ساÙÙا٠٠از سا٠1385 تا 1388
ساÙÙا٠٠از سا٠1385 تا 1388 ساÙÙا٠٠از سا٠1385 تا 1388
قهرمان پاريس را اسير ساخته و بسياري از آنان را در خيابانها تيرباران كردند. در سال 1878دولت پروس (آلمان فعلي) يكرشته ضد شديدا قوانين سوسياليستي در كرد. اعلام قانوني غير را كارگري حزب و رساند تصويب به انگلستان دولت حربه اي ديگر را عليه انقلاب كارگري به كار گرفت و بخش قابل توجهي از طبقه كارگر با رشوه هاي حاصل از سودهاي مستعمراتي تخدير كرد. در نتيجه بخشي از طبقه كارگر پشتيبان حفظ وضع موجود شد. بنظر مي رسيد كه شعله هاي سرخ برخاسته از كمون پاريس خاموش شده است. اما ناگهان فرياد تازه جنگ طبقاتي، سكوت را بهم زد: اينبار از يك گوشه دور افتاده و غير قابل انتظار در آخرين نقطه آمريكاي شمالي، در شيگاگو ، در محله اي كه ”دنياي متمدن اروپا“ نامش را تا بحال نشنيده بود. محله ”هي ماركت“ لبريز بود از كارگران مهاجر آلماني، هلندي، لهستاني و رومانيائي و ديگران. آگاهي طبقاتي را كارگران آلماني به آنجا برده بودند. يكسال پس از كمون پاريس، در زمستان 1872هزاران نفر بخاطر آتش سوزي بزرگ شيكاگو بي خانمان و گرسنه بر جاي مانده بودند. هزاران نفر براي گرفتن كمك دست به تظاهرات زدند. در دست بسياري از آنها پرچمهائي ديده مي شد كه رويش نوشته شده بود: ”يا خون يا نان“. در سال 1877اعتصاب بزرگي از سوي كارگران راه آهن انجام گرفت. بزودي اين اعتصاب، كل كارگران راه آهن در سراسر آمريكا را فراگرفت. بسياري از افراد راديكال كه در رهبري اين اعتصابات بودند از ميان كارگران آلماني بودند كه سابقا با ماركس و انگلس تماس داشتند. آلبرت پارسون يكي از آنان بود كه تجربه دو جنبش را داشت: جنبش اروپا و جنبش ضد برده داري در آمريكا. خود او در آمريكا به دنيا آمده بود. اعتصابات بزرگ سال 1877سرانجام با سركوب پليس از هم پاشيد. در آن سال هر دو طبقه متخاصم مي دانستند كه جنگي ديگر در كار است. سرمايه داران از اين هراس داشتند كه در آمريكا هم نظير پاريس، كمون برپا شود. بنابراين هيئت حاكمه تدارك سركوب را مي ديد. كارگران از نظر سياسي و نظامي تدارك مي ديدند. اجتماعات مخفي بحث و تشكل در سطحي عاليتر برگزار مي شد. در آن زمان اتحاديه هاي كارگري نيمه قانوني بودند و جلسات آنها مخفيانه تشكيل مي گشت. پليس در هر فرصتي رهبران را دستگير مي كرد و مورد ضرب و شتم قرار مي داد. آن روزها، اعتصاب كردن به معناي وارد جنگ شدن با قدرت حاكم بود. در چنان اوضاعي شهر شيكاگو زادگاه مصافي سخت شد: مصافي كه كارگران انقلابي در هسته رهبري ”اتحاديه مركزي كارگري“ هدايتش مي كردند. در سال 1875 اين اتحاديه قطعنامه اي را به تصويب رساند. در بخشي از اين قطعنامه آمده بود: ما فورا از طبقه كارگر مي خواهيم كه خود را
مسلح سازد. تنها با ابزار قهر مي توان در مقابل استثمارگران صف آرائي كرد. اين قطعنامه به روي كاغذ نماند. طولي نكشيد كه دهها واحد از توده هاي مسلح كارگر تشكيل شد. وقتي بورژوازي متوجه ماجرا شد، عناصر مبارز را اخلال گر ناميد. متاسفانه تنها حزب متشكل كارگري آن زمان در آمريكا، رفرميست بود. اين حزب معتقد بود كه كارگران مسلح، وجهه حزب را خدشه دار مي كنند. تفكر حاكم بر جنبش كارگري شيكاگو را مي توان در بيانيه ”اتحاديه انترناسيونال كارگران“ مشاهده كرد. در آن بيانيه چنين آمده بود: ”اين سيستم ناعادلانه و جنايتكار است و لازمست كه بطور كامل و بهر طريق ممكن منهدم شود.