سامان نو - ketab farsi

سامان نو - ketab farsi سامان نو - ketab farsi

16.03.2014 Views

: ... خانواده و به هدف توليد مثل به رسميت ميشناسند.‏ كنترل زن بر بدنش موجب ميشود كه مسالهي رابطهي جنسي از مسالهي بازتوليد نسلهاي بعدي جدا شود.‏ تاكنون در بيشتر دوران تاريخي شناخته شدهي بشري،‏ هدف،‏ بازتوليد نسل بعد بوده است كه رابطهي جنسي و اشكال آن را تعيين ميكرده است.‏ در پايان بايد به گرايش خانوادهي رو به سوي نابودي هم اشاره كنيم.‏ پيشتر گفتيم كه پيش بيني انگلس و ماركس،‏ در مورد آهنگ زوال خانواده،‏ به صرف ادغام فزايندهي زنان در بازار كار و يا كاهش اهميت مسالهي ارث و ناكافي است.‏ چرا كه اين گرايش همواره از نظر تاريخي وجود داشته است و از اين لحاظ بحثشان درست است.‏ خانواده در حال نابودي است.‏ امروزه،‏ عملكردهاي اقتصادي و حتا عملكردهاي ايدئولوژيك خانواده به ميزان بسياري از آن گرفته شده است.‏ در دورههاي پيشين اصولا نميشد تصور كرد كه بشر بدون ساختار خويشاوندي و واحدهاي خانوار،‏ بتواند ادامهي حيات دهد.‏ امروز ولي اين امر قابل تصور است.‏ خانواده اتفاقا خود،‏ سدي در راه تكامل روابط اجتماعي شده است.‏ بخش مهمي از عملكردهاي توليدي خانواده به مفهوم توليد نيازها كه امروزه به شكل اجتماعي انجام ميشود از آن گرفته شده است و به طور كلي خانواده ديگر يك واحد توليدي نيست.‏ بلكه حتا مصرف نيز كه قبلا كاملا در درون خانواده سازمان مييافت،‏ امروز ديگر تنها از طريق اين واحد صورت نميگيرد.‏ در مورد نگهداري كودكان و حتا آموزش ايدئولوژيكيشان نيز همينطور است.‏ اين وظايف نيز ديگر فقط در خانواده انجام نمي-‏ شوند.‏ امروزه در بسياري كشورها شاهد وجود نهادهايي هستيم كه پس از 3 سالگي نيز كودكان را براي بيشتر مدت روز نگهداري ميكنند.‏ به علاوه مدل خانوادهي بورژوا كه طبقهي حاكم سعي در حفظ و تقويت آن داشته و ايدئولوژي حاكم چنين تلقين ميكند كه اين تنها مدل موجود هست و نهادي ابدي است آنقدرها هم عموميت ندارد.‏ اين مدل كه بر اساس آن مرد نانآور است،‏ زن فقط در خانه كار ميكند ‏(خانه دار است)‏ و اين واحد كودكان را درون خود پرورش ميدهد،‏ در بسياري از مناطق ديگر صدق نميكند.‏ مثلا در انگلستان اين مدل در صد كمي را تشكيل ميدهد و آمارها به خوبي آن را نشان ميدهند.‏ بدين ترتيب ميبينيم كه شاخص وضعيت امروزهي زنان تضادي است ‏(به خصوص در جوامع پيشرفته)‏ بين شرايط عيني رهايي آنان از يك سو و حفظ موقعيت ستمبار فعلي،‏ از سوي ديگر.‏ جنبشهاي زنان از درون همين تضاد بيرون آمدهاند.‏ آيا امكان اين هست كه آزاد شويم؟ اما اين روابط ‏(سرمايهداري)‏ هنوز ما را در بند ستم و در اين مجموعهي ستم،‏ نگه ميدارد.‏ اين است وضعيت امروزهي ما.‏ قانون،‏ از يك طرف برابري زنان را به رسميت مي شناسد،‏ ولي از طرف ديگر،‏ زنان در حيطهي روابط اجتماعي موقعيت كاملا نابرابري با مردان دارند.