سامان نو - ketab farsi

سامان نو - ketab farsi سامان نو - ketab farsi

16.03.2014 Views

براي جنگ،‏ به نظر نامتناسب ميآيد.‏ اما منتقدان ماركسيستي چون تروتسكي و سرژ نه تنها خاري در چشم استالين بودند،‏ بلكه وجدان اعتراض به حكومت وي نيز محسوب ميشدند؛ پس بهتر بود كه خاموششان كند تا اينكه آوازه اعتراضشان به جمع بيشتري سرايت نكند.‏ تروتسكي در اوت ترور شد،‏ اما سرژ زنده ماند و به نوشتن خود،‏ آنهم در سطحي گسترده،‏ ادامه داد.‏ آخرين نوشتهها و انديشههاي او عموماً‏ به تحليل اوضاع پس از جنگ و ضرورت باز سازي سوسياليسم اختصاص يافتند.‏ تا پيش از ترور تروتسكي،‏ حدود چهارسالي بود كه تروتسكي و سرژ درغرب بودند و ميتوانستند با يكديگر همكاري داشته باشند.‏ تصور كنيد قدرت اين همآوايي و نوشتههاي شفاف و متقاعد 1940 جنبش اپوزيسيون ما در روسيه تروتسكيستي نبود.‏ چرا كه ما هيچ قصد نداشتيم كه شخصيتي را به اين جنبش بچسبانيم،‏ شورشياني چون ما مخالف كيش شخصيت بوديم.‏ ما پيرمرد ‏(تروتسكي)‏ را چون يكي از بزرگترين رهبرانمان ميپنداشتيم،‏ عضو سالخوردهي خانوادهاي كه در مورد ايدهها و عقايدش ما آزادانه بحث و تبادل نظر ميكرديم كنندهي اين دو نيروي هم آواز را.‏ استالين اشتباه كرد كه اين دو را از كشور اخراج كرد:‏ شايد او تصورش را هم نميكرد كه در تبعيد اين دو نفر همهي جنبههاي خيانتها و قتلهاي مرتكب شدهاش را اين چنين مورد بازخواست قرار دهند.‏ تروتسكي از زمان اخراجش ‏[از روسيه]‏ در سال به مبارزه عليه استالين ادامه داده و جنايتهاي او را براي جهانيان برملا كرده بود.‏ در سال سرژ در تبعيد به تروتسكي پيوست؛ بلشويك ديگري با زبان و قلم روان و شيوا كه از سال با تروتسكي همراهي كرده بود و هم اكنون ميتوانست مبارزه با جنايتهاي استالين را تقويت كند.‏ چقدر تأسفآور بود كه اين دو صداي مخالف استالين با يكديگر اختلاف پيدا كرده بودند و رابطهشان به سردي گراييده بود.‏ چگونه رابطه اين دو به ناكامي انجاميده بود و چرا استالين وسوسه شد كه همهي اپوزيسيون داخل و خارج از كشور را از ميان بردارد؟ جاسوسان اساتلين چه نقشي در پاشيدن تخم نفاق بين تروتسكي و سرژ را ايفا كردند؟ و اصولا ماهيت اختلافات بين اين دو چه بود؟ 1936 1929 1923 هر چند كه سرژ قرباني كارهاي كثيف و نفاق افكنانه ماموران GPU شده بود اما اختلافات سياسي و تشكيلاتي هم در تيره شدن رابطه اش با تروتسكي مؤثر بود.‏ ويكتور سرژ در انترناسيونال چهار شركت كرد اما با ديدن خفقان حاكم بر آن متقاعد شد كه در انترناسيونال چهارم ‏"آرزوهاي اپوزيسيون چپ روسيه براي بازسازي ايدئولوژي،‏ اخلاق و نهادهاي سوسياليسم نميتوانست تحقق يابد.