام محصول به دست رعایا عبث و غیرمنطقی جلوه میکند‎٬‎ اما آنچه به<br />

این داستان عمق و پیام میبخشد عریانسازی روابط ارباب و رعیت از طریق<br />

گفتگوهاست که مضمون نهائی داستان را تشکیل میدهد.‏ از قِبَلِ‏ همین گفتگوهاست که<br />

رفتار خشونتبار و تحقیرآمیز و زورگویانه مالک در مقابل ترس و درماندگی و کینه<br />

مهارشده کشاورزان‎٬‎ که تنها از راه زراعت بر روی زمین مالک و دریافت سهمی مختصر<br />

از محصول امرار معاش میکنند‎٬‎ تظاهر میکند و‎٬‎ به حیث یکی از نابسامانیها و مظالم<br />

اجتماعی‎٬‎ همدردی خواننده با دهقانان را برمیانگیزد.‏<br />

در سایه سپیدارها<br />

اسارت روستائیان در چرخه ناقص بینقدینگی و سلففروشی و در چنگال جهل و<br />

خرافات در کانون توجه این داستان جای دارد.‏<br />

قلعهای قدیمی محصور با ردیفی از سپیدارهای کهنسال و همقد و نهر آبی که از پشت<br />

آن میگذرد اقامتگاه موقت سه جوان پرشور است که قصد دارند به اولین تجربه کاری<br />

خود بپردازند و آموختههای خود در باب تشکیل تعاون روستایی را به کشاورزان انتقال<br />

دهند و آنها را در بهر اهانداختن تعاونیهای تولید و مصرف و فروش همراه خود سازند.‏<br />

جهل و بینقدینگی مانع از آن است که روستائیان شوق لازم نشان دهند و دستهایی پنهان<br />

تلاش دارند این بیاعتمادی عمومی را شدت بخشند و ‏«مردان دولت»‏ را مأمورین<br />

جمعآوری مالیات معرفی کنند و بیمارو تلفشدن ماکیان و دام خانگی را به بدیُمنی آنها


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نقد و بررسی ١٤٥<br />

مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />

نسبت دهند.‏ سرانجام‎٬‎ بر اثر به آتش کشیده شدن خرمنِ‏ پیشنمازِ‏ ده‎٬‎ سه جوان آماج<br />

خشم دهقانان و در معرض تهدید مرگ قرار میگیرند و تنها با وساطت کدخدا موفق به<br />

ترک قریه میشوند و دهقانان را با بیماری مزمنشان باقی میگذارند.‏ روستائیان‎٬‎ بیخبر<br />

از روابط پنهان کدخدا با تاجر کارخانهداری که محصول آنها را سلفخری میکند و<br />

مایحتاج آنان را از طریق بقال دهکده در اختیار آنان میگذارد‎٬‎ چنان به استیصال خویش<br />

خو کرده و گرفتار جهل و خرافاتاند که قادر به یافتن راه نجات نیستند.‏ تنها یکی از<br />

دهقانانِ‏ به ظاهر سادهلوح از آتشافروزی کدخدا آگاه است.‏<br />

داستانهای ‏«راهی به سوی آفتاب»‏‎٬‎ ‏«از دلتنگی»‏‎٬‎ ‏«ترس»‏‎٬‎ ‏«بودو نبود»‏<br />

گفتگو از فضای زندان و حال و هوای زندانیان از مضامین مورد علاقه احمد محمود و<br />

وجه اشتراک چهار داستان عنوان شده در این بخش از مقاله است.‏<br />

راهی به سوی آفتاب<br />

قهرمان داستان‎٬‎ ‏«غلام»‏‎٬‎ که به اتهام قتل زندانی است‎٬‎ با تظاهر به دیوانگی‎٬‎ مقدمات<br />

انتقال خود به تیمارستان را فراهم میسازد و طی مسیر‎٬‎ با حیلهای دیگر‎٬‎ راهی به سوی<br />

آزادی و آفتاب پیدا میکند.‏<br />

این داستان ساده‎٬‎ که بعداً با زبانی بیپرواتر در رمان همسایهها نیز گنجانده میشود‎٬‎<br />

توصیف صرف موقعیتی است که تنها به لحاظ جنبه طنزآمیز آن مورد توجه خواننده قرار<br />

میگیرد.‏ توصیفات دقیق نویسنده از برخورد غلام با زندانیان و مأمورین زندان وتشبیهات<br />

و واژگان غیرمتعارف و هذیانگونهای که بر زبان او جاری میشود از نقاط قوت داستان<br />

است که تجسم موقعیت طنزآلود را برای خواننده آسان میسازد.‏<br />

از دلتنگی<br />

تبعیدگاه و دلتنگیهای زندانیان تبعیدی لایه برونی این داستان را شکل میدهد.‏<br />

چهار مرد تبعیدی در بندر لنگه‎٬‎ که پس از برداشتهشدن برقع و مقنعه از بیشتر سکنه<br />

خود خالی شده است‎٬‎ روزهای یکنواخت و کسالتباری را سپری میکنند و بطری عرق<br />

و دیوانگیهای مستی یگانه وسیله تنوعبخش و سرخوشی آنان است‎٬‎ هرچند تأسف و


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٤٦ نقد و بررسی<br />

مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />

احساس گناه و شرمندگی به همراه دارد.‏ در این میان‎٬‎ راوی‎٬‎ یکی از چهار تن تبعیدیان<br />

سیاسی‎٬‎ سعی دارد به پیمانی که شب قبل با دوستانش بسته است وفادار بماند و روزی<br />

را بدون مصرف الکل شب کند.‏ اما سرزدن به دکهها و مغازهها و ورق زدن مجلات کهنه<br />

خارجی و دیگر سرگرمیها نمیتوانند او را از پرسشی درونی جدا سازند:‏ آیا ناسازی او و<br />

سه دوست تبعیدیاش از جمع ٥٣٠ تن مبارز دستگیرشده که آرمان مردمخواهی در سر<br />

میپروراندند بهر استی اصیل و انساندوستانه بوده است یا نوعی دیوانگی؟ قاطعیت<br />

سابق در دلتنگیهای بندر لنگه طی چند ماه دوران تبعید رنگ باخته و اینک او را قادر به<br />

درک حقیقت ساخته است.‏<br />

خوب‎٬‎ بشناسن‎٬‎ گور پدر همه‎٬‎ گور پدر مردم.‏<br />

حالا گور پدر مردم؟..‏ همین مردم بودن که براشون خودت رو به آب و آتش زدی‎٬‎ که<br />

دردسر برا خودت درس کردی.‏<br />

نه‎٬‎ مردم که نه؛ خودخواهی بود‎٬‎ خودخواهیِ‏ خودم.‏ نمیخواستم خودم رو بشکونم.‏<br />

حسن هم همین طور‎٬‎ کاظم هم‎٬‎ عطا هم‎٬‎ ما نمیخواستیم خودمون رو بشکونیم‎٬‎<br />

میخواستیم پُز بدیم که قرصیم.‏<br />

ساعاتی بعد او و دوستانش پیمان خود را شکسته و به بطری عرق پناه جستهاند.‏<br />

ترس<br />

وحشت از زندان و مرگ درونمایه این داستان است.‏ قهرمانان آن‎٬‎ ‏«خالد»‏ و ‏«یحیی»‏‎٬‎<br />

درحال فرارند و مأموران دولتی سعی دارند با شلیک گلوله آنها را متوقف سازند.‏ واکنش<br />

هردو ترس است اما با ماهیتهای متفاوت.‏ خالد از ترس مرگ اصرار به تسلیم شدن دارد<br />

و یحیی‎٬‎ که پیشتر زندان را تجربه کرده است‎٬‎ مرگ را بر آن ترجیح میدهد.‏ سرانجام<br />

خالد وانِت را متوقف میکند و یحیی‎٬‎ که پا به فرار گذاشته است‎٬‎ با اصابت گلولهای نقش<br />

زمین میشود.‏ خالد‎٬‎ که به سمت یحیی شتافته است‎٬‎ نالان و گریان معترف است که<br />

مناسب آن کار نیست و پس از سپری شدن دوران حبس دیگر هرگز آن را پی نمیگیرد.‏<br />

در میان داستانهای مجموعه زائری زیر باران‎٬‎ که جملگی به زبان ساده و شفاف با<br />

خواننده ارتباط برقرار میکنند‎٬‎ داستان ‏«ترس»‏ ‏(پس از داستان ‏«آسمان کور»)‏ دارای<br />

ابهامی کلی است که آن را به اثری ضعیف تبدیل کرده است.‏ نویسنده تنها ترس خالد را


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نقد و بررسی ١٤٧<br />

مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />

امری ذاتی توصیف میکند و دلیل فرار آندو و انگیزه ترس یحیی را در ابهام باقی<br />

میگذارد.‏ در این میان‎٬‎ خواننده آشنا به مضامین آثار محمود تنها با شمّ‏ خود و به حدس<br />

و گمان میتواند دو قهرمان را مبارزان سیاسی تصور کند که یکی تجربه شکنجه شدن را<br />

دارد و دیگری فاقد جسارت و شهامت رویارویی با عواقب مبارزه سیاسی است.‏<br />

بود و نبود<br />

بود و نبود نهتنها داستانی است که زندان و تأثیرات آن را از منظری جدید مینگرد بلکه<br />

نمایانگر تلاش موفقیتآمیز نویسنده در شخصیتسازی و روی آوردن او به تجربیات<br />

حسی و ذهنی قهرمانان و دوری گزیدن از روایت صرف است.‏<br />

راوی داستان و دوستش ‏«بابک»‏ به جرم قتل در زندان به سر میبرند.‏ خواننده‎٬‎ از<br />

طریق گفتگوهای درونی و رجعت به گذشته راوی‎٬‎ به تدریج‎٬‎ با شخصیت او آشنا و به<br />

درون ماجرای گذشته کشانده میشود.‏ او‎٬‎ که در دادگاه با لذتی آمیخته به غرور و<br />

احساس مهم بودن به کشتن پیرمردی ارمنی اقرار کرده است‎٬‎ اکنون در فضای کسالتبار<br />

زندان به درک جدیدی از زندگی رسیده و به باورهای گذشته و اعتقاد خود به اصالت و<br />

جدّ‏ ی بودن زندگی لبخند تمسخر میزند.‏ آن زمانها‎٬‎ در جستجوی رنگ دیگری از<br />

زندگی و با دیدی تحقیر آمیز‎٬‎ به انسانها و رویدادهای اطراف‎٬‎ زندگی روزمرّ‏ ه را تکراری<br />

مسخرهآمیز مییافت اما‎٬‎ پس از تجربه تلخ مرگ مادربزرگ‎٬‎ شخصیت او دچار دگرگونی<br />

شده و حتی فکر ازدواج با زن محبوبش دیگر رنگ باخته بود.‏ اکنون‎٬‎ او در حصار<br />

دیوارهای زندان و در حسرت روشنی و گرمای دلپذیر ظهر و روزمرّ‏ گیهای دیگر‎٬‎ زندگی<br />

را تنها مجموعهای از این جزئیات به ظاهر کماهمیت مییافت.‏ عاقبت‎٬‎ اندکی بعد و پس<br />

از اقرار بابک به قتل و اعدام شدن او‎٬‎ راوی به فضای بیرون از زندان دست مییابد.‏ اما...‏<br />

صدای سم اسبهای درشکهای که رو سنگفرش خیابان میخورد از ته کوچه میآمد و آفتاب<br />

همه جا پهن شده بود.‏ اما این آفتاب رنگ همیشگی خود را باخته بود و من فکر میکردم که<br />

بود و نبودش بیتفاوت است.‏<br />

به این اندیشه فرو رفتم که پسربچهها پیر میشوند‎٬‎ رنجها به جای شادی کودکانه تو<br />

قیافههاشون مینشیند و بعد هم میمیرند.‏ زنِ‏ فریبا و رنگوروغنشده پیر و بیمصرف<br />

میشود و لاشه متعفّن اسبهای درشکه‎٬‎ که حالا اینهمه پرقدرت و زیبا درشکه را میکشند‎٬‎


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٤٨ نقد و بررسی<br />

مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />

تو بیابانها‎٬‎ خوراک سگهای هرزهگرد خواهند شد و آفتاب غروب میکند و سیاهی شب<br />

روشنی نشاطبخش روز را میبلعد.‏<br />

‏«بود و نبود»‏ یکی از زیباترین داستانهای مجموعه زائری زیر باران است که تقابل مرگ<br />

و زندگی را با مهارت مطرح میسازد.‏ هرچند تلاش نویسنده در شخصیتپردازیِ‏ راوی<br />

او را قهرمان اصلی جلوهگر میسازد و شخصیت بابک با توصیفاتی کمرنگتر مطرح<br />

میشود‎٬‎ امّا انگیزههای هر دو در ابهام باقی میماند.‏ انگیزه اوّ‏ لیه بابک برای کشتن<br />

پیرمردی که با ازدواج دخترش با راوی مخالفت کرده بود و انگیزه راوی برای اعتراف به<br />

قتل مرتکبنشده چه بود؟ آیا پیمان دوستی عمیق و نوعی حس فداکاری محرّ‏ ک آن دو<br />

بوده یا دیدی بیتفاوت به زندگی؟ آیا جمله ‏«هیچ فکرشو نکنین زندان که آدمُ‏ نمیخوره»‏ که در<br />

اوایل و در پایان داستان بر زبان راننده زندان جاری میشود تا چه میزان مصداقی عینی<br />

مییابد؟ آیا تأثیرات متناقض زندان را که سبب بازگشت راوی به زندگی میگردد و بابک<br />

را عاقبت به بیآرزویی و پذیرش مرگ میکشاند و یا تأثیر مرگ بابک را که بار دیگر<br />

زندگی را از راوی دور میکند میتوان نادیده گرفت؟<br />

انتر تریاکی<br />

داستانی نامتعارف در قالب طنزی تلخ و شیرین و با تجسمبخشی فوقالعاده و<br />

شخصیتپردازی دقیق ویژگیهای این اثر است.‏ داستان بار دیگر به مسئله اعتیاد به تریاک<br />

در جامعه در مقیاسی وسیع و در برهه زمانی خاص میپردازد.‏ ‏«فیروز»‏ انتری است که<br />

صاحب پیشین او را به دود تریاک معتاد کرده و اکنون به تنهایی به کسب چند سکه در<br />

خیابانها و اماکن عمومی مشغول است.‏ او هر روز به قهوهخانه پاتوقش میرود و<br />

سکههای جمعآوریشده را به صاحب قهوهخانه میدهد و در قبال آن تریاک میگیرد.‏<br />

آنگاه‎٬‎ با تحویل دادن تریاک به یکی از مشتریان دوست خود از دود تریاک پخششده<br />

در صورتش احساس لذت و شادی میکند.‏ اما روزی‎٬‎ با مواجه شدن با غیبت دوستش‎٬‎<br />

به تقلید از صاحب قبلی‎٬‎ به خوردن تریاک و افراط در آن کشانده میشود.‏ یک هفته بعد<br />

جسد متعفن او را پشت دیوار قهوهخانه پیدا میکنند.‏<br />

‏«هرکس فهمید با لبخندیزودگذر گفت:‏ ‏'بیچاره`‏ و زودم فراموش کرد.‏ اما‎٬‎ در این میان‎٬‎ دلقکی<br />

از ته دل خوشحال شد».‏ «... زیرا رقیب سرسختشان که روزی میدان را از دستشان قاپیده بود<br />

سقط شده بود!»‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نقد و بررسی ١٤٩<br />

مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />

نویسنده‎٬‎ با دادن شخصیت انسانی به فیروز همزمان با توصیف خصوصیات ظاهری<br />

و غریزی او در ایجاد طنز شیرین موفق است.‏ از سوی دیگر‎٬‎ با واداشتن فیروز به<br />

سخنگویی و شکوه درباره درد و رنج و تمسخر حیوانات دوپا و تأکید بر احساس غم<br />

گذشته او و تأثیرات مصرف تریاک در عوالم ذهنی فرد مبتلا به طنزی سیاه و گزنده دست<br />

یافته است.‏<br />

غریبهها<br />

غریبهها (١٣٥٠) شامل سه داستان کوتاه با نامهای ‏«غریبهها»‏‎٬‎ ‏«آسمان آبیِ‏ دز»‏ و ‏«باهم»‏<br />

است که بعدها در سال ١٣٥٣ با مجموعه دیگری به نام پسرک بومی (١٣٥٠) به صورت<br />

یک کتاب با عنوان غریبهها و پسرک بومی به چاپ رسید.‏<br />

غریبهها<br />

استیصال مردمی که بر اثر سیل و قحطی و بیکاری و مهاجرت جوانان خود به گرسنگی<br />

جانفرسایی کشانده شدهاند و استیلای نیروهای بیگانه بر زندگی آنان‎٬‎ عناصری هستند<br />

که در ایجاد فضای داستان ‏«غریبهها»‏ به کار گرفته شدهاند.‏ در این فضای دلگیر و آشفته‎٬‎<br />

راوی داستان‎٬‎ که کودکی بیش نیست‎٬‎ به ماجرایی تلخ و اندوهگین اشاره دارد.‏<br />

او‎٬‎ در آلونک محقر کارگران واقع در قرارگاه بیگانگان‎٬‎ از زبان کارگری تازهوارد بهنام<br />

‏«رشید»‏‎٬‎ طی شبهای متمادی‎٬‎ با رشادتهای قهرمانی محلی به نام ‏«نعمت خان»‏ آشنا شده<br />

است.‏ نعمت به همراه ٢٢ تن از دهقانان به قطار حمل آذوقه و انبار پوشاک قرارگاه<br />

شبیخون میزده سپس غنایم را میان مردم گرسنه و لخت و پتی دهات پخش میکرده<br />

است.‏ اما اکنون‎٬‎ با دستگیر شدن رشید و دفن شدن او در گودالی که بدن او را تا گردن در<br />

خود گرفته است‎٬‎ کارگران نگران سرنوشت نعمت خان هستند که‎٬‎ به قولی‎٬‎ بر اثر خیانت<br />

به چنگ بیگانگان افتاده است.‏<br />

به زودی شایعات به حقیقت میپیوندند و جسد بیجان نعمتخان در میدان نزدیک<br />

قرارگاه در معرض دید عموم قرار میگیرد و‎٬‎ در برابر چشمان گریان و لعن و نفرین<br />

کارگران و اهالی دهات اطراف‎٬‎ بهتدریج به مجسمهای گچی مبدل میشود.‏<br />

نویسنده‎٬‎ در این داستان‎٬‎ از موضع شاهد عینیِ‏ مطلق پا پیش نهاده و‎٬‎ با انتخاب راویِ‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٥٠ نقد و بررسی<br />

مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />

کمسنوسال و با بهرهگیری از احساسات رقیق و نگاه شیفته و ستایشگر او‎٬‎ حس<br />

ِ درگیر قهر طبیعت و ستم ‏«غریبهای که حالا آشنا شده<br />

همدردی عمیق خود را با توده مظلومِ‏<br />

بود»‏ به صراحت و روشنی بیان کرده است.‏<br />

این دگرگونی لحن نویسنده یگانه شاخص داستان نیست بلکه رویآوردن او به شگرد<br />

رجعت به گذشته‎٬‎ آن هم از نوع داستان در داستان‎٬‎ در تضاد با روایت مستقیم و خطی که<br />

در داستانهای قبلی او سراغ داریم‎٬‎ از جمله این تحولات سبکی است.‏ اما خودداری از<br />

فاصلهگذاری مناسب میان روایت زمان حال و رجعت به گذشتههای راوی با اشاره به<br />

روایت رشید از داستان نعمت که خود رجعتی دیگر از جانب رشید به گذشته است<br />

از روانی و یکدستی اثر کاسته است.‏<br />

آسمان آبیِ‏ دز<br />

مصایب زارعین مهاجری که‎٬‎ به دنبال خشکسالی و قحطی‎٬‎ زمینهای زراعی خود را ترک<br />

میگویند و به شهرها و نواحی در حال آبادانی و استخراج نفت مهاجرت میکنند تا با<br />

اشتغال در کارهای ساختمانی نان و آبی به دست آورند‎٬‎ مضمون این داستان را تشکیل<br />

میدهد.‏<br />

جمع یازده نفره مهاجران دزفولی‎٬‎ که در خانهای نیمهخراب سکنی دارند‎٬‎ شبها گرد<br />

هم جمع میشوند و به شاهنامه خوانی میپردازند و از کسادی کار و آرزوهای دور و دراز<br />

خود و حسرت زمینهای زمانی آباد و حال متروک خویش سخن میگویند.‏ آنها هرروز<br />

صبح درگیر رقابتی سخت با سایر مهاجران برای یافتن کار و هر شب گرفتار پاسخگویی به<br />

صاحبخانهای هستند که اجارهبهای روزانه خود را میطلبد و ایادی چاقوکش خود را به<br />

جان آنها میاندازد.‏ مهاجران‎٬‎ در استیصالی روزافزون‎٬‎ نه راه پیش دارند و نه روی<br />

برگشتن به دهات و قصبات خود.‏<br />

عاقبت‎٬‎ با سپری شدن پاییز‎٬‎ که با کسادی روبهتزاید همراه است‎٬‎ کارگران مهاجر<br />

قهراً به فکر چاره میافتند.‏ یکی راه بازگشت را برمیگزیند و آن دیگری به دستفروشی<br />

رومیآورد تا سرمایهاش غفلتاً به دست دزدی حیلهگر ربوده شود و سومی‎٬‎ که بیماری<br />

مالاریا سخت ضعیف و نزارش ساخته‎٬‎ به دزدی سیمهای خط تلگراف دریایی روی<br />

میآورد تا عاقبت جان خود را در این راه ببازد.‏ برای سایر مهاجران نیز راهی جز


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نقد و بررسی ١٥١<br />

مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />

بازگشت به خانه باقی نمیماند.‏<br />

‏«آسمان آبی»‏ با توصیفات زنده وضع کارگران مهاجر از زوایای گوناگون و با وارد<br />

کردن شخصیتهای چندگانه در داستان فاقد قهرمان است.‏ شخصیتها نماینده صنف<br />

خاصی از کارگران هستند که بر اثر شایعات و قهر طبیعت در شرایطی جدید گرفتار<br />

آمدهاند و سعی دارند خود را رها سازند.‏ در تشریح این موقعیت توصیفات دقیق ظاهر<br />

کارگران‎٬‎ فضای خانه و زندگی گذشته و حال آنان همانقدر نقش دارند که گفتگوهای<br />

آنان.‏ نویسنده در تعهد خود به ارائه واقعیات به همدردیِ‏ صرف نپرداخته بلکه برخی<br />

سستیهای اخلاقی کارگران را نیز عریان ساخته است.‏<br />

باهم<br />

نویسنده این بار‎٬‎ با شکستن الگوهای سابق و فارغ از دیدگاه روایت صرف‎٬‎ به خلق<br />

داستانی جذاب و متمایز پرداخته است.‏ به عبارت دیگر‎٬‎ انعکاس عینی وقایع با زبانی<br />

ساده و بیتکلف‎٬‎ که در آثار قبلی او خواننده را به نوعی تنبلی ذهنی سوق میداده و تنها<br />

احساسات همدردی و تأثر را در او برمیانگیخته‎٬‎ جای خود را به شیوه روایت<br />

غیرمستقیم و استفاده از گفتگوها و تداعیها میدهد و خواننده را برای درک مضمون اثر<br />

به تلاش بیشتری وامیدارد.‏<br />

برخورد ساده راوی داستان با مردی میگسار و شبگرد آغازگر دوستی چندساعته<br />

میان آنان است که بر پایه علاقه مشترک به مصرف سیگار و الکل به وجود میآید.‏ در این<br />

میان‎٬‎ مرد میگسار متکلم است و راوی اغلب شنوندهای خاموش و غرق در افکار درونی<br />

خویش.‏ در خلال شکوههای مرد میگسار و تداعیهای راوی است که سه چهره متفاوت<br />

از ماهیت و شخصیت زن به تدریج ترسیم میشود.‏ خیانتپیشگی و هوسبازی<br />

خصوصیاتی است که مرد ناشناس از زن میشناسد و تداعیهایی که در ذهن راوی<br />

صورت میگیرد و او را به اندیشه در مورد همسر و دخترش وامیدارد ما را با چهرههای<br />

دیگری از زن روبهرو میسازد و به درک مضمون اثر هدایت میکند.‏ چهره دختر راوی<br />

در نقش زنی روشنفکر که آرمانهای چپگرایانه داشته و دستگیر و به سرنوشتی نامعلوم<br />

دچار شده است؛ همچنین‎٬‎ تصویر همسر وفادار و رنجدیده راوی که‎٬‎ در گریز از ماتم و<br />

واقعیت‎٬‎ در تدارک استقبال از گمشده خود ولی از درون نیازمند حمایت و همدردی


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٥٢ نقد و بررسی<br />

مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />

راوی است و اعتراض خود به میگساریهای او را با فریاد ‏«پس من چی؟ من!...‏ من که مادرم!...»‏<br />

ابراز میدارد‎٬‎ به تدریج ویژگیهای تازهای از شخصیت زن و متناقض با تصویر ذهنی مرد<br />

میگسار را مطرح میسازند.‏ عاقبت‎٬‎ با رسیدن سحر‎٬‎ راوی که مرد ناشناس را موقتاً و به<br />

قصد خرید سیگار برای او ترک کرده است روانه خانه میشود تا با همسرش به ماتم<br />

بنشیند.‏<br />

همسایهها<br />

انعکاس شمّ‏ های از مبارزات مردمی در جریان ملی شدن صنعت نفت مضمون فراگیر<br />

اولین رمان احمد محمود با عنوان همسایهها (١٣٥٧) ست که مضامین دیگری چون تحلیل<br />

اوضاع سیاسی و اجتماعیِ‏ برههای از تاریخ ایران را نیز در بطن خود جای داده است.‏<br />

ارائه خلاصهای موجز از این رمان امری بس دشوار و تا حدّ‏ ی ناممکن است.‏ وجود<br />

شخصیتهای متعدد که کنشها و واکنشهایشان به نحوی با زندگی قهرمان اثر عجین و در<br />

رشد و بلوغ فکری او تأثیرگذارند و نویسنده در شخصیتپردازی آنان هیچ گونه امساکی<br />

نشان نداده است سبب میشود تا هرگونه تلاش برای ارائه خلاصهای از رمان عقیم<br />

بماند.‏ بنابراین‎٬‎ در این بخش از مقاله سعی شده است خط سیر زندگی قهرمان اصلی از<br />

آغاز تا پایان رمان به اختصار مرور و تنها اشارهای کوتاه به برخی شخصیتهای فرعی<br />

بشود.‏ بدیهی است که در تحلیل رمان و به اقتضای مضامین فرعی از نقش سایر<br />

شخصیتها نیز سخن به میان خواهد آمد.‏<br />

خلاصه داستان<br />

خانهای ‏«دنگال»‏ در اهوازِ‏ سال ١٣٢٨ مأمن و مأوای هفت خانواده است.‏ فضابندی خانه<br />

و مجاورت اتاقهای ‏«خفه و توسریخورده»‏ و نیز شیوه زندگی ساده و عاری از<br />

پنهانکاری این همسایگان موجب شده است تا جزئیات زندگی هر خانواده بر دیگران<br />

آشکار گردد و نوعی همزیستی مسالمتآمیز و روحیه مساعدت و همدردی بر روابط<br />

آنان حاکم باشد.‏ فضای عمومی خانه‎٬‎ بهخصوص در شبهای تابستان‎٬‎ با تجمع خانوادهها<br />

در حیاطِ‏ شستهورُ‏ فته و با برخی صحنههای مکرر محسوستر است.‏ بوی بساط تریاک<br />

‏«خواج توفیق»‏ که روز و شب حیاط را پُر میکند و بازگشت الاغهای ‏«رحیم»‏ خرکچی از


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نقد و بررسی ١٥٣<br />

مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />

کورهپزخانه و نماز خواندنهای ‏«عموبندر»‏ پیر و بحث و جدلهای ‏«محمد»‏ مکانیک که با<br />

زبانی گزنده و تمسخرآمیز با عقاید خرافی همسایههای خود مخالفت میورزد و از لزوم<br />

پایان دادن به اسارتها سخن میگوید از جمله این مکررات است و سرانجام‎٬‎ کتک<br />

خوردنهای پرسروصدای بلور خانم از دست شوهرش ‏«امانآقا»ی قهوهچی در مواقعی<br />

که او دُ‏ می به خمره زده باشد جنجالیترین صحنه تکراری است که همه همسایهها اعم<br />

از زن و مرد و بچه را به درون خود میکشاند.‏<br />

در این میان‎٬‎ ‏«خالد»‏‎٬‎ نوجوان پانزده سالهای که با پدری سادهدل و متدین و مادری<br />

مهربان و صبور و خواهری کوچکتر از خود ساکن این خانه است‎٬‎ با چشمانی تیزبین و<br />

کنجکاو ناظر کلیه روابط خانوادگی و جزئیات حشر و نشر همسایگان با یکدیگر و واقف<br />

به اسراری است که خود نیز در برخی از آنها ذینقش است.‏ او‎٬‎ در آستانه بلوغ و<br />

جوشش غرایز و با کنجکاوی ذاتیاش‎٬‎ در اثر وسوسههای بلور خانم به ارتباط جنسی با<br />

او سوق داده شده است.‏<br />

اما زندگی ساده و پر از شیطنتهای کودکانه خالد پس از کشانده شدن او به کلانتری‎٬‎ به<br />

گناهی مرتکبنشده‎٬‎ به نقطه عطفی مهم میرسد و در آنجا از جانب زندانیِ‏ ناشناسی<br />

مأمور رساندن پیامی به مردی به نام ‏«شفق»‏ میگردد.‏ خالد نوجوان‎٬‎ با تحصیلاتی در حد<br />

چهارم ابتدایی‎٬‎ تحت تأثیر جاذبه نگاه و کلام و منش دوستانه شفق‎٬‎ بهتدریج به عملیات<br />

مخفی او و یارانش کشانیده میشود بیآنکه درکی کامل از اهداف و شعارهای گروه پیدا<br />

کرده باشد.‏ زمزمههای ملی کردن صنعت نفت اکنون علنیتر گشته است و شعار ‏«صنعت<br />

نفت باید ملی شود»‏ با نواری سفید نهتنها بر لباس کارگران صنعت نفت نقش بسته بلکه<br />

در افواه جاری است.‏ گروه شفق‎٬‎ در کنار دیگر گروههای مبارز‎٬‎ با تشکیل جلسات سری<br />

و میتینگها و پخش روزنامههای مخفی و اعلامیهها سعی در روشن کردن اذهان عمومی و<br />

تعیین مسیر مبارزه با استعمارگران انگلیسی دارد.‏ خالد‎٬‎ که با شوق و ذوقی وافر در پخش<br />

و جابهجایی اعلامیهها شرکت دارد‎٬‎ عاقبت از جانب یکی از مأموران مخفی به نام ‏«علی<br />

شیطون»‏ شناسایی و عاقبت به زندان میافتد و متحمل شکنجهها و حبسهای انفرادی<br />

میگردد.‏ کوششهای علی شیطون در تطمیع و وادار کردن خالد به همکاری و جاسوسی<br />

با شکست مواجه میشود.‏ در طول یک سال حبس‎٬‎ خالد با همبندیهای خود‎٬‎ که<br />

بیشترشان به جرمهای دزدی و قتل سالهای طولانی را در زندان گذر اندهاند‎٬‎ آشنا و


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٥٤ نقد و بررسی<br />

مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />

صمیمی میگردد و تماسهای او با شفق و یارانش نیز ادامه مییابد.‏ خالد با زندانی شدن<br />

‏«پندار»‏‎٬‎ همگروه خود در عملیات پنهانی‎٬‎ به راهاندازی اعتصاب در زندان دعوت<br />

میشود.‏ او‎٬‎ با ترویج شعار وحدت در میان زندانیان‎٬‎ موفق به جلب همراهی بیشتر آنان<br />

میگردد.‏ سرانجام‎٬‎ اعتصاب در اعتراض به وضع نامناسب غذا و آب آشامیدنی در<br />

زندان شکل میگیرد اما با کشته شدن یکی از همسلولیهای خالد به ناکامی میانجامد.‏<br />

سرانجام‎٬‎ روز آزادی فرا میرسد.‏ اما خالد‎٬‎ به جای بازگشت به خانه‎٬‎ بر اثر کینهتوزی<br />

رئیس زندان که مأموران نظاموظیفه را آگاه ساخته‎٬‎ مستقیماً به خدمت سربازی کشانیده<br />

میشود.‏<br />

مضامین و شخصیتها<br />

تسلط انگلیسیها بر چاههای نفت و منافع آن و حضور بیگانگان در ایران و تبعات آن‎٬‎<br />

بهویژه در خوزستان که پسزمینه اکثر داستانهای مجموعههای قبلی بوده است‎٬‎ در رمان<br />

همسایهها ٬ با وضوح و صراحت و در ابعاد وسیعتری پیگیری میشوند.‏ وقایع و جریاناتی<br />

که از سال ١٣٢٨ تا ١٣٣١ در راه خاتمه دادن به استعمار انگلیس و تحقق ملی شدن نفت<br />

صورت میگیرد مضمون اصلی و برونی رمان را پدید میآورند.‏<br />

نویسنده‎٬‎ از طریق انتخاب نوجوانی کمتجربه و کنجکاو به عنوان راوی و قهرمان<br />

داستان و قرار دادن او در کنار شخصیتهای فرعی متعدد که هرکدام معرف یکی از<br />

نابسامانیهای اجتماعیاند هستند و از طریق ذهن کنجکاو و زبان ساده و بیقید و بند او‎٬‎<br />

توانسته است به خلق اثری با غنای کامل و هماهنگی میان شکل و محتوا نایل گردد.‏<br />

بدون تردید قسمت عمده جذابیت اثر مدیون مضامین فرعی آن است و بدون آنها چه<br />

بسا داستان خالد به داستانی ساده و بیروح مبدل میگشت.‏ تأثیرات رکود اقتصادی‎٬‎ در<br />

ایام قبل و حتی بعد از ملی شدن صنعت نفت‎٬‎ در منش و زندگی بیشتر شخصیتهای رمان<br />

جلوهگر شده است.‏ از این روست که میبینیم شخصیتهایی چون ‏«مشرحمان»‏‎٬‎ پدر<br />

خالد‎٬‎ و همسایه او ‏«ناصر دواتی»‏‎٬‎ در پی کسب و کار‎٬‎ ترک دیار میکنند و عازم کویت<br />

میشوند تا ‏«نوکری اعراب»‏ را بکنند و یا عموبندر پیر تنها با امساک در خورد و خوراک و<br />

پوشاک‎٬‎ طی یک سال‎٬‎ قادر به تأمین پوشاک عید برای دختر و بچههای یتیم او میشود.‏<br />

خواج توفیق که مانند مشرحیم و عمو بندر نمازخوان اما اسیر در چنگال تریاک


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نقد و بررسی ١٥٥<br />

مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />

است و وادار به خانهنشینی شده و همسرش ‏«آفاق»‏ را به قاچاق پارچه کشانده و دخترش<br />

‏«بانو»‏ را دودی کرده‎٬‎ نیز گوشهای دیگر از این ناهنجاریهای اجتماعی و بیانگر شدت<br />

شیوع مصرف تریاک و معضل قاچاق است.‏<br />

سستی معیارهای اخلاقی در جامعه نیز سبب پدید آمدن شخصیتهای متعددی در<br />

رمان شده است.‏ این بیبندوباری و فساد گاه زاییده جهل و فقر است که در وجود زنان<br />

خودفروش تظاهر مییابد و گاه معلول هرزگی فردی که‎٬‎ در شرایط رخوت ارزشهای<br />

اصیل و اخلاقی و ضعف اعتقادات دینی اصیل‎٬‎ در وجود زنانی چون بانو ‏(دختر آفاق و<br />

خواج توفیق)‏ و بهخصوص بلور خانم مجال ظهور گستاخانهای مییابد و در مورد<br />

‏«رضوان»‏ ‏(همسر رحیم خرکچی)‏ به کشته شدن او میانجامد و همسرش را به پای چوبه<br />

دار میبرد یا مردانی چون مأمور شهربانی و امان آقای بخشنده و مهربان را به موجه بودن<br />

خیانت در زناشویی متقاعد میسازد.‏<br />

در چنین اوضاع پریشان و آشفته است که گروههای مبارز با آرمانهای گوناگون شکل<br />

میگیرند و‎٬‎ همداستان‎٬‎ مردم را به اتحاد و مبارزه با استعمارگران بسیج میکنند.‏ شفق و<br />

افراد گروهش و رانندگان و کارگران صنعت نفت و محمد مکانیک از جمله شخصیتهایی<br />

هستند که نماینده این جنبشاند.‏ حتی عموبندر پیر‎٬‎ که بر لزوم وحدت و همیاری میان<br />

تهیدستان پافشاری میکند‎٬‎ به این گروه از شخصیتها تعلق دارد.‏<br />

شخصیت ر اوی/‏ قهرمان داستان<br />

در این میان‎٬‎ زندگی خالد متأثر از مجموعه این ناهنجاریهاست.‏ او طعم فقر را چشیده و<br />

شاهد پریشانی پدر بر اثر کسادی کسب و کار و مهاجرت او بوده است و در سنی کم در<br />

معرض بیقیدوبندی وسوسهانگیز بانو و بلور خانم قرار گرفته است و آنگاه با اولین<br />

برخورد با مأمور شهربانی و تجربه کلانتری با خشونت عمال حکومتی آشنا شده و به<br />

عملیات پنهانی گروهی روی آورده است بیآنکه از ابتدا به درک عمیق از هدف اینگونه<br />

فعالیتها دست یافته باشد.‏ تنها با از سرگذراندن تجربه زندان و تحمل شکنجههای<br />

جسمی و روحی و لمس خشونت حاکم بر فضای زندان است که به شناخت بیشتری از<br />

لزوم اتحاد و مبارزه میرسد.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٥٦ نقد و بررسی<br />

مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />

سبک و زبان<br />

به نظر میرسد که احمد محمود‎٬‎ پس از تجربه سبکهای بیانی گوناگون در آثار قبلی<br />

خود‎٬‎ به زبان و شیوه روایت منسجمی دست یافته باشد.‏ تداعی و رجعت به گذشته<br />

ابزاری است که او با روایت صرف تلفیق کرده و از این شیوه بیانی به کرّ‏ ات و با فواصل<br />

بسیار کوتاه برای معرفی شخصیتها و تأکید مجدّ‏ د بر وقایع بهره جسته است.‏ این شگرد<br />

کامًال منطبق با شخصیت قهرمان اثر و ذهن کنجکاو و چشمان تیزبین و سادگی بیان<br />

اوست؛ اما‎٬‎ در پارهای موارد‎٬‎ کامًال غیرضروری و آز اردهنده مینماید و جملات<br />

تکراری مداومت خواننده را در پیگرفتن گزارش ضعیف میسازد.‏ نویسنده همچنان بر<br />

استفاده از جملات کوتاه تأکید میورزد که این بار کامًال مناسب با شخصیت راوی و زبان<br />

ساده اوست.‏ لحن طنزآلودی که در جایجای اثر مجال ظهور مییابد بر شیرینی اثر<br />

میافزاید و نیز در تطابق کامل با شخصیت شیطنتآمیز راوی است.‏<br />

رگهای گردن رحیم خرکچی تند میشود.‏ آشپز کفگیر را میگذارد کنار دیوار.‏ جماعت را دور<br />

میزند و میآید و میایستد کنار خواج توفیق.‏ حالا دارد رضوان را و رحیم خرکچی را<br />

زیرچشمی میپاید.‏ صنم خودش را میاندازد میان معرکه و بنا میکند به رقصیدن.‏ یک رشته<br />

موی سفید از زیر چارقدش بیرون زده است.‏ پیشانی و گونههای صنم خیس عرق شده است.‏<br />

بچهها دست میزنند.‏ آب دیگر جوش آمده است.‏ آرامآرام‎٬‎ حبابهای آب از ته دیگ میآید بالا<br />

و در سطح آب میترکد.‏ رحیم خرکچی حرف میزند.‏ صدایش را نمیشنوم.‏ صدای دهل و<br />

سرنا تا هفت محله میرود.‏ حالا رگهای گردن مش رحیم کبود شده است.‏ رضوان تند و تند<br />

دستش را تکان میدهد و حرف میزند.‏ رحیم خرکچی دست رضوان را میگیرد و میکشدش<br />

به طرف اتاق.‏ چادر از سر رضوان رها میشود.‏ صدای دهل پرتوانتر شده است.‏ دیگ جوش<br />

آمده است.‏ سطح آب قل میزند.‏ رضوان چادرش را میگیرد و رو زمین به دنبال خودش<br />

میکشد.‏ صداها قاطی شده است.‏ مش رحیم فریاد میکشد.‏ صدای سرنا اوج میگیرد.‏ رضوان<br />

نفرین و ناله میکند.‏ خواج توفیق خودش را میرساند به مش رحیم.‏ صنم دارد میرقصد.‏<br />

بچهها دست میزنند.‏ حالا زبانههای آتش تمام دیگ را در بر گرفتهاند.‏ رضوان دوبامبی<br />

میکوبد رو سینه رحیم خرکچی.‏ قلهای درشت آب‎٬‎ قلوهکن‎٬‎ از جا کنده میشود و میترکد و<br />

تا لب دیگ بالا میآید.‏ چهره مش رحیم تا گردن قرمز شده است.‏ لالههای گوشش سفیدی<br />

میزند.‏ خواج توفیق بازوی رحیم خرکچی را میگیرد.‏ صنم رو پا بند نمیشود.‏ میرقصد و<br />

دور میگردد.‏ ضربههای سنگین دهل‎٬‎ پرده گوش را آزار میدهد.‏ دست رحیم خرکچی میرود<br />

پر شال.‏ هنوز رضوان با مشت به سینه استخوانی مش رحیم میکوبد.‏ زبانههای آتش از دهانه


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نقد و بررسی ١٥٧<br />

مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />

دیگ بالا زده است.‏ مش رحیم چپق را از پر شال بیرون میکشد.‏ حالا رضوان به سر و سینه<br />

خود میزند.‏ موی سرش پریشان شده است.‏ صنم‎٬‎ سرتاپا خیس عرق شده است.‏ صورتش<br />

گل انداخته است‎٬‎ با صدای سرنا و ضربههای طبل‎٬‎ فرز و چابک میرقصد.‏ رحیم خرکچی<br />

چپق را تکان میدهد.‏ رضوان صورت خود را چنگ میاندازد.‏ آب دیگ بالا میآید و سر<br />

میرود.‏ مش رحیم با سر چپق میکوبد به گیجگاه رضوان.‏ رضوان نقش زمین میشود.‏ آب<br />

دیگ شعلهها را خاموش میکند و رضوان‎٬‎ انگار که سالهاست مرده است.‏<br />

توانایی بینظیر نویسنده در توصیف بصری و تجسم عینی مکانها و انتقال فضاهایی که با<br />

جنبش و رویدادها و تحرکات سریع پدید میآیند مجال خودنمایی کامل مییابد و در<br />

صحنههای مربوط به میتینگها‎٬‎ صحنههای زندان و بهخصوص صحنه عروسی بانو و<br />

کشته شدن رضوان آهنگ تند و روبهافزایش حوادث را به خواننده انتقال میدهند.‏<br />

نیمهنفس به خانه میرسیم.‏ سیرابی را میدهم به مادرم.‏ دلم میخواهد زودتر سر از کار این<br />

جماعت درآورم.‏ دلم میخواهد زودتر بدانم تو این کاغذها چه نوشته شده که پاسبانها به زور<br />

از دست مردم گرفتنشان.‏<br />

میروم تو اتاق پدرم مینشینم و پرده در میانه را میاندازم.‏ ابراهیم و جمیله مینشینند<br />

روبهرویم.‏ نوشته همه کاغذها مثل هم است.‏ چیزهایی است که اصًال سر در نمیآورم.‏ جانم<br />

بالا میآید تا یک کلمه را هجی کنم و تازه وقتی کلمه را هجی کردم و خواندمش‎٬‎ معنیاش را<br />

نمیفهمم.‏ مثًال نمیدانم این ‏«استعمارگر خونخوار»‏ چه جور جانوری است که فقط خون<br />

میخورد و اشتهایش هم سیریناپذیر است.‏ لابد‎٬‎ بیجهت اسم ‏«استعمارگر»‏ را ‏«خونخوار»‏<br />

نگذاشتهاند.‏ باید دلیلی داشته باشد.‏<br />

ابراهیم میگوید<br />

تا نباشد چیزکی‎٬‎ مردم نگوین چیزها<br />

از این جانور‎٬‎ بفهمی نفهمی چیزکی دستگیرم میشود.‏ مثًال فهمیدهام که گاهی به جای<br />

‏«خون»‏ نفت هم میخورد و این است که بعضی جاها‎٬‎ تو کاغذها‎٬‎ به جای ‏«خونخوار»‏<br />

نفتخوار هم نوشته شده.‏<br />

ابراهیم مژههای نموکش را به هم میزند و میگوید<br />

نفت بخوره که بهتره تا خون بخوره<br />

و عقیده دارد که اگر این جانور هوس خون آدم بکند‎٬‎ بدجوری میشود.‏<br />

ابراهیم را نگاه میکنم.‏ عجب رنگ زردی دارد.‏ انگار زردچوبه آب کرده است و به صورت و<br />

گردنش مالیده است.‏ بهش میگویم<br />

نهابرام.‏ اینجورام نیس که من و تو میگیم...‏ میباس چیزای دیگهم باشه که ما سردرنمیاریم.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٥٨ نقد و بررسی<br />

مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />

واقعگرایی و کاربرد زبان ساده و شفاف‎٬‎ که وجه مشترک اغلب آثار نویسنده است‎٬‎ در<br />

همسایهها تا حد استفاده از لغات عامیانه و گاه رکیک با بار ضداخلاقی و یا زیادهروی در<br />

ترسیم صحنههای روابط جنسی خالد با بلور خانم پیش میرود که در مورد اخیر با افراط<br />

و تأکیدی غیرضروری همراه است.‏<br />

در نگاهی کلی‎٬‎ همسایهها اثری است متفاوت و بدیع که خواننده را به شدّ‏ ت جذب و<br />

در مطالعهای لذتبخش فرو میبرد و‎٬‎ درعینحال‎٬‎ او را با وقایع برههای از تاریخ ایران<br />

آشنا میسازد.‏<br />

©


١٣٨٣/٧/١٦ 17TH-DRI ن‎٣‎ ٤ ص ١٣:٥١ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />

نگاهی به راهکارهای واژهگزینی در زبان فارسی دری<br />

محمدحسین یمین ‏(استاد دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه کابل)‏<br />

زبان‎٬‎ به مثابه پدیده اجتماعی و وسیله افادهکننده مفاهیم‎٬‎ رسالت دارد که تحولات<br />

متداوم اجتماعی را در عرصههای گوناگون منعکس سازد.‏ برای ایفای این وظیفه‎٬‎ در هر<br />

برهه زمانی‎٬‎ گنجینه واژگانی آن ناگزیر باید دستخوش دگرگونیهایی گردد که یکی از<br />

عوامل آن واژهگزینی و واژهسازی است.‏<br />

این امر در زبان فارسی دری‎٬‎ طی روند تکامل آن‎٬‎ همواره الزامی بوده و‎٬‎ در هر<br />

مرحله‎٬‎ نحوه ویژه خود را داشته است.‏ مثلاً‏ در دوره میانه زبانهای ایرانی‎٬‎ از واژه بیم با<br />

پیشوند واژهساز بی و یا با پسوند واژهساز گین واژههای بیبیم و بیمگین ساخته شده<br />

است . ١ حال آنکه امروز‎٬‎ به جای بیمگین‎٬‎ واژه بیمناک به کار میرود و بیبیم متروک است.‏<br />

یا‎٬‎ در ادوار گذشته تاریخ زبان فارسی دری‎٬‎ از واژههای زیان و شوی (= شوهر)‏ با پسوندِ‏<br />

مند زیانمند و شویمند ساخته میشد.‏ اما امروز زبان فارسی دری راهکارها و ضوابط ویژه<br />

واژهگزینی پیدا کرده که در خلال حیات تاریخی این زبان شکل گرفته و راه انکشاف و<br />

تکامل را میپیماید.‏ در جنب این شیوههای نو‎٬‎ بعضاً طرزهای واژهگزینی و واژهسازی در<br />

زبان فارسی تا حدی استواری خود را حفظ کرده و حتی در درازنای قرنها معروضِ‏<br />

دگرگونی نشده است.‏<br />

در واژهگزینی زبان فارسی دری‎٬‎ وندها‎٬‎ همانند واژههای آزاد‎٬‎ بعضاً ویژگیهای<br />

‎١‎)ر استارگویوا‎٬‎ دستور زبان فارسی میانه‎٬‎ ترجمه ولیاهلل شادان‎٬‎ تهران ٬١٣٤٧ ص‎٣٥‎‏.‏<br />

١٥٩


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٦٠ تحقیقات ایرانشناسی<br />

نگاهی به راهکارهای واژهگزینی...‏ دری<br />

چندمعنایی ٬ ٢ هممعنایی ٣ و هماوایی یا همنگاشتی ٤ دارند.‏ مثًال وار در بزرگوار پسوندِ‏<br />

تملیکی‎٬‎ در دیوانهوار پسوند تشبیهی و در شاهوار پسوند لیاقت است.‏ یا پسوند آر با بنهای<br />

فعلی متعدد نقشها و معناهای متعدد پیدا میکند:‏ خریدار ‏(فاعلی)‏‎٬‎ رفتار ‏(اسم مصدر)‏‎٬‎<br />

گرفتار ‏(مفعولی).‏ همچنین‎٬‎ در این زبان‎٬‎ وندهای هممعنا وجود دارد‎٬‎ مانند پیشوندهای نا<br />

و بی در واژههای ناکاره و بیکاره‎٬‎ ناقرار و بیقرار؛ یا پسوندهای زا و ستان در واژههای گلزار <br />

گلستان‎٬‎ چمنزار چمنستان‎٬‎ ریگزار ریگستان‎٬‎ نیزار نیستان و جز آن.‏<br />

زبان فارسی دری‎٬‎ همان گونه که در ساحه گزینش واژههای مشتق توانمندی بسیار<br />

دارد‎٬‎ همچنان و البته بیشتر از آن‎٬‎ در عرصه واژههای مرکب نیز از قدرت گستردهای<br />

برخوردار است.‏<br />

واژههای مرکب بر اساس یک هسته به وجود میآید که با پیوستن جزء وابسته به آن‎٬‎<br />

با توجه به معانی متعدد از قبیل شباهت‎٬‎ کمیّ‏ ت‎٬‎ کثرت‎٬‎ رنگ‎٬‎ تأکید‎٬‎ واژههای فراوان<br />

ساخته میشود؛ مانندِ‏<br />

در مفهوم شباهت:‏ شترمرغ‎٬‎ فیلمرغ‎٬‎ کمانابرو‎٬‎ گلرخسار<br />

در مفهوم کمیت:‏ دوتار‎٬‎ چهارپای‎٬‎ هفتاقلیم‎٬‎ سهبرگه<br />

در مفهوم کثرت:‏ زودزود‎٬‎ فوجفوج‎٬‎ خیلخیل<br />

در مفهوم نقش عملی و آلت:‏ قلمتراش‎٬‎ پنسل پاک‎٬‎ جاروب‎٬‎ مویخشککن‎٬‎ دریانورد<br />

در مفهوم رنگ:‏ زردآلو‎٬‎ سرخپوست‎٬‎ سیاهموی‎٬‎ سیاهسر<br />

در مفهوم تأکید:‏ شست و شوی‎٬‎ جست و خیز‎٬‎ تاخت و تاز<br />

واژه مرکب‎٬‎ از نظر ترکیب و شکل‎٬‎ انواع زیادی دارد.‏ در زبان فارسی دری‎٬‎ با داشتن<br />

زمینه مساعدِ‏ واژهگزینی‎٬‎ در بسا موارد واژه مرکب هم به صورت مستوی و هم به<br />

صورت مقلوب آن کاربرد دارد بدون آنکه عموماً در معنا تغییری روی دهد؛ مانند<br />

چشمسیاه سیاهچشم‎٬‎ کمانابرو ابروکمان‎٬‎ صدفدندان دندانصدف.‏<br />

از سوی دیگر‎٬‎ بعضاً با مقلوب ساختن ترکیب نحوی اضافی میتوان واژه مرکب<br />

ساخت‎٬‎ مانند زاده شاه Ä شاهزاده‎٬‎ شاهِ‏ شاهان Ä شاهانشاه‎٬‎ پهلوانِ‏ جهان Ä جهانپهلوان‎٬‎ مایه دست<br />

Ä دستمایه ٬ و حتی با حذف نشانه اضافه در گروه اسمی آن گروه به واژه مرکب بدل<br />

میگردد؛ مانند سرمایه‎٬‎ صاحبدل‎٬‎ دستبسته.‏<br />

2) polysemy 3) synonymy 4) homonymy


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

تحقیقات ایرانشناسی ١٦١<br />

نگاهی به راهکارهای واژهگزینی...‏ دری<br />

در زبان فارسی دری‎٬‎ واژههایِ‏ مرکب بسیاری با کاربرد پیشایندها و پسایندهای<br />

واژهساز ساخته میشوند؛ از جمله<br />

با پیشایند پس:‏ پسمنظر‎٬‎ پسانداز‎٬‎ پسکوچه‎٬‎ پسگویی‎٬‎ پسخانه<br />

با پیشایند پیش:‏ پیشرفت‎٬‎ پیشکش‎٬‎ پیشپرداخت‎٬‎ پیشتاز<br />

با پسایند انگیز:‏ دلانگیز‎٬‎ شورانگیز‎٬‎ فتنهانگیز‎٬‎ روحانگیز<br />

با پیشایند پُر:‏ پُرماجرا‎٬‎ پُرکار‎٬‎ پُرحوصله‎٬‎ پُرکیف‎٬‎ پُرتوان<br />

بدین گونه ر اهکارهای گوناگون واژهگزینی در زبان فارسی دری وجود دارد و این<br />

خود قدرتمندی آن را برای بیان هرگونه مفهوم و موضوعی نشان میدهد و حتی هر<br />

دانشواژه ( علمی و فنی معاصر را میتوان با استفاده از توانش واژهسازی و<br />

‏(اصطلاحِ‏<br />

واژهگزینی زبان فارسی دری به آسانی ساخت؛ مانند<br />

راسیزم Ä نژادپرستی‎٬‎ آنتروپولوژی Ä انسانشناسی‎٬‎ ادیتینگ Ä ویرایش‎٬‎ ادیتور Ä ویراستار‎٬‎<br />

اینستیتوت Ä مؤسسه‎٬‎ آکادمیک Ä علمی‎٬‎ بوکس Ä مشتزنی‎٬‎ پاراگراف Ä بند‎٬‎ پارلمان Ä مجلس‎٬‎<br />

گارانتی Ä ضمانت‎٬‎ میکْسِ‏ ر Ä مخلوطکن.‏<br />

البته تا کنون برای شمار بسیاری از وامواژههای غربی معادلی در زبان پارسی دری<br />

رایج نشده است؛ اما‎٬‎ بنا بر سرشت مساعد این زبان و بر اساس گستردگی عرصه<br />

واژهگزینی در آن‎٬‎ میتوان به آسانی برای آنها معادل یافت‎٬‎ از قبیلِ‏<br />

projector لباس متحدالشکل‎٬‎ همسانه‎٬‎ Ä uniform عتیقه‎٬‎ باستانی‎٬‎ Ä antique دستیار‎٬‎ Ä assistant<br />

