ساÙÙا٠٠از سا٠1385 تا 1388
ساÙÙا٠٠از سا٠1385 تا 1388 ساÙÙا٠٠از سا٠1385 تا 1388
بود. بطور عموم مجموعه هاي مختلف مناسبات توليدي، از سطوح متفاوت تكامل نيروهاي توليدي (ابزار، موادخام، منابع طبيعي، توانايي هاي مردم در استفاده از آنان) برخاسته و با آن تطابق دارند. بطور مثال روابط برده داري عموماً از شرايطي ناشي شده كه در آن ابزار و نيروهاي توليدي به اندازه اي كه بتوان محصول مازاد بدست آورد توسعه يافته بودند، اما هنوز نسبتاً عقب افتاده بوده و محتاج كار بدني زياد و تلاش فكري اندك از سوي توليدكنندگان بودند .(3) در جوامع برده داري معروف مانند يونان و روم، مالكين، ابزار اصلي توليد منجمله خود بردگان را در تملك داشتند. مناسبات ميان مردم در پروسه كار توام با خشونت و تخاصم شديد بود (بطوريكه بردگان، زير شلاق تا سرحد مرگ كار مي كردند) و به برده فقط به اندازه بخورونمير داده مي شد و اغلب شرايط تغذيه حيوانات اهلي برده داران بهتر از آنان اما شيوه توليدي برده داري در اين جوامع باستاني، انباشت مازاد فراواني را امكان پذير نمود. طبقه فارغ البالي بوجود آمد كه به انجام آزمونهاي علمي مشغول شد. صنعتگران و تجار نيز در منافذ جامعه برده داري رشد كردند، و نيروهاي مولده تكامل يافتند. اما مناسبات برده داري كه آن پيشرفتها را امكان پذير ساخت، بزودي در تقابل با تكامل بيش از پيش آن قرار گرفت. برده كه با وحشيگري بي اندازه روبرو بوده و احياناً با انجام كار طاقت فرسا طي يكي دو سال از بين مي رفت، هيچ انگيزه اي نداشت كه از ابزار پيشرفته تر استفاده كند. بالعكس، مقاومت مداوم بردگان منجمله خرابكاري و از بين بردن ابزار كار مانع مدرنيزه شدن ابزار توليد شده و بواسطه ابزار زمخت تر و آسيب ناپذيرتر در جهت پائين نگاه داشتن سطح توليد عمل مينمود. سپس خود نظام برده داري نيز به تحقير كار يدي پرداخت و اين امر زوال جوامع برده داري را تسريع كرد. بدين ترتيب، بقول مائو، ابزار شديداً محتاج سخن گفتن بودند. و سخن نيز گفتند: از طريق قيامهاي توده اي بردگان و مبارزات "بربرها" عليه سلطه رومي ها. البته واضح است كه اينها اعمالي مكانيكي كه خصلت ابزار است نبودند، بلكه عمل آگاهانه و دلاورانه مردمي بود كه در برابر بردگي بپاخاسته و پتانسيل بشر براي نيل به چيزي عاليتر را حس كرده بودند. اما همان ايده آل ها و ديدگاههايي كه باعث بوجود آمدن قيامها يكي پس از ديگري گرديدند، ريشه در تضاد ميان نيروهاي مولده كه نيازمند تكامل مداوم بودند و مناسبات توليدي كه به زنجيري بر دست وپاي اين نيروها و به سرچشمه زوال كل جامعه تبديل شده بودند داشت. اين مبارزات ميان مردم (عليرغم اينكه بازيكنانش داراي چه سطحي از آگاهي بودند)، وسيله اي بود كه از طريق آن نيروهاي مولده، مناسبات توليدي كهن را در هم شكستند. اين مسئله به اصل مهم ديگري اشاره دارد: تضادهاي موجود در شيوه توليدي جامعه بيان فشرده خود را (كه نهايتاً فقط از طريق مبارزه ميتواند حل شود) در روبنا نهادهاي سياسي، ايده ها، هنر، فلسفه و غيره كه بر روي مناسبات اقتصادي قرار گرفته است، مي يابد. روبنا، بمثابه پوسته اي است كه بر گرد زيربنا كشيده شده و آنرا حفظ مي كند. (4) روبنا بيش از زيربنايي كه بر روي آن استقرار يافته است "به چشم مي خورد". ايده ها، سياست و غيره چيزهايي هستند كه وقتي در باره جامعه مي انديشيم، بلافاصله به ذهنمان مي رسند و اصلي ترين ابزارهايي هستند كه جامعه از آن طريق درباره خود مي انديشد. ليكن، تضادهاي بين زيربناي اقتصادي و نيروهاي توليدي در پايه اين بنا قرار گرفته اند و باعث ايجاد تركهايي در ديوارها مي گردند. استعاره فوق را بيشتر بپرورانيم: در عين حال، پي ريزي نوين، نهايتاً نيازمند در هم شكستن پوسته و پاكسازي آنچه كه قديمي است، مي باشد.
