سا٠ا٠ÙÙ - ketab farsi
سا٠ا٠ÙÙ - ketab farsi سا٠ا٠ÙÙ - ketab farsi
ا« وابسته باشد. در اين روش، پيشانگاشتها و نقش ممكن آنها انضمامي دست به ساده كردن و تجريد (برهنه سازي)، يعني در تئوري را بايد بهعنوان اثرات دروني و بالقوهي خود مفاهيم مفهومسازي، بزنيم تا (در قلمرو انديشه) مقولههاي ديد، نه زادهي تخيلات ابتكارآميز و يا نامشعشع اين و آن. به بيان پيشفرضشده و سادهتر (تجريدي يا برهنه) را كشف كنيم كه ديگر، بر پايهي اين روششناسي ماترياليستي، نقطه عزيمت ما خود در پس روبناي اين تعين نهايي قرار دارند. با اين همه، اگر همانا خود سوژهي واقعي است، با اين چشمداشت كه بتواند توسط نتوان اين پديدار اوليهي مشاهدهپذير را از طريق اين مقولات درك شود، نه آنكه خود ذهن دراكه سادهتر و تجريدي در انديشه از نو ساخت، اين تجريد ناقص چكيدهي ذهن دراكهاي باشد كه در جستجوي نظرورانهي واقعيت، باقي خواهد ماند. بنابراين، به اين ترتيب است كه سفر مضاعف بر واقعيت موجود تحميل بشود. از اين عبارت معروف ماركس كه (يعني رفت و برگشت) حركت از انضمامي مشاهدهپذير به پديدهها مستقيماً گر شكل پديداري تجريدي مشاهدهناپذير و برگشت به اين انضمامي مشاهدهپذير با ذاتشان منطبق بود، ديگر احتياجي به علم نميبود» در انديشه صورت ميپذيرد. اساس هر گونه برخورد خلاقِ تفسيرهاي متعددي شده است؛ با اين همه معناي صفحه ديالكتيكي و علمي نيز بر منوال همين سفرِ دو سويه قرار دارد. اين فراز كه بارها نقلشده و همچنان ورد زبان افراد اهل فّن است، چنين تجريدي، كه بهراستي خود از حقيقت بنيان يافته است، امروزه در نزد بسياري از ماركسيستهاي خودخوانده معناي واقعي يك امر بنيادانگار (نظرورانه) نيست؛ تقريبي نيست كه از طريق خود را از دست داده است. فرايند «تقريب پيدرپي»ي خردهبورژوامĤبانه به دست آمده باشد؛ موضوع اصلي در اين مقاله پرسشي محصول ذهن مشعشع يا ذهن است كه معنا، گرايش و پويشهاي موضوع اصلي در اين مقاله پرسشي است كودن نيست؛ اين دقيقاً تجريدي است واقعي كه از طريق تصاحبِ ابژهي انضمامي و واقعي پژوهش كه معنا، گرايش و پويشهاي رقابت واقعي را با وجود تمركز و تراكم پايدار سرمايه توسط انديشه، ميانجي قرار گرفته است. چنانكه ماركس عنوان در توليد نفت در بر ميگيرد، و اينكه آيا ميكند، با ورود به اين سفر تكامل صنعت جهاني نفت، با وجود تكوين (ديالكتيكي)، «برداشت آشفته از كل» به «تماميتي غني از تعينات و رانتهاي تفاضلي نفت، ميتواند درون روابط بسيار [نظميافته]» بدل طيف بنيادانگار رقابت نوكلاسيك سنجيده ميشود. (1973، صفحه 100، شود يا خير. صفحات 101108، همچنين رجوع شود به روزدولسكي 1977، صفحات 2528، 561570). ميدانيم كه ماركس به اين دليل از فرامليتي، است. هگل انتقاد كرد كه وي تشخيص نداده بود كه بازسازي ابژهي واقعي در انديشه حيات و علّت وجودي آن را باعث نمي شود. برعكس، اين سوژهي واقعي (انضمامي) است كه خود خاستگاه بيواسطهي مفهومسازي است كه نيز از طريق تجريد ميتواند به مفهوم تبديل شود البتّه مفهومي كه خود مقولهاي از جنس انديشيدن بوده و در نتيجه قابليت درك از طريق ذهن در آن مستتر است. اين نقد همچنين نقدي است بر ديدگاههاي ايدهآليستي