سالنامه از سال 1385 تا 1388

سالنامه از سال 1385 تا 1388 سالنامه از سال 1385 تا 1388

16.03.2014 Views

تاثيرات مخرب سياسي و روحي اش بر ذهن توده ها)‏ گردن گذاشت.‏ اين گردن گذاشتن،‏ بازتاب دركي نادرست از مقوله دمكراسي و مسائل مربوط به قدرت سياسي است.‏ اين درك،‏ نهايتا همه چيز را به سطح آگاهي مقطعي توده ها و تصميم هايي كه بر اين مبنا مي گيرند واگذار مي كند.‏ اين در حالي است كه اين سطح از آگاهي،‏ اساسا يك آگاهي خودانگيخته است و كاملا تحت تاثير و يا تسلط نگرش و سياست بخش هاي حاكم و فرادست جامعه قرار دارد.‏ مهم اين نيست كه بخشي از اين مردم يا به فرض محال همه آنان،‏ تصور مي كردند كه با شركت در انتخابات رياست جمهوري دارند به نظام نه مي گويند؛ يا به خيال خود دارند از تضاد و شكاف در بين هيئت حاكمه به سود خود استفاده مي كنند و فضاي تنفس به دست مي آورند.‏ مهم اينست كه شركت در بازي عوامفريبانه انتخابات،‏ به واقع بازتاب سطح سازش،‏ يا سطح توهم،‏ و يا حساب و كتاب كردن بخشي از اهالي در قبال قدرت سياسي موجود بوده و هست.‏ اين كه بعد از اعلام نتايج،‏ بسياري از مردم با خشم و عصبانيت بسيار از تحقيري كه شده بودند و فريبي كه خورده بودند به خيابان ها آمدند و در اين فرايند خونين مبارزاتي،‏ به حصارهاي سازش و توهم ضربه خورد،‏ به هيچ وجه به معني دستيابي توده ها به يك جمعبندي عميق و پايدار و ارتقاء سطح آگاهي خودانگيخته آنان به آگاهي طبقاتي انقلابي نيست.‏ درست همين واقعيت است كه وظيفه آگاهگرانه نيروهاي پيشرو انقلابي و مشخصا كمونيست ها را تعريف مي كند و در مقابل سير خودبخودي امور،‏ نگرش و عمل لنيني ‏"حركت خلاف جريان"‏ و ‏"منحرف كردن جنبش خودانگيخته"‏ را مي طلبد.‏ در مقابل جريان يا موج سبز نيز،‏ وظيفه و راهكار كمونيستي هيچ چيز نيست مگر:‏ خلاف جريان رفتن از طريق افشاي ماهيت و اهداف ضد مردمي و بورژوا كمپرادوري رهبران آن،‏ تشريح علل و چارچوب تضادها و درگيري هاي درون صفوف دشمنان طبقه كارگر و توده هاي ستمديده،‏ مشخص كردن صفبندي مخدوش شده ميان دوستان و دشمنان مردم،‏ و مهمتر از همه،‏ جلو گذاشتن دورنماي كمونيسم جهاني،‏ طرح جامعه نوين و متفاوت سوسياليستي،‏ مضمون مناسبات پيشرو و انقلابي به مثابه آلترناتيو نظم موجود،‏ و ترسيم خطوط اوليه استراتژي و تاكتيك هاي تحقق چنان جامعه اي.‏ اما نويسندگان ‏"بسوي انقلاب"‏ راهي كاملا متفاوت را پيشنهاد مي كنند:‏ صحه گذاشتن و توجيه تئوريك تراشيدن براي ‏"هم صف"‏ شدن بخشي از دشمنان مردم با توده هاي معترض برخورد انتقادي اما دوستانه با رهبران جريان سبز طوري كه به جنبش عمومي لطمه اي وارد نيايد و به اصطلاح به نفع كودتاگران تمام نشود