بيشك، اين طرحي اجمالي از مناسبات ميان عناصر اصلي گوناگون در كليت جامعه است، و اين مقولات نه تنهادافع يكديگر هستند، بلكه همچنين بطور سيال درهم نفوذ كرده و بيكديگر تبديل مي شوند. در حالي كه نيروهاي توليدي عموماً نسبت به زير بناي اقتصادي عمده هستند، اما گاهي اوقات براي رشد نيروهاي مولده انجام تحول در زيربنا ضروري ميشود و نتيجتاً زيربنا عمده مي شود. و در حالي كه معمولا زير بنا نسبت به روبنا عمده است، بازهم، گاهي اوقات روبنا عمده و تعيين كننده ميشود. اهميت بررسي اقتصاد سياسي كه به مناسبات اقتصادي جامعه توجه مي نمايد در آن است كه تحولات زيربنايي كه مختصات مبارزه طبقاتي را تعيين مي كنند، درك شوند. اقتصاد سياسي از پايه مادي وظايفي حكايت دارد كه تكامل تاريخي، آنها را در دستور كار انقلاب قرار داده است. در حالي كه مناسبات اقتصادي به تنهايي كليت يا تك عنصر تعيين كننده جامعه نيست (همانگونه كه اقتصاد سياسي كليت ماركسيسم را تشكيل نمي دهد)، اما اين مناسبات، پايه اي هستند و بررسي آنها جزء ضروري هر گونه درك عميق از جامعه و انقلاب است. يادداشتها: (2) (1) انگلس، اين پروسه را مفصلا در "نقش كار در گذار از ميمون به انسان" مورد بحث قرار ميدهد. كار، مخفي ترين جلوه را در آن جامعه اي بخود ميگيرد كه ظرفيت تسهيل بيسابقه كار را براي نخستين بار ارائه داد: يعني جامعه سرمايه داري. ماركس، در كاپيتال اثرات توليد سرمايه داري بر پروسه كار را به تفصيل تشريح ميكند: "از مكانيزاسيون سوء استفاده ميشود تا كارگر را از دوران كودكي به جزئي از ماشين تبديل كنند. از اين راه، نه تنها هزينه بازتوليد كارگر بطور قابل ملاحظه اي كاهش مي يابد، بلكه در عين حال، وابستگي اجباري وي را به كارخانه بطور كل و بنابراين به سرمايه دار، تكميل مي كند... در مانوفاكتور و صنايع دستي، كارگر ابزار را در خدمت ميگيرد، ولي در كارخانه به خدمت ماشين در مي آيد. در مورد اول، حركت ابزار كار از جانب او آغاز ميشود، ولي در مورد دوم، اين اوست كه بايد بدنبال ماشين روان شود. در مانوفاكتور، كارگران اعضاي يك مكانيسم زنده هستند. در كارخانه، مكانيسم مرده اي جدا از كارگر وجود دارد كه او صرفاً به زائده آن تبديل ميشود. و جريان يكسان و خسته كننده كار بي انتها و رنج آوري كه طي آن همواره همان روند مكانيكي بارها و بارها تكرار ميشوند، به كار سيزيف در جهنم مي ماند. سنگيني كار، مانند همان تخته سنگها، همواره از نو بر دوش كارگر فرسوده، فرو مي ريزد. (انگلس) كار مكانيكي در عين اينكه دستگاه عصبي را بي اندازه خسته مي كند، مضافاً حركات متنوع عضلات و هرگونه فعاليت آزاد جسماني و روحي را متوقف ميسازد. از آنجايي كه ماشين كارگر را از كار رها نمي كند و لذت كار را هم از آن مي گيرد، بنابراين تسهيل كار توسط ماشين خود بنوعي شكنجه تبديل ميشود. هر توليد سرمايه داري، از آن جهت كه صرفاً پروسه كار نيست، بلكه در عين حال، پروسه ارزش افزايي است، داراي اين خصوصيت است كه نه تنها كارگر بر ابزار كار مسلط نيست، بلكه بالعكس اين ابزار كار است كه او را به كار ميگيرد. اما، فقط در نظام كارخانه اي است كه براي نخستين بار جابجايي فوق، عينيت فني و محسوس كسب ميكند. ابزار كار كه اتوماتيك شده است، طي پروسه
