ﺷﻤïºïºï»© ï»£ïº´ï» ïº´ï»: ٢٤ - ÙرÙÙگستا٠زبا٠٠ادب ÙارسÛ
ﺷﻤïºïºï»© ï»£ïº´ï» ïº´ï»: ٢٤ - ÙرÙÙگستا٠زبا٠٠ادب ÙارسÛ
ﺷﻤïºïºï»© ï»£ïº´ï» ïº´ï»: ٢٤ - ÙرÙÙگستا٠زبا٠٠ادب ÙارسÛ
Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
نامهفرهنگستان<br />
فرهنگستان زبان و ادب فارسی<br />
دوره ششم٬ شماره چهارم<br />
آذر ١٣٨٣<br />
دارای درجه علمی پژوهشی<br />
مصوّ ب وزارت علوم٬ تحقیقات و فناوری<br />
مدیرمسئول:غلامعلیحدّ ادعادل<br />
هیئت تحریریه: عبدالمحمد آیتی٬ حسن حبیبی٬<br />
غلامعلی حدّ اد عادل٬ محمد خوانساری٬ بهمن سرکاراتی٬<br />
احمد سمیعی (گیلانی)٬ علیاشرف صادقی<br />
سردبیر: احمد سمیعی (گیلانی)<br />
مدیر داخلی: ثریّا پناهی<br />
ویراستار فنی: حکیمه دسترنجی<br />
همکاران پژوهشی: ثریا پناهی٬ سهیلا غضنفری٬ آزاده اتکال<br />
طرّاح: فاطمه ملکافضلی<br />
حروفنگاری و صفحهآر ایی:سینانگار<br />
لیتوگرافی٬ چاپ و صحافی: نقرهآبی<br />
مسئول چاپ و توزیع: حسین ایّوبیزاده<br />
نشانی: خیابان ولنجک٬ خیابان پانزدهم شرقی٬ شماره ٣٦<br />
صندوق پستی: ٩٤٦٣-٧٥١٥٨<br />
تلفن: ٨-٩٤٤٣٢٤١٬٩٢٢٤٨٧١ دورنگار: ٥٦٤٣٢٤١<br />
ri.ymedacanaisrep@hemanraf<br />
شماره مسلسل: ٢٤<br />
بهای این شماره: ١٠٠٠٠ ریال<br />
بهای اشتر اک هر دوره (٤ شماره): ٤٥٠٠٠ ریال<br />
(برای دانشجو: ٣٠٠٠٠ ریال)<br />
شماره حساب مجله: ٩٠٠٨١ بانک ملی ایران٬<br />
شعبه عباسآباد غربی٬ کد ٨٠٣
01FEHRFA ن٦ ١ C:7 ZAR76 ص ١٣:٤٩ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />
فهرست<br />
زبان فارسی و خدمات مرکز نشر دانشگاهی سردبیر ٢<br />
٦<br />
حسن حبیبی طرح تدوین اصطلاحات و تعبیرات حقوقی ١٦<br />
نصراهلل پورجوادی مناظره شطرنج و نرد ٣٠<br />
علی خزاعیفر تکیه جمله در جمله ساده فارسی ٤٨<br />
تقی وحیدیان کامیار شناسه فعل نه ضمیر متصل فاعلی است و نه نهاد اجباری ٥٦<br />
محمد راسخ مهند جایگاه مفعول مستقیم در فارسی ٦٧<br />
ناصرقلی سارلی معیارسازی و ملاحظات تجویزی ٧٤<br />
وحید سبزیانپور نگاهی تازه به نظم خونفشان ٨٥<br />
معصومه معدنکن سوانح روزگار و زندگی جمالالدین محمد بن عبدالرزاق اصفهانی ٩٨<br />
سرور همایون مثنوی طریقالتحقیق از کیست؟ ١٠٩<br />
ریکاردو زیپولی پژوهش در فن قافیه شعر فارسی ١١٥<br />
رضا اشرفزاده نگاهی به چاپی تازه از منطقالطیر ١٢٥<br />
حبیب برجیان کمال در تحقیق ١٢٨<br />
محسن ذاکرالحسینی فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار ١٣٤<br />
سید علی آلداود ترکمانان ایران در آستانه ظهور صفویه ١٣٩<br />
آناهید اُ جاکیانس مروری بر آثار احمد محمود (١) نگاهی به راهکارهای واژهگزینی در زبان فارسی دری محمدحسین یمین ١٥٩<br />
١٦٣<br />
ثریا پناهی عناصر واژگانی فارسی در زبان اردو ١٧١<br />
احمد تفضّ لی/ ترجمه جمیله حسنزاده یادداشتهای پهلوی کتاب: کتابشناسی عمر خیام؛ بانوگشسبنامه؛ تاریخ ادبیات فارسی در شبهقاره هند؛ جامع العلوم ١٧٩<br />
(ستّ ینی)؛ ماجرا در ماجرا؛ زبان و ادبیات ایران باستان؛ سهم نصیرالدین طوسی در نظریه قافیه<br />
در عربی و فارسی؛ دانشنامهایر انیان ارمنی؛ فرهنگنامه موضوعی توصیفی علوم انسانی؛ ناصر خسرو<br />
لعل بدخشان؛ یادگار.<br />
نشریات ادواری: پیک نور؛ نامه ایران باستان. ١٩٢<br />
مقاله: نزول معنا؛ گفت و گو با دکتر امیلیا نرسیسیانس درباره نقش دوزبانگی در ١٩٧<br />
پیشبرد فرهنگ؛ بیتهای زنستیزانه در شاهنامه؛ ملمّعات گیلکی قاسم انوار؛<br />
عبیداهلل عبیدی فارسیگویی از دیار بنگال؛ ناصر بخاری و متن انتقادی آثار او؛<br />
عبدالقاهر جرجانی و نظریه ادبیات؛ طرح پایگاه متون زبان و ادب فارسی.<br />
٢٠٥<br />
گرامیداشت پروفسور ریچارد نلسون فرای ٢٠٨<br />
جایزه ادبی پروین اعتصامی ٢١١<br />
نمایه دورههای یکم تا پنجم (شمارههای مسلسل ١ تا ٢٠) ٢٢٧<br />
نمایه دوره ششم (شمارههای مسلسل ٢١ تا ٢٤) کامیار عابدی ٢٣٤<br />
...................................................................................................................<br />
Table of Contents<br />
1<br />
Summary of Articles in English<br />
2
02SARMQA تح: ١٣٨٣/٦/٢٥ ن٣ D:3 ٥ ص (شد٤ص) ١٣:٤٩ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />
زبان فارسی و خدمات مرکز نشر دانشگاهی<br />
مرکز نشر دانشگاهی یکی از سازمانهایی است که به حفظ سلامت زبان فارسی و<br />
تقویتآن و معرّ فی و ترویج فرهنگ ایر انیاسلامی خدمات درخور ستایشی کرده<br />
است. این مرکز در شرایطی تأسیس شد که دانشگاهها دوره فترت را میگذراندند و<br />
اعضای هیئتهای علمی موظف شده بودند در رشته خود کاری تحقیقی ارائه دهند. این<br />
آثار تحقیقی٬ برای آنکه به مرحله نشر برسند٬ به ارزیابی و ویرایش علمی وساخ تاری و<br />
زبان ی و فنینیاز داشتن د و این کارهاب ه مرکز نشر دانشگاهی محوّ ل شد.<br />
خوشبختانه برای این عملیّات تیم بسیار مجهز و مجرّ بی از ویراستاران متخصص<br />
دررشتههای علمی و ادبی و فنّی و نسخهپردازان و طرّ احان و نمونهخوانان و ناظران<br />
چاپ در دسترس بود. این تیم در انتشارات فرانکلین و سازمان ویرایش و تولید فنی<br />
تشکیل شده و پرورش یافته بود سازمانی که برای آمادهسازی جزوههای درسی<br />
دانشگاه آزاد ایران بنیاد نهاده شده بود.<br />
مدیریت مرکز نشر دانشگاهی این تیم کارآمد را تقریباً دربست جذب کرد و میتوان<br />
گفت که با این اقدام هوشمندانه آن را سنگبنای موفقیت خود ساخت. در عین حال٬<br />
جذب این تیم باعث شد سنّتی در صنعتِ نشرِ دانشگاهی٬ که در پرتو آموزش و تجارب<br />
متمادی تکوین یافته بود٬ ادامه یابد و غنی گردد.<br />
باری٬ مرکز نشر دانشگاهی با این دستمایه پرارزش اما رایگان فعالیت خود را آغاز<br />
نهاد و توانست ظرف ربع قرنی که از عمرش میگذرد دستاورد بس گرانمایهای عرضه بدارد<br />
و٬ در میان مراکز علمی و فرهنگیپس از انقلاب٬ میتوان گفت عنوان قهرمانی کسب کند.<br />
٢
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
سرمقاله ٣<br />
زبان فارسی و خدمات مرکز نشر دانشگاهی<br />
از کارهای تحقیقیِ اعضای هیئت علمی دانشگاهها در دوره فترت آنچه قابل قبول<br />
طی<br />
ّ<br />
ارزیابی شده بود٬ به همّ ت مرکز نشر دانشگاهی٬ آماده چاپ گردید و منتشر شد.<br />
عملیات آمادهسازیِ آثار مذکور برای چاپ٬ مرکز احساس کرد که برای رفع تشتّت در<br />
زمینه اصطلاحات علمی و فنّی باید تدابیری بیندیشد. این نیاز در جریان تهیه جزوههای<br />
درسی دانشگاه آزاد ایران نیز احساس شده بود و در آن دانشگاه گروههایی از استادان<br />
رشتههای گوناگون برای واژهگزینی تشکیل یافته بود که حاصل کار آنها به صورتهای<br />
متعدد در دسترس ویراستاران قرار گرفت. پیش از آن نیز٬ به همّت بنیاد فرهنگ ایران٬<br />
فرهنگ اصطلاحات علمی منتشر شده بود. مرکز نشر ادامهدهنده این جریان شد که نزدیک<br />
به سی واژهنامه تخصصی حاصل خدماتش در این حوزه است.<br />
مرکز نشر به انتشار کارهای تحقیقیِ دوره فترتِ دانشگاهی اکتفا نکرد. واحدهای<br />
علمی و فنی که در این مرکز برای ارزیابی و ویرایش آن کارها پدید آمده بود فعالیت خود<br />
را ادامه دادند. ثمره این فعالیت بیش از هزار عنوان کتاب در رشتههای متعدد علوم<br />
تجربی٬ علوم انسانی٬ فنون و زبان و ادبیات است دستاوردی که مایه فخر و مباهات هر<br />
سازمان انتشاراتی معتبری میتواند باشد. کتابهایی که به همت مرکز نشر دانشگاهی<br />
منتشر شده در سطح دانشگاهی است و بسیاری از آنها مرتباً تجدید چاپ شده و<br />
شماری از آنها٬ به خصوص در مقوله نگارش و ویرایش و زبان و ادب فارسی و معارف و<br />
فرهنگ ایر انیاسلامی٬ با استقبال کمنظیر محافل علمی روبهرو شده است.<br />
در جنب نشر کتاب٬ در مرکز نشر دانشگاهی چندین مجلّه نیز تأسیس شد که برخی<br />
از آنها با انتشار مرتّب سابقه ممتد ٢٤ ساله (نشر دانش) و ٢١ و ٢٠ ساله (از جمله معارف٬<br />
زبانشناسی٬ باستانشناسی و تاریخ٬ لقمان) دارند و برخی دیگر (نامه ایران باستان)٬ در همان<br />
مدت کوتاهی که از عمرشان میگذرد٬ در جامعه علمی ایران و خارج از کشور جا باز<br />
کردهاند.<br />
مرکز نشر دانشگاهی٬ علاوه بر فعالیت انتشاراتی٬ سمینارهایی با عناوین «زبان<br />
فارسی»٬ «زبان فارسی٬ زبان علم»٬ «مسائل واژهگزینی و اصطلاحشناسی»٬ «نگارش<br />
فارسی» بعضاً در چند نوبت تشکیل داده که نتایج آنها به صورت مجموعه سخنرانیها<br />
منتشر شده است. این مرکز٬ در واقع٬ مبتکر تشکیل مجامعی از این نوع بوده است.<br />
یکی از اقدامات بسیار سودمند مرکز نشر دانشگاهی تشکیل فروشگاه کتابهای
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٤ سرمقاله<br />
زبان فارسی و خدمات مرکز نشر دانشگاهی<br />
خارجی و واحد سفارش کتابهای خارجی است. با تسهیلات این دو مرکزِ خدماتی٬ هم<br />
تازهترین و معتبرترین کتابها در سطح دانشگاهی به زبانهای انگلیسی٬ فرانسه٬ آلمانی به<br />
بهای بسیار مناسب در دسترس علاقهمندان قرار میگیرد و هم سفارش کتابها بهآسانی<br />
بهانجام میرسد.<br />
مرکز نشر دانشگاهی با اقدامات و فعالیتهای خود٬ بهویژه به زبان و ادب فارسی و<br />
فرهنگ ایر انیاسلامی٬ خدمات گرانبهایی کرده است. از جمله خدمات برجسته این<br />
مرکز در این ابواب است نشر کتابها و مجموعههایی به شرح زیر:<br />
چندین فهرست نسخههای خطی<br />
مجموعههایی از مقالات درباره ویرایش؛ زبان فارسی؛ زبان فارسی٬ زبان علم؛<br />
واژهگزینی و اصطلاحشناسی؛ گویشها؛ حافظ؛ نقد<br />
عناوین مهمّ ی در مقولههای متون کهن٬ ترجمه متون کهن؛ معارف اسلامی٬ فلسفه<br />
و عرفان؛ زبان و ادب فارسی؛ تحقیقات ادبی و تاریخی. از جمله این عناوین است:<br />
حی بن یقظان (از ابنسینا٬ ترجمه و شرح فارسی منسوب به<br />
ّ<br />
مجموعه آثار عبدالرحمن سُ لَمی؛<br />
جوزجانی)؛ مثنوی معنوی (چاپ عکسی نسخه خطی مورّخ ٦٧٧ قونیه)؛ مکتوبات مولانا جلالالدین<br />
رومی؛ زبدةالحقایق عینالقضات همدانی؛ مجموعه فلسفی مراغه (مشتمل بر آثاری از ابوحامد<br />
غزالی٬ عینالقضات٬ عمر بن سهلان ساوی٬ مجدالدین عبدالرزاق جیلی٬ ابنسینا٬ فارابی و دیگران٬<br />
چاپعکسی از روی مجموعه خطی مورّخ ٥٩٦-٧٬ متعلّق به کتابخانه دکتر اصغر مهدوی)؛ مرقّع نینامه<br />
جامی (به خط میرعلی هروی مورّخ ٩٤٠)؛ ظفرنامه حمداهلل مستوفی (به انضمام شاهنامه فردوسی به<br />
تصحیح حمداهلل مستوفی٬ چاپ عکسی از روی نسخه خطی مورّخ ٨٠٧)؛ کتاب الصّ یدنه فی الطّب از<br />
ابوریحان بیرونی؛ مغازی (ترجمه اثر محمد بن عمر واقدی در سه جلد)؛ رحیقالتحقیق فخرالدین<br />
مبارکشاه مرورودی (٥٨٤ هجری)؛ شرح گلشن راز الهی اردبیلی؛ معارف محقّق ترمذی؛<br />
داستانهای محبوب القلوب میرزا برخوردار فراهی؛ حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنائی؛<br />
جُ نگِ مهدوی (تاریخ کتابت از ٧٥٣ به بعد٬ چاپ عکسی از روی نسخه خطی کتابخانه دکتر اصغر<br />
مهدوی) ؛ تاریخ فلسفه در اسلام (ترجمه اثر میانمحمد شریف در چهار جلد)؛ تفسیر قرآنی و زبان<br />
عرفانی (ترجمه اثر پُل نویا)؛ تاریخ تحلیلی اسلام (تا پایان خلافت امویان)؛ ابوسعید ابیالخیر (حقیقت<br />
و افسانه) (ترجمه اثر فریتس مایر)؛ بهاءولد٬ زندگی و عرفان او (ترجمه اثر فریتس مایر)؛ دو مجدّ د<br />
(پژوهشهایی درباره محمد غزالی و فخر رازی)؛ سفینه تبریز (مجموعه پرارزشی شامل حدود دویست
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
سرمقاله ٥<br />
زبان فارسی و خدمات مرکز نشر دانشگاهی<br />
رساله در ابواب گوناگون که در قرن هشتم هجریگردآوری شده است)<br />
اخلاقیات (ترجمه اثر هانری دو فوشه کور)؛ حدیث عشق در شرق (ترجمه اثر ژان کلودواده)؛<br />
جهان اسلام (دو جلد)؛ دین و دولت در ایران عهد مغول (سه جلد)؛ تاریخ و تمدن بینالنهرین (سه<br />
جلد)؛ از سعدی تا آراگون (تأثیر ادبیات فارسی در ادبیات فرانسه)؛ اشعار فارسی کاشیهای<br />
تختسلیمان؛ نگاهی به دنیای خاقانی (سه جلد)؛ بزم دیرینه عروس<br />
غلط ننویسیم؛ آیین نگارش؛ شیوهنامه ضبط اعلام انگلیسی در فارسی؛ فرهنگ اعلام کتاب<br />
مقدّ س؛ فرهنگ فارسیِ زانسو؛ اشتقاق پسوندی در زبان فارسی؛ چکیدههای ایرانشناسی (جلد<br />
٢٠-٬٢١ سالهای ١٣٧٦-٧)؛ کتابشناسی مولوی.<br />
در مدیریت علمی و فعالیتهای تحقیقی و انتشاراتیِ مرکز نشر دانشگاهی عدهای از<br />
استادان٬ محققان٬ نویسندگان٬ مترجمان٬ ویراستاران٬ نسخهپردازان٬ طراحان و کاردانان<br />
فنّی شرکت مؤثّر و ممتد داشتهاند که ذکر اسامی آنها در این مقال و مجال میسّ ر نیست.<br />
در این میان٬ نقش دکتر نصراهلل پورجوادی نمایان و ممتاز است. در حقیقت٬ شخصیت<br />
علمی٬ حسن تشخیص و حمایت او بود که افرادی زبده و مجرّب و کارآشنا را به<br />
همکاری با مرکز جلب کرد و جاذبهای معنوی پدید آورد که این افراد با مزایای مادّیِ<br />
بسی نازلتر از مراکز علمی و فرهنگی دیگر به کار در مرکز و دوام آوردن در آن رغبت<br />
نشان دادند.<br />
سردبیر<br />
©
٨٣/٦/١٥ 03M-HABI ن٣ C:7 ١٠ ص ١٣:٤٩ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />
طرح تدوین اصطلاحات و تعبیرات حقوقی<br />
بر اساس قوانین و مقررات و دیگر اسناد حقوقی صدساله اخیر<br />
*<br />
و گزارش کوتاهی از زبان حقوقی این دوره<br />
حسن حبیبی<br />
١ طرح مسئله<br />
الفاظ و صیَغِ حقوقی وسایل و ابزارِ مفاهیم و قواعدِ حقوقیاند. این الفاظ و صیَغ<br />
از دیرباز در رسالههای فقهی و قوانین و مقرّ رات و نظاماتِ مصوبِ قوای مقننه و<br />
مجریه و همچنین تصمیمهای قضایی و اسنادِ مبتنی بر قرارداد فراوان دیده<br />
میشوند و به گزارشِ معانیِ معیّن و ریشهدارِ حقوقی میپردازند.<br />
نظر به اینکه قلمروِ اینگونه مباحث جولانگاهِ یقین و اطمینان نسبت به مسائل<br />
و بزنگاهِ دقت در قواعد و ضوابط است٬ ناگزیر زبانِ آنها٬ یعنی زبانِ علم و فنِّ<br />
حقوق٬ باید امنیتِ قضایی را تضمین و آسودگیِ خیالِ کارشناسانِ حقوقی را<br />
تأمین کند. بنابراین٬ در فنِّ حقوق نمیتوان واژهها را نادیده انگاشت؛ بر آنها باید<br />
به دیده تحقیق نگریست و معلوم ساخت که٬ در مقام بیانِ تفکرِ حقوقی٬ آیا فقط<br />
از الفاظ و کلماتِ<br />
زبانی که مشترکِ میان همه مردم است به شیوهای خاص<br />
*این طرح را٬ که به همّ ت آقای دکتر حسن حبیبی٬ رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی٬ تهیه شده٬ به لحاظ<br />
اهمیت و ربط مستقیم آن با مباحث زبان فارسی٬ در این شماره مجله درج کردیم و امیدواریم مورد توجه<br />
حقوقدانان و قانونگذاران قرار گیرد.<br />
٦
ِ<br />
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٧<br />
طرح تدوین اصطلاحات و تعبیرات حقوقی...<br />
استفاده میشود و یا٬ علاوه بر آن٬ عناصری که بیرون از قلمرو زبان مشترکاند به<br />
کار میآیند.<br />
هنگامی که زبانِ معیارِ عامه با نیازمندیها و جنبههای اجرائیِ حقوق و هدفها و<br />
غایتهای آن سروکار پیدا میکند و به گزارشِ مفاهیم و بیانِ قواعدِ حقوقی<br />
میپردازد٬ زبانی تخصصی پدید میآید. بیشک٬ دسترسی به این زبان برای<br />
اشخاصِ ناوارد اندکی دشوار مینماید. اما این دشواری نباید موجب بیاعتنایی<br />
به این زبان و احیاناً طرد آن گردد. با پذیرفتن این مطلب که حقوق٬ همانند علوم<br />
دیگر٬ اصول و قواعد و روشِ معیّن و مفاهیم و تأسیسهای مخصوص دارد٬ نیاز به<br />
داشتنِ زبانِ خاص را هم میپذیریم. در این زبان٬ اصطلاحات سهم و اثر اساسی<br />
دارند.<br />
مقصود از اصطلاحات یا مصطلحات نیز مجموعه کلماتِ فنیِ متعلق به یک<br />
علم یا فن یا هنر است. داشتن اصطلاحنامه دقیق برای قانونگذار و حقوقدان و<br />
قاضی و وکیل دادگستری و مشاور و آثارِ حقوقی و متصدیِ دفترِ اسنادِ<br />
مترجمِ<br />
رسمی ضرورت دارد. لازمه فهم و دریافتِ معنای متون و پیشبینیِ راهحلِ یک<br />
مسئله حقوقی آن است که الفاظ و کلماتْ متناظر با مفاهیمی باشند که محتوایی<br />
دقیق و مشخص دارند. در این حالت٬ به هنگامِ تعریفِ مفهوم٬ معنای کلمه یا<br />
دلالتِ واژه بیان و گزارش میشود. بدین ترتیب٬ همانگونه که برچسب یا علامتِ<br />
جبری و فیزیکی و شیمیائی موضوع خود را تعیین و بیان میکند٬<br />
ِ اصطلاحِ<br />
حقوقی نیز مفهومهای مربوط به خود را مشخص میسازد.<br />
در معنیشناسیِ حقوقی٬ باید این فرض را پذیرفت که هریک از الفاظ و<br />
کلمات بیانگرِ یک فکر معیّن است. درنتیجه٬ کلمهای که از زبانِ عامه به عاریت<br />
گرفته میشود٬ پس از نقد و بررسی٬ یا به معنای ویژه حقوقی میرسد و٬<br />
بنابراین٬ در مقام و جدید جای میگیرد و یا٬ چون نمیتواند مقصود را<br />
موقعِ<br />
برساند٬ جای خود را به فنّیِ مخصوصِ آن معنی میسپارد و خود٬ به<br />
اصطلاحِ<br />
این عنوان٬ از قلمروِ زبانِ حقوقی بیرون میرود. هر اندازه تحلیل و تبیینِ یک<br />
مفهوم حقوقی کاملتر و دقیقتر باشد تعریفش به کمال نزدیکتر میشود و سبب<br />
میگردد که اصطلاحاتِ مفاهیمِ حقوقی بیشتر با متناظرشان منطبق شوند و هر
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٨ مقاله<br />
طرح تدوین اصطلاحات و تعبیرات حقوقی...<br />
اصطلاح تنها بیانکننده یک مفهوم باشد. در حال حاضر٬ نیاز به این انطباق بیش از<br />
گذشته است؛ زیرا گستردگیِ دادهورزی یا انفورماتیک حقوقدانان را ناگزیر<br />
چکیدهها و کلیدواژهها٬ که پایه و مایه گنجواژه ١ اند٬<br />
میسازد که در تدوینِ<br />
سختگیری و دقّت کنند. بدینسان٬ واژگانِ حقوقی٬ برای ادای وظایفِ ویژه<br />
خود٬ باید خصوصیاتِ<br />
بپردازد.<br />
قاعده حقوقی را گزارش کند و به ابلاغ و القای این قاعده<br />
نظر به اینکه بیانِ حقوقی کیفیت خاصی دارد٬ جملهسازی و عبارتپردازیِ<br />
حقوقی نیز متناسب با آن اهمیت مییابد. در حقوق٬ جملهها و عبارتها باید در<br />
اشکال و فرمولهای کامل و پرمایهای بیان شوند که جامع و مانع باشند و اوامرِ<br />
صریحِ قواعدِ حقوقی را آشکار سازند. پس بیان باید به گونهای باشد که بتواند<br />
دستورهای حقوقی را در جملههایی٬ با طراحیِ دقیق٬ گردآوری کند. توفیق در<br />
این امر گز ارشگرِ قوّ تِ سبکِ تحریرِ تدوینکنندگان خواهد بود. سبکِ قانونیِ<br />
مدنیِ ایران نمونهای است برای روشن ساختن الزامات و مقتضیاتی که زبانِ<br />
حقوقی باید به آنها توجه کند. متونِ جدید و رویّه قضائیِ معاصر٬ با بیانِ ارتجالیِ<br />
خود و پاسخگوئیِ شتابآلود به ضرورتهایی که تشخیص آنها نیز ناشی از عجله<br />
مفرط است٬ این الزامات و مقتضیات را نادیده میگیرند و با ابهام و اشکال<br />
روبهرو میشوند و ناگزیر کارشان به اصلاح و تکمیلِ مکررِ قانون و مقرّ ره و یا<br />
درخواستِ تفسیر (باز هم با شتاب) میانجامد.<br />
باید همواره به این نکته توجه داشت که تعبیرهای فنی را نمیتوان بدون<br />
لطمهزدن به معانی و فارسیِ معمول و جاری گزارش کرد. تخصصی بودنِ<br />
مفاهیمِ<br />
زبان حقوقی ناشی از فنی بودنِ اجتنابناپذیرِ مباحث آن است. زبانِ حقوقی<br />
موظف است مفاهیمی را معیّن و بیان کند که دریافت و درک و بیانِ آنها جزوِ<br />
وظایفِ زبانِ عامه مردم نیست. کلمات و واژههایی که قواعدِ فقه و بخشِ عمدهای<br />
از ضوابطِ حقوقی با آنها بیان و گزارش شدهاند جانشینناپذیرند و بییاریِ آنها و<br />
در نبودِ آنها نمیتوان معانیِ حقوقی را اینچنین خلاصه و دقیق و روشن و متّ کی<br />
1) Thesaurus
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٩<br />
طرح تدوین اصطلاحات و تعبیرات حقوقی...<br />
به مباحثِ کهنِ حقوقی و فقهی گزارش کرد. در عین حال٬ میتوان استفاده از زبان<br />
ویژه حقوق را به متونی محدود ساخت که از لحاظِ حقوقی دارای سندیّتی<br />
خاصاند (مانند اسنادِ حقوقی٬ تصمیمات و اسناد دادگاهها٬ احکام و اجازههای<br />
رسمی٬ قوانین و بخشی از تصویبنامهها و آییننامهها) و یا متونی که به روابطِ<br />
فنیِ موجود میانِ صاحبانِ مشاغل حقوقی مربوطاند.<br />
با توجه به آنچه گفته شد٬ برای تدوین اصطلاحات و تعبیرات حقوقی بر<br />
اساس قوانین و مقررات و دیگر اسناد حقوقیِ صدساله اخیر و نیز گزارشی از<br />
زبان حقوقی این دوره با بهرهگیری از مجموعه قوانین و مقررات٬ طرح حاضر<br />
پیشنهاد میشود.<br />
٢ هدف<br />
٢-١ هدف از اجرای طرح بررسی و پاسخ به چند مطلب از جمله پاسخ به دو پرسشی<br />
است که در طرح مسئله عنوان شد:<br />
١-١-٢ نخست اینکه٬ با بررسی مجموعه قوانین و مقررات مدوّ نِ صد سال اخیر٬<br />
میخواهیم بدانیم که چه اصطلاحات و تعبیراتی در متون حقوقی به کار رفتهاند.<br />
بخشی از این اصطلاحات ریشه تاریخی دارند و برخی دیگر٬ در گردش ایام و<br />
بهتدریج یا ناگهان٬ در نتیجه حضور یک مفهوم تازه ساخته شدهاند. قسمتی از این<br />
اصطلاحات متعلق به زبان عمومیاند و قسمتی دیگر نیز صرفاً جزو مصطلحات<br />
مدوّ ن حقوقدانان اند و برای پاسخگویی به مفهومی صددرصد حقوقی ساخته یا<br />
برگزیده شدهاند.<br />
٢-١-٢ نکته یا پرسش دومی که پاسخ میطلبد ساخت زبان حقوقی است که بخش عمده<br />
آن را نیز اصطلاحات و تعبیرات تشکیل میدهد. علاوه بر آن٬ مسائل دیگری<br />
چون چگونگی جملهبندی و شیوه بیان٬ استفاده از افعال٬ دخل و تصرف در<br />
معانیِ زبانِ عامه مردم و جعلِ معنایِ حقوقی برای الفاظ عمومی و نظایر اینها باید<br />
مورد بحث و بررسی قرار گیرند.<br />
در هر دو مورد که به هم نیز مرتبطاند رجوع به منابع و مدارک اصلی٬ که<br />
همان متون قانونی و مقرر اتیاند٬ اساس کار تحقیق را تشکیل میدهد.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٠ مقاله<br />
طرح تدوین اصطلاحات و تعبیرات حقوقی...<br />
٢-٢ پس از تدوین فهرست اصطلاحات و تعبیرات و نیز شرح ساخت زبان حقوقی این<br />
دوره٬ به دو پرسش عمده دیگر نیز پاسخ داده میشود بدین شرح:<br />
١-٢-٢ این مصطلحات تا چه اندازه برای بیان مفاهیم حقوقی مورد نظر از شفافیت<br />
برخوردارند؟<br />
٢-٢-٢ زبانِ حقوقیِ ساخته یا مورد استفاده حقوقدانان تا چه حد وظایفی را که به عهده<br />
یک زبان فنی است به انجام رسانده است و اگر اشکالی در کار است علت آن<br />
چیست؟<br />
٢-٣ سرانجام٬ پاسخ به این پرسش که آیا میتوان اصول و قواعدی را برای زبان<br />
حقوقی پیشنهاد کرد که٬ در عینِ حفظِ مشخصاتِ زبانِ فنی٬ به فهم عامه مردم هم<br />
نزدیک باشد و آیا میتوان قواعد و ضوابطی را برای ساختن اصطلاحات و<br />
تعبیرات جدید تدوین کرد و چگونه؟<br />
٣ گستره زمانی تحقیق<br />
محدوده زمانیِ تحقیق از ابتدای مشروطیت (١٣٢٤ق) تا زمان حاضر یعنی صد<br />
سال اخیر خواهد بود. این محدوده دارای جنبهای مشخص و فنی است از آن<br />
جهت که<br />
٣-١ قانونگذاریِ منسجم و نظاممند ایران از ابتدای این دوره صدساله٬ یعنی دوره<br />
مشروطیت٬ سامان یافته است. بیتردید احکام و مقررات عرفی (حتی مدوّ ن)<br />
پیش از این دوره هم٬ بهویژه در دوره قاجار٬ وجود داشته است. همچنین مقررات<br />
مدوّ نی هم از دوره صفویه و مغول در دست است. لکن٬ پیش از استقرار مجلس<br />
در ایران٬ روش خاصی برای تدوین و تصویب مقررات قانونی وجود نداشته<br />
است و در نتیجه٬ بر اساس احکام آنها٬ مقررات دیگری هم که عنوان آییننامه و<br />
تصویبنامه داشته باشد تدوین نمیشده است.<br />
٣-٢ اصط<br />
میشوند:<br />
لاحاتو تعبی رات حقوق<br />
قب ل از این<br />
یِ<br />
دوره ب ه دو<br />
دسته<br />
تقس یم<br />
١-٢-٣ اصطلاحات و تعبیرات حقوقیِ برگرفته از فقه و متون فقهی که همگی٬ با نظم و<br />
ترتیب خاصِّ خود٬ بیشوکم بهتفصیلْ تعریف و تحریر شدهاند و برخی از آن
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ١١<br />
طرح تدوین اصطلاحات و تعبیرات حقوقی...<br />
اصطلاحات همچنان در قانونگذاری امروز کاربرد دارد. قسمتی از این<br />
اصطلاحات٬ حتی پیش از پیروزی انقلاب٬ در قوانین مدنی حضور داشته و<br />
قسمتی دیگر در قوانین جزائی به کار رفتهاند. بخش مهمتری از آنها هم در قوانین<br />
پس از انقلاب ظهور و بروز یافتهاند.<br />
٢-٢-٣ برخی دیگر از اصطلاحات و تعبیراتْ خاصِ مباحث فقهیِ صرفاند و به<br />
مجموعه مورد نظر ما ربط ندارند.<br />
٣-٣ اصطلاحات و تعبیرات حقوق عرفی نیز به دو دسته تقسیم میشوند:<br />
١-٣-٣ بخشی از آنها در مجموعه متون کنونی موجود است.<br />
٢-٣-٣ بخش دیگر نیز فراموش شده است.<br />
قسمتی از دسته دوم٬ که مربوط به اصطلاحات و تعبیرات اداری است٬ در<br />
قوانین ابتدای دوره مشروطیت همچنان به کار رفتهاند و بعضی از آنها هنوز هم<br />
بهکار میروند.<br />
٣-٤ ه رچن د که اصطلاحات و تعبیرات مهجور و یااز گ ردون ه زبان خارجشده از<br />
جهت تاریخی و نیز اصطلاحات و تعبیرات صرف فقهی٬ که در حوزه خود<br />
همچنان از قوّتو ق درت ب رخوردارن د٬ از لحاظ علمی و عملی اهمیت دارند٬<br />
اما در بحث مربوط به اصطلاحات و تعبیرات حقوق معمولٌ بِه کاربرد ندارند و٬<br />
نظر ب ه اینک ه هدفِ طرحْ بازشناسیِ اصطلاحات و تعبیرات معمولٌ بِهِ کنونی و<br />
نیز شناختنِ ساختارِ زبانِ حقوقیِ فعلی است٬ شایسته است که این دو مجموعه<br />
اصطلاحات را از یکدیگر جدا کنیم تا سریعتر و٬ در عین حال٬ بدون تخلیطِ دو<br />
مبحث بتوانیم به نتیجه برسیم. روشن است که هم اصطلاحاتِ فقهیِ مورد<br />
استعمال در حقوق کنونی و هم اصطلاحاتِ زبانِ حقوقیِ عرفی٬ که همچنان در<br />
حقوق جاری کاربرد دارند٬ با همه مشخصات خود٬ در بررسی جای دارند. بقیه<br />
اصطلاحات٬ هنگامی که بنا شود طرح لغتنامه جامع حقوقی درانداخته شود٬<br />
مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت. البته برخی از اصطلاحات کنونی که<br />
دارای ریشه تاریخی با معنای دیگری هستند٬ از این جهت٬ به طور فرعی یا<br />
بهعنوان توضیح٬ در تعریفها خواهند آمد.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٢ مقاله<br />
طرح تدوین اصطلاحات و تعبیرات حقوقی...<br />
٤ مجموعه متون<br />
در هر دو بخشِ بررسی٬ هم در بخش فهرست کردن اصطلاحات و تعبیرات و<br />
یافتن تعریف آنها و هم در بیان ویژگیهای زبان حقوقی٬ ما قوانین و مقررات<br />
مرجعِ<br />
(تصویبنامهها و آییننامهها و بخشنامهها) و دیگر اسناد و مدارک خواهد بود.<br />
امّا به نظر میرسد که اگر بنا را بر بررسی فراگیر همه متون بگذاریم٬ اوًال زمان<br />
زیادی را باید به بررسی اختصاص دهیم٬ که شاید عملی نباشد٬ ثانیاً قسمت<br />
قابلتوجهی از این متون٬ غیر از قوانین٬ جنبه قالبی و تکراری دارند٬ بنابراین٬<br />
صرف وقت برای آنها فایده چندانی در بر نخواهد داشت. دسترسی به تمامی<br />
اسناد و مدارک دیگر غیر از قوانینو تصویبنامهها که آنها نیز گهگاه تکراریاند<br />
عملی نیست. با توجه به این نکات و با توجه به اینکه قسمت اعظم نزدیک به<br />
تمامی اصطلاحات و تعبیرات را در قوانین و پس از آن در مقررات عمده و نیز<br />
نمونههای قابل اعتنا از اسناد و مدارک دیگر میتوان یافت٬ مجموعه متونی که در<br />
میدان بررسی و تحلیل قرار میگیرند به شرح زیر خواهد بود:<br />
٤-١ کلیّه قوانین ادواری مجلس شورای ملی و نیز قوانین مصوب شورای انقلاب و<br />
همچنین قوانین مصوب دورههای ششگانه مجلس شورای اسلامی؛<br />
٤-٢ نظریات شورای نگهبان؛<br />
٤-٣ مصوّ بات مجمع تشخیص مصلحت نظام؛<br />
٤-٤ مصوّ بات هیئتهای دولت در تمامی ادوار قبل و بعد از پیروزی انقلاب (در این<br />
بخش٬ پس از بررسی٬ ممکن است روشهایی برای نمونهگیری و انتخاب میان<br />
مصوبات یافت شود و بهخصوص روشهایی برای کنار نهادن برخی از آنها مثًال<br />
مصوبات مربوط به انتصابها یا اختصاص اعتبارات و امثالشان اندیشیده شود)؛<br />
٤-٥ نمونههایی از آراءِ دیوان عالی کشور (برخی از آراءِ قبل از ١٣٢٠ و آراءِ سالهای<br />
١٣٣٠ به بعد٬ بهویژه آرائی که در مجموعههای آرشیو کیهان به چاپ رسیده<br />
است)؛<br />
٤-٦ نمونههایی از آراءِ دیوان عدالت اداری٬ بهویژه آراءِ هیئتِ عمومی؛<br />
٤-٧ برخی از بخشنامههای عمده اداری وزارتخانهها؛ نظیر کشور٬ نیرو٬ کار٬<br />
بازرگانی٬ اقتصاد و دارایی و نیز سازمانهایی چون گمرک و ثبت احوال و ثبت
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ١٣<br />
طرح تدوین اصطلاحات و تعبیرات حقوقی...<br />
اسناد و بانک مرکزی؛<br />
٤-٨ نمونههایی از اسناد محاضر؛<br />
١-٨-٤ ازدواج و طلاق٬ قبل از استقرار دفترخانهها (محاضر شرعی) و پس از استقرارِ<br />
دفترخانههای ازدواج و طلاق؛<br />
٢-٨-٤ اسناد رسمی قبل از استقرار دفترخانه رسمی و پس از استقرار آنها؛<br />
٤-٩ نوشتههای مهم حقوقی: کتابها و مقالات٬ از جمله کتابهای رشتههای متعدّ د<br />
حقوق٬ تألیف استادان دانشکدههای حقوق ایران.<br />
٥ روش بررسی<br />
١-٥ مجموعه متون بازخوانی میشوند و٬ پس از تعیین و انتخاب واژههای حقوقی٬<br />
واحدهای واژگانی علامتگذاری و سپس استخراج میشوند.<br />
٥-٢ باید سعی شود که٬ به جای ماشیننویسی٬ برای ثبت واژه و شاهدهای آن یکسره<br />
از رایانه استفاده شود و٬ اگر این کار ممکن نشد٬ باید٬ پس از نوشتن مطلب بر<br />
روی برگه٬ بلافاصله آن را به رایانه انتقال داد.<br />
٥-٣ واژههای انتخابشده را باید از همه متون استخراج کرد.<br />
٥-٤ در خصوص یادداشتِ مواردی که واژه تکرار میشود٬ باید تصمیم گرفت که آیا<br />
میخواهیم بسامد را هم به حساب بیاوریم یا نه. چنانچه بسامد واژهها نیز مورد<br />
نظر باشد٬ در هر متن و در همه متون باید به ضبط واحد واژگانی٬ هر چند بار که<br />
تکرار شده باشد٬ پرداخت. در غیر این صورت٬ از هر متن بین سه تا شش مورد و<br />
احتماًال با بافتهای متنوع ثبت خواهد شد.<br />
٥-٥ انواع متون٬ از قبیل قانون٬ مقررات (مصوّ بات دولت)٬ آییننامههای وز ارتخانهها٬<br />
و تمامی یا نمونههایی از هریک باید به دقّت تعیین شود و واژههای هریک از<br />
انواع متون جداگانه دستهبندی گردد.<br />
٥-٦ پس از آماده شدن واژگان و دستهبندی آنها٬ باید بررسی کرد که آیا برای هریک<br />
از انواع متون باید وزن و ارزش خاصی تعیین کرد و یا برای همه متون وزن و<br />
ارزش یکسان قایل شد.<br />
٥-٧ هر واژه با توجه به شاهدهای آن و نیز مراجعه به منابع دیگر (فرهنگهای حقوقی٬
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٤ مقاله<br />
طرح تدوین اصطلاحات و تعبیرات حقوقی...<br />
فرهنگهای زبان عمومی و کتابهای حقوقی) تعریف خواهد شد.<br />
٥-٨ در مورد هر واژه٬ در حدِ ّ مقدور٬ به مطالب زیر اشاره خواهد شد:<br />
١-٨-٥ مدخل؛<br />
٢-٨-٥ ریشهشناسی؛<br />
٣-٨-٥ وجه دستوری واحد واژگانی؛<br />
٤-٨-٥ دستهبندی معانی و یادآوری اینکه واژه به کدام رشته حقوقی (مدنی٬ اداری٬<br />
تجارت٬ ...) متعلق است؛<br />
٥-٨-٥ معنی یا معانی اصلی که با شماره از یکدیگر جدا میشوند؛<br />
٦-٨-٥ معانی فرعی؛<br />
٧-٨-٥ در متن تعریف٬ بیشترِ مثالها و ارجاعات نخست از قانون و سپس از مقررات و<br />
گهگاه نیز از رویّه قضایی و کتابهای حقوقی و اختلاف جزئی درمعانی٬ به ترتیبِ<br />
اهمیت یا ارتباط با معانی اصلی و فرعی٬ ذکر خواهد شد.<br />
٨-٨-٥ چنانچه معانی واژه قبل و بعد از محدوده زمانیِ تحقیق تغییر کرده باشد٬ این<br />
تغییر٬ در پایان تعریف٬ با ذکر شاهد و مثال٬ ذکر خواهد شد. این عنوان را<br />
میتوان بخش تاریخی نامید.<br />
٩-٨-٥ کلمات قصاری که٬ در طول تاریخِ حقوقِ ایران٬ به بیان حکم یا تأسیس حقوقی<br />
پرداختهاند و در قوانین کنونی نیز از آنها استفاده شده است ذیل تعریفهای مربوط<br />
خواهند آمد.<br />
٦ سازمان تحقیقی و اجرای طرح<br />
٦-١ باید سعی شود که تشکیلات طرح٬ تا آنجا که ممکن باشد٬ محدود گردد. سازمان<br />
تحقیقیِ طرح مرکب خواهد بود از:<br />
مجری یا مدیر طرح؛<br />
یک و حداکثر دو تن کارشناس مسئول شناسائی منابع و مآخذ؛<br />
عدهای پژوهشگر که در علامتگذاری و تعیین جمله شاهد و مراحل بعد یعنی<br />
جستجوی منابع و تعریف واژهها با مجری طرح همکاری خواهند داشت؛<br />
عدهای کارشناس که مسئولیت برگهنویسی و نیز انتقال مستقیم یا از روی برگه
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ١٥<br />
طرح تدوین اصطلاحات و تعبیرات حقوقی...<br />
دادهها در رایانه را به عهده خواهند گرفت؛<br />
یک یا چند تن پژوهشگر و کارشناس رایانه؛<br />
ماشیننویس رایانهای.<br />
٦-٢ سازمان اجرائی طرح مرکّب از یک یا دو تن خواهد بود. این گروه مسئولیت تهیه<br />
وسایل و ابزار و تجهیزات و ملزومات و مدیریت داخلی اجرای طرح را به عهده<br />
خواهد داشت.<br />
تهران یکشنبه ٨٠/٩/١٨<br />
©
٨٣/٧/٨ 04M-MONA ن٤ ١٤ C:7 ZAR76 ص ١٣:٤٩ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />
مناظره شطرنج و نَرْ د (تصنیف حسام صرّ اف خوارزمی)<br />
تصحیح نصراهلل پورجوادی<br />
مقدمه مصحح<br />
در کتابخانه شادروان مجتبی مینوی دستنوشتی است که آن مرحوم٬ در تابستان سال<br />
١٩٣٩م/ ١٣١٨ش٬ به خط خود٬ از روی سه نسخه خطّی که در انگلستان و ایرلند بوده٬<br />
١<br />
استنساخ کرده است.<br />
مجتبی مینوی و چهار مناظره<br />
مینوی٬ در مجموعه خود٬ شش اثر را آورده است که یکی از آنها کتاب السعادة و الاسعاد<br />
(به عربی) منسوب به ابوالحسن عامری است و مینوی آن را٬ مستقًال و از روی خط<br />
خود٬ در سال ١٣٣٦ شمسی چاپ کرده است. ٢ یک اثر دیگر رساله «ملخّ ص جامع<br />
الحکمتین» (به فارسی) است که از روی نسخه ٢٦٦٩ متعلّق به کتابخانه بادلیان در<br />
آکسفورد نوشته شده است. چهار اثر دیگر رسالههایی است به فارسی که از روی<br />
١)این مجموعه٬ که به شماره ١٠٧ در کتابخانه مینوی نگهداری میشود٬ در فهرستواره کتابخانه مینوی٬ به<br />
کوشش محمّ دتقی دانشپژوه و ایرج افشار٬ تهران ٬١٣٧٤ ص٤٩-٤٨ معرفی شده است.<br />
٢)این کتاب را مینوی در سال ١٣٥٨ق٬ از روی نسخهای خطّی متعلق به کتابخانه چیستربیتی در دبلین٬ نوشته<br />
بوده است. نصراهلل حکمت تحقیق مفصّ لی درباره این اثر در رساله دکتری خود کرده و به این نتیجه رسیده است<br />
که این کتاب از عامری نیست. برای بخشی از این تحقیقات٬ نک. نصراهلل حکمت٬ «آیا کتاب السعادة و الاسعاد<br />
تألیف ابوالحسن عامری است؟»٬ معارف٬ س٬١٤ ش١ (فروردین تیر ١٣٧٦)٬ ص١٦-٣.<br />
١٦
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ١٧<br />
مناظره شطرنج و نَرد<br />
مجموعه خطّی شماره ١٣٤ متعلق به کتابخانه چستربیتی استنساخ شده است. این چهار<br />
رساله عبارتاند از:<br />
١) «رساله چنگ» ٬ از سراجالدین قمری یا کمالالدین مراغی؛<br />
٢) «نُزهة العاشقین»٬ از محمد زنگی بخاری؛<br />
٣) «مناظره گل و مُل»٬ از ابوسعید ترمذی؛<br />
٤) «مناظره شطرنج و نرد»٬ از حسام بن (یا حسامالدین) محمد رشید صرّ اف خوارزمی.<br />
«رساله چنگ» را٬ که اثری است زبان حالی٬ هم به سراجالدین قمری نسبت دادهاند و<br />
هم به کمالالدین مراغی. نگارنده این رساله را در جای دیگر معرّ فی کرده است. ٣ محمود<br />
٤<br />
طیّار مراغی هم آن را از روی نسخه خطی کتابخانه دانشگاه استانبول چاپ کرده است.<br />
٥<br />
رساله «نزهة العاشقین» را نیز ایرج افشار از روی دو نسخه خطی دیگر چاپ کرده است.<br />
رساله سوم را هم حسن عاطفی از روی نسخه خطی دیگری که متعلق به خود وی بوده<br />
است چاپ کرده است. ٦ چهارمین رساله که «مناظره شطرنج و نرد» است تا کنون به چاپ<br />
نرسیده بوده و نسخه خطی دیگری از آن پیدا نشده است و ما آن را از روی همین نسخه<br />
٧<br />
مینوی تصحیح کردهایم که در اینجا چاپ میشود.<br />
مناظره زبان حالی<br />
«مناظره شطرنج و نرد» مناظرهای است زبان حالی٬ بدین معنی که دو طرف مناظره دو<br />
شیء بیجان یا دو نوع بازیاند که با یکدیگر گفتگو میکنند٬ نه به زبان قال بلکه به زبان<br />
حال. مناظرههای زبان حالی که مناظرههای ادبی نیز خوانده شدهاند یک نوع یا 'ژانر`<br />
ادبی در تاریخ ادبیات جهانی است و در ادبیات ایران پیش از اسلام هم وجود داشته و<br />
یک نمونه آن به نام «درخت آسوریک» نیز از گزند حوادث ایام مصون مانده و به دست<br />
٣)در مقاله «زبان حال در ادبیات فارسی»٬ نشر دانش٬ س٬١٧ ش٬٢ تابستان ٬١٣٧٩ ص٤٢-٢٥.<br />
٤)در کیهان اندیشه٬ ٬١٣٧٦ ص١٤٨-٥٩.<br />
٥)محمد بن محمود زنگی بخاری٬ زنگینامه٬ به کوشش ایرج افشار٬ تهران ٬١٣٧٢ ص١٢١-٦٥.<br />
٦)نبیذ کهن در ساغر سخن و آثار انجمن ادبی صبا (کاشان)٬ اسفند ٬١٣٤٧ ص١٠٢-٦٨. دو نسخه خطی دیگر از<br />
این اثر در دست است٬ یکی متعلق به کتابخانه مجلس شوراست و دیگری در سفینهتبریز است. نسخه چستربیتی/<br />
مینوی چهارمین نسخه است.<br />
٧)از آقای سیّد علی میر افضلی که توجه مرا به این رساله جلب کرد تشکر میکنم.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٨ مقاله<br />
مناظره شطرنج و نَرد<br />
ما رسیده است. در دوره اسلامی نیز٬ از زمان اسدی طوسی به بعد٬ مناظرههای زبان<br />
حالی متعددی هم به نظم و هم به نثر تصنیف شده است. طرفین یا دو این<br />
خصمِ<br />
مناظرهها نیز موجودات گوناگون بودهاند٬ مانند زمین و آسمان٬ گل و مُل٬ بهار و خزان٬<br />
قلم و شمشیر٬ عقل و عشق. در این نوع مناظرهها٬ هریک از دو طرف سعی میکند که<br />
محاسن خود را به رخ دیگری بکشد و معایب او را متذکر شود و از این طریق خود را بهتر<br />
و مفیدتر از دیگری جلوه دهد. در ضمن این گفتگوها نیز معموًال به قرآن و حدیث و<br />
سخنان حکما و شعرا استناد میشود. در انتهای مناظره نیز٬ چون دو طرف نمیتوانند<br />
یکدیگر را مغلوب کنند٬ نزد داور میروند و داور هم حکم میکند که هردو آنها فواید و<br />
محاسنی دارند و بهتر است که با هم صلح کنند.<br />
مناظرههای زبان حالی را اغلب شاعران و نویسندگان درباری برای سرگرمی<br />
پادشاهان و امرا و وزرا و حکام مینوشتند. به همین دلیل هم٬ در بسیاری از این<br />
مناظرهها٬ داور همان پادشاه یا امیر یا وزیری است که مناظره برای او نوشته شده است.<br />
این معنی٬ چنان که بعداً خواهیم دید٬ در حق مناظره شطرنج و نرد هم صادق است. داورِ<br />
آنها امیر یا حاکم شهر شوشتر است که خود در بازی شطرنج و نرد مهارت دارد.<br />
تقابل نرد و شطرنج<br />
در میان بازیهای گوناگون که در آنها نوعی نبرد و برد و باخت مطرح بوده است٬ شطرنج و<br />
نرد از قدیم در مقابل هم قرار داده شده و گاه آنها را با هم مقایسه کردهاند. این دو بازی<br />
موضوع رسالهای است که به زبان پهلوی نوشته شده است. ٨ در قرون اولیه تاریخ اسلام<br />
نیز٬ در حکمهایی که از لحاظ فقهی در خصوص بازیها صادر میکردند٬ شطرنج و نرد را<br />
با هم ذکر میکردند. ابن ابیالدنیا در کتاب ذمّ الملاهی مینویسد که چون نظر عبداهلل بن<br />
عمر (وفات: ٧٣ق) را درباره شطرنج پرسیدند گفت:<br />
شطرنج بدتر از نرد است٬ به دو دلیل: یکی اینکه در نرد فکر شخص به مدت زیاد درگیر نیست<br />
و ذهن مشغول بازی نمیشود٬ در حالی که در شطرنج بازیکن مدتها باید درباره حرکت بازی<br />
٨)نک. احمد تفضّ لی٬ تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام٬ تهران ٬١٣٧٦ ص٢٩٣-٢٩١؛ نیز<br />
Touraj Daryaee, ``Mind, Body, and the Cosmes: Chess and Backgammon in Ancient Persia'', Iranian<br />
Studies, vol. 35, no. 4, Fall 2002, pp. 298-306.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ١٩<br />
مناظره شطرنج و نَرد<br />
فکر کند و این وقت او را تلف میکند. دوم اینکه در میان بازیکنان نرد آنقدر نزاع و دعوا<br />
درنمیگیرد که در میان شطرنجبازان٬ و حرفهای لغو شطرنجبازان ٩ و جدال ایشان با یکدیگر<br />
شدید است. وانگهی٬ تمایل مردم به شطرنج و هم وقتی را که صرف آن میکنند بیشتر است.<br />
لذا شرّ شطرنج از نرد بیشتر است. ١٠<br />
تقابل شطرنج و نرد را در یکی از افسانههایی که درباره اختراع آن دو نقل کردهاند نیز<br />
میتوان ملاحظه کرد. این افسانه را هم احمد بن ابییعقوب در تاریخ یعقوبی و هم<br />
مسعودی در تاریخ خود نقل کرده و گفتهاند که نرد را در زمان یکی از پادشاهان هند<br />
ساختند و آن را آیینه کار دنیا قرار دادند؛ چه٬ در این جهان٬ درست مانند بازی نرد٬<br />
توفیق انسان به عقل و هوشمندی و زرنگی نیست بلکه بسته به بخت و اقبال است.<br />
شطرنج را بعد از نرد در روزگارِ پادشاهی دیگر ساختند و سازنده آن میخواست نشان<br />
دهد که توفیق انسان به دست خود اوست و با عقل و فکر میتواند بر نادان پیروز شود.<br />
١١<br />
بدین ترتیب٬ شطرنج را برای بیاعتبار کردن نرد ساختند.<br />
بستگی داشتن برد و باخت در نرد به بخت موضوعی بوده است که توجّ ه متکلّمان را<br />
هم به خود جلب کرده و به همین جهت نرد را آیینهای دانستهاند برای نمایاندن عقیده به<br />
جبر یا تقدیر؛ در حالی که شطرنج را٬ که برد و باخت آن تابع میزان فکر و تعقل و<br />
هوشمندیِ شخص بوده است٬ نشانه عقیده به اختیار انگاشتهاند. این برداشت در عهد<br />
٩)مراد از حرفهای لغو مطایبه و مزاح شطرنجبازان و نردبازان با حریف است و امروزه به آن «کرکری خواندن»<br />
میگویند. این کار به حدی متداول بوده است که در کتاب قابوسنامه٬ مزاح کردن و نرد و شطرنج باختن در یک<br />
باب آمده است. (عنصر المعالی کیکاووس٬ قابوسنامه٬ تصحیح غلامحسین یوسفی٬ چ٬٢ تهران ٬١٣٥٢<br />
ص٧٩-٧٧؛ نیز نک. شجاع٬ انیس الناس٬ به کوشش ایرج افشار٬ تهران ٬١٣٥٦ ص٢١٢-٢٠٥)<br />
10) James Robson (ed.), Tracts on Listening to Music, London 1938, p. 57.<br />
١١)نک. احمد بن ابییعقوب٬ تاریخ یعقوبی٬ ترجمه محمدابراهیم آیتی٬ ج٬١ تهران ٬١٣٤٧ ص١١١-١٠٩؛<br />
ابوالحسن علی مسعودی٬ مروج الذهب٬ ترجمه ابوالقاسم پاینده٬ ج٬١ چ٬٢ تهران ٬١٣٥٦ ص٧٤-٧٣. درباره<br />
تاریخ و افسانههایی که درباره شطرنج گفتهاند٬ همچنین نک. مقاله ''Chess``٬ به قلم بواوتاس٬ در ایرانیکا (ج٥٬<br />
ص٣٩٦-٣٩٤)؛ و مقاله تورج دریایی٬ همان٬ ص288-285 ؛ درباره افسانههای مربوط به نرد و شطرنج و ابداع<br />
آنها٬ نک. ابوالقاسم تفضلی٬ تقدیر یا تدبیر: تختهنرد٬ تهران ٬١٣٨٢ فصل چهارم٬ ص٩٦-٨٧. علیرغم اینکه<br />
یعقوبی و مسعودی اختراع نرد را بر اساس افسانهای به هندیها نسبت دادهاند٬ بعضی از محققان معتقدند که<br />
مخترع این بازی ایرانیان بودهاند (نک. احمد تفضلی٬ تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام٬ به کوشش ژاله آموزگار٬<br />
تهران ٬١٣٧٨ ص٢٩١-٢٨٩).
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٢٠ مقاله<br />
مناظره شطرنج و نَرد<br />
ساسانیان هم وجود داشته است . ١٢ در دوره اسلامی٬ فیلسوف و متکلّم خر اسانی ابوزید<br />
بلخی (٢٣٦- ٣٢٢)٬ در قرن سوم٬ در رسالهای که به نام «حکمة وضع النرد و الشطرنج»<br />
نوشته٬ گفته است که بازی نرد نمودگار موضع کلامی جبریون است و بازی شطرنج<br />
نمودگار موضع عدلیون یعنی معتزله است که قایل به اختیارند. ١٣ همین نکته را راغب<br />
اصفهانی (وفات: حدود ٣٩٦)٬ درمحاضرات الادباء٬ از قول یکی از متکلمان بیان کرده ١٤ و<br />
محمدصالح قزوینی (وفات: ١١١٧) گفته راغب را بدین گونه ترجمه کرده است:<br />
یکی از حکما گفته است: شطرنج معتزلی است و قایل بهقدرت و اختیار٬ و نرد مجبّری است<br />
و قایل به تقدیر و اضطرار؛ زیرا که لاعبِ<br />
اتّفاق و تقدیر رها کند. ١٥<br />
شطرنج اختیار و تدبیر به کار بَرَد و لاعبِ نرد کار به<br />
در شعر فارسی نیز٬ بازی نرد نمودگار بازی سرنوشت و تقدیر آسمانی بوده است. این<br />
معنی را بهخصوص در پارهای از اشعار خاقانی میتوان ملاحظه کرد. نمونه آنها بیت زیر<br />
است که میگوید:<br />
نقدی نداد دهر که حالی دغل نشد نردی نباخت چرخ که آخر دغا نکرد ١٦<br />
ویژگیهای رساله<br />
«مناظره شطرنج و نرد» به قلم نویسندهای است ناشناخته به نام حسام بن (یا حسامالدین)<br />
محمد رشید صراف خوارزمی. این رساله را نویسنده حدوداً در قرن هفتم و هشتم٬ در<br />
شوشتر٬ برای ممدوح خود امیر مبارکشاه نوشته است. مرحوم مینوی کوشیده است تا<br />
اطلاعاتی درباره این نویسنده بیابد لیکن موفّق نشده است. این رساله تنها اثری است که<br />
از این نویسنده در دست است. درباره امیر مبارکشاه هم که «صاحب السیف و القلم»<br />
خوانده شده است نتوانستم اطلاعاتی به دست آورم.<br />
١٢)نک. تورج دریایی٬ همان٬ ص288-92.<br />
١٣)درباره نسخه خطی رساله ابوزید و ترجمه انگلیسی مطلبی که او درباره معانی کلامی نرد و شطرنج و تقابل<br />
آنها گفته است٬ نک.<br />
Franz Rosenthal, Gambling in Islam, Leiden 1975, pp. 165-7.<br />
١٤)ابوالقاسم حسین بن محمد الراغب الاصبهانی٬ محاضرات الادباء٬ ج٬١ بیروت ١٩٦١ (افستِ قم ١٣٧٤)٬<br />
١٥)محمدصالح قزوینی٬ نوادر٬ به اهتمام احمد مجاهد٬ تهران ٬١٣٧١ ص١٨٣.<br />
ص٧٢٨.<br />
١٦)برای ابیات بیشتر در دیوان خاقانی درباره نرد و شطرنج٬ نک. معصومه معدنکن٬ نگاهی به دنیای خاقانی٬<br />
ج٬٢ تهران ٬١٣٧٧ ص٤٢٨-٤١٧.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٢١<br />
مناظره شطرنج و نَرد<br />
خوارزمی و ممدوح او امیر مبارکشاه هردو نرّ اد و شطرنجباز بودهاند و مطالب این<br />
رساله و سخنانی که نرد و شطرنج به زبان حال به یکدیگر میگویند درباره جزئیات این<br />
دو بازی است. به کار بردن اصطلاحات خاصّ شطرنج و نرد مانند منصوبه ٬ ١٧ فرد و فارد٬<br />
کعبتین٬ خصل و خصل عذرا٬ خریطه نرد٬ ششدر٬ فرزین٬ پیاده٬ شاه٬ اسپ٬ شاه شاه (= کیش کیش)٬<br />
١٨<br />
نشان میدهد که نویسنده با این دو بازی کامًال آشنایی داشته است.<br />
شطرنج٬ در ضمن یکی از سخنان خود٬ به موضوع اختیار در بازی خود و جبر و<br />
بخت در بازی نرد اشاره کرده است٬ آنجا که میگوید:<br />
هرکه مرا به باد بر دهد از بدبازی
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٢٢ مقاله<br />
مناظره شطرنج و نَرد<br />
٢٠<br />
که محمود آملی در نفایس الفنون شرح داده است.<br />
داوریِ امیر مبارکشاه در حقّ نرد و شطرنج مانند اکثر داوریها در مناظرههای زبان<br />
حالی است. معموًال داور سعی میکند که دل هردو طرف مخاصمه را به دست آورد و<br />
بهآنها بگوید که دارای محاسن و فوایدی هستند و وجود هر دو در عالم لازم است.<br />
مبارکشاه نیز با دو بازی شطرنج و نرد همین کار را میکند و به ایشان میگوید که هردو<br />
دوست ان محرم شاهاند و اسباب عیش و نشاط او و هردو وجودشان برای دربار لازم<br />
است.<br />
در مناظرههای زبان حالی٬ معموًال هریک از دو خصم٬ برای اثبات برتری خود٬ به<br />
آیات قرآن و احادیث و کلمات بزرگان استناد میکند. ولی٬ در مناظره «شطرنج و نرد»٬<br />
هیچ آیه و حدیثی نقل نشده است. دلیل آن هم روشن است. این دو اسباب قمار به شمار<br />
میآمدند و از لحاظ فقهی هم حرام بودهاند. رساله حتی با حمد و ستایش خدا و صلوات<br />
بر پیامبر هم آغاز نمیشود بلکه٬ پس از یک مقدمه بسیار کوتاه٬ به شرح گفتگوها<br />
میپردازد. رساله کامًال جنبه ادبی و سرگرمی دارد و خالی از مطایبه و مزاح نیست و<br />
همان حال و هوایی را دارد که بر شطرنجبازان و نردبازان در هنگام بازی حاکم بوده<br />
است.<br />
رساله به نثر است و نثر نویسنده مسجّ ع است. هریک از دو خصم سخن خود را با<br />
یک رباعی یا دوبیتی ختم میکند. این ابیات همه مربوط به نرد و شطرنج است و بعضی<br />
از آنها نیز از خود مؤلف است. حدس میزنم که این اثر در قرن هفتم و نیمه اول قرن<br />
هشتم که بازار مناظرهنویسی رواج داشته است نوشته شده باشد. البته تاریخ کتابت<br />
نسخه هم که سال ٨٦٤ است نسبتاً قدیم است. نسخه اصلی در شهر شیراز به قلم<br />
شخصی که خود را شیخ محمود معرفی کرده نوشته شده است.<br />
علاوه بر رساله خوارزمی٬ مناظره دیگری هست میان نرد و شطرنج که شاهزاده<br />
محمدامین میرزا قاجار در عصر ناصرالدین شاه به نثر نوشته است٬ ظاهراً بدون اطلاع از<br />
٢١<br />
رساله خوارزمی.<br />
٢٠)آملی٬ نفایس الفنون٬ ٥٦٧-٥٦٦.<br />
٢١)نک. ابوالقاسم تفضلی٬ تقدیر یا تدبیر: تختهنرد٬ ص١٨٦-١٨٢.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٢٣<br />
مناظره شطرنج و نَرد<br />
مناظرهشطرنج و نَرْ د<br />
روزی٬ در شهر خوزستان٬ در میان بوستان با دوستان٬ به سبب دستبازی و به واسطه<br />
زباندرازی٬ نرد را با شطرنج مناظره و مباحثه افتاد. نرد مرد بود و فَرد بود٬ راست گفتی و<br />
زیاده نجستی. مهره ماجرا درانداخت و منصوبه ر استی بباخت و گفت که<br />
ای شطرنج٬ تو با من همرهی و برابری نتوانی کرد٬ که من مردی فردم و مسافری بساطگردم٬<br />
چنانک در اول بازی به نامْ فارِ دم تا آخر به محبوب معاشر و معاندم. همیشه راست گویم و<br />
هرگز زیادتی نجویم. نشستم بر تخت بُوَ د و بساط عشرتم پُررخت باشد. چون در میان میدان<br />
به بازیِ شاهوار درآیم٬ صد گونه بند از دل غمزدگان روزگار بگشایم. نوبتیانِ انگشت به دو<br />
چوبِ کعبتینِ طاس ٢٢ طبل بکوبند و امیرزادگانِ ماهرخ بساطم به دمِ سپاس بِروبند. کارم<br />
برگشاد باشد و بردوام باز گردد.<br />
رباعی<br />
من گرچه به نام در زبانها نردم در اوّ لِ بازی از نشانها فردم<br />
من مهره مِهرم که به یک ضربِ نکو صد کیسه پر از نقدِ روانها ٢٣ کردم<br />
شطرنج٬ چون خودنمایی و خویشتنستائیِ نرد بدید٬ چون گل به وقت سحر بشکفت و<br />
بخندید. شطرنج شاهی تمام بود و سخنگویی فرزانه. اسپِ جواب چو آب و آتش براند و<br />
خاکِ میدان از باد فتنه فرونشاند و گفت که<br />
ای نرد٬ چرا طریق عشرت نمیپویی و راه ادب نمیجویی و سخن به حدّ خود نمیگویی؟<br />
اسپانی که از باد دونده ٢٤ تر و پیلانی که از مرغ پرندهتر
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٢٤ مقاله<br />
مناظره شطرنج و نَرد<br />
میدانْ من شاهوار درمیآیم و جمله دانند که سلاطین پیش من دو رخ بر خاک نهند. تو<br />
میگویی که ماهرخان به دَمْ زمینِ بساط من میروبند [با آنکه] ٢٧ هر دمت آوازه کم و کم برآید.<br />
تو لاف زیادت میزنی با آنکه هر دمت نظارگی در تعلیم گوید پستی. تو زبان دعوی<br />
میگشایی٬<br />
رباعی<br />
شاهم که وزیر همچو فرزین دارم صد اسپِ طرب بهزیرِ یکزین دارم<br />
بهرام پیاده رخ چو خسرو بنهد بازیِّ دلارام چو شیرین دارم<br />
نرد٬ چون نکتههای بادانگیز و سخنان طعنهآمیز شطرنج گوش کرد٬ دانست که شطرنج<br />
را بزرگیِ اجسام و شاهیِ نام زحمت میدهد. چون طبیب دانا و مبارز توانا پای در میدان<br />
سخنوری نهاد و داد فصاحت و بلاغت بداد و گفت:<br />
زنی!آخرت نه هردم به<br />
ای شطرنج٬ تا چند فخر از اسم شاهی و از اسپ و رخ سیاهی ٢٨ تشنیعِ<br />
ِ<br />
«شاه شاه» ٢٩ از خیمه و بارگاه به در میکنند و٬ چون گریزپایی و دربهدریَت میبینند٬ به بندِ<br />
ماتت ٣٠ مبتلا میگردانند. از مات اگر شرم نیاید از ماتآزرم بباید. ٣١ با آن که کارَت چون پیلبند<br />
و فرزینبند همه بند اندر بند است٬ زبان طعنه بر ما گشادی و شما خود به معنیِ بیمعیشتی<br />
مشهورید. از آن حمله ٣٢ از هم دورید٬ امّا از ناسازگاری و بیبردباری هرگز دو به یک خانه<br />
چون یاران همدم و دوستان محرم به سر نبرید. مرا٬ که با چنان غم طویل در بازی با یاران یار<br />
باشم٬ سزد که به طعنه چون تویی گرفتار گردم. آخر نه شاعران شیرین کلام و سخنوران ایام در<br />
حقّ من گفتهاند:<br />
نظم<br />
چون زلفِ بتان مشو پریشان کان غمزه شوخشان قتیل است<br />
جمع آی چو نرد در یکی جای کان بازیِ بازشان ٣٣ طویل است<br />
شطرنج٬ چون دید که نرد سخنْ دراز کشید و قصّ ه کوته نمیشود٬ برخاست و صف سپاه<br />
بیاراست. بر میمنه رُ خانِ پیروزبخت برد و میسره را به پیلان جنگجوی سپرد. جای<br />
اسپ<br />
ِ<br />
فرزین چون وزیران شاه در پهلوی خود ساخت و پیادگان را در پیش خود بنواخت و<br />
مبارزت در میدان تاخت و گفت:<br />
٢٨)ظاهراً سپاهی<br />
٢٧)افزوده مینوی.<br />
٢٩)به تعبیر امروزی «کیش٬ کیش». ٣٠)ظ: مماتت<br />
٣١)در اصل: نیاید (مراد این است که «اگر از ما حیا نمیکنی از مات شدن باید حیا کنی»).<br />
٣٢)شاید: جمله<br />
٣٣)ظاهراً بازیِ باز همان است که امروز گشادبازی میگویند و معموًال دستِ بازی را طولانی میسازد.
ِ<br />
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٢٥<br />
مناظره شطرنج و نَرد<br />
ای نرد٬ نزد من تو را چه مقدار و اعتبار باشد که سپاهِ دوروی و لشکرِ جنگجوی آماده<br />
گردانیدهام. در شمارِ حَ شَ م دوصد هزار بیشم. اگر پیاده در پیش اسپ من گامی بنهد و نامی در<br />
مبارزت برآرد٬ انعام و احسانم او را ضایع نگرداند و حق آن بدانم و او را به مرتبه وزیری<br />
رسانم. نه چون توام که هرگز نامه یاری نخوانی و طریق دلداری ندانی. اگر مهرهای صد بار<br />
چون مردِ مرغِ حجازی و پروازی بپرَّد که به یاران همدم رسد٬ به یک ضربِ مخالف و نقشِ<br />
ناموافق چون کودکانش بر سرِ لوح نخستین فرستی؛ و منم که٬ اگر پیادهای از سپاهِ مرا کاری<br />
بیفتد٬ با جمله سپاه به مدد او آییم و به منزلتیش رسانیم که شاهان را شاهْرخ زند شادمان و فرّخ<br />
بازگردد. استادان سرافراز و خُ سروان شیرینباز به صد درخواست نقشِ دو شِ ش خواهند٬ حقّ<br />
ملازمت همیشه ندانی و در دل اندیشه نیاری. چون شاگردانِ ناخلف و حیوانان بر ٣٤ علف<br />
دویک به رویِ روزآری؛نفرین بر تو افزایند و تحسین بر من نمایند. هرکه مرا به باد بردهد از بد<br />
بازیِ خود داند ٣٥ و هرکه تو را به باد دهد لعنت بر کعبتین نماید.<br />
رباعیّه<br />
شطرنج منم که رنجِ دلها ببرم محبوبِ دل و دیده اهلِ نظرم<br />
من عقل زیادت کنم و محنت کم در پیشِ سنانِ غم چو شادی سپرم<br />
٣٦<br />
نرد٬ چون قلب و جناح سپه و سلاح شطرنج بدید٬ دانست که اگر کارزار را خوار<br />
دارد کار زار گردد و زمین از خونش چون لالهزار گردد. بانگ برزد و سپاه نامزد کرد و<br />
بههرجایگاهی دهه و صده معیّن کرد. چون از صفآرایی و لشکرپیرایی بپرداخت٬<br />
مرکب در میدان تاخت و گفت که<br />
ای شطرنج٬ با من همنبرد چون شوی و هماورد چون گردی؟ که زره ناموس در برِ من است و<br />
تاج کاووس بر سرِ من تو که در پس عِریٰ ماندهای ٣٧ و به انواع طعنه سرافگندهای که از عری<br />
اگر برنمیخیزی کون شه گشاده میشود. و تشنیع دیگر آنکه خاتون در گرمابه است٬ دعویِ<br />
مردی میکنی و همنبرد من میشوی. هرکه روی به تو آرد دستش ستون رنج و غم میگردد و<br />
آب گرمِ ذوقش از سردیَت چون یخ میبندد. از بیحمیّتی خود را در پس ٣٨ پیادگان پنهان<br />
میکنی تا سپاهی را به ضرب رخ فرّخ پیچان گردانی . ٣٩ چون کارت به جان آید و کارد به<br />
استخوان رسد٬ چون مرکبِ لاغرِ پشتْ ریشِ درویش از جای خویش کام و ناکام ٤٠ گامی بنهی<br />
و چون زنانِ حامله از آستانه یک حجره بیش ٤١ نیفتی٬ با من٬ که به گلبانگ سهشش هجده<br />
٣٤)ظاهراً: پُر. گویا حافظ هم به کار برده. نک. غزل با قافیه ف شود.<br />
٣٦)در اصل: خار<br />
٣٥)این جمله را میتوان چنین خواند: «از بدبازیی خود داند...».<br />
٣٨)در اصل: در آتش<br />
٣٧)«در پس عری ماندن»: آچمز شدن.<br />
٤١)ظاهراً: پیش<br />
٤٠)کام و ناکام٬ خواه ناخواه<br />
٣٩)اشاره به قلعه رفتن شاه است.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٢٦ مقاله<br />
مناظره شطرنج و نَرد<br />
منزل بدوم و از اقلیمی به اقلیمی روم٬ سربهسر نمیکنی. من آن نردم که چون نقشِ دولت بزنم<br />
و نصرتِ بردنم پدید آید٬ به رسم و عادت بزرگان٬ با یاران و همدمان روی به خانه خود آورم.<br />
و تو آن شطرنجی که تا یار و برادر مهتر و کهتر خود را اسیر دشمن نگردانی و خویشتن را<br />
چون قطبِ فلک محبوسِ یک خانه نبینی از پای ننشینی. آخر نه سخنپردازِ این حکایت و<br />
صاحبِ تصنیفِ این روایت٬ حسام بن ٤٢ محمد رشید صراف خوارزمی٬ دُرِ ستایش من سفته<br />
است و در مناقب من گفته:<br />
نردم که چو برق از منازل بجهم دادِ دلِ صدهزار مسکین بدهم<br />
شاهم که به یکنقشِ موافق در حال از ششدرِ غم به یک دویدن بِرَهَم<br />
پس شطرنج چنگِ جنگ دراز کرد و نردِ نبرد آغاز نهاد که٬ از تقدیر باری و تدبیر<br />
یزدانی٬ از گوشه بیابان٬ گَ ردی بیپایان برخاست. هردو سپاه نگاه کردند تا این مددِ<br />
بیعدد به یاری که میآید و زبان به مدح و شهریاری که میگشاید. کدام گُرد این گَرد کرد<br />
و کدام پهلوان چنین شتابان آمد که از میانه گَرد عَلَمِ دوازده خانه چون شیری دیوانه<br />
بهدرافتاد. چون به نزدیک رسید٬ جهانی پُرتیر و شمشیر دید. عالَمیاز گَردِ سپاه سیاه<br />
شده و پشتِ فلک از غم دوتاه گشته٬ زمین از گرانی دو لشکر به جان آمده و آسمان از<br />
سبکساریِ شطرنجِ دو سرور به فغان رسیده. پررنج و نردِ پردرد هردو پیراهنِ تحمّل قبا<br />
کرده و تَرکِ راهِ صدق و صفا گرفته٬ از آتش خشمِ هردو آب از چشم جهان و جهانیان<br />
رفته و اجل مرکبِ هردو را عنان گرفته٬ هردو سوارِ قاتل و به خونریختن مایل٬ مجلسِ<br />
بزم گذاشته و رایتِ رزم برافراشته. آفتاب از سمومِ غضبِ هردو بریان٬ و ابر از تاب و<br />
تعبِ هردو گریان. خورشید در میغ و ناهید در دریغ. دوازده خانه٬ چون هردو را چنان<br />
بدید٬ انگشتِ تحیّر به دندانِ تفکر بگزید و گفت که دیدی که دیر رسیدی و عالَم زیر و<br />
زبر بدیدی. پس روی به سپهسالار خود کرد٬ یعنی سه خانه٬ و گفت:<br />
بنگر که دو شاه بهیکبار ترکِ تخت و بخت گرفتهاند و کار بر خود سخت کرده. تو این لشکر و<br />
سپاه و خیمه و بارگاه را نگاهدار تا من بابی از کتابِ صلح و دوستی بر ایشان خوانم٬ باشد که<br />
این آتشِ ندامت را به آبِ ملامت بنشانم. شما نیز باید که حاضر باشید و بر حرف ایشان ناظر<br />
گردید که٬ اگر این سپاهِ پرآوازه و لشکرِ بیاندازه درهم افتند و برهم زنند٬ قیامت از میان برخیزد<br />
و سلامت از جهان بگریزد٬ و به کین بستیزند و بسا خون که بریزند.<br />
لشکرِ دوازدهخانه چون شاهزادگان بترسیدند و بر بلندیی صف برکشیدند. پس<br />
٤٢)کذا در اصل و شاید صحیح حسامالدین محمد باشد.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٢٧<br />
مناظره شطرنج و نَرد<br />
دوازدهخانه یگانه روان شد. چون به میدان رسید٬ این بیت بخواند:<br />
شهزاده منم دوازدهخانه بهنام<br />
سرافراز و به شطرنج<br />
ِ<br />
بر نردِ<br />
رباعی<br />
بگرفته ز مُلکِ روم تا خطّه شام<br />
بگنج باد از منِ حقشناسِ دیرینه سلام<br />
شطرنج٬ چون ترانه دوازدهخانه بشنید٬ اورا بشناخت٬ مرکب را بدو تاخت. نرد٬ چون<br />
آوازش گوش کرد٬ جمله جنگ و خصومتش فراموش گشت. دوازدهخانه از اسپ پیاده<br />
شد و در پیشِ شاه رخ بر خاک نهاد و زمین را بوسه داد. هردو او را در میان آوردند و در<br />
کنار گرفتند. پس دوازدهخانه مرکبِ نصیحت براند و داستانی از موعظت بخواند و گفت:<br />
ای زمانه غدّ ار و ای چرخ ناپایدار٬ این چه رسم و آیین است و این چه قهر و کین است که در<br />
میان آوردهای و دلهای جهانیان را پر از درد کردهای!<br />
از جورِ سپهر و از جفای ایّام از یار نشان نماند ٤٣ و از همدم نام<br />
ای چرخ حلالزادگی پیش آور<br />
٤٣)در اصل: بماند. اصل صحیح است. یعنی: فقط نشان یار ماند٬ نه خود او.<br />
این جنگِ میان هردو شهزاده حرام<br />
گاه از بزرگمنشیِ شطرنج شکایت کردی و گاه شطرنج از سرکشیِ نرد حکایت گفتی.<br />
دوازدهخانه٬ چون ماجرای هردو گوش کرد٬ زمانی خاموش شد. پس از اندیشه بسیار و<br />
فکر بیشمار سربرآورد و گفت:<br />
اگرچه من نیز صاحب لشکر و سپاهم و درخورد کمر و کلاهم٬ امّا در میان شما٬ که یاران<br />
پیشقدمید و شاهان ماتقدَّ م٬ یکی را بر دیگری فضیلت نتوانم نهاد. امّا مصلحت آن میبینم که<br />
روی به درِ نرّ ادی سرافراز و شطرنجبازی شهباز بیاوریم و مهره ماجرای شما در پیش او<br />
بغلطانیم و قصّ ه شما در پیش او بخوانیم. هرکه را او بهتر گوید او مهتر گردد٬ و هرکه را مهتر<br />
سازد دیگری کهتر گردد.<br />
شطرنج٬ از بس که یاری و مردمی از دوازدهخانه دیده بود٬ مصلحت ندید که سخن او<br />
را بر خاک اندازد و او را بیآبروی گرداند؛ و نرد٬ که در عهدِ بُرنایی و عیشِ<br />
خویشتنرایی با دوازدهخانه محرم و یگانه زیستی٬ نتوانست که آتشِ وَ غا برانگیزد و بادِ<br />
بلا زیادت کند. هر دو سپاه٬ چون دیدند که آن دو شیرِ جنگی را به حیله روباه آن گرگِ<br />
کهنه به خوابِ خرگوش کرد٬ لشکرِ چون پلنگ از پیِ ننگ آهنگ جنگ میکردند٬ امّا از<br />
جهت مصالحتِ دوازدهخانه٬ که امیرِ نیکوخواه است و دوستارِ هر دو شهنشاه است٬<br />
اتفاق کردند که چنین باید کرد که او میگوید.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٢٨ مقاله<br />
مناظره شطرنج و نَرد<br />
رباعی<br />
ِ<br />
ِ<br />
در برج فضاش مرغدل دانه بُوَ د<br />
چرخِ چون فلک دوازدهخانه بُوَ د نشنید به نزدِ عقل دیوانه بُوَ د<br />
هرکو سخنِ دوازدهخانه به صدق پس جمله اتّفاق بینفاق کردند و بر مرکب چون برق نشستند و گفتند:<br />
ما را در نرد شاهی راد و در شطرنج امیری استاد باید تا انصاف از بیانصاف بستاند و دلها از<br />
ششدرِ غم و غصّ ه برهاند.<br />
به یک بار از پهلوانان جوش و از گردنکشان خروش برآمد که<br />
المنّة لِلّٰ ه که در شهر ما از بهر شما که خوشترین شهرهاست و بهترین منزلهای فرزندان آدم<br />
است٬ خاکش چون آب کوثر است و اسمش خطّه مبارک ششتر است در او جوانبختی نرّاد<br />
نیکوضرب و صاحب دولتی شطرنجبازِ نیکوحرب هست که به یک بازیِ راست که ببازد<br />
حریف را غم زیاد گرداند و از ترسِ تیر شهپرش قامت چون کمان دوتا کند و اگر هزار استادِ<br />
نرّاد بیاید که طویل بر جانش نشیند و خواهند که به منصوبه خود را از ششدرهاش خلاص<br />
غمِ<br />
کنند سود ندارد٬ تا زیان سر و زر نبینند.<br />
رباعی<br />
نرّاد جهان میر مبارکشاه است کز طاسِ سپهر و نردِ چرخ آگاه است<br />
از نقشِ دوشش پنج طویلش حاسد محبوسِ بلا چو بیژن اندر چاه است<br />
و شطرنج بازی است که چون [بر] اسبِ تازیِ بازی سوار گردد شاهانِ پیلتن در پیشِ<br />
رخ بر بساط خاک نهند و فرزینِ اَمان طرح ٤٤ گیرند.<br />
رباعی<br />
میری که به رسم و داد با آیین است اسبِ طربش همیشه زیرِ زین است<br />
هرگه که چو فیل رخ به دشمن آرد<br />
گویی که پیادهاش مگر فرزین است<br />
او پیاده<br />
پس همه لشکر و سپاه انبوه روی به درگاه امیر معظّم صاحب السّ یف و القلم امیر<br />
مبارکشاه عظم اهلل قدره نهادند و رفتند چون بندگان به درِ سرایِ دولت بایستادند. و<br />
چون بار خواستند٬ بارشان دادند. امیر را در سرافرازیِ نردبازی یافتند. اگرچه حریفِ<br />
دیگر را شهرخ زده بود و خرّم و فرّخ گشته٬ نرد و شطرنج هیچ ننهفتند و قصّ ه از اوّ ل تا<br />
آخر گفتند. امیر٬ که آن زمان در آورد و بُردِ نرد بود٬ نخواست که خاطرِ نرد بیازارد و<br />
شطرنج برده بود جانبِ<br />
شطرنج فروگذارد. پس روی به شطرنج و نرد آورد و گفت که<br />
٤٤)طرح (اصطلاح لشکرآرایی)٬ واحدی ورای میمنه (جناح راست) و میسره (جناح چپ) و گروهی کمکی را<br />
میگفتند معادل احتیاط امروزی (از لغتنامه دهخدا).
