سا٠ا٠ÙÙ - ketab farsi
سا٠ا٠ÙÙ - ketab farsi سا٠ا٠ÙÙ - ketab farsi
كدر يي بايد خاطر نشان كرد كه دلايل گوناگوني براي چنين رويكردهايي موجود است. در يك سطح كليتر و عموميتر ميتوان اين مسئله را به درك نازل از ماركسيسم و تحول و تكامل بعدي آن و تغييرات انقلابي، ضرورتي براي ايجاد جامعهي سوسياليستي و همچنين نفوذ ديدگاههاي مردسالارانه در جنبش كمونيستي ربط داد. در اين باره در بخشهاي پيشين اشارهي كوتاهي شده و در ادامهي اين نوشتار، ابعاد ديگري از آن را بيشتر بررسي خواهيم كرد. اما در اينجا به يك درك رايج از رابطهي كل و جزء و نتايج آن در مورد رابطهي جنبش كمونيستي كه به درستي مدعي مشاهدهي نابرابري طبقاتي اجتماعي و لزوم تغييرات كلي در جامعه و جهان است، با جنبش زنان كه به طور عمده بر حل يكي از مسائل خاص جامعه و جهان تكيه دارد، ميپردازيم. گروههاي مختلف اجتماعي كه هويت خود را بر مبناي فرهنگ، قوميت، نژاد و جنسيت مشخص تعريف ميكنند و محور تلاش آنها حل مشكلات خاص خودشان است، همواره ماركسيستها را متهم مي كنند كه آنچنان مشغول مبارزه عليه كليت مناسبات طبقاتي هستند كه از پرداختن به مسائل مشخص آنان غفلت ميورزند. البته ما با اشكال متنوع چنين گرايشي در بيشتر جنبش چپ ايران روبرو بوده و هستيم. اين امر به ويژه در نوع نگاه اين دسته از "ماركسيستها" به جنبش زنان مصداق مييابد. بسياري تصور ميكنند با تغيير حاكميت سرمايه داري، اوضاع خودبخود براي همهي اقشار، از جمله براي زنان نيز روبراه خواهد شد. اين افراد حمايت از مبارزات مختلف اجتماعي به طور مثال حمايت از جنبش زنان را منوط به اين شرط پايه اي به اصطلاح رفع استثمار طبقاتي ميكنند. در صفوف جنبش زنان نيز گرايشي قوي موجود است كه توجه چنداني به رابطهي رهايي زنان و مبارزه براي دگرگوني در كل نظام حاكم ندارد. در واقع هر گروه يا قشر ستمديده براي تحقق منافع ويژهي خود به ناگزير نيازمند داشتن چشم اندازي از كل نظام اجتماعي و جايگاه خود در آن است. زناني كه در صدد رهايي خود هستند نه تنها نياز به فهم عميق ساختار پدرسالارانه و چگونگي عملكرد آن دارند، بلكه به همان ميزان ضرورت دارد روشن و درستي از نقش و جايگاه كليهي ساختارهاي پدرسالارانه و مردسالارانه در كل نظام اجتماعي و همچنين نقش اين ساختارها در توليد و باز توليد كليهي نابرابريهاي اجتماعي و طبقاتي كسب كنند. ) يب به درستي بخشي از مشكل در هر دو گرايش توجهي به مسائل يك بخش از جامعه تحت عنوان در نظر گرفتن كل و يا بيتوجهي به ساختارهاي كلي تحت عنوان درنظر گرفتن مسائل يك بخش معين) به فقدان درك درست از رابطهي ميان جزء و كل و در اين زمينهي مشخص، به رابطهي ميان تغييرات در يك بخش يا جزء با تغييرات كلي مربوط مي شود. اين گرايش ها از رابطهي ديالكتيكي، دائمي و متقابل ميان جزء و كل غافلند، در حالي كه ماركسيسم همواره بر رابطهي ديالكتيكي بين جزء و كل تاكيد داشته است. اجزا نميتوانند خارج از رابطهي خويش با كل وجود داشته باشند و كل نيز نميتواند خارج از اجزاي تشكيل دهندهاش وجود داشته باشد. مبارزه براي تغيير در كل نظام، از مبارزه براي تغيير در اجزاي آن جدا نيست. همان طور كه مبارزه براي تغيير در اجزا، از مبارزه براي تغيير در كل نظام جدا نيست. البته بايد اشاره كرد كه بدون تغيير در چارچوبهاي كلي، تغييرات در اجزا، دوام چنداني نخواهند يافت و ميتوانند به سرعت تغيير ماهيت دهند. پرسش مهم اين است كه آيا رابطهي ميان شكافهاي جنسيتي و طبقاتي را ميتوان به سطح رابطهي ميان جزء و كل تقليل داد؟ به ويژه آنكه ميدانيم ستم جنسيتي و ستم طبقاتي به شكل پيچيدهاي در هم تنيده شدهاند و به دشواري ميتوان مسئلهي زنان را به يك جز تقليل داد و جنبههاي گوناگون اين دو نوع ستم را به طور عيني و آشكار از يكديگر تفكيك كرد. بسياري از "ماركسيستها" با تفكر به ظاهر كليت گرايانه (اما به شدت تنگ نظرانه و تقليل گرايانه) و با ارايهي فرمولبنديهايي همچون "با ملغي شدن روابط كار مزدي ستم بر زن از بين ميرود" در واقع خيال خود را راحت ميكنند. آنان با تاكيد يك جانبه بر مبارزه با كل نظام سرمايه داري قادر به درك اهميت جايگاه مبارزات زنان نيستند و بدون ترديد تلاشهاي آنان حتا در زمينهي مبارزه براي تغييرات كلي نيز ره به جايي نخواهد برد. اينگونه "كليت گرا " در عمل راه را بر فهم ويژگيهاي مبارزات در "اجزا" ميبندد و مهم تر از آن قادر به درك آن تاثيرهايي كه تغييرات در يك بخش يا يك جزء بر كليت تكامل يك پديده ميگذارد، نيست. حال آنكه همين تغييرات "جزئي" (كه چندان جزئي هم نيستند) در مواقعي ميتواند حتا موجب تغييرات مهم و كيفي در كل نظام آن پديده شود. اين مشكل عمدهاي است كه امروزه در ارتباط با خط سير فصلنامه سامان نو – شماره سوم – مهرماه 2007 اكتبر – 1386 62
يها يها 1 2 كلي جنبش كمونيستي در مورد جنبش زنان با آن روبرو هستيم. اين نوع نگرش، كليت يا تماميت را به صورت يك مجموعه- ي واحد و بي تضاد نگاه ميكند. در صورتي كه به قول اسلاوي ژيژك (فيلسوف معاصر) كليت، همواره يك ساختار تضادمند است. ساختاري پرشكاف و پاره پاره. كل، يك قاب يا چارچوب خنثي و بي طرف براي مجموعهي اجزا و محتواي آنها نيست، بلكه در ذات خود تفرقه افكن است و حتا محتواي اجزاي خود را تكه تكه ميكند. افزون بر اين، هر جزء يك كل، پديدهي كلي را از نو شكل ميدهد و ميتواند حتا به تنهايي، ويژگي كليت يك ساختار را دگرگون كند. به قول ژيژك؛ يك پديدهي كلي، هرگز بدون "پس مانده" نيست. هميشه عنصري هست كه از آن "بيرون ميزند" و يك پارچگي كل را مختل ميكند. همان جزئي كه در عين حال بخشي از كل است، ميتواند تحت شرايطي تعيين كنندهي پديده- ي كلي نيز شود.(2) استفاده از مفاهيم بالا براي ترسيم رابطهي كنوني ميان جنبش كمونيستي و جنبش زنان خالي از فايده نيست. با برداشت معيني ازاين مفاهيم ميتوان گفت كه مسئلهي زنان همان"جزئي" است كه مدتهاست از خط كلي جنبش كمونيستي "بيرون زده" است. چنانچه اين "بيرون زدن" تداوم يابد ميتواند در درازمدت آسيبهاي جدي به جنبش كمونيستي وارد آورد. آسيب كم بها دادن به اين مسئله فقط اين نيست كه مدام بر تنش ميان جنبش كمونيستي و جنبش زنان افزوده خواهد شد و رابطهي ميان اين دو جنبش را گسستهتر از آنچه كه هست خواهد كرد، مسئلهي اساسي بر سر اين نكته است كه اگر جنبش كمونيستي درك خود را در مورد مسئلهي زنان تصحيح نكند، آن را تكامل ندهد، شفاف و عريان به آن نپردازد و بر مبناي آن عمل نكند، يك پارچگي خود را از دست ميدهد. به عبارت روشنتر ماهيت خويش را به عنوان جنبشي كه مخالف هر گونه ستم و استثمار است، دچار