‏ در كشورهايي چون بلژيك،‏ هلند،‏ فرانسه و اسپانيا مستقيماً‏ ميدانستم كه انشعابات متعدد لطماتي جدي براحزاب خيلي كوچك ‏"انترناسيونال چهار"‏ زده است و كينه توزيهاي تاسف آور پاريس نيز.‏ حاصل كار انترناسيونال چهار جنبش زبون و سكتاريستياي بود كه از درون آن هيچ طرز تفكر تازهاي نمي-‏ توانست رخ بنمايد.‏ اكنون بايد اين گروهها تنها با اعتبار مرد پير ‏[تروتسكي]‏ و تلاشهاي سترگ و خستگيناپذيرش مورد حمايت قرار ميگرفت،‏ كه البته هم اعتبار و هم كيفيت تلاشهايش رو به وخامت ميگذاشت."‏ (15) براي سرژ بدتر از همه چيز رفتار تخريبگرانهي تروتسكيستها بود،‏ به گفتهي ويكتور سرژ انعطاف ناپذيري تروتسكي قابل درك بود،‏ زيرا كه او ‏"آخرين بازماندهي نسل غولها بود".‏ اما براي نسل كنوني و نسل هاي آينده سرژ با صراحت نوشت:‏ ‏"سوسياليسم هم ملزم بود كه در جهان امروزين خود را بازسازي كند،‏ واين امر از طريق طرد كامل سنت خودكامه و ناشكيباي ماركسيسم روسي در اوايل قرن بيستم انجام پذير بود.‏ در مباحثاتم با تروتسكي جملهاي را كه نشانگر ديد حيرتآورش بود بخاطر آوردم كه فكر ميكنم در نوشته بود."‏ بلشويسم ممكن است كه عاليترين ابزار براي تسخير قدرت باشد،‏ اما پس از آن جنبه-‏ هاي ضدانقلابياش را آشكار خواهد كرد."‏ 1914 ‏"جنبش اپوزيسيون ما در روسيه تروتسكيستي نبود.‏ چرا كه ما هيچ قصد نداشتيم كه شخصيتي را به اين جنبش بچسبانيم،‏ شورشياني چون ما مخالف كيش شخصيت بوديم.‏ ما پيرمرد ‏[تروتسكي]‏ را چون يكي از بزرگترين رهبرانمان ميپنداشتيم،‏ عضو سالخوردهي خانوادهاي كه در مورد ايدهها و عقايدش ما آزادانه بحث و تبادل نظر ميكرديم..."‏ ‏"من به اين نتيجه رسيدم كه هم زمان اپوزيسيون حامل دو خط فكري مهم بود.‏ براي اكثريت عظيم...‏ معنياش مقاومت در برابر توتاليسم تحت لواي ايدهالهاي دمكراتيكي بود كه در آغاز انقلاب مطرح شده بود!‏ بر عكس،‏ براي شماري از رهبران بلشويكهاي قديمي اين مبين پاسداري از ايدهها و پرنسيپ هايي بودند كه درهمان حال كه گرايشهاي معيني در رابطه با دمكراسي را از نظر دور نميداشتند،‏ اما تا مغز استخوان مستبدانه رفتار ميكردند.‏ اين دو گرايش در هم آميخته بين سالهاي 1923 تا 1928 شخصيت پرانرژي تروتسكي را با نيروي نامرئي شگرفي احاطه كرده بودند.‏ چنانچه در دوران تبعيد از شوروي،‏ او خود را ايدئولوگ سوسياليسم بازسازي شده معرفي كرده بود.‏ يعني نظرات انتقادي داشت و از گوناگوني نظرات كمتر از دگماتيسم وحشت داشت،‏ شايد كه او به (14) فصلنامه سامان نو – شماره سوم – مهرماه 2007 اكتبر – 1386 48