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٢٩<br />
مناظره شطرنج و نَرد<br />
شما هردو یارانِ همدمید و دوستانِ محرم. هردو اسباب عیش و نشاطید و سرافرازِ تخت و<br />
بساط. نشاید که بیگانگی جویید و ترک آشنایی گیرید٬ بزم بگذارید و در پی رزم روید.<br />
مصلحت آن است که از سرِ صدق و صفا بر سرِ عهد و وفا روید.<br />
پس هردو بر خاستند و از یکدیگر عذرها خواستند؛ مدح یکدیگر تکرار میکردند و بر<br />
گفتار گذشته استغفار مینمودند. بعد از آن٬ هرکدام با آبروی تمام به مقرّ عزّ خود<br />
مراجعت نمودند و هرکس پی کاری رفتند.<br />
الهی٬ تا بساطِ دهر باشد کدورتِ جنگ به صفای صلح مبدّ ل باد٬ بالنّبی و آله الأ مجاد.<br />
تمّ (کذا) الرسایل بحمد اهلل و حسن توفیقه. و الصلوة و السلٰم علی نبیّه<br />
محمّد و آله الطاهرین. کتبه اضعف عباد اهلل تعالی و أحوَ جَ هم<br />
الی عفو اهلل و غفرانه٬ شیخ محمود تجاوَ زَ اهلل عن سیآته٬<br />
بمحمّد و آله٬ فی سنة اربع و ستین و ثمان<br />
مأة (٨٦٤) الهجریة النبویّة علی السّ لٰم٬<br />
بدار العیش شیراز٬ حماها اهلل تعالی<br />
عن الاۤفات و النّکبات<br />
©
٨٣/٧/١٨ 05M-TKYE ن٣ ١٨ C:7 ZAR76 ص ١٣:٤٩ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />
تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />
علی خزاعیفر (دانشگاه فردوسی مشهد)<br />
١. تکیه جمله<br />
در این مقاله٬ هدف ما این است که جا و نقش تکیه را در جمله ساده فارسی بررسی کنیم.<br />
امّ ا٬ قبل از آن٬ لازم است جمله ساده و تکیه جمله را تعریف کنیم. جمله ساده ١ جملهای<br />
٢ اصلی) و جمله<br />
است که٬ برخلاف جمله مرکّب (جمله متشکل از دو یا چند فراکرد<br />
مختلط (جمله متشکل از یک فراکرد اصلی و یک یا چند فراکرد وابسته)٬ دارای یک بند<br />
و درنتیجه یک فعل است.<br />
در این مقاله٬ بحث ما محدود به جمله ساده است. جمله ساده را میتوان٬ بر مبنایی<br />
نحوی٬ با الگوی کلی (S)(X)V نشان داد. در این الگو٬ پرانتز نشانه اختیاری بودن٬ S<br />
فاعل٬ V فعل و X بیانگر هر عنصر اعم از مفعول (مستقیم یا غیرمستقیم)٬ متمّ م و گروه<br />
حرف اضافهای است. همچنین ترتیب عناصر در این الگو ترتیب عادی یا بینشان ٣ است.<br />
تکیه ٤ برجستگی یکی از هجاهای کلمه نسبت به هجاهای دیگر همان کلمه یا سایر<br />
کلمات جمله است. این تعریف٬ در واقع٬ دو پدیده مجزا را در بر میگیرد: یکی تکیه<br />
١)بنا بر دستور سنّ تی٬ جمله ساده یا خبری است یا امری یا پرسشی یا تعجّ بی. اصطلاح جمله ساده خبری<br />
ابهامبرانگیز است زیرا بر ساختار (S)(X)V اطلاق میشود. چنان که در دنباله همین مقاله روشن خواهد شد٬<br />
ساختار (S)(X)V ٬ درواقع٬ سه ساختار متفاوت آوایی دارد و صفت خبری را فقط بر یکی از این سه ساختارِ<br />
آوایی میتوان اطلاق کرد.<br />
2) clause 3) unmarked 4) stress<br />
٣٠
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٣١<br />
تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />
کلمه ٥ و آن برجسته ساختن یک هجای کلمه است نسبت به هجاهای دیگر همان کلمه با<br />
زیرتر ادا کردن آن؛ دیگری تکیه جمله ٦ و آن برجسته ساختن یکی از عناصر جمله است<br />
نسبت به عناصر دیگر آن. در زبانهایی که کلمات تکیهپذیرند٬ از جمله زبان فارسی٬ تکیه<br />
کلمه ذاتی کلمه و قابل پیشبینی است و لذا توصیف تکیه کلمه و قواعد تکیهگذاری کمتر<br />
محل اختلاف است. امّا تکیه جمله٬ به دلیل ماهیت و گونهگونی و عوامل دخیل در آن٬ از<br />
مباحث بحثبرانگیز است. در توضیح بیشتر تکیه جمله به مثال زیر توجه کنید:<br />
(١) بچّ ه گلدان را شکست.<br />
در این جمله٬ کلمات بچه٬ گلدان و شکست هرکدام دو هجا دارند و در هر کدام تکیه کلمه<br />
روی هجای دوم قرار میگیرد. اگر تکیه کلمه روی هجایی که باید قرار نگیرد٬ یا در معنی<br />
کلمه تغییر ایجاد میشود و یا کلمه٬ بیآنکه معنیاش تغییر کند٬ صورت آوایی نادرست<br />
یا غیرمعیار پیدا میکند؛ چنانکه در سه کلمه مذکور٬ هرگاه تکیه را روی هجای اول قرار<br />
دهیم همین اتفاق میافتد. جمله (١) سه هجای تکیهبَر دارد که هربار میتوان یکی از آنها<br />
را نسبت به دو هجای دیگر زیرتر تلفظ کرد. اگر بخواهیم در جملهای بر کلمهای تأکید<br />
کنیم٬ باید تکیه آن کلمه را به تکیه جمله تبدیل کنیم و برای این کار باید همان هجای<br />
تکیهبر کلمه را زیرتر از هجای تکیهبرِ دو کلمه دیگر ادا کنیم. حتی کسانی که گوششان<br />
برای تشخیص تکیه جمله چندان ورزیده نشده باشد به سادگی میتوانند تفاوت میان سه<br />
نوع خواندن جمله (١) را درک کنند. اگر بچّ ه را با برجستگی بیشتر بخوانیم٬ تکیه نقش<br />
تبایندهندگی ٧ پیدا میکند: بچّ ه گلدان را شکست٬ نه کسی دیگر؛ اگر تکیه را روی گلدان قرار<br />
بدهیم٬ بسته به آهنگ جمله٬ تکیه را میتوان هم تأکیدی ٨ و هم تبایندهنده تفسیر کرد؛ و<br />
اگر تکیه روی فعل قرار بگیرد٬ گوینده بیهیچ تأکیدی خبر شکسته شدن گلدان را<br />
میدهد.<br />
البته تشخیص برجستگی یک هجا نسبت به سایر هجاهای تکیهبَرِ جمله همیشه<br />
ساده نیست و حتی زبانشناسان نیز گاه در تشخیص تکیه جمله اختلاف نظر پیدا<br />
میکنند. اختلاف نظر در تعیین جای تکیه جمله غالباً ناشی از تفاسیر متعدد جمله است.<br />
در هر حال٬ به رغم دشواری و اختلاف نظری که ممکن است گاه در تشخیص تکیه جمله<br />
5) word stress 6) sentence stress 7) contrastive 8) emphatic
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٣٢ مقاله<br />
تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />
یا تعیین جای آن پیش بیاید٬ تکیه جمله قانونمند و لذا قابل توصیف است. البته قانونمند<br />
بودن تکیه در کلمه و جمله تفاوت دارد. قواعد تکیه کلمه را میتوان جدا از مقصود<br />
گوینده و موقعیت گفتگو توصیف کرد؛ امّا تکیه جمله نهتنها تابع قواعد آوایی هر زبان<br />
بلکه متأثر از مقصود گوینده نیز هست و لذا قواعد تکیهگذاری در جمله قدرت تعیین<br />
جای دقیق تکیه در جمله را ندارد بلکه صرفاً تمایلاتی کلی را نشان میدهد که به کمک<br />
آنها میتوان جای تکیه را در عموم موارد پیشبینی کرد.<br />
٢. موضوع و خبر<br />
قبل از ورود به بحث تکیه جمله در فارسی٬ لازم است با دو اصطلاح اصلی موضوع و خبر<br />
و چند اصطلاح وابسته به این دو آشنا شویم. از اصطلاح اطلاع ٩ آغاز میکنیم. این<br />
١١<br />
اصطلاح٬ در معنی مورد نظر ما٬ معموًال در دو ترکیب اطلاع جدید ١٠ و اطلاع مفروض<br />
به کار میرود. اطلاع٬ به بیان ساده٬ دانشی است که گوینده در جریان ارتباط کلامی از<br />
مجرای زبان به شنونده انتقال میدهد و بر دانش او نسبت به موضوعی میافزاید. هر<br />
جمله معموًال حاوی دو نوع اطلاع است: اطلاع مفروض یعنی اطلاع مشترک میان<br />
گوینده و شنونده؛ اطلاع جدید یعنی اطلاعی که گوینده تصور میکند برای شنونده<br />
جدید است. بدیهی است که یک جمله٬ هرگاه فقط حاوی اطلاع مفروض باشد٬ چیزی<br />
را که شنونده میداند به او باز میگوید ولی حاوی اطلاع نیست چون دانش شنونده را<br />
افزایش نمیدهد و٬ در نتیجه٬ ارتباطی میان گوینده و شنونده برقرار نمیسازد. از سوی<br />
دیگر٬ هرچند میتوان ابتدا به ساکن جملهای بر زبان آورد که تماماً اطلاع جدید باشد؛<br />
امّ ا٬ اگر جمله یا جملههای بعد از آن نیز همگی فقط حاوی اطلاع جدید باشند٬ در این<br />
صورت ربطی بین جملات ایجاد نمیشود و ارتباطی صورت نمیگیرد. در هر جمله<br />
معموًال اطلاع مفروض با اطلاع جدید ترکیب میشود و برقراری ارتباط را ممکن<br />
میکند. برای مثال٬ به گفتگوی کوتاه زیر توجه کنید:<br />
(٢) الف چه کسی به حسن اطلاع داد؟<br />
ب یکی از دوستانش به حسن اطلاع داد.<br />
ج یکی از دوستانش.<br />
9) information 10) new information 11) given/old/presupposed information
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٣٣<br />
تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />
در این مثال٬ پاسخ (٢ب) را میتوان به دو بخش تقسیم کرد: بخش حاوی اطلاع<br />
مفروض که مشترک میان سؤال و پاسخ است یعنی به حسن اطلاع داد. و بخش حاوی اطلاع<br />
جدید یعنی یکی از دوستانش. تفکیک میان اطلاع مفروض و اطلاع جدید همیشه به<br />
سادگی مثال فوق نیست زیرا به دلیل ماهیت مفهوم اطلاع٬ همیشه نمیتوان جمله را٬<br />
همچنان که به دو بخش مجزّ ای نهاد و گزاره تقطیع میکنیم٬ به دو بخش مجزای اطلاع<br />
مفروض و اطلاع جدید تقطیع کنیم و بگوییم هر کلمه متعلق به اطلاع جدید است یا اطلاع<br />
مفروض. از این گذشته٬ لازم است ابهامی را که کلمه جدید پیش میآورد روشن کنیم. در<br />
مثال مذکور٬ اطلاع جدید و عبارت جدید بیانگر آن عبارتی که برای شنونده تازه است<br />
و قابل شناسایی ١٢ نیست بر همدیگر منطبق شدهاند. ولی گاه اطلاع جدید با عبارتی<br />
منتقل میشود که مرجع آن برای شنونده قابل شناسایی است. فرض کنید٬ در مثال فوق٬<br />
به جای یکی از دوستانش بگذاریم برادرت؛ در این صورت٬ باز هم جمله برای شنونده<br />
حاوی اطلاع است هرچند که برادرت برای شنونده آشناست.<br />
در توضیح ماهیت اطلاع و مفهوم اطلاع جدید٬ لَمبرخت (46 (Lambrecht :1995 بحث<br />
روشنگری دارد که خلاصه آن چنین است: مفهوم اطلاع گاه با ابزارِ انتقالِ اطلاع یعنی<br />
کلمات خلط میشود. نمیتوان گفت کلمهای خارج از بافت اطلاع جدید یا اطلاع<br />
مفروض است٬ چون ماهیت اطلاع چنان است که یا به صورت گزاره بیان میشود یا آن<br />
را میتوان به صورت گزاره درآورد و کلمه یا کلماتی که نمیتوان آنها را به قالب گزاره<br />
درآورد٬ هرچند معنی دارند٬ اطلاع نمیرسانند و اصطلاح اطلاع را نمیتوان بر آنها<br />
اطلاق کرد. پس اطلاع به صورت گزاره انتقال مییابد و در نحو به صورت یک جمله<br />
کامل یا نوعی گروه (گروه اسمی ١٣ یا فعلی ١٤ یا حرفاضافهای ١٥ و یا قیدی) نمودار<br />
میگردد.<br />
مثًال٬ در (٣ب)٬ عبارت یکی از دوستانش٬ در واقع٬ بیانگر یک گزاره است یعنی<br />
شنونده از آن گزاره یکی از دوستانش به حسن اطلاع داد را میفهمد. (بخشی از گزاره که در<br />
سؤال آمده و لذا اطلاع مفروض به حساب میآید در (٣ج) حذف شده است). به غیر از<br />
جملههایی که ابتدا به ساکن ادا میشوند و فقط حاوی اطلاع جدید هستند٬ هر جمله<br />
12) identifiable 13) noun phrase 14) verb phrase<br />
15) prepositional phrase
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٣٤ مقاله<br />
تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />
حاوی اطلاع متشکل است از حد اقل یک گزاره حاوی اطلاع مفروض و معموًال یک<br />
گزاره حاوی اطلاع جدید. در (٣ب)٬ گزاره کسی به حسن اطلاع داده حاوی اطلاع مفروض<br />
است و آن کس یکی از دوستانش است گزاره حاوی اطلاع جدید.<br />
نکتهای که لَمبرخت در توضیح مفهوم اطلاع جدید میگوید این است که اطلاع<br />
جدید ضرورتاً از کلماتی تشکیل نمیشود که مرجع آنها برای شنونده جدید و ناآشنا<br />
باشد بل که اط لاع جدید گاه به صورت رابطه جدیدی است که بین شخص یا چیزی<br />
آشناو گزارهای ب رق رار میگردد. مثًال در جمله برادرت به حسن اطلاع داد آنچه برای<br />
شنونده جدید است رابطه میان برادرت و به حسن اطلاع داد است وگرنه برادرت به تنهایی<br />
ن هحاوی اطلاع است و نه مرج ع آن برای شنونده ناآشنا و جدید. بدین قرار٬ اطلاع<br />
جدید همیشه با کلمهای منتقل نمیگردد که مرجع برای شنونده ناآشنا باشد یا کلمهای<br />
که قبل از آن در متن نیامده باشد. این نحوه نگرش به ماهیت اطلاع و اطلاع جدید به<br />
بسیاری از ابهامات و اختلاف نظرها در تفکیک میان اطلاع جدید و اطلاع مفروض<br />
خاتمه میدهد.<br />
در اصطلاح اصلی که تعریف آنها برای ورود به بحث ضروری است موضوع ١٦ است<br />
وخبر. دستورنویسان نقشگرا جمله حاوی اطلاع را٬ به اعتبار نوع اطلاعی که بیان<br />
میکند٬ به دو بخش موضوع و خبر تقسیم میکنند. موضوع٬ از نظر دستوری٬ بخش<br />
اسمی ١٧ جمله است و از نظر معنایی چیزی است که خبر جمله راجع به آن است. موضوع<br />
در غالب موارد همان فاعل دستوری جمله است ولی موضوع و فاعل ضرورتاً یکی<br />
نیستند. در مورد موضوع ذکر یک نکته ضروری است و آن اینکه موضوع٬ به حسب<br />
تعریف٬ برای شنونده قابل شناسایی است. گوینده٬ با ابزارهای زبانی که در اختیار دارد٬<br />
بخش اسم یِ ارجاع ی ٬ ١٨ اع م از موضوع یا غیرموضوع٬ را به طریقی برای شنونده معرفه<br />
یا قابل شناسای ی میکند. بخش اسمی جمله از نظر میزان قابل شناسایی بودن برای<br />
ش نون ده درج ات مت عدّ د دارد. این درجات را خانم اِلین پرینس (237 (Prince :1981<br />
بهصورت زیر دستهبندی کرده است. این دستهبندی مقبول عموم زبانشناسان واقع<br />
شده است.<br />
16) topic 17) Noun part (NP) 18) referential
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٣٥<br />
تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />
درجات بخش اسمی ارجاعی از نظر<br />
میزان آشنا بودن برای شنونده<br />
مورد اشاره واقع شده حدس زدنی جدید<br />
اشارهشده اشارهشده از طریق ازطریقخودمعیّن نامعیّن<br />
در موقعیت گفتگو در متن استنتاج بخش اسمی<br />
در توضیح این نمودار به مثالهای زیر توجه کنید:<br />
نامعیّنِ<br />
معرفهشده<br />
نامعیّنِ <br />
معرفهنشده<br />
جدیدِ معیّن: فردوسی در این مورد تعبیر جالبی دارد. (فردوسی قبًال در متن نیامده ولی<br />
گوینده فرض را بر این میگذارد که شنونده فردوسی را میشناسد.)<br />
معرفهنشده: دیروز با مردی در اتوبوس آشنا شدم.<br />
جدیدِ نامعیّنِ معرفهشده: ماشینی که علی سوار شد خیلی گران است. ) ماشینی نامعین<br />
جدیدِ نامعیّنِ است ولی با جمله صله تحدیدیِ ١٩ علی سوار شد برای شنونده قابل شناسایی است.)<br />
حدسزدنی از طریق خود بخش اسمی: یکی از تخممرغها شکسته. (تخممرغها که معرفه<br />
است در دلِ بخش اسمی آمده و به واسطه آن یکی از تخممرغها برای شنونده قابل<br />
شناسایی است).<br />
حدسزدنی از طریق استنتاج: دیروز پدرت را دیدم. پیرمرد خیلی شکسته شده.<br />
اشارهشده در متن: امروز به یکی از دوستان قدیمی برخوردم. اولش او مرا نشناخت.<br />
اشاره شده در موقعیت گفتگو: ببخشید٬ شما میدانید اداره پست کجاست؟<br />
به طوری که از این مثالها برمیآید٬ فقط اسامی جدید نامعینِ معرفهنشده برای<br />
شنونده قابل شناسایی نیستند. سایر اسامیِ ارجاعی به درجات متعدد برای شنونده قابل<br />
شناساییاند و٬ با توجه به تعریفی که از موضوع کردیم٬ میتوانند موضوع واقع شوند.<br />
موضوع٬ با توجه به اینکه برای شنونده قابل شناسایی است٬ معموًال تکیه نمیپذیرد<br />
بلکه تکیه روی بخش دیگر جمله یعنی خبر قرار میگیرد.<br />
19) defining clause
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٣٦ مقاله<br />
تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />
خبر اطلاع جدید و گزارهای است درباره موضوع. از آنجا که اطلاع جدید از نظر<br />
گوینده مهمتر از موضوع است٬ طبعاً تکیه روی اطلاع جدید قرار میگیرد. اطلاع جدید<br />
گاه با یک کلمه و گاه با بیش از یک کلمه منتقل میشود٬ حال آنکه جمله معموًال یک تکیه<br />
دارد و آن روی یکی از هجاهای یک کلمه قرار میگیرد. در اینجا زبانشناسان اصطلاح<br />
focus را به دو معنی وسیع و محدود به کار میبرند. در معنی وسیع٬ focus اطلاع جدید<br />
است اعم از آنکه با یک کلمه یا با کل جمله منتقل گردد. در معنی محدود٬ focus به<br />
کلمهای اطلاق میشود که حامل تکیه است و آن از نظر گوینده مهمترین بخش اطلاع<br />
جدید است. برای پرهیز از ابهام٬ میان دو معنیِ focus تمایز قایل میشویم و از دو<br />
اصطلاح خبر و کانون خبر استفاده میکنیم. خبر بر کل اطلاع جدید اطلاق میشود و کانون<br />
خبر بر کلمهای که٬ به دلیل اهمیتش از نظر گوینده٬ محل تکیه قرار گرفته است. تمایز میان<br />
این دو مفهوم در مثال زیر نشان داده میشود:<br />
(٣) روز بعد پدر اسب را فروخت.<br />
در این جمله٬ تکیه را روی کلمات متعدد میتوان گذاشت که در هر مورد معنی و تأکید<br />
متفاوتی به دست میآید و اطلاع متفاوتی به شنونده منتقل میشود. در این جمله پدر و<br />
اسب هر دو موضوعاند زیرا برای شنونده قابل شناساییاند. پس اگر جمله را در حالت<br />
عادی و به صورت خبر بخوانیم٬ تکیه جمله نه بر اسب قرار میگیرد نه بر پدر. دو جزءِ<br />
دیگر جمله یعنی روز بعد و فروخت٬ هر دو٬ حاوی اطلاع جدیدند؛ امّا٬ درحالت ساده<br />
خبری٬ تکیه جمله روی فعل قرار میگیرد نه بر وابسته جمله یعنی روز بعد. در جمله بالا٬<br />
فروخت است چون تکیه جمله روی آن قرار گرفته است.<br />
کانون خبر فعلِ<br />
در اینجا ناگزیر از تعریف اصطلاح دیگری هستیم و آن دامنه خبر است. چنانکه<br />
گفتیم٬ اطلاع جدید ماهیتاً به صورت گزاره انتقال مییابد. این گزاره ممکن است یک<br />
جمله کامل باشد (مثل جملهای که ابتدا به ساکن بیان میشود)٬ ممکن است کل بخش<br />
فعلی ٢٠ را در بر گیرد (مثل جملهای که ابتدا به ساکن خبری درباره موضوعی میدهد)٬ و<br />
ممکن است به صورت یک گروه (اسمی٬ فعلی٬ قیدی ٢١ یا حرف اضافهای باشد. در<br />
هریک از این حالات٬ آنچه متفاوت است دامنه خبر است یعنی آن محدوده جمله که<br />
20) verb part (VP) 21) adverbial phrase
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٣٧<br />
تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />
حامل اطلاع جدید است و تکیه در آن واقع میشود. مثالهای زیر مفهوم دامنه خبر را<br />
بهتر توضیح میدهد:<br />
بچّ هها گربه را از پشتبام انداختهاند توی استخر.<br />
(٤) چه شده؟ (بچّ هها) گربه را از پشتبام انداختهاند توی استخر.<br />
(٥) بچّ هها چهکار کردهاند؟ (بچهها گربه را از پشتبام انداختهاند) توی استخر.<br />
(٦) الف بچهها گربه را از پشتبام کجا انداختهاند؟ (بچهها گربه را) از پشتبام (انداختهاند توی استخر).<br />
ب بچهها گربه را از کجا انداختهاند توی استخر؟ (بچهها) گربه را (از پشتبام انداختهاند توی استخر).<br />
ج بچهها چه را ازپشتبامانداختهاند تویاستخر بچّهها (گربه را از پشتبام انداختهاند توی استخر).<br />
د کی گربه را از پشتبام انداخته توی استخر؟ در هر یک از پاسخهای بالا٬ عبارتی که بیرون پرانتز قرار گرفته دامنه خبر و کلمهای که<br />
با حروف سیاه نگاشته شده٬ کانون خبر است. آنچه درون پرانتز قرار گرفته تکرار عبارت<br />
مندرج در سؤال است و اطلاع جدید نیست. در جمله (٤) دامنه خبر کل جمله را دربر<br />
میگیرد و در جمله (٥) بخش فعلی (VP) جمله را. در بقیه پاسخها٬ دامنه خبر محدود<br />
است به یک گروه. (٦الف گروه قیدی؛ ٦ب گروه حرفاضافهای؛ ٦ج و ٦د گروه<br />
اسمی).<br />
چنانکه در مثالهای بالا نشان داده شد٬ جمله بچهها گربه را از روی پشتبام انداختهاند توی<br />
استخر و اساساً هر جمله ساده خبری سه نوع دامنه خبر و٬ در نتیجه٬ سه نوع تکیه<br />
میتواند داشته باشد. به عبارت دیگر٬ یک ساختار نحویِ واحد که همان جمله ساده<br />
٢٢<br />
خبری باشد میتواند٬ با توجه به مقصود گوینده و موقعیّت گفتگو٬ سه ساختار نوایی<br />
متفاوت پیدا کند. تفاوت این ساختارها از نظر نقشی است که در انتقال اطلاع ایفا<br />
میکنند. توضیح این سه نوع نقش به شرح زیر است: اگر دامنه تکیه کل جمله باشد٬<br />
جمله نقلِ واقعهای را آغاز میکند یا ابتدا به ساکن از وجود چیزی یا وقوع امری خبر<br />
میدهد؛ اگر دامنه تکیه بخش فعلی جمله باشد٬ جمله خبری در مورد موضوع میدهد<br />
(چنانکه گفتیم٬ موضوع به نحوی برای شنونده قابل شناسایی است)؛ سرانجام٬ اگر<br />
باشد که به صورت عبارتی بیان میشود٬ در این<br />
٢٣<br />
دامنه تکیه یکی از وابستههای جمله<br />
صورت جمله بر آن جزء تأکید میکند یا آن را در تضاد با جزئی دیگر نشان میدهد.<br />
22) prosodic 23) argument
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٣٨ مقاله<br />
تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />
در برخی زبانها٬ از جمله فارسی و انگلیسی٬ تکیه میان نقشهای فوق تمایز ایجاد<br />
میکند٬ به این معنی که هر ساختار نوایی نقشی متفاوت در کلام ایفا میکند. در زبان<br />
انگلیسی٬ چنان که لَمبرِ خت در دو مثال زیر نشان میدهد٬ تکیه لااقل میان دو نقش تمایز<br />
ایجاد میکند. اگر جمله خبری درباره موضوع بدهد٬ تکیه روی یکی از کلمات متعلّق به<br />
بخش فعلی قرار میگیرد (جمله٧). امّا٬ اگر کلّ<br />
جمله حاوی اطلاع جدید باشد٬ تکیه<br />
روی فاعل قرار میگیرد (جمله٨):<br />
(7) How is your neck doing?<br />
My neck hurts.<br />
(8) What is the matter?<br />
My neck hurts.<br />
امّا از آنجا که تکیه تأکیدی یا تبایندهنده میتواند روی هریک از وابستههای جمله قرار<br />
گیرد٬ گاه ابهام پیش میآید؛ چون این تکیه٬ اگر روی فاعل قرار بگیرد٬ با تکیه جملهای که<br />
دامنه خبر آن کل جمله است اشتباه میشود. نیز این تکیه اگر روی یکی از وابستههای<br />
جمله متعلق به بخش فعلی قرار بگیرد٬ با تکیه جملهای که دامنه خبر آن بخش فعلی<br />
است ممکن است اشتباه شود ) Ä مثالهای ١٠ ٬٩ و ١١). بدیهی است که٬ در این موارد٬ فقط<br />
بافت کلام ابهام را میزداید. در برخی از زبانها٬ تکیه برای ایجاد تمایز میان نقشهای<br />
مذکور به کار نمیرود. در این زبانها٬ از ابزارهای زبانی دیگر از جمله از ساختارهای<br />
نحوی متفاوت استفاده میشود. در بیان این مطلب٬ لمبرخت مثالی میزند که آن را<br />
همراه با معادلهای فارسی آن نقل میکنیم:<br />
(٩) ماشینت چه شد؟<br />
الف انگلیسی: جمله ساده<br />
ب ایتالیایی: جمله ساده؛ «(ماشینم) خودش هست خراب.» rotta. (La mia macchina) si © e<br />
ج فرانسه: موضوع+ فاعل+ فعل؛ «(ماشینم) آن خراب است.»<br />
د فارسی: جمله ساده خبری؛ (ماشینم) خراب شد.<br />
(١٠) شنیدم موتورت خراب شده؟<br />
الف انگلیسی: جمله ساده<br />
ب ایتالیایی: ساختار دوگانه -cleft) ©e) ؛ «هست ماشینم که خودش هست خراب.»<br />
ج فرانسه: ساختار دوگانه cleft) ('est ؛ «آن هست ماشینم که هست خراب.»<br />
My car / it broke down.<br />
(Ma voiture) elle est in panne .<br />
My car broke down.<br />
E© la mia macchina che si © e rotta.<br />
C'est ma voiture qui est en panne.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٣٩<br />
تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />
د فارسی: جمله ساده؛ ماشینم خراب شده.<br />
(١١) چه اتفاقی افتاده؟<br />
الف انگلیسی: جمله ساده<br />
ب ایتالیایی: جمله ساده با تغییر جای فاعل و فعل: به من خودش است خراب ماشین<br />
ج فرانسه: تبدیل فاعل به جمله: من ماشینم را دارم که هست خراب<br />
د فارسی: جمله ساده؛ ماشینم خراب شده.<br />
My car broke down.<br />
Mi si © e rotta la macchina .<br />
J'ai ma voiture qui est en panne .<br />
در هر سه زبان انگلیسی٬ ایتالیایی و فرانسه٬ ترتیب ارکان جمله در حالت بینشان SVO<br />
است. در پاسخهای فارسی و انگلیسیِ مثالهای فوق٬ ترتیب ارکان جمله تغییری نکرده٬<br />
بلکه٬ در واقع٬ یک ساخت نحوی واحد٬ سه ساختار نوایی متفاوت پیدا کرده است. امّا<br />
در ایتالیایی و فرانسه وضعیت متفاوت است. در اینجا٬ سه نوع اطلاع با سه ساخت<br />
نحوی متفاوت بیان شده است نه با تکیه. بدین ترتیب٬ در فارسی تکیه جمله تمایز<br />
معنایی ایجاد میکند و برای بیان سه نوع تکیه از سه ساختار نوایی متفاوت که صورت<br />
نحوی مشترکی دارند استفاده میشود. در نتیجه٬ توصیف تکیه جمله ساده خبری همان<br />
توصیف این سه ساختار نوایی است. این ساختارها را٬ برحسب نقشی که در کلام دارند٬<br />
ساختار بینشان٬ ساختار مؤکّد یا تبایندهنده و ساختار آغازکننده مینامیم. در دنباله مقاله<br />
این سه ساختار را به ترتیب بررسی میکنیم.<br />
٣. ساختار آوایی بینشان<br />
ساختار آوایی بینشان ساختاری است که٬ در آن٬ فاعل جمله است و٬ از آنجا<br />
موضوعِ<br />
که برای شنونده قابل شناسایی است٬ تکیه روی آن قرار نمیگیرد. فاعل یا به صورت<br />
اسم یا گروه اسمی ظاهر میشود یا به صورت ضمیر منفصل یا پیوسته. اگر جمله فقط از<br />
فاعل و عبارت فعلی ٢٤ تشکیل شده باشد٬ در این صورت عبارت فعلی بهناچار دامنه خبر<br />
است و تکیه نیز در داخل آن قرار میگیرد. چند مثال:<br />
(١٢) بچّ هها هستند. (æhas...)<br />
(١٣) شاه رفت. (æraft)<br />
24) predicate
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٤٠ مقاله<br />
تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />
(١٤) قفل شکست. (...ækast)<br />
(١٥) همه میمیرند. (æmi...)<br />
(١٦) میهمانها نمیمانند. (æne...)<br />
(١٧) دیوار فرو ریخت. (...æru...)<br />
(١٨) درس شروع شد. (...æru...)<br />
در جملههای ١٢ تا ٬١٦ فعل جمله فعل ساده است با این تفاوت که در شکست تکیه روی<br />
هجای دوم قرار گرفته ولی در میمیرند و نمیمانند روی هجای اول یعنی روی پیشوندِ<br />
تکیهبرِ می و ن. (درباره قواعد تکیه کلمه٬ به خصوص پیشوندهای تکیهبَر Ferguson ;1957 Ä<br />
Lazard). 1995 در جملههای (١٧) و (١٨)٬ فعلِ جمله ترکیبی است. در این باره لازم است<br />
توضیحی بدهیم.<br />
در فارسی٬ شمار افعال ساده نسبتاً کم است و غالب افعال٬ اعم از لازم و متعدّ ی٬<br />
ساختمانی ترکیبی دارند. این افعال یا از ترکیب پیشوند (مثل در٬ ور٬ باز٬ و٬ فرو) و فعل<br />
ساده درست میشوند یا از ترکیب اسم٬ صفت٬ قید با فعل. در حالت اول٬ تکیه روی<br />
هجای آخر پیشوند قرار میگیرد و٬ در حالت دوم٬ روی هجای آخر جزءِ غیرفعلی فعل.<br />
به مثالهای زیر توجه کنید:<br />
فعل مرکّب متشکل از صفت یا قید+ فعل<br />
فعل مرکّب متشکل از اسم+ فعل فعل پیشوندی بیدار کرد ...ædar...<br />
اعلام کرد ...ælam... فروریخت ..æru.. پدید آورد ...ædid...<br />
معذرت خواست ...ærat... برگزید æbar... آویزان بود ...æzan...<br />
کتک زد ...ætak... دررسید ædar... دور شد ædur...<br />
گول خورد ægul... فرارسید ...æra... برای بررسی تکیه جمله در حالاتی که خبر از بیش از یک گروه تشکیل شده باشد٬<br />
حدود ١٥٠ جمله دارای ساختار نوایی بینشان از متون گوناگون را برگزیدیم و آنها را با<br />
آهنگی خبری٬ بیآنکه بر هیچ کلمهای تأکید کنیم و بر آن بار عاطفی بگذاریم و یا آن را<br />
در تضاد با کلمهای دیگر برجسته کنیم٬ با صدای بلند خواندیم. از بررسی مجموع<br />
جملهها این قاعده کلی به دست آمد که تکیه جمله روی فعل یعنی هسته فعلی گروه<br />
فعلی قرار نمیگیرد بلکه داخل گروه فعلی و روی هجای آخر کلمه ماقبل هسته فعلی<br />
واقع میشود. در توضیح این قاعده ذکر چند نکته ضروری است:
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٤١<br />
تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />
٢٥<br />
اوًال اجزای مهمتر خبر معموًال در آخر جمله میآید؛ زیرا٬ بنا بر اصلی شناختی<br />
آنچه در آخر جمله میآید بهتر به حافظه سپرده میشود. این اصل٬ هرچند کلی است٬<br />
در همه زبانها صدق نمیکند. مثًال٬ در زبانهایی که در آنها جمله با فعل شروع میشود<br />
توجیه این اصل دشوار میگردد و یا٬ در انگلیسی٬ آنچه در آخر جمله میآید مفعول<br />
است حال آنکه٬ در فارسی٬ فعل در آخر قرار میگیرد. از طرف دیگر٬ فعل٬ به طور کلی٬<br />
نسبت به دیگر وابستههای جمله که بالقوّ ه میتوانند دامنه خبر واقع شوند٬ از اهمیت<br />
کمتری برخوردار است لذا احتمال آنکه کانون خبر واقع شود کمتر است. اینکه فعل از<br />
دیگر ارکان جمله قدرت کمتری برای جذب تکیه جمله دارد مختص زبان فارسی نیست<br />
بلکه گرایشی است که در بسیاری از زبانها دیده میشود. در فارسی دو گرایش<br />
ناسازگار اینکه فعل در آخر جمله میآید و میل تکیهپذیری ندارد به این صورت<br />
آشتی کردهاند که تکیه جمله در داخل گروه فعلی و درست پیش از هسته فعل قرار<br />
میگیرد.<br />
ثانیاً٬ بنا بر قاعدهای که گفتیم٬ تکیه جمله معموًال روی فعل قرار نمیگیرد٬ حال آنکه<br />
افعال مرکّب غالباً تکیهبر هستند. در اینجا تناقضی وجود ندارد. برای روشن شدن مطلب<br />
لازم است توضیح بدهیم که چه تعریفی از فعل مورد نظر ماست. به سه دسته عبارت زیر<br />
توجه کنید:<br />
انداختن٬ برانداختن٬ دور انداختن<br />
خواستن٬ معذرت خواستن٬ رونمایی خواستن<br />
شدن (به معنی رفتن)٬ آب شدن٬ شاد شدن<br />
در این سه دسته٬ کلمه اول (انداختن٬ خواستن٬ شدن) فعل ساده است. فعل ساده کلیه<br />
خواص فعل را دارد: در سه وجه خبری٬ التزامی و امری به کار میرود٬ پسوندهای<br />
شخصی و پیشوند میپذیرد٬ به زمانهای گوناگون صرف میشود٬ در حالت متعدی به<br />
صورت مجهول درمیآید٬ از آن صورتِ متعدی ساخته میشود و٬ مهمتر از همه٬<br />
مستقًال میتواند دامنه خبر و کانون خبر واقع شود و مطابق با قاعده تکیه بپذیرد. کلمه<br />
دوم فعل ترکیبی است که٬ در آن٬ جزءِ غیرفعلی ثابت است و هیچیک از خواصِّ فعل را<br />
ندارد. پس آنجا که گفتیم تکیه معموًال روی فعل قرار نمیگیرد٬ مقصودمان از فعل جزءِ<br />
25) cognitive
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٤٢ مقاله<br />
تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />
فعلی افعال ترکیبی است. فرگوسن (132 (Ferguson :1957 نیز که میگوید «فعل به پذیرش<br />
تکیه گرایش ندارد» مقصودش همان جزءِ فعلی افعال ترکیبی است. جزءِ غیرفعلی٬ اعم<br />
از آنکه اسم یا صفت یا قید یا پیشوند باشد٬ در جایگاهی که درست قبل از فعل است<br />
قرار میگیرد. لذا وجود تکیه روی این جزء ناقضِ قاعده مذکور نیست.<br />
البته مسئله به همین جا ختم نمیشود. توصیف افعال ترکیبی برای زبانشناسان و<br />
دستورنویسان همیشه دشوار بوده است. مشکل این است که٬ مثًال٬ آیا کلمه سومِ این سه<br />
دسته (دورانداختن٬ رونمایی خواستن٬ شاد شدن) را باید فعل مرکّب بدانیم یا آنکه دور٬ رونمایی<br />
و شاد٬ برای افعال انداختن و خواستن و شدن٬ به ترتیب٬ حکم قید٬ مفعول و صفت را دارد.<br />
افعال مرکّب مرز معنایی دقیق و قابل تعریف و تحدید ندارند. لذا تعیین مرکّب بودن یا<br />
نبودن آنها گاه دشوار میشود. در چنین مواردی٬ دستورنویسان معموًال به شمّ زبانی<br />
خود استناد میکنند. برخی افعال مرکّب بیتردید واحدهای معنایی مجزایی هستند؛ امّا<br />
برخی دیگر محلّ مناقشهاند.<br />
توصیف فعل مرکّب و تعیین مرزی معنایی برای آن مشکلی در نحو است. از دیدگاه<br />
نوای گفتار٬ مشکل فعل مرکّب مطرح نمیشود چون فعل مرکّب در دل عبارت فعلی قرار<br />
میگیرد و این عبارت فعلی است که واحد مستقلی را تشکیل میدهد. چنانچه در تعریف<br />
دامنه خبر گفتیم٬ جمله را میتوان از دو دسته عبارت متشکّل دانست٬ یکی عبارت<br />
فعلی ٢٦ دیگری عبارات وابسته به عبارت فعلی . ٢٧ گروه اسمی شامل فاعل و مفعول٬ گروه<br />
حرف اضافهای٬ گروه قیدی و گروه فعلی متشکل است از فعل و اجزای غیرفعلی<br />
(پیشوند٬ صفت٬ اسم٬ قید) وابستههای عبارت فعلیاند. عبارت فعلی با اجزای<br />
تشکیلدهنده خود٬ که هسته اصلی آن فعل است٬ جزئی مستقل به حساب میآید و با<br />
دیگر عبارات وابسته ترکیب میشود و تشکیل جمله میدهد. پس٬ برای به دست آوردن<br />
عبارت فعلی در جملهای کافی است عبارات وابسته را از جمله جدا کنیم: آنچه میماند<br />
عبارت فعلی است. اکنون میتوانیم قاعده تکیهپذیری در ساختار بینشان را٬ که پیشتر<br />
به آن اشاره کردیم٬ به صورت زیر کامل کنیم:<br />
در ساختار بینشان٬ دامنه خبر٬ عبارت فعلی است٬ امّا٬ بهجز در مورد افعال ساده٬<br />
فعل معموًال کانون خبر قرار نمیگیرد٬ بلکه کانون خبر کلمه ماقبل فعل است.<br />
26) predicate 27) arguments
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٤٣<br />
تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />
در این تعریف٬ فعل به کلمهای اطلاق میشود که خواص فعلی دارد و دیگر اجزای<br />
سازنده عبارت فعلی را که ثابت میمانند و صرف نمیشوند دربر نمیگیرد. برای<br />
آشنایی بیشتر با مفهوم عبارت فعلی به مثالهای زیر توجه کنید. در این مثالها وابستهها با<br />
حروف نازک و عبارات فعلی با حروف سیاه نگاشته شدهاند:<br />
(١٩) آقای احمدی سرطان دارد.<br />
(٢٠) دوستم با برادرش به مسافرت رفته.<br />
(٢١) بچهها معلم را از کلاس بیرون کردند.<br />
(٢٢) ما بچّ گی با علی خوش بودیم.<br />
(٢٣) کتاب را کنار گذاشت و با عجله لباس پوشید.<br />
(٢٤) زری به انگلیسیدانی در شهر مشهور بود.<br />
(٢٥) خانه را رنگ سفید زد.<br />
(٢٦) بعد از سه سال متخصص پوست شد.<br />
(٢٧) پسرم شبها بد میخوابد.<br />
در تعریف عبارت فعلی ذکر نکتهای ضروری است و آن اینکه عبارت فعلی٬ چنانکه<br />
گفتیم٬ جزئی مستقل از جمله به شمار میآید. استقلال عبارت فعلی در این است که<br />
گزارهای است حاوی اطلاع جدید لذا٬ در ساخت آوائیِ بینشان٬ دامنه خبر قرار<br />
میگیرد. گاه٬ به جای آنکه عبارت فعلی را دامنه خبر بدانیم٬ ممکن است هسته اصلی آن<br />
یعنی فعل را دامنه خبر تصور کنیم. مثًال٬ در جملههای (١٩) و (٢٠)٬ عبارت فعلی سرطان<br />
داشتن و به مسافرت رفتن است نه داشتن و رفتن. در این دو جمله٬ داشتن و رفتن به تنهایی حاوی<br />
اطلاع جدید نیستند؛ زیرا کسی نمیپرسد: آقای احمدی سرطان چی؟ و یا دوستت با برادرش<br />
مسافرت چی؟ بلکه سؤال به صورت زیر مطرح میشود: آقای احمدی چه مرضی داره؟ یا<br />
دوستت با برادرش به کجا رفته؟ همچنین٬ در جمله بچهها گربه را از پشتبام انداختهاند توی استخر٬<br />
عبارت فعلی توی استخر انداختن است نه انداختن. در اینجا نیز انداختن به تنهایی حاوی<br />
اطلاع نیست و سؤال به صورت بچهها گربه را از روی پشتبام کجا انداختهاند؟ مطرح میشود نه<br />
به صورت بچهها گربه را از روی پشتبام به داخل استخر چکار کردند؟ بدیهی است٬ در سه مثال<br />
مذکور٬ بخشی از عبارت فعلی (داشتن در سرطان داشتن٬ رفتن در به مسافرت رفتن و انداختن در<br />
توی استخر انداختن) جزءِ اطلاع مفروض است چون در سؤال نیز آمده است. به طوری که<br />
لَمبرِ خت (216 (Lambrecht :1995 میگوید٬ اجزای حاوی اطلاع مفروض ممکن است در دامنه خبر
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٤٤ مقاله<br />
تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />
قرار بگیرند؛ امّا گزاره مفروض نمیتواند حاوی اطلاع جدید باشد.<br />
جملههای زیر را که از رُ مانِ قول (١٣٧٢) برگرفته شده٬ میتوان بر اساس قاعدهای که<br />
گفتیم٬ با آهنگ خبری خواند. در این جملهها٬ کلماتی که کانون خبرند با حروف سیاه<br />
نوشته شدهاند:<br />
شنوندگان من انگشتشمار بودند. بیپروا دستهایش را حرکت میداد. خورشید مدّ تی پیش<br />
درآمده بود. احساس خستگی بر من چیره شد. یک گوشه آسمان مثل فلز برق میزد. کوهها دور<br />
شهر حلقه زده بودند. از روی پلی رد شدیم. اتومبیل کمی سُ ر خورد. کمکم وضع رو به بهبود<br />
گذاشت. در یک جایگاهِ بنزینفروشی ایستادیم. باز یخ سطح جاده را پوشانده بود. از راه<br />
کوهستانی به سوی گردنه کرنتس بالا میرفتیم. ابزارهای ما در جرمشناسی ناقص است. از همه<br />
مأمورین من باهوشتر بود. چهرهاش از شدت اعتقادی خللناپذیر منقبض شده بود. باد هنوز<br />
زوزه میکشید. بیشتر مردمش کشاورز بودند. ریزن این دفعه به دردسر افتاد. چند تن از مأمورین<br />
به نگهبانی ایستادند.<br />
٤. ساختار آوایی مؤکّد یا تبایندهنده<br />
جمله ساده وقتی ساختار آوایی مؤکّد یا تبایندهنده پیدا میکند که تکیه روی یکی از<br />
وابستههای جمله قرار گیرد. در این صورت٬ آن وابسته دامنه خبر و بقیّه جمله اطلاع<br />
مفروض خواهد بود. دامنه خبر معموًال پاسخ به سؤالی است که با کلمه سؤالی چه کسی<br />
(را)٬ کجا یا کی پرسیده میشود. مثال (٢) را٬ که در اینجا دوباره نقل میکنیم٬ در نظر<br />
بگیرید.<br />
(٢٨) چه کسی به حسن اطلاع داد؟<br />
الف یکی از دوستانش به حسن اطلاع داد.<br />
ب یکی از دوستانش.<br />
در این مثال٬ یکی از دوستانش دامنه خبر و دوستانش کانون خبر است. تفاوت این<br />
ساختار با ساختار آوائیِ بینشان در این است که در اینجا تکیه روی وابسته جمله قرار<br />
میگیرد نه روی عبارتِ فعلی. و چون این ساختار از ساختار عادی خبری که آن را معیار<br />
میدانیم انحراف نشان میدهد٬ آن را ساختار آوائیِ نشاندار ٢٨ مینامیم. جملهای که<br />
ساختار مؤکّد یا تبایندهنده دارد ممکن است فقط از دامنه خبر تشکیل شده باشد٬ مثل<br />
28) marked
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٤٥<br />
تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />
(٢٨ب) و یا هم شامل دامنه خبر باشد و هم شامل گزاره یا گزارههای مفروض٬ مثل<br />
(٢٨الف).<br />
تکیه٬ وقتی روی یکی از وابستههای جمله قرار گیرد٬ یا نقش تبایندهندگی دارد یا<br />
نقش تأکیدی. در حالت اول٬ جمله معنی این و نه آن را القا میکند. در عموم حالات٬ این و<br />
آن ٬ هردو٬ به مجموعهای با اعضای محدود تعلق دارند که برای شنونده معلوم و قابل<br />
شناسایی است. امّا گاه نقش تبایندهندگیِ تکیه کامًال آشکار نیست. بولینجر (Bowlinger<br />
(87 :1961 تبایندهندگی را مفهومی مطلق نمیداند بلکه آن را از مقوله کموبیش میشمارد<br />
و میگوید:<br />
وقتی کسی در جمعْ ابتدا به ساکن پیشنهاد میکند Let's have a picnic ٬ در اینجا picnic هیچ<br />
تقابل خاصی با مثًال dinner party ندارد٬ ولی تقابلی بین پیکنیک و هر فعالیت دیگری که<br />
جمع میتواند انجام بدهد وجود دارد. هرچه شمار فعالیتهای ممکن کمتر شود٬ ما به آنچه<br />
تکیه تبایندهنده مینامیم نزدیکتر میشویم.<br />
در حالتی که تکیه نقش تأکیدی داشته باشد گوینده٬ به دلیلی٬ بر یکی از وابستههای<br />
جمله تأکید میکند بیآنکه لزوماً تقابلی در کار باشد. بدین ترتیب٬ تمایز میان دو نقش<br />
تبایندهندگی و تأکید همیشه روشن نیست.<br />
در ساختارِ نوائیِ مؤکّد یا تبایندهنده تکیه ممکن است روی عبارت فعلی یا روی<br />
فاعل قرار گیرد. گفتیم که تکیه جمله در فارسی نقش تمایزدهندگی دارد؛ امّا٬ چون سه<br />
نوع تکیه داریم و دو جایگاه برای تکیه (عبارت فعلی و یکی از وابستههای جمله)٬<br />
بدیهی است تناظر یکبهیک بین ساختار نوایی و تفسیر جمله وجود ندارد. لذا گاه ابهام<br />
به وجود میآید. ابهام وقتی ایجاد میشود که یک ساختار نوایی را بتوان دو یا سه گونه<br />
تفسیر کرد. بافت کلام معموًال این گونه ابهام را میزداید. مثًال به سه جمله زیر٬ که یک بار<br />
آنها را در تعریف دامنه خبر نقل کردیم٬ توجه کنید:<br />
بچّ هها گربه را از پشتبام انداختهاند توی استخر.<br />
(٢٩) بچّ هها چهکار کردهاند؟ انداختهاند توی استخر.<br />
(٣٠) بچّ هها گربه را از پشتبام کجا انداختهاند؟ بچّ هها گربه را از پشتبام انداختهاند توی استخر.<br />
(٣١) چه اتّفاقی افتاده؟ در این هر سه پاسخ٬ کانون خبر استخر است ولی هرکدام از پاسخها دامنه خبر متفاوتی<br />
دارد. (دامنه خبر با حروف سیاه نگاشته شده است). پس٬ اگر تکیه روی عبارت فعلی
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٤٦ مقاله<br />
تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />
قرار گیرد (قبًال گفتیم که٬ در جمله ٬٣٠ عبارت فعلی توی استخر انداختن است)٬ جمله را به<br />
دو یا سه گونه میتوان تفسیر کرد؛ امّ ا٬ تکیه٬ هرگاه روی یکی از وابستهها قرار بگیرد٬<br />
نقش تأکیدی یا تبایندهندگی پیدا میکند. اگر تکیه روی فاعل قرار گیرد٬ ابهامی در تفسیر<br />
جمله به وجود نمیآید؛ چون٬ در دو ساختار نوائیِ دیگر٬ تکیه معموًال روی فاعل<br />
نمینشیند.<br />
ساختار نوائیِ مؤکّد یا تبایندهنده معموًال در محاوره به کار میرود. در نوشتار٬ چون<br />
تکیه را نمیتوان نشان داد٬ برای بیان تأکید یا تباین معموًال از تعبیرات یا ساختارهای<br />
خاص استفاده میشود. یکی از مشکلاتی که در خواندن متن٬ بهخصوص شعر٬ وجود<br />
دارد ناشی از آن است که خواننده مقصود گوینده را به درستی درک نکند و نتواند تکیه<br />
مؤکّد یا تبایندهنده را استنباط کند و به نوای مطلوب بخواند. به دو مثال زیر توجه کنید:<br />
(٣٢) لابد میگفتی با این دوندگی که میکند حتماً وکیل میشود. وکیل میشوم. کلنل و<br />
قنسول را دیدهام. حاکم هم قول داده. فقط سیّد لگد میاندازد. (سووشون٬ ص٢٣)<br />
(٣٣) اینهمه رسوا تو مرا خواستیحال که رسوا شدهام میروی.<br />
در جمله (٣٢)٬ تکیه روی سیّد نقش تبایندهندگی دارد زیرا سیّد را در تقابل با سایرین<br />
نشان میدهد. امّا در جمله (٣٣) کامًال روشن نیست که تکیه روی تو نقش تأکیدی دارد یا<br />
تبایندهندگی.<br />
درباره تکیه مؤکّد دو نکته به شرح زیر درخور ذکر است. گفتیم که٬ برای ایجاد تأکید٬<br />
تکیه را میتوان در دامنه خبر٬ که یک وابسته جمله است٬ روی کلمهای که کانون خبر را<br />
میسازد قرار داد. تکیهگذاری روی کلمه٬ خواه فعل خواه غیرفعل٬ منطبق با قواعد<br />
تکیهگذاریِ کلمه صورت میگیرد. امّا افعال الگوی تکیهپذیری دیگری نیز دارند که در<br />
مقام تأکید به کار میرود و آن وقتی است که تکیه روی هجای آخر فعل قرار گیرد فعل<br />
خواه ساده باشد خواه مرکّب. این الگو وقتی به کار میرود که گوینده بر وقوع کاری<br />
دوراز انتظار شنونده تأکید کند. مثل آنکه به کسی که سرش درد میکند توصیه کنیم<br />
قرص بخورد و او٬ که قبًال قرص خورده و سرش بهتر نشده٬ میگوید: قرص خوردم<br />
(...xordam) . در اینجا٬ گوینده علاوه بر آنکه خبر قرص خوردن را میدهد٬ بر وقوع این کار<br />
تأکید نیز میکند. از چنین جملاتی معموًال مفهوم تضاد استنباط میشود:قرص خوردم ولی<br />
هنوز سرم درد میکند.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٤٧<br />
تکیه جمله در جمله ساده فارسی<br />
نکته دوم اینکه تکیه مؤکّد معموًال روی مفعول مستقیم قرار میگیرد و آن وقتی است<br />
که مفعول با حرفِ مرجعِ تعریف نامعین همراه باشد. دلیل این مطلب جدید بودن مفعول<br />
برای شنونده و٬ در نتیجه٬ اهمیت آن از نظر میزان اطلاعرسانی در جمله است. در این<br />
قبیل جملهها٬ تکیه از جای معمول خود که عبارت فعلی است به روی مفعول انتقال<br />
مییابد و با این کار توجه شنونده بیشتر به مفعول جلب میشود. به جملههای زیر توجه<br />
کنید:<br />
(٣٤) زری قلیان آورد.<br />
(٣٥) زری قلیان را آورد.<br />
(٣٦) زری قلیانی آورد.<br />
در این جملهها٬ عباراتی که بالقوه میتوانند دامنه خبر باشند با حروف نازک و کانون خبر<br />
با حروف سیاه نگاشته شده است. در جملههای (٣٤) و (٣٥)٬ تکیه جمله روی عبارت<br />
فعلی است (به طوری که ملاحظه میکنید عبارت فعلی در جمله (٣٤) قلیان آوردن است و<br />
در جمله (٣٥) آوردن) و در جمله (٣٦) روی مفعول. اکنون به دو جمله زیر از رُ مان قول<br />
توجه کنید:<br />
(٣٧) پسرک شلاّ قی کوچک به دست داشت و دخترک عروسکی را بغل کرده بود.<br />
در این دو جمله همپایه نیز به نظر میرسد که تکیه جمله از نوع مؤکّد است که به ترتیب<br />
روی شلاّقی و عروسکی قرار میگیرد.<br />
منابع<br />
Bowlinger, D. (1961). ``Contrastive Accent and Contrastive Stress'', Language 37: 83-96;<br />
Culicover, Peter W. and Michael S. Rochemont (1983). English Focus Constructions and the Theory<br />
of Grammar , Cambridge University Press;<br />
Ferguson, C. A. (1957). ``Word Stress in Persian'', Language 33: 123-136;<br />
Lambrecht, Knud (1995). Information Structure and Sentence Form, Cambridge University Press;<br />
Lazard, G. (1995). A Grammar of Contemporary Persian, Mazda Publishers;<br />
Prince, Ellen (1981). ``Toward a Taxonomy of Given-new Information'', in Peter Cole ed. 1981, Radical<br />
Pragmatics, New York, Academic Press.<br />
©
٨٣/٧/٢٣ 06M-SHNA ن٤ C:7 ٨ ص ١٣:٤٩ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />
شناسه فعل نه ضمیر متصل فاعلی است و نه نهاد اجباری<br />
تقی وحیدیان کامیار (دانشگاه فردوسی مشهد)<br />
فعل در بعضی از زبانها مثل انگلیسی بدون شناسه است یعنی فعل با هر نهادی که به کار<br />
رود اولشخص یا دومشخص یا سومشخص ١ صورت واحدی دارد:<br />
I went<br />
you went<br />
he went<br />
she went<br />
it went<br />
í<br />
®<br />
¯<br />
®<br />
ã<br />
we went<br />
you went<br />
they went<br />
در بعضی از زبانها مثل فارسی و عربی و آلمانی و روسی فعل دارای شناسه است به این<br />
صورت که در آخر بن فعل تکواژی میآید که شخص و عدد فعل را مشخص میکند.<br />
مثًال در زبان فارسی٬ صرف ماضی ساده به این صورت است:<br />
رفتم<br />
رفتی<br />
رفت<br />
رفتیم<br />
رفتید<br />
رفتند<br />
چنانکه ملاحظه میشود٬ در آخر بُن ماضیِ رفت٬ شناسههای َم٬ ی٬ ø (در مضارع َد)٬<br />
یم٬ ید٬ َند آمده است.<br />
در این گفتار٬ بر آنیم که نقش شناسه را بررسی کنیم. آیا شناسه فعلی٬ در زبان<br />
فارسی٬ ضمیر متصل فاعلی و فاعل (نهاد اجباری) است یا٬ چنانکه از این بررسی<br />
١)تنها در سومشخص مفرد مضارع است که شناسه s- میگیرد.<br />
٤٨
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٤٩<br />
شناسه فعل نه ضمیر متصل فاعلی است و...<br />
برمیآید٬ نه ضمیر است نه فاعل بلکه فقط شخص و عدد فاعل را مشخص میکند.<br />
پیش از پرداختن به آنچه در این مبحث در دستورهای زبان فارسی آمده٬ اشارهای به<br />
نظر نحویان زبان عرب لازم مینماید زیرا دستورهای زبان فارسی تحت تأثیر آن بودهاند.<br />
طیّ دوازده قرن که از تألیف نخستین کتاب صرف و نحو عربی یعنی الکتاب سیبویه<br />
(١٤٨- ١٨٠ه) میگذرد٬ علمای صرف و نحو عربی شناسه را ضمیر متصل مرفوع یا<br />
فاعلی و فاعل فعل دانستهاند (برای نمونه Ä سیبویه٬ ص٤٤٣؛ عبداهلل بن عقیل٬<br />
٦٩٨- ٧٦٩ه٬ ص٩٤؛ رشید الشرتونی ٬١٣٧٤ ص٧٢). حال آنکه<br />
اوًال شناسه فعل ضمیر نیست؛ زیرا در تعریف ضمیر گفتهاند: اسمی است که به نیابت از<br />
شخص متکلم یا مخاطب یا غایب میآید (شرتونی٬ ص٧٠) و٬ با این تعریف٬ شناسه نمیتواند<br />
لی نیامده بلکه<br />
ضمیر باشد. مثًال در جمله ذَهَبتُما أنتَ وَ عَ لیٌّ شناسه تُما به نیابت از أنتَ و عَ ّ<br />
همراه با آن آمده است. همچنین در مثالِ الرِّجالُ ذَهَبوا شناسه وا به جای رجال نیامده بلکه<br />
همراه با آن است.<br />
ثانیاً شناسه فعل را فاعل (نهاد) میدانند٬ حال آنکه شناسه فاعل نیست و فقط<br />
ٰ مثنّی یا جمع و مذکّر یا مؤنث بودن فاعل را مشخص میکند. مثًال فعل<br />
شخص و مفرد یا<br />
ذَهَبوا چگونه ممکن است فعل و فاعل باشد؟ فاعل این فعل کیست یا چیست؟ این فعل<br />
که فاعل ندارد و شناسه آن٬ وا٬ فاعل نیست و فقط مشخص میکند که فاعلِ ذَهَبوا<br />
سومشخص جمع مذکّر است. این فعل٬ مانند هر فعل دیگر٬ نیاز به فاعل دارد و فاعل آن<br />
شخص نیست و هزاران فاعل میتواند داشته باشد مانند رِ جال یا أصدقاء یا علی و اصحابه.<br />
علی<br />
ٌّ<br />
از طرفی٬ اگر صیغه فعل٬ مثًال ذَهَبَ ٬ شامل فعل و فاعل باشد٬ پس٬ در مثالی مانند<br />
ذَهَبَ ٬ علیٌّ چه نقشی دارد؟ در این مورد نحویون بصره٬ که جواز تقدّ م فاعل بر فعل را<br />
دادهاند معتقدند که علیٌّ فاعل است و ذَهَبَ فعل. حال آنکه خود ذَهَبَ را بهتنهایی نیز فعل<br />
و فاعل میدانند. آنان پاسخی علمی برای این تناقض ندارند. امّا نحویون کوفه دست به<br />
توجیه عجیبی میزنند و معتقدند که علیٌّ مبتدای جمله است و ذَهَبَ خود فعل و فاعل<br />
است. همچنین٬ در مثال ذَهَبتُما أنتَ وَ عَ لیٌّ ٬ ذَهَ بتُما را فعل و فاعل میدانند و أنتَ و عَلیٌّ را<br />
بدل از فاعل میگیرند. (کامل الخویسکی ٬١٩٨٧ ص٤١٧)<br />
پیداست که این توجیهات برای آن است که فرض نادرست خود (شناسه را ضمیر<br />
فاعلی یا مرفوعی دانستن و صیغه فعل را شامل فعل و فاعل پنداشتن) را توجیه کنند.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٥٠ مقاله<br />
شناسه فعل نه ضمیر متصل فاعلی است و...<br />
در دستورهای سنتیِ زبان فارسی٬ به تبعیت از دستور زبان عربی٬ شناسهها را ضمایر<br />
متصل فاعلی میدانند یعنی فعل را فعل و فاعل میپندارند (قریب و دیگران ٬١٣٣٠<br />
ص٨٣-٤). حتی باطنی (٬١٣٦٠ ص١١٧) شناسهها را ضمایر متصل فاعلی دانسته<br />
است. ولی چنین نیست. مثًال٬ در جمله دوستان آمدند٬ شناسه َند ضمیر متصل فاعلی<br />
نیست زیرا به جای اسم ننشسته است بلکه با خود اسم (دوستان) آمده است.<br />
خانلری آنچه را در دستور زبانهای پیشین ضمیر متصل فاعلی شمرده شده بود شناسه<br />
نامید (ناتل خانلری ٬١٣٥٢ ص٢٥-٢٤)؛ امّا جز این تغییر عنوان چیزی بر مطالب قبلی<br />
نیفزود.<br />
در کتاب دستوری که در سالهای شصت بر مبنای نظریه نقشگرایی آندره مارتینه٬<br />
زبانشناس فرانسوی٬ برای تدریس در دبیرستان نوشته شده٬ به پیروی از خانلری٬<br />
اصطلاح شناسه به جای ضمیر متصل فاعلی به کار رفته و شناسه نهاد اجباری خوانده<br />
شده و نهاد جمله نهاد اختیاری. در این کتاب چنین آمده است:<br />
به این مثال توجه کنید: علی میرود.<br />
چنانکه دیده میشود٬ گزاره در مثال بالا فعل است. میدانیم که فعل از مادّه (بُن) و شناسه<br />
تشکیل شده است. حال اگر علی را٬ که نهاد است٬ از جمله بالا حذف کنیم٬ گزاره به تنهایی<br />
باقی میماند: میرود. این گزاره نیز به تنهایی جمله کاملی است و شناسه فعل نقش نهاد را در آن بر عهده<br />
گرفته است. حال گوییم که نهاد در زبان فارسی بر دو گونه است: نهاد اجباری و نهاد اختیاری.<br />
نهاد اجباری همان شناسه است که در ساختمان هر جمله فعلی وجود دارد.<br />
نهاد اختیاری اسم یا ضمیری است که همراه فعل در جمله میآید ولی میتوان آن را از جمله<br />
حذف کرد زیرا بدون آن هم جمله کامل است . ٢ (صادقی ارژنگ ٬١٣٦٢ ص٧-٦)<br />
خلاصه این مطالب چنین است:<br />
شناسه نهادِ فعل است (نهاد اجباری).<br />
نهادِ جمله اختیاری است و میتوان آن را حذف کرد.<br />
فعل بدون نهاد بهتنهایی جمله کامل است.<br />
آیا واقعاً فعل بدون نهاد مثًال مینشیند یا میرود به تنهایی جمله کامل است و شناسه َد<br />
نهاد آن است؟ در جواب باید گفت: َد نهاد نیست و فقط مشخص میکند که نهاد<br />
٢)تأکید از من است.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٥١<br />
شناسه فعل نه ضمیر متصل فاعلی است و...<br />
سومشخص مفرد است. به عبارت دیگر٬ شناسه َد شخص فعل را مشخص میکند و<br />
عدد (مفرد یا جمع بودن) آن را. نهاد فعل مینشیند کیست یا چیست؟ مشخص نیست؛<br />
زیرا فعل بهتنهایی نهاد ندارد و از طریق شناسه هم نمیتوان آن را تشخیص داد. فعل<br />
مینشیند ٬ مانند هر فعل دیگر٬ بهتنهایی نهاد ندارد. به عبارت دیگر٬ هزاران نهاد میتوان<br />
برای آن فرض کرد. ممکن است گفته شود او نهاد مینشیند است. آری او هم میتواند<br />
نهاد این فعل باشد؛ امّا ممکن است نهادشبزرگمهر حکیم یا میرزا رضای کرمانی یا بلال حبشی<br />
یا هر اسم دیگر یا حتی ضمیر دیگر باشد؛ چنانکه در جملههای زیر:<br />
بزرگمهر بر کرسی مینشیند.<br />
پروین مینشیند.<br />
این مینشیند<br />
هرکه مینشیند...<br />
هواپیما روی باند مینشیند.<br />
عرق سردی بر چهره رضا مینشیند.<br />
لبخندی بر لبان شما مینشیند.<br />
در سه مثال اخیر٬ فعل به معنی مجازی به کار رفته است. اگر فعل به تنهایی به کار رود٬<br />
مشخص نیست که کدام معنایش مورد نظر است.<br />
پس فعل به تنهایی جمله کامل نیست و تا نهاد نداشته باشد جمله نمیشود. فعل به<br />
تنهایی٬ اگر بیش از یک معنی داشته باشد٬ معنی شخصی هم ندارد. شناسه نیز نهاد (نهاد<br />
اجباری) نیست و فقط شخص و عدد نهاد را مشخص میکند. نهاد هم اختیاری نیست و<br />
وجودش لازم است و نمیتوان آن را حذف کرد و فعل مثًال میرود به تنهایی نهاد<br />
ندارد یعنی نهادش مشخص نیست. شناسه نیز قرینهای برای حذف نهاد نیست؛ زیرا٬<br />
چنانکه گفتیم٬ اگر شناسه فعل َد باشد٬ هزاران اسم و بعضی از ضمایر میتوانند نهاد آن<br />
قرار بگیرند.<br />
تنها فعل سومشخص مفرد نیست که هزاران نهاد میتواند داشته باشد؛ فعل<br />
سومشخص جمع نیز چنین است فعل اولشخص جمع و فعل دومشخص جمع نیز همین<br />
حال را دارد. مثًال فعل میروند به تنهایی نهاد ندارد؛ امّا هر اسم یا گروه اسمی در حالت<br />
جمع یا اسم جمع یا ضمیر جمع میتواند نهاد آن باشد؛ چنانکه شترمرغها٬ دانشمندان٬<br />
سربازان پارتی٬ مرغانِ همسایه٬ بچههای محل٬ اینان٬ مردم هرکدام میتوانند نهاد میروند باشند.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٥٢ مقاله<br />
شناسه فعل نه ضمیر متصل فاعلی است و...<br />
در دستور صادقی ارژنگ نکته مهمی مطرح گردیده است:<br />
هر جا در این کتاب کلمه نهاد به کار میرود منظور همان نهاد اختیاری است؛ زیرا شناسهها<br />
همیشه ثابتاند و بهخصوص در سومشخص همیشه به کلمه دیگری٬ که همان نهاد اختیاری است٬ به عنوان<br />
مرجع نیاز دارند تا آنها را مشخص کند. همچنین٬ این نهاد اختیاری است که در پاسخ جملههای<br />
پرسشی به جای که؟ و چه؟ میآید. (ص٧)<br />
در این سخن تناقضی آشکار وجود دارد؛ زیرا چگونه ممکن است شناسهها٬<br />
بهخصوص در سومشخص٬ همیشه به کلمه دیگری که نهاد است نیاز داشته باشند و این نهاد<br />
اختیاری باشد. اگر به نهاد نیاز هست٬ پس نهاد اجباری است نه اختیاری.<br />
در این نوشته٬ به رغم وجود تناقض در آن٬ نکته مهمی مطرح گردیده٬ هرچند از آن<br />
نتیجه درستی گرفته نشده است و آن اینکه شناسه فعل٬ بهخصوص در سومشخص٬ به<br />
نهاد نیاز دارد. به عبارت دیگر٬ نهاد٬ با این قول٬ بهخصوص در سومشخص٬ اجباری<br />
است نه اختیاری و این تأیید همان مطلبی است که ما قبًال در مورد فعلهای مینشیند و<br />
میروند گفتیم؛ یعنی فعل٬ با وجود داشتن شناسه٬ نیاز به نهاد دارد٬ زیرا هزاران نهاد<br />
میتواند داشته باشند و شناسه نمیتواند نهاد را مشخص کند٬ شناسه فقط شخص و<br />
مفرد یا جمع بودن نهاد را مشخص میکند نه خود نهاد را. خود نهاد هم که شناسه نیست.<br />
امّ ا٬ چنانکه پیشتر اشاره رفت٬ تنها فعل سومشخص مفرد و سومشخص جمع<br />
نیست که نیاز به نهاد دارد. فعل در همه شخصها به نهاد نیاز دارد مثًال در اولشخص جمع٬<br />
مانند فعل ایستاده بودیم٬ آیا شناسه یم نهاد است؟ خیر. آیا از طریق این شناسه میتوان<br />
نهاد فعل را تشخیص داد؟ خیر. نهاد فعل ایستاده بودیم چیست؟ شاید گفته شود ضمیر ما<br />
نهاد آن است. بلی ما هم میتواند نهاد این فعل باشد؛ امّا هزاران نهاد دیگر هم میتواند<br />
داشته باشد. مثًال:<br />
من و تو ایستادهایم.<br />
من و سه تن از کوهنوردان ایستاده بودیم.<br />
من و این ایستاده بودیم.<br />
من و تو و همه بچّهها منتظر ایستاده بودیم.<br />
من و اسبم هر دو خسته شده بودیم و بیحرکت ایستاده بودیم.<br />
ما و گروهی از همشهریان کنار ساحل ایستاده بودیم.<br />
فعل در دومشخص جمع نیز مانند همه فعلها نیاز به نهاد دارد. مثًال فعل رفتید شناسه دارد
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٥٣<br />
شناسه فعل نه ضمیر متصل فاعلی است و...<br />
(ید)؛ امّا هزاران نهاد هم میتواند داشته باشد که شناسه فقط از نظر شخص و عدد با<br />
آنها مطابقت دارد از قبیل شما٬ تو و غلامعلی٬ تو و که؟ تو و بچههای دیگر٬ تو و این٬ شما و<br />
بستگانتان٬ تو و من.<br />
فعل در اولشخص مفرد و دومشخص مفرد نیز٬ همانند شخصهای دیگر٬ نیاز به نهاد<br />
دارد و شناسه در آنها فقط شخص و عدد نهاد را مشخص میکند و خودْ نهاد نیست. امّا٬<br />
از جهتی٬ فعل در این دو حالت با بقیه حالات تفاوت دارد؛ زیرا فعل در اولشخص مفرد<br />
و دومشخص مفرد٬ برخلاف سایر حالات٬ به دلیل قرینه حضوری و مفرد بودن٬ هریک<br />
نهاد منحصربهفرد دارند. مثًال٬ در اولشخص مفرد که شناسه َم است٬ مانند آمدم٬ نهاد<br />
فقط من است: من رفتم. به عبارت دیگر٬ فعل در اولشخص مفرد نیز نیاز به نهاد دارد؛ امّا<br />
نهاد را٬ چون به قرینه شناسه منحصر به فرد است٬ میتوان تشخیص داد لذا حذف آن نیز<br />
امکان دارد. حال آنکه مثًال در سومشخص مفرد چنین نیست یعنی هرگاه شناسه فعل َد<br />
یا تهی (Ö)<br />
باشد٬ فعل نهاد منحصربهفرد ندارد بلکه هزاران نهاد متفاوت میتواند داشته<br />
باشد. پس٬ از طریق این شناسه نمیتوان نهاد را تشخیص داد و به همین علت نهاد این<br />
فعل را نمیتوان حذف کرد.<br />
فعل در دومشخص مفرد نیز دقیقاً همانند اولشخص مفرد است؛ یعنی٬ هرگاه شناسه<br />
ی باشد٬ تو نهاد منحصربهفرد آن است لذا نهاد این فعل نیز میتواند محذوف باشد<br />
چون به قرینه شناسه میتوان آن را تشخیص داد . ٣<br />
به هر حال٬ چنانکه دیدیم٬ برخلاف نظر دستورنویسان گذشته و معاصر زبان<br />
فارسی٬ فعل بهتنهایی جمله مستقل نیست یعنی فعل بهتنهایی فعل و فاعل نیست و نیاز<br />
به نهاد (فاعل) دارد. شناسه هم نهاد نیست و فقط شخص و عدد نهاد را مشخص میکند.<br />
بنابراین٬ اگر نهاد و شناسه فعل فقط به صورت زیر میبود:<br />
ما رفتیم<br />
من رفتم<br />
شما رفتید<br />
تو رفتی<br />
ایشان رفتند<br />
او رفت<br />
٣)چنانکه اگر در کشوری فقط یک دانشگاه باشد٬ مثًال دانشگاه تهران٬ کلمه دانشگاه در این کشور معادل دانشگاه<br />
تهران است چون دانشگاهِ منحصربهفرد است. امّ ا٬ اگر دانشگاه یا دانشگاههای دیگری هم در کشور وجود داشته<br />
باشد٬ باید اسم دانشگاه هم ذکر شود.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٥٤ مقاله<br />
شناسه فعل نه ضمیر متصل فاعلی است و...<br />
یعنی هر شناسهای معادل نهادی واحد میبود٬ شناسه میتوانست کار نهاد را انجام دهد؛<br />
زیرا هر شناسه با نهاد واحد معیّنی میآمد و لذا از روی شناسه میشد نهاد را تشخیص<br />
داد و نهاد اختیاری بود. امّا رابطه شناسه با نهاد چنین نیست. از بررسی رابطه نهاد و<br />
شناسه این نتیجه به دست میآید که<br />
١ در اولشخص مفرد و دومشخص مفرد٬ رابطه به صورت مذکور است: هرگاه<br />
شناسه َم باشد٬ نهاد فقط من است؛ و هرگاه شناسه ی باشد٬ نهاد فقط تو است. لذا٬ در<br />
این دو حالت٬ به قرینه شناسه میتوان نهاد را حذف کرد.<br />
٢ در سومشخص مفرد٬ که شناسه تهی یا َد است٬ هزاران اسم و بعضی از ضمایر<br />
میتوانند نهاد باشند٬ به صورتهای زیر:<br />
اسم یا عنوان هر انسان و حیوان و شیئی: وکیلالرعایا آمد.<br />
این نظر به کرسی نشست.<br />
اسبش راهوار است.<br />
ضمیر او به شرط آنکه مرجع آن انسان باشد: او از دوستان قدیم است.<br />
مخصّ صِ (صفتِ اشاره) آن میتواند نهاد فعل سومشخص مفرد قرار بگیرد<br />
در صورتی که مرجع آن غیر انسان باشد: آن (= اسب) از نژاد ترکمن است.<br />
ضمیرهای اشاره این و آن: این آمد.<br />
آن آمد.<br />
ضمیر پرسشی (که٬ چه٬ کدام): که آمد؟ چه پیش آمد؟ کدام ارزانتر است؟<br />
ضمیر مبهم موصولی (هرکه٬ هرچه٬ آنکه٬ آنچه): هرکه آمد...<br />
آنکه گفت... آنچه فروش رفت...<br />
ضمیر مشترک: خود او آمد.<br />
ضمیر مبهم: یکی آمد.<br />
خود آن رسید.<br />
هرچه پیش آید...<br />
بعضی از اسمهای جمع که فعل آنها الزاماً مفرد میآید: گلّه به چرا رفت.<br />
٣ در سومشخص جمع نیز همانند سومشخص مفرد هزاران اسم و بعضی از ضمایر<br />
میتوانند نهاد قرار گیرند:<br />
هزاران اسم که با ها٬ ان و دیگر نشانهها جمع بسته میشوند؛<br />
ضمیر ایشان٬ آنان٬ آنها؛<br />
ضمایر اشاره و پرسشی در حالت جمع: اینان٬ اینها٬ کدامها؟<br />
هر اسم مفرد یا ضمیر مفرد جز اولشخص مفرد و جمع با معطوفش (اسم
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٥٥<br />
شناسه فعل نه ضمیر متصل فاعلی است و...<br />
و ضمیری دیگر): او و همکارانش.<br />
٤ در اولشخص جمع نیز شناسه یم نهادی خاص ندارد یعنی از روی شناسه<br />
نمیتوان نهاد را مشخص کرد. نهاد میتواند ضمیر ما یا من / ما با هزاران اسم یا ضمیر<br />
دیگر معطوف باشد:<br />
ما به سفر رفتیم. من و دوستم به سفر رفتیم. من و که باید به سفر برویم؟ تو و من<br />
آردمان را بیختهایم و الکمان را آویختهایم. تو و پدرت و من میتوانیم همکاران خوبی<br />
باشیم.<br />
٥ در دومشخص جمع٬ که شناسه ید است٬ ضمیر شما یا تو / شما بهتنهایی یا با<br />
هراسمِ معطوف میتواند نهاد باشد:<br />
شما زیر سایه درخت بید خوابیده بودید. تو و حسن بازی را باختید. شما و یارانتان از این<br />
شهر بازدید کردید. تو و چند سرباز و یک گروهبان در کمین او بودید. همه بچّ هها و<br />
مخصوصاً تو باید از نمایشگاه دیدن کنید. تو و که میخواهید این طرح را اجرا کنید.<br />
به هر حال٬ چنان که گفتیم٬ فعل در زبان فارسی شناسه دارد؛ امّا شناسه فقط شخص و عدد<br />
نهاد فعل را مشخص میکند و خودْ نهاد نیست و اگر نهاد حذف شود فعل بدون نهاد<br />
است و به قرینه شناسه نمیتوان نهاد آن را تشخیص داد (جز در اولشخص و دومشخص<br />
مفرد که حذف به قرینه ممکن است). بنابراین٬<br />
وجود نهاد لازم است و اختیاری نیست و فعل به تنهایی جمله نیست.<br />
منابع<br />
سیبویه٬ عمرو بن عثمان٬ الکتاب٬ دارالفکر٬ دمشق ١٩٩٥م.<br />
الشرطونی٬ رشید٬ مبادی العربیه الصرف و النحو٬ انتشارات اساطیر٬ تهران ١٣٧٤ش؛<br />
صادقی٬ علیاشرف و غلامرضا ارژنگ٬ دستور سال دوم آموزش متوسطه٬ فرهنگ و ادب٬ تهران ١٣٥٦ش؛<br />
عبداهلل بن عقیل٬ شرح ابنعقیل٬ ج٬١ انتشارات ناصرخسرو٬ تهران٬ بیتا؛<br />
قریب٬ عبدالعظیم خان و دیگران٬ دستور زبان فارسی٬ ج٬١ تهران ١٣٣٠؛<br />
کامل الخویسکی٬ الجملة الفعلیه بسیطة و موسعه٬ الجزء الاول٬ اسکندریه ١٩٨٧م؛<br />
ناتل خانلری٬ پرویز٬ دستور زبان فارسی٬ بنیاد فرهنگ ایران٬ تهران ١٣٣٥ش.<br />
©
٨٣/٦/١٣ 07M-MAFU ن٤ D:3 ١١ ص ١٣:٤٩ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />
جایگاه مفعول مستقیم در فارسی<br />
محمّد راسخ مَهَ نْد (دانشگاه بوعلی همدان)<br />
مقدمه<br />
زبان فارسی از زبانهایی است که دارای آرایش واژگانی آزاد است و٬ در آن٬ سازههای<br />
یک جمله میتوانند در چند جایگاه قرار گیرند. در دستور زایشی٬ نخستین کسی که به<br />
فرایند جابهجایی آزادِ سازهها اشاره کرد راس (1967 (Ross بود. او گشتار قلب نحوی ١ را<br />
برای حرکت سازهها در این زبانها پیشنهاد کرد. اما٬ پس از راس٬ زبانشناس ژاپنی٬<br />
مامورو سایتو (1985 (Saito ٬ به مطالعه و توصیف دقیق این فرایند در زبان ژاپنی پرداخت و<br />
ویژگیهای متعدد آن را نشان داد. از آن پس٬ از اصطلاح قلب نحوی به عنوان اصطلاح<br />
پوششی استفاده میشود که با اِ عمال آن آرایش واژگانی در زبانهایی که به اصطلاح دارای<br />
آرایش واژگانی آزادند به صورت نشاندار درمیآید. در زبانهایی مانند ژاپنی٬ روسی٬<br />
آلمانی٬ هندی و فارسی٬ سازهها میتوانند در روساخت جمله با آرایشهای گوناگون<br />
ظاهر شوند بدون آنکه معنای اصلی جمله دستخوش تغییر شود. (1999 Mahajan ;1994 Bailyn<br />
(Saito 1985; Fukui 1997;<br />
در بخش اول این نوشته٬ ابتدا به معرفی مختصر قلب نحوی در فارسی خواهیم<br />
پرداخت و انواع آن را نشان خواهیم داد. همچنین٬ رابطه آن را با مشخّ صبودگی ٢ آنو<br />
آرایش واژگانی بینشان فارسی جستجو خواهیم کرد. در بخش دوم٬ به بررسی جایگاه<br />
1) scrambling 2) specificity<br />
٥٦
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٥٧<br />
جایگاه مفعول مستقیم در فارسی<br />
مفعول مستقیم در جملات فارسی با دقّت بیشتری خواهیم پرداخت و خواهیم کوشید<br />
ثابت کنیم که در آرایش واژگانی فارسی باید برای مفعول مستقیم٬ بسته به مشخص ٣ یا<br />
نامشخص ٤ بودن آن ٬ ٥ دو جایگاه متفاوت٬ قبل از مفعول غیرمستقیم و پس از آن٬ در نظر<br />
گرفت. سرانجام٬ در بخش سوم٬ نشان خواهیم داد که پذیرش وجود دو جایگاه برای<br />
مفعول مستقیم و٬ همچنین٬ نحوه عملکرد قلب نحوی بر دو نوع آن میتواند به تمیز<br />
افعال مرکّب فارسی از ترکیبِ مفعول+ فعل کمک کند.<br />
١ قلب نحوی<br />
جملههای (١) را در نظر بگیرید:<br />
(١) الف من کتاب را به آریا دادم.<br />
ب من به آریا کتاب را دادم.<br />
ج به آریا من کتاب را دادم.<br />
د کتاب را به آریا من دادم.<br />
ه آریا را علی میگفت که دیده.<br />
در بیشتر آثاری که به آرایش واژگانی فارسی پرداختهاند٬ جمله (١الف) دارای ساخت<br />
بینشان شمرده شده است (1994 Karimi). ,1999 ;2001 Browning and Karimi آنها٬ به اتفاق٬ باور<br />
دارند که ساخت بینشان جمله در فارسی فاعل+ مفعول+ فعل است. البته همگی به این<br />
نکته نیز اذعان دارند که این آرایش میتواند به سادگی دستخوش تغییر شود و به<br />
حالتهای نشانداری درآید که در جملههای (١ ب تا د) دیده میشود؛ هرچند این<br />
آرایشها همه وجوه ممکن نیستند و میتوان از ساخت بینشان مذکور جملههایی با<br />
آرایشهای دیگری نیز به دست آورد. دقّت در این نکته نیز لازم است که٬ در جمله<br />
بینشان٬ مفعول مستقیم (کتاب را) قبل از مفعول غیرمستقیم (بهآریا) آمده است و این امری<br />
است که بیشترِ آثار مربوط به آرایش واژگانی فارسی٬ از جمله نوشتههایی که به آنها<br />
اشاره شد٬ بر آن صحّ ه میگذارند.<br />
3) specific 4) non-specific<br />
٥)مرجع اسامی نامشخص هم برای گوینده و هم برای شنونده ناشناخته است٬ امّا مرجع اسامی مشخص برای<br />
هردو (گوینده و شنونده) یا گاه فقط برای گوینده شناخته شده است. به این ترتیب٬ اسامی مشخص هم<br />
میتوانند معرفه باشند و هم نکره٬ امّا اسامی نامشخص همواره نکره هستند.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٥٨ مقاله<br />
جایگاه مفعول مستقیم در فارسی<br />
جملههای نشاندار در (١) همگی حاصل قلب نحویاند. البته٬ بسته به مقدار حرکت<br />
عناصر٬ میتوان به چند نوع قلب نحوی قایل شد. قلب نحوی در (١ب)٬ که جای<br />
مفعول مستقیم و مفعول غیرمستقیم را عوض میکند٬ به عبارت دیگر٬ مفعول<br />
٦<br />
غیرمستقیم را به قبل از مفعول مستقیم میآورد و در برخی آثار آن را جابهجائی مفعول<br />
خواندهاند (1997 Sekerina ؛ Bailyn). 1999 این قلب قلب نحوی کوتاه ٧ نامیده میشود (Mahajan<br />
(1994. وقتی که عناصر به جایگاهی قبل از فاعل حرکت میکنند (١ ج و د) در اصطلاح<br />
میگویند قلب نحوی میانه ٨ روی داده است (1995 (Nemoto ٬ هرچند در بسیاری از آثار این<br />
حالت را نیز نوعی قلب نحوی کوتاه میدانند؛ چون درون یک جمله منفرد روی داده<br />
است (1997 Fukui ؛ Karimi). 2001 اگر عنصر مقلوب ٩ از جمله پیرو به جمله پایه حرکت کرده<br />
باشد (١ه)٬ در آن صورت٬ قلب نحوی طولانی ١٠ خواهیم داشت. سرانجام٬ اگر قلب<br />
نحوی بیش از یک سازه را شامل گردد (١د)٬ گفته میشود قلب نحوی چندگانه ١١ روی<br />
داده است. وجه مشترک همه موارد قلب نحوی این است که عنصر یا عناصری از جایگاه<br />
بینشان خود در جمله نقل مکان میکند ولی معنای اصلی جمله دگرگون نمیشود (البته<br />
این نکته هنوز جای بحث دارد که از حوصله نوشته حاضر بیرون است). نکته دیگری که<br />
در مورد قلب نحوی درخور ذکر است اینکه این حرکتْ اختیاری به نظر میرسد چنانکه<br />
اگر انجام نگیرد باعث غیردستوری شدن جمله نمیشود (1997 Fukui ؛ (Saito 1985 ؛ هرچند<br />
در اختیاری بودن قلب نحوی اتفاق نظر وجود ندارد و از زبانشناسانی که وارد این مقوله<br />
شدهاند عدّ های آن را به لحاظ نحوی و عدّ های دیگر به لحاظ کلامی اجباری میدانند<br />
(برای بحث بیشتر در این باره Miyagava؛ 1997 Ä Karimi؛ 1999 Bailyn؛ 1999 Sekerina). 1997<br />
باید توجه داشت که با وجود اختیاری بودن قلب نحوی و آرایش و آرایش واژگانی<br />
آزاد در زبان فارسی٬ نمیتوان گفت که قلب نحوی میتواند هر سازهای را به دلخواه<br />
حرکت دهد؛ یعنی گاهی اوقات حرکت برخی سازهها یا بخشی از آنها جمله را<br />
غیردستوری میسازد. جملههای (٢ و٣) نمونههایی از این دستاند:<br />
(٢) الف او دستور حمله داد.<br />
ب؟ حمله او دستور داد.<br />
6) object shift 7) short distance scrambling 8) middle distance scrambling<br />
9) scrambled 10) long distance scrambling 11) multiple
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٥٩<br />
جایگاه مفعول مستقیم در فارسی<br />
ج او دنبالِ کتاب میگردد.<br />
د ؟ او کتابْ دنبالِ میگردد. (مثالها از طبیبزاده ١٣٨٠)<br />
(٣) الف علی مینا را تهدید کرد.<br />
ب ؟ کرد علی مینا را تهدید.<br />
ج ؟ علی مینا را کرد تهدید. (مثالها از دبیرمقدم ١٣٧٦)<br />
در بخشهای دوم و سوم بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت.<br />
نکته دیگری که در مورد آزادیِ قلب نحوی در فارسی مطرح میشود مربوط به<br />
وجودِ را در جمله است. در واقع٬ مفعول مستقیم فارسی غالباً با حرف نشانه را همراه<br />
میشود. البته بحث نقشهای متعدد این تکواژ موضوع بحث این مقاله نیست (برای شرح<br />
نقشهای را Ä دبیرمقدم ١٣٦٩؛ Karimi). 1990 در اینجا فقط آمدنِ را با مفعول مستقیم مراد<br />
است. فرض بر این است که وقتی را با مفعول مستقیم همراه میشود آن مفعول مشخص<br />
است٬ به این معنی که مرجع آن برای گوینده و شنونده معیّن است (1990 Karimi).<br />
درعوض٬ اگر مفعول مستقیم بدون حرف نشانه را<br />
باشد٬ غیرمشخص است. در بخش<br />
بعد٬ با توجه به معیار بسامد٬ به بحث درباره دو جایگاه متفاوت این دو نوع مفعول<br />
مفعول مستقیم مشخص و مفعول مستقیم غیرمشخص خواهیم پرداخت. امّا٬ پیش از<br />
آن٬ ذکر این نکته ضروری است که قلب نحوی میتواند مشخص را آسانتر از<br />
غیرمشخص جابهجا کند (1997 Sekerina).<br />
٢ جایگاه مفعول مستقیم مشخص و غیرمشخص<br />
برای تعیین جایگاه بینشانِ مفعول مستقیم در زبان فارسی٬ نگارنده در حدود ٣٠٠<br />
جمله را که دارای مفعول مستقیم و مفعول غیرمستقیماند بررسی کرد. این جملهها از<br />
متون نثر داستانی فارسی معاصر (در شواهد فرهنگ فارسی عامیانه٬ نجفی ١٣٧٨) برگرفته<br />
شدند. بر پایه این دادهها مشخص شد که بیشتر جملهها دارای مفعول مستقیم<br />
مشخصاند. از میان جملههایی که مفعول مستقیم مشخص دارند٬ در اکثر قریب به اتفاق<br />
آنها٬ این مفعول قبل از مفعول غیرمستقیم قرار دارد٬ ولی از میان جملههایی که دارای<br />
مفعول مستقیم غیرمشخصاند٬ در اکثر موارد این مفعول پس از مفعول غیرمستقیم آمده<br />
است. با توجه به این بسامد٬ میتوان گفت:<br />
در جملههای فارسی٬ مفعول مستقیم هرگاه «مشخص» باشد٬ جایگاهِ بینشان آن قبل از مفعول غیرمستقیم
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٦٠ مقاله<br />
جایگاه مفعول مستقیم در فارسی<br />
است و هرگاه «غیرمشخص» باشد٬ جایگاه بینشان آن پس از مفعول غیرمستقیم و در مجاورت فعل است.<br />
با توجه به این دادهها میتوان نتیجه گرفت که٬ در جملههای فارسی٬ برای مفعولهای<br />
مستقیم٬ بر حسب آنکه مشخص یا غیرمشخص باشند٬ دو جایگاه بینشانِ متفاوت باید در<br />
نظر گرفت:<br />
(٤) الف من کتاب را به آریا دادم.<br />
ب من به آریا کتاب دادم.<br />
در حالی که قلب نحوی میتواند هردو نوع مفعول مستقیم مشخص و غیرمشخص<br />
را جابهجا کند٬ در مورد حرکت مفعول غیرمشخص محدودیت وجود دارد و<br />
مستقیمِ<br />
حرکت آن در صورتی طبیعی جلوه میکند که این مفعول در تأکید تقابلی ١٢ باشد Molnar)<br />
2001 ؛ Karimi 2001 ). به این ترتیب٬ در (٥ب)٬ حالت مقلوب (٤ب)٬ مفعول مستقیم<br />
ِ<br />
غیرمشخص (کتاب) در تأکید تقابلی قرار گرفته است. تلفظ کتاب در این جمله با تکیه<br />
شدیدترْ خود نشانه تأکید تقابلی این مفعول است (2001 (Molnar ٬ اما حرکت مفعول<br />
مستقیمِ مشخص در (٥ الف) نیازمند تکیه شدیدتر یا تأکید تقابلی نیست.<br />
(٥) الف کتاب را من به آریا دادم.<br />
ب من کتاب به آریا دادم.<br />
جمله (٥ ب)٬ در واقع٬ کتاب را از میان اعضای یک مجموعه بسته ١٣ انتخاب میکند؛<br />
یعنی امکان انتخابهای دیگر را منتفی میسازد. در این صورت٬ جمله (٥ب) به این<br />
معنی است که من کتاب به آریا دادم نه دفتر (یا قلم). در واقع٬ نقش تأکید تقابلی در این جمله<br />
انتخاب یک مورد از موارد ممکن در یک مجموعه بسته است. اما این تقابل در (٥الف)<br />
دیده نمیشود؛ از این رو٬ عنصر مقلوب با تکیه همراه نمیشود و٬ به دلیل مشخص بودن<br />
مفعول٬ امکان جابهجائی آن نیز بیشتر است. در قلب نحویِ طولانی نیز٬ امکان جابهجائی<br />
مفعول مشخص بیش از مفعول مستقیم غیرمشخص است. جملههای (٦) دارای<br />
ِ<br />
مستقیمِ<br />
مفعول مستقیم مشخصاند که جایگاه بینشان آنها قبل از مفعول غیرمستقیم است و<br />
جملههای (٧) دارای مفعول مستقیم غیرمشخصاند که جایگاه آنها٬ در حالت بینشان٬<br />
پس از مفعول غیرمستقیم و در مجاورت فعل است. در مثالهای زیر٬ ابتدا مأخذ مذکور<br />
درفرهنگ فارسی عامیانه٬ سپس شماره صفحه همان مأخذ و پس از آن شماره صفحه خود<br />
12) contrastive focus 13) closed set
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٦١<br />
جایگاه مفعول مستقیم در فارسی<br />
فرهنگ آمده است.<br />
(٦) الف سرمه را توی کاغذ میریختند و .... (از خشت ٣٢٩؛ ٢)<br />
ب اگر هوا سرد بود و میترسیدند که نوزاد را به حمام ببرند.... او را در خانه آب چله میزدند.<br />
) همان ٦٨؛ ٥)<br />
ج از ابتدای جوانی٬ همه خوشیها را به خودش حرام کرده بود. (سه قطره ١٥١؛ ٤٧٦)<br />
د پستهها را توی دهانم از این ور دادم آن ور. (از لالهزار ٤١؛ ٥٩٩)<br />
ه چارقد قالبی را برای عقدکنان و این جور چیزها میگذاشتند. (از خشت ٣٣٧؛ ٣٥)<br />
(٧) الف روغن یک من ده عباسی بود٬ تخممرغ میدادند ده تا صد عباسی. (سه قطره ١٥١؛ ٥٩٩)<br />
ب یک روز با بر و بچهها رفتیم دربند٬ ... شام خوردیم٬ قلیان کشیدیم٬ ورقبازی کردیم. ) بادها<br />
٢١٥؛ ٢٤)<br />
ج یک شب ما چراغ نداشتیم٬ توی دوات روغن ریختیم. (سگ ولگرد ٧٣؛ ٣١)<br />
د کتک حِرِ فتی خوردیم تا ما باشیم دیگر روزنامه نخوانیم. ) پشهها ١٣٦؛ ٣١١)<br />
این معیارها همگی نشان میدهند که برای مفعول مستقیم در جملههای فارسی باید دو<br />
جایگاه بینشان در نظر گرفت. نکته پایانی که این نوشته به آن میپردازد (بخش سوم)<br />
تفاوت بین ترکیب مفعول مستقیم غیرمشخص+ فعل (کتاب دادن) با ساختار فعل مرکّب یعنی<br />
عنصر غیرفعلی+ فعل (زمین خوردن) است.<br />
٣ بررسی مجدد فعل مرکّب<br />
آثاری که به بررسی فعل مرکّب فارسی پرداختهاند فراواناند. در این آثار٬ این ساخت از<br />
دیدگاههای گوناگون مطالعه شده است (برای مرور این آثار Ä دبیرمقدم ١٣٧٦). در این نوشته٬<br />
مقاله دبیرمقدم (١٣٧٦) اساس بحث خواهد بود. دبیرمقدم افعال مرکّب فارسی را به دو<br />
گونه ترکیبی و انضمامی تقسیمبندی میکند. او افعالی مانند تهدید کردن٬ صدا زدن٬ دست دادن٬<br />
یاد گرفتن٬ نفس کشیدن٬ دوست داشتن و کتک خوردن را در دسته ترکیبی قرار میدهد و افعالی<br />
مانند غذا خوردن٬ ماهی گرفتن٬ زهر دادن و زمین نشستن را در گروه انضمامی قرار میدهد. وی<br />
بر آن است که مفعول صریح در فارسی نشانههای دستوری وابسته به خود را از دست<br />
میدهد و به فعل منضم میشود که ماحصل آن فعل مرکّب انضمامی است و آن فعل لازم<br />
است و از نظر معنایی یک کل و واحد معنایی است ) همان٬ ص٢٣). وی به چهار تفاوت
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٦٢ مقاله<br />
جایگاه مفعول مستقیم در فارسی<br />
عمده بین فعل مرکّب ترکیبی و انضمامی اشاره میکند:<br />
١) افعال انضمامی دارای یک همسان گروهی با همان محدودیتهای گزینشی و<br />
چارچوب تِتا ١٤ هستند٬ مانند غذا خورد٬ غذا را خورد؛ امّا افعال ترکیبی چنین همسانی<br />
ندارند.<br />
٢) افعال مرکّب انضمامی لازماند٬ در حالی که افعال مرکّب ترکیبی میتوانند لازم<br />
(نفس کشیدن) یا متعدی (تهدید کردن) باشند.<br />
٣) افعال مرکّب انضمامی به لحاظ معنایی و واژگانی شفافاند٬ در حالی که افعال<br />
مرکّب ترکیبی این گونه نیستند (بالا آوردن).<br />
٤) ساخت فعل مرکّب از طریق انضمامْ فرایندی زایاست امّا از طریق ترکیبْ محدود<br />
است.<br />
دبیرمقدم بر آن است که فرایند قلب نحوی نمیتواند دو بخش افعال مرکّب ترکیبی و<br />
انضمامی را از هم جدا کند. Ä مثالهای (٣)<br />
پرسشی که پس از انتشار مقاله دبیرمقدم (١٣٧٦) در محافل زبانشناسی مطرح شد<br />
معطوف به افعالِ مرکبِ انضمامی بود؛ چون اگر تحلیل او پذیرفته شود٬ شمارِ افعال<br />
مرکّب انضمامی فارسی میتواند نامحدود باشد. برای مثال٬ فقط با فعل دادن میتوان<br />
افعال مرکّب انضمامی بیشماری ساخت:<br />
(٨) الف من به آریا کتاب دادم.<br />
ب من به آریا پول دادم.<br />
ج من به آریا کاغذ دادم.<br />
د آرش گفت من به آریا گل دادم.<br />
و ....<br />
در واقع٬ طبق دیدگاه دبیرمقدم٬ در صورتی که مفعول قبل از فعل فاقد نشانه<br />
صریحِ<br />
دستوری (مثل را) باشد٬ آنگاه به فعل منضم میشود و فعل مرکّب میسازد.<br />
اوّ لین نکتهای که درباره افعال مرکّب انضمامی قابل طرح است رفتار این افعال در<br />
برابر قلب نحوی است. در واقع٬ عنصر غیرفعلیِ افعالِ مرکبِ انضمامی میتواند<br />
معروض قلب نحوی گردد؛ امّ ا٬ همان طور که در بخش دوم اشاره شد٬ حرکت این<br />
14) -grid
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٦٣<br />
جایگاه مفعول مستقیم در فارسی<br />
عناصر٬ که به ن ظر نگارنده مفعولهای غیرمشخصاند نسبت به مفعولهای<br />
مستقیمِ<br />
مِ مستقی مشخص محدودتر است و این عناصر را فقط وقتی میتوان جابهجا کرد که<br />
واجد تأکید تقابلی باشند و با تکیه تلفظ شوند. مثالهای (٩) جملههای مقلوب همسان<br />
مثالهای(٨)اند.<br />
(٩) الف کتاب من به آریا دادم. (قلب نحوی میانه)<br />
ب من پول به آریا دادم. (قلب نحوی کوتاه)<br />
ج کاغذ من به آریا دادم. (قلب نحوی میانه)<br />
د گل آرش گفت که من به آریا دادم. (قلب نحوی طولانی)<br />
امّ ا٬ همان طور که دبیرمقدم اشاره کرده است٬ قلب نحوی نمیتواند افعال مرکّب ترکیبی<br />
را از همدیگر جدا کند (١٠ب).<br />
(١٠) الف سگ پسرک را گاز گرفت.<br />
ب؟ گاز سگ پسرک را گرفت.<br />
پس میتوان نتیجه گرفت که قلب نحوی میتواند دو عنصر حاضر در فعل مرکّب<br />
انضمامی را از هم جدا کند٬ لذا این ساختها را نمیتوان فعل مرکّب شمرد. و٬ به نظر من٬<br />
باید آنها را ساخت مفعول مستقیم غیرمشخص+ فعل به شمار آورد. به همین دلیل است که<br />
این ساختها دارای نظیر دیگری هستند که چیزی نیست جز همان مفعول مستقیم<br />
مشخص که٬ در جمله٬ قبل از مفعول غیرمستقیم مینشیند. همه افعال مرکّب انضمامی<br />
(از دیدگاه دبیرمقدم) لاز ماند٬ چون به نظر نگارنده آنها دارای ساخت نحوی مفعول+<br />
فعل اند و٬ چون مفعول مستقیم در آنها وجود دارد٬ دیگر نمیتوانند مفعول مستقیم<br />
دومی را بپذیرند. باز به همین دلیل است که٬ برخلاف افعال مرکّب ترکیبی٬ این ساختها<br />
به لحاظ معنایی و واژگانی شفافاند و مهمتر اینکه این ساخت٬ چون ساخت نحوی<br />
عادی زبان فارسی است جایگاه بینشان مفعول مستقیم غیرمشخص در جملههای<br />
فارسی در مجاورت فعل است زایاست.<br />
استدلال دیگری برگرفته از کریمی (1997) نشان میدهد که ساختی مثل کتاب خواندن<br />
را نمیتوان فعل مرکّب دانست بلکه باید کتاب را مفعول فعل دانست. بر پایه این استدلال٬<br />
کتاب در کتاب خواندن میتواند با وابسته پیشینِ عددی همراه باشد (١١الف)؛ امّا بخش<br />
غیرفعلیِ فعلِ مرکبِ ترکیبی نمیتواند چنین خصوصیتی داشته باشد (١١ب).