و امپريسيستي گوناگون (دو قطب متقابل يك نگرش)، از پوزيتيويسم منطقي، فردگرايي روشمندانه گرفته، تا ايدهآليسم حاكم بر علوم اجتماعي و سياسي، به ويژه در مكتب نئوكلاسيك اقتصاد. بنابراين، يك روش علمي ديالكتيكي لازم نيست به مفهومسازي ايدهآل، بنيادانگار، پنداشتي ،(imaginary) يا درواقع، به مجموعهاي از پيشانگاشتهاي دلبخواه و خلقالساعه ،1991) (perceiving mind) (form of appearance) (956 رقابت واقعي را با وجود تمركز و تراكم پايدار سرمايه در توليد نفت در بر ميگيرد، و اينكه آيا تكامل صنعت جهاني نفت، با وجود تكوين رانتهاي تفاضلي نفت، ميتواند درون طيف بنيادانگار رقابت نوكلاسيك سنجيده شود يا خير. موضوع ديگر روششناسي در اين مقاله، بررسي تكامل توليد نفت در جريان مراحل تاريخي خاص و قابل تشخيص، يعني از كارتليشدن بينالمللي به رقابت در همين رابطه، تجريد واقعي در اينجا در بخش نفت بايد بازتاب دگرگوني تكاملي و رابطهي سرمايه و مالكيت ارضي كه در اين بخش در ماديت ذخاير زيرزميني نفت تجسد مييابد در جريان تاريخ جهاني شدن نفت باشد. در اينجا جهان نفت كنوني قابلمشاهده، كه پيامد اين تكامل است، با بقاياي گذشتهي تاريخي آن تنيده شده است. از همين رو، لازم است اعتبار مقولههاي تجريدي خود را كه ممكن است مقدم بر مسير كنوني رويدادها و ساختار باشند، از نو بررسي كنيم. بنابراين، ميكوشيم تا مقياس مناسبي را براي دورهبندي توليد نفت بيابيم تا به ما امكان دهد به زمان حال بپردازيم و آن را (به بيان ديگر، نفت غيركارتلي و جهانيشده) به مثابهي موجوديتي متمايز و در همان حال به عنوان پيامد تكاملي گذشته كندوكاو كنيم. فراز هر چند قديمي زير بر مسئلهي تجريد دوراني و مقولهبندي تاريخي در اقتصاد سياسي انتقادي پرتوي تَروتازه و امروزي ميافكند: فصلنامه سامان نو – شماره سوم – مهرماه 2007 اكتبر – 1386 4
" جامعهي بورژوايي پيشرفتهترين و پيچيدهترين سازمان تاريخي توليد است. بنابراين، مقولاتي كه مناسبات آن را بيان ميكنند و نيز درك از ساختار آن، بينشي را دربارهي ساختار و مناسبات توليدي تمامي صورتبنديهاي پيشين تاريخ نيز در اختيار ميگذارد كه ويرانهها و عناصر تشكيلدهندهي آن در آفرينش جامعهي بورژوايي مورد استفاده قرار گرفتهاند. برخي از اين بقاياي جذبنشده هنوز در جامعهي بورژوايي عمل ميكنند، حال آنكه بقاياي ديگر، كه پيشتر فقط در شكل ابتدايي خود وجود داشتهاند، بعدها تكامل و به گونه اي پراهميت تكامل خود را در فرايند تاريخ باز مييابند و غيره.... به اينگونه، اقتصاد بورژوايي كليدي را براي درك اقتصاد عهد عتيق و غيره در اختيار ميگذارد. اما كاملاً غيرممكن است كه به شيوهي آن اقتصادداناني كه تمامي تفاوتهاي تاريخي را ميزدايند [ماركس با توسل به علم روششناسي در اينجا و در بيش از يك سده پيش از اقتصاددانان كنوني ما روش انتزاعي و بيتاريخ آنان را پيشبيني كرده است!] و در تمام پديدارهاي اجتماعي پديدارهاي بورژوايي را ميبينند [بينشي به دست داده شود]... در تمامي اشكال [اجتماعي] كه مالكيت ارضي عامل تعيينكننده در آنهاست، مناسبات طبيعي همچنان غالب است؛ در اشكالي كه سرمايه در آنها عامل تعيينكننده است، عناصر اجتماعي [و] تاريخاً تكامليافته غالب هستند. رانت (اجاره) بدون سرمايه نميتواند درك شود، اما سرمايه ميتواند بدون رانت درك شود. سرمايه قدرتي اقتصادي است كه بر همه چيز در جامعهي بورژوايي غالب است.... بنابراين، نامعقول و خطاست كه مقولات اقتصادي را مسلسلوار [يعني به توالي حضور تاريخيشان] در نظمي ارائه كنيم كه در آن نقشي غالب در تاريخ داشتهاند. (ماركس 1970، صفحات 210213) " 2 براي درك وضعيت كنوني شيوهي توليد سرمايهداري، بايد از پيشانگاشتهاي آن، هم در واقعيت و هم در ذهن، آغاز كنيم تا بتوانيم مقولات خاصي را كه شالوهي تكامل آن هستند درك كنيم. اين امر اجازه ميدهد تا مقولات سادهتر هم مناسبات پيچيده و هم تشديديافتهي امر انضمامي تكامليافته را در مقام مقايسه با مناسبات تكاملنيافته و جزيي امر انضمامي «نارس و موضوع ديگر روششناسي در اين مقاله، بررسي تكامل توليد نفت در جريان مراحل تاريخي خاص و قابل تشخيص، يعني از كارتليشدن بينالمللي به رقابت فرامليتي، است به عرصه نرسيده» منعكس سازد. مثلاً، پول پيش از سرمايه، كار مزدبگيري و مالكيت كنوني ارضي، در زمان تاريخي وجود داشت. با اين همه، همين مقولهي پول تا زمان تكامل سرمايهداري به يك مقولهي تام و تمام (يعني بهمثابهي ارزش شمار كمي سرمايه با فُرم تكامل يافته ارزش معادل) تبديل نشده بود (ماركس، 1970،صفحه به همين منوال، اين سلطهي مناسبات اجتماعي سرمايهداري بود كه با انكشاف خود هم مالكيت ارضي .(208 را به يك مقولهي جديد و هم رانت را به يك رابطهي سرمايهداري ارزشيافته و ويژه بدل كرد. روششناسي يك پارادايم يكدست است، يك نوع جهانبيني، درست مانند حاملگي كه نميتوان باردار بود و اين پديدهي كيفي را يك واقعهي كمي تلقّي كرد. در اينجا، به ويژه در مورد موضوع نفت، بهنظر ميرسد كه متاسفانه بسياري از پژوهشگران مكتبهاي اقتصادي دگرآييني (منجمله انواع راديكالها، نهادباورها، پسا مدرنيست ها و نوماركسيستها) در واقع انديشهاي آغشته به انتزاع درستآييني دارند. به همين دليل، با وجود مسئلهي پرآوازه و تعيينكنندهي نفت به عنوان يك سوژه، نه گفتگويي جدي ميان سنتهاي درستآييني و دگرآييني وجود دارد و نه گفتماني راستين در درون خود دگرآييني و دگرآيينان دربارهي جهانيشدن نفت در جريان است. (paradigm) دورهبندي مراحل تاريخي توليد نفت براي مقصود تئوريك ما و از ديدگاه تكامل صنعت مدرن نفت، ما كل تاريخ تحول نفت خاورميانه را به سه مرحلهي متمايز تقسيم ميكنيم: الف) عصر امتيازات نفتي استعماري 19011950 ب) عصر گذار و دگرگوني 19501972 و پ) عصر پساكارتلي و دوران جهانيشدن از به بعد. با توجه به كشف زودتر نفت در آمريكا (1859)؛ اين دورهبندي ممكن است در مورد صنعت نفت اين منطقه اندكي متفاوت باشد، اما تقسيمبندي ما آن را نيز كاملاً در بر مي گيرد: الف) عصر كارتليشدن كلاسيك و تراستهاي اوليهي نفت 18701910؛ ب) عصر نظارت و كنترل نوكارتلي 19111972 و پ) عصر جهانيشدن از به بعد 1974 1974 5 فصلنامه سامان نو – شماره سوم – مهرماه – 1386 اكتبر 2007
- Page 1 and 2: 3 نشريهي پژوهشهاي س
- Page 3: جهانيشدن نفت: 1 پي
- Page 7 and 8: 6. شرايط مالي محدود
- Page 9 and 10: اوپك برانگيزانيم...