Ä نورافکن‎٬‎ Ä theatre تماشاخانه‎٬‎ Ä technocrat فناور‎٬‎ Ä censure بازبینی‎٬‎ Ä phonetics آواشناسی‎٬‎<br />

Ä consonant واکه‎٬‎ Ä vowel تکواژ‎٬‎ Ä morpheme واج‎٬‎ Ä phoneme واژهشناسی‎٬‎ Ä lexicology<br />

همخوان‎٬‎ Ä morphology تکواژشناسی‎٬‎ Ä assimilation همگونسازی‎٬‎ Ä programm برنامه.‏<br />

باید گفت که اکنون در افغانستان نهاد و مؤسسهای رسمی و دولتی که در بخش<br />

واژهگزینی‎٬‎ اختصاصاً و به صورت متداوم و منسجم و همهجانبه‎٬‎ فعالیت داشته باشد<br />

وجود ندارد و لازم است که چنین نهادی طرحریزی و بنیادگذاری شود تا با فرهنگستان<br />

زبان و ادب فارسی ایران‎٬‎ این مؤسسه بزرگ با تجارب بس عالی و سابقه دور و دراز و با<br />

کارهای بسیار گسترده و ثمربخش همکاری فرهنگی و علمی داشته باشد تا در ساحه<br />

پژوهشهای علمی‎٬‎ با ترویج دانشواژه ‏(اصطلاح)های واحد فواید شایانی حاصل گردد.‏<br />

اکنون‎٬‎ در افغانستان‎٬‎ در آثار منظوم و منثور‎٬‎ در علوم گوناگون‎٬‎ و در رسانههای<br />

گروهی از جمله مجلهها و جراید‎٬‎ منفردانه‎٬‎ پراکنده و ناهماهنگ واژهگزینی میشود.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٦٢ تحقیقات ایرانشناسی<br />

نگاهی به راهکارهای واژهگزینی...‏ دری<br />

نمونههایی از این واژهگزینی پراکنده را در شواهد زیر میتوان سراغ گرفت:‏<br />

مأخذ‎٬‎ پاورقی‎٬‎ پینویس‎٬‎ پانویس‎٬‎ مرجع‎٬‎ پانوشت‎٬‎ منبع‎٬‎ رویکرد<br />

دانشپژوه‎٬‎ پژوهنده‎٬‎ محقق‎٬‎ پژوهشگر<br />

سالگرد‎٬‎ سالروز‎٬‎ سالگره<br />

تقویم‎٬‎ سالنما‎٬‎ جنتری<br />

دهقان‎٬‎ زارع‎٬‎ کشاورز<br />

مبتدا‎٬‎ نهاد‎٬‎ مسندالیه<br />

خبر‎٬‎ گزاره‎٬‎ مسند.‏<br />

این جریان طبعاً نمیتواند‎٬‎ در حوزهای خاص‎٬‎ به ایجاد دستگاه واژگانی واحد استوار<br />

و دارای کاربرد عام رهنمون گردد.‏<br />

©


٨٣/٦/١٥ 18F-URDU ن‎٤‎ C:7 ٨ ص ١٣:٥١ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />

عناصر واژگانیِ‏ فارسی در زبان اردو<br />

ثریا پناهی<br />

یکی از جنبههای جالب دادوستد جامعههای زبانی‎٬‎ علاوه بر وامگیری‎٬‎ دخالت زبان<br />

میانجی است.‏ رایجترین فرایندی که در برخورد دو زبان رخ میدهد مبادله عناصر<br />

واژگانی میان آنهاست.‏ هنگامی که سخنگویان زبانهای گوناگون‎٬‎ در شرایط فرهنگی‎٬‎<br />

سیاسی و اقتصادی معیّن‎٬‎ در ارتباط نزدیک قرار میگیرند‎٬‎ باید از وسیله مناسبی برای<br />

تفهیم و تفهّ‏ م استفاده کنند ‏(مدرسی ٬١٣٦٨ ص‎٥٤-٥٣‎‎٬‎ ٨٤-٨٥). در چنین مواردی‎٬‎ ممکن<br />

است زبان تازهای نیز بر پایه عناصر زبانهای موجود ساخته شود که زبان اردو را میتوان<br />

یکی از مصادیق بارز آن دانست.‏ اردو زبانی آمیخته است و نقش میانجی ١ دارد.‏<br />

به قول محمدحسین آزاد‎٬‎ محقق و زبانشناس هندی‎٬‎ نهالِ‏ اردو در زمین سنسکریت رویید<br />

و در آب و هوای زبان فارسی رشد و نمو کرد ‏(صدیق خان شبلی‎٬١٣٧٠‎ ص‎٦٩‎‏).‏<br />

سابقه روابط ایران و شبهقاره به زمانی پیش از آغاز تمدن آریائی در ایران و هند<br />

میرسد.‏ در این بررسی‎٬‎ محدوده زمانیِ‏ مورد نظر متعلق است به دوره اسلامی که در<br />

تاریخ روابط ایران و شبهقاره جایگاه ممتازی دارد.‏ نفوذ ایرانیان به سِ‏ نْ‏ د‎٬‎ رفت و آمد<br />

کاروانهای بازرگانی‎٬‎ لشکرکشیها و مهاجرتها از قرن سوم هجری به بعد این روابط را پدید<br />

آورده است.‏<br />

ورود غزنویان در اواخر قرن چهارم هجری به سرزمین شبهقاره و اقامت مسلمانان<br />

‎١‎)زبانشناسان زبان میانجی را زبانی دانستهاند که به عنوان وسیله ارتباط میان افرادی به کار میرود که زبان<br />

مادری مشترکی ندارند و هریک به زبان متفاوتی سخن میگویند ‏(مدرسی‎٬١٣٦٨‎ ص‎٨٥‎‏).‏<br />

١٦٣


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٦٤ فرهنگستان<br />

عناصر واژگانیِ‏ فارسی در زبان اردو<br />

فارسیزبانِ‏ مهاجر منجر گشت به همزیستی جوامع فارسیزبان در کنار دیگر جوامع<br />

زبانی رایج در آن خطّه که بهتدریج‎٬‎ با تفوّ‏ ق فارسیزبانان‎٬‎ بهخصوص در طبقه حاکم‎٬‎<br />

فارسی را به زبان رسمی حکومت تبدیل کرد و هم در آن حال هندی زبان رایج میان مردم<br />

بود.‏ به این ترتیب‎٬‎ زبان فارسی‎٬‎ طی قرون متمادی‎٬‎ در مجاورت زبانهای رایج مناطق<br />

شمالی هند قرار گرفت ‏(مجتبائی‎٬١٣٧٥‎ ص‎٥٤١‎‏).‏<br />

از طرفی‎٬‎ نظامیان‎٬‎ که ایرانی و هندو و ترک بودند‎٬‎ برای برقراری ارتباط کلامی‎٬‎ به<br />

زبانی مشترک نیاز داشتند و این زبانی شد حاوی عناصر زبانی هر سه قوم که اردو زبان<br />

اهل اردو نام گرفت.‏<br />

این زبان میانجی آمیزهای شد از از زبانهای هند و آریائیِ‏ بومی و زبانهای ایرانیان و<br />

ترکان‎٬‎ که از ایران و آسیای مرکزی به شمال هند روی آورده بودند.‏ شرایط پیچیده<br />

سیاسی و اجتماعی شبهقاره موجب شد که اردو و هندی زبانهای مستقل به شمار آیند<br />

هرچند‎٬‎ در حال حاضر‎٬‎ این دو عمًال یکسان تلقی میشوند (210-211 pp. Bright‏).‏ ,1992<br />

اکنون زبان هندی مهمترین زبان رسمی و زبان ملّی کشور هند است.‏ اردو نیز در<br />

مرتبه زبانهای اصلی هند و پاکستان جای دارد.‏ هندی‎٬‎ در واقع‎٬‎ بنا بر اصول زبانشناسی‎٬‎<br />

با اردو یکی است.‏ در دوره حکومت انگلیسیها‎٬‎ برای این دو زبان نام مشترک هندوستانی<br />

اختیار شده بود.‏ پس از استقلال هند و جدا شدن مسلمانان از هندوان بود که زبان<br />

هندوستانی‎٬‎ در کشور پاکستان‎٬‎ در محیط فرهنگ اسلامی قرار گرفت و عناصر واژگانی<br />

فارسی و عربی در آن غلبه یافت.‏ از سوی دیگر‎٬‎ این زبان‎٬‎ در کشور هند‎٬‎ از فرهنگ بومی<br />

و دینی هندوان متأثر شد و با دریافت واژههای سنسکریت بهتدریج رنگ هندویی به خود<br />

گرفت و با نام زبان هندی زبان رسمی هند شد.‏ امروزه‎٬‎ زبانشناس خارجی یا غیربومی<br />

ممکن است‎٬‎ با توجه به امکان تفهیم و سخنگویان این دو زبان‎٬‎ بین زبانهای هندی<br />

تفاهمِ‏<br />

و اردو فرق چندانی قایل نشود.‏ اما‎٬‎ از جهات غیرزبانی‎٬‎ از جمله سیاسی‎٬‎ هندی امروزی<br />

و اردو متمایز و مستقلاند.‏ الفبای نظام نوشتاری مسلمانان اردوزبان متأثر از الفبای<br />

فارسی و عربی است و الفبای هندوان دِ‏ وناگری ٢ یا الفبای زبان سانسکریت است.‏<br />

طبعاً مسیرهای رشد دو زبان اردو و هندی در گونههای محاورهای و نوشتاری و ادبی<br />

2) devnagari


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

فرهنگستان ١٦٥<br />

عناصر واژگانیِ‏ فارسی در زبان اردو<br />

متفاوت بوده است.‏ در حال حاضر‎٬‎ زبان اردو در هند و پاکستان دارای گونههای بسیاری<br />

است.‏ جامعههای زبانی هر دو زبان‎٬‎ در نوع خود‎٬‎ از بزرگترین جوامع جهان و در ردیف<br />

جوامع زبانی چینی و انگلیسی و روسی شمرده میشوند.‏ اردو زبان میانجی مسلمانان و<br />

هندوان شبهقاره نیز به شمار میآید و حتی در کشورهای چندزبانه هند و پاکستان<br />

سخنگویان زبانهای متعدد‎٬‎ برای برقراری ارتباط با یکدیگر‎٬‎ به زبان اردو‎٬‎ که دارای<br />

اعتبار علمی و فرهنگی و سیاسی بیشتری است‎٬‎ سخن میگویند.‏<br />

مسئله تأثیر زبان فارسی بر اردو در سطوح آوایی و ساختواژی و دستوری درخور<br />

بررسی است.‏ به نظر اتو یسپرسن ٬ ٣ زبانشناس دانمارکی‎٬‎ کمتر پیش میآید که یک زبان‎٬‎<br />

حروف تعریف‎٬‎ ضمایر و افعال را از زبانی دیگر وام بگیرد (20 .p (Bahri ,1960 ؛ در حالی که<br />

ما‎٬‎ در زبان اردو‎٬‎ شاهد حضور نام‎٬‎ صفت‎٬‎ فعل‎٬‎ قید‎٬‎ حرف ربط‎٬‎ پیشوند‎٬‎ و پسوند<br />

فارسی هستیم.‏<br />

در ردهشناسی دستوری زبانها‎٬‎ زبان اردو نیز‎٬‎ همانند فارسی‎٬‎ در جایگاه زبانهای<br />

فعل پایانی قرار میگیرد؛ یعنی‎٬‎ در این زبان‎٬‎ ترتیب اصلی کلمات ٤ به صورت فاعل+‏<br />

مفعول+‏ فعل یا SOV است.‏<br />

در ردهشناسی سنّ‏ تی‎٬‎ فارسی و اردو‎٬‎ به لحاظ ساختواژی‎٬‎ در طبقه زبانهای<br />

تصریفی ٥ قرار میگیرند.‏ در حوزه ساختواژه ‏(واژهسازی)‏‎٬‎ فر ایندهایی از قبیل اشتقاق‎٬‎<br />

تصریف‎٬‎ ترکیب و قرضگیری واژگانی دخیلاند.‏ در بررسی این زبان‎٬‎ به سه فرایند<br />

اشتقاق‎٬‎ ترکیب و قرضگیری واژگانی اشاره خواهد شد.‏<br />

اشتقاق از فرایندهای مشترک زبانهای آریائی در زمینه واژهسازی به شمار میآید و<br />

آن‎٬‎ در اصل‎٬‎ نوعی واژهسازی با استفاده از وندهای اشتقاقی است.‏ مسئله وضع<br />

اصطلاحات جدید در زبان اردو‎٬‎ از سال ٬١٨١٧ برخی از زبانشناسان اردوزبان را به<br />

خود مشغول کرده است.‏ عدّ‏ های از آنان اصطلاحسازی را در اردو لازم نمیدانند و به<br />

همان اصطلاحات غیربومی بسنده میکنند.‏ وحیدالدین سلیم پیروی از اصول واژهسازی<br />

زبانهای آریائی را در اصطلاحسازی مطمح نظر دارد و کاربرد وندها را در این مقوله<br />

پیشنهاد میکند.‏ محمد صدیق خان شبلی نیز استعمال وند را در زبان اردو برای<br />

3) Otto Jespersen 4) word order 5) inflectional


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٦٦ فرهنگستان<br />

عناصر واژگانیِ‏ فارسی در زبان اردو<br />

واژهسازی امتیاز بزرگی برمیشمارد و‎٬‎ برای غنیسازی زبان علم‎٬‎ اردو را نیازمند<br />

واژههای نو میداند ‏(صدیق خان شبلی‎٬١٣٧٠‎ ص‎٬١٠٣‎ ١٧٣).<br />

هرچند اردو زبانی هندوآریائی است‎٬‎ استعمال وندهای فارسی نشان میدهد که<br />

زبان فارسی در واژهسازیِ‏ اردو تأثیر عمیقی داشته است و این را مهمترین سهم فارسی<br />

در پرورش زبان اردو میتوان شمرد.‏ در واژهسازی زبان اردو‎٬‎ فرایند اشتقاق و کاربرد<br />

پیشوند و پسوند نظرگیر است و از آن نظرگیرتر وفور وندهای فارسی است.‏ وندهای<br />

فارسی چنان در ساختمان زبان اردو رسوخ کردهاند که به هیچ روی نشاندن عناصر زبانی<br />

دیگر به جای آنها میسر نیست و‎٬‎ با همه کوشش برخی جریانهای سرهگرایی در<br />

پاکسازی زبان هندی از عناصر فارسی‎٬‎ هنوز حضور وندهای فارسی در آن نظرگیر<br />

است ‏(همو‎٬‎ ص‎١٧٧‎‏).‏<br />

در اردو‎٬‎ وندهای اشتقاقی وام گرفته از فارسی به دو دسته تقسیم میشوند:‏<br />

١) در وندهای نوع اول‎٬‎ مقوله دستوری واژه با افزوده شدن وند تغییر مییابد.‏ این<br />

وندها بیشتر از نوع پسوندند و ساختهای اشتقاقی که با آنها پدید میآیند به سه گروه<br />

فرعی زیر تقسیم میشوند:‏<br />

الف)‏ واژههای مرکب که جزءِ‏ اول آنها تکواژ اردو اسم‎٬‎ فعل‎٬‎ صفت است و با<br />

افزوده شدن وند فارسی به آنها غالباً مقوله دستوری یا صنفی آنها تغییر میکند؛ مانندِ‏<br />

خاردار؛<br />

خانهدار<br />

‏(با تبدیل مقوله واژگانی اسم به صفت)‏<br />

گلدان<br />

گردنبندی از گل یا مروارید<br />

‏(با تبدیل مقوله صنفی)‏<br />

کانتیدار r) (ka¦ nétéâ ¦ da¦<br />

گهردار r) (ghar da¦<br />

پهولدان n) (phu¦ lda¦<br />

لریبند band) (laréâ ¦<br />

ب)‏ واژههای نوینی که‎٬‎ به الگوی اشتقاق در فارسی‎٬‎ از یک تکواژ فارسی ‏(گاه دخیل<br />

از عربی) + وند اشتقاقی فارسی تشکیل میشوند اما واژههای مرکّب حاصل در فارسی<br />

به کار نمیروند؛ مانندِ‏<br />

جریمه<br />

مشعلچی (â (mashal-c§ ¦ -na) (jurma¦ جُ‏ رمانه کسی که در آشپزخانه ظروف را تمیز میکند.‏<br />

باورچیخانه na) (ba¦ varchâ ¦ -kha¦ آشپزخانه


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

فرهنگستان ١٦٧<br />

عناصر واژگانیِ‏ فارسی در زبان اردو<br />

راستباز z) (ra¦ st-ba¦<br />

وفادار‎٬‎ درستکار<br />

احسانمند n-mand) (ehsa¦ ممنون<br />

ج)‏ واژههایی که جزءِ‏ اول آنها تکواژ فارسی/‏ عربی و جزءِ‏ دوم آنها پسوند اردو ‏(مانند<br />

نا علامت مصدری)‏ است؛ مانندِ‏<br />

بدلنا ) (badalna¦<br />

عوض کردن<br />

فرمانا ) na¦ (farma¦ فرمودن<br />

راندنا ) ndna¦ (ra¦ راندن<br />

رنگنا ) (rangna¦<br />

خریدنا ) (kharidna¦<br />

بخشنا ) (bakhshna¦<br />

رنگ کردن<br />

خریدن<br />

بخشیدن<br />

٢) در وندهای نوع دوم‎٬‎ ترکیب در اردو به همان معنی نیست که در فارسی از آن<br />

برمیآید و گاه مقوله دستوری نیز تغییر میکند.‏ معموًال وند در این گروه پیشوند است و<br />

اجزای ترکیب به دو صورت اند:‏<br />

الف)‏ صورتی که گروهی از پیوستن وند یا وندگونه فارسی به تکواژ فارسی یا عربی<br />

حاصل میشود.‏ واژههای این دسته نیز در فارسی معیار امروز به همان معنایی که در اردو<br />

دارند متداول نیستند یا مهجورند؛ مانندِ‏<br />

پاکیزه<br />

به ترتیب<br />

سرِوقت<br />

(bar-vaqt) بروقت بیاقتدار<br />

بیادب<br />

تفتیش<br />

باجناق<br />

خارجی<br />

باتمیز z) (ba¦ -tamâ¦<br />

باوضع -vaz) (ba¦<br />

بیمقدور -maqdur) (bâ ¦<br />

ناتراش sh) (na¦ -tara¦<br />

خانهتلاشی ) ¦ shâ (kha¦ na-tala¦<br />

همزلف zolf) (ham<br />

غیرمُلکی ) ¦ molkâ (geyr<br />

ب)‏ واژههای گروه سوم مانند گروه الف هستند با این تفاوت که‎٬‎ این بار‎٬‎ وند فارسی<br />

به واژه اردو میپیوندد؛ مانندِ‏<br />

بیآپی ) ¦ pâ a ¦ ¦ (bâ<br />

بیناپ p) ‏¦‏na ¦ (bâ<br />

بیخود<br />

بیاندازه<br />

ناسَ‏ مَجه -samajh) (na¦ نادان


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٦٨ فرهنگستان<br />

عناصر واژگانیِ‏ فارسی در زبان اردو<br />

غیرپکا pakka) §g) air کال‎٬‎ نیمپز<br />

همجات t) (ham ja ¦<br />

همطبقه<br />

‎٣‎‏)و اما ترکیباتی که از پیوستن چند واژه مستقل به یکدیگر یکی از زایاترین<br />

فرایندهای واژهسازی در اردو پدید میآیند فراواناند.‏ از این دسته به دو گروه ترکیبات<br />

فعلی و ترکیبات غیرفعلی اشاره میشود:‏<br />

الف)‏ ترکیبات فعلی آن دسته از افعال مرکب در زبان اردو هستند که در آنها پایه<br />

عنصر غیرفعلی ‏(اسم‎٬‎ صفت‎٬‎ گروه حرف اضافهای...)‏ و عنصر فعلی فعلِ‏ کمکی است<br />

که با توجه به شخص‎٬‎ زمان و جنس صرف میشوند؛ مانندِ‏<br />

گرم هونا ) hona¦ (garm<br />

خرید کرنا ) karna¦ (khar⦠d<br />

کام کرنا ) karna¦ (ka¦ m<br />

صاف کرنا ) karna¦ (sa¦ f<br />

خبر دینا ) dena¦ (khabar<br />

آواز دینا ) dena¦ (ava¦ z<br />

هوش مین آنا ) ana¦ (hosh men ¦<br />

یاد مین آنا ) ana¦ (ya ¦ d men ¦<br />

گرم شدن<br />

خرید کردن<br />

کار کردن<br />

پاک کردن<br />

خبر دادن<br />

صدا زدن<br />

به هوش آمدن<br />

به یاد آمدن».‏<br />

ب)‏ ترکیبات غیرفعلی که از قرار گرفتن دو جزءِ‏ غیرفعلی ‏(اسم‎٬‎ صفت‎٬‎ قید ...) در<br />

کنار هم تشکیل میشوند.‏ برخی از آنها در فارسی امروز متداولاند و برخی دیگر یا<br />

مهجور و منسوخ شدهاند یا اصوًال متداول نبودهاند؛ مانندِ‏<br />

‏(خدمهای که به بیش از یک صاحبکار خدمت میکند)‏<br />

‏(مستخدم یک نفر برای مدت مشخص)‏<br />

‏(ادارهای برای سپردن وجه)‏<br />

daftar) (ama¦ nat امانتْ‏ دفتر ‏(زمینی که از چاه مشروب شود)‏<br />

‏(امضا)‏<br />

(dastkhat) دستخط اجیرْ‏ مشترک moshtarak) (ajâ ¦ r<br />

اجیرْ‏ واحد hed) (ajâ ¦ rva ¦<br />

(c§ ¦ ahâ<br />

چاهی زمین n) ¦ zamâ ¦<br />

حرامْ‏ خور khor) (hara¦ m<br />

حرمتْ‏ بها ) baha¦ (hurmat<br />

لنگرخانه na) (langar kha¦<br />

سالْ‏ گِرَ‏ ه girah) (sa¦ l<br />

غرامتی که بابت هتک حرمت و آسیب مالی پرداخت میشود<br />

جایی که در آن هر روز طعام خیراتی پخته میشود<br />

سالروز تولد<br />

در اردو‎٬‎ ترتیب اجزای ساختار ترکیب وصفی معموًال به صورت صفت+‏ موصوف


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

فرهنگستان ١٦٩<br />

عناصر واژگانیِ‏ فارسی در زبان اردو<br />

است.‏ نظیر گرمْ‏ چای ‏(چای گرم)‏ و نهندا پانی ‏(آب سرد)‏ و اَچها لَرْ‏ کا ‏(پسر خوب).‏ اما برخی ساختها<br />

مثل اسم+‏ نشانه اضافه+‏ صفت از فارسی وام گرفته شده است و این فرایند در اردو اضافه<br />

(Izafat) نامیده میشود؛ مانندِ‏<br />

مردِ‏ نیک‎٬‎ عهدِ‏ زرّین‎٬‎ دلِ‏ غمگین (69-70 pp. Gargesh‏).‏ and Shekhar ,2001<br />

٤) سرانجام به پدیده وامگیریِ‏ واژگانی میرسیم که خود یکی از فرایندهای اصلی<br />

واژهسازی در زبان اردو به شمار میآید.‏ با نگاهی به گذشته این زبان‎٬‎ میتوان دریافت که<br />

وامگیریِ‏ واژگان عاملی مؤثر در شکلگیری و بالندگی زبان اردو بوده است.‏ در جریان<br />

برخورد دو زبان فارسی و هندی و پیدایش زبان اردو‎٬‎ این زبان‎٬‎ در مسیر تحوّ‏ ل خود‎٬‎ به<br />

موازات ارتباطها و برخوردهای فرهنگی و سیاسی‎٬‎ از زبان فارسی واژههای بسیاری وام<br />

گرفته است.‏ در حال حاضر‎٬‎ در گونههای نوشتاری و ادبی‎٬‎ تقریباً شصت درصد<br />

واژههای اردو وامواژههای فارسیاند.‏<br />

ذیل بحث وامگیریِ‏ واژگانی‎٬‎ موضوع دگرگونیهای معنائیِ‏ واژههای قرضی نیز<br />

نیازمند بررسی جداگانه است؛ زیرا‎٬‎ در اردو‎٬‎ بسیاری از وامواژهها دستخوش دگرگونی<br />

شدهاند.‏ در این مقام‎٬‎ بدون ذکر انواع دگرگونیهای معنایی که در وامواژههای زبان اردو<br />

رخ داده ‏(گسترش معنایی‎٬‎ کاهش معنایی‎٬‎ کاربرد مجازی‎٬‎ تغییر مدلول)‏‎٬‎ محض نمونه<br />

تنها شماری از آنها را ذکر میکنیم:‏<br />

غصه (guséséa) خشم بیم (m (bâ ¦ اندیشه<br />

تعارف ruf) (ta`a¦ معرفی خیابان n) (khiya¦ ba¦ باغ<br />

مهربانی ) ¦ nâ (mihrba¦ تشکّر انتقال l) (intiga¦ وفات<br />

بیوقوف f) (bâ ¦ voqu¦ نادان شادی ) ¦ dâ (sha¦<br />

عروسی<br />

تهخانه na) (tah kha¦ زیرزمین دریا ) (darya¦ رودخانه».‏<br />

در پایان‎٬‎ نگارنده‎٬‎ برای نشان دادن پیوستگی دو زبان فارسی و اردو‎٬‎ به سرود ملّی<br />

کشور پاکستان اشاره میکند.‏ از آن جهت که تقریباً عناصر واژگانی آن به جز واژه ‏«کا»‏ در<br />

مفهوم ‏«را»‏ برای ما فارسیزبانان آشناست:‏<br />

پاک سَ‏ رزمین شاد باد<br />

قومی ترانه<br />

کشورِ‏ حَ‏ سینْ‏ شاد باد<br />

تُو نشانِ‏ عزمِ‏ عالیشان ارضِ‏ پاکستان<br />

مرکز یقین شاد باد<br />

پاک سرزمین کا نظام


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٧٠ فرهنگستان<br />

عناصر واژگانیِ‏ فارسی در زبان اردو<br />

قوم‎٬‎ ملک‎٬‎ سلطنت<br />

قُوّ‏ تِ‏ اُ‏ خوَّ‏ تِ‏ عوام شاد باد منزلِ‏ مُراد<br />

پاینده تابنده باد رهبر ترقی و کمال<br />

پرچم ستاره و هِلال استقبال<br />

جانِ‏ ترجمانِ‏ ماضی شانِ‏ حال سایه خدای ذو الجلال<br />

منابع<br />

صدیقخان شبلی‎٬‎ محمد (١٣٧٠)٬ تأثیر زبان فارسی بر زبان اردو‎٬‎ مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان‎٬‎<br />

اسلامآباد؛<br />

مجتبائی‎٬‎ فتحاهلل (١٣٧٥)٬ ‏«اردو‎٬‎ زبان»‏‎٬‎ دایرة المعارف بزرگ اسلامی‎٬‎ ج‎٬٧‎ مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی‎٬‎<br />

تهران‎٬‎ ص‎٥٤٨-٥٤١‎؛<br />

مدرسی‎٬‎ یحیی (١٣٦٨)٬ درآمدی بر جامعهشناسی زبان‎٬‎ مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی‎٬‎ تهران؛<br />

نوشاهی‎٬‎ عارف (١٣٧٥)٬ ‏«اردو‎٬‎ ادبیات»‏‎٬‎ دایرة المعارف بزرگ اسلامی‎٬‎ ج‎٬٧‎ مرکز دایرة المعارف بزرگ<br />

اسلامی‎٬‎ تهران‎٬‎ ص‎٥٤١-٥٣٣‎؛<br />

نوشاهی‎٬‎ گوهر (١٩٩٧)٬ فرهنگ مشترک‎٬‎ مقتدره قومی زبان‎٬‎ اسلامآباد.‏<br />

Bahri, Hardev (1960), Persian Influence on Hindi , Allahabad, The Bharati Press;<br />

Bright, William (1992), International Encyclopedia of Linguistics, vol. 4, New York, Oxford, Oxford<br />

University Press;<br />

Gargesh, Ravinder and Chander Shekhar (2001), Introductory Grammar of Urdu, National Council for<br />

Promotion of Urdu Language, New Delhi;<br />

منابع دیگر<br />

آرلاتو‎٬‎ آنتونی (١٣٧٣)٬ درآمدی بر زبانشناسی تاریخی‎٬‎ ترجمه یحیی مدرسی‎٬‎ پژوهشگاه علوم انسانی و<br />

مطالعات فرهنگی‎٬‎ تهران.‏<br />

Johnson, Keithand and Helen Johnson (Eds.), Encyclopedic Dictionary of Applied Linguistics, Oxford,<br />

Blackwell;<br />

Malmkjaer, Kirsten (Ed.) (1991), The Linguistics Encyclopedia, Routledge, London and New York;<br />

Platts, John T. (1911), A Dictionary of Urdu, Classical Hindi and ‏,English Crosby Lockwood and<br />

,‏son London;<br />

Wilson, H. H. (1968), A Glassory of Judical and Revenue Terms, 2nd ed., Munshiram Manoharlal,<br />

New Delhi;<br />

Yule, Henry and A. C. Burnell (1984), Hobson Jobson, 4th ed., Munshiram Manoharlal, New Delhi.<br />

©


٨٣/٧/٢٧ 19F-TFAZ ن‎٤‎ C:7 ٨ ص ١٣:٥١ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />

یادداشتهای پهلوی*‏<br />

احمد تفضّ‏ لی/‏ ترجمه جمیله حسنزاده ‏(گروه زبانهای ایرانی)‏<br />

sard .١<br />

بنا بر متون پهلوی زردشتی درباره جهان پس از مرگ‎٬‎ روان همه درگذشتگان‎٬‎ در<br />

سپیدهدم چهارمین روز پس از مرگ‎٬‎ به سوی پل چینوَ‏ د میروند جایی که رَ‏ شنِ‏ راست‎٬‎<br />

در آن‎٬‎ ب ا ترازوی مینوی خود‎٬‎ اعمال آنان را م یسنجد.‏ اگر روان ی درستکار باشد‎٬‎<br />

بیهیچ خطری از پُل میگذرد و‎٬‎ از آسمانهای سهگانه که نماد اندیشه نیک و گفتار نیک و<br />

کردار نیک است‎٬‎ به بهشت عروج میکند.‏ این عروجِ‏ مینوی ‏ِروانِ‏ درستکار‎٬‎ چنانکه در<br />

عباراتی از دادِ‏ ستان دینیگ (2 (XXX,<br />

آمده است‎٬‎ همچون سفر باشکوهِ‏ شاهانه‎٬‎ با<br />

گردونهای باشکوه و مجلّل صورت میگیرد . ١ امّا‎٬‎ کیفیت عروج همیشه چنین مساعد<br />

نیست؛ چون‎٬‎ همانگونه که از عبارت زیر برمیآید‎٬‎ روان عموماً باید از وسیلهای محقرتر<br />

به نام slt بالا برود:‏<br />

بندهشن بزرگ ٤٤-١٢ ٬٢٠٣ ) Vú :(TD1, fol. 86 Vú ; DH. fol. 218<br />

u-s § ¦ an kanâ ¦ g pad ra¦ h-nima¦ yâ ¦ ho¦ slt-e¦ bare¦ dke ¦ -s § se pa¦ yag padis§ , ud pad ¦ an slt o¦ garo¦ dma¦ n<br />

§ sawe<br />

¦ d pad se ga ¦ m ast ¦ â humat, hu¦ xt ud huwars§ t.<br />

و آن دوشیزه آن ‏[روان]‏ را به سوی sltیبَرَد دارای سه پایه و از آن slt با سه گامِ‏ اندیشه نیک و<br />

گفتار نیک و کردار نیک به گرودمان (= بهشت)‏ رود.‏<br />

# ``Notes Pehlevies'', Journal Asiatique, tome CCLVII, Paris 1970, pp. 87-93.<br />

‎١‎)نک.‏ 119. p. H. K. Mirza, Unvala Memorial Volume , Bombay 1964,<br />

١٧١


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٧٢ فرهنگستان<br />

یادداشتهای پهلوی<br />

بر اساس عبارت دیگری از گزیدههای زادسپرم (٤٣.٣٥)٬ درباره رستاخیز‎٬‎ سهپایه آسمانی<br />

بهصورت شاخههای درخت شبیه sltی سهپایه وصف شده است.‏ در این عبارت چنین<br />

آمده است:‏<br />

¦ anta¦ ga ¦ n pad homa¦ na¦ gâ ¦ hâ ¦ slt-e¦ bawe ¦ dâ ¦ se-pa¦ yag¦ â zarre¦ n homa¦ na¦ g, u-s § ahlawa¦ n padis§ abar<br />

o¦ wahis § ts § awe ¦ nd.<br />

آن شاخهها همانندِ‏ sltی بُوَ‏ د سهپایه و زرین که اهلوان ‏(=پرهیزگاران)‏ از آن به بهشت روند.‏<br />

در این دو عبارت‎٬‎ معنای درست slt ‎٬‎ قرائت و اشتقاق آن چیست؟ تا کنون چند تفسیر<br />

از این واژه شده است که به اختصار آنها را نقل میکنیم:‏<br />

ه.و.‏ بِیْلی هوشمندانه قرائت srat را برای این واژه پیشنهاد کرده و آن را با لاتینی<br />

stra ¦ ta و یونانیσνρχυχ و عربی صراط ‏(راه)‏ خویشاوند شمرده است . ٢ میتوان گفت که<br />

مدلولِ‏ راه مناسب فحوای متن نیست.‏ کسانی دیگر از محققان درباره هویت و قرائت این<br />

واژه حدسهایی زدهاند که به این استواری نیست؛ مع الوصف‎٬‎ با بررسی بافت متون برای<br />

این واژه مدلولی ظاهراً پذیرفتنی به دست دادهاند.‏ انکلساریا این واژه را در عبارتی از<br />

بندهشن ¤ nart خوانده و معنی نردبان را برای آن پیشنهاد کرده ٬ ٣ اما نتوانسته است در<br />

٤<br />

گزیدههای زادسپرم آن را بخواند و معنی کند.‏<br />

م.‏ موله‎٬‎ پس از او‎٬‎ این واژه را در گزیدههای زادسپرم به حدس *gartun ‏(گردون)‏<br />

٥<br />

خوانده‎٬‎ هرچند‎٬‎ به نظر او‎٬‎ معنی نردبان نیز از آن برمیآید.‏<br />

در متنهایی که نقل شد از وسیلهای سخن رفته که روانِ‏ درستکاران باید از آن به عالم<br />

دیگر عروج کند.‏ پس از بافت این متنها چنین به نظر میرسد که slt در معنای حقیقی باید<br />

همان نردبان باشد که در اینجا سه پله yag) ٦ (pa¦ دارد‎٬‎ هرکدام متناظر با یکی از آسمانها.‏<br />

امّا این واژه چگونه باید تلفظ شود؟ گویشهای غربی‎٬‎ شمالی‎٬‎ مرکزی و جنوب غربی<br />

2) ``Iranica II'', JRAS, 1934, p. 505; Zoroastrian Problems, Oxford 1943, p. 115, n. 2.<br />

3) Zand-Âkâsîh , Bombay 1959, p. 262, l. 3.<br />

مؤلف این واژه را ظاهراً با ‏«نردبان»‏ یکی دانسته و آن را ' ¤ `nart<br />

خوانده است.‏<br />

4) Za¦ tspram, Bombay, 1964, p. CXXVIII.<br />

5) Culte, mythe et cosmologie dans l'Iran ancien, Paris 1963, p. 96, 540.<br />

‎٦‎)معنی ‏«پله نردبان»‏ برای pa¦ yag هم در فارسی کلاسیک شاهد دارد و هم در فارسی امروزی.‏ قس.‏ فارسی<br />

نو:‏ زینهپایه.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

فرهنگستان ١٧٣<br />

یادداشتهای پهلوی<br />

شواهدی در این مورد به دست میدهند‎٬‎ که بر اساس آنها slt را دقیقاً میتوان sard<br />

خواند ٧ :‏<br />

گیلکی:‏ serd⪠/sard⪠٨ سمنانی‎٬‎ شهمیرزادی‎٬‎ سنگسری:‏ sardi ٩ <br />

طالقانی:‏ ‏¦‏sardâ<br />

سُ‏ رخهای:‏ ١٠ serd<br />

سگزآبادی ‏(قزوین):‏ ١٢ so« rda<br />

ابراهیمآبادی ‏(قزوین):‏ ١١ sorda<br />

تاکستانی ‏(قزوین):‏ ١٤ aselta<br />

شالی ‏(قزوین):‏ ١٣ aso« rda<br />

خوانساری:‏ ١٦ sa « lt<br />

وَ‏ فسی ‏(همدان):‏ ١٥ serda<br />

بیدهنی ‏(نطنز‎٬‎ کاشان):‏ sart ابیانهای ‏(نظنز‎٬‎ کاشان)‏ : ١٧ rda sa ª<br />

بیدگلی ‏(آران‎٬‎ کاشان):‏ serde قُهرودی ‏(قمصر‎٬‎ کاشان):‏ sarde ١٨ <br />

میمهای ‏(اصفهان):‏ salt ١٩ سِ‏ دِ‏ هی ‏(اصفهان):‏ ٢٠ sat<br />

زِفرهای ‏(کوهپایه‎٬‎ اصفهان):‏ ٢٢ salt/sert<br />

گزی ‏(اصفهان):‏ ٢١ sort<br />

وَ‏ جی ‏(کوهپایه‎٬‎ اصفهان):‏ salt کِجانی ‏(اردستان):‏ sard<br />

سیوندی:‏<br />

که همه آنها به معنی نردبان است.‏<br />

شیرازی:‏ sed<br />

٢٣ se ¨ de<br />

با تشخیص این واژه و تعیین قرائت درست آن در پرتو قرابت نظرگیر شواهد متعدّ‏ د<br />

‎٧‎)گویشها بر اساس مناطق جغر افیایی مربوط به آنها مرتب شدهاند.‏ آن دسته از واژههای گویشی را که برای<br />

آنها ذکر مأخذ نشده خود مؤلف مقاله گردآوری کرده است.‏<br />

‎٨‎)م.‏ ستوده‎٬‎ فرهنگ گیلکی‎٬‎ تهران ٬١٣٣٢ ص‎١٣٥‎‏.‏ قس.‏ srdy ‏(ترجمه سُ‏ لَّم عربی)‏ که در تفسیری از قرآن<br />

متعلق به قرن هجدهم ‏(؟)‏ به یکی از گویشهای حاشیه دریای خزر به کار رفته است.‏ نیز بسنجید با:‏<br />

L. P. Elwell-Sutton, Mélanges Henri Massé, Tëhëran 1963, p. 134.<br />

‎٩‎)م.‏ ستوده‎٬‎ فرهنگ سمنانی‎٬‎ سر خهای‎٬‎ لاسگردی‎٬‎ سنگسری‎٬‎ شهمیرزادی‎٬‎ تهران ٬١٣٤٢ ص‎٢٣٢‎‏.‏<br />

‎١٠‎)همانجا.‏ ‎١١‎)ج.‏ آلاحمد‎٬‎ تاتنشینهای بلوک زهرا‎٬‎ تهران ٬١٣٣٧ ص‎١٦١‎‏.‏<br />

‎١٢‎)همانجا.‏<br />

13) E. Yarshater, A Grammar of Southern Tati Dialects, New York 1969, p. 69.<br />

14) Ibid.<br />

‎١٥‎)م.‏ مُ‏ غدم‎٬‎ گویشهای وفس و آشتیان و تفرش‎٬‎ تهران ١٣١٨ ‏(یزدگردی)‏‎٬‎ ص‎٦٢‎‏.‏<br />

16) K. Hadank, Die Mundarten von Khunsâr, etc., Berlin-Leipzig 1926, p. 34.<br />

‎١٧‎)م.‏ ع.‏ بلوکباشی مرا از وجود این گونه مطلع ساخت.‏<br />

18) V. A. Zhukovskii, Materialy dlya izucheniya persidskikh naryechii, I, Petrograd 1888, p. 199.<br />

19) A. K. S. Lambton, Three Persian Dialects, London 1938, p. 39.<br />

20) Zhukovskii, op. cit., vol. II, Petrograd 1922, p. 346. 21) Ibid.<br />

22) Zhukovskii, op. cit. vol. I, p. 199. 23) Ibid., vol. II, p. 346.


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٧٤ فرهنگستان<br />

یادداشتهای پهلوی<br />

در گویشهای متعدّ‏ د ایرانی‎٬‎ میتوان اشتقاق آن را چنین پیشنهاد کرد:‏ sard مرتبط است با<br />

ریشه اوستایی sar- و سنسکریت ¤ ¤s r به معنای ‏«متصل کردن ٢٤ ‏»؛ واژه ایرانی باستان<br />

*sarta- که از آن ریشهها مشتق شده به صورت sard به فارسی میانه رسیده است . ٢٥<br />

لذا برای عبارات پهلوی یادشده میتوان ترجمه رضایتبخشی به دست داد.‏<br />

da ¦ r .٢<br />

یکی از مشکلات واژگانی متن یادگار زریران‎٬‎ که اصل پارتی دارد‎٬‎ واژه d'l است که<br />

تاکنون بهدرستی ترجمه نشده است.‏ این واژه تنها یک بار در این متن به کار رفته‎٬‎ آنجا که<br />

گشتاسپشاه به رعایای خود فرمان میدهد که در قصر گِرد آیند و به جنگ با خیونان<br />

رهسپار شوند:‏<br />

½25e ¦ do¦ n kune¦ dku¦ didâ ¦ gar ma¦ ho¦ dar ¦ â wis § ta¦ sp § s¦ aha<br />

¦ ye ¦ d agar ne¦ ka ¦ aye<br />

¦ d, ¦ an d'l aba¦ g<br />

x w es § tan be¦ ne¦ ¦ aware¦ d, ano¦ h pad da¦ r abar frama¦ ye ¦ m kardan ٢٦ .<br />

ایدون ‏(چنین)‏ کنید که ماهِ‏ دیگر به دربارِ‏ گشتاسپ شاه آیید‎٬‎ که اگر نیایید و آن d'l<br />

خویشتن نیاورید‎٬‎ فرمان دهم تا شما را آنجا بر دار کنند.‏<br />

را با<br />

پالیارو واژه d'l را در حرفنویسی به صورت ka¦ r اصلاح و ûazione, lavoroý را کار‎٬‎<br />

فعالیت ترجمه کرده است . ٢٧ بَنْوِ‏ نیست حدس وی را ردّ‏ کرده و قرائت da ¦ r را برای آن<br />

پیشنهاد نموده و آن را صورت نوشتاریِ‏ قویِ‏ dar دربار دانسته که شاهدش در همان<br />

عبارت آمده است.‏ فعل بعدی ¦ awurdan را نیز گونه شمالی به معنی آمدن شمرده‎٬‎<br />

d'l ne ¦ ¦ aware را‎٬‎ ‏«اگر به دربار نیایید»‏ ترجمه کرده است . ٢٨<br />

درنتیجه‎٬‎ ¦ d<br />

امّا این سؤال پیش میآید که چرا واژهای در یک متن با دو املای ضعیف (dar) و<br />

قوی (r (da¦ بدون هیچ تمایز معنایی به کار رفته است؟ بهعلاوه‎٬‎ مسلّماً ¦ awardan فعلی<br />

متعدی است و‎٬‎ چه در پارتی چه در فارسی میانه‎٬‎ معنایی بهجز آوردن ندارد و d'l‎٬‎<br />

‎٢٥‎)«نردبان»‏ در گویشهای ایرانی شرقی چنین است:‏ ختنی ¤ äta<br />

24) C. Bartholomae, Altiranisches Wörterbuch, Berlin 1961, p. 1563-4.<br />

‏¦‏bu‎٬‎ s خوارزمی ‏.‏Mwq‏)‎٬‎ 165. 4) 'šc پشتو š‎٬‎ ¤ •i<br />

¤ s<br />

آسی دیگوری sina¦ a¦ از-‏sray-/sri؛ نک.‏ p. 258, 352 ‏.‏H.‏ W. Bailey, Khotanese Texts, VI,<br />

26) Pahlavi Texts, ¨ed. Jamasp-Asana, p.3.<br />

27) Il testo pahlavico Aya¦ tka¦ r-i Zare ¦ ra ¦ n, Rendiconti Lincei, 1925, p. 567, 600, s.v. ka¦ r.<br />

28) JA, 1932, p. 259.


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

فرهنگستان ١٧٥<br />

یادداشتهای پهلوی<br />

بهحکم ساختار نحوی‎٬‎ مفعول صریح جمله است.‏ حال ببینیم قرائت و معنی این واژه<br />

چیست.‏<br />

املای پهلوی این واژه به دلیل چندآوایی بودن حرفِ‏ اولِ‏ آن که ممکن است g/y/j<br />

خوانده شود مبهم است.‏ بنابراین‎٬‎ حرفنویسی آن میتواند به صورتهای d'l‎٬‎ ٢٩ g'l و یا j'l<br />

باشد.‏ امّا در همان عبارت‎٬‎ قرینهای وجود دارد که صحّ‏ ت قرائت da ¦ r را تأیید میکند ٣٠ و<br />

سایر قرائتها را منتفی میسازد.‏ همانگونه که بَنوِ‏ نیست اشاره کرده ٬ ٣١ مؤلف آگاهانه دو<br />

واژه همنویسه و همآوای da ¦ r را به کار برده است.‏ da ¦ r دومی در جمله هیچ مشکلی<br />

ندارد و معنی آن بیچونوچرا دار‎٬‎ چوبه دار است.‏ لذا‎٬‎ اولی نیز باید da ¦ r خوانده شود.‏<br />

در مورد معنی این واژه‎٬‎ ابتدا باید یادآور شد که احضارشدگان میبایست روانه جنگ<br />

شوند.‏ بنابراین‎٬‎ محتمل به نظر میرسد که به آنها دستو داده شده باشد سلاحهای خود را<br />

همراه آورند.‏ از نظر ریشهشناسی ممکن است da ¦ r با اوستائی ra- da ¦<br />

تیغه در ترکیب<br />

- ¦ .dara sato‎٬‎ ¦ ختنی dairä‎٬‎ سغدی مسیحی xgryd'r تیغه شمشیر مربوط باشد . ٣٢ پس‎٬‎ به<br />

نظر ما‎٬‎ da ¦ r یعنی سلاح تیغهدار مثل شمشیر‎٬‎ خنجر‎٬‎ دشنه و نظایر آنهاست.‏ در مورد<br />

توسّ‏ ع معنایی تیغ به عموم سلاح تیغهدار‎٬‎ بسنجید با پهلوی te ¦ x تیغ‎٬‎ فارسی نو:‏ تیغ‎٬‎ سلاح<br />

تیغهدار خصوصاً شمشیر.‏<br />

به کار رفتن واژه مذکور در عبارتهای دیگری از دینکرد نیز این معنی را تأیید میکند و<br />

ما یک مورد را‎٬‎ که در آن da ¦ r با sne ¦ h سلاح کوبنده به کار رفته است‎٬‎ نقل میکنیم:‏<br />

DKM. 851. 6-16 § cee<br />

¦ do¦ no¦ o¦ ys § ¦ an frama¦ ye ¦ mke ¦ ne¦ pad da¦ r sne¦ h tuwa¦ nâ ¦ ghe¦ nd (ku-s§ ¦ an<br />

ze ¦ n-abza¦ rne¦ st)...?<br />

چه بگویم به کسانی که da¦ r sne¦ h<br />

در اختیار ندارند ‏(توضیح:‏ که زینافزار ندارند ‏(مسلّح<br />

نیستند))؟<br />

گایگر ٣٣ و‎٬‎ پس از او‎٬‎ موله ٬ ٣٤ با مقایسه دو عبارت از دینکرد (664.20 ;673.10 (DKM. و زند<br />

بهمنیسن (3.53) ‎٬‎ آنجا که ka¦ rd ud § samše¦ r جانشین da ¦ r sne ¦ h شده است‎٬‎ da ¦ r sne ¦ h را<br />

29) H. S. Nyberg, A Manual of Pahlavi, Wiesbaden 1964 (p. 20, l. 7) lit. g'l (= ga ¦ l).<br />

‎٣٠‎)ص.‏ کیا اخیراً da¦ r را با دار در ترکیبِ‏ دارودسته ‏(گروه)‏ یکی دانسته است.‏ نک.‏ مجله دانشکده ادبیات دانشگاه<br />

‎٣١‎)همانجا.‏<br />

تهران‎٬‎ ج‎٬١٧‎ ش‎١‎ و (٧١ ٢ و ٧٢)٬ ٬١٣٤٨ ص‎٢٢٣‎‏.‏<br />

32) H. W. Bailey, BSOAS , XV, 1953, p. 538; I. Gershevitch, the Avestan Hymn to Mithra, Cambridge<br />

1959, p. 245. 33) B. Geiger, Indo-Iranica , WZKM, 40, 1933, p. 116.<br />

34) M. Molé, La légende de Zoroastre, Paris 1969, p. 87, 98, 223.


¦<br />

نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٧٦ فرهنگستان<br />

یادداشتهای پهلوی<br />

مرکب از da ¦ r چوب‎٬‎ اسلحه چوبی و sne ¦ h ‏(اوستائی snaioiš اسلحه کوبنده)‏ دانسته است.‏<br />

بیشتر به نظر میرسد که da ¦ r به معنی سلاح تیغهدار و sne ¦ h به معنی اسلحه کوبنده مانند<br />

گرز باشد.‏<br />

در پرتو این استنباط میتوان قرائت این واژه را da ¦ rha ¦ zišni ¦ h دانست و آن را تغییر دین<br />

با شمشیر ترجمه کرد (666.4 (DKM. ‎٬‎ درحالی که موله این ترکیب را ¦ h<br />

¦ l-ha ¦ § cišni<br />

ya خوانده و<br />

آن را تغییر دین با جبر و زور‎٬‎ تحتاللفظی با کشیدنِ‏ پسِ‏ گردن معنی کرده است.‏ قس.‏ *ya ¦ l با<br />

فارسی نو:‏ یال:‏ گردن . ٣٥<br />

skuz .٣<br />

با وجود مطالعاتی که تا کنون بر روی منظومه پارتی درختآسوریگ‎٬‎ ‏«مناظره بُز و درخت<br />

خرمای بابلی»‏ صورت گرفته‎٬‎ هنوز مشکلاتی واژگانی در این متن بر جای مانده است.‏ از<br />

جمله آنها نام چند سلاح است که در بندهای ٤٠ و ٤١ آمده آنجا که بُز به دلیل آنکه<br />

سلاحهای بسیاری از او ساخته میشود بر خود میبالد.‏<br />

یکی از این سلاحها § skwc است که در بند ٤١ چنین آمده است:‏<br />

skwc § az § man kare¦ nd, ke ¦ bande¦ nd ze ¦ nan, ke ¦ Rodestahm ud spandya¦ d abar be¦ nis § ¦ âne¦ nd, ke<br />

pad meh pâ ¦ l-zand pâ ¦ l-da¦ re¦ nd ٣٦ :<br />

§ skwc ازمن کُنَند که با آن زینها را میبندند‎٬‎ که رستم و اسفندیار بر آن نشینند‎٬‎ که آن را بر پیل<br />

بزرگ زند پیل نهند.‏<br />

بند‎٬‎ تسمه برای این واژه پیشنهاد شده<br />

پیش از این‎٬‎ با توجه به متن نسبتاً روشن‎٬‎ معنیِ‏<br />

است؛ امّ‏ ا‎٬‎ تلفظ درست آن تعیین نشده است.‏ عموماً آن را šikanj خواندهاند . ٣٧<br />

در همه نسخههای مقابلهشده از جانب جاماسپ آسانا‎٬‎ همچنان که در نسخه<br />

پاریس ٬ ٣٨ املای این واژه نابهنجار است‎٬‎ به صورت § skwc با یکی از دو گونه نوشتاری<br />

35) op. cit., p. 214 (DK. 7. ch. 8.48).<br />

در بند ٤٩ به گُرزِ‏ (wazr) چِ‏ هرمِ‏ هان § cihrme¦ han اشاره شده است.‏<br />

نیز ی.‏ م.‏ نوابی‎٬‎ منظومه درخت آسوریگ‎٬‎ تهران ٬١٣٤٦ ص‎٦٧‎‏.‏<br />

‎٣٨‎)نسخه خطی کتابخانه ملی‎٬‎ ضمیمه فارسی‎٬‎ شماره ١٢١٦.<br />

36) Pahlavi Texts, ¨ed. Jamasp-Asana, p. 112.<br />

37) Cf. Unvala, BSOS , II, p. 657; E. Benveniste, JA, 1930, p. 194;


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

فرهنگستان ١٧٧<br />

یادداشتهای پهلوی<br />

حرف s در پهلوی کتابی یعنی با یک قلاب ) ( که عموماً وقتی k به دنبال آن میآید‎٬‎ به<br />

( نوشته<br />

این صورت نوشته نمیشود.‏ در خوشه sk‎٬‎ قاعدتاً s پهلوی با دو قلاب )<br />

میشود.‏ امّا این ناهنجاری در موارد دیگری نیز دیده شده است نظیرِ‏<br />

'dyb'sk (DKM. 180.19), dysk (ibid. 43.13), k'skynyn (Gr. Bd. 210.10) 'pswskl, wn'sk'l.<br />

پس دلیلی ندارد که s را § s بخوانیم و باید صورت بهکاررفته را حفظ کرد.‏<br />

قرائت این واژه را میتوان‎٬‎ بر اساس گونهای از آن‎٬‎ یعنی اُشکُزّ‏ (uškuzz) ٣٩ ٬ که آن را<br />

دخیل در عربی کهن میپنداریم و در فرهنگهای عربی هم ضبط و وامگرفته از فارسی<br />

شمرده شده‎٬‎ مشخص کنیم.‏ در لسانالعرب ذیل شکز چنین آمده است:‏ ‏«اُ‏ شکُزّ‏ : نوعی چرم<br />

سفید؛ لیث ‏(میگوید):‏ اُ‏ شْ‏ کُز شبیه ‏«چرم»‏ ولی سفید است که با آن زینها را میبستند».‏ بنا<br />

به قول ازهری (٢٨٢- ٤٠ ‎٣٧٠‎ه)‏‎٬‎ این واژه معرّب اَذرَنْج ٤١ فارسی است.‏ دلیلی ندارد که<br />

در صحت گفته ازهری‎٬‎ فرهنگنویس قدیمی هر اتیالاصل‎٬‎ شک کنیم.‏ از مقایسه<br />

تعریف این واژه در عربی و در عبارت پارتی این اطمینان حاصل میشود که تلفظ § skwc<br />

همان us § kuzz است و این واژه پارتی باید § skuz/z به معنی تسمه باشد.‏<br />

کرد:‏<br />

از نظر صورت نوشتاری میتوان حدس زد که uškuzz از فارسی میانه یا یکی از<br />

گویشهای آن به وام گرفته شده که در آن به صورت škuz‏*‎٬‎ معادل پارتی z ‏§/‏skuz‎٬‎ بوده<br />

است.‏ در مورد معادل بودن šk فارسی میانه با sk پارتی‎٬‎ شواهد دیگری نیز میتوان ذکر<br />

فارسی میانه:‏<br />

پارتی:‏<br />

's§ kwh ‏«فقیر»‏ 'skwh ‏(فارسی باستان:‏ s‏*)‏ § kaui<br />

'skrf خوردن‎٬‎ خطا کردن»‏ ‏«سکندری §s' krw<br />

'rys§ k ‏«رشک‎٬‎ حسد»‏ 'rsk ‏(اوستا:‏ ‏-‏araska)‏<br />

پهلوی:‏ srys § k ‏«سرشک‎٬‎ قطره»‏ srsk ‏(اوستا:‏ ‏-‏sraska)‏<br />

وجه افزوده شدن الف آغازین در گونه عربی این واژه را میتوان شکستن خوشه<br />

همخوان آغازی دانست که در عربی وجود ندارد.‏<br />

واژه اَذْرَنْج که ازهری آن را صورت اصلی uškuzz<br />

میداند یقیناً معادل صوری واژه<br />

‎٣٩‎)صورتِ‏ § suku¦ z هم به کار رفته است؛ نک.‏ p. 778 ‏,‏Dozy.‏ Supplément aux dictionnaires arabes,<br />

‎٤٠‎)نک.‏ ابومنصور محمد بن احمد الازهری‎٬‎ تهذیباللغه‎٬‎ به کوشش علی حسن هلالی‎٬‎ قاهره ٬١٩٦٤ ج‎٬١٠‎<br />

‎٤١‎)در تهذیب اللغه به این صورت نوشته شده ولی در لسانالعرب اَدرَ‏ نْج آمده است.‏<br />

ذیلِ‏ کشز.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٧٨ فرهنگستان<br />

یادداشتهای پهلوی<br />

نیست بلکه مترادف آن در یک گویش دیگر ایرانی است.‏ این واژه‎٬‎ تا آنجا که من میدانم‎٬‎<br />

در فارسی به کار نرفته اما صورت اصیل ایرانی آن میتواند *ádrang ٤٢ باشد که مشتق<br />

اسمی است از ریشه اوستایی ædrang محکم کردن‎٬‎ بستن و پیشوند -a ¦ ‏(قس.‏ فارسی:‏ آدرنگ:‏<br />

‏«غصه‎٬‎ اندوه»‏ از ‏-‏a-tranga‏*)‏ . ٤٣<br />

©<br />

42) Bartholomae, Alt. Wb., Berlin 1961, p. 772. 43) W. B. Henning, BSOS , X. p. 101.