‏ از يك طرف،‏ زن سهم بسزايي در توليد اجتماعي دارد و از يك سري حقوق و موقعيتها برخوردار است و كارش كالاست و دستمزد به آن تعلق ميگيرد،‏ اما از طرف ديگر به خانه كه باز ميگردد،‏ گويا به دوران بيگاري كار قرون وسطا بازگشته است و كارش هيچ ارزشي ندارد.‏ واضح است كه اين موقعيت دوگانه در جامعهي سرمايهداري موجب شورش زنان شود.‏ بيجهت نيست كه هر زني كه بتواند كار پيدا كند ترجيح ميدهد كه بيرون از خانه كار كند.‏ دستكم در اين صورت،‏ كارش،‏ كار به حساب ميآيد.‏ زنان اين را خوب حس ميكنند كه تمام كاري كه در خانه انجام ميدهند فقط رنج و زحمت بدون دستمزد است و كار محسوب نميشود.‏ بازميگرديم به تحليل انگلس و بحث هاي او كه ميتواند در يافتن راه حل به ما ياري رساند.‏ وي مينويسد:‏ ‏"عامل تعيين كننده در تحليل نهايي،‏ توليد و تجديد توليد حيات بلافصل است...‏ و اين خود ماهيتي دوگانه دارد.‏ از يك سو،‏ توليد وسايل معاش...و از سوي ديگر توليد خود انسانها.‏ روابط اجتماعي كه مردم يك جامعهي مشخص،‏ تحت آن زندگي ميكنند،‏ توسط هر دو نوع مشروط ميشوند توسط مراحل تكامل كار از يك سو و خانواده از سوي ديگر."‏ البته منظور انگلس وجود دو وجه توليد مجزا نيست.‏ وي هميشه توضيح ميدهد كه يكي از آنها نقش تعيين كننده دارد.‏ نقش زنان در اين حيطهها و رابطهي خود اين دو حيطه با يكديگر،‏ كه در طبقات در جوامع و در دورههاي تاريخي مختلف متفاوتند،‏ موقعيت و جايگاه زن را تعيين ميكند.‏ بنا براين،‏ راه حل فقط در اجتماعي شدن حيطهي توليد خلاصه نميشود.‏ حيطهي بازتوليد نيز در مورد جايگاه زن نقش اساسي دارد.‏ بدين سان،‏ فقط حيطهي بازتوليد نيز نمي توان گفت،‏ چرا كه حيطهي بازتوليد هم در دورانهاي تاريخي كه ميشناسيم تحت تأثير و حتا كنترل حيطهي توليد بوده است.‏ توليد و بازتوليد هر دو بايد اجتماعي شوند.‏ اين تنها زنان نيستند كه مسئول اين كارند.‏ اين وظيفه به عهدهي آنان گذاشته شده،‏ ولي اين وظيفهاي است كه در واقع كل اجتماع بايد به عهده گيرد.‏ مساله فقط بر سر ملي شدن يا اشتراكي شدن كارخانهها نيست.‏ بلكه هر دوي اين حيطه-‏ ها بايد اشتراكي و اجتماعي شوند.‏ همانطور كه گفتيم از طريق خانواده بخشي از توزيع و مصرف سازمان داده ميشود.‏ تا هنگاميكه ساختار خانواده باقي بماند اشتراكي كردن وجه توليد كه شامل توزيع و مصرف نيز ميشود با مشكل و موانعي روبرو خواهد بود و اين به نوبهي خود بر برنامه ريزي توليد اثر ميگذارد.‏ بنابراين هنگامي كه ميگوييم اشتراكي كردن،‏ منظورمان فقط توليد به مفهوم خاص آن نيست،‏ بلكه وجه توليد به طور كلي،‏ يعني وجوه توزيع،‏ مصرف و بنا براين بازتوليد نيز بايد اجتماعي شود تا مساله-‏ ي زنان حل شود.‏ ساختار و حيطهي خصوصي براي اين وجوه نبايد باقي بماند،‏ اين البته نه به مفهوم نفي روابط فردي بلكه بر - - فصلنامه سامان نو – شماره سوم – مهرماه 2007 اكتبر – 1386 78