- Page 11 and 12: نگاهي دوباره به تئ
- Page 13 and 14: ب( "بدين ترتيب،
- Page 15 and 16: رقابتي رانتهاي تفا
- Page 17 and 18: در رابطه با نفت، ت
- Page 19 and 20: البته در حالي است ك
- Page 21 and 22: 1973 .11 مقصود هرگونه ق
- Page 23 and 24: ... اجازه دهيد كه از
- Page 25 and 26: سرمايهي صنعتي به سر
- Page 27 and 28: درسال 1990 صنعتي هستي
- Page 29 and 30: عليه تروريسم به سرك
- Page 31 and 32: 4- پي آمدهاي تجديد س
- Page 33 and 34: خصوصي، قيمت كامپي
- Page 35 and 36: ميشوند، از اين بن
- Page 37 and 38: ارگانهاي متعدد دول
- Page 39 and 40: كشورها، اين كار ر
- Page 41 and 42: انقلاب اكتبر و ايرا
- Page 43 and 44: ويكتور سرژ: انسان
- Page 45 and 46: احتمال زياد با نماي
- Page 47 and 48: - Blum) ،(Leon اپوزيسيون
- Page 49 and 50: عظمت جديدي دست مييا
- Page 51 and 52: -5 -6 ) تروتسكيستها هم
- Page 53 and 54: با ما رقابت دارد؟ آ
ا«<br />
وابسته باشد. در اين روش، پيشانگاشتها و نقش ممكن آنها<br />
انضمامي دست به ساده كردن و تجريد (برهنه سازي)، يعني در تئوري را بايد بهعنوان اثرات دروني و بالقوهي خود مفاهيم<br />
مفهومسازي، بزنيم تا (در قلمرو انديشه) مقولههاي ديد، نه زادهي تخيلات ابتكارآميز و يا نامشعشع اين و آن. به بيان<br />
پيشفرضشده و سادهتر (تجريدي يا برهنه) را كشف كنيم كه ديگر، بر پايهي اين روششناسي ماترياليستي، نقطه عزيمت ما<br />
خود در پس روبناي اين تعين نهايي قرار دارند. با اين همه، اگر همانا خود سوژهي واقعي است، با اين چشمداشت كه بتواند توسط<br />
نتوان اين پديدار اوليهي مشاهدهپذير را از طريق اين مقولات درك شود، نه آنكه<br />
خود ذهن دراكه<br />
سادهتر و تجريدي در انديشه از نو ساخت، اين تجريد ناقص چكيدهي ذهن دراكهاي باشد كه در جستجوي نظرورانهي واقعيت،<br />
باقي خواهد ماند. بنابراين، به اين ترتيب است كه سفر مضاعف بر واقعيت موجود تحميل بشود. از اين عبارت معروف ماركس كه<br />
(يعني رفت و برگشت) حركت از انضمامي مشاهدهپذير به پديدهها مستقيماً<br />
گر شكل پديداري<br />
تجريدي مشاهدهناپذير و برگشت به اين انضمامي مشاهدهپذير با ذاتشان منطبق بود، ديگر احتياجي به علم نميبود»<br />
در انديشه صورت ميپذيرد. اساس هر گونه برخورد خلاقِ تفسيرهاي متعددي شده است؛ با اين همه معناي<br />
صفحه ديالكتيكي و علمي نيز بر منوال همين سفرِ دو سويه قرار دارد. اين فراز كه بارها نقلشده و همچنان ورد زبان افراد اهل فّن است،<br />
چنين تجريدي، كه بهراستي خود از حقيقت بنيان يافته است، امروزه در نزد بسياري از ماركسيستهاي خودخوانده معناي واقعي<br />
يك امر بنيادانگار (نظرورانه) نيست؛ تقريبي نيست كه از طريق خود را از دست داده است.<br />
فرايند «تقريب پيدرپي»ي خردهبورژوامĤبانه به دست آمده باشد؛ موضوع اصلي در اين مقاله پرسشي<br />
محصول ذهن مشعشع يا ذهن<br />
است كه معنا، گرايش و پويشهاي<br />
موضوع اصلي در اين مقاله پرسشي است كودن نيست؛ اين دقيقاً تجريدي است واقعي كه از طريق تصاحبِ<br />
ابژهي انضمامي و واقعي پژوهش<br />
كه معنا، گرايش و پويشهاي رقابت واقعي<br />
را با وجود تمركز و تراكم پايدار سرمايه<br />
