16.03.2014 Views

سامان نو - ketab farsi

سامان نو - ketab farsi

سامان نو - ketab farsi

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

عليه تروريسم به سركوب طبقهي كارگر پرداختند.‏ بلافاصله پس<br />

از اعلام جنگ عليه تروريسم ، آنها اعتصابهاي كارگري را<br />

سركوب كردند و سطح تنشها افزايش يافت.‏ به اين ترتيب،‏ اين<br />

موضوع به آنان اجازه داد كه به شكل قديمي كنترل روي آورند.‏<br />

در اين فضا حمله به عراق راحت بود.‏<br />

بايد در نظر داشت كه حزب جمهوريخواه حتا پيش از روي<br />

كارآمدن بوش،‏ خواهان افزايش بودجهي نظامي بود.‏ به نظر من<br />

اقتصاد آمريكا ايجاب ميكرد كه اين كشور در پيكرهي يك قدرت<br />

نظامي خود را به نمايش بگذارد.‏ ميدانيد كه در سال<br />

اقتصاد آمريكا و نيز اقتصاد جهاني در مسير سراشيب قرار گرفته<br />

بود.‏ درنتيجه ي جنگ عراق،‏ اقتصاد جهاني بهبود يافت.‏ اما بلا<br />

فاصله بايد گفت كه اين بهبودي دوام نخواهد داشت زيرا در حال<br />

حاضر اقتصاد جهاني در وضيعت خطرناكي بسرميبرد وبه احتمال<br />

زياد،‏ دچار بحران خواهد شد.‏ هيچ مشخص نيست كه آنها چگونه<br />

خواهند توانست كه خود را از اين بحران رها سازند.‏ اگر به<br />

گذشته نگاه كنيم ميبينيم كه نظام سرمايهداري در روند طولاني<br />

زوال خود در دورههاي موقت توانسته است از جنگ استفاده كند<br />

و خود را از بحرانهاي موجود رها سازد و رشد كند.‏ بنابراين،‏<br />

قابل پيشبيني بود كه جنگ عليه عراق نقش مثبتي در اقتصاد<br />

ايفا كند.‏ البته من فكر نميكنم كه آنها با اين درك تصميم به<br />

جنگ گرفتند.‏ به باور من،‏ آنها به اين مسير رانده شدند زيرا حركت<br />

در اين مسير راحت بود.‏ البته مسايل ديگري هم وجود داشت.‏<br />

نومحافظه كاران اطراف بوش،‏ ميخواستند كه با نمايش قدرت<br />

آمريكا به ديگر كشورها نشان دهند كه آمريكا قدرت سرمايهداري<br />

برتر جهان است و به اين طريق بتوانند آنچه را كه ميخواهند به<br />

دست آورند.‏ براي اين منظور آنها ضعيفترين كشورها را انتخاب<br />

كردند تا به راحتي بتوانند آنجا را اشغال كنند.‏ واضح بود كه آنها<br />

ميتوانند به آساني افغانستان را اشغال كنند.‏ در مورد عراق نيز<br />

آشكار بود كه آنها ارتش صدام حسين را به راحتي شكست خواهند<br />

داد.‏ اما براي هركس با هوشِ‏ متوسط ، اين نيز مشخص بود كه<br />

اشغال عراق توسط يك نيروي امپرياليستي واكنش ملي در آن<br />

كشور درپي خواهد داشت.‏ اما دولت آمريكا از گروهي تشكيل شده<br />

كه نتوانستند اين را درك كنند.‏ در واقع آنها بر اين باور بودند كه<br />

كه ارتش آمريكا خيلي سريع پيروز ميشود،‏ عراق را اشغال ميكند<br />

و سپس آنها خواستههاي خود را پياده ميكنند.‏<br />

بنابراين،‏ جنگ عليه عراق،‏ هم منطقي بود و هم غيرمنطقي.‏<br />

منطق آن را توضيح دادم.‏ غيرمنطقي بودن آن،‏ اين است كه<br />

اگرچه دولت آمريكا ميدانست كه قادر به اشغال عراق است،‏ اما<br />

اگر دولت به حرف هركسي كه عقل سليم داشت ويا اگر به<br />

استدلال بخشي از خود طبقهي حاكم آن كشور گوش فرا ميداد،‏<br />

به اين جنگ تن نميداد.‏ چرا كه به احتمال وقوع واكنشهايي كه<br />

اكنون ما در عراق شاهد آن هستيم پي ميبرد.‏ شايد پيشبيني<br />