عكس،‏ امكان برقراري آزادانهترين روابط متقابل ميان انسانها؛ يعني رهايي از قيدها،‏ خارج از ارادهي آنهاست.‏ در برابر اين بحث دو آلترناتيو ديگر قرار دارد كه امروز خيلي در مورد آنها بحث نخواهيم كرد.‏ به نظر من بايد در سمينارهاي بعدي دقيقتر،‏ آنها را مورد بحث قرار دهيم،‏ ولي به طور كلي ميشود گفت كه برخي براي حل مسالهي زنان فقط اجتماعي شدن توليد را با درجههاي مختلف طرح ميكنند.‏ اين طور گفته ميشود كه اگر مالكيت بر وسايل توليد اجتماعي شود زنان به همان ميزان مردان وارد كار ميشوند و بقيهي مسايل ستم بر زن نيز كه گويا صرفا روبنايي و فرهنگي هستند خود بخود حل خواهند گشت.‏ اين تحليل ايرادهايي دارد و چند جنبهي بحث را هرگز نميتواند توضيح نميدهد.‏ يعني اگر مساله را فقط در حيطهي توليد درنظر بگيريم و يا فقط روي ستم مضاعف تأكيد كنيم،‏ حتا ستم بر زن كارگر در حيطهي اشتغال را نيز نميتوانيم توضيح دهيم چرا كه اين مورد گاهي،‏ به وظايفي كه زن در حيطهي بازتوليد نيروي كار به عهده دارد،‏ مربوط ميشود.‏ بدين ترتيب،‏ ستم در خود خانوادهي كارگر و تبعيض عليه زن در طبقهي كارگر را نميتوانيم توضيح دهيم.‏ و مهمتر اينكه از نظر راه حل نيز دچار اشكال خواهيم شد.‏ از همان فرداي انقلاب طبقهي كارگر البته مي تواند بخش عمدهي وسايل توليد را به دست خود بگيرد،‏ ولي اين هنوز به اين معنا نيست كه توزيع،‏ مصرف و حيطهي خصوصي بازتوليد ‏(خانواده)‏ نيز اجتماعي شده است.‏ براي اينكه ستم برزن حل شود،‏ انقلاب در روابط اجتماعي،‏ آگاهانه و با برنامه و با شركت مستقيم خود توده-‏ هاي ستم ديده بايد ادامه يابد و اين حيطهها نيز اجتماعي گردند.‏ نقش جنبش زنان در اين پروسهي تحول بسيار تعيين كننده است.‏ از اين منظر،‏ تحليل بالا كه از تغيير خود بخود همهي روابط،‏ در پي اجتماعي كردن وسايل توليد سخن ميگويد،‏ تحليلي ناقص و نيمه كاره است و راه حلي است كه امروزه روزعدهي بسياري و به درستي به آن شك كردهاند.‏ نظر ديگر،‏ نقش زن را فقط در حيطهي بازتوليد طرح ميكند ‏(با سايه روشنهاي متفاوت،‏ عدهاي حتي سعي دارند به تحليل ماركسيستي نزديك شوند)‏ و به طور كلي منشا ستم بر زن را در حيطهي بازتوليد و خانواده ميبينند.‏ در حاليكه همانطور كه توضيح داديم،‏ در دورهاي حتا،‏ سرمايهدار منفرد خانواده را از هم ميپاشد.‏ تنها مسالهي خانواده به طور مجرد مطرح نيست.‏ كل نظام سرمايهداري به اين نهاد نياز دارد و در نتيجه آن را حفظ ميكند و اين نهاد به نوبهي خود به بازتوليد نظام كمك ميكند.‏ اگر منشا ستم را فقط در حيطهي خانواده در نظر بگيريم،‏ در آن صورت اهميت توليد و روابط درون حيطهي توليد را ناديده گرفته-‏ ايم و در نهايت نتيجه ميگيريم،‏ از آنجا كه در خانواده اين مرد است كه در مقابل زن قرار دارد،‏ پس مبارزهي ما هم فقط عليه مردان و در چارچوب خانواده خلاصه ميشود.‏ البته عدهاي از طرفداران اين طيف نظري مسالهي دولت سرمايهداري را نيز در تحليلهاي خود دخالت ميدهند.