سا٠ا٠ÙÙ - ketab farsi
سا٠ا٠ÙÙ - ketab farsi
سا٠ا٠ÙÙ - ketab farsi
Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
درسال 1990<br />
صنعتي هستيم، به اين معنا كه سرمايهي صنعتي از غرب<br />
به شرق روي آورده ويا سرمايهي صنعتي در حال استقرار<br />
در شرق است. همانطور كه ميدانيد، چين كشور بزرگي<br />
است كه اينك مدتهاست از رشد اقتصادي سالانه حدود<br />
به نظر مي رسيد كنترل اوضاع در<br />
دست دولت ايالات متحده است.<br />
آنها اين مقطع<br />
زماني را پايان تاريخ مي دانستند. با همين نگرش<br />
بود كه فرانسيس فوكوياما كتاب خود "پايان<br />
تاريخ" را نوشت. اما اگر عميق تر به موضوع نگاه<br />
كنيم متوجه ميشويم كه ايالت متحده نه تنها بر<br />
جهان كنترل ندارد بلكه خود در حال زوال است.<br />
10<br />
در صد برخوردار است، اين رشد با شتاب اقتصاد كشور<br />
چين بر چه عواملي استوار است؟<br />
بر اساس نظريهي ماركسيستي، در نظام سرمايه داري بخش مالي<br />
و بخش گردش سرمايه ، توليد كنندهي ارزش نيستند. پس بايد<br />
ببينيم كه ارزش از كجا ميآيد. ارزش از استثمار كارگران به<br />
وجود ميآيد. ارزش در بخش صنعت، ترانسپورت و به طور كلي<br />
در بخش مولد است كه توليد ميشود. در دورهي آغازين<br />
امپرياليسم كه لنين و تروتسكي از آن سخن ميگفتند، در<br />
كشورهاي پيراموني، اين بخش مولد به طوراساسي شامل صنايع<br />
استخراجي و راهآهن و فعاليتهاي توليدي از اين نوع ميشد. امروز<br />
ما در شرايط ويژهاي هستيم، به اين معنا كه سرمايهي مالي<br />
آگاهانه سرمايهي صنعتي را از كشورهاي توسعه يافته به طورعمده<br />
به چين انتقال داده براي آنكه از نرخ استثمار بالا در آنجا بهرهمند<br />
شود. اين حركت، نشانگر پيشرفت نظام سرمايهداري و حتا براي<br />
كشور چين نيست، بلكه اين بيانگر ضعف نظام سرمايهداري است.<br />
زيرا تنها دليلي كه سرمايهداري ميتواند در چين به نرخ استثمار<br />
بالا دست يابد، وجود حزب "كمونيست" قدرتمند در چين است<br />
كه طبقهي كارگر را تحت كنترل خود قرار داده است و اجازهي<br />
تشكيل اتحاديههاي كارگري وديگر تشكلها را نميدهد، بنابراين<br />
سطح دستمزدها بسيار پايين است. امروزه اين كار تنها در يك<br />
ساختار اقتدارگرا مانند چين امكان پذيراست و انجام آن دربسياري<br />
از كشورها ميسر نيست. يك ساختار اقتدارگرا حتا در جهان سوم،<br />
معمولا به اين منجر ميشود كه كارگران بازدهي زيادي نداشته<br />
باشند. براي نمونه در آفريقاي جنوبي در دوران آپارتايد سطح<br />
بازدهي كار و توليد بسيار پايين بود و در رژيم جديد نيز پايين<br />
است، مثلا از مكزيك نيز پايينتر است.<br />
در چين يك ساختار اقتدارگرا و قدرتمند تحت حاكميت حزب<br />
استالينيستي حاكم است. اين حزب مدافع سوسياليسم و<br />
كمونيسم نيست، بلكه درعمل مدافع نوع خاصي از نخبهگرايي<br />
است. اين حزب از تشكيل هر نوع سازمان آلترناتيو جلوگيري<br />
