ÙÙÙÛبراÙÛس٠در بÙت٠٠ÙÙد
ÙÙÙÛبراÙÛس٠در بÙت٠٠ÙÙد ÙÙÙÛبراÙÛس٠در بÙت٠٠ÙÙد
سرمایهداري و تولید رضایت 96 [را] هر روز در دفاع از مالکیت میشنویم... به محض اینکه موضوع مالکیت به میان میآید، عنوان کردن ادعایی در حد فکر نوزادان، به عنوان اصلی که در تمام دورانها و در تمام مراحل تکامل صادق است، بدل به وظیفهاي مقدس میشود . آشکار است که در تاریخ واقعی، تصرف ، بردهسازي، دزدي، قتل و به کلامی خلاصه زور، نقش عمده ... داشته است انباشت ابتدایی از هر راهی بوده است، به جز راهی درخور قصهپردازي. (سرمایه، ج 1، کارل مارکس) این نظر مارکس بیش از دورانهاي گذشته در دوران حاکمیت نولیبرالیسم، خودنمایی میکند. آن چنان که به بیان پیر بوردیو: «توان ایدئولوژي نولیبرال در این است که بر پایهي گونهاي نوداروینیسم اجتماعی است: همانگونه که در هاروارد هم میگویند، «درخشانترین و بهترین» آن است که سرآمد باشد (بکر، برندهي جایزهي نوبل اقتصاد، این اندیشه را میپروراند که داروینیسم بنیانِ توان محاسبهي عقلانی کسانی است که او کارگزاران اقتصادي توصیف میکند). وراي بینش جهانی انترناسیونالیسم گروههاي مسلط، یک چهارچوب فکري نیز وجود دارد که بنا بدان کسی کارآمد و تواناست که فرمانروایی دارد و شغلها در دست اوست؛ بدین معنا کسانی که کار ندارند کارآمد و توانا نیستند. بر طبق چنین فلسفهاي با ما «برندگان» و «بازندگان» روبرو هستیم. همچنین با کسانی که اشرافیت مدرن (اشرافیت دولتی) خوانده میشوند روبر هستیم. آنان که اشراف دولتی مینامیم، به دیگر سخن کسانی که همهي ویژگیهاي اشرافیت را به معناي قرون وسطایی آن دارند و اقتدارشان مدیون تحصیلاتشان، یا بنا به دیدگاه خودشان، هوشمندياي است که آن را موهبتی آسمانی میدانند. حال آنکه میدانیم در جهان واقعیت، این امکان را جامعه توزیع میکند و نابرابري در هوشمندي از نابرابري اجتماعی است. ایدئولوژي توانایی و کارآمدي به خوبی ضدیتی را توجیه میکند که تقریبا همانند ضدیت میان اربابان و بردگان است. در یک سو شهروندانی کاملند که تواناییها و فعالیتهایی با دستمزد بالا و بسیار نادر دارند؛ چنان که میتوانند کارفرماهاي خود را خود برگزینند(حال آنکه دیگران را در بهترین حالت کارفرمایان برمیگزینند) و میتوانند در بازار بینالمللی کاري با درآمد بسیار بالا داشته باشند. آنگاه در سوي دیگر تودهي بزرگی از کسانی که محکومند کارهاي حاشیهاي داشته باشند یا بیکار باشند. ماکس وبر میگفت که گروههاي مسلط همیشه به «باور به دادوري خدا» امتیاز خودشان یا دقیقتر باور به دادوري جامعه، توجیه نظري این واقعیت که دارندهي امتیازند، نیاز دارند. باور به دادوري جامعه را، که در اندیشهي کارآمد بودن نهفته است، طبیعی است آنان که مسلطند میپذیرند- البته به سود خود اما دیگران هم - آن را پذیرفتهاند. در رنج آنان که اخراجیاند، در بدبختی بیکاري بلند مدت، چیزي بیش از آن چه در گذشته
سرمایهداري و تولید رضایت 97 بود، وجود دارد. ایدئولوژي انگلیسی-آمریکایی، که همیشه تا اندازهاي زهدفروشانه بود، «تهیدستان نابحق» را که خودشان سبب تهیدستیاند، از «تهیدستان بحق» که مستحق خیریه میدانند، جدا میکند. در کنار یا به جاي این توجیه اخلاقی، اکنون توجیهی روشنفکرانه آمدهاست. تهیدست دیگر تنها بیبند و بار، دائم الخمر و تبهکار نیست، بلکه نادان است و هوشمندي ندارد. بخش ییشتر رنج اجتماعی از تهیدستی ارتباط افراد با نظام آموزشی بر میآورد. نظام آموزشیي که نه تنها سرنوشت اجتماعی، بلکه پنداري را که دربارهي سرنوشت دارند شکل میدهد.