تقويت وزنه تشكل ها و نهادهاي مردمي در دل يك ‏"جنبش فراگير رنگين كماني"‏ و تغيير تدريجي تناسب قواي سياسي عليه جناح حاكم و به نفع حاكميت مردمي.‏ به قول خودشان:‏ ‏"ما بايد نهادهاي مردمي،‏ از قبيل ‏«انجمن هاي محلي»،‏ ‏«انجمن هاي صنفي»،‏ ‏«احزاب سياسي»‏ و نهادهاي دمكراتيك حمايت از حقوق كودكان،‏ برابري زنان،‏ و مذاهب و اقوام و … را بنا كرده و با تشكل دهي و سازمان يافتگي خود و كل جامعه در اين نهادها،‏ قدرت سياسي مردم را فزوني داده و ‏«قدرت سياسي و اجتماعي»‏ را به منشاء آن،‏ يعني مردم،‏ برگردانيم."‏ (5) ‏(تاكيد از ما)‏ بهتر است براي تشريح درك نويسندگان ‏"بسوي انقلاب"،‏ از همين نقل قول به اصطلاح موجه شروع كنيم.‏ اين يك درك آشكارا تدريجي و مهمتر از آن،‏ رفرميستي از تحول سياسي در جامعه اي است كه تحت يك ديكتاتوري خشن طبقاتي قرار دارد.‏ جمهوري اسلامي طي بيش از 30 سال حيات خود،‏ نقش مركزي نيروي مسلح ضد مردمي و قهر ارتجاعي را در حفظ نظام كهنه را آشكارا به نمايش گذاشته است.‏ شكل گيري همه نهادهايي كه در نقل قول بالا رديف شده،‏ حتي احزاب سياسي،‏ بدون توجه به خط رهبري كننده و جهت دهنده ‏(و منحرف كننده)‏ مسير خودروي جنبش توده اي،‏ و در فقدان يك استراتژي انقلابي و ابزار ضروري براي اعمال قهر طبقاتي انقلابي،‏ نمي تواند يك تحول ريشه اي اجتماعي و سياسي را به بار بياورد.‏ نويسندگان ‏"بسوي انقلاب"‏ با مخدوش كردن صف دوستان و دشمنان مردم،‏ در واقع دوري خود از خط رهبري كننده و جهت دهنده ‏(و منحرف كننده)‏ مورد نياز را اعلام كرده اند.‏ آنان با مسكوت گذاشتن مساله قهر و نقش مركزي قواي مسلح در نظام طبقاتي،‏ نزديكي خود به برداشت هاي رفرميستي و سوسيال دمكراتيك از نحوه تغييرات اجتماعي و سياسي را به نمايش گذاشته اند.‏ به نظر ما به هيچ وجه اتفاقي نبود كه طي اين دوره سه ماهه،‏ ‏"بسوي انقلاب"‏ هيچ توجهي به مبارزه در كردستان ‏(كه خارج از چارچوب تعريف شده توسط جريان سبز قرار داشت)‏ نكرد.‏ و چشم بسته از كنار 28 مرداد كه سالگرد اولين تهاجم گسترده نظامي جمهوري اسلامي به كردستان در سال 1358 بود،‏ گذشت.‏ شايد نويسندگان ‏"بسوي انقلاب"‏ در ضمير ناخود آگاهشان،‏ نمي خواستند گذشته جنايتكارانه كل حاكميت اسلامي ‏(و نقش برجسته همين رهبران سبز در استقرار و تحكيم اين نظام ضد مردمي)‏ را زنده كنند.‏ شايد نمي خواستند به موضوع قهر عادلانه و انقلابي كه هميشه در بررسي تاريخ مبارزات انقلابي در كردستان به ميان مي آيد،‏ نزديك شوند.‏ يك مشكل پايه اي ديگر نزد ‏"بسوي انقلاب"،‏ هدفي است كه نه فقط براي مردم به طور عام،‏ بلكه براي خود به مثابه يك نيروي آگاه سياسي كه قاعدتا بايد دامنه ديدي گسترده تر و دورنمايي همه جانبه تر داشته باشد،‏ ترسيم كرده اند.‏ نوشته اند كه:‏ ‏"هدف مردم ‏«دمكراسي»‏ است.‏ يعني نظام سياسي ايكه به ايشان قدرت تعيين سرنوشتشان را بدهد و آزادي هاي فردي شان را تضمين كند."‏ (6)

تقويت وزنه تشكل ها و نهادهاي مردمي در دل يك ‏"جنبش فراگير رنگين كماني"‏ و تغيير تدريجي تناسب قواي<br />

سياسي عليه جناح حاكم و به نفع حاكميت مردمي.‏<br />

به قول خودشان:‏ ‏"ما بايد نهادهاي مردمي،‏ از قبيل ‏«انجمن هاي محلي»،‏ ‏«انجمن هاي صنفي»،‏ ‏«احزاب سياسي»‏ و<br />