“ تهييج به منظور سازماندهي، و سازماندهي به منظور قيام. اين عبارت، فشرده راهي است كه طبقه كارگر اگر مي خواهد زنجيرهايش را بگسلد، بايد بپيمايد.“ اين مواضع، بدون شك خبر از فضاي انقلابي كل جنبش در موجود عمومي ضرورت بر تاكيد اين آيا داد. مي دوران آن كارگري بكارگيري آن ضعف نقطه قهر، جنبش بود؟ نه. اگر قرار است نقطه ضعفي در آن جنبش جستجو شود، بايد به گرايش دنباله روي و تسليم به حركت خودانگيخته موجود در رهبرانش توجه كرد. آنها اعتقاد داشتند كه تنها اتحاديه هاي مستقل كارگري مي توانند محل مناسبي براي عمل انقلاب باشند. آنها بدنبال يك نظم خودبخودي بودند، نه يك دولت انقلابي نوين. هدف آنها در هم شكستن قدرت دولتي بود، اما نقشه اداره دولت نوين انقلابي را در اختيار نداشتند. بدين ترتيب صفوف جنبشي كه پس از سركوب سال 1877 مجددا سربلند كرد، حول ايده قهر گسترش يافت. در عين حال يك مطالبه معين به مركز مطالبات كارگران تبديل شده بود و آن خواست روزكار هشت ساعته بود. در سال شبكه چند از 1884يكي سراسري سازمان، اين نمود. اعلام را مبارزه روز فراخوان ها اتحاديه ”فدراسيون صنف سازمان يافته و اتحاديه اي كارگران“ نام داشت. اين فراخوان با پشتيباني عظيمي روبرو شد. جنبش عظيمي براه افتاد. بطور مثال تعداد اعضا سازمان ”رسته هاي كار“ در عرض يكسال از 100هزار به 700 هزار نفر در تابستان 1886 افزايش يافت. دليل اين استقبال عظيم توده اي واضح بود. در آن دوران 18ساعت كار در روز معمول بود. كارگران تا سرحد مرگ كار مي كردند. بيكاري، گراني و گرسنگي بيداد مي كرد. كارگران برانگيخته شده در خيابانها اين سرود را مي خواندند:
- Page 1 and 2: سالنامه - ازسال 1388 -1
- Page 3 and 4: تجمع پارك الله: زم
- Page 5 and 6: 2 4 3 كند.
- Page 7 and 8: نينل زين رد يراثآ ه
- Page 9 and 10: تبديل مي كنند. بنا
- Page 11 and 12: بهره وري كار مي بخش
- Page 13 and 14: در سال هاي متعاقب ا
- Page 15 and 16: اما آنچه از بحث هاي
- Page 17 and 18: هيچ ناگزيري در اين
- Page 19 and 20: آنچه عمدتا باعث از
- Page 21 and 22: طبقه كارگر و مساله
- Page 23 and 24: كارخانه خود بود. ي
- Page 25 and 26: يروآدوس و تشابنا رد
- Page 27 and 28: مبارزات رزمنده و اش
- Page 29 and 30: گرايشاتي كه مبلغ تج
- Page 31 and 32: ”در نتيجه كارگرا
- Page 33 and 34: كارگران و سطح آگاهي
- Page 35 and 36: ”در حال حاضر خريد
- Page 37 and 38: صحيح دوري يا نزديكي
- Page 39 and 40: گفت: بورژوازي بين
- Page 41 and 42: همين سياست از سوي ن
- Page 43 and 44: جهاني عمدگي پيدا كر
- Page 45: خواهند گرفت. اين ه
- Page 49 and 50: رد تيورتيد 1100 رگراك
- Page 51 and 52: دست داشت، از مهما
- Page 53 and 54: گرد هم آيي ها و تظاه
- Page 55 and 56: همدلي و احساس حقاني
- Page 57 and 58: يكي زا ياهراعش مهم
- Page 59 and 60: 2 م( 3 1 نگاه
- Page 61 and 62: آيا بايد كارگران جا
- Page 63 and 64: اول ماه مه 1385 در بحب
- Page 65 and 66: توجيه پذير نيست. ا
- Page 67 and 68: اما سياست صحيح طبقا
- Page 69 and 70: وارد مناسبات با جنب
- Page 71 and 72: يليف نيپ و دننام نآ
- Page 73 and 74: بيانيه بعد از اين ز