(١٣٨٣/٢/٨) 20TAZEHA ن C:7 ٤/٣ ٢٦ ص ١٣:٥١ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />

کتاب<br />

انگورانی‎٬‎ فاطمه و زهرا انگورانی‎٬‎ کتابشناسی<br />

عمر خیام‎٬‎ انجمن آثار و مفاخر فرهنگی‎٬‎ تهران<br />

٬١٣٨١ چهارده + ٢٢٠ صفحه p.+ Five+410‎.‏<br />

درباره عمر خیام‎٬‎ ریاضیدان‎٬‎ منجّ‏ م و شاعر قرن<br />

ششم هجری‎٬‎ ایرانیان و ایرانشناسان تحقیقات<br />

متنوعی انجام دادهاند.‏ همچنین‎٬‎ مقالات و<br />

رسالهها و کتابهای بسیاری نوشته و ترجمههای<br />

متعددی از آثار او منتشر شده که تألیف<br />

کتابشناسی او را برای استفاده پژوهشگران در<br />

دستور قرار داده است.‏<br />

مؤلفان کتابشناسی عمر خیام با هدف معرّفی آثار<br />

مکتوب عمر خیام و ترجمههای آن و آنچه درباره<br />

این آثار وپدیدآورنده آنها به زبانهای متعدد نوشته<br />

شده‎٬‎ مقارن بزرگداشت نهصدمین سالگرد<br />

درگذشت او‎٬‎ به این تألیف دست زدهاند.‏ به زعم<br />

اینان‎٬‎ چه بسا حجم عظیم آثار گوناگون به زبانهایی<br />

جز زبان فارسی حتی مهجور بوده است که چنین<br />

کارضروری و مفیدی تا کنون صورت نگرفته است.‏<br />

در تألیف این کتابشناسی‎٬‎ شیوه کار ایرج افشار در<br />

کتابشناسی فردوسی الگو اختیار شده است.‏<br />

کتاب در دو بخش فارسی و لاتین فراهم آمده<br />

است.‏ هر بخش نیز به نوبه خود به زیربخشها<br />

تقسیم شده است:‏<br />

بخش فارسی ‏(شامل سه زیربخش):‏<br />

١. فهرست آثار خیام ) رباعیات‎٬‎ جبر و مقابله‎٬‎<br />

سلسلة الترتیب‎٬‎ رسائل‎٬‎ ترجمه خطبه ابنسینا‎٬‎ نوروزنامه‎٬‎<br />

صنایع الهیه‎٬‎ درخواستنامه و وصیتنامه)؛<br />

٢. سرگذشتنامهها‎٬‎ تاریخ‎٬‎ نقد آثار‎٬‎ شرح<br />

زندگی در تذکرهها‎٬‎ خیام و آثار خطی و چاپی او)؛<br />

٣. پایاننامهها و مقالات درباره خیام و آثار او.‏<br />

در این هر سه زیربخش‎٬‎ مدخلهای دوزبانه به<br />

تفکیک زبان غیرفارسی ‏(عربی‎٬‎ اردو‎٬‎ ترکی‎٬‎<br />

انگلیسی‎٬‎ آلمانی‎٬‎ روسی‎٬‎ سریانی)‏ اثر مرتب شده<br />

است.‏<br />

در کتابشناسی‎٬‎ ابتدا آثار چاپی سپس<br />

نسخههای خطی معرفی شده است.‏ در پایان بخش<br />

فارسی‎٬‎ فهرست اعلام و فهرست منابع داده شده<br />

است.‏<br />

بخش لاتینی شامل هشت زیربخش به شرح زیر<br />

است:‏ برگزیده رباعیات به زبانهای غیرفارسی<br />

‏(انگلیسی‎٬‎ فرانسوی‎٬‎ آلمانی‎٬‎ اسپانیایی)؛ رباعیات<br />

دوزبانه‎٬‎ چندزبانه؛ رباعیات انگلیسی‎٬‎ آفریکایی<br />

‏(شاخهای از زبان هلندی‎٬‎ متداول در افریقای<br />

جنوبی)‏‎٬‎ آلبانیایی‎٬‎ ارمنی و بسیاری از زبانهای<br />

١٧٩


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٨٠ تازههای نشر<br />

تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />

دیگر نظیر اسپرانتو‎٬‎ گالیسی‎٬‎ عبری و سواحلی؛<br />

رسائل عمر خیام به زبانهای متعدّ‏ د؛ parody<br />

‏(نقیضه)‏ در معرفی آثار منظوم که به پیروی از<br />

رباعیات خیام سروده شدهاند‎٬‎ نظیر ترجمه فیتز<br />

جرالد؛ خیام و دیگران ‏(آثار متنوع غیرفارسی<br />

درباره عمر خیام)؛ سرگذشتنامه ‏(شرح احوال<br />

عمر خیام به انگلیسی‎٬‎ فرانسوی‎٬‎ آلمانی‎٬‎ نروژی‎٬‎<br />

روسی و ترکی)؛ کتابشناسیِ‏ انگلیسی؛ مقالات<br />

به انگلیسی و دیگر زبانهای غیرفارسی و نیز برخی<br />

مقالات دوزبانه نظیر انگلیسی دانمارکی.‏<br />

راهنما و روش استفاده از کتاب در مقدمه<br />

کتاب آمده است.‏ ضروری است خواننده مقدمه<br />

مؤلفان را با دقت بخواند چون به نظر میرسد که<br />

مراجعه بدون مطالعه راهنما دشواریهایی داشته<br />

باشد.‏<br />

ثریا پناهی<br />

بانوگشسبنامه‎٬‎ به کوشش دکتر روحانگیز<br />

کراچی‎٬‎ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات<br />

فرهنگی‎٬‎ تهران<br />

٢٢٦ ٬١٣٨٢ صفحه.‏<br />

بانوگشسبنامه منظومهای است حماسی شامل<br />

داستان زندگی بانوگشسب‎٬‎ دختر رستم‎٬‎ از کودکی<br />

تا ازدواج و نبردهای پهلوانانه او که با رخدادهای<br />

شگفتانگیز و غیرطبیعی به هم آمیخته و نمونهای<br />

از زن ایرانی با خصوصیاتی چون فرزانگی و<br />

دلاوری به دست داده است.‏ سراینده این منظومه و<br />

زمان نگارش آن مشخص نیست اما ژول مول‎٬‎ او را<br />

مسلمان میداند‎٬‎ به استناد این بیت:‏<br />

بگفتم من این داستان را تمام<br />

ابر مصطف ی آلَش از ما سلام<br />

‏(بیت آخر)‏<br />

و مصحّ‏ ح‎٬‎ با اشاره به چند بیت دیگر‎٬‎ او را شیعی<br />

شمرده است:‏<br />

پس از آفرینِ‏ جهانآفرین<br />

درود و ثنا بر رسولِ‏ امین<br />

همیدون درودِ‏ رسولِ‏ خدای<br />

بر آن شیرِ‏ حق شاهِ‏ خیبرگشای<br />

به هشت و سه فرزندِ‏ آن شاه دین<br />

هزاران هزاران هزار آفرین<br />

‏(بیتهای ٨٠٦-٨٠٨)<br />

این منظومه‎٬‎ از آنجا که مقدمه و مؤخره ندارد‎٬‎<br />

به نظر مصحّ‏ ح‎٬‎ احتماًال جزئی از فرامرزنامه بوده و<br />

چهبسا سراینده هر دو منظومه یک تن باشد.‏ در<br />

این صورت‎٬‎ به استناد ابیاتی از فرامرزنامه‎٬‎ شاعر از<br />

اهالی کوره اردشیر ‏(گور‎٬‎ فیروزآباد فارس)‏ و<br />

مسلمان شیعه بوده است.‏<br />

مصحّ‏ ح این منظومهرا‎٬‎ با توجه بهویژگیهای آن<br />

از نظرزبان و محتوا وخصایص فنی شعر و موضوع<br />

قصّ‏ ه متعلق به اواخر قرن پنجم و یا قرن ششم<br />

میداند.‏ اما اصل قصه کهن و بازمانده داستانهای<br />

ملی است که به اقتضای شرایط خاص تاریخی و<br />

اجتماعی بازسازی شده است تا زن آرمانی ایرانی<br />

که در آن قرن امکان ظهور واقعی نداشت‎٬‎ در<br />

چارچوب قصه‎٬‎ مصوّ‏ ر گردد.‏ نام بانوگشسب نیز از<br />

نظر زبانشناسی تاریخی به دوره فارسی میانه تعلق<br />

دارد و مصحّ‏ ح‎٬‎ با بررسی ریشه کلمه‎٬‎ آن را<br />

پهلوانبانویی چون اسب نر معنا کرده است.‏<br />

بانوگشسبنامه یگانه اثر مستقل از حماسه ملی<br />

ایرانزمین است که پهلوانبانویی قهرمان آن است.‏<br />

جدا از این منظومه‎٬‎ روایتهای متفاوتی نیز از<br />

قهرمانیهای بانوگشسب در منظومههای حماسی<br />

دیگر و در میان داستانهای دیگر پهلوانان آمده<br />

است‎٬‎ از آنجمله است:‏ شاهنامه فردوسی‎٬‎


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

تازههای نشر ١٨١<br />

تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />

بهمننامه‎٬‎ شهریارنامه‎٬‎ فرامرزنامه و هفتلشکر.‏<br />

منظومه بانوگشسبنامه‎٬‎ همانند شاهنامه‎٬‎ در<br />

قالب مثنوی و در بحر متقارب مثمّن ‏(فعولن فعولن<br />

فعولن فَعَل)‏ سروده شده است.‏ منظومه لحن رزمی<br />

دارد و در آن صنایع لفظی و معنوی چون جناس‎٬‎<br />

تکرار‎٬‎ سجع‎٬‎ اغراق‎٬‎ تشبیه‎٬‎ استعاره‎٬‎ مجاز‎٬‎ کنایه<br />

و ایهام به کار رفته است.‏<br />

داستان منظومه از آنجا آغاز میگردد که رستم<br />

پسرش‎٬‎ فرامرز‎٬‎ را به بانو گشسب میسپارد و به او<br />

توصیه میکند که همواره در کنار فرامرز باشد.‏<br />

بانوگشسب شکار و سواری به برادر کوچکتر خود<br />

میآموزد و همواره در کنار اوست.‏ کمکم ماجراهای<br />

بانوگشسب آغاز میگردد و خوانهایی از زندگی<br />

پرحادثه او وصف میشود شامل برخورد او با شاه<br />

پریان که به شکل گورخر درآمده؛ نجات او از<br />

جادوی پادشاه و آموختن سوزننگاری از او؛ جنگ<br />

او با پدر که به صورت ناشناس درآمده و زخم زدن<br />

بانوگشسب بر رستم؛ عاشق شدن شیده‎٬‎ پسر<br />

افراسیاب بر او و به زبونی افتادنش در برابر او؛<br />

جنگ با تمرتاش‎٬‎ جهانپهلوان دربار افراسیاب‎٬‎ و<br />

دوپاره کردن او و فرستادن جنازهاش به دربار<br />

افراسیاب؛ نمایاندن ضعف و ناتوانی<br />

خواستگارانش‎٬‎ شاهان هند و همسایگان<br />

سرزمینش که بانوگشسب بر آنان غلبه مییابد؛ و‎٬‎<br />

سرانجام‎٬‎ انتخاب همسر برای او از جانب پدر؛<br />

عروسی بانوگشسب با گیو و به بند کردن شوهر در<br />

شب زفاف در اعتراض به نداشتن حق انتخاب<br />

همسر.‏ داستان با به دنیا آمدن نخستین فرزند این<br />

دو‎٬‎ بیژن‎٬‎ به پایان میرسد:‏<br />

یکی بچّ‏ های زاد چون شیر نر<br />

ز بیژن بکوشد ‏[کذا]‏ نام هنر<br />

به مردیّ‏ و زورش بسی آزمود<br />

به شهنامه او داستانها نمود<br />

‏(بیتهای ١٠٣٠ و ١٠٣١)<br />

فرزند دیگر این دو‎٬‎ بنا بر روایتهای حماسی دیگر‎٬‎<br />

پشنگ/‏ پشن است.‏<br />

از پایان زندگی بانوگشسب هیچ اطلاعی<br />

بهدست داده نشده و در هیچ یک از روایات<br />

حماسی ذکری از آن نرفته است.‏<br />

بانوگشسبنامه از نظر مضمون با بخشهای<br />

پهلوانی شاهنامه ویژگیهای مشترکی دارد.‏ از نظر<br />

ویژگیهای ساختی و ادبی نیز میتوان شباهتهایی با<br />

شاهنامه در آن یافت.‏ زبان این منظومه ساده و روان<br />

و سره است و صورت کهنه بعضی از واژهها‎٬‎<br />

فعلهای کهنه و فعلهای پیشوندی و برخی<br />

کاربردهای دستوری نشان از کهنگی متن دارد.‏<br />

از بانوگشسبنامه شش نسخه شناخته شده<br />

است:‏ نسخه محفوظ در کتابخانه ملی پاریس به<br />

نشانه S.P ٤٩٨/٣ که نسخه عکسی آن در کتابخانه<br />

مرکزی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات<br />

فرهنگی‎٬‎ همچنین میکروفیلم ‏(به شماره ٧٣٣) و<br />

نسخه عکسی ‏(به شماره ١٤٣١) آن در کتابخانه<br />

مرکزی دانشگاه تهران موجود است.‏ این نسخه را<br />

مصحّ‏ ح از نظر قدمت‎٬‎ درجه اعتبار‎٬‎ اصالت‎٬‎ و<br />

درستی متن اساس قرار داده است.‏ سه نسخه<br />

محفوظ در کتابخانه بودلیان ‏(اکسفورد انگلستان)؛<br />

نسخه چاپ سنگی فرامرزنامه ‏(بمبئی ‎١٣٢٤‎ق)‏‎٬‎ به<br />

سعی رستم پوربهرام سروش تفتی‎٬‎ که بخش<br />

نخست آن سرگذشت بانوگشسب است.‏ نسخه<br />

کتابخانه عمومی استراسبورگ فرانسه که زتنبرگ<br />

آن را از نسخه کتابخانه ملی پاریس رونویسی کرده<br />

است.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٨٢ تازههای نشر<br />

تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />

مصحّ‏ ح‎٬‎ پس از شرح مبسوطی درباره<br />

شخصیت بانوگشسب و منظومه بانوگشسبنامه و<br />

ویژگیهای زبانی و محتوایی آن در مقدمه و ذکر<br />

مشخصات شش نسخه مورد استفاده خود و<br />

تفاوتهای این نسخهها با یکدیگر‎٬‎ شیوه خود را در<br />

تصحیح متن انتخاب صحیحترین ضبط پس از<br />

مقابله نسخه اساس با نسخههای دیگر اعلام<br />

داشته‎٬‎ ضمن آنکه نسخهبدلها را نیز در هر مورد<br />

آورده است.‏ افزایشها و جابهجایی و تغییرات نیز<br />

در پانویسها آمده است.‏ وی‎٬‎ در املا‎٬‎ عموماً شیوه<br />

جدانویسی را اختیار کرده است.‏ ضبط کهن<br />

واژههایی مانند ‏«نخچیر»‏ و ‏«اسپ»‏ و ‏«بانوگشسپ»‏<br />

به همان صورت نسخه اساس آورده شده است.‏<br />

در بخشی از کتاب‎٬‎ ذیل عنوان پارههای گردنده‎٬‎<br />

مصحّ‏ ح‎٬‎ با این توضیح که شاعران حماسهسرا‎٬‎<br />

خودآگاه یا ناخودآگاه‎٬‎ بیتهایی از شاهنامه را در<br />

منظومه خود درج میکردهاند‎٬‎ مصراعهای تکراری<br />

بانوگشسبنامه را بیرون کشیده و با مصراعهای<br />

مشابه در شاهنامه قیاس کرده است.‏<br />

فهرستهای متعدد ‏(واژهنامه‎٬‎ نامنامه‎٬‎ نمایه<br />

گیاهان‎٬‎ نمایه جانوران‎٬‎ ابزارها‎٬‎ جایها و ملتها)‏ در<br />

پایان کتاب آمده است.‏<br />

آرزو رسولی<br />

تاریخ ادبیات فارسی در شبهقاره هند‎٬‎ ترجمه<br />

مریم ناطق شریف‎٬‎ نشر رهنمون‎٬‎ تهران<br />

٬١٣٨٠ ج+‏‎٥٨٧‎ صفحه.‏<br />

این کتاب ترجمه فارسی پنجمین جلد از مجموعه<br />

‎١٩‎جلدی و اردوزبان تاریخ ادبیات مسلمانان پاکستان<br />

و هند است.‏ هر جلد از این مجموعه‎٬‎ که دانشنامه<br />

کاملی در تاریخ ادبیات آن دیار شمرده میشود‎٬‎<br />

حاوی بخشهایی است مجزا از جمله تاریخ‎٬‎<br />

تذکره‎٬‎ علوم و داستان به قلم نویسندگان مجزّا.‏<br />

جلدهای نوزدهگانه به شرح زیرند:‏ جلد اول‎٬‎<br />

پیشگفتار؛ جلد دوم‎٬‎ ادب عربی از ٧١٢/٩٢ تا<br />

‎١٩٧٠/١٣٩٠‎؛ جلدهای سوم پنجم‎٬‎ ادب فارسی<br />

از ١٠٠٠ ٣٩٠/ تا ‎١٩٧٢‎؛ ١٣٩٢/ جلدهای ششم<br />

دهم‎٬‎ ادب اردو از آغاز تا ‎١٩٧٠‎؛ ١٣٩٠/ ادب اردو<br />

از ١٧٠٧ ١١١٩/ تا ٬١٨٠٣ ١٢١٧/ جلد هشتم‎٬‎<br />

ادب اردو از ١٨٠٣ ١٢١٧/ تا ٬١٨٥٧ ١٢٧٣/ جلد<br />

نهم و جلدهای یازدهم چهاردهم‎٬‎ ادب بنگالی و<br />

محلی پاکستان؛ جلدهای پانزدهم نوزدهم<br />

فهرستهای اعلام.‏ فهرستهای اعلام جلدهای متعلق<br />

به ادب فارسی در ٤٠٨ صفحه با ٢٥ عنوان از<br />

جمله اشخاص‎٬‎ جایها‎٬‎ کتابها‎٬‎ قبایل‎٬‎ زبانها و<br />

مناصب به سرپرستی عبادت بریلوی در جلد<br />

هجدهم ‏(جلد چهارم از مجموعه اعلام)‏ درج شده<br />

است.‏ جلد پنجم که به ادب فارسی در شبهقاره از<br />

دورهاورنگزیب ‏(حکومت:‏‎١١١٨-١٦٥٨/١٠٦٩‎‏/‏<br />

١٧٠٧) تا ١٩٧٢ ١٣٩٢/ اختصاص دارد‎٬‎ به<br />

سرپرستی سید فیاض محمود و سید وزیرالحسن<br />

عابدی و به کوشش نویسندگانی از جمله<br />

ظهورالدین احمد‎٬‎ سید محمد عبداهلل‎٬‎ حکیم<br />

محمد سعید دهلوی‎٬‎ عبدالغنی‎٬‎ سید علیرضا<br />

نقوی و محمد بشیر حسین‎٬‎ به نفقه دانشگاه<br />

پنجاب لاهور‎٬‎ در ٬١٩٧٢ ١٣٩٢/ منتشر شده<br />

است.‏<br />

در این مجموعه‎٬‎ که در پاکستان و به<br />

سرپرستی دانشمندان مسلمان آن دیار پدید آمده‎٬‎<br />

اثری از تعصب مذهبی دیده نمیشود.‏ چنانکه‎٬‎ در<br />

آن‎٬‎ از سخنوران هندو نیز ‏(برای نمونه Ä تاریخ


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

تازههای نشر ١٨٣<br />

تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />

ادبیات مسلمانان پاکستان و هند‎٬‎ ج‎٥‎‎٬‎ ص‎١٨٢‎‏)‏ سخن<br />

رفته است.‏<br />

نویسندگان‎٬‎ همراه بررسی فعالیتها و آثار ادبی<br />

هر دوره‎٬‎ تصویر اجمالی اوضاع فرهنگی و<br />

اجتماعی آن را نیز ارائه میدهند و سخنوران و آثار<br />

آنان را از همین منظر ارزیابی میکنند.‏<br />

در این اثر تنها به معرفی سخنوران مشهور<br />

اکتفا نشده است.‏<br />

مترجم برخی از منقولات از آثار فارسی را که<br />

در اصل به زبان اردو برگردانده شده‎٬‎ از متن اصلی<br />

فارسی آن نقل کرده و جایجای حواشی و<br />

توضیحاتی افزوده است.‏<br />

در فصلهای متعدد این اثر‎٬‎ که به قلم<br />

نویسندگان متعدد است‎٬‎ ناهمگونیهایی بهویژه در<br />

شیوه ارجاعها وجود دارد که مترجم آنها را<br />

یکدست کرده است.‏<br />

مریم ناطق شریف<br />

جامعالعلوم ‏(سِ‏ تّ‏ ینی)‏‎٬‎ فخرالدین رازی‎٬‎ به<br />

تصحیح سیّد علی آلداود‎٬‎ بنیاد موقوفات دکتر<br />

محمود افشار‎٬‎ تهران ٬١٣٨٢ ده+‎٥٩٨‎ صفحه.‏<br />

نخستین دانشنامههای جهان اسلام در قرن چهارم<br />

هجری و به زبان عربی تألیف شده است و<br />

قدیمترینِ‏ آنها ظاهراً اِحصاء العلومِ‏ ابونصر فارابی<br />

(٢٥٩-٣٣٩ هجری)‏ است.‏ کهنترین دانشنامه<br />

فارسی نیز دانشنامه علایی ابوعلی سینا ‏(وفات:‏ ٤٢٨<br />

هجری)‏ است.‏ مؤلف آن را در فاصله سالهای ٤١٤<br />

تا ٤٢٨ هجری برای علاءالدوله کاکویه فرمانروای<br />

اصفهان نوشته است.‏ دانشنامه علایی دارای بخشهای<br />

منطق‎٬‎ الهیات‎٬‎ طبیعیات و ریاضیات است.‏<br />

اما جامع العلوم یا سِتّینی ‏(شصتگانه)‏ تألیف امام<br />

فخر رازی (٥٤٣-٦٠٦ هجری)‏ نخستین دانشنامه<br />

منظّم و مدوّ‏ ن فارسی است که در آن دانشهای<br />

متداول عصر مؤلّف در شصت باب و به شیوهای<br />

درست معرّ‏ فی شده است.‏ امام فخر این دانشنامه را<br />

در دوره اوّ‏ ل زندگی علمی خود‎٬‎ یعنی در فاصله<br />

سالهای ٥٧٤ تا ٥٧٥ هجری‎٬‎ هنگام اقامت در<br />

خوارزم تألیف و به سلطان علاءالدین تکش<br />

خوارزمشاه تقدیم کرده است.‏ وی‎٬‎ در این کتاب‎٬‎<br />

کلیه دانشهای رایج عصر خود را به صورت مختصر<br />

و موجز معرفی کرده و راهی نو در سنّت<br />

دانشنامهنویسی فارسی نهاده است.‏ وی ابواب<br />

شصتگانه این اثر را در دو مقوله کلیِ‏ علوم نقلی و<br />

علوم عقلی جای داده است.‏ یکی از ابتکارات وی آن<br />

است که شماری از علوم جدید را‎٬‎ که تا آن زمان به<br />

دانشنامهها راه نیافته بود‎٬‎ معرفی کرده است.‏ از<br />

جمله این علوم میتوان به دامپزشکی‎٬‎ تربیت<br />

پرندگان شکاری و زراعت اشاره کرد.‏<br />

جامع العلوم مشتمل است بر شصت باب و هر<br />

باب مختصّ‏ معرفی یک علم و متشکّلاز نُه اصل<br />

یا مسئله.‏ سه اصل نخستِ‏ هر باب به اصول ظاهره‎٬‎<br />

سه اصل بعدی به اصول مشکله و شرح مشکلات و<br />

سه اصل پایانی به امتحانات مربوط به هر دانش<br />

اختصاص دارد‎٬‎ هرچند در همه ابواب این<br />

تقسیمبندی سهگانه صورت نگرفته است.‏<br />

به عنوان مثال‎٬‎ تقسیمبندی و عناوین باب سی<br />

و نهم ‏(علم المساحة)‏ از این قرار است:‏<br />

١) الاصول الظاهرة<br />

اصل اول:‏ در نامهای مثلّثات؛<br />

اصل دوم:‏ در نامهای شکلهایی که چهار خط<br />

بدان محیط باشد؛


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٨٤ تازههای نشر<br />

تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />

اصل سوم:‏ اندر خطها که در دایره افتد.‏<br />

٢) الاصول المشکلة<br />

اصل اول:اندر مساحت مثلث متساویالاضلاع؛<br />

اصل دوم:اندر مساحت مثلث متساویالساقین؛<br />

اصل سوم:اندر مساحت مثلث مختلفالاضلاع.‏<br />

٣) الامتحانات<br />

امتحان اول:‏ منشور چیست؟<br />

امتحان دوم:‏ مکعّب چیست؟<br />

امتحان سوم:‏ حقیقت مساحت چیست؟<br />

از آنجا که فخر رازی در تألیف این دانشنامه از<br />

برخی منابع مهجور و ناشناخته بهره برده‎٬‎ کتابش<br />

در بسیاری موارد حاوی اطلاعات بدیع و<br />

ارزشمندی است که در منابع دیگر نمیتوان یافت.‏<br />

اهتمام مصحّ‏ ح فاضل کتاب در شناسایی و<br />

معرفی نسخههای خطّی متعدد جامعالعلوم و<br />

استفاده انتقادی از آنها‎٬‎ همچنین نگارش مقدمهای<br />

مفصّ‏ ل و ممتّع درباره امام فخر رازی و به دست<br />

دادن کتابشناسی جامع آثار وی ستودنی است.‏<br />

وی‎٬‎ همچنین‎٬‎ از آراءِ‏ انتقادی دوستان دانشمند و<br />

صاحبنظر خود در بررسی برخی از ابواب کتاب<br />

بهره برده و آراءِ‏ آنان را در قالب تعلیقات آورده<br />

است.‏<br />

بهروز صفرزاده<br />

ذکاوتی قراگزلو‎٬‎ علیرضا‎٬‎ ماجرا در ماجرا‎٬‎ سیر<br />

عقل و نقل در پانزده قرن هجری‎٬‎ نشر حقیقت‎٬‎<br />

تهران ٬١٣٨١ نه+‏‎٦٧٥‎ صفحه.‏<br />

ماجرا در ماجرا دومین مجموعه مقالات ذکاوتی<br />

قراگزلوست که پیشتر در مجلات و نشریاتی چون<br />

معارف منتشر شده بود.‏ پیش از این‎٬‎ از او عرفانیّ‏ ات<br />

‏(مجموعه مقالاتی در مباحث عرفانی)‏ چاپ شده<br />

بود.‏ مجموعه حاضر جامعتر و‎٬‎ همانطور که در<br />

عنوان فرعی کتاب آمده‎٬‎ موضوع آن سیر عقل و<br />

نقل در پانزده قرن هجری ‏(یک قرن پیش از ظهور<br />

اسلام تا زمان حاضر)‏ است.‏ از مجموع ٨٥ مقاله<br />

مندرج در کتاب‎٬‎ ٦٠ عنوان نقد و بررسی و<br />

بازخوانیِ‏ کتابهایی است در حوزه اندیشههای دینی<br />

مانوی‎٬‎ بودایی‎٬‎ مسیحی‎٬‎ گنوسی‎٬‎ و فرقههای<br />

کلامی چون خوارج و غلات شیعه و اهل حدیث<br />

و ماجراهای فکری و تاریخ فلسفه اسلامی‎٬‎ و ٢٥<br />

عنوان مقالات تألیفی است.‏ عنوان و موضوعات<br />

بعضی از آنهاست:‏ ابوحیّان توحیدی ‏(سه مقاله که<br />

در آنها زندگی‎٬‎ آثار و اندیشه ابوحیّان آمده است)؛<br />

ابوالعلای معرّ‏ ی؛ عمر خیّام ‏(با عناوینِ‏ ‏«عمر خیّام<br />

میان فلسفه و کلام»‏‎٬‎ ‏«تأملاتی در اندیشههای<br />

خیّ‏ ام»)؛ شش مقاله درباره ملاصدرا با عناوین<br />

‏«نکتهگیریهای ملاّ‏ صدرا بر بوعلی»‏‎٬‎ ‏«سیری در نقد<br />

افکار ملاّ‏ صدرا در چهار قرن اخیر»‏‎٬‎ ‏«انتقاد بر<br />

ملاّ‏ صدرا در عصر ما»‏‎٬‎ ‏«بحث انتقادی در نقد<br />

شیخیّه بر حکمت متعالیه»‏‎٬‎ ‏«فقراتی از نقد مکتب<br />

اَ‏ حسایی بر مکتب ملاّ‏ صدرا»‏‎٬‎ ‏«نکتهگیری بر<br />

ملاّ‏ صدرا از معاصران او تا معاصران ما».‏<br />

از مقالههای این مجموعه است در نقد و<br />

بررسی کتاب:‏ ‏«بازخوانیِ‏ کتابِ‏ بازتاب بودا در<br />

ایران و اسلام»‏ ‏(تألیف سید حسن امین)؛<br />

‏«ابوالبرکات بغدادی و ابنسینا»‏ ‏(در نقد و بررسی<br />

دراسات فی علوم الکلام و الفلسفة الاسلامیة‎٬‎ تألیف<br />

یحیی هویدی)؛ ‏«ماجرای فکر فلسفی در جهان<br />

اسلام»‏ ‏(تألیف غلامحسین ابراهیمی دینانی‎٬‎ ‎٤‎ج)؛<br />

‏«کتاب ریاضالعلماء»‏ ‏(تألیف میرزا عبداهلل افندی<br />

اصفهانی)؛ ‏«سیر اندیشه اخباری در مذهب تشیع»‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

تازههای نشر ١٨٥<br />

تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />

‏(نقد و بررسی الفکر السَلَفی عند الشیعه الاثناعشریه‎٬‎<br />

تألیف علی الجابری).‏<br />

سهیلا غضنفری<br />

کتاب تفضّ‏ لی منتشر شده است.‏ از مزایای مهم آن<br />

استفاده از نسخههای کهن و تعیین و تقسیم<br />

گونههای ادبی متون و مشخص کردن نوع ادبی هر<br />

اثر است . ٦<br />

زبان و ادبیات ایران باستان نوشته زهره زرشناس<br />

1) West, E. W., ``Pahlavi Literature'', Grundriss<br />

der iranischen Philologie, 1896-1904, II/2,<br />

75-129.<br />

2) Tavadia, J. C., Die mittelpersisch Sprache<br />

and Literature der Zarathustrier, Leipzig, 1956.<br />

زرشناس‎٬‎ زهره‎٬‎ زبان و ادبیات ایران باستان‎٬‎<br />

دفتر پژوهشهای فرهنگی‎٬‎ تهران ١٢٠ ٬١٣٨٢<br />

صفحه‎٬‎ مصوّ‏ ر.‏<br />

زبان و ادبیات ایران باستان یکی از عناوین مجموعه<br />

از ایران چه میدانم؟ از انتشارات دفتر پژوهشهای<br />

فرهنگی در زمینههای گوناگون ایرانشناسی است.‏<br />

در بیشتر کتابهایی که درباره زبانها و فرهنگ<br />

ایران پیش از اسلام نوشته شدهاند‎٬‎ از آثار و ادبیات<br />

این دوران به نحوی سخن رفته است.‏ کتابهایی هم<br />

منتشر شدهاند که اختصاصاً به این موضوع<br />

پرداختهاند؛ از جمله وِ‏ ست ٬ ١ در گفتاری نسبتاً<br />

مفصل‎٬‎ آثار دوره میانه را معرفی کرده است.‏ اثر<br />

مهم دیگر زبان و ادبیات پهلوی‎٬‎ نوشته تاوادیا ٢ ست.‏<br />

او‎٬‎ در این کتاب‎٬‎ با تکیه بر مطالعات ایرانپژوهان<br />

اروپایی‎٬‎ به معرفی و ارزیابی آثار فارسی میانه‎٬‎<br />

دست زده و گاه به نقد آنها پرداخته است.‏ در بخش<br />

دوم از جلد سوم‎٬‎ تاریخ ایران کیمبریج ٣ نیز فصلی به<br />

معرفی خط و زبان و ادبیات دوران میانه به قلم<br />

ایرانشناسان متعدد اختصاص یافته است.‏ تاریخ<br />

ادبیات ایران باستان‎٬‎ نوشته احمد تفضلی ٤ از دیگر<br />

آثار معتبر و ارزشمند در این زمینه است.‏ او‎٬‎ با در<br />

دست داشتن همه منابع تا هنگام چاپ اثر‎٬‎ متون و<br />

نوشتههای برجایمانده از این دوران را بررسی<br />

کرده و تحلیل جامع و گستردهای از آنها‎٬‎ بهویژه در<br />

بخش ادبیات پهلوی‎٬‎ به دست داده است.‏ ادبیات<br />

پهلویِ‏ کارلو چرتی ٥ اثر جدیدی است که پس از<br />

اثرِ‏ موجز و مختصری است که‎٬‎ در این زمینه‎٬‎<br />

اطلاعات کلّی و مفیدی در دسترس میگذارد.‏<br />

نویسنده این کتاب پیش از این نیز مدخل ‏«ادبیات<br />

پیش از اسلام»‏ ٧ را در دایرةالمعارف بزرگ اسلامی<br />

نوشته است.‏<br />

کتاب‎٬‎ که با پیشسخن کوتاه مؤلف درباره<br />

پیشینه و تقسیمبندی زبانهای ایرانی و اهمیت<br />

ترجمه فارسی این اثر:‏ تاوادیا‎٬‎ جهانگیر‎٬‎ زبان و<br />

ادبیات پهلوی‎٬‎ ترجمه سیفالدین نجمآبادی‎٬‎ تهران<br />

.١٣٤٨<br />

3) Cambridge History of Iran, ed. Ehsan<br />

Yarshater, 1983, vol. 3(2), pp. 1151-1250.<br />

ترجمه فارسی این اثر:‏ تاریخ ایران ‏(از سلوکیان تا<br />

فروپاشی دولت ساسانیان)‏ ج‎٬٣‎ قسمت دوم‎٬‎ پژوهش<br />

دانشگاه کیمبریج‎٬‎ ترجمه حسن انوشه‎٬‎ امیرکبیر‎٬‎<br />

تهران ١٣٧٧.<br />

‎٤‎)تفضلی‎٬‎ احمد‎٬‎ تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام‎٬‎<br />

به کوشش ژاله آموزگار‎٬‎ سخن‎٬‎ تهران ١٣٧٦.<br />

5) Cereti, Carlo G., La Letteratura Pahlavi,<br />

Mimesis 2001.<br />

‎٦‎)هدایتی‎٬‎ زهره‎٬‎ ‏«ادبیات پهلوی»‏‎٬‎ نشر دانش‎٬‎ سال<br />

نوزدهم‎٬‎ شماره دوم‎٬‎ ١٣٨١.<br />

‎٧‎)زرشناس‎٬‎ زهره‎٬‎ ‏«ادبیات پیش از اسلام»‏‎٬‎<br />

دائرةالمعارف بزرگ اسلامی‎٬‎ ج‎٬١٠‎ ص‎٥٦٤-٥٥٧‎.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٨٦ تازههای نشر<br />

تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />

سنت ادبیات شفاهی در ایران پیش از اسلام آغاز<br />

میشود‎٬‎ شامل دو فصلِ‏ ‏«زبان و ادبیات باستانی»‏<br />

و ‏«زبان و ادبیات میانه»ی ایران است.‏ این تقسیم<br />

بهاعتبار محدوده تاریخی زبانهای ایرانی پیش از<br />

اسلام با توجه به معیارهای زبانشناسی صورت<br />

گرفته است.‏ هر فصل با معرفی زبانهای آن دوره‎٬‎<br />

پیشینه‎٬‎ خط و ویژگیهای خاص آن‎٬‎ همراه با<br />

نشانههای الفبایی آغاز میشود.‏ سپس‎٬‎ آثار<br />

برجایمانده یکبهیک معرفی میشوند.‏<br />

در فصل اول‎٬‎ از زبانهای مادی‎٬‎ سکایی‎٬‎<br />

فارسی باستان و اوستایی و آثار برجایمانده از آنها<br />

سخن رفته است.‏<br />

در فصل دوم‎٬‎ زبانهای دوره میانه به دو گروه<br />

غربی و شرقی تقسیم شدهاند.‏ در گروه غربی‎٬‎ به<br />

دوزبان پارتی و فارسی میانه پرداخته شده است.‏<br />

در گروه شرقی‎٬‎ که به معرفی آثار زبانهای سغدی‎٬‎<br />

خوارزمی‎٬‎ بلخی و سکایی اختصاص دارد‎٬‎<br />

اطلاعات کاملی به دست داده شده است.‏<br />

بهدنبال این مباحث‎٬‎ ادبیات مانوی بررسی شده<br />

است.‏<br />

مؤلف‎٬‎ پس از معرفیِ‏ متونِ‏ هر زبان‎٬‎ به بررسی<br />

ارزش ادبی و تاریخی و زبانی آنها پرداخته است که<br />

خود از مزایای کار او شمرده میشود.‏<br />

سخن پایانی‎٬‎ گفتاری کوتاه از مؤلف است که<br />

در آن به اهمیت و حجم گسترده فعالیتهای ادبی<br />

ایرانیان باستان‎٬‎ که در نوشتههای مورّخان یونانی<br />

منعکس گشته اشاره و گوشزد شده است که آثار<br />

مکتوب باقیمانده در برابر آنچه مورّخان مذکور یاد<br />

کردهاند ناچیز است.‏ علاقه ایرانیان به سنت ادبیات<br />

شفاهی و تغییر خط از جمله دلایل ازدسترفتن<br />

متون شمرده شده است.‏<br />

منابع کتاب‎٬‎ بهویژه درباره زبانهای شرقی‎٬‎<br />

روزآمد و کامل است.‏<br />

این کتاب‎٬‎ برای استفاده عامه خوانندگانی که<br />

به آشنائی اجمالی با زبان و ادبیات ایران باستان<br />

علاقه دارند مطلوب و مفید است.‏ دکتر زهره<br />

زرشناس نیاز این جمع را احساس کرده و<br />

بهشایستگی از عهده برآوردن آن برآمده است.‏<br />

لیلا عسکری<br />

زیپولی‎٬‎ ریکّاردو‎٬‎ سهم نصیرالدّ‏ ین طوسی در<br />

نظریّه قافیه در عربی و فارسی‎٬‎ همراه با<br />

تصحیح انتقادی فنّ‏ دوم معیارالاشعار به<br />

کوشش محمد فشارکی‎٬‎ ترجمه فصلهای مربوط<br />

به قافیه عربی به قلم استِفانو پِلّو‎٬‎ انتشارات<br />

بخش مطالعات اروپایی آسیایی دانشگاه<br />

کافوسکاری ونیز‎٬‎ ونیز ‎٢٠٠٣‎م‎٬‎ +٢٨+10 88<br />

صفحه.‏<br />

Nas ¤ ¦ ir al-Di ¦ n-i T¤ usi ¦ 's Contributionto the Arabic-<br />

Persian Theory of Qa¦ fiya, edited by Riccardo<br />

Zipoli, with a critical edition of the chapters on<br />

qa¦ fiya in Nas¤ ¦ âr al-Dâ ¦ n-i T¤ usâ ¦ s‏' Mi`ya ¦ r al-ash`a ¦ r<br />

by Muh ¤ ammad Fasha¦ rakâ ¦ , Translation of the<br />

chapters on Arabic qa¦ fiya by Stefano Pellò,<br />

(Eurasiatica 71), Quaderni del Dipartimento di<br />

Studi Eurasiatici, Universita© Ca' Foscari di<br />

Venezia, Venezia, Cafoscarina, 2003, 88+ ٢٨+<br />

10 pages.<br />

این کتاب‎٬‎ به همت خاورشناس کوشای ایتالیائی‎٬‎<br />

ریکّاردو زیپولی‎٬‎ استاد دانشگاه کافوسکاریِ‏<br />

ونیز‎٬‎ فراهم شده است.‏ سالها پیش‎٬‎ در دانشگاه<br />

تهران‎٬‎ مجلس بزرگداشتگونهای برایش بر پا شد و<br />

او‎٬‎ در آن مجلس‎٬‎ از رابطه سبک هندی و سبک<br />

باروک ‏(در غرب)‏ سخن گفت و چند تن از


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

تازههای نشر ١٨٧<br />

تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />

استادان‎٬‎ منجمله شادروان امیری فیروزکوهی‎٬‎<br />

وی را ستایش کردند.‏<br />

مقدمه فاضلانه زیپولی بر کتاب سهم نصیرالدّ‏ ین<br />

طوسی در نظریّه قافیه در عربی و فارسی‎٬‎ حاوی<br />

اطلاعات و اظهارنظرهای بکر و ارزندهای است که<br />

جز با مطالعه‎٬‎ تعمّ‏ ق‎٬‎ باریکبینی‎٬‎ و تحقیق<br />

چندینساله حاصل نمیشود.‏ در این مقدمه‎٬‎ پس از<br />

تعریف قافیه‎٬‎ و انتساب وضع این علم به خلیل بن<br />

احمد بصری‎٬‎ درباره منشأ عربی علم قافیه‎٬‎<br />

مشکلات قافیه در شعر فارسی و علل آن‎٬‎ راههای<br />

پژوهش در قافیه شعر فارسی‎٬‎ نقش شمس قیس<br />

رازی و خواجه نصیرالدین طوسی در مبانی نظری<br />

علم قافیه و تأثیر آن دو بر نظریّهپردازان بعد‎٬‎ و علل<br />

کمتوجّ‏ هی به نظریّات خواجه نصیرالدین سخن<br />

آمده و هدف از تألیف این کتاب شناسانیدن<br />

معیار الاشعار اظهار شده است.‏<br />

پس از مقدمه زیپولی‎٬‎ یادداشت انگلیسی<br />

کوتاهی از محمد فشارکی درباره تصحیح انتقادی<br />

فنّ‏ دوم معیار الاشعار ‏(در علم قافیه)‏ درج شده است.‏<br />

در این یادداشت آمده است:‏<br />

معیار الاشعار‎٬‎ اثر ارزشمند خواجه<br />

نصیرالدین طوسی‎٬‎ یکی از دو اثرِ‏ مهمی<br />

است که درباره وزن و قافیه شعر فارسی<br />

پس از اسلام تألیف شده است.‏ آن دیگری‎٬‎<br />

المعجم فی معاییر اشعار العجم اثر شمس قیس<br />

رازی است.‏ این هر دو در یک عصر ‏(نیمه<br />

اول قرن هفتم)‏ تألیف شده امّا هیچ یک از<br />

مؤلفان آنها از دیگری نامی نیاورده‎٬‎ پس آن<br />

دو از کار هم بیخبر بودهاند . ١<br />

المعجم بیش از معیار الاشعار شهرت<br />

یافته‎٬‎ زیرا از آن سادهتر است.‏ برعکس‎٬‎<br />

رساله نصیرالدین طوسی از لحاظ نظری و<br />

زبانشناختی بسی دشوارتر امّا منطقیتر و<br />

مبتکرانهتر از اثرِ‏ شمس قیس است.‏<br />

نسخه مورّخ ٧٠٢ هجری کتابخانه<br />

احمد ثالث استانبول ‏(طوپقاپوسرای)‏‎٬‎<br />

شماره ٬١٦٤٦ که فیلم آن در کتابخانه<br />

مرکزی دانشگاه تهران به شماره ٦٨٥<br />

نگهداری میشود‎٬‎ نسخه اساس این<br />

تصحیح بوده و با نسخههای ذیل مقابله<br />

شده است:‏<br />

١. نسخه خطی مورخ ١٠٢٩ هجری‎٬‎<br />

مسجد جامع گوهرشاد‎٬‎ شماره ‎١٦٢٩‎؛<br />

٢. چاپ سنگی‎٬‎ به کوشش نجمالدوله‎٬‎<br />

تهران ‎١٣٢٠‎ق؛<br />

٣. چاپ سنگی‎٬‎ ضمیمه میز انالافکار‎٬‎<br />

لکهنو ‎١٣٠٠‎ق.‏<br />

متن کتاب‎٬‎ در سه بخش اصلی فراهم شده است:‏<br />

بخش اول‎٬‎ ‏«ترجمه انگلیسی معیار الاشعار»‏ ‏(بخش<br />

مربوط به قافیه شعر عربی)‏‎٬‎ به قلم استفانو پلّو؛<br />

بخش دوم‎٬‎ ‏«ترجمه انگلیسی معیار الاشعار»‏ ‏(بخش<br />

مربوط به قافیه شعر فارسی)‏‎٬‎ به قلم ریکاردو<br />

زیپولی؛ بخش سوم‎٬‎ ‏«نظریه قافیه شعر فارسی<br />

‏(مقایسه آراءِ‏ طوسی و شمس قیس)»‏‎٬‎ به قلم<br />

زیپولی‎٬‎ مشتمل بر تعریف قافیه‎٬‎ مفهوم رَ‏ وی‎٬‎<br />

حوزههای مقایسه میان طوسی و شمس قیس‎٬‎<br />

شمار حروف و حرکات در یک قافیه‎٬‎ اسامی<br />

گوناگون بعضی از حروف‎٬‎ عناصر پس از رَ‏ وی‎٬‎<br />

عیوب قافیه‎٬‎ رابطه میان ساختارهای زبانشناختی<br />

عربی و فارسی و‎٬‎ نتیجهگیری.‏<br />

پس از متن انگلیسی کتاب‎٬‎ متن فارسی فنِّ‏<br />

دوم معیار الاشعار ‏(در علم قافیه)‏ قرار گرفته که‎٬‎ با<br />

مقابله دو نسخه خطی و دو چاپ سنگی‎٬‎ به<br />

‎١‎)این نتیجهگیری درست نیست؛ زیرا نصیرالدین<br />

طوسی بعضی از آراء شمس قیس را‎٬‎ بدون ذکر نامی<br />

از او‎٬‎ توصیف و نقد کرده است.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٨٨ تازههای نشر<br />

تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />

کوشش محمد فشارکی تصحیح انتقادی شده<br />

‎١‎)تصحیح متن کامل معیار الاشعار‎٬‎ به کوشش<br />

محمد فشارکی‎٬‎ به زودی در اصفهان به چاپ خواهد<br />

رسید.‏<br />

2) Daniela Meneghini Correale<br />

3) Gianpaolo Urbani<br />

4) Valentina Zanolla<br />

است . ١<br />

در پایان کتاب‎٬‎ فهرست انتشارات بخشهای<br />

ایر انشناسی‎٬‎ اورال آلتایی‎٬‎ و قفقازشناسیِ‏<br />

دانشگاه کافوسکاریِ‏ ونیز ‏(از جمله واژهنامه<br />

هزوارشهای آرامی در فارسی میانه‎٬‎ ماریو نُردیو‎٬‎ ونیز<br />

‎١٩٨٠‎م)؛ فهرست انتشارات بخش مطالعات<br />

اروپایی آسیایی دانشگاه کافوسکاریِ‏ ونیز؛ و<br />

فهرست کتابهای متفرقه آمده است.‏<br />

یکی از گستردهترین تحقیقاتی که در بخش<br />

مطالعات اروپایی آسیایی دانشگاه کا فوسکاریِ‏ ونیز<br />

بهچاپرسیده مجموعه غزل فارسی(‏Persica (Lirica<br />

نام دارد که تا کنون هفده جزو از آن‎٬‎ به همت<br />

ریکّاردو زیپولی و همکارانش ‏(دانیِلا مِنِگینی<br />

کُرِّآله ٬ ٢ جانپائولو اوربانی ٬ ٣ روشنک حبیبی‎٬‎<br />

نرگس صمدی‎٬‎ سِ‏ تراگ مانوکیان‎٬‎ والنتینا زانولاّ‏ )٬ ٤<br />

همراه با لوح فشرده (CD) منتشر شده است.‏<br />

جزو اول آن ر اهنمای مجموعه غزل فارسی؛ جزو<br />

هفتم آمار و مجموعه غزل فارسی؛ جزو دهم آب در<br />

غزلهای فرّ‏ خی‎٬‎ حافظ‎٬‎ و طالب؛ و جزو پانزدهم<br />

مجموعه غزل فارسی‎١‎ (٢ جلد شامل غزلهای نُه<br />

شاعر)‏ نام دارد و هریک از اجزای دیگر واژهنامه و<br />

کشف الابیاتِ‏ هزار بیت از یکی از غزلسرایان<br />

بزرگ فارسیگوی را دربردارد.‏ تا کنون‎٬‎ به ترتیب‎٬‎<br />

جزوههای مربوط به حافظ‎٬‎ بابافغانی‎٬‎ طالب آملی‎٬‎<br />

نظیری نیشابوری‎٬‎ فرّ‏ خی سیستانی‎٬‎ سعدی‎٬‎ عطارِ‏<br />

نیشابوری‎٬‎ بیدل دهلوی‎٬‎ سلمان ساوجی‎٬‎ سنائیِ‏<br />

غزنوی‎٬‎ کمال خجندی‎٬‎ عراقی‎٬‎ و امیرخسرو<br />

دهلوی به چاپ رسیده است.‏<br />

از دیگر انتشارات این بخش است:‏ فنّ‏ جواب<br />

‏(پاسخهای نوایی به حافظ و جامی)‏‎٬‎ ریکّاردو<br />

زیپولی‎٬‎ ونیز ‎١٩٩٣‎؛ طرح یک واژهنامه فارسی<br />

انگلیسی‎٬‎ دانیِلا منگینی والنتینا زانولاّ‏ ریکّاردو<br />

زیپولی‎٬‎ ونیز ‎١٩٩٧‎؛ گونههای ‏«فارسی نوِ‏ « تقویم<br />

زردشتی در ایران و ماوراءالنّهر‎٬‎ سیمونه کریستوفُرِتّی‎٬‎<br />

ونیز ‎٢٠٠٠‎؛<br />

سه فرهنگ مشهور فارسی از عصر مغول<br />

‏(فرهنگ جهانگیری‎٬‎ برهان قاطع‎٬‎ فرهنگ رشیدی)‏‎٬‎<br />

دانیِله گوئیتزو‎٬‎ ونیز ‎٢٠٠٢‎؛<br />

دبستان پارسی<br />

‏(نخستین دستور زبان فارسی‎٬‎ قرن نوزدهم)‏‎٬‎ میرزا<br />

حبیب اصفهانی‎٬‎ با ترجمه ایتالیایی استفانو پلّو‎٬‎<br />

ونیز ‎٢٠٠٣‎؛ نظریّ‏ ه قافیه درمیز انالافکار محمد سعداهلل<br />

مر ادآبادی‎٬‎ استفانو پلّو‎٬‎ ونیز ٢٠٠٣.<br />

در کتاب سهم نصیرالدّ‏ ین طوسی در نظریّه قافیه در<br />

عربی و فارسی‎٬‎ خطاهای مطبعی زیر مشاهده شد:‏<br />

معیار للاشعار ‏(ص‎٦‎‎٬‎ سطر آخر)‏<br />

معیار الاشعار<br />

به جای<br />

Giampaolo ‏(فهرست انتشارات بخش<br />

اروپایی آسیایی‎٬‎ شماره‎١٢‎‏)‏<br />

Sa`di<br />

Sa'di ‏(همانجا‎٬‎ شماره‎٣٢‎ و ٥٣)<br />

به جای Gianpaolo<br />

به جای<br />

Farruhi ‏(همانجا‎٬‎ شماره ٣٦) به جای<br />

Farruk£ ¦ â یا Farroxi<br />

‏`‏qati.‏<br />

qati' ‏(همانجا‎٬‎ شماره ٦٧) به جای<br />

کتاب فاقد نمایه است.‏<br />

ریکّاردو زیپولی این تحقیق را بر مبنای دهها


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

تازههای نشر ١٨٩<br />

تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />

منبع چاپی و خطّی به زبانهای فارسی و عربی و<br />

انگلیسی و دیگر زبانهای اروپایی فراهم کرده و<br />

ترجمه متن کامل مقدمه‎٬‎ پانوشتها‎٬‎ و بخش سوم<br />

این اثر بسیار مفید و ضروری است.‏<br />

محسن ذاکرالحسینی*‏<br />

* از دوست دانشمند‎٬‎ آقای حسن رضائی باغبیدی<br />

سپاسگزارم که مرا در نوشتن این معرّ‏ فی یاری کردند.‏<br />

از این خادمان گرانقدر ایرانزمین در کلیساها و<br />

نمازخانهها‎٬‎ موزهها‎٬‎ کاخها‎٬‎ ابنیه دولتی‎٬‎<br />

جواهرات سلطنتی با درج عکسها و تصاویر در<br />

کتاب نشان داده شده است.‏<br />

بدینسان‎٬‎ دانشنامه ایر انیان ارمنی‎٬‎ شرح خدمات<br />

برجسته برادران ارمنی ما را‎٬‎ در حوزههای<br />

گوناگون‎٬‎ به سرزمینی که در آن زاده شدهاند و<br />

بالیدهاند‎٬‎ در دسترس علاقهمندان قرار میدهد.‏<br />

ادیک مهرابی<br />

لازاریان‎٬‎ ژانت د.‏‎٬‎ دانشنامه ایرانیان ارمنی‎٬‎<br />

هیرمند‎٬‎ تهران<br />

٥٣١ ٬١٣٨٢ صفحه.‏<br />

این کتاب‎٬‎ که به همّت محقق و خبرنگار ارزنده<br />

خانم ژانت د.‏ لازاریان و با همیاری و حمایت<br />

‏«مرکز بینالمللی گفتگوی تمدنها»‏ اقدام و به چاپ<br />

رسیده‎٬‎ کارنامه ایرانیانی است که در ذهن ملت ما<br />

سرمشق سختکوشی و درستکاریاند.‏<br />

در این مجموعه‎٬‎ ابتدا از تعلق نژادی تاریخی<br />

و زبانی ارمنیان ایران و سرگذشت غمانگیز آنان در<br />

بستر پرتلاطم تاریخ به اجمال سخن رفته؛ سپس<br />

پانصد چهره برجسته از این جماعت معرفی<br />

شدهاند.‏<br />

نویسنده‎٬‎ با شرحی مختصر از عمده فعالیتهای<br />

هریک از این چهرهها‎٬‎ سهم او را در یکی از شئون<br />

سیاسی‎٬‎ نظامی‎٬‎ علمی‎٬‎ ادبی‎٬‎ هنری و فنی به<br />

خواننده عرضه میدارد.‏ بدینسان‎٬‎ در میان این<br />

شخصیتها‎٬‎ با نمایندگان مجلس‎٬‎ نظامیان‎٬‎ پزشکان‎٬‎<br />

حقوقدانان‎٬‎ روزنامهنگاران‎٬‎ معماران‎٬‎<br />

موسیقیدانان‎٬‎ نقاشان‎٬‎ زرگران و صنعتگران دیگر<br />

ارمنی کشور خود آشنا میشویم.‏<br />

نمونههای آثار و هنرنمائیها و ابداعات عدهای<br />

نیلیپور‎٬‎ رضا و لطفاهلل یارمحمدی‎٬‎<br />

فرهنگنامه موضوعی توصیفی علوم انسانی‎٬‎<br />

جلد اول‎٬‎ انتشارات فرزانه مهر‎٬‎ تهران ٬١٣٨١<br />

١٢٠ صفحه.‏<br />

این فرهنگنامه بخشی است از طرحی جامع که در<br />

١٣٧٧ در زمره طرحهای ملی تحقیقاتی با عنوان<br />

واژهگزینی فارسی اصطلاحات علوم انسانی در نه شاخه<br />

منظور شده است.‏<br />

تهیه فرهنگنامههای توصیفی برای اصطلاحات<br />

زبانشناسی‎٬‎ روانشناسی‎٬‎ علوم تربیتی‎٬‎ فلسفه‎٬‎<br />

جغرافیا‎٬‎ جامعهشناسی‎٬‎ تاریخ و کتابداری و<br />

اقتصاد هدف اصلی طرح معین شده است.‏ گروه<br />

علوم انسانی فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی<br />

ایران عهدهدار تهیه طرح در نظر گرفته شد.‏<br />

در ابتدا دکتر علی شریعتمداری مجری طرح<br />

بود.‏ سپس‎٬‎ در سال ٬١٣٨٠ اجرای طرح به دکتر<br />

لطفاهلل یارمحمدی تفویض شد.‏ وی‎٬‎ با همکاری<br />

دکتر کاردان و دکتر نیلیپور‎٬‎ به تدوین شیوهنامهای<br />

برای توصیف اصطلاحات شاخههای علوم انسانی<br />

پرداخت.‏ در مراحل اجرای طرح پیشبینی شده


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٩٠ تازههای نشر<br />

تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />

است که واژههای اصطلاحی پس از انتخاب و<br />

توصیف برای تصویب بهتدریج به شورای<br />

واژهگزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی عرضه<br />

شود.‏<br />

مؤلفان‎٬‎ در اجرای طرح‎٬‎ رعایت اصول زیر را<br />

ضروری شمردند:‏<br />

گردآوری مفاهیم هر رشته بر اساس روابط<br />

جنس و نوع‎٬‎ جزء و کل‎٬‎ جوهر و عرض‎٬‎ علت و<br />

معلول‎٬‎ دستگاه و کاربرد؛<br />

توصیف اقلام مقولهها و گروههای<br />

واژهگزینی و روابط آنها با یکدیگر و رعایت تعامل<br />

و وابستگی اجزای آنها‎٬‎ مفاهیم مشابه بومی و<br />

توجه به خاستگاه مشترک آنها؛<br />

ارائه تعریفی مناسب بر اساس توصیف با<br />

دیدی زبانشناسانه؛<br />

انتخاب معادل مناسب با کمک متخصصان<br />

زبانشناسی.‏<br />

یارمحمدی و نیلیپور رعایت این اصول را<br />

مجوزی برای تألیف فرهنگنامه توصیفی<br />

میشمارند.‏ در عین حال‎٬‎ آنان ده اصل فرعی دیگر<br />

را نیز به عنوان تتمه اصول چهارگانه فرهنگنامه<br />

موضوعی و توصیفی پیشنهاد میکنند که بیشتر به<br />

الگوی ساختاری فرهنگهای توصیفی مربوط<br />

میشود.‏<br />

مقدمه اثر حاصل تحقیق مؤلفان است.‏<br />

کتابشناسی این مقدمه نیز ذیل ارجاعات به دست<br />

داده شده است.‏<br />

جلد اول فرهنگنامه موضوعی توصیفی علوم انسانی<br />

به حوزههای ‏«گفتمانشناسی»‏‎٬‎ ‏«جامعهشناسی<br />

زبان»‏‎٬‎ ‏«روانشناسی»‏ و ‏«عصبشناسی زبان»‏<br />

‏(میانرشتهایهای زبانشناسی)‏ اختصاص دارد.‏<br />

این فرهنگ دوزبانه ‏(فارسی انگلیسی)‏ و<br />

نمایه آن انگلیسی فارسی است.‏ تعریفها بیشتر<br />

جنبه توصیفی دارد.‏ در توصیف برخی از<br />

اصطلاحات‎٬‎ به دلیل گستره معنایی آن‎٬‎ تعریفها<br />

شمارهگذاری شده است.‏ در تعریف‎٬‎ علاوه بر ذکر<br />

اوصاف کلی‎٬‎ ویژگیهای فرعی نیز به دست داده<br />

شده است.‏ ذیل توصیف یک اصطلاح‎٬‎ احیاناً به<br />

اصطلاحات دیگری نیز اشاره میشود.‏<br />

اطلاعاتی که معموًال در فرهنگها برای هر<br />

مدخل به دست داده میشود از جمله آوانگاری‎٬‎<br />

هویت دستوری‎٬‎ حوزه کاربرد‎٬‎ ارجاع در تعریف و<br />

توصیف مدخل‎٬‎ در این فرهنگنامه به چشم<br />

نمیخورد.‏ فهرست اختصارات نیز در آن درج نشده<br />

است.‏<br />

ث.‏ پ.‏<br />

هانسبرگ‎٬‎ آلیس سی.‏‎٬‎ ناصرخسرو لعل بدخشان<br />

‏(تصویری از شاعر‎٬‎ جهانگرد‎٬‎ و فیلسوف<br />

ایرانی)‏‎٬‎ ترجمه دکتر فریدون بدرهای‎٬‎ نشر و<br />

پژوهش فرزان روز‎٬‎ تهران ٣٤٠ ٬١٣٨٠<br />

صفحه.‏<br />

خانم آلیس سی.‏ هانسبرگ‎٬‎ دوره لیسانس خود را<br />

در رشته مطالعات فارسی و عربی و اسلامی در<br />

دانشگاه نیویورک و دوره فوق لیسانس و دکتری<br />

خود را در رشته ادبیات فارسی و عربی‎٬‎ در<br />

دانشگاه کلمبیا‎٬‎ گذرانده است.‏ مدتی هم پژوهشگر<br />

مدعو مؤسسه تحقیقات اسماعیلی در لندن بوده و<br />

زمانی هم در دانشگاه اصفهان تدریس میکرده<br />

است.‏ اولین تحقیق وی درباره اسماعیلیه رساله<br />

دکتری او به نام عقیده ناصر خسرو درباره نفس بر مبنای


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

تازههای نشر ١٩١<br />

تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />

شش اثر فلسفی اوست.‏<br />

خانم هانسبرگ این اثر را به پیشنهادِ‏ مؤسسه<br />

مطالعات اسماعیلی نوشته است.‏ وی در این اثر<br />

جویای آن است که بداند پیام ناصر خسرو چیست<br />

و به این منظور سفرنامه و اشعار و دیوان او را به<br />

دقت میخواند تا مضمونهای اصلی آنها را دریابد<br />

و‎٬‎ همچنین‎٬‎ آثار فلسفی او را بررسی میکند.‏<br />

ساخت و درونمایه این اثر او نتیجه همین<br />

بازبینیهاست.‏<br />

متن کتاب شامل دوازده فصل با عناوین زیر<br />

است:‏ ‏«نفس بالاتر از بخت»؛ ‏«ملحد»؛ ‏«جادوگر یا<br />

شاه»؛ ‏«شگفتیهای این جهان»؛ ‏«نقطه عطف»؛<br />

‏«دانش و کنش/‏ علم و عمل»؛ ‏«سفر آغاز میشود»؛<br />

‏«بیتالمقدس»؛ ‏«عظمت قاهره عصر فاطمیان»؛<br />

‏«مکه‎٬‎ شهر حجّ‏ و زیارت»؛ ‏«سفر به سوی خانه»؛<br />

‏«جهان تاریک میشود»؛ ‏«شکوه بازیافته».‏<br />

مؤلف مهجور ماندن آثار ناصر خسرو را‎٬‎ از<br />

جهتی‎٬‎ ناشی از گروش صادقانه او به کیش شیعی<br />

اسماعیلی و‎٬‎ از جهتی دیگر‎٬‎ معلول توجه عمده او<br />

به اخلاقیات و شعر تعلیمی میداند . ١<br />

ساختار و طرح کتاب دلکش و جذاب است و‎٬‎<br />

با مطالعه آن‎٬‎ خواننده سیر و سفر‎٬‎ تفکرات و<br />

اندیشهها و عقاید ناصر خسرو را از نظر میگذراند.‏<br />

شش فصل اول تمهید و تدارک برای ورود به<br />

مسائل مهم و اساسی شش فصل بعد و رسیدن به<br />

اوج در فصل پایانی است و همین ساختار است که<br />

جذابیت فوقالعادهای به کتاب داده است.‏<br />

به نظر مترجم اشتباهات خانم هانسبرگ را به<br />

دو دسته میتوان تقسیم کرد:‏ یک دسته از<br />

کمبضاعتی او در معارف اسلامی یا کمدقّتی او در<br />

قرائت متن است و دسته دیگر از پی نبردن او به<br />

معنای درست اشعار ناشی شده است.‏<br />

پس از مطالعه این اثر‎٬‎ خواننده همچنان با<br />

بعضی نکات مبهم در زندگی ناصرخسرو مواجه<br />

است و این تا حدّ‏ ی طبیعی است.‏ همچنین<br />

احساس میشود که مؤلف‎٬‎ چون کتاب را به<br />

سفارش مؤسسه اسماعیلیه نوشته‎٬‎ نخواسته است<br />

وارد مسائل تحلیلی فرقه اسماعیلیه بشود.‏ وی‎٬‎<br />

همچنین‎٬‎ به آثار زبان فارسی متأخر کمتوجه بوده<br />

است.‏<br />

کتاب از غلطهای چاپی خالی نیست.‏<br />

علی ‏(پدرام)‏ میرزائی<br />

یادگار ‏(در دانش پزشکی و داروسازی)‏‎٬‎<br />

زینالدین اسماعیل جرجانی‎٬‎ به کوشش مهدی<br />

محقق‎٬‎ انجمن آثار و مفاخر فرهنگی‎٬‎ تهران<br />

٬١٣٨٢ چهارده+‏‎٦+٣٨٥‎ صفحه.‏<br />

این کتاب دهمین شماره از مجموعه ‏«تاریخ علوم<br />

در اسلام»‏ است که در سلسله انتشارات مؤسسه<br />

مطالعات اسلامی وابسته به دانشگاه تهران و<br />

دانشگاه مکگیل ‏(کانادا‎٬‎ مونترآل)‏ به چاپ رسیده<br />

است.‏<br />

زینالدین اسماعیل بن حسن بن محمّد بن<br />

احمد حسینی جرجانی ‏(وفات:‏ ‎٥٣١‎‎٬‎ خوارزم)‏‎٬‎<br />

که شاگرد ابن ابیصادق نیشابوری و با یک واسطه<br />

‎١‎)نظر مترجم کتاب با نظر مؤلف یکی نیست.‏<br />

بدرهای بر آن است که دلایل محبوبیت کمتر او در<br />

محافل ادبی عقاید خلاف معتقدات غالب جامعه<br />

دینی روزگار او‎٬‎ بیان عقاید فلسفی و مذهبی در نظم<br />

و نثر به زبان فارسی‎٬‎ و اختیار اوزان نامطبوع و کاربرد<br />

واژههای مهجور و نامأنوس است.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٩٢ تازههای نشر<br />

تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />

شاگرد ابنسینا بوده و از حمایت خوارزمشاهیان<br />

بهره داشته‎٬‎ تألیفات مهم و ارزشمندی در دانش<br />

پزشکی از خود به جا گذاشته و یادگار یکی از<br />

آنهاست.‏ مفصّ‏ لترین و مشهورترین اثر او ذخیره<br />

خوارزمشاهی است.‏ وی این کتاب و‎٬‎ همچنین‎٬‎<br />

الأ‏ غراض الطّبّیّ‏ ة و المباحث العلائیّ‏ ة را برای منتهیان<br />

و مستکملان علم پزشکی نوشته و در اینهردو<br />

طریقِ‏ تفصیل پیموده است.‏ یادگار و همچنین خُفّ‏ یِ‏<br />

علائی دو اثر دیگر او در این موضوع است که برای<br />

مبتدیان و متعلّمان فراهم کرده و در هردو طریقِ‏<br />

اختصار پیموده است.‏<br />

یادگار‎٬‎ در پنج بخش ‏(مجموعاً مشتمل بر ٦٣<br />

باب)‏‎٬‎ به فارسی تألیف شده و نظامی عروضی‎٬‎ در<br />

مجمعالنّوادر ‏(مشهور به چهار مقاله)‏‎٬‎ از آن‎٬‎ در ردیف<br />

مهمترین تألیفات علم پزشکی به زبان عربی یاد<br />

کرده است.‏ این کتاب بهجز اشتمال بر اطّلاعات<br />

مربوط به پزشکی و علوم طبیعی‎٬‎ به لحاظ ذکر<br />

معادلهای فارسیِ‏ اصطلاحات عربی و استعمال<br />

واژههای نادر و کهن فارسی‎٬‎ از نظر مطالعات زبانی<br />

هم حایز اهمیت است.‏ این اثر به زبان ترکی هم<br />

ترجمه شده‎٬‎ که نسخههای خطی آن را غالباً در<br />

کتابخانههای ترکیه میتوان جست.‏<br />

یادگار‎٬‎ بر مبنای مقابله سه نسخه خطّی<br />

تصحیح شده است:‏<br />

نسخه مورّخ ٬١٠٦٣ کتابخانه مرکزی<br />

دانشگاه تهران‎٬‎ در ضمن مجموعه شماره ‎٩٥٠٥‎؛<br />

نسخه مورّخ ٬١٠٩٠ کتابخانه مرکزی<br />

دانشگاه تهران‎٬‎ شماره ‎١٣٢٨‎؛<br />

نسخه مورّخ ٬١١٣٨ کتابخانه ملی فرهنگ‎٬‎<br />

شماره ٢١٤٦.<br />

نسخه دیگری از این کتاب در کتابخانه<br />

دانشگاه کالیفرنیا ‏(لوسآنجلس)‏‎٬‎ به تاریخ ١١٧٠<br />

نگهداری میشود‎٬‎ که به دست مصحّ‏ ح نرسیده<br />

است.‏ کتاب مورد بحث نخستین تصحیح و<br />

نخستین چاپ یادگار جرجانی است.‏ در آن‎٬‎<br />

سطرهای متن شمارهگذاری شده و فهرست نام و<br />

تعریف و توصیف بیماریها‎٬‎ فهرست داروها و<br />

غذاهای دارویی‎٬‎ توضیحات و تعلیقات‎٬‎ فهرست<br />

نامهای خاص‎٬‎ و فهرست منابع در پایان متن آمده<br />

است.‏ مصحح‎٬‎ در مقدمه‎٬‎ از چند دستیار خود نام<br />

برده است.‏<br />

م.‏ ذ.‏<br />

نشریات ادواری<br />

پیک نور‎٬‎ فصلنامه علوم انسانی دانشگاه پیام<br />

نور‎٬‎ سال اول‎٬‎ شماره اول‎٬‎ بهار ٬١٣٨٢<br />

‎١٠٣‎‏+‎9‎ صفحه؛ سال اول‎٬‎ شماره دوم‎٬‎ تابستان<br />

‎١٠٤‎‏+‎8‎ ٬١٣٨٢ صفحه؛ سال اول‎٬‎ شماره<br />

سوم‎٬‎ پاییز ‎١٠٢‎‏+‎8‎ ٬١٣٨٢ صفحه؛ سال اول‎٬‎<br />

شماره چهارم‎٬‎ زمستان ‎٨٦‎‏+‎8‎ ٬١٣٨٢ صفحه.‏<br />

مندرجات مجله ذیل بخشهای سرمقاله‎٬‎ مقاله‎٬‎ مراجع<br />

و تازههای علمی‎٬‎ گزارش‎٬‎ خبرها آمده است.‏ مقالهها در<br />

حوزه ادبیات و علوم انسانی ‏(علوم اجتماعی‎٬‎<br />

روانشناسی‎٬‎ تاریخ)‏ است که‎٬‎ در این بررسی‎٬‎ تنها<br />

از مقالههایی در زمینه ادبیات یاد میشود:‏<br />

‏«مکاتباتی درباره شیوه تصحیح شاهنامه ‏(و متون<br />

دیگر)»‏ ‏(محمدرضا نصیری‎٬‎ سال‎٬١‎ ش‎٬١‎<br />

ص‎٥٤-٣٩‎‏).‏ در این مقاله‎٬‎ نامههایی از مرحوم<br />

محمد قزوینی‎٬‎ عباس اقبال‎٬‎ تیمورتاش‎٬‎ ابراهیم<br />

پورداوود آمده است که نویسندگان آن نظر خود را<br />

در باب نسخ شاهنامه و کیفیت تصحیح و چاپ آنها


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

تازههای نشر ١٩٣<br />

تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />

بیان کردهاند.‏ نویسنده مقاله بر آن است که<br />

راهنماییهای این استادان میتواند یاریرسان<br />

محققان و نسخهپردازان در چاپ متون باشد.‏ در<br />

نامه علامه قزوینی به حسین علاء به قدیمی بودن<br />

نسخه بازشناخته قزوینی ‏(قدیمتر از ٨٠٠ هجری)‏<br />

و خط و قطع و حجم و مصوّ‏ ر بودن آن اشاره شده<br />

است.‏ در نامه عباس اقبال به تیمورتاش آمده است<br />

که با مراجعه به شاهنامه بُنداری میتوان به اصل<br />

ترتیب مواد شاهنامه نزدیک شد.‏ همچنین‎٬‎ به یاری<br />

لغت فرس اسدی‎٬‎ لغات شاهنامه عبدالقادر بن بغدادی<br />

و ایرانشهر مارکوارت و حماسه ملی ایرانِ‏ نولدکه<br />

میتوان به املا و تلفظ صحیح لغات شاهنامه و<br />

اعلام تاریخی و جغرافیائیِ‏ آن دست یافت.‏ وی‎٬‎ در<br />

این نامه‎٬‎ فهرستی از نسخههای قدیمیتر شاهنامه و<br />

نیز نسخههایی که به همت مستشرقان چاپ شده<br />

به دست داده است.‏ پورداوود نیز‎٬‎ در گزارشنامه<br />

خود‎٬‎ منابعی را نام برده است که به کار اصلاح<br />

اعلام شاهنامه میآید:‏ رساله پهلوی شهرستانهای<br />

ایران‎٬‎ ترجمه به انگلیسی از مارکوارت؛ نامهای<br />

ایرانی از یوستی؛ آثار طبری‎٬‎ حمزه‎٬‎ مسعودی‎٬‎<br />

بیرونی‎٬‎ ثعالبی؛ گرشاسبنامه اسدی؛ اوستا و متون<br />

پهلوی.‏<br />

در مقاله ‏«ساختار پیرنگی داستان سیاوش»‏ ‏(اسداهلل<br />

جعفری‎٬‎ سال‎٬١‎ ش‎٬١‎ ص‎٬(٧٠-٦٤‎ کوشش شده<br />

است پیرنگها و خوان ‏(‏ëpisode‏)های داستان<br />

سیاوش از دو منظر ادبیات نوین و ادبیات کلاسیک<br />

داستانی بررسی شود.‏<br />

از منظر مؤلفِ‏ ‏«زبان رسانهها»‏ ‏(احمد سمیعی<br />

گیلانی‎٬‎ سال‎٬١‎ ش‎٬٣‎ ص‎٬(١٠-٣‎ مهمترین ویژگی<br />

موادّ‏ مطبوعاتی بهروز بودن و عامالمنفعه بودن<br />

آنهاست.‏ مخاطبان این زبان عامه مردماند و برای<br />

اینکه بتوان با این زبان رابطه صمیمی و جاندار<br />

برقرار کرد باید پویایی و تنوع داشته باشد.‏ این امر<br />

از راههای زیر حاصل میشود:‏ تغییر ضرباهنگ<br />

جملهها و کوتاهی و بلندی آنها؛ کاربرد صیغهها و<br />

وجوه گوناگون فعلی؛ استفاده گاهگاهی از<br />

جملههای صله توصیفی به جای صفت؛ پرهیز از<br />

تکرار و مترادف بینقش با تعبیرهای موجز<br />

هوشمندانه و زیرکانه؛ تناوب جملههای فعلی و<br />

اسنادی یا بدون فعل؛ توالی آرامش و التهاب‎٬‎<br />

درشتی و نرمی‎٬‎ متانت و تیزروی‎٬‎ طمأنینه و<br />

شتاب‎٬‎ حلاوت‎٬‎ آزادگی و خلاّ‏ قیّت‎٬‎ عاری بودن از<br />

ابتذال‎٬‎ نبودن تراکم و تزاحم‎٬‎ امین و منصف بودن<br />

از دیگر خصایص زبان ژورنالیستی است.‏<br />

نویسنده مقاله به زبان ژورنالیستی در صدا و<br />

سیما هم پرداخته و عوامل مختلکننده ارتباط در<br />

این دست رسانهها را برشمرده است؛ ازجمله<br />

تودماغی و جویده سخن گفتن‎٬‎ لحن تصنعی و<br />

مطنطن‎٬‎ آهنگ و ریتم نامتعادل در سخن‎٬‎ ادای<br />

نادرست فصل و وصل اجزای جمله‎٬‎ توجه<br />

نداشتن به نقش تکیه روی هجا در واژه‎٬‎ نداشتن<br />

شمّ‏ وزن برای خواندن و اجرای اشعار.‏ رفتار<br />

گویندگان نیز باید در مسیر زبان رسانهای باشد و<br />

رفتار کلیشهای یا دور شدن از متانت و وقار<br />

انحراف از این مسیر است.‏ رعایت نکردن تناسب<br />

برنامه گفتاری با حواشی آن و عدم تناسب سبک<br />

زبانی با محتوای برنامه از دیگر ناهنجاریهای زبان<br />

رسانه در صدا و سیماست.‏<br />

‏«تاریخچه تحقیقات ایرانشناسان روس در خصوص<br />

خیام نیشابوری»‏ ‏(نرگس محمدی بدر‎٬‎ سال‎٬١‎ ش‎٬٣‎<br />

ص‎٩٤-٩٠‎‏).‏ ترجمه رباعیّات خیّام در روسیّه از<br />

دهه پایانی قرن ١٩ میلادی آغاز شد:‏ و.‏ ل.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٩٤ تازههای نشر<br />

تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />

ولیچکا‎٬‎ ‏«از عمر خیام‎٬‎ از ایران»‏‎٬‎ پیک اروپا‎٬‎ ١٨٩١<br />

‏(ترجمه شانزده رباعی)؛ تخو رژوسکی‎٬‎<br />

١٩١٧-١٩٣٤ ‏(اولین منظومه از اشعار خیام با<br />

رعایت فرم رباعی و تناسب موسیقایی)؛ نکور‎٬‎<br />

١٩٣٤ و ١٩٣٥ ‏(ترجمهای موثق بر اساس مبانی<br />

علم فقه اللغه)؛ رومر‎٬‎ ١٩٣٨ ‏(رباعی را به صورت<br />

یک مجموعه مستقل با دههزار تیراژ منتشر کرد)؛<br />

استاروستین‎٬‎ آغاز دهه چهل قرن بیستم ‏(ترجمه<br />

١٢٠ رباعی‎٬‎ با حفظ ردیف‎٬‎ اگرچه با ویژگیهای<br />

شعر روسی)؛ درژاوین‎٬‎ ١٩٦٥ ‏(ترجمه ٤٨٨<br />

رباعی)؛ پلیستسکی‎٬‎ رباعیات عمر خیام‎٬‎ ١٩٧٢<br />

‏(ترجمه برگزیده چاپخانه ادبیات شرقی در روسیه‎٬‎<br />

٤٥٠ رباعی که بر یک وزن و با رعایت قافیه‎٬‎<br />

همچون رباعی‎٬‎ و رعایت طنین و آهنگهای روسی<br />

در عین حفظ اصالت متن ترجمه شدهاند)؛ سدیخ‎٬‎<br />

اشعار شرقی‎٬‎ ١٩٨٣ ‏(ترجمهای هنری با ارائه<br />

نظریهای فلسفی ذوقی).‏<br />

ترجمههای موجود رباعیات خیام نشان<br />

میدهد که کوتاهتر بودن واژههای فارسی و تفاوت<br />

ساختمان جملات در فارسی و روسی کار ترجمه<br />

شعر فارسی را به روسی دشوار میکند.‏ در ترجمه<br />

تفصیلی رباعیّات خیام‎٬‎ معموًال آهنگ و ریتم و<br />

قالب رباعی از بین میرود و شور و هیجان اشعار<br />

دستخوش تغییر میشود.‏ ترجمه رباعیات به<br />

صورت مختصرتر نیز از بازتاب عمق افکار<br />

شاعرانه میکاهد.‏<br />

‏«بدر در محاق:‏ مضامین شعری و شیوه شاعری بدر<br />

چاچی»‏ ‏(علیمحمد گیتیفروز‎٬‎ سال‎٬١‎ ش‎٬٤‎<br />

ص‎٥٠-٤٣‎‏).‏ بدر چاچی از شاعران قرن هشتم<br />

هجری و از پیروان توانای سبک شعری خاقانی<br />

است.‏ وی از موطن خود‎٬‎ چاچ‎٬‎ به هند رفت.‏<br />

ادوارد براون‎٬‎ در کنار امیرخسرو دهلوی و حسن<br />

دهلوی در مقام سه شاعر که مردم هند مقام آنان را<br />

بعد از مولوی و سعدی قرار میدهند‎٬‎ از بدر<br />

چاچی یاد کرده است.‏ نویسنده مقاله بر آن است که<br />

ضعف زمینه اخلاقی و عاری بودن از خصایص<br />

انسانی و تکلّف و تصنّعی که در سخن بدر وجود<br />

دارد شعر او را در محاق فراموشی قرار داده است.‏<br />

در حالی که دیوان بدر چاچی از لحاظ ترکیب<br />

کلمات‎٬‎ رعایت تناسبهای لفظی و معنوی و دقت<br />

در اصول زیباییشناسی شعر از نمونههای خوب<br />

شعر فارسی است.‏ کثرت تلمیحات و اصطلاحات<br />

علمی نیز از غنای فرهنگی شاعر حکایت میکند.‏<br />

او در سرودن قصیده مهارت داشت و قصاید او به<br />

قصاید خاقانی بسیار شبیه است؛ از جمله در<br />

سرودن قصاید طولانی‎٬‎ تجدید مطلع‎٬‎ انتخاب<br />

ردیفهای دشوار‎٬‎ به کارگیری قوافی کمیاب‎٬‎ توسّ‏ ع<br />

معنی ردیف.‏ زبان بدر چاچی از قرن هشتم کهنهتر<br />

است.‏ آوردن دو حرف اضافه برای یک متمّمو<br />

ساکن کردن برخی از حروف متحرّ‏ ک به ضرورت<br />

وزن از نشانههای این کهنگی است.‏ نویسنده مقاله<br />

را با ذکر برخی از ویژگیهای نادر شعر بدر چاچی‎٬‎<br />

همراه با شواهد‎٬‎ به پایان برده است.‏<br />

س.‏ غ.‏<br />

نامه ایران باستان ‏(مجله بینالمللی مطالعات<br />

ایرانی)‏‎٬‎ شماره‎٥‎ ٬ بهار وتابستان‎٬٢٠٠٣/١٣٨٢‎<br />

اسفند ١٣٨٢/ مارس ‎١+٨٩‎‏+‎102‎ ٬٢٠٠٤ +٢<br />

صفحه.‏<br />

در این شماره‎٬‎ مقالههای ‏«نگاهی دیگر به داروی<br />

خرسندی:‏ چند پیشنهاد برای خواندن»‏ ‏(کتایون مزداپور)‏‎٬‎


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

تازههای نشر ١٩٥<br />

تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />

1) ``A Further Spurious Inscription in Old<br />

‏«خدایان ناشناخته در تقویم هخامنشی»‏ ‏(شاهرخ<br />

رزمجو)‏‎٬‎ ‏«مبانی عقاید گنوسی در مانویت ‏(با رویکردی<br />

برپدیدارشناسی نظام اساطیر)»‏ ‏(محمد شکری<br />

فومشی)‏ به زبان فارسی؛ و مقالههای ‏«کتیبه برساخته<br />

دیگری به فارسیِ‏ باستان:‏ مومیایی ‏'رُ‏ دُگونه`»‏ ١ ‏(رودیگر<br />

اشمیت )٬ ٢ ‏«پادشاه آرمانی در دنیای ساسانی:‏ اردشیر<br />

بابکان یا خسرو انوشیروان؟»‏ ٣ ‏(تورج دریایی)‏‎٬‎ ‏«موبدان<br />

زرتشتی و سیاستهای خارجی ایران ساسانی و امپراتوری<br />

متأخر روم ‏(قرن پنجم میلادی)»‏ ٤ ‏(اوانگلوس ونتیس ( ٥<br />

به زبان انگلیسی و مقاله ‏«تصاویر نمادین یزیدیه<br />

برسکههای عرب ساسانی»‏ ٦ ‏(ملک ایرج مشیری)‏ به<br />

زبان فرانسه درج شده است.‏<br />

از این میان‎٬‎ به معرفی سه مقاله‎٬‎ که بیشتر<br />

حاوی مباحث زبانیاند‎٬‎ میپردازیم:‏ در مقاله<br />

‏«نگاهی دیگر به داروی خرسندی:‏ چند پیشنهاد<br />

برای خواندن»‏‎٬‎ نویسنده‎٬‎ ضمن ردّ‏ آراءِ‏ پیشین<br />

درباره این متن کوتاه پهلوی که آن را فاقد ارزش<br />

ادبی و دارای خطاهای زبانی بسیار میدانستند‎٬‎<br />

برآن است که‎٬‎ با گشودن هشت یا نُه گره‎٬‎<br />

میتوان خلاف این نظر را اختیار کرد.‏ به نظر او‎٬‎<br />

این متن لطیفهای است شیرین‎٬‎ که برای دردهایی<br />

که درمان ندارد‎٬‎ نسخهای استعاری میپیچد و<br />

ادعا میکند که این نسخه درمان دردهای چارهپذیر<br />

را هم آسان میگرداند.‏ در این مقاله‎٬‎ پس از شرح<br />

کوتاهی درباره متن‎٬‎ دشواری قرائت آن به جهت<br />

دوریاش از نثر عادی و فقهی پهلوی اعلام شده<br />

است.‏ در مقاله‎٬‎ تصویر متن پهلوی داروی خرسندی<br />

و آوانوشت و ترجمه آن درج و اشکالاتی که غالباً<br />

در قرائت آن پیش آمده بررسی و‎٬‎ ضمن ارائه<br />

نمونههایی در متون دیگر از تبدیل حروف پهلوی<br />

به یکدیگر و خلط شدن دو واج‎٬‎ گره از قرائت<br />

برخی واژههای آن گشوده شده است.‏ همچنین‎٬‎<br />

بهکاربرد برخی صورتهای به ظاهر نادرست<br />

دستوری در این متن اشاره شده که‎٬‎ با دقت<br />

درمعنی و مقایسه با کاربرد مشابه در متون دیگر<br />

پهلوی‎٬‎ میتوان به کاربرد درست آنها پی برد.‏<br />

مانند menišnig که ظاهراً باید صفت نسبی باشد<br />

اما‎٬‎ در این متن‎٬‎ صفتی است که کاربرد قیدی دارد<br />

و آن را باید ‏«بهمنش»‏ ترجمه کرد.‏ با این<br />

توضیحات و با در نظر گرفتن نکاتی که در<br />

ترجمه از پهلوی به فارسی امروز باید رعایت<br />

شود‎٬‎ نویسنده توانسته است معنای روشن و<br />

روانی از این متن پهلوی بحثانگیز به دست<br />

دهد.‏<br />

در مقاله ‏«خدایان ناشناخته در تقویم<br />

هخامنشی»‏‎٬‎ نویسنده ابتدا نام دوازده ماه تقویم<br />

هخامنشی را همراه با ریشهیابیهای پیشنهادی برای<br />

این نامها در زبان فارسیِ‏ باستان و تلفظ آنها در زبان<br />

ایلامی هخامنشی و برابرنهاد آنها در بابلی عرضه<br />

میدارد.‏ به نظر وی‎٬‎ این نامها‎٬‎ با توجه به معنی<br />

Persian Writing: The Mummy of `Rhodog‏'''‏oune<br />

2) Ru« diger Schmitt<br />

3) ``The Ideal King in the Sasanian World:<br />

Ardaxs § ¦ âr ¦ â Pa¦ baga ¦ n or Xusro ¦ Ano ¦ § sag-ruwa<br />

¦ n?''<br />

4) ``The Zoroastrian Priests and the Foreign<br />

Affairs of Sasanian Iran and the Later<br />

Roman Empire (5th Cent.)''<br />

5) Evangelos Venetis<br />

6) ``Images symboliques des Yazâ ¦ dâ ¦ ya sur les<br />

monnaies Arabo-Sassanides''


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٩٦ تازههای نشر<br />

تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />

1) Adukanais§ a 2) u¦ rava¦ hara<br />

3) Garmapada<br />

4) The Archaeology of Elam: Formation and<br />

Transformation of an Ancient Iranian State.<br />

5) Daniel T. Potts<br />

B<br />

آنها‎٬‎ بسیار ابتداییاند ادوکنیشه (= ١ ماه پاک<br />

کردن آبراهها)‏ برابر با فروردین‎٬‎ ثورواهره (= ٢ ماه<br />

بهار نیرومند)‏ برابر با اردیبهشت‎٬‎ گرمپده (= ٣ ماه<br />

گرماده)‏ برابر با تیر بعید است که هخامنشیان با<br />

گاهشماری بسیار دقیقی که اختیار کرده بودند‎٬‎<br />

چنین نامهایی را برگزیده باشند.‏ سپس‎٬‎ نویسنده‎٬‎<br />

در مقایسه با صورتهای ایلامی این نامها که در<br />

جریان پژوهش و ترجمه گلنوشتههای باروی<br />

تخت جمشید به آنها برخورد کرده‎٬‎ به بررسی آنها<br />

میپردازد و توضیح میدهد که این صورتهای<br />

ایلامی نام خدایانی ناشناخته است که به آنان<br />

هدایایی پیشکش شده و شرح این هدایا در الواح<br />

ایلامی ضبط شده است.‏ در بیشتر موارد‎٬‎ نامهای<br />

این خدایان با ماههای سال در گاهشماری<br />

هخامنشی مطابقت میکنند و میتوان گفت که<br />

نامهای ماهها در این تقویم‎٬‎ همانند گاهشماری<br />

اوستایی که در نامهای کنونی سال خورشیدی به<br />

جا مانده است مفهومی دینی و مقدس دارند و<br />

گاهشماری ایلامی و اوستایی‎٬‎ با وجود تفاوت‎٬‎ تا<br />

اندازهای به هم مربوطاند.‏<br />

مقاله ‏«کتیبه برساخته دیگری به فارسی<br />

باستان:‏ مومیایی ‏'رُدُ‏ گونه`‏ »‏‎٬‎ درباره کتیبهای<br />

ساختگی به زبان فارسی باستان است که به همراه<br />

جسد بانویی مومیاییشده در اکتبر ٢٠٠٠ در<br />

کراچی پاکستان پیدا شد.‏ مومیایی‎٬‎ که شیوه<br />

مصریان در آن به کار بسته شده‎٬‎ در تابوتی چوبی<br />

قرار داشته است.‏ همراه این مومیایی‎٬‎ چهار کتیبه<br />

به زبان فارسی باستان کشف شده است:‏ کتیبه A بر<br />

پلاکیزرین که روی سینه مومیایی قرار دارد‎٬‎ کتیبه<br />

بر تختهسنگی که مومیایی را میپوشاند‎٬‎<br />

کتیبههای C و D بر درپوش تابوت چوبی.‏<br />

نویسنده‎٬‎ پس از ارائه آوانوشت و ترجمه این<br />

کتیبهها که در آنها ادّعا شده جسد مومیایی<br />

متعلق به رُدُگونه دختر خشایارشاست برخی<br />

خطاهای نوشتاری کاتب را نشان میدهد و اظهار<br />

نظر میکند که آنها جعلی و تقلیدی ناشیانه از<br />

کتیبههای اصیل فارسی باستاناند‎٬‎ از جمله به<br />

صورت نوشتاری رُ‏ دُگونه un) (r u d u g u اشاره میکند<br />

که صورت درست فارسی باستان آن میبایست<br />

dagauna¦ *Vr ¤ باشد؛ یا صورت فارسی یا دریِ‏ دُخت<br />

xt) d) u که صورت فارسی باستان آن<br />

اشمیت‎٬‎ پس از ارائه اشتباهات املایی و آوایی و<br />

دستوری‎٬‎ صورت صحیح احتمالی کتیبه را در<br />

فارسی باستان پیشنهاد میکند و نتیجه میگیرد که<br />

پیشنویس این متن به فارسی یا دری تهیه شده بود<br />

و سپس کاتب‎٬‎ با تصوری خام که از فارسی باستان<br />

داشته‎٬‎ آن را به آن زبان برگردانده و کوشیده است<br />

که صورت نوشتاری آن را به خط میخی ارائه دهد.‏<br />

در این شماره نیز‎٬‎ همانند شمارههای پیشین‎٬‎<br />

در دو بخش تازههای ایرانشناسی و اخبار<br />

ایرانشناسی‎٬‎ از آثاری که در این زمینه منتشر<br />

شدهاند و نیز رویدادهای مهم ایرانشناسی در<br />

سراسر جهان یاد شده است.‏<br />

در بخش بررسی کتاب‎٬‎ باستانشناسی ایلام:‏<br />

شکلگیری و تحول دولتی باستانی در ایران ٬ ٤ اثر دانیل<br />

ت.‏ پاتس ٬ ٥ مومیاییهای واحه تاریم:‏ چین باستان و راز<br />

dugda¦ است.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

تازههای نشر ١٩٧<br />

تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />

1) The Tarim Mummies; Ancient China and<br />

the Mystery of the Earliest Peoples from the<br />

West<br />

2) J. P. Mallory 3) V. H. Mair<br />

4) Ancient Mesopotamia: The Eden that Never<br />

Was<br />

5) Susan Pollock<br />

6) Dilmun and Its Gulf Neighbours<br />

7) Harriet Crawford<br />

8) Rom und das Perserreich. Zwei Weltmächte<br />

zwischen Konfrontation und Koexistenz<br />

9) Engelbert Winter 10) Beate Dignas<br />

نخستین اقوام مهاجر ازسوی غرب ١ اثرج.پ.‏ مالوری ٢ و<br />

و.‏ ه.‏ میر ٬ ٣ بینالنهرین باستان:‏ بهشت عدنی که هرگز<br />

نبود!‏ ٤ اثر سوزان پولاک ٬ ٥ دیلمون ‏(جزیره بحرین)‏ و<br />

همسایگان آن در خلیج فارس ٦ اثر هرییت کرافورد ٬ ٧<br />

روم و شاهنشاهی ایر ان:‏ رویارویی و همزیستی دو قدرت<br />

جهانی ٨ اثر انگلبرت وینتر ٩ و بئاته دیگناس ١٠<br />

معرفی شدهاند.‏<br />

‏«گزیده مقالههای ایرانشناسی»‏ عنوان بخش<br />

دیگری از این شماره را تشکیل میدهد که در آن‎٬‎<br />

در دو قسمت مقالههای فارسی و مقالههای به<br />

زبانهای خارجی‎٬‎ گزیدهای از مقالههای تازه<br />

ایرانشناسی در نشریات گوناگون فارسی و خارجی<br />

معرفی شده است.‏ در بخش پایانی مقالات خارجی<br />

نیز چکیدهای از مقالات فارسی به زبان انگلیسی<br />

مندرج است.‏<br />

آ.‏ ر.‏<br />

مقاله<br />

امامی‎٬‎ صابر‎٬‎ ‏«نزول معنا»‏‎٬‎ فصلنامه هنر‎٬‎<br />

زمستان ٬١٣٨١ شماره ‎٥٤‎‎٬‎ ص‎٣٣-٢٣‎‏.‏<br />

در این مقاله‎٬‎ نویسنده‎٬‎ با الهام از آراءِ‏ یونگ‎٬‎ مفهوم<br />

نماد را در معنای وسیع آن و نهتنها از جهت زبانی‎٬‎<br />

در رابطه با کیفیت آفرینشهای ادبی بررسی میکند.‏<br />

مؤلف مقاله از آراءِ‏ یونگ و روزبهان بقلی و<br />

بابک احمدی به این برداشت میرسد که نماد و<br />

نمادپردازی حرکتی از برون به درون‎٬‎ از ظاهر به<br />

باطن‎٬‎ از کثرت به وحدت است و نماد‎٬‎ با فشردن<br />

معانی در وجودی ‏(نشانهای)‏ واحد‎٬‎ کثرت را در<br />

وحدت به نمایش میگذارد.‏ خالق هر اثر هنری<br />

وقتی میتواند به نمادی دست یابد که از دنیای<br />

بیداری و پراکندگی و پریشانی و مسئولیت<br />

درمیگذرد و به جهان شبانه ناخودآگاه قدم<br />

میگذارد.‏ هنرمندانی که لحظات خلاقیت را تجربه<br />

کردهاند چنین حالاتی را بهتر درمییابند.‏ این همان<br />

همخویشی با فرشته و عروج در عالم معناست؛<br />

حالتی که در عرفان به سُ‏ کر تعبیر میشود.‏ بر این<br />

اساس‎٬‎ انتخاب تصویرها‎٬‎ نغمهها و واژهها به<br />

اختیار هنرمند نیست و در فضای شهودی صورت<br />

میگیرد.‏ از این رو‎٬‎ برای شناخت اثر هنری‎٬‎<br />

شناخت زمینههای روانی و شخصیتی خالق اثر<br />

لازم است.‏ خلق اثر هنری به ناخودآگاه و فطرت<br />

انسان مربوط و در آن از نمادها بهرهجویی میشود.‏<br />

مؤلف درصدد آن است که پاسخ فرایند تولد<br />

اثر هنری را بیان کند.‏ در زبان سمبلیک‎٬‎ دنیای برون<br />

جلوهای از دنیای درون یا روح و ذهن انسان است.‏<br />

وجود نمادهای جهانْ‏ شمول فرضیه ‏«ناخودآگاهِ‏<br />

جمعیِ‏ « یونگ را اثبات میکند.‏ از نظر یونگ‎٬‎<br />

پژوهش در اعماق و ناخودآگاه انسان با بررسی<br />

زمینههای مشترک انسانها وکهنالگو ‏(‏archetype‏)ها<br />

مربوط است.‏ رابطه میان غریزهها و کهنالگوها به


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

١٩٨ تازههای نشر<br />

تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />

این صورت است که آنچه ما غریزه مینامیم<br />

کنشهای فیزیولژیکی هستند و با حواس قابل<br />

درکاند؛ اما در خیالبافیهای ما نیز ظهور دارند و<br />

نمود آنها فقط با صور نمادی پدیدار میگردد.‏ این<br />

نمودها کهنالگوها هستند.‏ پس بین کهنالگوها و<br />

غریزه رابطه نزدیکی وجود دارد.‏ در حقیقت‎٬‎ صور<br />

نمادی را میوههای درخت کهنالگو میتوان<br />

انگاشت که در آخرین لحظه کمال به هنگام<br />

آفرینش هنری در خودآگاه ظاهر میشوند.‏<br />

میتوان این معنی را به نوعی در عبارت قرآنی<br />

‏«وَ‏ عَلَّمَ‏ اٰدَمَ‏ الاَسْ‏ مٰآءَ‏ کُلَّهٰا»‏ ‏(بقره‎٢‎‏:‏ ٣١) نیز سراغ گرفت.‏<br />

به نظر نویسنده‎٬‎ مراد یونگ از زمینه مشترک<br />

همان حقیقتی است که در زبان قرآن فطرت نام<br />

گرفته است و کهنالگوها‎٬‎ بر اساس مایههای واحد<br />

و اصلی‎٬‎ در روان آدمی ظاهر میشوند و هنرمند<br />

در سیر به عالم معنا و توسل به قدرت نطق و<br />

ساختمان وجودی منحصربهفردش به این<br />

کهنالگوها و دنیای تصاویر میرسد و خویشتن<br />

خویش را در قالب واژگان و متنها و تصاویر<br />

جلوهگر میسازد.‏ معنا در آن سوی واژگان است.‏<br />

انسان‎٬‎ در سفر به جهان بیکران معانی‎٬‎ به ذات<br />

خود‎٬‎ یعنی اشرف مخلوقات‎٬‎ نقب میزند و‎٬‎ پس<br />

از کشف خود‎٬‎ خویشتن را در قالب واژگان و متنها<br />

و تصاویر و آیینها به مخاطبان عرضه میدارد.‏ در<br />

همین مراحل نزول است که شکوفههای نماد بر<br />

درخت زبان ظاهر میشوند.‏ چون حقایق محض<br />

در معبر نزول به مرتبه اسماء برسند‎٬‎ فطرت یا<br />

ناخودآگاه‎٬‎ با گذشتن از نشانهها‎٬‎ از طریق کلمه و<br />

سخن‎٬‎ اعتبار و مقام مییابد.‏<br />

صابر امامی با ذکر نخستین ابیات مخزن الاسرار<br />

نظامی به مطلع<br />

ِ<br />

بسم اهلل الرحمن الرحیم<br />

هست کلید در گنج حکیم<br />

با زبانی فاخر و شاعرانه به نتیجهگیری نهایی<br />

میپردازد:‏<br />

خالق اثر هنری وقتی به نمادهای لازم<br />

دست مییابد و اثری را میآفریند که از مرز<br />

خودآگاه‎٬‎ مرز بیداری و پراکندگی و پریشانی<br />

و اراده و تعهد و...‏ درمیگذرد و به جهان<br />

وسیع معانی‎٬‎ جهان زلال همبستگی‎٬‎ و<br />

جهان شبانه ناخودآگاهی...‏ جهان فرشتگان<br />

الهی در زبان مذهب و جهان ملکوت در<br />

زبان عرفان‎٬‎ قدم میگذارد...‏<br />

زآتش فکرت چو پریشان شوند<br />

با ملک از جمله خویشان شوند<br />

ث.‏ پ.‏<br />

توکلی‎٬‎ مسعود‎٬‎ ‏«گفتوگو با دکتر امیلیا<br />

نرسیسیانس درباره نقش دوزبانگی در پیشبرد<br />

فرهنگ»‏‎٬‎ فرهنگ و پژوهش‎٬‎ ٢٣ تیر ٬١٣٨٣<br />

پیاپی‎٬١٥٤‎ ص‎٢٥-٢٤‎‏.‏<br />

‏«نقش دوزبانگی در پیشبرد فرهنگ»‏ عنوان<br />

گفتوگویی است که امکان شناخت بیشتر دکتر<br />

امیلیا نرسیسیانس‎٬‎ استاد دانشکده علوم اجتماعی<br />

دانشگاه تهران‎٬‎ را فراهم آورده است.‏ نرسیسیانس<br />

دوره کارشناسی ارشد خود را در رشته<br />

انسانشناسی و جامعهشناسی زبان از دانشگاه<br />

سالفورد انگلستان و دوره دکتری خود را در رشته<br />

جامعهشناسی تعلیم و تربیت از دانشگاه سنچری<br />

آمریکا گذرانده است‎٬‎ از جمله آثار او کتابی است با<br />

عنوان مباحثی در دوزبانگی از دیدگاه علوم اجتماعی<br />

که‎٬‎ در سال ١٣٨٢ به همت پژوهشکده<br />

مردمشناسی میراث فرهنگی‎٬‎ منتشر شده است.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

