ش٠ار٠٢٨
ش٠ار٠٢٨
ش٠ار٠٢٨
Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
صفحه 73<br />
داشتند که با فعالیت و سازماندهی خودبه<br />
خودی کارگران رابطه دوستانه ی بسیار<br />
کمتری داشتند. )هارمن ۱۹۶۸-۹(.<br />
تقریبا تمامی چپ در قبل از ۱۹۱۴ در<br />
یک خصوصیت مشترک بودند: آن ها در<br />
مقابل احزاب اصالح طلب انترناسیونال<br />
دوم سازماندهی انقالبی موثری به وجود<br />
نیاوردند)گولکشتاین ۱۹۸۴(. سوسیالیسم<br />
هنوز به نحو برگشت ناپذیری – آن طور که<br />
توسط جنگ اول جهانی و سپس از طریق<br />
انقالب های روسیه و آلمان در ۱۹۱۷ و<br />
۱۹۱۸ تقسیم نشده بود. این شکاف الزاما<br />
تاثیری طوالنی برجای گذاشت، که شامل<br />
سری کاملی از چالش ها و گسست ها با<br />
پیش فرض های قبلی بود، به عنوان نمونه<br />
گسست با مدل هژمونیک تحول اجتماعی<br />
کائوتسکی. فراتر رفتن از این مدل چیزی<br />
بیش از نقد عملکرد سازمانی بود و شامل<br />
معنای سوسیالیسم و قدرت بالقوه ی کارگران<br />
و سایر جنبش های مردمی می شد.<br />
برآمد مدل انقالبی جدید، از سوسیالیست ها<br />
می خواست که احزابی به وجود بیاورند که<br />
مستقیما با تمام جنبش های مردمی در پیوند<br />
باشند و آگاهی واقعی مردم و اشکال سازمان<br />
دهی را در نظر داشته باشد. چون در درون<br />
اشکال فعلی خودفعالیتی مردمی امکان تحول<br />
سوسیالیستی نهفته بود، حتی اگر به شکل<br />
بخشا پنهان و متناقض. در این جا می توان<br />
کلید پیوند مبارزات روزمره درون سرمایه<br />
داری را با مبارزه برای یک جامعه جدید<br />
پیدا کرد. سوسیالیست ها باید مداخله در<br />
شیوه های تکامل یک رهبری موثر انقالبی<br />
با ریشه های عمیق در این جنبش ها را<br />
بیاموزند و مبارزه جویی مردمی را به درجه<br />
ای تقویت کند که بتواند قدرت دولتی را از<br />
پایین به مصاف بطلبد.<br />
در چارچوب آرای میشلز، که کارگران<br />
یک توده ی منفعل را تشکیل می دهند که<br />
با ناتوانی و عدم فعالیت مشخص می شود،<br />
چنین مفاهیمی بی معناست. اما برای چپ<br />
تکامل این مفاهیم نتایج عملی و نظری مهمی<br />
در بر دارد. بحث مربوط به سوسیالیسم از<br />
تز کالسیک سوسیال دموکراتیک درباره<br />
کنترل دولت بر برنامه ریزی عقالنی به<br />
طرف گزاره هایی منوط به گسترش رادیکال<br />
دموکراسی مردمی از جمله محل کار تغییر<br />
می یابد. اکنون ماشین دولتی موجود نه به<br />
عنوان چیزی که می بایست در انتخابات فتح<br />
شود و در جهت اهداف سوسیالیستی به کار<br />
گرفته شود، بلکه به عنوان مانع مستقیم در<br />
برابر سوسیالیسم ظاهر می شود که خود باید<br />
سرنگون گردد. اهمیت سیاست انتخاباتی تا<br />
حدی زیادی در مقایسه با مبارزات و سازمان<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
دهی از پایین مستقیم کاهش می یابد. چون<br />
تقابل در مفهوم بدیل از سوسیالیسم، از باال و<br />
از پایین روشن شد یک کشمکش حاد بین این<br />
دو گرایش متقابل با نتایج روشن برای مساله<br />
سازماندهی در خواهد گرفت.<br />
اما برای این که چنین تکاملی در چپ به<br />
نتیجه برسد، ملغمه ی پیچیده ای از تجربه و<br />
نظریه پردازی الزم است. این روند بسیار<br />
ناموزون خواهد بود، و جهش های نظری و<br />
عملی بزرگی را به وجود می آورد و هم چنین<br />
ناکامل بودن ها و گسست های رادیکال در<br />
افزایش عظیم سطح انباشت، زیربنای تجربه<br />
و عقاید جدید به شمار می رود که تمرکزی<br />
جدیدی از کارگران بسیار فراتر از آن چه<br />
مارکس و انگلس شناخته بودند به وجود می<br />
آورد. تغییرات عمده ای در سرشت محل کار<br />
و روند کار راه را برای پیوندهای جدید تنش<br />
آلود بین سیاست و اقتصاد آماده کرد. در سال<br />
۱۸۷۱ هنگامی که مارکس تالش می کرد<br />
تجربه ی انقالبی در کمون پاریس را جمع<br />
بندی کند، محل کار به طور متوسط شامل<br />
کمتر از ۱۰ کارگر بود- کمتر از آن چه در<br />
دبستان های مدرن دیده می شود چه رسد<br />
به کارخانه های بزرگ و دفترهای پیچیده<br />
قرن بیستم. اعتصاب، و هم چنین سازماندهی<br />
محل کار یا درخواست های اقتصادی به جز<br />