اينكه ابلهاني در عراق خود را و ديگران را منفجر خواهند كرد،‏<br />

ممكن نبود.‏ اما اين واضح بود كه اشغال عراق واكنشهاي ملي از<br />

طرف مردم عراق،‏ به دنبال خواهد داشت.‏ به طور اصولي هر گاه،‏<br />

طبقهي حاكم درنظام سرمايهداري،‏ نيروي نظامي به ديگر كشورها<br />

فرستاده،‏ اگر نه بلافاصله اما پس از مدتي با واكنش ملي روبرو شده<br />

است.‏ اين موضوع مهم را هر مورخ با منطق و يا هر انسان آگاهي<br />

ميداند و از اين منظر اين جنگ،‏ غيرمنطقي بود.‏<br />

اينكه گفته ميشود كل طبقهي حاكم آمريكا موافق اين جنگ بود،‏<br />

كاملا نادرست است.‏ بخشي از طبقهي حاكم از همان آغاز با اين<br />

جنگ مخالف بود.‏ براي نمونه ‏"بيزنس ويك"‏ كه ديدگاه صاحبان<br />

سرمايه را باز تاب ميدهد از آغاز،‏ با جنگ مخالف بود و اين را مي-‏<br />

نوشت.‏ ميخواهم بگويم كه بخش بزرگي از طبقهي حاكم آمريكا<br />

با جنگ موافق نبود.‏ در اينجا اين پرسش پيش ميآيد كه اگر<br />

چنين بود پس چرا آنان اجازه دادند كه اين جنگ شروع شود.‏ يك<br />

پاسخ ميتواند اين باشد كه آمريكا كشوري است دمكراتيك،‏ در<br />

نتيجه آنان نميتوانستند دربرابر تصميم رئيس جمهور منتخب<br />

مردم كاري انجام دهند؛ اما اين پاسخ نادرست است.‏ به نظر من<br />

آنها ميتوانستند جلوي جنگ را بگيرند.‏ اينكه چنين نكردند به اين<br />

دليل است كه آنها فكر نميكردند اوضاع اينگونه شود.‏ به نظر من<br />

آنها تصورنميكردند كه اگر بوش موفق نشود،‏ اوضاع تا اين حد<br />

وخيم خواهد شد.‏ بنابراين،‏ طبقهي حاكم از اينكه جلوي اين جنگ<br />

را نگرفت دچار اشتباه شد.‏ تصميم بوش و اطرافيان وي نيز اشتباه<br />

بود،‏ اما آنها به اشتباه خود آگاه نيستند و هنوز هم تصور ميكنند<br />

كه تصميم آنان درست بوده است.‏ در واقع ما با يك دولت سرمايه-‏<br />

داري روبرو هستيم كه از درك دنياي پيرامون خود عاجز است و<br />

اين نبايد شگفت آور باشد.‏ در دوران زوال بايد انتظار طبقهي<br />

حاكمي كه با هوش نيست و جهان را نميشناسد،‏ داشت.‏ اين<br />

موضوع،‏ به ويژه در دوران پس از جنگ سرد بيشتر صادق است.‏ در<br />

دوران جنگ سرد،‏ طبقهي حاكم بايد به چشمانداز وسيعتري نگاه<br />

ميكرد.‏ اكنون اما،‏ مشخص نيست كه چشمانداز چيست.‏<br />

در حقيقت در سال 1990، به نظر ميرسيد كنترل اوضاع در<br />

اختيار دولت ايالات متحده است.‏ آنها اين مقطع زماني را پايان<br />

تاريخ ميدانستند.‏ با همين نگرش بود كه ‏"فرانسيس فوكوياما"‏<br />

كتاب خود را ‏"پايان تاريخ"‏ ناميد.‏ اما اگر عميقتر به موضوع<br />

بنگريم،‏ متوجه ميشويم كه ايالت متحده نه تنها بر جهان كنترل<br />

ندارد بلكه خود نيز در حال زوال است.‏ ايالات متحده در يك<br />

دورهي مشخص زماني ناچار به عقب نشيني شده است و قدرت<br />

اقتصادي آمريكا در حال افول است.‏ اين را با يك نگاه به نرخ<br />

برابري دلار ميتوان ديد.‏ جوهر وابستگي آمريكا به كالاهاي<br />

چيني بيانگر اين است كه اين كشور در زوال قرار دارد.‏<br />

به هرروي،‏ همانطور كه در پيش گفتم هر كس كه اندك<br />

شناختي از جهان داشت،‏ ميدانست كه حمله به عراق ابلهانه<br />

،2000<br />

29<br />

فصلنامه سامان نو – شماره سوم – مهرماه – 1386 اكتبر 2007

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!