تازههای نشر ١٩٩<br />

تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />

در این گفتوگو‎٬‎ برخی از مسائل جالب‎٬‎ از<br />

دید این جامعهشناس زبان‎٬‎ درخور بحث و بررسی<br />

مطرح شده است.‏<br />

زبان در شناسایی برخی عوامل مانند صدا‎٬‎<br />

جنسیت‎٬‎ سن‎٬‎ سواد‎٬‎ وابستگی طبقاتی‎٬‎ نوعی<br />

نشانه است.‏ از نظر فرهنگی نیز‎٬‎ زبان اطلاعات<br />

گوناگونی درباره سخنگو به دست میدهد.‏<br />

دوزبانهها از این حیث وضع دیگری دارند.‏<br />

تحقیقاتی که در استانهای دوزبانه شده است نشان<br />

میدهد که اطفال دوزبانه اُفت شدید تحصیلی<br />

دارند و این اُفت در درسهایی چون دیکته و ریاضی<br />

آشکار میگردد.‏<br />

امیلیا نرسیسیانس از مهجور بودن رشتههایی<br />

چون جامعهشناسی زبان یا زبانشناسی اجتماعی<br />

در ایران گلهمند است.‏ به نظر وی‎٬‎ مجموعه<br />

تحقیقاتی که در زمینه زبانشناسی با رویکرد به<br />

بافت فرهنگی اجتماعی میشود اندک است.‏ وی<br />

علت این کمتوجهی را تازگی این علم مطرح<br />

میکند علمی که بیشتر از یک ربع قرن از ظهور<br />

آن نمیگذرد.‏ شمار پایاننامههای این حوزه در<br />

دانشکده توانبخشی و دانشکده علوم تربیتی شاید<br />

به سی نیز نرسد.‏ رشته جامعهشناسی زبان‎٬‎ هرچند<br />

بهطور مستقل وجود دارد‎٬‎ عموماً نه در گروههای<br />

زبانشناسی دانشکدههای ادبیات تدریس میشود<br />

نه در دانشکدههای علوم اجتماعی.‏ در میان<br />

دانشجویانی که تحصیل خود را در مقاطع<br />

کارشناسی ارشد و دکتری ادامه میدهند به<br />

جامعهشناسی زبان گرایش کمتری نشان میدهند.‏<br />

موضوع دیگر این گفتوگو بررسی وضعیت<br />

تحقیقات در حوزه جامعهشناسی زبان است.‏ ایران<br />

کشوری چندزبانه و چندفرهنگی است.‏ معموًال<br />

دانشجویانی که به مباحث مربوط به چندزبانگی<br />

میپردازند خود‎٬‎ به نوعی‎٬‎ با این زبانها رابطه دارند.‏<br />

مسئله دوزبانگی تاریخچهای دارد.‏ در آغاز‎٬‎<br />

نگرش کشور مقصد مهاجرپذیر نسبت به<br />

دوزبانههایی که با زبان مقصد ناآشنا بودند<br />

قوممدارانه بوده است.‏ با گذشت زمان و بزرگتر<br />

شدن جامعه دوزبانه در کشورهای مهاجرپذیر‎٬‎<br />

شناخت اجتماعی نسبت به این افراد عمیقتر شد<br />

و این تصور باطل که دوزبانهها به لحاظ عقلانی و<br />

شعور عقبماندهاند از میان رفت تا جایی که اکنون<br />

این تصور وجود دارد که دوزبانهها نهتنها دارای<br />

استعداد شناختاند بلکه‎٬‎ چون مدام در حال<br />

رفتو آمد و برخورد با فرهنگهای گوناگوناند‎٬‎<br />

نسبت به جامعه خود سازگارتر و مثبتترند.‏<br />

نرسیسیانس‎٬‎ به دلیل ضعف و کمبودهای نظام<br />

آموزش و پرورش‎٬‎ مسئله دوزبانگی را در استانها<br />

بحرانی میداند.‏ به نظر وی‎٬‎ با وجود همایشهایی<br />

که در زمینه دوزبانگی برگزار شده و با آنکه<br />

پژوهشگران مجرب برای ارزیابی به استانهای<br />

دوزبانه اعزام شدند‎٬‎ یگانه اقدام حاصل این<br />

فعالیتها آن شد که دانشآموزان دوزبانه یک ماه<br />

زودتر به مدرسه بروند.‏ به نظر نرسیسیانس‎٬‎ این<br />

تدبیر بازدهی ندارد؛ چون دانشآموز و خانواده او<br />

نمیتوانند خود را با این نظام منطبق سازند.‏ لازم<br />

است برنامهریزان نظامی را پیشبینی کنند که<br />

قابلیت انعطاف و انطباق با وضع مشمولان آن<br />

داشته باشد.‏<br />

در کشورهای غربی‎٬‎ الگوهایی مخصوص<br />

آموزش دوزبانهها طراحی میشود.‏ در ایران نیز<br />

بهتر است سیاستگذاری در سطح کلان و کشوری<br />

انجام گیرد.‏ چنانچه نسلی با نظام صحیح پرورش


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٢٠٠ تازههای نشر<br />

تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />

یابد‎٬‎ فواید آن عاید کل جامعه خواهد شد.‏<br />

نرسیسیانس‎٬‎ضمن آنکه جامعهایرانیان ‏(جامعه<br />

دوزبانه)‏ را در کشورهای آمریکا و کانادا جامعهای<br />

موفق ارزیابی میکند‎٬‎ از مشکلاتی که ممکن است<br />

برای این جامعه پیش آید غافل نیست.‏ در بسیاری<br />

از کشورها‎٬‎ نظیر کشور ایران‎٬‎ امور بر اساس روابط<br />

شکل میگیرد و حال آنکه این روابط در کشورهای<br />

مهاجرپذیر نقش تعیینکننده ندارد و عموماً تنها<br />

شایستگیفردی استکه ملاکارزیابیقرار میگیرد.‏<br />

بدین سان‎٬‎ فرد‎٬‎ پس از آنکه در اجتماع موقعیت و<br />

منزلتی یافت‎٬‎ به زندگی جدیتر مینگرد.‏<br />

درباره روش تحقیق در این مبحث‎٬‎ به نظر وی<br />

موضوع تحقیق است که آن را مشخص میکند.‏<br />

بسته به اینکه چه مسئلهای از زبان در بافت<br />

اجتماعی موضوع تحقیق قرار گیرد روش تحقیق<br />

فرق میکند.‏ در حال حاضر روشها اغلب توصیفی<br />

است که ارزشداوری درباره آن هنوز میسّ‏ ر نیست.‏<br />

از مسائل دیگر بحث دوزبانگی بررسی<br />

الگوهای موسوم به ‏«افزایشی»‏ و ‏«کاهشی»‏ است.‏<br />

در الگوی ‏«افزایشی»‏‎٬‎ این نتیجه به دست میآید که<br />

فرد هر قدر بر زبان مسلطتر باشد در تعاملات<br />

اجتماعی مجهزتر و موفقتر است.‏ در این وضعیت<br />

فرد به دو زبان و فرهنگ آنها تسلط دارد.‏ در الگوی<br />

کاهشی‎٬‎ این نتیجه حاصل میشود که شمار<br />

زبانهایی که فرد با آنها آشناست هرچه کمتر باشد آن<br />

فرد مهجورتر خواهد بود.‏<br />

نرسیسیانس‎٬‎ در بخش پایانی‎٬‎ به انواع<br />

دوزبانهها اشاره میکند:‏ دوزبانههای طبیعی که فرد‎٬‎ در<br />

آن‎٬‎ هردو زبان را در محیط طبیعی بیاموزد و به کار<br />

برد؛ دوزبانههای مدرسهای‎٬‎ که فرد‎٬‎ در آن‎٬‎ یکی از دو<br />

زبان را در محیط طبیعی نیاموخته و با فرهنگ آن<br />

آشنا نشده باشد؛ دوزبانههای نخبه ‏(مانند فرزندان<br />

سفیران و استادان دانشگاهها)؛ دوزبانههایی که زبان<br />

را صرفاً برای کارکرد جاری آن میآموزند.‏<br />

نتیجه گفتوگو این است که دوزبانگی کامل<br />

تنها به دانستن زبان دوم نیست‎٬‎ باید با فرهنگ آن<br />

زبان نیز آشنا شد.‏<br />

ث.‏ پ.‏<br />

خطیبی‎٬‎ ابوالفضل‎٬‎ ‏«بیتهای زنستیزانه در<br />

شاهنامه»‏‎٬‎ نشر دانش‎٬‎ سال بیستم‎٬‎ شماره دوم‎٬‎<br />

تابستان<br />

٬١٣٨٢ ص‎٢٦-١٩‎‏.‏<br />

در شاهنامه فردوسی‎٬‎ ابیات بسیاری در توصیف و<br />

ستایش صفات ظاهری و معنوی زنان آمده است.‏<br />

در عین حال‎٬‎ گاهی به ابیاتی در نکوهش زنان<br />

برمیخوریم که نمیتوان آنها را رأی حکیمی با آن<br />

متانت و عفّت باطنی و وسعت نظر که در فردوسی<br />

سراغ داریم تلقی کرد.‏ نویسنده‎٬‎ در این مقاله‎٬‎<br />

نخست به نتایج نادرستی اشاره میکند که‎٬‎ پیش از<br />

این‎٬‎ به دلیل نبود متنی انتقادی از شاهنامه نسبت به<br />

زنان گرفته شده است؛ سپس با بررسیهای<br />

نسخهشناسی نشان میدهد که اغلب قریب به<br />

اتفاق این ابیات سروده کاتبان و شاهنامهخوانانی<br />

است که طی قرنها بازخوانی و استنساخ بر شاهنامه<br />

افزودهاند.‏ وی کوشیده است که ابیات سروده خود<br />

فردوسی را از ابیات الحاقی ساخته و پرداخته<br />

کاتبان تمیز دهد.‏ ملاک او در این تشخیص قواعد و<br />

ضوابط نسخهشناسی است که از دیگر معیارها<br />

چون سبکشناسی و جز آن استوارتر است.‏<br />

مؤلف‎٬‎ در بخش نخست مقاله‎٬‎ برخی ابیات<br />

زنستیزانه را که به نظر وی الحاقیاند میآورد و‎٬‎ با


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

تازههای نشر ٢٠١<br />

تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />

بررسی ضبط ١٥ دستنویسِ‏ اساسِ‏ تصحیح خالقی<br />

مطلق‎٬‎ الحاقی بودن آنها را نشان میدهد.‏ در بخش<br />

دوم‎٬‎ نیز ابیاتی را که فردوسی از زبان شخصیتهای<br />

داستان سروده و یا بعضاً از زبان خود شاعر است<br />

میآورد و به تحلیل آنها میپردازد.‏ به نظر مؤلف‎٬‎<br />

ابهاماتی که تا کنون درباره دیدگاههای فردوسی در<br />

مسائل گوناگون ار جمله صفات زنان پدید آمده<br />

عموماً ناشی از سه نقص است:‏ ١) تمیز ندادن<br />

ابیات الحاقی از اصلی؛ ٢) بیتوجهی به منبع<br />

شاهنامه یعنی شاهنامه منثور ابومنصوری.‏ در بررسی<br />

آن دسته از ابیات زنستیزانه که بیگمان سروده<br />

فردوسی است‎٬‎ باید به این نکته نیک توجه داشت<br />

که اغلب آنها سخن فردوسی نیست بلکه نگرش<br />

منفی قهرمانان داستانها نسبت به زنان و برخاسته<br />

از منبع اوست که خود شاعر به امانت در نقل<br />

مطالب آن تصریح دارد و تناقضاتی را که در شاهنامه<br />

در نگرش به زن دیده میشود دلیل بر این معنی<br />

است؛ ٣) بررسی ابیات به صورت مستقل و<br />

بهدور از بافت داستان و متن.‏ چند بیتی نیز که در<br />

آنها زنان‎٬‎ از زبان خود فردوسی با لحنی ملایم<br />

نکوهش شدهاند‎٬‎ باید‎٬‎ با توجه به بافت متن<br />

داستان بررسی شوند و نمیتوان احکام آنها را<br />

تعمیمپذیر دانست.‏<br />

درپایان مقاله‎٬‎ مؤلف اظهار میدارد که در ابیات<br />

اصیل شاهنامه درباره زنان که بیانگر آراءِ‏ خود<br />

فردوسیاند‎٬‎ برخلاف تفکر رایج آن دوران‎٬‎ تلقی<br />

کامًال عاطفی و احساسی نسبت به زنان انعکاس<br />

یافته است.‏<br />

پژمان فیروزبخش<br />

شمیسا‎٬‎ سیروس‎٬‎ ‏«ملمّعات گیلکی قاسم انوار»‏‎٬‎<br />

فصلنامه رهآوردِ‏ گیل‎٬‎ سالاول‎٬‎ شماره‎٬١‎ اسفند<br />

٬١٣٨٢ ص‎١٩٣-١٨٩‎‏.‏<br />

علی ابن نصیر<br />

ّ<br />

قاسم انوار شهرتِ‏ سیّد معینالدین<br />

ابن هارون متخلّص به قاسم و قاسمی (٧٥٧-٨٣٧<br />

هجری)‏ از شاعران عارفمسلک ایرانی است که در<br />

تصوّ‏ ف مرید شیخ صدرالدین صفوی بود و همو به<br />

وی لقب انوار داد.‏ اشعارش به تصریح مؤلّفِ‏<br />

ِ<br />

قاسمِ‏<br />

مقاله ‏«متوسّ‏ طالحال»‏ است‎٬‎ امّا اهمیّتِ‏ شاعر در<br />

ملمّعات ترکی و گیلکی اوست که به لحاظ قدمت<br />

در ردیفِ‏ اوّ‏ لین آثارِ‏ بهجامانده از این دو گویش<br />

محسوب میشوند.‏ اینکه شاعر ملمّعات ترکی<br />

سروده است چندان غریب نیست‎٬‎ چون شاعری<br />

ترکزبان و متولّد سَ‏ راب و ساکن همان خطّه بود؛<br />

امّا گیلکیسراییِ‏ وی را ناشی از تماس او با مردم<br />

گیلان و سفرهای او به گیلان دانست که‎٬‎ به اشاره<br />

مؤلف‎٬‎ با طریقت او یعنی تصوّ‏ ف ربط دارد.‏ چه او<br />

از پیروان خاندان شیخ صفیّ‏ الدّ‏ ین اردبیلی بود که<br />

میان اعضای آن در اردبیل و خاندان شیخ زاهد<br />

گیلانیدر لاهیجان بستگی خانوادگی وجود داشت.‏<br />

مقاله شامل چهار بخشِ‏ ‏«مقدّ‏ مه»‏‎٬‎ ‏«زندگی<br />

قاسم انوار»‏‎٬‎ ‏«گیلان در اشعار قاسم انوار»‏ و<br />

‏«ملمّعات گیلکی»‏ همراه با اشعار گیلکی شاعر<br />

است.‏ اهمّیّت اشعار گیلکیِ‏ شاعر‎٬‎ که شمارِ‏ آنها کم<br />

و همچون اشعار فارسی شاعر در حدّ‏ متوسط<br />

است‎٬‎ در فواید زبانی آن است.‏ مثًال در یک رباعی<br />

گیل به معنای ‏«گِل»‏ که امروزه با یای معلوم تلفّظ<br />

میشود با میل و سیل قافیه شده که میرساند گیل‎٬‎<br />

در آن زمان‎٬‎ تلفظ یای مجهول داشته است.‏<br />

نویسنده از گویشوران گیلک دعوت میکند که<br />

با استفاده از نسخهبدلها به تصحیح اشعار گیلکی


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٢٠٢ تازههای نشر<br />

تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />

شاعر همّت گمارند چون‎٬‎ در تصحیح استاد سعید<br />

نفیسی‎٬‎ ضبط نسخهبدلها ‏(مثل دو نسخه مدرسه<br />

عالی سپهسالار)‏ لحاظ نگردیده و به تصحیح<br />

قیاسی بسنده شده است.‏<br />

جعفرشجاع کیهانی<br />

قدیم هندی‎٬‎ تعارفات و القاب و خطابهای<br />

احترامآمیز و نثر مسجّ‏ ع دوره میانه هند به کار رفته<br />

است.‏ در این نثر برخی الگوهای دستوری مختص<br />

زبان فارسی شبهقاره دیده میشود.‏<br />

چندر شیکهر<br />

شمیمخان‎٬‎ محمد‎٬‎ ‏«عبیداهلل عبیدی‎٬‎<br />

فارسیگویی از دیار بنگال»‏‎٬‎ سخن عشق‎٬‎ سال<br />

پنجم‎٬‎ شماره چهارم‎٬‎ پاییز‎٬١٣٨٢‎ ص‎٣٩-٣٥‎‏.‏<br />

در این مقاله‎٬‎ عبیداهلل متخلّص به عبیدی‎٬‎ شاعر<br />

فارسیگوی قرن سیزدهم هجری معرفی شده<br />

است.‏ وی در شهر داسپور چیتوا از بخش<br />

میدنیپور بنگلادش چشم به جهان گشود.‏ او از<br />

خاندانی است منسوب به شهابالدین ابوحفص<br />

عمر سهروردی ‏(وفات:‏ ٦٣٢)٬ مؤسس سلسله<br />

سهروردیه در بنگال در دوره خلجیان.‏ عبیدی پس<br />

از کسب علوم و معارف اسلامی‎٬‎ در دانشکده<br />

هوگلی مشغول تدریس زبان و ادبیات عربی شد.‏<br />

در عین حال‎٬‎ به شعرسرایی فارسی و اردو علاقه<br />

داشت.‏ از جمله آثار اوست دیوان فارسی‎٬‎ داستان<br />

عبرتبار ‏(زندگینامه)‏‎٬‎ دستور فارسیآموز ‏(پنج<br />

جلد)‏‎٬‎ و گلشن دانش.‏<br />

عبیدی‎٬‎ در شعرهایش‎٬‎ واژهها و ترکیبات و<br />

استعارات و تشبیهات عربی و آیات قرآنی را<br />

بهوفور جا داده است.‏ سبک او متمایل است به<br />

سبک سخنسرایان خراسانی و عراقی و متأثر<br />

است از بازگشت ادبی دوره قاجار.‏ مؤلف‎٬‎ ضمن<br />

توضیحات سبکی‎٬‎ به روابط علمی و فرهنگی<br />

دیرینه ایران و شبهقاره هند میپردازد و اشاره<br />

میکند که در آثار منثور عبیدی‎٬‎ همسان منشآت<br />

قربانُف‎٬‎ س.‏ ک.‏‎٬‎ ‏«ناصر بخاری و متن انتقادی<br />

آثار او»‏‎٬‎ نامه پارسی‎٬‎ سال هشتم‎٬‎ شماره<br />

چهارم‎٬‎ زمستان ٬١٣٨٢ ص‎٢٠٠-١٩٥‎‏.‏<br />

مقاله درباره تصحیح انتقادی دیوان ناصر بُخاری ‏(یا<br />

بخارائی)‏ معروف به درویش ناصر‎٬‎ شاعر مشهور<br />

فارسیگوی تاجیکی قرن هشتم هجری‎٬‎ است که<br />

بر اساس چهار نسخه خطّی دیوان ‏(محفوظ در<br />

شهرهای نمنگان‎٬‎ دوشنبه‎٬‎ سنت پترزبورگ و<br />

تاشکند)‏ و نسخهای از مثنوی هدایتنامه محفوظ<br />

در شهر باکو در دست چاپ است.‏ تاریخ کتابت<br />

نسخههای دیوان به ترتیب ٨٥٨ قمری‎٬‎ ٨٥٠<br />

قمری‎٬‎ ١٣٠٤ شمسی است.‏ نسخه چهارم تاریخ<br />

کتابت ندارد.‏ نسخه هدایتنامه‎٬‎ که به خطِّ‏ نستعلیق<br />

خوش کتابت شده‎٬‎ شش سال پس از نسخه<br />

نمنگان یعنی در ٨٦٤ قمری استنساخ شده است.‏<br />

نسخههایی که مصحّ‏ ح از آنها استفاده کرده<br />

نسخههای نمنگان‎٬‎ سنت پترزبورگ‎٬‎ تاشکند و<br />

باکوست.‏ به قول مصحّ‏ ح‎٬‎ تفاوت میان نسخهها<br />

محدود به ضبط چند واژه یا عبارت نیست بلکه<br />

گاهی در کل مصرعهاست.‏ در متن اشعار‎٬‎ بیش از<br />

یکصد بیت‎٬‎ افزون بر بیست مصرع‎٬‎ و نیز بیشتر از<br />

١٥٠ ردیف و واژه از قلم کاتب افتاده است.‏ نسخه<br />

نمنگان (A) که‎٬‎ به لحاظ آنکه نسبت به سایر نسخ<br />

کاملتر است‎٬‎ اساس قرار داده شده است.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

تازههای نشر ٢٠٣<br />

تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />

دیوان ناصر بخاری پیشتر‎٬‎ در سال ٬١٣٥٣ به<br />

کوشش مرحوم دکتر مهدی درخشان در تهران<br />

چاپ شده است.‏ اینک‎٬‎ با تصحیح قربانف‎٬‎ که در<br />

آن از نسخههای دیگری استفاده شده‎٬‎ زمینه برای<br />

چاپ مطمئنتری از دیوان شاعر فراهم آمده است.‏<br />

ج.‏ ش.‏ ک.‏<br />

محبّتی‎٬‎ مهدی‎٬‎ ‏«عبدالقاهر جرجانی و نظریّه<br />

ادبیات»‏‎٬‎ کتاب ماه ادبیات و فلسفه ٬٧٨ سال<br />

هفتم‎٬‎ شماره‎٬٦‎ فروردین ٬١٣٨٣ ص‎٦١-٥٠‎.‏<br />

عبدالقاهر جرجانی (٤٠١ یا ٤٠٥-٤٧١ یا ٤٧٤)٬<br />

از برجستهترین منتقدان ادب عرب و از پایهگذاران<br />

دو علم معانی و بیان است.‏ صاحبنظران شرق و<br />

غرب درباره آراءِ‏ او بسیار تحقیق کردهاند.‏ در مقاله‎٬‎<br />

ابتدا‎٬‎ در مقدمه‎٬‎ سیر تکوین نقد ادبی از آغاز تا قرن<br />

چهارم و مهمترین جریانات آن را نشان داده و<br />

تألیفات در این مبحث را معرفی کرده‎٬‎ سپس به<br />

بررسی نظریّه ادبی جرجانی پرداخته و‎٬‎ در این<br />

باب‎٬‎ به مسائل واژگانی و نحوی و ساختاری و<br />

معنایی توجه نموده است.‏ در مقدمه‎٬‎ پس از اشاره<br />

به میراث نقد ادبی و مهجور ماندن جرجانی در<br />

میان متفکران ایرانی‎٬‎ از دورههای ادب اسلامی<br />

سخن میرود:‏ از ظهور اسلام تا اواخر قرن اول.‏ در<br />

این دوره‎٬‎ فرهنگ نقد بیشتر شفاهی و متّکی بر<br />

ذوق است و میتوان آن را نقد اخلاقی و متعهّد<br />

خواند.‏ دوره امویان که سه حوزه مهمّ‏ حجاز و شام<br />

و عراق را در بر میگیرد و‎٬‎ در آن‎٬‎ نقد از سنّت<br />

اندکی فاصله میگیرد و از قلمرو نقد اخلاقی<br />

صرف بیرون میرود.‏ در این دوره‎٬‎ دو مکتب مهمّ‏<br />

پدید میآید:‏ مکتب کوفیان متمایل به مسائل<br />

ساختاری و نحو زبان؛ مکتب بصریان‎٬‎ متمایل به<br />

فقهاللّغه و مسائل واژگانی.‏ نویسنده‎٬‎ سپس‎٬‎ با<br />

استقصای در کشفالظّنون حاجی خلیفه‎٬‎ الفهرست<br />

ابنندیم‎٬‎ و الاعلام زرکلی‎٬‎ سیصد و بیست کتاب<br />

در حوزه نقد استخراج میکند که در پنج موضوع<br />

اصلیِ‏ ‏«نقد زیباشناخت»‏‎٬‎ ‏«نقد بلاغی»‏‎٬‎ ‏«سرقات»‏‎٬‎<br />

‏«نقد واژگانی و دستوری»‏ و ‏«تحلیل اعجاز قرآن»‏<br />

تألیف شدهاند.‏ وی‎٬‎ پس از تعریف اجمالی هریک<br />

از این مقولات‎٬‎ عناوین مندرج در آنها را<br />

برمیشمرد.‏ نویسنده این نظر را که علوم عقلی و<br />

ادبی را میراث ارسطو و افلاطون و دیگر متفکران<br />

یونانی میشمارد محل تأمل قرار میدهد.‏ در بخش<br />

دیگری از مقدمه‎٬‎ مراجع معتبر نقد در چهار قرن<br />

اول هجری جاحظ‎٬‎ ابنقتیبه‎٬‎ ابنطباطبا و قدامة<br />

بن جعفر معرفی میشوند.‏<br />

در بخش اصلی مقاله‎٬‎ یعنی بررسی نظریه<br />

ادبی جرجانی‎٬‎ سه تألیف عمده او دلائلالاعجاز‎٬‎<br />

اسرارالبلاغه و الرسالةالشافیه و نوشتههای مهم<br />

درباره جرجانی و آراءِ‏ بلاغی وی‎٬‎ از جمله معالم<br />

المنهج البلاغه عند عبدالقاهر از محمد برکات حمدی‎٬‎<br />

ابوعلی اردنی و النقد المنهجی از محمد مندور<br />

برشمرده شده است.‏ ‏«ویژگیهای خاص جرجانی»‏‎٬‎<br />

‏«نظریه نظم و قرآن»‏ و ‏«اصول نظریه نظم»مباحث<br />

اصلی در این بخش است.‏<br />

ج.‏ ش.‏ ک.‏<br />

موسوی‎٬‎ مصطفی‎٬‎ ‏«طرح پایگاه متون زبان و<br />

ادب فارسی»‏‎٬‎ کتاب ماه ادبیات و فلسفه ‎٧٥‎و<br />

٬٧٦ سال هفتم‎٬‎ شماره‎٣‎ و ٬٤ دی و بهمن<br />

٬١٣٨٢ ص‎١١١-١٠٤‎‏.‏<br />

اجرای طرح پایگاه اینترنتی متون زبان و ادب<br />

فارسی‎٬‎ با هدف تحلیل متن‎٬‎ به سفارش شورای


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٢٠٤ تازههای نشر<br />

تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />

گسترش زبان و ادب فارسی و با موافقت وزارت<br />

فرهنگ و ارشاد اسلامی‎٬‎ از تیرماه ١٣٨١ آغاز شد.‏<br />

این پایگاه‎٬‎ بهویژه‎٬‎ برای استفاده پژوهشگران زبان<br />

فارسی‎٬‎ ادبیات‎٬‎ تاریخ و دیگر رشتههای علوم<br />

انسانی و پژوهش در زمینههای گوناگون فرهنگی<br />

بهخصوص حوزههای زبانشناسی‎٬‎ دستور زبان‎٬‎<br />

تاریخ زبان فارسی‎٬‎ سبکشناسی‎٬‎ نقد ادبی‎٬‎<br />

فرهنگنویسی‎٬‎ فرهنگ تاریخ زبان فارسی‎٬‎<br />

آموزش زبان‎٬‎ واژهگزینی و تحقیقات ادبی ایجاد و<br />

متونی که تاریخ تألیف آنها پیش از ١٣٠٠ شمسی<br />

است در پایگاه وارد میشود.‏ ورود اطلاعات در<br />

چند مرحله و به تفکیک دورهای یا قرنبهقرن<br />

خواهد بود.‏<br />

برای ورود اطلاعات و اطمینان از صحت<br />

اطلاعات واردشده تدابیری اندیشیده شده است که<br />

در طرح مندرج است.‏ در طرح‎٬‎ انواع عملیاتی که<br />

در ویرایش فنی و آمادهسازی متن باید انجام گیرد<br />

پیشبینی شده است.‏<br />

س.‏ غ.‏<br />

©


١٣٨٣/٦/١٩ 21AKHBAR ن‎٤‎ ٦ C:7 ZAR76 ص ١٣:٥١ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />

گرامیداشت پروفسور ریچارد نلسون فرای<br />

سیزدهمین جایزه ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار یزدی‎٬‎ روز دوم تیرماه ٬١٣٨٣ در<br />

مراسمی به پروفسور ریچارد نلسون فرایFrye R.N. ‎٬‎ ایرانشناس سوئدیالاصل<br />

امریکایی‎٬‎ تعلق گرفت.‏ پروفسور فرای‎٬‎ که اکنون هشتاد و چهار سال سن دارد‎٬‎ استاد<br />

پیشین ایر انشناسی دانشگاه هاروارد است و بیش از شصت سال از عمر خود را صرف<br />

پژوهش درباره ایران کرده است.‏ ایرانی که او در پژوهشهای خود در نظر دارد قلمروی<br />

است فرهنگی و فراتر از مرزهای جغرافیایی امروزی.‏ فرای‎٬‎ در پژوهشهای خود‎٬‎ به<br />

جنبههای گوناگون جغر افیایی‎٬‎ تاریخی‎٬‎ ادبی‎٬‎ زبانی و فرهنگی ایران در گسترهای از<br />

ماور اءالنهر‎٬‎ هند‎٬‎ افغانستان گرفته تا کرانههای اروندرود و رودبارهای فرات و دجله و<br />

ماورای قفقاز‎٬‎ دامنههای آرارات و دریای سیاه پرداخته است.‏<br />

این ایرانشناس پُرکار درباره دورههای گوناگون تاریخ ایران‎٬‎ هخامنشیان‎٬‎ پارتیان‎٬‎<br />

ساسانیان و نیز سامانیان و تیموریان کتاب و مقاله دارد.‏ وی همچنین در ادیان ایرانی<br />

‏(میترایی‎٬‎ زروانی‎٬‎ زردشتی‎٬‎ مانوی و مزدکی)‏ تحقیق کرده و نقدهایی نوشته است.‏ او در<br />

پژوهشهای خود به انواع منابع تاریخی ایران‎٬‎ از سنگنوشتهها و سکهها گرفته تا متون<br />

اوستایی و پهلوی‎٬‎ توجه داشته است.‏<br />

فرای چنان به ایران عشق میورزد که ملقب به ایراندوست لقبی که استاد ابراهیم<br />

پورداود به وی داده بود شده و‎٬‎ در همه مقالاتش‎٬‎ امضای او را به صورت ریچارد فرای<br />

ایراندوست میبینیم.‏<br />

از پروفسور فرای مقالات متعددی بهویژه در دانشنامههای بریتانیکا‎٬‎ امریکانا‎٬‎ اسلام ‏(از<br />

٢٠٥


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٢٠٦ اخبار<br />

گرامیداشت پروفسور ریچارد نلسون فرای<br />

مؤسسه بریل)‏ و ایرانیکا درج شده است.‏ آخرین کتاب وی میراث آسیای مرکزی و فرهنگ<br />

ایرانی است که آن را اوانس اوانسیان ترجمه کرده و به زودی از سوی بنیاد موقوفه دکتر<br />

محمود افشار منتشر خواهد شد.‏<br />

در مراسم بزرگداشت پروفسور فرای‎٬‎ ابتدا دکتر سید مصطفی محقق داماد‎٬‎ رئیس<br />

هیأت مدیره بنیاد در مورد فعالیتهای بنیاد و وصیتنامه دکتر محمود افشار مبنی بر تعلق<br />

گرفتن جایزه سالانهای از سوی این بنیاد به یکی از ادبا‎٬‎ ایر انشناسان و خاورشناسان<br />

بزرگ جهان توضیح داد.‏ سپس دکتر بدرالزمان قریب به شرح زندگی و آثار فرای و<br />

فعالیتهایی که در زمینه ایر انشناسی کرده است پرداخت.‏ دکتر قریب از تأسیس کرسی<br />

ارمنیشناسی در دانشگاه هاروارد‎٬‎ تأسیس کرسی آقاخان در رشته ایر انشناسی در<br />

دانشگاه هاروارد‎٬‎ تأسیس کرسی هاگوپ کورکیان در رشته ایر انشناسی در دانشگاه<br />

کلمبیا‎٬‎ مدیریتِ‏ بولتن انستیتوی آسیا Institute) Bulletin‏)‎٬‎ of the Asia تأسیس اتحادیه ملی<br />

امریکایی مطالعات و تحقیقات‎٬‎ همچنین سردبیری نشریه Artibus Asiae به عنوان<br />

عمدهترین فعالیتهای این دانشمند غربی ایراندوست نام برد.‏<br />

پروفسور فرای‎٬‎ نخستین بار‎٬‎ استفاده از فناوری رایانه را برای اطلاع از زبانهای<br />

باستانی‎٬‎ در ١٩٥٤ مطرح کرد و به این ترتیب‎٬‎ گام مؤثری در گسترش این دانش<br />

برداشت.‏<br />

از جمله آثار وی‎٬‎ ترجمه تاریخ بخارای نرشخی همراه با یادداشتهای مفیدی بر آن‎٬‎<br />

میراث ایران‎٬‎ عصر زرّ‏ ین فرهنگ ایران‎٬‎ تاریخ ایران باستان‎٬‎ تاریخ ایران کمبریج ‏(از یورش اعراب<br />

تا زمان سلجوقیان)‏ است.‏<br />

پروفسور فرای‎٬‎ علاوه بر فعالیتهای خود‎٬‎ مشوّ‏ ق خوبی برای بسیاری از ایر انشناسان<br />

نیز بوده است.‏ دکتر بدرالزمان قریب یکی از مشوّ‏ قان بزرگ خود را در گردآوری واژههای<br />

سغدی‎٬‎ برای تألیف گرانقدر فرهنگ سغدی‎٬‎ پروفسور فرای دانست.‏<br />

سپس دکتر عنایتاهلل رضا درباره شناخت ساسانیان در آثار فرای سخن گفت و از<br />

آشنائی وی با زبانهای گوناگون انگلیسی‎٬‎ آلمانی‎٬‎ ایتالیایی‎٬‎ فرانسوی‎٬‎ فارسی‎٬‎ پهلوی‎٬‎<br />

سریانی و آرامی یاد کرد.‏<br />

دکتر صادق سجادی به بررسی مطالعات فرای درباره ایران دوره اسلامی پرداخت.‏<br />

مهرداد ملکزاده درباره روششناسی فرای در مطالعات سخن گفت که میتواند


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

اخبار ٢٠٧<br />

گرامیداشت پروفسور ریچارد نلسون فرای<br />

الگوی مفید و مطلوبی برای پژوهندگان دیگر باشد.‏ وی یکی از مهمترین دلایل توفیق او<br />

را در تحقیقات منبعشناسی ستودنی او دانست.‏<br />

در پایان‎٬‎ پروفسور ریچارد فرای به زبان فارسی صحبت کرد و تأثیر ایران را بر<br />

فرهنگ جهانی شرح داد.‏ وی ایرانیان را نخستین پدیدآورندگان حقوق در تاریخ دانست<br />

که حتی حقوق اروپا هم متأثر از آن است.‏ داد قانون بینالمللی است که هخامنشیان بین<br />

‏«ساتراپنشین»ها به وجود آوردند.‏ این واژه از ایرانی به آرامی و سریانی رفته است.‏<br />

پروفسور فرای با طرح پرسش حسّ‏ اسی درباره بقای ایران‎٬‎ با اشاره به زوال بینالنهرین<br />

قدیم و افریقای شمالی‎٬‎ وجود فرهنگ ایرانی را عامل اصلی آن دانست.‏ به نظر او‎٬‎ روح<br />

فرهنگ و هنر ایران است که ایران را پایدار ساخته است.‏ وی همچنین به اهمیت شناخت<br />

میراث ایرانی اشاره کرد که میتوان آینده را با برخورداری از آن بنا کرد.‏ وی با شعار<br />

زندهباد ایران سخنان خود را به پایان برد.‏<br />

بنیاد موقوفه دکتر محمود افشار‎٬‎ به پاس خدمات این استاد ایر انشناسی‎٬‎ قالیچهای<br />

بافت نایین به وی تقدیم کرد.‏ این قالیچه از آن رو انتخاب شده بود که وی‎٬‎ در نخستین<br />

سفر خود به ایران‎٬‎ با منطقه نایین آشنایی بیشتری پیدا کرده و در چند مقاله یاد آن سفر را<br />

به میان آورده بود و سه مقاله نیز درباره گویش همسایه آنجا به فارسی دارد.‏<br />

این مراسم به همت استاد ایرج افشار و با همکاری فرهنگستان زبان و ادب فارسی‎٬‎<br />

معاونت پژوهشی و فرهنگی وزارت امور خارجه‎٬‎ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی‎٬‎<br />

سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و نمایندگی ایران در نیویورک برگزار شد.‏<br />

زمستان سال ٨٢ نیز آیین گر امیداشتی‎٬‎ به پاس پنج دهه خدمات خستگیناپذیر<br />

پروفسور فرای در دانشگاه کلمبیای نیویورک برگزار شده بود که پیام سید محمد خاتمی‎٬‎<br />

رئیس جمهور ایران‎٬‎ در آن خوانده شد.‏<br />

دانشمندانی که در دوازده دوره پیشین جایزه ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار از<br />

آنان قدردانی شد‎٬‎ به ترتیب از این قرارند:‏ دکتر نذیر احمد‎٬‎ دانشمند هندی ‏(‏‎١٣٦٨‎‏)؛<br />

دکتر غلامحسین یوسفی‎٬‎ دانشمند ایرانی ‏(‏‎١٣٦٩‎‏)؛ دکتر امین عبدالمجید بدوی‎٬‎<br />

دانشمند مصری ‏(‏‎١٣٦٩‎‏)؛ دکتر سید محمد دبیرسیاقی‎٬‎ دانشمند ایرانی ‏(‏‎١٣٧٠‎‏)؛ دکتر<br />

ظهورالدین احمد‎٬‎ دانشمند پاکستانی ‏(‏‎١٣٧٠‎‏)؛ جان هوننین‎٬‎ دانشمند چینی ‏(‏‎١٣٧١‎‏)؛<br />

دکتر کمالالدین عینی‎٬‎ دانشمند تاجیکی ‏(‏‎١٣٧٣‎‏)؛ دکتر منوچهر ستوده‎٬‎ دانشمند ایرانی


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٢٠٨ اخبار<br />

جایزه ادبی پروین اعتصامی<br />

‏(‏‎١٣٧٤‎‏)؛ دکتر عبدالحسین زرینکوب‎٬‎ دانشمند ایرانی ‏(‏‎١٣٧٩‎‏)؛ کلیفورد ادموند<br />

باسورث‎٬‎ دانشمند انگلیسی ‏(‏‎١٣٨٠‎‏)؛ فریدون مشیری‎٬‎ سخنسرای ایرانی ‏(‏‎١٣٨١‎‏)؛<br />

تسونهئو کورویاناگی‎٬‎ دانشمند ژاپنی (١٣٨٢).<br />

آرزو رسولی<br />

©<br />

جایزه ادبی پروین اعتصامی<br />

نخستین مراسم اهدای جایزه ادبی پروین اعتصامی‎٬‎ به همّت وزارت فرهنگ و ارشاد<br />

اسلامی و همکاری مرکز امور مشارکت زنان‎٬‎ در روز پنجشنبه ‎٨٣/٥/١٥‎‎٬‎ مقارن ایّام<br />

ولادت فاطمه زهرا علیها السلام و هفته گر امیداشت مقام زن‎٬‎ در تالار وحدت برگزار<br />

شد.‏<br />

احمد مسجدجامعی‎٬‎ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی‎٬‎ در باب وجه اختیار عنوان این<br />

جایزه ادبی‎٬‎ اظهار داشت که آثار پروین از پیامهای اخلاقی و اجتماعی که با روح لطیف<br />

زنانه به بیان شاعرانه درآمده سرشار است.‏ در پیام سید محمد خاتمی‎٬‎ رئیس جمهور‎٬‎<br />

نیز پروین اعتصامی اختر چرخ ادب فارسی و مظهر فرهیختگی و رنج زن ایرانی معرفی<br />

شد.‏ در این پیام آمده است که زبان شعری پروین‎٬‎ با وجود پایبندی او به سنت ادبی‎٬‎ تازه<br />

و روان و دلنشین است.‏ در شعر او‎٬‎ تنوع و تجدد اندیشه و وارستگی از عادات و آداب<br />

مذموم زنانه دیده میشود.‏ با قوّ‏ ت بیان و تعبیر او‎٬‎ کاه و کوه نیز میتوانند مجلسآرا باشند<br />

و پنبه و دوک دفتر عبرت پیش روی ما بگشایند.‏ پروین در شمار زنان بزرگی است که<br />

شجاعانه با نابرابریهای فرهنگی و اجتماعی عصر خود زبان به مخالفت گشود و اسوه<br />

زنان فرهیخته ایرانی شد.‏<br />

زهرا شجاعی‎٬‎ مشاور رئیس جمهوری در امور زنان‎٬‎ موضوع سخنرانی خود را به<br />

‏«زندگینامه‎٬‎ ساحات وجودی‎٬‎ آثار و ویژگیهای شعر پروین»‏ اختصاص داد.‏ وی برای<br />

شعر پروین پنج خصلت عمده برشمرد:‏ نقد اعمال حکومتی؛ نقد دستگاه قضایی؛ توجه<br />

به عدالت اجتماعی؛ توجه به مسائل و وظایف خانوادگی زنان؛ نکوهش صفات مذموم.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

اخبار ٢٠٩<br />

جایزه ادبی پروین اعتصامی<br />

فاطمه معبودی‎٬‎ دبیر اجرائی همایش‎٬‎ در گزارش خود‎٬‎ با بررسی آماریِ‏ آثار ادبی دو<br />

دوره قبل و بعد از انقلاب‎٬‎ رشد انتشار آثار ادبی بعد از انقلاب را فزاینده اعلام کرد.‏ وی<br />

هدف از اجرای این برنامه را کمک به زمینهسازیهای لازم برای تجلّی استعدادهای ادبی<br />

و فرهنگی شمرد.‏<br />

مهمان تاجیکی‎٬‎ زلفیه عطایوا‎٬‎ درباره ویژگی شعر پروین و پژوهشهایی که در<br />

تاجیکستان درباره آن انجام شده سخن گفت.‏<br />

دکتر روحانگیز کراچی‎٬‎ استاد دانشگاه و پژوهشگر پژوهشگاه علوم انسانی و<br />

مطالعات فرهنگی‎٬‎ در بخشی از سخنان خود به این نکته اشاره کرد که پروین‎٬‎ در پرتو<br />

چند ویژگی در اشعارش‎٬‎ ستاره ادب زنان ایران شد.‏ از جمله جنبههای تعلیمی و<br />

اخلاقی‎٬‎ برخورد خردمندانه با استبداد رضاشاهی؛ اختیار موضوعهای بدیع و نو و<br />

بهرهجویی از عناصر کمقدر چون سیر و پیاز‎٬‎ عدس و ماش و جارو در مضمونسازی‎٬‎<br />

روحبخشیدن به اشیاء ‏(‏animisme‏).‏ دغدغه شاعر‎٬‎ در زندگی کوتاهش‎٬‎ نابرابری و<br />

بیعدالتی و تنزل اخلاقی جامعه بود.‏<br />

مهمان افغانی این مر اسم‎٬‎ خانم خالده فروغ‎٬‎ نیز‎٬‎ در سخنان خود‎٬‎ ویژگیهایی برای<br />

شعر پروین برشمرد.‏<br />

در بخش پایانی‎٬‎ پیش از قرائت بیانیه هیئت داوران نخستین دوره جایزه ادبی پروین<br />

اعتصامی‎٬‎ لوح افتخاری به خانم قمر آریان‎٬‎ به پاس آثار و خدمات ارزشمند و نقش<br />

ایشان در ارتقای ادبیات فارسی‎٬‎ تقدیم شد.‏<br />

هیئت داوران‎٬‎ نتایج بررسی آن دسته از آثار ادبی را که نخستین بار در سال ١٣٨١<br />

منتشر شدند و نیز فهرست برگزیدگان حوزههای گوناگون ادبی را در دو رده بزرگسالان و<br />

کودک و نوجوان به شرح زیر اعلام کرد:‏<br />

در رده بزرگسالان‎٬‎ منصوره شریفزاده‎٬‎ نویسنده رمان چنار دالبِتی؛ چیستا یثربی‎٬‎<br />

نویسنده نمایشنامه زنان مهتابی‎٬‎ مرد آفتابی؛ فرشته ساری‎٬‎ سراینده مجموعه شعر روزها و<br />

نامهها؛ رؤیا صدر‎٬‎ مؤلف اثر پژوهشی بیست سال با طنز؛ نرجس افشاری‎٬‎ تهیهکننده<br />

پایاننامه بررسی مقالههای دکتر عبدالحسین زرینکوب درباره شعر و شاعران به دلیل نگرش<br />

محققانه به مباحث ادبی و نگاه بنیادین به مقوله نقد و نقدپذیری.‏<br />

در رده کودک و نوجوان‎٬‎ فریبا کلهر‎٬‎ نویسنده رمان تو از بهشت آمدهای ‏(زندگی فاطمه


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٢١٠ اخبار<br />

جایزه ادبی پروین اعتصامی<br />

زهرا علیها السلام)‏ و فروزنده خداجو مؤلف اینجا در این پرده منم ‏(زندگینامه یک هنرمند)‏<br />

نفرات اول؛ سوسن طاقدیس‎٬‎ نویسنده قصه شما یک دماغ زرد ندیدید؟ نفر دوم شناخته<br />

شدند.‏<br />

افسانه شعباننژاد‎٬‎ سراینده مجموعه شعرهای خیالانگیز؛ عرفان نظرآهاری‎٬‎ سراینده<br />

مجموعه شعر کولهپشتیات کجاست؟ برندگان جایزه در حوزه شعر شدند.‏<br />

هیئت داوران آثار سرور کُتُ‏ بی‎٬‎ لیلی حکیمالهی‎٬‎ شکوه قاسمنیا و مهرنوش<br />

معصومیان را درخور تشویق اعلام کرد.‏ همچنین از اشرف قندهاری‎٬‎ رئیس هیئت مدیره<br />

آسایشگاه کهریزک و مؤلف آشنایان ره عشق‎٬‎ گزارشگونهای ادبی و گیرا در انعکاس<br />

خدمات بانوان نیکوکار و خیّر‎٬‎ تقدیر شد.‏<br />

سرانجام‎٬‎ دبیرخانه این همایش سمیر ارشدی و حسین محفوظی موسوی را برای<br />

ترجمه دیوان پروین اعتصامی به زبان عربی شایسته تقدیر اعلام کرد.‏<br />

برنامههای روایت شعر و موسیقی‎٬‎ در خلال سخنرانیها‎٬‎ چاشنی این همایش بود.‏<br />

ثریا پناهی<br />

©


(١٣٨٣/٧/١) 23N21-24 ن‎٣‎ C:7 ٧ ص ١٣:٥١ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />

نمایه دورههای یکم تا پنجم<br />

شمارههای مسلسل ١ تا ٢٠<br />

نمایه ٢٠ شماره نامهی فرهنگستان‎٬‎ که در زیر میآید‎٬‎ به دو بخش تقسیم شده است:‏ ١. نمایه بر اساسِ‏ نامِ‏ مؤلف یا مؤلف/‏ مترجم؛<br />

٢. نمایه بر اساسِ‏ عنوان.‏ در نمایه اول‎٬‎ پس از نامِ‏ مؤلف یا مترجم‎٬‎ شماره مجله و شماره صفحه آمده است.‏ در نمایه دوم‎٬‎ نام مقاله‎٬‎ شماره<br />

مجله و صفحه آن‎٬‎ و نوعِ‏ مقاله ذکر شده است.‏<br />

١. مؤلف/‏ مترجم<br />

/١٤٨-١٥٧ ١٧<br />

آبایف‎٬‎ و.‏ ای.‏ /١١٣-١١٧ ١٠<br />

آجاریان‎٬‎ هراچیا ‏/‏‎٣١-٢٣‎؛ ٦ /١١٥-١٢٥ ٧<br />

آذرنوش‎٬‎ آذرتاش /١٥٨-١٦١ ١٧<br />

آساطوریان‎٬‎ گارنیک /٣٣- ٣ ‎٥٤‎؛ /١١٠- ٦ ‎١٢٢‎؛<br />

آلداود‎٬‎ سیّ‏ دعلی -١٦٩/ ٧ ‎١٧٥‎؛ ‏/‏‎١٨٢‎؛ ٧ ‏/‏‎٥٠-٤١‎؛ ٩ ‏/‏‎٨٧-٧٨‎؛ ١٥<br />

-١٩٢/ ١٧ ‎١٩٣‎؛ -١٥٩/ ١٨ ‎١٦٢‎؛ -١٦٣/ ١٩ ‎١٦٥‎<br />

‏/‏‎٨٦‎-‏ ١٧ ‎٩٥‎<br />

آموزگار‎٬‎ ژاله /١٠٤-١٠٩ ٤<br />

آیتی‎٬‎ عبدالمحمد /١٠١- ١٤ ‎١١٧‎؛ /١٠٤- ١٥ ‎١٣١‎؛<br />

اجاکیانس‎٬‎ اناهید ‏/‏‎٨٧-٧٥‎؛ ١٦ -١٢٦/ ١٧ ‎١٣٢‎؛ -١٣٩/ ١٨ ‎١٤٨‎؛<br />

-١٢٦/ ١٩ ‎١٤٢‎؛<br />

/١٨٣-١٨٧ ١٨<br />

احسانی‎٬‎ معصومه ٥/1-5<br />

ارباب شیرانی‎٬‎ سعید /١٥٨-١٥٩ ٥<br />

استپانیان‎٬‎ ماریِتّا ت.‏ /١٨٣- ٢ ‎١٨٥‎؛ /١٢٢- ١٣ ‎١٣٩‎؛<br />

اعلم‎٬‎ هوشنگ -٩٦/ ١٧ ‎١٢٥‎<br />

‏/‏‎١٤-٥‎؛ ٧ -٩/ ١١ ‎٥١‎؛ ‏/‏‎١٠-٢‎؛ ١٢<br />

٢٠-٧/ ١٤<br />

افشار‎٬‎ ایرج<br />

ا.‏ گلاسن /١٧٨-١٨٣ ١٢<br />

اُ‏ لمان‎٬‎ استفن /٩٥-١٠٢ ١٣<br />

امام‎٬‎ عباس<br />

امام‎٬‎ عباس ‏(مترجم)‏ /١٤٠- ٥ ‎١٥١‎؛ /١٥٠-١٥٩ ٧<br />

امامی‎٬‎ کریم<br />

/١٤٣- ٤ ٬١٥٦ ‎1-3‎؛ ‎1-5/٦‎؛ ‎1-5/٧‎؛ ‎2-6/٨‎؛ ‎6/٩‎-‏‎2‎؛<br />

‎4/١٠‎-‏‎2‎؛ ‎2-5/١١‎؛ ‎4/١٢‎-‏‎2‎؛ ‎2-8/١٣‎؛ ‎2-5/١٤‎؛<br />

‎2-6/١٥‎؛ ‎2-8/١٦‎؛ ‎2-5/١٧‎؛ ‎2-7/١٨‎؛ ١٩/2-7<br />

‏/‏‎١٠٢-٩٥‎؛ ١٣ ‏/‏‎٤١-٢٧‎؛ ١٤ -٤٣/ ١٧ ‎٥٧‎؛<br />

-١٧٤/ ١ ‎١٧٧‎؛ -١٩٢/ ٢ ‎١٩٦‎؛ ‎1-3/٣‎؛<br />

/٦٤-٧٢ ١٢<br />

اُ.‏ م چوناکوا /٩٦-١٠٣ ١٥<br />

انزابینژاد‎٬‎ رضا /١٢١-١٢٦ ٢<br />

باقری‎٬‎ محمد باگالیابوف‎٬‎ م.ن.‏<br />

٢٦-٢٢/ ٤<br />

‏/‏‎٦٧-٤١‎؛ ٦ ١٩٤/١١-١٩٦<br />

بایبوردی‎٬‎ مهرآفاق /١٧٥-١٨٦ ١٩<br />

بختیاری‎٬‎ آرمان /١٠٣-١١٦ ١٣<br />

برجیان‎٬‎ حبیب /١٤٠-١٤٥ ١٤<br />

بروک‎٬‎ کرین /١٠٥-١٠٩ ٦<br />

بقایی‎٬‎ ناصر /١٥٢-١٥٧ ٥<br />

بلاذری‎٬‎ احمد بن یحیی بن جابر /١٣٦- ١٥ ‎١٣٩‎؛ ‎٢٦-٢٠/٣‎؛<br />

٢١١


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٢١٢ نمایه<br />

نمایه دورههای اول تا پنجم<br />

-١٤٤/ ٦ ‎١٤٧‎؛ -١٦٠/ ٧ ‎١٦١‎؛ -١٤٠/ ٨ ‎١٤٩‎؛<br />

-١٤٨/ ٩ ‎١٥٥‎؛ -١٥٥/ ١٠ ‎١٦٢‎؛ -١٠٤ /١٢ ٬١٤٢<br />

-١٧٢ ٬١٧٠ ‎١٧٥‎؛ -١٤٨/ ١٣ ٬١٥١ ٬١٧٠ ٬١٦٩<br />

-١٧٠ ٬١٧١ -١٧٢ ٬١٧٣ ‎١٨١‎؛ ٬١٨٠ -١٢٢/ ١٤ ٬١٣٢<br />

-١٤٠ ٬١٤٥ -١٤٦ ٬١٤٧ -١٨٢ ٬١٨٥ -١٨٦ ‎١٨٧‎؛<br />

-٣٧/ ١٥ ‎٥٧‎‎٬‎ -١٣٥ ٬١٣٦ -١٤٣ ٬١٤٤ ٬١٧٤ ٬١٧٢<br />

-١٧٦ ‎١٧٧‎؛ ‏/‏‎١٠٢-١٠١‎؛ ١٦ -١٨٥/ ١٧ ٬١٨٦<br />

-١٩١ ‎١٩٢‎؛ -٢١٣/ ١٨ ‎٢١٤‎؛ ‏/‏‎٥٤‎-‏‎٧٣‎ ١٩<br />

خلیلی‎٬‎ مهیار /١٨٥ ٧<br />

خواجه برج سفیدی‎٬‎ فریبرز /١٧٦-١٧٧ ٣<br />

/٧١-٨٣ ٥<br />

بلوآ‎٬‎ فرانسوآ دو /١٧-٣٣ ٨<br />

پاکزاد‎٬‎ فضلاهلل ‏(مترجم)‏ /١٨٩ ٢<br />

پرشاد‎٬‎ منوچهر /٣٢-٤٠ ٦<br />

پروشانی‎٬‎ ایرج /١٧٠-١٧٤ ١١<br />

پرویزی‎٬‎ نسرین -١٥٢/ ١٣ ‎١٥٧‎؛ -١٨٢/ ١٥ ٬١٨٣<br />

پناهی‎٬‎ ثریا -١٨٥ ٬١٨٧ -١٨٨ ‎١٨٩‎؛ -١٨١/ ١٦ ٬١٨٢ -١٩٥ ‎١٩٩‎؛<br />

-١٧١/ ١٧ ٬١٨٤ -١٩٦ ٬١٩٧ ‎٢٠٢-٢٠٠‎؛<br />

-٢٢٨/ ١٨ ٬٢٣٢ -٢١٤ ‎٬٢١٨‎ -٢١٩ ‎٢٢١‎؛<br />

-١٥٠/ ١٩ ‎٬١٥٨‎ -١٩٩ ‎٢١١‎؛ -٢٢١/ ٢٠ ٬٢٢٢<br />

٢٢٧-٢٢٦<br />

‏/‏‎٦٥-٥٢‎؛ ١١ /٣٥-٤٢ ١٧<br />

پورجوادی‎٬‎ نصراهلل /١٣٦-١٤٣ ٦<br />

پورکیا‎٬‎ سعید -٨١/ ٧ ‎١١٤‎؛ ٦١-٣٩/ ١٠<br />

پورنامداریان‎٬‎ تقی /٦٥-٨٠ ٧<br />

پیرنیا‎٬‎ علی /٨٩-١٠٠ ١٢<br />

تفسیری‎٬‎ ملیحه ‏/‏‎٤٧-٣٨‎؛ ١ ‏/‏‎١٢-٤‎؛ ٢ ‎4-12/٣‎؛<br />

تفضلی‎٬‎ احمد ‎4-11/٤‎؛ ‎6-9/٥‎؛ /١٧٩- ٦ ‎١٨٥‎؛ ‏/‏‎٣٣-١٧‎؛ ٨<br />

-١٤٨/ ٩ ‎١٥٥‎؛ ١٠٠-٨٩/ ١٢<br />

/١٤٦-١٤٩ ٧<br />

جعفری‎٬‎ یونس -١٧٦/ ١٢ ‎١٨٣‎؛ ٣٥-٢٥/ ٥<br />

جهانداری‎٬‎ کیکاوس /١٣٥-١٤٥ ١٤<br />

چِ‏ رِ‏ تی‎٬‎ کارلو حاتمی‎٬‎ حسن<br />

٬١٠-٧/ ١ ‎٣٨-١٣‎؛ ٣٧-١٤/ ٢٠<br />

حبیبی‎٬‎ حسن ‏/‏‎٢١٠-٢٠٦‎؛ ١٨ /٢٣٣-٢٣٧ ٢٠<br />

حجازی‎٬‎ ناهید ‏/‏‎٨٤‎-‏‎٨٦‎ ١٨<br />

حداد عادل‎٬‎ غلامعلی /٢- ٨ ‎٥‎؛ ‏/‏‎٨-٢‎؛ ١١ /٢-٬٧ ١٥<br />

-١٥٩ ‎١٧١‎؛ -٢/ ١٨ ‎٧‎؛ ‏/‏‎٥‎-‏‎٢٦‎؛ ١٩ ١٩٦-١٩٥/ ٢٠<br />

حدیدی‎٬‎ جواد /١٣٠-١٤٥ ٧<br />

‏/‏‎٦٠-٥٤‎؛ ٧ ‏/‏‎١٠٢-٨٣‎؛ ٨<br />

-١٠٠/٩ ‎١١٢‎؛ -١٣٥/ ١٦ ‎١٣٩‎؛ ١٧٠-١٦٢/ ١٧<br />

-١٩٠/ ١٨ ‎٢٠٥‎<br />

حسندوست‎٬‎ محمّ‏ د<br />

حسینزاده‎٬‎ هدیٰ‏<br />

/١٥٩-١٦٢ ١٩<br />

حفیظی‎٬‎ مینا /٩٣-١٠٠ ١٦<br />

حقشناس‎٬‎ علیمحمد /٢٩-٣١ ١٥<br />

خاتونآبادی‎٬‎ افسانه خامنهای‎٬‎ سیدعلی ‏(آیةاهلل‎٬‎ رهبرِ‏ معظّم انقلاب)‏ /٢-٦ ١<br />