- Page 79 and 80: ناريا يمن دناوت رد
- Page 81 and 82: دراصل، تامين و تد
- Page 83 and 84: در اينجا لازمست با
- Page 85 and 86: پردازيم. اين عبار
- Page 87 and 88: كنند و در بازار, ن
- Page 89 and 90: اين واقعيتي است كه
- Page 91 and 92: دارد، طرح هاي منظ
- Page 93 and 94: تهديد به زندان و شك
- Page 95 and 96: نقادانه و علمي نگاه
- Page 97 and 98: علل بروز اين سوانح
- Page 99 and 100: اسلامي توليد شده ان
- Page 101 and 102: در دو دهه گذشته، ن
- Page 103 and 104: اين نوع مشاغل، زم
- Page 105 and 106: بحران نظام جهاني سر
- Page 107 and 108: گذاري و بازار كاملا
- Page 109 and 110: يك جنبه بارز بحث و ج
- Page 111 and 112: ما رك و راست اين طرح
- Page 113 and 114: حتي مساله دستيابي ب
- Page 115 and 116: روابط حسنه اي دارند
- Page 117 and 118: از عناصر آگاه و پيش
- Page 119 and 120: اداره مي شد كه كارش
- Page 121 and 122: و گرم روزگار چشيده
- Page 123 and 124: بياييد از يك بحث "
- Page 125 and 126: امكانات رفاهي، حق
- Page 127 and 128: بازتوليد نقش و جايگ
- Page 129: قبل از هر چيز بايد ب
- Page 133 and 134: استثمار و غارت و فس
- Page 135 and 136: طبقه عمل كرد. در س
- Page 137 and 138: متفقا به جنبش طبقه
- Page 139 and 140: پيش بيني مي كردند.
- Page 141 and 142: طبقه حاكمه در همان
- Page 143 and 144: آيا انتظار چنين چيز
- Page 145 and 146: در چنين اوضاعي، ج
- Page 147 and 148: هايي مي زند، نشان
- Page 149 and 150: فرصت هاي پيش رو را م
- Page 151 and 152: تاثير قرار مي دهد غ
- Page 153 and 154: شكل ديگري از انفعال
- Page 155 and 156: تا اينجاي كار، نك
- Page 157 and 158: ترقيخواه بورژوايي
- Page 159 and 160: شور و اميد به خيابا
- Page 161 and 162: "همين ‘خود محور
- Page 163 and 164: تقويت وزنه تشكل ها
- Page 165 and 166: حاكميت؟ آيا ضديت با
- Page 167 and 168: ه) منابع (1 مقاله
- Page 169 and 170: از سوي ديگر، ماه ع
- Page 171 and 172: یست یعن یالت آرشيو،
- Page 173 and 174: محمود صالحي، كارگ
- Page 175 and 176: در عين حال، ترور م
- Page 177 and 178: حرف اينها و حرف ما م
- Page 179 and 180: حلقه هاي پيوند بحرا
بود.<br />
بطور عموم مجموعه هاي مختلف مناسبات توليدي، از سطوح متفاوت تكامل نيروهاي توليدي (ابزار، موادخام، منابع<br />
طبيعي، توانايي هاي مردم در استفاده از آنان) برخاسته و با آن تطابق دارند. بطور مثال روابط برده داري عموماً از<br />
شرايطي ناشي شده كه در آن ابزار و نيروهاي توليدي به اندازه اي كه بتوان محصول مازاد بدست آورد توسعه يافته<br />
بودند، اما هنوز نسبتاً عقب افتاده بوده و محتاج كار بدني زياد و تلاش فكري اندك از سوي توليدكنندگان بودند<br />
.(3)<br />
در جوامع برده داري معروف مانند يونان و روم، مالكين، ابزار اصلي توليد منجمله خود بردگان را در تملك داشتند.<br />
مناسبات ميان مردم در پروسه كار توام با خشونت و تخاصم شديد بود (بطوريكه بردگان، زير شلاق تا سرحد مرگ كار<br />
مي كردند) و به برده فقط به اندازه بخورونمير داده مي شد و اغلب شرايط تغذيه حيوانات اهلي برده داران بهتر از آنان<br />
اما شيوه توليدي برده داري در اين جوامع باستاني، انباشت مازاد فراواني را امكان پذير نمود. طبقه فارغ البالي بوجود<br />
آمد كه به انجام آزمونهاي علمي مشغول شد. صنعتگران و تجار نيز در منافذ جامعه برده داري رشد كردند، و نيروهاي<br />
مولده تكامل يافتند. اما مناسبات برده داري كه آن پيشرفتها را امكان پذير ساخت، بزودي در تقابل با تكامل بيش از<br />
پيش آن قرار گرفت. برده كه با وحشيگري بي اندازه روبرو بوده و احياناً با انجام كار طاقت فرسا طي يكي دو سال از<br />
بين مي رفت، هيچ انگيزه اي نداشت كه از ابزار پيشرفته تر استفاده كند. بالعكس، مقاومت مداوم بردگان منجمله<br />
خرابكاري و از بين بردن ابزار كار مانع مدرنيزه شدن ابزار توليد شده و بواسطه ابزار زمخت تر و آسيب ناپذيرتر در<br />
جهت پائين نگاه داشتن سطح توليد عمل مينمود. سپس خود نظام برده داري نيز به تحقير كار يدي پرداخت و اين امر<br />
زوال جوامع برده داري را تسريع كرد.<br />
بدين ترتيب، بقول مائو، ابزار شديداً محتاج سخن گفتن بودند. و سخن نيز گفتند: از طريق قيامهاي توده اي بردگان و<br />
مبارزات "بربرها" عليه سلطه رومي ها. البته واضح است كه اينها اعمالي مكانيكي كه خصلت ابزار است نبودند، بلكه<br />
عمل آگاهانه و دلاورانه مردمي بود كه در برابر بردگي بپاخاسته و پتانسيل بشر براي نيل به چيزي عاليتر را حس كرده<br />
بودند. اما همان ايده آل ها و ديدگاههايي كه باعث بوجود آمدن قيامها يكي پس از ديگري گرديدند، ريشه در تضاد<br />
ميان نيروهاي مولده كه نيازمند تكامل مداوم بودند و مناسبات توليدي كه به زنجيري بر دست وپاي اين نيروها<br />
و به سرچشمه زوال كل جامعه تبديل شده بودند داشت. اين مبارزات ميان مردم (عليرغم اينكه بازيكنانش داراي<br />
چه سطحي از آگاهي بودند)، وسيله اي بود كه از طريق آن نيروهاي مولده، مناسبات توليدي كهن را در هم شكستند.<br />
اين مسئله به اصل مهم ديگري اشاره دارد: تضادهاي موجود در شيوه توليدي جامعه بيان فشرده خود را (كه نهايتاً<br />
فقط از طريق مبارزه ميتواند حل شود)<br />
در روبنا نهادهاي سياسي، ايده ها، هنر، فلسفه و غيره كه بر روي<br />
مناسبات اقتصادي قرار گرفته است، مي يابد. روبنا، بمثابه پوسته اي است كه بر گرد زيربنا كشيده شده و آنرا حفظ<br />
مي كند. (4) روبنا بيش از زيربنايي كه بر روي آن استقرار يافته است "به چشم مي خورد". ايده ها، سياست و غيره<br />
چيزهايي هستند كه وقتي در باره جامعه مي انديشيم، بلافاصله به ذهنمان مي رسند و اصلي ترين ابزارهايي هستند<br />
كه جامعه از آن طريق درباره خود مي انديشد. ليكن، تضادهاي بين زيربناي اقتصادي و نيروهاي توليدي در پايه اين<br />
بنا قرار گرفته اند و باعث ايجاد تركهايي در ديوارها مي گردند. استعاره فوق را بيشتر بپرورانيم: در عين حال، پي<br />
ريزي نوين، نهايتاً نيازمند در هم شكستن پوسته و پاكسازي آنچه كه قديمي است، مي باشد.