عظمت جديدي دست مييافت.‏ اما،‏ او زنداني ديدگاههاي سنتياش بود،‏ چرا كه به قضاوت عموم هر لغزشاش به سوي غيرسنتيبودن،‏ خيانت به حساب ميآمد.‏ او نقش خود را به مثابه فردي كه حامل جنبشي در جهان است ميديد.‏ جنبشي كه نه صرفا روسي بود،‏ بلكه در روسيه به انقراض كشيده شده بود،‏ جنبشي كه دوبار به قتلگاه برده شده بود،‏ بار نخست با گلولههاي اعدام كنندگاناش و ديگر بار با تغيير و تحولات برآمده در ذهنيت بشري."‏ (16) – چنين نگرشي سرژ را در تخالف با جنبش تروتسكيستي در غرب قرار ميدهد.‏ بدبختانه اين نگرش به سهم خود سرژ را در مظان بدبيني و فراموشي قرار داده است.‏ امري كه همواره باعث شگفتي من شده و يكي از دلايلي است كه وادارم كرد كه به مطالعه عميقتر نظرات درباره-‏ ي شوروي روي آورم.‏ در اين رويكرد عضو مستعد و بانفوذي از اپوزيسيون چپ وجود دارد ‏[ويكتور سرژ]،‏ فردي كه مشهورترين تروتسكيست در بسياري از محافل روشنفكري بود،‏ به رغم اين روش غيرسنتي،‏ سرژ هم توسط خود تروتسكي و هم توسط تروتسكيستها مورد انتقاد قرار گرفت و باعث غم و اندوه فراوان او شد و به انزواي او از جنبشي انجاميد ‏[اپوزيسيون چپ]‏ كه با تحمل خطرات فراوان سالهاي متمادي عمر خود را در راهش فدا كرده بود.‏ حتي در جنبش معاصر تروتسكيستي به سرژ به ديدهي بياحترامي نگاه ميشود:‏ او به عنوان نويسندهاي توانا،‏ بيش از همه در اپوزيسيون چپ شناخته شده است.‏ با اين وجود،‏ او فراموش و طرد شده يا شايد به عنوان متفكري جدي ‏"كنار گذاشته شده"‏ است.‏ اين واقعيتي است كه سرژ در نهان و نه آشكارا،‏ در درون سازمانهاي سنتي تروتسكيستي مورد تحسين قرار ميگرفت.‏ در فاصله سالهاي 1936-39 سرژ و تروتسكي بر سر نقاط مورد اختلافشان درگير بحث و جدل شدند.‏ هرآنگاه كه تروتسكي سرژ را مورد انتقاد قرار ميداد،‏ طرفداران وي در سازمانهاي انترناسيونال چهارم نيز چنين ميكردند.‏ آشكارا اين تفسير غمناكي است از نبود تفكر مستقل در درون چنين نهادهايي،‏ امري كه خود سرژ هنگامي كه با انترناسيونال چهارم قطع رابطه كرد با اندوه در موردش سخن گفته است؛ به باور سرژ نهادي كه متاسفانه مبارزان جسورش قادر نبودند بدون تروتسكي و مستقل از او بيانديشند.‏ بدبختانه،‏ تروتسكي آغازگر جدل بود.‏ او در مباحثاتش با سرژ سختگيريهاي منحصر به فرد خود را داشت و او را فردي سنتريست ‏(ميانهرو)‏ خطاب ميكرد.‏ جنبش ‏[انترناسيونال چهارم]‏ اين برچسب را علم ميكرد و بدون مطالعهي پلميكها و بحثهاي طرح شده،‏ طوطي وار اتهام ‏"سرژ سنتريست"‏ را تكرار ميكرد.‏ تروتسكي همچنين با بي اعتنائي نوشت كه سرژ حساسيتهاي يك شاعر را داراست كه البته منظور از اين گفته تحقير سرژ بود.‏ اين كه تروتسكي در قضاوتش در مورد سرژ اين اندازه سختگيري ميكرد يك طرف قضيه است تروتسكي در مورد نزديكانش بالاترين رعايت اخلاقي را داشت و هنگامي كه از آنها مايوس مي-‏ شد،‏ ناراحتياش را پنهان نميكرد و اما اين كه تروتسكيستها همان رفتار را بدون درك ماهيت اختلافات ادامه ميدادند نيز طرف ديگر قضيه است.‏ – – در همان حالي كه اختلافات بين ترتسكي و سرژ اختلافاتي واقعي و بر سر مسايل مهمي بودند،‏ اما خصلت اين اختلافات ازدرون يك مكتب فكري متنج ميشد.‏ نيزهمه جا به چشم ميخورد.‏ در اينجا اشارهام است كه در به نوشتهي بدنام نقد نوشتهي تروتسكي ‏"اخلاق آنها و اخلاق ما"‏ به شكل مستهجني به تروتسكي حمله كرده بود.‏ اين نوشته با نام قلابي سرژ به فرانسوي برگردانده شده بود.‏ تروتسكي تصور ميكرد كه سرژ آن جزوه تبليغاتي را تدوين كرده است،‏ پس حالت تهاجمي به خود گرفت و آشكارا به سرژ حملهور شد.‏ سرژ تاكيد داشت كه نويسندهي جزوه نيست،‏ اما كار از كارگذشته بود.‏ ولادي ‏(پسر سرژ)‏ معتقد است كه مامور امنيتي استالين مارك بوروسكي ‏(مشهور به اتين)‏ اين جزوه را تدوين كرده است؛ هر چند كه ما مدركي دال بر اثبات اين ادعا در دست نداريم.‏ حتي اگر معلوم شود كه ‏(اگر روزي حقيقت اين قضيه برملا شود)‏ اتين نويسندهي اين جزوه نبوده به است،‏ استالينيست ديگري در چاپخانهشان آساني ميتوانسته است كه اين كار را انجام بدهد.‏ در آن دوران يكي از وظايف عمدهي ماموران استالين در غرب اين بود كه نفاقافكني كنند و فضاي شك و ترديد را در بين گروههاي اپوزيسيون چپ بينالمللي بوجود بياورند.‏ نمونهاي كه شرحش رفت بيانگر موفقيت-‏ شان در اين كار بوده است.‏ دستهاي NKVD Piere d’inserer (Le Sagitairre) بعدها،‏ پس از مرگ تروتسكي،‏ سرژ به همراه جوليان گورگين Gorkin) (Julian خشم پارهاي از تروتسكيستها را بخاطر پافشاري اين دو بر سر جاسوس بودن رابرت شلدون هارت وهمدستي سيلويا كالدول با او،‏ برانگيخت – ئيكتور سرژ به اتفاق هنك هر دو مورد سرزنش قرار گرفتند.‏ چون سنيوليت Sylvia ) (Robert Sheldon Harte) (17) (Caldwell Henk Sneevliet 49 فصلنامه سامان نو – شماره سوم – مهرماه – 1386 اكتبر 2007