(که بی شک کمک میکند که آنچه را که انفعال زیر سلطهها، سختی تحرك آنها و غیره مینامند توضیح دهد). افلاتون نسبت به جهان اجتماع دیدگاهی دارد که به جهان تکنوکراتهاي به ترتیب فیلسوف، نگهبان، و آنگاه مردم عادي میماند. این فلسفه به روشنترین شکل خود در سنگ نبشهي نظام آموزشی نگاشته شدهاست. این فسلفه بسیار توانمند در اذهان جا افتادهاست.» پیر بوردیو ضمن بیان مفهوم 1 «خشونت نمادین» .(4) معتقد است آنچه باعث میشود طبقات تحت سلطه، نظام سلطهي موجود را پذیرا شوند و به تولید و بازتولید آن بپردازند، درونی شدن «ساختار اجتماعی» از طریق درونی کردن نمادهاي فرهنگیاي چون ارزشها، منشها، سلیقهها، مدها و سبک زندگی نظام حاکم و جامعهپذیري این طبقات از رهگذر «نظام آموزشی» موجود است. آنچه که «لوئی آلتوسر» از آن به نام «ساز و برگ ایدئولوژیک دولت» یاد میکند. نظام آموزشی حاکم ضمن بازتولید نابرابري طبقاتی از طریق تبدیل تمایزات طبقهي اجتماعی به تمایزات آموزشی، این گونه تبلیغ میکند که «موفقیت» نشانگر تلاش و توانایی فرد و عدم توفیق در تحصیل به منزلهي شکست فرد تلقی میشود و نه سیستم آموزشی طبقاتی، و اینگونه به حفظ سلسله مراتب طبقاتی کمک میکند. از این رو به تعبیر بوردیو نظام آموزشی را میتوان از مهمترین نظامها براي تولید و بازتولید روابط نابرابر قدرت، ایجاد سلطه بر طبقات فرودست و همچنین تلاش در جهت تولید رضایت و مشروعسازي ِ روابط نابرابر طبقاتی تلقی کرد. تا چند سال پیش فقر و نابرابري محصول ساختار نابرابري تلقی میشد که ریشهي نابرابري بود و تقریبا تمامی طیف هاي سیاسی چپ و راست، کموبیش، به این ساختار بیمار اذعان داشتند. اما امروز به کوشش نولیبرالیسم، دولت در تولید این نابرابريها چندان نقشی ندارد، بلکه «فقر» پاداشی منصفانه براي ناتوانیها و ناکارآمديهاي فردي تلقی میشود، چرا که زندگی عرصهي مبارزهاي است که در این عرصه هر کس کالاي مرغوبتري براي عرضه دارد قادر به رهایی از چنگال فقر و نداري است. بیکاري آنگونه که میلتون فریدمن از مرشدان 1 Symbolic Violence
- Page 49 and 50: راه «توسعه» از م
- Page 51 and 52: راه «توسعه» از م
- Page 53 and 54: راه «توسعه» از م
- Page 55 and 56: چهار نولیبرالها در
- Page 57 and 58: نولیبرالیسم و دموک
- Page 59 and 60: نولیبرالیسم و دموک
- Page 61 and 62: نولیبرالیسم و دموک
- Page 63 and 64: نولیبرالیسم و دموک
- Page 65 and 66: پنج نولیبرالیسم و خ
- Page 67 and 68: نولیبرالیسم و خانو
- Page 69 and 70: نولیبرالیسم و خانو
- Page 71 and 72: نولیبرالیسم و خانو
- Page 73 and 74: شش تحلیل یک گفتگو؛
- Page 75 and 76: تعجب وامیدارد که گو
- Page 77 and 78: سا( با فروپاشی نظا
- Page 79 and 80: سه قلوهاي نولیبرال
- Page 81 and 82: سه قلوهاي نولیبرال
- Page 83 and 84: سه قلوهاي نولیبرال
- Page 85 and 86: سه قلوهاي نولیبرال
- Page 87 and 88: سه قلوهاي نولیبرال
- Page 89 and 90: هشت نهادهاي مالی جه
- Page 91 and 92: نهادهاي مالی جهانی
- Page 93 and 94: نهادهاي مالی جهانی
- Page 95 and 96: نهادهاي مالی جهانی
- Page 97 and 98: سرمایهداري و تولید
- Page 99: سرمایهداري و تولید
- Page 103 and 104: سرمایهداري و تولید
- Page 105 and 106: دآی سرمایهداري و تو
- Page 107 and 108: سرمایهداري و تولید
- Page 109 and 110: يها سرمایهداري و تو
- Page 111 and 112: ده شوك درمانی در اق
- Page 113 and 114: شوك درمانی در اقتصا
- Page 115 and 116: شوك درمانی در اقتصا
- Page 117 and 118: شوك درمانی در اقتصا
- Page 119 and 120: شوك درمانی در اقتصا
- Page 121 and 122: یب« یازده . ما .و
- Page 123 and 124: 119 یب« . ام. و»؛ ا