ابهام ميكند و به عنوان جنبشي راديكال كه بايد آينده را نويد دهد و در راس پيشروترين افكار زمانهي خود قرار گيرد، زير سئوال ميرود. نتيجه اينكه بدون نگاه انتقادي به درك و عملكرد گذشتهي جنبش كمونيستي درسطح ملي و بينالمللي، بدون پذيرش دستاوردهاي مثبت و كنار زدن جوانب منفي آن قادر نخواهيم بود بر اين "بيرون زدن" فائق آييم، جنبش كمونيستي را نوسازي كنيم و به بازسازي رابطه اي روشن، درست و سرنوشت ساز با جنبش زنان، به جنبشهاي اجتماعي ياري رسانيم. پانويسها: چنين گرايشي به طور مستقيم به پايين آمدن سطح توقع سياسي و افق ديد كمونيستها از وظايف خود ارتباط دارد. شكستهاي جنبش كمونيستي در قرن بيستم و كارزار ضد كمونيستي بورژوازي بين المللي عليه كمونيسم نقش مهمي در تقويت اين گرايش ايفا كرده است. ايدهي امكان تغيير بنيادين جهان تضعيف شده است. تحت عنوان اينكه نميتوان انقلاب كرد و كل را تغيير داد، يك نوع نگرش رفرميستي كه در پي اصلاح اجزا است، ظهور كرده است. پرداختن به "جزء" به جاي مبارزه براي تغيير "كل" نشانده شده است. به زبان ساده، رفرم جاي انقلاب را گرفته است. جانشين ساختن جنبش كارگري به جاي جنبش كمونيستي شكلي ديگر از همين گرايش است. شايد طنز آميز به نظر آيد كه نگرش برخي از اين ماركسيستها كه خود را ناقد پست مدرنيسم ميدانند، به لحاظ سياسي بيشتر تحت تاثير آن قرار دارند و در عمل با پست مدرنيستها در يك صف قرار ميگيرند. يكي از استدلالهاي كليدي پست مدرنيستها اين ادعاست كه عمل كردن بر مبناي هر گونه "كلان روايت" (كه ماركسيسم نيز يكي از آنهاست) به شكست و فاجعه ميانجامد و بهتر است به جاي تغيير كلي جامعه و جهان، اصلاح اين يا آن جزء جامعه را هدف قرار دهيم. پست مدرنيستها نيز فعاليت هايي را ايدهآليزه ميكنند كه هدف از آنها نه تغيير ساختاري بلكه جلوگيري از يك دگرگوني ريشهاي است. اسلاوي ژيژك در جدل با پست مدرنيستها و مقابله با پيروان "سياست ورزي مبتني بر هويتها" و با طرح «تماميت هرگز بدون "پس مانده" نيست» و«هميشه عنصري هست كه از كل بيرون ميزند»، درك شفاف تري از رابطهي كل و جزء، ارايه داده است. از نظر او "سياست ورزي مبتني بر هويت" پديدهاي كاملا تاريخي است و به لحظهي تاريخي ويژهاي گره خورده است. منتها پديدهاي است كه نسبت به شرايط اجتماعي تاريخي ظهور خود، بي توجه است. ژيژك فمينيسم را مثال ميزند و ميپرسد چه اتفاقي رخ داده كه يك قرن پيش اغلب مردم متقاعد بودند كه هويت جنسي، امري طبيعي و خدادادي است و امروزه به همان اندازه متقاعد شدهاند هويت جنسي بر واقعيت ساختار جامعه استوار است؟ آيا اين تغيير را مي- توان بدون درنظرگرفتن تغييرات مهم اقتصادي – اجتماعي كه در قرن گذشته درارتباط با زنان صورت گرفته، توضيح داد. پست مدرنيستها و طرفداران "سياست ورزي مبتني بر هويتها" به گونهاي وانمود ميكنند كه مردم به ناگهان فاكتها يا واقعيتها را كشف كردند و گويا يك قرن پيش هم قادر بودند اين فاكتها را كشف كنند. او ميگويد كه "سياست ورزي مبتني بر هويت"، خود بخشي از يك تصوير بزرگتر است و ما نيازمند به يك "كلان روايت" يا داستاني كليت بخش هستيم كه آن را توضيح دهد. از نظر ژيژك چنين روايتي ميتواند شكلهاي زيادي به خود بگيرد، اما نسخهي مطلوب اين "كلان روايت" همچنان ماركسيسم