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٦٤ مقاله<br />
جایگاه مفعول مستقیم در فارسی<br />
(١١) الف یک/ سه تا کتاب خواندم.<br />
ب یک/ سه تا دعوت کردم.<br />
ممکن است تصور شود که بین دو عنصر حاضر در فعلِ مرکبِ ترکیبی نیز میتوان<br />
عنصری را وارد کرد٬ مانند واژهبستِ ش در علی را دعوتش کرد و یا رسمی در علی را دعوت<br />
رسمی کرد و این دیدگاه را دلیلی بر جداییپذیر بودن دو بخش فعل دانست. اما باید توجه<br />
داشت که این امر استدلال نگارنده را درباره قلب نحوی خدشهدار نمیکند٬ چون<br />
حضور واژهبست یا صفت پس از بخش غیرفعلی دلیل حرکت این سازه نیست. به عبارت<br />
دیگر٬ دعوت معروض قلب نحوی واقع نشده است و به همین دلیل دعوت کرد فعل مرکّب<br />
است.<br />
٤ نتیجهگیری<br />
در این مقاله٬ پس از مطرح کردن قلب نحوی به عنوان حرکتی نحوی در جملههای<br />
فارسی که جایگاه سازهها را در جمله عوض میکند٬ سعی در اثبات این فرض کردیم که<br />
برای مفعول مستقیم در فارسی باید دو جایگاه در نظر گرفت:<br />
اگر مفعول مستقیم مشخص باشد٬ جایگاه بینشان آن قبل از مفعول غیرمستقیم است٬<br />
هرچند قلب نحوی میتواند این نوع مفعول را به سادگی جابهجا کند. امّا٬ اگر مفعول<br />
مستقیم غیرمشخص باشد٬ جایگاه بینشان آن پس از مفعول غیرمستقیم و در مجاورت<br />
فعل است. هرچند قلب نحوی این نوع مفعول را نیز میتواند جابهجا کند٬ امّا برای این<br />
جابهجایی محدودیت بیشتری وجود دارد و وجود معنای تأکید تقابلی لازم است.<br />
سرانجام٬ به این نکته پرداخته شد که<br />
فعل مرکّب انضمامی را میتوان ترکیبِ<br />
و قلب نحوی نیز این نکته را نشان میدهد.<br />
مفعول مستقیم مشخص+ فعل در نظر گرفت<br />
نکته آخری٬ که شاید ذکر آن رویکرد دیگری در مباحث فعل مرکّب پدید آورد٬ این<br />
است که احتماًال برخی از ترکیبهای مفعول مستقیم غیرمشخص+ فعل نسبت به دیگر<br />
ترکیبهای از این نوع٬ در جابهجایی از طریق قلب نحوی مقاومت بیشتری از خود نشان<br />
میدهند. برای مثال شاید جدا کردن غذا از ترکیب غذا خوردن نسبت به ترکیبهایی از این<br />
نوع که در مثالهای (٩) آورده شد٬ کمی مشکلتر باشد (هرچند با اعتقاد نگارنده هنوز<br />
انجام میشود). شاید بتوان طیفی در نظر گرفت که در یک سوی آن افعال مرکّب قطعی
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٦٥<br />
جایگاه مفعول مستقیم در فارسی<br />
باشند که جدا کردن دو عنصر آنها حتماً باعث غیردستوری شدن جمله میشود (مثل بالا<br />
آوردن) و در سوی دیگر ساختهایی که فعل مرکّب نیستند و همان ترکیب مفعول (مستقیم<br />
غیرمشخص)+ فعل اند (مثل روزنامه خواندن). امّا٬ در میان این طیف٬ ساختهایی هستند که٬<br />
به علّت کثرت استعمال و یا هر دلیل دیگری٬ به سوی فعل مرکّب شدن پیش میروند٬<br />
هرچند هنوز فعل مرکّب قطعی نیستند (مثل غذا خوردن).<br />
منابع<br />
دبیرمقدم٬ محمد (١٣٦٤)٬ «مجهول در زبان فارسی»٬ مجله زبانشناسی٬ سال٬٢ شماره٬١ ص٦٤-٣١؛<br />
(١٣٦٩)٬ «پیرامونِ را در زبان فارسی»٬ مجله زبانشناسی٬ سال٥٬ شماره٬١ ص٦٠-٢؛<br />
(١٣٧٦)٬ «فعل مرکّب در زبان فارسی»٬ مجله زبانشناسی٬ سال٬١٢ شماره١ و٬٢ ص٤٦-٢؛<br />
(١٣٧٨)٬ زبانشناسی نظری: پیدایش و تکوین دستور زایشی٬ سخن٬ تهران؛<br />
طبیبزاده٬ امید (١٣٨٠)٬ «تحلیل وابستههای نحوی فعل در زبان فارسی بر اساس نظریه ظرفیت واژگانی»٬<br />
مجله زبانشناسی٬ سال٬١٦ شماره٬١ ص٧٦-٤٣؛<br />
نجفی٬ ابوالحسن (١٣٧٨)٬ فرهنگ فارسی عامیانه٬ نیلوفر٬ تهران.<br />
Bailyn, John (1999), ``On Scrambling: a Reply to Boskovic and Takahasi'', Linguistic Inquiry, 30, pp.<br />
825-831;<br />
Baltin, R., Mark (1982), ``A Landing Site Theory of Movement Rules'', Linguistic Inquiry, 13, 1, pp.<br />
655-698;<br />
Boskovic, Z. and D. Takahasi (1998), ``Scrambling and Last Resort'', Linguistic Inquiry, 29, pp. 347-366;<br />
Browning, M. and E. Karimi (1994), ``Scrambling to Object Position in Persian, in N. Crover and H. van<br />
Riemsdijk (eds.), Studies on Scrambling, Mouton de Gruyter, Berlin, pp. 61-100;<br />
Crover, N. and H. Riemsdijk (eds.) (1994), Studies on Scrambling, Mouton de Gruyter, Berlin;<br />
Fukui, N. (1997), ``Parameters and Optionality'', Linguistic Inquiry, 22, pp. 399-420;<br />
Ghomeishi, J. (1996), Projection and Inflection: a Study of Persian Phrase Structure, University of<br />
Toronto dissertation, Toronto;<br />
Grewendorf, G. and J. Sabel (1994), ``Long Scrambling and Incorporation'', Linguistic Inquiry, 25, pp.<br />
263-308;<br />
Heageman, L. (1994), An Introduction to Government-Binding Theory, 2nd ed, Blackwell, Oxford;<br />
Hornestine, N. (1996), LF: from GB to Minimalism , Blackwell, Oxford;<br />
Karimi, S. (1990), ``Obliqueness, Specificity and Discourse Functions: Ra in Persian'', Linguistic<br />
Analysis, 20, pp. 139-191;<br />
274-316; pp. ``Complex Verbs in Persian'', Lexicology, 3,1, (1997), <br />
704-713; pp. ``A Note on Parasitic Gaps and Specificity'', Linguistic Inquiry, 30, (1999), <br />
Linguistics, ``Word Order and Scrambling'', A Talk Presented in Workshop at Persian (2001), <br />
Allame Tabatabaei University, Tehran;<br />
Mahajan, A. (1994), ``Toward a Unified Theory of Scrambling'' in Corver and van Riemsdijk (eds.),<br />
Studies on Scrambling, Mouton de Gruyter, Berlin;<br />
Miyagava, S. (1997), ``Against Optional Scrambling'', Linguistic Inquiry, 28, pp. 1-25;<br />
Miyara, S. (1982), ``Reordering in Japanese'', Linguistic Inquiry, 9, pp. 307-340;
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٦٦ مقاله<br />
جایگاه مفعول مستقیم در فارسی<br />
Molnar, V. (2001), ``Contrast from a Contrastive Perspective'', paper presented at the ESSLLI, and<br />
MIT working papers in linguistics, MIT press, Cambridge;<br />
Muller, G. (1993), ``Improper Movement and Unambiguous Binding'', Linguistic Inquiry, 24, pp.<br />
461-508;<br />
Nemoto, N. (1995), ``Scrambling in Japanese, AGROP, and Economy of Derivation'', Lingua, 97, pp.<br />
257-273;<br />
Postal, M.P. (1994), ``Parasitic and Psudo-Parasitic Gaps'', Linguistic Inquiry, 25, pp. 63-117;<br />
Radford, A. (1997), Syntax, a Minimalist Approach , Cambridge University Press, Cambridge;<br />
Ross, J. R. (1967), Constraints on Variables in Syntax, Ph.D. dissertation, MIT, Cambridge;<br />
Saito, M. (1985), Some Asymmetries in Japanese and their Theoretical Implications , Ph.D. dissertation,<br />
MIT, Cambridge;<br />
Saito, M. and N. Fukui (1998), ``Order in Phrase Structure and Movement'', Linguistic Inquiry, 29, pp.<br />
439-477;<br />
Sekerina, I. (1997), The Syntax and Processing of Scrambling Constructions in Russian, Unpublished<br />
Ph.D. dissertation, University of New York.<br />
©
٨٣/٧/٨ 08M-MEYA ن٤ ٧ C:7 ZAR76 ص ١٣:٤٩ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />
معیارسازی و ملاحظات تجویزی<br />
ناصرقلی سارلی (دانشگاه تربیت معلم)<br />
در هر زبانی لهجههایی متمایز مشاهده میشود. علاوه بر آن٬ گونهها و گویشهایی<br />
همخانواده در کنار همدیگر وجود دارند که چهبسا تفاوتهای آوایی و واژگانی و دستوری<br />
آشکاری با هم دارند به طوری که برقراری ارتباط زبانی را برای سخنگویان آنها بس<br />
دشوار یا غیرممکن میسازند. در این حالت٬ اهالی یک جامعه سیاسی یا کشور٬ برای<br />
آنکه بتوانند با همدیگر ارتباط زبانی مطلوب برقرار سازند٬ به گونه زبانی مشترکی نیاز<br />
پیدا میکنند.<br />
هنگامی که در محدوده مرزهای سیاسی و جغرافیایی خاصی زبانهای متفاوت<br />
متداول باشد و سخنگویان نتوانند از طریق زبان مادری خویش با یکدیگر ارتباط برقرار<br />
سازند٬ ضرورت استفاده از گونه زبانی مشترک احساس میشود.<br />
داد و ستدهای تجاری و فرهنگی میان اقوام و ملل نیز مستلزم استفاده از گونه زبانی<br />
مشترک است. برخی فعالیتهای مذهبی نیز استفاده از گونه زبانی مشترک را ایجاب<br />
میکند. هنگامی که مبلّغان مسیحی وارد افریقا شدند٬ با گستره وسیعی از لهجهها و<br />
گویشها روبهرو گشتند (4392 Asher). :1994 آنان نمیدانستند٬ از میان این گستره وسیع٬ کدام<br />
لهجه یا گویش را برای مقصد تبلیغی خویش انتخاب کنند.<br />
حکومتها نیز٬ برای برقراری ارتباط میان شهروندان و نهادها در مقیاس کشوری و نیز<br />
برای آموزش که معموًال برعهده حکومت است نیاز به گونه زبانی مشترک دارند.<br />
(Fasold 1993, vol. 1, p.3)<br />
هنگامی که حکومتی به زور و با نیروی نظامی بر سرزمینی تسلّط<br />
٦٧
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٦٨ مقاله<br />
معیارسازی و ملاحظات تجویزی<br />
مییابد٬ انتخاب گونه زبانی مشترک امری خطیر و حیاتی میگردد و نوع و نحوه این<br />
انتخاب در آینده حکومت و مردم مؤثر میافتد.<br />
در چنین مواردی٬ معموًال گویشی که سخنگویان آن قدرت حکومتی را به دست<br />
دارند به عنوان زبان مشترک انتخاب میگردد و جامعه زبانی آن را میپذیرد و به کار<br />
میبرد. گاهی نیز٬ به دلایل سیاسی یا مذهبی یا اقتصادی و یا فرهنگی٬ گونه زبانی<br />
مهجور و حتی مرده یا زبانی خارجی به عنوان زبان مشترک برگزیده میشود.<br />
معموًال مسائل زبانی و ارتباطی جامعه زبانی با انتخاب گونه معیار ١ حل و فصل<br />
نمیشود. مثًال مبلّغان مسیحی٬ که ذکر آنان گذشت٬ صرف نظر از تنوّ ع لهجهها و گویشها<br />
با مشکل دیگری نیز مواجه بودند و آن اینکه هیچ کدام از این گویشها و لهجهها بالفعل<br />
توان ایفای نقش به عنوان زبان دین جدید را نداشتند. این امر مبلّغان را واداشت که برای<br />
ایجاد این توان تلاش فراوانی کنند. (4341-2 (Asher :1994<br />
در باب زبان معیار مسئله دیگری نیز وجود دارد و آن لزوم اتخاذ تدابیری است که<br />
آنرا از تغییر و تحول سریع بازدارد به طوری که برای نسلهای آینده قابل درک باشد<br />
دغدغهای که در قرن هجدهم جاناتان سویفت ٢ را برانگیخت تا تحقیق درباره زبان را<br />
پیشنهاد کند. (23 (Milroy :1985 هنجارها و الگوهای آوایی و واژگانی و دستوری و معنائی<br />
گونه زبانی برگزیده باید چنان تثبیت گردد که معیار و ملاک تشخیص درست از نادرست<br />
گردد امری که از آن با عنوان نقشِ مرجعیت گونه معیار یاد میشود. (صادقی ١٣٧٥)<br />
آنچه امروز در زبانشناسی اجتماعی به عنوان یکی از جنبههای بسیار مهم<br />
برنامهریزی زبان ٣ مطرح است و معیارسازی ٤ خوانده میشود٬ در یک نگاه کلی٬ شامل<br />
همین دو مرحله است یعنی انتخاب گونه معیار و تدوین و تثبیت و گسترش کارکردها و<br />
اشاعه آن.<br />
معیارسازی روندی است که طی آن یک گونه زبانی خواه تحت تأثیر شرایط<br />
سیاسی و فرهنگی و اجتماعی برنامهریزینشده و خواه به صورت برنامهریزیشده<br />
١)هرچند «زبان مشترک» و «زبان معیار» کامًال بر یکدیگر منطبق نیستند چون زبان مشترک در نزد گویشوران<br />
متعدّ د لهجههای گوناگون پیدا میکند؛ بهعلاوه تنها زبان مشترک نیست که دارای صورت معیار است<br />
بهمسامحه٬ در این مقاله٬ «زبان معیار» را معادل «زبان مشترک» میگیریم.<br />
2) Jonathan Swift 3) language planning 4) standardization
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٦٩<br />
معیارسازی و ملاحظات تجویزی<br />
بهعنوان گونه معیار انتخاب میشود و٬ با تغییراتی که در صورت و ساخت و نیز نقش و<br />
کاربرد آن اعمال میگردد٬ از سوی جامعه زبانی به عنوان الگوی زبانی معتبر پذیرفته<br />
میشود و به کار میرود.<br />
جمعی از زبانشناسان برای معیارسازی دو مرحله قایل شدهاند: در مرحله نخست٬<br />
شخص یا گروه صلاحیتداری یک یا چند گونه را برای معیارسازی برمیگزیند و درباره<br />
هنجارها و الگوهای آن تصمیم میگیرد؛ در مرحله دوم٬ جامعه زبانی گونه برگزیده را<br />
میپذیرد 1994) (Asher<br />
٥ تا حدّ ی متفاوت است: در مرحله نخست٬ یک<br />
تقسیمبندی رِ ی<br />
گونه زبانی به عنوان الگویی برای تقلید انتخاب میشود؛ در مرحله دوم٬ این گونه زبانی<br />
تقویت میگردد و اقداماتی برای گسترش و اشاعه آن در جامعه زبانی صورت میگیرد.<br />
(مدرّ سی ٬١٣٦٨ ص٢٣٥) هادسن٬ در بخشبندی خود٬ دقیقتر به معیارسازی نگریسته و<br />
چهار مرحله برای آن قایل شده است: ١) انتخاب گونه معیار ٢) تدوین و تثبیت آن<br />
٣)گسترش نقش و افزایش وظایف آن ٤) پذیرش آن. (32-34 (Hudson :1986<br />
جیمز و لسلی میلروی٬ با نگاهی موشکافانهتر٬ شش مرحله برای معیارسازی ذکر<br />
کردهاند: ١) انتخاب گونه معیار ٢) پذیرش آن از جانب مردم با نفوذ ٣) گسترش و<br />
اشاعه جغرافیایی و اجتماعی آن با وسایل گوناگونی از قبیل رسانهها و نظام آموزشی<br />
٤)تثبیت آن ٥) حفظ و صیانت آن ٦) گسترش نقش و کارکرد آن. (27 (Milroy :1985 آنها<br />
یادآوری کردهاند که این مراحل ضرورتاً به ترتیب مذکور به دنبال هم نمیآیند بلکه<br />
ممکن است در برخی جوامع زبانی٬ این ترتیب دگرگون شود. مراحلی نیز ممکن است<br />
تداخل و همپوشی پیدا کنند٬ مثًال مرحله حفظ و صیانت گونه معیار از آغاز معیارسازی<br />
شروع شود و تا پایان آن ادامه یابد. (27-8 (Idem:<br />
یکی از مهمترین مراحل معیارسازی انتخاب گونه معیار است. گاهی این انتخاب<br />
بدون برنامهریزی و تحت تأثیر عوامل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و حتی اقتصادی<br />
صورت میگیرد. معموًال گونه زبانی طبقات بالای اجتماعی از نظر خواه قدرت<br />
سیاسی خواه شأن فرهنگی به عنوان گونه معیار انتخاب میشود. آنچه معیار شمرده<br />
میشود تنها به موقعیت کسانی بستگی دارد که از آن گونه زبانی خاص استفاده میکنند.<br />
5) Ray
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٧٠ مقاله<br />
معیارسازی و ملاحظات تجویزی<br />
(261 (Fasold :1993 ترادگیل (٬١٣٧٦ ص٬(٥٤ با یادآوری همبستگی وثیق و دقیقی که میان<br />
ویژگیهای زبانی و طبقه اجتماعی وجود دارد٬ در نموداری نشان داده است افراد بالاترین<br />
طبقه اجتماعی گونه معیار و افراد پایینترین طبقه اجتماعی محلّیترین گونه زبانی را به<br />
کار میبرند.<br />
گاهی انتخاب گونه معیار با برنامهریزی زبانی و به دست فرهنگستانهای زبان یا<br />
نهادهای مشابه صورت میگیرد. در این حالت نیز٬ این برنامهریزی تحت تأثیر عوامل و<br />
شرایط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی جامعه زبانی است. مرجع و نهاد<br />
برنامهریزی زبانی٬ بنا بر مصالح سیاسی٬ دینی٬ اجتماعی٬ فرهنگی٬ ممکن است در<br />
انتخاب گونه معیار٬ تصمیمات شگفتی بگیرد. بهترین مثال در این زمینه٬ انتخاب عبری<br />
کلاسیک در اسرائیل به عنوان گونه معیار و ارتقای آن به گونه زبانی کارآمد و متناسب با<br />
نیازهای روز جامعه زبانی است. جالب آنکه٬ به هنگام این انتخاب٬ هیچ کس در اسرائیل<br />
به عبری کلاسیک سخن نمیگفته است.<br />
انتخاب گونه معیار دارای اهمیت سیاسی و اجتماعی است؛ زیرا این گونه اعتبار<br />
اجتماعی کسب میکند و کسانی که پیشتر به این گونه زبانی سخن میگفتهاند و نیز<br />
کسانی که آن را پذیرا گشتهاند٬ در اعتبار اجتماعی آن سهیم میگردند. از این رو٬ کاربرد<br />
آن در ارت باطات اجتماع ی خودبهخود تشویق و تجویز و خود آن رفتهرفته ب ر مردم<br />
تحمیل میشود. پس از انتخاب گونه معیار٬ تمامی ارتباطات زبانی رسمی و حکومتی از<br />
طریق آن صورت م یگ یرد و این ام ر خود سبب تجویز الگوهای زبانی گونه معیار<br />
میگردد.<br />
تدوین و تثبیت گونه معیار از دیگر مراحل مهم معیارسازی است. در این مرحله٬<br />
الگوها و هنجارهای آوایی و واژگانی و دستوری و معنایی و املائی این گونه توصیف<br />
وتدوین میشود و به عنوان ملاک و معیار تشخیص درست از نادرست تثبیت میگردد.<br />
این مرحله با تدوین دستور٬ فرهنگ٬ نگارش کتابهای راهنمای نگارش٬ کتابهای مربوط<br />
به سبکهای زبانی٬ دستور خط و فعالیتهایی از این دست طی میشود. در هریک از این<br />
فعالیتها٬ نوعی ملاحظات تجویزی وجود دارد. از میان الگوها و هنجارهای گوناگونی که<br />
در هر زمینه ممکن است وجود داشته باشد٬ معموًال تنها یک صورت معیار و درست<br />
تلقّ ی میگردد و کاربرد آن تجویز میشود. صورتهای دیگر به عنوان تخلّف از معیار
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٧١<br />
معیارسازی و ملاحظات تجویزی<br />
نفیو طرد میشوند. حالت افراطی در این گونه تجویزها٬ تجویزگرایی ٦ خوانده میشود.<br />
در نظر تجویزگرایان٬ معیارسازی جلوگیری از تغییر و دگرگونی نسنجیده زبان را<br />
شامل میشود. از این دیدگاه٬ ویژگی اصلی معیارسازی سختگیری آن در برابر تنوّعو<br />
تغییرپذیری زبان است و معیارسازی جریانی است که میتواند٬ با پیشرفت تدریجی٬ به<br />
همسانی و یکنواختی الگوهای زبانی منتهی شود. در نظر تجویزگرایان٬ گونه معیار<br />
گونهای از زبان است که کمترین تغییرپذیری و گوناگونی در صورت و بیشترین نقش و<br />
کارکرد را داشته باشد. (28-31 (Milroy :1985<br />
چنانکه میدانیم بسیاری از الگوها و هنجارهای زبانی معادلها و جانشینهایی دارند<br />
که در گفتار و نوشتار خود میتوانیم آنها را اختیار کنیم. تجویزگرایان٬ در جریان<br />
معیارسازی٬ درصدد برمیآیند تنها یکی از الگوهای معادل را به عنوان معیار تثبیت و<br />
دیگر الگوها را طرد و نفی کنند. پیداست که معیارسازی کامل و تمامعیار٬ آنچنان که مدّ<br />
نظر تجویزگرایان است٬ دست یافتنی نیست و تنها در برخی سطوح مانند سطح آوایی و<br />
در مسائل مربوط به دستور خط ممکن است تا حدودی عملی باشد. از این دیدگاه٬ گونه<br />
معیار یک سلسله هنجارهای مجرد و نظری است که در عمل ممکن است مردم٬ در<br />
مقیاسی گسترده یا محدود٬ از آن پیروی کنند و معیارسازی بیشتر جنبه ذهنی و آرمانی<br />
دارد. 22-28) (Idem:<br />
دیدگاه تجویزگرایان با انتقادات جدّ ی روبهروست. هرچند تجویزها و ملاحظات<br />
نظری نقش بسیار مهمی در معیارسازی دارند و معیارسازی بدون آنها امکانپذیر نیست<br />
(صادقی ١٣٧٥) ٬ کاربرد غیرعلمی تجویز مانع تحول طبیعی زبان میگردد. حذف تدریجی<br />
برخی الگوهای زبانی٬ بیتوجهی به گفتار (در مقابل توجهِ صِ رف به نوشتار)٬ فقیرشدنِ<br />
گنجینه گفتاری٬ کاسته شدن از گستره گزینههای زبانی و بیتوجهی به تمایز نظام و کاربرد<br />
زبان از اشکالات و عواقب کار تجویزگرایان است. (1-80 (Milroy:<br />
در معیارسازی علمی و معقول٬ تجویز به صورت تشویق مردم به کاربرد گونه معیار و<br />
توصیه به استفاده از الگوهای زبانیِ مناسبتر جلوهگر میشود نه نفی و ردّ الگوهای<br />
زبانی معادل. گذشته از این٬ تثبیت نیز چنان سختگیرانه اعمال نمیشود که زبان را از<br />
6) prescriptivism
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٧٢ مقاله<br />
معیارسازی و ملاحظات تجویزی<br />
تحوّ ل طبیعی بازدارد.<br />
تدوین و تثبیت گونه معیار کار نویسندگان٬ ادبا٬ شعرا٬ معلّ مان٬ دستورنویسان٬<br />
ویراستاران و کسانی است که از زبان به صورت حرفهای استفاده میکنند (صادقی ٬١٣٧٥<br />
بهنقل از Fishman) :1970 25 ٬ هرچند که٬ در معیارسازی آرمانی٬ تدوین و تثبیت گونه معیار و<br />
کلّ برنامه معیارسازی٬ به دست نهادهایی رسمی نظیر فرهنگستان زبان یا دست کم با<br />
نظارت آنان صورت میگیرد.<br />
همین که گونه معیار تدوین و تثبیت شد٬ هنجارهای آن ملاک تشخیص درست از<br />
نادرست میگردد و گونه معیار نقش مرجعیت مییابد (مدرّ سی ٬١٣٦٨ ص٢٣٤) به طوری که<br />
هرگونه عدول از آن با هشدار و انتقاد پاسداران زبان روبهرو میشود. (27 (Milroy :1985 در<br />
این هنگام٬ از افراد جامعه زبانی انتظار میرود هنجارها و الگوهای معیار را بیاموزند و<br />
در گفتار و نوشتار خود الگوهای غیرمعیار را به کار نبرند. (32-3 (Hudson :1986<br />
به موازات تدوین و تثبیت گونه معیار٬ کوشش میشود که نقشها٬ کارکردها و وظایف<br />
آن افزایش و دامنه رواج آن گسترش یابد. بدین منظور٬ در رسانههای گروهی٬ جراید٬<br />
اسناد و مدارک علمی و اداری٬ نوشتههای علمی٬ کتب درسی٬ آموزش زبان به خارجیان<br />
و ارتباطات زبانی مربوط به حکومت مرکزی از گونه معیار استفاده میشود.<br />
هرچه گونه معیار کاربرد وسیعتری پیدا کند نقش متحدکننده آن پررنگتر و<br />
برجستهتر و روند وحدت زبانی سریعتر میگردد (3-4 (Fasold :1993 و این برای حکومتها<br />
اهمیت بسیار دارد٬ چون یکی از عوامل تحکیم وحدت ملّی شمرده میشود.<br />
برنامه معیارسازی هنگامی کامل میگردد و به اهداف خود دست مییابد که<br />
شهروندان و اعضای جامعه زبانی گونه معیار و هنجارها و الگوهای آن را بپذیرند. از میان<br />
قشرهای جامعه٬ پذیرش گونه معیار از جانب متخصصان زبان و دانشگاهیان اهمیت<br />
بیشتری دارد؛ زیرا بیشتر گویندگان و نویسندگان٬ برای تشخیص معیار از غیر معیار و<br />
درست از نادرست٬ بیش از آنکه به دانش و آگاهی خود اعتماد کنند به نظر و رفتار زبانی<br />
آنان مینگرند و از آنان تقلید میکنند (1 Milroy). :1985 بنابراین٬ تجویزهای متخصصان<br />
زبان و نیز استفاده آنها از الگوهای معیار تأثیر زیادی در پذیرش گونه معیار از جانب مردم<br />
خواهد داشت.<br />
پذیرش گونه معیار از جانب مردم برای حکومتها بسیار مهم است. گونه معیار٬ در این
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٧٣<br />
معیارسازی و ملاحظات تجویزی<br />
صورت٬ تبدیل به نیرویی وحدتبخش و نماد استقلال کشور خواهد شد. به نظر هادسن<br />
(32-4 (Hudson :1986 ٬ همین نقش نمادین گونه معیار است که حکومتها را به ترویج آن و<br />
وسعت بخشیدن به قلمرو آن وامیدارد.<br />
رسانههای جمعی٬ کتب درسی و نظام آموزشی نقش بسیار مؤثری در پذیرش گونه<br />
معیار دارند. آنها دانش و آگاهی افراد را درباره گونه معیار افزایش میدهند. معالوصف٬<br />
پذیرش و کاربرد گونه معیار امری است شخصی و به طرز تلقی و ذهنیت افراد بستگی<br />
دارد. ترادگیل (ص٢٩) ٬ ضمن اشاره به نقش تلقیهای ذهنی افراد در اصلاح و تغییر در زبان<br />
و نیز پذیرش گونه معیار٬ آن را٬ در برنامهریزی زبان که معیارسازی یکی از جنبههای آن<br />
است٬ عامل مهمی میداند. بنابراین٬ در بیشتر برنامههای زبانی جدید٬ از جمله در<br />
معیارسازی٬ متصدیان امور بیشتر درصدد تغییر دادن نگرش افراد به زباناند تا<br />
دگرگونسازی رفتارهای زبانی آنان. چه٬ در در ازمدت٬ این نگرشها و طرز تلقیهاست که<br />
افراد را به پذیرش گونه معیار سوق میدهد (436-452 (Daoust :1997<br />
چنان که دیدیم٬ معیارسازی در کلیه مراحل٬ بهویژه در مرحله تدوین و تثبیت٬ با<br />
ملاحظات تجویزی همراه است و تجویز نقش بسیار مهمی در برنامه معیارسازی ایفا میکند<br />
به گونهای که معیارسازی بدون تجویز البته تجویز علمی و منطقی امکانپذیر نیست.<br />
منابع<br />
صادقی٬ علیاشرف (١٣٧٥)٬ «زبان معیار»٬ درباره زبان فارسی (مجموعه مقالات نشر دانش)٬ زیر نظر<br />
نصراهلل پورجوادی٬ تهران٬ مرکز نشر دانشگاهی.<br />
مدرسی (١٣٦٨)٬ یحیی٬ درآمدی بر جامعهشناسی زبان٬ تهران٬ مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.<br />
ترادگیل (١٣٧٦)٬ پیتر٬ زبانشناسی اجتماعی٬ ترجمه محمد طباطبایی٬ تهران٬ آگاه.<br />
Asher (1994), The Encyclopedia of Language and Linguistics, Ed. by R. E. Asher, Pergamon Press;<br />
Daoust, D. (1997), Language Planning and Language Reform , Handbook of Sociolinguistics, Ed. by<br />
Florian Coulmas, Oxford/Cambridge, MA, Black Well;<br />
Fasold, R. (1993), The Sociologuistics of Society, Black Well Publishers, Great Britain;<br />
Hudson, R. A. (1986), Sociolinguistics, Cambridge University Press, Cambridge;<br />
Milroy, J. and L. Milroy (1985), Authority in L anguage, Routledge and Kegan Paul, London and<br />
NewYork.<br />
©
(١٣٨٣/٢/١٤) 09M-KHUN ن٤ ١١ C:7-ZAR76 ص ١٣:٥٠ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />
نگاهی تازه به نظم خونفشان<br />
وحید سبزیانپور (دانشگاه رازی کرمانشاه)<br />
قرنهاست که وجدان جامعه اسلامی از زخم کربلا آزرده و خسته است. حادثه کربلا از<br />
حوادث بینظیر تاریخ بشریت است. حیرتانگیز و باورنکردنی است. در یک سوی آن٬<br />
بلندترین قلّه شرف و٬ در دیگر سو٬ ظلم و رذالت و درندهخویی و٬ از دیدگاهی دیگر٬<br />
تمام حق در مقابل تمام باطل جا دارد.<br />
آزادگان و عاشقان حسین قرنهاست که عزادار و سوگوارند و با ذکر مصیبت در پی<br />
آناند که این درد جانسوز را تسکین دهند. این کیفیات عاطفی در آثار نویسندگان و<br />
شاعران و هنرمندان به رنگهای گوناگون شرح و روایت٬ مرثیه و نوحه٬ تصویر بیان<br />
شده است. از آثار شعری که حادثه کربلا درونمایه آنهاست ترکیببند مشهور محتشم<br />
کاشانی٬ بزرگترین شاعر مرثیهگوی ایران (حدود ٩٠٥ کاشان - ٩٩٦)٬ پس از قرنها هنوز<br />
زیب مجالس و مراسم محرّ م است و جانشینی نیافته است. در این مقال بر آنیم که به<br />
تحلیل عناصر بلاغی این سوگنامه بپردازیم و رموز موفقیت آن را نشان دهیم.<br />
در ابیات خونچکانِ این اشعار٬ لطیفترین صور خیال در وصف عظمت حسین بن<br />
علی (علیهما السلام) و قویترین تعبیرات در بیان هولناکترین حوادث کربلا و در تقبیح<br />
سپاه کفر و باطل به کار رفته و اوج عزت و حضیض ذلت به روشنی تصویر شده است.<br />
آنچه ترکیببند محتشم را قدرت تأثیر داده٬ علاوه بر شیوههای هنری٬ سوز درون و<br />
شرر جان شاعر است. اخلاصو عشق شاعر به شهید کربلا در اشعارشپرتو افکنده است.<br />
پیام اشعار٬ با آنکه در فضای سبک هندی سروده شده٬ دیریاب نیست و آسان در دسترس<br />
٧٤
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٧٥<br />
نگاهی تازه به نظم خونفشان<br />
عامه مردم قرار میگیرد. در حقیقت٬ شاعر٬ با ذایقه و ذوق سلیم مردمی آشنا بوده و به<br />
مقتضای آن از بعضی شیوههای سبک خر اسانی مدد جسته و از استعارههای دور از ذهن<br />
و دستوپاگیر به دور مانده و٬ در سروده خود٬ تصاویر پویا و زنده و کنایههای ملموس و<br />
آشنا به کار برده و از مصرف تعبیرات مغلق و دشوار پرهیز کرده است.<br />
مرثیهسرا موادّ تصاویر را از طبیعت چون آسمان٬ زمین٬ دریا٬ ابر و حوادث هولناک<br />
آن مانند طوفان٬ زلزله٬ سیل٬ برق و رنگهای تند مثل رنگِ خون و قیر و آتش برگرفته<br />
است. وی با این تصاویر گرم و هیجانزا به تعظیم امام حسین (علیهالسلام) و لشکر حق و<br />
ستمستیزی او پرداخته و چهره زشت و بهیمیِ سپاه ستم و کفر و جهل را آشکار ساخته<br />
است.<br />
مراد ما از این تحلیل استخراج و نشان دادن عناصری کلامی در ٩٧ بیت ترکیببند<br />
محتشم است که قوّ ت تأثیر رثائیه او را تضمین کردهاند.<br />
١. استخدام پدیدههای طبیعی در تصویرسازی<br />
در مرثیه محتشم٬ پدیدههای طبیعی مایههایی هستند که به تصویرهای او روح و گرمی<br />
حیات بخشیدهاند. کمتر پدیده طبیعی نظرگیر وجود دارد که در ابیات این مرثیه نیامده<br />
باشد. برای نمونه٬ در بندهای اول و دوم٬ عالم٬ عرش٬ جهان٬ صبح٬ آفتاب٬ خورشید٬ مشرق و<br />
مغرب٬ طوفان٬ خاک و خون٬ روزگار٬ دهر٬ دریا٬ دیو٬ دد٬ عیوق٬ بیابان٬ ملک٬ آتش و٬ در بند سوم٬<br />
سرادق گردون (آسمان)٬ خرگهِ بلندستون (آسمان)٬ کوه٬ سیل٬ زمین٬ برق٬ آسمان٬ شعله٬ دریا و دهر در<br />
هشت بیت درج شده است.<br />
این مایههای طبیعی در رگهای ابیات حرکت و شور و تپش دوانده و مرثیه را<br />
پرسوزوگداز و دردآگین و رقّ تانگیز ساخته است.<br />
٢. استفاده از حوادث هولناک طبیعی<br />
حوادث هولناک طبیعی مثل زلزله و طوفان و سیل و برق از مایههایی است که حرکت و<br />
جنبش و٬ در عین حال٬ هول و اضطراب را با قوّ ت تمام ترسیم میکند. شاعر این مایهها<br />
را در ساختن تصویرهایی برای نشان دادن پلیدی و زشتی نابکاران و قساوت آنان به کار<br />
برده است.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٧٦ مقاله<br />
نگاهی تازه به نظم خونفشان<br />
در بند سوم٬ سرنگونی آسمان (دو بار)٬ سیل سیاه٬ برق آسمان٬ بیسکون شدن زمین٬ غرق دریای<br />
خون شدن زمین و٬ در بند هفتم٬ امواج کوهکوه٬ زلزله٬ ازحرکت افتادن چرخ٬ لرزیدن عرش٬ آشکار<br />
شدن قیامت نمونههایی از تصویرسازی رعبانگیزند.<br />
٣. تابلوهای گرم و زنده<br />
تابلو تصویر ساده نیست٬ صحنهای است که از ترکیب تصاویر پدید میآید. در دوازده<br />
بند این مرثیه بیش از بیست تابلوی نفیس و بدیع وجود دارد. گستره خیال و ابداع در آنها<br />
کمنظیر است. این تابلوها با تنوع و تازگی و زیبائیِ خود سخت مؤثر و شورندهاند. از<br />
جمله آنهاست:<br />
مجلس عزایی که محفل آن بارگاه قدس٬ صاحب عزا حضرت حق و عزاداران آن<br />
فرشتگانی هستند که از شدت حزن و اندوه سر بر زانوی غم گذاشتهاند (بیت٦)<br />
عیسی در حالی که جامه در خُ آسمان میزند (بیت٣٨)<br />
ٰ مِ<br />
شهیدان کربلا که با کفن خونچکان وارد صف محشر میشوند (بیت٤٥)<br />
سراسیمگی خورشید و بیرون آمدن آن از پشت کوه با سر برهنه (بیت٥٠)<br />
گریه ملایک هفتآسمان (بیت٥٩)<br />
جیحون شدن روی زمین از خون (بیت٧٠)<br />
ایستادن آهوان دشت و افتادن پرندگان از آشیانه در اثر هول حادثه کربلا (بیت٧٨)<br />
کباب شدن مرغ در هوا و ماهی در دریا (بیت٨٣)<br />
گریه خونین آسمان و خون شدن دریا (بیت ٨٦)<br />
فرو کردن خنجر به حلق کسی که پیامبر لب او را میبوسید (بیت٩٦).<br />
٤. استفاده از عنصر رنگ<br />
رنگ خون همیشه نماد شهادت٬ مرگ٬ هول و وحشت است. محتشم٬ برای تأثیرگذاری٬<br />
از رنگ خون بجا استفاده کرده است: از رنگ سرخ خون برای ترسیم هول و هراس و<br />
وحشت (١٠ بار)٬ از لفظ گلگون و جگرگون (هرکدام یک بار)٬ آتش و شعله (٥بار)٬ سیاهی و<br />
قیر (٢ بار)٬ نیل و نیلگون (٢ بار)٬ الماس (یک بار)٬ برق (یک بار)٬ نور (یک بار)٬ مجموعاً در<br />
٩٧ بیت ٢٣ مورد.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٧٧<br />
نگاهی تازه به نظم خونفشان<br />
٥. تشبیهات ساده<br />
تشبیه٬ در ترکیب محتشم٬ ساده و محسوس است و در آنها باز از پدیدههای طبیعی و<br />
پرتحرّ ک استفاده شده و جنبش و حیات را در تصاویر دوچندان کرده است. شاعر آنها را<br />
عموماً در قالب اضافه تشبیهی و تشبیه بلیغ (مقرون به حذف وجه شبه و ادات تشبیه)<br />
بهکار برده است. از نمونههای آن است: طوفان کربلا (بیت٬(٩ بستان کربلا (بیت٬(١١ آتش غیرت<br />
(بیت٬(١٦ سرادق گردون (بیت٬(١٧ سیمابوار شدن زمین (بیت٬(٢٠ کشتی آل نبی (بیت٬(٢٢ خوان غم<br />
(بیت٬(٢٥ اخگر الماسریزه ١ (بیت٬(٢٨ تیشه ستیزه (بیت٬(٣٠ گلشن آل عبا (بیت٬(٣٠ خانه ایمان<br />
(بیت٬(٣٥ جریده رحمت (بیت٬(٤٢ شعله آتش در صف محشر ٢ (بیت٬(٤٥ خیلِ اشک و آه (بیت٬(٧١<br />
ورطه عقوبت (بیت٬(٧٥ سیل فتنه (بیت٬(٧٧ موج بلا (بیت٬(٧٧ اشک چون خون (بیت٬(٨٤ مهتاب شدن<br />
آفتاب ٣ باغِ (بیت٬(٨٧ دین (بیت٩٤).<br />
٦. استعاره صریح<br />
محتشم٬ با ذوق سلیم و رعایت مقتضای حال و تناسب مقام و رعایت حال مخاطبان<br />
مفروض٬ از استعارههایی استفاده کرده که روشن و صریحاند؛ نمونههای آن: رستاخیز<br />
(محرم٬ ابیات ٢ و ٥)٬ نور مشرقین٬ گُل٬ نخل٬ صید حرم (امام حسین علیهالسلام٬ ابیات٬٨ ٤٨)٬ ٬٢٨ ٬١١<br />
کشتی شکستخورده (اهل بیت و شهادت آنها٬ بیت٬(٩ خرگاه بلندْ ستون (آسمان٬ بیت٬(١٧ الماسریزه<br />
(زهر٬ بیت٬(٢٨ ارکان دین (اهل بیت٬ بیت٬(٣٥ صید دستوپازده در خون٬ ماهی فتاده به دریای خون٬<br />
گل و شمشاد (حسین و یارانش٬ ابیات ٦٦٬ ٦٨٬ ٩٤).<br />
٧. استفاده از افعال حرکتی<br />
حرکت و جنبش در ابیات ترکیببند محتشم موج میزند. در هر بیت آن دستکم دو<br />
فعل حرکتی وجود دارد؛ مانند برخاستن٬ دمیدن٬ طلوع کردن٬ نوحه کردن٬ در خاک و خون تپیدن.<br />
٨. استخدام الفاظ و کلمات شورنده و دلالت موسیقائی کلمات<br />
کلمات و الفاظ توفنده و انگیزنده و پُ رهیمنه برجستگی خاصی به تعبیرات شاعر و قوّ ت<br />
القائی دیگری به آنها بخشیده است. بسامد اینگونه کلمات و تعبیرات بالاست و<br />
١)زهری که چون آتش و الماس سوزنده و بُ رنده است.<br />
٣)به معنی سرد شدن آفتاب<br />
٢)مشبَّه: آل علی
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٧٨ مقاله<br />
نگاهی تازه به نظم خونفشان<br />
میرساند که گزینش آنها هدفدار و معنادار بوده است. نمونههای اینگونه الفاظاند در<br />
بند اول: شورش٬ رستخیز٬ آشوب٬ درهم٬ قیامت٬ رستخیز عام؛ در بند دوم: شکست٬ طوفان٬ گریه<br />
زارزار٬ شکفتن٬ فریاد٬ افغان٬ تلاطم٬ جوش٬ شکست٬ غلغله٬ خروش.<br />
قدرت و سطوت این کلمات به یاری تصاویر قوی و پررنگ آمده است. در عین حال٬<br />
وقتی سخن از امام حسین (علیهالسلام) است تعبیرات و تصاویرْ نرم و لطیف میشود؛<br />
مثلِ گُلیکهدر بستان کربلا شکفته شده است (بیت٬(١١ نخل بلند (بیت٬(٣٦ مویی که جبریل آن را با آب<br />
سلسبیل میشوید (بیت٬(٤٩ خیمهای که ملَک مَحرم آن نیست (بیت٬(٢٩ گل و شمشاد (بیت٩٤).<br />
٩. تأثیر ردیف در تصویرسازی<br />
ردیف در شعر٬ بهخصوص آنجا که فعل باشد٬ انگیزهای است برای خلق خیالهای بدیع<br />
و تصویرهای تازه. فعل٬ در ردیف٬ خودبهخود یک رشته استعارهها و کنایههای خاص<br />
در زبان پدید میآورد (شفیعی کدکنی٬ ص٢٦) که تصاویر بدیع را خوشهخوشه و پیدرپی به<br />
ذهن درمیآورد. در مرثیه محتشم٬ ردیفهای فعلی متعدد مییابیم مانند شدی (بند سوم)٬<br />
زدند (بند چهارم)٬ رسید (بند پنجم)٬ زنند (بند ششم)٬ افتادن (بند هشتم)٬ ببین (بند دهم)٬<br />
خراب شد (بند یازدهم) و کردهای (بند دوازدهم).<br />
در آنجا که زینب پیاپی به پیامبر میگوید: این حسین توست٬ در واقع٬ مخاطب را در<br />
زنجیرهای از تصاویر قرار میدهد تا٬ با بهرهگیری از حوزه موسیقائی کلام٬ عواطف و<br />
احساسات را پررنگ و برجسته سازد.<br />
١٠. استعاره مَ کنیّه<br />
استعاره مَکنیّه (پنهان) از استعاره صریح فشردهتر و لایههای خیالی آن پیچیدهتر و عموماً<br />
با نوعی شخصیتبخشی ٤ قرین است. نمونههای آن است: دست دهر (بیت٬(١١ خرمن<br />
گردون (بیت٬(١٩ چشم آفتاب (بیت٬(٣٢ سربرهنگی خورشید (بیت٬(٥٠ گریه ابر (بیت٬(٥١ چرخ پیر<br />
(بیت٬(٥٣ دل سنگ (بیت٬(٨٢ روی زمین (بیت٬(٨٥ گریه فلک (بیت٨٦).<br />
باید خاطرنشان ساخت که شاعر٬ در تعبیرات شاعرانه٬ از استعارههای معمّ اگونه مطلقا<br />
استفاده نکرده است.<br />
4) personification
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٧٩<br />
نگاهی تازه به نظم خونفشان<br />
١١. کنایه<br />
در ترکیببند محتشم کنایه (مجاز بدون قرینه صارفه) فراوان در خدمت ترسیم<br />
صحنههای خونبار کربلا به کار رفته که عدهای از آنها همراه است با استعاره؛ نمونههای<br />
آن: سر بر زانوی غم بردن (بیت٬(٧ جامه در خُ م نیل زدن (بیت٬(٣٨ قلم بر جریده رحمت زدن (بیت٬(٤٢<br />
دست عتاب از آستین درآمدن (بیت٬(٤٤ صف به هم زدن (بیت٬(٤٧ ایستادن آهو و افتادن پرنده از آشیان<br />
(بیت٬(٦٠ آتش از کسی در جهان افتادن (بیت٬(٦٤ دود از زمین به آسمان رساندن (بیت٬(٦٧ خرگاه از جهان<br />
بیرون زدن (بیت٬(٧١ کباب کردن وحش زمین و مرغ هوا (بیت٬(٧٣ آستین افشاندن (بیت٬(٧٦ کباب شدن<br />
مرغ هوا و ماهی دریا (بیت٨٣).<br />
١٢. تلمیحات و ردّ التعبیر ٥ ها<br />
تلمیحْ معانی بسیاری در بطن خود دارد و با گستردگی معانی به تصویر وسعت و دامنه<br />
دیگری میبخشد. محتشم برای رنگآمیزی صحنهها از آن با مهارت استفاده کرده<br />
است؛ نمونههای آن: نفخ صور (بیت٬(٢ رستاخیز (بیت٬(٥ سلیمان کربلا (بیت٬(١٣ عیّوق (بیت٬(١٤<br />
حیدر (بیت٬(٢٦ خیرالنساء (بیت٬(٢٧ آل عبا (بیت٬(٣٠ عیسیِ گردوننشین (بیت٬(٣٨ صید حرم<br />
(بیت٬(٤٨ گیسوی حور (بیت٬(٥٤ جبرئیل (بیت٬(٥٥ شور قیامت (بیت٬(٦١ بِضعَةُ الرَّ سول (بیت٬(٦٥<br />
فرات و جیحون (بیت٬(٧٠ شفیع محشر (بیت٬(٧٠ نمرود (بیت٬(٩٢ شدّ اد (بیت٬(٩٢ یزید (بیت٩٣).<br />
شاعر تلمیحات را با فضای داستانیِ مربوط به آنها قرین میسازد. مثلا٬ً در بیت٬١٣<br />
سلیمانِ کربلا (امام حسین علیهالسلام) دیو و دد را سیراب میکند و خود از قحط آب<br />
خاتَم میمکد و تشنه میماند٬ که سیراب کردن دیو و دد اشاره دارد به فرمانبرداری دیو و<br />
دد از سلیمان.<br />
١٣. مبالغه<br />
در کلام حماسی٬ مبالغه از نیرومندترین عناصر القائی شمرده میشود. محتشم در رثائیه<br />
خود از این عنصر بلاغی بهره جسته و آن را با صور بلاغی دیگر چون تشبیه و استعاره و<br />
کنایه درآمیخته است. نمونههایی از آن است: خون گذشتن از سر ایوان کربلا (بیت٬(١٠ رسیدن<br />
فریاد تشنگان به عیّوق (بیت٬(١٤ ایستادن آهوان دشت و افتادن پرندگان از آشیان (بیت٬(٦٠ جیحون شدن<br />
5) periphrasis
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٨٠ مقاله<br />
نگاهی تازه به نظم خونفشان<br />
زمین از موج خون (بیت٬(٦٩ آب شدن دل سنگ (بیت٬(٨٢ کباب شدن مرغ هوا و ماهی دریا (بیت٬(٨٣<br />
خون گریستن آسمان (بیت٨٦).<br />
١٤. توصیف شاعرانه فاجعه کربلا با مدد از عناصر معنوی<br />
محتشم برای توصیف فاجعه کربلا٬ علاوه بر عناصر و پدیدهها و حوادث طبیعی٬ از<br />
عناصر معنوی نیز مایه گرفته٬ امّ ا٬ نه به گونهای که شنونده برای اخذ معانی و لذت بردن<br />
از شعر به تلاش ذهنی رنجآوری نیاز پیدا کند. شاعر عناصر معنوی را تنها برای بالا بردن<br />
شنونده از پله احساس و رساندن به اوج آن به کار برده است. این مایهها٬ در کنار<br />
مایههای طبیعی و محسوس بر شتاب حرکت احساس و عاطفه میافزایند. مثلاً شاعر٬<br />
افزون بر مرغ هوا٬ ماهی دریا٬ آهوی بیابان٬ خورشید آسمان٬ ابر گریان و امواج طوفان٬ جهان مینوی را<br />
در عزاداری شرکت میدهد. در اشعار او٬ قدسیان سر به زانوی غم دارند (بیت٬(٦ جن و ملَک<br />
گریه میکنند (بیت٬(٧ عیسی سیاهپوش میگردد (بیت٬(٣٨ خانه ایمان خراب میشود (بیت٬(٣٥ به گمانِ<br />
خیالِ باطل٬ غبار غم به دامن حضرت ذوالجلال میرسد (بیت٬(٤٠ ملایک میگریند (بیت٬(٥٩ عرش<br />
میلرزد٬ قیامت فرامیرسد (بیت٬(٥٣ جبریل شرمنده روی پیامبر میشود (بیت٬(٨٨ صحنه قیامت از یاد<br />
میرود (بیت٦١). در واقع٬ پرنده خیال شاعر به مرزهای مکان و زمان بسنده نمیکند بلکه<br />
افقهای فر ازمانی و فر امکانی را هم درمینوردد.<br />
١٥. تأسف شاعرانه از حادثه کربلا<br />
محتشم بیان آرزو میکند که ای کاش جهان سرنگون میشد و این مصیبت رخ نمیداد یا٬ پساز آن٬<br />
آدمی و عالمی نمیماند تا این ننگ با بشر مدفون میشد؛ کاش سراپرده آسمان سرنگون میشد؛ کاش<br />
ستون آسمان میافتاد؛ کاش سیل سیاه٬ کوهبهکوه٬ زمین را قیرگون میکرد؛ کاش هستی با یک برق آسمانی<br />
میسوخت؛ کاش زمین ستون خود را از دست میداد؛ کاش جان همه جهانیان از تن بیرون میشد؛ کاش<br />
همه عالم غرق خون میشد. (ابیات٢٤-١٧)<br />
١٦. تأکیدات لفظی برای تقویت کلام<br />
شاعر گاه یک کلمه را پشت سر هم تکرار میکند: برخاستن امواجْ کوهکوه (بیت٥١) و گریه زارزارِ<br />
ابر (بیت٬(٥١ باز این چه نوحه و چهعزاو چه ماتم است (بیت١).<br />
یا تکرار کلمه صدر در یک بند٬ مثل تکرارِ کاش در ابیات ٢٢-١٧و ترسم در ابیات
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٨١<br />
نگاهی تازه به نظم خونفشان<br />
٤٣-٤٢و این در ابیات ٦٦- ٬٧٣ خاموش در ابیات ٨٢- ٨٨.<br />
١٧. استفاده از صنایع لفظی و بدیعی<br />
صنایع لفظی چون براعت استهلال٬ تناسب٬ تضاد٬ تجاهل العارف در این چکامه خونین<br />
موج میزند٬ امّا این زیورها ساده و به لطافت و عذوبت جویبارهای بهاری در رگهای<br />
کلام جاری است. این را هم بگوییم که شاعر در استفاده از صنایع بدیعی حدّ اعتدال را<br />
نگه داشته و چاشنی را به اندازه مصرف کرده است. از نمونههای آن است:<br />
تناسب و مراعات النّ ظیر<br />
شاعر با آوردن الفاظ نوحه٬ عزا٬ ماتم٬ شورش (بیت٬(١ که مانند چراغ راهنما از دور<br />
چشمک میزند٬ موضوع سخن را اعلام میکند. گلاب٬ گل٬ شکفتن٬ بستان (بیت٬(١١ دیو٬ دد٬<br />
سلیمان٬ خاتم (بیت٬(١٣ جامه٬ خُ م٬ نیل٬ گردون٬ عیسی (بیت٣٨) . ٦<br />
طباق یا تضاد<br />
هر پدیدهای در کنار پدیده متضاد خود برجستگی بیشتری پیدا میکند. سفیدی و<br />
سیاهی٬ روشنی و تاریکی٬ نرمی و درشتی٬ زیبایی و زشتی چون همنشین شوند<br />
نمودارتر میگردند. شاعر از این خاصیت بهره جسته و با استفاده از صنعت طباق به<br />
وصف خود قوّ ت بیشتری بخشیده است. نمونههای آن: زمین عرش (بیت٬(٢ نخلِ تر آتش<br />
جانسوز تشنگی (بیت٬(٦٧ لب خشک جیحون شدن زمین از خون او (بیت٧٠).<br />
١٨. استفاده از جملههای انشائی در معنای خبری<br />
جملههای انشائی مثل امر٬ نهی٬ استفهام برای اِ خبار مؤکّد یا برای بیان عواطف به کار<br />
میروند و این کاربرد٬ اگر بجا و بهدرستی باشد٬ از لطایف بلاغی شمرده میشود.<br />
محتشم این شگرد را نیز در رثائیه خود به کار برده است. نمونههای آن:<br />
باز این چه شورش است که در خلق عالمست؟ (بیت١) (حیرت و اعجاب)<br />
این صبح تیره بازدمید از کجا... (بیت٣) (حیرت و اعجاب)<br />
٦)در بیت ٬٣٨ عیسی٬ در آسمان چهارم٬ چون خبر حادثه کربلا را میشنود ماتمزده میشود و شاعر٬ برای<br />
بیان آن٬ از تعبیر کنائیِ «جامه در خُ م گردون به نیل زد» استفاده میکند که هم به شغل عیسی و هم به<br />
آسماننشینی او اشاره دارد.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٨٢ مقاله<br />
نگاهی تازه به نظم خونفشان<br />
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی (بیت١٧) (تمنّی٬ حسرت و اندوه)<br />
ما را غریب و بیکس و بیآشنا ببین (بیت٧٤) (استرحام)<br />
از صاحبِ حرم چه توقّع کنند باز؟ (بیت٤٨) (نهی)<br />
ای چرخ غافلی که چه بیداد کردهای؟ (بیت٩٠) (ملامت)<br />
بنگر که را به قتلِ که دلشاد کردهای (بیت٩٣) (توبیخ و سرزنش).<br />
١٩. جملههای خبری در معنای انشائی و عاطفی<br />
گاه جمله خبری نقش خبررسانی را ایفا نمیکند٬ بلکه معنایی عاطفی را منتقل میکند.<br />
نمونه آن در بند نهم در ترکیببند محتشم٬ خطاب زینب علیها السلام به جدّ ش:<br />
این کشته فتاده به هامون حسین توست وین صید دست وپازدهدر خون حسین توست...<br />
(ابیات٧٢-٦٦)<br />
در این جمله و جملههایی دیگر از بند نهم٬ حسین توست مسند است. قوّ ت بیان در<br />
مسندٌ الیه است که پس از صفت اشاره آمده و جنبه عاطفی پیام را منتقل میکند. یا در<br />
مصرعِ کام یزید دادهای از کشتن حسین (بیت٩٣) که جملهای است خبری امّا برای افاده<br />
سرزنش.<br />
٢٠. توصیف عظمت و بزرگی حسین و اهانتی که در کربلا به ساحت حضرتش شد<br />
محتشم٬ با برشمردن فضایل و صفات الهی امام حسین (علیهالسلام) و قرار دادن آنها در<br />
مقابل ستم دشمنان و اهانت بدخواهان٬ شناعت و زشتی رفتار یزیدیان را با او نمایانتر<br />
میسازد. نمونههایی از این شیوه بیان را در شواهد زیر میتوان یافت: سلیمان کربلا از<br />
تشنگی خاتم میمکید در حالی که دیو و دد سیراب بودند (بیت١٣)؛ سری را بر سنان میکنند که جبریل با<br />
آب بهشت میشوید (بیت٤٩)؛ تنی در خاک و خون میغلتد که در کنار رسول پرورش یافته است<br />
(بیت٨٠)؛ سری از بدن جدا میشود که هرگز از پیامبر دور نمیشد (بیت٧٩)؛ اهل حرمِ حسین با گریبان<br />
پاره و موی گشاده به حضرت حق شکایت میبرند (بیت٣٢)؛ پیکر غرق به خون حسین دفن نمیشود<br />
(بیت٧٢)؛ دشمنان به سراپردهای تجاوز میکنند که فرشتگان هم حق ورود به آن را نداشتند (بیت٢٩)؛<br />
خیمهای کنده میشود که طناب آن موی حور است (بیت٥٤).<br />
شاعر امام حسین (علیهالسلام) را با تعابیر متعددی وصف کرده که از جمله آنهاست:<br />
اشرف اولاد آدم (بیت٬(٧ خورشید زمین و آسمان٬ نور مشرقین٬ پرورده کنار رسول خدا (بیت٬(٨ سلطان
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٨٣<br />
نگاهی تازه به نظم خونفشان<br />
کربلا (بیت٬(١٥ امام زمان (بیت٬(٦٣ سری که بر دوش پیامبر بود (بیت٬(٧٩ لبی که پیامبر آن را میبوسید٬<br />
شفیع محشر (بیت٧٥).<br />
٢١. ذکر مصائب اولیا و انبیا<br />
شاعر٬ در بند چهارم٬ گویی احساس میکند که خواننده تحمل شنیدن اینهمه مصیبت را<br />
ندارد و٬ برای تسلّی او٬ یادآور میشود که٬ در مهمانی غم و اندوه٬ انبیا و اولیا همیشه<br />
صدرنشین بودهاند و مردم زلّهخوار این سفره بودهاند. وی٬ در این باب٬ از ضربتی که بر سر<br />
شیر خدا (حضرت امیر) زدند (بیت٬(٢٦ دری که به پهلوی خیرالنسا (فاطمه زهرا) زدند (بیت٬(٢٧ آتشی که<br />
از اخگر الماسریزهها افروختند و در جگر حسن مجتبی زدند (بیت٣٨) یاد میکند.<br />
٢٢. عقاب قاتلان فاجعه کربلا<br />
شاعر برای بیان سنگینی مجازات عاملان این فاجعه نیز تعبیراتی قوی ابداع میکند<br />
ازجمله از آن بیم دارد که از هول واقعه کربلا بر جریده رحمت قلم بطلان زده شود و<br />
شفیعان روز حشر از شرمندگی به شفاعت روی نیاورند (ابیات ٤٢ و ٤٣).<br />
٢٣. محور عمودی و افقی<br />
از مباحث جدید نقد ادبی محور عمودی و افقی شعر است. در ساختمان هر شعر بلند٬<br />
این دو محور وجود دارد: یکی ساختار شعر که٬ با آن٬ بین اجزا ارتباط معقول و منطقی<br />
برقرار میشود و آغاز و اوج و پایان شعر را دربر میگیرد و آن محور عمودی خوانده<br />
میشود؛ دیگری تصویرها و تکتک ابیات که محور افقی خوانده میشود.<br />
تا به اینجا به تحلیل و بررسی محور افقی اثر محتشم پرداختیم. اکنون٬ با دقّت به کل<br />
اثر (دوازده بند) نظر میافکنیم و میبینیم که شاعر٬ با آگاهی٬ نقطه شروع٬ ختم و مسیر<br />
حرکت ترکیببند را از قبل طراحی کرده است:<br />
در بند اول٬ از مشاهده شورش و غوغا و غلغله و عزا و ماتم و نوحه دچار شگفتی<br />
میشود و علت آن را جویا میگردد و خواننده را نیز کنجکاو میسازد. (براعت استهلال)<br />
در بند دوم٬ از دعوت امام به کوفه و ناسپاسی مردم و «مهماننوازی» آنان سخن<br />
میگوید.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٨٤ مقاله<br />
نگاهی تازه به نظم خونفشان<br />
در بند سوم٬ پس از اشاره به تشنگی و عطش و به خون غلتیدن سیدالشهدا٬<br />
آرزوهای هولناکی میکند که کاش هستی سرنگون میشد و این اتفاق نمیافتاد.<br />
در بند چهارم٬ برای تسلّی دل مخاطب و پایین آوردن او از اوج احساس اشاره به<br />
مصایب اولیا و انبیا میکند.<br />
در بند پنجم٬ به توصیفِ رسیدن خون حسین به زمین و برخاستن جوش و خروش از<br />
زمین تا به عرش میپردازد و خانه ایمان را خراب و عیسی را سیاهپوش توصیف میکند.<br />
در بند ششم نیز٬ برای ترسیم هول حادثه٬ بیمناک است که شفیعان روز محشر در<br />
شفاعت از جنس بشر دچار شرم و حیا شوند و جایی برای عفو و رحمت آدمیان نماند.<br />
در بند هفتم٬ به نیزه برآمدن سر مبارک حضرت و شرمساری روحالامین از پیامبر<br />
وصف میشود.<br />
در بند هشتم٬ حرکت کاروان کربلا به سوی شام و دیدن بدن بیسرِ حسین و فریاد و<br />
فغان زینب تصویر میشود.<br />
در بند نهم٬ زینب رو به مدینه میکند و تشنگی حسین٬ زخمهای بیشمار٬ غلتیدن به<br />
خون و بدن بیکفن او را خطاب به پیامبر باز میگوید و صحنههایی رعبانگیز و هولناک<br />
مجسّ م میکند٬ که دل را برمیشوراند٬ و از جدّ ش کمک میخواهد.<br />
در بند دهم٬ شکایت زینب را به پیامبر شاهدیم٬ شکوائیهای همراه توصیفات<br />
سوزناک و آتشین.<br />
در بند یازدهم٬ شاعر خود بیتاب میشود و هشت بار به خود میگوید: خاموش باش٬<br />
بس است که دل سنگ و مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد٬ فلک خون گریست٬ دریا خون شد و جبریل روی<br />
از پیامبر نهان کرد. این خوشههای تکرار٬ تصویر دردناک صحنههای خونبار کربلا را قوّتو<br />
استحکامی وصفناپذیر داده است.<br />
در بند دوازدهم٬ از روزگار شکایت میکند و به همکاری با دشمنان متّهمش میکند و<br />
خطاب به ابنزیاد میگوید: تو حلق عزیزی را بریدی که پیامبر لب او را بوسید و در پایان<br />
احتمال میدهد که آتشِ انتقامِ حق محشر را فرا گیرد.<br />
©
(١٣٨٣/٧/٤) 10M-SVAN ن٤ ١٣ C:7-ZAR76 ص ١٣:٥٠ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />
سوانح روزگار و زندگی جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی<br />
معصومه معدنکن (دانشگاه تبریز)<br />
مقدمه<br />
قرن ششم هجری عصر درخشان علمی و ادبی و هنریِ ایرانزمین و به وجود بزرگانی<br />
چون خیام٬ سنائی٬ جمالالدین عبدالرزاق٬ خاقانی٬ نظامی٬ نجمالدین کبریٰ و بسیاری<br />
دیگر از اندیشهمندان و گویندگان آراسته است. در این عصر٬ تنی چند از سلاطین و وزرا<br />
و دولتمردان حامی علم و ادب بودهاند. در در همین اوان بود که در بلخ٬ نیشابور٬ هرات<br />
و اصفهان مدارس نظامیه تأسیس شد و شاهکارهای هنری و معماری به جای مانده از<br />
این دوران نیز نظرگیر است.<br />
مع الوصف٬ این قرن٬ از نظر اجتماعی و سیاسی٬ یکی از قرون تاریک و پرآشوب<br />
تاریخ سرزمین ماست. امرا و سلاطین عموماً فاسد٬ بیرحم٬ شرابخواره٬ عیّاش٬<br />
بیحفاظ٬ سفّ اک٬ و متعدّ ی به جان و مال مردم بودهاند. دارالمُ لک اصفهان یکی از مراکز<br />
آشوب و فتنه بوده است. این احوال هم در متون تاریخی معتبر و هم در جایجای اشعار<br />
شاعران بازتاب یافته است. دواوین شاعران٬ به دلیل توجّ ه آنان به مسائل فرهنگی و<br />
اجتماعی٬ از این حیث حایز اهمیت است. یکی از این آثار٬ دیوان جمالالدین محمد بن<br />
عبدالرزاق اصفهانی است که از اشارات تاریخی و اجتماعی سرشار و روشنگر اوضاع<br />
سیاسی و اجتماعی ایران بهخصوص اصفهان٬ زادگاه شاعر٬ در آن روزگار است. آنچه از<br />
ناامنی و کشت و کشتار و نَهب و غارت و منازعات فرقههای مذهبی و ویرانگری و قحط<br />
و خشکسالی در اشعار این شاعر انعکاس یافته نمونههایی است جانآشوب از اوضاع<br />
٨٥
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٨٦ مقاله<br />
سوانح روزگار و زندگی جمالالدین...<br />
پریشان و نابسامان آن ایام. در این مقاله٬ بر آنم که٬ با ذکر اشارات شاعر٬ به بررسی<br />
سوانح روزگار و زندگی او بپردازم.<br />
جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی از بزرگان سبک عراقی در ادب فارسی است. وی٬ از<br />
جهت اشتغال به نقشبندی به جمال نقّ اش نیز مشهور بوده است . ١ او در قالبهای رایج و<br />
در موضوعات متعدّ د٬ استادانه اشعاری از خود به جای نهاده که شادروان وحید<br />
دستگردی حدود ده هزار بیت از آنها را٬ بر اساس ده نسخه معتبر خطّ ی٬ در سال<br />
١٣٢٠ش به طبع رسانده است. بیشتر اشعار او در قالب قصیده است در ابواب متنوع<br />
ِ<br />
مدح٬ تهنیت٬ بثّ الشکویٰ ٬ رثاء٬ مخاطبه و تحدّ ی٬ چیستان٬ وصف . ٢ سبک شعر او٬ در<br />
مقایسه با اشعار شاعران همعصرش٬ ساده و به دور از تکلّفاتِ معمولِ روزگار اوست٬<br />
در عینِ آنکه التزامات دشواری چون التزام «مُ ژه»٬ «ناخن»٬ «آب و آتش» را در بر دارد . ٣<br />
١)شادروان محمد اقبال٬ در حواشی ر احةالصدور جمال نقاش را یکی از دوستانِ جمالالدین عبدالرزاق معرفی<br />
کرده است. شادروان وحید دستگردی متوجّ ه اشتباه محمد اقبال شده و در مقدمه دیوان شاعر به این موضوع<br />
اشاره کرده و٬ با استناد به ابیاتی از دیوان٬ ثابت کرده است که جمال نقّاش کسی جز جمالالدین عبدالرزاق نیست.<br />
٢)تهنیتها به مناسبت ولادت و فتح و بازگشت از سفر حج؛ بثالشکویٰ شامل شکایت از روزگار و آلام زندگی؛<br />
چیستانها در لغز شمشیر٬ قلم٬ حمّ ام و جز آن؛ و موضوع وصف ابنیه٬ قیامت و حشر و نشر است. قصیده شامل<br />
وصف قیامت٬ که با مطلع<br />
ِ<br />
چو درنوردد فرّ اشِ امرِ کُنفَیَکون سر ایپرده سیمابرنگِ آینهگون ) دیوان٬ ص٢٧٨)<br />
آغاز میشود٬ از نظر اشتمال بر اطلاعات دینی و اجتماعی و فرهنگی و نیز تعبیرها و تفسیرهای خیالانگیز و<br />
تلمیحات متنوع و بهخصوص کثرت کنایات٬ کمنظیر است و به کلام خاقانی شروانی شباهت دارد. کنایاتی مثلِ<br />
«پرده سیمابرنگ آینهگون»٬ «مخدّ رات سماوی»٬ «هفت قلعه مدهون»٬ «عمامههای قصب» و «حُ لّه اُ کسون»٬ که<br />
به ترتیب اشاره به «آسمان»٬ «فرشتگان»٬ «هفت فلک»٬ «پرتوهای بامدادی» و «تیرگی شب» دارد و تعبیراتی<br />
چون «چهار ماشطه» و «شش قابله» و «سه طفل حدوث» در ابیات زیر یادآور شیوه خاقانی است:<br />
چهار ماشطه شش قابله سه طفلِ حدوث سبک گریزند از رخنه عدم بیرون<br />
طلاق جویند ارواح از مشیمه خاک از آنکه کُفو نباشند آن شریف این دون<br />
) دیوان٬ ص٢٧٩)<br />
٣)جمال این کلمات را در قصایدی به مطلعهای زیر التزام کرده و ردیف شعر خود قرار داده است:<br />
زهی وفای تو مانند نقش بر ناخن فکنده دست جفای تو بر جگر ناخن<br />
) دیوان٬ ص٣١٠)<br />
دارم ز عشقِ رویِ تو پیوسته تر مُژه وز خونِ دلز فُرقت تو بارور مژه<br />
) دیوان٬ ص٣٢٤)<br />
شدست خاطر و تو کانِ آتش و آب نه کانِ آتش و آب است جانِ آتش و آب<br />
طبعِ<br />
) دیوان٬ ص٧)<br />
Ä
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٨٧<br />
سوانح روزگار و زندگی جمالالدین...<br />
مقبولیت شعر جمال در حدّ ی بوده که شیخ اجل سعدی شیرازی٬ در پارهای از اشعارش٬<br />
تحت تأثیر وی قرار گرفته از جمله در ترجیعبند مشهورش از ترکیببند جمالالدین در<br />
مدح رسول اکرم٬ صلی اهلل علیه و آله و سلّم . ٤<br />
دارالملک اصفهان<br />
ایّام زندگی جمالالدین مقارن بوده است با منازعات خاندانهای سلجوقی و<br />
خوارزمشاهی و مُ ناقشات مذهبی فرقههای تسنّن و تشیّع. این کشمکشها در اشعار<br />
شاعر٬ انعکاس گسترده دارد که نمونههایی از آن را ذکر میکنیم.<br />
در قصیده مفصّ لی که٬ به تصریح مصحّ ح دیوان٬ تنها ابیاتی از آن باقی مانده٬ به دنبال<br />
وصفِ<br />
اصفهان و یادِ روزگار آبادی و عظمت و اشاره به تختگاه ٥ بودنِ آن٬ از زیر و زبر<br />
à اختیار ردیف «آتش و آب» متأثر است از مسعود سعد سلمان٬ که سه قصیده با این ردیف در دیوان او وجود<br />
دارد به مطلعهای زیر:<br />
نشستهام ز قدم تا سر اندر آتش و آب توان نشستن ساکن چنین در آتش و آب<br />
) دیوان٬ ص٢٣)<br />
ببُرد خنجر خسرو قرار از آتش و آب اگرچه دارد رنگ و نگار از آتش و آب<br />
) دیوان٬ ص٢٥)<br />
ز خاک و باد کههستند یارِ آتش و آب قویتر آمد بسیار کارِ آتش و آب<br />
) دیوان٬ ص٣٠)<br />
٤)جمالالدین: ای نامِ تو دستگیرِ آدموی خُ لقِ تو پایمردِ عالم ) دیوان٬ ص٣)<br />
سعدی: از رویِ تو آفتابِ عالمانگشتنمایِ آلِ آدم (کلیات٬ ص٥٢٢)<br />
جمالالدین: در تو هر جماد ناطقدر وصفِ تو هر فصیح اَخرَس( دیوان٬ ص٨)<br />
مدحِ<br />
سعدی: من در همه قولها فصیحمدر وصفِ شمایل تو اَخرَس (کلیات٬ ص٥١٩)<br />
شباهتِ بسیارِ نعت پیامبر اکرم در مقدمه لیلی و مجنون نظامی با ترکیببند جمالالدین نیز درخورِ توجه است٬<br />
ازجمله:<br />
جمالالدین: ای کرده به زیرِ پایْ کَوْ نَیْ نبگذشته ز حدِّ قاب قَوْ سَ یْن<br />
طاووسِ ملائکه بَ ریدتسرخیلِ مقرّ بان مریدت ) دیوان٬ ص٧-٦)<br />
نظامی: ای بر سر سِ دره گشته ر اهتوی منظرِ عرش پایگاهت<br />
از سیّدِ بارگاهِ کَوْ نَیْ ننَسّ ابه شهرِ قاب قَوْ سَ یْن (لیلی و مجنون٬ ص٩)<br />
٥)به گزارش راوندی٬ سلطان ملکشاه بن البارسلان اصفهان را به پایتختی برگزید: «از جهت دارالملک و<br />
نشست خویش٬ از همه ممالک٬ اصفهان اختیار کرد و آنجا عمارتهای بسیار فرمود در شهر و بیرون شهر از<br />
کوشکها و باغها٬ چون باغ کاران و بیتالماء و احمد سیاه و دشت کور و غیر آن؛ و قلعه شهر و قلعه دزکوه<br />
باغِ<br />
ِ باغِ<br />
او بنا فرمود و خزانه بر آنجا داشتی.» (ر احةالصدور٬ ص١٣٢)<br />
Ä
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٨٨ مقاله<br />
سوانح روزگار و زندگی جمالالدین...<br />
شدنِ این احوال سخن گفته و از فرار اهالی شهر به دلیل پریشانی اوضاع و کُشتوکُشتار<br />
فجیع در آن سامان٬ اظهار اندوه کرده است:<br />
دیدی تو اصفهان را آن شهرِ خُ لدپیکر<br />
آن سدره مقدّ س آن عدنِ روحپرور<br />
آن بارگاهِ ملّت وان تختگاهِ دولت آن رویِ هفت عالم وان چشمِ هفت کشور<br />
از غایتِ سخاوت زردارِ او تهیدست وز مایه قناعت درویشِ او توانگر<br />
اکنون ببین در آن خُ لد طوبیِّ بیخکنده وُ لدانِ موبُریده حورانِ کُ شتهشوهر<br />
ِ<br />
خالی شده ز مردم خالی چو چشم عبهر<br />
شهری چو خوبان آراسته به مردم چشمِ<br />
لطف دیدی آثار قهر بنگر<br />
لطفِ خدای دیدی اکنون سیاستش بین<br />
انواع<br />
ِ<br />
(دیوان٬ ص٤١٠)<br />
به تصریح راوندی در راحةالصدور٬ اصفهان یکی از مراکز آشوب و فتنه در قرن ششم<br />
بوده است. وی٬ در این باب٬ ازجمله کشتن مسلمانانی را ذکر میکند که به فرقه<br />
اسماعیلیه منتسب بودند و به کُفر و الحاد متّهم میشدند. راوندی٬ ضمن شرح حوادث<br />
ایام سلطنت محمد بن ملکشاه٬ به پارهای از این وقایع اشاره کرده که از جمله آنها<br />
ماجرای احمد عطّاش٬ پسر مجدالملک عطّاش است. به قول او٬ وی ادیبی بود که به<br />
عبدالملک عطّاش شهرت داشت. در ابتدا خویشتن به تشیّع منسوب میکرد؛ سپس متهم<br />
à صاحب تاریخ اصفهان پایتخت شدن این شهر را مربوط به دوران حکومت البارسلان سلجوقی میداند:<br />
«البارسلان اصفهان را دار السلطنه فرمود و ملکشاه را ولی عهد نمود. به عهد سلاجقه٬ بر آبادی شهر بسیار<br />
افزودند٬ میدان عتیق از ملکشاه است و از قلعه طبرک راه درونی زیر زمین به آنجا گذرانده٬ خواجه ] نظامالملک]<br />
مدرسه نظامیه بساخت و عماراتِ قبل از صفویه غالباً از سلاجقه بوده است و تیموریه و تراکمه تعمیر نمودهاند».<br />
(ص١٥-١٤).<br />
ناصر خسرو قبادیانی نیز٬ که در سال ٤٤٤ه از اصفهان دیدن کرده٬ آنجا را به عمران و آبادی و عظمت و<br />
رونق ستوده و از بروز قحطی عظیم در آن شهر خبر داده است: «هشتم صفر سنه اربع و اربعین واربعمائه بود که<br />
به شهر اصفهان رسیدیم. شهری است به هامون نهاده٬ آب و هوایی خوش دارد و هرجا که ده گز چاه فرو برند٬<br />
آبی سردِ خوش ] =شیرین] بیرون آید و شهر دیواری حصین بلند دارد و دروازهها و جنگگاهها ساخته و بر همه<br />
بارو کنگره ساخته و در شهر جویهای آبِ روان و بناهای نیکو و مرتفَع و در میدان شهر مسجدِ آدینه بزرگ نیکو و<br />
باروی شهر را گفتند سه فرسنگ و نیم است و اندرونِ شهر همه آبادان که هیچ از وی خراب ندیدم و بازارهای<br />
بسیار ... و این کاروان که ما با ایشان همراه بودیم یک هزار و سیصد خروار بار داشتند که در آن شهر رفتیم هیچ<br />
بازدید نیامد که چگونه فرود آمدند که هیچ جا تنگیِ موضع نبود و نه تعذّ رِ مُ قام و علوفه... و٬ پیش از رسیدن ما٬<br />
قحطی عظیم افتاده بود. امّ ا٬ چون ما آنجا رسیدیم٬ جو میدرویدند و یک من و نیم نانِ گندم به یک درم عدل و<br />
سه من نان جوین هم. و مردم آنجا میگفتند هرگز بدین شهر هشت من نان کمتر به یک درم کس ندیده است. و<br />
من در همه زمین پارسیگویان شهری نیکوتر و جامعتر و آبادانتر از اصفهان ندیدم.» (سفرنامه٬ ص١١٨-١١٧)
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٨٩<br />
سوانح روزگار و زندگی جمالالدین...<br />
به انتساب به فرقه اسماعیلیه شد و ائمه اصفهان به پیگرد او پرداختند و او به ری گریخت<br />
و از آنجا به حسن صبّاح پیوست. پسری داشت به نام احمد که در عهد پدر<br />
کرباسفروشی میکرد و چنان مینمایاند که منکر مذهب پدر است و از او تبرّ ا میکرد.<br />
پس از فرار پدر٬ خویشتن را به معلّمیِ وُ شاقان شاهدژ جای کرد که به فرمان ملکشاه<br />
ساخته شده بود و در غیاب سلطان خزانه و سلاحخانه و وشاقان و دخترانسرای در آن<br />
جای داشتند و جماعتی از دیالم حافظ آن بودند. عطاش هروقت به شهر میآمد برای<br />
دختران جامه و مقنع و متاع زنان میخرید و «با آن دیالم خلوتها میساخت و دوستی<br />
مینمود». سپس بر درِ شهر٬ به نزدیکی دشت گور٬ دعوتخانه ساخت و هر شب از<br />
شهر جماعتی میآمدند و دعوت او میپذیرفتند تا سی هزار مرد دعوت قبول کردند.<br />
چون سلطان محمّ د به اصفهان آمد٬ کار او «نیرو گرفته بود» و هفت سال طول کشید «تا آن<br />
قلعه بستدند» و احمد عطّاش را٬ پس از گرداندن در شهر٬ دستبسته سوار بر شتر٬ به<br />
خواری تمام بر دار کردند: «هفت روز آویخته بود و تیربارانش میکردند و به عاقبت<br />
بسوختندش» (نک. ر احةالصدور٬ ص١٦١-١٥٦).<br />
راوندی٬ در جای دیگر٬ به حمله محمد بن ملکشاه سلجوقی به دژکوه اصفهان و فتح<br />
آن و کشتن اسماعیلیه اشاره میکند و مینویسد: «مدّ ت هفت سال در آن مجاهدت بود و<br />
لمحهای نیاسود تا آن سدِّ منکَر از راه مسلمانی برداشت و در هر شخص که از آن بدعت<br />
شمّ های یافت یا بدیشان نسبتی و پیوندی داشت٬ کدوی سرش از باره بیفکند». (همان٬<br />
ص١٥٣)<br />
نمونه دیگر این بَلواها ماجرای علوی مدنی است که راوندی شرح آن را چنین گزارش<br />
کرده است:<br />
در آن عهد٬ نابینایی ظاهر شد او را علوی مدنی گفتندی. آخرِ روز بر درِ کوچه خود ایستادی<br />
عصایی در دست٬ دعا کردی که «خدایش بیامرزاد که دست این نابینا گیرد و درین کوچه به درِ<br />
خانه رساند... و آن کوچه دراز و تاریک بود و سرایِ کور در آخر؛ و به دهلیزِ سرای چاهی بود.<br />
چون علوی را به درِ سرای بردندی٬ قومی آن شخص را در سرای کشیدندی و در آن چاه نگون<br />
کردندی و از آن چاه منفذها با ] = به] سردابها بود. مدّ ت چهار پنج ماه بر این بگذشت و<br />
خلقی بسیار از جوانان شهر مفقود شدند. کسی بیرون نمیبُرد [= کشفِ چگونگیِ ماجرا<br />
نمیکرد] و از مرده و زنده خبری نمییافتند... و آن کاری بزرگ بود و واقعهای عظیم و مردم<br />
خود در جُ ست و جوی غایبان بودند. فغانی برخاست و جهانی مردم به درِ خانه جمع شدند و
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٩٠ مقاله<br />
سوانح روزگار و زندگی جمالالدین...<br />
ناگاه در سرای رفتند و بیغولهها و زوایای خانه جُ ستن گرفتند٬ راهِ سردابه بیافتند. بیشتر از<br />
چهارصد پانصد مرد را در آنجا دیدند بعضی کُ شته و بعضی به چهارمیخ به دیوار باز دوخته و<br />
دوسه تن را هنوز رمقی مانده بود. آوازه در شهر افتاد و خلایق روی نهادند و هر کسی دوستی<br />
و خویشی بازمییافتند و نفیری و غریوی در اصفهان افتاد که مثل آن کس نشان نداد و علوی<br />
مدنی و زنش را بگرفتند و یاران او را بجُ ستند و او را و زنش را در بازار لشکر بسوختند.<br />
(همان٬ ص١٥٨-١٥٧)<br />
چنان که میبینیم٬ در این غایلهها از کشتن اقربا و بستگانِ متّهمان نیز باکی نداشتند.<br />
راوندی٬ در جای دیگر٬ به ظلم و مصادرهای که در حق علما و مساجد و مدارس اعمال<br />
میشد با اشاره به قصیده جمالالدین عبدالرزّ اق٬ مینویسد:<br />
در شهور سنه ثمان و تسعین و خمسمائه٬ در جمله عراق [مراد عراق عجم: ری٬ همدان٬<br />
اصفهان و نواحی آنهاست] کتب علمی و اخبار و قرآن به ترازو میکشیدند و یک من به نیم<br />
دانگ میفروختند و ظلم و مصادرات بر علما و مساجد و مدارس نهادند و همچون از<br />
قلمِ<br />
جهودان سرگزیت ] = جزیه سرانه] ستانند. در مدارس٬ از علما زر میخواستند. لاجرم ملک<br />
سرنگون شد و جمالالدین محمد بن عبدالرزاق الاصفهانی٬ رَحِمَهُ اهلل٬ در وصف جهان و اهل<br />
اینروزگار خوش قصیدهای گفته است:<br />
الحذار ای غافلان زین وحشتآباد الحذار... (همان٬ ص٣٣)<br />
این قصیده حاکی از اوضاع پریشان و نابسامانی احوال مردم بر اثر ظلم و بیعدالتی در<br />
جامعه آن روز اصفهان است. شاعر٬ در آن٬ مسلمانان را از جهت آزار یکدیگر ملامت<br />
میکند و ستمگران حاکم بر جان و مالِ مردم را «پلنگان درندهخو» و «نهنگان قهّ ار»<br />
میخواند و از ظلم و بیداد آنان فریاد برمیآورد و به مشاجرات و منازعات مذهبی در<br />
مساجد و مدارس اشاره میکند و از نابودی امن و عدالت در روزگار خود به خداوند پناه<br />
میبرد . ٦<br />
ِ<br />
الفرار<br />
دیومردم زین ای عاقلان الفرار الحذار ای غافلان زین وحشتآباد الحذار ٦) فُرضهای نادلپذیر و تربتی ناسازگار<br />
... عرصهای نادلگشا و بقعهای ناسودمند ظلم در وی قهرمان و فتنه در وی پیشکار<br />
مرگ در وی حاکم و آفات در وی پادشا وز تو میگویند هر سالی عَفَی اللَّه ظلم پار<br />
... از تو میگویند هر روزی دریغا دی ظلمِ<br />
زخمِ در مساجد چوب و در مدارس گیرودار<br />
... آخر اندر عهدِ تو این قاعدت شد مستمر امن چون نانت عزیز و عدل چون عِرضِ تو خوار<br />
دین چو رایِ تو ضعیف و ظلم چون دستت قوی صد هزاران لعنت از تو بازماند یادگار<br />
جهد آن کن تا درین دهروزه عمر از بهرِ نام Ä
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٩١<br />
سوانح روزگار و زندگی جمالالدین...<br />
درباره نهب و غارتِ اموال مردم بیگناه٬ کافی است به گزارش ماجرای زیر از عمّالو<br />
بندگان اتابک توجه کنیم:<br />
شنیدم که٬ در میان نهبها و آنچ از غارت پارس آورده بودند٬ جامه خوابی به اصفهان از بار<br />
برگرفتند و کودکی دوسهماهه مرده از میان جامه خواب بهدر افتاد٬ و همچنین دیدم که<br />
مصاحف و کتب وقفی که از مدارس و دارالکتبها غارت کرده بودند٬ در همدان٬ به نقاشان<br />
میفرستادند و ذکر وقف محو میکردند و نام و القاب آن ظالمان بر آن نقش میزدند و به<br />
یکدیگر تحفه میساختند. (همان٬ ص٣٣٦)<br />
نمونهای وحشتانگیز از فساد دستگاه سلطنت را میتوان در روایت زیر سراغ<br />
گرفت:<br />
خواجه ضیاءالملک احمد بن نظامالملک٬ در آن وقت که وزیر او ] سلطان محمد بن ملکشاه]<br />
بود٬ قصد سیّد ابوهاشم کرد٬ که رئیس همدان بود٬ و از سلطان قبول کرد که پانصد هزار دینار<br />
از او حاصل کند به شرط آنکه سیّد را به دست او باز دهد. سیّد را خبر شد. برنشست با سه<br />
پسر و به راهی مجهول به یک هفته به اصفهان رسید و از خواصّ سلطان خادمی را طلبید که<br />
او را به شب در پیش سلطان بَرد. لالاقراتگین را تعیین کردند. او را بخواند و ده هزار دینار در<br />
دَه صُ رّه حاضر کرد و گفت این خدمتِ توست ] = تحفه برای توست] ٬ امشب مرا به خلوت به<br />
خدمت سلطان بر. خواجه لالا هرگز چندین مال ندیده بود. متحیّر بشد و گفت این مال به<br />
سلطان میباید رسانید. سیّد گفت این خاصِّ توست. خواجه خدمتِ او را کمر بست و همان<br />
شب او را به حضرت بُرد. سیّد ابوهاشم سلطان را دعا گفت و دُرّی یتیم آورده بود که سلطان<br />
مثل آن نداشت. سیّد بگریست و گفت خواجه احمد مدتهاست که قصدِ خانه بنده میکند.<br />
شنیدم که بنده را به پانصد هزار دینار خریده است. خداوند عالم روا ندارد کهفرزندزاده پیغمبر<br />
را فروشد. این پانصد هزار دینار بنده به هشتصد هزار میکند به شرط آنکه او را به دست بنده<br />
بازدهی. سلطان را حُبِّ مال برحفظِ وزیر غالب آمد٬ از او قبولکرد. (همان٬ ص١٦٤-١٦٢) ٧<br />
طفل میزن لوتْهای معتبر گه ز سیم بیوه میخر جامههای نامدار<br />
ِ<br />
à گه زِ مالِ<br />
... تو همی سوزی ضعیفان را که هین جامه بکن تو همی زن این یتیمان را که هان اقچه بیار<br />
وجهِ مخموریّ تو بر بوریای مسجدست وز مسلمانیِّ خویش آنگه نگردی شرمسار<br />
اطلسِ مُعْلَم خری از ریسمانِ بیوهزن وانگهی ناید تو را از خواجگیِّ خویش عار<br />
( دیوان٬ ص١٦٧-١٦١)<br />
٧)برای آگاهی از حمله سلطان طغرل بن ارسلان به اصفهان و آشوب و ناامنی در شهر و کشتار فجیع مردم به<br />
اتّ هام بدعت و الحاد و نهب و غارت شهر به دست لشکریان خوارزمشاه و تکلفات و تجمّلات بزرگان دربار در<br />
این اوضاع نابسامان Ä ر احةالصدور٬ ص١٥٧ به بعد٬ ٣٣٢ به بعد٬ ٣٦٦ به بعد٬ ٣٧٥ به بعد.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٩٢ مقاله<br />
سوانح روزگار و زندگی جمالالدین...<br />
قحط سال اصفهان<br />
از جمله حوادث این روزگار در اصفهان که شاعر از آن یاد کرده قحط سال ٥٩٠ه است<br />
در اصفهان و توابع آن که راوندی آن را گزارش کرده است. (همان٬ ص٣٩) . ٨ به روایت او٬ در<br />
عراق و کهستان٬ شدت قحط سال چندان بود که «مردم مردم میخوردند» (همان٬ ص٢٢٩).<br />
شاعر٬ در قصیدهای٬ به این قحط و غلا اشاره کرده و از خشکی مزارع٬ از جریان افتادن<br />
آبها٬ خشکسالی٬ نایابی گندم و گرانی نان٬ سَ قَط شدنِ گَلّه و دام٬ مُ ردارخواری مردم٬<br />
بیرحمیِ خویش به خویش٬ قطارهای مردگان در شاهراه شهر و زاویه کوچهها سخن<br />
گفته و تصویری هولناک از این حادثه مرگبار به دست داده است که ابیات زیر نمونهای از<br />
آن است:<br />
شد شاخها عقیم و نزاید ازو ثمار<br />
شد خاکها بخیل و نروید ازو نبات شد تابههای ماهی هر صحنِ جویبار<br />
بیآبیِ جهان از آتشِ تموزو ز همچون سکندر از پیِ او گشته جانسپار<br />
نان ناپدید گشته چو آبِ حیاتو خلق بُ ختیِّ کوهْ کوهان تازیِّ راهوار<br />
در آرزویِ کاه بر آخور سقط شدست تشنهبهخون گشته تیغوار<br />
قومی ز ضعفْ قومی ز تابِ گرْ سنگی از وجودْ سیر مُردارخوار گشت و چو مُردار گشت خوار<br />
... وان کس که از تنعّمْ حلوا نخورد و مُرغ مادر چو گربه گشته جگرخای و بچّ هخوار<br />
... فرزند همچو سگ شده مادرگزای و شوخ نهاده مُرده دَهروزه بر قطار<br />
دَه دَه بر شاهراه شهر و زوایای کوچهها (دیوان٬ ص١٩٥-١٩٤)<br />
سوانح حیات شاعر<br />
از تاریخ تولّد و درگذشت شاعر اطّلاع دقیقی در دست نیست. وحید دستگردی<br />
مینویسد که٬ در فهرست ریو٬ تاریخ وفات شاعر سال ٥٨٨ هجری ذکر شده٬ امّا مأخذی<br />
برای آن نشان نداده است (مقدمه دیوان٬ص یح و یط). تنها از قراین موجود در اشعار و تقارن<br />
حوادث تاریخی میتوان سالهای عمر اورا بهتخمین مشخص کرد. شاعر در ترکیببندی٬<br />
از محنت پنجاه ساله عمر خویش سخن گفته است:<br />
پنجاهسالهام<br />
باشد ذخیره محنتِ با آنکه نیست هیچ به فردا امیدِ من (دیوان٬ ص٣٤٨)<br />
٨)در ر احةالصدور تصحیح محمد اقبال (ص٣٩) آمده است: «و قحطی که از بدایت سنه سبعین و خمسمائه تا<br />
غایت وقت در اصفهان و نواحی آن بوده بود» که «سبعین» باید تصحیف کاتبان و صحیح «تسعین» باشد.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٩٣<br />
سوانح روزگار و زندگی جمالالدین...<br />
باز در قصیدهای به گذشتن سالهای عمر خود از پنجاه و پنج اشاره کرده و گفته است:<br />
چه ماند عمر چو پنجاه و پنج سال گذشت<br />
که گشت سرو تو چون خیزران بنفشه سمن<br />
(دیوان٬ ص٢٩٢)<br />
راوندی٬ در راحةالصدور (ص٬(٣٣ که به سال ٥٩٩ تألیف شده٬ از جمالالدین با دعای<br />
«رَحِ مَهُ اهلل» یاد میکند که نشان میدهد شاعر در این تاریخ زنده نبوده است.<br />
شاعر کراراً از تهیدستی و نیازمندی خود شکوه کرده و نالیده است. نمونههایی از این<br />
شکایتها را در ابیات زیر شاهدیم:<br />
گویی غم است روزیِ من کاش غم بُدی روزیم غم بُدی غمِ روزیم کی بُدی<br />
و در جای دیگر:<br />
... شادم از آنکه عمر گذشت ایزد آگهست عمری چنین گذشته ز ناآمده بِهَ ست<br />
دانی نشانِ مردم آزاده چیست آن<br />
کز رویش آب رفته و در نان نمیرسد<br />
(دیوان٬ ص٣٥٥)<br />
(دیوان٬ ص٣٤٨-٣٤٧)<br />
جمال گاهی٬ از فرط اضطرار٬ تشریف و خلعت دریافتی خود را نیز به گرو<br />
میگذاشته است:<br />
... پار تشریف بنده فرمودی که از آن خلعتی نکوتر نیست<br />
آنچنان جُ بّهای و دستاری که نظیرش به مصر و شُ شْ تَر نیست<br />
خود نگویی چرا نپوشیدست<br />
به گرو کردهام که بیبرگم<br />
خود نپرسی چراش بر سر نیست<br />
وز تو پوشیده حالِ مضطر نیست<br />
(دیوان٬ ص٣٨٩)<br />
پیداست که امرار معاش او عمدتاً از طریق شاعری و گرفتن رسم و مقرّ ری از<br />
ممدوحان بوده چنان که گاهی از اینکه رسم» او گذشته شکوه کرده است:<br />
«موسمِ<br />
موسمِ ِ رسم بنده رفت و هنوز<br />
ِ هیچ از رسم او میسّ ر نیست (دیوان٬ ص٣٩٠)<br />
جمالالدین٬ در ترکیببندی متضمّن وصف حالی غمانگیز٬ به شغل دیوانی و<br />
معزولی خود از آن اشاره کرده و با بیان درستکاری و پاکدامنی و رأی صائب و<br />
خیرخواهی خود٬ از محرومی و ناکامیِ اهل فضل نالیده و رقیب خویش را سرزنش و به<br />
تلافی تهدید کرده است:
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٩٤ مقاله<br />
سوانح روزگار و زندگی جمالالدین...<br />
وین است عیب من که نه خائن نه طامعم<br />
این است جُ رمِ من که نه دزد و نه مُفسدم گر هست راضیَم پس اگر نیست قانعم<br />
در شغل شاکرم به گهِ عزل صابرم لوحِ لورک لصاحبه نشنیدی و گور<br />
... گویند شغلِ خویش به دشمن بده به زور خواهی که در طویله کشی اسبِ خنگ و بور<br />
خواهی که بر کَتِف فکنی اطلس و قصب بگزای همچو گندم و بستیز چون ستور<br />
چون سگ درنده باش و چو کرکس حرامخوار تا هست این زبانِ چو تیغ اندرین دهان<br />
... من آن نیَم که از چو تویی بفکنم سپر آری شنیدهای که خرِ لنگ و کاروان<br />
افسوسِ چون منی که کم آیم ز چون تویی چون دست من رسد بِکَنَم پوست از سرت<br />
بفکن مرا ز پای چو تیزست خنجرت (دیوان٬ ص٣٥٨)<br />
شاید به دلیل همین تنگدستی و سختیِ معاش است که شاعر به ناخواست ترک شهر و<br />
دیار میگوید و به امید منفعتی راهی سفر میشود٬ امّا از این سفر جز رنج رفت و آمد<br />
نصیب او نمیگردد. وی٬ در قصیدهای٬ ضمن شکوهای دردآلود از کامروایی دونان و<br />
ناکامی فاضلان٬ به سفر ناخواسته خود اشاره کرده و از عذابی که از مصاحبت ناجنس بر<br />
او تحمیل شده ناله سر داده است:<br />
ولی چه سود قضا پیشِ دیده گشت حجاب<br />
نبود عزم که جویم ز دوستان دوری سفر گزیدم و دانا سفر ندید صواب<br />
فراق جُ ستم و عاقل نجُ رنجِ ست فراق چرا گزینم چون بوم جایگاهِ خراب<br />
نوای بلبل و فرِّ همای دارم پس که چرخ گردد بر آبِ چشمِ من چو حباب<br />
دوستان چندان ... همی بگریم از شوقِ مرا به صحبتِ ناجنس میکنند عذاب<br />
بدین گنه که ز ابنای جنس واماندم (دیوان٬ ص٤٥-٤٤)<br />
شاعر٬ در پایان قصیده٬ از اینکه از این سفر دشوار و ناخواسته منفعتی عاید او<br />
نگشته٬ نه امکان ماندن دارد و نه زادِ بازگشت٬ اظهار تأسف میکند و از اینکه از دوستان<br />
کسی به یاد او نبوده دلشکسته است:<br />
ٔ<br />
بهجز رحیل و قدوم و بجز مجی و ذهاب<br />
کشیدم اینهمه محنت ندیده منفعتی نه برگِ بازشدن بیغرض سویِ اصحاب<br />
نه رویِ ماندن و مقصود هیچ حاصل نه شکسته پشتم و در تنگ مانده همچو کتاب<br />
... از آن جهت که به من کس کتاب نفرستاد (دیوان٬ ص٤٦)<br />
باری٬ جمالالدین از سفر و ترک وطن دلخوش نبوده و آسایش حضر را بر محنت سفر
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٩٥<br />
سوانح روزگار و زندگی جمالالدین...<br />
ترجیح میداده؛ امّ ا٬ از آنجا که با قلمزنی و دبیری نمیتوانسته امرار معاش کند٬ در طلب<br />
نفع تن به سفری اجباری داده و ناامید و نادم از آن بازگشته است. شاعر این دغدغه امرار<br />
معاش را٬ که همواره گرفتار آن بوده٬ در مدیحهای به مطلع<br />
ِ<br />
ای به تو مملکت روشن وی به تو جانِ مکرُ مت گلشن<br />
چشمِ<br />
بیان میکند و از اینکه عمری را به ستایش بزرگان روزگار گذرانده افسوس میخورد و<br />
خود را پایبندِ «علقه چهار طفل» و «حُ بّ وطن» میخواند و میگوید:<br />
ور بگریم شماتت از دشمن<br />
گر بخندم ملامت است از دوست نه ز مخدوم هیچ پاداشن<br />
نه ز ممدوح هیچ بهروزی آب پیمودهام به پرویزن<br />
عمر کان وقفِ مدحشان کردم نه بشاید گذاشتن مسکن<br />
... نه توان زیست اینچنین مسکین عُ لقتِ چار طفل و حُبِّ وطن<br />
هست بر پایِ من دو بندِ گران (ص٢٨٩-٢٨٨)<br />
از این چهار فرزند٬ یکی شاعر مشهور کمالالدین اسماعیل است. دولتشاه سمرقندی٬<br />
در ذکر احوال کمالالدین اسماعیل٬ مینویسد:<br />
خواجه جمالالدین عبدالرّزّاق را دو پسر بوده٬ معینالدین عبدالکریم و کمالالدین اسماعیل.<br />
معینالدین بسی دانشمند و فاضل و کمالالدین نیز دانشمند و اهل فضل بوده و خاندان ایشان<br />
در اصفهان بس محترم بوده است. (تذکره دولتشاه٬ طبقه سوم٬ ص١١٣)<br />
در دیوان شاعر٬ ذکری از معینالدین نیست؛ امّ ا٬ در قطعهای از کمالالدین محمود ٩ یاد<br />
شده که به نظر میرسد یکی دیگر از فرزندان جمال بوده باشد:<br />
دوستی دی سخنی خوش میگفت<br />
که کمالالدین محمود الحق<br />
دوستی کو به سخن استادست<br />
پسری سخت کریم و رادست<br />
... چیست آخر سببِ حرمانش که از این قوم به دستش بادست<br />
کاین خلل خود ز کجا افتادست<br />
... گفتم ای خواجه خبر نیست تو را هنری دارد و مردمزادست<br />
اندر آن شخص دو عیب است بزرگ (دیوان٬ ص٣٨٦)<br />
شاعر٬ در ابیاتی٬ به شغل زرگریِ خویش اشاره دارد؛ امّا میتوان حدس زد که در<br />
٩)شادروان وحید دستگردی احتمال میدهد که کمالالدین محمود فرزند بزرگتر جمالالدین بوده است که<br />
زود درگذشته و لقب او را به «اسماعیل»٬ برادر کوچک او٬ دادهاند. (مقدمه دیوان٬ صفحه ط)
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٩٦ مقاله<br />
سوانح روزگار و زندگی جمالالدین...<br />
سالهای آخر عمر آن را پیشه کرده که او را از اظهار نیاز و سؤال از ممدوحان وی بینیاز<br />
داشته است. وی در قطعهای (دیوان٬ ص٢٥٦) به شغل زرگری خود اشاره دارد . ١٠ همچنین<br />
شاعر٬ در قصیدهای٬ متضمّن بهاریّ های زیبا و دلنشین٬ به زرگری و نقشبندی خود اشاره<br />
کرده است:<br />
هر یکی چون نوعروسی در دگرگون زیوری<br />
اینک اینک نوبهار آورد بیرون لشکری در ربیع این نقشبندی در خزان آن زرگری<br />
... تا چو من باشند ابر و باد دایم در دو فصل (دیوان٬ ص٢٣٥)<br />
جمالالدین٬ در قصیدهای٬ ضمن اشاره به امتحان شاعران دیگر از وی که رسمی<br />
معمول در زمانهای گذشته بوده٬ به لکنت زبان خویش اشاره میکند:<br />
ز من کنند به هر ساعت امتحانِ سخن<br />
... عجبتر آنکه گروهی ز فضل و دانش دور در استراق همه دیوِ آسمانِ سخن<br />
در استماع همه غولِ سنگلاخِ حسد سیه شده چو زبانِ قلم زبانِ سخن<br />
ز بس ستایشِ نااهل کردهاند ز جهل که تعبیهست مرا عُقده در لسانِ سخن<br />
... کناره گیرم ازین رهزنانِ معنیدزد (دیوان٬ ص٣٠٠-٢٩٩)<br />
شاعر٬ در قصیده مفصّ ل دیگری نیز٬ که با چیستان «آب» آغاز میشود٬ به لکنت زبان<br />
خود و طعنه دیگران در این باره اشاره کرده است:<br />
چون هست در معانی و در لفظ اِ ستوا<br />
گویند کژزبانم کج باش گو زبان ابروی و زلفِ دلبر کَژ بهتر و دوتا<br />
طرفِ کلاهِ خوبان خود کج نکوتر است نه شاخ را ز حملِ ثمار است انحنا؟<br />
نه ماه را ز قوّ تِ شمس است اعوجاج؟ (دیوان٬ ص٢١)<br />
جمال٬ در قطعهای٬ به چشمْ دردِ خود اشاره میکند و از آن مینالد:<br />
خود الحریصُ محروم در حقِ ماست راست<br />
محروم ماندهام ز فواید به دردِ چشم دزدید ازو دو دانه و زو صد عقیله خواست<br />
زان دُر که گوش بُرد ز لفظِ تو طفلِ چشم بر دیده مینشانمش این خود چه توتیاست<br />
... در خونِ من شد آبله و من ز ابلهی (دیوان٬ ص٣٨٩-٣٨٨)<br />
١٠)قطعه با این بیت آغاز میشود: من ز جمع شاعران باری کیَم من ز لاف و دعوی دانش کیَم<br />
و قابل مقایسه است با قصیدهای از خاقانی در تجدید مطلع:<br />
من کیَم باری که گویم ز آفرینش برترم کافرم گر هست آفرینش بر سرم<br />
تاجِ<br />
... شعرِ استادان فرودِ ژاژهای خود نهم سخت سخت آید خرَ د را اینکه منکَر منکِرم<br />
) دیوان٬ ص٢٥٠-٢٤٩)
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٩٧<br />
سوانح روزگار و زندگی جمالالدین...<br />
چنانکه ملاحظه میشود شاعر در این قطعه از آبله در چشم خود سخن میگوید؛ امّا٬ از<br />
آنجا که آبله در چشم معموًال منجر به کوری میشود٬ به نظر میرسد٬ همانگونه که<br />
وحید دستگردی در مقدمه دیوان شاعر (ص یز) متذکر شده٬ منظور از آبله در اینجا<br />
جوشهای ریز باشد که٬ با ریختن شیر در چشم٬ آن را میزدودهاند.<br />
منابع<br />
تاریخ ادبیات در ایران٬ ذبیحاهلل صفا٬ ج٬٢ انتشارات امیرکبیر٬ تهران ١٣٥٦؛<br />
تاریخ اصفهان٬ حسن بن علی بن محمود٬ چاپ سنگی (به شماره ٣٢٤ Ds کتابخانه دانشکده علوم انسانی<br />
تبریز)؛<br />
تاریخ گزیده٬ حمداهلل بن ابیبکر بن احمد بن نصر مستوفی قزوینی٬ به اهتمام عبدالحسین نوائی٬ امیرکبیر٬<br />
تهران ١٣٣٩؛<br />
تذکرة الشعراء٬ امیر دولتشاه سمرقندی٬ به اهتمام محمد رمضانی٬ پدیده خاور٬ چاپ دوم٬ تهران ١٣٦٦؛<br />
چهار مقاله٬ نظامی عروضی سمرقندی٬ تصحیح علاّ مه محمد قزوینی٬ بهاران٬ تهران ١٣٧٢؛<br />
دیوان جمالالدین محمد بن عبدالرزاق اصفهانی٬ تصحیح حسن وحید دستگردی٬ ارمغان٬ تهران ١٣٢٠؛<br />
دیوان حکیم خاقانی شروانی٬ تصحیح ضیاءالدین سجّ ادی٬ زوّ ار٬ چاپ دوم٬ تهران ١٣٦٥؛<br />
دیوان مسعود سعد سلمان٬ تصحیح رشید یاسمی٬ امیرکبیر٬ چاپ دوم٬ تهران ١٣٦٢؛<br />
ر احة الصدور و آیة السرور در تاریخ آل سلجوق٬ محمد بن علی بن سلیمان الراوندی٬ تصحیح محمد اقبال٬<br />
امیرکبیر٬ تهران ١٣٦٤؛<br />
سفرنامه٬ حکیم ناصر خسرو قبادیانی٬ به کوشش نادر وزینپور٬ شرکت سهامی کتابهای جیبی٬ تهران ١٣٦١؛<br />
کلیات سعدی٬ تصحیح ذکاءالملک فروغی و عبدالعظیم قریب٬ جاویدان٬ چاپ دوم٬ تهران ١٣٥١؛<br />
لیلی و مجنون٬ حکیم نظامی گنجوی٬ به اهتمام وحید دستگردی٬ علمی٬ تهران٬ بیتا.<br />
©
٨٣/٧/٩ 11M-MASN ن٤ ١١ C:7 ZAR76 ص ١٣:٥٠ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />
مثنوی طریقالتحقیق از کیست؟<br />
سرور همایون (مدیر گروه زبان و ادبیات دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه کابل)<br />
حکیم ابوالمجد مجدود (حسَ ن) بن آدم سنائی غزنوی٬ شاعر دورانساز دوره دوم<br />
غزنوی٬ در ادب فارسی مقامی والا دارد؛ با این وصف٬ هنوز برخی از زوایای زندگی او<br />
در تاریکی مانده و درباره آثاری از او آگاهی کافی در دست نیست. یکی از دلایل این فقر<br />
آگاهی شاید آن باشد که آثار حکیم هنوز طبع انتقادی نهایی نیافته است. در این میان٬<br />
چند اثر هست که عدهای از دانشمندان آنها را از خامه حکیم میدانند و عدهای دیگر در<br />
انتساب آنها به او شکّ و تردید نشان میدهند و حتی گاهی آنها را به ضرس قاطع به<br />
دیگرانی نسبت میدهند که در وجود خارجیشان یقین کامل نداریم. از جمله این آثار<br />
است منظومه طریقالتحقیق.<br />
در این گفتار٬ نویسنده کوشیده است روشن کند که منظومه طریقالتحقیق از حکیم<br />
سنائی است و کسانی که آن را به شاعری صوفیمشرب به شهرت احمد بن حسن بن<br />
محمد نخجوانی نسبت دادهاند به خطا رفتهاند. این انتسابرا بار اول مرحوم احمد آتش٬<br />
دانشمند مشهور ترک٬ مطرح ساخته سپس محقق محترم دکتر بواوتاسِ سوئدی در رساله<br />
دکتری خودپرورانیده و ضمیمه طریقالتحقیق درسال١٩٧٣ به نشر سپرده است . ١ اشکالاتی<br />
که ایشان برای انتساب این منظومه به حکیم غزنه برشمردهاند به شرح زیر است:<br />
1) Tariq ul-Tahqiq , A Sufi Mathnavi, ascribed to Hakim Sanai of Ghazna, and probably composed by<br />
Ahmad b. al-Hasan b. Mohammad an-Naxc§ avani, Bo Utas, Scandinavian Institute of Asian Studies,<br />
Sweden 1973.<br />
٩٨
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ٩٩<br />
مثنوی طریقالتحقیق از کیست؟<br />
١. در تذکره لبابالالباب٬ این اثر از حکیم غزنوی خوانده نشده است . ٢<br />
این ایراد موجّ ه به نظر نمیرسد؛ زیرا که عوفی٬ در تذکره خود٬ نه فقط از طریقالتحقیق به<br />
نام حکیم غزنوی یاد نکرده بلکه ذکر آثار او را کًال از قلم انداخته و این رساله را به نام<br />
شاعر دیگری هم ننوشته و به نقل صِ رفِ یک قصیده از سنائی بسنده کرده است.<br />
بنابراین٬ نام نبردن از طریقالتحقیق این گمان و شک را پدید نمیآورد که این منظومه را از<br />
قلم حکیم نمیدانسته است . ٣<br />
٢. این منظومه د ر کلیات حکیم٬ مثًال در نسخه خطی آرشیو ملی کابل٬ نیامده است.<br />
این ایراد هم بر جای نیست؛ زیرا که نسخه مذکور منتخبات منظومهها و قصاید حکیم<br />
است چنان که٬ در آن٬ تنها از منظومه حدیقه پنج هزار بیت نقل شده است و در بخشهای<br />
دیگر کم و کسرهای فراوان دارد. ضمناً٬ در این نسخه سال وفات حکیم را به حساب<br />
شمسی (سهواً هلالی) ٥٢٩ نوشتهاند ولی دانشمندان همان هلالی (قمری) را درست<br />
تصور کردهاند . ٤<br />
٣. در دو نسخه منظومه طریقالتحقیق اسمی از سنائی نیامده: در یکی که قدیمیتر و<br />
تاریخ کتابت آن ٨٩٠ ه است٬ سراینده «لجامی» ذکر شده؛ در دیگری٬ که در سال<br />
٨٩٨ه استنساخ شده٬ «مجافی» آمده و در پایان نسخه ابیاتی هست که واژه نخجوان<br />
(وطن شاعر) در آن قید گردیده و سنائی٬ صِ رفْ ٬ در نسخههای تولیدی افغانستان و<br />
هندوستان به کار رفته است. بر این اساس٬ مرحوم احمد آتش و شاگردش بواوتاس ناظم<br />
طریقالتحقیق را «نخجوانی لجامی» دانستهاند که در پایان نسخه سال ٨٩٠ه چنین معرفی<br />
شده است:<br />
تم طریقةالمحققین من انشاء ملک العارفین احمد بن الحسن بن محمدالنخجوانی المعروف<br />
بالجامی. ٥<br />
٢)ایشان٬ در کنارِ لبابالالباب٬ از برخی آثار دیگر هم یاد کردهاند؛ امّا٬ چون قدیمیترین و معتبرترین این آثار<br />
همان تذکره نورالدین محمد عوفی است٬ از ذکر آنها صرف نظر کردم.<br />
