ساÙÙا٠٠از سا٠1385 تا 1388
ساÙÙا٠٠از سا٠1385 تا 1388 ساÙÙا٠٠از سا٠1385 تا 1388
كنترل كارگري بنگاه ها كه توسط كليه كارگران و كارمندان انجام مي گيرد با دولت و شوراهاي محلي كارگران و سربازان و دهقانان مشخص شده است. در تكامل اين بحث، لنين بر ادغام وظايف كنترل كارگري در اتحاديه هاي كارگري، و از اين طريق هماهنگي بيشتر اين حركت با نقشه مركزي اقتصاد سوسياليستي تاكيد كرد. لنين نيز به تجربه، با مسائل و مشكلاتي كه در راه اجراي كنترل كارگري به وجود آمد آشنا شد و كوشيد از آنها به درستي جمعبندي كند. او در سال 1918 در مورد وظايف فوري حكومت شوروي چنين نوشت: ”كنترل كارگري را ما به مثابه قانوني معمول داشته ايم ولي اين قانون در زندگي و حتي در اذهان توده هاي وسيع پرولتاريا فقط تازه به زحمت دارد نفوذ مي كند.... تا زماني هم كه كنترل كارگري واقعيت نيافته و كارگران پيشرو موجبات يك لشگركشي پيروزمندانه و بي امان را عليه نقض كنندگان اين كنترل و يا كساني كه نسبت به آن لاقيدند فراهم نكرده اند، نمي توان نخستين گام را از كنترل كارگري به سوي سوسياليسم به پايان رساند.... بديهي است براي اين كه طبقه اجتماعي جديد و آن هم طبقه اي كه تاكنون در قيد ستم بوده و فقر و جهل در هم خردش كرده است بتواند با وضع جديد خو بگيرد، با محيط آشنا شود، به كار خود سر و صورت دهد و سازماندهاني از خود بيرون دهد، هفته ها نه، بلكه ماه هاي آزگار و سالها لازمست. روشن است كه حزب رهبر پرولتارياي انقلابي نمي توانست واجد تجربه و آموختگي موسسات سازمانده بزرگي شود كه براي ميليونها و ده ها ميليون افراد كشور در نظر گرفته شده است. دگر سان كردن آموختگي هاي قديمي هم كه تقريبا آموختگي هاي منحصرا تبليغاتي است، كاري است بس طولاني. ولي هيچ چيز محالي در اينجا وجود ندارد. اگر ما لزوم تحول را روشن ببينيم و براي عملي كردن آن عزم راسخ داشته باشيم و در تعقيب هدف عظيم و دشوار خود پيگير باشيم، آن را عملي خواهيم كرد....“ (3) لنين معتقد بود كه طبقه كارگر در شوروي بايد توانايي اداره اقتصاد جامعه نوين را كسب كند. بايد اين كار را ياد بگيرد چون به علت شرايطي كه در جامعه كهن داشته چنين كاري را بلد نيست. كارگران بايد گام به گام اين كار را در محيط كار خود تمرين كنند. تا زماني كه كارگران در اين مسير تربيت نشوند، بورژوازي و متخصصان اقتصادي اش كماكان از امتيازاتي در عرصه توليد و توزيع برخوردار خواهند بود و همين امتيازات را به اهرم قدرت طبقه خويش
تبديل مي كنند. بنابراين پايه و محرك اصلي لنين در طرح بحث كنترل كارگري يك مساله سياسي و ايدئولوژيك بود: تربيت طبقه كارگر در جهت تبديل شدن به اداره كننده جامعه. در اين ميان نكته اي كه معمولا در بحث هاي كنوني از نظر دور داشته مي شود، اما در واقع يكي از مشغله هاي مهم ذهني و عملي ماركس و ديگر رهبران انقلابات كارگري بود، قشربندي درون طبقه كارگر از نظر آگاهي طبقاتي و نوع عمل و تشكل متناسب با آن است. به همين خاطر است كه ما در آثار اين رهبران با واژه هايي نظير ”پيشاهنگ“، ”پيشرو“ و ”آگاه“ روبرو مي شويم. وقتي كه ما از كسب قدرت سياسي توسط طبقه كارگر صحبت مي كنيم، از ابتدا اين حزب و پيشرو قشر بين دهد. مي سازمان را جامعه و گيرد مي دست به را كارگري دولت كه نيست طبقه كل پيشاهنگ طبقه كارگر با بدنه گسترده طبقه كارگر فاصله اي عيني وجود دارد. تلاش براي محكم كردن رشته هاي پيوند تنگاتنگ دروني ميان حزب و طبقه، تلاش براي بالا بردن سطح آگاهي كل طبقه، تلاش براي درگير كردن بخش هاي هر چه وسيعتري از كارگران و توده هاي تحت ستم و استثمار در اداره امور جامعه، وظيفه هميشگي و حياتي دولت كارگري است. شرايط بحران و اعتلاي انقلابي، موجي از آگاهي و انگيزه و شور و شوق براي انجام اين كارها را به شكل گسترده در توده هاي كارگر و بقيه زحمتكشان و ستمديدگان دامن مي زند. البته در پراتيك كنترل كارگري در جامعه سوسياليستي، تضادهايي وجود دارد كه از آنها گريزي نيست و فقط به كنترل كارگري هم محدود نمي شود: تضاد ميان بخش مسلط دولتي با بخشهاي تعاوني و خصوصي و نيمه خصوصي؛ تضاد ميان تصميمات و برنامه ريزي مركزي با تصميمات و منافع واحدهاي پيراموني؛ تضاد ميان منافع طبقه كارگر به مثابه يك كل با منافع فوري اي كه خصلت خرده بورژوايي و بورژوايي دارند. در چارچوب همين بحث، كنترل كارگري در كارخانه و برنامه ريزي ها و تصميم گيري ها و عملكردهايش خواه ناخواه با برنامه ريزي مركزي و طرح هاي بلند مدت تضادهايي پيدا مي كند. آنچه در يك سطح محدود و محلي و پيراموني، عمده و داراي اولويت به حساب مي آيد در سطح سراسري مي تواند عمده نباشد. بنابراين تشخيص اين تضاد و مهمتر از آن، تلاش براي حل ديالكتيكي تضاد يك وظيفه دائمي در اين عرصه است. در شوروي نيز اين تضاد ظاهر شد. به گفته لنين:
- Page 1 and 2: سالنامه - ازسال 1388 -1
- Page 3 and 4: تجمع پارك الله: زم
- Page 5 and 6: 2 4 3 كند.