/١٩١ ٢<br />

خدابندهی شهرکی /١٣٨- ٣ ‎١٤٥‎؛ /١٢٨- ٥ ‎١٣٢‎؛<br />

خطیبی‎٬‎ ابوالفضل ‏/‏‎١٢-٥‎؛ ٥ خوانساری‎٬‎ محمد<br />

خوانساری‎٬‎ محمّ‏ د ‏/‏‎٥٨‎-‏‎٦٢‎ ١٧<br />

/٤٧-٥١ ١<br />

دانشپژوه‎٬‎ محمدتقی /١٩٧- ٢٠ ‎٢٠٩‎؛ /٣٤-٥٤ ٨<br />

داوری اردکانی‎٬‎ نگار /١٧٢-١٨١ ١٤<br />

داوری‎٬‎ نگار دبیرسیاقی‎٬‎ سید محمّ‏ د /١٢٦- ٧ ‎١٢٩‎؛ /٨٨- ١٥ ‎٩٥‎<br />

دریایی‎٬‎ تورج /٢٨-٣٢ ١٦<br />

دسترنجی‎٬‎ حکیمه -١١٤/ ٢ ٬١٢١ -١٧٣ ‎١٧٤‎؛<br />

-١٨٦ ‎١٨٨‎؛ -٧٨/ ٣ ‎٨٥‎‎٬‎ -١٥٧ ٬١٥٩ -١٥٩ ‎١٦١‎؛<br />

-١٩٠/ ٤ ‎١٩٢‎؛ -١٣٣/ ٥ ‎١٣٥‎؛ -١٣٦ ‎١٣٩‎؛ -١٦٤ ‎١٦٥‎؛<br />

-١٣١/ ١١ ‎١٤٧‎؛ -١٧٤ ٬١٧٤/ ١٣ ‎٬١٧٥‎ ٬١٧٧ ٬١٧٦<br />

-١٧٨ ‎١٧٩‎؛ -١٨٧/ ١٤ ‎٬١٨٨‎ -١٨٨ ٬١٨٩ ٬١٩٠ ٬١٨٩<br />

-١٩١ ٬١٩٢ -١٩٢ ‎١٩٣‎؛ -١٣٢/ ١٥ ‎١٣٤‎؛<br />

-١٠٣/ ١٦ ‎٬١٠٨‎ ٬١٧٠-١٦٩ -١٨٨ ‎١٨٩‎؛<br />

٢١٤-٢١٣/ ٢٠<br />

دوالو‎٬‎ کوهیار /١٠٣-١٠٤ ١٢<br />

-١٥٧/ ١١ ‎١٦٩‎؛ ‏/‏‎٦٣-٥٣‎؛ ١٢<br />

-١١٧/ ١٣ ٬١٢١ -١٧٣ ‎١٧٤‎؛ -١٩٠/ ١٤ ‎١٩١‎؛<br />

‏/‏‎٣٦-٣٢‎؛ ١٥ -١٦٧/ ١٦ ٬١٦٩ -١٧٠ ٬١٧٤ ‎١٨٠-١٧٨‎؛<br />

-١٤٠/ ١٧ ٬١٤٧ ‎١٨٥‎؛ -٢١١/ ١٨ ‎٢١٢‎؛ ‏/‏‎٨٤‎-‏‎٬٩٦‎ ١٩<br />

٬٢٢٢ -٢٢١ ٬٢٢٠-٢١٦ ٬٢١٤ -٢١٣ ٬١٧١ -١٦٦<br />

-٢٢٣ ٬٢٢٤ -٢٢٥ ‎٢٢٦‎؛ -١٤١/ ٢٠ ٬١٤٦ -٢١٨ ٬٢٢١<br />

٢٢٤- ‎٢٢٥‎<br />

ذاکر الحسینی‎٬‎ محسن<br />

ذاکری‎٬‎ مصطفی ‏(مترجم)‏<br />

‎٤٩-٣٠/٢‎؛ ‏/‏‎٦٦-٥٦‎؛ ٤<br />

-١٥٢/ ٥ ‎١٥٩‎؛ -١٦٨/ ٦ ‎١٧٢‎؛ -١٧٣/ ٦ ‎١٧٨‎؛<br />

١٧٦-١٧٤/ ٨<br />

ذکاوتی قراگزلو‎٬‎ علیرضا ‏/‏‎٨٧‎-‏ ١٨ ‎٩٥‎؛ /٥٤-٧٨ ٣


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نمایه ٢١٣<br />

نمایه دورههای اول تا پنجم<br />

-١٤٩/ ١٨ ‎١٥١‎؛ -١٩٧/ ٢٠ ‎٢٠٩‎<br />

سرکاراتی‎٬‎ بهمن ‏/‏‎٣٨-٥‎؛ ١٠ /٢١-٧٢ ١٣<br />

سرکاراتی‎٬‎ بهمن ‏(مترجم)‏ ‏/‏‎٧٣-٥١‎؛ ١ /٢٦-٣٣ ٣<br />

سرلک‎٬‎ رضا ٧٠/١٦-٧٤<br />

ذوالفقاری‎٬‎ سیما /١٢٠-١٣٠ ٢٠<br />

رادفر‎٬‎ ابوالقاسم /٩٧- ٢٠ ‎١٠٨‎<br />

رجبزاده‎٬‎ هاشم ‏/‏‎٣٠-١٢‎؛ ٢ /١٦١- ٣ ‎١٧٣‎؛<br />

‏/‏‎٢٤-١٣‎؛ ٥ ‏/‏‎٨١-٧٢‎؛ ٦ -١٦٥/ ٨ ‎١٧٣‎؛ -١٥٦/ ٩ ‎١٦١‎؛<br />

-١٦٢/ ٩ ‎١٧١‎؛ ‏/‏‎٢٠٢-١٩٧‎؛ ١٣ -٢٠٦/ ١٧ ‎٢١٣‎؛<br />

-٢٢٣/ ١٨ ‎٢٢٧‎؛ ٥٣-٢٧/ ١٩<br />

رحیملو‎٬‎ یوسف /١٨٦ ٦<br />

رسولی‎٬‎ آرزو /٦٢-٦٩ ١٤<br />

‏/‏‎٧٦-٦٨‎؛ ١٨ -٦٥/ ٢٠ ‎٧٥‎؛<br />

‏/‏‎٨٣-٧١‎؛ ٥ ‎١٠٣-٨٤‎؛ ‏/‏‎٧١-٦٨‎؛ ٦ ‏/‏‎٦٤-٦١‎؛ ٧<br />

-١٠٣/ ٨ ‎١١٦‎؛ -٥١/ ٩ ‎٥٤‎؛ ‏/‏‎٩٩-٨٩‎؛ ٩ ‎٦١-٥٠/١٤‎؛<br />

١٥٨-١٤٥/ ١٥<br />

رضایی‎٬‎ زهرا -١٧٤/ ١٦ ٬١٧٨ ‎١٨٠‎؛ -٢١٨/ ١٨ ‎٬٢١٩‎<br />

-٢٢١ ‎٢٢٢‎؛ -٢١٢/ ١٩ ‎٢١٣‎؛<br />

رواقی‎٬‎ علی /٧٩-٩٥ ١<br />

روحبخشان.‏ ع /١٥٤- ١ ‎١٥٩‎؛ /١٧٥- ٢ ‎١٨٢‎؛<br />

-١٤٥/ ٣ ٬١٤٨ -١٥٢ ‎١٥٧‎؛ -١٦٦/ ٤ ‎١٦٨‎؛<br />

-١٧٦/ ٧ ‎١٨١‎؛ -١٦١/ ٨ ‎١٦٤‎؛ -١٨٢/ ١٠ ‎١٨٨‎؛<br />

-١٨٤/ ١١ ‎١٩٣‎؛ -١٦٧/ ١٢ ‎١٦٨‎؛ -١٤٣/ ١٣ ٬١٤٤<br />

-١٤٥ ‎١٤٧‎؛ -١٣٣/ ١٤ ٬١٣٤ -١٣٥ ‎١٣٩‎؛<br />

١٧٩-١٧٨ ٬١٧٨ -١٧٧ ٬١٤٣ -١٤٢ ٬١٤٢ -١٤٠/ ١٥<br />

-١٦٣/ ١٨ ٬١٦٤ -١٨٨ ‎١٨٩‎؛<br />

-١٧٢/ ١٩ ‎١٧٤‎؛ ٬١٣-٢/ ٢٠ ٢١٨ ٬٢١٠<br />

-١٢٦/ ٢ ‎١٣٢‎؛ ‏/‏‎٦٥-٥٣‎؛ ٥ ‏/‏‎٤٠-١٢‎؛ ٩<br />

-٩٨/ ١١ ‎١١٢‎؛ ‏/‏‎٩٤-٨٤‎؛ ١٣ -٤٢/ ١٦ ‎٥١‎‎٬‎<br />

١٦١- ‎١٦٦‎؛ ‎٣٤-٣٠/١٧‎؛ ‏/‏‎٤٠-٢١‎؛ ١٨ ٧٦/٢٠-٨٤<br />

زندیمقدم‎٬‎ زهرا /١٤٨-١٧١ ١٤<br />

زوندرمان‎٬‎ ورنر /١٧٥-١٨٦ ١٩<br />

زیپولی‎٬‎ ریکاردو ٣٠/٢-٤٩<br />

زینالدین‎٬‎ کمال /١٧٧-١٧٨ ٨<br />

ژینیو‎٬‎ فیلیپ /١٣٥-١٣٩ ١٤<br />

سامعی‎٬‎ حسین ٬٢١-٦/ ٤ ‎١٧٠-١٦٩‎؛ ١٨٣-١٧٥/ ١١<br />

ساوینا‎٬‎ و.‏ ایی.‏ /١٦٥-١٨٢ ١٨<br />

سبحانی‎٬‎ توفیق.‏ ه /١٣٢-١٤٣ ٢<br />

سپنتا‎٬‎ ساسان ‏/‏‎١٠٤-٨٢‎؛ ٦ /٦٩-٨٣ ١٠<br />

سجادی‎٬‎ سید صادق ‏/‏‎١٥٠-١٤٨‎؛ ٣ /١٧٢- ٩ ‎١٧٤‎؛<br />

٬٢٠-٢/ ١٣ -١٤٠ ‎١٤٢‎؛ ٬٤٩-٤٢/ ١٤ -١١٨ ‎١٢١‎؛<br />

رضائی باغبیدی‎٬‎ حسن<br />

روحبخشان‎٬‎ عبدالمحمد<br />

زرشناس‎٬‎ زهره<br />

سلامی‎٬‎ عبدالنبی ١٠٠/١٩-١٢١<br />

سمیعی ‏(گیلانی)‏ احمد /١١-٬١٢ ١ ٩٥-٬١٠٥<br />

-١٣٦ ‎١٤٤‎؛ ٬٣-٢/ ٢ -٩٦ ‎١١٤‎؛ ٬٦-٢/ ٣<br />

-٩٨ ‎١٣٨‎؛‎٤‎ ٬١٠٣-٦٧/ -١١٠ ٬١٢٥ -١٥٧ ‎١٦٥‎؛<br />

‏/‏‎٤-٢‎؛ ٥ ‏/‏‎٤-٢‎؛ ٦ -١٦٢ ‎١٦٧‎؛ ‏/‏‎٤-٢‎؛ ٧ -١١٧/ ٨ ‎١٣٩‎؛<br />

‏/‏‎١١-٢‎؛ ٩ ‏/‏‎٤-٢‎؛ ١٠ -١٣١/ ١١ ‎١٤٧‎؛ -٤٠/١٢ ‎٥٢‎؛<br />

‏/‏‎٢٧-٦‎؛ ١٦ ٤-٢/ ١٩<br />

سوری‎٬‎ علی /٢١٢-٢١٣ ٢٠<br />

-١٠٥/ ١ ‎١٢٦‎؛ ‏/‏‎٩٦-٧٨‎؛ ٢<br />

٥٠-٣٩/ ٤ ٬٧٨-٦٣/ ٣<br />

‏/‏‎٨٥‎-‏‎٩٦‎ ٢٠<br />

سیدحسینی‎٬‎ رضا ‏(مترجم)‏<br />

شقاقی‎٬‎ ویدا<br />

شکری فومشی‎٬‎ محمد /١٩٢-١٩٤ ٢٠<br />

شکری‎٬‎ گیتی /٥٩-٦٩ ١٦<br />

شکوری‎٬‎ محمدجان<br />

‏/‏‎٩٧-٧٥‎؛ ١١ ‏/‏‎٨٣-٧٣‎؛ ١٣<br />

٩٢-٨٨/ ١٦<br />

‏/‏‎١٦٦‎؛ ٥ -١٣٣/ ١٧ ‎١٣٩‎؛<br />

-٢١٤/ ١٩ ‎٬٢١٥‎ -٢٢٠ ٬٢٢١ -٢٢٢ ٬٢٢٣ -٢٢٤ ‎٢٢٥‎؛<br />

-١٠٩/ ٢٠ ‎٬١١٩‎ ٬١٤٠-١٣١ -٢١٠ ٬٢١٢ ٢١٧-٢١٦<br />

صادقی‎٬‎ علیاشرف /١٦٢- ٥ ‎١٦٣‎؛ /١٤٨- ٦ ‎١٦١‎؛<br />

-٢/ ١٦ ‎٥‎؛ -١٣/ ١٧ ‎٢٩‎؛ -٢٣١/ ١٩ ‎٢٣٣‎؛<br />

٦٤-٣٨/ ٢٠<br />

صدری‎٬‎ مهدی /٦٦-٧٤ ١١<br />

صدیق بهزادی‎٬‎ ماندانا /١٢٦- ٤ ‎١٣١‎؛ ٧٠/٨-٨٢<br />

صفارزاده‎٬‎ طاهره /١٦٣-١٦٤ ١<br />

صفار مقدم‎٬‎ احمد /١٥٨- ٢ ‎١٧٢‎؛ /١٣٢- ٤ ‎١٤٢‎؛<br />

١١٢-٨٤/ ١٠<br />

‏/‏‎٥٠‎-‏‎٦٧‎ ١٨<br />

شمس‎٬‎ محمدجواد<br />

صفوی‎٬‎ کورش<br />

/٢-١٢ ١٧<br />

طاووسی‎٬‎ محمود /١٢٣-١٢٧ ٦<br />

طاهریان‎٬‎ احمد /٦٢-٦٨ ١٠<br />

عابدی‎٬‎ سیدامیرحسین /١٨٩ ٢<br />

عابدی‎٬‎ کامیار /١٤٠-١٥١ ٥<br />

عبدالرحمان‎٬‎ وحید حَ‏ مَ‏ د -١٧٢/ ١٥ ٬١٧٣ -١٧٤ ٬١٧٥<br />

عزیزی مقدم‎٬‎ شیرین


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٢١٤ نمایه<br />

نمایه دورههای اول تا پنجم<br />

١٧٧ ٬١٧٦ -١٧٥<br />

عسکری‎٬‎ لیلا ‏/‏‎١٤٠-١٣٦‎؛ ١٥ /٦٤-٧٢ ١٢<br />

عسکری‎٬‎ لیلا ‏(مترجم)‏ /١٧-٣٣ ٨<br />

علمداری‎٬‎ هوشنگ /١٨٤-١٨٥ ٧<br />

عمرانی‎٬‎ غلامرضا /١٣٢- ١٨ ‎١٣٨‎<br />

فاتحینژاد‎٬‎ عنایتاهلل /١٦٢-١٦٥ ٧<br />

فر اهانی‎٬‎ مسعود /٢٠٣ ١٧<br />

فرزام‎٬‎ حمید /١٤٣- ٢ ‎١٥٥‎؛ ٧٠/١٤-٨٢<br />

فرهنگان‎٬‎ انتشارات /١٨٥-١٨٧ ٧<br />

فضلاهلل بن روزبهان خنجی اصفهانی /١٥٧-١٥٨ ٥<br />

فیروزان‎٬‎ مهدی /١٧٥-١٨٢ ١٠<br />

قریب‎٬‎ بدر الزمان<br />

‎٢٦-٢١‎؛ ١٦٦-١٦١/ ١٦<br />

/١٨٩-١٩١ ٢<br />

کابلی‎٬‎ ایرج /٤٩-٦٨ ٢<br />

کافی‎٬‎ علی -١٤٦/ ١٢ ‎١٦٦‎؛ ١٢٧-١٠٩/ ١٦<br />

کاوسینژاد‎٬‎ سهیلا کتابی‎٬‎ احمد<br />

/١٧٧- ٣ ‎١٧٩‎؛ /١٢٤-١٣٠ ٩<br />

کر امتی‎٬‎ یونس /٤٣-٥٧ ١٧<br />

کشاورز‎٬‎ فاطمه /١١٣-١٣٠ ١١<br />

کوشک جلالی‎٬‎ عباس /١٤٨-١٥٦ ١١<br />

کیهانی‎٬‎ جعفرشجاع /٢٦-٣٣ ٣<br />

گرشویچ‎٬‎ الیا /٨١-٨٨ ١٢<br />

گیوناشویلی‎٬‎ هلن /٦٢-٦٩ ١٤<br />

لوکوک‎٬‎ پییر لونگینوس<br />

‏/‏‎١٦-٦‎؛ ٨ ‏/‏‎٣٩-١١‎؛ ١٢ ٬٦-٢/ ١٤<br />

-٦٣/ ١٧ ‎٨٥‎<br />

-١٠٥/ ١ ‎١٢٢‎؛ ‏/‏‎٩٦-٧٨‎؛ ٢ ‏/‏‎٧٨-٦٣‎؛ ٣<br />

٥٠-٣٩/ ٤<br />

مالچانوا‎٬‎ ای.ک.‏ /١٨٣-١٨٧ ١٨<br />

‏/‏‎٧٤-٦٨‎؛ ٢ ‏/‏‎٧٠-٦٦‎؛ ٥ ‏/‏‎٧٩-٦٥‎؛ ٩<br />

-١٤٤/ ١٠ ‎١٥٤‎؛ ٥٨-٥٢/ ١٦<br />

متحدین‎٬‎ ژاله /٧٣-٨٠ ١٢<br />

متینی‎٬‎ جلال /١٩٠-١٩٣ ١٥<br />

مجتبائی‎٬‎ فتحاهلل -١٢٢/ ١٩ ‎١٢٥‎؛ ٢٢-٥/ ٦<br />

محروف.‏ م.م.م.‏ /١٥٠-١٥٩ ٧<br />

‏/‏‎٧٩-٧٣‎؛ ١ -١٨٢/ ١٣ ‎١٩٢‎؛ ‏/‏‎٢٨-٨‎؛ ١٥<br />

١٩٢-١٨٩/ ١٦<br />

مدرسی‎٬‎ فاطمه /١١٣- ٩ ‎١٢٣‎؛ ٩٢/١٤-١٠٠<br />

مایل هروی‎٬‎ نجیب<br />

محقق‎٬‎ مهدی<br />

مشتاق مهر‎٬‎ رحمان /٣٣-٤١ ١٦<br />

مصطفوی سبزواری‎٬‎ رضا /١٩٣-١٩٦ ١٣<br />

مصطفوی گرو‎٬‎ حسین<br />

‏/‏‎١٦٠-١٤٠‎؛ ١٦<br />

-١٤٨/ ١٧ ‎١٥٧‎؛ ١٨٢-١٦٥/ ١٨<br />

مظفریان‎٬‎ منوچهر -١١٤/ ٢ ‎١٢١‎؛ ‏/‏‎٨٥-٧٨‎؛ ٣ ٥٥-٥١/ ٤<br />

معدنکن‎٬‎ معصومه ‏/‏‎٨٥-٧٨‎؛ ٣ /٥٥-٦٤ ٩<br />

مقدسی‎٬‎ مهناز<br />

/١٨٢- ١٦ ‎١٨٨‎؛ مقدسی‎٬‎ مهناز<br />

-١٨٦/ ١٧ ٬١٩١ -١٩٣ ٬١٩٦ -١٩٨ ‎١٩٩‎؛<br />

٢١٣-٢١٢/ ١٨<br />

/١٤٣-١٥٦ ٤<br />

مکنزی جانستن‎٬‎ هنری ب.‏ /١٤٧-١٩١ ٢٠<br />

ملکزاده‎٬‎ مهرداد ٬١٠٢-١٠١/ ١٢ ١٧١<br />

منزوی‎٬‎ پروین ١٣١- ٩/ ‎١٣٧‎؛ ١١٨- ١٠/ ‎١٤٣‎؛<br />

موسوی‎٬‎ مصطفی ١١٢-٩٦/ ١٨<br />

‏/‏‎٨٣-٧٧‎؛ ١٨ /٧٤-٨٣ ١٩<br />

مولائی‎٬‎ چنگیز /١٥-٥٣ ٧<br />

مهدوی دامغانی‎٬‎ احمد /١١٣-١١٧ ١٠<br />

مهرابی‎٬‎ ادیک -٢١٤/ ٢٠ ٬٢١٦ ٢٢٤ ٬٢٢٢<br />

میرزایی‎٬‎ پدرام /١٧٥-١٨٢ ١٠<br />

مینورسکی‎٬‎ ولادیمیر /١٨٩-١٩٠ ١٠<br />

ناطق شریف‎٬‎ مریم ‏/‏‎١٠٥-٩٥‎؛ ١ -٩٦/ ٢ ٬١١٤ ٬٢٠-٧/ ٣<br />

نجفی‎٬‎ ابوالحسن -٩٨ ‎١٣٨‎؛ ‏/‏‎١٠٣-٦٧‎؛ ٤ -٤١/ ١٨ ‎٤٩‎<br />

/١٢٨-١٣٤ ١٦<br />

نعمتزاده‎٬‎ شهین ‏/‏‎٣٨-٢٧‎؛ ٤ /٣٦-٥٢ ٥<br />

نوّ‏ ابی‎٬‎ ماهیار /١٣٨- ٩ ‎١٤٧‎؛ /١٦٣- ١٠ ‎١٧٤‎؛<br />

نوروزی‎٬‎ سپیده -١٨٤/ ١٢ ‎١٩١‎؛ -١٩٢ ‎١٩٦‎؛ -١٥٨/ ١٣ ٬١٦٨<br />

‎١٨٠-١٧٩‎؛ -١٩٣/ ١٤ ٬١٩٤ -١٩٤ ٬١٩٥ -١٩٦ ٬١٩٧<br />

١٩٨<br />

٨٠/٩-٨٨<br />

نیستانی‎٬‎ جواد /١٢٦-١٣٦ ١<br />

وامقی‎٬‎ ایرج /٥٥-٦٩ ٨<br />

وحیدیان کامیار‎٬‎ تقی /١٠٤-١٢٧ ٥<br />

وزین‎٬‎ م.‏ /٢٥-٣٥ ٥<br />

هنینگ‎٬‎ و.ب -١٦٠/ ١ ٬١٦٢ -١٦٥ ‎١٧٣‎؛ ١٣٥-١٢٨/ ٦<br />

یغمایی‎٬‎ پیرایه /٨٣-٩١ ١٤<br />

یمین‎٬‎ محمدحسین /١٤٠-١٦٠ ١٦<br />

یوآنسیان‎٬‎ یو.‏ آ.‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نمایه ٢١٥<br />

نمایه دورههای اول تا پنجم<br />

‏/‏‎١٨١‎؛ ١٣ /١٩٥ ١٤ ‏(تازههای نشر)‏<br />

٢. عناوین<br />

آپاگا<br />

آثار ادبی پارسی در روم شرقی تا قرن هفتم /١٩٨ ١٧<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

آزمونی برای تنظیم ر ایانهای دادههای روابط زبانهای<br />

ایرانی و گرجی<br />

آن روی سکه<br />

آنه ماری شیمل در فرهنگستانِ‏ زبان و ادبِ‏ فارسی<br />

٨٨-٨١/ ١٢ ‏(مقاله)‏<br />

١١-٢/ ٩ ‏(سرمقاله)‏<br />

١٧٤-١٧٣/ ٢ ‏(فرهنگستان)‏<br />

/١٧٤ ١٣ ‏(تازههای نشر)‏<br />

/١٧٠-١٧٢ ١٦ ‏(تازههای نشر)‏<br />

/١٧٢-١٧٤ ١٦ ‏(تازههای نشر)‏<br />

/١٧٧ ١٣ ‏(تازههای نشر)‏<br />

١٩٢-١٨٢/ ١٣ ‏(اخبار)‏<br />

آواز باد و باران<br />

آینه پژوهش<br />

آینه میراث<br />

آینههای ناگهان<br />

ابوحنیفه و ادب فارسی<br />

اثری تازه دربارهی شاه نعمتاهلل ولی /١٠٤-١٠٩ ٤ ‏(نقد<br />

و بررسی)‏<br />

اثری نویافته از حکیم زجّ‏ اجی<br />

استادانِ‏ زبان و ادبِ‏ فارسی در تهران<br />

٨٠-٦٥/ ٧ ‏(مقاله)‏<br />

اجتماع<br />

ِ<br />

١٧٥-١٧٤/ ٣ ‏(اخبار)‏<br />

اخنوخ نامه مانوی /٢٥-٣٥ ٥ ‏(مقاله)‏<br />

ادبالملوک:‏ رسالهای در عرفان از قرن چهارم<br />

/١٦٨-١٧٢ ٦ ‏(تحقیقات ایر انشناسی)‏<br />

ادب و زبان<br />

ادبیات معاصر<br />

ارجنامه افشار<br />

ارزش ادبی کیمیای سعادت<br />

ارزش ادبی مکتوبات مولانا<br />

/١٩١-١٩٢ ١٤ ‏(تازههای نشر)‏<br />

/١٨٠ ١٣ ‏(تازههای نشر)‏<br />

/١٧٠-١٧١ ١٣ ‏(تازههای نشر)‏<br />

٧٠/١٤-٨٢ ‏(مقاله)‏<br />

‏/‏‎٥‎-‏‎٢٦‎ ١٩ ‏(مقاله)‏<br />

از تاریخ واژهها<br />

ایر انشناسی)‏<br />

از سعدی تا آراگون /١٤٥-١٤٨ ٣<br />

از کلمات و کلام محمود پسیخانی در کتاب میزان<br />

‏/‏‎٨٧‎-‏ ١٨ ‎٩٥‎ ‏(مقاله)‏<br />

اسباب و صور ابهام در غزلهای مولوی /٨١-١١٤ ٧<br />

‏(مقاله)‏<br />

استاد احمد تفضّ‏ لی‎٬‎ اُ‏ سوه اخلاق علمی /٢-٤ ٧<br />

‏(سرمقاله)‏<br />

استاد دکتر جواد حدیدی /٢-١٣ ٢٠ ‏(سرمقاله)‏<br />

استاد ماهیار نوابی‎٬‎ زندگینامه و آثار /٢-١٢ ١٧<br />

‏(سرمقاله)‏<br />

استاد مایر درگذشت<br />

استدراک /١٨٢ ٧ ‏(تحقیقات ایر انشناسی)‏<br />

‏«استدر اک»‏ /١٥٠-١٥١ ٣ ‏(نقد و بررسیِ‏ ادبیاتِ‏ پهلوی<br />

و دستورِ‏ آن)‏<br />

استدلال در واژهگزینی /١٢٨-١٣٤ ١٦ ‏(فرهنگستان)‏<br />

اسلام عرفانی:‏ درآمدی بر تصوّ‏ ف<br />

نشر)‏<br />

اسناد ‏(جمالزاده)‏<br />

اسناد ترکی-سغدی قرنهای ٣ و ‎٤‎ه/‎٩‎ و ‎١٠‎م<br />

توئنهوتانگ ١٨٣-١٨٢/ ١٠<br />

‏(تحقیقاتایر انشناسی)‏<br />

اسناد سکایی ١٢ ‏/‎١٧٠-١٦٨‎ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

اسناد و نامههای امیرکبیر<br />

بررسی)‏<br />

اسنادی از مشاهیر ادب معاصر<br />

‏(نقدوبررسی)‏<br />

اسیر شهرستانی و سبک شعر او /١٤٨-١٥٦ ١١<br />

‏(مقاله)‏<br />

اشتقاق چند واژه گیلکی<br />

اشعارِ‏ شمسِ‏ مغربی در مجموعهای نویافته<br />

١٢١-١١٤/ ٢ ‏(مقاله)‏<br />

اصطلاحات پزشکی در جهان عرب /١٩٧- ٢٠ ‎٢٠٩‎<br />

‏(فرهنگستان)‏<br />

اصطلاحات خویشاوندی در زبان فارسی‎٬‎ ابهام در معنا<br />

و کاربرد واژهها<br />

اصطلاحات صوفیه در ‏«فرهنگ معین»‏ /٥٢-٦٥ ١١<br />

‏(مقاله)‏<br />

اصطلاحات کشاورزی منطقه کاشان /٦٦-٧٤ ١١<br />

‏(مقاله)‏<br />

اصطلاحی فلسفی در ادبیات سغدی بودایی<br />

١٩٦-١٩٤/ ١١ ‏(اخبار)‏<br />

٢١٠/ ٢٠ ‏(تازههای<br />

٥١-٣٧/ ١١ ‏(مقاله)‏<br />

/١٤٩-١٥١ ١٨ ‏(نقد و<br />

١٢ ‏/‎١٠٩-١٠٨‎<br />

١٧٠-١٦٢/ ١٧ ‏(فرهنگستان)‏<br />

١٣٠-١١٣/ ١١ ‏(مقاله)‏<br />

١٥٢/ ١ ‏(فرهنگستان)‏<br />

٩٤-٨٤/ ١٣ ‏(مقاله)‏<br />

اصول و ضوابطِ‏ واژه گزینی<br />

اصول و ضوابط واژهگزینی-‏ واژههای مصوّ‏ ب<br />

فرهنگستان زبان و ادب فارسی ‏(واژههای عمومی ١)<br />

١٦١-١٥٨/ ١٧ ‏(تحقیقات


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٢١٦ نمایه<br />

نمایه دورههای اول تا پنجم<br />

/١٨٥-١٨٦ ١٧ ‏(تازههای نشر)‏<br />

١٧٤-١٦٣/ ١٠ ‏(فرهنگستان)‏<br />

اعطای درجه علمی-‏ پژوهشی به نامه فرهنگستان<br />

١٨١/ ١٥ ‏(اخبار)‏<br />

افتتاح ‏«مرکز اسناد و مطالعات دستور زبان فارسی»‏<br />

٦٣-٥٣/ ١٢ ‏(مقاله)‏<br />

/١١٣-١٣١ ١٨ ‏(نقد و<br />

١٩٩-١٩٨/ ١٤ ‏(اخبار)‏<br />

افزودههای فرهنگ آنندراج<br />

الاخطارات فی المختارات<br />

بررسی)‏<br />

القاب زنان اشرافی در نوشتههای سغدی /٧٦-٨٤ ٢٠<br />

‏(مقاله)‏<br />

الگوهای واژهسازی در زبان فارسی /١٧٥-١٨٣ ١١<br />

‏(فرهنگستان)‏<br />

امثال ورنو سفادرانی<br />

انتخابِ‏ اعضای پیوستهی جدید /١٥٧ ٢ ‏(فرهنگستان)‏<br />

انتخاب دو تن از محققان برجسته تاجیک به عضویت<br />

شورای فرهنگستان ‏(فرهنگستان)‏ /١٦٦-١٦٨ ٧<br />

انتخابِ‏ رئیسِ‏ جدیدِ‏ فرهنگستان /١٥٦-١٥٨ ٢<br />

‏(فرهنگستان)‏<br />

اندیشههای جامی در مثنوی هفت اورنگ<br />

٣١-٢٩/ ١٥ ‏(مقاله)‏<br />

/٢٢٢-٢٢٣ ١٩ ‏(تازههای نشر)‏<br />

انساب الاشراف /١٥٢-١٥٧ ٥ ‏(تحقیقات<br />

ایر انشناسی)‏<br />

انوار البلاغه<br />

اولین نمونه از دستآوردهای زبانشناسی ر ایانهای در<br />

زبان فارسی<br />

اهدای دکتری افتخاری به دکتر احمد تفضّ‏ لی<br />

/١٨٥ ١٧ ‏(تازههای نشر)‏<br />

١٢٧-١٢٣/ ٦ ‏(مقاله)‏<br />

١٦١-١٦٠/ ٥ ‏(اخبار)‏<br />

ایران باستان /١٤٨-١٥١ ١٣ ‏(تحقیقات ایر انشناسی)‏<br />

ایران در زمان ساسانیان<br />

ایر انشناسِ‏ برجسته میهمانِ‏ فرهنگستان /١٥١-١٥٢ ٣<br />

‏(فرهنگستان)‏<br />

ایر انشناسی در روسیه<br />

ایر اننامه /١١٧-١١٨ ١٢ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

ایران و تورفان /١٧٦-١٧٧ ١٢<br />

‏(تحقیقاتایر انشناسی)‏<br />

ایران و خاورمیانه از نگاه ژ اپنیها /١٦٥-١٧٣ ٨<br />

‏(تحقیقات ایر انشناسی)‏<br />

ایران و قفقاز<br />

باباطاهرنامه /١١٣ ١٢ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

بازتاب فرهنگ مردسالاری در زبانهای هند و اروپایی<br />

٩٩-٨٩/ ٩ ‏(مقاله)‏<br />

بازشناسی بقایای افسانه گرشاسب در منظومههای<br />

حماسی ایران<br />

بازماندههای ریشه هندواروپایی ª<br />

*ak ª /*ok در زبان<br />

٣٨-٥/ ١٠ ‏(مقاله)‏<br />

فارسی<br />

بازنگری واژههای اهورایی و اهریمنی در اوستا<br />

/٩٦- ١٧ ‎١٢٥‎ ‏(نقد<br />

٧١-٦٨/ ٦ ‏(مقاله)‏<br />

٧٦-٦٨/ ١٨ ‏(مقاله)‏<br />

باز هم درباره فرهنگ فارسی عامیانه<br />

و بررسی)‏<br />

بدیعالزمان همدانی و مقاماتنویسی /١٧٤-١٧٥ ١٣<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

برخی از ویژگیهای زبانی و نمونههایی از اصطلاحات<br />

حقوق اداری و دیوانی در سه قانون مهم مجلس اول<br />

دوره مشروطه /١٤-٣٧ ٢٠ ‏(مقاله)‏<br />

برخی عبارات فارسی میانه در متون کهن فارسی و<br />

عربی<br />

بررسیِ‏ شرحِ‏ آخرین مثنوی درترکیه /١٣٢-١٤٣ ٢ ‏(نقد<br />

و بررسی)‏<br />

بررسی آزمایشگاهی چندگویش مرکزی و...‏ /٨٢-١٠٤ ٦<br />

‏(مقاله)‏<br />

بررسی احوال و اشعار امیر پازواری<br />

بررسی پیوند میان بینش عرفانی و بیان رمزی بر مبنای<br />

آثار مولانا /٢١٧- ١٨ ‎٢١٨‎ ‏(تازههای نشر)‏<br />

بررسی چند واژه دخیل هندی در شعر فارسی<br />

١١٦-١٠٣/ ٨ ‏(مقاله)‏<br />

بررسی زبانشناختیِ‏ تأثیر انگلیسی بر واژهسازیِ‏ عربی<br />

١٥١-١٤٠/ ٥ ‏(فرهنگستان)‏<br />

بررسی کتابهای ایر انشناسی(‏‎١‎‏)‏ /١٩٥-١٩٦ ١٧<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

بررسی گوشههایی از نظام آوائیِ‏ چند گویشِ‏ مرکزیِ‏<br />

ایران<br />

بررسی مراعات النظیر<br />

بررسی واژگان دامداری در گویش دوانی ١٠٠/١٩-١٢١<br />

‏(مقاله)‏<br />

٨٠/٩-٨٨ ‏(مقاله)‏<br />

٣٣-١٧/ ٨ ‏(مقاله)‏<br />

٨٢-٦٩/ ١٠ ‏(مقاله)‏<br />

/٢١٩-٢٢٠ ١٩ ‏(تازههای نشر)‏<br />

/١٧٢ ١٥ ‏(تازههای نشر)‏<br />

/١٩٦ ١٧ ‏(تازههای نشر)‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نمایه ٢١٧<br />

نمایه دورههای اول تا پنجم<br />

برگ بیبرگی /٢١٢-٢١٣ ١٩ ‏(تازههای نشر)‏<br />

برگزاری سومین مجمع آموزش زبان و ادب فارسی<br />

١٩٧-١٩٦/ ١٤ ‏(اخبار)‏<br />

برنامهریزی و پاکسازی زبان در کره جنوبی<br />

١١٢-٨٤/ ١٠ ‏(مقاله)‏<br />

برنج و برنجکاری در زبان مردم گیلان و مازندران و چند<br />

ناحیه دیگر<br />

بزرگداشتِ‏ استاد محمدتقیِ‏ دانشپژوه /١٥٣ ١<br />

‏(فرهنگستان)‏<br />

بزرگداشت شخصیتهای علمی منتخب فرهنگستانها<br />

٢٠٠/١٧-٢٠٢ ‏(اخبار)‏<br />

به سوی تخصصی کردن مجلاّت علمی-‏ پژوهشی<br />

/٦٣- ١٧ ‎٨٥‎ ‏(مقاله)‏<br />

٤-٢/ ١٩ ‏(سرمقاله)‏<br />

به یاد احمد آرام /٢-٨ ١١ ‏(سرمقاله)‏<br />

به یاد استاد تفضّ‏ لی:‏ سابقه لهجهشناسیِ‏ علمی در ایران<br />

/١٧٦-١٨١ ٧ ‏(تحقیقات ایر انشناسی)‏<br />

به یاد استاد عبدالعظیم خان قریب /٢-٦ ١٤<br />

‏(سرمقاله)‏<br />

به یاد هانس روبرت رومر<br />

بیان التنزیل<br />

بی تو به سر نمیشود<br />

پادیاوند /١١٨-١١٩ ١٢ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

پارههای موزونِ‏ گلستانِ‏ سعدی<br />

١٨٣-١٧٨/ ١٢ ‏(اخبار)‏<br />

/٢١٠-٢١٢ ٢٠ ‏(تازههای نشر)‏<br />

٥٨-٥٢/ ١٦ ‏(مقاله)‏<br />

‏/‏‎١٠٥-٩٥‎؛ ١<br />

-٩٦/ ٢ ‎١١٤‎؛ -٩٨/ ٣ ‎١٣٨‎؛ ١٠٣-٦٧/ ٤<br />

پایتخت جدید قز اقستان /١٨٧-١٨٨ ١٢ ‏(اخبار)‏<br />

پرتوهایی از قر آن و حدیث در ادب فارسی /٢١١ ١٨<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

پرتوی از جهانبینیِ‏ خاقانی /٦٣-٧٨ ٣ ‏(مقاله)‏<br />

پرواز در توفان<br />

پژوهشی در اساطیر ایران<br />

/١٩٠-١٩١ ١٤ ‏(تازههای نشر)‏<br />

١١٦-١١٥/ ١٢ ‏(نقدوبررسی)‏<br />

پژوهشی در شاهنامه /١١٠-١١١ ١٢ ‏(نقدوبررسی)‏<br />

پژوهشی عالمانه در ساختار شاهنامه /١٢٨-١٣٢ ٥ ‏(نقد<br />

و بررسی)‏<br />

پژوهشی فارسی از لبنان<br />

بررسی)‏<br />

پسوند صفتسازِ‏ ‏«ناک»‏ در فارسی و...‏ /٣٢-٤٠ ٦<br />

‏(مقاله)‏<br />

پسوندی نامآواساز...‏ /٦٨-٧٤ ٢ ‏(مقاله)‏<br />

پسوندی نامآواساز ‏/‏‎٨٤‎-‏‎٨٦‎ ١٨ ‏(مقاله)‏<br />

پنجمین کنفرانس زبانشناسی<br />

پنجمین همایش شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی<br />

در آمریکای شمالی /٢٣١-٢٣٣ ١٩<br />

پنجه تنتره در ادبیات سنسکریت و ادبیات فارسی<br />

١٠٣-٨٤/ ٥ ‏(مقاله)‏<br />

پند و سخن:‏ مجموعهای از تازهترین پژوهشهای<br />

مربوط به فرهنگ ایران<br />

ایر انشناسی)‏<br />

پیدایش رمان فارسی<br />

ایر انشناسی)‏<br />

پیشنهادی درباره قرائت دو واژه فارسیمیانه در دینکرد<br />

هفتم<br />

پیشوند نفی در زبان فارسی ‏/‏‎٨٥‎-‏‎٩٦‎ ٢٠ ‏(مقاله)‏<br />

پیشینه‎٬‎ جایگاه و برنامههای پژوهشهای تورفانی<br />

/١٧٥-١٨٦ ١٩ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

پیل چرا در خانه تاریک بود<br />

پیمان /١١٨ ١٢ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

پیمان<br />

پیمان ‏(فصلنامه فرهنگی)‏<br />

ایر انشناسی)‏<br />

پیوند زبان فارسی و هند در آیینه زمان /١١٣-١٢٣ ٩<br />

‏(مقاله)‏<br />

تأ‏ ثیر فارسی بر زبان و ادبیات اردو /١٩٨- ١٧ ‎١٩٩‎<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

تأ‏ ثیر هنر و فرهنگ اورارتو بر تمدنهای ماد و<br />

هخامنشی<br />

تاریخ تحلیلی شعر نو<br />

تاریخ چین از جامع التواریخ خواجه رشیدالدین<br />

فضلالله /٩٦-١١٢ ١٨ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

تاریخ عالمآرای امینی<br />

ایر انشناسی)‏<br />

تاریخ کیش زرتشت /١١٦-١١٧ ١٢ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

تاریخ نسخهپردازی و تصحیح انتقادی نسخههای خطّی<br />

/٢١١-٢١٢ ١٨ ‏(تازههای نشر)‏<br />

تاریخ و جغر افیای جامع فارس ‏(نزهة الاخبار)‏<br />

٢٣٢-٢٣١/ ١٨ ‏(اخبار)‏<br />

١٦٤-١٦١/ ٨ ‏(تحقیقات<br />

١٤٧-١٤٥/ ١٣ ‏(تحقیقات<br />

/١٢٢- ١٩ ‎١٢٥‎ ‏(مقاله)‏<br />

٦٠-٥٤/ ٧ ‏(مقاله)‏<br />

/٢١٤-٢١٦ ١٨ ‏(تازههای نشر)‏<br />

١٦٧-١٦٢/ ٦ ‏(تحقیقات<br />

/٢١٩ ١٨ ‏(تازههای نشر)‏<br />

/١٧٢-١٧٣ ١٥ ‏(تازههای نشر)‏<br />

١٥٨-١٥٧/ ٥ ‏(تحقیقات<br />

/١٦٦-١٧١ ١٩ ‏(نقد و


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٢١٨ نمایه<br />

نمایه دورههای اول تا پنجم<br />

/١٧٢-١٧٤ ١٩ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

تازهها و پارههای ایر انشناسی(‏‎٢٤‎‏)‏ /١٩٥ ١٧<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

تحلیل کشف المحجوب و تحقیق در احوال و آثار ابوالحسن<br />

علی بن عثمان هجویری<br />

تحلیل نقد<br />

تجدید نظر در مسئله بنهای افعال فارسی<br />

/١٧٣-١٧٨ ٦ ‏(تحقیقات ایر انشناسی)‏<br />

تحقیقاتِ‏ ایر انشناسی /١٥٤- ١ ‎١٥٩‎؛ /١٧٥- ٢ ‎١٨٢‎؛<br />

-١٥٢/ ٣ ‎١٥٩‎؛ ١٦٨-١٦٦/ ٤<br />

تحقیقات فارسی-‏ کردی /١٧٢ ١٢<br />

‏(تحقیقاتایر انشناسی)‏<br />

تذکار اشعار‎٬‎ تذکره منظوم صدر ضیا<br />

و بررسی)‏<br />

تذکره مر آة الخیال<br />

تر انههای لری<br />

ترجمه کهن وصایای افلاطون و فیثاغورس به فارسی<br />

/١٩٤- ١٧ ‎١٩٥‎ ‏(تازههای نشر)‏<br />

ترکیب و الگوی مرسوم در آغاز و پایانِ‏ نامه /١٢-٣٠ ٢<br />

‏(مقاله)‏<br />

تشخیص از دیدگاه زبانشناسی<br />

تصوف در آینه نقد صوفی<br />

بررسی)‏<br />

تعالیم مغان /١٤٦-١٤٧ ١٤ ‏(تحقیقات ایر انشناسی)‏<br />

تفأل در ترّ‏ سل<br />

تفرّ‏ سی در دفتر دیگرسانیها در غزلهای حافظ<br />

/٢٢٥-٢٢٦ ١٩ ‏(تازههای نشر)‏<br />

تفسیری دیگر از شیخ صنعان ‏(داستان گذر از عقبه<br />

خوشنامی)‏<br />

تقسیمبندی الفاظ در منطق<br />

تکیهی فعل در زبانِ‏ فارسی:‏ بررسیِ‏ مجدد /٦-٢١ ٤<br />

‏(مقاله)‏<br />

ثنویت متحول‎٬‎ تنوع ادیان در ایران دوره ساسانی<br />

/١٨٣-١٨٦ ١٠ ‏(تحقیقات ایر انشناسی)‏<br />

جامی و مشایخ شیعی مذهب<br />

جایزه سعدی<br />

جایگاه گویش هراتی<br />

ایر انشناسی)‏<br />

جرعهای بر خاک به یاد پروفسور موریو اونو<br />

١٧٦-١٧٥/ ١٥ ‏(تازههای<br />

٢٢٧-٢٢٣/ ١٨ ‏(اخبار)‏<br />

جشننامه استاد ذبیحاهلل صفا<br />

نشر)‏<br />

جلوهای از سیاست دینی گئوماتای مغ /٦٢-٦٩ ١٤<br />

‏(مقاله)‏<br />

جنبه نمادی رنگ در متنهای پهلوی /٦٤-٧٣ ١٢<br />

‏(مقاله)‏<br />

جنگی قدیمی به زبان فارسی<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

جهان دانش<br />

چاپ تازهای از دیوان حافظ /١٤٣-١٤٥ ١٢<br />

‏(نقدوبررسی)‏<br />

چراغ و شمعی<br />

چشمانداز شعر امروز<br />

چکیدههای ایر انشناسی<br />

ایر انشناسی)‏<br />

چند بیت تازه از منوچهری و بعضی نکات دیگر<br />

٦٤-٣٨/ ٢٠ ‏(مقاله)‏<br />

چند سند تاریخی در دیوان ارسلان مشهدی<br />

٨٧-٧٨/ ١٥ ‏(مقاله)‏<br />

چند غزل از شمس پُسِ‏ ناصر /٢٧-٣٨ ٤ ‏(مقاله)‏<br />

چند نکته درباره شیوه تصحیح دوبیتیهای باباطاهر<br />

٨٣-٧٤/ ١٩ ‏(مقاله)‏<br />

چند واژهی عالمانه از پهلوی در شاهنامه /٤-١٢ ٢<br />

‏(مقاله)‏<br />

چوگان به سبک ایرانی<br />

چوگان در تاریخ ابن بیبی<br />

چوگان در کوشنامه<br />

چوگان<br />

چهار واژه دخیل سغدی در هدایة المتعلّمین فیالطّب<br />

٦٤-٦١/ ٧ ‏(مقاله)‏<br />

چهره مولانا در آلبوم شخصی مکتوبات او<br />

/١٨٧- ١٩ ‎١٩٨‎ ‏(فرهنگستان)‏<br />

چهرههای اصلی در اسطوره گاهشماری ایران<br />

/١٨٢-١٨٥ ١٤ ‏(تازههای نشر)‏<br />

-٢١٨/ ١٩ ‎٢١٩‎<br />

١٢٢-١١٠/ ٦ ‏(مقاله)‏<br />

/١٥٦-١٦١ ٩ ‏(تحقیقاتایر انشناسی)‏<br />

/١٧٢ ١٢ ‏(تحقیقاتایر انشناسی)‏<br />

١٤٣-١٤٢/ ١٥ ‏(تحقیقات<br />

٣١-٢٣/ ٦ ‏(مقاله)‏<br />

٨٠-٧٣/ ١٢ ‏(مقاله)‏<br />

١٩٣-١٩٠/ ١٥ ‏(نامهها)‏<br />

١٢٩-١٢٦/ ٧ ‏(مقاله)‏<br />

/١٧٤ ١٥ ‏(تازههای نشر)‏<br />

/١٧٤-١٧٥ ١٥ ‏(تازههای نشر)‏<br />

٩٢-٨٨/ ١٦ ‏(نقد<br />

/١٧٥ ١٥ ‏(تازههای نشر)‏<br />

/٢١٢-٢١٣ ٢٠ ‏(تازههای نشر)‏<br />

٩١-٨٣/ ١٤ ‏(مقاله)‏<br />

/١٣١-١٤٠ ٢٠ ‏(نقد و<br />

٨١-٧٢/ ٦ ‏(مقاله)‏<br />

٦١-٣٩/ ١٠ ‏(مقاله)‏<br />

١٢-٥/ ٥ ‏(مقاله)‏<br />

٧٠-٦٦/ ٥ ‏(مقاله)‏<br />

١٩٧/ ١١ ‏(اخبار)‏<br />

١٦٠-١٤٠/ ١٦ ‏(تحقیقات


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نمایه ٢١٩<br />

نمایه دورههای اول تا پنجم<br />

/٩٧- ١٩ ‎٩٩‎ ‏(مقاله)‏<br />

/١٣٦-١٤٣ ٦ ‏(نقد و<br />

چیستان در ادبیات فارسی /١٦٧-١٦٨ ١٦<br />

‏(تازههاینشر)‏<br />

چیستاننامه دزفولی<br />

حاجیبابا و میرزا ابوالحسن خان یک معمّ‏ ا<br />

/١٤٣-١٥٦ ٤ ‏(تحقیقاتِ‏ ایران شناسی)‏<br />

حافظپژوهی<br />

حافظ شیرازی و قاضی نذرالاسلام بنگالی /٢٢٥ ١٩<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

حذف در زبان فارسی<br />

حذف در گروه اسمی زبان فارسی /١٠٩-١٢٧ ١٦<br />

‏(فرهنگستان)‏<br />

حکمت صوفیّه /١٥٨-١٥٩ ٥ ‏(تحقیقات ایر انشناسی)‏<br />

حکیم سبزواری<br />

خاقانی و هند<br />

خاکستر هستی /١٣٢-١٣٤ ١٥ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

خانواده نیکاختر<br />

خدای دین مزدیسنان در یک متن مانوی /٢١-٢٦ ١٤<br />

‏(مقاله)‏<br />

خدمت ادبیات داستانی به زبان<br />

خر اسانپژوهی ‏/‏‎١٨٠-١٧٩‎؛ ١٣ /١٩٣- ١٤ ‎١٩٤‎؛ ١٦/<br />

١٧٥ ‏(تازههای نشر)‏<br />

خرنامه /١٨٧- ١٧ ‎١٨٨‎ ‏(تازههای نشر)‏<br />

خمسه نظامی‎٬‎ شاهکار ادب فارسی قرن ‎٦‎ه/‏‎١٧‎م<br />

/١٨٦-١٨٨ ١٠ ‏(تحقیقات ایر انشناسی)‏<br />

دادستان دینی /١٤٣-١٤٤ ١٥ ‏(تحقیقات ایر انشناسی<br />

داستان ملاقات و مکاتبات بوعلی و بوسعید...‏ /٥-٢٢ ٦<br />

‏(مقاله)‏<br />

دانش<br />

دایرة المعارف هنر<br />

دبیر و دبیری در ایران اسلامی<br />

درآمدی بر تاریخ ادبیات فارسی<br />

نشر)‏<br />

در اقصای عالم بگشتم بسی<br />

در باب بلاغت<br />

دربارهی واژههای فارسیِ‏ طلبة الطلبه<br />

درباره اشتقاق دو لغت فارسی:‏ روزه و گَوْ‏ ز<br />

١٣٩-١٣٥/ ١٦ ‏(فرهنگستان)‏<br />

درباره اشتقاق واژه ‏«ترکه»‏<br />

درباره پارههای موزون گلستان<br />

بررسی)‏<br />

درباره ترجمه دیوان لغات الترک (١ و ٢) ٩ /١٣١- ‎١٣٧‎؛<br />

/١١٨-١٤٣ ١٠ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

درباره چند لغتِ‏ یونانیِ‏ دخیل در زبان فارسی<br />

١٠٢-٨٣/ ٨ ‏(مقاله)‏<br />

درباره چند لغت یونانی دخیل در زبان فارسی (٢)<br />

١٠٠-٨٩/ ١٢ ‏(مقاله)‏<br />

١٠٠/٩-١١٢ ‏(مقاله)‏<br />

درباره چند واژه پهلوی<br />

درباره فرهنگ ریشهشناختیِ‏ زبان فارسی و ضرورت<br />

تدوین آن<br />

درباره ‏«قاعده قلب»‏ و چند نکته عروضی دیگر<br />

/٤١- ١٨ ‎٤٩‎ ‏(مقاله)‏<br />

در جستجوی واژگان فارسی اسبشناسی /١١٥-١٢٥ ٧<br />

‏(مقاله)‏<br />

در دفاع از فردوسی ١٢٠/١٢-١٤٠ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

دریایجان /١١٠-١٢٥ ٤ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

دستور خط فارسی /١١١ ١٢ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

دستور زبان همگانی و شکلگیری دانش زبانی<br />

٧٢-٢١/ ١٣ ‏(مقاله)‏<br />

/٢٢٦-٢٢٧ ٢٠ ‏(تازههای نشر)‏<br />

/٢١٦-٢١٧ ٢٠ ‏(تازههای نشر)‏<br />

٥-٢/ ١٦ ‏(سرمقاله)‏<br />

دقایق الطّریق<br />

دکتر منصور شکی<br />

دلالت چندگانه‎٬‎ ابهام و ایهام در زبان و ادبیات فارسی<br />

٥٤-٣٤/ ٨ ‏(مقاله)‏<br />

دوره آموزشی برای دانشجویان پاکستانی /١٦٥ ٥<br />

‏(اخبار)‏<br />

دوره عربزبانی ادبیات فارسی تاجیکی /١٧١ ١٢<br />

‏(تحقیقاتایر انشناسی)‏<br />

دو سفرنامه از جنوب ایران<br />

بررسی)‏<br />

دو فرهنگ طنزآمیز از اصطلاحات صوفیان /٣٥-٤٢ ١٧<br />

‏(مقاله)‏<br />

دو نسخه خطی دیوان خلاق المعانی /٦٢-٦٨ ١٠<br />

‏(مقاله)‏<br />

دو واژه سغدی در اسناد کوه مغ /١٩٢-١٩٤ ٢٠<br />

‏(تحقیقات ایر انشناسی)‏<br />

/١٤٠-١٤٢ ١٣ ‏(نقد و<br />

/١٨٦-١٨٧ ١٧ ‏(تازههای نشر)‏<br />

/١٧٤-١٧٥ ١٦ ‏(تازههای نشر)‏<br />

١٦٦-١٤٦/ ١٢ ‏(فرهنگستان)‏<br />

/١٦٨ ١٦ ‏(تازههای نشر)‏<br />

/٢٢١-٢٢٢ ١٩ ‏(تازههای نشر)‏<br />

/٢١٣-٢١٤ ٢٠ ‏(تازههای نشر)‏<br />

٤-٢/ ١٠ ‏(سرمقاله)‏<br />

/٢١٤-٢١٦ ٢٠ ‏(تازههای نشر)‏<br />

/١٧٦-١٧٧ ١٥ ‏(تازههای نشر)‏<br />

٢٤-١٣/ ٥ ‏(مقاله)‏<br />

١٦٩/ ١٦ ‏(تازههای<br />

٥٧-٤٣/ ١٧ ‏(مقاله)‏<br />

٥٣-١٥/ ٧ ‏(مقاله)‏<br />

٩٥-٧٩/ ١ ‏(مقاله)‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٢٢٠ نمایه<br />