است. ژيژك در عين حال ميگويد تاكيد بر يك ديدگاه جزيي يا خاص لزوما تاكيد بر يك ديدگاه كلي را نيز در پي دارد. هر يك از مواضع يا طرز تلقي جزيي يا خاص، شكل يا دريافت كلي خود از سياست ورزي را مسلم ميانگارد. او ضمن تائيد اينكه "سياست ورزي مبتني بر هويت" عرصهي سياست ورزي را به حوزههاي جديد گسترش داده، در عين حال انتقاد ميكند كه با اين كار مفهوم "سياسي" آن را نيز تضعيف كرده است. چرا كه به قدر كافي سياسي نيست و خود را در چارچوب و بستر اجتماعي طرح ميكند كه گويي ربطي به مناسبات كليتر اقتصادي ندارد. اينگونه سياست ورزي تنها در پي آن است كه در حد امكانات موجود به موقعيتي دست يابد. "سياست ورزي مبتني بر هويت" درون پارامترهاي سرمايه داري و درون مرز امكانات آن عمل ميكند، اما به دنبال تغيير آنها نيست. به اين معنا هدف واقعي سياست ورزي را فراموش ميكند. براي آشنايي با آراي ژيژك ميتوانيد به كتاب "درباره ژيژك" اثر توي مايوز، مترجم فتاح محمدي رجوع كنيد. مه 2007 behrang1384@yahoo.com 63 فصلنامه سامان نو – شماره سوم – مهرماه – 1386 اكتبر 2007
- Page 11 and 12: نگاهي دوباره به تئ
- Page 13 and 14: ب( "بدين ترتيب،
- Page 15 and 16: رقابتي رانتهاي تفا
- Page 17 and 18: در رابطه با نفت، ت
- Page 19 and 20: البته در حالي است ك
- Page 21 and 22: 1973 .11 مقصود هرگونه ق
- Page 23 and 24: ... اجازه دهيد كه از
- Page 25 and 26: سرمايهي صنعتي به سر
- Page 27 and 28: درسال 1990 صنعتي هستي
- Page 29 and 30: عليه تروريسم به سرك
- Page 31 and 32: 4- پي آمدهاي تجديد س
- Page 33 and 34: خصوصي، قيمت كامپي
- Page 35 and 36: ميشوند، از اين بن
- Page 37 and 38: ارگانهاي متعدد دول
- Page 39 and 40: كشورها، اين كار ر
- Page 41 and 42: انقلاب اكتبر و ايرا
- Page 43 and 44: ويكتور سرژ: انسان
- Page 45 and 46: احتمال زياد با نماي
- Page 47 and 48: - Blum) ،(Leon اپوزيسيون
- Page 49 and 50: عظمت جديدي دست مييا
- Page 51 and 52: -5 -6 ) تروتسكيستها هم
- Page 53 and 54: با ما رقابت دارد؟ آ
- Page 55 and 56: به محض انديشيدن به
- Page 57 and 58: اما با وجود اين ناب
- Page 59 and 60: يم جنبش كمونيستي و
- Page 61: يب در طول حيات جنبش
- Page 65 and 66: ددا تعل يي مردان اخ
- Page 67 and 68: شده بود مسترد ميشد
- Page 69 and 70: روابط دروني طبقهي ك
- Page 71 and 72: كه قابل درك است. ا
- Page 73 and 74: براي اينكه آمادهي م
- Page 75 and 76: اشاره به يك نكتهي د
- Page 77 and 78: - مثال ميبينيم كه جن
- Page 79 and 80: عكس، امكان برقرار
- Page 81 and 82: هاي رهايي بخش در اي
- Page 83 and 84: تاريك انديشي، "س
- Page 85 and 86: پس از علني شدن اولت
- Page 87 and 88: علاوه بر محمد، كه
- Page 89 and 90: (5 15) حجر، (11-10 6 5 حا
- Page 91 and 92: يها يم يها يها يها ي
- Page 93 and 94: ستي . اسلاوي ژيژيك،
يها<br />
يها<br />
1<br />
2<br />
كلي جنبش كمونيستي در مورد جنبش زنان با آن روبرو هستيم.<br />
اين نوع نگرش، كليت يا تماميت را به صورت يك مجموعه-<br />
ي واحد و بي تضاد نگاه ميكند. در صورتي كه به قول<br />
اسلاوي ژيژك<br />
(فيلسوف معاصر) كليت، همواره يك ساختار<br />
