سامان نو - ketab farsi

سامان نو - ketab farsi سامان نو - ketab farsi

16.03.2014 Views

سمينار بررسي ريشههاي ستمكشيدگي زنان ‏(لندن،‏ فوريه 1987) سخنران:‏ يكي ازاعضاي هستهي زنان سوسياليست پاريس ويراستار:‏ ساسان دانش انگلس و مسالهي ستمكشيدگي زنان پيش ازآغاز بحث،‏ ازدوستان متشكل در انجمن و كميتهي زنان كه اين امكان را فراهم كردند تا امروز كنار يكديگر باشيم،‏ سپاسگزاري ميكنم و اميدوارم اين نوع سمينارها ادامه يابند و بتوانيم با همياري و مشاركت،‏ مباحث مربوط به زنان را شفاف كنيم تا به جنبش زنان ايران ياري رسانيم.‏ ممكن است بحث در مورد ريشههاي ستمكشيدگي زنان،‏ براي برخي بحثي آكادميك به نظر آيد كه چندان به مسايل مشخص جنبش زنان در ايران و يا به وظايف ما در مرحلهي كنوني ربطي نداشته باشد.‏ اما بايد خاطر نشان كرد كه بدون داشتن تحليلي از ريشههاي مسالهي ستمكشيدگي زن در ابعاد كلي و جهاني آن،‏ قادر نخواهيم بود به راه حلي براي رفع اين ستم،‏ نه در عرصه ي كلي و نه در موارد مشخص و خاص دست يابيم و از اين نقطه نظر،‏ اگرچه تا به حال در اين زمينه بسيار گفته شده و بسيار نوشته شده،‏ اما هنوز كافي نيست!‏ شايد بيش از يك قرن است كه بحثهاي اساسي در مورد ريشه-‏ هاي ستمكشيدگي زنان،‏ جريان داشته است.‏ در ميان ماركسيستهاي كلاسيك،‏ انگلس بيش از ديگران به اين مساله توجه كرده و بخش مهمي از كتاب ‏"منشا خانواده،‏ دولت و مالكيت خصوصي"‏ را به اين موضوع اختصاص داده است.‏ اين كتاب پس از مدتي،‏ بارها و بارها مورد استفاده قرار گرفته است.‏ با توجه به اينكه از يك سو،‏ هنوز بسياري عملكردها و برنامه-‏ هايشان را در مورد زنان،‏ ادامهي روش ماركسيستي و به ويژه ادامهي بحثهاي انگلس معرفي ميكنند،‏ ولي از سوي ديگر،‏ در جنبش زنان كساني هستند كه پيرامون همين بحث،‏ مخالفت شديد خود را با انگلس و در واقع با ماركسيسم بيان ميدارند.‏ افزون براين،‏ با در نظر گرفتن اينكه بيش از صد سال است كه از زمان نوشته شدن اين كتاب گذشته و طي سالها،‏ تغييرات مهمي در مناسبات اجتماعي به وقوع پيوسته كه در آن زمان مطرح نبودهاند،‏ از اين روي،‏ بررسي مجدد آراي انگلس ضرورت دارد.‏ با اشاره به اين دلايل،‏ بحث امروز خود را بر تحليل و ديدگاه انگلس متمركز كرده و تلاش ميكنم روشن سازم كه آيا به طور اصولي ماركسيسم ميتواند پاسخگوي اين مساله باشد يا خير؟ تصور من بر اين است كه فقط روش ماركسيستي ميتواند كليت مسالهي زن را به طور جامع توضيح دهد و آن را تحليل كند و در نتيجه ما را به راه حل نزديك سازد.‏ اما اين بدان معنا نيست كه فرض كنيم انگلس در همهي پيشبينيها و در همهي جوانب نظرياش از اشتباه مبرا بوده و يا اينكه بحثهايش نياز به بازنگري يا تكامل ندارد.‏ اين شيوه برخورد،‏ درست نيست.‏ آرا و پيشبينيهاي ماركس و انگلس را نيز بايد در پرتو تجربههاي جديد و تحقيقاتي كه طي اين مدت انجام شده با در نظر گرفتن تحولاتي كه از آن زمان تا كنون در جامعهي سرمايهداري و چگونگي و شكل حركت آن رخ داده است،‏ دوباره بررسي كرد.‏ بخش نخست بحث را با بررسي چند نكته كه به نقد و كاستيهاي بحث انگلس ‏(به ويژه پس از گسترش جنبشهاي زنان در دهههاي اخير)‏ كه به طورمرتب مورد اشاره قرار ميگيرند،‏ آغاز ميكنم.‏ يكي از مهمترين انتقادها اين است كه انگلس ستم بر زن را به دورهي شكلگيري طبقات،‏ دولت و مالكيت خصوصي و بيشتر به تشكيل نهاد خانواده ربط ميدهد.‏ در حاليكه پيش از آن دوره نيز نوعي ستم بر زن يا دستكم تبعيض عليه زن وجود داشته است.‏ ايراد ديگر،‏ پيشبيني ماركس و انگلس در مورد زوال سريع خانواده در جامعهي سرمايه داري و يا دستكم درون طبقهي كارگر،‏ كه ميبايد تا كنون انجام گرفته بود.‏ اين پيشبيني نيز متحقق نشد.‏ در مورد پايههاي اقتصادي خانواده و تشكيل اين نهاد،‏ انگلس تأكيد زيادي بر مسالهي ارث دارد.‏ بررسي دوبارهي اين امر نيز حايز اهميت است.‏ تأكيد يك جانبه بر ساختارتوليد،‏ ايراد ديگري است كه اغلب طرح ميشود؛ موقعيت زنان،‏ بيشتر در توليد اجتماعي و توليد وسايل معاش مورد ارزيابي قرار گرفته و راه حل نيز بر همين اساس بنا شده است.‏ در حاليكه با اشتغال زنان،‏ اين ستم از بين نميرود.‏ در بحث و بررسي خواهيم ديد كه اين بحث تا چه حد بحث خود انگلس بوده است و اگر چنين تأكيدي وجود دارد چگونه است و ايرادهاي آن چيست؟ افزون بر آن،‏ پرولتريزه شدن زن هم به شكل خاصي انجام ميشود.‏ يعني اينكه زنان،‏ به عنوان زن،‏ پرولتريزه ميشوند و تفاوت آن را بايد با مردان پرولتر مشخص كرد.‏ به طور كلي بايد اشاره كرد كه فصلنامه سامان نو – شماره سوم – مهرماه 2007 اكتبر – 1386 68