نهادهاي دمكراتيك حمايت از حقوق كودكان،‏ برابري زنان،‏ و مذاهب و اقوام و … را بنا كرده و با تشكل دهي و<br />

سازمان يافتگي خود و كل جامعه در اين نهادها،‏ قدرت سياسي مردم را فزوني داده و ‏«قدرت سياسي و اجتماعي»‏ را<br />

به منشاء آن،‏ يعني مردم،‏ برگردانيم."‏ (5) ‏(تاكيد از ما)‏<br />

بهتر است براي تشريح درك نويسندگان ‏"بسوي انقلاب"،‏ از همين نقل قول به اصطلاح موجه شروع كنيم.‏ اين يك<br />

درك آشكارا تدريجي و مهمتر از آن،‏ رفرميستي از تحول سياسي در جامعه اي است كه تحت يك ديكتاتوري خشن<br />

طبقاتي قرار دارد.‏ جمهوري اسلامي طي بيش از<br />

30<br />

سال حيات خود،‏ نقش مركزي نيروي مسلح ضد مردمي و قهر<br />

ارتجاعي را در حفظ نظام كهنه را آشكارا به نمايش گذاشته است.‏ شكل گيري همه نهادهايي كه در نقل قول بالا رديف<br />

شده،‏ حتي احزاب سياسي،‏ بدون توجه به خط رهبري كننده و جهت دهنده ‏(و منحرف كننده)‏ مسير خودروي جنبش<br />

توده اي،‏ و در فقدان يك استراتژي انقلابي و ابزار ضروري براي اعمال قهر طبقاتي انقلابي،‏ نمي تواند يك تحول<br />

ريشه اي اجتماعي و سياسي را به بار بياورد.‏ نويسندگان ‏"بسوي انقلاب"‏ با مخدوش كردن صف دوستان و دشمنان<br />

مردم،‏ در واقع دوري خود از خط رهبري كننده و جهت دهنده ‏(و منحرف كننده)‏ مورد نياز را اعلام كرده اند.‏ آنان با<br />

مسكوت گذاشتن مساله قهر و نقش مركزي قواي مسلح در نظام طبقاتي،‏ نزديكي خود به برداشت هاي رفرميستي و<br />

سوسيال دمكراتيك از نحوه تغييرات اجتماعي و سياسي را به نمايش گذاشته اند.‏ به نظر ما به هيچ وجه اتفاقي نبود<br />

كه طي اين دوره سه ماهه،‏ ‏"بسوي انقلاب"‏ هيچ توجهي به مبارزه در كردستان ‏(كه خارج از چارچوب تعريف شده<br />

توسط جريان سبز قرار داشت)‏ نكرد.‏ و چشم بسته از كنار 28 مرداد كه سالگرد اولين تهاجم گسترده نظامي جمهوري<br />

اسلامي به كردستان در سال<br />

1358<br />

بود،‏ گذشت.‏ شايد نويسندگان ‏"بسوي انقلاب"‏ در ضمير ناخود آگاهشان،‏ نمي<br />

خواستند گذشته جنايتكارانه كل حاكميت اسلامي ‏(و نقش برجسته همين رهبران سبز در استقرار و تحكيم اين نظام<br />

ضد مردمي)‏ را زنده كنند.‏ شايد نمي خواستند به موضوع قهر عادلانه و انقلابي كه هميشه در بررسي تاريخ مبارزات<br />

انقلابي در كردستان به ميان مي آيد،‏ نزديك شوند.‏<br />

يك مشكل پايه اي ديگر نزد ‏"بسوي انقلاب"،‏ هدفي است كه نه فقط براي مردم به طور عام،‏ بلكه براي خود به<br />

مثابه يك نيروي آگاه سياسي كه قاعدتا بايد دامنه ديدي گسترده تر و دورنمايي همه جانبه تر داشته باشد،‏ ترسيم<br />

كرده اند.‏ نوشته اند كه:‏<br />

‏"هدف مردم ‏«دمكراسي»‏ است.‏ يعني نظام سياسي ايكه به ايشان قدرت تعيين سرنوشتشان را بدهد و آزادي هاي<br />

فردي شان را تضمين كند."‏ (6)

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!