‏ اين نظريه نيز نميتواند يك سري نكات را درست توضيح دهد.‏ مهمتر از همه اينكه،‏ اگر نقش زن فقط در حيطهي بازتوليد تعيين ميشود پس چرا اين نقش تحول پيدا كرده است؟ در حاليكه شيوهي بازتوليد بشر دچار تحول نشده است و ثابت مانده!‏ اين نكتهي اساسي را نمي شود با اين نظريه توضيح داد.‏ چرا نقش زن و يا ستم بر زن دچار تحول گشته و به علاوه،‏ اصولا چرا امكان آزاد شدن زن وجود دارد؟ يا چرا تنها امروز است كه شاهد جنبش زنان هستيم؟ ‏(توضيح اين نكته حتا براي خود زنان نيز از جنبهي مبارزاتي بسيار مهم است).‏ همهي اينها نيازمند يك تحليل تاريخي و ماترياليستي است كه توليد و بازتوليد را در ارتباط با يكديگر بررسي كند و بتواند تغييرو تحولات و تكامل آن را توضيح بدهد.‏ اين عده زن را فقط به عنوان مادر،‏ خانه دار و ابزاري جنسي در نظر ميگيرند.‏ وجوهي كه البته مهم است.‏ اما اينها به مسالهي زن به عنوان يك دستمزد بگير يا نقش زن در توليد سرمايهداري و به اثرهاي متفاوت اين نقش بر خانواده كم بها ميدهند و در نتيجه از ارايهي يك تحليل جامع و درست از خانواده ناتوانند.‏ به نظرمن،‏ به هر حال،‏ راه حلي كه انگلس ارايه ميدهد از لحاظ روش و اساس تحليل هنوز داراي اعتبار است.‏ اگر چه بايد تكامل پيدا كند و هنوز مطالب جديد بسياري هستند كه بايد مورد پژوهش و تحليل قرار گيرند.‏ به هر روي با اين روش بهتر از ساير روشها ميتوان از عهدهي اين مهم برآمد.‏ درستي پايههاي تحليل وي از مسالهي ستمكشي زن و راه حل وي براي رهايي زنان هنوز به قوت خود باقي است.‏ حيطهي توليد و حيطهي بازتوليد بايد اجتماعي شوند و از اين لحاظ ميبينيم كه منافع طبقهي كارگر نيز در همين مقوله نهفته است.‏ زيرا سوسياليسمي كه طبقهي كارگر خواهان ايجاد آن است امكان ندارد تحقق پيدا كند مگر اينكه وجه توليد به مفهوم عام كلمه اجتماعي شود.‏ يعني نه فقط توليد بلكه توزيع و مصرف نيز بايد اجتماعي شوند.‏ واحد خانواده مانعي جدي دراين راه است.‏ اين واحد،‏ يعني واحد خانواده،‏ مصرف را به شكل خصوصي سازمان ميدهد.‏ طبقهي كارگر در راه وظيفهي تاريخي خويش يعني ايجاد سوسياليسم،‏ نياز دارد كه اين حيطهي خصوصي را از ميان بردارد و بدين شكل موقعيت ويژهي ستمبار زن را نيز بايد از بين ببرد.‏ اين موضوع،‏ نه تنها مسالهاي اخلاقي بلكه مسالهاي اساسي براي طبقهي كارگر است.‏ به همين خاطر حل اين دو مساله از يكديگر جدايي ناپذيرند.‏ اصولا بخشي از مبارزات طبقهي كارگر براي ايجاد يك جامعهي سوسياليستي،‏ همان رهايي زنان است و مبارزات زنان نيز بدون ايجاد جامعهي سوسياليستي نميتواند تحقق پيدا كند.‏ اينگونه است كه ميبينيم مبارزات زنان براي آزادي خود و مبارزات طبقهي كارگر براي ايجاد جامعهي سوسياليستي،‏ در چشم انداز مناسبات اجتماعي همسو هستند وهيچ كدام از اين دو اهداف بدون ديگري به تحقق كامل نميرسند.‏ 79 فصلنامه سامان نو – شماره سوم – مهرماه – 1386 اكتبر 2007