براي جنگ،‏ به نظر نامتناسب ميآيد.‏ اما منتقدان ماركسيستي<br />

چون تروتسكي و سرژ نه تنها خاري در چشم استالين بودند،‏ بلكه<br />

وجدان اعتراض به حكومت وي نيز محسوب ميشدند؛ پس بهتر<br />

بود كه خاموششان كند تا اينكه آوازه اعتراضشان به جمع<br />

بيشتري سرايت نكند.‏ تروتسكي در اوت ترور شد،‏ اما سرژ<br />

زنده ماند و به نوشتن خود،‏ آنهم در سطحي گسترده،‏ ادامه داد.‏<br />

آخرين نوشتهها و انديشههاي او عموماً‏ به تحليل اوضاع پس از<br />

جنگ و ضرورت باز سازي سوسياليسم اختصاص يافتند.‏<br />

تا پيش از ترور تروتسكي،‏ حدود چهارسالي بود كه تروتسكي و<br />

سرژ درغرب بودند و ميتوانستند با يكديگر همكاري داشته باشند.‏<br />

تصور كنيد قدرت اين همآوايي و نوشتههاي شفاف و متقاعد<br />

1940<br />

جنبش اپوزيسيون ما در روسيه تروتسكيستي نبود.‏<br />

چرا كه ما هيچ قصد نداشتيم كه شخصيتي را به اين<br />

جنبش بچسبانيم،‏ شورشياني چون ما مخالف كيش<br />

شخصيت بوديم.‏ ما پيرمرد ‏(تروتسكي)‏ را چون<br />

يكي از بزرگترين رهبرانمان ميپنداشتيم،‏ عضو<br />

سالخوردهي خانوادهاي كه در مورد ايدهها و<br />

عقايدش ما آزادانه بحث و تبادل نظر ميكرديم<br />

كنندهي اين دو نيروي هم آواز را.‏ استالين اشتباه كرد كه اين دو را<br />

از كشور اخراج كرد:‏ شايد او تصورش را هم نميكرد كه در تبعيد<br />

اين دو نفر همهي جنبههاي خيانتها و قتلهاي مرتكب شدهاش<br />

را اين چنين مورد بازخواست قرار دهند.‏ تروتسكي از زمان<br />

اخراجش ‏[از روسيه]‏ در سال به مبارزه عليه استالين ادامه<br />

داده و جنايتهاي او را براي جهانيان برملا كرده بود.‏ در سال<br />

سرژ در تبعيد به تروتسكي پيوست؛ بلشويك ديگري با زبان و قلم<br />

روان و شيوا كه از سال با تروتسكي همراهي كرده بود و هم<br />

اكنون ميتوانست مبارزه با جنايتهاي استالين را تقويت كند.‏ چقدر<br />

تأسفآور بود كه اين دو صداي مخالف استالين با يكديگر اختلاف<br />

پيدا كرده بودند و رابطهشان به سردي گراييده بود.‏ چگونه رابطه اين<br />

دو به ناكامي انجاميده بود و چرا استالين وسوسه شد كه همهي<br />

اپوزيسيون داخل و خارج از كشور را از ميان بردارد؟ جاسوسان<br />

اساتلين چه نقشي در پاشيدن تخم نفاق بين تروتسكي و سرژ را ايفا<br />

كردند؟ و اصولا ماهيت اختلافات بين اين دو چه بود؟<br />

1936<br />

1929<br />

1923<br />

هر چند كه سرژ قرباني كارهاي كثيف و نفاق افكنانه ماموران<br />

GPU شده بود اما اختلافات سياسي و تشكيلاتي هم در تيره شدن<br />

رابطه اش با تروتسكي مؤثر بود.‏ ويكتور سرژ در انترناسيونال<br />

چهار شركت كرد اما با ديدن خفقان حاكم بر آن متقاعد شد كه<br />

در انترناسيونال چهارم ‏"آرزوهاي اپوزيسيون چپ روسيه براي<br />

بازسازي ايدئولوژي،‏ اخلاق و نهادهاي سوسياليسم نميتوانست<br />

تحقق يابد.‏ در كشورهايي چون بلژيك،‏ هلند،‏ فرانسه و اسپانيا<br />