روابط دروني طبقهي كارگر،‏ يعني رابطهي اجتماعي ميان كارگران زن با كارگران مرد،‏ تا حدي از منظر و ديدگاه انگلس ايده آليزه شده است.‏ اين ايرادها اما اساس تئوري ماركسيستي در بارهي مسالهي ستم-‏ كشيدگي زنان را زير سوال نميبرند.‏ همين ايرادها را نيز ميتوان با متد ماركسيستي،‏ يعني بر مبناي تحليل تاريخي ماترياليستي توضيح داد.‏ نكات جديدي نيز در روند و تحولات اجتماعي به وجود آمده است كه در دوران ماركس و انگلس مطرح نبودهاند،‏ بررسي،‏ توضيح و تحليل اين عوامل جديد وظيفهي ماركسيستهاست.‏ تقسيمبندي انگلس به طور خيلي كلي بر سه دورهي اساسي تاريخي استوار است.‏ 1- جوامع اشتراكي توليد و بازتوليد جمعي كه در آن ستمي بر زنان اعمال نميشود.‏ 2- جوامع طبقاتي پيشاسرمايهداري كه در آن همراه با پيدايش مالكيت خصوصي و طبقات،‏ زنان به بردگان مردان تبديل ميشوند و هيچ نقشي در توليد اجتماعي ندارند و در چارچوب خانه محبوس مي مانند و مشغول به خدمت رساني به مردان ميشوند.‏ دوران سرمايهداري و صنعتي شدن جامعه كه طي آن زنان دوباره از چهارديواري خانه بيرون آمده و به طوركلي به حيطهي كار در صنعت يا توليد اجتماعي وارد جامعه ميشوند و با اين كار استقلال اقتصادي خويش را كسب ميكنند و پايههاي رهاييشان ريخته ميشود.‏ هم اكنون،‏ با ورود زنان به حيطهي توليد شاهد فروپاشي سريع نهاد سنتي خانواده هستيم.‏ اما پيدايش ستم بر زن را فقط نميتوان به پيدايش مالكيت خصوصي بر ابزار توليد ‏(به معناي متداول آن،‏ يعني مالكيت فردي)‏ ربط داد.‏ پدرسالاري در دورهاي پيدا مي شود كه مالكيت وجود دارد،‏ اما از نوع اشتراكي و قبيلهاي.‏ به عبارتي مالكيت خصوصي به مفهوم بالا هنوز شكل نگرفته ولي در همان دوران شاهد اشكالي از تبعيض عليه زن هستيم.‏ در عين حال بايد تاكيد كرد كه با پيدايش مالكيت خصوصي و نهاد خانواده،‏ ستم بر زن نهادينه تر شد،‏ ثبات يافت و تداوم و استمرار آن تضمين گرديد.‏ بدين ترتيب هر چند پيدايش جوامع طبقاتي نقطه عطف مهمي در شرايط زنان ايجاد كرد،‏ ولي تبعيض عليه زن،‏ پيش از آن آغاز شده بود.‏ راجع به اينكه اين ستم به طور دقيق از چه زماني شروع شده،‏ خود مردمشناسان نيز نظريههاي مختلفي ارايه دادهاند.‏ بيشتر آنها عقيده دارند كه پيش از پيدايش مالكيت خصوصي آغاز شده است.‏ ولي به طور دقيق معلوم نيست از كي؟ به هرروي اين مساله در همين شكل كلي نيز داراي نكتهاي بسيار اساسي است و از اهميت ويژهاي برخوردار است.‏ در عين حال بايد در نظر داشت كه اين جوامع،‏ هر كدام شرايط خاص خود را داشتند و نميتوان يك مسير مشخص و مشترك و دقيقي را براي همهي آنها مفروض دانست.