- Page 125 and 126: دوازده افسانهي بدر
- Page 127 and 128: افسانهي بدرود با طب
- Page 129 and 130: افسانهي بدرود با طب
- Page 131 and 132: افسانهي بدرود با طب
- Page 133 and 134: یول ي؟ار یزن تقدیر
- Page 135 and 136: يها يها يها يها يها
- Page 137 and 138: یمل يها يها يار يار
- Page 139 and 140: يور تقدیر نامشترك م
- Page 141 and 142: يها تقدیر نامشترك م
- Page 143 and 144: يها يها يها يها يها
- Page 145 and 146: يار يها يار يها چقد
- Page 147 and 148: پانزده گرجستان؛ لب
- Page 149 and 150: گرجستان؛ لب تشنه بر
سرمایهداري و تولید رضایت 96<br />
[را] هر روز در دفاع از مالکیت میشنویم... به محض اینکه موضوع مالکیت به میان<br />
میآید، عنوان کردن ادعایی در حد فکر نوزادان، به عنوان اصلی که در تمام دورانها و<br />
در تمام مراحل تکامل صادق است، بدل به وظیفهاي مقدس میشود<br />
.<br />
آشکار است که<br />
در تاریخ واقعی، تصرف ، بردهسازي، دزدي، قتل و به کلامی خلاصه زور، نقش عمده<br />
... داشته است<br />
انباشت ابتدایی از هر راهی بوده است، به جز راهی درخور قصهپردازي.<br />
(سرمایه، ج 1، کارل مارکس)<br />
این نظر مارکس بیش از دورانهاي گذشته در دوران حاکمیت نولیبرالیسم، خودنمایی میکند. آن چنان که به<br />
بیان پیر بوردیو: «توان ایدئولوژي نولیبرال در این است که بر پایهي گونهاي نوداروینیسم اجتماعی است:<br />
همانگونه که در هاروارد هم میگویند، «درخشانترین و بهترین» آن است که سرآمد باشد (بکر، برندهي<br />
جایزهي نوبل اقتصاد، این اندیشه را میپروراند که داروینیسم بنیانِ توان محاسبهي عقلانی کسانی است که او<br />
کارگزاران اقتصادي توصیف میکند). وراي بینش جهانی انترناسیونالیسم گروههاي مسلط، یک چهارچوب فکري<br />
نیز وجود دارد که بنا بدان کسی کارآمد و تواناست که فرمانروایی دارد و شغلها در دست اوست؛ بدین معنا<br />
کسانی که کار ندارند کارآمد و توانا نیستند.<br />
بر طبق چنین فلسفهاي با ما «برندگان» و «بازندگان» روبرو هستیم. همچنین با کسانی که اشرافیت مدرن<br />
(اشرافیت دولتی) خوانده میشوند روبر هستیم. آنان که اشراف دولتی مینامیم، به دیگر سخن کسانی که همهي<br />
ویژگیهاي اشرافیت را به معناي قرون وسطایی آن دارند و اقتدارشان مدیون تحصیلاتشان، یا بنا به دیدگاه<br />
خودشان، هوشمندياي است که آن را موهبتی آسمانی میدانند. حال آنکه میدانیم در جهان واقعیت، این<br />
امکان را جامعه توزیع میکند و نابرابري در هوشمندي از نابرابري اجتماعی است. ایدئولوژي توانایی و کارآمدي<br />
به خوبی ضدیتی را توجیه میکند که تقریبا همانند ضدیت میان اربابان و بردگان است. در یک سو شهروندانی<br />
کاملند که تواناییها و فعالیتهایی با دستمزد بالا و بسیار نادر دارند؛ چنان که میتوانند کارفرماهاي خود را خود<br />
برگزینند(حال آنکه دیگران را در بهترین حالت کارفرمایان برمیگزینند) و میتوانند در بازار بینالمللی کاري با<br />
درآمد بسیار بالا داشته باشند. آنگاه در سوي دیگر تودهي بزرگی از کسانی که محکومند کارهاي حاشیهاي<br />
داشته باشند یا بیکار باشند.<br />
ماکس وبر میگفت که گروههاي مسلط همیشه به «باور به دادوري خدا» امتیاز خودشان یا دقیقتر باور به<br />
دادوري جامعه، توجیه نظري این واقعیت که دارندهي امتیازند، نیاز دارند. باور به دادوري جامعه را، که در<br />
اندیشهي کارآمد بودن نهفته است، طبیعی است آنان که مسلطند میپذیرند- البته به سود خود<br />
اما دیگران هم -<br />
آن را پذیرفتهاند. در رنج آنان که اخراجیاند، در بدبختی بیکاري بلند مدت، چیزي بیش از آن چه در گذشته