- Page 7: نينل زين رد يراثآ ه
- Page 11 and 12: بهره وري كار مي بخش
- Page 13 and 14: در سال هاي متعاقب ا
- Page 15 and 16: اما آنچه از بحث هاي
- Page 17 and 18: هيچ ناگزيري در اين
- Page 19 and 20: آنچه عمدتا باعث از
- Page 21 and 22: طبقه كارگر و مساله
- Page 23 and 24: كارخانه خود بود. ي
- Page 25 and 26: يروآدوس و تشابنا رد
- Page 27 and 28: مبارزات رزمنده و اش
- Page 29 and 30: گرايشاتي كه مبلغ تج
- Page 31 and 32: ”در نتيجه كارگرا
- Page 33 and 34: كارگران و سطح آگاهي
- Page 35 and 36: ”در حال حاضر خريد
- Page 37 and 38: صحيح دوري يا نزديكي
- Page 39 and 40: گفت: بورژوازي بين
- Page 41 and 42: همين سياست از سوي ن
- Page 43 and 44: جهاني عمدگي پيدا كر
- Page 45 and 46: خواهند گرفت. اين ه
- Page 47 and 48: مسلح سازد. تنها با
- Page 49 and 50: رد تيورتيد 1100 رگراك
- Page 51 and 52: دست داشت، از مهما
- Page 53 and 54: گرد هم آيي ها و تظاه
- Page 55 and 56: همدلي و احساس حقاني
- Page 57 and 58: يكي زا ياهراعش مهم
تبديل مي كنند. بنابراين پايه و محرك اصلي لنين در طرح بحث كنترل كارگري يك مساله سياسي و ايدئولوژيك بود:<br />
تربيت طبقه كارگر در جهت تبديل شدن به اداره كننده جامعه.<br />
در اين ميان نكته اي كه معمولا در بحث هاي كنوني از نظر دور داشته مي شود، اما در واقع يكي از مشغله هاي مهم<br />
ذهني و عملي ماركس و ديگر رهبران انقلابات كارگري بود، قشربندي درون طبقه كارگر از نظر آگاهي طبقاتي و نوع<br />
عمل و تشكل متناسب با آن است. به همين خاطر است كه ما در آثار اين رهبران با واژه هايي نظير ”پيشاهنگ“،<br />
”پيشرو“ و ”آگاه“ روبرو مي شويم. وقتي كه ما از كسب قدرت سياسي توسط طبقه كارگر صحبت مي كنيم، از ابتدا اين<br />
حزب و پيشرو قشر بين دهد. مي سازمان را جامعه و گيرد مي دست به را كارگري دولت كه نيست طبقه كل<br />
پيشاهنگ طبقه كارگر با بدنه گسترده طبقه كارگر فاصله اي عيني وجود دارد. تلاش براي محكم كردن رشته هاي<br />
پيوند تنگاتنگ دروني ميان حزب و طبقه، تلاش براي بالا بردن سطح آگاهي كل طبقه، تلاش براي درگير كردن بخش<br />
هاي هر چه وسيعتري از كارگران و توده هاي تحت ستم و استثمار در اداره امور جامعه، وظيفه هميشگي و حياتي<br />
دولت كارگري است. شرايط بحران و اعتلاي انقلابي، موجي از آگاهي و انگيزه و شور و شوق براي انجام اين كارها را به<br />
شكل گسترده در توده هاي كارگر و بقيه زحمتكشان و ستمديدگان دامن مي زند.<br />
البته در پراتيك كنترل كارگري در جامعه سوسياليستي، تضادهايي وجود دارد كه از آنها گريزي نيست و فقط به<br />
كنترل كارگري هم محدود نمي شود: تضاد ميان بخش مسلط دولتي با بخشهاي تعاوني و خصوصي و نيمه خصوصي؛<br />
تضاد ميان تصميمات و برنامه ريزي مركزي با تصميمات و منافع واحدهاي پيراموني؛ تضاد ميان منافع طبقه كارگر به<br />
مثابه يك كل با منافع فوري اي كه خصلت خرده بورژوايي و بورژوايي دارند. در چارچوب همين بحث، كنترل كارگري<br />
در كارخانه و برنامه ريزي ها و تصميم گيري ها و عملكردهايش خواه ناخواه با برنامه ريزي مركزي و طرح هاي بلند<br />
مدت تضادهايي پيدا مي كند. آنچه در يك سطح محدود و محلي و پيراموني، عمده و داراي اولويت به حساب مي آيد<br />
در سطح سراسري مي تواند عمده نباشد. بنابراين تشخيص اين تضاد و مهمتر از آن، تلاش براي حل ديالكتيكي تضاد<br />
يك وظيفه دائمي در اين عرصه است. در شوروي نيز اين تضاد ظاهر شد. به گفته لنين: