16.03.2014 Views

روزشمارکارگری سه ماهه چهارم

روزشمارکارگری سه ماهه چهارم

روزشمارکارگری سه ماهه چهارم

SHOW MORE
SHOW LESS

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

است مخالفت صریح خود را اعالم و استقرار اصول سه جانبه گرایی در اداره امور سازمان را درخواست<br />

نموده و بر سه محور اصلی سرمایهگذاری،‏ بيمهگری و درمان در این سازمان تأکيد دارد و جھت استقرار<br />

این نظام باید مطالبات سازمان از بخشھای دولتی خصوصی و عمومی به حيطه وصول درآید<br />

‏-‏‎5‎خانه کارگر جمھوری اسالمی ایران اجرای صحيح و کامل قانون کار را موجب بسط و توسعه صنعت و<br />

افزایش توليد و توجه به نيروی کار را محور اصلی این ھدف مقدس میداند،‏ لذا تغييراتی كه تحت<br />

عنوان اصالحات مطرح شده است مغایر با عدالت اجتماعی و افزایش فاصله فقير و غنی بوده لذا به<br />

تمامی عزیزانی که قصد برقراری عدالت اجتماعی را دارند تأکيد و توصيه مینماید چنانچه نوک پيکان<br />

این تغييرات به سمت حمایت از محرومان نباشد ‏(که در این پيشنھادات چنين نيست)‏ در نظرات خود<br />

تجدید نظر كنند<br />

‏-‏‎6‎خانه کارگر جمھوری اسالمی ایران به تمامی تشکالت کارگری اعم از شاغل و بازنشسته تأکيد و<br />

توصيه مینماید با حفظ وحدت و یکپارچگی خود مجدانه از حقوق کارگران دفاع نمایند و از تفرقه و<br />

تشتت که گروھھای سياسی معترض در صدد آن ھستند پرھيز نموده و به مصداق آیه شریف<br />

‏«واعتصموا به حبل ا...‏ جميعاً‏ و التفرقوا»‏ به ریسمان محکم الھی چنگ بزنيد و از تفرقه بپرھيزید،‏ که<br />

انشااله نصرت الھی نزدیک است<br />

پايان پيام<br />

.<br />

٣<br />

.<br />

.<br />

داستان غم انگيز زندگی کارتن خواب ھای تحصيل کرده ھا در ایران<br />

۴٩ سالگي<br />

۶٧<br />

بر پایه مقاله امروز تھران امروز در تاریخ دی آمده است : قھر روزگار مرد را كه حاال در سن<br />

به پيرمردھاي ۶٠ ساله ميماند در بند خود گرفتار كرده است.‏ از قھر روزگار و نامرادي دنيا مينالد براي<br />

من كه ميخواھم با سماجت از چند و چون زندگيش سر در بياورم صحبت كه نه درد دل كرد به اين<br />

اميد كه شايد در پس ضبط صوت و قلمي كه دارم بتوانم امثال او را از اين نوع زندگي نجات دھم.‏ ھر<br />

چه بيشتر ميگفت،‏ كمتر باورم ميشد.‏<br />

مرد بيخانمان كه نشسته بود و آرام و با وقار حرف ميزد فوق ليسانس فيزيك داشت و مدرس يكي از<br />

آموزشگاهھاي خصوصي كنكور بود.‏ اما شب را در گرمخانه سپري ميكرد.‏<br />

مرد با پيروزي انقالب و تعطيل شدن دانشگا هھا مثل بسياري ديگر از دانشجويان موقتا ترك تحصيل كرد<br />

و دوباره در سال براي ادامه تحصيل به دانشگاه رفت و فوق ليسانس فيزيك گرفت و بعد از<br />

فارغالتحصيلي از دانشگاه دست به ھمه كاري زده بود.‏ براي امرار معاش معلم حقالتدريس شده بود<br />

اما به علت حقوق كم عطاي تدريس را به لقايش بخشيد و به كار واردات دستگاهھاي كپي مشغول<br />

شد اما به مرور نتوانسته بود در بازار واردات ھمتاي رقبايش پيش برود و ورشكست شد.‏<br />

مرد زندگي آرامي داشت اما دست روزگار تقدير ديگري برايش رقم زد.‏ چند سال قبل در يك درگيري<br />

خانوادگي باعث مجروح شدن طرف مقابل شده بود و دادگاه برايش ميليون ديه و چند ماه زندان<br />

بريد.‏ تقاضاي ھمسرش بعد از زندان رفتنش،‏ طالق بود.‏<br />

مرد مجبور بود بعد از آزادي از زندان خيابانگرد شود.‏ در ھمان شبھايي كه در خيابانھا ميخوابيد<br />

مداركش را از دست داد و شروع دردسر زندگيش از ھمان جا بود.‏ مرد مدتي در خيابانھا سرگردان بود<br />

شايد به دنبال نيمهگمشده زندگيش و بعد توسط چند خيابان گرد ديگر با محلي به اسم گرمخانه آشنا<br />

شد.‏ مرد ھنوز با وجود خيابان گردي حاضر نميشود دست تكدي جلوي رھگذران دراز كند و براي اين<br />

كه حقوق بخور و نميري داشته باشد سه ساعت در ھفته را در يك آموزشگاه كنكور براي بچهھاي<br />

پشت كنكوري تدريس ميكند و پولي را كه از اين راه به دست ميآورد براي خرجي دختر<br />

ميفرستد.‏<br />

ميپرسم كه با تمام شدن امتحانات خرداد حضانتش به مرد سپرده ميشود،‏<br />

از آرزو<br />

ميگويد:‏ آخرين بار توي دادگاه ديدمش و ماھي صد ھزار توان براي خرجي به مادرش ميدھم.مي<br />

پرسم اگر يك روز در اين وضعيت ببيندتان...‏ موزاييكھاي زمين را با چشمھايش ميشمارد.‏ ضرب و<br />

تقسيمشان ميكند چند بار دھانش را بيصدا باز ميكند و بعد در حالي كه سعي ميكند از زير بار<br />

نگاھم فرار كند،‏ قبل از رفتن ميگويد:‏ ضربه روحي سنگيني ميخورد،خيلي سنگين....‏<br />

٩ سالهاش<br />

٢٣<br />

– دخترش –<br />

سكانس چھارم:عدالت كجاست؟<br />

اگر با چشمھاي خودم او را در محوطه گرمخانه نديده بودم باور نميكردم كه يك بيخانمان است.‏<br />

شايد شما ھم اگر روزي او را در يكي از خيابانھا ببينيد حتي به مخيله تان ھم خطور نميكند فردي<br />

كه ميبينيد براي اين كه از سرما نميرد به گرمخانه پناه ميبرد.‏ سر و وضع مرتب و لباسھاي تميزش<br />

حكايت از زندگي مرفه گذشتهاش دارد.‏ زندگياي كه سالھاست اثر آن را در خاطراتش جستوجو

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!