الغای کار شبانه در نانوایی ها نقش مهمی در<br />
تکامل کمون بازی نمی کرد. در مقایسه با<br />
جهان اجتماعی اوایل قرن بیست نیز تفاوت<br />
مشهودی دیده می شود.<br />
اما اختالف ها بالفاصله در تغییر سطح و<br />
اشکال مبارزات مردمی ثبت نمی شد. مبارزه<br />
جویی طبقه کارگر بالفاصله با سطح تولید<br />
سرمایه داری افزایش نمی یافت: سازماندهی<br />
اتحادیه قطعا در سراسر اروپای غربی در<br />
نیمه نهایی قرن نوزدهم و سال های اوایل قرن<br />
بیستم توسط احزاب اصالح طلب در مناطق<br />
کارگری توسعه یافت، اما سطح اعتصاب در<br />
آلمان بریتانیا و جاهای دیگر کامال پایین بود.<br />
اولین تغییر مهم نه در قلب سرمایه داری<br />
پیشرفته، بلکه هنگام انفجار انقالبی طبقه<br />
کارگر در ۱۹۰۵ در روسیه رخ داد. میشلز<br />
به طور قابل مالحظه ای تحوالت انقالبی<br />
روسیه را در نظر نگرفت، اما برای چپ<br />
۱۹۰۵ فرصتی بود از حیث تکامل نظری و<br />
عملی)۲(. برای روزا لوکزامبورگ به شکل<br />
تدوین اعتصاب توده ای در ۱۹۰۵ و برای<br />
تروتسکی اولین صورت بندی نظریه انقالب<br />
مداوم: هر دو مولف انکشاف های جدید و<br />
مهمی در الگوی آینده انقالبات طبقه کارگر<br />
به وجود آوردند)بارکر ۱۹۹۶(. ۱۹۹۹، به<br />
خصوص لوکزامبورگ استدالل می کرد که<br />
جنبش روسیه از آن چه که در آلمان مشاهده<br />
می شود بسیار پیشرفته تر است و الگوهای<br />
مشهود در اعتصاب توده ای روسیه به آینده<br />
اشاره می کند. اما او در این مرحله به یک<br />
مفهوم کامال جدید از سیاست طبقه کارگر و<br />
الزامات آن برای سوسیالیسم وارد نشد. او در<br />
مورد قدرت خودجوشی به عنوان یک توازن<br />
موثر در برابر دیوان ساالری های اتحادیه و<br />
حزب دچار اغراق شد. او این امر را آغازی<br />
برای یک گسست سیاسی و تشکیالتی<br />
با SPD نمی دید و استدالل می کرد که<br />
سازمان دهی سوسیالیستی نباید خود را در<br />
مسایل فنی برای هدایت اعتصابات و نظیر<br />
آن درگیر کند- مفهومی که برای نسل بعدی<br />
سوسیالیست ها و کمونیست ها غیرعادی بود<br />
و کامال مخالف تجربه ی روزمره ی فعالیت<br />
در محل کار و محل زندگی. هنگامی که<br />
انقالب آلمان را در مقایسه با حوادث ۱۹۰۵<br />
در روسیه در نظر بگیریم، پایان غم انگیز<br />
زندگی لوکزامبورگ نشان می دهد که او تا<br />
چه میزان به قدرت عملی نیروهای محافظه<br />
کار در درون جنبش کارگری کم بها داده<br />
است. )هارمن ۱۹۸۲، گلوکشتاین ۱۹۸۲،<br />
بسبل ۱۹۹۳(.<br />
اگر چپ در اروپای غربی هنوز در جهت<br />
یک مفهوم بدیل از سیاست سوسیالیستی<br />
لنگان لنگان پیش می رفت در جاهای دیگر<br />
مساله از این روشن تر نبود. مطمئنا در<br />
مقایسه با گروه های چپ در اروپای غربی<br />
و امریکا، بلشویک های روسیه حزبی به<br />
وجود آوردند با ریشه های عمیق تر در<br />
میان کارگران مبارزه، آن ها علیه رقبای<br />
اطالح طلبان و سندیکالیست ها با شدت و<br />
حدت بیش تری جدل می کردند و خود را<br />
جداگانه سازمان می دادند. آن ها بیش تر<br />
خود را ه جزییات روزمره مبارزه طبقه<br />
کارگر مشغول می کردند و به طور پیوسته<br />
به نیاز برای انقالبات تاکید می کردند)با<br />
اطمینان در مورد لنین صادق است( و آن ها<br />
از مفهوم بیش تر شکل گرفته ای از تکامل<br />
متناقض آگاهی توده ای ارزیابی داشتند. اما<br />
لنین با سوسیال دموکراسی تا ۱۹۱۴ گسست<br />
نکرد و بیش از لوکزامبورگ و تروتسکی<br />
اهمیت شکل گیری شوراهای کارگری را<br />
در انقالب ۱۹۰۵ در نیافت. برای هیچ یک<br />
از عنصر چپ قبل از ۱۹۱۷ نوآوری های<br />
تشکالت کارگر روسیه موجب جهت یابی<br />
نظریه های مجردشان در مورد دولت یا<br />
عملکرد روزانه نشد. فقط ۱۹۱۷-۱۹۱۸<br />
مساله شوراهای کارگری برای آن ها به<br />
یک مساله تعیین کننده تبدیل شد. صرفا<br />
آن زمان این امر کامال روشن شد که دو<br />
گرایش ناسازگار و در واقع کامال متقابل هم<br />
در سیاست طبقه کارگر وجود دارد: یکی<br />
نظیر SPD بر پارلمان گرایی تاکید می کند<br />
و دیگری بر خودفعالیتی انقالبی کارگران،