تضادمند است. ساختاري پرشكاف و<br />
پاره پاره. كل، يك قاب<br />
يا چارچوب خنثي و بي طرف براي مجموعهي اجزا و<br />
محتواي آنها نيست، بلكه در ذات خود تفرقه افكن است و<br />
حتا محتواي اجزاي خود را تكه تكه ميكند.<br />
افزون بر اين، هر جزء يك كل، پديدهي كلي را از نو شكل ميدهد<br />
و ميتواند حتا به تنهايي، ويژگي كليت يك ساختار را دگرگون<br />
كند. به قول ژيژك؛ يك پديدهي كلي، هرگز بدون "پس مانده"<br />
نيست. هميشه عنصري هست كه از آن "بيرون ميزند" و يك<br />
پارچگي كل را مختل ميكند. همان جزئي كه در عين حال<br />
بخشي از كل است، ميتواند تحت شرايطي تعيين كنندهي پديده-<br />
ي كلي نيز شود.(2)<br />
استفاده از مفاهيم بالا براي ترسيم رابطهي كنوني ميان جنبش<br />
كمونيستي و جنبش زنان خالي از فايده نيست. با برداشت معيني<br />
ازاين مفاهيم ميتوان گفت كه مسئلهي زنان همان"جزئي" است<br />
كه مدتهاست از خط كلي جنبش كمونيستي "بيرون زده"<br />
است. چنانچه اين "بيرون زدن" تداوم يابد ميتواند در درازمدت<br />
آسيبهاي جدي به جنبش كمونيستي وارد آورد.<br />
آسيب كم بها دادن به اين مسئله فقط اين نيست كه مدام بر<br />
تنش ميان جنبش كمونيستي و جنبش زنان افزوده خواهد شد و<br />
رابطهي ميان اين دو جنبش را گسستهتر از آنچه كه هست<br />
خواهد كرد، مسئلهي اساسي بر سر اين نكته است كه اگر جنبش<br />
كمونيستي درك خود را در مورد مسئلهي زنان تصحيح نكند، آن<br />
را تكامل ندهد، شفاف و عريان به آن نپردازد و بر مبناي آن عمل<br />
نكند، يك پارچگي خود را از دست ميدهد. به عبارت روشنتر<br />
ماهيت خويش را به عنوان جنبشي كه مخالف هر گونه ستم و<br />
استثمار است، دچار ابهام ميكند و به عنوان جنبشي راديكال كه<br />
بايد آينده را نويد دهد و در راس پيشروترين افكار زمانهي خود<br />
قرار گيرد، زير سئوال ميرود.<br />
نتيجه اينكه بدون نگاه انتقادي به درك و عملكرد گذشتهي<br />
جنبش كمونيستي درسطح ملي و بينالمللي، بدون پذيرش<br />
دستاوردهاي مثبت و كنار زدن جوانب منفي آن قادر نخواهيم بود<br />
بر اين "بيرون زدن" فائق آييم، جنبش كمونيستي را نوسازي<br />
كنيم و به بازسازي رابطه اي روشن، درست و سرنوشت ساز با<br />
جنبش زنان، به جنبشهاي اجتماعي ياري رسانيم.<br />
پانويسها:<br />
چنين گرايشي به طور مستقيم به پايين آمدن سطح توقع سياسي و افق ديد<br />
كمونيستها از وظايف خود ارتباط دارد. شكستهاي جنبش كمونيستي در قرن<br />
بيستم و كارزار ضد كمونيستي بورژوازي بين المللي عليه كمونيسم نقش مهمي<br />
در تقويت اين گرايش ايفا كرده است. ايدهي امكان تغيير بنيادين جهان تضعيف<br />
شده است. تحت عنوان اينكه نميتوان انقلاب كرد و كل را تغيير داد، يك نوع<br />
نگرش رفرميستي كه در پي اصلاح اجزا است، ظهور كرده است. پرداختن به<br />
"جزء" به جاي مبارزه براي تغيير "كل" نشانده شده است. به زبان ساده، رفرم<br />
جاي انقلاب را گرفته است. جانشين ساختن جنبش كارگري به جاي جنبش<br />
كمونيستي شكلي ديگر از همين گرايش است.<br />
شايد طنز آميز به نظر آيد كه نگرش برخي از اين ماركسيستها كه خود را ناقد<br />
پست مدرنيسم ميدانند، به لحاظ سياسي بيشتر تحت تاثير آن قرار دارند و در<br />