٣)نک. لبابالالباب٬ چاپ سعید نفیسی٬ علمی٬ تهران ٬١٣٣٥ ص٤٢٨.<br />
٤)درباره سال درگذشت حکیم سنائی Ä سرور همایون٬ «سال درگذشت حکیم سنائی»٬ قند پارسی٬ شماره٬٦<br />
زمستان ٬١٣٧٢ ص٨٧-٧٧.<br />
٥)نک. طریقالتحقیق٬ بواوتاس٬ ص٬١١ ١٢. یادآور میشود که کلمه اخیر باید «باللجامی» میبود.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٠٠ مقاله<br />
مثنوی طریقالتحقیق از کیست؟<br />
به نظر من٬ کلید گشایش مشکل تعیین هویت سراینده طریقالتحقیق در تحلیل و بررسی<br />
همین نظر نهفته است. بنابراین٬ این بررسی را میگذارم به آخر مقاله.<br />
٤. با استناد به دو بیت زیر از منظومه:<br />
نشنیدی که آن حکیم چه گفت که به الماسِ فکر این دُر سُ فت<br />
تو به گوهر ورای دوجْ هانی چه کنم قدرِ خود نمیدانی ٦<br />
گفتهاند که چون بیت دوم از حکیم سنائی در حدیقه است٬ پس مرجع «آن حکیم» در بیت<br />
اول حکیم سنائی است و سراینده منظومه احمد بن حسن نخجوانی لجامی بیت او<br />
را تضمین و با عبارت «آن حکیم» به وی اشاره کرده است. و این یک استدلال بسیار<br />
فریبنده است.<br />
نام نسبتیِ نخجوانی که شاعر صوفی از قرن هفتم پنداشته<br />
ِ<br />
بعداً خواهیم دید که کسی به<br />
شده اصلاً وجود خارجی ندارد. عجالتاً باید گفت که سنائی بارها ابیات خود را نقل و<br />
تکرار کرده و یکی از ویژگیهای سبک او همین تکرار ترکیبات و مصاریع و ابیات و کلمات<br />
خوش است که بسامد بالایی دارد. گذشته از آن٬ از فحوای این دو بیت به روشنی<br />
استنباط میگردد که مخاطب «نشنیدی» باید بسیار نزدیک به روزگار گوینده بوده باشد نه<br />
نخجوانی٬ که بر فرض واقعیت وجودیاش٬ دو صد سال با گوینده بیت دوم (سنائی)<br />
فاصله زمانی دارد. «نشنیدی» بر ماضی قریب دلالت دارد و نزدیکیِ زمانی گوینده و<br />
مخاطب را میرساند. ٧ گمان نزدیک به یقین دارم که این هر دو بیت از حکیم سنائی<br />
است و او در مصراع اول بیت اول اشاره به حکیم مختاری غزنوی٬ هموطن معاصر خود<br />
دارد. حکیم سنائی٬ بهویژه در حدیقه٬ سخنان فلسفی بسیاری درباره حقیقت انسان و<br />
خلقت او و وظیفهاش در این دنیا دارد و از شرافت و فضیلت انسان به کرات سخن<br />
میراند. این بیت نیز از همین دست است. عثمان مختاری نیز منظومهای در قالب مثنوی<br />
٦) همان٬ ص١٥.<br />
٧)حکیم سنائی در مکاتیب و نیز در منظومههای بحر خفیف خود٬ به مناسبت سازگاری صیغه فعلی «شنیدی»<br />
با این وزن٬ از آنها بسیار استفاده میکند؛ از جمله در حدیقه: نشنیدی که راند در امثال؛ آن شنیدی که گفت<br />
دمسازی؛ آن بنشنیدهای که در راهی؛ آن شنیدی که رفت نادانی؛ آن شنیدی که در عرب مجنون؛ آن شنیدی که از<br />
کمآزاری؛ آن شنیدی که گفت نوشروان؛ آن شنیدی که ابلهی بر خاست؛ آن شنیدی که تا خلیل چه گفت؛ آن<br />
شنیدی که در ولایتِ شام. برای کاربرد این صیغه در نثر Ä مکاتیب حکیم سنائی٬ نذیر احمد٬ ص٢٠.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ١٠١<br />
مثنوی طریقالتحقیق از کیست؟<br />
و بحر خفیف دارد که به گمان غالب مشوّ ق حکیم سنائی در مثنویهای بحر خفیف شده و<br />
حتی در بیان محتوا و مضمون هم از او بهرهمند گردیده است. بنابراین٬ هنگامی که<br />
میگوید نشنیدی که آن حکیم چه گفت به احتمال قوی٬ مرادش حکیم مختاری است که از<br />
او نقل مضمون میکند. مثًال مختاری میگوید:<br />
تا تو خود ننگری ز بینشِ خویش<br />
ننگری اندر آفرینشِ خویش سود کردی ز مایه دو جهان<br />
این دو گیتی ولایتیاست بِدان آفرینش ز نوع تو نگذشت<br />
نوع<br />
ِ<br />
نوع<br />
ِ<br />
تو مهرِ آفرینش گشت<br />
ِ<br />
جنسِ اجناس نامِ جوهر تست<br />
انواع نام پیکرِ تست بشنو از من کنون بیانِ همه<br />
تو شبانیّ و هرچه هست رمه آب حمّال گشت بارِ تو را<br />
اگر این قول دلپذیرِ تو نیست<br />
بنگر آنَک به خشکی و دریا<br />
زین همه کیست کو اسیرِ تو نیست<br />
این ابیات نمونهای از بسیار است که نقل شد ٨ و من فکر میکنم که سنائی در آن بیت<br />
اشارت به حکیم مختاری و این ابیات او دارد.<br />
باید دید که اگر٬ طبق نظر نویسنده این سطور٬ نخجوانیِ لجامی آن عارفِ ناشناخته<br />
فاقدِ اثر منظوم یا منثور منظور نظر حکیم سنائی نیست پس مشارٌ الیهِ او کیست و<br />
چگونه در منظومه طریقالتحقیق راه یافته است؟<br />
به رغم گفته بواوتاس که مینویسد: سبک طریقالتحقیق با سبک آثار سنائی یکی<br />
نیست٬ باید گفت که آن با سبک آثار حکیم در دیگر آثارش٬ بهویژه در آثار بخش دوم<br />
زندگانی او که شیوه زهد و تحقیق برگزیده٬ کامًال مطابق است. طبعاً بین این آثار آنقدر<br />
تفاوت هست که بین فرزندان یک شخص وجود دارد. گوشهای از جلوههای سبک<br />
سنائی در کاربرد صیغه فعلی «شنیدن» نشان داده شد. بهعلاوه٬ از نخجوانی لجامی هیچ<br />
اثری در دست نیست تا بتوان رابطه و خویشاوندی آن را با طریقالتحقیق و یکی از آثار<br />
مسلّم حکیم سنائی٬ مثًال با منظومه سیرالعباد سنجید و معلوم کرد که طریقالتحقیق با اثر<br />
٨)هنرنامه یمینی را مختاری به نام سلطان مسعود سوم غزنوی (٤٩٢-٥٠٨) در یکی از اجزای بحر خفیف<br />
سروده بوده و من سال تصنیف طریقالتحقیق سنائی را ٥٢٨ه (احتماًال در هرات) میدانم. زیرا حکیم سنائی در<br />
این سالها٬ به هنگام عودت از سفرِ تقریباً سیساله به غزنه٬ نخجوانی را در هرات دیده بود. در حالی که لجامی<br />
قاضی غزنه موسوم به خواجه امام ابویعقوب یوسف از مردم چرخ (لوگر کابل) در دار القضا٬ حیثیت قاضی<br />
بزرگ داشته است.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٠٢ مقاله<br />
مثنوی طریقالتحقیق از کیست؟<br />
سنائی پیوند دارد یا اثر مفروض نخجوانی. در حال حاضر٬ این ادّعا که منظومه<br />
طریقالتحقیق از نخجوانی است دلیل سبکی نمیتواند داشته باشد یا چون از نخجوانیِ<br />
پیشنهادی٬ بر فرض داشتن شاهکاری مانند طریقالتحقیق هیچ اثری دیده نشده است.<br />
اصوًال باید دید که این نخجوانی کیست؟ بواوتاس نخجوانی و لجامی را یک نفر و همان<br />
سراینده منظومه دانسته است٬ امّا نظر من این است که نخجوانی و لجامی دو نفرند: یکی<br />
نخجوانی ساکن هرات و دیگری لجامی٬ از درباریان بهرامشاه غزنوی در غزنه. اولی<br />
مردی بازرگان و ثروتمند و دیگری قاضی بزرگ پایتخت غزنویان. نکته این است که<br />
کاتب نسخه در پایان قرن نهم میزیسته و ضبطِ «لجامی (مجافی)» را در نسخه منظومه دیده<br />
واو را سراینده تصور کرده و در حاشیه او را نخجوانی و المعروف بالجامی (کذا) به قلم<br />
آورده و همین جاجی خلیفه و احمد آتش را دچار توهّم ساخته است. به نظر من٬ حکیم<br />
سنائی گفته:<br />
ای سنائی ز چشم و جان بگسل<br />
هرچه آن غیر اوست زان بگسل<br />
کاتب دست برده و «ای سنائی» را که در اغلب نسخهها آمده و حکیم٬ در آثار خویش٬<br />
بارها خود را به همین گونه مخاطب ساخته قصداً و عمداً به «ای لجامی» تحریف کرده<br />
است. او شخص مغرضی بوده و میخواسته بدین وسیله امام ابویوسف یعقوب حدّ ادی<br />
(لجامی واقعی) را به مخالفت با سنائی بشوراند. در حقیقت٬ حکیم سنائی دشمنان<br />
زیادی داشته که پیوسته در کمین بودهاند تا او را در نظر شاه و گدا خفیف سازند. داستان<br />
انگیزشِ علمای غزنه به مخالفت با حدیقه و متهم ساختن حکیم با غلام او به دزدی در<br />
شهر نیشابور که حکیم سنائی٬ در رفع آن منازعه٬ از عمر خیام استمداد کرد و<br />
رنجاندن حکیم دَ رگزینیِ وزیر را فقط نمونههایی چند از این دشمنیهاست. اینک نمونه<br />
دیگرش انگیختن قاضیالقضات شهر غزنه است از طریق دستبرد و تحریف در بیت<br />
مذکور از طریقالتحقیق. سنائی٬ برای خوابانیدن فتنه و باز کردن راه عودت به غزنه٬ دو<br />
مکتوب به نام امام ابویوسف و فرزندش ابوالمعالی احمد از هرات به غزنه میفرستد و<br />
در این نامهها از تلبیس ابلیسصفتان و تزویر ایشان و دو شیطانصفت یاد میکند و این<br />
ماجراجوئیِ آنها را حرکتی مهیب میشمارد. حکیم٬ در چند قصیده و قطعه٬ در ستایش<br />
امام ابویوسف لجامی٬ به این موضوع اشاره صریح دارد که در پایان مقاله نقل شده<br />
است.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ١٠٣<br />
مثنوی طریقالتحقیق از کیست؟<br />
اما نخجوانی٬ این بازرگان رئوف و مهربان٬ در شهر هرات٬ برای حکیم که درد چشم<br />
داشت دارو فرستاد و به اشارت حکیم باشنده هرات شد. این است که سنائی٬ با ذکر<br />
اسم نسبه او (نخجوانی) میخواهد حقگزاری کند. پس نخجوانی و لجامی٬ در واقع٬ دو<br />
نفرند و هر دو معاصر حکیماند: یکی در هرات و دیگری در غزنه. سنائی در ستایش<br />
لجامی و پسرش چکامهها دارد و او از اهالی چرخ لوگر (سجاوند دوره غزنوی) بوده<br />
است . ٩<br />
همه مثنویهای حکیم سنائی در بحری واحد٬ یکی از اجزای بحر خفیف٬ سروده<br />
شده٬ همان بحری که در سرودن طریقالتحقیق هم از آن استفاده کرده است که اگر چنین<br />
نبود و در بحری دیگر بود شاید قرینهای برای انتساب آن به شاعری دیگر به دست<br />
میداد.<br />
٥. بواوتاس٬ به تمسّ ک سال ٥٢٥ه٬ که برخی آن را سال وفات سنائی پنداشتهاند٬<br />
استدلال میکند که چون گوینده سال ختم منظومه طریقالتحقیق را ٥٢٨ گفته:<br />
پانصد و بیست و هشت آخرِ سال بود کاین نظمِ نغز یافت کمال ١٠<br />
پس این منظومه نباید به حکیم سنائی تعلق داشته باشد.<br />
اکنون ما ثابت کردیم که سال وفات حکیم سنائی ٥٤٥ هجری قمری یا هلالی (= ٥٢٩<br />
شمسی) است و لا غیر . ١١<br />
٦. ایراد گرفتهاند که چرا سنائی طریقالتحقیق را مانند سایر آثارش به مخدومی مانند<br />
بهرامشاه غزنوی یا محمد بن منصور سرخسی اهدا نکرده است.<br />
سنائی در طریقالتحقیق صریحاً گفته که کسی را شایسته پیشکش این نوباوه نمیبیند.<br />
حکیم در سایر آثارش نیز چنین موضعی داشته و گاه شده که چر اغبهدست دورِ دنیا گشته<br />
و کسی را پیدا نکرده که اثر خود را به او اهدا کند:<br />
زین سپس شاید «سنائی» گر نگویی هیچ مدح زان که ممدوح از جهان خوردیپز و بقّال ماند ١٢<br />
٩)برای تفصیل این قول٬ نک. حکیم سنائی و جهانبینی او٬ سرور همایون٬ بیهقی٬ ٬١٣٥٦ ص٩٥<br />
١٠)طریقالتحقیق٬ بواوتاس٬ ص٥٣<br />
١١)برای تفصیل آن٬ نک. «سال درگذشت حکیم سنائی» مذکور در پانوشت ٤.<br />
١٢) دیوان٬ چاپ رضوی٬ ص١٤٨
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٠٤ مقاله<br />
مثنوی طریقالتحقیق از کیست؟<br />
٧. بعضی از تذکرهنویسان نوشتهاند که حکیم سنائی تارک دنیا و مردی مجرد و<br />
بیزنو فرزند بوده است و برای اثبات این مطلب سروده سنائی را شاهد آوردهاند:<br />
من نه مرد زن و زر و جاهم<br />
گر تو تاجی دهی ز احسانم<br />
به خدا گر کنم وگر خواهم<br />
به سرِ تو که تاج نستانم<br />
هرچند این استدلال هیچ چیزی را ثابت نمیکند٬ زیرا سلب مالکیت سنائی نسبت به<br />
طریقالتحقیق دلیل تعلق آن به نخجوانی مفروض نمیشود٬ به ضرس قاطع توان گفت که<br />
سنائی مردی عیالمند بوده است. او پسری به نام «حسّ ان» داشته که شاید پیش از<br />
درگذشت پدر از دنیا رفته بوده و بر لوح سنگ گورش چنین خوانده میشود: «الشیخ<br />
الجلیل مظفر الحسان العزیز السنائی» . ١٣ حکیم در یک بیت به مرگ او اشاره دارد:<br />
وز بهر جگر جگر نرندیم<br />
از بهرِ پسر به سر نیاییم خود را به دو دست ما کمندیم ١٤<br />
ار هیچ شکار حاجت آید ٨. دلیل آوردهاند که معموًال آثار اشخاص غیرمشهور را به نام کسان با نام و نشان<br />
شهرت میدهند نه برعکس. پس اگر طریقالتحقیق از سنائی بود آن را به شاعری گمنام<br />
نسبت نمیدادند. حال که چنین است معلوم میشود که این منظومه به حکیم سنائی تعلق<br />
ندارد. ضمناً مثنویهای عقلنامه و بهرام و بهروز را مثال میآورند و میگویند که این<br />
منظومهها از سنائی نیستند و به او نسبت داده شدهاند . ١٥<br />
البته بهرام و بهروز٬ از سنائی نیست و این چون آفتاب روشن است. همین که آن را بخوانید<br />
درمییابید که به روزگاری دراز پس از دوره سنائی تعلق دارد و بین سبک حکیم سنائی و<br />
سبک این منظومه تفاوت فاحش دیده میشود و امروز آشکار شده است که خوانندگان<br />
غلطخوانی کرده و بنائی ٬ شاعر مشهور قرن نهم هرات (مقتول در ٩١٨ه) را «سنائی»<br />
١٣)نک. «حکیم سنائی و جهانبینی او»٬ همایون٬ ص٧٢؛ ریاض الالواح٬ محمدرضا هروی خر اسانی٬ انجمن<br />
تاریخ افغانستان٬ کابل ١٣٤٦ق٬ ص١٩٢.<br />
١٤) دیوان٬ چاپ رضوی٬ ص٤٠١؛ مردم شهر غزنه نیز درباره قبور دختران سنائی اشاراتی دارند. در اینجا٬<br />
طرداً للباب اشاره کنم که نام پسر حکیم سنائی (حسّ ان) قرینهای است بر این که اسم اصلی حکیم سنائی هم<br />
«حسن» بوده باشد. وی به این نام خود چند بار اشاره میکند. از آنجا میتوان نتیجه گرفت که نام بهرام شاه<br />
غزنوی هم «حسن» بوده است٬ چون حکیم سنائی خود را همنام بهر امشاه میخواند.<br />
١٥)بواوتاس٬ همان٬ ص٣٤
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ١٠٥<br />
مثنوی طریقالتحقیق از کیست؟<br />
خواندهاند و اگر آن را از قطار مثنویهای حکیم بیرون کنید به ستّه سنائی خللی وارد<br />
نمیشود و ستّه بدون آن هم کامل است. شکی ندارم که انتساب بهرام و بهروز٬ منظومه<br />
کمالالدین شیرعلی بنایی٬ به سنائی زمانی آغاز یافته که «بنائی» را «سنائی» خواندهاند<br />
چنان که٬ در موارد متعدد٬ کاتبان قدیم «سنائی» (به سین) را «ثنایی» (به ثای مثلثه) نیز<br />
نوشتهاند. شاید این شکل اخیر (ثای مثلثه) حلقه وسط عملیه اشتباه بوده باشد. امّا تا<br />
کنون ندیدهام که کسی عقلنامه دوم یا «سنائیآباد» را ثابت کرده باشد که از سنائی نیست<br />
بلکه به فلان شاعر مشخص تعلق دارد. هرچه گفته شده در حدود حدس و گمان است و<br />
کسانی را که مالک آن میدانند موهوم و خیالیاند: شخصی به نام «عباسی» که اگر وجود<br />
خارجی داشته باشد٬ به گمان من٬ یکی دیگر از دشمنان حکیم بوده که چنانچه در<br />
طریقالتحقیق دست بردند و «سنائی»را به «لجامی» تبدیل کردند تا قاضی لجامی غزنوی را<br />
به ضدّ حکیم برانگیزانند تهمت و افترا به سنائی میبست. حکیم٬ در یکی از نامههای<br />
خود٬ به عباسی نامی اشاره دارد. وی٬ در نامه پانزدهم که به نام ابوالمعالی بن طاهر<br />
غزنوی نوشته و در آن٬ ضمن سپاسی که به رابطه اجزاءِ حدیقه میکند٬ میگوید:<br />
مرد خواجه آنگاه گردد که بنده شرع گردد. شریف عباسی آن باشد که پاسِ دینِ خویش دارد.<br />
عباس که عباس شد نه خود شد٬ به پای وفا شد... آن عباس که پاش ١٦ در مصطبه تلبیسِ<br />
ابلیس پلید کند دیگر است و آن عباس که از پاسِ حق پاسِ دینِ خود دارد دیگر است. یا نَسَ بِ<br />
عباس را برای تقوی هم نعت کن تا روزی که صیحه نفخ فیالصور سلسلههای حَ سَ بِ مجازی<br />
گسلد تا «الاّ حَ سَ بی» بر جای خویش باشد. ١٧<br />
در این نامه٬ حکیم سنائی٬ از دو «عباس» یاد شده: عباسی که دارای صفتِ پای وفا<br />
بود٬ یعنی عمّ حضرت پیامبر اسلام (صلی اهلل علیه و سلم) و عباسی که مرحوم مدرس<br />
رضوی «عباس دبس یا دوس» احتمال دادهاند که به لطایفالحیل کدیه میکرد و<br />
حکایات او در جامع التمثیل آمده است (نک: مکاتیب٬ چاپ نذیراحمد٬ ص٣٣٥). امّا پروفسور<br />
نذیراحمد شک داشته که منظور از عباس مذکور در کلام سنائی همین شخص باشد. من<br />
فکر میکنم که این توجیه مرحوم مدرس با طرز تفکر سنائی جور نیاید. به نظر من٬<br />
سنائی٬ در نامه پانزدهم٬ از عباس پرتلبیس عباسِ بیمروت و سنگیندلِ سنائیآباد را<br />
منظور دارد که شاید همو هم در طریقالتحقیق٬ در تبدیل «سنائی» به «لجامی» دست داشته<br />
١٦)اصل: پاس<br />
١٧)مکاتیب٬ ص١١٤-١١٣
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٠٦ مقاله<br />
مثنوی طریقالتحقیق از کیست؟<br />
است. خدا عالم است بر حقایق امور. نکته درخورِ تأمل اینکه سنائی در نامهای از عباس<br />
یاد میکند و این نامه به سید ابوالمعالی طاهر یعنی درست همان شخصی نوشته شده که<br />
جزوههای مسروقه حدیقه را پیدا کرده و به سنائی رسانیده. سنائی٬ در این نامه٬ از آن<br />
جزوه صریحاً یاد میکند: حدیث جزوها گفته بودی٬ کُلّی بکُلِّک مشغولْ جزو را چه محل٬ روحی<br />
بِجِ سمِک مبذولْ خط را چه خطر». ١٨<br />
سرانجام میرسیم به استدلالی که پیشتر به آن اشاره و بررسی آن به دنباله مقاله<br />
موکول شد و آن اینکه در دو نسخه قرن نهم هجری٬ که بواوتاس آنها را معتبر میداند٬<br />
ضبط ای لجامی ز جسم و جان بگسل وجود دارد که بیدلیل نیست و لابد اشاره دارد به<br />
گوینده اثر. از سوی دیگر٬ در طریقالتحقیق این بیت آمده است:<br />
نخجوان را که فخر هر طرف است در جهانش بدین سخن شرف است ١٩<br />
در کتیبه ختم کتاب نیز چنین آمده است: «تم طریقة المحققین من انشاء ملک العارفین احمد بن<br />
حسن بن محمد النخجوانی المعروف بالجامی» ٢٠ و حاجی خلیفه در کشف الظنون (ذیل<br />
طریقالتحقیق) هم کاستْ<br />
افزودهایی دارد: «اوحدالدین٬ و الکرمانی و سال مرگش ٥٣٤ هجری حال<br />
آنکه سال ختم منظومه ٥٢٨ بوده است».<br />
این نامها و این سال با حقیقت حیات و اوقاتشان تطبیق نمیشود. ما در تاریخ شعر و ادب<br />
خود کسی را نمیشناسیم که احمد پسر حسن پسر محمد و از اهالی نخجوان و دارنده<br />
تخلص یا لقب «لجامی» بوده باشد. امّا دو نفر جداگانه را میشناسیم که همروزگار حکیم<br />
سنائی بودند و از ایشان در دیوان و مکاتیب حکیم مکرر یاد شده است. یکی نخجوانیِ<br />
بازرگان و ساکن خراسان که با حکیم آشنایی داشته؛ دیگری لجامی٬ قاضیالقضاتِ غزنه٬<br />
که روابط حسنه او با سنائی٬ به استناد نامه حکیم٬ در نتیجه سعایت بدخواهان به هم<br />
خورده بود. این گونه برخوردهای خصمانه در آثار سنائی بازتاب گسترده دارد. وی٬<br />
خطاب به یکی از مخالفان خود که شعر او را نکوهیده بود٬ میگوید:<br />
١٨)مکاتیب٬ ص١١٥. ضمناً از یک عباسی که ممدوح سید حسن اشرف بود خبر داریم ) دیوان٬ ص١٠٠):<br />
ابوالمحاسن بن عبدالصمد عباسی ساکن غزنه و معاصر حکیم سنائی. آیا این همان عباسی است که گویا با<br />
١٩)طریقالتحقیق٬ ص٬٣٤ ٥٣<br />
سنائی دشمنی میورزید؟<br />
٢٠)همان٬ ص١١. ضبط «نخجوانی» در نسخهها متفاوت است٬ از جمله «شهجانی» که مراد از آن مرو شاهجان<br />
است.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ١٠٧<br />
مثنوی طریقالتحقیق از کیست؟<br />
و در طریقالتحقیق میگوید:<br />
ای که شنیدی صفتِ روم و چین خیز و بیا ملک سنائی ببین<br />
منِ مسکینِ مستمندِ ضعیف با غم و محنتم ندیم و حریف<br />
گله دارم ز روزگار بسی با که گویم که نیست همنفسی<br />
جمله رویِ زمین بگردیدم همدمی کافرم اگر دیدم ٢١<br />
اوحدالدین کرمانی٬ صوفی مشهوری که غالب آثار یک کرمانی دیگر را به او نسبت<br />
دادهاند و در سال ٦٣٥ه وفات یافته٬ به قلم حاجی خلیفه٬ گوینده طریقالتحقیق خوانده<br />
شده است. مخالفان حکیم سنائی عبارت «ای سنائی» را به «ای لجامی» تبدیل کردند تا<br />
قاضی ابویوسف یعقوب لجامی را بر او بشورانند. از نامه حکیم برمیآید که آن مرد<br />
حسود کامیاب هم شده بود. حکیم٬ در قطعهای که در متن نامه گنجانیده٬ از هجوی که<br />
در حق یوسف و پسرش احمد به نام او شایع کرده بودند تبرّ ا میجوید:<br />
نه شاه و نه رای و نه خان و نه قیصر<br />
که باشم من و صدرِ شریعت خشمِ<br />
بر<br />
وگر آفتابم فروریزم از اگر دوزخم دم زدن برنیارم حصار و خزینهی من این است و دفتر<br />
مرا این قلم وین زبان است وین دل به پیرانه سر کافری کی دهد بر ٢٢<br />
اگر من بهجز هجوِ ملحد سگالم حکیم٬ در مکاتیب ٬ دو نامه (نامههای هفتم و یازدهم) راجع به این قاضی یوسف لجامی<br />
و فرزندش ابوالمعالی دارد. این پدر و پسر٬ هردو٬ پیش از درگذشت حکیم وفات یافتند.<br />
حکیم٬ در این نامهها٬ از تهمتی عظیم خبر میدهد. چون خبر تهمت به سنائی میرسد<br />
آنرا «مهیب»و «خطرناک» تلقی میکند و برای برائت خود و اعتقاد خویش به این خانواده<br />
به آیات قرآنی و احادیث نبوی تمسّ ک میورزد و این اتهام را عمل ابلیسمنشانه و<br />
دسیسه دو تن از شیاطین الانس میخواند:<br />
تا هر آدمروی را زینهار آدم نشمری<br />
اندرین ره صدهزار ابلیسِ آدمروی هست زان همی از رهبران جویی همیشه رهبری<br />
غول را از خضر نشناسی همی در تیهِ جهل تا بدانی نفسهای ایزدی از آزری ٢٣<br />
برتر آی از طبع و نفس و عقلْ ابراهیموار حکیم باز٬ در ستایش همین ابویوسف لجامی٬ اشاره به دام ابلیس مخالفان دارد:<br />
ای در دلِ ما چو جان گرامی وی همچو خرد به نیکنامی<br />
٢١)همان٬ ص١٢<br />
٢٢)مکاتیب٬ ص٦٢<br />
٢٣)همان٬ ص٥٧
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٠٨ مقاله<br />
مثنوی طریقالتحقیق از کیست؟<br />
آن دل که به خدمت تو پیوست آورد برِ تو جانسلامی<br />
جز بادِ صبا ز نزدِ عاشق پیشِ تو نیاورَد پیامی<br />
جز ترکِ غمِ تو دوست گفتن در مذهبِ عاشقان حر امی<br />
نبْوَ د صنما ولیک بعضی زین گونه نهادهاند دامی<br />
با تابشِ تو کران مبادا چون دانشِ یوسفِ لجامی ٢٤<br />
امّا درباره نخجوانی٬ مدرّ س رضوی در دیباچه دیوان آورده است که در یکی از کتب<br />
اختیارات٬ از فروع علم نجوم٬ که شاید از قلم خواجه نصیر طوسی بوده نقل است که<br />
خواجه تولانینام از مردم نخجوان بازرگانی بوده و او چون به نیشابور رسید شنید که<br />
حکیم سنائی را چشمدرد است. مقداری داروی چشم (دهنج فرنگی) را تاج سیم و زر<br />
ساخت و به خدمت حکیم فرستاد و خود روز دیگر به عیادت رسید. حکیم٬ ضمن<br />
دیدار٬ چون دانست که این مرد کریم از اهالی نخجوان است او را از مصیبتی که به زودی<br />
بر آن ولایت آمدنی بود آگاه کرد. پس آن بازرگان٬ به فرمایش حکیم٬ ساکن هرات شد و<br />
هم در آن سال به سرای دیگر شتافت.<br />
آیا ذکر «نخجوان» در طریقالتحقیق که هم در هرات تصنیف شده نمیتواند اشاره به<br />
این شخص باشد؟ و اگر «نخجوانی» اشاره به این شخص و «لجامی» اشاره به قاضی غزنه<br />
نیست٬ پس باید ثابت شود که کسی به اسم و رسم «احمد بن حسن بن محمد» در دنیا<br />
وجود داشته که هم نخجوانی بوده باشد و هم لقب یا تخلص «لجامی» داشته باشد.<br />
به نظر نویسنده این سطور٬ نخجوانی و لجامی دو تناند: یکی نخجوانی و دیگری<br />
غزنوی با شهرت امام قاضی ابویوسف یعقوب چرخی سجاوندی سالنجی حدادی<br />
غزنوی که درباره او و فرزندش به تفصیل بیشتری در کتاب حکیم سنائیغزنوی و جهانبینیِ او<br />
(ص٩٥) سخن گفته شده است.<br />
©<br />
٢٤) دیوان٬ ص٦٦٥
٨٣/٦/١٩ 12M-QAFI ن٤ ٥ C:7 ZAR76 ص ١٣:٥٠ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />
*<br />
پژوهش در فنّ قافیه شعر فارسی<br />
ریکّاردو زیپولی<br />
از آنجا که قافیه در شعر فارسی پیش از اسلام نقشی چندان نداشته و نخست علم قافیه به<br />
زبان عربی و برای شعر عربی وضع و تدوین شده٬ مصطلحات این علم نیز٬ همه٬ از<br />
فرهنگ و زبان عربی اقتباس شده است. علم قافیه از زبان عربی به زبان فارسی آمده<br />
است و ایرانیان در آن تصرّ فاتی کردهاند.<br />
در زبان فارسی٬ خطّ عربی٬ در موضع قافیه٬ برای شاعران امکان تفنّن و هنرنماییهای<br />
متعدّ د فراهم کرده امّا مشکلاتی را نیز موجب شده است که علل عمده آن به این شرح<br />
است:<br />
١. ساختار هجایی دو زبان عربی و فارسی با یکدیگر تفاوت دارد.<br />
٢. در زبان فارسی٬ ممکن است دو یا سه ساکن متوالی در آخر کلمه قرار گیرد ١ و در<br />
عربی نه.<br />
٣. در فارسی٬ ممکن است در آخر قافیه کسره اضافه قرار گیرد ٢ و در عربی نه.<br />
*این گفتار٬ ترجمه پارههایی است از سهم نصیرالدین طوسی در نظریّه قافیه در عربی و فارسی٬ تحقیق ارزنده<br />
پروفسور ریکّ اردو زیپولی٬ که در همین شماره معرّ فی شده است. ترجمه اطّ لاعات مندرج در این گفتار به کوشش<br />
حسن رضائی باغبیدی و تلخیص و نگارش آن به قلم محسن ذاکر الحسینی انجام یافته است.<br />
١)مانند «نداشت» و «چاشت» در این بیت سعدی:<br />
یکی مشتزن بخت و روزی نداشت نه اسبابِ شامش مهیّا نه چاشت.<br />
٢)مانند «مرگ» و «ترگ»٬ در این بیت فردوسی: مرا مامِ من نام مرگِ تو کردزمانه مرا پتکِ ترگِ تو کرد.<br />
١٠٩
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١١٠ مقاله<br />
پژوهش در فنّ قافیه شعر فارسی<br />
٤. در فارسی٬ امکان استفاده از پسوندها وجود دارد ٣ و در عربی وجود ندارد.<br />
٥. در فارسی٬ امکان استفاده از ردیف هست ٤ و در عربی جایی ندارد.<br />
٦. در زبان فارسی٬ حروفی مانند ز٬ ذ٬ ض٬ ظ همه یکسان تلفّظ میشود؛ امّا٬ در<br />
عربی٬ میان آنها تفاوت آوایی هست.<br />
٧. در فارسی٬ رَ وی باید جزو ریشه کلمه باشد و رعایت این قاعده بیش از عربی<br />
اهمّیّت دارد.<br />
٨. در قافیهسازی٬ توالیِ برخی از حروف و حرکات در فارسی و عربی تفاوت دارد.<br />
٩. در عربی٬ اگر کلمات قافیه به دو صامت ختم شود٬ رعایت اشتراک صامت آخر<br />
کافی است ٥ ؛ امّ ا٬ در فارسی٬ اشتراک هردو صامت باید رعایت شود حتّی اگر کلمه قافیه<br />
دارای پسوند باشد.<br />
١٠. در عربی٬ ممکن است مصوّ ت کوتاهِ کسره در برابر مصوّ ت بلند «ی»٬ و مصوّ ت<br />
کوتاه ضمّه در برابر مصوّ ت بلند «وُ « (u) قرار گیرد و قافیه بسازد ٦ ؛ امّا٬ در فارسی٬ قافیه<br />
کردن آنها جایز نیست.<br />
١١. در عربی٬ کلماتِ مختوم به مصوّ ت بلند «ی» (i) با یکدیگر قافیه میشوند و<br />
رعایت اشتراک حرف دیگری ضرورت ندارد ٧ ؛ امّا٬ در فارسی٬ صِ رفِ رعایت اشتراک<br />
مصوّ ت بلند «ی» برای درستی قافیه کافی نیست . ٨<br />
در تاجیکستان٬ از آنجا که زبان فارسی را با خطّ سیریلی مینویسند٬ نظریّه قافیه<br />
روسی بر شعر تأثیر گذاشته و مشکلات قافیه در شعر فارسی آن ناحیه کمتر از مناطقی<br />
است که زبان فارسی را به خطّ عربی مینویسند.<br />
برای پژوهش در فنّ قافیه شعر فارسی٬ دو راه وجود دارد٬ که هریک از این دو راه<br />
٣)مانند پسوند «مند» در کلمه «هوشمند»٬ در این بیت سعدی:<br />
گمان کی بَرَ د مردمِ هوشمند که در سرگر انیست قدرِ بلند؟<br />
٤)مانند عبارت «من گوش کنید»٬ در این بیت وحشی بافقی:<br />
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید داستان غم پنهانی من گوش کنید.<br />
٥)مانند «اَهْ ل» و «جُ مْ ل» در این بیت امرؤالقیس: طالَ الزَّ مانُ وَ مَلَّنی اَهْلی و شکَوْ تُ هذا البَیْنَ مِنْ جُ مْلِ .<br />
٦)مانند «تردمُ « و «لاتقدموا» در این بیت جریر: جاءَت سلیطٌ کالحمیرِ تردمُ فقلت مهًال ویحکم لاتقدموا.<br />
٧)مانند «الولی» و «الزّ ینبی» در این بیت: یا بِشْ رُ یا بِشْ رُ اَلا اَنْتَ الوَ لی اِنْ مُتُّ فَادْفِنّی بدارِ الزَّ یْنَبی.<br />
٨)از همین روست که برخی٬ منجمله منوچهری دامغانی٬ مراعات حرف ماقبل روی را التزام کردهاند.<br />
منوچهری گوید: نوروز درآمد ای منوچهری با لاله سرخ و با گل حَ مری.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ١١١<br />
پژوهش در فنّ قافیه شعر فارسی<br />
مستقل امّا مکمّ ل دیگری است و٬ برای رسیدن به مقصود٬ هر دو طریق را میباید پیمود:<br />
١. روشی که بنیاد آن نظری است و آن مقایسه و تطبیق آراءِ نظریّ هپردازان قافیه در<br />
عربی و فارسی است که با مطالعه و تحقیق در آثار فنّی مربوط به قافیه میسّ ر میشود.<br />
٢. روش عملی مبتنی بر متون و آن سنجش و ارزیابی میزان تأثیرپذیری و تابعیّت<br />
قافیه شعر فارسی است از عربی و اینکه این تابعیت چه اندازه با زبان فارسی سازگار و<br />
متناسب بوده است. تحقّق این روش با مطالعه و پژوهش در متون منظوم فارسی ممکن<br />
میشود. مرجع بیرقیب تحقیق در این موضوع المعجم فی معاییر اشعار العجم ٬ ٩ اثر شمس<br />
قیس رازی است٬ که در اوایل قرن هفتم هجری تألیف شده و همیشه مرجع عمده کسانی<br />
بوده است که درباره قافیه شعر فارسی تحقیق کردهاند. ارزش و اهمّیّت اثر شمس قیس٬<br />
به عنوان محور و سرمشق قافیهپژوهی٬ به جای خود محفوظ؛ امّا باید دانست که٬ برای<br />
رسیدن به شناخت جامعتری از فنّ قافیه٬ شناخت عمیقتری از دیگر منابع کهن فارسی<br />
در این موضوع ضرورت دارد.<br />
در همین زمینه٬ رسالهای مهم و استثنائی به فارسی وجود دارد٬ به قلم فیلسوف و<br />
١٠<br />
دانشمند بزرگ عصر ایلخانی٬ نصیرالدین طوسی (٥٩٧-٦٧٢ هجری)٬ که معیارالاشعار<br />
خوانده شده است. تألیف این رساله در ٦٤٩ هجری به انجام رسیده و٬ در آن٬ به<br />
موضوع وزن و قافیه در هر دو زبان عربی و فارسی توجّ ه شده امّا مبحث قافیه شعر<br />
فارسی٬ در این کتاب٬ از مبحث قافیه شعر عربی گیراتر است.<br />
از مقایسه آراءِ شمس قیس و نصیرالدّ ین طوسی چنین برمیآید که هردو٬ با نگرشی<br />
٩)این کتاب٬ تا کنون چند بار٬ در سالهای ١٩٥٩-٬١٩٦٠ ٬١٩٣٥ ٬١٩٠٩ ٬١٩٩١ و ٬١٩٩٤ تصحیح و چاپ و<br />
بخشی از آن هم در ١٩٩٧ به زبان روسی ترجمه شده است.<br />
١٠)معیار الاشعار٬ چهار بار منتشر شده امّا هیچیک رضایتبخش نبوده است؛<br />
اوّ ل: به کوشش عبدالغفّار نجمالدّ وله٬ تهران ١٣٢٠ق/ ١٩٠٣-١٩٠٢م. برای نقد این چاپ٬ نک: رحیم<br />
مسلمانقلف٬ شعر کلاسیک فارسیتاجیکی (به زبان روسی)٬ مسکو ١٩٨٩م.<br />
دوم: به کوشش محمّ د فشارکی و جمشید مظاهری٬ اصفهان ١٣٦٣ش/ ١٩٨٤م. برای نقد این چاپ٬ نک:<br />
وحیدیان کامیار٬ «تصحیح کمعیار معیار الاشعار»٬ نشر دانش٬ سال٬٥ شماره٬١ ١٣٦٣ش٬ ص٣٧-٣٣.<br />
سوم: به کوشش جلیل تجلیل٬ تهران ١٣٦٩ش/ ١٩٩٠م. برای نقد این چاپ٬ نک: وحیدیان کامیار٬<br />
«تصحیح جدید از معیار الاشعار»٬ نشر دانش٬ سال٬١١ شماره٥٬ ١٣٧٠ش٬ ص٥٤-٥١.<br />
چهارم: به کوشش معظّمه اقبالی (در ضمن شعر و شاعری در آثار خواجه نصیرالدین طوسی)٬ تهران ١٣٧٠ش٬<br />
تجدید چاپ ١٣٧٩ش (٢٠٠٠م). این ویرایش نیز خالی از عیب نیست.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١١٢ مقاله<br />
پژوهش در فنّ قافیه شعر فارسی<br />
مشابه٬ کلّیّات فنّ قافیه را از منابع عربی اقتباس کرده و آن را مطابق دریافتهای خود با<br />
ساختار متفاوت قوافی شعر فارسی تطبیق دادهاند. شمس قیس٬ به مسئله کسره اضافه<br />
نپرداخته٬ امّا طرح او بهاسلوبتر و عملیتر و برای آموزش مناسبتر است و<br />
محدودیّتهای روش طوسی را ندارد. نصیرالدّ ین طوسی از ویژگیهای مختصّ قوافی شعر<br />
فارسی آگاهتر بوده و مقایسه بهتری میان قافیه شعر فارسی و عربی انجام داده و مسئله<br />
بغرنج کسره اضافه پیش از ردیف را تا حدودی حل کرده است. طبقهبندیهای طوسی از<br />
قافیه به چند لحاظ بسیار دقیق و استوار است؛ امّا٬ در برخی از مواضع٬ شیوه بیان او<br />
زودفهم نیست و مباحث پیچیدهای که آورده گاه انسجام کافی ندارد و بسیاری از<br />
پیشفرضهای نظام او بیهوده و نابجاست.<br />
اختلاف المعجم و معیار الاشعار در مباحث مربوط به قافیه از آن است که نصیرالدّ ین<br />
طوسی یوسفِ عروضی را واضع علم قافیه در زبان فارسی میداند. او از شمس قیس<br />
نامی نیاورده امّا برخی از نظریّات او را توصیف و نقد کرده است. اصول نظام قافیه<br />
طوسی٬ در حقیقت٬ شقّ ی دیگر از همان نظام شمس قیس است که تحت الشّ عاع شهرت<br />
آن نظام قرار گرفته است.<br />
شمس فخری و محمّ د عصّ ار (قرن هشتم هجری)٬ وحید تبریزی٬ جامی٬ واعظ<br />
کاشفی٬ و عطاءاهلل حسینی (قرن نهم)٬ همه از شمس قیس پیروی کردهاند و آثار سپهر<br />
(اواخر قرن سیزدهم) و نجفقلیمیرزا (اوایل قرن چهاردهم) و حتّی کتابهای درسی بر<br />
اساس آراءِ او تألیف شده است٬ امّا شمسالدین محمّ د آملی (اواسط قرن هشتم)٬ در<br />
بخش قافیه دایرةالمعارف نفائس الفنون فی عرائس العیون ٬ ١١ و یوسف عزیزی (نیمه اوّ ل قرن<br />
نهم)٬ شارح قصیده مصنوع سلمان ساوجی٬ که بندهایی از شرح خود را به مبحث قافیه<br />
اختصاص داده است٬ برخلاف دیگران٬ از نصیرالدّ ین طوسی پیروی کردهاند. آملی<br />
برخی از فصلهای مربوط به قافیه را عیناً از معیار الاشعار نقل کرده٬ بیآنکه از طوسی نامی<br />
بیاورد. واعظ کاشفی نیز٬ در برخی از موارد جزئی٬ نظر طوسی را بر شمس قیس رجحان<br />
نهاده است. عطاءاهلل حسینی هم از آراءِ طوسی نیک آگاه بوده و گرهگشاییهای مبتکرانه او<br />
را نقل کرده امّا آنها را نپذیرفته است. محمّ د سعداهلل مر ادآبادی معیار الاشعار طوسی را در<br />
١١)ریکّاردو زیپولی و استفانو پلّو به زودی ترجمه فصلهای مربوط به قافیه نفائس الفنون آملی٬ و مقایسه آن را با<br />
معیار الاشعار به چاپ خواهند رسانید.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
مقاله ١١٣<br />
پژوهش در فنّ قافیه شعر فارسی<br />
کتاب میزان الافکار فی شرح معیار الاشعار ١٢ شرح کرده است.<br />
مکتب شمس قیس و مکتب نصیرالدّ ین طوسی٬ هردو٬ برای بررسی تحوّ ل تاریخی<br />
فنّ قافیه در زبان فارسی اهمّیّت بسیار دارد امّا میان آنها تفاوتهایی است که محقّ قان هردو<br />
را با هم نمیتوانند پذیرفت. تفوّ ق نظام شمس قیس٬ به عنوان کتاب مرجع و اسوه برترِ<br />
فنِّ قافیه در زبان فارسی٬ تا کنون برقرار بوده است و به نظر میرسد که همین اعتقادِ بیش<br />
از حدِّ علما به شمس قیس موجب غفلت از آراءِ بکر نصیرالدّ ین طوسی شده باشد. از<br />
دیگر دلایل مهجور ماندن نظریّه طوسی٬ در دوران اخیر٬ تردید در صحّ ت انتساب<br />
معیارالاشعار به چنان دانشمندی بوده است. امّا دلیل دقیق و بنیادیِ به ثمر نرسیدن نظریّه<br />
او گویا مسئله ماهیّت وصل و ردیف و نقش آنها در قافیه باشد که٬ در نظام طوسی٬ حل<br />
نشده یا دستکم مبهم مانده است. پیچیدگی روش طوسی و ابهام برخی از مباحث<br />
معیارالاشعار مانع پیروی و احیای مکتب او در قافیه شعر فارسی بوده است.<br />
©<br />
١٢)متن فارسی فصلهای مربوط به قافیه میزان الافکار٬ با تصحیح انتقادی محمّ د فشارکی٬ و ترجمه و شرح آن<br />
به زبان ایتالیائی٬ به قلم استفانو پلّو٬ اخیراً٬ در ضمن نظریّ ه قافیه در میزان الافکار محمّد سعداهلل مر ادآبادی (ونیز<br />
٢٠٠٣م)٬ به کوشش استفانو پلّو منتشر شده است.
13N-MANT تح: ١٣٨٣/٦/١٩ ن٤ C:7 ١١ ص ١٣:٥٠ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />
محل تصویر روی جلد کتابهای نقدشده
13N-MANT تح: ١٣٨٣/٦/١٩ ن٤ C:7 ١١ ص ١٣:٥٠ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />
نگاهی به چاپی تازه از منطقالطیر<br />
رضا اشرفزاده (دانشگاه آزاد اسلامی مشهد)<br />
منطقالطیر٬ شیخ فریدالدین عطّار نیشابوری٬ به اهتمام احمد خاتمی٬ سروش٬ تهران<br />
٦٣٧ ٬١٣٨٢ صفحه.<br />
منطقالطیر عطار نیشابوری از جمله مثنویهای رمزی عرفانی است که عطّار دستمایه<br />
اصلیِ آن را از رسالة الطیرِ غزالی گرفته و شاعرانه و زیبا آن را پرورده و به نظم کشیده است<br />
و الحق منظومهای بسیار دلکش آفریده است.<br />
تا کنون چندین چاپ از این کتاب به بازار ادب عرضه شده است که تازهترین آنها<br />
تصحیح دکتر احمد خاتمی و دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی است.<br />
قدیمترین نسخه خطّیِ شناختهشده از منطقالطیر نسخه قونیه مورّخ بین ٦٤١ تا ٦٩٨<br />
است٬ که شادروان سیّد صادقِ گوهرین آن را اساسِ تصحیح متن انتقادی خود قرار داده<br />
بود (منطقالطیر ٬١ مقدّ مه٬ ص بیست و پنج). قدمت این نسخه از قدیمترین نسخه مورد استفاده<br />
شادروان دکتر مشکور بیشتر است که تاریخ کتابت آن ٧٠٥ه است و به قول خود مصحّ ح<br />
«افتادگی زیاد داشته و بعضی ابیات عمداً حذف شده است.» (منطقالطیر ٬٢ مقدمه٬ ص پنجاه و<br />
پنج) و ازاینرو نسخه مجدی اساسِ تصحیح قرار گرفته است (همان٬ مقدمه٬ ص پنجاه و شش).<br />
نسخهای از منطقالطیر نیز که ذکاءالملک فروغی در ذیقعده ١٣١٩ چاپ کرده و<br />
مرحوم عبدالمجید مجدی سقزی اردلانی ملقّ ب به ملکالکلام٬ از شعرا و دانشمندان<br />
اواخر دوره قاجار٬ تصحیح آن را ضمن مقابله با چند نسخه دیگر در سال ١٣٤٣ق به<br />
پایان برده نسخه معتبری است. امّا تصحیح مذکور دو اشکال دارد: یکی آنکه مشخّ صات<br />
١١٥
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١١٦ نقد و بررسی<br />
نگاهی به چاپی تازه از منطقالطیر<br />
نسخههای مورد استفاده ذکر نشده و مسلماً قدیمترین نسخههای خطّی منطقالطیر٬<br />
ازجمله دو نسخه قونیه٬ جزو آنها نبوده است. دیگر آنکه مرحوم مجدی شیوه تصحیح<br />
خود را معیّن نکرده است و معلوم نیست که آن تصحیحی انتقادی بوده یا ذوقی و<br />
التقاطی. اصالتِ تصحیح مشکور بر اساس نسخه مجدی محل تأمّل است.<br />
در مقایسه با این تصحیحات٬ به تصحیح دکتر رنجبر٬ بر اساس نسخهای که تاریخ آن<br />
را با تردید ٧٢٧ خواندهاند و با توجّ ه به رسمالخط و خطِّ نستعلیقِ پخته آن تشخیص<br />
دادهاند باید در نیمه دوم قرن نهم تحریر یافته باشد (منطقالطیر ٬٣ ص٨) ٬ با همه اشکالاتش٬<br />
بیشتر میتوان اطمینان کرد.<br />
ظاهراً فروغی و مجدی و مشکور و احمد خوشنویس باید از نسخه مادر واحدی<br />
استفاده کرده باشند٬ که همان نسخه خطّی بازیافته مجدی متعلّق به کتابخانه ابنمسکویه<br />
اصفهان است.<br />
صرف نظر از تصحیح دکتر شفیعی کدکنی٬ که باید جداگانه نقد و بررسی شود٬ هنوز<br />
چاپ سید صادق گوهرین٬ چه از جهت شیوه تصحیح و چه از جهت اصالتِ نسخه٬ با<br />
وجود بعضی بدخوانیهای متن٬ بهترین و قابلاطمینانترین متن چاپی به نظر میرسد.<br />
رسیدیم به منطقالطیر چاپ دکتر خاتمی٬ باید گفت که این تصحیح تا حدود زیادی<br />
کمغلط و با طرّ احی زیبا و چشمنواز عرضه شده است. کتاب حاوی چهار بخش مقدمه<br />
در دو بخش٬ متن٬ تعلیقات است. در بخش اولِ مقدمه٬ شرح حال و آثار عطّار درج و<br />
نسخه خطیِ بازیافته مصحّ ح به خط مولا عرب بن بلال ] شاید: هلال] قصّ اب٬ مورّخ<br />
٧٩٣ یا ٨٩٣٬ معرفی و نسخههای چاپی و رمز نسخههای مورد استفاده ذکر شده است.<br />
در بخش دوم مقدمه٬ خلاصه منطقالطیر٬ برگرفته از دریای جانِ هلموت ریتر٬ مندرج<br />
است.<br />
در شرح حال و آثار عطّار٬ از اثر ارزشمندِ شادروان استاد فروزانفر٬ شرح احوال و نقد و<br />
تحلیل آثارِ عطّار نیشابوری٬ استفاده شده است. استاد بعضی از نکاتِ حسّ اس زندگی عطّار<br />
را با توجّ ه بهخسرونامه گوشزد کردهاند که اخیراً٬ با دقّت نظر دکتر شفیعی کدکنی ) مختارنامه٬<br />
مقدمه٬ ص٥٨؛ زبور پارسی٬ مقدمه٬ ص٬(٣٩ معلوم شده است که این خسرونامه (تصحیح سهیلی<br />
خوانساری٬ زوّ ار٬ تهران ١٣٥٥) از عطّار نیشابوری نیست و خسرونامه عطّار نیشابوری باید<br />
همان الٰهینامه باشد. مصحّ حِ گرامی به این معنی وقوف و توجه داشته٬ مع الوصف
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نقد و بررسی ١١٧<br />
نگاهی به چاپی تازه از منطقالطیر<br />
استنباطات استاد فروزانفر را نقل کرده ) Ä مقدمه٬ صفحات ٢٧) ٬٢٦ ٬٢١ ٬٢٠ و مصیبتنامه٬<br />
الٰهینامه٬ اسرارنامه٬ مختارنامه٬ مقامات طیور یا منطقالطیر٬ خسرونامه٬ جواهرنامه٬ شرح القلب٬ و<br />
دیوان قصاید و غزلیات را آثار منظوم مسلّم عطّار شمرده است (مقدّ مه٬ ص٤٧). مصحّ ح در این<br />
باب حتی با توجه به مقدّ مه مختارنامه چاپ شفیعی کدکنی (ص٧٠) که در آن آمده است:<br />
«جواهرنامه و شرح القلب که هر دو منظوم بودند از سرِ سودا نامنظوم ماند که حرق<br />
(خرق) و غَ سلی بدان راه یافت.» این دو را نیز در آثار منظوم عطار جای میدهد.<br />
در بخش اول مقدمه (ص٬(٣٦ درباره روشِ تصحیح٬ آمده است: «مقابله بر اساس<br />
نسخه خطّی کتابخانه ابنمسکویه اصفهان و نسخههای چاپی فروغی٬ مشکور٬ گوهرین٬<br />
رنجبر و نسخههای مورد استناد آنها صورت گرفته»؛ از اینجا معلوم میگردد که مصحّ ح<br />
نسخه مجدی و نسخه مُصَ حَّ حِ گارسن دوتاسی را ندیده و فقط از طریق چاپهای<br />
منطقالطیر غالباً چاپ مشکور ضبط آنها را نقل کرده است. مصحّ ح٬ از میان نسخهها٬<br />
نسخه مشکور را٬ به دلیل افزونی شمار و صحت و قدمت بیشتر آن٬ اساس قرار داده<br />
است. باید متذکر شد که قدیمترین نسخه مورد استفاده گوهرین نسخه قونیه ٤٦٩٦<br />
بیت٬ چاپ رنجبر ٤٥٦٩ بیت٬ چاپ گارسن دوتاسی ٤٦٤٧ بیت و نسخه دکتر خاتمی<br />
٤٩١٦ بیت دارد که قاعدتاً باید ابیاتی یا حکایاتی به آن افزوده شده باشد. خود دکتر<br />
مشکور هم قدیمترین نسخهها را در اختیار نداشته و نسخه مجدی را اساس قرار داده و<br />
اساس تصحیح مجدی نسخه فروغی بوده و سایر نسخههای مورد استفاده او معرّ فی<br />
نشده است. مصحّ ح در استفاده از چاپ مشکور نیز ذوق شخصی را دخالت داده و٬<br />
درواقع٬ با اختیار شیوه التقاطی از روش تصحیح انتقادی عمًال عدول کرده است که<br />
نمونههای زیر شاهد آن است.<br />
بیت ٤٧<br />
باد و خاک و آتش و آب آورد سرِ خویش از جمله بیرون آورد<br />
و در حواشی٬ نسخهبدل «تاب آورد» را ذکر کردهاند. همین بیت در چاپ مشکور<br />
(منطقالطیر٬٢ ص٤) چنین است:<br />
باد و خاک و آتش و آب آورد سرِّ خویش از جمله در تاب آورد<br />
و در چاپ گوهرین و رنجبر:<br />
باد و خاک و آتش و خون آورد سرِّ خویش از جمله بیرون آورد
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١١٨ نقد و بررسی<br />
نگاهی به چاپی تازه از منطقالطیر<br />
چنانکه ملاحظه میشود در ضبط خاتمی بیت قافیه ندارد و ضبطهای مشکور و گوهرین<br />
و رنجبر٬ با وجود اختلاف٬ قافیه دارند.<br />
بیت ٦٩<br />
تو ببینی این خرد را گم کنی جمله او بینی و خود را گم کنی<br />
که در بقیه نسخهها٬ از جمله چاپ مشکور (همان٬ ص٬(٥ گر ببینی... ضبط شده است و<br />
ترجیحِ وجه ضبطِ «تو ببینی» روشن نیست.<br />
بیت ٧٢<br />
جان نهان در جسم و تو در جان نهان ای نهان اندر نهان اندر نهان<br />
که مصرع دوم٬ در بقیه نسخهها٬ از جمله چاپ مشکور (همان٬ ص٬(٦ ای نهان اندر نهان ای<br />
جانِ جان ضبط شده است. باید افزود که٬ در انتخاب مصحّ ح٬ قافیه تکراری و از نوع ایطاء<br />
جلی است که از عیوب مسلّم شعر شمرده میشود.<br />
بیت ٨٩<br />
کوه را صد عقبه در راه آمده پای در گل تا کمرگاه آمده<br />
این بیت در چاپ مشکور (همان٬ ص٧)<br />
کوه را صد عقبه در رَ ه مانده پای در گل تا کمرگه مانده<br />
ضبط شده و به احتمال قوی ضبط چاپ خاتمی تصرّف کاتبان است که به خیال خود<br />
خواستهاند قافیه را اصلاح کنند و٬ به حکم قاعده lectio difficilior (قرائت دشوار)٬<br />
ضبط چاپ مشکور باید مرجّ ح شمرده شود.<br />
بیت ١١٥<br />
صد هزاران طور٬ از جان برتر است هرچه خواهی گفت٬ او زان برتر است<br />
که در چاپ مشکور (همان٬ ص٨) صد هزار اطوار... آمده است.<br />
بیت ١٢١<br />
چون نبرد از انبیا و از رُسُ ل هیچ کس یک جزو از آن دریای کُل<br />
که در چاپ مشکور (همان٬ ص٨) مصرع دوم به صورت<br />
ضبط شده است.<br />
بیت ١٤٢<br />
هیچ کس یک جزو پی از کُلبه کُل<br />
جان بلندی یافت تن پستی ز خاک مجتمع شد خاک پست و جانِ پاک<br />
که در همه نسخههای دیگر٬ از جمله چاپ مشکور (همان٬ ص٬(١٠ جان بلندی داشت...
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نقد و بررسی ١١٩<br />
نگاهی به چاپی تازه از منطقالطیر<br />
ضبط شده است.<br />
بیت ٢٨٩٩<br />
چون ز حُ ب باشد ادب حرمت رواست<br />
یک نَفَس گستاخیی از وی رواست<br />
که مصرع اول در چاپ مشکور (همان٬ ص١٨٢) چون ز چپ باشد ادب حرمت ز راست ضبط<br />
شده است و انتخاب خاتمی بر اساس دو نسخه دارای عیب مسلّم قافیه است.<br />
شواهدی که ذکر شد نمونه و مسطوره اختیارات ذوقی مصحّ ح است که مطابقت تامّ<br />
چاپ او را با هیچیک از نسخههای خطّی و چاپی موجود تضمین نمیکند. بهتر آن میبود<br />
که نسخه خطّیِ بازیافته ایشان که در سال ١٣٣٦ به تصحیح فروغی چاپ شده و چاپ<br />
چهارم آن در سال ١٣٤٧ به نفقه کتابفروشی تأییدیه اصفهان منتشر گردیده به همان<br />
صورت اصلی اساس قرار میگرفت و نسخهبدلها بدون تصرّف نقل میشد تا خصلت<br />
انتقادی تصحیح مخدوش نگردد.<br />
امّا در مورد تعلیقات یادآور میشویم که شادروان دکتر مشکور و سید صادق گوهرین<br />
همچنین دکتر انزابینژاد و دکتر قرهبگلو که مشترکاً منطقالطیری بر اساس نسخههای<br />
چاپی به چاپ رساندهاند حواشی و تعلیقاتی در شرح بعضی مشکلات لغوی یا<br />
محتوائیِ منطقالطیرِ چاپِ خود نوشتهاند. گزیدههایی از منطقالطیر نیز به همراه توضیحات<br />
به چاپ رسیده است. تعلیقات چاپ دکتر خاتمی بیشتر در حدِّ اشاره به آیه یا حدیث٬ یا<br />
ذکر معنی لغاتِ<br />
مثًال درباره بیت ١:<br />
آمده است:<br />
بعضی از ابیات پیچیده است و همواره گرههای اصلی را نمیگشاید.<br />
آفرین جانآفرین پاک را<br />
آنکه جان بخشید و ایمان خاک را<br />
مصراع دوم اشاره دارد به آیه شریفه ثُمَّ سَ وّ یٰهُونَفَخَ فیه مِن روحِ ه. آنگاه او را درستاندام کرد<br />
و از روح خویش در او دمید. [سوره سجده (٣٢): ٩] ١ (ص٤٣٩)<br />
که این توضیح بخشی از مشکل بیت را میگشاید٬ امّا هنوز مشکل «ایمان بخشیِ «<br />
خداوند به «خاک» در جنب «جان بخشیدن» به آن باقی است.<br />
١)بهتر میبود نشانی آیه بلافاصله پس از آن بیاید نه پس از ترجمه.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٢٠ نقد و بررسی<br />
نگاهی به چاپی تازه از منطقالطیر<br />
درباره بیت ٧:<br />
مُهره انجُ م ز زرّین حُ قّه ساخت با فلک در حقّه هرشب مُهره باخت<br />
تنها آوردهاند: «حُ قّ ه: جعبه طلا و جواهر» (ص٤٣٩) و خود را از توضیح اصطلاحات<br />
شعبدهبازی (مهره٬ حقّ ه) و اشاره به همین مضمون در حافظ (صوفی نهاد دام و سرِ حقّه باز<br />
کرد/ بنیادِ مکر با فلکِ حقّهباز کرد) معاف داشتهاند.<br />
درباره بیت ١٤٠:<br />
باش چشماروی او امروز٬ تو بعد از آن فردا سپندش سوز٬ تو<br />
نوشتهاند:<br />
چشماروی: تعویذی که به جهت دفع چشمزخم (از انسان٬ حیوان٬ باغ٬ خانه و...) سازند٬<br />
حرز). (ص٤٤٤) ٢<br />
در توضیح بیت ٣٢٦:<br />
سنگی از وی قدر و رفعت یافته پس یمیناهلل خلعت یافته<br />
نوشتهاند: «سنگی: منظور حجرالاسود است.» (ص٤٥٠) و به حدیث حجرالاسودِ یمیناهلل<br />
اشارهای نکردهاند.<br />
درباره بیت : ٣ ٤٠٨<br />
در تحیّر طفل میزد دست و پا آب بردش تا به ناوِ آسیا<br />
٢)شادروان دکتر احمدعلی ر جائی٬ در وصف چشمارو٬ آورده است: در ماههای آخر سال٬ خاصّ ه اسفندماه٬<br />
رسم است که بر روی کوزهای یا سبویی سفالین٬ نقش چهره آدمی را با چشم و رویی هرچه زیباتر رسم میکنند و<br />
آن قسمت را که در پشت قرار دارد و منقّ ش نیست و همچنین بالای آن را با پارچههای رنگین میپوشانند و<br />
میآرایند و این سفالِ آر استه است که چشمارو نام دارد (چشم+ الف واسطه+ رو). در طول مدّ تی که چشمارو<br />
ساخته شده است٬ برای دفع چشمزخم از اهل خانه و اموال و باغ و کشت٬ در آن سکههای سفید و سیاه<br />
میریزند و در شب چهارشنبهسوری (آخرین چهارشنبه اسفندماه)٬ پیش از آنکه آتشبازی و پرش از روی آتش<br />
صورت گیرد٬ آن را از بامِ خانه به کوچه میافکنند؛ چشمارو در هم میشکند و از سکّ ههای سپید و سیاهش<br />
منتظران و گذرندگان برخوردار میشوند. (ر جائی٬ ص٣٩٦)<br />
عطّار نیشابوری ساختن چشمارو را چنین توصیف میکند (اسر ارنامه٬ ص٩٨):<br />
سفالی را بیارایند زیبا فرو پوشند او را شَ عر و دیبا<br />
کنند از حیله چشماروی آغاز که چشماروی دارد چشم بد باز<br />
ِ<br />
اگر شخصی ببیند رویش از دور چنان داند که پیدا شد یکی حور<br />
چو خلقانش ببینند از در و بام در اندازندش از بالا سر انجام.<br />
٣)در متن٬ شماره بیت ٤١٠ است.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نقد و بررسی ١٢١<br />
نگاهی به چاپی تازه از منطقالطیر<br />
نوشتهاند: «ناو: هر چیز درازِ میانخالی٬ جوی آب٬ نهر»٬ که بهتر میبود «ناوِ آسیا» را معنی<br />
میکردند نه «ناو» مطلق را.<br />
درباره بیت ٤٩٦:<br />
آن که کاری جز بهحق یک دم نکرد تا به زانوبند اشتر کم نکرد<br />
نوشتهاند: «اشاره دارد به حدیثی از پیامبر (ص): اِعْقِلها و تَوَ کَّل. یعنی زانوبند به آن بزن٬ سپس توکّل کن».<br />
(ص٤٥٧)<br />
این مطلب را گوهرین٬ در تعلیقات منطقالطیر (منطقالطیر٬١ ص٬(٢٩٣ مفصّ لتر و با ذکر<br />
سند٬ از ترجمه رساله قشیریه (ص٧٦) نقل کرده است. این بیت درباره ابوبکر و مناقب او در<br />
منطقالطیر آمده است و ربطی به توکل و شتربستن ندارد بلکه اشاره به اهلِ رِ دّه یا به قول<br />
تاریخنویسان «مرتدّ ین» است که در خلافت ابوبکر از پرداختن زکات خودداری کردند.<br />
ابوبکر با تهدید به آنها گفت: «و اهللِ لَوْ مَنَعونی عِ قاًال ممّا آذی رَ سُ ولُ اهلل (ص) لَقاتَلْتُهُ م<br />
بالسَّ یفِ ». (Ä تاریخ بناکتی٬ ص٩١) ٬ «قسم به خدا٬ اگر زانوبند اشتری از آنچه به رسول خدا<br />
(ص) میدادند از من دریغ کنند٬ با شمشیر با آنها میجنگم».<br />
درباره بیت ٥٦٥:<br />
خواجه گفتی: چه فتاده است ای علی شر تو را یخنی نهاده است ای علی<br />
صورت درست بیت در چاپهای گوهرین و رنجبر به این صورت است:<br />
... خواجه گفتی چه فتاده است ٤ ای علی آنِ تو یخنی نهاده است ٤ ای علی<br />
و در چاپ انزابی و قرهبگلو:<br />
خواجه گفتی چه فتاده است ای علی شَ ه تو را یخنی نهاده است ای علی<br />
(مأخذ این ضبط ذکر نشده است.)<br />
گوهرین معنی یخنی را از فرهنگها نقل و بیشتر بر خوراکی بودن آن تأکید کرده و معنی<br />
بیت را مسکوت گذاشته است. انزابینژاد (منطقالطیر ٬٤ ص٢٣٥) آورده است:<br />
یخنی نهادن: ذخیره نهادن. مفهوم: خداوند تو را سخنی [ظاهراً غلط مطبعی به جای «یخنی»]<br />
آماده کرده که به مُردن شتاب داری؟<br />
در چاپ خاتمی (ص٤٥٨) آمده است:<br />
یخنی: ذخیره طعامی معروف. گوشت پختهشده و گرم و سرد را گویند.<br />
٤)صورت نوشتاری «فتادست» و «نهادست» مرجّ ح به نظر میرسد.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٢٢ نقد و بررسی<br />
نگاهی به چاپی تازه از منطقالطیر<br />
آنچه مسلم است٬ صورت بیت در نسخه گوهرین و رنجبر صحیحترین صورتهاست.<br />
دیگر اینکه یخنی نهادن در فرهنگها بدین معانی آمده است: ذخیره نهادن (نفیسی)؛ ذخر٬<br />
ادّخار ) منتهیالارب)؛ الزُّ خر (دستور الاخوان)؛ پسانداز کردن (لغتنامه). در بیت نیز به همین<br />
معنی است و جنبه خوراکی اصًال ندارد. برای معنی بیت کافی است که به دو بیت پیش از<br />
آن نظری بیندازیم:<br />
حیدرِ کرّار غم خوردی بسی<br />
از صحابه گر شدی کشته کسی خوار شد بر چشم من جانِ عزیز<br />
تا چرا من هم نگشتم کشته نیز آنِ تو یخنی نهادست ای علی<br />
خواجه گفتی چه فتادست ای علی میگوید: «از یارانِ رسول اکرم هر کس شهید میشد٬ حیدر کرّ ار بسیار غم میخورد که<br />
چرا من کشته و شهید نشدم٬ این جانِ گرامی به چشم من خوار شده است. حضرت<br />
رسول میفرمود: ای علی٬ چیزی نشده است٬ شهادت را برای تو ذخیره کردهاند».<br />
درباره بیت ١٣٧٤:<br />
چون حریفِ آبِ دندان دید شیخ لعلِ او در حقّه خندان دید شیخ...<br />
نوشتهاند:<br />
آبدندان: حریف گول٬ شخصی که همیشه در قمار از او توان برد. به معنی نوعی حلوا و<br />
شیرینی که از آرد سفید و روغن و قند سازند نیز آمده است.<br />
که تنها معنی اول («سادهلوح و سلیمدل»Ä لغتنامه دهخدا) مراد است که٬ با آن٬ معنی بیت<br />
چنین میشود: «چون شیخ٬ حریف خود را دختر ترسا را سادهلوح و سلیمدل دید و<br />
دید که او پوستخند خنده زیرلبی میزند٬ آتشی از شوق در جانش فتاد».<br />
بیت ٣٦٤٢:<br />
چون قلندرها چنانش یافتند آببردهی عقل و جانش یافتند...<br />
این بیت مربوط به حکایتی است که عربی بر قلندرخانه میگذرد و در یک نَدَ ب<br />
پاکباخته میشود و «از قلندرْ عور سر بیرونش» میدهند . ٥<br />
در چند جای این داستان٬ لفظ قلندر و ترکیبات آن قلندری٬ قلندرراه٬ قلندرجای٬<br />
قلندریان آمده است. صورت درست داستان٬ همان است که در چاپ گوهرین (منطقالطیر٬١<br />
ص١٩١) آمده است.<br />
٥)قلندر به معنی «جایباشِ<br />
قلندران» و سرِ کسی را بیرون دادن به معنی «بیرون کردن کسی ر ا»ست.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نقد و بررسی ١٢٣<br />
نگاهی به چاپی تازه از منطقالطیر<br />
لنگر و قلندر محل اجتماع قلندریان بوده است و قلندری (منسوب به قلندر) به معنی<br />
«قلندرنشین» است و «درویشِ<br />
این کویِ ملامت است و میدانِ هلاک<br />
مردی باید قلندری دامنچاک<br />
در اسرار التوحید نیز قلندری به همین معنی آمده است:<br />
من دانْ گیونیم داشتم حبّه کم<br />
بر بربطِ من نه زیر ماندست و نه بم<br />
بیقید» را قلندری میگفتند. مثًال احمد غزالی میگوید:<br />
وین راهِ مقامرانِ بازنده پاک<br />
تا برگذرد عیاروار و ناپاک<br />
دو کوزه بنی خریدهام پاره کم<br />
(سوانح العشّ اق٬ ص٩)<br />
تا کی کوی قلندریّ و غمْ غمْ<br />
(اسرار التوحید٬ ج٬١ ص٧٣)<br />
عطّار نیشابوری در سایر آثارش نیز کلمه قلندری را به معنی «لنگرنشین» و قلندر را به<br />
معنی «جایباشِ رندان و قلندریان» آورده است؛ مثًال٬ در رباعی ذیل٬ لفظِ قلندر٬ در<br />
مقابل مسجد آمده است:<br />
گه نعرهزنِ قلندرت خواهم بود<br />
گر جان و دلم به باد برخواهی داد<br />
و٬ در رباعی دیگر٬ قرینه و مطابق با صومعه آمده است:<br />
زین درد که جز غصّ ه جان میندهد<br />
آن آهِ به صدق کز قلندر خیزد<br />
در دیوان نیز٬ قلندر به همین معنی «لنگر» به کار رفته است:<br />
در قلندر چند قُرّ ائی کنی<br />
گه در مسجد مجاورت خواهم بود<br />
من از دل و جان خاکِ درت خواهم بود<br />
جز دردِ قلندری امان میندهد<br />
در صومعه هیچ کس نشان میندهد<br />
نقدِ جان درباز قرّ ائی بس است<br />
) مختارنامه٬ ص١٤٤)<br />
(همان٬ ص٢٠٨)<br />
) دیوان عطار٬ ص٥٢)<br />
و باز: ای پیرِ خراباتی رختت به قلندر کش دل از دو جهان برکن دُردی بهبر اندرکش<br />
(همان٬ ص٤٥٥)<br />
بنابراین٬ ترکیباتی چون راهِ قلندر ٬ ٦ کوی قلندر ٬ ٧ بازارِ قلندر ٬ ٨ که در اشعار شعرای عارف<br />
٦)سنائی گفته است:<br />
معشوق مرا رهِ قلندر زد زان راه به جانم آتش اندر زد<br />
) دیوان سنائی٬ ص١٣٥)<br />
٨) دیوان عطار٬ ص٤١.<br />
٧)اسرار التوحید٬ ص٧٣.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٢٤ نقد و بررسی<br />
نگاهی به چاپی تازه از منطقالطیر<br />
آمده است٬ به معنی «راهی که به قلندر لنگر منتهی میشود» یا «بازاری که در آن<br />
قلندر لنگر قرار دارد» بوده است. در همین حکایت خواه در جاهایی که ضبط تغییر<br />
داده شده خواه در جاهایی که امکان تصرف در ضبط وجود نداشته قلندر باز به همان<br />
معنای «باشگاه قلندریان» به کار رفته است:<br />
اوفتادم بر قلندر ناگهی (بیت٣٦٥١)<br />
گفت میرفتم خرامان در رهی گفت وصفاین است و بس قالاندرآ (بیت٣٦٥٤) ٩<br />
گفت وصفِ آن قلندر کن مرا به لحاظ معرفی منابع و مآخذ نیز از جهات فنّی اشکالهایی دیده میشود٬ از جمله<br />
نقص یا نادرستی مشخصات کتابشناسی و اینکه مشخّ صاً در کجا چه منبعی استفاده<br />
شده است. از محاسن این چاپ کشفالابیات آن است.<br />
منابع<br />
اسرار التوحید فی مقامات شیخ ابوسعید٬ محمد بن منوّ ر٬ تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی٬ آگاه٬ تهران ١٣٦٦؛<br />
اسر ارنامه٬ عطّار نیشابوری٬ تصحیح سید صادق گوهرین٬ انتشارات صفیعلیشاه٬ تهران ١٣٤٨؛<br />
تاریخ بناکتی ) روضة اولیالالباب فی معرفة التواریخ و الانساب)٬ فخرالدین ابوسلیمان داود بناکتی٬ به کوشش<br />
جعفر شعار٬ انجمن آثار ملی٬ تهران ١٣٤٨؛<br />
ترجمه رساله قشیریه تألیف ابوالقاسم قشیری٬ به کوشش بدیعالزمان فروزانفر٬ چاپ دوم٬ انتشارات علمی و<br />
فرهنگی٬ تهران ١٣٦١؛<br />
دیوان سنائی٬ به کوشش مدرّس رضوی٬ انتشارات کتابخانه سنائی٬ تهران٬ بیتا؛<br />
دیوان عطّار٬ تصحیح تقی تفضّ لی٬ چاپ سوم٬ مرکز انتشارات علمی و فرهنگی٬ تهران ١٣٦٣؛<br />
رجائی٬ احمدعلی٬ «چشمارو»٬ مجله دانشکده ادبیات مشهد٬ سال اوّ ل٬ شماره٬٤ زمستان٬١٣٤٤ص ٤٠٣-٣٩٦؛<br />
زبور پارسی٬ محمدرضا شفیعی کدکنی٬ چاپ اوّ ل٬ آگه٬ تهران ١٣٧٨؛<br />
سوانح العشّ اق٬ احمد غزالی٬ تصحیح نصراهلل پورجوادی٬ بنیاد فرهنگ ایران٬ تهران ١٣١٩؛<br />
مختارنامه٬ عطار نیشابوری٬ تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی٬ زوّ ار٬ تهران ١٣٥٨؛<br />
منطقالطّیر ٬١ تصحیح سید صادق گوهرین٬ چاپ دوم٬ بنگاه ترجمه و نشر کتاب٬ تهران ١٣٤٨؛<br />
٬٢ تصحیح محمدجواد مشکور٬ چاپ چهارم٬ کتابفروشی تهران٬ تهران ١٣٥٣؛<br />
٬٣ تصحیح احمد رنجبر٬ چاپ اوّ ل٬ اساطیر٬ تهران ١٣٦٦؛<br />
٬٤ تصحیح رضا انزابینژاد و سعید قرهبگلو٬ چاپ اوّ ل٬ جامی٬ تهران ١٣٧٩.<br />
©<br />
٩)برای شواهد دیگر Ä مقاله راقم این سطور با عنوان «قلندر٬ جایباشِ قلندریان»٬ مجله دانشکده ادبیات و<br />
علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد٬ سال٬٢٨ شماره١ و٬٢ بهار و تابستان ٬١٣٧٤ ص٦٤-٥١.
١٣٨٣/٨/٢٦ 17N-KAMA ن٣ ٣ C:7 ZAR76 ص ١٣:٥٠ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />
کمال در تحقیق<br />
حبیب برجیان<br />
جستارهایی در تاریخ علوم دوره اسلامی٬ هوشنگ اعلم٬ بنیاد دایرةالمعارف اسلامی٬<br />
تهران ٤٩٦ ٬١٣٨١ صفحه.<br />
کتاب مشتمل است بر مقدمه مؤلف و پنجاه مقاله از او که سابقاً در پنج مجلّد اول<br />
(حروف ب و پ) دانشنامه جهان اسلام درج شده بود و اکنون بنیاد دایرةالمعارف اسلامی٬<br />
برای قدردانی از نویسنده آنها و هم به مناسبت تجلیلی که پارسال از او به عمل آورد٬ این<br />
مجموعه نفیس را جداگانه منتشر کرده است.<br />
گیاهشناسی و تاریخ گیاهان دارویی موضوع اکثر مقالههای کتاب است٬ مانند بادام٬<br />
بادآورد٬ بادرنگ٬ بادنجان٬ برنج٬ بلوط٬ بنفشه٬ به٬ بید٬ پسته شامی (= بادام زمینی)؛ مبحث<br />
طب و داروشناسی مشتمل است بر مقالاتِ باد٬ بخار٬ بخور مریم٬ بَدَ ل٬ بَرَص٬ بنگ٬ بول٬<br />
پادزهر٬ پزشکی (فقط بررسی لغتِ «پزشکی»)٬ و نیز پزشکان و داروشناسان: بَ دیغورَس٬<br />
بُلغاری٬ بولُس٬ بیرونی و رسالهاش بُرءالسّ اعة؛ مقالات در حوزه جانورشناسی ذیل عناوین<br />
ببر٬ بز٬ بلبل٬ بلدرچین٬ بوتیمار٬ بوقلمون٬ بوم آمده است.<br />
امتیاز این مجموعه در جامعیت آن است. نویسنده دانشمندِ مقالهها به این بسنده<br />
نمیکند که قدما درباره گیاه یا جانورِ مورد بحث چه نوشتهاند٬ چه مایه بر سرچشمه<br />
هندی یا یونانی خود متکی بودهاند و بر آرای پیشینیان چه افزودهاند٬ در شناخت فلان<br />
دارو یا بیماری چه اندازه در پندارهای خرافی درجا زدهاند و کدامیک به دانش حقیقی<br />
نزدیک شدهاند یا بدان دست یافتهاند٬ توصیف ایشان از فلان گیاه و طبقهبندی فلان<br />
١٢٥
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٢٦ نقد و بررسی<br />
کمال در تحقیق<br />
جانور با کدام گونهها در علم کنونی متناظر است. در حقیقت٬ دایره شمول مقالات از<br />
«تاریخ علوم دوره اسلامی»٬ عنوانی که بر مجموعه نهادهاند٬ بس فراتر میرود. دانش<br />
کنونی درباره فلور یا گیای آسیای غربی نیز در کتاب مندرج است: محل رویش هر گیاه٬<br />
گونههای آن٬ شرایط اقلیمی پرورش٬ کاشت و داشت و برداشت محصولات٬ صادرات و<br />
واردات و جز آن. اگر مؤلف به جغرافیای طبیعی فلات ایران اشراف نداشت یا از تاریخ<br />
بازرگانی اقیانوس هند و دریای مدیترانه اطلاع کافی حاصل نمیکرد٬ مقالهها بدین پایه و<br />
مایه که هست نمیبود. اگر بخواهیم بدانیم که درباره فلان درخت یا گل در حوزه ادب<br />
فارسی چه آمده یا در کتب آسمانی چه نوشته شده یا آنکه بَهمان پرنده در فولکلور و<br />
پندار مردم چه بازتابی یافته و ریشه پندارها در کجاست٬ مراجعه به این کتاب<br />
مشکلگشاست. فهرست اعلام و «نمایه واژگان عام» که در پایان کتاب آمده راهنمای<br />
رسیدن به مطلب دلخواه است.<br />
از همه مهمتر بررسی زبانشناختی واژگان است. نهتنها مدخلها بلکه دیگر نامهای<br />
مربوط به موضوع مقاله٬ همچون لغت٬ مورد مطالعه اشتقاقی قرار گرفته است.<br />
ِ<br />
خاصِ<br />
تریاک و نوش و نوشدارو نیز پرداخته شده و٬<br />
بهعنوان مثال٬ ذیل پادزهر به ریشهشناسیِ<br />
ذیل بوم و بلدرچین و بید ٬ برای گونههای متعدد هریک٬ دهها نام خاص ایرانی و سامی<br />
بهمطالعه گرفته شده و دامنه ریشهیابی٬ علاوه بر زبانهای متروک ایرانی٬ گاه تا<br />
سنسکریت و هندواروپایی نیز رسیده است. نیز زبانها و گویشهای زنده ایرانی مورد<br />
توجه خاص مؤلف بوده و آشنائیِ او با مازندرانی و گیلکی٬ که در ثروتِ کلمات و کثرت<br />
واژگانِ متعلق به گیاهان و جانوران٬ در میان همه زبانهای ایرانی٬ حایز مقام اوّ لاند٬ بر بُعد<br />
تاریخی تطبیقیِ پژوهشِ اشتقاقی بس افزوده است. اما این پژوهش به تطوّ ر ظاهرِ لفظ و<br />
مقایسه فونولوژیک گونههای آن اکتفا نمیکند بلکه به دلالت لفظ و معنی (سِ مانتیک)<br />
اعتنای خاص مبذول میدارد و مشخص میکند که لفظِ مورد مطالعه با کدامیک از<br />
گونههای شناختهشده فلان گیاه ممکن است مطابقه کند و یا لغاتی که در فرهنگهای<br />
فارسی عادتاً با عبارتِ «نام مرغی است» معنی شدهاند٬ در این کتاب٬ شناسنامه علمیِ<br />
لاتینی گرفتهاند. از اینها گذشته٬ تأثیر شرایط تاریخی و عوامل فرهنگی و سوانح اقلیمی<br />
در دگرگونی الفاظ از نظر مؤلف دور نمانده است.<br />
ملاحظه میشود که مجموعه حاضر نیازهای متخصصان چندین رشته را پاسخگو
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نقد و بررسی ١٢٧<br />
کمال در تحقیق<br />
تواند بود. غنای مقالات نموداری است از وسعت مشربِ علمی مؤلف آنها. مُجملی از<br />
تحصیلات عالی هوشنگ اعلم که در لببرگردانِ جلد کتاب درج شده از ابعاد گوناگونِ<br />
اندوختههای علمی او حکایت دارد. تردیدی نیست که تنوع و گستردگی دانش در یک<br />
فرد امتیازی است بزرگ٬ اما امتیاز بزرگترْ هنرِ تلفیق استادانه این معلومات است که در<br />
یکایک مقالات به چشم میخورد. کوتاهسخن٬ این مجموعه از نوشتههای هوشنگ<br />
اعلم٬ فارغ از محتوای آن٬ سرمشقِ پژوهندگان کمالجو در اتخاذ روش و انضباط علمی و<br />
آموزش درستنویسی و کوتاهنویسی زبان فارسی تواند بود.<br />
افسوس که حروفچینی و صفحهپردازی کتاب همیشه با محتوای آن سازگار نیست.<br />
انتخاب نامناسبِ فونْ تها٬ اختیار حروف کج بهجای حروف سیاه برای متمایز ساختن<br />
اعلام٬ تراکم بیرون از تناسبِ علایم و شناوری ارجاعات در متنی که در کمال ایجاز<br />
نوشته شده همگی خواندن مقالات را دشوار میسازد. مارکِ رهای رنگین لازم است تا<br />
جان تازه در اندام بیرمقِ سطور و صفحات بدمد.<br />
شهریور<br />
٬١٣٨٣ نیویورک<br />
©
14N-SPAH تح: ١٣٨٣/٧/٥ ن٤ ٦ C:7 ZAR76 ص ١٣:٥٠ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />
فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار<br />
محسن ذاکر الحسینی<br />
فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار٬ منسوب به قطران تبریزی٬ تصحیح علیاشرف<br />
صادقی٬ انتشارات سخن٬ تهران ١٨+٢٤٤+٣٠ ٬١٣٨٠ صفحه.<br />
در سفرنامه ناصر خسرو (ص٧) آمده است:<br />
در تبریز٬ قطراننام شاعری را دیدم. شعری نیک میگفت٬ امّا زبان فارسی نیکو نمیدانست.<br />
پیش من آمد. دیوان منجیک و دیوان دقیقی بیاورد٬ و پیشِ من بخواند٬ و هر معنی که او را<br />
مشکل بود٬ از من بپرسید. با او بگفتم٬ و شرح آن بنوشت. و اشعار خود بر من خواند.<br />
در مقدمه بعضی نسخههای لغت فرس اسدی طوسی (ص١) آمده است:<br />
دیدم شاعران را که فاضل بودند٬ ولیکن لغات پارسی کم میدانستند. و قطران شاعر کتابی کرد.<br />
و آن لغتها بیشتر معروف بودند.<br />
در مقدمه صحاحالفرس (ص٨) آمده است:<br />
اول کسی که به ترتیبِ لغت فرس مشغول شد٬ و آن را به قید کتابت مقیّد گردانید٬ حکیم<br />
قطران ارموی بود. امّا او بیش از سیصد لغت ذکر نکرد. (نخجوانی٬ ص٨)<br />
معلوم میشود که حکیم قطران تبریزی٬ گوینده قرن پنجم هجری٬ فرهنگی حاوی<br />
سیصد لغت مشهور فارسی داشته است که٬ در مقدمه فرهنگ جهانگیری میرجمالالدین<br />
حسین انجو شیرازی (انجو شیرازی٬ ص٬(٥ از آن به صورت «فرهنگ حکیم قطران»٬ و در<br />
کشف الظّنون عن اسامی الکتب و الفنون (حاجی خلیفه٬ ص٣٢٧) به صورت «تفاسیر فی لغة<br />
الفرس» یاد شده و مسلّم است که تا قرن یازدهم هجری در دسترسِ<br />
١٢٨<br />
اهل علم قرار داشته
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نقد و بررسی ١٢٩<br />
فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار<br />
است٬ امّا امروز نشانی از آن به دست نیست.<br />
در کتابخانه مدرسه عالی سپهسالار (شهید مطهری کنونی)٬ نسخه خطّی فرهنگی<br />
فارسی به شماره ١٢ موجود است ١ که مدخلهای آن به ترتیب الفبائیِ دو حرف اول و<br />
آخر تنظیم شده و واقف آن میرزا حسین خان سپهسالار بوده و٬ بر پشت جلد آن٬ عبارت<br />
«نصاب ترکی» و٬ در برابر این عبارت با خطّی دیگر٬ عبارت «فرهنگ منسوب به قطران»<br />
نوشته شده است. این نسخه را کاتبی به نام عوض باقی٬ احتماًال در قرن یازدهم هجری٬<br />
به خطّ نستعلیقِ نزدیک به هندی نوشته و٬ به دنبال آن٬ با همان خط٬ شرحی بر لغات و<br />
پارههای عربیِ گلستان سعدی آمده٬ که به عنوان قسم دوم کتاب معرّ فی شده است<br />
(صادقی٬ ص٧). این نسخه٬ که از عنصری به ویژه از وامق و عذرای او شاهد بسیار دارد و<br />
بسیاری از اسامی یونانی آن مثنوی را معرفی کرده٬ اخیراً٬ به تصحیح استاد دانشمند٬<br />
علیاشرف صادقی٬ به چاپ رسیده و محقّقاً فرهنگ قطران نیست (دبیرسیاقی٬ ص١٥).<br />
مصحح نسخه سپهسالار آن را «نسخه منحصر به فرد» توصیف کرده است (صادقی٬<br />
همانجا). نسخهای هم در کتابخانه سازمان لغتنامه دهخدا٬ به شماره ٬١٠٠ در ٢٨٨<br />
صفحه٬ به خطّ نستعلیق اسماعیل بن مرتضی مرتصوی برازجانی٬ مورّخ ١٣١٧<br />
خورشیدی موجود است (دانشپژوه٬ ص٢٦) که از شواهد خالی است ) Ä صفا٬ ص٤٢٢) و<br />
رونویسی است از همان نسخه سپهسالار که به دستور مرحوم دهخدا٬ برای استفاده در<br />
تألیف لغتنامه٬ فراهم شده است. دکتر عسکر حقوقی٬ در سال ١٣٣٨ خورشیدی٬ آن را<br />
در ٢٠٦ صفحه٬ با عنوان فرهنگ قطران٬ به چاپ رسانیده است (آقابزرگ طهرانی٬ ج٬١٦<br />
ص٢١٣) . ٢<br />
مصحح نسخه سپهسالار بر آن است که این فرهنگ و تحفةالاحباب سلطان علی حافظ<br />
اوبهی٬ هردو٬ از روی نسخهای نوشته شده که از روی چند تحریر لغت فرس اسدی٬<br />
صحاح الفرس نخجوانی٬ معیار جمالی شمس فخری و احتماًال بعضی فرهنگهای دیگر<br />
فراهم شده است (صادقی٬ ص١٦). مصحح فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار٬ شباهت بسیار آن<br />
را با تحفةالاحباب حافظ اوبهی تأیید کرده٬ امّا دلایل متعددی مبنی بر جدایی این دو<br />
١)میکروفیلم آن نیز در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران٬ به شماره ٢٢٠١ نگهداری میشود (منزوی٬<br />
ص١٩٤٠).<br />
٢)آقای دکتر صادقی نسخه این کتاب را نیافته و در وجود چنین چاپی تردید دارند.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٣٠ نقد و بررسی<br />
فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار<br />
فرهنگ آورده و تألیف آن را میان سالهای ٧٤٤- ٧٥٥ (تاریخ تألیف معیار جمالی) و ٩٣٣<br />
هجری (تاریخ تألیف تحفةالاحباب) دانسته و احتمال داده است که محلّ تألیف آن هند<br />
باشد. (همو٬ ص١٧-١٦)<br />
مقدمه نسخه سپهسالار همان مقدمه تحفةالاحباب است (حافظ اوبهی٬ ص٢٨) جز آنکه<br />
احتماًال به اندازه یک برگ از آغاز نسخه سپهسالار افتاده است. همچنین تبویب کتاب٬<br />
ترتیب لغات٬ و شباهت بلکه وحدتِ لغات٬ معانی٬ شواهد٬ و حتی کلمات و عبارات آن<br />
دو بسی بیش از آن است که آنها را فقط از اصلی واحد بشماریم. تفاوتهای آن دو٬ هرچند<br />
بسیار باشد٬ تقریباً هیچیک از مرز اختلاف نسخهبدلی٬ تصرّف کاتبان٬ و بعضاً تجدید<br />
نظر مؤلف فراتر نیست. از این رو٬ به نظر میرسد که نسخه سپهسالار٬ نسخه نویافتهای<br />
از همان تحفةالاحباب حافظ اوبهی باشد که با نسخههای دیگر تفاوتها و افزود و کاستهایی<br />
دارد.<br />
مصحّ ح٬ نسخه سپهسالار را با تحفةالاحباب٬ لغت فرس٬و معیار جمالی٬ که هریک به<br />
نوعی با نسخه مذکور نسبت داشته٬ مقایسه کرده و٬ با استفاده از فرهنگهای دیگر<br />
همچون فرهنگ جهانگیری و مجمع الفرس و فرهنگ رشیدی و برهان قاطع٬ به تحقیق در متن<br />
پرداخته است.<br />
در نسخه سپهسالار٬ ضبط لغات و معانی و شواهد لغات اصًال دقیق و موثّق نیست؛<br />
لغات مصحّ ف و محرّ ف و توضیحات نادرست در آن بسیار است؛ مصحّ ح٬ در صدها<br />
پانوشت مفید و ارزنده٬ بیشتر موارد نادرست و مشکوک را معلوم و بسیاری از آنها را اصلاح کرده و<br />
خواننده را به ضبط صحیح رهنمون شده است. با اینهمه٬ هنوز مواردی چند از تصحیح<br />
مغفول مانده است٬ از جمله:<br />
در ذیل لغت آماج آمده است: «عمّاره گوید» (ص٢٢). ضبط نام این شاعر به تخفیفِ<br />
میم صحیح است٬ چنانکه خود در ابیات ذیل آورده است:<br />
جای کمرت شعر عماره است همانا کز یافتنش خیره شود وهمِ خردمند<br />
یک بدره دههزار شیانی به من بداد گویی عماره زنده شد و مرد بشکفید<br />
) Ä مدبّری٬ ص٣٥٥)<br />
) Ä همو٬ ص٣٥٦)<br />
پس از لغت آسُ غده (به معنای «هیزم نیمسوخته») آمده است: «الفغده٬ نیز به معنی افروخته
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نقد و بررسی ١٣١<br />
فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار<br />
باشد» (ص٣٦). الفغده به معنای «اندوخته» است٬ نه «افروخته»٬ چنانکه از شاهد ذیل لغت نیز<br />
همین معنی استنباط میشود.<br />
ذیل پرند آمده است: «حریر تنگ ساده باشد» (ص٤٢). تنگ٬ در عبارت مذکور٬ بدخوانی<br />
یا غلط چاپی است به جای تُنُک.<br />
در بابِ الحاء مع حرف الهاء آمده است: «حیره٬ سراسیمه و فرومانده و متحیّر بوَ د» (ص٩١).<br />
مصحّ ح در پانوشت آورده است: «این لغت همان کلمه حیرت است که مؤلف به آن معنی صفتی داده<br />
است». با توجه به معانی مذکور٬ به نظر میرسد حیره مصحّ فِ خیره (فارسی) باشد که٬<br />
مانند برخی دیگر از لغات این کتاب٬ در بابِ مناسب قرار نگرفته است.<br />
در ذیل لغت دخت آمده است: «دختر باشد. شاعر گوید:<br />
مر استاد او را بر خویش خواند<br />
بیت<br />
ز بیگانگان جای بر دخت ماند» (ص١٠٦-١٠٥).<br />
ظاهراً مؤلّف در یافتنِ شاهد دچار اشتباه شده و بیت را بد خوانده است. قرائت صحیح<br />
چنین است:<br />
مر استاد او را برِ خویش خواند ز بیگانگان جایْ پَردَخت ماند<br />
در مصراع دوم٬ پَردَ خت به معنی «پرداخته» (خالیشده) است و ماند متعدّ ی است به<br />
معنی «گذاشت» یعنی «آنجا را از وجود بیگانگان خالی کرد».<br />
در «باب الشّ ین مع حرف الرّ اء» آمده است: «شکار پیکار باشد» (ص١٥١). در پانوشتِ<br />
مصحّ ح٬ درباره شکار آمده است: «بیشک تصحیف پیکار است. فرهنگهای دیگر نیز آن را ندارند».<br />
امّا شکار مخفّف شاکار است به معنای «کار بیمزد و اجباری» و مترادف بیگار ) Ä شمس<br />
قیس٬ ص٬(٢٣٣ لذا قرائت صحیح متن نسخه سپهسالار باید چنین باشد: «شکار بیگار<br />
باشد».<br />
در یک مورد٬ مصحّ ح ضبط صحیح اصل را٬ به قصد اصلاح در متن٬ تغییر داده<br />
است. در ذیل لغت شوخ آمده است: کسی را نیز گویند که سختخشم بوَ د (ص١٤٨). پانوشتِ<br />
مصحّ ح: «اصل: سختچشم٬ اصلاح بر اساس نسخهبدلِ تحفه است». سختچشم٬ به معنای «شوخ و<br />
بیحیا» در فرهنگها آمده است ) Ä تیکچند٬ ص١٢٣٧). امیرخسرو دهلوی گفته است:<br />
جست دعویگرِ مخالفگوی زیرکِ سختچشمِ حجّ تجوی<br />
در یک مورد نیز٬ بر توضیح مصحح چیزی میافزایم. در باب «التّاء مع حرف التّاء» آمده
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٣٢ نقد و بررسی<br />
فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار<br />
است: تَرت٬ پراکنده و بهزیانآمده باشد یعنی تباهشده (ص٧٠). مصحّ ح در پانوشت آورده است: در<br />
لفقو تحفه٬ ترت و مرت به این معنی آمده است نه ترت بهتنهایی. این لغت٬ به همین معنی٬<br />
هماکنون در گویش نیشابوری به صورت ترت و فَرت زنده و متداول است.<br />
کتاب از برخی غلطهای مطبعی مصون نمانده٬ از آن جمله است:<br />
جراحتکاه (ص٬٣١ ذیل اوستام) به جای جراحتگاه<br />
بسیج (ص٤١) به جای بسیچ (به اقتضای قافیه شدن با هیچ)<br />
تاریش (ص٥٢٬ ذیل بشلوک) به جای تازیش<br />
گرشاسنامه (ص٬١٤٤ پانوشت٢) به جای گرشاسبنامه<br />
فراح (ص٬١٦٥ ذیل غول) به جای فراخ<br />
فیاورام (ص٬١٧٣ ذیل فیاوار) به جای فیاوارم<br />
فّر (ص٬١٧٤ ذیل فَر) به جای فَرّ .<br />
برخی از تشدیدها و حرکات نیز در جای خود قرار نگرفته است٬ از جمله: ندافّان<br />
(ص٬١٧٨ حاشیه٬(١ مجّ ره (ص٬٢٠٢ ذیل کاهکشان)٬ مسَ که (ص٬(٢٢٦ به جای ندّ افان٬ مجرّ ه٬و<br />
مَسکه.<br />
نسخه چاپی فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار٬ با فهرست راهنما (شامل مداخل کتاب به<br />
ترتیب الفبا) و فهرست سودمند بعضی لغات که در ضمنِ تعریف لغات اصلی آمده (غیر<br />
از لغات محلّی و گویشی) به پایان رسیده و جای نمایه و فهرست شواهد منظوم و نمونه<br />
تصاویر نسخه خطّی در آن خالی است.<br />
منابع<br />
آقابزرگ تهرانی٬ محمدمحسن٬ الذّ ریعة الی تصانیف الشّ یعة٬ بیروت٬ بیتا؛ اسدی طوسی٬ ابومنصور علی بن<br />
احمد٬ لغت فرس٬ به کوشش عباس اقبال٬ تهران ١٣١٩ش؛ انجو شیرازی٬ میرجمالالدین حسین٬ فرهنگ<br />
جهانگیری٬ ج٬١ به کوشش رحیم عفیفی٬ دانشگاه مشهد٬ مشهد ١٣٥١ش؛ تیکچند (بهار)٬ لاله رای کهتری<br />
دهلوی٬ بهار عجم٬ ج٬٢ به کوشش کاظم دزفولیان٬ طلایه٬ تهران ١٣٨٠ش؛ حاجی خلیفه٬ مصطفی بن عبداهلل<br />
چلبی٬ کشف الظّنون عن اسامی الکتب و الفنون٬ ج٬٢ به کوشش گوستاو فلوگل٬ لایپزیگ ١٨٣٧م؛ حافظ اوبهی٬<br />
سلطان علی هروی٬ تحفة الاحباب٬ به کوشش فریدون تقیزاده طوسی نصرتالزّ مان ریاضی هروی٬ آستان<br />
قدس رضوی٬ مشهد ١٣٦٥ش؛ دانشپژوه٬ محمدتقی٬ «فهرست کتابخانه سازمان لغتنامه دهخدا»٬ درباره<br />
نسخههای خطّی٬ ج٬٣ به کوشش محمدتقی دانشپژوه ایرج افشار٬ دانشگاه تهران٬ تهران ١٣٤٢ش؛
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نقد و بررسی ١٣٣<br />
فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار<br />
دبیرسیاقی٬ محمد٬ فرهنگهای فارسی و فرهنگگونهها٬ اسپرک٬ تهران ١٣٦٨ش؛ شمس قیس٬ شمسالدین<br />
محمد بن قیس رازی٬ المعجم فی معاییر اشعار العجم٬ به کوشش محمد قزوینی مدرّس رضوی٬ تهران<br />
١٣٦٠ش؛ صادقی٬ علیاشرف٬ «مقدمه بر فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار»٬ نک: فرهنگ فارسی مدرسه<br />
سپهسالار؛ صفا٬ ذبیحاهلل٬ تاریخ ادبیات در ایران٬ ج٬٢ امیرکبیر٬ تهران ١٣٥٦ش؛ فرهنگ فارسی مدرسه<br />
سپهسالار٬ به کوشش علیاشرف صادقی٬ سخن٬ تهران ١٣٨٠ش؛ مدبّری٬ محمود٬ شرح احوال و اشعار شاعران<br />
بیدیوان٬ نشر پانوس٬ تهران ١٣٧٠ش؛ منزوی٬ احمد٬ فهرست نسخههای خطّی فارسی٬ ج٬٣ مؤسسه فرهنگی<br />
منطقهای٬ تهران ١٣٥٠ش؛ ناصر خسرو٬ ناصر بن خسرو قبادیانی٬ سفرنامه٬ به کوشش نادر وزینپور٬ کتابهای<br />
جیبی٬ تهران ١٣٥٠ش؛ نخجوانی٬ محمد بن هندوشاه٬ صحاح الفرس٬ به کوشش عبدالعلی طاعتی٬ بنگاه<br />
ترجمه و نشر کتاب٬ تهران ١٣٥٥ش.<br />
©
15N-TORK تح: ١٣٨٣/٧/٦ ن٣ ٥ C:7 ZAR76 ص ١٣:٥٠ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />
ترکمانان ایران در آستانه ظهور صفویه<br />
سید علی آلداود<br />
تاریخ عالمآرای امینی٬ فضلاهلل بن روزبهان خنجی اصفهانی٬ به تصحیح و مقدمه<br />
محمداکبر عشیق٬ مرکز نشر میراث مکتوب٬ تهران ١٣٨٢ش٬ ٧٤+٥١٩ صفحه.<br />
این کتاب در زمره آثار معدود و معتبر تاریخی مربوط به عصر ترکمانان آققویُنلو در ایران<br />
است که اندکی قبل از ظهور صفویه چند تن از آنان در شمال غربی ایران به حکومت<br />
رسیدند و٬ در آغاز٬ بخشهای گستردهای از کشور را زیر تسلط خود گرفتند. در باب این<br />
دوره از تاریخ ایران٬ منابع ارزنده و پرفایده اندک است. مآخذ موجود هم توجه چندانی<br />
جلب نکرده و برخی از آنها هنوز به صورت دستنویس باقی مانده است. عالمآرا نیز٬<br />
بهرغم اهمیت خود٬ تا چند سال پیش انتشار نیافته بود. لیکن ترجمه خلاصه آن چند دهه<br />
پیش از این به قلم پرفسور مینورسکی٬ ایرانشناس نامور٬ منتشر شد. مؤلف این کتاب٬<br />
امینالدین ابوالخیر فضلاهلل بن روزبهان بن فضلاهلل خُ نجی اصفهانی مشهور به خواجه<br />
ملاّ یا خواجه مولانا٬ از دانشمندان صاحب نظر ایران در اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم<br />
هجری و از برجستهترین و متعصبترین دانشمندان اهل تسنن و یکی از نظریهپردازان<br />
سیاسی عصر خود و صاحب آثار فراوان است. یکی از آثار او به نام سلوک الملوک در باب<br />
اخلاق عملی و فلسفه سیاسی و حاوی موضوعاتی است که به ندرت مؤلفان ایرانی و<br />
اسلامی به آنها علاقه نشان دادهاند. این کتاب در دهههای اخیر بسیار مورد توجه قرار<br />
گرفته و یکی از منابع اصلی محققانی شده است که به کار بررسی اندیشههای سیاسی<br />
جهان اسلام میپردازند.<br />
١٣٤
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نقد و بررسی ١٣٥<br />
ترکمانان ایران در آستانه ظهور صفویه<br />
اجداد فضلاهلل اصًال از ناحیه خُ نج٬ واقع در لارستان فارس٬ بودند. اما خود او در<br />
اواسط قرن نهم در اصفهان زاده شد. استادش٬ شمسالدین سخاوی٬ در الضوءُ اللامع٬ از<br />
قول او٬ میگوید که در بین سالهای ٨٥٠ تا ٨٦٠ هجری متولد شده است. نسب او از<br />
سوی مادر به خاندان مشهور آلصاعد اصفهان میپیوست و جدِّ پدریاش٬ قاضی<br />
امینالدین فضلاهلل روزبهان٬ از مخالفان سرسخت شاهرخ تیموری٬ در روزگار خود<br />
شهرت داشت. فضلاهلل خنجی٬ پس از کسب دانشهای متداول زمان٬ از اصفهان به<br />
آذربایجان رهسپار شد و بخش زیادی از زندگی او در دربار ترکمانان گذشت. نخست به<br />
خدمت سلطان یعقوب آققویُنلو (٨٨٣- ٨٩٦) درآمد و٬ پس از او٬ به فرزندش بایسنقر<br />
(٨٩٦- ٨٩٧) پیوست. اما عمر حکومت بایسنقر کوتاه بود. با شروع کشورگشاییهای شاه<br />
اسماعیل٬ دربهدریهای فضلاهلل٬ که با سلسله صفوی دشمنی سخت میورزید٬ هم آغاز<br />
شد. مدتی در اصفهان و شیراز به سر برد و چون شاه صفوی به تدریج سراسر ایران را<br />
تحت حاکمیت خود گرفته بود٬ فضلاهلل٬ که نمیتوانست در قلمرو او زندگی کند٬ ناگزیر<br />
به ماوراءالنهر رفت و در دربار محمد خان شیبانی اقامت گزید و کتابِ مهماننامه بخارا را به<br />
نام او تألیف کرد. با کشته شدن محمد خان شیبانی به دست شاه اسماعیل٬ فضلاهلل چند<br />
سال دیگر در شهرهای خراسان و ماوراءالنهر سرگردان بود تا آنکه٬ به نقل صاحب<br />
احسنالتواریخ٬ در جمادی الاول سال ٩٢٨ درگذشت. اما خواندمیر در حبیبالسیر میگوید<br />
که مرگ فضلاهلل در پنجم جمادی الاول ٩٢٧ رخ داده است.<br />
از فضلاهلل خنجی تألیفات متعدد در چند زمینه بر جای مانده که از جمله آنها میتوان<br />
حی بن یقظان٬ مهمان نامه بخارا٬ ابطال نهج الباطل و<br />
ّ<br />
به آثار زیر اشاره کرد: بدیعالزمان فی قصّ ة<br />
اهمال کشف العاطل٬ تاریخ عالمآرا و سلوک الملوک. امّا او شهرت بیشتر خود را مدیون دو<br />
کتاب اخیر است. او در باب حکومت و پادشاهی و شیوه کشورداری نظریاتی عرضه<br />
داشت که همه نشانه فکر نوِ اوست. به عقیده وی٬ هر که بر قلمرو مسلمین به زور<br />
مستولی گردد ولو آنکه شرایط امام مسلمین را حایز نباشد٬ همگان باید به اطاعت او<br />
درآیند و فرمانش را گردن نهند. برحسب این نظر٬ واژههای امامت و سلطنت به آسانی<br />
در کنار هم جای میگیرند.<br />
تاریخ عالمآرای امینی٬ پس از مقدمهای مفصل در تاریخ عمومی٬ حاوی شرح وقایع<br />
دودمان آققویُنلو از مرگ اوزن حسن تا وفات سلطان یعقوب جمعاً حدود دوازده
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٣٦ نقد و بررسی<br />
ترکمانان ایران در آستانه ظهور صفویه<br />
سال است. این کتاب شامل دو بخش مجزّ است. در بخش اوّ ل٬ خلاصه احوال خلفای<br />
ر اشدین٬ امویان و عباسیان به اختصار بیان شده است. مؤلف خلفای راشدین تا امام<br />
حسن (علیه السلام) را جانشینان برحق پیامبر میداند؛ اما تسلط امویان بر جهان اسلام را<br />
ناروا میشمارد و تنها از عمر بن عبدالعزیز به عنوان خلیفهای که شأن خلفا را حفظ کرده<br />
نام میبرد. از برافتادن بنیامیه و روی کار آمدن عباسیان همچون رویدادی خجسته یاد<br />
میکند و از انقراض بنیعباس به دست مغول با اندوه سخن میراند. این بخش با گزارش<br />
روی کار آمدن اوزُن حسن و سلسله آققویُنلو خاتمه مییابد. بخش دوم گزارش مفصل<br />
ملوک بایندر (آققویُ نلوها) به ویژه احوال سلطان یعقوب است که در اساس این کتاب به<br />
درخواست او تألیف شده است. در اینجا٬ مؤلف نخست شرحی در باب اصل و منشأ<br />
آققویُ نلوها به دست میدهد. اعضای این سلسله تیرهای از ترکمانان بودند که به احتمال<br />
در زمان سلجوقیان به آذربایجان آمدند و چون امیرتیمور به پشتیبانی اینان برخاست<br />
بهتدریج تا ارمنستان و آناطولی و شمال عراق پیش رفتند تا آنکه سلسلههای قراقویُنلو را<br />
در شمال و آققویُنلو را در جنوب تأسیس کردند. در باب وقایع این دو سلسله٬ منابع<br />
جدی اندک است و عالمآرا از این حیث فواید تازهای دربردارد.<br />
فضلاهلل٬ تا زمانی که سلطان یعقوب حیات داشت٬ کار تألیف را تمام نکرد. پس از<br />
مرگ وی٬ کتاب را به فرزندش بایسنقر٬ که کودکی بیش نبود٬ و للهاش امیرسلیمان بن<br />
بیجن اهدا کرد و قصد داشت جلد دوم آن را به سرگذشت آن دو اختصاص دهد که<br />
حکومت بایسنقر٬ چنان که اشاره رفت٬ دوامی نیاورد و فضلاهلل به اصفهان گریخت.<br />
تاریخ عالمآرا٬ از این حیث که مؤلف شرح مشاهدات خود را نوشته و از اسناد حکومتی<br />
بهره جسته٬ کتابی موثّق است. مؤلف در مذهب تسنن تعصّ بی مفرط داشت و مطالب<br />
کتاب او در باب پیشینه صفویان با این دید نگارش یافته است. وی٬ با اینهمه٬ مکرر از<br />
شجاعت و دلاوریهای اجداد شاه اسماعیل سخن گفته است. شرح جنگهای شیخ جنید و<br />
شیخ حیدر٬ پدر و جدِّ شاه اسماعیل اول٬ با شروانشاهان یکی از مباحث دلکش این<br />
کتاب و از اعتبار برخوردار است.<br />
مؤلف٬ در مقدمه عالمآرای امینی به شرح فایده تاریخنگاری و ارزش علم تاریخ<br />
میپردازد. او هشت فایده برای علم تاریخ برمیشمارد و تاریخنویسان را در هشت گروه<br />
جای میدهد. به نظر او٬ گروه هشتم مورخان کسانی هستند که احوال و حوادث و
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نقد و بررسی ١٣٧<br />
ترکمانان ایران در آستانه ظهور صفویه<br />
رویدادهای زمان یک شاه یا یک سلسله را گزارش و نقل میکنند. از جمله آنان ابوالحسن<br />
عتبی است که تاریخ یمینی را به احوال سلطان محمود غزنوی اختصاص داده. خُ نجی خود<br />
را از این طبقه میشمارد از آن رو که اثر خود را مختص شرح احوال سلطان یعقوب<br />
آققویُنلو ساخته است.<br />
شیوه تاریخنویسی فضلاهلل٬ ضبط مشاهدات و مطالبِ موثّقی است که از اشخاص<br />
مورد اعتماد شنیده است. او خود اشاره میکند که در نگارش این اثر به دنبال استفاده از<br />
منابع مکتوب پیشینیان نیست. فضلاهلل خنجی تاریخ را در زمره علوم جدّ ی و اساسی<br />
جای نمیدهد و خود را٬ پیش از همه٬ دانشمندی متبحّ ر در علوم دین به شمار میآورد.<br />
نثر عالمآرا ساده نیست٬ اما آن را مصنوع و متکلف هم نمیتوان گفت. این کتاب مملو<br />
از آیات قرآنی٬ احادیث و اشعار عربی و فارسی است و استخراج دادههای تاریخی از آن<br />
به آسانی میسّ ر نیست.<br />
از این کتاب٬ تا قبل از چاپ اخیر٬ دو نسخه خطی شناخته شده بود: نسخه کتابخانه<br />
ملی پاریس و نسخه کتابخانه استانبول. نخستین بار پرفسور مینورسکی خلاصه این اثر را<br />
به انگلیسی ترجمه و در سال ٬١٩٥٧ با عنوانِ 1478-1490 A.D. Persia (ایران از سال<br />
٨٨٣ تا ٨٩٦ هجری)٬ در لندن٬ در ١٣٦ صفحه٬ به چاپ رساند. مینورسکی بر این کتاب<br />
مقدمه سودمندی نوشته است. او متخصص این دوره از تاریخ ایران بود و مقدمهاش<br />
حاوی مطالب و استنتاجات تازه از این دوران است . ١<br />
پس از چاپ ترجمه انگلیسی این کتاب٬ تا چند دهه کسی در فکر تصحیح متن<br />
فارسی آن برنیامد. نخستین بار چند سال پیش دکتر جان وود ٢ آمریکایی٬ بر اساس نسخه<br />
موجود در کتابخانه ملی پاریس متن کتاب را به چاپ رساند. هرچند در این چاپ پارهای<br />
اشتباهات و بدخوانیها دیده میشود٬ فضل تقدّ م او محفوظ است. پس از وی٬ کسان<br />
دیگری که این کتاب را تصحیح کردهاند٬ متن او را پیش چشم داشته و قطعاً از آن بهره<br />
فراوان بردهاند. چاپ دیگر این کتاب٬ در سال ١٣٧٩ش٬ به اهتمام دکتر مسعود شرقی<br />
صورت گرفت که فاقد ضوابط متون تصحیحشده انتقادی است. مصحح کتاب را به دو<br />
١)در باب ترجمه انگلیسی تاریخ عالمآرا Ä احسان یارشاطر٬ «معرفی دو کتاب» در مجله دانشکده ادبیات و<br />
علوم انسانی دانشگاه تهران (سال ٥٬ شماره ٬٤ تیر ٬١٣٣٧ ص٨١-٧٢)<br />
2) John Wood
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٣٨ نقد و بررسی<br />
ترکمانان ایران در آستانه ظهور صفویه<br />
بخش تقسیم و در ذیل هر بخش تفاوت نسخه کتابخانه فؤاد پاشا استانبول (نسخه<br />
اساس) را با چاپ جان وود مقابله کرده و تفاوتها را نشان داده بیآنکه در مقدمه به این<br />
نکته اشاره کند. کتاب فاقد حواشی٬ فهارس و تعلیقات مفید است و از نظر ظاهری هم به<br />
متون تصحیحشده چاپی شباهتی ندارد.<br />
آخرین چاپ تاریخ عالمآرای امینی به اهتمام محمداکبر عشیق٬ فاضل تاجیک٬ انجام<br />
پذیرفته است. مصحح چاپ جان وود را ملاحظه و٬ در مقدمه٬ به تفصیل از آن انتقاد<br />
کرده لیکن چاپ اخیر تهران را٬ با آنکه سهچهار سال قبل منتشر شده٬ ندیده است.<br />