عكس،‏ امكان برقراري آزادانهترين روابط متقابل ميان انسانها؛<br />

يعني رهايي از قيدها،‏ خارج از ارادهي آنهاست.‏<br />

در برابر اين بحث دو آلترناتيو ديگر قرار دارد كه امروز خيلي در<br />

مورد آنها بحث نخواهيم كرد.‏ به نظر من بايد در سمينارهاي بعدي<br />

دقيقتر،‏ آنها را مورد بحث قرار دهيم،‏ ولي به طور كلي ميشود<br />

گفت كه برخي براي حل مسالهي زنان فقط اجتماعي شدن توليد<br />

را با درجههاي مختلف طرح ميكنند.‏ اين طور گفته ميشود كه<br />

اگر مالكيت بر وسايل توليد اجتماعي شود زنان به همان ميزان<br />

مردان وارد كار ميشوند و بقيهي مسايل ستم بر زن نيز كه گويا<br />

صرفا روبنايي و فرهنگي هستند خود بخود حل خواهند گشت.‏<br />

اين تحليل ايرادهايي دارد و چند جنبهي بحث را هرگز نميتواند<br />

توضيح نميدهد.‏ يعني اگر مساله را فقط در حيطهي توليد درنظر<br />

بگيريم و يا فقط روي ستم مضاعف تأكيد كنيم،‏ حتا ستم بر زن<br />

كارگر در حيطهي اشتغال را نيز نميتوانيم توضيح دهيم چرا كه<br />

اين مورد گاهي،‏ به وظايفي كه زن در حيطهي بازتوليد نيروي كار<br />

به عهده دارد،‏ مربوط ميشود.‏ بدين ترتيب،‏ ستم در خود خانوادهي<br />

كارگر و تبعيض عليه زن در طبقهي كارگر را نميتوانيم توضيح<br />

دهيم.‏ و مهمتر اينكه از نظر راه حل نيز دچار اشكال خواهيم شد.‏<br />

از همان فرداي انقلاب طبقهي كارگر البته مي تواند بخش عمدهي<br />

وسايل توليد را به دست خود بگيرد،‏ ولي اين هنوز به اين معنا<br />

نيست كه توزيع،‏ مصرف و حيطهي خصوصي بازتوليد ‏(خانواده)‏ نيز<br />

اجتماعي شده است.‏ براي اينكه ستم برزن حل شود،‏ انقلاب در<br />

روابط اجتماعي،‏ آگاهانه و با برنامه و با شركت مستقيم خود توده-‏<br />

هاي ستم ديده بايد ادامه يابد و اين حيطهها نيز اجتماعي گردند.‏<br />

نقش جنبش زنان در اين پروسهي تحول بسيار تعيين كننده است.‏<br />

از اين منظر،‏ تحليل بالا كه از تغيير خود بخود همهي روابط،‏ در<br />

پي اجتماعي كردن وسايل توليد سخن ميگويد،‏ تحليلي ناقص و<br />

نيمه كاره است و راه حلي است كه امروزه روزعدهي بسياري و به<br />

درستي به آن شك كردهاند.‏<br />

نظر ديگر،‏ نقش زن را فقط در حيطهي بازتوليد طرح ميكند ‏(با<br />

سايه روشنهاي متفاوت،‏ عدهاي حتي سعي دارند به تحليل<br />

ماركسيستي نزديك شوند)‏ و به طور كلي منشا ستم بر زن را در<br />

حيطهي بازتوليد و خانواده ميبينند.‏ در حاليكه همانطور كه<br />

توضيح داديم،‏ در دورهاي حتا،‏ سرمايهدار منفرد خانواده را از هم<br />

ميپاشد.‏ تنها مسالهي خانواده به طور مجرد مطرح نيست.‏ كل<br />

نظام سرمايهداري به اين نهاد نياز دارد و در نتيجه آن را حفظ<br />

ميكند و اين نهاد به نوبهي خود به بازتوليد نظام كمك ميكند.‏<br />

اگر منشا ستم را فقط در حيطهي خانواده در نظر بگيريم،‏ در آن<br />

صورت اهميت توليد و روابط درون حيطهي توليد را ناديده گرفته-‏<br />

ايم و در نهايت نتيجه ميگيريم،‏ از آنجا كه در خانواده اين مرد<br />

است كه در مقابل زن قرار دارد،‏ پس مبارزهي ما هم فقط عليه<br />

مردان و در چارچوب خانواده خلاصه ميشود.‏ البته عدهاي از<br />

طرفداران اين طيف نظري مسالهي دولت سرمايهداري را نيز در<br />

تحليلهاي خود دخالت ميدهند.‏<br />