‏ به روشني پيداست كه در دورهي گذار از جوامع اشتراكي بدوي و اوليه به جوامع طبقاتي،‏ نابرابريهاي اجتماعي كه از نوع نابرابريها و تقسيم بنديهاي طبقاتي نيستند به ظهور ميرسند.‏ يكي از اين نابرابريهاي اجتماعي،‏ تبعيض عليه زنان است.‏ تقسيم جنسيتي كار بين زن و مرد و بر اين اساس،‏ جايگاه ويژهي فرودست زن در اجتماع نهادينه شده و يك سري تبعيضها عليه حقوق فردي زنان،‏ در همين دوره به وجود ميآيند.‏ اين امر اتفاقا با كنترل بر جنسيت زن شروع ميشود.‏ به هر حال در مورد قدرت بازتوليدي زن و رابطه-‏ ي جنسي وي،‏ در هر دو مورد،‏ كنترل اعمال ميگردد و تمامي اينها به پيش از تشكيل جوامع طبقاتي مربوط مي شود.‏ اما برخي از اين بحث نتيجهي نادرستي ميگيرند.‏ آنها چنين نتيجه ميگيرند كه گويا ستم بر زن هميشه وجود داشته است و يا اينكه ستم بر زنان را فقط ميتوان بر مبناي بيولوژيكي توضيح داد.‏ اما اين نگرش،‏ طرز تلقي سادهنگري است.‏ در واقع بحثي كه درمتن عنوان شد،‏ اين نكته را نشان ميدهد كه از لحاظ تاريخي،‏ تقسيم كار و تبعيض عليه زن و كنترل بر وي،‏ بر اساس ميزان رشد نيروهاي مولده آغاز شده كه هنوز اين مقدار از رشد ناكافي بود.‏ ارزش افزودهاي كه براي تقسيم طبقاتي جامعه و تشكيل طبقات ناچيز بوده است.‏ پيش از اينكه كنترل بر روي حاصل كار توليد كنندگان شروع شود و پيش از اينكه طبقهاي كه توليد نمي-‏ كند،‏ حاصل كار زنان و مردان توليد كننده را تصاحب كند،‏ اشكالي از كنترل بر زنان،‏ بر امور جنسي و زاد و ولد شكل ميگيرد و اين كنترل،‏ البته به درجهاي از رشد نيروهاي مولده بستگي داشت.‏ انگلس در مقدمهي كتاب خود تأكيد ميكند كه روابط اجتماعي انسانها،‏ طي يك دوران طولاني در فرايند تاريخ،‏ بيشتر تحت سلطهي روابط خويشاوندي بوده تا روابط طبقاتي.‏ اما در درون اين روابط خويشاوندي كه روابط اجتماعي را سازمان ميداده،‏ تضادهاي اجتماعي به شكل تضادهاي طبقاتي فرا روييدند و تكوين يافتند.‏ با پيدايش نابرابريهاي طبقاتي،‏ نابرابريهاي اجتماعي همچنان باقي ماندند واين همان دورهاي است كه به آن اشاره كرديم.‏ انگلس در مورد جوامع طبقاتي پيشاسرمايهداري ميگويد:‏ ‏"در خانوار كمونيستي قديمي كه زوجهاي متعدد و فرزندان آنها را در بر ميگرفت ادارهي امور خانه به عهدهي زن بود،‏ ادارهي امور خانه به ميزان يك صنعت عمومي و اجتماعي ضروري تلقي ميشد ولي تهيهي غذا،‏ وظيفهي مرد بود.‏ اين وضعيت با پيدايش خانوار اما پيدايش ستم بر زن را فقط نمي توان به پيدايش مالكيت خصوصي بر ابزار توليد ‏(به معناي متداول آن،‏ يعني مالكيت فردي)‏ ربط داد ‏.پدرسالاري در دورهاي پيدا مي شود كه مالكيت وجود دارد،‏ اما از نوع اشتراكي و قبيلهاي - - - -3 69 فصلنامه سامان نو – شماره سوم – مهرماه – 1386 اكتبر 2007