نمایه دورههای اول تا پنجم<br />

١٥٧-١٤٨/ ١٧ ‏(تحقیقات<br />

دهقان /١٤٨-١٥٥ ٩ ‏(تحقیقات ایر انشناسی)‏<br />

دیباچههای مجموعه متر ادفات /١١٧-١٢١ ١٣<br />

‏(مقاله)‏<br />

دیدارِ‏ سفیرانِ‏ جمهوریِ‏ اسلامی با هیئتِ‏ امنای<br />

فرهنگستانها /١٨٣ ٢ ‏(اخبار)‏<br />

دیدارِ‏ شورای فرهنگستان با جنابِ‏ آقای هاشمیِ‏<br />

رفسنجانی /١٥٥-١٥٦ ٢ ‏(فرهنگستان)‏<br />

راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی<br />

١٦٥-١٦٢/ ٧<br />

رای و برهمن /١٠٩ ١٢ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

ردهشناسی و روششناسی فرهنگهای فارسیِ‏ قرن ١٣<br />

هجری در هند و پاکستان /١٥٢-١٥٧ ١٣<br />

‏(فرهنگستان)‏<br />

رساله در بابِ‏ شکوهِ‏ سخن /١٠٥- ١ ‎١٢٦‎؛ ‏/‏‎٩٦-٧٨‎؛ ٢<br />

‏/‏‎٨٥-٧٨‎؛ ٣ ٥٠-٣٩/ ٤<br />

رمزگشایی کتبه فارسیِ‏ مذکور در نهایة الأرب /٥١-٥٤ ٩<br />

روابط متقابل زبانهای ایرانی و هندی باستان و میانه<br />

/١٨٦-١٨٧ ١٤ ‏(تازههای نشر)‏<br />

‏/‏‎٦٥‎‏- ٢٠ ٧٥<br />

روایت امید اَشَ‏ وَ‏ هیشتان<br />

روایتی دیگر از داستان رستم و اسفندیار<br />

/١٥٥-١٦٢ ١٠ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

anus§ iya h uva ¦ razmâ<br />

ریشهشناسی دو واژه ¦<br />

/١٣٦-١٤٠ ١٥ ‏(تحقیقات ایر انشناسی)‏<br />

زامیاد یشت /١٧٣ ١٢ ‏(تحقیقات ایر انشناسی)‏<br />

زبان بلخی<br />

/١٢٦-١٣٦ ١ ‏(نقد و<br />

٤٠-١٢/ ٩ ‏(مقاله)‏<br />

زبانِ‏ پهلوی‎٬‎ ادبیات و دستورِ‏ آن<br />

بررسی)‏<br />

‏(مقاله)‏<br />

/١٣-٣٨ ١ زبانِ‏ حقوقی زبان خوارزمی<br />

زبان فارسی در تبادل اطلاعات کتابشناختی ٧٠/٨-٨٢<br />

‏(مقاله)‏<br />

زبان فارسی در تبّت<br />

ایر انشناسی)‏<br />

زبان فارسی در جهان امروز<br />

زبان فارسی در سریلانکا<br />

‏(مقاله)‏<br />

/٥١-٧٣ ١ آذربایجان زبانِ‏ کهنِ‏ /٢-٧ ٣ ‏(سر مقاله)‏<br />

زبانِ‏ معیار زردشت و اسکیتیها<br />

ایر انشناسی)‏<br />

زنان شاهنامه در داستانهای فرانسوی /١٣٠-١٤٥ ٧<br />

‏(مقاله)‏<br />

زندگی و شعر ارکوازی سر اینده نامدار و شیعی کرد در<br />

قرن دوازدهم<br />

زندواف<br />

زندِ‏ وَ‏ هْمَنیَسْن‎٬‎ مکاشفه زردشتی /١٣٥-١٤٥ ١٤<br />

‏(تحقیقات ایر انشناسی)‏<br />

زن و کودک با گنجشک وترانه<br />

نشر)‏<br />

زیبایی و اسلام:‏ زیباییشناسی در هنر و معماری اسلامی<br />

/٢١٨ ٢٠ ‏(تازههای نشر)‏<br />

سابقهی فرهنگستان در ایران /١٣٦-١٤٤ ١<br />

‏(فرهنگستان)‏<br />

ساختمان خط تاجیکی<br />

سایههای شکار شده /١٢٢-١٣٢ ١٤ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

سبک اصفهانی و...‏ /١٧١ ١٢ ‏(تحقیقات ایر انشناسی)‏<br />

سخنان و رهنمودهای رهبرِ‏ معظم /٢-٧ ١<br />

سخن عشق<br />

نشر)‏<br />

سخنی چند از اختیارات شهنامه ‏/‏‎٨٤‎-‏‎٩٦‎ ١٩ ‏(مقاله)‏<br />

سخنی درباره منوهمد روشن<br />

‏«سرزمین پریان»‏ در خاک مادستان /١٤٧-١٩١ ٢٠<br />

‏(تحقیقات ایر انشناسی)‏<br />

سرودی مانوی به زبان پارتی<br />

سعدیشناسی<br />

سفینه غزل حافظ<br />

سمینار بینالمللیِ‏ ‏«فارسی‎٬‎ زبان بنیادی برای مطالعه<br />

تاریخ و فرهنگ در شبه قاره هند»‏ /١٦٤-١٦٥ ٥<br />

‏(اخبار)‏<br />

سمینار ‏«فرهنگنویسی فارسی در شبه قاره هند»‏<br />

١٩٦-١٩٣/ ١٣ ‏(اخبار)‏<br />

سنگنوشتههای پارس هخامنشی ‏(ترجمه متنهای<br />

فارسی باستان‎٬‎ عیلامی‎٬‎ بابلی و آر امی)‏ ‏/‏‎٨٦‎-‏ ١٧ ‎٩٥‎<br />

‏(مقاله)‏<br />

/١٩٦-١٩٧ ١٧ ‏(تازههای نشر)‏<br />

٨٣-٧٧/ ١٨ ‏(مقاله)‏<br />

١٧٠-١٦٩/ ١٦ ‏(تازههای<br />

١١٦-١٠٣/ ١٣ ‏(مقاله)‏<br />

-١٩٢/ ١٤ ‎١٩٣‎؛ ١٧٦-١٧٥/ ١٦ ‏(تازههای<br />

١٦-٦/ ٨ ‏(مقاله)‏<br />

٥٠/١٤-٦١ ‏(مقاله)‏<br />

/١٧٦ ١٦ ‏(تازههای نشر)‏<br />

٤٠/١٢-٥٢ ‏(مقاله)‏<br />

٦٥-٥٣/ ٥ ‏(مقاله)‏<br />

١٤٢-١٤٠/ ١٥ ‏(تحقیقات<br />

١٦٣-١٦٢/ ٥ ‏(اخبار)‏<br />

١٥٩-١٥٠/ ٧ ‏(مقاله)‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نمایه ٢٢١<br />

نمایه دورههای اول تا پنجم<br />

سومین کنفرانسِ‏ اروپاییِ‏ ایر انشناسی /١٦١-١٧٣ ٣<br />

‏(اخبار)‏<br />

سومین کنفرانسِ‏ زبانشناسی ‏/‏‎١٧٣‎؛ ٣ /١٦٩-١٧٠ ٤<br />

‏(اخبار)‏<br />

سه مسئله از کتابِ‏ ریاضیاتِ‏ نایافتهی ناصرخسرو<br />

١٢٦-١٢١/ ٢<br />

سیر ادبی صدرالدین عینی و مر حلههای آن /٧٥-٩٧ ١١<br />

‏(مقاله)‏<br />

سیراف‎٬‎ شیلاو<br />

سیر تصوّ‏ ف و عرفان از ایران به شبه قارّ‏ ه و سهم عارفان<br />

تبریزی در آن<br />

سی و ششمین کنگره بینالمللی مطالعات آسیایی و<br />

شمال افریقایی /١٨٩-١٩٢ ١٦ ‏(اخبار)‏<br />

شاهنامه فردوسی به تصحیح ملکالشعرای بهار<br />

/١٦٣- ١٩ ‎١٦٥‎ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

شرح احوال و نقد و تحلیلِ‏ آثارِ‏ احمدِ‏ جام /١٤٨-١٥٠ ٣<br />

ِ<br />

‏(نقد و بررسی)‏<br />

شرح گلشن راز<br />

‏«شعرِ‏ ترِ‏ « قدسی ‏(یادداشتی بر دیوانِ‏ قدسیِ‏ مشهدی)‏<br />

/١٤٤-١٥٤ ١٠ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

شعر در ایران پیش از اسلام<br />

بررسی)‏<br />

شعر صوفیانه فارسی /١٨٨- ١٧ ‎١٨٩‎ ‏(تازههای نشر)‏<br />

شعر عاشقی در ادبیات ارمنی<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

شگفتی و برجستگی سیستان<br />

شمسالدین حافظ شیرازی و امینالدین محمد بلیانی<br />

/٢٢٤- ١٩ ‎٢٢٥‎ ‏(تازههای نشر)‏<br />

شمس الشجاعی<br />

ایر انشناسی)‏<br />

شمس المعالی نیریزی و آثار او<br />

‏(مقاله)‏<br />

شمس حق یا مفهوم رمزی شمس تبریزی در غزلهای<br />

مولانا<br />

شمس و قمر /٢١٨- ٢٠ ‎٢١٩‎ ‏(تازههای نشر)‏<br />

شناس<br />

شیوهنامه ضبط اعلام انگلیسی در فارسی /١١٣ ١٢<br />

‏(نقدوبررسی)‏<br />

صوتِ‏ خیشومیِ‏ غیرِ‏ اشتقاقی h در آواشناسیِ‏ اوستا<br />

٢٠/٣-٢٦ ‏(مقاله)‏<br />

ضرورتِ‏ تقویتِ‏ زبانِ‏ علمی /٢-٤ ٢ ‏(سرمقاله)‏<br />

طرحهای پژوهشی گروه واژهگزینی /١٧٠-١٧٤ ١١<br />

‏(فرهنگستان)‏<br />

عبارتهای فعلی ضمیردار در زبان فارسی ‏/‏‎٨‎-‏‎٢٠‎ ١٨<br />

‏(مقاله)‏<br />

عبدالحسین زرینکوب<br />

عبید ز اکانی /١١٢ ١٢ ‏(نقد و بررسی)؛ /١٨٨-١٨٩ ١٤<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

عرفات العاشقین سیری در احوال و آثارِ‏ مؤلفِ‏ آن<br />

٥٤-٣٣/ ٣ ‏(مقاله)‏<br />

عرفی شیرازی‎٬‎ این ‏«من»‏ و آن ‏«منِ‏ « دیگر /١٢٨-١٣٥ ٦<br />

‏(مقاله)‏<br />

عمر خیام<br />

عمر خیام قافلهسالار دانش<br />

نشر)‏<br />

عناصری از یک قصه سغدی مانوی /٩٨-١١٢ ١١<br />

‏(مقاله)‏<br />

غرب و اسلام در راه گفت و گو /١٧٧-١٧٨ ١٥<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

فارسشناخت<br />

فرایند باهمآیی و ترکیبات باهمآیند در زبان فارسی<br />

٢١١-١٩٩/ ١٩ ‏(فرهنگستان)‏<br />

فرتیز مایر‎٬‎ شرقشناسی سختکوش و ژرفنگر<br />

٢٠-٧/ ١٤ ‏(مقاله)‏<br />

/١٧٧ ١٥ ‏(تازههای نشر)‏<br />

١٨٨-١٨٧/ ١٤ ‏(تازههای<br />

/١٧٦-١٧٧ ١٦ ‏(تازههای نشر)‏<br />

٦٧-٤١/ ٦ ‏(مقاله)‏<br />

/٢١٩-٢٢١ ٢٠ ‏(تازههای نشر)‏<br />

/٢١٢-٢١٣ ١٨ ‏(تازههای نشر)‏<br />

/١٧٨ ١٥ ‏(تازههای نشر)‏<br />

فرهاد و شیرین<br />

فرهنگ آوایی فارسی<br />

فرهنگ اسطورههای یونانی<br />

فرهنگ ایلامی و زبان هیتی ‏(حِ‏ تّی)‏ /١٨٨- ١٨ ‎١٨٩‎<br />

‏(تحقیقات ایر انشناسی)‏<br />

فرهنگ سازها /١١١ ١٢ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

فرهنگستانِ‏ دوم -١٥٨/ ٢ ‎١٧٢‎؛ ١٤٢-١٣٢/ ٤<br />

‏(فرهنگستان)‏<br />

فرهنگستان زبان و ادب فارسی چه وظیفهای دارد و چه<br />

باید بکند؟ /٢-٧ ١٥ ‏(سرمقاله)‏<br />

١٠٩-١٠٥/ ٦ ‏(مقاله)‏<br />

/٢٢٠-٢٢١ ١٩ ‏(تازههای نشر)‏<br />

/١٦٩ ١٣ ‏(تازههای نشر)‏<br />

/١٦٠-١٦١ ٧ ‏(نقد و<br />

-٢١٨/ ١٨ ‎٢١٩‎<br />

١١٣/ ١٢ ‏(نقدوبررسی)‏<br />

١٧٦-١٧٤/ ٨ ‏(تحقیقات<br />

-١٠٩/ ٢٠ ‎١١٩‎<br />

٤١-٣٣/ ١٦ ‏(مقاله)‏<br />

/١٧٠ ١٦ ‏(تازههای نشر)‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٢٢٢ نمایه<br />

نمایه دورههای اول تا پنجم<br />

فرهنگستان و واژهگزینی /٢-٥ ٨ ‏(سرمقاله)‏<br />

فرهنگِ‏ سغدی /١٢٦-١٣٢ ٢ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

فرهنگ سغدی /١٠٣-١٠٤ ١٢ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

فرهنگ سغدی /١٠٨-١٠٤ ١٢ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

فرهنگ سنسکریت فارسی<br />

فرهنگ فارسیِ‏ امروز<br />

فرهنگ فارسی زنده امروز‎٬‎ سرآغاز پژوهشهای دیگر<br />

در زبان فارسی /٩٣-١٠٠ ١٦ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

فرهنگ معاصر انگلیسی فارسی /١١٢ ١٢<br />

‏(نقدوبررسی)‏<br />

فرهنگ نامهای گیاهان ایران<br />

بررسی)‏<br />

فرهنگنامه کنایه<br />

فرهنگ نوشتاری<br />

فرهنگ نوین گزیده مثلهای فارسی /١١٤ ١٢<br />

‏(نقدوبررسی)‏<br />

گلستان‎٬‎ فصلنامه شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی<br />

در امریکای شمالی<br />

فعل ai- ‏«گفتن»‏ در زبانهای ایرانی<br />

فنِّ‏ جوابگویی و تتبع درشعرِ‏ فارسی ٣٠/٢-٤٩ ‏(مقاله)‏<br />

فهرست اهمّ‏ مقالات جمالزاده در زمینه تحقیقات<br />

ایرانی<br />

فهرست نام اشخاص در تاریخ جراید و مجلات ایران<br />

/١٧٠ ١٣ ‏(تازههای نشر)‏<br />

قالبهای جدید در شعر نو فارسی /١٧٠-١٧١ ١٢<br />

‏(تحقیقات ایر انشناسی)‏<br />

قدر مجموعه گل /١١٤ ١٢ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

قصه اصحاب کهف به روایت سغدی /٢١-٤٠ ١٨<br />

‏(مقاله)‏<br />

قصه باربد و بیست قصه دیگر از شاهنامه /٢٢٢-٢٢٣ ٢٠<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

قصیدهای و غزلی از شمس پُسِ‏ ناصر /٣٦-٥٢ ٥<br />

‏(مقاله)‏<br />

قید‎٬‎ متمم‎٬‎ قیدواره<br />

کاربرد که در فارسیِ‏ گفتاری /٧-٢٠ ٣ ‏(مقاله)‏<br />

کاربرد واژگان در سخن فارسی<br />

نشر)‏<br />

کارنامه زرّ‏ ین ‏(یادنامه دکتر عبدالحسین زرّ‏ ینکوب)‏<br />

/١٩٠-١٩١ ١٧ ‏(تازههای نشر)‏<br />

کارنامه شورای فرهنگستان (١٣٧٣) ١ /١٤٤-١٥١<br />

کارنامه شورای فرهنگستان زبان در سال ١٣٧٤<br />

١٣٩-١٣٦/ ٥ ‏(فرهنگستان)‏<br />

کارنامه علمی شادروان احمد تفضّ‏ لی /١٥٠-١٦٠ ٨<br />

‏(فرهنگستان)‏<br />

کارنامه فرهنگستان زبان و ادب فارسی در سال ١٣٧٥<br />

١٤٧-١٣٨/ ٩ ‏(فرهنگستان)‏<br />

کارنامه فرهنگستان زبان و ادب فارسی در سال ٧٦-٧٧<br />

١٦٨-١٥٨/ ١٣ ‏(فرهنگستان)‏<br />

کارنامه فرهنگستان زبان و ادب فارسی در سال ٧٨- ‎٧٩‎<br />

١٨٤-١٧١/ ١٧ ‏(فرهنگستان)‏<br />

کتابهای درسی آموزش زبان فارسی در کشور پاکستان<br />

/١٣٢- ١٨ ‎١٣٨‎ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

کشتی عروس<br />

کلماتِ‏ فارسی در یک متنِ‏ فقهیِ‏ عربی /٧٣-٧٩ ١<br />

‏(مقاله)‏<br />

کمک زبان ارمنی به فارسی<br />

کنایه‎٬‎ نقاشی زبان<br />

کند و کاو در مشکلات متون ادبی /٢١٣-٢١٤ ١٩<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

کنگرهی بزرگداشتِ‏ ابوالفضل رشیدالدین فضلاهلل<br />

١٨٨-١٨٧/ ٢<br />

کنگرهی بزرگداشتِ‏ فریدالدین عطارِ‏ نیشابوری<br />

١٦٠-١٥٩/ ٣ ‏(اخبار)‏<br />

کنگرهی علم در جهانِ‏ ایران /١٨٣-١٨٥ ٢<br />

تاریخِ‏<br />

‏(اخبار)‏<br />

کوشنامه<br />

کولی کنار آتش<br />

کهنترین نسخه دیوان حافظ مورخ ٨٠٣ هجری<br />

٥٠-٤١/ ٩ ‏(مقاله)‏<br />

کهنترین نسخه شناختهشده از شاهنامه در ایران<br />

/١٩١-١٩٢ ١٧ ‏(تازههای نشر)‏<br />

گاه ‏«جا»‏ و گاه ‏«تخت»‏ در زبان فارسی /٧١-٨٣ ٥<br />

‏(مقاله)‏<br />

گزارش برگزاری مراسم گر امیداشت مختومقلی...‏<br />

٣٦-٣٢/ ١٥ ‏(مقاله)‏<br />

١١٧-١١٣/ ١٠ ‏(مقاله)‏<br />

٦٩-٥٥/ ٨ ‏(مقاله)‏<br />

/١٧٢-١٧٣ ١٣ ‏(تازههای نشر)‏<br />

/١٨٩-١٩٠ ١٤ ‏(تازههای نشر)‏<br />

١١٦/ ١٢ ‏(نقدوبررسی)‏<br />

/١٧٨-١٧٩ ١٣ ‏(تازههای نشر)‏<br />

/١٢٢-١٣٩ ١٣ ‏(نقد و<br />

/٢٢١-٢٢٢ ٢٠ ‏(تازههای نشر)‏<br />

٤-٢/ ٦ ‏(سرمقاله)‏<br />

١٧٤-١٧٢/ ٩ ‏(اخبار)‏<br />

٢٦-٢٢/ ٤ ‏(مقاله)‏<br />

١٧١-١٤٨/ ١٤ ‏(فرهنگستان)‏<br />

١٩٠-١٨٩/ ١٧ ‏(تازههای<br />

٣٧-٢٧/ ١١ ‏(مقاله)‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نمایه ٢٢٣<br />

نمایه دورههای اول تا پنجم<br />

١٦/ ‏(مقاله)‏<br />

/١٣- ١٧ ‎٢٩‎ ‏(مقاله)‏<br />

‏/‏‎١٩١‎(اخبار)‏ ١٢<br />

گزارش جشن رونمایی فرهنگ فارسی عامیانه<br />

١٨٢-١٨١/ ١٦ ‏(اخبار)‏<br />

گزارشِ‏ رئیسِ‏ فرهنگستانِ‏ زبان و ادبِ‏ فارسی /٧-١١ ١<br />

گزارش سفر آقای سید کمال حاجسیدجوادی به<br />

تاجیکستان<br />

گزارش سفر به تاجیکستان /٢٣٣-٢٣٧ ٢٠ ‏(اخبار)‏<br />

گزارش سفر علمی به پترسبورگ<br />

گزارش همنشستِ‏ زبان برای مقاصد ویژه (LSP)<br />

١٨٨/١٥-١٨٩ ‏(اخبار)‏<br />

گزارشی از برگزاری دورههای آموزشی...‏<br />

‏/‏‎١٩٠‎(اخبار)‏ ١٢<br />

گزارشی از مراسم بزرگداشت طاهر دیزداری<br />

-١٨٨/ ١٢ ‎١٨٩‎(اخبار)‏<br />

گزارشی از مراسم بزرگداشت یکصد و سیامین سال<br />

تولد صدر ضیا<br />

گزارشی از وضعیت آموزشی در استان مرو<br />

‏/‏‎١٨٥‎(اخبار)‏ ١٢<br />

گزیده حدیقةالحقیقة حکیم سنایی غزنوی /١٧٣-١٧٤ ١٣<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

گزیده زهرالربیع<br />

گفتگو با شادروان ابراهیم الدسوقی شتا<br />

-١٨٤/ ١٢ ‎١٨٥‎(اخبار)‏<br />

گفتههای آشفته و نکتههای ناگفته /١٥٧-١٦٩ ١١ ‏(نقد<br />

و بررسی)‏<br />

گلستان<br />

گنجینه نسخههای خطی آذربایجان /١٠١-١٠٣ ١٢<br />

‏(نقدوبررسی)‏<br />

گنجواژه /٥٦-٦٦ ٤ ‏(مقاله)‏<br />

گورب بافک یا پرنده بافنده<br />

گونهگون واژهها در گفتار»‏ /٤٧-٥١ ١ ‏(مقاله)‏<br />

گونههای شعر حافظ<br />

گویشهای لاری<br />

ایر انشناسی)‏<br />

گیلکی در حال تغییر یا نابودی:‏ بررسی زبانشناختی<br />

عوامل ٔ موثر در تغییر زبان /٢١٩-٢٢١ ١٨ ‏(تازههای<br />

نشر)‏<br />

گیوه و گیوهکش<br />

لغات فارسی کفایة الطب<br />

لقب پهلویِ‏ ‏«چهر از یزدان»‏ و شاهنشاهان ساسانی ١٦/<br />

‏(مقاله)‏<br />

ماضی نقلی در گویشهای مازندران و گیلان ١٦/<br />

‏(مقاله)‏<br />

مانویت در بین النهرین و ... ١٢ /١٧٠<br />

‏(تحقیقاتایر انشناسی)‏<br />

مبانی زبان /١٥٠- ١٩ ‎١٥٨‎ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

مبانیِ‏ علمیِ‏ واژهسازی و واژهگزینی /٤٩-٦٨ ٢<br />

مترجم<br />

اعلام نظرِ‏ شورا دربارهی Farsi...‏ /١٥٢ ١<br />

متنِ‏ ِ<br />

‏(فرهنگستان)‏<br />

متون مانوی ایرانی تورفان...‏ /١٦٧-١٦٨ ١٢<br />

‏(تحقیقاتایر انشناسی)‏<br />

مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی<br />

مشهد /١١٧ ١٢ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

مجله شرق<br />

مجمع علمی فردوسی در قلمرو تاریخ و فرهنگ<br />

١٨٨-١٨٢/ ١٦ ‏(اخبار)‏<br />

مجموعه امثال زبان فرانسه و معادل فارسی آنها<br />

/١٣٣-١٣٤ ١٤ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

مجموعهای در عرفان و تصوّ‏ ف /١٥٢- ١٨ ‎١٥٨‎ ‏(نقد و<br />

بررسی)‏<br />

مجموعه مقالات در بزرگداشت یرژی بچکا<br />

/١٧٣- ١٢ ‎١٧٥‎(تحقیقات ایر انشناسی)‏<br />

مجموعه مقالات همایش سالانه زبان و ادبیات فارسی<br />

/١٧٨ ١٦ ‏(تازههای نشر)‏<br />

١٩٠-١٨٩/ ١٠ ‏(اخبار)‏<br />

/١٩٢-١٩٣ ١٧ ‏(تازههای نشر)‏<br />

مجموعهها /١٤١-١٤٢ ١٢ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

محمدعلی جمالزاده<br />

مَردی که خم نشد ‏(شعر)‏<br />

مروری بر آثار عینالقضات همدانی ١٠٤/٥-١٢٧ ‏(نقد و<br />

بررسی)‏<br />

مروری بر اعلام تاریخی و جغر افیایی تاریخ بیهقی<br />

/١٣٣-١٣٥ ٥ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

مسائل اصطلاحات پزشکی /١٧٢-١٨١ ١٤<br />

‏(فرهنگستان)‏<br />

٢٦-٩/ ١١ ‏(مقاله)‏<br />

١٦٤-١٦٣/ ١ ‏(اخبار)‏<br />

١٨٥-١٧٩/ ٦ ‏(اخبار)‏<br />

١٨٦/ ١٢ ‏(اخبار)‏<br />

-١٨٦/ ١٢ ‎١٨٧‎(اخبار)‏<br />

/٢٢٣-٢٢٤ ٢٠ ‏(تازههای نشر)‏<br />

١٤٩-١٤٦/ ٧ ‏(مقاله)‏<br />

/١٧٨ ١٦ ‏(تازههای نشر)‏<br />

/٢٢٣-٢٢٤ ١٩ ‏(تازههای نشر)‏<br />

١٨٧-١٨٣/ ١٨ ‏(تحقیقات


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٢٢٤ نمایه<br />

نمایه دورههای اول تا پنجم<br />

٣٠/١٧-٣٤ ‏(مقاله)‏<br />

مسائل تاریخی زبان فارسی ‏/‏‎١٤٣‎‏- ١٩ ١٤٩ ‏(نقد و<br />

بررسی)‏<br />

مشکلی در فقه اللغهی ایرانی /٧٤-٧٨ ٢ ‏(مقاله)‏<br />

مصطفی مقربی<br />

مطالعات اسلامی در پاکستان<br />

نشر)‏<br />

مطالعات اسلامی در هند<br />

مطالعات شرقی در مجارستان<br />

ایر انشناسی)‏<br />

معرفی نسخه قصص الانبیای بوشنجی/‏ نابی<br />

/٢١٧- ١٩ ‎٢١٨‎ ‏(تازههای نشر)‏<br />

مقابله با هجوم واژههای بیگانه<br />

مقالات مجمع بزرگداشت کمال خجندی /١١٥ ١٢<br />

‏(نقدوبررسی)‏<br />

مقالهنامهها /١٢٦-١٣١ ٤ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

مقایسه قصههای مثنوی با مآخذ آن /٢١٤- ١٩ ‎٢١٥‎<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

مقدمه قدیم شاهنامه<br />

ایر انشناسی)‏<br />

ملاحظاتِ‏ ریشه شناختی دربارهی واژهی فارسیِ‏ ‏«مه»‏<br />

‏«نخجیر»‏ ‏«بیگانه»‏ و ‏«بیمار»‏<br />

ملاحظاتی در باب آراء نجومیِ‏ ابوسعید سجزی و<br />

شرفالدین مسعودی<br />

ملاحظاتی دربارهی گویشِ‏ ناحیهی الموت از گویشهای<br />

شمالیِ‏ ایران /١٥٧-١٦٥ ٤ ‏(تحقیقاتِ‏ ایر انشناسی)‏<br />

منشور زبان<br />

مهر و داد و بهار<br />

مهرهای جادویی در ...<br />

ایر انشناسی)‏<br />

میراث شهاب<br />

ناصرالدّ‏ ین شاه واژهگزین<br />

نامآوایی ‏(پیوند طبیعی لفظ و معنی)‏ در قرآن کریم<br />

/١٩٨ ١٧ ‏(تازههای نشر)‏<br />

نام ارمنستان بر سکههای کهن و قرون میانی<br />

١٠-٢/ ١٢ ‏(سرمقاله)‏<br />

١٧٩-١٧٨/ ١٥ ‏(تازههای<br />

/١٧٩ ١٥ ‏(تازههای نشر)‏<br />

١٨٩/ ١٨ ‏(تحقیقات<br />

٤-٢/ ٥ ‏(سرمقاله)‏<br />

١٨٢-١٧٥/ ١٠ ‏(تحقیقات<br />

٣٣-٢٦/ ٣ ‏(مقاله)‏<br />

١٣٠-١٢٤/ ٩ ‏(مقاله)‏<br />

١٠٢-٩٥/ ١٣ ‏(مقاله)‏<br />

/١٧٣ ١٣ ‏(تازههای نشر)‏<br />

١٧٣/ ١٢ ‏(تحقیقات<br />

/١٧٨-١٨٠ ١٦ ‏(تازههای نشر)‏<br />

١٧١-١٥٩/ ١٥ ‏(فرهنگستان)‏<br />

/٢٢١-٢٢٢ ١٨ ‏(تازههای نشر)‏<br />

نام اقوام در جغر افیای ایران /١٦٥-١٨٢ ١٨ ‏(تحقیقات<br />

ایر انشناسی)‏<br />

نام دژی در شاهنامه<br />

نامه اقبال ‏(مجموعه مقالات‎٬‎ یادنامه)‏ ١٤٣/١٣-١٤٤<br />

‏(نقد و بررسی)‏<br />

نامه انجمن /٢١٦-٢١٧ ١٨ ‏(تازههای نشر)‏<br />

نامهای خاص ایرانی در کتاب القند فی ذکرِ‏ اخبارِ‏ علماءِ‏<br />

سمرقند ٥/6-9<br />

نامهای خاصِ‏ ایرانی در کتاب القند فی ذکرِ‏ اخبارِ‏ علماءِ‏<br />

سمرقند -١٨٠/ ٣ ‎١٨٨‎؛ ١٨٦-١٧٩/ ٤<br />

‏(مقالهیانگلیسی)‏<br />

نامهها -١٨٩/ ٢ ‎١٩١‎؛ -١٧٦/ ٣ ‎١٧٩‎؛ ١٧٨-١٧١/ ٤<br />

نامهها ‏/‏‎١٦٦‎؛ ٥ ‏/‏‎١٨٦‎؛ ٦ -١٨٤/ ٧ ‎١٨٧‎؛ ١٧٨-١٧٧/ ٨<br />

نامه بهارستان<br />

نامهی فرهنگستان و وظایفِ‏ آن<br />

نامه منصور همامی<br />

مروری بر تاریخ ادب و ادبیات امروز ایران ‏(نثر‎٬‎ داستان)‏<br />

/١٠٣-١٠٨ ١٦ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

نثر مسجّ‏ ع فارسی را بشناسیم<br />

نخستین هماندیشی گویششناسی /٢٢٨-٢٣٠ ١٨<br />

‏(اخبار)‏<br />

نخستین هماندیشی مسائل واژهگزینی و<br />

اصطلاحشناسی<br />

نخستین همایش مدرسان زبان و ادبیات فارسی<br />

١٨٥-١٨٢/ ١٥ ‏(اخبار)‏<br />

نخستین همایش ملی ایر انشناسی /٢٢٨-٢٣١ ٢٠<br />

‏(اخبار)‏<br />

نخستین همایش ملی ایر انشناسی ‏(خلاصه سخنرانی<br />

دکتر غلامعلی حدّ‏ اد عادل‎٬‎ رئیس فرهنگستان زبان و<br />

ادب فارسی)‏ /٢٢٨-٢٣١ ٢٠ ‏(اخبار)‏<br />

نسخهی نویافتهی اشعارِ‏ خاقانی<br />

نسخهی نویافتهی اشعارِ‏ کلیم<br />

نسخه خطی تازهیاب مجملالتواریخ و القصص<br />

/١٥٩-١٦٢ ١٨ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی<br />

مشهد<br />

نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه کرمان<br />

/١٩٤ ١٤ ‏(تازههای نشر)‏<br />

نظری اجمالی به آثار اسماعیل فصیح /١٠١- ١٤ ‎١١٧‎؛<br />

/١٩٣-١٩٤ ١٧ ‏(تازههای نشر)‏<br />

١٣-١١/ ١ ‏(سرمقاله)‏<br />

١٩٤-١٩٣/ ١٦ ‏(نامهها)‏<br />

٧٧-٥٨/ ١٥ ‏(مقاله)‏<br />

١٨٧-١٨٥/ ١٥ ‏(اخبار)‏<br />

٥٥-٥١/ ٤ ‏(مقاله)‏<br />

٩٨-٨٥/ ٣ ‏(مقاله)‏<br />

/١٨٠ ١٦ ‏(تازههای نشر)‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نمایه ٢٢٥<br />

نمایه دورههای اول تا پنجم<br />

/١٥٩-١٦٢ ١٩ ‏(نقد و<br />

/١٠٤- ١٥ ‎١٣١‎؛ /٧٥-٨٧ ١٦ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

نظری اجمالی بهآثار اسماعیل فصیح /١٢٦- ١٧ ‎١٣٢‎؛<br />

/١٣٩- ١٨ ‎١٤٨‎؛ /١٢٦-١٤٢ ١٩ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

نظری مجمل به حساب جمل /١٤٠-١٤٧ ١٧ ‏(نقد و<br />

بررسی)‏<br />

نظریه معنا از دیدگاه شاطبی<br />

٤١-٢٧/ ١٤ ‏(مقاله)‏<br />

نقد ادبی در سده بیستم /١٧٩-١٨٠ ١٥ ‏(تازههای نشر)‏<br />

نقش سامانیان در احیای فرهنگ و ادب پارسی<br />

١٠٠-٩٢/ ١٤ ‏(مقاله)‏<br />

نقش فرهنگستان در برنامهریزی برای زبان فارسی<br />

١٦١-١٤٨/ ٦ ‏(فرهنگستان)‏<br />

نکات عمده درباره موسسه تحقیقات زبانی ملی ژاپن<br />

٢١٠-٢٠٦/ ١٨ ‏(فرهنگستان)‏<br />

نکتهای چند دربارهی غلط ننویسیم /١٤٣-١٥٥ ٢<br />

نگاهی از شرق به شرق ‏(گزارشی از گردهمآییِ‏ انجمن<br />

ایر انشناسی ژاپن-‏ بهار ١٣٧٧) ١٣ /١٩٧-٢٠٢<br />

‏(اخبار)‏<br />

نگاهی به برخی از واژههای فارسی رایج در مصر و شام<br />

به روزگار سلاطین مملوک<br />

٤٩-٤٢/ ١٤ ‏(مقاله)‏<br />

نگاهی به تاریخ ادبیات برتلس /١٤٤-١٤٧ ٦ ‏(نقد و<br />

بررسی)‏<br />

نگاهی به تاریخ ادبیاتنگاری و منابع آن در قلمرو<br />

سخن فارسی<br />

نگاهی به تحریرِ‏ اخیرِ‏ اسکندرنامه<br />

چاپ تازهی جامع التواریخ<br />

ِ<br />

نگاهی به<br />

و بررسی)‏<br />

٢٠-٢/ ١٣ ‏(سرمقاله)‏<br />

٧٨-٥٤/ ٣ ‏(مقاله)‏<br />

١٤٥-١٣٨/ ٣ ‏(نقد<br />

نگاهی به دنیای خاقانی<br />

بررسی)‏<br />

نگاهی به فرهنگهای شاهنامه ‏(از آغاز تا امروز)‏<br />

٥٧-٣٧/ ١٥ ‏(مقاله)‏<br />

نگاهی به فهرست نسخههای خطی فارسی در<br />

کتابخانه ملی پاریس<br />

‏(فرهنگستان)‏<br />

نگاهی به کتابِ‏ نهایة الأ‏ رب و ترجمه فارسی قدیم آن<br />

/١٤٠-١٤٩ ٨ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

نگاهی به ملامت و ملامتیان گولپینارلی /١٣٣- ١٧ ‎١٣٩‎<br />

‏(نقد و بررسی)‏<br />

نگاهی به ‏«من بادم و تو آتش»‏<br />

بررسی)‏<br />

نگاهی تازه به فرایند مجاز در زبان و ادب فارسی<br />

/٢١٦-٢١٧ ١٩ ‏(تازههای نشر)‏<br />

نگاهی تازه به مسئله چند معنایی واژگانی ‏/‏‎٥٠‎-‏‎٦٧‎ ١٨<br />

‏(مقاله)‏<br />

نمادهای مغی و ترسایی در شعر عطار نیشابوری<br />

٧٩-٦٥/ ٩ ‏(مقاله)‏<br />

نمایه ١٨٢-١٧٩/ ٨<br />

نمایه ١٩٦-١٩٢/ ١٢<br />

نمونههای نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخِ‏<br />

افسانهایِ‏ ایر انیان<br />

نمونههایی از نفایس خطی فارسی در سنت پترسبورگ<br />

/١٨٤-١٩٣ ١١ ‏(تحقیقات ایر انشناسی)‏<br />

نوآوریهای عبیداهلل عبیدی در دستور زبان فارسی<br />

‏/‏‎٩٧‎‏-‎١٠٨‎ ٢٠ ‏(مقاله)‏<br />

نور المشرقین /١١٨-١٢١ ١٤ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

نهادینههای اساطیری در شاهنامه فردوسی /١٠١-١٠٢ ١٦<br />

‏(نقد و بررسی)‏<br />

واژگان زبان فارسی<br />

واژهگزینی از گذشته نزدیک تا آینده دور /٢-٧ ١٨<br />

‏(سرمقاله)‏<br />

واژهگزینی در تاجیکستان و بعضی مشکلات آن<br />

٨٣-٧٣/ ١٣ ‏(مقاله)‏<br />

واژهگزینی در عصر ساسانی و تأثیر آن در فارسی دری<br />

١٥٨-١٤٥/ ١٥ ‏(فرهنگستان)‏<br />

واژههای فارسی در کتاب تقویم الادویه حبیش بن<br />

ابراهیم تفلیسی<br />

واژههای فریب کار<br />

واژههای قرضی:‏ بررسی زبانی-‏ اجتماعی در سه شهر<br />

اهواز‎٬‎ آبادان و مسجدسلیمان /١٢٠-١٣٠ ٢٠ ‏(مقاله)‏<br />

واژه اهریمن در ادبیات سغدی بودایی /٤٢-٥١ ١٦<br />

‏(مقاله)‏<br />

واژه فارسی کشاورز<br />

ایر انشناسی)‏<br />

وامواژهها در زبان ژاپنی<br />

وصف خلقیات ایرانیان در سفرنامههای ژاپنیان<br />

/١٧٦ ١٣ ‏(تازههای نشر)‏<br />

/٢١٣-٢١٤ ١٨ ‏(تازههای نشر)‏<br />

٢٨-٨/ ١٥ ‏(مقاله)‏<br />

١٤٧-١٣١/ ١١ ‏(مقاله)‏<br />

١٦٦-١٦١/ ١٦ ‏(تحقیقات<br />

٥٣-٢٧/ ١٩ ‏(مقاله)‏<br />

/١٤١-١٤٦ ٢٠ ‏(نقد و<br />

-١٩٠/ ١٨ ‎٢٠٥‎


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٢٢٦ نمایه<br />

نمایه دورههای اول تا پنجم<br />

١٣٦-١٣٥/ ١٥ ‏(تحقیقات<br />

/١٦٢-١٧١ ٩ ‏(تحقیقات ایر انشناسی)‏<br />

وصف طبیعت در شعر غنائیِ‏ فارسی /١١٧-١٣٩ ٨ ‏(نقد<br />

و بررسی)‏<br />

ویژگیهای ممتازِ‏ شعر کمال خجندی /٥٥-٦٤ ٩<br />

‏(مقاله)‏<br />

وین‎٬‎ دیر‎٬‎ دین<br />

هرزبد در شاهنامهی فردوسی<br />

هفته در ایران قدیم<br />

هماندیشی مولانا جلالالدین رومی ‏(مولوی)‏<br />

٢٣٠-٢٢٧/ ١٩ ‏(اخبار)‏<br />

همانندیهای زبانهای اردو و فارسی /١٩٧- ١٧ ‎١٩٨‎<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

همایش بررسی وضعیت مجلات علمی کشور<br />

-٢٠٣/ ١٧ ‎٢٠٥‎<br />

همایش سعدی و تأثیر متقابل شعر و ادب ایرانی و<br />

عربی /١٨٨-١٨٩ ١٦ ‏(اخبار)‏<br />

یادگار پیشوای مشروطه در کتابخانه مجلس<br />

/١٦٩-١٧٥ ٧ ‏(تحقیقات ایر انشناسی)‏<br />

یادنامه دکتر تفضّ‏ لی<br />

ایر انشناسی)‏<br />

یادوارهی مولانا جلال الدینِ‏ رومی در مونیخ<br />

-١٦٠/ ١ ٬١٦٢ ١٧٣-١٦٥ ‏(اخبار)‏<br />

١٤-٥/ ٧ ‏(مقاله)‏<br />

١٨٧-١٨٦/ ٢<br />

یادی از رفتگان<br />

یادی از محمدتقی دانشپژوه<br />

یازدهمین همایش بین المللی روشهای گویششناسی<br />

/١٦٣-١٦٤ ١٨ ‏(نقد و<br />

٢٣٢/ ٢٠ ‏(اخبار)‏<br />

یک خردهفرهنگ اصطلاحی<br />

بررسی)‏<br />

یکی نامه بود از گه باستان ‏/‏‎٥٤‎-‏‎٧٣‎ ١٩ ‏(مقاله)‏<br />

یوسف و زلیخا /٢٢٤- ٢٠ ‎٢٢٥‎ ‏(تازههای نشر)‏<br />

‎1-3/١‎؛ Summary of Articles ‎1-5/٢‎؛ ‎1-3/٣‎؛ 1-3/٤<br />

‎2-5/٥‎؛ ‎2-5/٦‎؛ ‎2-5/٧‎؛ ٨/2-6<br />

‎2-6/٩‎؛ ‎2-4/١٠‎؛ ‎2-5/١١‎؛ ١٢/2-4<br />

‎2-8/١٣‎؛ ‎2-5/١٤‎؛ ‎2-6/١٥‎؛ ١٦/2-8<br />

‎2-5/١٧‎؛ ‎2-7/١٨‎؛ ‎2-7/١٩‎؛ ٢٠/2-7<br />

٩٥-٨٨/ ١٥ ‏(مقاله)‏<br />

٤٧-٣٨/ ١ ‏(مقاله)‏<br />

٣٩-١١/ ١٢ ‏(مقاله)‏


١٣:٥١ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />

نمایه دوره ششم<br />

‏(شمارههای مسلسل ٢١ تا ٢٤)<br />

این نمایه به دو بخش تقسیم شده است:‏ ١. بر اساس نام مؤلف و مترجم؛ ٢. بر اساس عنوان.‏ در نمایه اول‎٬‎ پس از نام مؤلف یا<br />

مترجم شماره مجله و شماره صفحه آمده است.‏ در نمایه دوم‎٬‎ عنوانِ‏ نوشته‎٬‎ شماره مجله و شماره صفحه و نوعِ‏ نوشته ذکر شده است.‏<br />

١. مؤلف/‏ مترجم<br />

٬٢٠٣-٢٠٢ ٬١٣٥-١٣٣/ ٢٣<br />

٢٥٧ ٬٢٥٦/ ٢١<br />

آذرنگ‎٬‎ عبدالحسین /٢٦٢ ٢١<br />

آساطوریان‎٬‎ گارنیک آلداود‎٬‎ سید علی<br />

١٨٣<br />

ابریشمی‎٬‎ محمدحسن /١٩٣-٢٠٥ ٢١<br />

ابوالحسنی چیمه‎٬‎ زهرا /١١٨-١٣٠ ٢١<br />

‏/‏‎١٤٧-١٤٤‎؛ ٢٢ ٬١٣٨-١٣٤/ ٢٤<br />

اتّکال‎٬‎ آزاده ‏/‏‎٢٦٧-٢٦٦‎؛ ٢١ /٢١٨-٬٢١٩ ٢٢<br />

٢٢٦-٢٢٥ ٬٢٢٥-٢٢٤ ٬٢٢٤-٢٢٣<br />

اجاکیانس‎٬‎ آناهید ٬١٧٤-١٦٦/ ٢١ ٬١٧٨-١٧٥<br />

‎٢٧٠-٢٦٨‎؛ ‏/‏‎١٧٢-١٦٤‎؛ ٢٢ ١٥٨-١٣٩/ ٢٤<br />

اشرفزاده‎٬‎ رضا ١٢٤-١١٥/ ٢٤ ٬٢١٨/ ٢٢<br />

اصطهباناتی‎٬‎ شیخ علینقی ‏(علی بن محمد)‏<br />

١٩٩/ ٢٢<br />

اقتصادینیا‎٬‎ سایه<br />

٢٢٦-٢٢٥ ٬٢٢٥-٢٢٤<br />

/١٩٧ ٢٤<br />

امامی‎٬‎ صابر /٢١٤ ٢٢<br />

امیدسالار‎٬‎ محمود /٢٠٢ ٢٣<br />

امینپور‎٬‎ قیصر /١٧٩ ٢٤<br />

انگورانی‎٬‎ زهرا /١٧٩ ٢٤<br />

انگورانی‎٬‎ فاطمه /٢١٢ ٢٢<br />

اوتاس‎٬‎ بو /٢١٩-٢٤١ ٢١<br />

ایشلر‎٬‎ امراهلل /١٥٣-١٧٠ ٢٣<br />

بختیاری‎٬‎ آرمان /٣٠٨-٣١٠ ٢١<br />

بختیاری‎٬‎ علیاکبر /١٩٠ ٢٤<br />

بدرهای‎٬‎ فریدون /٧٢-١٠٧ ٢٢<br />

برتلمی‎٬‎ ژان /١٢٥-١٢٧ ٢٤<br />

برجیان‎٬‎ حبیب /١٨٤-١٩٢ ٢١<br />

بهبهانی‎٬‎ امید /٣٠٢-٣٠٨ ٢١<br />

بهر امی‎٬‎ عسکر /١٨٦ ٢٤<br />

پِلّو‎٬‎ استفانو /٢١٩ ٢٢<br />

پناهپور‎٬‎ یکتا پناهی‎٬‎ ثریا<br />

٬٢٦٠-٢٥٨ ٬٢٥٨-٢٥٧ ٬٢٥٥-٢٤٢/ ٢١<br />

٢٠٠/٢٢<br />

اصفهانیان‎٬‎ کریم /١٢٥ ٢٤<br />

اعلم‎٬‎ هوشنگ /٢٠٣ ٢٢<br />

افتخار‎٬‎ مهدی ‏/‏‎٢٩٦‎؛ ٢١ ‎٢٥٠‎؛ ٬٢١٤ ٬٢٠٦ ٬٢٠٠/ ٢٢<br />

افشار‎٬‎ ایرج ٢٤٥/ ٢٣<br />

/١٨٣ ٢٤<br />

افشار‎٬‎ محمود ٢٢٧


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٢٢٨ نمایه<br />

نمایه دوره ششم<br />

٬١١٣-١٠٩/ ٢٤ ٬٢٢٢-٢٢١ ٬٢٢٠-٢١٩ ٬٢٠٦<br />

١٩٢-١٩١ ٬١٨٩-١٨٦ ٬١٣٣-١٢٨<br />

‏/‏‎٤٦-٣٦‎؛ ٢٣ /١٨٤ ٢٤<br />

ذکاوتی قراگزلو‎٬‎ علیرضا /٢٥٧ ٢١<br />

رازی‎٬‎ فریده /٥٦-٦٦ ٢٤<br />

راسخ مهند‎٬‎ محمد /٢٥٨ ٢١<br />

راشد محصّ‏ ل‎٬‎ محمدتقی ٬٢١٨-٢٠٦/ ٢٣ ٬٢٢٨-٢٢٧<br />

رسولی‎٬‎ آرزو ‎٢٣١-٢٢٨‎؛ ٬١٨٢-١٨٠/ ٢٤ ٬١٩٧-١٩٤ ٢٠٧-٢٠٥<br />

/٢٢٠ ٢٢<br />

رضایتی‎٬‎ محرّ‏ م /٢٠-٣٥ ٢٣<br />

رضایی‎٬‎ والی ٬١١٣-١٠٩ / ٢٤ ١٨٩<br />

رضائی باغبیدی‎٬‎ حسن /٦-١٩ ٢٣<br />

رضی‎٬‎ احمد /١٥٣-١٧٠ ٢٣<br />

رک‎٬‎ کریستیانه /٢٦٨ ٢١<br />

روحالامینی‎٬‎ محمود ٬١٩٣-١٩٢/ ٢٢ ٬١٩٤-١٩٣<br />

روحبخشان‎٬‎ ع.‏ ٢٠٨-٢٠٦<br />

/١٩٦ ٢٢<br />

روضاتیان‎٬‎ مریم /٢٠٦ ٢٢<br />

رویمر‎٬‎ هانس روبرت ‏/‏‎١٨٣-١٧٩‎؛ ٢١ /١٨٥ ٢٤<br />

زرشناس‎٬‎ زهره /٢٠٥-٬٢٠٦ ٢٣ ٢٣١-٢٣٨<br />

زندی مقدم‎٬‎ زهرا /١٥٣-١٧٠ ٢٣<br />

زوندرمان‎٬‎ ورنر /٢٢٣ ٢٢<br />

زهرامیرزا‎٬‎ فائزه ٬١١٣-١٠٩/ ٢٤ ٬٢٢١/ ٢٢ ١٨٦<br />

زیپولی‎٬‎ ریکاردو /٦٧-٧٣ ٢٤<br />

سارلی‎٬‎ ناصرقلی /٧٤-٨٤ ٢٤<br />

سبزیانپور‎٬‎ وحید /١٩٩ ٢٢<br />

سلامی کازرونی‎٬‎ صدرالسّ‏ ادات /٢١٩-٢٤١ ٢١<br />

سلسلهسبزی‎٬‎ کبری /٨٦-٬١٠٢ ٢١ ‎١٤٢-١٣٥‎؛<br />

سمیعی ‏(گیلانی)‏‎٬‎ احمد ‏/‏‎١٠٧-٧٢‎؛ ٢٢ ‏/‏‎٥-٢‎؛ ٢٣ ٥-٢/ ٢٤<br />

/٣١-٥٤ ٢١<br />

شریفزاده‎٬‎ خدائی /١١٨-١٣٢ ٢٣<br />

شریفی‎٬‎ ساغر /١٩٣ ٢٢<br />

شکورزاده‎٬‎ ابراهیم /٥١-٨٠ ٢٣<br />

شکوری بخارایی‎٬‎ محمدجان ‏/‏‎٢٦٤-٢٦٢‎؛ ٢١ /١٥٤-٬١٦٣ ٢٢<br />

شمس‎٬‎ محمدجواد ٬٢٠٦-٢٠٥ ٬٢٠٤-٢٠٣ ٬٢٠٣-٢٠١ ٬٢٠٠-١٩٩<br />

٢٢٣-٢٢٢ ٬٢٢٠ ٬٢١٤-٢١٢<br />

/٢٠١ ٢٤<br />

شمیسا‎٬‎ سیروس ٬٢٦٦-٢٦٥ ٬٢٨٥-٢٧٤ ٬٢٧٢ ‎٢٨٨-٢٨٦‎؛<br />

٬١٩٥-١٩٤/ ٢٢ ٬٢٠١-٢٠٠ ٬٢٢٢-٢٢١ ‎٢٢٦‎؛<br />

٬٢٢١-٢٢٠/ ٢٣ ٬٢٢٤-٢٢٢ ‎٢٤٤-٢٤٢‎؛<br />

٬١٩٨-١٩٧ ٬١٩٠-١٨٩ ٬١٨٠-١٧٩ ٬١٧٠-١٦٣/ ٢٤<br />

٢١٠-٢٠٨ ٬٢٠٠-١٩٨<br />

٢٩-١٦/ ٢٤ ٬٢٠٣/ ٢٣<br />

پورجوادی‎٬‎ نصراهلل /٢٠٣ ٢٣<br />

تبریزی‎٬‎ یارعلی /٢١٩ ٢٣<br />

تسبیحی ‏(رها)‏‎٬‎ محمدحسین ٬١٧٨-١٧٣/ ٢٢ ١٧٨-١٧١/ ٢٤<br />

تفضّ‏ لی‎٬‎ احمد /١٩٨ ٢٤<br />

توکلی‎٬‎ مسعود /٢١٩-٢٢٠ ٢٢<br />

جدلی‎٬‎ فاطمه /١٩١ ٢٤<br />

جر جانی‎٬‎ زینالدین اسماعیل /٢٢٢ ٢٢<br />

جیدل‎٬‎ عمار /٢٦١ ٢١<br />

حاجسیدجوادی‎٬‎ فتانه ٬٣٠-٥/ ٢١ ١٥-٦/ ٢٤<br />

حبیبی‎٬‎ حسن /٢٨٩-٢٩٠ ٢١<br />

حجازی‎٬‎ ناهید /٢-٨ ٢٢<br />

حدّ‏ اد عادل‎٬‎ غلامعلی ٬١٧٨-١٧٣/ ٢٢ ١٧٨-١٧١/ ٢٤<br />

حسنزاده‎٬‎ جمیله /٢٦٠ ٢١<br />

حسنی‎٬‎ حمید /١٧١-١٩٥ ٢٣<br />

حمید‎٬‎ فاروق /١٧١-١٩٥ ٢٣<br />

حیاتی‎٬‎ عبدالرزاق /١١٥ ٢٤<br />

خاتمی‎٬‎ احمد /٢١٦ ٢٢<br />

خرامْکُف‎٬‎ آ.‏ /٣٠-٤٧ ٢٤<br />

خز اعیفر‎٬‎ علی ٢٠٠/٢٤<br />

خطیبی‎٬‎ ابوالفضل /١٩٢ ٢٢<br />

خلج‎٬‎ منصور /١٩٩ ٢٢<br />

خوشبویی‎٬‎ زهرا /٢٩٧-٣٠٢ ٢١<br />

دبیرسیاقی‎٬‎ سید محمد ٬٢٦٢-٢٦١/ ٢١ ٬٢٦٨<br />

دسترنجی‎٬‎ حکیمه ٢٧١-٢٧٠<br />

دمانیسی سیواسی‎٬‎ احمد بن احمد بن احمد /٢١٤ ٢٢<br />

/٨٦-١٠٢ ٢١<br />

دوفرن‎٬‎ میکل /٢٧٠ ٢١<br />

دهباشی‎٬‎ علی /٢١٢ ٢٢<br />

دهبد‎٬‎ غلامرضا ‏/‏‎١٦٢-١٤٣‎؛ ٢١<br />

ذاکر الحسینی‎٬‎ محسن ٬١٩٩-١٩٦/ ٢٢ ٬٢١٢-٢١١ ٬١٩٩ ‎٢١٦-٢١٤‎؛<br />

٬٢٠٥-٢٠٣ ٬١٥٢-١٤٨ ٬١٤٣-١٤٠ ٬١٣٩-١٣٦/ ٢٣


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نمایه ٢٢٩<br />

نمایه دوره ششم<br />

/٢٠٢ ٢٤<br />

شمیمخان‎٬‎ محمد /٢٠٢ ٢٤<br />

شیکهر‎٬‎ چندر ‏/‏‎١٤-٩‎؛ ٢٢ /١٢٨ ٢٤<br />

صادقی‎٬‎ علیاشرف /٢٢٤ ٢٣<br />

صالحینیا‎٬‎ مریم /١٩٤ ٢٢<br />

صدیق بهزادی‎٬‎ ماندانا ‏/‏‎٢٢١‎؛ ٢٣ /١٨٣-١٨٤ ٢٤<br />

صفرزاده‎٬‎ بهروز /٦٥-٨٥ ٢١<br />

صفوی‎٬‎ کورش /٩٩-١١١ ٢٣<br />

طاهری‎٬‎ قدرتاهلل /٢٢١ ٢٣<br />

طایراف‎٬‎ عروةاهلل /٦٢-٧١ ٢٢<br />

طباطبایی‎٬‎ علاءالدین /١٠٣-١١٧ ٢١<br />

طبیبزاده‎٬‎ امید /٢٣٤ ٢٤<br />

عابدی‎٬‎ کامیار /١٩٥ ٢٢<br />

عبداللهی‎٬‎ منیژه ‏/‏‎٢١٧-٢١٦‎؛ ٢٢ /١٨٥-١٨٦ ٢٤<br />

عسکری‎٬‎ لیلا /١٣٤ ٢٤<br />

عشیق‎٬‎ محمداکبر /١٩٩ ٢٢<br />

عظیمی‎٬‎ سید احساناهلل /٢٢١ ٢٢<br />

علیزاده‎٬‎ علی /٢٧٢ ٢١<br />

عمرانی‎٬‎ غلامرضا ٬٢٥٧-٢٥٦/ ٢١ ٬٢٦٤-٢٥٧<br />

غضنفری‎٬‎ سهیلا ‎٢٦٥-٢٦٤‎؛ ٬١٩٦-١٩٥/ ٢٢ ٬٢١١-٢٠٨ ‎٢٢١‎؛<br />

‏/‏‎٢٤٢-٢٣٩‎؛ ٢٣ ٬١٨٥-١٨٤/ ٢٤ ٬١٩٤-١٩٢<br />

٢٠٤-٢٠٣<br />

/٢٠٥ ٢٣<br />

فرشیدور‎٬‎ خسرو /١٨٦ ٢٤<br />

فشارکی‎٬‎ محمد /١٩٦-٢٠١ ٢٣<br />

فلِبِر‎٬‎ هلموت /١٩٦ ٢٢<br />

فندرسکی‎٬‎ میرزا ابوطالب /٢٠٠-٢٠١ ٢٤<br />

فیروزبخش‎٬‎ پژمان /٢٢١ ٢٢<br />

قائممقامی‎٬‎ احمد /٢٠٦-٢١٨ ٢١<br />

قادری‎٬‎ تیمور /٢٧٠ ٢١<br />

قاسمی‎٬‎ سید فرید /٢٠٢-٢٠٣ ٢٤<br />

قربانف‎٬‎ س.‏ ک.‏ /١٣١-١٣٤ ٢١<br />

قربانی زرّ‏ ین‎٬‎ باقر /٢٢٧-٢٣٧ ٢٢<br />

قریب‎٬‎ بدالزمان /٢٦٨ ٢١<br />

کاشیگر‎٬‎ مدیا /١٣٣-١٤٧ ٢٢<br />

کتابی‎٬‎ احمد /١٨٠-١٨٢ ٢٤<br />

کراچی‎٬‎ روحانگیز /٢٠٤ ٢٢<br />

کرمانی‎٬‎ وارث /٢٠٨ ٢٢<br />

کمالی سروستانی‎٬‎ کوروش /٢٠١-٬٢٠٢ ٢٤ ٢٠٢-٢٠٣<br />

کیهانی‎٬‎ جعفر شجاع /١٨٩ ٢٤<br />

لازاریان‎٬‎ ژانت د.‏ /٢٠٣ ٢٤<br />

محبّ‏ تی‎٬‎ مهدی /١٩١ ٢٤<br />

محقق‎٬‎ مهدی /٢١٢ ٢٢<br />

محمّ‏ د النخجوانی‎٬‎ احمد بن الحسن ٬٦١-٣٨/ ٢٢ ٢١١<br />

مدبّری‎٬‎ محمود /٢٦٠ ٢١<br />

مدرّ‏ سی‎٬‎ حسین /٢٢٤ ٢٢<br />

مرتضایی‎٬‎ جواد /٢٢٢ ٢٣<br />

مشکوةالدینی‎٬‎ مهدی /١٩٩ ٢٢<br />

مطهّ‏ ریزاده‎٬‎ موسی ‏/‏‎١٢٧-١٢٥‎؛ ٢٢ /٨٥-٩٧ ٢٤<br />

معدنکن‎٬‎ معصومه /٢٤٤-٢٤٦ ٢٢<br />

مقدمپور‎٬‎ فاطمه /٨١-٩٨ ٢٣<br />

مقدم کیا‎٬‎ رضا /١٧٩-١٩١ ٢٢<br />

منصوری‎٬‎ احمد /١١٢-١١٧ ٢٣<br />

منصوری‎٬‎ فیروز /١٠٨-١٢٤ ٢٢<br />

منصوری‎٬‎ یداهلل /٢٠٣ ٢٤<br />

موسوی‎٬‎ مصطفی ‏/‏‎٢٧٢‎؛ ٢١ /٢٢٢ ٢٢<br />

موسی‎٬‎ احمد /٢٦٢ ٢١<br />

مولانا شیخ /١٨٩ ٢٤<br />

مهرابی‎٬‎ ادیک /١٩٦-٢٠١ ٢٣<br />

مهر امی‎٬‎ علی /٢٧٢ ٢١<br />

میر افضلی‎٬‎ سید علی /١٩٠-١٩١ ٢٤<br />

میرزایی‎٬‎ ‏(علی)‏ پدرام /٢٦٥ ٢١<br />

میرفخرایی‎٬‎ مهشید /٢٠١ ٢٢<br />

مؤذّن خر اسانی‎٬‎ شیخ محمدعلی /٤٧-٥٠ ٢٣<br />

ناصح‎٬‎ محمدامین /٢٠٥ ٢٢<br />

ناصری‎٬‎ حقوردی /١٨٢-١٨٣ ٢٤<br />

ناطق شریف‎٬‎ مریم /٢٠٤-٢٠٥ ٢٢<br />

ناظرزاده کرمانی‎٬‎ فرناز /٢٢٥ ٢٣<br />

نامور مطلق‎٬‎ بهمن /٢٢٥ ٢٢<br />

نجفی‎٬‎ ابوالحسن /٣١٠ ٢١<br />

نجفیزاده‎٬‎ ع.‏ /٢٠٥ ٢٢<br />

نَسَ‏ فی‎٬‎ شیخ عزیزالدین /١٢٨-١٣٢ ٢٢<br />

نصیری‎٬‎ محمدرضا /٢-٤ ٢١<br />

نعمتزاده‎٬‎ شهین


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٢٣٠ نمایه<br />

نمایه دوره ششم<br />

/٢٦٧ ٢١<br />

ون‎٬‎ یهسیون /١٩٠ ٢٤<br />

هانسبرگ‎٬‎ آلیس سی.‏ /١٩٩ ٢٢<br />

هرتمنی‎٬‎ محمّ‏ د /٩٨-١٠٨ ٢٤<br />

همایون‎٬‎ سرور /٢٢٦ ٢٢<br />

یاحقی‎٬‎ محمدجعفر /١٨٩ ٢٤<br />

یارمحمدی‎٬‎ لطفاهلل ٬٢٨-١٥/ ٢٢ ١٦٢-١٥٩/ ٢٤<br />

یمین‎٬‎ محمدحسین Emami, K. 21/1-6; 22/1-5; 24/1-6<br />

Z. Zandi Moqaddam 23/1-6<br />

نکهت‎٬‎ فاطمه /٢٢٠ ٢٣<br />

نوری‎٬‎ نورالدین بن محمّ‏ د اژدری /٢١١ ٢٢<br />

نوشاهی‎٬‎ عارف /٢٦٢ ٢١<br />

نیریزی‎٬‎ امّ‏ سلمهبیگم /٢٠٣ ٢٢<br />

نیساری‎٬‎ سلیم /١٤٨-١٥٣ ٢٢<br />

نیکمنش‎٬‎ محمد /٢٦٦ ٢١<br />

نیلیپور‎٬‎ رضا /١٨٩ ٢٤<br />

والُف‎٬‎ س.‏ /٢١٦ ٢٢<br />

وحیدیان کامیار‎٬‎ تقی<br />

٥٥-٤٨/ ٢٤<br />

‏/‏‎٦٤-٥٥‎؛ ٢١ ‏/‏‎٣٧-٢٩‎؛ ٢٢<br />

٢. عنوان<br />

آثار الرّ‏ ضا ‏(در تاریخ و جغر افیای کازرون و شیراز)‏<br />

/١٩٩ ٢٢ ‏(تازههای نشر)‏<br />

آیا شرح عرفانی غزلهای حافظ از ختمی لاهوری<br />

است؟ /٢١٨-٢١٩ ٢٢ ‏(تازههای نشر)‏<br />

آیین بزرگداشت حامیان نسخ خطی /٢٤٢-٢٤٤ ٢٣<br />

‏(اخبار)‏<br />

احوال و سخنان خواجه عبیداهلل احرار /٢٦٢-٢٦٤ ٢١<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

