16.03.2014 Views

سامان نو - ketab farsi

سامان نو - ketab farsi

سامان نو - ketab farsi

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

كدر<br />

يي<br />

بايد خاطر نشان كرد كه دلايل گوناگوني براي چنين رويكردهايي<br />

موجود است.‏ در يك سطح كليتر و عموميتر ميتوان اين مسئله<br />

را به درك نازل از ماركسيسم و تحول و تكامل بعدي آن و<br />

تغييرات انقلابي،‏ ضرورتي براي ايجاد جامعهي سوسياليستي و<br />

همچنين نفوذ ديدگاههاي مردسالارانه در جنبش كمونيستي ربط<br />

داد.‏ در اين باره در بخشهاي پيشين اشارهي كوتاهي شده و در<br />

ادامهي اين نوشتار،‏ ابعاد ديگري از آن را بيشتر بررسي خواهيم<br />

كرد.‏ اما در اينجا به يك درك رايج از رابطهي كل و جزء و نتايج<br />

آن در مورد رابطهي جنبش كمونيستي كه به درستي مدعي<br />

مشاهدهي نابرابري طبقاتي اجتماعي و لزوم تغييرات كلي در<br />

جامعه و جهان است،‏ با جنبش زنان كه به طور عمده بر حل يكي<br />

از مسائل خاص جامعه و جهان تكيه دارد،‏ ميپردازيم.‏<br />

گروههاي مختلف اجتماعي كه هويت خود را بر مبناي فرهنگ،‏<br />

قوميت،‏ نژاد و جنسيت مشخص تعريف ميكنند و محور تلاش آنها<br />

حل مشكلات خاص خودشان است،‏ همواره ماركسيستها را متهم<br />

مي كنند كه آنچنان مشغول مبارزه عليه كليت مناسبات طبقاتي<br />

هستند كه از پرداختن به مسائل مشخص آنان غفلت ميورزند.‏<br />

البته ما با اشكال متنوع چنين گرايشي در بيشتر جنبش چپ ايران<br />

روبرو بوده و هستيم.‏ اين امر به ويژه در نوع نگاه اين دسته از<br />

‏"ماركسيستها"‏ به جنبش زنان مصداق مييابد.‏ بسياري تصور<br />

ميكنند با تغيير حاكميت سرمايه داري،‏ اوضاع خودبخود براي<br />

همهي اقشار،‏ از جمله براي زنان نيز روبراه خواهد شد.‏ اين افراد<br />

حمايت از مبارزات مختلف اجتماعي به طور مثال حمايت از<br />

جنبش زنان را منوط به اين شرط پايه اي به اصطلاح رفع<br />

استثمار طبقاتي ميكنند.‏<br />

در صفوف جنبش زنان نيز گرايشي قوي موجود است كه توجه<br />

چنداني به رابطهي رهايي زنان و مبارزه براي دگرگوني در كل<br />

نظام حاكم ندارد.‏ در واقع هر گروه يا قشر ستمديده براي تحقق<br />

منافع ويژهي خود به ناگزير نيازمند داشتن چشم اندازي از كل<br />

نظام اجتماعي و جايگاه خود در آن است.‏ زناني كه در صدد<br />

رهايي خود هستند نه تنها نياز به فهم عميق ساختار پدرسالارانه<br />

و چگونگي عملكرد آن دارند،‏ بلكه به همان ميزان ضرورت دارد<br />

روشن و درستي از نقش و جايگاه كليهي ساختارهاي<br />

پدرسالارانه و مردسالارانه در كل نظام اجتماعي و همچنين نقش<br />

اين ساختارها در توليد و باز توليد كليهي نابرابريهاي اجتماعي<br />

و طبقاتي كسب كنند.‏<br />

) يب<br />

به درستي بخشي از مشكل در هر دو گرايش توجهي به مسائل<br />

يك بخش از جامعه تحت عنوان در نظر گرفتن كل و يا بيتوجهي<br />

به ساختارهاي كلي تحت عنوان درنظر گرفتن مسائل يك بخش<br />

معين)‏ به فقدان درك درست از رابطهي ميان جزء و كل و در اين<br />

زمينهي مشخص،‏ به رابطهي ميان تغييرات در يك بخش يا جزء با<br />

تغييرات كلي مربوط مي شود.‏ اين گرايش ها از رابطهي<br />

ديالكتيكي،‏ دائمي و متقابل ميان جزء و كل غافلند،‏ در حالي كه<br />

ماركسيسم همواره بر رابطهي ديالكتيكي بين جزء و كل تاكيد<br />

داشته است.‏ اجزا نميتوانند خارج از رابطهي خويش با كل وجود<br />

داشته باشند و كل نيز نميتواند خارج از اجزاي تشكيل دهندهاش<br />

وجود داشته باشد.‏ مبارزه براي تغيير در كل نظام،‏ از مبارزه براي<br />

تغيير در اجزاي آن جدا نيست.‏ همان طور كه مبارزه براي تغيير در<br />

اجزا،‏ از مبارزه براي تغيير در كل نظام جدا نيست.‏ البته بايد اشاره<br />

كرد كه بدون تغيير در چارچوبهاي كلي،‏ تغييرات در اجزا،‏ دوام<br />

چنداني نخواهند يافت و ميتوانند به سرعت تغيير ماهيت دهند.‏<br />

پرسش مهم اين است كه آيا رابطهي ميان شكافهاي جنسيتي و<br />

طبقاتي را ميتوان به سطح رابطهي<br />

ميان جزء و كل تقليل داد؟<br />

به ويژه آنكه ميدانيم ستم جنسيتي و ستم طبقاتي به شكل<br />

پيچيدهاي در هم تنيده شدهاند و به دشواري ميتوان مسئلهي<br />

زنان را به يك جز تقليل داد و جنبههاي گوناگون اين دو نوع ستم<br />

را به طور عيني و آشكار از يكديگر تفكيك كرد.‏ بسياري از<br />

‏"ماركسيستها"‏ با تفكر به ظاهر كليت گرايانه ‏(اما به شدت تنگ<br />

نظرانه و تقليل گرايانه)‏ و با ارايهي فرمولبنديهايي همچون ‏"با<br />

ملغي شدن روابط كار مزدي ستم بر زن از بين ميرود"‏ در واقع<br />

خيال خود را راحت ميكنند.‏ آنان با تاكيد يك جانبه بر مبارزه با<br />

كل نظام سرمايه داري قادر به درك اهميت جايگاه مبارزات زنان<br />

نيستند و بدون ترديد تلاشهاي آنان حتا در زمينهي مبارزه براي<br />

تغييرات كلي نيز ره به جايي نخواهد برد.‏ اينگونه ‏"كليت گرا "<br />

در عمل راه را بر فهم ويژگيهاي مبارزات در ‏"اجزا"‏ ميبندد و<br />

مهم تر از آن قادر به درك آن تاثيرهايي كه تغييرات در يك بخش<br />

يا يك جزء بر كليت تكامل يك پديده ميگذارد،‏ نيست.‏ حال آنكه<br />

همين تغييرات ‏"جزئي"‏ ‏(كه چندان جزئي هم نيستند)‏ در مواقعي<br />

ميتواند حتا موجب تغييرات مهم و كيفي در كل نظام آن پديده<br />

شود.‏ اين مشكل عمدهاي است كه امروزه در ارتباط با خط سير<br />

فصلنامه سامان نو – شماره سوم – مهرماه<br />

2007 اكتبر – 1386<br />

62

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!