سمينار بررسي ريشههاي ستمكشيدگي زنان<br />

‏(لندن،‏ فوريه 1987)<br />

سخنران:‏ يكي ازاعضاي هستهي زنان سوسياليست پاريس<br />

ويراستار:‏ ساسان دانش<br />

انگلس و مسالهي ستمكشيدگي زنان<br />

پيش ازآغاز بحث،‏ ازدوستان متشكل در انجمن و كميتهي زنان كه<br />

اين امكان را فراهم كردند تا امروز كنار يكديگر باشيم،‏ سپاسگزاري<br />

ميكنم و اميدوارم اين نوع سمينارها ادامه يابند و بتوانيم با<br />

همياري و مشاركت،‏ مباحث مربوط به زنان را شفاف كنيم تا به<br />

جنبش زنان ايران ياري رسانيم.‏<br />

ممكن است بحث در مورد ريشههاي ستمكشيدگي زنان،‏ براي<br />

برخي بحثي آكادميك به نظر آيد كه چندان به مسايل مشخص<br />

جنبش زنان در ايران و يا به وظايف ما در مرحلهي كنوني ربطي<br />

نداشته باشد.‏ اما بايد خاطر نشان كرد كه بدون داشتن تحليلي از<br />

ريشههاي مسالهي ستمكشيدگي زن در ابعاد كلي و جهاني آن،‏<br />

قادر نخواهيم بود به راه حلي براي رفع اين ستم،‏ نه در عرصه ي<br />

كلي و نه در موارد مشخص و خاص دست يابيم و از اين نقطه نظر،‏<br />

اگرچه تا به حال در اين زمينه بسيار گفته شده و بسيار نوشته<br />

شده،‏ اما هنوز كافي نيست!‏<br />

شايد بيش از يك قرن است كه بحثهاي اساسي در مورد ريشه-‏<br />

هاي ستمكشيدگي زنان،‏ جريان داشته است.‏ در ميان<br />

ماركسيستهاي كلاسيك،‏ انگلس بيش از ديگران به اين مساله<br />

توجه كرده و بخش مهمي از كتاب ‏"منشا خانواده،‏ دولت و مالكيت<br />

خصوصي"‏ را به اين موضوع اختصاص داده است.‏ اين كتاب پس از<br />

مدتي،‏ بارها و بارها مورد استفاده قرار گرفته است.‏<br />

با توجه به اينكه از يك سو،‏ هنوز بسياري عملكردها و برنامه-‏<br />

هايشان را در مورد زنان،‏ ادامهي روش ماركسيستي و به ويژه<br />

ادامهي بحثهاي انگلس معرفي ميكنند،‏ ولي از سوي ديگر،‏ در<br />

جنبش زنان كساني هستند كه پيرامون همين بحث،‏ مخالفت<br />

شديد خود را با انگلس و در واقع با ماركسيسم بيان ميدارند.‏<br />

افزون براين،‏ با در نظر گرفتن اينكه بيش از صد سال است كه از<br />

زمان نوشته شدن اين كتاب گذشته و طي سالها،‏ تغييرات مهمي<br />

در مناسبات اجتماعي به وقوع پيوسته كه در آن زمان مطرح<br />

نبودهاند،‏ از اين روي،‏ بررسي مجدد آراي انگلس ضرورت دارد.‏ با<br />

اشاره به اين دلايل،‏ بحث امروز خود را بر تحليل و ديدگاه انگلس<br />

متمركز كرده و تلاش ميكنم روشن سازم كه آيا به طور اصولي<br />

ماركسيسم ميتواند پاسخگوي اين مساله باشد يا خير؟<br />