مصحح مقدمه مفصلی در احوال مؤلف و تحلیل مطالب کتاب نوشته و متن را بر اساس<br />
سه نسخه خطی به شرح زیر تصحیح کرده است: ١) نسخه پاریس٬ ٢) نسخه استانبول٬<br />
٣) نسخه جدیدی که خود او به دست آورده و برای نخستین بار از آن بهره جسته است.<br />
فهارس متعددی (آیات قرآنی٬ احادیث و امثال عربی٬ نامهای کسان٬ نامهای جایها٬<br />
قبایل و اقوام٬ اشعار عربی و ترکی٬ اشعار فارسی٬ کتابها٬ واژگان و ترکیبات عربی٬<br />
واژگان و تعبیرات مغولی و ترکی٬ منابع) در کتاب درج شده است.<br />
مصحح در پیراستن و تصحیح متن کوشش بسیار مبذول داشته و تقریباً همه منابع<br />
مربوط به مؤلف و عصر آققویُنلو را از نظر گذرانده است. او٬ در مقدمه٬ صفحاتی را به<br />
مقایسه ضبط خود و ضبط چاپ جان وود اختصاص داده؛ اما چاپ دکتر شرقی<br />
(انتشارات خانواده) را٬ هرچند در صفحه حقوقی به آن اشاره شده٬ ندیده است.<br />
چاپ این اثر٬ همراه با مقدمه مفصل و فهارس متعدد٬ از جمله کارهای ارزندهای<br />
است که در سالهای اخیر در زمینه تصحیح متون تاریخی صورت گرفته و از این لحاظ<br />
باید زحمات مصحح و ناشر مرکز میراث مکتوب را سپاس داشت.<br />
©
١٣٨٣/٨/١٠ 16N-MAHM ن٢ ٢٠ C:7 ZAR76 ص ١٣:٥٠ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />
مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />
آناهید اُ جاکیانس<br />
احمد محمود٬ با داشتن بیش از چهل سال فعالیت ادبی و خلق پانزده اثر اعم از مجموعه<br />
داستانهای کوتاه و رمانهای حجیم٬ از نویسندگان پرتلاش و مطرح ادبیات معاصر ایران<br />
محسوب میشود.<br />
سه مجموعه داستان با نامهای مول (١٣٣٨)٬ دریا هنوز آرام است (١٣٣٩) و بیهودگی<br />
(١٣٤١) اولین آثار چاپشده ازاین نویسنده واقعگرا و آرمانخواه است و مجموعه زائری<br />
زیر باران (١٣٤٧) پس از وقفهای چندساله آغازگر دوران جدید خلاقیت اوست.<br />
بررسی و تحلیل آثار احمد محمود در این مقاله بر مبنای مجموعه زائری زیر باران آغاز<br />
میگردد و به تدریج با بررسی دیگر آثار او شکل میگیرد.<br />
مجموعه داستانِ زائری زیر باران<br />
دوازده داستان کوتاه این مجموعه٬ در عین سادگی بیان و محتوا٬ ترسیمکننده خطوط<br />
اصلی سبک و مضامین مورد علاقه و دغدغههای غالب نویسنده است که در آثار بعدی<br />
او برجستهتر نمودار میشوند. برخی از این مایهها در اولین داستان مجموعه٬ «مصیبت<br />
کبکها»٬ آشکارتر است.<br />
مصیبت کبکها<br />
زن و شوهر مطرح در این داستان٬ که چندی پیش چند کبک را به خانه آورده و به منظور<br />
١٣٩
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٤٠ نقد و بررسی<br />
مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />
حفاظت از آنها گربه خانگی و بچههایش را تار اندهاند٬ اکنون دچار شک و دودلی<br />
گشتهاند. شغل مرد٬ که تلویحاً کارگر صنعت نفت معرفی شده٬ به دنبال تغییری در یکی<br />
از سطوح مدیریتی و تصمیمات جدید در معرض خطر قرار گرفته است. بیکاری و<br />
او و همقطارانش را تهدید میکند. مرد و خانوادهاش٬ درمانده از درک چون و<br />
چرایی این تغییر و تأثیرات آن در زندگی خود و در اوج هراس و تشویش٬ تنها کبکها را<br />
بدیمن و مسئول «مصیبت» میدانند. در نتیجه٬ در اقدامی شتابزده٬ کبکها سرکنده<br />
میشوند و گربه و بچههایش بار دیگر از حمایت و مراقبت خانواده برخوردار میشوند.<br />
این داستان ساده دارای الگویی است که در چند داستان دیگر مجموعه تکرار<br />
میشود. مردمان فقیر و گرسنه و درمانده٬ در مقام شخصیتهای داستان٬ در معرض<br />
نابسامانیهای اجتماعی و تغییراتی تحمیلی و مخرّب در زندگی ساده خویش قرار<br />
میگیرند. پیآمدِ این عوارض رویکردِ هر قهرمان به نوعی راه فرار و رهایی است که غالباً<br />
به یکی دیگر از ناهنجاریها و مفاسد اجتماعی منجر میشود. راه نجات برای<br />
شخصیتهای داستان «مصیبت کبکها» رویآوردن به خرافات و اوهام است.<br />
گرسنگی<br />
ْ<br />
زیر باران<br />
در این داستان٬ خطوط آشنارا بازمییابیم واین بار شاهد مصایب شخصیتی ازپادرآمده<br />
بهنام «مراد» هستیم. او صبحگاه به خیل افراد گرسنه و فقیری پیوسته است که جلوی<br />
بخش انتقال خون در انتظار بودهاند. وی خون خود را به هفده تومان فروخته و سپس<br />
خونبهای خود را در قمار باخته است و اکنون٬ مغلوب ضعف ناشی از گرسنگی٬<br />
مصرف الکل٬ دادن خون و درد مزمن پهلو٬ در خیابان از پا در آمده است. در این میان٬<br />
ذهن آشفته او درگیر یورش خاطرات دور و نزدیک و مرور زندگی سراسر محنت گذشته<br />
است و سعی دارد نقش تقدیر را در آن ارزیابی کند. مراد راه پر از فراز و نشیبی را از<br />
جنوب تا تهران پیموده است که با ازدستدادن والدین٬ کار در کمپ امریکاییها و<br />
ازدستدادن سلامتی آغاز گشته و با اخراج به دستور آخرین کارفرما٬ به دنبال اعتراض<br />
به ساعات طولانی کار٬ پایان گرفته است. حال مراد زیر باران شدید و در حالی که نبضش<br />
لحظهبهلحظه به کندی میگراید از خود میپرسد که آیا اعتراض او به حق نبوده است؟<br />
نگاه دردمند و انتقادآمیز نویسنده در این داستان کماکان متوجه فقر و ناهنجاریهای
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نقد و بررسی ١٤١<br />
مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />
اجتماعی است. این بار قهرمان داستان٬ با روی آوردن به الکل و قمار (آن هم به بهای<br />
جان خود)٬ به راه حلی بس خطرناکتر از خرافات و اوهام روی آورده است. اما داستان٬<br />
در عین حال٬ بیانگر دغدغههای نویسنده نیز هست. جدا از اشارههای کوتاه به رفتار<br />
لجامگسیخته امریکاییها در جنوب ایران و معایبی که برای مردمان بومی به بار آوردهاند٬<br />
نویسنده٬ با طرح روابط خدماتی و اعتراض مراد به کارفرمایش٬ گریزی به آرمانهای<br />
ضداستثماری خود دارد که در آثار بعدی او بس پررنگتر و شفافتر نمایان میگردند.<br />
بندر<br />
این داستان به رغم آنکه بیشتر شبیه طرح است تا داستان کوتاه و فاقد قهرمان یا طرح کلی<br />
داستان (آکسیون) به معنای واقعی آن است٬ معرف یکی دیگر از ویژگیهای سبک<br />
نویسنده است.<br />
خطه نفتخیز خوزستان مکان وقوع رویدادهای بیشتر داستانهای نویسنده است.<br />
توصیفات بصری و زنده طبیعتِ گاه خشن و گاه مهربان و نوازشگر آن سرزمین از علاقه<br />
عمیق و تجربه شخصی و توان ادبی نویسنده حکایت دارند. توصیف بندری آرام در<br />
جنوب ایران که محل تردد قطارهای باربری و مسافری است و سکوتش گاهبهگاه با صفیر<br />
نفتکشی که در کنار آن پهلو میگیرد و یا با صدای آهنگ تند جاز باشگاه ملوانان شکسته<br />
میشود. این توصیف بخش اعظم داستان را دربرمیگیرد. در این میان٬ گفتگوهای<br />
«کارگرانِ لخت و پتی»٬ که در انتظار قطار مسافربری «رو پاشنههای پا چندک زدهاند»٬<br />
حاکی از وضع معیشتی نابسامان و نیز علایق شخصی آنهاست. آنها در انتظار رسیدن<br />
مسافران و اندک دستمزدی هستند که بتوانند خرج خوراک٬ الکل٬ سیگار و زنان بدنام<br />
کنند و البته از عهده خرید بلیط بختآزمایی نیز برآیند. اما فقط قطار باری حامل<br />
اتومبیلهای رنگارنگ خارجی است که سر میرسد. عده قلیلی از اندک مسافران قطار<br />
آماده پرداخت دستمزد به باربراناند. لحظاتی پس از آن٬ بندر به آرامش و سکون قبلی<br />
برمیگردد و بار دیگر کارگران پیر و جوان زیر تابش آفتاب به اختلاط میپردازند. همان<br />
گونه که اشاره شد «بندر» فاقد چهرههای داستانی و دیگر خصوصیات داستان کوتاه<br />
است. چند کارگرِ در حال گفتگو یگانه نمودار تیپ کارگران بندرند و رسیدن قطار<br />
مسافربری نیز منشأ تغییری در طرح داستان نیست. به عبارت دیگر٬ این داستان تنها یک
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٤٢ نقد و بررسی<br />
مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />
پرده نقاشی است از موقعیت طبیعی و فضای حاکم بر بندری جنوبی که به زیبایی تصویر<br />
شده و شاید القاگر پیامی نیز باشد. ورود اتومبیلهای متنوع خارجی٬ که نشان از<br />
تجملپرستی و مصرفگرایی قدرت حاکمه دارد و در تضاد با فقر و گرسنگی توده مردم<br />
است٬ همچون نیرویی قهّ ار و مخرّ ب زندگی کارگران را به سخریه میگیرد و مصرف<br />
الکل و خرید بلیط بختآزمایی و جز آن را به مثابه یگانه راه فرار و رهایی به روی آنان<br />
میگشاید.<br />
آسمان کور<br />
قهرمان این داستان٬ «چلاب»٬ نیز درگیر الکل و قمار است. اما بساط قمار او در کنار<br />
رودخانه کارون با باجخواهی «یزدانداد»٬ پاسبان محله٬ و پرتاب شدن تاسهای او به<br />
درون رودخانه برچیده میشود. چلابِ خسته و خشمگین٬ که هفت سال از عمر خود را<br />
در زندان گذر انده٬ نخست از درگیری با یزدانداد اجتناب میورزد و درصدد برمیآید به<br />
کار شر افتمندانه روی آورد. کسادیِ کسب و کار مانع از آن است که او در دکان دوستش<br />
مشغول کار شود و تحریکات دوستی دیگر او را به رویارویی با یزدانداد سوق میدهد و<br />
او٬ عاقبت٬ به دست همکاران یزدانداد٬ ناجوانمردانه از پای درمیآید.<br />
«آسمانکور»٬ هرچند در نگاه اول شبیه داستانهای قبلی به نظر میرسد و قهرمان آن<br />
با موقعیت جدیدی در زندگی خود مواجه میشود و کشمکشی صورت میگیرد و او به<br />
نقطه پیشین یعنی زندان برمیگردد٬ دارای وجه تمایزی نیز هست. نویسنده این بار بر<br />
شخصیتپردازی تأکید بیشتری نشان داده که در پیام داستان ابهاماتی پدید آورده است:<br />
چلاب٬ در بخشی از داستان٬ به مردی باجخواه و رعبانگیز معرفی میشود و در بخش<br />
دیگر از او میشنویم:<br />
سی و دو سال از عمرم میگذره٬ هفت سال و پنج ماهش رو تو زندون بودم. مگه شوخیه؟<br />
نمیذارن آدم سرش به کار خودش باشه. یه دفعه تهمت میزنن٬ یهدفعه سنگ راه آدم میشن٬<br />
یهدفعه غیرقانون یخه آدم رو میچسبن٬ هفت سالآزگار... هفت سال و پنج ماه... شوخی که<br />
نیس... هس؟<br />
شخصیت حقیقی و موضع «فرهاد»٬ عامل تحریک چلاب٬ نیز سؤال برانگیز است و<br />
جمله پایانی داستان ابهام را به اوج میرساند. آیا جمله «نمیشه نفس کشید٬ نمیشه»
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نقد و بررسی ١٤٣<br />
مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />
کنایتی است از خفقان حاکم بر فضای سیاسی و اجتماعی جامعه که راه هر نوع اصلاح و<br />
تحول را بر توده مردم میبندد؟<br />
زیر آفتاب داغ<br />
در این داستان ناظر تلاش قهرمان آن برای امرار معاش و درگیری او با طبیعتیم. «سفرو»٬<br />
جوانک اهوازی٬ همراه کپرنشینهای ساحل کارون که از راه ماهیگیری ارتزاق میکنند٬<br />
عازم صید ماهی است. او لوازم صید را تدارک دیده و با پاشیدن طعمههای سمّ ی<br />
ماهیهای فراوانی را به سطح آب کشانده است. ناگهان ماهی بزرگی توجه او را جلب<br />
میکند. اما٬ با پیدا شدن کوسهای تیرهرنگ٬ تلاش او برای صید آن به ناکامی میانجامد.<br />
پیگرد و گریز سفرو و کوسه سرانجام جوانک را به دلِ امواج کارون میکشاند. او ماهی<br />
بزرگ را رزق بحقِ خود میداند و در نبردی تنبهتن سعی دارد کوسه را از آنجا دور کند و<br />
از گوشت تلخ او بگذرد. اندکی بعد ماهیگیرانی که به آن سمت رودخانه شتافتهاند شاهد<br />
فوران خونی تیرهرنگ بر سطح آباند. ظهر آن روز٬ انبوه ماهیهای بر روی هم تلنبارشده<br />
همچنان زیر آفتاب ماندهاند.<br />
این بار قهرمانِ اثر رویارویی و پیکار با نیروی مخرب را برگزیده است. داستان در<br />
توصیف عینیِ طبیعت و خشونت آن و ترسیم پیچ و تابهای سریع و دور از انتظار نبرد<br />
سفرو و زندگی ماهیگیران موفق است و تجسم عینی فضای داستان را برای خواننده<br />
میسر میسازد که خود گویای انس نویسنده با طبیعت و تجربههای شخصی اوست.<br />
برخورد<br />
دو مضمون برخورد انسان با فرایند صنعتی شدن و روابط مالک و رعیت٬ که با زیبایی<br />
خاص و تبحّ ری فراوان در هم تنیدهاند٬ این داستان را شکل میدهند.<br />
زندگی کشاورزان روستایی واقع در دامنههای کوه٬ با ورود تراکتور و بذرپاش و<br />
خرمنکوب که با اقدام مالک زمینهای زراعی سر از دهات اطراف در آوردهاند٬ دچار<br />
دگرگونی مصیبتباری شده است. بیکاری و گرسنگی آفتی است که این ادوات<br />
غولپیکر برای روستائیان به ارمغان آوردهاند و بسیاری را در جستجوی کار به کشورهای<br />
مجاور روانه کردهاند. مردم روستا٬ پس از وردود تراکتور به زندگی آنها٬ با سپری کردن
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٤٤ نقد و بررسی<br />
مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />
زمستانی سرد و سخت و جانفرسا و مشاهده محصول پربرکت مالک به فکر چارهجویی<br />
میافتند و خرمن را به آب میدهند. مالک آشفته و خشمگین٬ نخست با تهدید و توهین<br />
و تحقیر سپس با انواع تنبیهات سخت و وحشیانه٬ سعی دارد دهقانان را به معرفی محرّ ک<br />
این خرابکاری وادارد؛ سپس با تظاهر به بزرگمنشی و دلرحمی و وعده و تطمیع به<br />
طاغی فرصت میدهد تا همراه خانواده خود آن منطقه را ترک کند. ساعاتی بعد مرد<br />
تبعیدی٬ چندان مسافتی را طی نکرده٬ با شلیک گلولهای از پای درمیآید. در اینجا نیز٬<br />
طرح داستان در الگوی داستانهای قبلی میگنجد. مردمان تهیدست و مستأصل اینبار<br />
نیز در رویارویی با رویدادی مخرب به راهحلی ویرانگر توسل میجویند. بدون شک<br />
استفاده مالک از تراکتور و دیگر ماشینآلات کشاورزی منطقی و توجیهپذیر مینماید.<br />
درعوض٬ انهدام محصول به دست رعایا عبث و غیرمنطقی جلوه میکند٬ اما آنچه به<br />
این داستان عمق و پیام میبخشد عریانسازی روابط ارباب و رعیت از طریق<br />
گفتگوهاست که مضمون نهائی داستان را تشکیل میدهد. از قِبَلِ همین گفتگوهاست که<br />
رفتار خشونتبار و تحقیرآمیز و زورگویانه مالک در مقابل ترس و درماندگی و کینه<br />
مهارشده کشاورزان٬ که تنها از راه زراعت بر روی زمین مالک و دریافت سهمی مختصر<br />
از محصول امرار معاش میکنند٬ تظاهر میکند و٬ به حیث یکی از نابسامانیها و مظالم<br />
اجتماعی٬ همدردی خواننده با دهقانان را برمیانگیزد.<br />
در سایه سپیدارها<br />
اسارت روستائیان در چرخه ناقص بینقدینگی و سلففروشی و در چنگال جهل و<br />
خرافات در کانون توجه این داستان جای دارد.<br />
قلعهای قدیمی محصور با ردیفی از سپیدارهای کهنسال و همقد و نهر آبی که از پشت<br />
آن میگذرد اقامتگاه موقت سه جوان پرشور است که قصد دارند به اولین تجربه کاری<br />
خود بپردازند و آموختههای خود در باب تشکیل تعاون روستایی را به کشاورزان انتقال<br />
دهند و آنها را در بهر اهانداختن تعاونیهای تولید و مصرف و فروش همراه خود سازند.<br />
جهل و بینقدینگی مانع از آن است که روستائیان شوق لازم نشان دهند و دستهایی پنهان<br />
تلاش دارند این بیاعتمادی عمومی را شدت بخشند و «مردان دولت» را مأمورین<br />
جمعآوری مالیات معرفی کنند و بیمارو تلفشدن ماکیان و دام خانگی را به بدیُمنی آنها
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نقد و بررسی ١٤٥<br />
مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />
نسبت دهند. سرانجام٬ بر اثر به آتش کشیده شدن خرمنِ پیشنمازِ ده٬ سه جوان آماج<br />
خشم دهقانان و در معرض تهدید مرگ قرار میگیرند و تنها با وساطت کدخدا موفق به<br />
ترک قریه میشوند و دهقانان را با بیماری مزمنشان باقی میگذارند. روستائیان٬ بیخبر<br />
از روابط پنهان کدخدا با تاجر کارخانهداری که محصول آنها را سلفخری میکند و<br />
مایحتاج آنان را از طریق بقال دهکده در اختیار آنان میگذارد٬ چنان به استیصال خویش<br />
خو کرده و گرفتار جهل و خرافاتاند که قادر به یافتن راه نجات نیستند. تنها یکی از<br />
دهقانانِ به ظاهر سادهلوح از آتشافروزی کدخدا آگاه است.<br />
داستانهای «راهی به سوی آفتاب»٬ «از دلتنگی»٬ «ترس»٬ «بودو نبود»<br />
گفتگو از فضای زندان و حال و هوای زندانیان از مضامین مورد علاقه احمد محمود و<br />
وجه اشتراک چهار داستان عنوان شده در این بخش از مقاله است.<br />
راهی به سوی آفتاب<br />
قهرمان داستان٬ «غلام»٬ که به اتهام قتل زندانی است٬ با تظاهر به دیوانگی٬ مقدمات<br />
انتقال خود به تیمارستان را فراهم میسازد و طی مسیر٬ با حیلهای دیگر٬ راهی به سوی<br />
آزادی و آفتاب پیدا میکند.<br />
این داستان ساده٬ که بعداً با زبانی بیپرواتر در رمان همسایهها نیز گنجانده میشود٬<br />
توصیف صرف موقعیتی است که تنها به لحاظ جنبه طنزآمیز آن مورد توجه خواننده قرار<br />
میگیرد. توصیفات دقیق نویسنده از برخورد غلام با زندانیان و مأمورین زندان وتشبیهات<br />
و واژگان غیرمتعارف و هذیانگونهای که بر زبان او جاری میشود از نقاط قوت داستان<br />
است که تجسم موقعیت طنزآلود را برای خواننده آسان میسازد.<br />
از دلتنگی<br />
تبعیدگاه و دلتنگیهای زندانیان تبعیدی لایه برونی این داستان را شکل میدهد.<br />
چهار مرد تبعیدی در بندر لنگه٬ که پس از برداشتهشدن برقع و مقنعه از بیشتر سکنه<br />
خود خالی شده است٬ روزهای یکنواخت و کسالتباری را سپری میکنند و بطری عرق<br />
و دیوانگیهای مستی یگانه وسیله تنوعبخش و سرخوشی آنان است٬ هرچند تأسف و
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٤٦ نقد و بررسی<br />
مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />
احساس گناه و شرمندگی به همراه دارد. در این میان٬ راوی٬ یکی از چهار تن تبعیدیان<br />
سیاسی٬ سعی دارد به پیمانی که شب قبل با دوستانش بسته است وفادار بماند و روزی<br />
را بدون مصرف الکل شب کند. اما سرزدن به دکهها و مغازهها و ورق زدن مجلات کهنه<br />
خارجی و دیگر سرگرمیها نمیتوانند او را از پرسشی درونی جدا سازند: آیا ناسازی او و<br />
سه دوست تبعیدیاش از جمع ٥٣٠ تن مبارز دستگیرشده که آرمان مردمخواهی در سر<br />
میپروراندند بهر استی اصیل و انساندوستانه بوده است یا نوعی دیوانگی؟ قاطعیت<br />
سابق در دلتنگیهای بندر لنگه طی چند ماه دوران تبعید رنگ باخته و اینک او را قادر به<br />
درک حقیقت ساخته است.<br />
خوب٬ بشناسن٬ گور پدر همه٬ گور پدر مردم.<br />
حالا گور پدر مردم؟.. همین مردم بودن که براشون خودت رو به آب و آتش زدی٬ که<br />
دردسر برا خودت درس کردی.<br />
نه٬ مردم که نه؛ خودخواهی بود٬ خودخواهیِ خودم. نمیخواستم خودم رو بشکونم.<br />
حسن هم همین طور٬ کاظم هم٬ عطا هم٬ ما نمیخواستیم خودمون رو بشکونیم٬<br />
میخواستیم پُز بدیم که قرصیم.<br />
ساعاتی بعد او و دوستانش پیمان خود را شکسته و به بطری عرق پناه جستهاند.<br />
ترس<br />
وحشت از زندان و مرگ درونمایه این داستان است. قهرمانان آن٬ «خالد» و «یحیی»٬<br />
درحال فرارند و مأموران دولتی سعی دارند با شلیک گلوله آنها را متوقف سازند. واکنش<br />
هردو ترس است اما با ماهیتهای متفاوت. خالد از ترس مرگ اصرار به تسلیم شدن دارد<br />
و یحیی٬ که پیشتر زندان را تجربه کرده است٬ مرگ را بر آن ترجیح میدهد. سرانجام<br />
خالد وانِت را متوقف میکند و یحیی٬ که پا به فرار گذاشته است٬ با اصابت گلولهای نقش<br />
زمین میشود. خالد٬ که به سمت یحیی شتافته است٬ نالان و گریان معترف است که<br />
مناسب آن کار نیست و پس از سپری شدن دوران حبس دیگر هرگز آن را پی نمیگیرد.<br />
در میان داستانهای مجموعه زائری زیر باران٬ که جملگی به زبان ساده و شفاف با<br />
خواننده ارتباط برقرار میکنند٬ داستان «ترس» (پس از داستان «آسمان کور») دارای<br />
ابهامی کلی است که آن را به اثری ضعیف تبدیل کرده است. نویسنده تنها ترس خالد را
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نقد و بررسی ١٤٧<br />
مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />
امری ذاتی توصیف میکند و دلیل فرار آندو و انگیزه ترس یحیی را در ابهام باقی<br />
میگذارد. در این میان٬ خواننده آشنا به مضامین آثار محمود تنها با شمّ خود و به حدس<br />
و گمان میتواند دو قهرمان را مبارزان سیاسی تصور کند که یکی تجربه شکنجه شدن را<br />
دارد و دیگری فاقد جسارت و شهامت رویارویی با عواقب مبارزه سیاسی است.<br />
بود و نبود<br />
بود و نبود نهتنها داستانی است که زندان و تأثیرات آن را از منظری جدید مینگرد بلکه<br />
نمایانگر تلاش موفقیتآمیز نویسنده در شخصیتسازی و روی آوردن او به تجربیات<br />
حسی و ذهنی قهرمانان و دوری گزیدن از روایت صرف است.<br />
راوی داستان و دوستش «بابک» به جرم قتل در زندان به سر میبرند. خواننده٬ از<br />
طریق گفتگوهای درونی و رجعت به گذشته راوی٬ به تدریج٬ با شخصیت او آشنا و به<br />
درون ماجرای گذشته کشانده میشود. او٬ که در دادگاه با لذتی آمیخته به غرور و<br />
احساس مهم بودن به کشتن پیرمردی ارمنی اقرار کرده است٬ اکنون در فضای کسالتبار<br />
زندان به درک جدیدی از زندگی رسیده و به باورهای گذشته و اعتقاد خود به اصالت و<br />
جدّ ی بودن زندگی لبخند تمسخر میزند. آن زمانها٬ در جستجوی رنگ دیگری از<br />
زندگی و با دیدی تحقیر آمیز٬ به انسانها و رویدادهای اطراف٬ زندگی روزمرّ ه را تکراری<br />
مسخرهآمیز مییافت اما٬ پس از تجربه تلخ مرگ مادربزرگ٬ شخصیت او دچار دگرگونی<br />
شده و حتی فکر ازدواج با زن محبوبش دیگر رنگ باخته بود. اکنون٬ او در حصار<br />
دیوارهای زندان و در حسرت روشنی و گرمای دلپذیر ظهر و روزمرّ گیهای دیگر٬ زندگی<br />
را تنها مجموعهای از این جزئیات به ظاهر کماهمیت مییافت. عاقبت٬ اندکی بعد و پس<br />
از اقرار بابک به قتل و اعدام شدن او٬ راوی به فضای بیرون از زندان دست مییابد. اما...<br />
صدای سم اسبهای درشکهای که رو سنگفرش خیابان میخورد از ته کوچه میآمد و آفتاب<br />
همه جا پهن شده بود. اما این آفتاب رنگ همیشگی خود را باخته بود و من فکر میکردم که<br />
بود و نبودش بیتفاوت است.<br />
به این اندیشه فرو رفتم که پسربچهها پیر میشوند٬ رنجها به جای شادی کودکانه تو<br />
قیافههاشون مینشیند و بعد هم میمیرند. زنِ فریبا و رنگوروغنشده پیر و بیمصرف<br />
میشود و لاشه متعفّن اسبهای درشکه٬ که حالا اینهمه پرقدرت و زیبا درشکه را میکشند٬
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٤٨ نقد و بررسی<br />
مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />
تو بیابانها٬ خوراک سگهای هرزهگرد خواهند شد و آفتاب غروب میکند و سیاهی شب<br />
روشنی نشاطبخش روز را میبلعد.<br />
«بود و نبود» یکی از زیباترین داستانهای مجموعه زائری زیر باران است که تقابل مرگ<br />
و زندگی را با مهارت مطرح میسازد. هرچند تلاش نویسنده در شخصیتپردازیِ راوی<br />
او را قهرمان اصلی جلوهگر میسازد و شخصیت بابک با توصیفاتی کمرنگتر مطرح<br />
میشود٬ امّا انگیزههای هر دو در ابهام باقی میماند. انگیزه اوّ لیه بابک برای کشتن<br />
پیرمردی که با ازدواج دخترش با راوی مخالفت کرده بود و انگیزه راوی برای اعتراف به<br />
قتل مرتکبنشده چه بود؟ آیا پیمان دوستی عمیق و نوعی حس فداکاری محرّ ک آن دو<br />
بوده یا دیدی بیتفاوت به زندگی؟ آیا جمله «هیچ فکرشو نکنین زندان که آدمُ نمیخوره» که در<br />
اوایل و در پایان داستان بر زبان راننده زندان جاری میشود تا چه میزان مصداقی عینی<br />
مییابد؟ آیا تأثیرات متناقض زندان را که سبب بازگشت راوی به زندگی میگردد و بابک<br />
را عاقبت به بیآرزویی و پذیرش مرگ میکشاند و یا تأثیر مرگ بابک را که بار دیگر<br />
زندگی را از راوی دور میکند میتوان نادیده گرفت؟<br />
انتر تریاکی<br />
داستانی نامتعارف در قالب طنزی تلخ و شیرین و با تجسمبخشی فوقالعاده و<br />
شخصیتپردازی دقیق ویژگیهای این اثر است. داستان بار دیگر به مسئله اعتیاد به تریاک<br />
در جامعه در مقیاسی وسیع و در برهه زمانی خاص میپردازد. «فیروز» انتری است که<br />
صاحب پیشین او را به دود تریاک معتاد کرده و اکنون به تنهایی به کسب چند سکه در<br />
خیابانها و اماکن عمومی مشغول است. او هر روز به قهوهخانه پاتوقش میرود و<br />
سکههای جمعآوریشده را به صاحب قهوهخانه میدهد و در قبال آن تریاک میگیرد.<br />
آنگاه٬ با تحویل دادن تریاک به یکی از مشتریان دوست خود از دود تریاک پخششده<br />
در صورتش احساس لذت و شادی میکند. اما روزی٬ با مواجه شدن با غیبت دوستش٬<br />
به تقلید از صاحب قبلی٬ به خوردن تریاک و افراط در آن کشانده میشود. یک هفته بعد<br />
جسد متعفن او را پشت دیوار قهوهخانه پیدا میکنند.<br />
«هرکس فهمید با لبخندیزودگذر گفت: 'بیچاره` و زودم فراموش کرد. اما٬ در این میان٬ دلقکی<br />
از ته دل خوشحال شد». «... زیرا رقیب سرسختشان که روزی میدان را از دستشان قاپیده بود<br />
سقط شده بود!»
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نقد و بررسی ١٤٩<br />
مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />
نویسنده٬ با دادن شخصیت انسانی به فیروز همزمان با توصیف خصوصیات ظاهری<br />
و غریزی او در ایجاد طنز شیرین موفق است. از سوی دیگر٬ با واداشتن فیروز به<br />
سخنگویی و شکوه درباره درد و رنج و تمسخر حیوانات دوپا و تأکید بر احساس غم<br />
گذشته او و تأثیرات مصرف تریاک در عوالم ذهنی فرد مبتلا به طنزی سیاه و گزنده دست<br />
یافته است.<br />
غریبهها<br />
غریبهها (١٣٥٠) شامل سه داستان کوتاه با نامهای «غریبهها»٬ «آسمان آبیِ دز» و «باهم»<br />
است که بعدها در سال ١٣٥٣ با مجموعه دیگری به نام پسرک بومی (١٣٥٠) به صورت<br />
یک کتاب با عنوان غریبهها و پسرک بومی به چاپ رسید.<br />
غریبهها<br />
استیصال مردمی که بر اثر سیل و قحطی و بیکاری و مهاجرت جوانان خود به گرسنگی<br />
جانفرسایی کشانده شدهاند و استیلای نیروهای بیگانه بر زندگی آنان٬ عناصری هستند<br />
که در ایجاد فضای داستان «غریبهها» به کار گرفته شدهاند. در این فضای دلگیر و آشفته٬<br />
راوی داستان٬ که کودکی بیش نیست٬ به ماجرایی تلخ و اندوهگین اشاره دارد.<br />
او٬ در آلونک محقر کارگران واقع در قرارگاه بیگانگان٬ از زبان کارگری تازهوارد بهنام<br />
«رشید»٬ طی شبهای متمادی٬ با رشادتهای قهرمانی محلی به نام «نعمت خان» آشنا شده<br />
است. نعمت به همراه ٢٢ تن از دهقانان به قطار حمل آذوقه و انبار پوشاک قرارگاه<br />
شبیخون میزده سپس غنایم را میان مردم گرسنه و لخت و پتی دهات پخش میکرده<br />
است. اما اکنون٬ با دستگیر شدن رشید و دفن شدن او در گودالی که بدن او را تا گردن در<br />
خود گرفته است٬ کارگران نگران سرنوشت نعمت خان هستند که٬ به قولی٬ بر اثر خیانت<br />
به چنگ بیگانگان افتاده است.<br />
به زودی شایعات به حقیقت میپیوندند و جسد بیجان نعمتخان در میدان نزدیک<br />
قرارگاه در معرض دید عموم قرار میگیرد و٬ در برابر چشمان گریان و لعن و نفرین<br />
کارگران و اهالی دهات اطراف٬ بهتدریج به مجسمهای گچی مبدل میشود.<br />
نویسنده٬ در این داستان٬ از موضع شاهد عینیِ مطلق پا پیش نهاده و٬ با انتخاب راویِ
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٥٠ نقد و بررسی<br />
مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />
کمسنوسال و با بهرهگیری از احساسات رقیق و نگاه شیفته و ستایشگر او٬ حس<br />
ِ درگیر قهر طبیعت و ستم «غریبهای که حالا آشنا شده<br />
همدردی عمیق خود را با توده مظلومِ<br />
بود» به صراحت و روشنی بیان کرده است.<br />
این دگرگونی لحن نویسنده یگانه شاخص داستان نیست بلکه رویآوردن او به شگرد<br />
رجعت به گذشته٬ آن هم از نوع داستان در داستان٬ در تضاد با روایت مستقیم و خطی که<br />
در داستانهای قبلی او سراغ داریم٬ از جمله این تحولات سبکی است. اما خودداری از<br />
فاصلهگذاری مناسب میان روایت زمان حال و رجعت به گذشتههای راوی با اشاره به<br />
روایت رشید از داستان نعمت که خود رجعتی دیگر از جانب رشید به گذشته است<br />
از روانی و یکدستی اثر کاسته است.<br />
آسمان آبیِ دز<br />
مصایب زارعین مهاجری که٬ به دنبال خشکسالی و قحطی٬ زمینهای زراعی خود را ترک<br />
میگویند و به شهرها و نواحی در حال آبادانی و استخراج نفت مهاجرت میکنند تا با<br />
اشتغال در کارهای ساختمانی نان و آبی به دست آورند٬ مضمون این داستان را تشکیل<br />
میدهد.<br />
جمع یازده نفره مهاجران دزفولی٬ که در خانهای نیمهخراب سکنی دارند٬ شبها گرد<br />
هم جمع میشوند و به شاهنامه خوانی میپردازند و از کسادی کار و آرزوهای دور و دراز<br />
خود و حسرت زمینهای زمانی آباد و حال متروک خویش سخن میگویند. آنها هرروز<br />
صبح درگیر رقابتی سخت با سایر مهاجران برای یافتن کار و هر شب گرفتار پاسخگویی به<br />
صاحبخانهای هستند که اجارهبهای روزانه خود را میطلبد و ایادی چاقوکش خود را به<br />
جان آنها میاندازد. مهاجران٬ در استیصالی روزافزون٬ نه راه پیش دارند و نه روی<br />
برگشتن به دهات و قصبات خود.<br />
عاقبت٬ با سپری شدن پاییز٬ که با کسادی روبهتزاید همراه است٬ کارگران مهاجر<br />
قهراً به فکر چاره میافتند. یکی راه بازگشت را برمیگزیند و آن دیگری به دستفروشی<br />
رومیآورد تا سرمایهاش غفلتاً به دست دزدی حیلهگر ربوده شود و سومی٬ که بیماری<br />
مالاریا سخت ضعیف و نزارش ساخته٬ به دزدی سیمهای خط تلگراف دریایی روی<br />
میآورد تا عاقبت جان خود را در این راه ببازد. برای سایر مهاجران نیز راهی جز
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نقد و بررسی ١٥١<br />
مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />
بازگشت به خانه باقی نمیماند.<br />
«آسمان آبی» با توصیفات زنده وضع کارگران مهاجر از زوایای گوناگون و با وارد<br />
کردن شخصیتهای چندگانه در داستان فاقد قهرمان است. شخصیتها نماینده صنف<br />
خاصی از کارگران هستند که بر اثر شایعات و قهر طبیعت در شرایطی جدید گرفتار<br />
آمدهاند و سعی دارند خود را رها سازند. در تشریح این موقعیت توصیفات دقیق ظاهر<br />
کارگران٬ فضای خانه و زندگی گذشته و حال آنان همانقدر نقش دارند که گفتگوهای<br />
آنان. نویسنده در تعهد خود به ارائه واقعیات به همدردیِ صرف نپرداخته بلکه برخی<br />
سستیهای اخلاقی کارگران را نیز عریان ساخته است.<br />
باهم<br />
نویسنده این بار٬ با شکستن الگوهای سابق و فارغ از دیدگاه روایت صرف٬ به خلق<br />
داستانی جذاب و متمایز پرداخته است. به عبارت دیگر٬ انعکاس عینی وقایع با زبانی<br />
ساده و بیتکلف٬ که در آثار قبلی او خواننده را به نوعی تنبلی ذهنی سوق میداده و تنها<br />
احساسات همدردی و تأثر را در او برمیانگیخته٬ جای خود را به شیوه روایت<br />
غیرمستقیم و استفاده از گفتگوها و تداعیها میدهد و خواننده را برای درک مضمون اثر<br />
به تلاش بیشتری وامیدارد.<br />
برخورد ساده راوی داستان با مردی میگسار و شبگرد آغازگر دوستی چندساعته<br />
میان آنان است که بر پایه علاقه مشترک به مصرف سیگار و الکل به وجود میآید. در این<br />
میان٬ مرد میگسار متکلم است و راوی اغلب شنوندهای خاموش و غرق در افکار درونی<br />
خویش. در خلال شکوههای مرد میگسار و تداعیهای راوی است که سه چهره متفاوت<br />
از ماهیت و شخصیت زن به تدریج ترسیم میشود. خیانتپیشگی و هوسبازی<br />
خصوصیاتی است که مرد ناشناس از زن میشناسد و تداعیهایی که در ذهن راوی<br />
صورت میگیرد و او را به اندیشه در مورد همسر و دخترش وامیدارد ما را با چهرههای<br />
دیگری از زن روبهرو میسازد و به درک مضمون اثر هدایت میکند. چهره دختر راوی<br />
در نقش زنی روشنفکر که آرمانهای چپگرایانه داشته و دستگیر و به سرنوشتی نامعلوم<br />
دچار شده است؛ همچنین٬ تصویر همسر وفادار و رنجدیده راوی که٬ در گریز از ماتم و<br />
واقعیت٬ در تدارک استقبال از گمشده خود ولی از درون نیازمند حمایت و همدردی
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٥٢ نقد و بررسی<br />
مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />
راوی است و اعتراض خود به میگساریهای او را با فریاد «پس من چی؟ من!... من که مادرم!...»<br />
ابراز میدارد٬ به تدریج ویژگیهای تازهای از شخصیت زن و متناقض با تصویر ذهنی مرد<br />
میگسار را مطرح میسازند. عاقبت٬ با رسیدن سحر٬ راوی که مرد ناشناس را موقتاً و به<br />
قصد خرید سیگار برای او ترک کرده است روانه خانه میشود تا با همسرش به ماتم<br />
بنشیند.<br />
همسایهها<br />
انعکاس شمّ های از مبارزات مردمی در جریان ملی شدن صنعت نفت مضمون فراگیر<br />
اولین رمان احمد محمود با عنوان همسایهها (١٣٥٧) ست که مضامین دیگری چون تحلیل<br />
اوضاع سیاسی و اجتماعیِ برههای از تاریخ ایران را نیز در بطن خود جای داده است.<br />
ارائه خلاصهای موجز از این رمان امری بس دشوار و تا حدّ ی ناممکن است. وجود<br />
شخصیتهای متعدد که کنشها و واکنشهایشان به نحوی با زندگی قهرمان اثر عجین و در<br />
رشد و بلوغ فکری او تأثیرگذارند و نویسنده در شخصیتپردازی آنان هیچ گونه امساکی<br />
نشان نداده است سبب میشود تا هرگونه تلاش برای ارائه خلاصهای از رمان عقیم<br />
بماند. بنابراین٬ در این بخش از مقاله سعی شده است خط سیر زندگی قهرمان اصلی از<br />
آغاز تا پایان رمان به اختصار مرور و تنها اشارهای کوتاه به برخی شخصیتهای فرعی<br />
بشود. بدیهی است که در تحلیل رمان و به اقتضای مضامین فرعی از نقش سایر<br />
شخصیتها نیز سخن به میان خواهد آمد.<br />
خلاصه داستان<br />
خانهای «دنگال» در اهوازِ سال ١٣٢٨ مأمن و مأوای هفت خانواده است. فضابندی خانه<br />
و مجاورت اتاقهای «خفه و توسریخورده» و نیز شیوه زندگی ساده و عاری از<br />
پنهانکاری این همسایگان موجب شده است تا جزئیات زندگی هر خانواده بر دیگران<br />
آشکار گردد و نوعی همزیستی مسالمتآمیز و روحیه مساعدت و همدردی بر روابط<br />
آنان حاکم باشد. فضای عمومی خانه٬ بهخصوص در شبهای تابستان٬ با تجمع خانوادهها<br />
در حیاطِ شستهورُ فته و با برخی صحنههای مکرر محسوستر است. بوی بساط تریاک<br />
«خواج توفیق» که روز و شب حیاط را پُر میکند و بازگشت الاغهای «رحیم» خرکچی از
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نقد و بررسی ١٥٣<br />
مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />
کورهپزخانه و نماز خواندنهای «عموبندر» پیر و بحث و جدلهای «محمد» مکانیک که با<br />
زبانی گزنده و تمسخرآمیز با عقاید خرافی همسایههای خود مخالفت میورزد و از لزوم<br />
پایان دادن به اسارتها سخن میگوید از جمله این مکررات است و سرانجام٬ کتک<br />
خوردنهای پرسروصدای بلور خانم از دست شوهرش «امانآقا»ی قهوهچی در مواقعی<br />
که او دُ می به خمره زده باشد جنجالیترین صحنه تکراری است که همه همسایهها اعم<br />
از زن و مرد و بچه را به درون خود میکشاند.<br />
در این میان٬ «خالد»٬ نوجوان پانزده سالهای که با پدری سادهدل و متدین و مادری<br />
مهربان و صبور و خواهری کوچکتر از خود ساکن این خانه است٬ با چشمانی تیزبین و<br />
کنجکاو ناظر کلیه روابط خانوادگی و جزئیات حشر و نشر همسایگان با یکدیگر و واقف<br />
به اسراری است که خود نیز در برخی از آنها ذینقش است. او٬ در آستانه بلوغ و<br />
جوشش غرایز و با کنجکاوی ذاتیاش٬ در اثر وسوسههای بلور خانم به ارتباط جنسی با<br />
او سوق داده شده است.<br />
اما زندگی ساده و پر از شیطنتهای کودکانه خالد پس از کشانده شدن او به کلانتری٬ به<br />
گناهی مرتکبنشده٬ به نقطه عطفی مهم میرسد و در آنجا از جانب زندانیِ ناشناسی<br />
مأمور رساندن پیامی به مردی به نام «شفق» میگردد. خالد نوجوان٬ با تحصیلاتی در حد<br />
چهارم ابتدایی٬ تحت تأثیر جاذبه نگاه و کلام و منش دوستانه شفق٬ بهتدریج به عملیات<br />
مخفی او و یارانش کشانیده میشود بیآنکه درکی کامل از اهداف و شعارهای گروه پیدا<br />
کرده باشد. زمزمههای ملی کردن صنعت نفت اکنون علنیتر گشته است و شعار «صنعت<br />
نفت باید ملی شود» با نواری سفید نهتنها بر لباس کارگران صنعت نفت نقش بسته بلکه<br />
در افواه جاری است. گروه شفق٬ در کنار دیگر گروههای مبارز٬ با تشکیل جلسات سری<br />
و میتینگها و پخش روزنامههای مخفی و اعلامیهها سعی در روشن کردن اذهان عمومی و<br />
تعیین مسیر مبارزه با استعمارگران انگلیسی دارد. خالد٬ که با شوق و ذوقی وافر در پخش<br />
و جابهجایی اعلامیهها شرکت دارد٬ عاقبت از جانب یکی از مأموران مخفی به نام «علی<br />
شیطون» شناسایی و عاقبت به زندان میافتد و متحمل شکنجهها و حبسهای انفرادی<br />
میگردد. کوششهای علی شیطون در تطمیع و وادار کردن خالد به همکاری و جاسوسی<br />
با شکست مواجه میشود. در طول یک سال حبس٬ خالد با همبندیهای خود٬ که<br />
بیشترشان به جرمهای دزدی و قتل سالهای طولانی را در زندان گذر اندهاند٬ آشنا و
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٥٤ نقد و بررسی<br />
مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />
صمیمی میگردد و تماسهای او با شفق و یارانش نیز ادامه مییابد. خالد با زندانی شدن<br />
«پندار»٬ همگروه خود در عملیات پنهانی٬ به راهاندازی اعتصاب در زندان دعوت<br />
میشود. او٬ با ترویج شعار وحدت در میان زندانیان٬ موفق به جلب همراهی بیشتر آنان<br />
میگردد. سرانجام٬ اعتصاب در اعتراض به وضع نامناسب غذا و آب آشامیدنی در<br />
زندان شکل میگیرد اما با کشته شدن یکی از همسلولیهای خالد به ناکامی میانجامد.<br />
سرانجام٬ روز آزادی فرا میرسد. اما خالد٬ به جای بازگشت به خانه٬ بر اثر کینهتوزی<br />
رئیس زندان که مأموران نظاموظیفه را آگاه ساخته٬ مستقیماً به خدمت سربازی کشانیده<br />
میشود.<br />
مضامین و شخصیتها<br />
تسلط انگلیسیها بر چاههای نفت و منافع آن و حضور بیگانگان در ایران و تبعات آن٬<br />
بهویژه در خوزستان که پسزمینه اکثر داستانهای مجموعههای قبلی بوده است٬ در رمان<br />
همسایهها ٬ با وضوح و صراحت و در ابعاد وسیعتری پیگیری میشوند. وقایع و جریاناتی<br />
که از سال ١٣٢٨ تا ١٣٣١ در راه خاتمه دادن به استعمار انگلیس و تحقق ملی شدن نفت<br />
صورت میگیرد مضمون اصلی و برونی رمان را پدید میآورند.<br />
نویسنده٬ از طریق انتخاب نوجوانی کمتجربه و کنجکاو به عنوان راوی و قهرمان<br />
داستان و قرار دادن او در کنار شخصیتهای فرعی متعدد که هرکدام معرف یکی از<br />
نابسامانیهای اجتماعیاند هستند و از طریق ذهن کنجکاو و زبان ساده و بیقید و بند او٬<br />
توانسته است به خلق اثری با غنای کامل و هماهنگی میان شکل و محتوا نایل گردد.<br />
بدون تردید قسمت عمده جذابیت اثر مدیون مضامین فرعی آن است و بدون آنها چه<br />
بسا داستان خالد به داستانی ساده و بیروح مبدل میگشت. تأثیرات رکود اقتصادی٬ در<br />
ایام قبل و حتی بعد از ملی شدن صنعت نفت٬ در منش و زندگی بیشتر شخصیتهای رمان<br />
جلوهگر شده است. از این روست که میبینیم شخصیتهایی چون «مشرحمان»٬ پدر<br />
خالد٬ و همسایه او «ناصر دواتی»٬ در پی کسب و کار٬ ترک دیار میکنند و عازم کویت<br />
میشوند تا «نوکری اعراب» را بکنند و یا عموبندر پیر تنها با امساک در خورد و خوراک و<br />
پوشاک٬ طی یک سال٬ قادر به تأمین پوشاک عید برای دختر و بچههای یتیم او میشود.<br />
خواج توفیق که مانند مشرحیم و عمو بندر نمازخوان اما اسیر در چنگال تریاک
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نقد و بررسی ١٥٥<br />
مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />
است و وادار به خانهنشینی شده و همسرش «آفاق» را به قاچاق پارچه کشانده و دخترش<br />
«بانو» را دودی کرده٬ نیز گوشهای دیگر از این ناهنجاریهای اجتماعی و بیانگر شدت<br />
شیوع مصرف تریاک و معضل قاچاق است.<br />
سستی معیارهای اخلاقی در جامعه نیز سبب پدید آمدن شخصیتهای متعددی در<br />
رمان شده است. این بیبندوباری و فساد گاه زاییده جهل و فقر است که در وجود زنان<br />
خودفروش تظاهر مییابد و گاه معلول هرزگی فردی که٬ در شرایط رخوت ارزشهای<br />
اصیل و اخلاقی و ضعف اعتقادات دینی اصیل٬ در وجود زنانی چون بانو (دختر آفاق و<br />
خواج توفیق) و بهخصوص بلور خانم مجال ظهور گستاخانهای مییابد و در مورد<br />
«رضوان» (همسر رحیم خرکچی) به کشته شدن او میانجامد و همسرش را به پای چوبه<br />
دار میبرد یا مردانی چون مأمور شهربانی و امان آقای بخشنده و مهربان را به موجه بودن<br />
خیانت در زناشویی متقاعد میسازد.<br />
در چنین اوضاع پریشان و آشفته است که گروههای مبارز با آرمانهای گوناگون شکل<br />
میگیرند و٬ همداستان٬ مردم را به اتحاد و مبارزه با استعمارگران بسیج میکنند. شفق و<br />
افراد گروهش و رانندگان و کارگران صنعت نفت و محمد مکانیک از جمله شخصیتهایی<br />
هستند که نماینده این جنبشاند. حتی عموبندر پیر٬ که بر لزوم وحدت و همیاری میان<br />
تهیدستان پافشاری میکند٬ به این گروه از شخصیتها تعلق دارد.<br />
شخصیت ر اوی/ قهرمان داستان<br />
در این میان٬ زندگی خالد متأثر از مجموعه این ناهنجاریهاست. او طعم فقر را چشیده و<br />
شاهد پریشانی پدر بر اثر کسادی کسب و کار و مهاجرت او بوده است و در سنی کم در<br />
معرض بیقیدوبندی وسوسهانگیز بانو و بلور خانم قرار گرفته است و آنگاه با اولین<br />
برخورد با مأمور شهربانی و تجربه کلانتری با خشونت عمال حکومتی آشنا شده و به<br />
عملیات پنهانی گروهی روی آورده است بیآنکه از ابتدا به درک عمیق از هدف اینگونه<br />
فعالیتها دست یافته باشد. تنها با از سرگذراندن تجربه زندان و تحمل شکنجههای<br />
جسمی و روحی و لمس خشونت حاکم بر فضای زندان است که به شناخت بیشتری از<br />
لزوم اتحاد و مبارزه میرسد.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٥٦ نقد و بررسی<br />
مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />
سبک و زبان<br />
به نظر میرسد که احمد محمود٬ پس از تجربه سبکهای بیانی گوناگون در آثار قبلی<br />
خود٬ به زبان و شیوه روایت منسجمی دست یافته باشد. تداعی و رجعت به گذشته<br />
ابزاری است که او با روایت صرف تلفیق کرده و از این شیوه بیانی به کرّ ات و با فواصل<br />
بسیار کوتاه برای معرفی شخصیتها و تأکید مجدّ د بر وقایع بهره جسته است. این شگرد<br />
کامًال منطبق با شخصیت قهرمان اثر و ذهن کنجکاو و چشمان تیزبین و سادگی بیان<br />
اوست؛ اما٬ در پارهای موارد٬ کامًال غیرضروری و آز اردهنده مینماید و جملات<br />
تکراری مداومت خواننده را در پیگرفتن گزارش ضعیف میسازد. نویسنده همچنان بر<br />
استفاده از جملات کوتاه تأکید میورزد که این بار کامًال مناسب با شخصیت راوی و زبان<br />
ساده اوست. لحن طنزآلودی که در جایجای اثر مجال ظهور مییابد بر شیرینی اثر<br />
میافزاید و نیز در تطابق کامل با شخصیت شیطنتآمیز راوی است.<br />
رگهای گردن رحیم خرکچی تند میشود. آشپز کفگیر را میگذارد کنار دیوار. جماعت را دور<br />
میزند و میآید و میایستد کنار خواج توفیق. حالا دارد رضوان را و رحیم خرکچی را<br />
زیرچشمی میپاید. صنم خودش را میاندازد میان معرکه و بنا میکند به رقصیدن. یک رشته<br />
موی سفید از زیر چارقدش بیرون زده است. پیشانی و گونههای صنم خیس عرق شده است.<br />
بچهها دست میزنند. آب دیگر جوش آمده است. آرامآرام٬ حبابهای آب از ته دیگ میآید بالا<br />
و در سطح آب میترکد. رحیم خرکچی حرف میزند. صدایش را نمیشنوم. صدای دهل و<br />
سرنا تا هفت محله میرود. حالا رگهای گردن مش رحیم کبود شده است. رضوان تند و تند<br />
دستش را تکان میدهد و حرف میزند. رحیم خرکچی دست رضوان را میگیرد و میکشدش<br />
به طرف اتاق. چادر از سر رضوان رها میشود. صدای دهل پرتوانتر شده است. دیگ جوش<br />
آمده است. سطح آب قل میزند. رضوان چادرش را میگیرد و رو زمین به دنبال خودش<br />
میکشد. صداها قاطی شده است. مش رحیم فریاد میکشد. صدای سرنا اوج میگیرد. رضوان<br />
نفرین و ناله میکند. خواج توفیق خودش را میرساند به مش رحیم. صنم دارد میرقصد.<br />
بچهها دست میزنند. حالا زبانههای آتش تمام دیگ را در بر گرفتهاند. رضوان دوبامبی<br />
میکوبد رو سینه رحیم خرکچی. قلهای درشت آب٬ قلوهکن٬ از جا کنده میشود و میترکد و<br />
تا لب دیگ بالا میآید. چهره مش رحیم تا گردن قرمز شده است. لالههای گوشش سفیدی<br />
میزند. خواج توفیق بازوی رحیم خرکچی را میگیرد. صنم رو پا بند نمیشود. میرقصد و<br />
دور میگردد. ضربههای سنگین دهل٬ پرده گوش را آزار میدهد. دست رحیم خرکچی میرود<br />
پر شال. هنوز رضوان با مشت به سینه استخوانی مش رحیم میکوبد. زبانههای آتش از دهانه
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نقد و بررسی ١٥٧<br />
مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />
دیگ بالا زده است. مش رحیم چپق را از پر شال بیرون میکشد. حالا رضوان به سر و سینه<br />
خود میزند. موی سرش پریشان شده است. صنم٬ سرتاپا خیس عرق شده است. صورتش<br />
گل انداخته است٬ با صدای سرنا و ضربههای طبل٬ فرز و چابک میرقصد. رحیم خرکچی<br />
چپق را تکان میدهد. رضوان صورت خود را چنگ میاندازد. آب دیگ بالا میآید و سر<br />
میرود. مش رحیم با سر چپق میکوبد به گیجگاه رضوان. رضوان نقش زمین میشود. آب<br />
دیگ شعلهها را خاموش میکند و رضوان٬ انگار که سالهاست مرده است.<br />
توانایی بینظیر نویسنده در توصیف بصری و تجسم عینی مکانها و انتقال فضاهایی که با<br />
جنبش و رویدادها و تحرکات سریع پدید میآیند مجال خودنمایی کامل مییابد و در<br />
صحنههای مربوط به میتینگها٬ صحنههای زندان و بهخصوص صحنه عروسی بانو و<br />
کشته شدن رضوان آهنگ تند و روبهافزایش حوادث را به خواننده انتقال میدهند.<br />
نیمهنفس به خانه میرسیم. سیرابی را میدهم به مادرم. دلم میخواهد زودتر سر از کار این<br />
جماعت درآورم. دلم میخواهد زودتر بدانم تو این کاغذها چه نوشته شده که پاسبانها به زور<br />
از دست مردم گرفتنشان.<br />
میروم تو اتاق پدرم مینشینم و پرده در میانه را میاندازم. ابراهیم و جمیله مینشینند<br />
روبهرویم. نوشته همه کاغذها مثل هم است. چیزهایی است که اصًال سر در نمیآورم. جانم<br />
بالا میآید تا یک کلمه را هجی کنم و تازه وقتی کلمه را هجی کردم و خواندمش٬ معنیاش را<br />
نمیفهمم. مثًال نمیدانم این «استعمارگر خونخوار» چه جور جانوری است که فقط خون<br />
میخورد و اشتهایش هم سیریناپذیر است. لابد٬ بیجهت اسم «استعمارگر» را «خونخوار»<br />
نگذاشتهاند. باید دلیلی داشته باشد.<br />
ابراهیم میگوید<br />
تا نباشد چیزکی٬ مردم نگوین چیزها<br />
از این جانور٬ بفهمی نفهمی چیزکی دستگیرم میشود. مثًال فهمیدهام که گاهی به جای<br />
«خون» نفت هم میخورد و این است که بعضی جاها٬ تو کاغذها٬ به جای «خونخوار»<br />
نفتخوار هم نوشته شده.<br />
ابراهیم مژههای نموکش را به هم میزند و میگوید<br />
نفت بخوره که بهتره تا خون بخوره<br />
و عقیده دارد که اگر این جانور هوس خون آدم بکند٬ بدجوری میشود.<br />
ابراهیم را نگاه میکنم. عجب رنگ زردی دارد. انگار زردچوبه آب کرده است و به صورت و<br />
گردنش مالیده است. بهش میگویم<br />
نهابرام. اینجورام نیس که من و تو میگیم... میباس چیزای دیگهم باشه که ما سردرنمیاریم.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٥٨ نقد و بررسی<br />
مروری بر آثار احمد محمود (١)<br />
واقعگرایی و کاربرد زبان ساده و شفاف٬ که وجه مشترک اغلب آثار نویسنده است٬ در<br />
همسایهها تا حد استفاده از لغات عامیانه و گاه رکیک با بار ضداخلاقی و یا زیادهروی در<br />
ترسیم صحنههای روابط جنسی خالد با بلور خانم پیش میرود که در مورد اخیر با افراط<br />
و تأکیدی غیرضروری همراه است.<br />
در نگاهی کلی٬ همسایهها اثری است متفاوت و بدیع که خواننده را به شدّ ت جذب و<br />
در مطالعهای لذتبخش فرو میبرد و٬ درعینحال٬ او را با وقایع برههای از تاریخ ایران<br />
آشنا میسازد.<br />
©
١٣٨٣/٧/١٦ 17TH-DRI ن٣ ٤ ص ١٣:٥١ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />
نگاهی به راهکارهای واژهگزینی در زبان فارسی دری<br />
محمدحسین یمین (استاد دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه کابل)<br />
زبان٬ به مثابه پدیده اجتماعی و وسیله افادهکننده مفاهیم٬ رسالت دارد که تحولات<br />
متداوم اجتماعی را در عرصههای گوناگون منعکس سازد. برای ایفای این وظیفه٬ در هر<br />
برهه زمانی٬ گنجینه واژگانی آن ناگزیر باید دستخوش دگرگونیهایی گردد که یکی از<br />
عوامل آن واژهگزینی و واژهسازی است.<br />
این امر در زبان فارسی دری٬ طی روند تکامل آن٬ همواره الزامی بوده و٬ در هر<br />
مرحله٬ نحوه ویژه خود را داشته است. مثلاً در دوره میانه زبانهای ایرانی٬ از واژه بیم با<br />
پیشوند واژهساز بی و یا با پسوند واژهساز گین واژههای بیبیم و بیمگین ساخته شده<br />
است . ١ حال آنکه امروز٬ به جای بیمگین٬ واژه بیمناک به کار میرود و بیبیم متروک است.<br />
یا٬ در ادوار گذشته تاریخ زبان فارسی دری٬ از واژههای زیان و شوی (= شوهر) با پسوندِ<br />
مند زیانمند و شویمند ساخته میشد. اما امروز زبان فارسی دری راهکارها و ضوابط ویژه<br />
واژهگزینی پیدا کرده که در خلال حیات تاریخی این زبان شکل گرفته و راه انکشاف و<br />
تکامل را میپیماید. در جنب این شیوههای نو٬ بعضاً طرزهای واژهگزینی و واژهسازی در<br />
زبان فارسی تا حدی استواری خود را حفظ کرده و حتی در درازنای قرنها معروضِ<br />
دگرگونی نشده است.<br />
در واژهگزینی زبان فارسی دری٬ وندها٬ همانند واژههای آزاد٬ بعضاً ویژگیهای<br />
١)ر استارگویوا٬ دستور زبان فارسی میانه٬ ترجمه ولیاهلل شادان٬ تهران ٬١٣٤٧ ص٣٥.<br />
١٥٩
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٦٠ تحقیقات ایرانشناسی<br />
نگاهی به راهکارهای واژهگزینی... دری<br />
چندمعنایی ٬ ٢ هممعنایی ٣ و هماوایی یا همنگاشتی ٤ دارند. مثًال وار در بزرگوار پسوندِ<br />
تملیکی٬ در دیوانهوار پسوند تشبیهی و در شاهوار پسوند لیاقت است. یا پسوند آر با بنهای<br />
فعلی متعدد نقشها و معناهای متعدد پیدا میکند: خریدار (فاعلی)٬ رفتار (اسم مصدر)٬<br />
گرفتار (مفعولی). همچنین٬ در این زبان٬ وندهای هممعنا وجود دارد٬ مانند پیشوندهای نا<br />
و بی در واژههای ناکاره و بیکاره٬ ناقرار و بیقرار؛ یا پسوندهای زا و ستان در واژههای گلزار <br />
گلستان٬ چمنزار چمنستان٬ ریگزار ریگستان٬ نیزار نیستان و جز آن.<br />
زبان فارسی دری٬ همان گونه که در ساحه گزینش واژههای مشتق توانمندی بسیار<br />
دارد٬ همچنان و البته بیشتر از آن٬ در عرصه واژههای مرکب نیز از قدرت گستردهای<br />
برخوردار است.<br />
واژههای مرکب بر اساس یک هسته به وجود میآید که با پیوستن جزء وابسته به آن٬<br />
با توجه به معانی متعدد از قبیل شباهت٬ کمیّ ت٬ کثرت٬ رنگ٬ تأکید٬ واژههای فراوان<br />
ساخته میشود؛ مانندِ<br />
در مفهوم شباهت: شترمرغ٬ فیلمرغ٬ کمانابرو٬ گلرخسار<br />
در مفهوم کمیت: دوتار٬ چهارپای٬ هفتاقلیم٬ سهبرگه<br />
در مفهوم کثرت: زودزود٬ فوجفوج٬ خیلخیل<br />
در مفهوم نقش عملی و آلت: قلمتراش٬ پنسل پاک٬ جاروب٬ مویخشککن٬ دریانورد<br />
در مفهوم رنگ: زردآلو٬ سرخپوست٬ سیاهموی٬ سیاهسر<br />
در مفهوم تأکید: شست و شوی٬ جست و خیز٬ تاخت و تاز<br />
واژه مرکب٬ از نظر ترکیب و شکل٬ انواع زیادی دارد. در زبان فارسی دری٬ با داشتن<br />
زمینه مساعدِ واژهگزینی٬ در بسا موارد واژه مرکب هم به صورت مستوی و هم به<br />
صورت مقلوب آن کاربرد دارد بدون آنکه عموماً در معنا تغییری روی دهد؛ مانند<br />
چشمسیاه سیاهچشم٬ کمانابرو ابروکمان٬ صدفدندان دندانصدف.<br />
از سوی دیگر٬ بعضاً با مقلوب ساختن ترکیب نحوی اضافی میتوان واژه مرکب<br />
ساخت٬ مانند زاده شاه Ä شاهزاده٬ شاهِ شاهان Ä شاهانشاه٬ پهلوانِ جهان Ä جهانپهلوان٬ مایه دست<br />
Ä دستمایه ٬ و حتی با حذف نشانه اضافه در گروه اسمی آن گروه به واژه مرکب بدل<br />
میگردد؛ مانند سرمایه٬ صاحبدل٬ دستبسته.<br />
2) polysemy 3) synonymy 4) homonymy
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
تحقیقات ایرانشناسی ١٦١<br />
نگاهی به راهکارهای واژهگزینی... دری<br />
در زبان فارسی دری٬ واژههایِ مرکب بسیاری با کاربرد پیشایندها و پسایندهای<br />
واژهساز ساخته میشوند؛ از جمله<br />
با پیشایند پس: پسمنظر٬ پسانداز٬ پسکوچه٬ پسگویی٬ پسخانه<br />
با پیشایند پیش: پیشرفت٬ پیشکش٬ پیشپرداخت٬ پیشتاز<br />
با پسایند انگیز: دلانگیز٬ شورانگیز٬ فتنهانگیز٬ روحانگیز<br />
با پیشایند پُر: پُرماجرا٬ پُرکار٬ پُرحوصله٬ پُرکیف٬ پُرتوان<br />
بدین گونه ر اهکارهای گوناگون واژهگزینی در زبان فارسی دری وجود دارد و این<br />
خود قدرتمندی آن را برای بیان هرگونه مفهوم و موضوعی نشان میدهد و حتی هر<br />
دانشواژه ( علمی و فنی معاصر را میتوان با استفاده از توانش واژهسازی و<br />
(اصطلاحِ<br />
واژهگزینی زبان فارسی دری به آسانی ساخت؛ مانند<br />
راسیزم Ä نژادپرستی٬ آنتروپولوژی Ä انسانشناسی٬ ادیتینگ Ä ویرایش٬ ادیتور Ä ویراستار٬<br />
اینستیتوت Ä مؤسسه٬ آکادمیک Ä علمی٬ بوکس Ä مشتزنی٬ پاراگراف Ä بند٬ پارلمان Ä مجلس٬<br />
گارانتی Ä ضمانت٬ میکْسِ ر Ä مخلوطکن.<br />
البته تا کنون برای شمار بسیاری از وامواژههای غربی معادلی در زبان پارسی دری<br />
رایج نشده است؛ اما٬ بنا بر سرشت مساعد این زبان و بر اساس گستردگی عرصه<br />
واژهگزینی در آن٬ میتوان به آسانی برای آنها معادل یافت٬ از قبیلِ<br />
projector لباس متحدالشکل٬ همسانه٬ Ä uniform عتیقه٬ باستانی٬ Ä antique دستیار٬ Ä assistant<br />
Ä نورافکن٬ Ä theatre تماشاخانه٬ Ä technocrat فناور٬ Ä censure بازبینی٬ Ä phonetics آواشناسی٬<br />
Ä consonant واکه٬ Ä vowel تکواژ٬ Ä morpheme واج٬ Ä phoneme واژهشناسی٬ Ä lexicology<br />
همخوان٬ Ä morphology تکواژشناسی٬ Ä assimilation همگونسازی٬ Ä programm برنامه.<br />
باید گفت که اکنون در افغانستان نهاد و مؤسسهای رسمی و دولتی که در بخش<br />
واژهگزینی٬ اختصاصاً و به صورت متداوم و منسجم و همهجانبه٬ فعالیت داشته باشد<br />
وجود ندارد و لازم است که چنین نهادی طرحریزی و بنیادگذاری شود تا با فرهنگستان<br />
زبان و ادب فارسی ایران٬ این مؤسسه بزرگ با تجارب بس عالی و سابقه دور و دراز و با<br />
کارهای بسیار گسترده و ثمربخش همکاری فرهنگی و علمی داشته باشد تا در ساحه<br />
پژوهشهای علمی٬ با ترویج دانشواژه (اصطلاح)های واحد فواید شایانی حاصل گردد.<br />
اکنون٬ در افغانستان٬ در آثار منظوم و منثور٬ در علوم گوناگون٬ و در رسانههای<br />
گروهی از جمله مجلهها و جراید٬ منفردانه٬ پراکنده و ناهماهنگ واژهگزینی میشود.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٦٢ تحقیقات ایرانشناسی<br />
نگاهی به راهکارهای واژهگزینی... دری<br />
نمونههایی از این واژهگزینی پراکنده را در شواهد زیر میتوان سراغ گرفت:<br />
مأخذ٬ پاورقی٬ پینویس٬ پانویس٬ مرجع٬ پانوشت٬ منبع٬ رویکرد<br />
دانشپژوه٬ پژوهنده٬ محقق٬ پژوهشگر<br />
سالگرد٬ سالروز٬ سالگره<br />
تقویم٬ سالنما٬ جنتری<br />
دهقان٬ زارع٬ کشاورز<br />
مبتدا٬ نهاد٬ مسندالیه<br />
خبر٬ گزاره٬ مسند.<br />
این جریان طبعاً نمیتواند٬ در حوزهای خاص٬ به ایجاد دستگاه واژگانی واحد استوار<br />
و دارای کاربرد عام رهنمون گردد.<br />
©
٨٣/٦/١٥ 18F-URDU ن٤ C:7 ٨ ص ١٣:٥١ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />
عناصر واژگانیِ فارسی در زبان اردو<br />
ثریا پناهی<br />
یکی از جنبههای جالب دادوستد جامعههای زبانی٬ علاوه بر وامگیری٬ دخالت زبان<br />
میانجی است. رایجترین فرایندی که در برخورد دو زبان رخ میدهد مبادله عناصر<br />
واژگانی میان آنهاست. هنگامی که سخنگویان زبانهای گوناگون٬ در شرایط فرهنگی٬<br />
سیاسی و اقتصادی معیّن٬ در ارتباط نزدیک قرار میگیرند٬ باید از وسیله مناسبی برای<br />
تفهیم و تفهّ م استفاده کنند (مدرسی ٬١٣٦٨ ص٥٤-٥٣٬ ٨٤-٨٥). در چنین مواردی٬ ممکن<br />
است زبان تازهای نیز بر پایه عناصر زبانهای موجود ساخته شود که زبان اردو را میتوان<br />
یکی از مصادیق بارز آن دانست. اردو زبانی آمیخته است و نقش میانجی ١ دارد.<br />
به قول محمدحسین آزاد٬ محقق و زبانشناس هندی٬ نهالِ اردو در زمین سنسکریت رویید<br />
و در آب و هوای زبان فارسی رشد و نمو کرد (صدیق خان شبلی٬١٣٧٠ ص٦٩).<br />
سابقه روابط ایران و شبهقاره به زمانی پیش از آغاز تمدن آریائی در ایران و هند<br />
میرسد. در این بررسی٬ محدوده زمانیِ مورد نظر متعلق است به دوره اسلامی که در<br />
تاریخ روابط ایران و شبهقاره جایگاه ممتازی دارد. نفوذ ایرانیان به سِ نْ د٬ رفت و آمد<br />
کاروانهای بازرگانی٬ لشکرکشیها و مهاجرتها از قرن سوم هجری به بعد این روابط را پدید<br />
آورده است.<br />
ورود غزنویان در اواخر قرن چهارم هجری به سرزمین شبهقاره و اقامت مسلمانان<br />
١)زبانشناسان زبان میانجی را زبانی دانستهاند که به عنوان وسیله ارتباط میان افرادی به کار میرود که زبان<br />
مادری مشترکی ندارند و هریک به زبان متفاوتی سخن میگویند (مدرسی٬١٣٦٨ ص٨٥).<br />
١٦٣
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٦٤ فرهنگستان<br />
عناصر واژگانیِ فارسی در زبان اردو<br />
فارسیزبانِ مهاجر منجر گشت به همزیستی جوامع فارسیزبان در کنار دیگر جوامع<br />
زبانی رایج در آن خطّه که بهتدریج٬ با تفوّ ق فارسیزبانان٬ بهخصوص در طبقه حاکم٬<br />
فارسی را به زبان رسمی حکومت تبدیل کرد و هم در آن حال هندی زبان رایج میان مردم<br />
بود. به این ترتیب٬ زبان فارسی٬ طی قرون متمادی٬ در مجاورت زبانهای رایج مناطق<br />
شمالی هند قرار گرفت (مجتبائی٬١٣٧٥ ص٥٤١).<br />
از طرفی٬ نظامیان٬ که ایرانی و هندو و ترک بودند٬ برای برقراری ارتباط کلامی٬ به<br />
زبانی مشترک نیاز داشتند و این زبانی شد حاوی عناصر زبانی هر سه قوم که اردو زبان<br />
اهل اردو نام گرفت.<br />
این زبان میانجی آمیزهای شد از از زبانهای هند و آریائیِ بومی و زبانهای ایرانیان و<br />
ترکان٬ که از ایران و آسیای مرکزی به شمال هند روی آورده بودند. شرایط پیچیده<br />
سیاسی و اجتماعی شبهقاره موجب شد که اردو و هندی زبانهای مستقل به شمار آیند<br />
هرچند٬ در حال حاضر٬ این دو عمًال یکسان تلقی میشوند (210-211 pp. Bright). ,1992<br />
اکنون زبان هندی مهمترین زبان رسمی و زبان ملّی کشور هند است. اردو نیز در<br />
مرتبه زبانهای اصلی هند و پاکستان جای دارد. هندی٬ در واقع٬ بنا بر اصول زبانشناسی٬<br />
با اردو یکی است. در دوره حکومت انگلیسیها٬ برای این دو زبان نام مشترک هندوستانی<br />
اختیار شده بود. پس از استقلال هند و جدا شدن مسلمانان از هندوان بود که زبان<br />
هندوستانی٬ در کشور پاکستان٬ در محیط فرهنگ اسلامی قرار گرفت و عناصر واژگانی<br />
فارسی و عربی در آن غلبه یافت. از سوی دیگر٬ این زبان٬ در کشور هند٬ از فرهنگ بومی<br />
و دینی هندوان متأثر شد و با دریافت واژههای سنسکریت بهتدریج رنگ هندویی به خود<br />
گرفت و با نام زبان هندی زبان رسمی هند شد. امروزه٬ زبانشناس خارجی یا غیربومی<br />
ممکن است٬ با توجه به امکان تفهیم و سخنگویان این دو زبان٬ بین زبانهای هندی<br />
تفاهمِ<br />
و اردو فرق چندانی قایل نشود. اما٬ از جهات غیرزبانی٬ از جمله سیاسی٬ هندی امروزی<br />
و اردو متمایز و مستقلاند. الفبای نظام نوشتاری مسلمانان اردوزبان متأثر از الفبای<br />
فارسی و عربی است و الفبای هندوان دِ وناگری ٢ یا الفبای زبان سانسکریت است.<br />
طبعاً مسیرهای رشد دو زبان اردو و هندی در گونههای محاورهای و نوشتاری و ادبی<br />
2) devnagari
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
فرهنگستان ١٦٥<br />
عناصر واژگانیِ فارسی در زبان اردو<br />
متفاوت بوده است. در حال حاضر٬ زبان اردو در هند و پاکستان دارای گونههای بسیاری<br />
است. جامعههای زبانی هر دو زبان٬ در نوع خود٬ از بزرگترین جوامع جهان و در ردیف<br />
جوامع زبانی چینی و انگلیسی و روسی شمرده میشوند. اردو زبان میانجی مسلمانان و<br />
هندوان شبهقاره نیز به شمار میآید و حتی در کشورهای چندزبانه هند و پاکستان<br />
سخنگویان زبانهای متعدد٬ برای برقراری ارتباط با یکدیگر٬ به زبان اردو٬ که دارای<br />
اعتبار علمی و فرهنگی و سیاسی بیشتری است٬ سخن میگویند.<br />
مسئله تأثیر زبان فارسی بر اردو در سطوح آوایی و ساختواژی و دستوری درخور<br />
بررسی است. به نظر اتو یسپرسن ٬ ٣ زبانشناس دانمارکی٬ کمتر پیش میآید که یک زبان٬<br />
حروف تعریف٬ ضمایر و افعال را از زبانی دیگر وام بگیرد (20 .p (Bahri ,1960 ؛ در حالی که<br />
ما٬ در زبان اردو٬ شاهد حضور نام٬ صفت٬ فعل٬ قید٬ حرف ربط٬ پیشوند٬ و پسوند<br />
فارسی هستیم.<br />
در ردهشناسی دستوری زبانها٬ زبان اردو نیز٬ همانند فارسی٬ در جایگاه زبانهای<br />
فعل پایانی قرار میگیرد؛ یعنی٬ در این زبان٬ ترتیب اصلی کلمات ٤ به صورت فاعل+<br />
مفعول+ فعل یا SOV است.<br />
در ردهشناسی سنّ تی٬ فارسی و اردو٬ به لحاظ ساختواژی٬ در طبقه زبانهای<br />
تصریفی ٥ قرار میگیرند. در حوزه ساختواژه (واژهسازی)٬ فر ایندهایی از قبیل اشتقاق٬<br />
تصریف٬ ترکیب و قرضگیری واژگانی دخیلاند. در بررسی این زبان٬ به سه فرایند<br />
اشتقاق٬ ترکیب و قرضگیری واژگانی اشاره خواهد شد.<br />
اشتقاق از فرایندهای مشترک زبانهای آریائی در زمینه واژهسازی به شمار میآید و<br />
آن٬ در اصل٬ نوعی واژهسازی با استفاده از وندهای اشتقاقی است. مسئله وضع<br />
اصطلاحات جدید در زبان اردو٬ از سال ٬١٨١٧ برخی از زبانشناسان اردوزبان را به<br />
خود مشغول کرده است. عدّ های از آنان اصطلاحسازی را در اردو لازم نمیدانند و به<br />
همان اصطلاحات غیربومی بسنده میکنند. وحیدالدین سلیم پیروی از اصول واژهسازی<br />
زبانهای آریائی را در اصطلاحسازی مطمح نظر دارد و کاربرد وندها را در این مقوله<br />
پیشنهاد میکند. محمد صدیق خان شبلی نیز استعمال وند را در زبان اردو برای<br />
3) Otto Jespersen 4) word order 5) inflectional
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٦٦ فرهنگستان<br />
عناصر واژگانیِ فارسی در زبان اردو<br />
واژهسازی امتیاز بزرگی برمیشمارد و٬ برای غنیسازی زبان علم٬ اردو را نیازمند<br />
واژههای نو میداند (صدیق خان شبلی٬١٣٧٠ ص٬١٠٣ ١٧٣).<br />
هرچند اردو زبانی هندوآریائی است٬ استعمال وندهای فارسی نشان میدهد که<br />
زبان فارسی در واژهسازیِ اردو تأثیر عمیقی داشته است و این را مهمترین سهم فارسی<br />
در پرورش زبان اردو میتوان شمرد. در واژهسازی زبان اردو٬ فرایند اشتقاق و کاربرد<br />
پیشوند و پسوند نظرگیر است و از آن نظرگیرتر وفور وندهای فارسی است. وندهای<br />
فارسی چنان در ساختمان زبان اردو رسوخ کردهاند که به هیچ روی نشاندن عناصر زبانی<br />
دیگر به جای آنها میسر نیست و٬ با همه کوشش برخی جریانهای سرهگرایی در<br />
پاکسازی زبان هندی از عناصر فارسی٬ هنوز حضور وندهای فارسی در آن نظرگیر<br />
است (همو٬ ص١٧٧).<br />
در اردو٬ وندهای اشتقاقی وام گرفته از فارسی به دو دسته تقسیم میشوند:<br />
١) در وندهای نوع اول٬ مقوله دستوری واژه با افزوده شدن وند تغییر مییابد. این<br />
وندها بیشتر از نوع پسوندند و ساختهای اشتقاقی که با آنها پدید میآیند به سه گروه<br />
فرعی زیر تقسیم میشوند:<br />
الف) واژههای مرکب که جزءِ اول آنها تکواژ اردو اسم٬ فعل٬ صفت است و با<br />
افزوده شدن وند فارسی به آنها غالباً مقوله دستوری یا صنفی آنها تغییر میکند؛ مانندِ<br />
خاردار؛<br />
خانهدار<br />
(با تبدیل مقوله واژگانی اسم به صفت)<br />
گلدان<br />
گردنبندی از گل یا مروارید<br />
(با تبدیل مقوله صنفی)<br />
کانتیدار r) (ka¦ nétéâ ¦ da¦<br />
گهردار r) (ghar da¦<br />
پهولدان n) (phu¦ lda¦<br />
لریبند band) (laréâ ¦<br />
ب) واژههای نوینی که٬ به الگوی اشتقاق در فارسی٬ از یک تکواژ فارسی (گاه دخیل<br />
از عربی) + وند اشتقاقی فارسی تشکیل میشوند اما واژههای مرکّب حاصل در فارسی<br />
به کار نمیروند؛ مانندِ<br />
جریمه<br />
مشعلچی (â (mashal-c§ ¦ -na) (jurma¦ جُ رمانه کسی که در آشپزخانه ظروف را تمیز میکند.<br />
باورچیخانه na) (ba¦ varchâ ¦ -kha¦ آشپزخانه
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
فرهنگستان ١٦٧<br />
عناصر واژگانیِ فارسی در زبان اردو<br />
راستباز z) (ra¦ st-ba¦<br />
وفادار٬ درستکار<br />
احسانمند n-mand) (ehsa¦ ممنون<br />
ج) واژههایی که جزءِ اول آنها تکواژ فارسی/ عربی و جزءِ دوم آنها پسوند اردو (مانند<br />
نا علامت مصدری) است؛ مانندِ<br />
بدلنا ) (badalna¦<br />
عوض کردن<br />
فرمانا ) na¦ (farma¦ فرمودن<br />
راندنا ) ndna¦ (ra¦ راندن<br />
رنگنا ) (rangna¦<br />
خریدنا ) (kharidna¦<br />
بخشنا ) (bakhshna¦<br />
رنگ کردن<br />
خریدن<br />
بخشیدن<br />
٢) در وندهای نوع دوم٬ ترکیب در اردو به همان معنی نیست که در فارسی از آن<br />
برمیآید و گاه مقوله دستوری نیز تغییر میکند. معموًال وند در این گروه پیشوند است و<br />
اجزای ترکیب به دو صورت اند:<br />
الف) صورتی که گروهی از پیوستن وند یا وندگونه فارسی به تکواژ فارسی یا عربی<br />
حاصل میشود. واژههای این دسته نیز در فارسی معیار امروز به همان معنایی که در اردو<br />
دارند متداول نیستند یا مهجورند؛ مانندِ<br />
پاکیزه<br />
به ترتیب<br />
سرِوقت<br />
(bar-vaqt) بروقت بیاقتدار<br />
بیادب<br />
تفتیش<br />
باجناق<br />
خارجی<br />
باتمیز z) (ba¦ -tamâ¦<br />
باوضع -vaz) (ba¦<br />
بیمقدور -maqdur) (bâ ¦<br />
ناتراش sh) (na¦ -tara¦<br />
خانهتلاشی ) ¦ shâ (kha¦ na-tala¦<br />
همزلف zolf) (ham<br />
غیرمُلکی ) ¦ molkâ (geyr<br />
ب) واژههای گروه سوم مانند گروه الف هستند با این تفاوت که٬ این بار٬ وند فارسی<br />
به واژه اردو میپیوندد؛ مانندِ<br />
بیآپی ) ¦ pâ a ¦ ¦ (bâ<br />
بیناپ p) ¦na ¦ (bâ<br />
بیخود<br />
بیاندازه<br />
ناسَ مَجه -samajh) (na¦ نادان
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٦٨ فرهنگستان<br />
عناصر واژگانیِ فارسی در زبان اردو<br />
غیرپکا pakka) §g) air کال٬ نیمپز<br />
همجات t) (ham ja ¦<br />
همطبقه<br />
٣)و اما ترکیباتی که از پیوستن چند واژه مستقل به یکدیگر یکی از زایاترین<br />
فرایندهای واژهسازی در اردو پدید میآیند فراواناند. از این دسته به دو گروه ترکیبات<br />
فعلی و ترکیبات غیرفعلی اشاره میشود:<br />
الف) ترکیبات فعلی آن دسته از افعال مرکب در زبان اردو هستند که در آنها پایه<br />
عنصر غیرفعلی (اسم٬ صفت٬ گروه حرف اضافهای...) و عنصر فعلی فعلِ کمکی است<br />
که با توجه به شخص٬ زمان و جنس صرف میشوند؛ مانندِ<br />
گرم هونا ) hona¦ (garm<br />
خرید کرنا ) karna¦ (khar⦠d<br />
کام کرنا ) karna¦ (ka¦ m<br />
صاف کرنا ) karna¦ (sa¦ f<br />
خبر دینا ) dena¦ (khabar<br />
آواز دینا ) dena¦ (ava¦ z<br />
هوش مین آنا ) ana¦ (hosh men ¦<br />
یاد مین آنا ) ana¦ (ya ¦ d men ¦<br />
گرم شدن<br />
خرید کردن<br />
کار کردن<br />
پاک کردن<br />
خبر دادن<br />
صدا زدن<br />
به هوش آمدن<br />
به یاد آمدن».<br />
ب) ترکیبات غیرفعلی که از قرار گرفتن دو جزءِ غیرفعلی (اسم٬ صفت٬ قید ...) در<br />
کنار هم تشکیل میشوند. برخی از آنها در فارسی امروز متداولاند و برخی دیگر یا<br />
مهجور و منسوخ شدهاند یا اصوًال متداول نبودهاند؛ مانندِ<br />
(خدمهای که به بیش از یک صاحبکار خدمت میکند)<br />
(مستخدم یک نفر برای مدت مشخص)<br />
(ادارهای برای سپردن وجه)<br />
daftar) (ama¦ nat امانتْ دفتر (زمینی که از چاه مشروب شود)<br />
(امضا)<br />
(dastkhat) دستخط اجیرْ مشترک moshtarak) (ajâ ¦ r<br />
اجیرْ واحد hed) (ajâ ¦ rva ¦<br />
(c§ ¦ ahâ<br />
چاهی زمین n) ¦ zamâ ¦<br />
حرامْ خور khor) (hara¦ m<br />
حرمتْ بها ) baha¦ (hurmat<br />
لنگرخانه na) (langar kha¦<br />
سالْ گِرَ ه girah) (sa¦ l<br />
غرامتی که بابت هتک حرمت و آسیب مالی پرداخت میشود<br />
جایی که در آن هر روز طعام خیراتی پخته میشود<br />
سالروز تولد<br />
در اردو٬ ترتیب اجزای ساختار ترکیب وصفی معموًال به صورت صفت+ موصوف
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
فرهنگستان ١٦٩<br />
عناصر واژگانیِ فارسی در زبان اردو<br />
است. نظیر گرمْ چای (چای گرم) و نهندا پانی (آب سرد) و اَچها لَرْ کا (پسر خوب). اما برخی ساختها<br />
مثل اسم+ نشانه اضافه+ صفت از فارسی وام گرفته شده است و این فرایند در اردو اضافه<br />
(Izafat) نامیده میشود؛ مانندِ<br />
مردِ نیک٬ عهدِ زرّین٬ دلِ غمگین (69-70 pp. Gargesh). and Shekhar ,2001<br />
٤) سرانجام به پدیده وامگیریِ واژگانی میرسیم که خود یکی از فرایندهای اصلی<br />
واژهسازی در زبان اردو به شمار میآید. با نگاهی به گذشته این زبان٬ میتوان دریافت که<br />
وامگیریِ واژگان عاملی مؤثر در شکلگیری و بالندگی زبان اردو بوده است. در جریان<br />
برخورد دو زبان فارسی و هندی و پیدایش زبان اردو٬ این زبان٬ در مسیر تحوّ ل خود٬ به<br />
موازات ارتباطها و برخوردهای فرهنگی و سیاسی٬ از زبان فارسی واژههای بسیاری وام<br />
گرفته است. در حال حاضر٬ در گونههای نوشتاری و ادبی٬ تقریباً شصت درصد<br />
واژههای اردو وامواژههای فارسیاند.<br />
ذیل بحث وامگیریِ واژگانی٬ موضوع دگرگونیهای معنائیِ واژههای قرضی نیز<br />
نیازمند بررسی جداگانه است؛ زیرا٬ در اردو٬ بسیاری از وامواژهها دستخوش دگرگونی<br />
شدهاند. در این مقام٬ بدون ذکر انواع دگرگونیهای معنایی که در وامواژههای زبان اردو<br />
رخ داده (گسترش معنایی٬ کاهش معنایی٬ کاربرد مجازی٬ تغییر مدلول)٬ محض نمونه<br />
تنها شماری از آنها را ذکر میکنیم:<br />
غصه (guséséa) خشم بیم (m (bâ ¦ اندیشه<br />
تعارف ruf) (ta`a¦ معرفی خیابان n) (khiya¦ ba¦ باغ<br />
مهربانی ) ¦ nâ (mihrba¦ تشکّر انتقال l) (intiga¦ وفات<br />
بیوقوف f) (bâ ¦ voqu¦ نادان شادی ) ¦ dâ (sha¦<br />
عروسی<br />
تهخانه na) (tah kha¦ زیرزمین دریا ) (darya¦ رودخانه».<br />
در پایان٬ نگارنده٬ برای نشان دادن پیوستگی دو زبان فارسی و اردو٬ به سرود ملّی<br />
کشور پاکستان اشاره میکند. از آن جهت که تقریباً عناصر واژگانی آن به جز واژه «کا» در<br />
مفهوم «را» برای ما فارسیزبانان آشناست:<br />
پاک سَ رزمین شاد باد<br />
قومی ترانه<br />
کشورِ حَ سینْ شاد باد<br />
تُو نشانِ عزمِ عالیشان ارضِ پاکستان<br />
مرکز یقین شاد باد<br />
پاک سرزمین کا نظام
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٧٠ فرهنگستان<br />
عناصر واژگانیِ فارسی در زبان اردو<br />
قوم٬ ملک٬ سلطنت<br />
قُوّ تِ اُ خوَّ تِ عوام شاد باد منزلِ مُراد<br />
پاینده تابنده باد رهبر ترقی و کمال<br />
پرچم ستاره و هِلال استقبال<br />
جانِ ترجمانِ ماضی شانِ حال سایه خدای ذو الجلال<br />
منابع<br />
صدیقخان شبلی٬ محمد (١٣٧٠)٬ تأثیر زبان فارسی بر زبان اردو٬ مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان٬<br />
اسلامآباد؛<br />
مجتبائی٬ فتحاهلل (١٣٧٥)٬ «اردو٬ زبان»٬ دایرة المعارف بزرگ اسلامی٬ ج٬٧ مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی٬<br />
تهران٬ ص٥٤٨-٥٤١؛<br />
مدرسی٬ یحیی (١٣٦٨)٬ درآمدی بر جامعهشناسی زبان٬ مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی٬ تهران؛<br />
نوشاهی٬ عارف (١٣٧٥)٬ «اردو٬ ادبیات»٬ دایرة المعارف بزرگ اسلامی٬ ج٬٧ مرکز دایرة المعارف بزرگ<br />
اسلامی٬ تهران٬ ص٥٤١-٥٣٣؛<br />
نوشاهی٬ گوهر (١٩٩٧)٬ فرهنگ مشترک٬ مقتدره قومی زبان٬ اسلامآباد.<br />
Bahri, Hardev (1960), Persian Influence on Hindi , Allahabad, The Bharati Press;<br />
Bright, William (1992), International Encyclopedia of Linguistics, vol. 4, New York, Oxford, Oxford<br />
University Press;<br />
Gargesh, Ravinder and Chander Shekhar (2001), Introductory Grammar of Urdu, National Council for<br />
Promotion of Urdu Language, New Delhi;<br />
منابع دیگر<br />
آرلاتو٬ آنتونی (١٣٧٣)٬ درآمدی بر زبانشناسی تاریخی٬ ترجمه یحیی مدرسی٬ پژوهشگاه علوم انسانی و<br />
مطالعات فرهنگی٬ تهران.<br />
Johnson, Keithand and Helen Johnson (Eds.), Encyclopedic Dictionary of Applied Linguistics, Oxford,<br />
Blackwell;<br />
Malmkjaer, Kirsten (Ed.) (1991), The Linguistics Encyclopedia, Routledge, London and New York;<br />
Platts, John T. (1911), A Dictionary of Urdu, Classical Hindi and ,English Crosby Lockwood and<br />
,son London;<br />
Wilson, H. H. (1968), A Glassory of Judical and Revenue Terms, 2nd ed., Munshiram Manoharlal,<br />
New Delhi;<br />
Yule, Henry and A. C. Burnell (1984), Hobson Jobson, 4th ed., Munshiram Manoharlal, New Delhi.<br />
©
٨٣/٧/٢٧ 19F-TFAZ ن٤ C:7 ٨ ص ١٣:٥١ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />
یادداشتهای پهلوی*<br />
احمد تفضّ لی/ ترجمه جمیله حسنزاده (گروه زبانهای ایرانی)<br />
sard .١<br />
بنا بر متون پهلوی زردشتی درباره جهان پس از مرگ٬ روان همه درگذشتگان٬ در<br />
سپیدهدم چهارمین روز پس از مرگ٬ به سوی پل چینوَ د میروند جایی که رَ شنِ راست٬<br />
در آن٬ ب ا ترازوی مینوی خود٬ اعمال آنان را م یسنجد. اگر روان ی درستکار باشد٬<br />
بیهیچ خطری از پُل میگذرد و٬ از آسمانهای سهگانه که نماد اندیشه نیک و گفتار نیک و<br />
کردار نیک است٬ به بهشت عروج میکند. این عروجِ مینوی ِروانِ درستکار٬ چنانکه در<br />
عباراتی از دادِ ستان دینیگ (2 (XXX,<br />
آمده است٬ همچون سفر باشکوهِ شاهانه٬ با<br />
گردونهای باشکوه و مجلّل صورت میگیرد . ١ امّا٬ کیفیت عروج همیشه چنین مساعد<br />
نیست؛ چون٬ همانگونه که از عبارت زیر برمیآید٬ روان عموماً باید از وسیلهای محقرتر<br />
به نام slt بالا برود:<br />
بندهشن بزرگ ٤٤-١٢ ٬٢٠٣ ) Vú :(TD1, fol. 86 Vú ; DH. fol. 218<br />
u-s § ¦ an kanâ ¦ g pad ra¦ h-nima¦ yâ ¦ ho¦ slt-e¦ bare¦ dke ¦ -s § se pa¦ yag padis§ , ud pad ¦ an slt o¦ garo¦ dma¦ n<br />
§ sawe<br />
¦ d pad se ga ¦ m ast ¦ â humat, hu¦ xt ud huwars§ t.<br />
و آن دوشیزه آن [روان] را به سوی sltیبَرَد دارای سه پایه و از آن slt با سه گامِ اندیشه نیک و<br />
گفتار نیک و کردار نیک به گرودمان (= بهشت) رود.<br />
# ``Notes Pehlevies'', Journal Asiatique, tome CCLVII, Paris 1970, pp. 87-93.<br />
١)نک. 119. p. H. K. Mirza, Unvala Memorial Volume , Bombay 1964,<br />
١٧١
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٧٢ فرهنگستان<br />
یادداشتهای پهلوی<br />
بر اساس عبارت دیگری از گزیدههای زادسپرم (٤٣.٣٥)٬ درباره رستاخیز٬ سهپایه آسمانی<br />
بهصورت شاخههای درخت شبیه sltی سهپایه وصف شده است. در این عبارت چنین<br />
آمده است:<br />
¦ anta¦ ga ¦ n pad homa¦ na¦ gâ ¦ hâ ¦ slt-e¦ bawe ¦ dâ ¦ se-pa¦ yag¦ â zarre¦ n homa¦ na¦ g, u-s § ahlawa¦ n padis§ abar<br />
o¦ wahis § ts § awe ¦ nd.<br />
آن شاخهها همانندِ sltی بُوَ د سهپایه و زرین که اهلوان (=پرهیزگاران) از آن به بهشت روند.<br />
در این دو عبارت٬ معنای درست slt ٬ قرائت و اشتقاق آن چیست؟ تا کنون چند تفسیر<br />
از این واژه شده است که به اختصار آنها را نقل میکنیم:<br />
ه.و. بِیْلی هوشمندانه قرائت srat را برای این واژه پیشنهاد کرده و آن را با لاتینی<br />
stra ¦ ta و یونانیσνρχυχ و عربی صراط (راه) خویشاوند شمرده است . ٢ میتوان گفت که<br />
مدلولِ راه مناسب فحوای متن نیست. کسانی دیگر از محققان درباره هویت و قرائت این<br />
واژه حدسهایی زدهاند که به این استواری نیست؛ مع الوصف٬ با بررسی بافت متون برای<br />
این واژه مدلولی ظاهراً پذیرفتنی به دست دادهاند. انکلساریا این واژه را در عبارتی از<br />
بندهشن ¤ nart خوانده و معنی نردبان را برای آن پیشنهاد کرده ٬ ٣ اما نتوانسته است در<br />
٤<br />
گزیدههای زادسپرم آن را بخواند و معنی کند.<br />
م. موله٬ پس از او٬ این واژه را در گزیدههای زادسپرم به حدس *gartun (گردون)<br />
٥<br />
خوانده٬ هرچند٬ به نظر او٬ معنی نردبان نیز از آن برمیآید.<br />
در متنهایی که نقل شد از وسیلهای سخن رفته که روانِ درستکاران باید از آن به عالم<br />
دیگر عروج کند. پس از بافت این متنها چنین به نظر میرسد که slt در معنای حقیقی باید<br />
همان نردبان باشد که در اینجا سه پله yag) ٦ (pa¦ دارد٬ هرکدام متناظر با یکی از آسمانها.<br />
امّا این واژه چگونه باید تلفظ شود؟ گویشهای غربی٬ شمالی٬ مرکزی و جنوب غربی<br />
2) ``Iranica II'', JRAS, 1934, p. 505; Zoroastrian Problems, Oxford 1943, p. 115, n. 2.<br />
3) Zand-Âkâsîh , Bombay 1959, p. 262, l. 3.<br />
مؤلف این واژه را ظاهراً با «نردبان» یکی دانسته و آن را ' ¤ `nart<br />
خوانده است.<br />
4) Za¦ tspram, Bombay, 1964, p. CXXVIII.<br />
5) Culte, mythe et cosmologie dans l'Iran ancien, Paris 1963, p. 96, 540.<br />
٦)معنی «پله نردبان» برای pa¦ yag هم در فارسی کلاسیک شاهد دارد و هم در فارسی امروزی. قس. فارسی<br />
نو: زینهپایه.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
فرهنگستان ١٧٣<br />
یادداشتهای پهلوی<br />
شواهدی در این مورد به دست میدهند٬ که بر اساس آنها slt را دقیقاً میتوان sard<br />
خواند ٧ :<br />
گیلکی: serd⪠/sard⪠٨ سمنانی٬ شهمیرزادی٬ سنگسری: sardi ٩ <br />
طالقانی: ¦sardâ<br />
سُ رخهای: ١٠ serd<br />
سگزآبادی (قزوین): ١٢ so« rda<br />
ابراهیمآبادی (قزوین): ١١ sorda<br />
تاکستانی (قزوین): ١٤ aselta<br />
شالی (قزوین): ١٣ aso« rda<br />
خوانساری: ١٦ sa « lt<br />
وَ فسی (همدان): ١٥ serda<br />
بیدهنی (نطنز٬ کاشان): sart ابیانهای (نظنز٬ کاشان) : ١٧ rda sa ª<br />
بیدگلی (آران٬ کاشان): serde قُهرودی (قمصر٬ کاشان): sarde ١٨ <br />
میمهای (اصفهان): salt ١٩ سِ دِ هی (اصفهان): ٢٠ sat<br />
زِفرهای (کوهپایه٬ اصفهان): ٢٢ salt/sert<br />
گزی (اصفهان): ٢١ sort<br />
وَ جی (کوهپایه٬ اصفهان): salt کِجانی (اردستان): sard<br />
سیوندی:<br />
که همه آنها به معنی نردبان است.<br />
شیرازی: sed<br />
٢٣ se ¨ de<br />
با تشخیص این واژه و تعیین قرائت درست آن در پرتو قرابت نظرگیر شواهد متعدّ د<br />
٧)گویشها بر اساس مناطق جغر افیایی مربوط به آنها مرتب شدهاند. آن دسته از واژههای گویشی را که برای<br />
آنها ذکر مأخذ نشده خود مؤلف مقاله گردآوری کرده است.<br />
٨)م. ستوده٬ فرهنگ گیلکی٬ تهران ٬١٣٣٢ ص١٣٥. قس. srdy (ترجمه سُ لَّم عربی) که در تفسیری از قرآن<br />
متعلق به قرن هجدهم (؟) به یکی از گویشهای حاشیه دریای خزر به کار رفته است. نیز بسنجید با:<br />
L. P. Elwell-Sutton, Mélanges Henri Massé, Tëhëran 1963, p. 134.<br />
٩)م. ستوده٬ فرهنگ سمنانی٬ سر خهای٬ لاسگردی٬ سنگسری٬ شهمیرزادی٬ تهران ٬١٣٤٢ ص٢٣٢.<br />
١٠)همانجا. ١١)ج. آلاحمد٬ تاتنشینهای بلوک زهرا٬ تهران ٬١٣٣٧ ص١٦١.<br />
١٢)همانجا.<br />
13) E. Yarshater, A Grammar of Southern Tati Dialects, New York 1969, p. 69.<br />
14) Ibid.<br />
١٥)م. مُ غدم٬ گویشهای وفس و آشتیان و تفرش٬ تهران ١٣١٨ (یزدگردی)٬ ص٦٢.<br />
16) K. Hadank, Die Mundarten von Khunsâr, etc., Berlin-Leipzig 1926, p. 34.<br />
١٧)م. ع. بلوکباشی مرا از وجود این گونه مطلع ساخت.<br />
18) V. A. Zhukovskii, Materialy dlya izucheniya persidskikh naryechii, I, Petrograd 1888, p. 199.<br />
19) A. K. S. Lambton, Three Persian Dialects, London 1938, p. 39.<br />
20) Zhukovskii, op. cit., vol. II, Petrograd 1922, p. 346. 21) Ibid.<br />
22) Zhukovskii, op. cit. vol. I, p. 199. 23) Ibid., vol. II, p. 346.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٧٤ فرهنگستان<br />
یادداشتهای پهلوی<br />
در گویشهای متعدّ د ایرانی٬ میتوان اشتقاق آن را چنین پیشنهاد کرد: sard مرتبط است با<br />
ریشه اوستایی sar- و سنسکریت ¤ ¤s r به معنای «متصل کردن ٢٤ »؛ واژه ایرانی باستان<br />
*sarta- که از آن ریشهها مشتق شده به صورت sard به فارسی میانه رسیده است . ٢٥<br />
لذا برای عبارات پهلوی یادشده میتوان ترجمه رضایتبخشی به دست داد.<br />
da ¦ r .٢<br />
یکی از مشکلات واژگانی متن یادگار زریران٬ که اصل پارتی دارد٬ واژه d'l است که<br />
تاکنون بهدرستی ترجمه نشده است. این واژه تنها یک بار در این متن به کار رفته٬ آنجا که<br />
گشتاسپشاه به رعایای خود فرمان میدهد که در قصر گِرد آیند و به جنگ با خیونان<br />
رهسپار شوند:<br />
½25e ¦ do¦ n kune¦ dku¦ didâ ¦ gar ma¦ ho¦ dar ¦ â wis § ta¦ sp § s¦ aha<br />
¦ ye ¦ d agar ne¦ ka ¦ aye<br />
¦ d, ¦ an d'l aba¦ g<br />
x w es § tan be¦ ne¦ ¦ aware¦ d, ano¦ h pad da¦ r abar frama¦ ye ¦ m kardan ٢٦ .<br />
ایدون (چنین) کنید که ماهِ دیگر به دربارِ گشتاسپ شاه آیید٬ که اگر نیایید و آن d'l<br />
خویشتن نیاورید٬ فرمان دهم تا شما را آنجا بر دار کنند.<br />
را با<br />
پالیارو واژه d'l را در حرفنویسی به صورت ka¦ r اصلاح و ûazione, lavoroý را کار٬<br />
فعالیت ترجمه کرده است . ٢٧ بَنْوِ نیست حدس وی را ردّ کرده و قرائت da ¦ r را برای آن<br />
پیشنهاد نموده و آن را صورت نوشتاریِ قویِ dar دربار دانسته که شاهدش در همان<br />
عبارت آمده است. فعل بعدی ¦ awurdan را نیز گونه شمالی به معنی آمدن شمرده٬<br />
d'l ne ¦ ¦ aware را٬ «اگر به دربار نیایید» ترجمه کرده است . ٢٨<br />
درنتیجه٬ ¦ d<br />
امّا این سؤال پیش میآید که چرا واژهای در یک متن با دو املای ضعیف (dar) و<br />
قوی (r (da¦ بدون هیچ تمایز معنایی به کار رفته است؟ بهعلاوه٬ مسلّماً ¦ awardan فعلی<br />
متعدی است و٬ چه در پارتی چه در فارسی میانه٬ معنایی بهجز آوردن ندارد و d'l٬<br />
٢٥)«نردبان» در گویشهای ایرانی شرقی چنین است: ختنی ¤ äta<br />
24) C. Bartholomae, Altiranisches Wörterbuch, Berlin 1961, p. 1563-4.<br />
¦bu٬ s خوارزمی .Mwq)٬ 165. 4) 'šc پشتو š٬ ¤ •i<br />
¤ s<br />
آسی دیگوری sina¦ a¦ از-sray-/sri؛ نک. p. 258, 352 .H. W. Bailey, Khotanese Texts, VI,<br />
26) Pahlavi Texts, ¨ed. Jamasp-Asana, p.3.<br />
27) Il testo pahlavico Aya¦ tka¦ r-i Zare ¦ ra ¦ n, Rendiconti Lincei, 1925, p. 567, 600, s.v. ka¦ r.<br />
28) JA, 1932, p. 259.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
فرهنگستان ١٧٥<br />
یادداشتهای پهلوی<br />
بهحکم ساختار نحوی٬ مفعول صریح جمله است. حال ببینیم قرائت و معنی این واژه<br />
چیست.<br />
املای پهلوی این واژه به دلیل چندآوایی بودن حرفِ اولِ آن که ممکن است g/y/j<br />
خوانده شود مبهم است. بنابراین٬ حرفنویسی آن میتواند به صورتهای d'l٬ ٢٩ g'l و یا j'l<br />
باشد. امّا در همان عبارت٬ قرینهای وجود دارد که صحّ ت قرائت da ¦ r را تأیید میکند ٣٠ و<br />
سایر قرائتها را منتفی میسازد. همانگونه که بَنوِ نیست اشاره کرده ٬ ٣١ مؤلف آگاهانه دو<br />
واژه همنویسه و همآوای da ¦ r را به کار برده است. da ¦ r دومی در جمله هیچ مشکلی<br />
ندارد و معنی آن بیچونوچرا دار٬ چوبه دار است. لذا٬ اولی نیز باید da ¦ r خوانده شود.<br />
در مورد معنی این واژه٬ ابتدا باید یادآور شد که احضارشدگان میبایست روانه جنگ<br />
شوند. بنابراین٬ محتمل به نظر میرسد که به آنها دستو داده شده باشد سلاحهای خود را<br />
همراه آورند. از نظر ریشهشناسی ممکن است da ¦ r با اوستائی ra- da ¦<br />
تیغه در ترکیب<br />
- ¦ .dara sato٬ ¦ ختنی dairä٬ سغدی مسیحی xgryd'r تیغه شمشیر مربوط باشد . ٣٢ پس٬ به<br />
نظر ما٬ da ¦ r یعنی سلاح تیغهدار مثل شمشیر٬ خنجر٬ دشنه و نظایر آنهاست. در مورد<br />
توسّ ع معنایی تیغ به عموم سلاح تیغهدار٬ بسنجید با پهلوی te ¦ x تیغ٬ فارسی نو: تیغ٬ سلاح<br />
تیغهدار خصوصاً شمشیر.<br />
به کار رفتن واژه مذکور در عبارتهای دیگری از دینکرد نیز این معنی را تأیید میکند و<br />
ما یک مورد را٬ که در آن da ¦ r با sne ¦ h سلاح کوبنده به کار رفته است٬ نقل میکنیم:<br />
DKM. 851. 6-16 § cee<br />
¦ do¦ no¦ o¦ ys § ¦ an frama¦ ye ¦ mke ¦ ne¦ pad da¦ r sne¦ h tuwa¦ nâ ¦ ghe¦ nd (ku-s§ ¦ an<br />
ze ¦ n-abza¦ rne¦ st)...?<br />
چه بگویم به کسانی که da¦ r sne¦ h<br />
در اختیار ندارند (توضیح: که زینافزار ندارند (مسلّح<br />
نیستند))؟<br />
گایگر ٣٣ و٬ پس از او٬ موله ٬ ٣٤ با مقایسه دو عبارت از دینکرد (664.20 ;673.10 (DKM. و زند<br />
بهمنیسن (3.53) ٬ آنجا که ka¦ rd ud § samše¦ r جانشین da ¦ r sne ¦ h شده است٬ da ¦ r sne ¦ h را<br />
29) H. S. Nyberg, A Manual of Pahlavi, Wiesbaden 1964 (p. 20, l. 7) lit. g'l (= ga ¦ l).<br />
٣٠)ص. کیا اخیراً da¦ r را با دار در ترکیبِ دارودسته (گروه) یکی دانسته است. نک. مجله دانشکده ادبیات دانشگاه<br />
٣١)همانجا.<br />
تهران٬ ج٬١٧ ش١ و (٧١ ٢ و ٧٢)٬ ٬١٣٤٨ ص٢٢٣.<br />
32) H. W. Bailey, BSOAS , XV, 1953, p. 538; I. Gershevitch, the Avestan Hymn to Mithra, Cambridge<br />
1959, p. 245. 33) B. Geiger, Indo-Iranica , WZKM, 40, 1933, p. 116.<br />
34) M. Molé, La légende de Zoroastre, Paris 1969, p. 87, 98, 223.