- Page 75 and 76: همدستانش شنيده مي ش
- Page 77 and 78: زند. انگار نه انگا
- Page 79 and 80: ناريا يمن دناوت رد
- Page 81 and 82: دراصل، تامين و تد
- Page 83 and 84: در اينجا لازمست با
- Page 85 and 86: پردازيم. اين عبار
- Page 87 and 88: كنند و در بازار, ن
- Page 89 and 90: اين واقعيتي است كه
- Page 91 and 92: دارد، طرح هاي منظ
- Page 93 and 94: تهديد به زندان و شك
- Page 95 and 96: نقادانه و علمي نگاه
قهرمان پاريس را اسير ساخته و بسياري از آنان را در خيابانها تيرباران كردند. در سال 1878دولت پروس (آلمان<br />
فعلي)<br />
يكرشته<br />
ضد شديدا قوانين<br />
سوسياليستي<br />
در كرد. اعلام قانوني غير را كارگري حزب و رساند تصويب به<br />
انگلستان دولت حربه اي ديگر را عليه انقلاب كارگري به كار گرفت و بخش قابل توجهي از طبقه كارگر با رشوه هاي<br />
حاصل از سودهاي مستعمراتي تخدير كرد. در نتيجه بخشي از طبقه كارگر پشتيبان حفظ وضع موجود شد. بنظر مي<br />
رسيد كه شعله هاي سرخ برخاسته از كمون پاريس خاموش شده است. اما ناگهان فرياد تازه جنگ طبقاتي، سكوت را<br />
بهم زد: اينبار از يك گوشه دور افتاده و غير قابل انتظار در آخرين نقطه آمريكاي شمالي، در شيگاگو<br />
،<br />
در محله اي كه<br />
”دنياي متمدن اروپا“ نامش را تا بحال نشنيده بود. محله ”هي ماركت“ لبريز بود از كارگران مهاجر آلماني، هلندي،<br />
لهستاني و رومانيائي و ديگران. آگاهي طبقاتي را كارگران آلماني به آنجا برده بودند.<br />
يكسال پس از كمون پاريس، در زمستان 1872هزاران نفر بخاطر آتش سوزي بزرگ شيكاگو بي خانمان و گرسنه بر<br />
جاي مانده بودند. هزاران نفر براي گرفتن كمك دست به تظاهرات زدند. در دست بسياري از آنها پرچمهائي ديده مي<br />
شد كه رويش نوشته شده بود: ”يا خون يا نان“. در سال 1877اعتصاب بزرگي از سوي كارگران راه آهن انجام گرفت.<br />
بزودي اين اعتصاب، كل كارگران راه آهن در سراسر آمريكا را فراگرفت. بسياري از افراد راديكال كه در رهبري اين<br />
اعتصابات بودند از ميان كارگران آلماني بودند كه سابقا با ماركس و انگلس تماس داشتند. آلبرت پارسون يكي از آنان<br />
بود كه تجربه دو جنبش را داشت: جنبش اروپا و جنبش ضد برده داري در آمريكا. خود او در آمريكا به دنيا آمده بود.<br />
اعتصابات بزرگ سال 1877سرانجام با سركوب پليس از هم پاشيد. در آن سال هر دو طبقه متخاصم مي دانستند كه<br />
جنگي ديگر در كار است. سرمايه داران از اين هراس داشتند كه در آمريكا هم نظير پاريس، كمون برپا شود. بنابراين<br />
هيئت حاكمه تدارك سركوب را مي ديد. كارگران از نظر سياسي و نظامي تدارك مي ديدند. اجتماعات مخفي بحث و<br />
تشكل در سطحي عاليتر برگزار مي شد. در آن زمان اتحاديه هاي كارگري نيمه قانوني بودند و جلسات آنها مخفيانه<br />
تشكيل مي گشت. پليس<br />
در هر فرصتي رهبران را دستگير مي كرد و مورد ضرب و شتم قرار مي داد. آن روزها،<br />
اعتصاب كردن به معناي وارد جنگ شدن با قدرت حاكم بود. در چنان اوضاعي شهر شيكاگو زادگاه مصافي سخت شد:<br />
مصافي كه كارگران انقلابي در هسته رهبري ”اتحاديه مركزي كارگري“ هدايتش مي كردند. در سال 1875 اين اتحاديه<br />
قطعنامه اي را به تصويب رساند. در بخشي از اين قطعنامه آمده بود: ما فورا از طبقه كارگر مي خواهيم كه خود را