اين نظريه نيز نميتواند يك سري نكات را درست توضيح دهد.‏<br />

مهمتر از همه اينكه،‏ اگر نقش زن فقط در حيطهي بازتوليد تعيين<br />

ميشود پس چرا اين نقش تحول پيدا كرده است؟ در حاليكه<br />

شيوهي بازتوليد بشر دچار تحول نشده است و ثابت مانده!‏ اين<br />

نكتهي اساسي را نمي شود با اين نظريه توضيح داد.‏ چرا نقش زن<br />

و يا ستم بر زن دچار تحول گشته و به علاوه،‏ اصولا چرا امكان آزاد<br />

شدن زن وجود دارد؟ يا چرا تنها امروز است كه شاهد جنبش زنان<br />

هستيم؟ ‏(توضيح اين نكته حتا براي خود زنان نيز از جنبهي<br />

مبارزاتي بسيار مهم است).‏ همهي اينها نيازمند يك تحليل تاريخي<br />

و ماترياليستي است كه توليد و بازتوليد را در ارتباط با يكديگر<br />

بررسي كند و بتواند تغييرو تحولات و تكامل آن را توضيح بدهد.‏<br />

اين عده زن را فقط به عنوان مادر،‏ خانه دار و ابزاري جنسي در<br />

نظر ميگيرند.‏ وجوهي كه البته مهم است.‏ اما اينها به مسالهي زن<br />

به عنوان يك دستمزد بگير يا نقش زن در توليد سرمايهداري و به<br />

اثرهاي متفاوت اين نقش بر خانواده كم بها ميدهند و در نتيجه از<br />

ارايهي يك تحليل جامع و درست از خانواده ناتوانند.‏<br />

به نظرمن،‏ به هر حال،‏ راه حلي كه انگلس ارايه ميدهد از لحاظ<br />

روش و اساس تحليل هنوز داراي اعتبار است.‏ اگر چه بايد تكامل<br />

پيدا كند و هنوز مطالب جديد بسياري هستند كه بايد مورد<br />

پژوهش و تحليل قرار گيرند.‏ به هر روي با اين روش بهتر از ساير<br />

روشها ميتوان از عهدهي اين مهم برآمد.‏<br />

درستي پايههاي تحليل وي از مسالهي ستمكشي زن و راه حل وي<br />

براي رهايي زنان هنوز به قوت خود باقي است.‏ حيطهي توليد و<br />

حيطهي بازتوليد بايد اجتماعي شوند و از اين لحاظ ميبينيم كه<br />

منافع طبقهي كارگر نيز در همين مقوله نهفته است.‏ زيرا<br />

سوسياليسمي كه طبقهي كارگر خواهان ايجاد آن است امكان<br />

ندارد تحقق پيدا كند مگر اينكه وجه توليد به مفهوم عام كلمه<br />

اجتماعي شود.‏ يعني نه فقط توليد بلكه توزيع و مصرف نيز بايد<br />

اجتماعي شوند.‏ واحد خانواده مانعي جدي دراين راه است.‏ اين<br />

واحد،‏ يعني واحد خانواده،‏ مصرف را به شكل خصوصي سازمان<br />

ميدهد.‏ طبقهي كارگر در راه وظيفهي تاريخي خويش يعني ايجاد<br />

سوسياليسم،‏ نياز دارد كه اين حيطهي خصوصي را از ميان بردارد<br />

و بدين شكل موقعيت ويژهي ستمبار زن را نيز بايد از بين ببرد.‏<br />

اين موضوع،‏ نه تنها مسالهاي اخلاقي بلكه مسالهاي اساسي براي<br />

طبقهي كارگر است.‏ به همين خاطر حل اين دو مساله از يكديگر<br />

جدايي ناپذيرند.‏ اصولا بخشي از مبارزات طبقهي كارگر براي ايجاد<br />

يك جامعهي سوسياليستي،‏ همان رهايي زنان است و مبارزات زنان<br />

نيز بدون ايجاد جامعهي سوسياليستي نميتواند تحقق پيدا كند.‏<br />

اينگونه است كه ميبينيم مبارزات زنان براي آزادي خود و مبارزات<br />

طبقهي كارگر براي ايجاد جامعهي سوسياليستي،‏ در چشم انداز<br />

مناسبات اجتماعي همسو هستند وهيچ كدام از اين دو اهداف<br />

بدون ديگري به تحقق كامل نميرسند.‏<br />

79<br />

فصلنامه سامان نو – شماره سوم – مهرماه – 1386 اكتبر 2007

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!