¦<br />
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٧٦ فرهنگستان<br />
یادداشتهای پهلوی<br />
مرکب از da ¦ r چوب٬ اسلحه چوبی و sne ¦ h (اوستائی snaioiš اسلحه کوبنده) دانسته است.<br />
بیشتر به نظر میرسد که da ¦ r به معنی سلاح تیغهدار و sne ¦ h به معنی اسلحه کوبنده مانند<br />
گرز باشد.<br />
در پرتو این استنباط میتوان قرائت این واژه را da ¦ rha ¦ zišni ¦ h دانست و آن را تغییر دین<br />
با شمشیر ترجمه کرد (666.4 (DKM. ٬ درحالی که موله این ترکیب را ¦ h<br />
¦ l-ha ¦ § cišni<br />
ya خوانده و<br />
آن را تغییر دین با جبر و زور٬ تحتاللفظی با کشیدنِ پسِ گردن معنی کرده است. قس. *ya ¦ l با<br />
فارسی نو: یال: گردن . ٣٥<br />
skuz .٣<br />
با وجود مطالعاتی که تا کنون بر روی منظومه پارتی درختآسوریگ٬ «مناظره بُز و درخت<br />
خرمای بابلی» صورت گرفته٬ هنوز مشکلاتی واژگانی در این متن بر جای مانده است. از<br />
جمله آنها نام چند سلاح است که در بندهای ٤٠ و ٤١ آمده آنجا که بُز به دلیل آنکه<br />
سلاحهای بسیاری از او ساخته میشود بر خود میبالد.<br />
یکی از این سلاحها § skwc است که در بند ٤١ چنین آمده است:<br />
skwc § az § man kare¦ nd, ke ¦ bande¦ nd ze ¦ nan, ke ¦ Rodestahm ud spandya¦ d abar be¦ nis § ¦ âne¦ nd, ke<br />
pad meh pâ ¦ l-zand pâ ¦ l-da¦ re¦ nd ٣٦ :<br />
§ skwc ازمن کُنَند که با آن زینها را میبندند٬ که رستم و اسفندیار بر آن نشینند٬ که آن را بر پیل<br />
بزرگ زند پیل نهند.<br />
بند٬ تسمه برای این واژه پیشنهاد شده<br />
پیش از این٬ با توجه به متن نسبتاً روشن٬ معنیِ<br />
است؛ امّ ا٬ تلفظ درست آن تعیین نشده است. عموماً آن را šikanj خواندهاند . ٣٧<br />
در همه نسخههای مقابلهشده از جانب جاماسپ آسانا٬ همچنان که در نسخه<br />
پاریس ٬ ٣٨ املای این واژه نابهنجار است٬ به صورت § skwc با یکی از دو گونه نوشتاری<br />
35) op. cit., p. 214 (DK. 7. ch. 8.48).<br />
در بند ٤٩ به گُرزِ (wazr) چِ هرمِ هان § cihrme¦ han اشاره شده است.<br />
نیز ی. م. نوابی٬ منظومه درخت آسوریگ٬ تهران ٬١٣٤٦ ص٦٧.<br />
٣٨)نسخه خطی کتابخانه ملی٬ ضمیمه فارسی٬ شماره ١٢١٦.<br />
36) Pahlavi Texts, ¨ed. Jamasp-Asana, p. 112.<br />
37) Cf. Unvala, BSOS , II, p. 657; E. Benveniste, JA, 1930, p. 194;
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
فرهنگستان ١٧٧<br />
یادداشتهای پهلوی<br />
حرف s در پهلوی کتابی یعنی با یک قلاب ) ( که عموماً وقتی k به دنبال آن میآید٬ به<br />
( نوشته<br />
این صورت نوشته نمیشود. در خوشه sk٬ قاعدتاً s پهلوی با دو قلاب )<br />
میشود. امّا این ناهنجاری در موارد دیگری نیز دیده شده است نظیرِ<br />
'dyb'sk (DKM. 180.19), dysk (ibid. 43.13), k'skynyn (Gr. Bd. 210.10) 'pswskl, wn'sk'l.<br />
پس دلیلی ندارد که s را § s بخوانیم و باید صورت بهکاررفته را حفظ کرد.<br />
قرائت این واژه را میتوان٬ بر اساس گونهای از آن٬ یعنی اُشکُزّ (uškuzz) ٣٩ ٬ که آن را<br />
دخیل در عربی کهن میپنداریم و در فرهنگهای عربی هم ضبط و وامگرفته از فارسی<br />
شمرده شده٬ مشخص کنیم. در لسانالعرب ذیل شکز چنین آمده است: «اُ شکُزّ : نوعی چرم<br />
سفید؛ لیث (میگوید): اُ شْ کُز شبیه «چرم» ولی سفید است که با آن زینها را میبستند». بنا<br />
به قول ازهری (٢٨٢- ٤٠ ٣٧٠ه)٬ این واژه معرّب اَذرَنْج ٤١ فارسی است. دلیلی ندارد که<br />
در صحت گفته ازهری٬ فرهنگنویس قدیمی هر اتیالاصل٬ شک کنیم. از مقایسه<br />
تعریف این واژه در عربی و در عبارت پارتی این اطمینان حاصل میشود که تلفظ § skwc<br />
همان us § kuzz است و این واژه پارتی باید § skuz/z به معنی تسمه باشد.<br />
کرد:<br />
از نظر صورت نوشتاری میتوان حدس زد که uškuzz از فارسی میانه یا یکی از<br />
گویشهای آن به وام گرفته شده که در آن به صورت škuz*٬ معادل پارتی z §/skuz٬ بوده<br />
است. در مورد معادل بودن šk فارسی میانه با sk پارتی٬ شواهد دیگری نیز میتوان ذکر<br />
فارسی میانه:<br />
پارتی:<br />
's§ kwh «فقیر» 'skwh (فارسی باستان: s*) § kaui<br />
'skrf خوردن٬ خطا کردن» «سکندری §s' krw<br />
'rys§ k «رشک٬ حسد» 'rsk (اوستا: -araska)<br />
پهلوی: srys § k «سرشک٬ قطره» srsk (اوستا: -sraska)<br />
وجه افزوده شدن الف آغازین در گونه عربی این واژه را میتوان شکستن خوشه<br />
همخوان آغازی دانست که در عربی وجود ندارد.<br />
واژه اَذْرَنْج که ازهری آن را صورت اصلی uškuzz<br />
میداند یقیناً معادل صوری واژه<br />
٣٩)صورتِ § suku¦ z هم به کار رفته است؛ نک. p. 778 ,Dozy. Supplément aux dictionnaires arabes,<br />
٤٠)نک. ابومنصور محمد بن احمد الازهری٬ تهذیباللغه٬ به کوشش علی حسن هلالی٬ قاهره ٬١٩٦٤ ج٬١٠<br />
٤١)در تهذیب اللغه به این صورت نوشته شده ولی در لسانالعرب اَدرَ نْج آمده است.<br />
ذیلِ کشز.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٧٨ فرهنگستان<br />
یادداشتهای پهلوی<br />
نیست بلکه مترادف آن در یک گویش دیگر ایرانی است. این واژه٬ تا آنجا که من میدانم٬<br />
در فارسی به کار نرفته اما صورت اصیل ایرانی آن میتواند *ádrang ٤٢ باشد که مشتق<br />
اسمی است از ریشه اوستایی ædrang محکم کردن٬ بستن و پیشوند -a ¦ (قس. فارسی: آدرنگ:<br />
«غصه٬ اندوه» از -a-tranga*) . ٤٣<br />
©<br />
42) Bartholomae, Alt. Wb., Berlin 1961, p. 772. 43) W. B. Henning, BSOS , X. p. 101.
(١٣٨٣/٢/٨) 20TAZEHA ن C:7 ٤/٣ ٢٦ ص ١٣:٥١ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />
کتاب<br />
انگورانی٬ فاطمه و زهرا انگورانی٬ کتابشناسی<br />
عمر خیام٬ انجمن آثار و مفاخر فرهنگی٬ تهران<br />
٬١٣٨١ چهارده + ٢٢٠ صفحه p.+ Five+410.<br />
درباره عمر خیام٬ ریاضیدان٬ منجّ م و شاعر قرن<br />
ششم هجری٬ ایرانیان و ایرانشناسان تحقیقات<br />
متنوعی انجام دادهاند. همچنین٬ مقالات و<br />
رسالهها و کتابهای بسیاری نوشته و ترجمههای<br />
متعددی از آثار او منتشر شده که تألیف<br />
کتابشناسی او را برای استفاده پژوهشگران در<br />
دستور قرار داده است.<br />
مؤلفان کتابشناسی عمر خیام با هدف معرّفی آثار<br />
مکتوب عمر خیام و ترجمههای آن و آنچه درباره<br />
این آثار وپدیدآورنده آنها به زبانهای متعدد نوشته<br />
شده٬ مقارن بزرگداشت نهصدمین سالگرد<br />
درگذشت او٬ به این تألیف دست زدهاند. به زعم<br />
اینان٬ چه بسا حجم عظیم آثار گوناگون به زبانهایی<br />
جز زبان فارسی حتی مهجور بوده است که چنین<br />
کارضروری و مفیدی تا کنون صورت نگرفته است.<br />
در تألیف این کتابشناسی٬ شیوه کار ایرج افشار در<br />
کتابشناسی فردوسی الگو اختیار شده است.<br />
کتاب در دو بخش فارسی و لاتین فراهم آمده<br />
است. هر بخش نیز به نوبه خود به زیربخشها<br />
تقسیم شده است:<br />
بخش فارسی (شامل سه زیربخش):<br />
١. فهرست آثار خیام ) رباعیات٬ جبر و مقابله٬<br />
سلسلة الترتیب٬ رسائل٬ ترجمه خطبه ابنسینا٬ نوروزنامه٬<br />
صنایع الهیه٬ درخواستنامه و وصیتنامه)؛<br />
٢. سرگذشتنامهها٬ تاریخ٬ نقد آثار٬ شرح<br />
زندگی در تذکرهها٬ خیام و آثار خطی و چاپی او)؛<br />
٣. پایاننامهها و مقالات درباره خیام و آثار او.<br />
در این هر سه زیربخش٬ مدخلهای دوزبانه به<br />
تفکیک زبان غیرفارسی (عربی٬ اردو٬ ترکی٬<br />
انگلیسی٬ آلمانی٬ روسی٬ سریانی) اثر مرتب شده<br />
است.<br />
در کتابشناسی٬ ابتدا آثار چاپی سپس<br />
نسخههای خطی معرفی شده است. در پایان بخش<br />
فارسی٬ فهرست اعلام و فهرست منابع داده شده<br />
است.<br />
بخش لاتینی شامل هشت زیربخش به شرح زیر<br />
است: برگزیده رباعیات به زبانهای غیرفارسی<br />
(انگلیسی٬ فرانسوی٬ آلمانی٬ اسپانیایی)؛ رباعیات<br />
دوزبانه٬ چندزبانه؛ رباعیات انگلیسی٬ آفریکایی<br />
(شاخهای از زبان هلندی٬ متداول در افریقای<br />
جنوبی)٬ آلبانیایی٬ ارمنی و بسیاری از زبانهای<br />
١٧٩
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٨٠ تازههای نشر<br />
تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />
دیگر نظیر اسپرانتو٬ گالیسی٬ عبری و سواحلی؛<br />
رسائل عمر خیام به زبانهای متعدّ د؛ parody<br />
(نقیضه) در معرفی آثار منظوم که به پیروی از<br />
رباعیات خیام سروده شدهاند٬ نظیر ترجمه فیتز<br />
جرالد؛ خیام و دیگران (آثار متنوع غیرفارسی<br />
درباره عمر خیام)؛ سرگذشتنامه (شرح احوال<br />
عمر خیام به انگلیسی٬ فرانسوی٬ آلمانی٬ نروژی٬<br />
روسی و ترکی)؛ کتابشناسیِ انگلیسی؛ مقالات<br />
به انگلیسی و دیگر زبانهای غیرفارسی و نیز برخی<br />
مقالات دوزبانه نظیر انگلیسی دانمارکی.<br />
راهنما و روش استفاده از کتاب در مقدمه<br />
کتاب آمده است. ضروری است خواننده مقدمه<br />
مؤلفان را با دقت بخواند چون به نظر میرسد که<br />
مراجعه بدون مطالعه راهنما دشواریهایی داشته<br />
باشد.<br />
ثریا پناهی<br />
بانوگشسبنامه٬ به کوشش دکتر روحانگیز<br />
کراچی٬ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات<br />
فرهنگی٬ تهران<br />
٢٢٦ ٬١٣٨٢ صفحه.<br />
بانوگشسبنامه منظومهای است حماسی شامل<br />
داستان زندگی بانوگشسب٬ دختر رستم٬ از کودکی<br />
تا ازدواج و نبردهای پهلوانانه او که با رخدادهای<br />
شگفتانگیز و غیرطبیعی به هم آمیخته و نمونهای<br />
از زن ایرانی با خصوصیاتی چون فرزانگی و<br />
دلاوری به دست داده است. سراینده این منظومه و<br />
زمان نگارش آن مشخص نیست اما ژول مول٬ او را<br />
مسلمان میداند٬ به استناد این بیت:<br />
بگفتم من این داستان را تمام<br />
ابر مصطف ی آلَش از ما سلام<br />
(بیت آخر)<br />
و مصحّ ح٬ با اشاره به چند بیت دیگر٬ او را شیعی<br />
شمرده است:<br />
پس از آفرینِ جهانآفرین<br />
درود و ثنا بر رسولِ امین<br />
همیدون درودِ رسولِ خدای<br />
بر آن شیرِ حق شاهِ خیبرگشای<br />
به هشت و سه فرزندِ آن شاه دین<br />
هزاران هزاران هزار آفرین<br />
(بیتهای ٨٠٦-٨٠٨)<br />
این منظومه٬ از آنجا که مقدمه و مؤخره ندارد٬<br />
به نظر مصحّ ح٬ احتماًال جزئی از فرامرزنامه بوده و<br />
چهبسا سراینده هر دو منظومه یک تن باشد. در<br />
این صورت٬ به استناد ابیاتی از فرامرزنامه٬ شاعر از<br />
اهالی کوره اردشیر (گور٬ فیروزآباد فارس) و<br />
مسلمان شیعه بوده است.<br />
مصحّ ح این منظومهرا٬ با توجه بهویژگیهای آن<br />
از نظرزبان و محتوا وخصایص فنی شعر و موضوع<br />
قصّ ه متعلق به اواخر قرن پنجم و یا قرن ششم<br />
میداند. اما اصل قصه کهن و بازمانده داستانهای<br />
ملی است که به اقتضای شرایط خاص تاریخی و<br />
اجتماعی بازسازی شده است تا زن آرمانی ایرانی<br />
که در آن قرن امکان ظهور واقعی نداشت٬ در<br />
چارچوب قصه٬ مصوّ ر گردد. نام بانوگشسب نیز از<br />
نظر زبانشناسی تاریخی به دوره فارسی میانه تعلق<br />
دارد و مصحّ ح٬ با بررسی ریشه کلمه٬ آن را<br />
پهلوانبانویی چون اسب نر معنا کرده است.<br />
بانوگشسبنامه یگانه اثر مستقل از حماسه ملی<br />
ایرانزمین است که پهلوانبانویی قهرمان آن است.<br />
جدا از این منظومه٬ روایتهای متفاوتی نیز از<br />
قهرمانیهای بانوگشسب در منظومههای حماسی<br />
دیگر و در میان داستانهای دیگر پهلوانان آمده<br />
است٬ از آنجمله است: شاهنامه فردوسی٬
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
تازههای نشر ١٨١<br />
تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />
بهمننامه٬ شهریارنامه٬ فرامرزنامه و هفتلشکر.<br />
منظومه بانوگشسبنامه٬ همانند شاهنامه٬ در<br />
قالب مثنوی و در بحر متقارب مثمّن (فعولن فعولن<br />
فعولن فَعَل) سروده شده است. منظومه لحن رزمی<br />
دارد و در آن صنایع لفظی و معنوی چون جناس٬<br />
تکرار٬ سجع٬ اغراق٬ تشبیه٬ استعاره٬ مجاز٬ کنایه<br />
و ایهام به کار رفته است.<br />
داستان منظومه از آنجا آغاز میگردد که رستم<br />
پسرش٬ فرامرز٬ را به بانو گشسب میسپارد و به او<br />
توصیه میکند که همواره در کنار فرامرز باشد.<br />
بانوگشسب شکار و سواری به برادر کوچکتر خود<br />
میآموزد و همواره در کنار اوست. کمکم ماجراهای<br />
بانوگشسب آغاز میگردد و خوانهایی از زندگی<br />
پرحادثه او وصف میشود شامل برخورد او با شاه<br />
پریان که به شکل گورخر درآمده؛ نجات او از<br />
جادوی پادشاه و آموختن سوزننگاری از او؛ جنگ<br />
او با پدر که به صورت ناشناس درآمده و زخم زدن<br />
بانوگشسب بر رستم؛ عاشق شدن شیده٬ پسر<br />
افراسیاب بر او و به زبونی افتادنش در برابر او؛<br />
جنگ با تمرتاش٬ جهانپهلوان دربار افراسیاب٬ و<br />
دوپاره کردن او و فرستادن جنازهاش به دربار<br />
افراسیاب؛ نمایاندن ضعف و ناتوانی<br />
خواستگارانش٬ شاهان هند و همسایگان<br />
سرزمینش که بانوگشسب بر آنان غلبه مییابد؛ و٬<br />
سرانجام٬ انتخاب همسر برای او از جانب پدر؛<br />
عروسی بانوگشسب با گیو و به بند کردن شوهر در<br />
شب زفاف در اعتراض به نداشتن حق انتخاب<br />
همسر. داستان با به دنیا آمدن نخستین فرزند این<br />
دو٬ بیژن٬ به پایان میرسد:<br />
یکی بچّ های زاد چون شیر نر<br />
ز بیژن بکوشد [کذا] نام هنر<br />
به مردیّ و زورش بسی آزمود<br />
به شهنامه او داستانها نمود<br />
(بیتهای ١٠٣٠ و ١٠٣١)<br />
فرزند دیگر این دو٬ بنا بر روایتهای حماسی دیگر٬<br />
پشنگ/ پشن است.<br />
از پایان زندگی بانوگشسب هیچ اطلاعی<br />
بهدست داده نشده و در هیچ یک از روایات<br />
حماسی ذکری از آن نرفته است.<br />
بانوگشسبنامه از نظر مضمون با بخشهای<br />
پهلوانی شاهنامه ویژگیهای مشترکی دارد. از نظر<br />
ویژگیهای ساختی و ادبی نیز میتوان شباهتهایی با<br />
شاهنامه در آن یافت. زبان این منظومه ساده و روان<br />
و سره است و صورت کهنه بعضی از واژهها٬<br />
فعلهای کهنه و فعلهای پیشوندی و برخی<br />
کاربردهای دستوری نشان از کهنگی متن دارد.<br />
از بانوگشسبنامه شش نسخه شناخته شده<br />
است: نسخه محفوظ در کتابخانه ملی پاریس به<br />
نشانه S.P ٤٩٨/٣ که نسخه عکسی آن در کتابخانه<br />
مرکزی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات<br />
فرهنگی٬ همچنین میکروفیلم (به شماره ٧٣٣) و<br />
نسخه عکسی (به شماره ١٤٣١) آن در کتابخانه<br />
مرکزی دانشگاه تهران موجود است. این نسخه را<br />
مصحّ ح از نظر قدمت٬ درجه اعتبار٬ اصالت٬ و<br />
درستی متن اساس قرار داده است. سه نسخه<br />
محفوظ در کتابخانه بودلیان (اکسفورد انگلستان)؛<br />
نسخه چاپ سنگی فرامرزنامه (بمبئی ١٣٢٤ق)٬ به<br />
سعی رستم پوربهرام سروش تفتی٬ که بخش<br />
نخست آن سرگذشت بانوگشسب است. نسخه<br />
کتابخانه عمومی استراسبورگ فرانسه که زتنبرگ<br />
آن را از نسخه کتابخانه ملی پاریس رونویسی کرده<br />
است.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٨٢ تازههای نشر<br />
تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />
مصحّ ح٬ پس از شرح مبسوطی درباره<br />
شخصیت بانوگشسب و منظومه بانوگشسبنامه و<br />
ویژگیهای زبانی و محتوایی آن در مقدمه و ذکر<br />
مشخصات شش نسخه مورد استفاده خود و<br />
تفاوتهای این نسخهها با یکدیگر٬ شیوه خود را در<br />
تصحیح متن انتخاب صحیحترین ضبط پس از<br />
مقابله نسخه اساس با نسخههای دیگر اعلام<br />
داشته٬ ضمن آنکه نسخهبدلها را نیز در هر مورد<br />
آورده است. افزایشها و جابهجایی و تغییرات نیز<br />
در پانویسها آمده است. وی٬ در املا٬ عموماً شیوه<br />
جدانویسی را اختیار کرده است. ضبط کهن<br />
واژههایی مانند «نخچیر» و «اسپ» و «بانوگشسپ»<br />
به همان صورت نسخه اساس آورده شده است.<br />
در بخشی از کتاب٬ ذیل عنوان پارههای گردنده٬<br />
مصحّ ح٬ با این توضیح که شاعران حماسهسرا٬<br />
خودآگاه یا ناخودآگاه٬ بیتهایی از شاهنامه را در<br />
منظومه خود درج میکردهاند٬ مصراعهای تکراری<br />
بانوگشسبنامه را بیرون کشیده و با مصراعهای<br />
مشابه در شاهنامه قیاس کرده است.<br />
فهرستهای متعدد (واژهنامه٬ نامنامه٬ نمایه<br />
گیاهان٬ نمایه جانوران٬ ابزارها٬ جایها و ملتها) در<br />
پایان کتاب آمده است.<br />
آرزو رسولی<br />
تاریخ ادبیات فارسی در شبهقاره هند٬ ترجمه<br />
مریم ناطق شریف٬ نشر رهنمون٬ تهران<br />
٬١٣٨٠ ج+٥٨٧ صفحه.<br />
این کتاب ترجمه فارسی پنجمین جلد از مجموعه<br />
١٩جلدی و اردوزبان تاریخ ادبیات مسلمانان پاکستان<br />
و هند است. هر جلد از این مجموعه٬ که دانشنامه<br />
کاملی در تاریخ ادبیات آن دیار شمرده میشود٬<br />
حاوی بخشهایی است مجزا از جمله تاریخ٬<br />
تذکره٬ علوم و داستان به قلم نویسندگان مجزّا.<br />
جلدهای نوزدهگانه به شرح زیرند: جلد اول٬<br />
پیشگفتار؛ جلد دوم٬ ادب عربی از ٧١٢/٩٢ تا<br />
١٩٧٠/١٣٩٠؛ جلدهای سوم پنجم٬ ادب فارسی<br />
از ١٠٠٠ ٣٩٠/ تا ١٩٧٢؛ ١٣٩٢/ جلدهای ششم<br />
دهم٬ ادب اردو از آغاز تا ١٩٧٠؛ ١٣٩٠/ ادب اردو<br />
از ١٧٠٧ ١١١٩/ تا ٬١٨٠٣ ١٢١٧/ جلد هشتم٬<br />
ادب اردو از ١٨٠٣ ١٢١٧/ تا ٬١٨٥٧ ١٢٧٣/ جلد<br />
نهم و جلدهای یازدهم چهاردهم٬ ادب بنگالی و<br />
محلی پاکستان؛ جلدهای پانزدهم نوزدهم<br />
فهرستهای اعلام. فهرستهای اعلام جلدهای متعلق<br />
به ادب فارسی در ٤٠٨ صفحه با ٢٥ عنوان از<br />
جمله اشخاص٬ جایها٬ کتابها٬ قبایل٬ زبانها و<br />
مناصب به سرپرستی عبادت بریلوی در جلد<br />
هجدهم (جلد چهارم از مجموعه اعلام) درج شده<br />
است. جلد پنجم که به ادب فارسی در شبهقاره از<br />
دورهاورنگزیب (حکومت:١١١٨-١٦٥٨/١٠٦٩/<br />
١٧٠٧) تا ١٩٧٢ ١٣٩٢/ اختصاص دارد٬ به<br />
سرپرستی سید فیاض محمود و سید وزیرالحسن<br />
عابدی و به کوشش نویسندگانی از جمله<br />
ظهورالدین احمد٬ سید محمد عبداهلل٬ حکیم<br />
محمد سعید دهلوی٬ عبدالغنی٬ سید علیرضا<br />
نقوی و محمد بشیر حسین٬ به نفقه دانشگاه<br />
پنجاب لاهور٬ در ٬١٩٧٢ ١٣٩٢/ منتشر شده<br />
است.<br />
در این مجموعه٬ که در پاکستان و به<br />
سرپرستی دانشمندان مسلمان آن دیار پدید آمده٬<br />
اثری از تعصب مذهبی دیده نمیشود. چنانکه٬ در<br />
آن٬ از سخنوران هندو نیز (برای نمونه Ä تاریخ
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
تازههای نشر ١٨٣<br />
تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />
ادبیات مسلمانان پاکستان و هند٬ ج٥٬ ص١٨٢) سخن<br />
رفته است.<br />
نویسندگان٬ همراه بررسی فعالیتها و آثار ادبی<br />
هر دوره٬ تصویر اجمالی اوضاع فرهنگی و<br />
اجتماعی آن را نیز ارائه میدهند و سخنوران و آثار<br />
آنان را از همین منظر ارزیابی میکنند.<br />
در این اثر تنها به معرفی سخنوران مشهور<br />
اکتفا نشده است.<br />
مترجم برخی از منقولات از آثار فارسی را که<br />
در اصل به زبان اردو برگردانده شده٬ از متن اصلی<br />
فارسی آن نقل کرده و جایجای حواشی و<br />
توضیحاتی افزوده است.<br />
در فصلهای متعدد این اثر٬ که به قلم<br />
نویسندگان متعدد است٬ ناهمگونیهایی بهویژه در<br />
شیوه ارجاعها وجود دارد که مترجم آنها را<br />
یکدست کرده است.<br />
مریم ناطق شریف<br />
جامعالعلوم (سِ تّ ینی)٬ فخرالدین رازی٬ به<br />
تصحیح سیّد علی آلداود٬ بنیاد موقوفات دکتر<br />
محمود افشار٬ تهران ٬١٣٨٢ ده+٥٩٨ صفحه.<br />
نخستین دانشنامههای جهان اسلام در قرن چهارم<br />
هجری و به زبان عربی تألیف شده است و<br />
قدیمترینِ آنها ظاهراً اِحصاء العلومِ ابونصر فارابی<br />
(٢٥٩-٣٣٩ هجری) است. کهنترین دانشنامه<br />
فارسی نیز دانشنامه علایی ابوعلی سینا (وفات: ٤٢٨<br />
هجری) است. مؤلف آن را در فاصله سالهای ٤١٤<br />
تا ٤٢٨ هجری برای علاءالدوله کاکویه فرمانروای<br />
اصفهان نوشته است. دانشنامه علایی دارای بخشهای<br />
منطق٬ الهیات٬ طبیعیات و ریاضیات است.<br />
اما جامع العلوم یا سِتّینی (شصتگانه) تألیف امام<br />
فخر رازی (٥٤٣-٦٠٦ هجری) نخستین دانشنامه<br />
منظّم و مدوّ ن فارسی است که در آن دانشهای<br />
متداول عصر مؤلّف در شصت باب و به شیوهای<br />
درست معرّ فی شده است. امام فخر این دانشنامه را<br />
در دوره اوّ ل زندگی علمی خود٬ یعنی در فاصله<br />
سالهای ٥٧٤ تا ٥٧٥ هجری٬ هنگام اقامت در<br />
خوارزم تألیف و به سلطان علاءالدین تکش<br />
خوارزمشاه تقدیم کرده است. وی٬ در این کتاب٬<br />
کلیه دانشهای رایج عصر خود را به صورت مختصر<br />
و موجز معرفی کرده و راهی نو در سنّت<br />
دانشنامهنویسی فارسی نهاده است. وی ابواب<br />
شصتگانه این اثر را در دو مقوله کلیِ علوم نقلی و<br />
علوم عقلی جای داده است. یکی از ابتکارات وی آن<br />
است که شماری از علوم جدید را٬ که تا آن زمان به<br />
دانشنامهها راه نیافته بود٬ معرفی کرده است. از<br />
جمله این علوم میتوان به دامپزشکی٬ تربیت<br />
پرندگان شکاری و زراعت اشاره کرد.<br />
جامع العلوم مشتمل است بر شصت باب و هر<br />
باب مختصّ معرفی یک علم و متشکّلاز نُه اصل<br />
یا مسئله. سه اصل نخستِ هر باب به اصول ظاهره٬<br />
سه اصل بعدی به اصول مشکله و شرح مشکلات و<br />
سه اصل پایانی به امتحانات مربوط به هر دانش<br />
اختصاص دارد٬ هرچند در همه ابواب این<br />
تقسیمبندی سهگانه صورت نگرفته است.<br />
به عنوان مثال٬ تقسیمبندی و عناوین باب سی<br />
و نهم (علم المساحة) از این قرار است:<br />
١) الاصول الظاهرة<br />
اصل اول: در نامهای مثلّثات؛<br />
اصل دوم: در نامهای شکلهایی که چهار خط<br />
بدان محیط باشد؛
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٨٤ تازههای نشر<br />
تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />
اصل سوم: اندر خطها که در دایره افتد.<br />
٢) الاصول المشکلة<br />
اصل اول:اندر مساحت مثلث متساویالاضلاع؛<br />
اصل دوم:اندر مساحت مثلث متساویالساقین؛<br />
اصل سوم:اندر مساحت مثلث مختلفالاضلاع.<br />
٣) الامتحانات<br />
امتحان اول: منشور چیست؟<br />
امتحان دوم: مکعّب چیست؟<br />
امتحان سوم: حقیقت مساحت چیست؟<br />
از آنجا که فخر رازی در تألیف این دانشنامه از<br />
برخی منابع مهجور و ناشناخته بهره برده٬ کتابش<br />
در بسیاری موارد حاوی اطلاعات بدیع و<br />
ارزشمندی است که در منابع دیگر نمیتوان یافت.<br />
اهتمام مصحّ ح فاضل کتاب در شناسایی و<br />
معرفی نسخههای خطّی متعدد جامعالعلوم و<br />
استفاده انتقادی از آنها٬ همچنین نگارش مقدمهای<br />
مفصّ ل و ممتّع درباره امام فخر رازی و به دست<br />
دادن کتابشناسی جامع آثار وی ستودنی است.<br />
وی٬ همچنین٬ از آراءِ انتقادی دوستان دانشمند و<br />
صاحبنظر خود در بررسی برخی از ابواب کتاب<br />
بهره برده و آراءِ آنان را در قالب تعلیقات آورده<br />
است.<br />
بهروز صفرزاده<br />
ذکاوتی قراگزلو٬ علیرضا٬ ماجرا در ماجرا٬ سیر<br />
عقل و نقل در پانزده قرن هجری٬ نشر حقیقت٬<br />
تهران ٬١٣٨١ نه+٦٧٥ صفحه.<br />
ماجرا در ماجرا دومین مجموعه مقالات ذکاوتی<br />
قراگزلوست که پیشتر در مجلات و نشریاتی چون<br />
معارف منتشر شده بود. پیش از این٬ از او عرفانیّ ات<br />
(مجموعه مقالاتی در مباحث عرفانی) چاپ شده<br />
بود. مجموعه حاضر جامعتر و٬ همانطور که در<br />
عنوان فرعی کتاب آمده٬ موضوع آن سیر عقل و<br />
نقل در پانزده قرن هجری (یک قرن پیش از ظهور<br />
اسلام تا زمان حاضر) است. از مجموع ٨٥ مقاله<br />
مندرج در کتاب٬ ٦٠ عنوان نقد و بررسی و<br />
بازخوانیِ کتابهایی است در حوزه اندیشههای دینی<br />
مانوی٬ بودایی٬ مسیحی٬ گنوسی٬ و فرقههای<br />
کلامی چون خوارج و غلات شیعه و اهل حدیث<br />
و ماجراهای فکری و تاریخ فلسفه اسلامی٬ و ٢٥<br />
عنوان مقالات تألیفی است. عنوان و موضوعات<br />
بعضی از آنهاست: ابوحیّان توحیدی (سه مقاله که<br />
در آنها زندگی٬ آثار و اندیشه ابوحیّان آمده است)؛<br />
ابوالعلای معرّ ی؛ عمر خیّام (با عناوینِ «عمر خیّام<br />
میان فلسفه و کلام»٬ «تأملاتی در اندیشههای<br />
خیّ ام»)؛ شش مقاله درباره ملاصدرا با عناوین<br />
«نکتهگیریهای ملاّ صدرا بر بوعلی»٬ «سیری در نقد<br />
افکار ملاّ صدرا در چهار قرن اخیر»٬ «انتقاد بر<br />
ملاّ صدرا در عصر ما»٬ «بحث انتقادی در نقد<br />
شیخیّه بر حکمت متعالیه»٬ «فقراتی از نقد مکتب<br />
اَ حسایی بر مکتب ملاّ صدرا»٬ «نکتهگیری بر<br />
ملاّ صدرا از معاصران او تا معاصران ما».<br />
از مقالههای این مجموعه است در نقد و<br />
بررسی کتاب: «بازخوانیِ کتابِ بازتاب بودا در<br />
ایران و اسلام» (تألیف سید حسن امین)؛<br />
«ابوالبرکات بغدادی و ابنسینا» (در نقد و بررسی<br />
دراسات فی علوم الکلام و الفلسفة الاسلامیة٬ تألیف<br />
یحیی هویدی)؛ «ماجرای فکر فلسفی در جهان<br />
اسلام» (تألیف غلامحسین ابراهیمی دینانی٬ ٤ج)؛<br />
«کتاب ریاضالعلماء» (تألیف میرزا عبداهلل افندی<br />
اصفهانی)؛ «سیر اندیشه اخباری در مذهب تشیع»
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
تازههای نشر ١٨٥<br />
تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />
(نقد و بررسی الفکر السَلَفی عند الشیعه الاثناعشریه٬<br />
تألیف علی الجابری).<br />
سهیلا غضنفری<br />
کتاب تفضّ لی منتشر شده است. از مزایای مهم آن<br />
استفاده از نسخههای کهن و تعیین و تقسیم<br />
گونههای ادبی متون و مشخص کردن نوع ادبی هر<br />
اثر است . ٦<br />
زبان و ادبیات ایران باستان نوشته زهره زرشناس<br />
1) West, E. W., ``Pahlavi Literature'', Grundriss<br />
der iranischen Philologie, 1896-1904, II/2,<br />
75-129.<br />
2) Tavadia, J. C., Die mittelpersisch Sprache<br />
and Literature der Zarathustrier, Leipzig, 1956.<br />
زرشناس٬ زهره٬ زبان و ادبیات ایران باستان٬<br />
دفتر پژوهشهای فرهنگی٬ تهران ١٢٠ ٬١٣٨٢<br />
صفحه٬ مصوّ ر.<br />
زبان و ادبیات ایران باستان یکی از عناوین مجموعه<br />
از ایران چه میدانم؟ از انتشارات دفتر پژوهشهای<br />
فرهنگی در زمینههای گوناگون ایرانشناسی است.<br />
در بیشتر کتابهایی که درباره زبانها و فرهنگ<br />
ایران پیش از اسلام نوشته شدهاند٬ از آثار و ادبیات<br />
این دوران به نحوی سخن رفته است. کتابهایی هم<br />
منتشر شدهاند که اختصاصاً به این موضوع<br />
پرداختهاند؛ از جمله وِ ست ٬ ١ در گفتاری نسبتاً<br />
مفصل٬ آثار دوره میانه را معرفی کرده است. اثر<br />
مهم دیگر زبان و ادبیات پهلوی٬ نوشته تاوادیا ٢ ست.<br />
او٬ در این کتاب٬ با تکیه بر مطالعات ایرانپژوهان<br />
اروپایی٬ به معرفی و ارزیابی آثار فارسی میانه٬<br />
دست زده و گاه به نقد آنها پرداخته است. در بخش<br />
دوم از جلد سوم٬ تاریخ ایران کیمبریج ٣ نیز فصلی به<br />
معرفی خط و زبان و ادبیات دوران میانه به قلم<br />
ایرانشناسان متعدد اختصاص یافته است. تاریخ<br />
ادبیات ایران باستان٬ نوشته احمد تفضلی ٤ از دیگر<br />
آثار معتبر و ارزشمند در این زمینه است. او٬ با در<br />
دست داشتن همه منابع تا هنگام چاپ اثر٬ متون و<br />
نوشتههای برجایمانده از این دوران را بررسی<br />
کرده و تحلیل جامع و گستردهای از آنها٬ بهویژه در<br />
بخش ادبیات پهلوی٬ به دست داده است. ادبیات<br />
پهلویِ کارلو چرتی ٥ اثر جدیدی است که پس از<br />
اثرِ موجز و مختصری است که٬ در این زمینه٬<br />
اطلاعات کلّی و مفیدی در دسترس میگذارد.<br />
نویسنده این کتاب پیش از این نیز مدخل «ادبیات<br />
پیش از اسلام» ٧ را در دایرةالمعارف بزرگ اسلامی<br />
نوشته است.<br />
کتاب٬ که با پیشسخن کوتاه مؤلف درباره<br />
پیشینه و تقسیمبندی زبانهای ایرانی و اهمیت<br />
ترجمه فارسی این اثر: تاوادیا٬ جهانگیر٬ زبان و<br />
ادبیات پهلوی٬ ترجمه سیفالدین نجمآبادی٬ تهران<br />
.١٣٤٨<br />
3) Cambridge History of Iran, ed. Ehsan<br />
Yarshater, 1983, vol. 3(2), pp. 1151-1250.<br />
ترجمه فارسی این اثر: تاریخ ایران (از سلوکیان تا<br />
فروپاشی دولت ساسانیان) ج٬٣ قسمت دوم٬ پژوهش<br />
دانشگاه کیمبریج٬ ترجمه حسن انوشه٬ امیرکبیر٬<br />
تهران ١٣٧٧.<br />
٤)تفضلی٬ احمد٬ تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام٬<br />
به کوشش ژاله آموزگار٬ سخن٬ تهران ١٣٧٦.<br />
5) Cereti, Carlo G., La Letteratura Pahlavi,<br />
Mimesis 2001.<br />
٦)هدایتی٬ زهره٬ «ادبیات پهلوی»٬ نشر دانش٬ سال<br />
نوزدهم٬ شماره دوم٬ ١٣٨١.<br />
٧)زرشناس٬ زهره٬ «ادبیات پیش از اسلام»٬<br />
دائرةالمعارف بزرگ اسلامی٬ ج٬١٠ ص٥٦٤-٥٥٧.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٨٦ تازههای نشر<br />
تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />
سنت ادبیات شفاهی در ایران پیش از اسلام آغاز<br />
میشود٬ شامل دو فصلِ «زبان و ادبیات باستانی»<br />
و «زبان و ادبیات میانه»ی ایران است. این تقسیم<br />
بهاعتبار محدوده تاریخی زبانهای ایرانی پیش از<br />
اسلام با توجه به معیارهای زبانشناسی صورت<br />
گرفته است. هر فصل با معرفی زبانهای آن دوره٬<br />
پیشینه٬ خط و ویژگیهای خاص آن٬ همراه با<br />
نشانههای الفبایی آغاز میشود. سپس٬ آثار<br />
برجایمانده یکبهیک معرفی میشوند.<br />
در فصل اول٬ از زبانهای مادی٬ سکایی٬<br />
فارسی باستان و اوستایی و آثار برجایمانده از آنها<br />
سخن رفته است.<br />
در فصل دوم٬ زبانهای دوره میانه به دو گروه<br />
غربی و شرقی تقسیم شدهاند. در گروه غربی٬ به<br />
دوزبان پارتی و فارسی میانه پرداخته شده است.<br />
در گروه شرقی٬ که به معرفی آثار زبانهای سغدی٬<br />
خوارزمی٬ بلخی و سکایی اختصاص دارد٬<br />
اطلاعات کاملی به دست داده شده است.<br />
بهدنبال این مباحث٬ ادبیات مانوی بررسی شده<br />
است.<br />
مؤلف٬ پس از معرفیِ متونِ هر زبان٬ به بررسی<br />
ارزش ادبی و تاریخی و زبانی آنها پرداخته است که<br />
خود از مزایای کار او شمرده میشود.<br />
سخن پایانی٬ گفتاری کوتاه از مؤلف است که<br />
در آن به اهمیت و حجم گسترده فعالیتهای ادبی<br />
ایرانیان باستان٬ که در نوشتههای مورّخان یونانی<br />
منعکس گشته اشاره و گوشزد شده است که آثار<br />
مکتوب باقیمانده در برابر آنچه مورّخان مذکور یاد<br />
کردهاند ناچیز است. علاقه ایرانیان به سنت ادبیات<br />
شفاهی و تغییر خط از جمله دلایل ازدسترفتن<br />
متون شمرده شده است.<br />
منابع کتاب٬ بهویژه درباره زبانهای شرقی٬<br />
روزآمد و کامل است.<br />
این کتاب٬ برای استفاده عامه خوانندگانی که<br />
به آشنائی اجمالی با زبان و ادبیات ایران باستان<br />
علاقه دارند مطلوب و مفید است. دکتر زهره<br />
زرشناس نیاز این جمع را احساس کرده و<br />
بهشایستگی از عهده برآوردن آن برآمده است.<br />
لیلا عسکری<br />
زیپولی٬ ریکّاردو٬ سهم نصیرالدّ ین طوسی در<br />
نظریّه قافیه در عربی و فارسی٬ همراه با<br />
تصحیح انتقادی فنّ دوم معیارالاشعار به<br />
کوشش محمد فشارکی٬ ترجمه فصلهای مربوط<br />
به قافیه عربی به قلم استِفانو پِلّو٬ انتشارات<br />
بخش مطالعات اروپایی آسیایی دانشگاه<br />
کافوسکاری ونیز٬ ونیز ٢٠٠٣م٬ +٢٨+10 88<br />
صفحه.<br />
Nas ¤ ¦ ir al-Di ¦ n-i T¤ usi ¦ 's Contributionto the Arabic-<br />
Persian Theory of Qa¦ fiya, edited by Riccardo<br />
Zipoli, with a critical edition of the chapters on<br />
qa¦ fiya in Nas¤ ¦ âr al-Dâ ¦ n-i T¤ usâ ¦ s' Mi`ya ¦ r al-ash`a ¦ r<br />
by Muh ¤ ammad Fasha¦ rakâ ¦ , Translation of the<br />
chapters on Arabic qa¦ fiya by Stefano Pellò,<br />
(Eurasiatica 71), Quaderni del Dipartimento di<br />
Studi Eurasiatici, Universita© Ca' Foscari di<br />
Venezia, Venezia, Cafoscarina, 2003, 88+ ٢٨+<br />
10 pages.<br />
این کتاب٬ به همت خاورشناس کوشای ایتالیائی٬<br />
ریکّاردو زیپولی٬ استاد دانشگاه کافوسکاریِ<br />
ونیز٬ فراهم شده است. سالها پیش٬ در دانشگاه<br />
تهران٬ مجلس بزرگداشتگونهای برایش بر پا شد و<br />
او٬ در آن مجلس٬ از رابطه سبک هندی و سبک<br />
باروک (در غرب) سخن گفت و چند تن از
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
تازههای نشر ١٨٧<br />
تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />
استادان٬ منجمله شادروان امیری فیروزکوهی٬<br />
وی را ستایش کردند.<br />
مقدمه فاضلانه زیپولی بر کتاب سهم نصیرالدّ ین<br />
طوسی در نظریّه قافیه در عربی و فارسی٬ حاوی<br />
اطلاعات و اظهارنظرهای بکر و ارزندهای است که<br />
جز با مطالعه٬ تعمّ ق٬ باریکبینی٬ و تحقیق<br />
چندینساله حاصل نمیشود. در این مقدمه٬ پس از<br />
تعریف قافیه٬ و انتساب وضع این علم به خلیل بن<br />
احمد بصری٬ درباره منشأ عربی علم قافیه٬<br />
مشکلات قافیه در شعر فارسی و علل آن٬ راههای<br />
پژوهش در قافیه شعر فارسی٬ نقش شمس قیس<br />
رازی و خواجه نصیرالدین طوسی در مبانی نظری<br />
علم قافیه و تأثیر آن دو بر نظریّهپردازان بعد٬ و علل<br />
کمتوجّ هی به نظریّات خواجه نصیرالدین سخن<br />
آمده و هدف از تألیف این کتاب شناسانیدن<br />
معیار الاشعار اظهار شده است.<br />
پس از مقدمه زیپولی٬ یادداشت انگلیسی<br />
کوتاهی از محمد فشارکی درباره تصحیح انتقادی<br />
فنّ دوم معیار الاشعار (در علم قافیه) درج شده است.<br />
در این یادداشت آمده است:<br />
معیار الاشعار٬ اثر ارزشمند خواجه<br />
نصیرالدین طوسی٬ یکی از دو اثرِ مهمی<br />
است که درباره وزن و قافیه شعر فارسی<br />
پس از اسلام تألیف شده است. آن دیگری٬<br />
المعجم فی معاییر اشعار العجم اثر شمس قیس<br />
رازی است. این هر دو در یک عصر (نیمه<br />
اول قرن هفتم) تألیف شده امّا هیچ یک از<br />
مؤلفان آنها از دیگری نامی نیاورده٬ پس آن<br />
دو از کار هم بیخبر بودهاند . ١<br />
المعجم بیش از معیار الاشعار شهرت<br />
یافته٬ زیرا از آن سادهتر است. برعکس٬<br />
رساله نصیرالدین طوسی از لحاظ نظری و<br />
زبانشناختی بسی دشوارتر امّا منطقیتر و<br />
مبتکرانهتر از اثرِ شمس قیس است.<br />
نسخه مورّخ ٧٠٢ هجری کتابخانه<br />
احمد ثالث استانبول (طوپقاپوسرای)٬<br />
شماره ٬١٦٤٦ که فیلم آن در کتابخانه<br />
مرکزی دانشگاه تهران به شماره ٦٨٥<br />
نگهداری میشود٬ نسخه اساس این<br />
تصحیح بوده و با نسخههای ذیل مقابله<br />
شده است:<br />
١. نسخه خطی مورخ ١٠٢٩ هجری٬<br />
مسجد جامع گوهرشاد٬ شماره ١٦٢٩؛<br />
٢. چاپ سنگی٬ به کوشش نجمالدوله٬<br />
تهران ١٣٢٠ق؛<br />
٣. چاپ سنگی٬ ضمیمه میز انالافکار٬<br />
لکهنو ١٣٠٠ق.<br />
متن کتاب٬ در سه بخش اصلی فراهم شده است:<br />
بخش اول٬ «ترجمه انگلیسی معیار الاشعار» (بخش<br />
مربوط به قافیه شعر عربی)٬ به قلم استفانو پلّو؛<br />
بخش دوم٬ «ترجمه انگلیسی معیار الاشعار» (بخش<br />
مربوط به قافیه شعر فارسی)٬ به قلم ریکاردو<br />
زیپولی؛ بخش سوم٬ «نظریه قافیه شعر فارسی<br />
(مقایسه آراءِ طوسی و شمس قیس)»٬ به قلم<br />
زیپولی٬ مشتمل بر تعریف قافیه٬ مفهوم رَ وی٬<br />
حوزههای مقایسه میان طوسی و شمس قیس٬<br />
شمار حروف و حرکات در یک قافیه٬ اسامی<br />
گوناگون بعضی از حروف٬ عناصر پس از رَ وی٬<br />
عیوب قافیه٬ رابطه میان ساختارهای زبانشناختی<br />
عربی و فارسی و٬ نتیجهگیری.<br />
پس از متن انگلیسی کتاب٬ متن فارسی فنِّ<br />
دوم معیار الاشعار (در علم قافیه) قرار گرفته که٬ با<br />
مقابله دو نسخه خطی و دو چاپ سنگی٬ به<br />
١)این نتیجهگیری درست نیست؛ زیرا نصیرالدین<br />
طوسی بعضی از آراء شمس قیس را٬ بدون ذکر نامی<br />
از او٬ توصیف و نقد کرده است.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٨٨ تازههای نشر<br />
تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />
کوشش محمد فشارکی تصحیح انتقادی شده<br />
١)تصحیح متن کامل معیار الاشعار٬ به کوشش<br />
محمد فشارکی٬ به زودی در اصفهان به چاپ خواهد<br />
رسید.<br />
2) Daniela Meneghini Correale<br />
3) Gianpaolo Urbani<br />
4) Valentina Zanolla<br />
است . ١<br />
در پایان کتاب٬ فهرست انتشارات بخشهای<br />
ایر انشناسی٬ اورال آلتایی٬ و قفقازشناسیِ<br />
دانشگاه کافوسکاریِ ونیز (از جمله واژهنامه<br />
هزوارشهای آرامی در فارسی میانه٬ ماریو نُردیو٬ ونیز<br />
١٩٨٠م)؛ فهرست انتشارات بخش مطالعات<br />
اروپایی آسیایی دانشگاه کافوسکاریِ ونیز؛ و<br />
فهرست کتابهای متفرقه آمده است.<br />
یکی از گستردهترین تحقیقاتی که در بخش<br />
مطالعات اروپایی آسیایی دانشگاه کا فوسکاریِ ونیز<br />
بهچاپرسیده مجموعه غزل فارسی(Persica (Lirica<br />
نام دارد که تا کنون هفده جزو از آن٬ به همت<br />
ریکّاردو زیپولی و همکارانش (دانیِلا مِنِگینی<br />
کُرِّآله ٬ ٢ جانپائولو اوربانی ٬ ٣ روشنک حبیبی٬<br />
نرگس صمدی٬ سِ تراگ مانوکیان٬ والنتینا زانولاّ )٬ ٤<br />
همراه با لوح فشرده (CD) منتشر شده است.<br />
جزو اول آن ر اهنمای مجموعه غزل فارسی؛ جزو<br />
هفتم آمار و مجموعه غزل فارسی؛ جزو دهم آب در<br />
غزلهای فرّ خی٬ حافظ٬ و طالب؛ و جزو پانزدهم<br />
مجموعه غزل فارسی١ (٢ جلد شامل غزلهای نُه<br />
شاعر) نام دارد و هریک از اجزای دیگر واژهنامه و<br />
کشف الابیاتِ هزار بیت از یکی از غزلسرایان<br />
بزرگ فارسیگوی را دربردارد. تا کنون٬ به ترتیب٬<br />
جزوههای مربوط به حافظ٬ بابافغانی٬ طالب آملی٬<br />
نظیری نیشابوری٬ فرّ خی سیستانی٬ سعدی٬ عطارِ<br />
نیشابوری٬ بیدل دهلوی٬ سلمان ساوجی٬ سنائیِ<br />
غزنوی٬ کمال خجندی٬ عراقی٬ و امیرخسرو<br />
دهلوی به چاپ رسیده است.<br />
از دیگر انتشارات این بخش است: فنّ جواب<br />
(پاسخهای نوایی به حافظ و جامی)٬ ریکّاردو<br />
زیپولی٬ ونیز ١٩٩٣؛ طرح یک واژهنامه فارسی<br />
انگلیسی٬ دانیِلا منگینی والنتینا زانولاّ ریکّاردو<br />
زیپولی٬ ونیز ١٩٩٧؛ گونههای «فارسی نوِ « تقویم<br />
زردشتی در ایران و ماوراءالنّهر٬ سیمونه کریستوفُرِتّی٬<br />
ونیز ٢٠٠٠؛<br />
سه فرهنگ مشهور فارسی از عصر مغول<br />
(فرهنگ جهانگیری٬ برهان قاطع٬ فرهنگ رشیدی)٬<br />
دانیِله گوئیتزو٬ ونیز ٢٠٠٢؛<br />
دبستان پارسی<br />
(نخستین دستور زبان فارسی٬ قرن نوزدهم)٬ میرزا<br />
حبیب اصفهانی٬ با ترجمه ایتالیایی استفانو پلّو٬<br />
ونیز ٢٠٠٣؛ نظریّ ه قافیه درمیز انالافکار محمد سعداهلل<br />
مر ادآبادی٬ استفانو پلّو٬ ونیز ٢٠٠٣.<br />
در کتاب سهم نصیرالدّ ین طوسی در نظریّه قافیه در<br />
عربی و فارسی٬ خطاهای مطبعی زیر مشاهده شد:<br />
معیار للاشعار (ص٦٬ سطر آخر)<br />
معیار الاشعار<br />
به جای<br />
Giampaolo (فهرست انتشارات بخش<br />
اروپایی آسیایی٬ شماره١٢)<br />
Sa`di<br />
Sa'di (همانجا٬ شماره٣٢ و ٥٣)<br />
به جای Gianpaolo<br />
به جای<br />
Farruhi (همانجا٬ شماره ٣٦) به جای<br />
Farruk£ ¦ â یا Farroxi<br />
`qati.<br />
qati' (همانجا٬ شماره ٦٧) به جای<br />
کتاب فاقد نمایه است.<br />
ریکّاردو زیپولی این تحقیق را بر مبنای دهها
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
تازههای نشر ١٨٩<br />
تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />
منبع چاپی و خطّی به زبانهای فارسی و عربی و<br />
انگلیسی و دیگر زبانهای اروپایی فراهم کرده و<br />
ترجمه متن کامل مقدمه٬ پانوشتها٬ و بخش سوم<br />
این اثر بسیار مفید و ضروری است.<br />
محسن ذاکرالحسینی*<br />
* از دوست دانشمند٬ آقای حسن رضائی باغبیدی<br />
سپاسگزارم که مرا در نوشتن این معرّ فی یاری کردند.<br />
از این خادمان گرانقدر ایرانزمین در کلیساها و<br />
نمازخانهها٬ موزهها٬ کاخها٬ ابنیه دولتی٬<br />
جواهرات سلطنتی با درج عکسها و تصاویر در<br />
کتاب نشان داده شده است.<br />
بدینسان٬ دانشنامه ایر انیان ارمنی٬ شرح خدمات<br />
برجسته برادران ارمنی ما را٬ در حوزههای<br />
گوناگون٬ به سرزمینی که در آن زاده شدهاند و<br />
بالیدهاند٬ در دسترس علاقهمندان قرار میدهد.<br />
ادیک مهرابی<br />
لازاریان٬ ژانت د.٬ دانشنامه ایرانیان ارمنی٬<br />
هیرمند٬ تهران<br />
٥٣١ ٬١٣٨٢ صفحه.<br />
این کتاب٬ که به همّت محقق و خبرنگار ارزنده<br />
خانم ژانت د. لازاریان و با همیاری و حمایت<br />
«مرکز بینالمللی گفتگوی تمدنها» اقدام و به چاپ<br />
رسیده٬ کارنامه ایرانیانی است که در ذهن ملت ما<br />
سرمشق سختکوشی و درستکاریاند.<br />
در این مجموعه٬ ابتدا از تعلق نژادی تاریخی<br />
و زبانی ارمنیان ایران و سرگذشت غمانگیز آنان در<br />
بستر پرتلاطم تاریخ به اجمال سخن رفته؛ سپس<br />
پانصد چهره برجسته از این جماعت معرفی<br />
شدهاند.<br />
نویسنده٬ با شرحی مختصر از عمده فعالیتهای<br />
هریک از این چهرهها٬ سهم او را در یکی از شئون<br />
سیاسی٬ نظامی٬ علمی٬ ادبی٬ هنری و فنی به<br />
خواننده عرضه میدارد. بدینسان٬ در میان این<br />
شخصیتها٬ با نمایندگان مجلس٬ نظامیان٬ پزشکان٬<br />
حقوقدانان٬ روزنامهنگاران٬ معماران٬<br />
موسیقیدانان٬ نقاشان٬ زرگران و صنعتگران دیگر<br />
ارمنی کشور خود آشنا میشویم.<br />
نمونههای آثار و هنرنمائیها و ابداعات عدهای<br />
نیلیپور٬ رضا و لطفاهلل یارمحمدی٬<br />
فرهنگنامه موضوعی توصیفی علوم انسانی٬<br />
جلد اول٬ انتشارات فرزانه مهر٬ تهران ٬١٣٨١<br />
١٢٠ صفحه.<br />
این فرهنگنامه بخشی است از طرحی جامع که در<br />
١٣٧٧ در زمره طرحهای ملی تحقیقاتی با عنوان<br />
واژهگزینی فارسی اصطلاحات علوم انسانی در نه شاخه<br />
منظور شده است.<br />
تهیه فرهنگنامههای توصیفی برای اصطلاحات<br />
زبانشناسی٬ روانشناسی٬ علوم تربیتی٬ فلسفه٬<br />
جغرافیا٬ جامعهشناسی٬ تاریخ و کتابداری و<br />
اقتصاد هدف اصلی طرح معین شده است. گروه<br />
علوم انسانی فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی<br />
ایران عهدهدار تهیه طرح در نظر گرفته شد.<br />
در ابتدا دکتر علی شریعتمداری مجری طرح<br />
بود. سپس٬ در سال ٬١٣٨٠ اجرای طرح به دکتر<br />
لطفاهلل یارمحمدی تفویض شد. وی٬ با همکاری<br />
دکتر کاردان و دکتر نیلیپور٬ به تدوین شیوهنامهای<br />
برای توصیف اصطلاحات شاخههای علوم انسانی<br />
پرداخت. در مراحل اجرای طرح پیشبینی شده
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٩٠ تازههای نشر<br />
تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />
است که واژههای اصطلاحی پس از انتخاب و<br />
توصیف برای تصویب بهتدریج به شورای<br />
واژهگزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی عرضه<br />
شود.<br />
مؤلفان٬ در اجرای طرح٬ رعایت اصول زیر را<br />
ضروری شمردند:<br />
گردآوری مفاهیم هر رشته بر اساس روابط<br />
جنس و نوع٬ جزء و کل٬ جوهر و عرض٬ علت و<br />
معلول٬ دستگاه و کاربرد؛<br />
توصیف اقلام مقولهها و گروههای<br />
واژهگزینی و روابط آنها با یکدیگر و رعایت تعامل<br />
و وابستگی اجزای آنها٬ مفاهیم مشابه بومی و<br />
توجه به خاستگاه مشترک آنها؛<br />
ارائه تعریفی مناسب بر اساس توصیف با<br />
دیدی زبانشناسانه؛<br />
انتخاب معادل مناسب با کمک متخصصان<br />
زبانشناسی.<br />
یارمحمدی و نیلیپور رعایت این اصول را<br />
مجوزی برای تألیف فرهنگنامه توصیفی<br />
میشمارند. در عین حال٬ آنان ده اصل فرعی دیگر<br />
را نیز به عنوان تتمه اصول چهارگانه فرهنگنامه<br />
موضوعی و توصیفی پیشنهاد میکنند که بیشتر به<br />
الگوی ساختاری فرهنگهای توصیفی مربوط<br />
میشود.<br />
مقدمه اثر حاصل تحقیق مؤلفان است.<br />
کتابشناسی این مقدمه نیز ذیل ارجاعات به دست<br />
داده شده است.<br />
جلد اول فرهنگنامه موضوعی توصیفی علوم انسانی<br />
به حوزههای «گفتمانشناسی»٬ «جامعهشناسی<br />
زبان»٬ «روانشناسی» و «عصبشناسی زبان»<br />
(میانرشتهایهای زبانشناسی) اختصاص دارد.<br />
این فرهنگ دوزبانه (فارسی انگلیسی) و<br />
نمایه آن انگلیسی فارسی است. تعریفها بیشتر<br />
جنبه توصیفی دارد. در توصیف برخی از<br />
اصطلاحات٬ به دلیل گستره معنایی آن٬ تعریفها<br />
شمارهگذاری شده است. در تعریف٬ علاوه بر ذکر<br />
اوصاف کلی٬ ویژگیهای فرعی نیز به دست داده<br />
شده است. ذیل توصیف یک اصطلاح٬ احیاناً به<br />
اصطلاحات دیگری نیز اشاره میشود.<br />
اطلاعاتی که معموًال در فرهنگها برای هر<br />
مدخل به دست داده میشود از جمله آوانگاری٬<br />
هویت دستوری٬ حوزه کاربرد٬ ارجاع در تعریف و<br />
توصیف مدخل٬ در این فرهنگنامه به چشم<br />
نمیخورد. فهرست اختصارات نیز در آن درج نشده<br />
است.<br />
ث. پ.<br />
هانسبرگ٬ آلیس سی.٬ ناصرخسرو لعل بدخشان<br />
(تصویری از شاعر٬ جهانگرد٬ و فیلسوف<br />
ایرانی)٬ ترجمه دکتر فریدون بدرهای٬ نشر و<br />
پژوهش فرزان روز٬ تهران ٣٤٠ ٬١٣٨٠<br />
صفحه.<br />
خانم آلیس سی. هانسبرگ٬ دوره لیسانس خود را<br />
در رشته مطالعات فارسی و عربی و اسلامی در<br />
دانشگاه نیویورک و دوره فوق لیسانس و دکتری<br />
خود را در رشته ادبیات فارسی و عربی٬ در<br />
دانشگاه کلمبیا٬ گذرانده است. مدتی هم پژوهشگر<br />
مدعو مؤسسه تحقیقات اسماعیلی در لندن بوده و<br />
زمانی هم در دانشگاه اصفهان تدریس میکرده<br />
است. اولین تحقیق وی درباره اسماعیلیه رساله<br />
دکتری او به نام عقیده ناصر خسرو درباره نفس بر مبنای
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
تازههای نشر ١٩١<br />
تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />
شش اثر فلسفی اوست.<br />
خانم هانسبرگ این اثر را به پیشنهادِ مؤسسه<br />
مطالعات اسماعیلی نوشته است. وی در این اثر<br />
جویای آن است که بداند پیام ناصر خسرو چیست<br />
و به این منظور سفرنامه و اشعار و دیوان او را به<br />
دقت میخواند تا مضمونهای اصلی آنها را دریابد<br />
و٬ همچنین٬ آثار فلسفی او را بررسی میکند.<br />
ساخت و درونمایه این اثر او نتیجه همین<br />
بازبینیهاست.<br />
متن کتاب شامل دوازده فصل با عناوین زیر<br />
است: «نفس بالاتر از بخت»؛ «ملحد»؛ «جادوگر یا<br />
شاه»؛ «شگفتیهای این جهان»؛ «نقطه عطف»؛<br />
«دانش و کنش/ علم و عمل»؛ «سفر آغاز میشود»؛<br />
«بیتالمقدس»؛ «عظمت قاهره عصر فاطمیان»؛<br />
«مکه٬ شهر حجّ و زیارت»؛ «سفر به سوی خانه»؛<br />
«جهان تاریک میشود»؛ «شکوه بازیافته».<br />
مؤلف مهجور ماندن آثار ناصر خسرو را٬ از<br />
جهتی٬ ناشی از گروش صادقانه او به کیش شیعی<br />
اسماعیلی و٬ از جهتی دیگر٬ معلول توجه عمده او<br />
به اخلاقیات و شعر تعلیمی میداند . ١<br />
ساختار و طرح کتاب دلکش و جذاب است و٬<br />
با مطالعه آن٬ خواننده سیر و سفر٬ تفکرات و<br />
اندیشهها و عقاید ناصر خسرو را از نظر میگذراند.<br />
شش فصل اول تمهید و تدارک برای ورود به<br />
مسائل مهم و اساسی شش فصل بعد و رسیدن به<br />
اوج در فصل پایانی است و همین ساختار است که<br />
جذابیت فوقالعادهای به کتاب داده است.<br />
به نظر مترجم اشتباهات خانم هانسبرگ را به<br />
دو دسته میتوان تقسیم کرد: یک دسته از<br />
کمبضاعتی او در معارف اسلامی یا کمدقّتی او در<br />
قرائت متن است و دسته دیگر از پی نبردن او به<br />
معنای درست اشعار ناشی شده است.<br />
پس از مطالعه این اثر٬ خواننده همچنان با<br />
بعضی نکات مبهم در زندگی ناصرخسرو مواجه<br />
است و این تا حدّ ی طبیعی است. همچنین<br />
احساس میشود که مؤلف٬ چون کتاب را به<br />
سفارش مؤسسه اسماعیلیه نوشته٬ نخواسته است<br />
وارد مسائل تحلیلی فرقه اسماعیلیه بشود. وی٬<br />
همچنین٬ به آثار زبان فارسی متأخر کمتوجه بوده<br />
است.<br />
کتاب از غلطهای چاپی خالی نیست.<br />
علی (پدرام) میرزائی<br />
یادگار (در دانش پزشکی و داروسازی)٬<br />
زینالدین اسماعیل جرجانی٬ به کوشش مهدی<br />
محقق٬ انجمن آثار و مفاخر فرهنگی٬ تهران<br />
٬١٣٨٢ چهارده+٦+٣٨٥ صفحه.<br />
این کتاب دهمین شماره از مجموعه «تاریخ علوم<br />
در اسلام» است که در سلسله انتشارات مؤسسه<br />
مطالعات اسلامی وابسته به دانشگاه تهران و<br />
دانشگاه مکگیل (کانادا٬ مونترآل) به چاپ رسیده<br />
است.<br />
زینالدین اسماعیل بن حسن بن محمّد بن<br />
احمد حسینی جرجانی (وفات: ٥٣١٬ خوارزم)٬<br />
که شاگرد ابن ابیصادق نیشابوری و با یک واسطه<br />
١)نظر مترجم کتاب با نظر مؤلف یکی نیست.<br />
بدرهای بر آن است که دلایل محبوبیت کمتر او در<br />
محافل ادبی عقاید خلاف معتقدات غالب جامعه<br />
دینی روزگار او٬ بیان عقاید فلسفی و مذهبی در نظم<br />
و نثر به زبان فارسی٬ و اختیار اوزان نامطبوع و کاربرد<br />
واژههای مهجور و نامأنوس است.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٩٢ تازههای نشر<br />
تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />
شاگرد ابنسینا بوده و از حمایت خوارزمشاهیان<br />
بهره داشته٬ تألیفات مهم و ارزشمندی در دانش<br />
پزشکی از خود به جا گذاشته و یادگار یکی از<br />
آنهاست. مفصّ لترین و مشهورترین اثر او ذخیره<br />
خوارزمشاهی است. وی این کتاب و٬ همچنین٬<br />
الأ غراض الطّبّیّ ة و المباحث العلائیّ ة را برای منتهیان<br />
و مستکملان علم پزشکی نوشته و در اینهردو<br />
طریقِ تفصیل پیموده است. یادگار و همچنین خُفّ یِ<br />
علائی دو اثر دیگر او در این موضوع است که برای<br />
مبتدیان و متعلّمان فراهم کرده و در هردو طریقِ<br />
اختصار پیموده است.<br />
یادگار٬ در پنج بخش (مجموعاً مشتمل بر ٦٣<br />
باب)٬ به فارسی تألیف شده و نظامی عروضی٬ در<br />
مجمعالنّوادر (مشهور به چهار مقاله)٬ از آن٬ در ردیف<br />
مهمترین تألیفات علم پزشکی به زبان عربی یاد<br />
کرده است. این کتاب بهجز اشتمال بر اطّلاعات<br />
مربوط به پزشکی و علوم طبیعی٬ به لحاظ ذکر<br />
معادلهای فارسیِ اصطلاحات عربی و استعمال<br />
واژههای نادر و کهن فارسی٬ از نظر مطالعات زبانی<br />
هم حایز اهمیت است. این اثر به زبان ترکی هم<br />
ترجمه شده٬ که نسخههای خطی آن را غالباً در<br />
کتابخانههای ترکیه میتوان جست.<br />
یادگار٬ بر مبنای مقابله سه نسخه خطّی<br />
تصحیح شده است:<br />
نسخه مورّخ ٬١٠٦٣ کتابخانه مرکزی<br />
دانشگاه تهران٬ در ضمن مجموعه شماره ٩٥٠٥؛<br />
نسخه مورّخ ٬١٠٩٠ کتابخانه مرکزی<br />
دانشگاه تهران٬ شماره ١٣٢٨؛<br />
نسخه مورّخ ٬١١٣٨ کتابخانه ملی فرهنگ٬<br />
شماره ٢١٤٦.<br />
نسخه دیگری از این کتاب در کتابخانه<br />
دانشگاه کالیفرنیا (لوسآنجلس)٬ به تاریخ ١١٧٠<br />
نگهداری میشود٬ که به دست مصحّ ح نرسیده<br />
است. کتاب مورد بحث نخستین تصحیح و<br />
نخستین چاپ یادگار جرجانی است. در آن٬<br />
سطرهای متن شمارهگذاری شده و فهرست نام و<br />
تعریف و توصیف بیماریها٬ فهرست داروها و<br />
غذاهای دارویی٬ توضیحات و تعلیقات٬ فهرست<br />
نامهای خاص٬ و فهرست منابع در پایان متن آمده<br />
است. مصحح٬ در مقدمه٬ از چند دستیار خود نام<br />
برده است.<br />
م. ذ.<br />
نشریات ادواری<br />
پیک نور٬ فصلنامه علوم انسانی دانشگاه پیام<br />
نور٬ سال اول٬ شماره اول٬ بهار ٬١٣٨٢<br />
١٠٣+9 صفحه؛ سال اول٬ شماره دوم٬ تابستان<br />
١٠٤+8 ٬١٣٨٢ صفحه؛ سال اول٬ شماره<br />
سوم٬ پاییز ١٠٢+8 ٬١٣٨٢ صفحه؛ سال اول٬<br />
شماره چهارم٬ زمستان ٨٦+8 ٬١٣٨٢ صفحه.<br />
مندرجات مجله ذیل بخشهای سرمقاله٬ مقاله٬ مراجع<br />
و تازههای علمی٬ گزارش٬ خبرها آمده است. مقالهها در<br />
حوزه ادبیات و علوم انسانی (علوم اجتماعی٬<br />
روانشناسی٬ تاریخ) است که٬ در این بررسی٬ تنها<br />
از مقالههایی در زمینه ادبیات یاد میشود:<br />
«مکاتباتی درباره شیوه تصحیح شاهنامه (و متون<br />
دیگر)» (محمدرضا نصیری٬ سال٬١ ش٬١<br />
ص٥٤-٣٩). در این مقاله٬ نامههایی از مرحوم<br />
محمد قزوینی٬ عباس اقبال٬ تیمورتاش٬ ابراهیم<br />
پورداوود آمده است که نویسندگان آن نظر خود را<br />
در باب نسخ شاهنامه و کیفیت تصحیح و چاپ آنها
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
تازههای نشر ١٩٣<br />
تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />
بیان کردهاند. نویسنده مقاله بر آن است که<br />
راهنماییهای این استادان میتواند یاریرسان<br />
محققان و نسخهپردازان در چاپ متون باشد. در<br />
نامه علامه قزوینی به حسین علاء به قدیمی بودن<br />
نسخه بازشناخته قزوینی (قدیمتر از ٨٠٠ هجری)<br />
و خط و قطع و حجم و مصوّ ر بودن آن اشاره شده<br />
است. در نامه عباس اقبال به تیمورتاش آمده است<br />
که با مراجعه به شاهنامه بُنداری میتوان به اصل<br />
ترتیب مواد شاهنامه نزدیک شد. همچنین٬ به یاری<br />
لغت فرس اسدی٬ لغات شاهنامه عبدالقادر بن بغدادی<br />
و ایرانشهر مارکوارت و حماسه ملی ایرانِ نولدکه<br />
میتوان به املا و تلفظ صحیح لغات شاهنامه و<br />
اعلام تاریخی و جغرافیائیِ آن دست یافت. وی٬ در<br />
این نامه٬ فهرستی از نسخههای قدیمیتر شاهنامه و<br />
نیز نسخههایی که به همت مستشرقان چاپ شده<br />
به دست داده است. پورداوود نیز٬ در گزارشنامه<br />
خود٬ منابعی را نام برده است که به کار اصلاح<br />
اعلام شاهنامه میآید: رساله پهلوی شهرستانهای<br />
ایران٬ ترجمه به انگلیسی از مارکوارت؛ نامهای<br />
ایرانی از یوستی؛ آثار طبری٬ حمزه٬ مسعودی٬<br />
بیرونی٬ ثعالبی؛ گرشاسبنامه اسدی؛ اوستا و متون<br />
پهلوی.<br />
در مقاله «ساختار پیرنگی داستان سیاوش» (اسداهلل<br />
جعفری٬ سال٬١ ش٬١ ص٬(٧٠-٦٤ کوشش شده<br />
است پیرنگها و خوان (ëpisode)های داستان<br />
سیاوش از دو منظر ادبیات نوین و ادبیات کلاسیک<br />
داستانی بررسی شود.<br />
از منظر مؤلفِ «زبان رسانهها» (احمد سمیعی<br />
گیلانی٬ سال٬١ ش٬٣ ص٬(١٠-٣ مهمترین ویژگی<br />
موادّ مطبوعاتی بهروز بودن و عامالمنفعه بودن<br />
آنهاست. مخاطبان این زبان عامه مردماند و برای<br />
اینکه بتوان با این زبان رابطه صمیمی و جاندار<br />
برقرار کرد باید پویایی و تنوع داشته باشد. این امر<br />
از راههای زیر حاصل میشود: تغییر ضرباهنگ<br />
جملهها و کوتاهی و بلندی آنها؛ کاربرد صیغهها و<br />
وجوه گوناگون فعلی؛ استفاده گاهگاهی از<br />
جملههای صله توصیفی به جای صفت؛ پرهیز از<br />
تکرار و مترادف بینقش با تعبیرهای موجز<br />
هوشمندانه و زیرکانه؛ تناوب جملههای فعلی و<br />
اسنادی یا بدون فعل؛ توالی آرامش و التهاب٬<br />
درشتی و نرمی٬ متانت و تیزروی٬ طمأنینه و<br />
شتاب٬ حلاوت٬ آزادگی و خلاّ قیّت٬ عاری بودن از<br />
ابتذال٬ نبودن تراکم و تزاحم٬ امین و منصف بودن<br />
از دیگر خصایص زبان ژورنالیستی است.<br />
نویسنده مقاله به زبان ژورنالیستی در صدا و<br />
سیما هم پرداخته و عوامل مختلکننده ارتباط در<br />
این دست رسانهها را برشمرده است؛ ازجمله<br />
تودماغی و جویده سخن گفتن٬ لحن تصنعی و<br />
مطنطن٬ آهنگ و ریتم نامتعادل در سخن٬ ادای<br />
نادرست فصل و وصل اجزای جمله٬ توجه<br />
نداشتن به نقش تکیه روی هجا در واژه٬ نداشتن<br />
شمّ وزن برای خواندن و اجرای اشعار. رفتار<br />
گویندگان نیز باید در مسیر زبان رسانهای باشد و<br />
رفتار کلیشهای یا دور شدن از متانت و وقار<br />
انحراف از این مسیر است. رعایت نکردن تناسب<br />
برنامه گفتاری با حواشی آن و عدم تناسب سبک<br />
زبانی با محتوای برنامه از دیگر ناهنجاریهای زبان<br />
رسانه در صدا و سیماست.<br />
«تاریخچه تحقیقات ایرانشناسان روس در خصوص<br />
خیام نیشابوری» (نرگس محمدی بدر٬ سال٬١ ش٬٣<br />
ص٩٤-٩٠). ترجمه رباعیّات خیّام در روسیّه از<br />
دهه پایانی قرن ١٩ میلادی آغاز شد: و. ل.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٩٤ تازههای نشر<br />
تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />
ولیچکا٬ «از عمر خیام٬ از ایران»٬ پیک اروپا٬ ١٨٩١<br />
(ترجمه شانزده رباعی)؛ تخو رژوسکی٬<br />
١٩١٧-١٩٣٤ (اولین منظومه از اشعار خیام با<br />
رعایت فرم رباعی و تناسب موسیقایی)؛ نکور٬<br />
١٩٣٤ و ١٩٣٥ (ترجمهای موثق بر اساس مبانی<br />
علم فقه اللغه)؛ رومر٬ ١٩٣٨ (رباعی را به صورت<br />
یک مجموعه مستقل با دههزار تیراژ منتشر کرد)؛<br />
استاروستین٬ آغاز دهه چهل قرن بیستم (ترجمه<br />
١٢٠ رباعی٬ با حفظ ردیف٬ اگرچه با ویژگیهای<br />
شعر روسی)؛ درژاوین٬ ١٩٦٥ (ترجمه ٤٨٨<br />
رباعی)؛ پلیستسکی٬ رباعیات عمر خیام٬ ١٩٧٢<br />
(ترجمه برگزیده چاپخانه ادبیات شرقی در روسیه٬<br />
٤٥٠ رباعی که بر یک وزن و با رعایت قافیه٬<br />
همچون رباعی٬ و رعایت طنین و آهنگهای روسی<br />
در عین حفظ اصالت متن ترجمه شدهاند)؛ سدیخ٬<br />
اشعار شرقی٬ ١٩٨٣ (ترجمهای هنری با ارائه<br />
نظریهای فلسفی ذوقی).<br />
ترجمههای موجود رباعیات خیام نشان<br />
میدهد که کوتاهتر بودن واژههای فارسی و تفاوت<br />
ساختمان جملات در فارسی و روسی کار ترجمه<br />
شعر فارسی را به روسی دشوار میکند. در ترجمه<br />
تفصیلی رباعیّات خیام٬ معموًال آهنگ و ریتم و<br />
قالب رباعی از بین میرود و شور و هیجان اشعار<br />
دستخوش تغییر میشود. ترجمه رباعیات به<br />
صورت مختصرتر نیز از بازتاب عمق افکار<br />
شاعرانه میکاهد.<br />
«بدر در محاق: مضامین شعری و شیوه شاعری بدر<br />
چاچی» (علیمحمد گیتیفروز٬ سال٬١ ش٬٤<br />
ص٥٠-٤٣). بدر چاچی از شاعران قرن هشتم<br />
هجری و از پیروان توانای سبک شعری خاقانی<br />
است. وی از موطن خود٬ چاچ٬ به هند رفت.<br />
ادوارد براون٬ در کنار امیرخسرو دهلوی و حسن<br />
دهلوی در مقام سه شاعر که مردم هند مقام آنان را<br />
بعد از مولوی و سعدی قرار میدهند٬ از بدر<br />
چاچی یاد کرده است. نویسنده مقاله بر آن است که<br />
ضعف زمینه اخلاقی و عاری بودن از خصایص<br />
انسانی و تکلّف و تصنّعی که در سخن بدر وجود<br />
دارد شعر او را در محاق فراموشی قرار داده است.<br />
در حالی که دیوان بدر چاچی از لحاظ ترکیب<br />
کلمات٬ رعایت تناسبهای لفظی و معنوی و دقت<br />
در اصول زیباییشناسی شعر از نمونههای خوب<br />
شعر فارسی است. کثرت تلمیحات و اصطلاحات<br />
علمی نیز از غنای فرهنگی شاعر حکایت میکند.<br />
او در سرودن قصیده مهارت داشت و قصاید او به<br />
قصاید خاقانی بسیار شبیه است؛ از جمله در<br />
سرودن قصاید طولانی٬ تجدید مطلع٬ انتخاب<br />
ردیفهای دشوار٬ به کارگیری قوافی کمیاب٬ توسّ ع<br />