ميكند. كارگران، به ويژه درمناطقي كه سرمايهي خارجي در<br />
آنجا فعال است حق سازماندهي ندارند، بنابراين، نرخ استثمار<br />
بسيار بالاست. اين فرآيند، نتيجهي مستقيم اين واقعيت است كه<br />
ما با پديدهاي روبرو هستيم كه اگر چه امروز در تقابل با سرمايه-<br />
داري قرار ندارد، اما از آغاز در تعارض با نظام سرمايهداري ظهور<br />
كرد. اين پديده راهر چه كه بناميم، شكل انتقالي يا چيز ديگر،<br />
اما اين پديده، سرمايهداري نيست. به همين خاطر آنها ميتوانند<br />
به نرخ استثمار بالا و بنابراين، به نرخ بسيار بالاي توليد ارزش<br />
اضافي و در نتيجه به توليد كالا با قيمت ارزان دست يابند. همان<br />
كالاهايي كه به غرب صادر ميگردد وموجب بالا رفتن سطح<br />
زندگي كارگران، پايين نگاه داشتن سطح دستمزدها و در نتيجه<br />
موجب ثبات نرخ سود بالا در آمريكا و اروپا ميگردد. بديهي است<br />
كه همهي اين شرايط و سودهاي سرشار، نتيجهي استثمار شديد<br />
كارگران كشور چين است. طبقه حاكم در آمريكا و اروپا مدعي<br />
است كه عليه دولتهاي اقتدارگرا و احزاب كمونيست است اما اين<br />
طبقه به خاطر منافع خود از سركوب كارگران چين توسط دولت<br />
بسيار اقتدارگراي آن كشور حمايت ميكند.<br />
در كشور چين، ما با پديدهاي روبرو هستيم كه بطور كلاسيك،<br />
سرمايهداري نيست بلكه در حال حاضر متعارض سرمايهداري است.<br />
دوم اينكه اين پديده قادر به دوام نيست. چرايي آن را توضيح مي-<br />
دهم؛ همانطور كه گفتم حزب كمونيست چين نه يك حزب<br />
كمونيستي بلكه يك حزب استالينيستي است. حزب استالينيستي<br />
اصولا قادر به دوام نيست و در نقطهاي فرو ميپاشد. اين كاملا<br />
مشخص است كه بيشتر مردم چين از آن حزب حمايت نميكنند،<br />
همان گونه كه بيشتر مردم شوروي از حزب كمونيست شوروي<br />
حمايت نميكردند و سرانجام نيز آن حزب سرنگون شد. اين<br />
موضوع درمورد چين نيز صادق است. طبقهي حاكم چين ميداند<br />
كه حامي سوسياليسم، كمونيسم و حتا استالينيسم نيست و مي-<br />
توان گفت مدافع نوعي سرمايهداري است.<br />
آنها نميتوانند اين مسير<br />
را ادامه دهند، اما درواقع نميدانند كه چگونه بايد توقف كنند.<br />
آنها<br />
آلترناتيو ندارند.<br />
آنها شاهد سرنوشت اتحاد شوروي بودهاند ومي-<br />
دانند كه اگر به سوي شكل دموكراتيك دولت حركت كنند، كشور<br />
منفجر و در سراشيب سقوط و تجزيه قرار خواهد گرفت.<br />
ايالات<br />
متحده نيز به همين دليل به حزب كمونيست چين فشار نميآورد<br />
تا در چين دمكراسي برقرار شود، چرا كه ميداند در آن صورت<br />
حزب نخواهد توانست طبقهي كارگر را كنترل كند، در نتيجه<br />
حزب و نظام موجود در چين واژگون خواهد شد.<br />
به اين ترتيب ما<br />
شاهد يك روابط كاملا ويژه بين طبقات حاكم در آمريكا و اروپا با<br />
حزب كمونيست و نخبگان چين هستيم.<br />
27<br />
فصلنامه سامان نو – شماره سوم – مهرماه – 1386 اكتبر 2007