سا٠ا٠ÙÙ - ketab farsi
سا٠ا٠ÙÙ - ketab farsi
سا٠ا٠ÙÙ - ketab farsi
Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
زمينههاي مادي كه به آنها اشاره كردم، زمينههاي فكري نيز به<br />
وجود آورد. با اين معنا كه در كشورهاي پيشرفته، بيشتر مردم<br />
وجود يك دولت قدرتمند، اشكال مختلف سركوب و اقتصادي را<br />
كه مشابه اقتصاد جنگي بود، پذيرفتند. اين امر تا آنجا كه به نظام<br />
سرمايهداري مربوط ميشود، دو نتيجه داشت؛ نخست اينكه آنها<br />
توانستند براي تداوم مخارج نظامي، به ميزان لازم و كافي ماليات<br />
دريافت كنند؛ دوم آنكه توانستند به اتحاديههاي كارگري حمله<br />
كنند. آنها در كشورهاي آمريكا و ژاپن و در جاهاي ديگر،<br />
اتحاديههاي كارگري را درهم كوبيدند و در كشورهايي كه<br />
نتوانستند اتحاديهها را درهم بشكنند، آنها را تحت كنترل<br />
سيستم خود درآوردند.<br />
موضوع فقط به ايدئولوژي ضد كمونيستي دولتها در كشورهاي<br />
پيشرفته محدود نميشد. اين ايدئولوژي ضد كمونيستي البته<br />
موفق بود، زيرا بخش بزرگي از آنچه اين دولتها در اين ارتباط<br />
ميگفتند حقيقت داشت. اين حقيقت داشت كه دولت اتحاد<br />
جماهير شوروي، دولتي سركوبگرو استثمارگر بود. بسياري از<br />
كساني كه از آنجا گريخته بودند و يا آنجا را ترك كرده بودند،<br />
مورد سركوب قرار گرفته بودند. برخي از آنها در غرب، توسط<br />
دولت شوروي به قتل رسيدند. بسياري از مردم در غرب، موضع<br />
دولتها در مورد شوروي را قبول داشتند. موضوع اما، به همين<br />
جا محدود نميشود. احزاب كمونيست در غرب خودشان ابزار<br />
سركوب بودند، بيشتر اعضاي اين احزاب، آنچه را كه رهبران به<br />
آنها ميگفتند باور ميكردند. اين احزاب و ديگر گروههاي<br />
استالينيستي اساسا اتحاديههاي كارگري را تحت كنترل و نيز بر<br />
جنبش چپ تاثير بسزايي داشتند. نتيجهي همهي آنچه گفتم<br />
اين بود كه نظام سرمايهداري توانست براي دورهاي به نسبت<br />
طولاني به نرخ استثمار مورد نياز خود دست يابد.<br />
اين به اصطلاح "توافق عمومي" تا دههي ادامه داشت.<br />
وقايع سال نشان داد كه اوضاع در حال تغير و تحول است.<br />
قيامهاي سال در مجارستان و لهستان و سپس قيام سال<br />
در چكسلواكي، نشان داد كه استالينيسم در حال مرگ<br />
است. افزون براين درغرب نيز حمايت از احزاب كمونيست رو به<br />
كاهش گذاشت و اقدامات مستقيمي عليه آنان صورت گرفت.<br />
قيام پاريس بيانگر برآمد دوبارهي چپ راديكال بود. در آن<br />
زمان نظام سرمايهداري، قادر نبود كه به شيوهي گذشته طبقهي<br />
كارگر و اتحاديههاي كارگري را كنترل كند.<br />
اتحاديههاي كارگري با اينكه بوروكراتيزه شده بودند، اما زير فشار<br />
اعضا، ناچار شدند كه دست به اقدام بزنند.<br />
خلاصه اينكه در سال آشكار شد كه نظام سرمايهداري،<br />
ديگر قادر نبود مانند گذشته كارگران را كنترل كند، در نتيجه<br />