عمل با پست مدرنيستها در يك صف قرار ميگيرند. يكي از استدلالهاي<br />
كليدي پست مدرنيستها اين ادعاست كه عمل كردن بر مبناي هر گونه "كلان<br />
روايت" (كه ماركسيسم نيز يكي از آنهاست) به شكست و فاجعه ميانجامد و<br />
بهتر است به جاي تغيير كلي جامعه و جهان، اصلاح اين يا آن جزء جامعه را<br />
هدف قرار دهيم. پست مدرنيستها نيز فعاليت هايي را ايدهآليزه ميكنند كه<br />
هدف از آنها نه تغيير ساختاري بلكه جلوگيري از يك دگرگوني ريشهاي است.<br />
اسلاوي ژيژك در جدل با پست مدرنيستها و مقابله با پيروان "سياست<br />
ورزي مبتني بر هويتها" و با طرح «تماميت هرگز بدون "پس مانده" نيست»<br />
و«هميشه عنصري هست كه از كل بيرون ميزند»، درك شفاف تري از رابطهي<br />
كل و جزء، ارايه داده است.<br />
از نظر او "سياست ورزي مبتني بر هويت" پديدهاي كاملا تاريخي است و به<br />
لحظهي تاريخي ويژهاي گره خورده است. منتها پديدهاي است كه نسبت به<br />
شرايط اجتماعي تاريخي ظهور خود، بي توجه است. ژيژك فمينيسم را مثال<br />
ميزند و ميپرسد چه اتفاقي رخ داده كه يك قرن پيش اغلب مردم متقاعد بودند<br />
كه هويت جنسي، امري طبيعي و خدادادي است و امروزه به همان اندازه متقاعد<br />
شدهاند هويت جنسي بر واقعيت ساختار جامعه استوار است؟ آيا اين تغيير را مي-<br />
توان بدون درنظرگرفتن تغييرات مهم اقتصادي – اجتماعي كه در قرن گذشته<br />
درارتباط با زنان صورت گرفته، توضيح داد. پست مدرنيستها و طرفداران<br />
"سياست ورزي مبتني بر هويتها" به گونهاي وانمود ميكنند كه مردم به<br />
ناگهان فاكتها يا واقعيتها را كشف كردند و گويا يك قرن پيش هم قادر<br />
بودند اين فاكتها را كشف كنند. او ميگويد كه "سياست ورزي مبتني بر<br />
هويت"، خود بخشي از يك تصوير بزرگتر است و ما نيازمند به يك "كلان<br />
روايت" يا داستاني كليت بخش هستيم كه آن را توضيح دهد. از نظر ژيژك<br />
چنين روايتي ميتواند شكلهاي زيادي به خود بگيرد، اما نسخهي مطلوب اين<br />
"كلان روايت" همچنان ماركسيسم است.<br />
ژيژك در عين حال ميگويد تاكيد بر يك ديدگاه جزيي يا خاص لزوما تاكيد بر<br />
يك ديدگاه كلي را نيز در پي دارد. هر يك از مواضع يا طرز تلقي جزيي يا<br />
خاص، شكل يا دريافت كلي خود از سياست ورزي را مسلم ميانگارد. او ضمن<br />
تائيد اينكه "سياست ورزي مبتني بر هويت" عرصهي سياست ورزي را به<br />
حوزههاي جديد گسترش داده، در عين حال انتقاد ميكند كه با اين كار مفهوم<br />
"سياسي" آن را نيز تضعيف كرده است. چرا كه به قدر كافي سياسي نيست و<br />
خود را در چارچوب و بستر اجتماعي طرح ميكند كه گويي ربطي به مناسبات<br />
كليتر اقتصادي ندارد. اينگونه سياست ورزي تنها در پي آن است كه در حد<br />
امكانات موجود به موقعيتي دست يابد. "سياست ورزي مبتني بر هويت" درون<br />
پارامترهاي سرمايه داري و درون مرز امكانات آن عمل ميكند، اما به دنبال<br />
تغيير آنها نيست. به اين معنا هدف واقعي سياست ورزي را فراموش ميكند.<br />
براي آشنايي با آراي ژيژك ميتوانيد به كتاب "درباره ژيژك" اثر توي مايوز،<br />
مترجم فتاح محمدي رجوع كنيد.<br />
مه 2007<br />
behrang1384@yahoo.com<br />
63<br />
فصلنامه سامان نو – شماره سوم – مهرماه – 1386 اكتبر 2007