معنی ردیف. زبان بدر چاچی از قرن هشتم کهنهتر<br />
است. آوردن دو حرف اضافه برای یک متمّمو<br />
ساکن کردن برخی از حروف متحرّ ک به ضرورت<br />
وزن از نشانههای این کهنگی است. نویسنده مقاله<br />
را با ذکر برخی از ویژگیهای نادر شعر بدر چاچی٬<br />
همراه با شواهد٬ به پایان برده است.<br />
س. غ.<br />
نامه ایران باستان (مجله بینالمللی مطالعات<br />
ایرانی)٬ شماره٥ ٬ بهار وتابستان٬٢٠٠٣/١٣٨٢<br />
اسفند ١٣٨٢/ مارس ١+٨٩+102 ٬٢٠٠٤ +٢<br />
صفحه.<br />
در این شماره٬ مقالههای «نگاهی دیگر به داروی<br />
خرسندی: چند پیشنهاد برای خواندن» (کتایون مزداپور)٬
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
تازههای نشر ١٩٥<br />
تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />
1) ``A Further Spurious Inscription in Old<br />
«خدایان ناشناخته در تقویم هخامنشی» (شاهرخ<br />
رزمجو)٬ «مبانی عقاید گنوسی در مانویت (با رویکردی<br />
برپدیدارشناسی نظام اساطیر)» (محمد شکری<br />
فومشی) به زبان فارسی؛ و مقالههای «کتیبه برساخته<br />
دیگری به فارسیِ باستان: مومیایی 'رُ دُگونه`» ١ (رودیگر<br />
اشمیت )٬ ٢ «پادشاه آرمانی در دنیای ساسانی: اردشیر<br />
بابکان یا خسرو انوشیروان؟» ٣ (تورج دریایی)٬ «موبدان<br />
زرتشتی و سیاستهای خارجی ایران ساسانی و امپراتوری<br />
متأخر روم (قرن پنجم میلادی)» ٤ (اوانگلوس ونتیس ( ٥<br />
به زبان انگلیسی و مقاله «تصاویر نمادین یزیدیه<br />
برسکههای عرب ساسانی» ٦ (ملک ایرج مشیری) به<br />
زبان فرانسه درج شده است.<br />
از این میان٬ به معرفی سه مقاله٬ که بیشتر<br />
حاوی مباحث زبانیاند٬ میپردازیم: در مقاله<br />
«نگاهی دیگر به داروی خرسندی: چند پیشنهاد<br />
برای خواندن»٬ نویسنده٬ ضمن ردّ آراءِ پیشین<br />
درباره این متن کوتاه پهلوی که آن را فاقد ارزش<br />
ادبی و دارای خطاهای زبانی بسیار میدانستند٬<br />
برآن است که٬ با گشودن هشت یا نُه گره٬<br />
میتوان خلاف این نظر را اختیار کرد. به نظر او٬<br />
این متن لطیفهای است شیرین٬ که برای دردهایی<br />
که درمان ندارد٬ نسخهای استعاری میپیچد و<br />
ادعا میکند که این نسخه درمان دردهای چارهپذیر<br />
را هم آسان میگرداند. در این مقاله٬ پس از شرح<br />
کوتاهی درباره متن٬ دشواری قرائت آن به جهت<br />
دوریاش از نثر عادی و فقهی پهلوی اعلام شده<br />
است. در مقاله٬ تصویر متن پهلوی داروی خرسندی<br />
و آوانوشت و ترجمه آن درج و اشکالاتی که غالباً<br />
در قرائت آن پیش آمده بررسی و٬ ضمن ارائه<br />
نمونههایی در متون دیگر از تبدیل حروف پهلوی<br />
به یکدیگر و خلط شدن دو واج٬ گره از قرائت<br />
برخی واژههای آن گشوده شده است. همچنین٬<br />
بهکاربرد برخی صورتهای به ظاهر نادرست<br />
دستوری در این متن اشاره شده که٬ با دقت<br />
درمعنی و مقایسه با کاربرد مشابه در متون دیگر<br />
پهلوی٬ میتوان به کاربرد درست آنها پی برد.<br />
مانند menišnig که ظاهراً باید صفت نسبی باشد<br />
اما٬ در این متن٬ صفتی است که کاربرد قیدی دارد<br />
و آن را باید «بهمنش» ترجمه کرد. با این<br />
توضیحات و با در نظر گرفتن نکاتی که در<br />
ترجمه از پهلوی به فارسی امروز باید رعایت<br />
شود٬ نویسنده توانسته است معنای روشن و<br />
روانی از این متن پهلوی بحثانگیز به دست<br />
دهد.<br />
در مقاله «خدایان ناشناخته در تقویم<br />
هخامنشی»٬ نویسنده ابتدا نام دوازده ماه تقویم<br />
هخامنشی را همراه با ریشهیابیهای پیشنهادی برای<br />
این نامها در زبان فارسیِ باستان و تلفظ آنها در زبان<br />
ایلامی هخامنشی و برابرنهاد آنها در بابلی عرضه<br />
میدارد. به نظر وی٬ این نامها٬ با توجه به معنی<br />
Persian Writing: The Mummy of `Rhodog'''oune<br />
2) Ru« diger Schmitt<br />
3) ``The Ideal King in the Sasanian World:<br />
Ardaxs § ¦ âr ¦ â Pa¦ baga ¦ n or Xusro ¦ Ano ¦ § sag-ruwa<br />
¦ n?''<br />
4) ``The Zoroastrian Priests and the Foreign<br />
Affairs of Sasanian Iran and the Later<br />
Roman Empire (5th Cent.)''<br />
5) Evangelos Venetis<br />
6) ``Images symboliques des Yazâ ¦ dâ ¦ ya sur les<br />
monnaies Arabo-Sassanides''
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٩٦ تازههای نشر<br />
تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />
1) Adukanais§ a 2) u¦ rava¦ hara<br />
3) Garmapada<br />
4) The Archaeology of Elam: Formation and<br />
Transformation of an Ancient Iranian State.<br />
5) Daniel T. Potts<br />
B<br />
آنها٬ بسیار ابتداییاند ادوکنیشه (= ١ ماه پاک<br />
کردن آبراهها) برابر با فروردین٬ ثورواهره (= ٢ ماه<br />
بهار نیرومند) برابر با اردیبهشت٬ گرمپده (= ٣ ماه<br />
گرماده) برابر با تیر بعید است که هخامنشیان با<br />
گاهشماری بسیار دقیقی که اختیار کرده بودند٬<br />
چنین نامهایی را برگزیده باشند. سپس٬ نویسنده٬<br />
در مقایسه با صورتهای ایلامی این نامها که در<br />
جریان پژوهش و ترجمه گلنوشتههای باروی<br />
تخت جمشید به آنها برخورد کرده٬ به بررسی آنها<br />
میپردازد و توضیح میدهد که این صورتهای<br />
ایلامی نام خدایانی ناشناخته است که به آنان<br />
هدایایی پیشکش شده و شرح این هدایا در الواح<br />
ایلامی ضبط شده است. در بیشتر موارد٬ نامهای<br />
این خدایان با ماههای سال در گاهشماری<br />
هخامنشی مطابقت میکنند و میتوان گفت که<br />
نامهای ماهها در این تقویم٬ همانند گاهشماری<br />
اوستایی که در نامهای کنونی سال خورشیدی به<br />
جا مانده است مفهومی دینی و مقدس دارند و<br />
گاهشماری ایلامی و اوستایی٬ با وجود تفاوت٬ تا<br />
اندازهای به هم مربوطاند.<br />
مقاله «کتیبه برساخته دیگری به فارسی<br />
باستان: مومیایی 'رُدُ گونه` »٬ درباره کتیبهای<br />
ساختگی به زبان فارسی باستان است که به همراه<br />
جسد بانویی مومیاییشده در اکتبر ٢٠٠٠ در<br />
کراچی پاکستان پیدا شد. مومیایی٬ که شیوه<br />
مصریان در آن به کار بسته شده٬ در تابوتی چوبی<br />
قرار داشته است. همراه این مومیایی٬ چهار کتیبه<br />
به زبان فارسی باستان کشف شده است: کتیبه A بر<br />
پلاکیزرین که روی سینه مومیایی قرار دارد٬ کتیبه<br />
بر تختهسنگی که مومیایی را میپوشاند٬<br />
کتیبههای C و D بر درپوش تابوت چوبی.<br />
نویسنده٬ پس از ارائه آوانوشت و ترجمه این<br />
کتیبهها که در آنها ادّعا شده جسد مومیایی<br />
متعلق به رُدُگونه دختر خشایارشاست برخی<br />
خطاهای نوشتاری کاتب را نشان میدهد و اظهار<br />
نظر میکند که آنها جعلی و تقلیدی ناشیانه از<br />
کتیبههای اصیل فارسی باستاناند٬ از جمله به<br />
صورت نوشتاری رُ دُگونه un) (r u d u g u اشاره میکند<br />
که صورت درست فارسی باستان آن میبایست<br />
dagauna¦ *Vr ¤ باشد؛ یا صورت فارسی یا دریِ دُخت<br />
xt) d) u که صورت فارسی باستان آن<br />
اشمیت٬ پس از ارائه اشتباهات املایی و آوایی و<br />
دستوری٬ صورت صحیح احتمالی کتیبه را در<br />
فارسی باستان پیشنهاد میکند و نتیجه میگیرد که<br />
پیشنویس این متن به فارسی یا دری تهیه شده بود<br />
و سپس کاتب٬ با تصوری خام که از فارسی باستان<br />
داشته٬ آن را به آن زبان برگردانده و کوشیده است<br />
که صورت نوشتاری آن را به خط میخی ارائه دهد.<br />
در این شماره نیز٬ همانند شمارههای پیشین٬<br />
در دو بخش تازههای ایرانشناسی و اخبار<br />
ایرانشناسی٬ از آثاری که در این زمینه منتشر<br />
شدهاند و نیز رویدادهای مهم ایرانشناسی در<br />
سراسر جهان یاد شده است.<br />
در بخش بررسی کتاب٬ باستانشناسی ایلام:<br />
شکلگیری و تحول دولتی باستانی در ایران ٬ ٤ اثر دانیل<br />
ت. پاتس ٬ ٥ مومیاییهای واحه تاریم: چین باستان و راز<br />
dugda¦ است.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
تازههای نشر ١٩٧<br />
تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />
1) The Tarim Mummies; Ancient China and<br />
the Mystery of the Earliest Peoples from the<br />
West<br />
2) J. P. Mallory 3) V. H. Mair<br />
4) Ancient Mesopotamia: The Eden that Never<br />
Was<br />
5) Susan Pollock<br />
6) Dilmun and Its Gulf Neighbours<br />
7) Harriet Crawford<br />
8) Rom und das Perserreich. Zwei Weltmächte<br />
zwischen Konfrontation und Koexistenz<br />
9) Engelbert Winter 10) Beate Dignas<br />
نخستین اقوام مهاجر ازسوی غرب ١ اثرج.پ. مالوری ٢ و<br />
و. ه. میر ٬ ٣ بینالنهرین باستان: بهشت عدنی که هرگز<br />
نبود! ٤ اثر سوزان پولاک ٬ ٥ دیلمون (جزیره بحرین) و<br />
همسایگان آن در خلیج فارس ٦ اثر هرییت کرافورد ٬ ٧<br />
روم و شاهنشاهی ایر ان: رویارویی و همزیستی دو قدرت<br />
جهانی ٨ اثر انگلبرت وینتر ٩ و بئاته دیگناس ١٠<br />
معرفی شدهاند.<br />
«گزیده مقالههای ایرانشناسی» عنوان بخش<br />
دیگری از این شماره را تشکیل میدهد که در آن٬<br />
در دو قسمت مقالههای فارسی و مقالههای به<br />
زبانهای خارجی٬ گزیدهای از مقالههای تازه<br />
ایرانشناسی در نشریات گوناگون فارسی و خارجی<br />
معرفی شده است. در بخش پایانی مقالات خارجی<br />
نیز چکیدهای از مقالات فارسی به زبان انگلیسی<br />
مندرج است.<br />
آ. ر.<br />
مقاله<br />
امامی٬ صابر٬ «نزول معنا»٬ فصلنامه هنر٬<br />
زمستان ٬١٣٨١ شماره ٥٤٬ ص٣٣-٢٣.<br />
در این مقاله٬ نویسنده٬ با الهام از آراءِ یونگ٬ مفهوم<br />
نماد را در معنای وسیع آن و نهتنها از جهت زبانی٬<br />
در رابطه با کیفیت آفرینشهای ادبی بررسی میکند.<br />
مؤلف مقاله از آراءِ یونگ و روزبهان بقلی و<br />
بابک احمدی به این برداشت میرسد که نماد و<br />
نمادپردازی حرکتی از برون به درون٬ از ظاهر به<br />
باطن٬ از کثرت به وحدت است و نماد٬ با فشردن<br />
معانی در وجودی (نشانهای) واحد٬ کثرت را در<br />
وحدت به نمایش میگذارد. خالق هر اثر هنری<br />
وقتی میتواند به نمادی دست یابد که از دنیای<br />
بیداری و پراکندگی و پریشانی و مسئولیت<br />
درمیگذرد و به جهان شبانه ناخودآگاه قدم<br />
میگذارد. هنرمندانی که لحظات خلاقیت را تجربه<br />
کردهاند چنین حالاتی را بهتر درمییابند. این همان<br />
همخویشی با فرشته و عروج در عالم معناست؛<br />
حالتی که در عرفان به سُ کر تعبیر میشود. بر این<br />
اساس٬ انتخاب تصویرها٬ نغمهها و واژهها به<br />
اختیار هنرمند نیست و در فضای شهودی صورت<br />
میگیرد. از این رو٬ برای شناخت اثر هنری٬<br />
شناخت زمینههای روانی و شخصیتی خالق اثر<br />
لازم است. خلق اثر هنری به ناخودآگاه و فطرت<br />
انسان مربوط و در آن از نمادها بهرهجویی میشود.<br />
مؤلف درصدد آن است که پاسخ فرایند تولد<br />
اثر هنری را بیان کند. در زبان سمبلیک٬ دنیای برون<br />
جلوهای از دنیای درون یا روح و ذهن انسان است.<br />
وجود نمادهای جهانْ شمول فرضیه «ناخودآگاهِ<br />
جمعیِ « یونگ را اثبات میکند. از نظر یونگ٬<br />
پژوهش در اعماق و ناخودآگاه انسان با بررسی<br />
زمینههای مشترک انسانها وکهنالگو (archetype)ها<br />
مربوط است. رابطه میان غریزهها و کهنالگوها به
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
١٩٨ تازههای نشر<br />
تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />
این صورت است که آنچه ما غریزه مینامیم<br />
کنشهای فیزیولژیکی هستند و با حواس قابل<br />
درکاند؛ اما در خیالبافیهای ما نیز ظهور دارند و<br />
نمود آنها فقط با صور نمادی پدیدار میگردد. این<br />
نمودها کهنالگوها هستند. پس بین کهنالگوها و<br />
غریزه رابطه نزدیکی وجود دارد. در حقیقت٬ صور<br />
نمادی را میوههای درخت کهنالگو میتوان<br />
انگاشت که در آخرین لحظه کمال به هنگام<br />
آفرینش هنری در خودآگاه ظاهر میشوند.<br />
میتوان این معنی را به نوعی در عبارت قرآنی<br />
«وَ عَلَّمَ اٰدَمَ الاَسْ مٰآءَ کُلَّهٰا» (بقره٢: ٣١) نیز سراغ گرفت.<br />
به نظر نویسنده٬ مراد یونگ از زمینه مشترک<br />
همان حقیقتی است که در زبان قرآن فطرت نام<br />
گرفته است و کهنالگوها٬ بر اساس مایههای واحد<br />
و اصلی٬ در روان آدمی ظاهر میشوند و هنرمند<br />
در سیر به عالم معنا و توسل به قدرت نطق و<br />
ساختمان وجودی منحصربهفردش به این<br />
کهنالگوها و دنیای تصاویر میرسد و خویشتن<br />
خویش را در قالب واژگان و متنها و تصاویر<br />
جلوهگر میسازد. معنا در آن سوی واژگان است.<br />
انسان٬ در سفر به جهان بیکران معانی٬ به ذات<br />
خود٬ یعنی اشرف مخلوقات٬ نقب میزند و٬ پس<br />
از کشف خود٬ خویشتن را در قالب واژگان و متنها<br />
و تصاویر و آیینها به مخاطبان عرضه میدارد. در<br />
همین مراحل نزول است که شکوفههای نماد بر<br />
درخت زبان ظاهر میشوند. چون حقایق محض<br />
در معبر نزول به مرتبه اسماء برسند٬ فطرت یا<br />
ناخودآگاه٬ با گذشتن از نشانهها٬ از طریق کلمه و<br />
سخن٬ اعتبار و مقام مییابد.<br />
صابر امامی با ذکر نخستین ابیات مخزن الاسرار<br />
نظامی به مطلع<br />
ِ<br />
بسم اهلل الرحمن الرحیم<br />
هست کلید در گنج حکیم<br />
با زبانی فاخر و شاعرانه به نتیجهگیری نهایی<br />
میپردازد:<br />
خالق اثر هنری وقتی به نمادهای لازم<br />
دست مییابد و اثری را میآفریند که از مرز<br />
خودآگاه٬ مرز بیداری و پراکندگی و پریشانی<br />
و اراده و تعهد و... درمیگذرد و به جهان<br />
وسیع معانی٬ جهان زلال همبستگی٬ و<br />
جهان شبانه ناخودآگاهی... جهان فرشتگان<br />
الهی در زبان مذهب و جهان ملکوت در<br />
زبان عرفان٬ قدم میگذارد...<br />
زآتش فکرت چو پریشان شوند<br />
با ملک از جمله خویشان شوند<br />
ث. پ.<br />
توکلی٬ مسعود٬ «گفتوگو با دکتر امیلیا<br />
نرسیسیانس درباره نقش دوزبانگی در پیشبرد<br />
فرهنگ»٬ فرهنگ و پژوهش٬ ٢٣ تیر ٬١٣٨٣<br />
پیاپی٬١٥٤ ص٢٥-٢٤.<br />
«نقش دوزبانگی در پیشبرد فرهنگ» عنوان<br />
گفتوگویی است که امکان شناخت بیشتر دکتر<br />
امیلیا نرسیسیانس٬ استاد دانشکده علوم اجتماعی<br />
دانشگاه تهران٬ را فراهم آورده است. نرسیسیانس<br />
دوره کارشناسی ارشد خود را در رشته<br />
انسانشناسی و جامعهشناسی زبان از دانشگاه<br />
سالفورد انگلستان و دوره دکتری خود را در رشته<br />
جامعهشناسی تعلیم و تربیت از دانشگاه سنچری<br />
آمریکا گذرانده است٬ از جمله آثار او کتابی است با<br />
عنوان مباحثی در دوزبانگی از دیدگاه علوم اجتماعی<br />
که٬ در سال ١٣٨٢ به همت پژوهشکده<br />
مردمشناسی میراث فرهنگی٬ منتشر شده است.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
تازههای نشر ١٩٩<br />
تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />
در این گفتوگو٬ برخی از مسائل جالب٬ از<br />
دید این جامعهشناس زبان٬ درخور بحث و بررسی<br />
مطرح شده است.<br />
زبان در شناسایی برخی عوامل مانند صدا٬<br />
جنسیت٬ سن٬ سواد٬ وابستگی طبقاتی٬ نوعی<br />
نشانه است. از نظر فرهنگی نیز٬ زبان اطلاعات<br />
گوناگونی درباره سخنگو به دست میدهد.<br />
دوزبانهها از این حیث وضع دیگری دارند.<br />
تحقیقاتی که در استانهای دوزبانه شده است نشان<br />
میدهد که اطفال دوزبانه اُفت شدید تحصیلی<br />
دارند و این اُفت در درسهایی چون دیکته و ریاضی<br />
آشکار میگردد.<br />
امیلیا نرسیسیانس از مهجور بودن رشتههایی<br />
چون جامعهشناسی زبان یا زبانشناسی اجتماعی<br />
در ایران گلهمند است. به نظر وی٬ مجموعه<br />
تحقیقاتی که در زمینه زبانشناسی با رویکرد به<br />
بافت فرهنگی اجتماعی میشود اندک است. وی<br />
علت این کمتوجهی را تازگی این علم مطرح<br />
میکند علمی که بیشتر از یک ربع قرن از ظهور<br />
آن نمیگذرد. شمار پایاننامههای این حوزه در<br />
دانشکده توانبخشی و دانشکده علوم تربیتی شاید<br />
به سی نیز نرسد. رشته جامعهشناسی زبان٬ هرچند<br />
بهطور مستقل وجود دارد٬ عموماً نه در گروههای<br />
زبانشناسی دانشکدههای ادبیات تدریس میشود<br />
نه در دانشکدههای علوم اجتماعی. در میان<br />
دانشجویانی که تحصیل خود را در مقاطع<br />
کارشناسی ارشد و دکتری ادامه میدهند به<br />
جامعهشناسی زبان گرایش کمتری نشان میدهند.<br />
موضوع دیگر این گفتوگو بررسی وضعیت<br />
تحقیقات در حوزه جامعهشناسی زبان است. ایران<br />
کشوری چندزبانه و چندفرهنگی است. معموًال<br />
دانشجویانی که به مباحث مربوط به چندزبانگی<br />
میپردازند خود٬ به نوعی٬ با این زبانها رابطه دارند.<br />
مسئله دوزبانگی تاریخچهای دارد. در آغاز٬<br />
نگرش کشور مقصد مهاجرپذیر نسبت به<br />
دوزبانههایی که با زبان مقصد ناآشنا بودند<br />
قوممدارانه بوده است. با گذشت زمان و بزرگتر<br />
شدن جامعه دوزبانه در کشورهای مهاجرپذیر٬<br />
شناخت اجتماعی نسبت به این افراد عمیقتر شد<br />
و این تصور باطل که دوزبانهها به لحاظ عقلانی و<br />
شعور عقبماندهاند از میان رفت تا جایی که اکنون<br />
این تصور وجود دارد که دوزبانهها نهتنها دارای<br />
استعداد شناختاند بلکه٬ چون مدام در حال<br />
رفتو آمد و برخورد با فرهنگهای گوناگوناند٬<br />
نسبت به جامعه خود سازگارتر و مثبتترند.<br />
نرسیسیانس٬ به دلیل ضعف و کمبودهای نظام<br />
آموزش و پرورش٬ مسئله دوزبانگی را در استانها<br />
بحرانی میداند. به نظر وی٬ با وجود همایشهایی<br />
که در زمینه دوزبانگی برگزار شده و با آنکه<br />
پژوهشگران مجرب برای ارزیابی به استانهای<br />
دوزبانه اعزام شدند٬ یگانه اقدام حاصل این<br />
فعالیتها آن شد که دانشآموزان دوزبانه یک ماه<br />
زودتر به مدرسه بروند. به نظر نرسیسیانس٬ این<br />
تدبیر بازدهی ندارد؛ چون دانشآموز و خانواده او<br />
نمیتوانند خود را با این نظام منطبق سازند. لازم<br />
است برنامهریزان نظامی را پیشبینی کنند که<br />
قابلیت انعطاف و انطباق با وضع مشمولان آن<br />
داشته باشد.<br />
در کشورهای غربی٬ الگوهایی مخصوص<br />
آموزش دوزبانهها طراحی میشود. در ایران نیز<br />
بهتر است سیاستگذاری در سطح کلان و کشوری<br />
انجام گیرد. چنانچه نسلی با نظام صحیح پرورش
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٢٠٠ تازههای نشر<br />
تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />
یابد٬ فواید آن عاید کل جامعه خواهد شد.<br />
نرسیسیانس٬ضمن آنکه جامعهایرانیان (جامعه<br />
دوزبانه) را در کشورهای آمریکا و کانادا جامعهای<br />
موفق ارزیابی میکند٬ از مشکلاتی که ممکن است<br />
برای این جامعه پیش آید غافل نیست. در بسیاری<br />
از کشورها٬ نظیر کشور ایران٬ امور بر اساس روابط<br />
شکل میگیرد و حال آنکه این روابط در کشورهای<br />
مهاجرپذیر نقش تعیینکننده ندارد و عموماً تنها<br />
شایستگیفردی استکه ملاکارزیابیقرار میگیرد.<br />
بدین سان٬ فرد٬ پس از آنکه در اجتماع موقعیت و<br />
منزلتی یافت٬ به زندگی جدیتر مینگرد.<br />
درباره روش تحقیق در این مبحث٬ به نظر وی<br />
موضوع تحقیق است که آن را مشخص میکند.<br />
بسته به اینکه چه مسئلهای از زبان در بافت<br />
اجتماعی موضوع تحقیق قرار گیرد روش تحقیق<br />
فرق میکند. در حال حاضر روشها اغلب توصیفی<br />
است که ارزشداوری درباره آن هنوز میسّ ر نیست.<br />
از مسائل دیگر بحث دوزبانگی بررسی<br />
الگوهای موسوم به «افزایشی» و «کاهشی» است.<br />
در الگوی «افزایشی»٬ این نتیجه به دست میآید که<br />
فرد هر قدر بر زبان مسلطتر باشد در تعاملات<br />
اجتماعی مجهزتر و موفقتر است. در این وضعیت<br />
فرد به دو زبان و فرهنگ آنها تسلط دارد. در الگوی<br />
کاهشی٬ این نتیجه حاصل میشود که شمار<br />
زبانهایی که فرد با آنها آشناست هرچه کمتر باشد آن<br />
فرد مهجورتر خواهد بود.<br />
نرسیسیانس٬ در بخش پایانی٬ به انواع<br />
دوزبانهها اشاره میکند: دوزبانههای طبیعی که فرد٬ در<br />
آن٬ هردو زبان را در محیط طبیعی بیاموزد و به کار<br />
برد؛ دوزبانههای مدرسهای٬ که فرد٬ در آن٬ یکی از دو<br />
زبان را در محیط طبیعی نیاموخته و با فرهنگ آن<br />
آشنا نشده باشد؛ دوزبانههای نخبه (مانند فرزندان<br />
سفیران و استادان دانشگاهها)؛ دوزبانههایی که زبان<br />
را صرفاً برای کارکرد جاری آن میآموزند.<br />
نتیجه گفتوگو این است که دوزبانگی کامل<br />
تنها به دانستن زبان دوم نیست٬ باید با فرهنگ آن<br />
زبان نیز آشنا شد.<br />
ث. پ.<br />
خطیبی٬ ابوالفضل٬ «بیتهای زنستیزانه در<br />
شاهنامه»٬ نشر دانش٬ سال بیستم٬ شماره دوم٬<br />
تابستان<br />
٬١٣٨٢ ص٢٦-١٩.<br />
در شاهنامه فردوسی٬ ابیات بسیاری در توصیف و<br />
ستایش صفات ظاهری و معنوی زنان آمده است.<br />
در عین حال٬ گاهی به ابیاتی در نکوهش زنان<br />
برمیخوریم که نمیتوان آنها را رأی حکیمی با آن<br />
متانت و عفّت باطنی و وسعت نظر که در فردوسی<br />
سراغ داریم تلقی کرد. نویسنده٬ در این مقاله٬<br />
نخست به نتایج نادرستی اشاره میکند که٬ پیش از<br />
این٬ به دلیل نبود متنی انتقادی از شاهنامه نسبت به<br />
زنان گرفته شده است؛ سپس با بررسیهای<br />
نسخهشناسی نشان میدهد که اغلب قریب به<br />
اتفاق این ابیات سروده کاتبان و شاهنامهخوانانی<br />
است که طی قرنها بازخوانی و استنساخ بر شاهنامه<br />
افزودهاند. وی کوشیده است که ابیات سروده خود<br />
فردوسی را از ابیات الحاقی ساخته و پرداخته<br />
کاتبان تمیز دهد. ملاک او در این تشخیص قواعد و<br />
ضوابط نسخهشناسی است که از دیگر معیارها<br />
چون سبکشناسی و جز آن استوارتر است.<br />
مؤلف٬ در بخش نخست مقاله٬ برخی ابیات<br />
زنستیزانه را که به نظر وی الحاقیاند میآورد و٬ با
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
تازههای نشر ٢٠١<br />
تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />
بررسی ضبط ١٥ دستنویسِ اساسِ تصحیح خالقی<br />
مطلق٬ الحاقی بودن آنها را نشان میدهد. در بخش<br />
دوم٬ نیز ابیاتی را که فردوسی از زبان شخصیتهای<br />
داستان سروده و یا بعضاً از زبان خود شاعر است<br />
میآورد و به تحلیل آنها میپردازد. به نظر مؤلف٬<br />
ابهاماتی که تا کنون درباره دیدگاههای فردوسی در<br />
مسائل گوناگون ار جمله صفات زنان پدید آمده<br />
عموماً ناشی از سه نقص است: ١) تمیز ندادن<br />
ابیات الحاقی از اصلی؛ ٢) بیتوجهی به منبع<br />
شاهنامه یعنی شاهنامه منثور ابومنصوری. در بررسی<br />
آن دسته از ابیات زنستیزانه که بیگمان سروده<br />
فردوسی است٬ باید به این نکته نیک توجه داشت<br />
که اغلب آنها سخن فردوسی نیست بلکه نگرش<br />
منفی قهرمانان داستانها نسبت به زنان و برخاسته<br />
از منبع اوست که خود شاعر به امانت در نقل<br />
مطالب آن تصریح دارد و تناقضاتی را که در شاهنامه<br />
در نگرش به زن دیده میشود دلیل بر این معنی<br />
است؛ ٣) بررسی ابیات به صورت مستقل و<br />
بهدور از بافت داستان و متن. چند بیتی نیز که در<br />
آنها زنان٬ از زبان خود فردوسی با لحنی ملایم<br />
نکوهش شدهاند٬ باید٬ با توجه به بافت متن<br />
داستان بررسی شوند و نمیتوان احکام آنها را<br />
تعمیمپذیر دانست.<br />
درپایان مقاله٬ مؤلف اظهار میدارد که در ابیات<br />
اصیل شاهنامه درباره زنان که بیانگر آراءِ خود<br />
فردوسیاند٬ برخلاف تفکر رایج آن دوران٬ تلقی<br />
کامًال عاطفی و احساسی نسبت به زنان انعکاس<br />
یافته است.<br />
پژمان فیروزبخش<br />
شمیسا٬ سیروس٬ «ملمّعات گیلکی قاسم انوار»٬<br />
فصلنامه رهآوردِ گیل٬ سالاول٬ شماره٬١ اسفند<br />
٬١٣٨٢ ص١٩٣-١٨٩.<br />
علی ابن نصیر<br />
ّ<br />
قاسم انوار شهرتِ سیّد معینالدین<br />
ابن هارون متخلّص به قاسم و قاسمی (٧٥٧-٨٣٧<br />
هجری) از شاعران عارفمسلک ایرانی است که در<br />
تصوّ ف مرید شیخ صدرالدین صفوی بود و همو به<br />
وی لقب انوار داد. اشعارش به تصریح مؤلّفِ<br />
ِ<br />
قاسمِ<br />
مقاله «متوسّ طالحال» است٬ امّا اهمیّتِ شاعر در<br />
ملمّعات ترکی و گیلکی اوست که به لحاظ قدمت<br />
در ردیفِ اوّ لین آثارِ بهجامانده از این دو گویش<br />
محسوب میشوند. اینکه شاعر ملمّعات ترکی<br />
سروده است چندان غریب نیست٬ چون شاعری<br />
ترکزبان و متولّد سَ راب و ساکن همان خطّه بود؛<br />
امّا گیلکیسراییِ وی را ناشی از تماس او با مردم<br />
گیلان و سفرهای او به گیلان دانست که٬ به اشاره<br />
مؤلف٬ با طریقت او یعنی تصوّ ف ربط دارد. چه او<br />
از پیروان خاندان شیخ صفیّ الدّ ین اردبیلی بود که<br />
میان اعضای آن در اردبیل و خاندان شیخ زاهد<br />
گیلانیدر لاهیجان بستگی خانوادگی وجود داشت.<br />
مقاله شامل چهار بخشِ «مقدّ مه»٬ «زندگی<br />
قاسم انوار»٬ «گیلان در اشعار قاسم انوار» و<br />
«ملمّعات گیلکی» همراه با اشعار گیلکی شاعر<br />
است. اهمّیّت اشعار گیلکیِ شاعر٬ که شمارِ آنها کم<br />
و همچون اشعار فارسی شاعر در حدّ متوسط<br />
است٬ در فواید زبانی آن است. مثًال در یک رباعی<br />
گیل به معنای «گِل» که امروزه با یای معلوم تلفّظ<br />
میشود با میل و سیل قافیه شده که میرساند گیل٬<br />
در آن زمان٬ تلفظ یای مجهول داشته است.<br />
نویسنده از گویشوران گیلک دعوت میکند که<br />
با استفاده از نسخهبدلها به تصحیح اشعار گیلکی
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٢٠٢ تازههای نشر<br />
تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />
شاعر همّت گمارند چون٬ در تصحیح استاد سعید<br />
نفیسی٬ ضبط نسخهبدلها (مثل دو نسخه مدرسه<br />
عالی سپهسالار) لحاظ نگردیده و به تصحیح<br />
قیاسی بسنده شده است.<br />
جعفرشجاع کیهانی<br />
قدیم هندی٬ تعارفات و القاب و خطابهای<br />
احترامآمیز و نثر مسجّ ع دوره میانه هند به کار رفته<br />
است. در این نثر برخی الگوهای دستوری مختص<br />
زبان فارسی شبهقاره دیده میشود.<br />
چندر شیکهر<br />
شمیمخان٬ محمد٬ «عبیداهلل عبیدی٬<br />
فارسیگویی از دیار بنگال»٬ سخن عشق٬ سال<br />
پنجم٬ شماره چهارم٬ پاییز٬١٣٨٢ ص٣٩-٣٥.<br />
در این مقاله٬ عبیداهلل متخلّص به عبیدی٬ شاعر<br />
فارسیگوی قرن سیزدهم هجری معرفی شده<br />
است. وی در شهر داسپور چیتوا از بخش<br />
میدنیپور بنگلادش چشم به جهان گشود. او از<br />
خاندانی است منسوب به شهابالدین ابوحفص<br />
عمر سهروردی (وفات: ٦٣٢)٬ مؤسس سلسله<br />
سهروردیه در بنگال در دوره خلجیان. عبیدی پس<br />
از کسب علوم و معارف اسلامی٬ در دانشکده<br />
هوگلی مشغول تدریس زبان و ادبیات عربی شد.<br />
در عین حال٬ به شعرسرایی فارسی و اردو علاقه<br />
داشت. از جمله آثار اوست دیوان فارسی٬ داستان<br />
عبرتبار (زندگینامه)٬ دستور فارسیآموز (پنج<br />
جلد)٬ و گلشن دانش.<br />
عبیدی٬ در شعرهایش٬ واژهها و ترکیبات و<br />
استعارات و تشبیهات عربی و آیات قرآنی را<br />
بهوفور جا داده است. سبک او متمایل است به<br />
سبک سخنسرایان خراسانی و عراقی و متأثر<br />
است از بازگشت ادبی دوره قاجار. مؤلف٬ ضمن<br />
توضیحات سبکی٬ به روابط علمی و فرهنگی<br />
دیرینه ایران و شبهقاره هند میپردازد و اشاره<br />
میکند که در آثار منثور عبیدی٬ همسان منشآت<br />
قربانُف٬ س. ک.٬ «ناصر بخاری و متن انتقادی<br />
آثار او»٬ نامه پارسی٬ سال هشتم٬ شماره<br />
چهارم٬ زمستان ٬١٣٨٢ ص٢٠٠-١٩٥.<br />
مقاله درباره تصحیح انتقادی دیوان ناصر بُخاری (یا<br />
بخارائی) معروف به درویش ناصر٬ شاعر مشهور<br />
فارسیگوی تاجیکی قرن هشتم هجری٬ است که<br />
بر اساس چهار نسخه خطّی دیوان (محفوظ در<br />
شهرهای نمنگان٬ دوشنبه٬ سنت پترزبورگ و<br />
تاشکند) و نسخهای از مثنوی هدایتنامه محفوظ<br />
در شهر باکو در دست چاپ است. تاریخ کتابت<br />
نسخههای دیوان به ترتیب ٨٥٨ قمری٬ ٨٥٠<br />
قمری٬ ١٣٠٤ شمسی است. نسخه چهارم تاریخ<br />
کتابت ندارد. نسخه هدایتنامه٬ که به خطِّ نستعلیق<br />
خوش کتابت شده٬ شش سال پس از نسخه<br />
نمنگان یعنی در ٨٦٤ قمری استنساخ شده است.<br />
نسخههایی که مصحّ ح از آنها استفاده کرده<br />
نسخههای نمنگان٬ سنت پترزبورگ٬ تاشکند و<br />
باکوست. به قول مصحّ ح٬ تفاوت میان نسخهها<br />
محدود به ضبط چند واژه یا عبارت نیست بلکه<br />
گاهی در کل مصرعهاست. در متن اشعار٬ بیش از<br />
یکصد بیت٬ افزون بر بیست مصرع٬ و نیز بیشتر از<br />
١٥٠ ردیف و واژه از قلم کاتب افتاده است. نسخه<br />
نمنگان (A) که٬ به لحاظ آنکه نسبت به سایر نسخ<br />
کاملتر است٬ اساس قرار داده شده است.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
تازههای نشر ٢٠٣<br />
تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />
دیوان ناصر بخاری پیشتر٬ در سال ٬١٣٥٣ به<br />
کوشش مرحوم دکتر مهدی درخشان در تهران<br />
چاپ شده است. اینک٬ با تصحیح قربانف٬ که در<br />
آن از نسخههای دیگری استفاده شده٬ زمینه برای<br />
چاپ مطمئنتری از دیوان شاعر فراهم آمده است.<br />
ج. ش. ک.<br />
محبّتی٬ مهدی٬ «عبدالقاهر جرجانی و نظریّه<br />
ادبیات»٬ کتاب ماه ادبیات و فلسفه ٬٧٨ سال<br />
هفتم٬ شماره٬٦ فروردین ٬١٣٨٣ ص٦١-٥٠.<br />
عبدالقاهر جرجانی (٤٠١ یا ٤٠٥-٤٧١ یا ٤٧٤)٬<br />
از برجستهترین منتقدان ادب عرب و از پایهگذاران<br />
دو علم معانی و بیان است. صاحبنظران شرق و<br />
غرب درباره آراءِ او بسیار تحقیق کردهاند. در مقاله٬<br />
ابتدا٬ در مقدمه٬ سیر تکوین نقد ادبی از آغاز تا قرن<br />
چهارم و مهمترین جریانات آن را نشان داده و<br />
تألیفات در این مبحث را معرفی کرده٬ سپس به<br />
بررسی نظریّه ادبی جرجانی پرداخته و٬ در این<br />
باب٬ به مسائل واژگانی و نحوی و ساختاری و<br />
معنایی توجه نموده است. در مقدمه٬ پس از اشاره<br />
به میراث نقد ادبی و مهجور ماندن جرجانی در<br />
میان متفکران ایرانی٬ از دورههای ادب اسلامی<br />
سخن میرود: از ظهور اسلام تا اواخر قرن اول. در<br />
این دوره٬ فرهنگ نقد بیشتر شفاهی و متّکی بر<br />
ذوق است و میتوان آن را نقد اخلاقی و متعهّد<br />
خواند. دوره امویان که سه حوزه مهمّ حجاز و شام<br />
و عراق را در بر میگیرد و٬ در آن٬ نقد از سنّت<br />
اندکی فاصله میگیرد و از قلمرو نقد اخلاقی<br />
صرف بیرون میرود. در این دوره٬ دو مکتب مهمّ<br />
پدید میآید: مکتب کوفیان متمایل به مسائل<br />
ساختاری و نحو زبان؛ مکتب بصریان٬ متمایل به<br />
فقهاللّغه و مسائل واژگانی. نویسنده٬ سپس٬ با<br />
استقصای در کشفالظّنون حاجی خلیفه٬ الفهرست<br />
ابنندیم٬ و الاعلام زرکلی٬ سیصد و بیست کتاب<br />
در حوزه نقد استخراج میکند که در پنج موضوع<br />
اصلیِ «نقد زیباشناخت»٬ «نقد بلاغی»٬ «سرقات»٬<br />
«نقد واژگانی و دستوری» و «تحلیل اعجاز قرآن»<br />
تألیف شدهاند. وی٬ پس از تعریف اجمالی هریک<br />
از این مقولات٬ عناوین مندرج در آنها را<br />
برمیشمرد. نویسنده این نظر را که علوم عقلی و<br />
ادبی را میراث ارسطو و افلاطون و دیگر متفکران<br />
یونانی میشمارد محل تأمل قرار میدهد. در بخش<br />
دیگری از مقدمه٬ مراجع معتبر نقد در چهار قرن<br />
اول هجری جاحظ٬ ابنقتیبه٬ ابنطباطبا و قدامة<br />
بن جعفر معرفی میشوند.<br />
در بخش اصلی مقاله٬ یعنی بررسی نظریه<br />
ادبی جرجانی٬ سه تألیف عمده او دلائلالاعجاز٬<br />
اسرارالبلاغه و الرسالةالشافیه و نوشتههای مهم<br />
درباره جرجانی و آراءِ بلاغی وی٬ از جمله معالم<br />
المنهج البلاغه عند عبدالقاهر از محمد برکات حمدی٬<br />
ابوعلی اردنی و النقد المنهجی از محمد مندور<br />
برشمرده شده است. «ویژگیهای خاص جرجانی»٬<br />
«نظریه نظم و قرآن» و «اصول نظریه نظم»مباحث<br />
اصلی در این بخش است.<br />
ج. ش. ک.<br />
موسوی٬ مصطفی٬ «طرح پایگاه متون زبان و<br />
ادب فارسی»٬ کتاب ماه ادبیات و فلسفه ٧٥و<br />
٬٧٦ سال هفتم٬ شماره٣ و ٬٤ دی و بهمن<br />
٬١٣٨٢ ص١١١-١٠٤.<br />
اجرای طرح پایگاه اینترنتی متون زبان و ادب<br />
فارسی٬ با هدف تحلیل متن٬ به سفارش شورای
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٢٠٤ تازههای نشر<br />
تازههای نشر در زبان و ادب فارسی<br />
گسترش زبان و ادب فارسی و با موافقت وزارت<br />
فرهنگ و ارشاد اسلامی٬ از تیرماه ١٣٨١ آغاز شد.<br />
این پایگاه٬ بهویژه٬ برای استفاده پژوهشگران زبان<br />
فارسی٬ ادبیات٬ تاریخ و دیگر رشتههای علوم<br />
انسانی و پژوهش در زمینههای گوناگون فرهنگی<br />
بهخصوص حوزههای زبانشناسی٬ دستور زبان٬<br />
تاریخ زبان فارسی٬ سبکشناسی٬ نقد ادبی٬<br />
فرهنگنویسی٬ فرهنگ تاریخ زبان فارسی٬<br />
آموزش زبان٬ واژهگزینی و تحقیقات ادبی ایجاد و<br />
متونی که تاریخ تألیف آنها پیش از ١٣٠٠ شمسی<br />
است در پایگاه وارد میشود. ورود اطلاعات در<br />
چند مرحله و به تفکیک دورهای یا قرنبهقرن<br />
خواهد بود.<br />
برای ورود اطلاعات و اطمینان از صحت<br />
اطلاعات واردشده تدابیری اندیشیده شده است که<br />
در طرح مندرج است. در طرح٬ انواع عملیاتی که<br />
در ویرایش فنی و آمادهسازی متن باید انجام گیرد<br />
پیشبینی شده است.<br />
س. غ.<br />
©
١٣٨٣/٦/١٩ 21AKHBAR ن٤ ٦ C:7 ZAR76 ص ١٣:٥١ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />
گرامیداشت پروفسور ریچارد نلسون فرای<br />
سیزدهمین جایزه ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار یزدی٬ روز دوم تیرماه ٬١٣٨٣ در<br />
مراسمی به پروفسور ریچارد نلسون فرایFrye R.N. ٬ ایرانشناس سوئدیالاصل<br />
امریکایی٬ تعلق گرفت. پروفسور فرای٬ که اکنون هشتاد و چهار سال سن دارد٬ استاد<br />
پیشین ایر انشناسی دانشگاه هاروارد است و بیش از شصت سال از عمر خود را صرف<br />
پژوهش درباره ایران کرده است. ایرانی که او در پژوهشهای خود در نظر دارد قلمروی<br />
است فرهنگی و فراتر از مرزهای جغرافیایی امروزی. فرای٬ در پژوهشهای خود٬ به<br />
جنبههای گوناگون جغر افیایی٬ تاریخی٬ ادبی٬ زبانی و فرهنگی ایران در گسترهای از<br />
ماور اءالنهر٬ هند٬ افغانستان گرفته تا کرانههای اروندرود و رودبارهای فرات و دجله و<br />
ماورای قفقاز٬ دامنههای آرارات و دریای سیاه پرداخته است.<br />
این ایرانشناس پُرکار درباره دورههای گوناگون تاریخ ایران٬ هخامنشیان٬ پارتیان٬<br />
ساسانیان و نیز سامانیان و تیموریان کتاب و مقاله دارد. وی همچنین در ادیان ایرانی<br />
(میترایی٬ زروانی٬ زردشتی٬ مانوی و مزدکی) تحقیق کرده و نقدهایی نوشته است. او در<br />
پژوهشهای خود به انواع منابع تاریخی ایران٬ از سنگنوشتهها و سکهها گرفته تا متون<br />
اوستایی و پهلوی٬ توجه داشته است.<br />
فرای چنان به ایران عشق میورزد که ملقب به ایراندوست لقبی که استاد ابراهیم<br />
پورداود به وی داده بود شده و٬ در همه مقالاتش٬ امضای او را به صورت ریچارد فرای<br />
ایراندوست میبینیم.<br />
از پروفسور فرای مقالات متعددی بهویژه در دانشنامههای بریتانیکا٬ امریکانا٬ اسلام (از<br />
٢٠٥
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٢٠٦ اخبار<br />
گرامیداشت پروفسور ریچارد نلسون فرای<br />
مؤسسه بریل) و ایرانیکا درج شده است. آخرین کتاب وی میراث آسیای مرکزی و فرهنگ<br />
ایرانی است که آن را اوانس اوانسیان ترجمه کرده و به زودی از سوی بنیاد موقوفه دکتر<br />
محمود افشار منتشر خواهد شد.<br />
در مراسم بزرگداشت پروفسور فرای٬ ابتدا دکتر سید مصطفی محقق داماد٬ رئیس<br />
هیأت مدیره بنیاد در مورد فعالیتهای بنیاد و وصیتنامه دکتر محمود افشار مبنی بر تعلق<br />
گرفتن جایزه سالانهای از سوی این بنیاد به یکی از ادبا٬ ایر انشناسان و خاورشناسان<br />
بزرگ جهان توضیح داد. سپس دکتر بدرالزمان قریب به شرح زندگی و آثار فرای و<br />
فعالیتهایی که در زمینه ایر انشناسی کرده است پرداخت. دکتر قریب از تأسیس کرسی<br />
ارمنیشناسی در دانشگاه هاروارد٬ تأسیس کرسی آقاخان در رشته ایر انشناسی در<br />
دانشگاه هاروارد٬ تأسیس کرسی هاگوپ کورکیان در رشته ایر انشناسی در دانشگاه<br />
کلمبیا٬ مدیریتِ بولتن انستیتوی آسیا Institute) Bulletin)٬ of the Asia تأسیس اتحادیه ملی<br />
امریکایی مطالعات و تحقیقات٬ همچنین سردبیری نشریه Artibus Asiae به عنوان<br />
عمدهترین فعالیتهای این دانشمند غربی ایراندوست نام برد.<br />
پروفسور فرای٬ نخستین بار٬ استفاده از فناوری رایانه را برای اطلاع از زبانهای<br />
باستانی٬ در ١٩٥٤ مطرح کرد و به این ترتیب٬ گام مؤثری در گسترش این دانش<br />
برداشت.<br />
از جمله آثار وی٬ ترجمه تاریخ بخارای نرشخی همراه با یادداشتهای مفیدی بر آن٬<br />
میراث ایران٬ عصر زرّ ین فرهنگ ایران٬ تاریخ ایران باستان٬ تاریخ ایران کمبریج (از یورش اعراب<br />
تا زمان سلجوقیان) است.<br />
پروفسور فرای٬ علاوه بر فعالیتهای خود٬ مشوّ ق خوبی برای بسیاری از ایر انشناسان<br />
نیز بوده است. دکتر بدرالزمان قریب یکی از مشوّ قان بزرگ خود را در گردآوری واژههای<br />
سغدی٬ برای تألیف گرانقدر فرهنگ سغدی٬ پروفسور فرای دانست.<br />
سپس دکتر عنایتاهلل رضا درباره شناخت ساسانیان در آثار فرای سخن گفت و از<br />
آشنائی وی با زبانهای گوناگون انگلیسی٬ آلمانی٬ ایتالیایی٬ فرانسوی٬ فارسی٬ پهلوی٬<br />
سریانی و آرامی یاد کرد.<br />
دکتر صادق سجادی به بررسی مطالعات فرای درباره ایران دوره اسلامی پرداخت.<br />
مهرداد ملکزاده درباره روششناسی فرای در مطالعات سخن گفت که میتواند
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
اخبار ٢٠٧<br />
گرامیداشت پروفسور ریچارد نلسون فرای<br />
الگوی مفید و مطلوبی برای پژوهندگان دیگر باشد. وی یکی از مهمترین دلایل توفیق او<br />
را در تحقیقات منبعشناسی ستودنی او دانست.<br />
در پایان٬ پروفسور ریچارد فرای به زبان فارسی صحبت کرد و تأثیر ایران را بر<br />
فرهنگ جهانی شرح داد. وی ایرانیان را نخستین پدیدآورندگان حقوق در تاریخ دانست<br />
که حتی حقوق اروپا هم متأثر از آن است. داد قانون بینالمللی است که هخامنشیان بین<br />
«ساتراپنشین»ها به وجود آوردند. این واژه از ایرانی به آرامی و سریانی رفته است.<br />
پروفسور فرای با طرح پرسش حسّ اسی درباره بقای ایران٬ با اشاره به زوال بینالنهرین<br />
قدیم و افریقای شمالی٬ وجود فرهنگ ایرانی را عامل اصلی آن دانست. به نظر او٬ روح<br />
فرهنگ و هنر ایران است که ایران را پایدار ساخته است. وی همچنین به اهمیت شناخت<br />
میراث ایرانی اشاره کرد که میتوان آینده را با برخورداری از آن بنا کرد. وی با شعار<br />
زندهباد ایران سخنان خود را به پایان برد.<br />
بنیاد موقوفه دکتر محمود افشار٬ به پاس خدمات این استاد ایر انشناسی٬ قالیچهای<br />
بافت نایین به وی تقدیم کرد. این قالیچه از آن رو انتخاب شده بود که وی٬ در نخستین<br />
سفر خود به ایران٬ با منطقه نایین آشنایی بیشتری پیدا کرده و در چند مقاله یاد آن سفر را<br />
به میان آورده بود و سه مقاله نیز درباره گویش همسایه آنجا به فارسی دارد.<br />
این مراسم به همت استاد ایرج افشار و با همکاری فرهنگستان زبان و ادب فارسی٬<br />
معاونت پژوهشی و فرهنگی وزارت امور خارجه٬ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی٬<br />
سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و نمایندگی ایران در نیویورک برگزار شد.<br />
زمستان سال ٨٢ نیز آیین گر امیداشتی٬ به پاس پنج دهه خدمات خستگیناپذیر<br />
پروفسور فرای در دانشگاه کلمبیای نیویورک برگزار شده بود که پیام سید محمد خاتمی٬<br />
رئیس جمهور ایران٬ در آن خوانده شد.<br />
دانشمندانی که در دوازده دوره پیشین جایزه ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار از<br />
آنان قدردانی شد٬ به ترتیب از این قرارند: دکتر نذیر احمد٬ دانشمند هندی (١٣٦٨)؛<br />
دکتر غلامحسین یوسفی٬ دانشمند ایرانی (١٣٦٩)؛ دکتر امین عبدالمجید بدوی٬<br />
دانشمند مصری (١٣٦٩)؛ دکتر سید محمد دبیرسیاقی٬ دانشمند ایرانی (١٣٧٠)؛ دکتر<br />
ظهورالدین احمد٬ دانشمند پاکستانی (١٣٧٠)؛ جان هوننین٬ دانشمند چینی (١٣٧١)؛<br />
دکتر کمالالدین عینی٬ دانشمند تاجیکی (١٣٧٣)؛ دکتر منوچهر ستوده٬ دانشمند ایرانی
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٢٠٨ اخبار<br />
جایزه ادبی پروین اعتصامی<br />
(١٣٧٤)؛ دکتر عبدالحسین زرینکوب٬ دانشمند ایرانی (١٣٧٩)؛ کلیفورد ادموند<br />
باسورث٬ دانشمند انگلیسی (١٣٨٠)؛ فریدون مشیری٬ سخنسرای ایرانی (١٣٨١)؛<br />
تسونهئو کورویاناگی٬ دانشمند ژاپنی (١٣٨٢).<br />
آرزو رسولی<br />
©<br />
جایزه ادبی پروین اعتصامی<br />
نخستین مراسم اهدای جایزه ادبی پروین اعتصامی٬ به همّت وزارت فرهنگ و ارشاد<br />
اسلامی و همکاری مرکز امور مشارکت زنان٬ در روز پنجشنبه ٨٣/٥/١٥٬ مقارن ایّام<br />
ولادت فاطمه زهرا علیها السلام و هفته گر امیداشت مقام زن٬ در تالار وحدت برگزار<br />
شد.<br />
احمد مسجدجامعی٬ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی٬ در باب وجه اختیار عنوان این<br />
جایزه ادبی٬ اظهار داشت که آثار پروین از پیامهای اخلاقی و اجتماعی که با روح لطیف<br />
زنانه به بیان شاعرانه درآمده سرشار است. در پیام سید محمد خاتمی٬ رئیس جمهور٬<br />
نیز پروین اعتصامی اختر چرخ ادب فارسی و مظهر فرهیختگی و رنج زن ایرانی معرفی<br />
شد. در این پیام آمده است که زبان شعری پروین٬ با وجود پایبندی او به سنت ادبی٬ تازه<br />
و روان و دلنشین است. در شعر او٬ تنوع و تجدد اندیشه و وارستگی از عادات و آداب<br />
مذموم زنانه دیده میشود. با قوّ ت بیان و تعبیر او٬ کاه و کوه نیز میتوانند مجلسآرا باشند<br />
و پنبه و دوک دفتر عبرت پیش روی ما بگشایند. پروین در شمار زنان بزرگی است که<br />
شجاعانه با نابرابریهای فرهنگی و اجتماعی عصر خود زبان به مخالفت گشود و اسوه<br />
زنان فرهیخته ایرانی شد.<br />
زهرا شجاعی٬ مشاور رئیس جمهوری در امور زنان٬ موضوع سخنرانی خود را به<br />
«زندگینامه٬ ساحات وجودی٬ آثار و ویژگیهای شعر پروین» اختصاص داد. وی برای<br />
شعر پروین پنج خصلت عمده برشمرد: نقد اعمال حکومتی؛ نقد دستگاه قضایی؛ توجه<br />
به عدالت اجتماعی؛ توجه به مسائل و وظایف خانوادگی زنان؛ نکوهش صفات مذموم.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
اخبار ٢٠٩<br />
جایزه ادبی پروین اعتصامی<br />
فاطمه معبودی٬ دبیر اجرائی همایش٬ در گزارش خود٬ با بررسی آماریِ آثار ادبی دو<br />
دوره قبل و بعد از انقلاب٬ رشد انتشار آثار ادبی بعد از انقلاب را فزاینده اعلام کرد. وی<br />
هدف از اجرای این برنامه را کمک به زمینهسازیهای لازم برای تجلّی استعدادهای ادبی<br />
و فرهنگی شمرد.<br />
مهمان تاجیکی٬ زلفیه عطایوا٬ درباره ویژگی شعر پروین و پژوهشهایی که در<br />
تاجیکستان درباره آن انجام شده سخن گفت.<br />
دکتر روحانگیز کراچی٬ استاد دانشگاه و پژوهشگر پژوهشگاه علوم انسانی و<br />
مطالعات فرهنگی٬ در بخشی از سخنان خود به این نکته اشاره کرد که پروین٬ در پرتو<br />
چند ویژگی در اشعارش٬ ستاره ادب زنان ایران شد. از جمله جنبههای تعلیمی و<br />
اخلاقی٬ برخورد خردمندانه با استبداد رضاشاهی؛ اختیار موضوعهای بدیع و نو و<br />
بهرهجویی از عناصر کمقدر چون سیر و پیاز٬ عدس و ماش و جارو در مضمونسازی٬<br />
روحبخشیدن به اشیاء (animisme). دغدغه شاعر٬ در زندگی کوتاهش٬ نابرابری و<br />
بیعدالتی و تنزل اخلاقی جامعه بود.<br />
مهمان افغانی این مر اسم٬ خانم خالده فروغ٬ نیز٬ در سخنان خود٬ ویژگیهایی برای<br />
شعر پروین برشمرد.<br />
در بخش پایانی٬ پیش از قرائت بیانیه هیئت داوران نخستین دوره جایزه ادبی پروین<br />
اعتصامی٬ لوح افتخاری به خانم قمر آریان٬ به پاس آثار و خدمات ارزشمند و نقش<br />
ایشان در ارتقای ادبیات فارسی٬ تقدیم شد.<br />
هیئت داوران٬ نتایج بررسی آن دسته از آثار ادبی را که نخستین بار در سال ١٣٨١<br />
منتشر شدند و نیز فهرست برگزیدگان حوزههای گوناگون ادبی را در دو رده بزرگسالان و<br />
کودک و نوجوان به شرح زیر اعلام کرد:<br />
در رده بزرگسالان٬ منصوره شریفزاده٬ نویسنده رمان چنار دالبِتی؛ چیستا یثربی٬<br />
نویسنده نمایشنامه زنان مهتابی٬ مرد آفتابی؛ فرشته ساری٬ سراینده مجموعه شعر روزها و<br />
نامهها؛ رؤیا صدر٬ مؤلف اثر پژوهشی بیست سال با طنز؛ نرجس افشاری٬ تهیهکننده<br />
پایاننامه بررسی مقالههای دکتر عبدالحسین زرینکوب درباره شعر و شاعران به دلیل نگرش<br />
محققانه به مباحث ادبی و نگاه بنیادین به مقوله نقد و نقدپذیری.<br />
در رده کودک و نوجوان٬ فریبا کلهر٬ نویسنده رمان تو از بهشت آمدهای (زندگی فاطمه
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٢١٠ اخبار<br />
جایزه ادبی پروین اعتصامی<br />
زهرا علیها السلام) و فروزنده خداجو مؤلف اینجا در این پرده منم (زندگینامه یک هنرمند)<br />
نفرات اول؛ سوسن طاقدیس٬ نویسنده قصه شما یک دماغ زرد ندیدید؟ نفر دوم شناخته<br />
شدند.<br />
افسانه شعباننژاد٬ سراینده مجموعه شعرهای خیالانگیز؛ عرفان نظرآهاری٬ سراینده<br />
مجموعه شعر کولهپشتیات کجاست؟ برندگان جایزه در حوزه شعر شدند.<br />
هیئت داوران آثار سرور کُتُ بی٬ لیلی حکیمالهی٬ شکوه قاسمنیا و مهرنوش<br />
معصومیان را درخور تشویق اعلام کرد. همچنین از اشرف قندهاری٬ رئیس هیئت مدیره<br />
آسایشگاه کهریزک و مؤلف آشنایان ره عشق٬ گزارشگونهای ادبی و گیرا در انعکاس<br />
خدمات بانوان نیکوکار و خیّر٬ تقدیر شد.<br />
سرانجام٬ دبیرخانه این همایش سمیر ارشدی و حسین محفوظی موسوی را برای<br />
ترجمه دیوان پروین اعتصامی به زبان عربی شایسته تقدیر اعلام کرد.<br />
برنامههای روایت شعر و موسیقی٬ در خلال سخنرانیها٬ چاشنی این همایش بود.<br />
ثریا پناهی<br />
©
(١٣٨٣/٧/١) 23N21-24 ن٣ C:7 ٧ ص ١٣:٥١ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />
نمایه دورههای یکم تا پنجم<br />
شمارههای مسلسل ١ تا ٢٠<br />
نمایه ٢٠ شماره نامهی فرهنگستان٬ که در زیر میآید٬ به دو بخش تقسیم شده است: ١. نمایه بر اساسِ نامِ مؤلف یا مؤلف/ مترجم؛<br />
٢. نمایه بر اساسِ عنوان. در نمایه اول٬ پس از نامِ مؤلف یا مترجم٬ شماره مجله و شماره صفحه آمده است. در نمایه دوم٬ نام مقاله٬ شماره<br />
مجله و صفحه آن٬ و نوعِ مقاله ذکر شده است.<br />
١. مؤلف/ مترجم<br />
/١٤٨-١٥٧ ١٧<br />
آبایف٬ و. ای. /١١٣-١١٧ ١٠<br />
آجاریان٬ هراچیا /٣١-٢٣؛ ٦ /١١٥-١٢٥ ٧<br />
آذرنوش٬ آذرتاش /١٥٨-١٦١ ١٧<br />
آساطوریان٬ گارنیک /٣٣- ٣ ٥٤؛ /١١٠- ٦ ١٢٢؛<br />
آلداود٬ سیّ دعلی -١٦٩/ ٧ ١٧٥؛ /١٨٢؛ ٧ /٥٠-٤١؛ ٩ /٨٧-٧٨؛ ١٥<br />
-١٩٢/ ١٧ ١٩٣؛ -١٥٩/ ١٨ ١٦٢؛ -١٦٣/ ١٩ ١٦٥<br />
/٨٦- ١٧ ٩٥<br />
آموزگار٬ ژاله /١٠٤-١٠٩ ٤<br />
آیتی٬ عبدالمحمد /١٠١- ١٤ ١١٧؛ /١٠٤- ١٥ ١٣١؛<br />
اجاکیانس٬ اناهید /٨٧-٧٥؛ ١٦ -١٢٦/ ١٧ ١٣٢؛ -١٣٩/ ١٨ ١٤٨؛<br />
-١٢٦/ ١٩ ١٤٢؛<br />
/١٨٣-١٨٧ ١٨<br />
احسانی٬ معصومه ٥/1-5<br />
ارباب شیرانی٬ سعید /١٥٨-١٥٩ ٥<br />
استپانیان٬ ماریِتّا ت. /١٨٣- ٢ ١٨٥؛ /١٢٢- ١٣ ١٣٩؛<br />
اعلم٬ هوشنگ -٩٦/ ١٧ ١٢٥<br />
/١٤-٥؛ ٧ -٩/ ١١ ٥١؛ /١٠-٢؛ ١٢<br />
٢٠-٧/ ١٤<br />
افشار٬ ایرج<br />
ا. گلاسن /١٧٨-١٨٣ ١٢<br />
اُ لمان٬ استفن /٩٥-١٠٢ ١٣<br />
امام٬ عباس<br />
امام٬ عباس (مترجم) /١٤٠- ٥ ١٥١؛ /١٥٠-١٥٩ ٧<br />
امامی٬ کریم<br />
/١٤٣- ٤ ٬١٥٦ 1-3؛ 1-5/٦؛ 1-5/٧؛ 2-6/٨؛ 6/٩-2؛<br />
4/١٠-2؛ 2-5/١١؛ 4/١٢-2؛ 2-8/١٣؛ 2-5/١٤؛<br />
2-6/١٥؛ 2-8/١٦؛ 2-5/١٧؛ 2-7/١٨؛ ١٩/2-7<br />
/١٠٢-٩٥؛ ١٣ /٤١-٢٧؛ ١٤ -٤٣/ ١٧ ٥٧؛<br />
-١٧٤/ ١ ١٧٧؛ -١٩٢/ ٢ ١٩٦؛ 1-3/٣؛<br />
/٦٤-٧٢ ١٢<br />
اُ. م چوناکوا /٩٦-١٠٣ ١٥<br />
انزابینژاد٬ رضا /١٢١-١٢٦ ٢<br />
باقری٬ محمد باگالیابوف٬ م.ن.<br />
٢٦-٢٢/ ٤<br />
/٦٧-٤١؛ ٦ ١٩٤/١١-١٩٦<br />
بایبوردی٬ مهرآفاق /١٧٥-١٨٦ ١٩<br />
بختیاری٬ آرمان /١٠٣-١١٦ ١٣<br />
برجیان٬ حبیب /١٤٠-١٤٥ ١٤<br />
بروک٬ کرین /١٠٥-١٠٩ ٦<br />
بقایی٬ ناصر /١٥٢-١٥٧ ٥<br />
بلاذری٬ احمد بن یحیی بن جابر /١٣٦- ١٥ ١٣٩؛ ٢٦-٢٠/٣؛<br />
٢١١
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٢١٢ نمایه<br />
نمایه دورههای اول تا پنجم<br />
-١٤٤/ ٦ ١٤٧؛ -١٦٠/ ٧ ١٦١؛ -١٤٠/ ٨ ١٤٩؛<br />
-١٤٨/ ٩ ١٥٥؛ -١٥٥/ ١٠ ١٦٢؛ -١٠٤ /١٢ ٬١٤٢<br />
-١٧٢ ٬١٧٠ ١٧٥؛ -١٤٨/ ١٣ ٬١٥١ ٬١٧٠ ٬١٦٩<br />
-١٧٠ ٬١٧١ -١٧٢ ٬١٧٣ ١٨١؛ ٬١٨٠ -١٢٢/ ١٤ ٬١٣٢<br />
-١٤٠ ٬١٤٥ -١٤٦ ٬١٤٧ -١٨٢ ٬١٨٥ -١٨٦ ١٨٧؛<br />
-٣٧/ ١٥ ٥٧٬ -١٣٥ ٬١٣٦ -١٤٣ ٬١٤٤ ٬١٧٤ ٬١٧٢<br />
-١٧٦ ١٧٧؛ /١٠٢-١٠١؛ ١٦ -١٨٥/ ١٧ ٬١٨٦<br />
-١٩١ ١٩٢؛ -٢١٣/ ١٨ ٢١٤؛ /٥٤-٧٣ ١٩<br />
خلیلی٬ مهیار /١٨٥ ٧<br />
خواجه برج سفیدی٬ فریبرز /١٧٦-١٧٧ ٣<br />
/٧١-٨٣ ٥<br />
بلوآ٬ فرانسوآ دو /١٧-٣٣ ٨<br />
پاکزاد٬ فضلاهلل (مترجم) /١٨٩ ٢<br />
پرشاد٬ منوچهر /٣٢-٤٠ ٦<br />
پروشانی٬ ایرج /١٧٠-١٧٤ ١١<br />
پرویزی٬ نسرین -١٥٢/ ١٣ ١٥٧؛ -١٨٢/ ١٥ ٬١٨٣<br />
پناهی٬ ثریا -١٨٥ ٬١٨٧ -١٨٨ ١٨٩؛ -١٨١/ ١٦ ٬١٨٢ -١٩٥ ١٩٩؛<br />
-١٧١/ ١٧ ٬١٨٤ -١٩٦ ٬١٩٧ ٢٠٢-٢٠٠؛<br />
-٢٢٨/ ١٨ ٬٢٣٢ -٢١٤ ٬٢١٨ -٢١٩ ٢٢١؛<br />
-١٥٠/ ١٩ ٬١٥٨ -١٩٩ ٢١١؛ -٢٢١/ ٢٠ ٬٢٢٢<br />
٢٢٧-٢٢٦<br />
/٦٥-٥٢؛ ١١ /٣٥-٤٢ ١٧<br />
پورجوادی٬ نصراهلل /١٣٦-١٤٣ ٦<br />
پورکیا٬ سعید -٨١/ ٧ ١١٤؛ ٦١-٣٩/ ١٠<br />
پورنامداریان٬ تقی /٦٥-٨٠ ٧<br />
پیرنیا٬ علی /٨٩-١٠٠ ١٢<br />
تفسیری٬ ملیحه /٤٧-٣٨؛ ١ /١٢-٤؛ ٢ 4-12/٣؛<br />
تفضلی٬ احمد 4-11/٤؛ 6-9/٥؛ /١٧٩- ٦ ١٨٥؛ /٣٣-١٧؛ ٨<br />
-١٤٨/ ٩ ١٥٥؛ ١٠٠-٨٩/ ١٢<br />
/١٤٦-١٤٩ ٧<br />
جعفری٬ یونس -١٧٦/ ١٢ ١٨٣؛ ٣٥-٢٥/ ٥<br />
جهانداری٬ کیکاوس /١٣٥-١٤٥ ١٤<br />
چِ رِ تی٬ کارلو حاتمی٬ حسن<br />
٬١٠-٧/ ١ ٣٨-١٣؛ ٣٧-١٤/ ٢٠<br />
حبیبی٬ حسن /٢١٠-٢٠٦؛ ١٨ /٢٣٣-٢٣٧ ٢٠<br />
حجازی٬ ناهید /٨٤-٨٦ ١٨<br />
حداد عادل٬ غلامعلی /٢- ٨ ٥؛ /٨-٢؛ ١١ /٢-٬٧ ١٥<br />
-١٥٩ ١٧١؛ -٢/ ١٨ ٧؛ /٥-٢٦؛ ١٩ ١٩٦-١٩٥/ ٢٠<br />
حدیدی٬ جواد /١٣٠-١٤٥ ٧<br />
/٦٠-٥٤؛ ٧ /١٠٢-٨٣؛ ٨<br />
-١٠٠/٩ ١١٢؛ -١٣٥/ ١٦ ١٣٩؛ ١٧٠-١٦٢/ ١٧<br />
-١٩٠/ ١٨ ٢٠٥<br />
حسندوست٬ محمّ د<br />
حسینزاده٬ هدیٰ<br />
/١٥٩-١٦٢ ١٩<br />
حفیظی٬ مینا /٩٣-١٠٠ ١٦<br />
حقشناس٬ علیمحمد /٢٩-٣١ ١٥<br />
خاتونآبادی٬ افسانه خامنهای٬ سیدعلی (آیةاهلل٬ رهبرِ معظّم انقلاب) /٢-٦ ١<br />
/١٩١ ٢<br />
خدابندهی شهرکی /١٣٨- ٣ ١٤٥؛ /١٢٨- ٥ ١٣٢؛<br />
خطیبی٬ ابوالفضل /١٢-٥؛ ٥ خوانساری٬ محمد<br />
خوانساری٬ محمّ د /٥٨-٦٢ ١٧<br />
/٤٧-٥١ ١<br />
دانشپژوه٬ محمدتقی /١٩٧- ٢٠ ٢٠٩؛ /٣٤-٥٤ ٨<br />
داوری اردکانی٬ نگار /١٧٢-١٨١ ١٤<br />
داوری٬ نگار دبیرسیاقی٬ سید محمّ د /١٢٦- ٧ ١٢٩؛ /٨٨- ١٥ ٩٥<br />
دریایی٬ تورج /٢٨-٣٢ ١٦<br />
دسترنجی٬ حکیمه -١١٤/ ٢ ٬١٢١ -١٧٣ ١٧٤؛<br />
-١٨٦ ١٨٨؛ -٧٨/ ٣ ٨٥٬ -١٥٧ ٬١٥٩ -١٥٩ ١٦١؛<br />
-١٩٠/ ٤ ١٩٢؛ -١٣٣/ ٥ ١٣٥؛ -١٣٦ ١٣٩؛ -١٦٤ ١٦٥؛<br />
-١٣١/ ١١ ١٤٧؛ -١٧٤ ٬١٧٤/ ١٣ ٬١٧٥ ٬١٧٧ ٬١٧٦<br />
-١٧٨ ١٧٩؛ -١٨٧/ ١٤ ٬١٨٨ -١٨٨ ٬١٨٩ ٬١٩٠ ٬١٨٩<br />
-١٩١ ٬١٩٢ -١٩٢ ١٩٣؛ -١٣٢/ ١٥ ١٣٤؛<br />
-١٠٣/ ١٦ ٬١٠٨ ٬١٧٠-١٦٩ -١٨٨ ١٨٩؛<br />
٢١٤-٢١٣/ ٢٠<br />
دوالو٬ کوهیار /١٠٣-١٠٤ ١٢<br />
-١٥٧/ ١١ ١٦٩؛ /٦٣-٥٣؛ ١٢<br />
-١١٧/ ١٣ ٬١٢١ -١٧٣ ١٧٤؛ -١٩٠/ ١٤ ١٩١؛<br />
/٣٦-٣٢؛ ١٥ -١٦٧/ ١٦ ٬١٦٩ -١٧٠ ٬١٧٤ ١٨٠-١٧٨؛<br />
-١٤٠/ ١٧ ٬١٤٧ ١٨٥؛ -٢١١/ ١٨ ٢١٢؛ /٨٤-٬٩٦ ١٩<br />
٬٢٢٢ -٢٢١ ٬٢٢٠-٢١٦ ٬٢١٤ -٢١٣ ٬١٧١ -١٦٦<br />
-٢٢٣ ٬٢٢٤ -٢٢٥ ٢٢٦؛ -١٤١/ ٢٠ ٬١٤٦ -٢١٨ ٬٢٢١<br />
٢٢٤- ٢٢٥<br />
ذاکر الحسینی٬ محسن<br />
ذاکری٬ مصطفی (مترجم)<br />
٤٩-٣٠/٢؛ /٦٦-٥٦؛ ٤<br />
-١٥٢/ ٥ ١٥٩؛ -١٦٨/ ٦ ١٧٢؛ -١٧٣/ ٦ ١٧٨؛<br />
١٧٦-١٧٤/ ٨<br />
ذکاوتی قراگزلو٬ علیرضا /٨٧- ١٨ ٩٥؛ /٥٤-٧٨ ٣
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نمایه ٢١٣<br />
نمایه دورههای اول تا پنجم<br />
-١٤٩/ ١٨ ١٥١؛ -١٩٧/ ٢٠ ٢٠٩<br />
سرکاراتی٬ بهمن /٣٨-٥؛ ١٠ /٢١-٧٢ ١٣<br />
سرکاراتی٬ بهمن (مترجم) /٧٣-٥١؛ ١ /٢٦-٣٣ ٣<br />
سرلک٬ رضا ٧٠/١٦-٧٤<br />
ذوالفقاری٬ سیما /١٢٠-١٣٠ ٢٠<br />
رادفر٬ ابوالقاسم /٩٧- ٢٠ ١٠٨<br />
رجبزاده٬ هاشم /٣٠-١٢؛ ٢ /١٦١- ٣ ١٧٣؛<br />
/٢٤-١٣؛ ٥ /٨١-٧٢؛ ٦ -١٦٥/ ٨ ١٧٣؛ -١٥٦/ ٩ ١٦١؛<br />
-١٦٢/ ٩ ١٧١؛ /٢٠٢-١٩٧؛ ١٣ -٢٠٦/ ١٧ ٢١٣؛<br />
-٢٢٣/ ١٨ ٢٢٧؛ ٥٣-٢٧/ ١٩<br />
رحیملو٬ یوسف /١٨٦ ٦<br />
رسولی٬ آرزو /٦٢-٦٩ ١٤<br />
/٧٦-٦٨؛ ١٨ -٦٥/ ٢٠ ٧٥؛<br />
/٨٣-٧١؛ ٥ ١٠٣-٨٤؛ /٧١-٦٨؛ ٦ /٦٤-٦١؛ ٧<br />
-١٠٣/ ٨ ١١٦؛ -٥١/ ٩ ٥٤؛ /٩٩-٨٩؛ ٩ ٦١-٥٠/١٤؛<br />
١٥٨-١٤٥/ ١٥<br />
رضایی٬ زهرا -١٧٤/ ١٦ ٬١٧٨ ١٨٠؛ -٢١٨/ ١٨ ٬٢١٩<br />
-٢٢١ ٢٢٢؛ -٢١٢/ ١٩ ٢١٣؛<br />
رواقی٬ علی /٧٩-٩٥ ١<br />
روحبخشان. ع /١٥٤- ١ ١٥٩؛ /١٧٥- ٢ ١٨٢؛<br />
-١٤٥/ ٣ ٬١٤٨ -١٥٢ ١٥٧؛ -١٦٦/ ٤ ١٦٨؛<br />
-١٧٦/ ٧ ١٨١؛ -١٦١/ ٨ ١٦٤؛ -١٨٢/ ١٠ ١٨٨؛<br />
-١٨٤/ ١١ ١٩٣؛ -١٦٧/ ١٢ ١٦٨؛ -١٤٣/ ١٣ ٬١٤٤<br />
-١٤٥ ١٤٧؛ -١٣٣/ ١٤ ٬١٣٤ -١٣٥ ١٣٩؛<br />
١٧٩-١٧٨ ٬١٧٨ -١٧٧ ٬١٤٣ -١٤٢ ٬١٤٢ -١٤٠/ ١٥<br />
-١٦٣/ ١٨ ٬١٦٤ -١٨٨ ١٨٩؛<br />
-١٧٢/ ١٩ ١٧٤؛ ٬١٣-٢/ ٢٠ ٢١٨ ٬٢١٠<br />
-١٢٦/ ٢ ١٣٢؛ /٦٥-٥٣؛ ٥ /٤٠-١٢؛ ٩<br />
-٩٨/ ١١ ١١٢؛ /٩٤-٨٤؛ ١٣ -٤٢/ ١٦ ٥١٬<br />
١٦١- ١٦٦؛ ٣٤-٣٠/١٧؛ /٤٠-٢١؛ ١٨ ٧٦/٢٠-٨٤<br />
زندیمقدم٬ زهرا /١٤٨-١٧١ ١٤<br />
زوندرمان٬ ورنر /١٧٥-١٨٦ ١٩<br />
زیپولی٬ ریکاردو ٣٠/٢-٤٩<br />
زینالدین٬ کمال /١٧٧-١٧٨ ٨<br />
ژینیو٬ فیلیپ /١٣٥-١٣٩ ١٤<br />
سامعی٬ حسین ٬٢١-٦/ ٤ ١٧٠-١٦٩؛ ١٨٣-١٧٥/ ١١<br />
ساوینا٬ و. ایی. /١٦٥-١٨٢ ١٨<br />
سبحانی٬ توفیق. ه /١٣٢-١٤٣ ٢<br />
سپنتا٬ ساسان /١٠٤-٨٢؛ ٦ /٦٩-٨٣ ١٠<br />
سجادی٬ سید صادق /١٥٠-١٤٨؛ ٣ /١٧٢- ٩ ١٧٤؛<br />
٬٢٠-٢/ ١٣ -١٤٠ ١٤٢؛ ٬٤٩-٤٢/ ١٤ -١١٨ ١٢١؛<br />
رضائی باغبیدی٬ حسن<br />
روحبخشان٬ عبدالمحمد<br />
زرشناس٬ زهره<br />
سلامی٬ عبدالنبی ١٠٠/١٩-١٢١<br />
سمیعی (گیلانی) احمد /١١-٬١٢ ١ ٩٥-٬١٠٥<br />
-١٣٦ ١٤٤؛ ٬٣-٢/ ٢ -٩٦ ١١٤؛ ٬٦-٢/ ٣<br />
-٩٨ ١٣٨؛٤ ٬١٠٣-٦٧/ -١١٠ ٬١٢٥ -١٥٧ ١٦٥؛<br />
/٤-٢؛ ٥ /٤-٢؛ ٦ -١٦٢ ١٦٧؛ /٤-٢؛ ٧ -١١٧/ ٨ ١٣٩؛<br />
/١١-٢؛ ٩ /٤-٢؛ ١٠ -١٣١/ ١١ ١٤٧؛ -٤٠/١٢ ٥٢؛<br />
/٢٧-٦؛ ١٦ ٤-٢/ ١٩<br />
سوری٬ علی /٢١٢-٢١٣ ٢٠<br />
-١٠٥/ ١ ١٢٦؛ /٩٦-٧٨؛ ٢<br />
٥٠-٣٩/ ٤ ٬٧٨-٦٣/ ٣<br />
/٨٥-٩٦ ٢٠<br />
سیدحسینی٬ رضا (مترجم)<br />
شقاقی٬ ویدا<br />
شکری فومشی٬ محمد /١٩٢-١٩٤ ٢٠<br />
شکری٬ گیتی /٥٩-٦٩ ١٦<br />
شکوری٬ محمدجان<br />
/٩٧-٧٥؛ ١١ /٨٣-٧٣؛ ١٣<br />
٩٢-٨٨/ ١٦<br />
/١٦٦؛ ٥ -١٣٣/ ١٧ ١٣٩؛<br />
-٢١٤/ ١٩ ٬٢١٥ -٢٢٠ ٬٢٢١ -٢٢٢ ٬٢٢٣ -٢٢٤ ٢٢٥؛<br />
-١٠٩/ ٢٠ ٬١١٩ ٬١٤٠-١٣١ -٢١٠ ٬٢١٢ ٢١٧-٢١٦<br />
صادقی٬ علیاشرف /١٦٢- ٥ ١٦٣؛ /١٤٨- ٦ ١٦١؛<br />
-٢/ ١٦ ٥؛ -١٣/ ١٧ ٢٩؛ -٢٣١/ ١٩ ٢٣٣؛<br />
٦٤-٣٨/ ٢٠<br />
صدری٬ مهدی /٦٦-٧٤ ١١<br />
صدیق بهزادی٬ ماندانا /١٢٦- ٤ ١٣١؛ ٧٠/٨-٨٢<br />
صفارزاده٬ طاهره /١٦٣-١٦٤ ١<br />
صفار مقدم٬ احمد /١٥٨- ٢ ١٧٢؛ /١٣٢- ٤ ١٤٢؛<br />
١١٢-٨٤/ ١٠<br />
/٥٠-٦٧ ١٨<br />
شمس٬ محمدجواد<br />
صفوی٬ کورش<br />
/٢-١٢ ١٧<br />
طاووسی٬ محمود /١٢٣-١٢٧ ٦<br />
طاهریان٬ احمد /٦٢-٦٨ ١٠<br />
عابدی٬ سیدامیرحسین /١٨٩ ٢<br />
عابدی٬ کامیار /١٤٠-١٥١ ٥<br />
عبدالرحمان٬ وحید حَ مَ د -١٧٢/ ١٥ ٬١٧٣ -١٧٤ ٬١٧٥<br />
عزیزی مقدم٬ شیرین
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٢١٤ نمایه<br />
نمایه دورههای اول تا پنجم<br />
١٧٧ ٬١٧٦ -١٧٥<br />
عسکری٬ لیلا /١٤٠-١٣٦؛ ١٥ /٦٤-٧٢ ١٢<br />
عسکری٬ لیلا (مترجم) /١٧-٣٣ ٨<br />
علمداری٬ هوشنگ /١٨٤-١٨٥ ٧<br />
عمرانی٬ غلامرضا /١٣٢- ١٨ ١٣٨<br />
فاتحینژاد٬ عنایتاهلل /١٦٢-١٦٥ ٧<br />
فر اهانی٬ مسعود /٢٠٣ ١٧<br />
فرزام٬ حمید /١٤٣- ٢ ١٥٥؛ ٧٠/١٤-٨٢<br />
فرهنگان٬ انتشارات /١٨٥-١٨٧ ٧<br />
فضلاهلل بن روزبهان خنجی اصفهانی /١٥٧-١٥٨ ٥<br />
فیروزان٬ مهدی /١٧٥-١٨٢ ١٠<br />
قریب٬ بدر الزمان<br />
٢٦-٢١؛ ١٦٦-١٦١/ ١٦<br />
/١٨٩-١٩١ ٢<br />
کابلی٬ ایرج /٤٩-٦٨ ٢<br />
کافی٬ علی -١٤٦/ ١٢ ١٦٦؛ ١٢٧-١٠٩/ ١٦<br />
کاوسینژاد٬ سهیلا کتابی٬ احمد<br />
/١٧٧- ٣ ١٧٩؛ /١٢٤-١٣٠ ٩<br />
کر امتی٬ یونس /٤٣-٥٧ ١٧<br />
کشاورز٬ فاطمه /١١٣-١٣٠ ١١<br />
کوشک جلالی٬ عباس /١٤٨-١٥٦ ١١<br />
کیهانی٬ جعفرشجاع /٢٦-٣٣ ٣<br />
گرشویچ٬ الیا /٨١-٨٨ ١٢<br />
گیوناشویلی٬ هلن /٦٢-٦٩ ١٤<br />
لوکوک٬ پییر لونگینوس<br />
/١٦-٦؛ ٨ /٣٩-١١؛ ١٢ ٬٦-٢/ ١٤<br />
-٦٣/ ١٧ ٨٥<br />
-١٠٥/ ١ ١٢٢؛ /٩٦-٧٨؛ ٢ /٧٨-٦٣؛ ٣<br />
٥٠-٣٩/ ٤<br />
مالچانوا٬ ای.ک. /١٨٣-١٨٧ ١٨<br />
/٧٤-٦٨؛ ٢ /٧٠-٦٦؛ ٥ /٧٩-٦٥؛ ٩<br />
-١٤٤/ ١٠ ١٥٤؛ ٥٨-٥٢/ ١٦<br />
متحدین٬ ژاله /٧٣-٨٠ ١٢<br />
متینی٬ جلال /١٩٠-١٩٣ ١٥<br />
مجتبائی٬ فتحاهلل -١٢٢/ ١٩ ١٢٥؛ ٢٢-٥/ ٦<br />
محروف. م.م.م. /١٥٠-١٥٩ ٧<br />
/٧٩-٧٣؛ ١ -١٨٢/ ١٣ ١٩٢؛ /٢٨-٨؛ ١٥<br />
١٩٢-١٨٩/ ١٦<br />
مدرسی٬ فاطمه /١١٣- ٩ ١٢٣؛ ٩٢/١٤-١٠٠<br />
مایل هروی٬ نجیب<br />
محقق٬ مهدی<br />
مشتاق مهر٬ رحمان /٣٣-٤١ ١٦<br />
مصطفوی سبزواری٬ رضا /١٩٣-١٩٦ ١٣<br />
مصطفوی گرو٬ حسین<br />
/١٦٠-١٤٠؛ ١٦<br />
-١٤٨/ ١٧ ١٥٧؛ ١٨٢-١٦٥/ ١٨<br />
مظفریان٬ منوچهر -١١٤/ ٢ ١٢١؛ /٨٥-٧٨؛ ٣ ٥٥-٥١/ ٤<br />
معدنکن٬ معصومه /٨٥-٧٨؛ ٣ /٥٥-٦٤ ٩<br />
مقدسی٬ مهناز<br />
/١٨٢- ١٦ ١٨٨؛ مقدسی٬ مهناز<br />
-١٨٦/ ١٧ ٬١٩١ -١٩٣ ٬١٩٦ -١٩٨ ١٩٩؛<br />
٢١٣-٢١٢/ ١٨<br />
/١٤٣-١٥٦ ٤<br />
مکنزی جانستن٬ هنری ب. /١٤٧-١٩١ ٢٠<br />
ملکزاده٬ مهرداد ٬١٠٢-١٠١/ ١٢ ١٧١<br />
منزوی٬ پروین ١٣١- ٩/ ١٣٧؛ ١١٨- ١٠/ ١٤٣؛<br />
موسوی٬ مصطفی ١١٢-٩٦/ ١٨<br />
/٨٣-٧٧؛ ١٨ /٧٤-٨٣ ١٩<br />
مولائی٬ چنگیز /١٥-٥٣ ٧<br />
مهدوی دامغانی٬ احمد /١١٣-١١٧ ١٠<br />
مهرابی٬ ادیک -٢١٤/ ٢٠ ٬٢١٦ ٢٢٤ ٬٢٢٢<br />
میرزایی٬ پدرام /١٧٥-١٨٢ ١٠<br />
مینورسکی٬ ولادیمیر /١٨٩-١٩٠ ١٠<br />
ناطق شریف٬ مریم /١٠٥-٩٥؛ ١ -٩٦/ ٢ ٬١١٤ ٬٢٠-٧/ ٣<br />
نجفی٬ ابوالحسن -٩٨ ١٣٨؛ /١٠٣-٦٧؛ ٤ -٤١/ ١٨ ٤٩<br />
/١٢٨-١٣٤ ١٦<br />
نعمتزاده٬ شهین /٣٨-٢٧؛ ٤ /٣٦-٥٢ ٥<br />
نوّ ابی٬ ماهیار /١٣٨- ٩ ١٤٧؛ /١٦٣- ١٠ ١٧٤؛<br />
نوروزی٬ سپیده -١٨٤/ ١٢ ١٩١؛ -١٩٢ ١٩٦؛ -١٥٨/ ١٣ ٬١٦٨<br />
١٨٠-١٧٩؛ -١٩٣/ ١٤ ٬١٩٤ -١٩٤ ٬١٩٥ -١٩٦ ٬١٩٧<br />
١٩٨<br />
٨٠/٩-٨٨<br />
نیستانی٬ جواد /١٢٦-١٣٦ ١<br />
وامقی٬ ایرج /٥٥-٦٩ ٨<br />
وحیدیان کامیار٬ تقی /١٠٤-١٢٧ ٥<br />
وزین٬ م. /٢٥-٣٥ ٥<br />
هنینگ٬ و.ب -١٦٠/ ١ ٬١٦٢ -١٦٥ ١٧٣؛ ١٣٥-١٢٨/ ٦<br />
یغمایی٬ پیرایه /٨٣-٩١ ١٤<br />
یمین٬ محمدحسین /١٤٠-١٦٠ ١٦<br />
یوآنسیان٬ یو. آ.