از معارفپروری تا به چنگیزپرستی /٥١-٨٠ ٢٣<br />

‏(مقاله)‏<br />

اصطلاحشناسی و مهندسی دانش /١٩٦-٢٠١ ٢٣<br />

اوزان شعر خَ‏ لقی /٢٢١-٢٢٢ ٢٣ ‏(تازههای نشر)‏<br />

بازنگری در فرضیه فاعل درون گروه فعلی<br />

/٢٢١-٢٢٢ ٢٢ ‏(تازههای نشر)‏<br />

باز یک خورشید ما را ترک گفت /٣١-٥٤ ٢١ ‏(مقاله)‏<br />

باغ حُ‏ سن /٢٢٥-٢٢٦ ٢٣ ‏(تازههای نشر)‏<br />

بانوگشسبنامه /١٨٠-١٨٢ ٢٤ ‏(تازههای نشر)‏<br />

بَترون‎٬ِ‎ بَترایِ‏ ٬ برایِ‏ /٩-١٤ ٢٢ ‏(مقاله)‏<br />

بحثی در ادبیات صغیر<br />

نشر)‏<br />

بحثی درباره طرحهای تصویری از دیدگاه<br />

معنیشناسی شناختی<br />

بررسی ساختار فعلهای جعلی در فارسی میانه و<br />

فارسی دری /١٠٨-١٢٤ ٢٢ ‏(مقاله)‏<br />

بررسی فرضیه کاهش رسایی در هجای زبان پهلوی<br />

/٢١٩-٢٢٠ ٢٢ ‏(تازههای نشر)‏<br />

بررسی مآخذ برخی از اشعار رساله قشیریّه /٢٢٠ ٢٢<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

برهان المرتاضین /١٩٩-٢٠٠ ٢٢ ‏(تازههای نشر)‏<br />

‏«بعد»‏ نقشنمای گفتمان در زبان فارسی /٨١-٩٨ ٢٣<br />

‏(مقاله)‏<br />

بیتهای زنستیزانه در شاهنامه /٢٠٠-٢٠١ ٢٤<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

پژوهش در فن قافیه شعر فارسی /١٠٩-١١٣ ٢٤<br />

‏(مقاله)‏<br />

پژوهشی در باب القاب تهمورث ‏(زیناوند‎٬‎ دیوبند‎٬‎<br />

دیباوند‎٬‎ زیباوند)‏ /١٩٣-٢٠٥ ٢١ ‏(تحقیقات<br />

ایر انشناسی)‏<br />

پنجاه گفتار از دینکرد ششم‎٬‎ دایرة المعارف اخلاق<br />

ایران /٢٠٦-٢١٨ ٢١ ‏(تحقیقات ایر انشناسی)‏<br />

پیشگوئیِ‏ مصور به فارسی میانه مانوی از تورفان<br />

/١٥٣-١٧٠ ٢٣ ‏(تحقیقات ایر انشناسی)‏<br />

پیک نور /١٩٢-١٩٤ ٢٤ ‏(تازههای نشر)‏<br />

پیوند نحوی بین باد و موی در غزلیّات حافظ<br />

/٢٢١ ٢٢ ‏(تازههای نشر)‏<br />

تاریخ ادبیات فارسی در شبهقاره /١٨٢-١٨٣ ٢٤<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

تاریخچه واژه گبر /٢٦٤ ٢١ ‏(تازههای نشر)‏<br />

٢٧٠-٢٦٨/ ٢١ ‏(تازههای<br />

٨٥-٦٥/ ٢١ ‏(مقاله)‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نمایه ٢٣١<br />

نمایه دوره ششم<br />

١٣٢-١٢٨/ ٢٢ ‏(مقاله)‏<br />

تاریخ شفاهی مطبوعات در ایران /٢٧٠-٢٧١ ٢١<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

تاریخ عالمآرای امینی /١٣٤ ٢٤ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

تأثیر زبان فارسی در مسلمانان ملیت هویی چین<br />

/٢٦٧ ٢١ ‏(تازههای نشر)‏<br />

تأثیر مثنوی مولوی بر مثنوی عربی نورسی<br />

/٢٢٢-٢٢٣ ٢٢ ‏(تازههای نشر)‏<br />

تأملی درباره مَثَل ‏«زیره به کرمان بردن»‏ و معادلهای<br />

آن /١٣٣-١٤٧ ٢٢ ‏(مقاله)‏<br />

تبصرهای بر مقاله ‏«سفینه تاجالدین احمد وزیر»‏<br />

/١٤٨-١٥٣ ٢٢ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

تبصره بر تبصره /١٤٨-١٥٢ ٢٣ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

تحفه عباسی /٢٠١-٢٠٣ ٢٢ ‏(تازههای نشر)‏<br />

ترجمه فرانسوی صد و یک رباعی منسوب به خیام<br />

/٢٧٢-٢٧٣ ٢١ ‏(تازههای نشر)‏<br />

ترکمانان ایران در آستانه ظهور صفویه /١٣١-١٣٥ ٢٤<br />

‏(نقد و بررسی)‏<br />

تغییر کمیت مصوتهای فارسی و تحول وزن شعر در<br />

دوران معاصر /٢٢٥-٢٢٦ ٢٢ ‏(تازههای نشر)‏<br />

تکرار قافیه در شعر حافظ /٢٢٤-٢٢٥ ٢٢ ‏(تازههای<br />

نشر)‏<br />

تکیه جمله در جمله ساده فارسی /٣٠-٤٧ ٢٤<br />

‏(مقاله)‏<br />

تهران‎٬‎ شهر بیآسمان /١٦٤-١٧٢ ٢٢ ‏(نقد و<br />

بررسی)‏<br />

جامع العلوم ‏(ستّینی)‏ /١٨٣-١٨٤ ٢٤ ‏(تازههای نشر)‏<br />

جامع الکلیات /٢٠٣-٢٠٤ ٢٢ ‏(تازههای نشر)‏<br />

جایزه ادبی پروین اعتصامی /٢٠٨-٢١٠ ٢٤ ‏(اخبار)‏<br />

جایگاه مفعول مستقیم در فارسی /٥٦-٦٦ ٢٤<br />

‏(مقاله)‏<br />

جستارهایی در تاریخ علوم دوره اسلامی /١٢٥ ٢٤ ‏(نقد<br />

و بررسی)‏<br />

چراغها را من خاموش میکنم /١٦٦-١٧٤ ٢١ ‏(نقد و<br />

بررسی)‏<br />

چند واژه اصیل فارسی و معادل آنها در ایران میانه<br />

/١٧٣-١٧٨ ٢٢ ‏(تحقیقات ایر انشناسی)‏<br />

حکایت همچنان باقی است ‏(حدیث به سرقت رفتن<br />

شاهنامه بایسنقری)‏<br />

خمسة المتحیرین /١٦٣-١٦٥ ٢١ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

داستانوارگی تاریخ بیهقی<br />

دانشنامه ایر انیان ارمنی<br />

درآمدی بر واژهگزینی مردمی<br />

درباره ‏«امثال ورنوسفادرانی»‏ /٣٠٨-٣١٠ ٢١<br />

‏(نامهها)‏<br />

درباره تر جمههای عربی خداینامه<br />

درباره ‏«چند بیت تازه از منوچهری»‏ /٢٩٧-٣٠٢ ٢١<br />

‏(نامهها)‏<br />

درباره خمسة المتحرین /٢٥٠ ٢٢ ‏(نامهها)‏<br />

درباره ‏«سرزمین پریان در خاک مادستان»‏ ‏/‏‎٢٩٦‎؛ ٢١<br />

٣٠٢-٣٠٨ ‏(نامهها)‏<br />

درباره فناوری واژهگزینی انبوه در صنعت واژهگزینی<br />

١٩١-١٧٩/ ٢٢ ‏(فرهنگستان)‏<br />

درباره ‏«نگاهی به دنیای خاقانی»‏ /٣١٠ ٢١ ‏(نامهها)‏<br />

درباره ‏«هزار سال بزی»‏ /٢٣٥ ٢٤ ‏(نامهها)‏<br />

در خلوت خواب /٢٦١-٢٦٢ ٢١ ‏(تازههای نشر)‏<br />

در معنی ‏«آوازه»‏ /١١٢-١١٧ ٢٣ ‏(مقاله)‏<br />

دستور مفصل امروز /٢٠٥-٢٠٦ ٢٣ ‏(تازههای نشر)‏<br />

دوازده هزار مثل فارسی و سیهزار معادل آنها<br />

/١٩٣-١٩٤ ٢٢ ‏(تازههای نشر)‏<br />

دومین هماندیشی مسائل واژهگزینی و<br />

اصطلاحشناسی /٢٧٤-٢٨٥ ٢١ ‏(اخبار)‏<br />

دهمین دوره آکادمی تابستانی اصطلاحشناسی<br />

٢٨٦-٢٨٥/ ٢١ ‏(اخبار)‏<br />

دیدار با استادان افغانی /٢٨٩-٢٩٠ ٢١ ‏(اخبار)‏<br />

ر حیقالتحقیق و جایگاه عرفانی حِ‏ کمی آن<br />

/١٥٤-١٦٣ ٢٢ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

رساله بیان بدیع /١٩٦-١٩٩ ٢٢ ‏(تازههای نشر)‏<br />

ریاض الافکار /٢٠٣-٢٠٥ ٢٣ ‏(تازههای نشر)‏<br />

رؤیاهای ازیادرفته /٢٠٤-٢٠٥ ٢٢ ‏(تازههای نشر)‏<br />

زائری زیر باران /١٣٩ ٢٤ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

ز ادخان عیّار در عالمآرای نادری /٣٦-٤٦ ٢٣<br />

‏(مقاله)‏<br />

زبان فارسی و خدمات مرکز نشر دانشگاهی /٢-٥ ٢٤<br />

‏(سرمقاله)‏<br />

١٩-٦/ ٢٣ ‏(مقاله)‏<br />

/١٨٩ ٢٤ ‏(تازههای نشر)‏<br />

٨-٢/ ٢٢ ‏(سرمقاله)‏<br />

٢٤٥/ ٢٣ ‏(نامهها)‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٢٣٢ نمایه<br />

نمایه دوره ششم<br />

زبان معیار چیست و چه ویژگیهایی دارد؟ /٢٠-٣٥ ٢٣<br />

‏(مقاله)‏<br />

زبان و ادبیات ایران باستان /١٨٥-١٨٦ ٢٤ ‏(تازههای<br />

نشر)‏<br />

زبدة الحقایق /٢٠٥-٢٠٦ ٢٢ ‏(تازههای نشر)‏<br />

سبک /٨٦-١٠٢ ٢١ ‏(مقاله)‏<br />

سخنواره:‏ به یاد دکتر پرویز ناتل خانلری /٢٠٦-٢٠٨ ٢٢<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

سعدیشناسی /٢٠٨-٢١١ ٢٢ ‏(تازههای نشر)‏<br />

سفر علمی سنپترسبورگ /٢٢٧-٢٣٧ ٢٢ ‏(اخبار)‏<br />

سفینه تاجالدین /١٤٣-١٦٢ ٢١ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

سندبادنامه جلال عضد /١٤٠-١٤٣ ٢٣<br />

سوانح روزگار و زندگی جمالالدین محمد بن<br />

عبدالرزاق اصفهانی /٨٥-٩٧ ٢٤ ‏(مقاله)‏<br />

سهم نصیرالدین طوسی در نظریه قافیه در عربی و فارسی<br />

/١٧٩-١٨١ ٢٤ ‏(تازههای نشر)‏<br />

شخصیت باباطاهر /١٢٥-١٢٧ ٢٢ ‏(مقاله)‏<br />

‏(شعر شرق)‏ ٢١٧-٢١٦/ ٢٢ Vestochnaya Pocziya<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

شگردهای زبانی در تبلیغات /١١٨-١٣٠ ٢١ ‏(مقاله)‏<br />

شناسه فعل نه ضمیر متصل فاعلی است و نه نهاد<br />

اجباری /٤٨-٥٥ ٢٤ ‏(مقاله)‏<br />

شیوهنامه ضبط اعلام /١٩٤-١٩٥ ٢٢ ‏(تازههای نشر)‏<br />

صد و ده واژه قرآن کریم در زبان محاوره مردم تهران<br />

‏(در چهل سال قبل)‏ /٥-٣٠ ٢١ ‏(مقاله)‏<br />

صفت فاعلی مرکب مرخم /٦٢-٧١ ٢٢ ‏(مقاله)‏<br />

طرح پایگاه متون زبان و ادب فارسی /٢٠٣-٢٠٤ ٢٤<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

طرح تدوین اصطلاحات و تعبیرات حقوقی<br />

١٥-٦/ ٢٤ ‏(مقاله)‏<br />

عبدالقاهر جرجانی و نظریه ادبیات /٢٠٣ ٢٤<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

عبیداهلل عبیدی فارسیگویی از دیار بنگال /٢٠٢ ٢٤<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

عناصر واژگانی فارسی در زبان اردو /١٦٠-١٦٧ ٢٤<br />

‏(فرهنگستان)‏<br />

غاز اننامه منظوم /٢١١-٢١٢ ٢٢ ‏(تازههای نشر)‏<br />

غریبهها /١٤٩ ٢٤ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

غریبهها و پسرک بومی /١٤٩ ٢٤ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

فر اهنجاریهای ضمایر در زبان شعر /٥٥-٦٤ ٢١<br />

‏(مقاله)‏<br />

فرهنگ بزرگ سخن /١١٨-١٣٢ ٢٣ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

فرهنگ توصیفی اصطلاحات عروض /٢٦٠ ٢١<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

فرهنگستان و ادب معاصر /٢-٥ ٢٣ ‏(سرمقاله)‏<br />

فرهنگ ظرفیتها /٢٧٢ ٢١ ‏(تازههای نشر)‏<br />

فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار /١٢٥-١٣٠ ٢٤<br />

‏(نقد و بررسی)‏<br />

فرهنگنامه موضوعی توصیفی علوم انسانی <br />

/١٨٩-١٩٠ ٢٤ ‏(تازههای نشر)‏<br />

فرهنگنامه جانوران در ادب به پارسی<br />

/١٩٥-١٩٦ ٢٢ ‏(تازههای نشر)‏<br />

فرهنگ و زبان و گفت و گو به روایت مولوی /٢٦٨ ٢١<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

فرهنگ هزاره‎٬‎ فرهنگی کارآمد /٢٦٤-٢٦٥ ٢١<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

فعلهای یکشناسه /٢٩-٣٧ ٢٢ ‏(مقاله)‏<br />

فنون قصهسرایی در مثنوی مولانا جلالالدین رومی:‏<br />

آشفتگی روایی یا توالی منطقی؟ /١٧١-١٩٥ ٢٣<br />

‏(تحقیقات ایر انشناسی)‏<br />

فواید لغوی غاز اننامه منظوم /٣٨-٦١ ٢٢ ‏(مقاله)‏<br />

قصیده صنایع و بدایع /٢١٩-٢٢٠ ٢٣<br />

قلمرو فرهنگ و زبانهای ایرانی در سمپوزیم دانمارک<br />

/٢٢٦ ٢٢ ‏(تازههای نشر)‏<br />

قلم مُ‏ نتجب /٢٦٦-٢٦٧ ٢١ ‏(تازههای نشر)‏<br />

کاربرد کلمات عربی همراه با عناصر فارسی در زبان<br />

ترکی /٢١٩-٢٤١ ٢١ ‏(فرهنگستان)‏<br />

کارنامه فرهنگستان /٢٤٢-٢٥٥ ٢١ ‏(فرهنگستان)‏<br />

کتاب بدایع التّ‏ رصیعات و روایع التسجیعات /٢٢١ ٢٣<br />

کتابشناسی خرد و اندیشه ایران باستان در فرهنگ غرب<br />

/٢٥٧-٢٥٨ ٢١ ‏(تازههای نشر)‏<br />

کتابشناسی عمر خیام /١٧٩-١٨٠ ٢٤ ‏(تازههای نشر)‏<br />

کتیبههای ایران باستان /٢٥٨-٢٦٠ ٢١ ‏(تازههای نشر)‏<br />

کمال در تحقیق /١٢٥-١٢٧ ٢٤ ‏(نقد و بررسی)‏


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

نمایه ٢٣٣<br />

نمایه دوره ششم<br />

گامهای اصلی در نشر کتاب /٢٥٦-٢٥٧ ٢١ ‏(تازههای<br />

نشر)‏<br />

گر امیداشت پروفسور ریچارد نلسون فرای<br />

٢٠٨-٢٠٥/ ٢٤ ‏(اخبار)‏<br />

گزارش برگزاری نخستین هماندیشی دستور زبان<br />

فارسی /٢٣١-٢٣٨ ٢٣ ‏(اخبار)‏<br />

گزارش بزرگداشت سههزار سال فرهنگ زردشتی<br />

٢٣١-٢٢٨/ ٢٣ ‏(اخبار)‏<br />

گزارش بیست و چهارمین همایش سالانه انجمن<br />

استادان فارسی سراسر هند /٢٣٨-٢٤٠ ٢٢<br />

‏(اخبار)‏<br />

گزارش سفر علمی هیئت نمایندگان فرهنگستان زبان<br />

و ادب فارسی به اسلامآباد /٢٤٢-٢٤٤ ٢٢ ‏(اخبار)‏<br />

گزارش همایش سالانه گروههای واژهگزینی<br />

تخصصی فرهنگستان زبان و ادب فارسی<br />

٢٤٢-٢٣٩/ ٢٣ ‏(اخبار)‏<br />

گفتار و دستور زبان آغازی با توجه به کودکان<br />

فارسیزبان /٢٢٢-٢٢٤ ٢٣ ‏(تازههای نشر)‏<br />

گفتگوی خبرگزاری میراث فرهنگی با تورج دریائی<br />

٢٢٨-٢٢٧/ ٢٣ ‏(اخبار)‏<br />

گفت و گو با امیلیا نرسیسیانس درباره نقش دوزبانگی<br />

در پیشبرد فرهنگ /١٩٨-٢٠٠ ٢٤ ‏(تازههای نشر)‏<br />

گلها همه آفتابگردانند /٢٠٢-٢٠٣ ٢٣ ‏(تازههای نشر)‏<br />

ماجرا در ماجرا /١٨٤-١٨٥ ٢٤ ‏(تازههای نشر)‏<br />

ماوراءالنهر /٢٧٢ ٢١ ‏(تازههای نشر)‏<br />

مبانی نشر کتاب /٢٥٦-٢٥٧ ٢١ ‏(تازههای نشر)‏<br />

مثنوی طریق التحقیق /٢١٢-٢١٤ ٢٢ ‏(تازههای نشر)‏<br />

مثنوی طریقالتحقیق از کیست؟ /٩٨-١٠٨ ٢٤<br />

‏(مقاله)‏<br />

مجله علوم انسانی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد<br />

/٢٠٦ ٢٣ ‏(تازههای نشر)‏<br />

مجمل الاقوال فی الحکم و الامثال ‏(گنجینه<br />

نسخهبرگردان متون فارسی ٢) ٢٢ /٢١٤-٢١٦<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

مروری بر آثار احمد محمود (١) ٢٤ /١٣٩-١٥٨<br />

‏(نقد و بررسی)‏<br />

معیارسازی و ملاحظات تجویزی /٦٧-٧٣ ٢٤ ‏(مقاله)‏<br />

مفعول نشانه اضافهای در زبان فارسی /١٠٣-١١٧ ٢١<br />

‏(مقاله)‏<br />

ملمّ‏ عات گیلکی قاسم انوار /٢٠١-٢٠٢ ٢٤ ‏(تازههای<br />

نشر)‏<br />

مناظره نرد و شطرنج /١٦-٢٩ ٢٤ ‏(مقاله)‏<br />

منطقالطیر /١١٥ ٢٤ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

ناصر بخاری و متن انتقادی آثار او /٢٠٢-٢٠٣ ٢٤<br />

‏(تازههای نشر)‏<br />

ناصرخسرو لعل بدخشان /١٩٠-١٩١ ٢٤ ‏(تازههای<br />

نشر)‏<br />

نامه ایر انباستان /٢٠٦-٢١٨ ٢٣ ‏(تازههای نشر)؛<br />

/١٩٤-١٩٧ ٢٤ ‏(تازههای نشر)‏<br />

نثر فارسی نامهنویسی غالب و معاصرین وی در ایران<br />

/٢٢٠-٢٢١ ٢٣ ‏(تازههای نشر)‏<br />

نزول معنا /١٩٧-١٩٨ ٢٤ ‏(تازههای نشر)‏<br />

نکتهها و نقدها ‏(مجموعه مقالات دکتر حمید فرزام)‏<br />

/١٣٥-١٤٢ ٢١ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

نگاهی انتقادی به ساختار داستانی منطقالطیر<br />

١١١-٩٩/ ٢٣ ‏(مقاله)‏<br />

نگاهی به پایاننامههای دانشگاهی در زمینه خط<br />

فارسی (١٣٨٢-١٣٥٣) ٢٣ ٥٠-٤٧/ ‏(مقاله)‏<br />

نگاهی به تاریخ جهان از دید دانشمندی مسلمان<br />

/١٤٤-١٤٧ ٢٣ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

نگاهی به چاپی تازه از منطقالطیر /١١٥-١٢٤ ٢٤<br />

‏(نقد و بررسی)‏<br />

نگاهی به ر اهکارهای واژهگزینی در زبان فارسی دری<br />

/١٥٩-١٦٢ ٢٤ ‏(تحقیقات ایر انشناسی)‏<br />

نگاهی به مجموعه شعر ‏«و ناگهان باران»‏<br />

/١٣٣-١٣٥ ٢٣ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

نگاهی تازه به نظم خونفشان /٧٤-٨٤ ٢٤ ‏(مقاله)‏<br />

نمایشنامهنویسان ایران /١٩٢-١٩٣ ٢٢ ‏(تازههای<br />

نشر)‏<br />

نمایه دورههای یکم تا پنجم /٢١١-٢٢٦ ٢٤<br />

نمایه دوره ششم /٢٢٧-٢٣٣ ٢٤<br />

نمونهای از مقاله دانشنامهای در معرّ‏ فی و نقد کتاب<br />

/١٧٥-١٧٨ ٢١ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

واژهای از میانرودان /١٧٩-١٨٣ ٢١ ‏(تحقیقات


نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />

٢٣٤ نمایه<br />

نمایه دوره ششم<br />

٢٩٣-٢٩٠/ ٢١ ‏(اخبار)‏<br />

ایر انشناسی)‏<br />

واژهگزینی‎٬‎ تلاشی برای آشنایی با جهان /٢-٤ ٢١<br />

‏(سرمقاله)‏<br />

(¡) bde و رابطه آن با ‏«آیین»‏ و ‏«آیینه»‏<br />

در زبان فارسی<br />

ایر انشناسی)‏<br />

وامق و عذرای نامی اصفهانی<br />

بررسی)‏<br />

وزن شعر حافظ شیرازی<br />

نشر)‏<br />

هزار سال بزی<br />

هماندیشی بینالمللی میرزا عبدالقادر بیدل<br />

٢٤٦-٢٤٤/ ٢٢ ‏(اخبار)‏<br />

١٩٢-١٨٤/ ٢١ ‏(تحقیقات<br />

/١٣٦-١٣٩ ٢٣ ‏(نقد و<br />

٢٢٤-٢٢٣/ ٢٢ ‏(تازههای<br />

١٣٤-١٣١/ ٢١ ‏(مقاله)‏<br />

واژه سغدی ne¦ ¦<br />

همایش بررسی طرح تأسیس موزه مساکن روستائیِ‏<br />

گیلان<br />

همایش بزرگداشت زندهیاد دکتر عباس زریاب<br />

/٢٤٠-٢٤١ ٢٢ ‏(اخبار)‏<br />

خوئی /١٥٢ ٢٤ ‏(نقد و بررسی)‏<br />

همسایهها همگونسازی و ناهمگونسازی یا مماله در زبان<br />

/١٥-٢٨ ٢٢ ‏(مقاله)‏<br />

فارسی دری /٢٢٤-٢٢٥ ٢٣<br />

هنجارگریزی نوشتاری در شعر امروز ‏(تازههای نشر)‏<br />

/٧٢-١٠٧ ٢٢ ‏(مقاله)‏<br />

هنر و اخلاق /١٧١-١٧٨ ٢٤ ‏(فرهنگستان)‏<br />

یادداشتهای پهلوی /١٩١-١٩٢ ٢٤ ‏(تازههای نشر)‏<br />

یادگار Summary of Articles 21/2-6; 22/2-6; 23/2-5;<br />

24/2-6<br />

ث.‏ پ.‏


24NAMEHA ن‎٢‎ ١ C:7 ZAR76 ص ١٣:٥٢ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />

درباره هزار سال بزی<br />

یک نمونه زیبا و ازقلمافتاده در مقاله کوتاه و نکتهسنجانه ‏«هزار سال بزی»‏ ‏(باقر قربانی<br />

زرّ‏ ین‎٬‎ نامه فرهنگستان‎٬‎ دوره ششم‎٬‎ ش‎٬١‎ تیر ٬١٣٨٢ صص‎١٣١‎‏-‏ ١٣٣):<br />

‏«هزار سال بزی!‏ و هزار سال نوروز بخور و مهرگان‎٬‎ تا ناژ سبز ‏[و سمنِ‏ سپید و لاله<br />

سرخ]‏ و فلک اندر گشتن‎٬‎ و شب به بیرون شدن‎٬‎ و روز به اندر آمدن‎٬‎ تنت درست باد و<br />

دلت شاد باد».‏<br />

‏(بخشی از تفسیری کهن‎٬‎ تصحیح محمد روشن‎٬‎ ص‎١٢‎‏)‏<br />

زندهیاد محمّ‏ د پروین گنابادی (١٢٨٢- ١٣٥٧) در سال ٬١٣٥٢ این نمونه را به عنوان<br />

تبریک سال نو برای دوستان و آشنایانش نوشت و فرستاد ) Ä راهنمای کتاب‎٬‎ ش‎١‎‏-‏ ٬٣<br />

فروردین خرداد ٬١٣٥٢ ص‎١٨٢‎‏).‏<br />

کامیار عابدی<br />

٣١ مرداد ٬١٣٨٣ تهران<br />

©<br />

٢٣٥


انتشارات فرهنگستان<br />

منتشر شده است (١٣٧٩-١٣٨٣)<br />

قر آن مجید ‏(برگردانی کهن از قرآن کریم)‏‎٬‎ به<br />

کوششِ‏ دکتر علی رواقی<br />

نگاهی به گویشنامههای ایرانی‎٬‎ دکتر علیاشرف<br />

صادقی<br />

مجموعه مقالات نخستین هماندیشی مسائل<br />

واژهگزینی و اصطلاحشناسی‎٬‎ فرهنگستان زبان و<br />

ادب فارسی<br />

لهجه تهر انی‎٬‎ لازار ساموئیلوویچ پیسیکوف‎٬‎<br />

ترجمه محسن شجاعی<br />

نامه سیر جان‎٬‎ محمود سریزدی<br />

فرهنگ زرقان‎٬‎ محمدجعفر ملکزاده<br />

مفتاحالهدایة و مصباحالعنایة‎٬‎ به روایتِ‏ محمد بن<br />

عثمان‎٬‎ منوچهر مظفّریان<br />

تصحیحِ‏<br />

دستور زبان پارتی‎٬‎ دکتر حسن رضائی باغبیدی<br />

فرهنگ گویش دوانی‎٬‎ عبدالنبی سلامی<br />

کتابشناسی دستور زبان فارسی‎٬‎ به کوششِ‏ محمد<br />

مهیار<br />

گلهای شهر سبز ‏(اشعاری به لهجه کازرونی)‏‎٬‎ به<br />

کوششِ‏ محمدجواد بهروزی<br />

مناظر الانشاء‎٬‎ خواجه عمادالدین محمود گاوان‎٬‎<br />

تصحیحِ‏ دکتر معصومه معدنکن<br />

واژهنامه گویش بختیاری چهارلنگ‎٬‎ رضا سرلک<br />

دستور خطّ‏ فارسی‎٬‎ فرهنگستانزبان و ادب فارسی<br />

شیوهنامه ضبط اعلام‎٬‎ دکتر ماندانا صدیق بهزادی<br />

مجموعه مقالات نخستین هماندیشی گویششناسی<br />

ایران‎٬‎ به کوشش دکتر حسن رضائی باغبیدی<br />

بررسی گویش فینی‎٬‎ بهجت نجیبی فینی<br />

همایوننامه ‏(تاریخ منظوم حکیم زجّ‏ اجی نیمه<br />

دوم (٢ بخش))‏‎٬‎ علی پیرنیا<br />

تصحیحِ‏<br />

فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی‎٬‎ دکتر محمد<br />

حسندوست<br />

فرهنگ واژههای مصوّ‏ ب فرهنگستان (١٣٧٦-<br />

١٣٨٢)٬ گروه واژهگزینی<br />

گنجینه گویششناسی فارس ‏(دفتر اول)‏‎٬‎ عبدالنبی<br />

سلامی.‏<br />

مدارج البلاغة در علم بدیع‎٬‎ رضاقلیخان هدایت‎٬‎<br />

تصحیحِ‏ حمید حسنی<br />

فرهنگ جامع ضربالمثلهای فارسی‎٬‎بهمن دهگان<br />

روضةالعقول‎٬‎ محمد بن غازی ملطیوی ‏(قرن<br />

ششم)‏‎٬‎ محمد روشن<br />

تصحیحِ‏<br />

ویژگیهای نحوی زبان فارسی در نثر قرن پنجم و<br />

ششم‎٬‎ دکتر مهیندخت صدیقیان<br />

الصیدنه فیالطّب‎٬‎ ترجمه باقر مظفّرزاده ‏(از متن<br />

روسی ترجمه کریماف)‏<br />

فهرست پایاننامههای دانشگاهی در زمینه دستور<br />

زبان فارسی‎٬‎ محمدامین ناصح<br />

گویش ر اجی هنجن‎٬‎ ابوالحسن آقاربیع.‏


¦<br />

6<br />

Na ¦ me-ye Farhangesta ¦ n 6/4<br />

Summary of Articles<br />

University (in Sweden), who has attributed the mas £ navi ¦ in question to a certain<br />

Ah ¤ mad b. H¤ asan b. Muh ¤ ammad of Nak £ § java<br />

¦ n, who has no other poetical works to<br />

his credit. The author devotes his whole paper to refuting this claim.<br />

A Research into the Use of Rhyme in Persian Poetry<br />

R. Zipoli/H¤ . Rez − ¦ a'â<br />

¦ Bag ¦ bâ ¦ dâ ¦ &M.Z ¢ ¦ aker al-H¤ oseynâ<br />

This paper deals with the use of qa ¦ if ¦ ey (rhyme) in Persian poetry. The rules<br />

governing its use were first drawn up by Arab poets, but some of these rules were<br />

later modified by Iranians, who found the Arabic script a useful tool for<br />

composing rhyming games and other forms of word-play. But there were also<br />

problems. (Zipoli cites eleven cases where the same rules do not apply equally to<br />

both Persian and Arabic rhyme.)<br />

Two 7th-century (A.H.) Iranian scholars have tackled the problems of qa ¦ if ¦ ey<br />

and have written manuals to guide poets and versifiers. They are § Sams-e Qeys<br />

Ra¦ zâ ¦ (originally of Rey/Rhages) and K¢ ¦ a§ je Nas ¤ ¦ âr al-Dâ ¦ nT¤ ¦ usâ<br />

¦ (originally of T¤ us in<br />

Khorasan) who have worked independently of one another but have obtained<br />

more or less the same results. Professor Zipoli finds the method proposed by<br />

§ Sams-e Qeys in his Al-Mu`j § am if ¦ ma`a ¦ yi ¦ r 'aš`a ¦ r al-`aj § am more practical, and at<br />

the same the views expressed by Nas ¤ ¦ âr al-Dâ ¦ nT¤ ¦ usâ<br />

¦ in his Mi`ya ¦ r al-'aš`a ¦ r more<br />

precise. Zipoli believes that T¤ ¦ usâ<br />

¦ 's views have been overshadowed by those of<br />

§ Sams-e Qeys because the former manual is better known among the scholars.


Na ¦ me-ye Farhangesta ¦ n 6/4<br />

Summary of Articles<br />

5<br />

of ``do's'' and ``don'ts''. And he concludes that this ``prescriptivism'' is a part and<br />

parcel of the standardization process.<br />

A New Look at the Elegiac Verse of Moh ¤ tašam of Kashan<br />

V. Sabzâ ¦ ya ¦ npu ¦ r (Razi University, Kermanshah)<br />

The Tragedy of Karbala¦ , the martyrdom of Imam H¤ usayn and his loyal<br />

supporters in the plain of Karbala¦ on the 10th of Muh ¤ arram 61 A.H. (680 C.E.),<br />

is one of the most important events in the history of Shi`i Islam, and it has<br />

inspired thousands of poets and artists in their work. The most moving elegy<br />

written about the events of Karbala¦ is that of Moh ¤ tas § am of Kashan (circa<br />

905-996 A.H./1499-1587) who lived in the Safavid period. The author of this<br />

paper sets out to examine Moh ¤ tas § am's elegy from a literary point of view, and<br />

finds that the poet has used any and every prosodic tool at his disposal to<br />

enhance the effectiveness of his language in this tragic narrative.<br />

The Life and Times of J§ ama ¦ l al-Dâ ¦ n Muh ¤ ammad b. `Abd<br />

al-Razza ¦ q of Isfahan<br />

M. Ma`dankan (University of Tabriz)<br />

Jama¦ l al-Dâ ¦ n `Abd al-Razza¦ q is a major poet of the `Ara ¦ qi ¦ school who lived most<br />

of his life in Isfahan in the 6th century A.H./12-13th century C.E. These were<br />

turbulent times, with the never-ending clashes of the Houses of Seljuk and<br />

K¢ ¦ arazms<br />

§ ¦ ahâ<br />

¦ , and the continuous strife between Sunni and Shi`i Muslims. Jama¦ l<br />

was a prolific poet, and Dr. Ma`dankan goes over his divan (containing some<br />

10,000 couplets, edited by Vah ¤ ¦ âd Dastgerd⦠, and published in Tehran in 1320<br />

A.H.S./1941) to highlight the events of Jama¦ l's life, as documented by his own<br />

poetry.<br />

Who Is the Author of the Mas £ navâ ¦ Entitled T¤ arâ ¦ q al-Tah ¤ qâ ¦ q?<br />

S. Homa ¦ yu ¦ n (Kabul University)<br />

The author is an Afghan scholar who has made the poetical works of H¤ akâ ¦ m<br />

Sana¦ 'â ¦ his specialty. This eminent Sufi poet of Ghazna, who flourished in the 6th<br />

century A.H./12 century C.E., has a large body of work, including his divan, and<br />

several compositions in mas £ navi ¦ format. One of these is Tariq al-Tah ¤ qi ¦ q that the<br />

author and a large number of scholars firmly believe to be by Sana¦ 'â ¦ . Not so, have<br />

said some others. One of these detractors is Professor Bo Utas of Uppsala


4<br />

Na ¦ me-ye Farhangesta ¦ n 6/4<br />

Summary of Articles<br />

§ aena<br />

¦ se, which most traditional Iranian grammarians have been calling −zami<br />

¦ r-e<br />

mottas¤ el-e fa ¦ `eli ¦ (the conjoined subject pronoun). Some grammarians have been<br />

calling it ``the required subject of the verb'' (in contradistinction to the ``optional<br />

subject'' that comes at the beginning of the sentence and may be optionally<br />

omitted).<br />

The author argues in this paper that this appended element, the šena ¦ se, is<br />

neither the subject itself, nor a pronoun replacing it. He says šena ¦ se is only an<br />

indicator of the `person' and the `number' of the subject of the verb. For<br />

instance -am only indicates the subject of the verb is `first person' and `singular'.<br />

And he goes on to discuss where the subject of the verb may be safely omitted.<br />

And his conclusion in a nutshell: ``The subject is a required part of the sentence;<br />

it is not an optional part. Also the verb by itself does not constitute a sentence.''<br />

The Position of the Direct Object in Persian<br />

M. Ra ¦ sek £ Mahand (Bu-`Ali University, Hamedan)<br />

This paper deals with the place or position of the direct object (DO) in the<br />

sentence in Persian. The author believes that the DO does not have one fixed<br />

position, but can change its location depending on the circumstances.<br />

After some research in the writings of contemporary Iranian writers, the<br />

author has found the following rule valid: In Persian sentences if the DO is a<br />

`specific' noun, then its `unmarked position' will be before the indirect object<br />

(IO), and if the noun is `non-specific' then it will follow the IO and precede<br />

the verb. The author then goes on to explain the theoretical aspects of this<br />

proposition. He says `srcambling' is one way of testing direct objects to find out if<br />

they are `specific' or `non-specific'.<br />

The Process of Language Standardization and Prescriptive<br />

Considerations<br />

N.Q. Sa ¦ rlâ ¦<br />

In any country where various dialects are spoken, there is always a need for a<br />

common language to help facilitate the communication of the indigenous<br />

people. Usually it is the dialect spoken by the rulers of the country that assumes<br />

the role of the common language, becoming, in the course of time, the standard<br />

language of the whole territory. The author follows in this paper the process of<br />

language standardization, as outlined by various linguists, and finds that the<br />

process is usually helped by ``prescriptive'' practices of experts who issue a series


Na ¦ me-ye Farhangesta ¦ n 6/4<br />

Summary of Articles<br />

3<br />

somewhere in the ``7th or 8th century A.H.'' (13th/14th century C.E.), and says<br />

he found the manuscript in the library of the late scholar Moj § taba¦ Mâ ¦ novâ ¦ , who<br />

himself copied the text from an MS in the Chester Beatty Library in Dublin. The<br />

author of the treatise is a hitherto unknown writer by the name of H¤ isa ¦ mb.<br />

Muh ¤ ammad-Ras§ ¦ âdS<br />

¤ arra¦ f of Khwarazm, who composed it for his patron Amir<br />

Moba¦ rak Shah of Shushtar (in present-day Khuzistan). The editor, and Mâ ¦ novâ ¦<br />

before him, have both tried and failed to find any additional information on the<br />

author as well as his patron. It is clear however, that Amir Moba¦ rak Shah was an<br />

aficionado of these two games, and the literary debate was written for his<br />

entertainment while the chess has been invented in India, the backgammon<br />

seems to have been invented by the Iranians themselves. These games were<br />

thought to represent some aspect of the human condition. In the game of<br />

backgammon, which is decided by the throw of the dice as well as the skill of the<br />

two players, man's fortune is decided mainly by what his destiny has in store for<br />

him, whereas in the game of chess, the deciding factor is the skill of each player.<br />

Sentence Stress in Simple Persian Sentences<br />

`A. ¢ Kaza<br />

¦ `â ¦ far (Ferdowsi University, Mashad)<br />

In this technical paper, the author, who is a professor of linguistics, examines the<br />

question of sentence stress in the Persian language in simple sentences. He states<br />

at the outset that word stress in Persian usually falls on the last syllable of the<br />

word. But not so, the question of sentence stress, which is complicated by a<br />

number of factors, such as the intent of the speaker. He then analyses in detail<br />

the different elements of the sentence, and points out how these may be stressed<br />

depending on the circumstances surrounding the sentence. And he succeeds in<br />

formulating a general rule for those sentences in which the predicate consists of<br />

more than one group of words. ``In these, the sentence stress does not fall on the<br />

verb or the verbal core of the verb group. It falls, rather, on the last syllable of<br />

the word preceding the verbal core.''<br />

The Inflexional Suffix Appended to Verbs Is Neither the Verb's<br />

Subject Nor a Subject Pronoun<br />

T. Vah ¤ ¦ âdâ<br />

¦ ya ¦ nKa ¦ mya ¦ r<br />

The subject of this paper is šena ¦ se, which is appended to verbs in Persian when<br />

they are conjugated and it is usually translated into English as the ``inflexional<br />

suffix''. For instance in the conjugated verb raftam (=I went) the -am part is the


١٣٨٣/٨/٢٢ 25SUMM24 ن‎٣‎ C:7 ٥ ص ١٣:٥٢ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />

SUMMARY OF ARTICLES<br />

A Project for the Compilation of Legal Terms and<br />

Expressions<br />

H¤ . H¤ abâ ¦ bâ ¦<br />

This project, first proposed by the current head of the Academy of Persian<br />

Language and Literature in 2001, aims at refining the specialized language used<br />

by Iranian legislators and the judiciary through a systematic examination of the<br />

body of legal texts produced during the past century, from the Constitutional<br />

Revolution down to the present day. As a result of this scrutiny, the most valid<br />

legal terms which have been in use during this 100-year period will come to light<br />

and a major dictionary of legal terminology will be compiled.<br />

The working method outlined in the project consists of establishing a small<br />

office equipped with all the latest tools of information technology, and then<br />

getting a number of researchers to go over a wide of variety of official documents<br />

to mark the legal terms which occur in them. These terms and the instances of<br />

their use will then be transferred to a computer to create a database of legal<br />

terminology. The terms found in the database will be subsequently tabulated and<br />

sorted, and at the final stage the most important of these will be defined on the<br />

basis of their usage and original sense.<br />

One of the key questions that the project will address is to find out if the<br />

prevalent legal terms used in Persian meet the needs of the people using them.<br />

A Debate Between the Games of Chess and Backgammon<br />

N. Pourjavady (ed.)<br />

The main part of this paper is the text of a short treatise in Persian bearing the<br />

above title which is being published for the first time. The editor dates the text<br />

2


¦<br />

¦<br />

¦<br />

¦<br />

TABLE OF CONTENTS<br />

Editorial<br />

Persian Language and the Services Rendered by the Iran University Press<br />

Essays<br />

A Project for the Compilation of Legal Terms and Expressions<br />

A. â`Samâ (Gâlanâ)<br />

H¤ . H¤ abâbâ<br />

2<br />

6<br />

A Debate Between the Games of Chess and Backgammon<br />

N. Pourjavady (Purjavadâ)<br />

16<br />

Sentence Stress in Simple Persian Sentences<br />

`A. aza`âfar<br />

30<br />

The Inflexional Suffix Appended to Verbs Is Neither the Verb's Subject<br />

Nor a Subject Pronoun<br />

T. VahâdâyanKamyar<br />

48<br />

The Position of the Direct Object in Persian<br />

M. Rasek<br />

Mahand 56<br />

The Process of Language Standardization and Prescriptive Considerations N. Q. Sarlâ<br />

67<br />

A New Look at the Elegiac Verse of Moh tas§ am of Kashan<br />

V. Sabzâyanpur<br />

74<br />

The Life and Times of ama¦ l al-Dân Muh ammad b. `Abd al-Razza¦ q of Isfahan M. Ma`dankan 85<br />

Who Is the Author of the Mas£ navâ Entitled ariq al-T¤ ahqiq?<br />

S. Homayun<br />

98<br />

A Research into the Use of Rhyme in Persian Poetry<br />

R. Zipoli 109<br />

Reviews<br />

A Brief Review of the New Edition of Attar's Mant¤ iq al-T¤ ayr<br />

R. Asrafzade<br />

115<br />

Perfection in Research<br />

H¤ . Borjâan<br />

125<br />

The Persian Dictionary of the Sepahsa¦ lar Seminary<br />

M. aker al-H¤ oseynâ 128<br />

The Turkomans of Iran Shortly Before the Emergence of the Safavids S.`A. le-Davud<br />

134<br />

A Critique of Ahmad Mahmu¦ d's Fiction (1)<br />

A. Ojakâyans<br />

139<br />

Iranian Studies<br />

Working Procedures for Persianizing Foreign Terms in Dari Persian<br />

M.H¤ . Yamân<br />

159<br />

The Academy<br />

Persian Lexical Elements in the Urdu Language<br />

. Panahâ<br />

163<br />

Pahlavi Notes<br />

A. Tafazzolâ<br />

/J.H¤ asanzade (tr.) 171<br />

Recently Published<br />

a) Books (in Persian):<br />

179<br />

Ketabšena¦ si-ye `Omar K¢ ayyam; Ba¦ nu¦ gosasb-Na¦ me; Ta¦ rik-e adabiyyat-e fa¦ rsi dar<br />

šebh-e qa¦ rre; Jame`al-`ulum (Settini); Ma¦ jera<br />

dar ma¦ jera; Zaba¦ n va adabiyyat-e<br />

Iran-e ba¦ stan; Sahm-e Nas¤ ir al-din-e Tusi dar nazaryye qafyye...; Da¦ nešna¦ me-ye<br />

Iraniyan-e armani; Farhangna¦ me-e mowzu' i-ye towsifi-ye olu¦ m-e ensani;Na¦ ser-e<br />

K¢ osrow: la`l-e Badakšan; Ya¦ degar.<br />

b) Periodicals (also in Persian):<br />

192<br />

Peyk-e nur; Na¦ me-ye Iran-e ba¦ stan<br />

c) Essays (likewise in Persian):<br />

197<br />

``The decadence of meaning''; ``AnInterview with Emilia Narsisians about the role<br />

of bilingualism in the advancement of culture''; ``Misogynous couplets in<br />

Ferdows⦠'s ahna¦ me''; ``The bilingual (Persian-Gilaki) poems of Qa¦ sem Anvar'';<br />

‏¦‏Obaydulla‏```‏ h `Abâdâ, a poet of Bengal writing in Persian''; ``Nasir of Bokara¦ and a<br />

critical edition of his works''; ``Abd al-Qa¦ hir urja¦ nâ and the theory of literature'';<br />

``A project to put the Classical Persian texts on the web''.<br />

News<br />

Professor Richard N. Frye Honoured<br />

The Parvin E`tes¤ ¦ amâ<br />

¦ Literary Prize<br />

Index to Vols. I-V<br />

Index to Vol. VI<br />

A Letter to the Editor<br />

Summary of Articles in English<br />

K. Ema ¦ mâ ¦<br />

205<br />

208<br />

211<br />

227<br />

234<br />

2


¦<br />

ISSN 1025-0832<br />

Vol. VI, No. 4 (Ser. No. 24)<br />

December, 2004<br />

President: G¥ ola ¦ m- c Alâ ¦ H¤ adda ¦ d c A¦ del<br />

Rated as a<br />

Scientific and Research Journal<br />

by the Ministry of Science,<br />

Research and Technology<br />

Editorial board: c Abdol-Moh ¤ ammad A¦ yatâ ¦ ,H¤ asan H¤ abâ ¦ bâ ¦ ,<br />

G¥ ola ¦ m-Alâ ¦ H¤ adda ¦ dA¦ del, Moh ¤ ammad K£ v ¦ ansa<br />

¦ râ ¦ ,<br />

Alâ ¦ As § raf ¤ S¦ adeqâ<br />

¦ ,Ah ¤ mad Samâ ¦ c ¦ â (Gâ ¦ la ¦ nâ ¦ ),<br />

Bahman Sarka ¦ ra ¦ tâ<br />

Editor: Ah ¤ mad Samâ ¦ c ¦ â (Gâ ¦ la ¦ nâ ¦ )<br />

Na¦ me-ye Farhangesta ¦ n<br />

‎4‎‎9‎‎3‎‎6‎-‏‎75‎‎8‎‎15‎ P.O. Box<br />

Tehran, Islamic Republic of Iran<br />

‎85‎‎32‎‎872‎ (9821) Fax:<br />

or to<br />

The Academy of Persian Language and Literature<br />

No. 36, 15-East Street, Velenjak,<br />

Tehran<br />

‎4‎‎9‎‎3‎‎6‎-‏‎75‎‎8‎‎15‎ P.O. Box<br />

‎56‎‎43‎‎241‎ Fax: ‏,‏‎8‎-‎93‎‎43‎‎241‎ Phone:<br />

ri.ymedacanaisrep@hemanraf<br />

Ser. No. 24<br />

Foreign subscriptions for each volume including 4 issues:<br />

Middle East and neighbouring countries: $25.00 per year<br />

Europe and Asia: $30.00 per year<br />

Africa, North America, and the Far East: $35.00 per year<br />

Bank Account:<br />

Farhangestan-e Zaban va Adab-e Farsi, Account No. 50522<br />

Bank Melli Iran, Eskan Branch<br />

Printed in the Islamic Republic of Iran

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!