تصور من بر اين است كه فقط روش ماركسيستي ميتواند كليت<br />

مسالهي زن را به طور جامع توضيح دهد و آن را تحليل كند و در<br />

نتيجه ما را به راه حل نزديك سازد.‏ اما اين بدان معنا نيست كه<br />

فرض كنيم انگلس در همهي پيشبينيها و در همهي جوانب<br />

نظرياش از اشتباه مبرا بوده و يا اينكه بحثهايش نياز به<br />

بازنگري يا تكامل ندارد.‏ اين شيوه برخورد،‏ درست نيست.‏ آرا و<br />

پيشبينيهاي ماركس و انگلس را نيز بايد در پرتو تجربههاي<br />

جديد و تحقيقاتي كه طي اين مدت انجام شده با در نظر گرفتن<br />

تحولاتي كه از آن زمان تا كنون در جامعهي سرمايهداري و<br />

چگونگي و شكل حركت آن رخ داده است،‏ دوباره بررسي كرد.‏<br />

بخش نخست بحث را با بررسي چند نكته كه به نقد و كاستيهاي<br />

بحث انگلس ‏(به ويژه پس از گسترش جنبشهاي زنان در دهههاي<br />

اخير)‏ كه به طورمرتب مورد اشاره قرار ميگيرند،‏ آغاز ميكنم.‏<br />

يكي از مهمترين انتقادها اين است كه انگلس ستم بر زن را به<br />

دورهي شكلگيري طبقات،‏ دولت و مالكيت خصوصي و بيشتر به<br />

تشكيل نهاد خانواده ربط ميدهد.‏ در حاليكه پيش از آن دوره نيز<br />

نوعي ستم بر زن يا دستكم تبعيض عليه زن وجود داشته است.‏<br />

ايراد ديگر،‏ پيشبيني ماركس و انگلس در مورد زوال سريع<br />

خانواده در جامعهي سرمايه داري و يا دستكم درون طبقهي<br />

كارگر،‏ كه ميبايد تا كنون انجام گرفته بود.‏ اين پيشبيني نيز<br />

متحقق نشد.‏<br />

در مورد پايههاي اقتصادي خانواده و تشكيل اين نهاد،‏ انگلس<br />

تأكيد زيادي بر مسالهي ارث دارد.‏ بررسي دوبارهي اين امر نيز<br />

حايز اهميت است.‏<br />

تأكيد يك جانبه بر ساختارتوليد،‏ ايراد ديگري است كه اغلب طرح<br />

ميشود؛ موقعيت زنان،‏ بيشتر در توليد اجتماعي و توليد وسايل<br />

معاش مورد ارزيابي قرار گرفته و راه حل نيز بر همين اساس بنا<br />

شده است.‏ در حاليكه با اشتغال زنان،‏ اين ستم از بين نميرود.‏ در<br />

بحث و بررسي خواهيم ديد كه اين بحث تا چه حد بحث خود<br />

انگلس بوده است و اگر چنين تأكيدي وجود دارد چگونه است و<br />

ايرادهاي آن چيست؟<br />

افزون بر آن،‏ پرولتريزه شدن زن هم به شكل خاصي انجام ميشود.‏<br />

يعني اينكه زنان،‏ به عنوان زن،‏ پرولتريزه ميشوند و تفاوت آن را<br />

بايد با مردان پرولتر مشخص كرد.‏ به طور كلي بايد اشاره كرد كه<br />

فصلنامه سامان نو – شماره سوم – مهرماه<br />

2007 اكتبر – 1386<br />

68

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!