توسط انديشه، ميانجي قرار گرفته<br />
است. چنانكه ماركس عنوان در توليد نفت در بر ميگيرد، و اينكه آيا<br />
ميكند، با ورود به اين سفر<br />
تكامل صنعت جهاني نفت، با وجود تكوين<br />
(ديالكتيكي)، «برداشت آشفته از<br />
كل» به «تماميتي غني از تعينات و رانتهاي تفاضلي نفت، ميتواند درون<br />
روابط بسيار [نظميافته]» بدل<br />
طيف بنيادانگار رقابت نوكلاسيك سنجيده<br />
ميشود. (1973، صفحه 100،<br />
شود يا خير.<br />
صفحات 101108، همچنين<br />
رجوع شود به روزدولسكي 1977،<br />
صفحات 2528، 561570). ميدانيم كه ماركس به اين دليل از فرامليتي، است.<br />
هگل انتقاد كرد كه وي تشخيص نداده بود كه بازسازي ابژهي<br />
واقعي در انديشه حيات و علّت وجودي آن را باعث نمي شود.<br />
برعكس، اين سوژهي واقعي (انضمامي) است كه خود خاستگاه<br />
بيواسطهي مفهومسازي است كه نيز از طريق تجريد ميتواند به<br />
مفهوم تبديل شود البتّه مفهومي كه خود مقولهاي از جنس<br />
انديشيدن بوده و در نتيجه قابليت درك از طريق ذهن در آن<br />
مستتر است. اين نقد همچنين نقدي است بر ديدگاههاي<br />
ايدهآليستي و امپريسيستي گوناگون (دو قطب متقابل يك نگرش)،<br />
از پوزيتيويسم منطقي، فردگرايي روشمندانه گرفته، تا ايدهآليسم<br />
حاكم بر علوم اجتماعي و سياسي، به ويژه در مكتب نئوكلاسيك<br />
اقتصاد. بنابراين، يك روش علمي ديالكتيكي لازم نيست به<br />
مفهومسازي ايدهآل، بنيادانگار، پنداشتي ،(imaginary) يا<br />
درواقع، به مجموعهاي از پيشانگاشتهاي دلبخواه و خلقالساعه<br />
،1991)<br />
(perceiving mind)<br />
(form of appearance)<br />
(956<br />
رقابت واقعي را با وجود تمركز و<br />
تراكم پايدار سرمايه در توليد نفت در<br />
بر ميگيرد، و اينكه آيا تكامل صنعت<br />
جهاني نفت، با وجود تكوين رانتهاي<br />
تفاضلي نفت، ميتواند درون طيف<br />
بنيادانگار رقابت نوكلاسيك سنجيده<br />
شود يا خير. موضوع ديگر<br />
روششناسي در اين مقاله، بررسي<br />
تكامل توليد نفت در جريان مراحل<br />
تاريخي خاص و قابل تشخيص، يعني<br />
از كارتليشدن بينالمللي به رقابت<br />
در همين رابطه، تجريد واقعي در اينجا در بخش<br />
نفت بايد بازتاب دگرگوني تكاملي و رابطهي سرمايه و مالكيت<br />
ارضي كه در اين بخش در ماديت ذخاير زيرزميني نفت تجسد<br />
مييابد در جريان تاريخ جهاني شدن نفت باشد. در اينجا جهان<br />
نفت كنوني قابلمشاهده، كه پيامد اين تكامل است، با بقاياي<br />
گذشتهي تاريخي آن تنيده شده است. از همين رو، لازم است<br />
اعتبار مقولههاي تجريدي خود را كه ممكن است مقدم بر مسير<br />
كنوني رويدادها و ساختار باشند، از نو بررسي كنيم. بنابراين،<br />
ميكوشيم تا مقياس مناسبي را براي دورهبندي توليد نفت بيابيم<br />
تا به ما امكان دهد به زمان حال بپردازيم و آن را (به بيان ديگر،<br />
نفت غيركارتلي و جهانيشده) به مثابهي موجوديتي متمايز و در<br />
همان حال به عنوان پيامد تكاملي گذشته كندوكاو كنيم.<br />
فراز هر چند قديمي زير بر مسئلهي تجريد دوراني و مقولهبندي<br />
تاريخي در اقتصاد سياسي انتقادي پرتوي تَروتازه و امروزي ميافكند:<br />
فصلنامه سامان نو – شماره سوم – مهرماه<br />
2007 اكتبر – 1386<br />
4