آنها بايد در پي آلترناتيو ديگري مي گشتند.<br />
دورهي پس از جنگ تا دههي دورهي به اصطلاح<br />
كينزگرايي، دورهي رشد و دورهي اشتغال كامل بود و همهي<br />
اينها را بايد امتيازهاي مستقيم از سوي طبقات حاكم دانست.<br />
بايد توجه كنيم كه طبقات حاكم از بيم سرنگوني و به ناچار به<br />
دادن اين امتيازها تن دادند. درنهايت، اين دوره را بايد دورهي<br />
امتيازدهي ويژه از سوي نظام سرمايهداري دانست كه براي حفظ<br />
و بقاي نظام سرمايهداري انجام ميگرفت. براي مثال اگر به سال-<br />
هاي بين تا توجه كنيم، ميبينيم كه سرمايهداري<br />
اين دوره، شبيه نظام سرمايهداري كلاسيك نبود. در طي اين<br />
سالها براي مثال در بريتانيا سطح زندگي مردم سه برابر افزايش<br />
يافت، حال آنكه در تمام دوران بين تا<br />
زندگي، در بهترين حالت فقط يك درصد در سال افزايش يافته<br />
بود. به اين ترتيب ميبينيد كه در دورهي سال مورد نظر،<br />
سطح زندگي از لحاظ ميزان درصد رشد زندگي، بيش از تمام<br />
دوران 140 سال گذشته، افزايش يافته است. همانطور كه گفتم<br />
طبقات حاكم از بيم سرنگوني به دادن اين امتيازهاي ويژه تن<br />
داده بودند تا به بقاي نظام سرمايهداري دوام بخشند.<br />
1800<br />
1970<br />
1940<br />
دوره بعد از جنگ جهاني دوم تا دهه 1970 دوره<br />
به اصطلاح كينز گرايي ، دوره رشد و دوره اشتغال<br />
كامل بود و همه اينها را بايد امتيازهاي مستقيم از<br />
سوي طبقات حاكم دانست. بايد توجه كنيم كه<br />
طبقات حاكم از بيم سرنگوني به اين امتيازات تن<br />
دادند. بنابراين اين دوره را بايد دورامتياز دهي<br />
ويژه از سوي سرمايداري دانست .<br />
1940 سطح<br />
30<br />
بنابراين، آنها به شرايطي تن داده بودند كه تحت آن ميبايد براي<br />
همهي مردم، سطح زندگي بالاتري را فراهم كنند و اقتصاد را<br />
رشد دهند. مسأله اما اين است كه هدف نظام سرمايهداري، رشد<br />
اقتصادي و يا رشد سطح زندگي مردم نيست، هدف نظام<br />
سرمايهداري سود است. به اين ترتيب طبقات حاكم با پيش<br />
گرفتن سياست رشد اقتصادي و رشد سطح زندگي، در ماهيت<br />
نظام سرمايهداري تضاد ايجاد كرده بودند. به خاطر اين تضاد و<br />
نيز به دليل اوجگيري مبارزهي طبقهي كارگر، آنها تصميم<br />
گرفتند كه به اين دوره خاتمه دهند. به بيان ديگر ادامهي آن<br />
وضع ممكن نبود چون ميتوانست به سرنگوني آنان منجر شود.<br />
در نتيجه آنان تصميم گرفتند كه به دورهي رشد صنعتي و رشد<br />
سطح زندگي پايان دهند. اين سياست را هم اكنون به روشني<br />
ميتوان ديد. براي مثال سطح زندگي سه چهارم مردم آمريكا در<br />
حال حاضر تقريبا در همان سطح سال قرار دارد.<br />
1973<br />
به هر روي سخن من اين است كه طبقهي حاكم، سرمايهها را از<br />
1970<br />
1970<br />
،1968<br />
1968<br />
1956<br />
1968<br />
1968<br />
فصلنامه سامان نو – شماره سوم – مهرماه<br />
2007 اكتبر – 1386<br />
24