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نمایه ٢١٥<br />
نمایه دورههای اول تا پنجم<br />
/١٨١؛ ١٣ /١٩٥ ١٤ (تازههای نشر)<br />
٢. عناوین<br />
آپاگا<br />
آثار ادبی پارسی در روم شرقی تا قرن هفتم /١٩٨ ١٧<br />
(تازههای نشر)<br />
آزمونی برای تنظیم ر ایانهای دادههای روابط زبانهای<br />
ایرانی و گرجی<br />
آن روی سکه<br />
آنه ماری شیمل در فرهنگستانِ زبان و ادبِ فارسی<br />
٨٨-٨١/ ١٢ (مقاله)<br />
١١-٢/ ٩ (سرمقاله)<br />
١٧٤-١٧٣/ ٢ (فرهنگستان)<br />
/١٧٤ ١٣ (تازههای نشر)<br />
/١٧٠-١٧٢ ١٦ (تازههای نشر)<br />
/١٧٢-١٧٤ ١٦ (تازههای نشر)<br />
/١٧٧ ١٣ (تازههای نشر)<br />
١٩٢-١٨٢/ ١٣ (اخبار)<br />
آواز باد و باران<br />
آینه پژوهش<br />
آینه میراث<br />
آینههای ناگهان<br />
ابوحنیفه و ادب فارسی<br />
اثری تازه دربارهی شاه نعمتاهلل ولی /١٠٤-١٠٩ ٤ (نقد<br />
و بررسی)<br />
اثری نویافته از حکیم زجّ اجی<br />
استادانِ زبان و ادبِ فارسی در تهران<br />
٨٠-٦٥/ ٧ (مقاله)<br />
اجتماع<br />
ِ<br />
١٧٥-١٧٤/ ٣ (اخبار)<br />
اخنوخ نامه مانوی /٢٥-٣٥ ٥ (مقاله)<br />
ادبالملوک: رسالهای در عرفان از قرن چهارم<br />
/١٦٨-١٧٢ ٦ (تحقیقات ایر انشناسی)<br />
ادب و زبان<br />
ادبیات معاصر<br />
ارجنامه افشار<br />
ارزش ادبی کیمیای سعادت<br />
ارزش ادبی مکتوبات مولانا<br />
/١٩١-١٩٢ ١٤ (تازههای نشر)<br />
/١٨٠ ١٣ (تازههای نشر)<br />
/١٧٠-١٧١ ١٣ (تازههای نشر)<br />
٧٠/١٤-٨٢ (مقاله)<br />
/٥-٢٦ ١٩ (مقاله)<br />
از تاریخ واژهها<br />
ایر انشناسی)<br />
از سعدی تا آراگون /١٤٥-١٤٨ ٣<br />
از کلمات و کلام محمود پسیخانی در کتاب میزان<br />
/٨٧- ١٨ ٩٥ (مقاله)<br />
اسباب و صور ابهام در غزلهای مولوی /٨١-١١٤ ٧<br />
(مقاله)<br />
استاد احمد تفضّ لی٬ اُ سوه اخلاق علمی /٢-٤ ٧<br />
(سرمقاله)<br />
استاد دکتر جواد حدیدی /٢-١٣ ٢٠ (سرمقاله)<br />
استاد ماهیار نوابی٬ زندگینامه و آثار /٢-١٢ ١٧<br />
(سرمقاله)<br />
استاد مایر درگذشت<br />
استدراک /١٨٢ ٧ (تحقیقات ایر انشناسی)<br />
«استدر اک» /١٥٠-١٥١ ٣ (نقد و بررسیِ ادبیاتِ پهلوی<br />
و دستورِ آن)<br />
استدلال در واژهگزینی /١٢٨-١٣٤ ١٦ (فرهنگستان)<br />
اسلام عرفانی: درآمدی بر تصوّ ف<br />
نشر)<br />
اسناد (جمالزاده)<br />
اسناد ترکی-سغدی قرنهای ٣ و ٤ه/٩ و ١٠م<br />
توئنهوتانگ ١٨٣-١٨٢/ ١٠<br />
(تحقیقاتایر انشناسی)<br />
اسناد سکایی ١٢ /١٧٠-١٦٨ (نقد و بررسی)<br />
اسناد و نامههای امیرکبیر<br />
بررسی)<br />
اسنادی از مشاهیر ادب معاصر<br />
(نقدوبررسی)<br />
اسیر شهرستانی و سبک شعر او /١٤٨-١٥٦ ١١<br />
(مقاله)<br />
اشتقاق چند واژه گیلکی<br />
اشعارِ شمسِ مغربی در مجموعهای نویافته<br />
١٢١-١١٤/ ٢ (مقاله)<br />
اصطلاحات پزشکی در جهان عرب /١٩٧- ٢٠ ٢٠٩<br />
(فرهنگستان)<br />
اصطلاحات خویشاوندی در زبان فارسی٬ ابهام در معنا<br />
و کاربرد واژهها<br />
اصطلاحات صوفیه در «فرهنگ معین» /٥٢-٦٥ ١١<br />
(مقاله)<br />
اصطلاحات کشاورزی منطقه کاشان /٦٦-٧٤ ١١<br />
(مقاله)<br />
اصطلاحی فلسفی در ادبیات سغدی بودایی<br />
١٩٦-١٩٤/ ١١ (اخبار)<br />
٢١٠/ ٢٠ (تازههای<br />
٥١-٣٧/ ١١ (مقاله)<br />
/١٤٩-١٥١ ١٨ (نقد و<br />
١٢ /١٠٩-١٠٨<br />
١٧٠-١٦٢/ ١٧ (فرهنگستان)<br />
١٣٠-١١٣/ ١١ (مقاله)<br />
١٥٢/ ١ (فرهنگستان)<br />
٩٤-٨٤/ ١٣ (مقاله)<br />
اصول و ضوابطِ واژه گزینی<br />
اصول و ضوابط واژهگزینی- واژههای مصوّ ب<br />
فرهنگستان زبان و ادب فارسی (واژههای عمومی ١)<br />
١٦١-١٥٨/ ١٧ (تحقیقات
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٢١٦ نمایه<br />
نمایه دورههای اول تا پنجم<br />
/١٨٥-١٨٦ ١٧ (تازههای نشر)<br />
١٧٤-١٦٣/ ١٠ (فرهنگستان)<br />
اعطای درجه علمی- پژوهشی به نامه فرهنگستان<br />
١٨١/ ١٥ (اخبار)<br />
افتتاح «مرکز اسناد و مطالعات دستور زبان فارسی»<br />
٦٣-٥٣/ ١٢ (مقاله)<br />
/١١٣-١٣١ ١٨ (نقد و<br />
١٩٩-١٩٨/ ١٤ (اخبار)<br />
افزودههای فرهنگ آنندراج<br />
الاخطارات فی المختارات<br />
بررسی)<br />
القاب زنان اشرافی در نوشتههای سغدی /٧٦-٨٤ ٢٠<br />
(مقاله)<br />
الگوهای واژهسازی در زبان فارسی /١٧٥-١٨٣ ١١<br />
(فرهنگستان)<br />
امثال ورنو سفادرانی<br />
انتخابِ اعضای پیوستهی جدید /١٥٧ ٢ (فرهنگستان)<br />
انتخاب دو تن از محققان برجسته تاجیک به عضویت<br />
شورای فرهنگستان (فرهنگستان) /١٦٦-١٦٨ ٧<br />
انتخابِ رئیسِ جدیدِ فرهنگستان /١٥٦-١٥٨ ٢<br />
(فرهنگستان)<br />
اندیشههای جامی در مثنوی هفت اورنگ<br />
٣١-٢٩/ ١٥ (مقاله)<br />
/٢٢٢-٢٢٣ ١٩ (تازههای نشر)<br />
انساب الاشراف /١٥٢-١٥٧ ٥ (تحقیقات<br />
ایر انشناسی)<br />
انوار البلاغه<br />
اولین نمونه از دستآوردهای زبانشناسی ر ایانهای در<br />
زبان فارسی<br />
اهدای دکتری افتخاری به دکتر احمد تفضّ لی<br />
/١٨٥ ١٧ (تازههای نشر)<br />
١٢٧-١٢٣/ ٦ (مقاله)<br />
١٦١-١٦٠/ ٥ (اخبار)<br />
ایران باستان /١٤٨-١٥١ ١٣ (تحقیقات ایر انشناسی)<br />
ایران در زمان ساسانیان<br />
ایر انشناسِ برجسته میهمانِ فرهنگستان /١٥١-١٥٢ ٣<br />
(فرهنگستان)<br />
ایر انشناسی در روسیه<br />
ایر اننامه /١١٧-١١٨ ١٢ (نقد و بررسی)<br />
ایران و تورفان /١٧٦-١٧٧ ١٢<br />
(تحقیقاتایر انشناسی)<br />
ایران و خاورمیانه از نگاه ژ اپنیها /١٦٥-١٧٣ ٨<br />
(تحقیقات ایر انشناسی)<br />
ایران و قفقاز<br />
باباطاهرنامه /١١٣ ١٢ (نقد و بررسی)<br />
بازتاب فرهنگ مردسالاری در زبانهای هند و اروپایی<br />
٩٩-٨٩/ ٩ (مقاله)<br />
بازشناسی بقایای افسانه گرشاسب در منظومههای<br />
حماسی ایران<br />
بازماندههای ریشه هندواروپایی ª<br />
*ak ª /*ok در زبان<br />
٣٨-٥/ ١٠ (مقاله)<br />
فارسی<br />
بازنگری واژههای اهورایی و اهریمنی در اوستا<br />
/٩٦- ١٧ ١٢٥ (نقد<br />
٧١-٦٨/ ٦ (مقاله)<br />
٧٦-٦٨/ ١٨ (مقاله)<br />
باز هم درباره فرهنگ فارسی عامیانه<br />
و بررسی)<br />
بدیعالزمان همدانی و مقاماتنویسی /١٧٤-١٧٥ ١٣<br />
(تازههای نشر)<br />
برخی از ویژگیهای زبانی و نمونههایی از اصطلاحات<br />
حقوق اداری و دیوانی در سه قانون مهم مجلس اول<br />
دوره مشروطه /١٤-٣٧ ٢٠ (مقاله)<br />
برخی عبارات فارسی میانه در متون کهن فارسی و<br />
عربی<br />
بررسیِ شرحِ آخرین مثنوی درترکیه /١٣٢-١٤٣ ٢ (نقد<br />
و بررسی)<br />
بررسی آزمایشگاهی چندگویش مرکزی و... /٨٢-١٠٤ ٦<br />
(مقاله)<br />
بررسی احوال و اشعار امیر پازواری<br />
بررسی پیوند میان بینش عرفانی و بیان رمزی بر مبنای<br />
آثار مولانا /٢١٧- ١٨ ٢١٨ (تازههای نشر)<br />
بررسی چند واژه دخیل هندی در شعر فارسی<br />
١١٦-١٠٣/ ٨ (مقاله)<br />
بررسی زبانشناختیِ تأثیر انگلیسی بر واژهسازیِ عربی<br />
١٥١-١٤٠/ ٥ (فرهنگستان)<br />
بررسی کتابهای ایر انشناسی(١) /١٩٥-١٩٦ ١٧<br />
(تازههای نشر)<br />
بررسی گوشههایی از نظام آوائیِ چند گویشِ مرکزیِ<br />
ایران<br />
بررسی مراعات النظیر<br />
بررسی واژگان دامداری در گویش دوانی ١٠٠/١٩-١٢١<br />
(مقاله)<br />
٨٠/٩-٨٨ (مقاله)<br />
٣٣-١٧/ ٨ (مقاله)<br />
٨٢-٦٩/ ١٠ (مقاله)<br />
/٢١٩-٢٢٠ ١٩ (تازههای نشر)<br />
/١٧٢ ١٥ (تازههای نشر)<br />
/١٩٦ ١٧ (تازههای نشر)
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نمایه ٢١٧<br />
نمایه دورههای اول تا پنجم<br />
برگ بیبرگی /٢١٢-٢١٣ ١٩ (تازههای نشر)<br />
برگزاری سومین مجمع آموزش زبان و ادب فارسی<br />
١٩٧-١٩٦/ ١٤ (اخبار)<br />
برنامهریزی و پاکسازی زبان در کره جنوبی<br />
١١٢-٨٤/ ١٠ (مقاله)<br />
برنج و برنجکاری در زبان مردم گیلان و مازندران و چند<br />
ناحیه دیگر<br />
بزرگداشتِ استاد محمدتقیِ دانشپژوه /١٥٣ ١<br />
(فرهنگستان)<br />
بزرگداشت شخصیتهای علمی منتخب فرهنگستانها<br />
٢٠٠/١٧-٢٠٢ (اخبار)<br />
به سوی تخصصی کردن مجلاّت علمی- پژوهشی<br />
/٦٣- ١٧ ٨٥ (مقاله)<br />
٤-٢/ ١٩ (سرمقاله)<br />
به یاد احمد آرام /٢-٨ ١١ (سرمقاله)<br />
به یاد استاد تفضّ لی: سابقه لهجهشناسیِ علمی در ایران<br />
/١٧٦-١٨١ ٧ (تحقیقات ایر انشناسی)<br />
به یاد استاد عبدالعظیم خان قریب /٢-٦ ١٤<br />
(سرمقاله)<br />
به یاد هانس روبرت رومر<br />
بیان التنزیل<br />
بی تو به سر نمیشود<br />
پادیاوند /١١٨-١١٩ ١٢ (نقد و بررسی)<br />
پارههای موزونِ گلستانِ سعدی<br />
١٨٣-١٧٨/ ١٢ (اخبار)<br />
/٢١٠-٢١٢ ٢٠ (تازههای نشر)<br />
٥٨-٥٢/ ١٦ (مقاله)<br />
/١٠٥-٩٥؛ ١<br />
-٩٦/ ٢ ١١٤؛ -٩٨/ ٣ ١٣٨؛ ١٠٣-٦٧/ ٤<br />
پایتخت جدید قز اقستان /١٨٧-١٨٨ ١٢ (اخبار)<br />
پرتوهایی از قر آن و حدیث در ادب فارسی /٢١١ ١٨<br />
(تازههای نشر)<br />
پرتوی از جهانبینیِ خاقانی /٦٣-٧٨ ٣ (مقاله)<br />
پرواز در توفان<br />
پژوهشی در اساطیر ایران<br />
/١٩٠-١٩١ ١٤ (تازههای نشر)<br />
١١٦-١١٥/ ١٢ (نقدوبررسی)<br />
پژوهشی در شاهنامه /١١٠-١١١ ١٢ (نقدوبررسی)<br />
پژوهشی عالمانه در ساختار شاهنامه /١٢٨-١٣٢ ٥ (نقد<br />
و بررسی)<br />
پژوهشی فارسی از لبنان<br />
بررسی)<br />
پسوند صفتسازِ «ناک» در فارسی و... /٣٢-٤٠ ٦<br />
(مقاله)<br />
پسوندی نامآواساز... /٦٨-٧٤ ٢ (مقاله)<br />
پسوندی نامآواساز /٨٤-٨٦ ١٨ (مقاله)<br />
پنجمین کنفرانس زبانشناسی<br />
پنجمین همایش شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی<br />
در آمریکای شمالی /٢٣١-٢٣٣ ١٩<br />
پنجه تنتره در ادبیات سنسکریت و ادبیات فارسی<br />
١٠٣-٨٤/ ٥ (مقاله)<br />
پند و سخن: مجموعهای از تازهترین پژوهشهای<br />
مربوط به فرهنگ ایران<br />
ایر انشناسی)<br />
پیدایش رمان فارسی<br />
ایر انشناسی)<br />
پیشنهادی درباره قرائت دو واژه فارسیمیانه در دینکرد<br />
هفتم<br />
پیشوند نفی در زبان فارسی /٨٥-٩٦ ٢٠ (مقاله)<br />
پیشینه٬ جایگاه و برنامههای پژوهشهای تورفانی<br />
/١٧٥-١٨٦ ١٩ (نقد و بررسی)<br />
پیل چرا در خانه تاریک بود<br />
پیمان /١١٨ ١٢ (نقد و بررسی)<br />
پیمان<br />
پیمان (فصلنامه فرهنگی)<br />
ایر انشناسی)<br />
پیوند زبان فارسی و هند در آیینه زمان /١١٣-١٢٣ ٩<br />
(مقاله)<br />
تأ ثیر فارسی بر زبان و ادبیات اردو /١٩٨- ١٧ ١٩٩<br />
(تازههای نشر)<br />
تأ ثیر هنر و فرهنگ اورارتو بر تمدنهای ماد و<br />
هخامنشی<br />
تاریخ تحلیلی شعر نو<br />
تاریخ چین از جامع التواریخ خواجه رشیدالدین<br />
فضلالله /٩٦-١١٢ ١٨ (نقد و بررسی)<br />
تاریخ عالمآرای امینی<br />
ایر انشناسی)<br />
تاریخ کیش زرتشت /١١٦-١١٧ ١٢ (نقد و بررسی)<br />
تاریخ نسخهپردازی و تصحیح انتقادی نسخههای خطّی<br />
/٢١١-٢١٢ ١٨ (تازههای نشر)<br />
تاریخ و جغر افیای جامع فارس (نزهة الاخبار)<br />
٢٣٢-٢٣١/ ١٨ (اخبار)<br />
١٦٤-١٦١/ ٨ (تحقیقات<br />
١٤٧-١٤٥/ ١٣ (تحقیقات<br />
/١٢٢- ١٩ ١٢٥ (مقاله)<br />
٦٠-٥٤/ ٧ (مقاله)<br />
/٢١٤-٢١٦ ١٨ (تازههای نشر)<br />
١٦٧-١٦٢/ ٦ (تحقیقات<br />
/٢١٩ ١٨ (تازههای نشر)<br />
/١٧٢-١٧٣ ١٥ (تازههای نشر)<br />
١٥٨-١٥٧/ ٥ (تحقیقات<br />
/١٦٦-١٧١ ١٩ (نقد و
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٢١٨ نمایه<br />
نمایه دورههای اول تا پنجم<br />
/١٧٢-١٧٤ ١٩ (نقد و بررسی)<br />
تازهها و پارههای ایر انشناسی(٢٤) /١٩٥ ١٧<br />
(تازههای نشر)<br />
تحلیل کشف المحجوب و تحقیق در احوال و آثار ابوالحسن<br />
علی بن عثمان هجویری<br />
تحلیل نقد<br />
تجدید نظر در مسئله بنهای افعال فارسی<br />
/١٧٣-١٧٨ ٦ (تحقیقات ایر انشناسی)<br />
تحقیقاتِ ایر انشناسی /١٥٤- ١ ١٥٩؛ /١٧٥- ٢ ١٨٢؛<br />
-١٥٢/ ٣ ١٥٩؛ ١٦٨-١٦٦/ ٤<br />
تحقیقات فارسی- کردی /١٧٢ ١٢<br />
(تحقیقاتایر انشناسی)<br />
تذکار اشعار٬ تذکره منظوم صدر ضیا<br />
و بررسی)<br />
تذکره مر آة الخیال<br />
تر انههای لری<br />
ترجمه کهن وصایای افلاطون و فیثاغورس به فارسی<br />
/١٩٤- ١٧ ١٩٥ (تازههای نشر)<br />
ترکیب و الگوی مرسوم در آغاز و پایانِ نامه /١٢-٣٠ ٢<br />
(مقاله)<br />
تشخیص از دیدگاه زبانشناسی<br />
تصوف در آینه نقد صوفی<br />
بررسی)<br />
تعالیم مغان /١٤٦-١٤٧ ١٤ (تحقیقات ایر انشناسی)<br />
تفأل در ترّ سل<br />
تفرّ سی در دفتر دیگرسانیها در غزلهای حافظ<br />
/٢٢٥-٢٢٦ ١٩ (تازههای نشر)<br />
تفسیری دیگر از شیخ صنعان (داستان گذر از عقبه<br />
خوشنامی)<br />
تقسیمبندی الفاظ در منطق<br />
تکیهی فعل در زبانِ فارسی: بررسیِ مجدد /٦-٢١ ٤<br />
(مقاله)<br />
ثنویت متحول٬ تنوع ادیان در ایران دوره ساسانی<br />
/١٨٣-١٨٦ ١٠ (تحقیقات ایر انشناسی)<br />
جامی و مشایخ شیعی مذهب<br />
جایزه سعدی<br />
جایگاه گویش هراتی<br />
ایر انشناسی)<br />
جرعهای بر خاک به یاد پروفسور موریو اونو<br />
١٧٦-١٧٥/ ١٥ (تازههای<br />
٢٢٧-٢٢٣/ ١٨ (اخبار)<br />
جشننامه استاد ذبیحاهلل صفا<br />
نشر)<br />
جلوهای از سیاست دینی گئوماتای مغ /٦٢-٦٩ ١٤<br />
(مقاله)<br />
جنبه نمادی رنگ در متنهای پهلوی /٦٤-٧٣ ١٢<br />
(مقاله)<br />
جنگی قدیمی به زبان فارسی<br />
(تازههای نشر)<br />
جهان دانش<br />
چاپ تازهای از دیوان حافظ /١٤٣-١٤٥ ١٢<br />
(نقدوبررسی)<br />
چراغ و شمعی<br />
چشمانداز شعر امروز<br />
چکیدههای ایر انشناسی<br />
ایر انشناسی)<br />
چند بیت تازه از منوچهری و بعضی نکات دیگر<br />
٦٤-٣٨/ ٢٠ (مقاله)<br />
چند سند تاریخی در دیوان ارسلان مشهدی<br />
٨٧-٧٨/ ١٥ (مقاله)<br />
چند غزل از شمس پُسِ ناصر /٢٧-٣٨ ٤ (مقاله)<br />
چند نکته درباره شیوه تصحیح دوبیتیهای باباطاهر<br />
٨٣-٧٤/ ١٩ (مقاله)<br />
چند واژهی عالمانه از پهلوی در شاهنامه /٤-١٢ ٢<br />
(مقاله)<br />
چوگان به سبک ایرانی<br />
چوگان در تاریخ ابن بیبی<br />
چوگان در کوشنامه<br />
چوگان<br />
چهار واژه دخیل سغدی در هدایة المتعلّمین فیالطّب<br />
٦٤-٦١/ ٧ (مقاله)<br />
چهره مولانا در آلبوم شخصی مکتوبات او<br />
/١٨٧- ١٩ ١٩٨ (فرهنگستان)<br />
چهرههای اصلی در اسطوره گاهشماری ایران<br />
/١٨٢-١٨٥ ١٤ (تازههای نشر)<br />
-٢١٨/ ١٩ ٢١٩<br />
١٢٢-١١٠/ ٦ (مقاله)<br />
/١٥٦-١٦١ ٩ (تحقیقاتایر انشناسی)<br />
/١٧٢ ١٢ (تحقیقاتایر انشناسی)<br />
١٤٣-١٤٢/ ١٥ (تحقیقات<br />
٣١-٢٣/ ٦ (مقاله)<br />
٨٠-٧٣/ ١٢ (مقاله)<br />
١٩٣-١٩٠/ ١٥ (نامهها)<br />
١٢٩-١٢٦/ ٧ (مقاله)<br />
/١٧٤ ١٥ (تازههای نشر)<br />
/١٧٤-١٧٥ ١٥ (تازههای نشر)<br />
٩٢-٨٨/ ١٦ (نقد<br />
/١٧٥ ١٥ (تازههای نشر)<br />
/٢١٢-٢١٣ ٢٠ (تازههای نشر)<br />
٩١-٨٣/ ١٤ (مقاله)<br />
/١٣١-١٤٠ ٢٠ (نقد و<br />
٨١-٧٢/ ٦ (مقاله)<br />
٦١-٣٩/ ١٠ (مقاله)<br />
١٢-٥/ ٥ (مقاله)<br />
٧٠-٦٦/ ٥ (مقاله)<br />
١٩٧/ ١١ (اخبار)<br />
١٦٠-١٤٠/ ١٦ (تحقیقات
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نمایه ٢١٩<br />
نمایه دورههای اول تا پنجم<br />
/٩٧- ١٩ ٩٩ (مقاله)<br />
/١٣٦-١٤٣ ٦ (نقد و<br />
چیستان در ادبیات فارسی /١٦٧-١٦٨ ١٦<br />
(تازههاینشر)<br />
چیستاننامه دزفولی<br />
حاجیبابا و میرزا ابوالحسن خان یک معمّ ا<br />
/١٤٣-١٥٦ ٤ (تحقیقاتِ ایران شناسی)<br />
حافظپژوهی<br />
حافظ شیرازی و قاضی نذرالاسلام بنگالی /٢٢٥ ١٩<br />
(تازههای نشر)<br />
حذف در زبان فارسی<br />
حذف در گروه اسمی زبان فارسی /١٠٩-١٢٧ ١٦<br />
(فرهنگستان)<br />
حکمت صوفیّه /١٥٨-١٥٩ ٥ (تحقیقات ایر انشناسی)<br />
حکیم سبزواری<br />
خاقانی و هند<br />
خاکستر هستی /١٣٢-١٣٤ ١٥ (نقد و بررسی)<br />
خانواده نیکاختر<br />
خدای دین مزدیسنان در یک متن مانوی /٢١-٢٦ ١٤<br />
(مقاله)<br />
خدمت ادبیات داستانی به زبان<br />
خر اسانپژوهی /١٨٠-١٧٩؛ ١٣ /١٩٣- ١٤ ١٩٤؛ ١٦/<br />
١٧٥ (تازههای نشر)<br />
خرنامه /١٨٧- ١٧ ١٨٨ (تازههای نشر)<br />
خمسه نظامی٬ شاهکار ادب فارسی قرن ٦ه/١٧م<br />
/١٨٦-١٨٨ ١٠ (تحقیقات ایر انشناسی)<br />
دادستان دینی /١٤٣-١٤٤ ١٥ (تحقیقات ایر انشناسی<br />
داستان ملاقات و مکاتبات بوعلی و بوسعید... /٥-٢٢ ٦<br />
(مقاله)<br />
دانش<br />
دایرة المعارف هنر<br />
دبیر و دبیری در ایران اسلامی<br />
درآمدی بر تاریخ ادبیات فارسی<br />
نشر)<br />
در اقصای عالم بگشتم بسی<br />
در باب بلاغت<br />
دربارهی واژههای فارسیِ طلبة الطلبه<br />
درباره اشتقاق دو لغت فارسی: روزه و گَوْ ز<br />
١٣٩-١٣٥/ ١٦ (فرهنگستان)<br />
درباره اشتقاق واژه «ترکه»<br />
درباره پارههای موزون گلستان<br />
بررسی)<br />
درباره ترجمه دیوان لغات الترک (١ و ٢) ٩ /١٣١- ١٣٧؛<br />
/١١٨-١٤٣ ١٠ (نقد و بررسی)<br />
درباره چند لغتِ یونانیِ دخیل در زبان فارسی<br />
١٠٢-٨٣/ ٨ (مقاله)<br />
درباره چند لغت یونانی دخیل در زبان فارسی (٢)<br />
١٠٠-٨٩/ ١٢ (مقاله)<br />
١٠٠/٩-١١٢ (مقاله)<br />
درباره چند واژه پهلوی<br />
درباره فرهنگ ریشهشناختیِ زبان فارسی و ضرورت<br />
تدوین آن<br />
درباره «قاعده قلب» و چند نکته عروضی دیگر<br />
/٤١- ١٨ ٤٩ (مقاله)<br />
در جستجوی واژگان فارسی اسبشناسی /١١٥-١٢٥ ٧<br />
(مقاله)<br />
در دفاع از فردوسی ١٢٠/١٢-١٤٠ (نقد و بررسی)<br />
دریایجان /١١٠-١٢٥ ٤ (نقد و بررسی)<br />
دستور خط فارسی /١١١ ١٢ (نقد و بررسی)<br />
دستور زبان همگانی و شکلگیری دانش زبانی<br />
٧٢-٢١/ ١٣ (مقاله)<br />
/٢٢٦-٢٢٧ ٢٠ (تازههای نشر)<br />
/٢١٦-٢١٧ ٢٠ (تازههای نشر)<br />
٥-٢/ ١٦ (سرمقاله)<br />
دقایق الطّریق<br />
دکتر منصور شکی<br />
دلالت چندگانه٬ ابهام و ایهام در زبان و ادبیات فارسی<br />
٥٤-٣٤/ ٨ (مقاله)<br />
دوره آموزشی برای دانشجویان پاکستانی /١٦٥ ٥<br />
(اخبار)<br />
دوره عربزبانی ادبیات فارسی تاجیکی /١٧١ ١٢<br />
(تحقیقاتایر انشناسی)<br />
دو سفرنامه از جنوب ایران<br />
بررسی)<br />
دو فرهنگ طنزآمیز از اصطلاحات صوفیان /٣٥-٤٢ ١٧<br />
(مقاله)<br />
دو نسخه خطی دیوان خلاق المعانی /٦٢-٦٨ ١٠<br />
(مقاله)<br />
دو واژه سغدی در اسناد کوه مغ /١٩٢-١٩٤ ٢٠<br />
(تحقیقات ایر انشناسی)<br />
/١٤٠-١٤٢ ١٣ (نقد و<br />
/١٨٦-١٨٧ ١٧ (تازههای نشر)<br />
/١٧٤-١٧٥ ١٦ (تازههای نشر)<br />
١٦٦-١٤٦/ ١٢ (فرهنگستان)<br />
/١٦٨ ١٦ (تازههای نشر)<br />
/٢٢١-٢٢٢ ١٩ (تازههای نشر)<br />
/٢١٣-٢١٤ ٢٠ (تازههای نشر)<br />
٤-٢/ ١٠ (سرمقاله)<br />
/٢١٤-٢١٦ ٢٠ (تازههای نشر)<br />
/١٧٦-١٧٧ ١٥ (تازههای نشر)<br />
٢٤-١٣/ ٥ (مقاله)<br />
١٦٩/ ١٦ (تازههای<br />
٥٧-٤٣/ ١٧ (مقاله)<br />
٥٣-١٥/ ٧ (مقاله)<br />
٩٥-٧٩/ ١ (مقاله)
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٢٢٠ نمایه<br />
نمایه دورههای اول تا پنجم<br />
١٥٧-١٤٨/ ١٧ (تحقیقات<br />
دهقان /١٤٨-١٥٥ ٩ (تحقیقات ایر انشناسی)<br />
دیباچههای مجموعه متر ادفات /١١٧-١٢١ ١٣<br />
(مقاله)<br />
دیدارِ سفیرانِ جمهوریِ اسلامی با هیئتِ امنای<br />
فرهنگستانها /١٨٣ ٢ (اخبار)<br />
دیدارِ شورای فرهنگستان با جنابِ آقای هاشمیِ<br />
رفسنجانی /١٥٥-١٥٦ ٢ (فرهنگستان)<br />
راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی<br />
١٦٥-١٦٢/ ٧<br />
رای و برهمن /١٠٩ ١٢ (نقد و بررسی)<br />
ردهشناسی و روششناسی فرهنگهای فارسیِ قرن ١٣<br />
هجری در هند و پاکستان /١٥٢-١٥٧ ١٣<br />
(فرهنگستان)<br />
رساله در بابِ شکوهِ سخن /١٠٥- ١ ١٢٦؛ /٩٦-٧٨؛ ٢<br />
/٨٥-٧٨؛ ٣ ٥٠-٣٩/ ٤<br />
رمزگشایی کتبه فارسیِ مذکور در نهایة الأرب /٥١-٥٤ ٩<br />
روابط متقابل زبانهای ایرانی و هندی باستان و میانه<br />
/١٨٦-١٨٧ ١٤ (تازههای نشر)<br />
/٦٥- ٢٠ ٧٥<br />
روایت امید اَشَ وَ هیشتان<br />
روایتی دیگر از داستان رستم و اسفندیار<br />
/١٥٥-١٦٢ ١٠ (نقد و بررسی)<br />
anus§ iya h uva ¦ razmâ<br />
ریشهشناسی دو واژه ¦<br />
/١٣٦-١٤٠ ١٥ (تحقیقات ایر انشناسی)<br />
زامیاد یشت /١٧٣ ١٢ (تحقیقات ایر انشناسی)<br />
زبان بلخی<br />
/١٢٦-١٣٦ ١ (نقد و<br />
٤٠-١٢/ ٩ (مقاله)<br />
زبانِ پهلوی٬ ادبیات و دستورِ آن<br />
بررسی)<br />
(مقاله)<br />
/١٣-٣٨ ١ زبانِ حقوقی زبان خوارزمی<br />
زبان فارسی در تبادل اطلاعات کتابشناختی ٧٠/٨-٨٢<br />
(مقاله)<br />
زبان فارسی در تبّت<br />
ایر انشناسی)<br />
زبان فارسی در جهان امروز<br />
زبان فارسی در سریلانکا<br />
(مقاله)<br />
/٥١-٧٣ ١ آذربایجان زبانِ کهنِ /٢-٧ ٣ (سر مقاله)<br />
زبانِ معیار زردشت و اسکیتیها<br />
ایر انشناسی)<br />
زنان شاهنامه در داستانهای فرانسوی /١٣٠-١٤٥ ٧<br />
(مقاله)<br />
زندگی و شعر ارکوازی سر اینده نامدار و شیعی کرد در<br />
قرن دوازدهم<br />
زندواف<br />
زندِ وَ هْمَنیَسْن٬ مکاشفه زردشتی /١٣٥-١٤٥ ١٤<br />
(تحقیقات ایر انشناسی)<br />
زن و کودک با گنجشک وترانه<br />
نشر)<br />
زیبایی و اسلام: زیباییشناسی در هنر و معماری اسلامی<br />
/٢١٨ ٢٠ (تازههای نشر)<br />
سابقهی فرهنگستان در ایران /١٣٦-١٤٤ ١<br />
(فرهنگستان)<br />
ساختمان خط تاجیکی<br />
سایههای شکار شده /١٢٢-١٣٢ ١٤ (نقد و بررسی)<br />
سبک اصفهانی و... /١٧١ ١٢ (تحقیقات ایر انشناسی)<br />
سخنان و رهنمودهای رهبرِ معظم /٢-٧ ١<br />
سخن عشق<br />
نشر)<br />
سخنی چند از اختیارات شهنامه /٨٤-٩٦ ١٩ (مقاله)<br />
سخنی درباره منوهمد روشن<br />
«سرزمین پریان» در خاک مادستان /١٤٧-١٩١ ٢٠<br />
(تحقیقات ایر انشناسی)<br />
سرودی مانوی به زبان پارتی<br />
سعدیشناسی<br />
سفینه غزل حافظ<br />
سمینار بینالمللیِ «فارسی٬ زبان بنیادی برای مطالعه<br />
تاریخ و فرهنگ در شبه قاره هند» /١٦٤-١٦٥ ٥<br />
(اخبار)<br />
سمینار «فرهنگنویسی فارسی در شبه قاره هند»<br />
١٩٦-١٩٣/ ١٣ (اخبار)<br />
سنگنوشتههای پارس هخامنشی (ترجمه متنهای<br />
فارسی باستان٬ عیلامی٬ بابلی و آر امی) /٨٦- ١٧ ٩٥<br />
(مقاله)<br />
/١٩٦-١٩٧ ١٧ (تازههای نشر)<br />
٨٣-٧٧/ ١٨ (مقاله)<br />
١٧٠-١٦٩/ ١٦ (تازههای<br />
١١٦-١٠٣/ ١٣ (مقاله)<br />
-١٩٢/ ١٤ ١٩٣؛ ١٧٦-١٧٥/ ١٦ (تازههای<br />
١٦-٦/ ٨ (مقاله)<br />
٥٠/١٤-٦١ (مقاله)<br />
/١٧٦ ١٦ (تازههای نشر)<br />
٤٠/١٢-٥٢ (مقاله)<br />
٦٥-٥٣/ ٥ (مقاله)<br />
١٤٢-١٤٠/ ١٥ (تحقیقات<br />
١٦٣-١٦٢/ ٥ (اخبار)<br />
١٥٩-١٥٠/ ٧ (مقاله)
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نمایه ٢٢١<br />
نمایه دورههای اول تا پنجم<br />
سومین کنفرانسِ اروپاییِ ایر انشناسی /١٦١-١٧٣ ٣<br />
(اخبار)<br />
سومین کنفرانسِ زبانشناسی /١٧٣؛ ٣ /١٦٩-١٧٠ ٤<br />
(اخبار)<br />
سه مسئله از کتابِ ریاضیاتِ نایافتهی ناصرخسرو<br />
١٢٦-١٢١/ ٢<br />
سیر ادبی صدرالدین عینی و مر حلههای آن /٧٥-٩٧ ١١<br />
(مقاله)<br />
سیراف٬ شیلاو<br />
سیر تصوّ ف و عرفان از ایران به شبه قارّ ه و سهم عارفان<br />
تبریزی در آن<br />
سی و ششمین کنگره بینالمللی مطالعات آسیایی و<br />
شمال افریقایی /١٨٩-١٩٢ ١٦ (اخبار)<br />
شاهنامه فردوسی به تصحیح ملکالشعرای بهار<br />
/١٦٣- ١٩ ١٦٥ (نقد و بررسی)<br />
شرح احوال و نقد و تحلیلِ آثارِ احمدِ جام /١٤٨-١٥٠ ٣<br />
ِ<br />
(نقد و بررسی)<br />
شرح گلشن راز<br />
«شعرِ ترِ « قدسی (یادداشتی بر دیوانِ قدسیِ مشهدی)<br />
/١٤٤-١٥٤ ١٠ (نقد و بررسی)<br />
شعر در ایران پیش از اسلام<br />
بررسی)<br />
شعر صوفیانه فارسی /١٨٨- ١٧ ١٨٩ (تازههای نشر)<br />
شعر عاشقی در ادبیات ارمنی<br />
(تازههای نشر)<br />
شگفتی و برجستگی سیستان<br />
شمسالدین حافظ شیرازی و امینالدین محمد بلیانی<br />
/٢٢٤- ١٩ ٢٢٥ (تازههای نشر)<br />
شمس الشجاعی<br />
ایر انشناسی)<br />
شمس المعالی نیریزی و آثار او<br />
(مقاله)<br />
شمس حق یا مفهوم رمزی شمس تبریزی در غزلهای<br />
مولانا<br />
شمس و قمر /٢١٨- ٢٠ ٢١٩ (تازههای نشر)<br />
شناس<br />
شیوهنامه ضبط اعلام انگلیسی در فارسی /١١٣ ١٢<br />
(نقدوبررسی)<br />
صوتِ خیشومیِ غیرِ اشتقاقی h در آواشناسیِ اوستا<br />
٢٠/٣-٢٦ (مقاله)<br />
ضرورتِ تقویتِ زبانِ علمی /٢-٤ ٢ (سرمقاله)<br />
طرحهای پژوهشی گروه واژهگزینی /١٧٠-١٧٤ ١١<br />
(فرهنگستان)<br />
عبارتهای فعلی ضمیردار در زبان فارسی /٨-٢٠ ١٨<br />
(مقاله)<br />
عبدالحسین زرینکوب<br />
عبید ز اکانی /١١٢ ١٢ (نقد و بررسی)؛ /١٨٨-١٨٩ ١٤<br />
(تازههای نشر)<br />
عرفات العاشقین سیری در احوال و آثارِ مؤلفِ آن<br />
٥٤-٣٣/ ٣ (مقاله)<br />
عرفی شیرازی٬ این «من» و آن «منِ « دیگر /١٢٨-١٣٥ ٦<br />
(مقاله)<br />
عمر خیام<br />
عمر خیام قافلهسالار دانش<br />
نشر)<br />
عناصری از یک قصه سغدی مانوی /٩٨-١١٢ ١١<br />
(مقاله)<br />
غرب و اسلام در راه گفت و گو /١٧٧-١٧٨ ١٥<br />
(تازههای نشر)<br />
فارسشناخت<br />
فرایند باهمآیی و ترکیبات باهمآیند در زبان فارسی<br />
٢١١-١٩٩/ ١٩ (فرهنگستان)<br />
فرتیز مایر٬ شرقشناسی سختکوش و ژرفنگر<br />
٢٠-٧/ ١٤ (مقاله)<br />
/١٧٧ ١٥ (تازههای نشر)<br />
١٨٨-١٨٧/ ١٤ (تازههای<br />
/١٧٦-١٧٧ ١٦ (تازههای نشر)<br />
٦٧-٤١/ ٦ (مقاله)<br />
/٢١٩-٢٢١ ٢٠ (تازههای نشر)<br />
/٢١٢-٢١٣ ١٨ (تازههای نشر)<br />
/١٧٨ ١٥ (تازههای نشر)<br />
فرهاد و شیرین<br />
فرهنگ آوایی فارسی<br />
فرهنگ اسطورههای یونانی<br />
فرهنگ ایلامی و زبان هیتی (حِ تّی) /١٨٨- ١٨ ١٨٩<br />
(تحقیقات ایر انشناسی)<br />
فرهنگ سازها /١١١ ١٢ (نقد و بررسی)<br />
فرهنگستانِ دوم -١٥٨/ ٢ ١٧٢؛ ١٤٢-١٣٢/ ٤<br />
(فرهنگستان)<br />
فرهنگستان زبان و ادب فارسی چه وظیفهای دارد و چه<br />
باید بکند؟ /٢-٧ ١٥ (سرمقاله)<br />
١٠٩-١٠٥/ ٦ (مقاله)<br />
/٢٢٠-٢٢١ ١٩ (تازههای نشر)<br />
/١٦٩ ١٣ (تازههای نشر)<br />
/١٦٠-١٦١ ٧ (نقد و<br />
-٢١٨/ ١٨ ٢١٩<br />
١١٣/ ١٢ (نقدوبررسی)<br />
١٧٦-١٧٤/ ٨ (تحقیقات<br />
-١٠٩/ ٢٠ ١١٩<br />
٤١-٣٣/ ١٦ (مقاله)<br />
/١٧٠ ١٦ (تازههای نشر)
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٢٢٢ نمایه<br />
نمایه دورههای اول تا پنجم<br />
فرهنگستان و واژهگزینی /٢-٥ ٨ (سرمقاله)<br />
فرهنگِ سغدی /١٢٦-١٣٢ ٢ (نقد و بررسی)<br />
فرهنگ سغدی /١٠٣-١٠٤ ١٢ (نقد و بررسی)<br />
فرهنگ سغدی /١٠٨-١٠٤ ١٢ (نقد و بررسی)<br />
فرهنگ سنسکریت فارسی<br />
فرهنگ فارسیِ امروز<br />
فرهنگ فارسی زنده امروز٬ سرآغاز پژوهشهای دیگر<br />
در زبان فارسی /٩٣-١٠٠ ١٦ (نقد و بررسی)<br />
فرهنگ معاصر انگلیسی فارسی /١١٢ ١٢<br />
(نقدوبررسی)<br />
فرهنگ نامهای گیاهان ایران<br />
بررسی)<br />
فرهنگنامه کنایه<br />
فرهنگ نوشتاری<br />
فرهنگ نوین گزیده مثلهای فارسی /١١٤ ١٢<br />
(نقدوبررسی)<br />
گلستان٬ فصلنامه شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی<br />
در امریکای شمالی<br />
فعل ai- «گفتن» در زبانهای ایرانی<br />
فنِّ جوابگویی و تتبع درشعرِ فارسی ٣٠/٢-٤٩ (مقاله)<br />
فهرست اهمّ مقالات جمالزاده در زمینه تحقیقات<br />
ایرانی<br />
فهرست نام اشخاص در تاریخ جراید و مجلات ایران<br />
/١٧٠ ١٣ (تازههای نشر)<br />
قالبهای جدید در شعر نو فارسی /١٧٠-١٧١ ١٢<br />
(تحقیقات ایر انشناسی)<br />
قدر مجموعه گل /١١٤ ١٢ (نقد و بررسی)<br />
قصه اصحاب کهف به روایت سغدی /٢١-٤٠ ١٨<br />
(مقاله)<br />
قصه باربد و بیست قصه دیگر از شاهنامه /٢٢٢-٢٢٣ ٢٠<br />
(تازههای نشر)<br />
قصیدهای و غزلی از شمس پُسِ ناصر /٣٦-٥٢ ٥<br />
(مقاله)<br />
قید٬ متمم٬ قیدواره<br />
کاربرد که در فارسیِ گفتاری /٧-٢٠ ٣ (مقاله)<br />
کاربرد واژگان در سخن فارسی<br />
نشر)<br />
کارنامه زرّ ین (یادنامه دکتر عبدالحسین زرّ ینکوب)<br />
/١٩٠-١٩١ ١٧ (تازههای نشر)<br />
کارنامه شورای فرهنگستان (١٣٧٣) ١ /١٤٤-١٥١<br />
کارنامه شورای فرهنگستان زبان در سال ١٣٧٤<br />
١٣٩-١٣٦/ ٥ (فرهنگستان)<br />
کارنامه علمی شادروان احمد تفضّ لی /١٥٠-١٦٠ ٨<br />
(فرهنگستان)<br />
کارنامه فرهنگستان زبان و ادب فارسی در سال ١٣٧٥<br />
١٤٧-١٣٨/ ٩ (فرهنگستان)<br />
کارنامه فرهنگستان زبان و ادب فارسی در سال ٧٦-٧٧<br />
١٦٨-١٥٨/ ١٣ (فرهنگستان)<br />
کارنامه فرهنگستان زبان و ادب فارسی در سال ٧٨- ٧٩<br />
١٨٤-١٧١/ ١٧ (فرهنگستان)<br />
کتابهای درسی آموزش زبان فارسی در کشور پاکستان<br />
/١٣٢- ١٨ ١٣٨ (نقد و بررسی)<br />
کشتی عروس<br />
کلماتِ فارسی در یک متنِ فقهیِ عربی /٧٣-٧٩ ١<br />
(مقاله)<br />
کمک زبان ارمنی به فارسی<br />
کنایه٬ نقاشی زبان<br />
کند و کاو در مشکلات متون ادبی /٢١٣-٢١٤ ١٩<br />
(تازههای نشر)<br />
کنگرهی بزرگداشتِ ابوالفضل رشیدالدین فضلاهلل<br />
١٨٨-١٨٧/ ٢<br />
کنگرهی بزرگداشتِ فریدالدین عطارِ نیشابوری<br />
١٦٠-١٥٩/ ٣ (اخبار)<br />
کنگرهی علم در جهانِ ایران /١٨٣-١٨٥ ٢<br />
تاریخِ<br />
(اخبار)<br />
کوشنامه<br />
کولی کنار آتش<br />
کهنترین نسخه دیوان حافظ مورخ ٨٠٣ هجری<br />
٥٠-٤١/ ٩ (مقاله)<br />
کهنترین نسخه شناختهشده از شاهنامه در ایران<br />
/١٩١-١٩٢ ١٧ (تازههای نشر)<br />
گاه «جا» و گاه «تخت» در زبان فارسی /٧١-٨٣ ٥<br />
(مقاله)<br />
گزارش برگزاری مراسم گر امیداشت مختومقلی...<br />
٣٦-٣٢/ ١٥ (مقاله)<br />
١١٧-١١٣/ ١٠ (مقاله)<br />
٦٩-٥٥/ ٨ (مقاله)<br />
/١٧٢-١٧٣ ١٣ (تازههای نشر)<br />
/١٨٩-١٩٠ ١٤ (تازههای نشر)<br />
١١٦/ ١٢ (نقدوبررسی)<br />
/١٧٨-١٧٩ ١٣ (تازههای نشر)<br />
/١٢٢-١٣٩ ١٣ (نقد و<br />
/٢٢١-٢٢٢ ٢٠ (تازههای نشر)<br />
٤-٢/ ٦ (سرمقاله)<br />
١٧٤-١٧٢/ ٩ (اخبار)<br />
٢٦-٢٢/ ٤ (مقاله)<br />
١٧١-١٤٨/ ١٤ (فرهنگستان)<br />
١٩٠-١٨٩/ ١٧ (تازههای<br />
٣٧-٢٧/ ١١ (مقاله)
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نمایه ٢٢٣<br />
نمایه دورههای اول تا پنجم<br />
١٦/ (مقاله)<br />
/١٣- ١٧ ٢٩ (مقاله)<br />
/١٩١(اخبار) ١٢<br />
گزارش جشن رونمایی فرهنگ فارسی عامیانه<br />
١٨٢-١٨١/ ١٦ (اخبار)<br />
گزارشِ رئیسِ فرهنگستانِ زبان و ادبِ فارسی /٧-١١ ١<br />
گزارش سفر آقای سید کمال حاجسیدجوادی به<br />
تاجیکستان<br />
گزارش سفر به تاجیکستان /٢٣٣-٢٣٧ ٢٠ (اخبار)<br />
گزارش سفر علمی به پترسبورگ<br />
گزارش همنشستِ زبان برای مقاصد ویژه (LSP)<br />
١٨٨/١٥-١٨٩ (اخبار)<br />
گزارشی از برگزاری دورههای آموزشی...<br />
/١٩٠(اخبار) ١٢<br />
گزارشی از مراسم بزرگداشت طاهر دیزداری<br />
-١٨٨/ ١٢ ١٨٩(اخبار)<br />
گزارشی از مراسم بزرگداشت یکصد و سیامین سال<br />
تولد صدر ضیا<br />
گزارشی از وضعیت آموزشی در استان مرو<br />
/١٨٥(اخبار) ١٢<br />
گزیده حدیقةالحقیقة حکیم سنایی غزنوی /١٧٣-١٧٤ ١٣<br />
(تازههای نشر)<br />
گزیده زهرالربیع<br />
گفتگو با شادروان ابراهیم الدسوقی شتا<br />
-١٨٤/ ١٢ ١٨٥(اخبار)<br />
گفتههای آشفته و نکتههای ناگفته /١٥٧-١٦٩ ١١ (نقد<br />
و بررسی)<br />
گلستان<br />
گنجینه نسخههای خطی آذربایجان /١٠١-١٠٣ ١٢<br />
(نقدوبررسی)<br />
گنجواژه /٥٦-٦٦ ٤ (مقاله)<br />
گورب بافک یا پرنده بافنده<br />
گونهگون واژهها در گفتار» /٤٧-٥١ ١ (مقاله)<br />
گونههای شعر حافظ<br />
گویشهای لاری<br />
ایر انشناسی)<br />
گیلکی در حال تغییر یا نابودی: بررسی زبانشناختی<br />
عوامل ٔ موثر در تغییر زبان /٢١٩-٢٢١ ١٨ (تازههای<br />
نشر)<br />
گیوه و گیوهکش<br />
لغات فارسی کفایة الطب<br />
لقب پهلویِ «چهر از یزدان» و شاهنشاهان ساسانی ١٦/<br />
(مقاله)<br />
ماضی نقلی در گویشهای مازندران و گیلان ١٦/<br />
(مقاله)<br />
مانویت در بین النهرین و ... ١٢ /١٧٠<br />
(تحقیقاتایر انشناسی)<br />
مبانی زبان /١٥٠- ١٩ ١٥٨ (نقد و بررسی)<br />
مبانیِ علمیِ واژهسازی و واژهگزینی /٤٩-٦٨ ٢<br />
مترجم<br />
اعلام نظرِ شورا دربارهی Farsi... /١٥٢ ١<br />
متنِ ِ<br />
(فرهنگستان)<br />
متون مانوی ایرانی تورفان... /١٦٧-١٦٨ ١٢<br />
(تحقیقاتایر انشناسی)<br />
مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی<br />
مشهد /١١٧ ١٢ (نقد و بررسی)<br />
مجله شرق<br />
مجمع علمی فردوسی در قلمرو تاریخ و فرهنگ<br />
١٨٨-١٨٢/ ١٦ (اخبار)<br />
مجموعه امثال زبان فرانسه و معادل فارسی آنها<br />
/١٣٣-١٣٤ ١٤ (نقد و بررسی)<br />
مجموعهای در عرفان و تصوّ ف /١٥٢- ١٨ ١٥٨ (نقد و<br />
بررسی)<br />
مجموعه مقالات در بزرگداشت یرژی بچکا<br />
/١٧٣- ١٢ ١٧٥(تحقیقات ایر انشناسی)<br />
مجموعه مقالات همایش سالانه زبان و ادبیات فارسی<br />
/١٧٨ ١٦ (تازههای نشر)<br />
١٩٠-١٨٩/ ١٠ (اخبار)<br />
/١٩٢-١٩٣ ١٧ (تازههای نشر)<br />
مجموعهها /١٤١-١٤٢ ١٢ (نقد و بررسی)<br />
محمدعلی جمالزاده<br />
مَردی که خم نشد (شعر)<br />
مروری بر آثار عینالقضات همدانی ١٠٤/٥-١٢٧ (نقد و<br />
بررسی)<br />
مروری بر اعلام تاریخی و جغر افیایی تاریخ بیهقی<br />
/١٣٣-١٣٥ ٥ (نقد و بررسی)<br />
مسائل اصطلاحات پزشکی /١٧٢-١٨١ ١٤<br />
(فرهنگستان)<br />
٢٦-٩/ ١١ (مقاله)<br />
١٦٤-١٦٣/ ١ (اخبار)<br />
١٨٥-١٧٩/ ٦ (اخبار)<br />
١٨٦/ ١٢ (اخبار)<br />
-١٨٦/ ١٢ ١٨٧(اخبار)<br />
/٢٢٣-٢٢٤ ٢٠ (تازههای نشر)<br />
١٤٩-١٤٦/ ٧ (مقاله)<br />
/١٧٨ ١٦ (تازههای نشر)<br />
/٢٢٣-٢٢٤ ١٩ (تازههای نشر)<br />
١٨٧-١٨٣/ ١٨ (تحقیقات
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٢٢٤ نمایه<br />
نمایه دورههای اول تا پنجم<br />
٣٠/١٧-٣٤ (مقاله)<br />
مسائل تاریخی زبان فارسی /١٤٣- ١٩ ١٤٩ (نقد و<br />
بررسی)<br />
مشکلی در فقه اللغهی ایرانی /٧٤-٧٨ ٢ (مقاله)<br />
مصطفی مقربی<br />
مطالعات اسلامی در پاکستان<br />
نشر)<br />
مطالعات اسلامی در هند<br />
مطالعات شرقی در مجارستان<br />
ایر انشناسی)<br />
معرفی نسخه قصص الانبیای بوشنجی/ نابی<br />
/٢١٧- ١٩ ٢١٨ (تازههای نشر)<br />
مقابله با هجوم واژههای بیگانه<br />
مقالات مجمع بزرگداشت کمال خجندی /١١٥ ١٢<br />
(نقدوبررسی)<br />
مقالهنامهها /١٢٦-١٣١ ٤ (نقد و بررسی)<br />
مقایسه قصههای مثنوی با مآخذ آن /٢١٤- ١٩ ٢١٥<br />
(تازههای نشر)<br />
مقدمه قدیم شاهنامه<br />
ایر انشناسی)<br />
ملاحظاتِ ریشه شناختی دربارهی واژهی فارسیِ «مه»<br />
«نخجیر» «بیگانه» و «بیمار»<br />
ملاحظاتی در باب آراء نجومیِ ابوسعید سجزی و<br />
شرفالدین مسعودی<br />
ملاحظاتی دربارهی گویشِ ناحیهی الموت از گویشهای<br />
شمالیِ ایران /١٥٧-١٦٥ ٤ (تحقیقاتِ ایر انشناسی)<br />
منشور زبان<br />
مهر و داد و بهار<br />
مهرهای جادویی در ...<br />
ایر انشناسی)<br />
میراث شهاب<br />
ناصرالدّ ین شاه واژهگزین<br />
نامآوایی (پیوند طبیعی لفظ و معنی) در قرآن کریم<br />
/١٩٨ ١٧ (تازههای نشر)<br />
نام ارمنستان بر سکههای کهن و قرون میانی<br />
١٠-٢/ ١٢ (سرمقاله)<br />
١٧٩-١٧٨/ ١٥ (تازههای<br />
/١٧٩ ١٥ (تازههای نشر)<br />
١٨٩/ ١٨ (تحقیقات<br />
٤-٢/ ٥ (سرمقاله)<br />
١٨٢-١٧٥/ ١٠ (تحقیقات<br />
٣٣-٢٦/ ٣ (مقاله)<br />
١٣٠-١٢٤/ ٩ (مقاله)<br />
١٠٢-٩٥/ ١٣ (مقاله)<br />
/١٧٣ ١٣ (تازههای نشر)<br />
١٧٣/ ١٢ (تحقیقات<br />
/١٧٨-١٨٠ ١٦ (تازههای نشر)<br />
١٧١-١٥٩/ ١٥ (فرهنگستان)<br />
/٢٢١-٢٢٢ ١٨ (تازههای نشر)<br />
نام اقوام در جغر افیای ایران /١٦٥-١٨٢ ١٨ (تحقیقات<br />
ایر انشناسی)<br />
نام دژی در شاهنامه<br />
نامه اقبال (مجموعه مقالات٬ یادنامه) ١٤٣/١٣-١٤٤<br />
(نقد و بررسی)<br />
نامه انجمن /٢١٦-٢١٧ ١٨ (تازههای نشر)<br />
نامهای خاص ایرانی در کتاب القند فی ذکرِ اخبارِ علماءِ<br />
سمرقند ٥/6-9<br />
نامهای خاصِ ایرانی در کتاب القند فی ذکرِ اخبارِ علماءِ<br />
سمرقند -١٨٠/ ٣ ١٨٨؛ ١٨٦-١٧٩/ ٤<br />
(مقالهیانگلیسی)<br />
نامهها -١٨٩/ ٢ ١٩١؛ -١٧٦/ ٣ ١٧٩؛ ١٧٨-١٧١/ ٤<br />
نامهها /١٦٦؛ ٥ /١٨٦؛ ٦ -١٨٤/ ٧ ١٨٧؛ ١٧٨-١٧٧/ ٨<br />
نامه بهارستان<br />
نامهی فرهنگستان و وظایفِ آن<br />
نامه منصور همامی<br />
مروری بر تاریخ ادب و ادبیات امروز ایران (نثر٬ داستان)<br />
/١٠٣-١٠٨ ١٦ (نقد و بررسی)<br />
نثر مسجّ ع فارسی را بشناسیم<br />
نخستین هماندیشی گویششناسی /٢٢٨-٢٣٠ ١٨<br />
(اخبار)<br />
نخستین هماندیشی مسائل واژهگزینی و<br />
اصطلاحشناسی<br />
نخستین همایش مدرسان زبان و ادبیات فارسی<br />
١٨٥-١٨٢/ ١٥ (اخبار)<br />
نخستین همایش ملی ایر انشناسی /٢٢٨-٢٣١ ٢٠<br />
(اخبار)<br />
نخستین همایش ملی ایر انشناسی (خلاصه سخنرانی<br />
دکتر غلامعلی حدّ اد عادل٬ رئیس فرهنگستان زبان و<br />
ادب فارسی) /٢٢٨-٢٣١ ٢٠ (اخبار)<br />
نسخهی نویافتهی اشعارِ خاقانی<br />
نسخهی نویافتهی اشعارِ کلیم<br />
نسخه خطی تازهیاب مجملالتواریخ و القصص<br />
/١٥٩-١٦٢ ١٨ (نقد و بررسی)<br />
نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی<br />
مشهد<br />
نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه کرمان<br />
/١٩٤ ١٤ (تازههای نشر)<br />
نظری اجمالی به آثار اسماعیل فصیح /١٠١- ١٤ ١١٧؛<br />
/١٩٣-١٩٤ ١٧ (تازههای نشر)<br />
١٣-١١/ ١ (سرمقاله)<br />
١٩٤-١٩٣/ ١٦ (نامهها)<br />
٧٧-٥٨/ ١٥ (مقاله)<br />
١٨٧-١٨٥/ ١٥ (اخبار)<br />
٥٥-٥١/ ٤ (مقاله)<br />
٩٨-٨٥/ ٣ (مقاله)<br />
/١٨٠ ١٦ (تازههای نشر)
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نمایه ٢٢٥<br />
نمایه دورههای اول تا پنجم<br />
/١٥٩-١٦٢ ١٩ (نقد و<br />
/١٠٤- ١٥ ١٣١؛ /٧٥-٨٧ ١٦ (نقد و بررسی)<br />
نظری اجمالی بهآثار اسماعیل فصیح /١٢٦- ١٧ ١٣٢؛<br />
/١٣٩- ١٨ ١٤٨؛ /١٢٦-١٤٢ ١٩ (نقد و بررسی)<br />
نظری مجمل به حساب جمل /١٤٠-١٤٧ ١٧ (نقد و<br />
بررسی)<br />
نظریه معنا از دیدگاه شاطبی<br />
٤١-٢٧/ ١٤ (مقاله)<br />
نقد ادبی در سده بیستم /١٧٩-١٨٠ ١٥ (تازههای نشر)<br />
نقش سامانیان در احیای فرهنگ و ادب پارسی<br />
١٠٠-٩٢/ ١٤ (مقاله)<br />
نقش فرهنگستان در برنامهریزی برای زبان فارسی<br />
١٦١-١٤٨/ ٦ (فرهنگستان)<br />
نکات عمده درباره موسسه تحقیقات زبانی ملی ژاپن<br />
٢١٠-٢٠٦/ ١٨ (فرهنگستان)<br />
نکتهای چند دربارهی غلط ننویسیم /١٤٣-١٥٥ ٢<br />
نگاهی از شرق به شرق (گزارشی از گردهمآییِ انجمن<br />
ایر انشناسی ژاپن- بهار ١٣٧٧) ١٣ /١٩٧-٢٠٢<br />
(اخبار)<br />
نگاهی به برخی از واژههای فارسی رایج در مصر و شام<br />
به روزگار سلاطین مملوک<br />
٤٩-٤٢/ ١٤ (مقاله)<br />
نگاهی به تاریخ ادبیات برتلس /١٤٤-١٤٧ ٦ (نقد و<br />
بررسی)<br />
نگاهی به تاریخ ادبیاتنگاری و منابع آن در قلمرو<br />
سخن فارسی<br />
نگاهی به تحریرِ اخیرِ اسکندرنامه<br />
چاپ تازهی جامع التواریخ<br />
ِ<br />
نگاهی به<br />
و بررسی)<br />
٢٠-٢/ ١٣ (سرمقاله)<br />
٧٨-٥٤/ ٣ (مقاله)<br />
١٤٥-١٣٨/ ٣ (نقد<br />
نگاهی به دنیای خاقانی<br />
بررسی)<br />
نگاهی به فرهنگهای شاهنامه (از آغاز تا امروز)<br />
٥٧-٣٧/ ١٥ (مقاله)<br />
نگاهی به فهرست نسخههای خطی فارسی در<br />
کتابخانه ملی پاریس<br />
(فرهنگستان)<br />
نگاهی به کتابِ نهایة الأ رب و ترجمه فارسی قدیم آن<br />
/١٤٠-١٤٩ ٨ (نقد و بررسی)<br />
نگاهی به ملامت و ملامتیان گولپینارلی /١٣٣- ١٧ ١٣٩<br />
(نقد و بررسی)<br />
نگاهی به «من بادم و تو آتش»<br />
بررسی)<br />
نگاهی تازه به فرایند مجاز در زبان و ادب فارسی<br />
/٢١٦-٢١٧ ١٩ (تازههای نشر)<br />
نگاهی تازه به مسئله چند معنایی واژگانی /٥٠-٦٧ ١٨<br />
(مقاله)<br />
نمادهای مغی و ترسایی در شعر عطار نیشابوری<br />
٧٩-٦٥/ ٩ (مقاله)<br />
نمایه ١٨٢-١٧٩/ ٨<br />
نمایه ١٩٦-١٩٢/ ١٢<br />
نمونههای نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخِ<br />
افسانهایِ ایر انیان<br />
نمونههایی از نفایس خطی فارسی در سنت پترسبورگ<br />
/١٨٤-١٩٣ ١١ (تحقیقات ایر انشناسی)<br />
نوآوریهای عبیداهلل عبیدی در دستور زبان فارسی<br />
/٩٧-١٠٨ ٢٠ (مقاله)<br />
نور المشرقین /١١٨-١٢١ ١٤ (نقد و بررسی)<br />
نهادینههای اساطیری در شاهنامه فردوسی /١٠١-١٠٢ ١٦<br />
(نقد و بررسی)<br />
واژگان زبان فارسی<br />
واژهگزینی از گذشته نزدیک تا آینده دور /٢-٧ ١٨<br />
(سرمقاله)<br />
واژهگزینی در تاجیکستان و بعضی مشکلات آن<br />
٨٣-٧٣/ ١٣ (مقاله)<br />
واژهگزینی در عصر ساسانی و تأثیر آن در فارسی دری<br />
١٥٨-١٤٥/ ١٥ (فرهنگستان)<br />
واژههای فارسی در کتاب تقویم الادویه حبیش بن<br />
ابراهیم تفلیسی<br />
واژههای فریب کار<br />
واژههای قرضی: بررسی زبانی- اجتماعی در سه شهر<br />
اهواز٬ آبادان و مسجدسلیمان /١٢٠-١٣٠ ٢٠ (مقاله)<br />
واژه اهریمن در ادبیات سغدی بودایی /٤٢-٥١ ١٦<br />
(مقاله)<br />
واژه فارسی کشاورز<br />
ایر انشناسی)<br />
وامواژهها در زبان ژاپنی<br />
وصف خلقیات ایرانیان در سفرنامههای ژاپنیان<br />
/١٧٦ ١٣ (تازههای نشر)<br />
/٢١٣-٢١٤ ١٨ (تازههای نشر)<br />
٢٨-٨/ ١٥ (مقاله)<br />
١٤٧-١٣١/ ١١ (مقاله)<br />
١٦٦-١٦١/ ١٦ (تحقیقات<br />
٥٣-٢٧/ ١٩ (مقاله)<br />
/١٤١-١٤٦ ٢٠ (نقد و<br />
-١٩٠/ ١٨ ٢٠٥
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٢٢٦ نمایه<br />
نمایه دورههای اول تا پنجم<br />
١٣٦-١٣٥/ ١٥ (تحقیقات<br />
/١٦٢-١٧١ ٩ (تحقیقات ایر انشناسی)<br />
وصف طبیعت در شعر غنائیِ فارسی /١١٧-١٣٩ ٨ (نقد<br />
و بررسی)<br />
ویژگیهای ممتازِ شعر کمال خجندی /٥٥-٦٤ ٩<br />
(مقاله)<br />
وین٬ دیر٬ دین<br />
هرزبد در شاهنامهی فردوسی<br />
هفته در ایران قدیم<br />
هماندیشی مولانا جلالالدین رومی (مولوی)<br />
٢٣٠-٢٢٧/ ١٩ (اخبار)<br />
همانندیهای زبانهای اردو و فارسی /١٩٧- ١٧ ١٩٨<br />
(تازههای نشر)<br />
همایش بررسی وضعیت مجلات علمی کشور<br />
-٢٠٣/ ١٧ ٢٠٥<br />
همایش سعدی و تأثیر متقابل شعر و ادب ایرانی و<br />
عربی /١٨٨-١٨٩ ١٦ (اخبار)<br />
یادگار پیشوای مشروطه در کتابخانه مجلس<br />
/١٦٩-١٧٥ ٧ (تحقیقات ایر انشناسی)<br />
یادنامه دکتر تفضّ لی<br />
ایر انشناسی)<br />
یادوارهی مولانا جلال الدینِ رومی در مونیخ<br />
-١٦٠/ ١ ٬١٦٢ ١٧٣-١٦٥ (اخبار)<br />
١٤-٥/ ٧ (مقاله)<br />
١٨٧-١٨٦/ ٢<br />
یادی از رفتگان<br />
یادی از محمدتقی دانشپژوه<br />
یازدهمین همایش بین المللی روشهای گویششناسی<br />
/١٦٣-١٦٤ ١٨ (نقد و<br />
٢٣٢/ ٢٠ (اخبار)<br />
یک خردهفرهنگ اصطلاحی<br />
بررسی)<br />
یکی نامه بود از گه باستان /٥٤-٧٣ ١٩ (مقاله)<br />
یوسف و زلیخا /٢٢٤- ٢٠ ٢٢٥ (تازههای نشر)<br />
1-3/١؛ Summary of Articles 1-5/٢؛ 1-3/٣؛ 1-3/٤<br />
2-5/٥؛ 2-5/٦؛ 2-5/٧؛ ٨/2-6<br />
2-6/٩؛ 2-4/١٠؛ 2-5/١١؛ ١٢/2-4<br />
2-8/١٣؛ 2-5/١٤؛ 2-6/١٥؛ ١٦/2-8<br />
2-5/١٧؛ 2-7/١٨؛ 2-7/١٩؛ ٢٠/2-7<br />
٩٥-٨٨/ ١٥ (مقاله)<br />
٤٧-٣٨/ ١ (مقاله)<br />
٣٩-١١/ ١٢ (مقاله)
١٣:٥١ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />
نمایه دوره ششم<br />
(شمارههای مسلسل ٢١ تا ٢٤)<br />
این نمایه به دو بخش تقسیم شده است: ١. بر اساس نام مؤلف و مترجم؛ ٢. بر اساس عنوان. در نمایه اول٬ پس از نام مؤلف یا<br />
مترجم شماره مجله و شماره صفحه آمده است. در نمایه دوم٬ عنوانِ نوشته٬ شماره مجله و شماره صفحه و نوعِ نوشته ذکر شده است.<br />
١. مؤلف/ مترجم<br />
٬٢٠٣-٢٠٢ ٬١٣٥-١٣٣/ ٢٣<br />
٢٥٧ ٬٢٥٦/ ٢١<br />
آذرنگ٬ عبدالحسین /٢٦٢ ٢١<br />
آساطوریان٬ گارنیک آلداود٬ سید علی<br />
١٨٣<br />
ابریشمی٬ محمدحسن /١٩٣-٢٠٥ ٢١<br />
ابوالحسنی چیمه٬ زهرا /١١٨-١٣٠ ٢١<br />
/١٤٧-١٤٤؛ ٢٢ ٬١٣٨-١٣٤/ ٢٤<br />
اتّکال٬ آزاده /٢٦٧-٢٦٦؛ ٢١ /٢١٨-٬٢١٩ ٢٢<br />
٢٢٦-٢٢٥ ٬٢٢٥-٢٢٤ ٬٢٢٤-٢٢٣<br />
اجاکیانس٬ آناهید ٬١٧٤-١٦٦/ ٢١ ٬١٧٨-١٧٥<br />
٢٧٠-٢٦٨؛ /١٧٢-١٦٤؛ ٢٢ ١٥٨-١٣٩/ ٢٤<br />
اشرفزاده٬ رضا ١٢٤-١١٥/ ٢٤ ٬٢١٨/ ٢٢<br />
اصطهباناتی٬ شیخ علینقی (علی بن محمد)<br />
١٩٩/ ٢٢<br />
اقتصادینیا٬ سایه<br />
٢٢٦-٢٢٥ ٬٢٢٥-٢٢٤<br />
/١٩٧ ٢٤<br />
امامی٬ صابر /٢١٤ ٢٢<br />
امیدسالار٬ محمود /٢٠٢ ٢٣<br />
امینپور٬ قیصر /١٧٩ ٢٤<br />
انگورانی٬ زهرا /١٧٩ ٢٤<br />
انگورانی٬ فاطمه /٢١٢ ٢٢<br />
اوتاس٬ بو /٢١٩-٢٤١ ٢١<br />
ایشلر٬ امراهلل /١٥٣-١٧٠ ٢٣<br />
بختیاری٬ آرمان /٣٠٨-٣١٠ ٢١<br />
بختیاری٬ علیاکبر /١٩٠ ٢٤<br />
بدرهای٬ فریدون /٧٢-١٠٧ ٢٢<br />
برتلمی٬ ژان /١٢٥-١٢٧ ٢٤<br />
برجیان٬ حبیب /١٨٤-١٩٢ ٢١<br />
بهبهانی٬ امید /٣٠٢-٣٠٨ ٢١<br />
بهر امی٬ عسکر /١٨٦ ٢٤<br />
پِلّو٬ استفانو /٢١٩ ٢٢<br />
پناهپور٬ یکتا پناهی٬ ثریا<br />
٬٢٦٠-٢٥٨ ٬٢٥٨-٢٥٧ ٬٢٥٥-٢٤٢/ ٢١<br />
٢٠٠/٢٢<br />
اصفهانیان٬ کریم /١٢٥ ٢٤<br />
اعلم٬ هوشنگ /٢٠٣ ٢٢<br />
افتخار٬ مهدی /٢٩٦؛ ٢١ ٢٥٠؛ ٬٢١٤ ٬٢٠٦ ٬٢٠٠/ ٢٢<br />
افشار٬ ایرج ٢٤٥/ ٢٣<br />
/١٨٣ ٢٤<br />
افشار٬ محمود ٢٢٧
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٢٢٨ نمایه<br />
نمایه دوره ششم<br />
٬١١٣-١٠٩/ ٢٤ ٬٢٢٢-٢٢١ ٬٢٢٠-٢١٩ ٬٢٠٦<br />
١٩٢-١٩١ ٬١٨٩-١٨٦ ٬١٣٣-١٢٨<br />
/٤٦-٣٦؛ ٢٣ /١٨٤ ٢٤<br />
ذکاوتی قراگزلو٬ علیرضا /٢٥٧ ٢١<br />
رازی٬ فریده /٥٦-٦٦ ٢٤<br />
راسخ مهند٬ محمد /٢٥٨ ٢١<br />
راشد محصّ ل٬ محمدتقی ٬٢١٨-٢٠٦/ ٢٣ ٬٢٢٨-٢٢٧<br />
رسولی٬ آرزو ٢٣١-٢٢٨؛ ٬١٨٢-١٨٠/ ٢٤ ٬١٩٧-١٩٤ ٢٠٧-٢٠٥<br />
/٢٢٠ ٢٢<br />
رضایتی٬ محرّ م /٢٠-٣٥ ٢٣<br />
رضایی٬ والی ٬١١٣-١٠٩ / ٢٤ ١٨٩<br />
رضائی باغبیدی٬ حسن /٦-١٩ ٢٣<br />
رضی٬ احمد /١٥٣-١٧٠ ٢٣<br />
رک٬ کریستیانه /٢٦٨ ٢١<br />
روحالامینی٬ محمود ٬١٩٣-١٩٢/ ٢٢ ٬١٩٤-١٩٣<br />
روحبخشان٬ ع. ٢٠٨-٢٠٦<br />
/١٩٦ ٢٢<br />
روضاتیان٬ مریم /٢٠٦ ٢٢<br />
رویمر٬ هانس روبرت /١٨٣-١٧٩؛ ٢١ /١٨٥ ٢٤<br />
زرشناس٬ زهره /٢٠٥-٬٢٠٦ ٢٣ ٢٣١-٢٣٨<br />
زندی مقدم٬ زهرا /١٥٣-١٧٠ ٢٣<br />
زوندرمان٬ ورنر /٢٢٣ ٢٢<br />
زهرامیرزا٬ فائزه ٬١١٣-١٠٩/ ٢٤ ٬٢٢١/ ٢٢ ١٨٦<br />
زیپولی٬ ریکاردو /٦٧-٧٣ ٢٤<br />
سارلی٬ ناصرقلی /٧٤-٨٤ ٢٤<br />
سبزیانپور٬ وحید /١٩٩ ٢٢<br />
سلامی کازرونی٬ صدرالسّ ادات /٢١٩-٢٤١ ٢١<br />
سلسلهسبزی٬ کبری /٨٦-٬١٠٢ ٢١ ١٤٢-١٣٥؛<br />
سمیعی (گیلانی)٬ احمد /١٠٧-٧٢؛ ٢٢ /٥-٢؛ ٢٣ ٥-٢/ ٢٤<br />
/٣١-٥٤ ٢١<br />
شریفزاده٬ خدائی /١١٨-١٣٢ ٢٣<br />
شریفی٬ ساغر /١٩٣ ٢٢<br />
شکورزاده٬ ابراهیم /٥١-٨٠ ٢٣<br />
شکوری بخارایی٬ محمدجان /٢٦٤-٢٦٢؛ ٢١ /١٥٤-٬١٦٣ ٢٢<br />
شمس٬ محمدجواد ٬٢٠٦-٢٠٥ ٬٢٠٤-٢٠٣ ٬٢٠٣-٢٠١ ٬٢٠٠-١٩٩<br />
٢٢٣-٢٢٢ ٬٢٢٠ ٬٢١٤-٢١٢<br />
/٢٠١ ٢٤<br />
شمیسا٬ سیروس ٬٢٦٦-٢٦٥ ٬٢٨٥-٢٧٤ ٬٢٧٢ ٢٨٨-٢٨٦؛<br />
٬١٩٥-١٩٤/ ٢٢ ٬٢٠١-٢٠٠ ٬٢٢٢-٢٢١ ٢٢٦؛<br />
٬٢٢١-٢٢٠/ ٢٣ ٬٢٢٤-٢٢٢ ٢٤٤-٢٤٢؛<br />
٬١٩٨-١٩٧ ٬١٩٠-١٨٩ ٬١٨٠-١٧٩ ٬١٧٠-١٦٣/ ٢٤<br />
٢١٠-٢٠٨ ٬٢٠٠-١٩٨<br />
٢٩-١٦/ ٢٤ ٬٢٠٣/ ٢٣<br />
پورجوادی٬ نصراهلل /٢٠٣ ٢٣<br />
تبریزی٬ یارعلی /٢١٩ ٢٣<br />
تسبیحی (رها)٬ محمدحسین ٬١٧٨-١٧٣/ ٢٢ ١٧٨-١٧١/ ٢٤<br />
تفضّ لی٬ احمد /١٩٨ ٢٤<br />
توکلی٬ مسعود /٢١٩-٢٢٠ ٢٢<br />
جدلی٬ فاطمه /١٩١ ٢٤<br />
جر جانی٬ زینالدین اسماعیل /٢٢٢ ٢٢<br />
جیدل٬ عمار /٢٦١ ٢١<br />
حاجسیدجوادی٬ فتانه ٬٣٠-٥/ ٢١ ١٥-٦/ ٢٤<br />
حبیبی٬ حسن /٢٨٩-٢٩٠ ٢١<br />
حجازی٬ ناهید /٢-٨ ٢٢<br />
حدّ اد عادل٬ غلامعلی ٬١٧٨-١٧٣/ ٢٢ ١٧٨-١٧١/ ٢٤<br />
حسنزاده٬ جمیله /٢٦٠ ٢١<br />
حسنی٬ حمید /١٧١-١٩٥ ٢٣<br />
حمید٬ فاروق /١٧١-١٩٥ ٢٣<br />
حیاتی٬ عبدالرزاق /١١٥ ٢٤<br />
خاتمی٬ احمد /٢١٦ ٢٢<br />
خرامْکُف٬ آ. /٣٠-٤٧ ٢٤<br />
خز اعیفر٬ علی ٢٠٠/٢٤<br />
خطیبی٬ ابوالفضل /١٩٢ ٢٢<br />
خلج٬ منصور /١٩٩ ٢٢<br />
خوشبویی٬ زهرا /٢٩٧-٣٠٢ ٢١<br />
دبیرسیاقی٬ سید محمد ٬٢٦٢-٢٦١/ ٢١ ٬٢٦٨<br />
دسترنجی٬ حکیمه ٢٧١-٢٧٠<br />
دمانیسی سیواسی٬ احمد بن احمد بن احمد /٢١٤ ٢٢<br />
/٨٦-١٠٢ ٢١<br />
دوفرن٬ میکل /٢٧٠ ٢١<br />
دهباشی٬ علی /٢١٢ ٢٢<br />
دهبد٬ غلامرضا /١٦٢-١٤٣؛ ٢١<br />
ذاکر الحسینی٬ محسن ٬١٩٩-١٩٦/ ٢٢ ٬٢١٢-٢١١ ٬١٩٩ ٢١٦-٢١٤؛<br />
٬٢٠٥-٢٠٣ ٬١٥٢-١٤٨ ٬١٤٣-١٤٠ ٬١٣٩-١٣٦/ ٢٣
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نمایه ٢٢٩<br />
نمایه دوره ششم<br />
/٢٠٢ ٢٤<br />
شمیمخان٬ محمد /٢٠٢ ٢٤<br />
شیکهر٬ چندر /١٤-٩؛ ٢٢ /١٢٨ ٢٤<br />
صادقی٬ علیاشرف /٢٢٤ ٢٣<br />
صالحینیا٬ مریم /١٩٤ ٢٢<br />
صدیق بهزادی٬ ماندانا /٢٢١؛ ٢٣ /١٨٣-١٨٤ ٢٤<br />
صفرزاده٬ بهروز /٦٥-٨٥ ٢١<br />
صفوی٬ کورش /٩٩-١١١ ٢٣<br />
طاهری٬ قدرتاهلل /٢٢١ ٢٣<br />
طایراف٬ عروةاهلل /٦٢-٧١ ٢٢<br />
طباطبایی٬ علاءالدین /١٠٣-١١٧ ٢١<br />
طبیبزاده٬ امید /٢٣٤ ٢٤<br />
عابدی٬ کامیار /١٩٥ ٢٢<br />
عبداللهی٬ منیژه /٢١٧-٢١٦؛ ٢٢ /١٨٥-١٨٦ ٢٤<br />
عسکری٬ لیلا /١٣٤ ٢٤<br />
عشیق٬ محمداکبر /١٩٩ ٢٢<br />
عظیمی٬ سید احساناهلل /٢٢١ ٢٢<br />
علیزاده٬ علی /٢٧٢ ٢١<br />
عمرانی٬ غلامرضا ٬٢٥٧-٢٥٦/ ٢١ ٬٢٦٤-٢٥٧<br />
غضنفری٬ سهیلا ٢٦٥-٢٦٤؛ ٬١٩٦-١٩٥/ ٢٢ ٬٢١١-٢٠٨ ٢٢١؛<br />
/٢٤٢-٢٣٩؛ ٢٣ ٬١٨٥-١٨٤/ ٢٤ ٬١٩٤-١٩٢<br />
٢٠٤-٢٠٣<br />
/٢٠٥ ٢٣<br />
فرشیدور٬ خسرو /١٨٦ ٢٤<br />
فشارکی٬ محمد /١٩٦-٢٠١ ٢٣<br />
فلِبِر٬ هلموت /١٩٦ ٢٢<br />
فندرسکی٬ میرزا ابوطالب /٢٠٠-٢٠١ ٢٤<br />
فیروزبخش٬ پژمان /٢٢١ ٢٢<br />
قائممقامی٬ احمد /٢٠٦-٢١٨ ٢١<br />
قادری٬ تیمور /٢٧٠ ٢١<br />
قاسمی٬ سید فرید /٢٠٢-٢٠٣ ٢٤<br />
قربانف٬ س. ک. /١٣١-١٣٤ ٢١<br />
قربانی زرّ ین٬ باقر /٢٢٧-٢٣٧ ٢٢<br />
قریب٬ بدالزمان /٢٦٨ ٢١<br />
کاشیگر٬ مدیا /١٣٣-١٤٧ ٢٢<br />
کتابی٬ احمد /١٨٠-١٨٢ ٢٤<br />
کراچی٬ روحانگیز /٢٠٤ ٢٢<br />
کرمانی٬ وارث /٢٠٨ ٢٢<br />
کمالی سروستانی٬ کوروش /٢٠١-٬٢٠٢ ٢٤ ٢٠٢-٢٠٣<br />
کیهانی٬ جعفر شجاع /١٨٩ ٢٤<br />
لازاریان٬ ژانت د. /٢٠٣ ٢٤<br />
محبّ تی٬ مهدی /١٩١ ٢٤<br />
محقق٬ مهدی /٢١٢ ٢٢<br />
محمّ د النخجوانی٬ احمد بن الحسن ٬٦١-٣٨/ ٢٢ ٢١١<br />
مدبّری٬ محمود /٢٦٠ ٢١<br />
مدرّ سی٬ حسین /٢٢٤ ٢٢<br />
مرتضایی٬ جواد /٢٢٢ ٢٣<br />
مشکوةالدینی٬ مهدی /١٩٩ ٢٢<br />
مطهّ ریزاده٬ موسی /١٢٧-١٢٥؛ ٢٢ /٨٥-٩٧ ٢٤<br />
معدنکن٬ معصومه /٢٤٤-٢٤٦ ٢٢<br />
مقدمپور٬ فاطمه /٨١-٩٨ ٢٣<br />
مقدم کیا٬ رضا /١٧٩-١٩١ ٢٢<br />
منصوری٬ احمد /١١٢-١١٧ ٢٣<br />
منصوری٬ فیروز /١٠٨-١٢٤ ٢٢<br />
منصوری٬ یداهلل /٢٠٣ ٢٤<br />
موسوی٬ مصطفی /٢٧٢؛ ٢١ /٢٢٢ ٢٢<br />
موسی٬ احمد /٢٦٢ ٢١<br />
مولانا شیخ /١٨٩ ٢٤<br />
مهرابی٬ ادیک /١٩٦-٢٠١ ٢٣<br />
مهر امی٬ علی /٢٧٢ ٢١<br />
میر افضلی٬ سید علی /١٩٠-١٩١ ٢٤<br />
میرزایی٬ (علی) پدرام /٢٦٥ ٢١<br />
میرفخرایی٬ مهشید /٢٠١ ٢٢<br />
مؤذّن خر اسانی٬ شیخ محمدعلی /٤٧-٥٠ ٢٣<br />
ناصح٬ محمدامین /٢٠٥ ٢٢<br />
ناصری٬ حقوردی /١٨٢-١٨٣ ٢٤<br />
ناطق شریف٬ مریم /٢٠٤-٢٠٥ ٢٢<br />
ناظرزاده کرمانی٬ فرناز /٢٢٥ ٢٣<br />
نامور مطلق٬ بهمن /٢٢٥ ٢٢<br />
نجفی٬ ابوالحسن /٣١٠ ٢١<br />
نجفیزاده٬ ع. /٢٠٥ ٢٢<br />
نَسَ فی٬ شیخ عزیزالدین /١٢٨-١٣٢ ٢٢<br />
نصیری٬ محمدرضا /٢-٤ ٢١<br />
نعمتزاده٬ شهین
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٢٣٠ نمایه<br />
نمایه دوره ششم<br />
/٢٦٧ ٢١<br />
ون٬ یهسیون /١٩٠ ٢٤<br />
هانسبرگ٬ آلیس سی. /١٩٩ ٢٢<br />
هرتمنی٬ محمّ د /٩٨-١٠٨ ٢٤<br />
همایون٬ سرور /٢٢٦ ٢٢<br />
یاحقی٬ محمدجعفر /١٨٩ ٢٤<br />
یارمحمدی٬ لطفاهلل ٬٢٨-١٥/ ٢٢ ١٦٢-١٥٩/ ٢٤<br />
یمین٬ محمدحسین Emami, K. 21/1-6; 22/1-5; 24/1-6<br />
Z. Zandi Moqaddam 23/1-6<br />
نکهت٬ فاطمه /٢٢٠ ٢٣<br />
نوری٬ نورالدین بن محمّ د اژدری /٢١١ ٢٢<br />
نوشاهی٬ عارف /٢٦٢ ٢١<br />
نیریزی٬ امّ سلمهبیگم /٢٠٣ ٢٢<br />
نیساری٬ سلیم /١٤٨-١٥٣ ٢٢<br />
نیکمنش٬ محمد /٢٦٦ ٢١<br />
نیلیپور٬ رضا /١٨٩ ٢٤<br />
والُف٬ س. /٢١٦ ٢٢<br />
وحیدیان کامیار٬ تقی<br />
٥٥-٤٨/ ٢٤<br />
/٦٤-٥٥؛ ٢١ /٣٧-٢٩؛ ٢٢<br />
٢. عنوان<br />
آثار الرّ ضا (در تاریخ و جغر افیای کازرون و شیراز)<br />
/١٩٩ ٢٢ (تازههای نشر)<br />
آیا شرح عرفانی غزلهای حافظ از ختمی لاهوری<br />
است؟ /٢١٨-٢١٩ ٢٢ (تازههای نشر)<br />
آیین بزرگداشت حامیان نسخ خطی /٢٤٢-٢٤٤ ٢٣<br />
(اخبار)<br />
احوال و سخنان خواجه عبیداهلل احرار /٢٦٢-٢٦٤ ٢١<br />
(تازههای نشر)<br />
از معارفپروری تا به چنگیزپرستی /٥١-٨٠ ٢٣<br />
(مقاله)<br />
اصطلاحشناسی و مهندسی دانش /١٩٦-٢٠١ ٢٣<br />
اوزان شعر خَ لقی /٢٢١-٢٢٢ ٢٣ (تازههای نشر)<br />
بازنگری در فرضیه فاعل درون گروه فعلی<br />
/٢٢١-٢٢٢ ٢٢ (تازههای نشر)<br />
باز یک خورشید ما را ترک گفت /٣١-٥٤ ٢١ (مقاله)<br />
باغ حُ سن /٢٢٥-٢٢٦ ٢٣ (تازههای نشر)<br />
بانوگشسبنامه /١٨٠-١٨٢ ٢٤ (تازههای نشر)<br />
بَترون٬ِ بَترایِ ٬ برایِ /٩-١٤ ٢٢ (مقاله)<br />
بحثی در ادبیات صغیر<br />
نشر)<br />
بحثی درباره طرحهای تصویری از دیدگاه<br />
معنیشناسی شناختی<br />
بررسی ساختار فعلهای جعلی در فارسی میانه و<br />
فارسی دری /١٠٨-١٢٤ ٢٢ (مقاله)<br />
بررسی فرضیه کاهش رسایی در هجای زبان پهلوی<br />
/٢١٩-٢٢٠ ٢٢ (تازههای نشر)<br />
بررسی مآخذ برخی از اشعار رساله قشیریّه /٢٢٠ ٢٢<br />
(تازههای نشر)<br />
برهان المرتاضین /١٩٩-٢٠٠ ٢٢ (تازههای نشر)<br />
«بعد» نقشنمای گفتمان در زبان فارسی /٨١-٩٨ ٢٣<br />
(مقاله)<br />
بیتهای زنستیزانه در شاهنامه /٢٠٠-٢٠١ ٢٤<br />
(تازههای نشر)<br />
پژوهش در فن قافیه شعر فارسی /١٠٩-١١٣ ٢٤<br />
(مقاله)<br />
پژوهشی در باب القاب تهمورث (زیناوند٬ دیوبند٬<br />
دیباوند٬ زیباوند) /١٩٣-٢٠٥ ٢١ (تحقیقات<br />
ایر انشناسی)<br />
پنجاه گفتار از دینکرد ششم٬ دایرة المعارف اخلاق<br />
ایران /٢٠٦-٢١٨ ٢١ (تحقیقات ایر انشناسی)<br />
پیشگوئیِ مصور به فارسی میانه مانوی از تورفان<br />
/١٥٣-١٧٠ ٢٣ (تحقیقات ایر انشناسی)<br />
پیک نور /١٩٢-١٩٤ ٢٤ (تازههای نشر)<br />
پیوند نحوی بین باد و موی در غزلیّات حافظ<br />
/٢٢١ ٢٢ (تازههای نشر)<br />
تاریخ ادبیات فارسی در شبهقاره /١٨٢-١٨٣ ٢٤<br />
(تازههای نشر)<br />
تاریخچه واژه گبر /٢٦٤ ٢١ (تازههای نشر)<br />
٢٧٠-٢٦٨/ ٢١ (تازههای<br />
٨٥-٦٥/ ٢١ (مقاله)
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نمایه ٢٣١<br />
نمایه دوره ششم<br />
١٣٢-١٢٨/ ٢٢ (مقاله)<br />
تاریخ شفاهی مطبوعات در ایران /٢٧٠-٢٧١ ٢١<br />
(تازههای نشر)<br />
تاریخ عالمآرای امینی /١٣٤ ٢٤ (نقد و بررسی)<br />
تأثیر زبان فارسی در مسلمانان ملیت هویی چین<br />
/٢٦٧ ٢١ (تازههای نشر)<br />
تأثیر مثنوی مولوی بر مثنوی عربی نورسی<br />
/٢٢٢-٢٢٣ ٢٢ (تازههای نشر)<br />
تأملی درباره مَثَل «زیره به کرمان بردن» و معادلهای<br />
آن /١٣٣-١٤٧ ٢٢ (مقاله)<br />
تبصرهای بر مقاله «سفینه تاجالدین احمد وزیر»<br />
/١٤٨-١٥٣ ٢٢ (نقد و بررسی)<br />
تبصره بر تبصره /١٤٨-١٥٢ ٢٣ (نقد و بررسی)<br />
تحفه عباسی /٢٠١-٢٠٣ ٢٢ (تازههای نشر)<br />
ترجمه فرانسوی صد و یک رباعی منسوب به خیام<br />
/٢٧٢-٢٧٣ ٢١ (تازههای نشر)<br />
ترکمانان ایران در آستانه ظهور صفویه /١٣١-١٣٥ ٢٤<br />
(نقد و بررسی)<br />
تغییر کمیت مصوتهای فارسی و تحول وزن شعر در<br />
دوران معاصر /٢٢٥-٢٢٦ ٢٢ (تازههای نشر)<br />
تکرار قافیه در شعر حافظ /٢٢٤-٢٢٥ ٢٢ (تازههای<br />
نشر)<br />
تکیه جمله در جمله ساده فارسی /٣٠-٤٧ ٢٤<br />
(مقاله)<br />
تهران٬ شهر بیآسمان /١٦٤-١٧٢ ٢٢ (نقد و<br />
بررسی)<br />
جامع العلوم (ستّینی) /١٨٣-١٨٤ ٢٤ (تازههای نشر)<br />
جامع الکلیات /٢٠٣-٢٠٤ ٢٢ (تازههای نشر)<br />
جایزه ادبی پروین اعتصامی /٢٠٨-٢١٠ ٢٤ (اخبار)<br />
جایگاه مفعول مستقیم در فارسی /٥٦-٦٦ ٢٤<br />
(مقاله)<br />
جستارهایی در تاریخ علوم دوره اسلامی /١٢٥ ٢٤ (نقد<br />
و بررسی)<br />
چراغها را من خاموش میکنم /١٦٦-١٧٤ ٢١ (نقد و<br />
بررسی)<br />
چند واژه اصیل فارسی و معادل آنها در ایران میانه<br />
/١٧٣-١٧٨ ٢٢ (تحقیقات ایر انشناسی)<br />
حکایت همچنان باقی است (حدیث به سرقت رفتن<br />
شاهنامه بایسنقری)<br />
خمسة المتحیرین /١٦٣-١٦٥ ٢١ (نقد و بررسی)<br />
داستانوارگی تاریخ بیهقی<br />
دانشنامه ایر انیان ارمنی<br />
درآمدی بر واژهگزینی مردمی<br />
درباره «امثال ورنوسفادرانی» /٣٠٨-٣١٠ ٢١<br />
(نامهها)<br />
درباره تر جمههای عربی خداینامه<br />
درباره «چند بیت تازه از منوچهری» /٢٩٧-٣٠٢ ٢١<br />
(نامهها)<br />
درباره خمسة المتحرین /٢٥٠ ٢٢ (نامهها)<br />
درباره «سرزمین پریان در خاک مادستان» /٢٩٦؛ ٢١<br />
٣٠٢-٣٠٨ (نامهها)<br />
درباره فناوری واژهگزینی انبوه در صنعت واژهگزینی<br />
١٩١-١٧٩/ ٢٢ (فرهنگستان)<br />
درباره «نگاهی به دنیای خاقانی» /٣١٠ ٢١ (نامهها)<br />
درباره «هزار سال بزی» /٢٣٥ ٢٤ (نامهها)<br />
در خلوت خواب /٢٦١-٢٦٢ ٢١ (تازههای نشر)<br />
در معنی «آوازه» /١١٢-١١٧ ٢٣ (مقاله)<br />
دستور مفصل امروز /٢٠٥-٢٠٦ ٢٣ (تازههای نشر)<br />
دوازده هزار مثل فارسی و سیهزار معادل آنها<br />
/١٩٣-١٩٤ ٢٢ (تازههای نشر)<br />
دومین هماندیشی مسائل واژهگزینی و<br />
اصطلاحشناسی /٢٧٤-٢٨٥ ٢١ (اخبار)<br />
دهمین دوره آکادمی تابستانی اصطلاحشناسی<br />
٢٨٦-٢٨٥/ ٢١ (اخبار)<br />
دیدار با استادان افغانی /٢٨٩-٢٩٠ ٢١ (اخبار)<br />
ر حیقالتحقیق و جایگاه عرفانی حِ کمی آن<br />
/١٥٤-١٦٣ ٢٢ (نقد و بررسی)<br />
رساله بیان بدیع /١٩٦-١٩٩ ٢٢ (تازههای نشر)<br />
ریاض الافکار /٢٠٣-٢٠٥ ٢٣ (تازههای نشر)<br />
رؤیاهای ازیادرفته /٢٠٤-٢٠٥ ٢٢ (تازههای نشر)<br />
زائری زیر باران /١٣٩ ٢٤ (نقد و بررسی)<br />
ز ادخان عیّار در عالمآرای نادری /٣٦-٤٦ ٢٣<br />
(مقاله)<br />
زبان فارسی و خدمات مرکز نشر دانشگاهی /٢-٥ ٢٤<br />
(سرمقاله)<br />
١٩-٦/ ٢٣ (مقاله)<br />
/١٨٩ ٢٤ (تازههای نشر)<br />
٨-٢/ ٢٢ (سرمقاله)<br />
٢٤٥/ ٢٣ (نامهها)
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٢٣٢ نمایه<br />
نمایه دوره ششم<br />
زبان معیار چیست و چه ویژگیهایی دارد؟ /٢٠-٣٥ ٢٣<br />
(مقاله)<br />
زبان و ادبیات ایران باستان /١٨٥-١٨٦ ٢٤ (تازههای<br />
نشر)<br />
زبدة الحقایق /٢٠٥-٢٠٦ ٢٢ (تازههای نشر)<br />
سبک /٨٦-١٠٢ ٢١ (مقاله)<br />
سخنواره: به یاد دکتر پرویز ناتل خانلری /٢٠٦-٢٠٨ ٢٢<br />
(تازههای نشر)<br />
سعدیشناسی /٢٠٨-٢١١ ٢٢ (تازههای نشر)<br />
سفر علمی سنپترسبورگ /٢٢٧-٢٣٧ ٢٢ (اخبار)<br />
سفینه تاجالدین /١٤٣-١٦٢ ٢١ (نقد و بررسی)<br />
سندبادنامه جلال عضد /١٤٠-١٤٣ ٢٣<br />
سوانح روزگار و زندگی جمالالدین محمد بن<br />
عبدالرزاق اصفهانی /٨٥-٩٧ ٢٤ (مقاله)<br />
سهم نصیرالدین طوسی در نظریه قافیه در عربی و فارسی<br />
/١٧٩-١٨١ ٢٤ (تازههای نشر)<br />
شخصیت باباطاهر /١٢٥-١٢٧ ٢٢ (مقاله)<br />
(شعر شرق) ٢١٧-٢١٦/ ٢٢ Vestochnaya Pocziya<br />
(تازههای نشر)<br />
شگردهای زبانی در تبلیغات /١١٨-١٣٠ ٢١ (مقاله)<br />
شناسه فعل نه ضمیر متصل فاعلی است و نه نهاد<br />
اجباری /٤٨-٥٥ ٢٤ (مقاله)<br />
شیوهنامه ضبط اعلام /١٩٤-١٩٥ ٢٢ (تازههای نشر)<br />
صد و ده واژه قرآن کریم در زبان محاوره مردم تهران<br />
(در چهل سال قبل) /٥-٣٠ ٢١ (مقاله)<br />
صفت فاعلی مرکب مرخم /٦٢-٧١ ٢٢ (مقاله)<br />
طرح پایگاه متون زبان و ادب فارسی /٢٠٣-٢٠٤ ٢٤<br />
(تازههای نشر)<br />
طرح تدوین اصطلاحات و تعبیرات حقوقی<br />
١٥-٦/ ٢٤ (مقاله)<br />
عبدالقاهر جرجانی و نظریه ادبیات /٢٠٣ ٢٤<br />
(تازههای نشر)<br />
عبیداهلل عبیدی فارسیگویی از دیار بنگال /٢٠٢ ٢٤<br />
(تازههای نشر)<br />
عناصر واژگانی فارسی در زبان اردو /١٦٠-١٦٧ ٢٤<br />
(فرهنگستان)<br />
غاز اننامه منظوم /٢١١-٢١٢ ٢٢ (تازههای نشر)<br />
غریبهها /١٤٩ ٢٤ (نقد و بررسی)<br />
غریبهها و پسرک بومی /١٤٩ ٢٤ (نقد و بررسی)<br />
فر اهنجاریهای ضمایر در زبان شعر /٥٥-٦٤ ٢١<br />
(مقاله)<br />
فرهنگ بزرگ سخن /١١٨-١٣٢ ٢٣ (نقد و بررسی)<br />
فرهنگ توصیفی اصطلاحات عروض /٢٦٠ ٢١<br />
(تازههای نشر)<br />
فرهنگستان و ادب معاصر /٢-٥ ٢٣ (سرمقاله)<br />
فرهنگ ظرفیتها /٢٧٢ ٢١ (تازههای نشر)<br />
فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار /١٢٥-١٣٠ ٢٤<br />
(نقد و بررسی)<br />
فرهنگنامه موضوعی توصیفی علوم انسانی <br />
/١٨٩-١٩٠ ٢٤ (تازههای نشر)<br />
فرهنگنامه جانوران در ادب به پارسی<br />
/١٩٥-١٩٦ ٢٢ (تازههای نشر)<br />
فرهنگ و زبان و گفت و گو به روایت مولوی /٢٦٨ ٢١<br />
(تازههای نشر)<br />
فرهنگ هزاره٬ فرهنگی کارآمد /٢٦٤-٢٦٥ ٢١<br />
(تازههای نشر)<br />
فعلهای یکشناسه /٢٩-٣٧ ٢٢ (مقاله)<br />
فنون قصهسرایی در مثنوی مولانا جلالالدین رومی:<br />
آشفتگی روایی یا توالی منطقی؟ /١٧١-١٩٥ ٢٣<br />
(تحقیقات ایر انشناسی)<br />
فواید لغوی غاز اننامه منظوم /٣٨-٦١ ٢٢ (مقاله)<br />
قصیده صنایع و بدایع /٢١٩-٢٢٠ ٢٣<br />
قلمرو فرهنگ و زبانهای ایرانی در سمپوزیم دانمارک<br />
/٢٢٦ ٢٢ (تازههای نشر)<br />
قلم مُ نتجب /٢٦٦-٢٦٧ ٢١ (تازههای نشر)<br />
کاربرد کلمات عربی همراه با عناصر فارسی در زبان<br />
ترکی /٢١٩-٢٤١ ٢١ (فرهنگستان)<br />
کارنامه فرهنگستان /٢٤٢-٢٥٥ ٢١ (فرهنگستان)<br />
کتاب بدایع التّ رصیعات و روایع التسجیعات /٢٢١ ٢٣<br />
کتابشناسی خرد و اندیشه ایران باستان در فرهنگ غرب<br />
/٢٥٧-٢٥٨ ٢١ (تازههای نشر)<br />
کتابشناسی عمر خیام /١٧٩-١٨٠ ٢٤ (تازههای نشر)<br />
کتیبههای ایران باستان /٢٥٨-٢٦٠ ٢١ (تازههای نشر)<br />
کمال در تحقیق /١٢٥-١٢٧ ٢٤ (نقد و بررسی)
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
نمایه ٢٣٣<br />
نمایه دوره ششم<br />
گامهای اصلی در نشر کتاب /٢٥٦-٢٥٧ ٢١ (تازههای<br />
نشر)<br />
گر امیداشت پروفسور ریچارد نلسون فرای<br />
٢٠٨-٢٠٥/ ٢٤ (اخبار)<br />
گزارش برگزاری نخستین هماندیشی دستور زبان<br />
فارسی /٢٣١-٢٣٨ ٢٣ (اخبار)<br />
گزارش بزرگداشت سههزار سال فرهنگ زردشتی<br />
٢٣١-٢٢٨/ ٢٣ (اخبار)<br />
گزارش بیست و چهارمین همایش سالانه انجمن<br />
استادان فارسی سراسر هند /٢٣٨-٢٤٠ ٢٢<br />
(اخبار)<br />
گزارش سفر علمی هیئت نمایندگان فرهنگستان زبان<br />
و ادب فارسی به اسلامآباد /٢٤٢-٢٤٤ ٢٢ (اخبار)<br />
گزارش همایش سالانه گروههای واژهگزینی<br />
تخصصی فرهنگستان زبان و ادب فارسی<br />
٢٤٢-٢٣٩/ ٢٣ (اخبار)<br />
گفتار و دستور زبان آغازی با توجه به کودکان<br />
فارسیزبان /٢٢٢-٢٢٤ ٢٣ (تازههای نشر)<br />
گفتگوی خبرگزاری میراث فرهنگی با تورج دریائی<br />
٢٢٨-٢٢٧/ ٢٣ (اخبار)<br />
گفت و گو با امیلیا نرسیسیانس درباره نقش دوزبانگی<br />
در پیشبرد فرهنگ /١٩٨-٢٠٠ ٢٤ (تازههای نشر)<br />
گلها همه آفتابگردانند /٢٠٢-٢٠٣ ٢٣ (تازههای نشر)<br />
ماجرا در ماجرا /١٨٤-١٨٥ ٢٤ (تازههای نشر)<br />
ماوراءالنهر /٢٧٢ ٢١ (تازههای نشر)<br />
مبانی نشر کتاب /٢٥٦-٢٥٧ ٢١ (تازههای نشر)<br />
مثنوی طریق التحقیق /٢١٢-٢١٤ ٢٢ (تازههای نشر)<br />
مثنوی طریقالتحقیق از کیست؟ /٩٨-١٠٨ ٢٤<br />
(مقاله)<br />
مجله علوم انسانی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد<br />
/٢٠٦ ٢٣ (تازههای نشر)<br />
مجمل الاقوال فی الحکم و الامثال (گنجینه<br />
نسخهبرگردان متون فارسی ٢) ٢٢ /٢١٤-٢١٦<br />
(تازههای نشر)<br />
مروری بر آثار احمد محمود (١) ٢٤ /١٣٩-١٥٨<br />
(نقد و بررسی)<br />
معیارسازی و ملاحظات تجویزی /٦٧-٧٣ ٢٤ (مقاله)<br />
مفعول نشانه اضافهای در زبان فارسی /١٠٣-١١٧ ٢١<br />
(مقاله)<br />
ملمّ عات گیلکی قاسم انوار /٢٠١-٢٠٢ ٢٤ (تازههای<br />
نشر)<br />
مناظره نرد و شطرنج /١٦-٢٩ ٢٤ (مقاله)<br />
منطقالطیر /١١٥ ٢٤ (نقد و بررسی)<br />
ناصر بخاری و متن انتقادی آثار او /٢٠٢-٢٠٣ ٢٤<br />
(تازههای نشر)<br />
ناصرخسرو لعل بدخشان /١٩٠-١٩١ ٢٤ (تازههای<br />
نشر)<br />
نامه ایر انباستان /٢٠٦-٢١٨ ٢٣ (تازههای نشر)؛<br />
/١٩٤-١٩٧ ٢٤ (تازههای نشر)<br />
نثر فارسی نامهنویسی غالب و معاصرین وی در ایران<br />
/٢٢٠-٢٢١ ٢٣ (تازههای نشر)<br />
نزول معنا /١٩٧-١٩٨ ٢٤ (تازههای نشر)<br />
نکتهها و نقدها (مجموعه مقالات دکتر حمید فرزام)<br />
/١٣٥-١٤٢ ٢١ (نقد و بررسی)<br />
نگاهی انتقادی به ساختار داستانی منطقالطیر<br />
١١١-٩٩/ ٢٣ (مقاله)<br />
نگاهی به پایاننامههای دانشگاهی در زمینه خط<br />
فارسی (١٣٨٢-١٣٥٣) ٢٣ ٥٠-٤٧/ (مقاله)<br />
نگاهی به تاریخ جهان از دید دانشمندی مسلمان<br />
/١٤٤-١٤٧ ٢٣ (نقد و بررسی)<br />
نگاهی به چاپی تازه از منطقالطیر /١١٥-١٢٤ ٢٤<br />
(نقد و بررسی)<br />
نگاهی به ر اهکارهای واژهگزینی در زبان فارسی دری<br />
/١٥٩-١٦٢ ٢٤ (تحقیقات ایر انشناسی)<br />
نگاهی به مجموعه شعر «و ناگهان باران»<br />
/١٣٣-١٣٥ ٢٣ (نقد و بررسی)<br />
نگاهی تازه به نظم خونفشان /٧٤-٨٤ ٢٤ (مقاله)<br />
نمایشنامهنویسان ایران /١٩٢-١٩٣ ٢٢ (تازههای<br />
نشر)<br />
نمایه دورههای یکم تا پنجم /٢١١-٢٢٦ ٢٤<br />
نمایه دوره ششم /٢٢٧-٢٣٣ ٢٤<br />
نمونهای از مقاله دانشنامهای در معرّ فی و نقد کتاب<br />
/١٧٥-١٧٨ ٢١ (نقد و بررسی)<br />
واژهای از میانرودان /١٧٩-١٨٣ ٢١ (تحقیقات
نامه فرهنگستان /٤ ٦<br />
٢٣٤ نمایه<br />
نمایه دوره ششم<br />
٢٩٣-٢٩٠/ ٢١ (اخبار)<br />
ایر انشناسی)<br />
واژهگزینی٬ تلاشی برای آشنایی با جهان /٢-٤ ٢١<br />
(سرمقاله)<br />
(¡) bde و رابطه آن با «آیین» و «آیینه»<br />
در زبان فارسی<br />
ایر انشناسی)<br />
وامق و عذرای نامی اصفهانی<br />
بررسی)<br />
وزن شعر حافظ شیرازی<br />
نشر)<br />
هزار سال بزی<br />
هماندیشی بینالمللی میرزا عبدالقادر بیدل<br />
٢٤٦-٢٤٤/ ٢٢ (اخبار)<br />
١٩٢-١٨٤/ ٢١ (تحقیقات<br />
/١٣٦-١٣٩ ٢٣ (نقد و<br />
٢٢٤-٢٢٣/ ٢٢ (تازههای<br />
١٣٤-١٣١/ ٢١ (مقاله)<br />
واژه سغدی ne¦ ¦<br />
همایش بررسی طرح تأسیس موزه مساکن روستائیِ<br />
گیلان<br />
همایش بزرگداشت زندهیاد دکتر عباس زریاب<br />
/٢٤٠-٢٤١ ٢٢ (اخبار)<br />
خوئی /١٥٢ ٢٤ (نقد و بررسی)<br />
همسایهها همگونسازی و ناهمگونسازی یا مماله در زبان<br />
/١٥-٢٨ ٢٢ (مقاله)<br />
فارسی دری /٢٢٤-٢٢٥ ٢٣<br />
هنجارگریزی نوشتاری در شعر امروز (تازههای نشر)<br />
/٧٢-١٠٧ ٢٢ (مقاله)<br />
هنر و اخلاق /١٧١-١٧٨ ٢٤ (فرهنگستان)<br />
یادداشتهای پهلوی /١٩١-١٩٢ ٢٤ (تازههای نشر)<br />
یادگار Summary of Articles 21/2-6; 22/2-6; 23/2-5;<br />
24/2-6<br />
ث. پ.
24NAMEHA ن٢ ١ C:7 ZAR76 ص ١٣:٥٢ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />
درباره هزار سال بزی<br />
یک نمونه زیبا و ازقلمافتاده در مقاله کوتاه و نکتهسنجانه «هزار سال بزی» (باقر قربانی<br />
زرّ ین٬ نامه فرهنگستان٬ دوره ششم٬ ش٬١ تیر ٬١٣٨٢ صص١٣١- ١٣٣):<br />
«هزار سال بزی! و هزار سال نوروز بخور و مهرگان٬ تا ناژ سبز [و سمنِ سپید و لاله<br />
سرخ] و فلک اندر گشتن٬ و شب به بیرون شدن٬ و روز به اندر آمدن٬ تنت درست باد و<br />
دلت شاد باد».<br />
(بخشی از تفسیری کهن٬ تصحیح محمد روشن٬ ص١٢)<br />
زندهیاد محمّ د پروین گنابادی (١٢٨٢- ١٣٥٧) در سال ٬١٣٥٢ این نمونه را به عنوان<br />
تبریک سال نو برای دوستان و آشنایانش نوشت و فرستاد ) Ä راهنمای کتاب٬ ش١- ٬٣<br />
فروردین خرداد ٬١٣٥٢ ص١٨٢).<br />
کامیار عابدی<br />
٣١ مرداد ٬١٣٨٣ تهران<br />
©<br />
٢٣٥
انتشارات فرهنگستان<br />
منتشر شده است (١٣٧٩-١٣٨٣)<br />
قر آن مجید (برگردانی کهن از قرآن کریم)٬ به<br />
کوششِ دکتر علی رواقی<br />
نگاهی به گویشنامههای ایرانی٬ دکتر علیاشرف<br />
صادقی<br />
مجموعه مقالات نخستین هماندیشی مسائل<br />
واژهگزینی و اصطلاحشناسی٬ فرهنگستان زبان و<br />
ادب فارسی<br />
لهجه تهر انی٬ لازار ساموئیلوویچ پیسیکوف٬<br />
ترجمه محسن شجاعی<br />
نامه سیر جان٬ محمود سریزدی<br />
فرهنگ زرقان٬ محمدجعفر ملکزاده<br />
مفتاحالهدایة و مصباحالعنایة٬ به روایتِ محمد بن<br />
عثمان٬ منوچهر مظفّریان<br />
تصحیحِ<br />
دستور زبان پارتی٬ دکتر حسن رضائی باغبیدی<br />
فرهنگ گویش دوانی٬ عبدالنبی سلامی<br />
کتابشناسی دستور زبان فارسی٬ به کوششِ محمد<br />
مهیار<br />
گلهای شهر سبز (اشعاری به لهجه کازرونی)٬ به<br />
کوششِ محمدجواد بهروزی<br />
مناظر الانشاء٬ خواجه عمادالدین محمود گاوان٬<br />
تصحیحِ دکتر معصومه معدنکن<br />
واژهنامه گویش بختیاری چهارلنگ٬ رضا سرلک<br />
دستور خطّ فارسی٬ فرهنگستانزبان و ادب فارسی<br />
شیوهنامه ضبط اعلام٬ دکتر ماندانا صدیق بهزادی<br />
مجموعه مقالات نخستین هماندیشی گویششناسی<br />
ایران٬ به کوشش دکتر حسن رضائی باغبیدی<br />
بررسی گویش فینی٬ بهجت نجیبی فینی<br />
همایوننامه (تاریخ منظوم حکیم زجّ اجی نیمه<br />
دوم (٢ بخش))٬ علی پیرنیا<br />
تصحیحِ<br />
فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی٬ دکتر محمد<br />
حسندوست<br />
فرهنگ واژههای مصوّ ب فرهنگستان (١٣٧٦-<br />
١٣٨٢)٬ گروه واژهگزینی<br />
گنجینه گویششناسی فارس (دفتر اول)٬ عبدالنبی<br />
سلامی.<br />
مدارج البلاغة در علم بدیع٬ رضاقلیخان هدایت٬<br />
تصحیحِ حمید حسنی<br />
فرهنگ جامع ضربالمثلهای فارسی٬بهمن دهگان<br />
روضةالعقول٬ محمد بن غازی ملطیوی (قرن<br />
ششم)٬ محمد روشن<br />
تصحیحِ<br />
ویژگیهای نحوی زبان فارسی در نثر قرن پنجم و<br />
ششم٬ دکتر مهیندخت صدیقیان<br />
الصیدنه فیالطّب٬ ترجمه باقر مظفّرزاده (از متن<br />
روسی ترجمه کریماف)<br />
فهرست پایاننامههای دانشگاهی در زمینه دستور<br />
زبان فارسی٬ محمدامین ناصح<br />
گویش ر اجی هنجن٬ ابوالحسن آقاربیع.
¦<br />
6<br />
Na ¦ me-ye Farhangesta ¦ n 6/4<br />
Summary of Articles<br />
University (in Sweden), who has attributed the mas £ navi ¦ in question to a certain<br />
Ah ¤ mad b. H¤ asan b. Muh ¤ ammad of Nak £ § java<br />
¦ n, who has no other poetical works to<br />
his credit. The author devotes his whole paper to refuting this claim.<br />
A Research into the Use of Rhyme in Persian Poetry<br />
R. Zipoli/H¤ . Rez − ¦ a'â<br />
¦ Bag ¦ bâ ¦ dâ ¦ &M.Z ¢ ¦ aker al-H¤ oseynâ<br />
This paper deals with the use of qa ¦ if ¦ ey (rhyme) in Persian poetry. The rules<br />
governing its use were first drawn up by Arab poets, but some of these rules were<br />
later modified by Iranians, who found the Arabic script a useful tool for<br />
composing rhyming games and other forms of word-play. But there were also<br />
problems. (Zipoli cites eleven cases where the same rules do not apply equally to<br />
both Persian and Arabic rhyme.)<br />
Two 7th-century (A.H.) Iranian scholars have tackled the problems of qa ¦ if ¦ ey<br />
and have written manuals to guide poets and versifiers. They are § Sams-e Qeys<br />
Ra¦ zâ ¦ (originally of Rey/Rhages) and K¢ ¦ a§ je Nas ¤ ¦ âr al-Dâ ¦ nT¤ ¦ usâ<br />
¦ (originally of T¤ us in<br />
Khorasan) who have worked independently of one another but have obtained<br />
more or less the same results. Professor Zipoli finds the method proposed by<br />
§ Sams-e Qeys in his Al-Mu`j § am if ¦ ma`a ¦ yi ¦ r 'aš`a ¦ r al-`aj § am more practical, and at<br />
the same the views expressed by Nas ¤ ¦ âr al-Dâ ¦ nT¤ ¦ usâ<br />
¦ in his Mi`ya ¦ r al-'aš`a ¦ r more<br />
precise. Zipoli believes that T¤ ¦ usâ<br />
¦ 's views have been overshadowed by those of<br />
§ Sams-e Qeys because the former manual is better known among the scholars.
Na ¦ me-ye Farhangesta ¦ n 6/4<br />
Summary of Articles<br />
5<br />
of ``do's'' and ``don'ts''. And he concludes that this ``prescriptivism'' is a part and<br />
parcel of the standardization process.<br />
A New Look at the Elegiac Verse of Moh ¤ tašam of Kashan<br />
V. Sabzâ ¦ ya ¦ npu ¦ r (Razi University, Kermanshah)<br />
The Tragedy of Karbala¦ , the martyrdom of Imam H¤ usayn and his loyal<br />
supporters in the plain of Karbala¦ on the 10th of Muh ¤ arram 61 A.H. (680 C.E.),<br />
is one of the most important events in the history of Shi`i Islam, and it has<br />
inspired thousands of poets and artists in their work. The most moving elegy<br />
written about the events of Karbala¦ is that of Moh ¤ tas § am of Kashan (circa<br />
905-996 A.H./1499-1587) who lived in the Safavid period. The author of this<br />
paper sets out to examine Moh ¤ tas § am's elegy from a literary point of view, and<br />
finds that the poet has used any and every prosodic tool at his disposal to<br />
enhance the effectiveness of his language in this tragic narrative.<br />
The Life and Times of J§ ama ¦ l al-Dâ ¦ n Muh ¤ ammad b. `Abd<br />
al-Razza ¦ q of Isfahan<br />
M. Ma`dankan (University of Tabriz)<br />
Jama¦ l al-Dâ ¦ n `Abd al-Razza¦ q is a major poet of the `Ara ¦ qi ¦ school who lived most<br />
of his life in Isfahan in the 6th century A.H./12-13th century C.E. These were<br />
turbulent times, with the never-ending clashes of the Houses of Seljuk and<br />
K¢ ¦ arazms<br />
§ ¦ ahâ<br />
¦ , and the continuous strife between Sunni and Shi`i Muslims. Jama¦ l<br />
was a prolific poet, and Dr. Ma`dankan goes over his divan (containing some<br />
10,000 couplets, edited by Vah ¤ ¦ âd Dastgerd⦠, and published in Tehran in 1320<br />
A.H.S./1941) to highlight the events of Jama¦ l's life, as documented by his own<br />
poetry.<br />
Who Is the Author of the Mas £ navâ ¦ Entitled T¤ arâ ¦ q al-Tah ¤ qâ ¦ q?<br />
S. Homa ¦ yu ¦ n (Kabul University)<br />
The author is an Afghan scholar who has made the poetical works of H¤ akâ ¦ m<br />
Sana¦ 'â ¦ his specialty. This eminent Sufi poet of Ghazna, who flourished in the 6th<br />
century A.H./12 century C.E., has a large body of work, including his divan, and<br />
several compositions in mas £ navi ¦ format. One of these is Tariq al-Tah ¤ qi ¦ q that the<br />
author and a large number of scholars firmly believe to be by Sana¦ 'â ¦ . Not so, have<br />
said some others. One of these detractors is Professor Bo Utas of Uppsala
4<br />
Na ¦ me-ye Farhangesta ¦ n 6/4<br />
Summary of Articles<br />
§ aena<br />
¦ se, which most traditional Iranian grammarians have been calling −zami<br />
¦ r-e<br />
mottas¤ el-e fa ¦ `eli ¦ (the conjoined subject pronoun). Some grammarians have been<br />
calling it ``the required subject of the verb'' (in contradistinction to the ``optional<br />
subject'' that comes at the beginning of the sentence and may be optionally<br />
omitted).<br />
The author argues in this paper that this appended element, the šena ¦ se, is<br />
neither the subject itself, nor a pronoun replacing it. He says šena ¦ se is only an<br />
indicator of the `person' and the `number' of the subject of the verb. For<br />
instance -am only indicates the subject of the verb is `first person' and `singular'.<br />
And he goes on to discuss where the subject of the verb may be safely omitted.<br />
And his conclusion in a nutshell: ``The subject is a required part of the sentence;<br />
it is not an optional part. Also the verb by itself does not constitute a sentence.''<br />
The Position of the Direct Object in Persian<br />
M. Ra ¦ sek £ Mahand (Bu-`Ali University, Hamedan)<br />
This paper deals with the place or position of the direct object (DO) in the<br />
sentence in Persian. The author believes that the DO does not have one fixed<br />
position, but can change its location depending on the circumstances.<br />
After some research in the writings of contemporary Iranian writers, the<br />
author has found the following rule valid: In Persian sentences if the DO is a<br />
`specific' noun, then its `unmarked position' will be before the indirect object<br />
(IO), and if the noun is `non-specific' then it will follow the IO and precede<br />
the verb. The author then goes on to explain the theoretical aspects of this<br />
proposition. He says `srcambling' is one way of testing direct objects to find out if<br />
they are `specific' or `non-specific'.<br />
The Process of Language Standardization and Prescriptive<br />
Considerations<br />
N.Q. Sa ¦ rlâ ¦<br />
In any country where various dialects are spoken, there is always a need for a<br />
common language to help facilitate the communication of the indigenous<br />
people. Usually it is the dialect spoken by the rulers of the country that assumes<br />
the role of the common language, becoming, in the course of time, the standard<br />
language of the whole territory. The author follows in this paper the process of<br />
language standardization, as outlined by various linguists, and finds that the<br />
process is usually helped by ``prescriptive'' practices of experts who issue a series
Na ¦ me-ye Farhangesta ¦ n 6/4<br />
Summary of Articles<br />
3<br />
somewhere in the ``7th or 8th century A.H.'' (13th/14th century C.E.), and says<br />
he found the manuscript in the library of the late scholar Moj § taba¦ Mâ ¦ novâ ¦ , who<br />
himself copied the text from an MS in the Chester Beatty Library in Dublin. The<br />
author of the treatise is a hitherto unknown writer by the name of H¤ isa ¦ mb.<br />
Muh ¤ ammad-Ras§ ¦ âdS<br />
¤ arra¦ f of Khwarazm, who composed it for his patron Amir<br />
Moba¦ rak Shah of Shushtar (in present-day Khuzistan). The editor, and Mâ ¦ novâ ¦<br />
before him, have both tried and failed to find any additional information on the<br />
author as well as his patron. It is clear however, that Amir Moba¦ rak Shah was an<br />
aficionado of these two games, and the literary debate was written for his<br />
entertainment while the chess has been invented in India, the backgammon<br />
seems to have been invented by the Iranians themselves. These games were<br />
thought to represent some aspect of the human condition. In the game of<br />
backgammon, which is decided by the throw of the dice as well as the skill of the<br />
two players, man's fortune is decided mainly by what his destiny has in store for<br />
him, whereas in the game of chess, the deciding factor is the skill of each player.<br />
Sentence Stress in Simple Persian Sentences<br />
`A. ¢ Kaza<br />
¦ `â ¦ far (Ferdowsi University, Mashad)<br />
In this technical paper, the author, who is a professor of linguistics, examines the<br />
question of sentence stress in the Persian language in simple sentences. He states<br />
at the outset that word stress in Persian usually falls on the last syllable of the<br />
word. But not so, the question of sentence stress, which is complicated by a<br />
number of factors, such as the intent of the speaker. He then analyses in detail<br />
the different elements of the sentence, and points out how these may be stressed<br />
depending on the circumstances surrounding the sentence. And he succeeds in<br />
formulating a general rule for those sentences in which the predicate consists of<br />
more than one group of words. ``In these, the sentence stress does not fall on the<br />
verb or the verbal core of the verb group. It falls, rather, on the last syllable of<br />
the word preceding the verbal core.''<br />
The Inflexional Suffix Appended to Verbs Is Neither the Verb's<br />
Subject Nor a Subject Pronoun<br />
T. Vah ¤ ¦ âdâ<br />
¦ ya ¦ nKa ¦ mya ¦ r<br />
The subject of this paper is šena ¦ se, which is appended to verbs in Persian when<br />
they are conjugated and it is usually translated into English as the ``inflexional<br />
suffix''. For instance in the conjugated verb raftam (=I went) the -am part is the
١٣٨٣/٨/٢٢ 25SUMM24 ن٣ C:7 ٥ ص ١٣:٥٢ ١٣٨٤/٠٥/٢٤<br />
SUMMARY OF ARTICLES<br />
A Project for the Compilation of Legal Terms and<br />
Expressions<br />
H¤ . H¤ abâ ¦ bâ ¦<br />
This project, first proposed by the current head of the Academy of Persian<br />
Language and Literature in 2001, aims at refining the specialized language used<br />
by Iranian legislators and the judiciary through a systematic examination of the<br />
body of legal texts produced during the past century, from the Constitutional<br />
Revolution down to the present day. As a result of this scrutiny, the most valid<br />
legal terms which have been in use during this 100-year period will come to light<br />
and a major dictionary of legal terminology will be compiled.<br />
The working method outlined in the project consists of establishing a small<br />
office equipped with all the latest tools of information technology, and then<br />
getting a number of researchers to go over a wide of variety of official documents<br />
to mark the legal terms which occur in them. These terms and the instances of<br />
their use will then be transferred to a computer to create a database of legal<br />
terminology. The terms found in the database will be subsequently tabulated and<br />
sorted, and at the final stage the most important of these will be defined on the<br />
basis of their usage and original sense.<br />
One of the key questions that the project will address is to find out if the<br />
prevalent legal terms used in Persian meet the needs of the people using them.<br />
A Debate Between the Games of Chess and Backgammon<br />
N. Pourjavady (ed.)<br />
The main part of this paper is the text of a short treatise in Persian bearing the<br />
above title which is being published for the first time. The editor dates the text<br />
2
¦<br />
¦<br />
¦<br />
¦<br />
TABLE OF CONTENTS<br />
Editorial<br />
Persian Language and the Services Rendered by the Iran University Press<br />
Essays<br />
A Project for the Compilation of Legal Terms and Expressions<br />
A. â`Samâ (Gâlanâ)<br />
H¤ . H¤ abâbâ<br />
2<br />
6<br />
A Debate Between the Games of Chess and Backgammon<br />
N. Pourjavady (Purjavadâ)<br />
16<br />
Sentence Stress in Simple Persian Sentences<br />
`A. aza`âfar<br />
30<br />
The Inflexional Suffix Appended to Verbs Is Neither the Verb's Subject<br />
Nor a Subject Pronoun<br />
T. VahâdâyanKamyar<br />
48<br />
The Position of the Direct Object in Persian<br />
M. Rasek<br />
Mahand 56<br />
The Process of Language Standardization and Prescriptive Considerations N. Q. Sarlâ<br />
67<br />
A New Look at the Elegiac Verse of Moh tas§ am of Kashan<br />
V. Sabzâyanpur<br />
74<br />
The Life and Times of ama¦ l al-Dân Muh ammad b. `Abd al-Razza¦ q of Isfahan M. Ma`dankan 85<br />
Who Is the Author of the Mas£ navâ Entitled ariq al-T¤ ahqiq?<br />
S. Homayun<br />
98<br />
A Research into the Use of Rhyme in Persian Poetry<br />
R. Zipoli 109<br />
Reviews<br />
A Brief Review of the New Edition of Attar's Mant¤ iq al-T¤ ayr<br />
R. Asrafzade<br />
115<br />
Perfection in Research<br />
H¤ . Borjâan<br />
125<br />
The Persian Dictionary of the Sepahsa¦ lar Seminary<br />
M. aker al-H¤ oseynâ 128<br />
The Turkomans of Iran Shortly Before the Emergence of the Safavids S.`A. le-Davud<br />
134<br />
A Critique of Ahmad Mahmu¦ d's Fiction (1)<br />
A. Ojakâyans<br />
139<br />
Iranian Studies<br />
Working Procedures for Persianizing Foreign Terms in Dari Persian<br />
M.H¤ . Yamân<br />
159<br />
The Academy<br />
Persian Lexical Elements in the Urdu Language<br />
. Panahâ<br />
163<br />
Pahlavi Notes<br />
A. Tafazzolâ<br />
/J.H¤ asanzade (tr.) 171<br />
Recently Published<br />
a) Books (in Persian):<br />
179<br />
Ketabšena¦ si-ye `Omar K¢ ayyam; Ba¦ nu¦ gosasb-Na¦ me; Ta¦ rik-e adabiyyat-e fa¦ rsi dar<br />
šebh-e qa¦ rre; Jame`al-`ulum (Settini); Ma¦ jera<br />
dar ma¦ jera; Zaba¦ n va adabiyyat-e<br />
Iran-e ba¦ stan; Sahm-e Nas¤ ir al-din-e Tusi dar nazaryye qafyye...; Da¦ nešna¦ me-ye<br />
Iraniyan-e armani; Farhangna¦ me-e mowzu' i-ye towsifi-ye olu¦ m-e ensani;Na¦ ser-e<br />
K¢ osrow: la`l-e Badakšan; Ya¦ degar.<br />
b) Periodicals (also in Persian):<br />
192<br />
Peyk-e nur; Na¦ me-ye Iran-e ba¦ stan<br />
c) Essays (likewise in Persian):<br />
197<br />
``The decadence of meaning''; ``AnInterview with Emilia Narsisians about the role<br />
of bilingualism in the advancement of culture''; ``Misogynous couplets in<br />
Ferdows⦠'s ahna¦ me''; ``The bilingual (Persian-Gilaki) poems of Qa¦ sem Anvar'';<br />
¦Obaydulla``` h `Abâdâ, a poet of Bengal writing in Persian''; ``Nasir of Bokara¦ and a<br />
critical edition of his works''; ``Abd al-Qa¦ hir urja¦ nâ and the theory of literature'';<br />
``A project to put the Classical Persian texts on the web''.<br />
News<br />
Professor Richard N. Frye Honoured<br />
The Parvin E`tes¤ ¦ amâ<br />
¦ Literary Prize<br />
Index to Vols. I-V<br />
Index to Vol. VI<br />
A Letter to the Editor<br />
Summary of Articles in English<br />
K. Ema ¦ mâ ¦<br />
205<br />
208<br />
211<br />
227<br />
234<br />
2
¦<br />
ISSN 1025-0832<br />
Vol. VI, No. 4 (Ser. No. 24)<br />
December, 2004<br />
President: G¥ ola ¦ m- c Alâ ¦ H¤ adda ¦ d c A¦ del<br />
Rated as a<br />
Scientific and Research Journal<br />
by the Ministry of Science,<br />
Research and Technology<br />
Editorial board: c Abdol-Moh ¤ ammad A¦ yatâ ¦ ,H¤ asan H¤ abâ ¦ bâ ¦ ,<br />
G¥ ola ¦ m-Alâ ¦ H¤ adda ¦ dA¦ del, Moh ¤ ammad K£ v ¦ ansa<br />
¦ râ ¦ ,<br />
Alâ ¦ As § raf ¤ S¦ adeqâ<br />
¦ ,Ah ¤ mad Samâ ¦ c ¦ â (Gâ ¦ la ¦ nâ ¦ ),<br />
Bahman Sarka ¦ ra ¦ tâ<br />
Editor: Ah ¤ mad Samâ ¦ c ¦ â (Gâ ¦ la ¦ nâ ¦ )<br />
Na¦ me-ye Farhangesta ¦ n<br />
4936-75815 P.O. Box<br />
Tehran, Islamic Republic of Iran<br />
8532872 (9821) Fax:<br />
or to<br />
The Academy of Persian Language and Literature<br />
No. 36, 15-East Street, Velenjak,<br />
Tehran<br />
4936-75815 P.O. Box<br />
5643241 Fax: ,8-9343241 Phone:<br />
ri.ymedacanaisrep@hemanraf<br />
Ser. No. 24<br />
Foreign subscriptions for each volume including 4 issues:<br />
Middle East and neighbouring countries: $25.00 per year<br />
Europe and Asia: $30.00 per year<br />
Africa, North America, and the Far East: $35.00 per year<br />
Bank Account:<br />
Farhangestan-e Zaban va Adab-e Farsi, Account No. 50522<br />
Bank Melli Iran, Eskan Branch<br />
Printed in the Islamic Republic of Iran