مستقيماً‏ ميدانستم كه انشعابات متعدد لطماتي جدي براحزاب<br />

خيلي كوچك ‏"انترناسيونال چهار"‏ زده است و كينه توزيهاي<br />

تاسف آور پاريس نيز.‏ حاصل كار انترناسيونال چهار جنبش زبون و<br />

سكتاريستياي بود كه از درون آن هيچ طرز تفكر تازهاي نمي-‏<br />

توانست رخ بنمايد.‏ اكنون بايد اين گروهها تنها با اعتبار مرد پير<br />

‏[تروتسكي]‏ و تلاشهاي سترگ و خستگيناپذيرش مورد حمايت<br />

قرار ميگرفت،‏ كه البته هم اعتبار و هم كيفيت تلاشهايش رو به<br />

وخامت ميگذاشت."‏<br />

(15)<br />

براي سرژ بدتر از همه چيز رفتار تخريبگرانهي تروتسكيستها<br />

بود،‏ به گفتهي ويكتور سرژ انعطاف ناپذيري تروتسكي قابل درك<br />

بود،‏ زيرا كه او ‏"آخرين بازماندهي نسل غولها بود".‏ اما براي نسل<br />

كنوني و نسل هاي آينده سرژ با صراحت نوشت:‏<br />

‏"سوسياليسم هم ملزم بود كه در جهان امروزين خود را بازسازي<br />

كند،‏ واين امر از طريق طرد كامل سنت خودكامه و ناشكيباي<br />

ماركسيسم روسي در اوايل قرن بيستم انجام پذير بود.‏ در مباحثاتم<br />

با تروتسكي جملهاي را كه نشانگر ديد حيرتآورش بود بخاطر<br />

آوردم كه فكر ميكنم در نوشته بود."‏ بلشويسم ممكن است<br />

كه عاليترين ابزار براي تسخير قدرت باشد،‏ اما پس از آن جنبه-‏<br />

هاي ضدانقلابياش را آشكار خواهد كرد."‏<br />

1914<br />

‏"جنبش اپوزيسيون ما در روسيه تروتسكيستي نبود.‏ چرا كه ما<br />

هيچ قصد نداشتيم كه شخصيتي را به اين جنبش بچسبانيم،‏<br />

شورشياني چون ما مخالف كيش شخصيت بوديم.‏ ما پيرمرد<br />

‏[تروتسكي]‏ را چون يكي از بزرگترين رهبرانمان ميپنداشتيم،‏<br />

عضو سالخوردهي خانوادهاي كه در مورد ايدهها و عقايدش ما<br />

آزادانه بحث و تبادل نظر ميكرديم..."‏<br />

‏"من به اين نتيجه رسيدم كه هم زمان اپوزيسيون حامل دو خط<br />

فكري مهم بود.‏ براي اكثريت عظيم...‏ معنياش مقاومت در برابر<br />

توتاليسم تحت لواي ايدهالهاي دمكراتيكي بود كه در آغاز انقلاب<br />

مطرح شده بود!‏ بر عكس،‏ براي شماري از رهبران بلشويكهاي<br />

قديمي اين مبين پاسداري از ايدهها و پرنسيپ هايي بودند كه<br />

درهمان حال كه گرايشهاي معيني در رابطه با دمكراسي را از نظر<br />

دور نميداشتند،‏ اما تا مغز استخوان مستبدانه رفتار ميكردند.‏ اين<br />

دو گرايش در هم آميخته بين سالهاي 1923 تا 1928 شخصيت<br />

پرانرژي تروتسكي را با نيروي نامرئي شگرفي احاطه كرده بودند.‏<br />

چنانچه در دوران تبعيد از شوروي،‏ او خود را ايدئولوگ سوسياليسم<br />

بازسازي شده معرفي كرده بود.‏ يعني نظرات انتقادي داشت و از<br />

گوناگوني نظرات كمتر از دگماتيسم وحشت داشت،‏ شايد كه او به<br />

(14)<br />

فصلنامه سامان نو – شماره سوم – مهرماه<br />

2007 اكتبر – 1386<br />

48

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!