16.03.2014 Views

شماره ٢٨

شماره ٢٨

شماره ٢٨

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

صفحه 71<br />

نمونه های متفاوتی از تکامل سازمانی را<br />

نشان می دهد اما میشلز در باره آن ها بحثی<br />

نمی کند به سختی مدلی از موفقیت یا پاسخ<br />

عملی مناسبی در برابر ادعاعای بزرگ تر<br />

میشلز می تواند باشد.‏ لحن نسبتا تمجیدی<br />

براینس نامناسب به نظر می رسد.‏ با این<br />

لحن،‏ کوشش برای فایق آمدن بر معضل<br />

میشلز از طریق وسایل غیرسازمانی و غیر<br />

استراتژیک توفیقی نمی یابد.‏<br />

در مجموع مشکل پاسخ های لیبرتارین به<br />

میشلز این است که آن ها نسبت به تز اصلی<br />

او کمتر انتقادی اند.آن ها این که مفهوم<br />

اصلی ‏“سازما ندهی”‏ و ‏“رهبری”‏ به خودی<br />

خود مشکل آفرین است می پذیرند و در یک<br />

موضع قبول شکست پا در گِل می مانند.‏<br />

اگر نقد لیبرتارین ناموفق است آیا سنت<br />

سوسیالیستی می تواند بدیلی ارائه کند؟ آیا<br />

سازمان دهی و رهبری می توانند تا حدی<br />

در پیوند با مبارزه برای دموکراتیزه کردن<br />

رادیکال،‏ دموکراسی مشارکتی یا سوسیالیسم<br />

از پایین سهمی ادا کنند؟<br />

یک نقد سوسیالیستی<br />

گرایش های اصلی که میشلز در SPD و<br />

اتحادیه های آلمان نشان می دهد تماما واقعی<br />

بودند.‏ اما او به اشتباه،‏ مشاهده ی خود را<br />

به سازمان دهی به طور مجرد تعمیم داد<br />

بدون تمایز بیش تر.‏ به جای آن که راه میشلز<br />

را دنبال کنیم بهتر است که بوروکراتیسم و<br />

محافظه کاری را به عنوان نتایج نوع خاصی<br />

از عمل سیاسی درک کنیم،‏ یعنی سیاست<br />

سوسیال دموکراسی.‏ مشکل واقعی سیاست<br />

رفرمیستی است که میشلز آن را به نادرست<br />

طرح می کند.‏ میشلز رفرمیسم را به خوبی<br />

درک نمی کند چون او با رهبران آن در<br />

بعضی از پیش فرض های عمیق درباره<br />

حزب و مبارزه برای سوسالیسم اشتراک<br />

نظر دارد.‏<br />

در SPD برداشت ویژه ای از نقش حزب<br />

فرادستی پیدا کرد.‏ و گریز از پیش فرض<br />

های دست و پا گیر آن امری کامال مشکل<br />

بود-‏ نه تنها برای چپ.‏ کارل کائوتسکی<br />

نظریه پرداز راست کیش حزب پیش فرض<br />

های خود را در اثر برنامه ای ‏“راهی به<br />

سوی قدرت”‏ ‏)کائوتسکی ۱۹۱۰، هاندز<br />

۱۹۸۱(. تنها معیار مناسب برای رشد طبقه<br />

کارگر درجه ی قبول و تابعیت او از نظرات<br />

و رهبری حزب است.‏ وظیفه ای که در<br />

برابر طبقه کارگر قرار دارد قبول آموزه ی<br />

جاافتاده در حزب است که در رهبری حزب<br />

تجسم می یابد.‏<br />

این مفهوم سوسیال دموکراتیک از تحول<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

اجتماعی نمونه ای است از آن چه که دریپر<br />

آن را سوسیالیسم از باال می نامد.‏ تحول<br />

اجتماعی از طرف طبقه کارگر و سایر الیه<br />

های تحت ستم در جامعه رخ می دهد.‏ این<br />

موضوع به روشنی در ‏“بند ۴” مصوبات<br />

حزب کارگر بریتانیا بیان شده است که<br />

پیش نویس آن توسط سیدنی وب به نگارش<br />

درآمده بود.‏ در آن جا هدف اصلی حزب<br />

چنین بیان شده ست:‏ ‏“تضمین ثمرات کامل<br />

کار فکری و دستی برای کارگران”‏ و غیره.‏<br />

کلمه هشتم در این عبارت نقش کلیدی بازی<br />

می کند یعنی:‏ برای.‏ آن چه که حزب کارگر<br />

هیچ گاه به انجام آن کمر همت نبست تشویق<br />

کارگران بود که نتایج کارشان را راسا با<br />

کوشش فکری و جسمی به دست بیاورند.‏<br />

سوسیال دموکراسی صندوق رای را مبنای<br />

تحول سوسیالیستی می دانست.‏ از کارگران<br />

انتظار داشت که از نظر سیاسی فعال باشند<br />

اما به شکلی محدود.‏ آن ها نخست باید حق<br />

رای را به دست آورند سپس این حق را<br />

با رای دادن به حزب سوسیالیست اعمال<br />

می کردند.‏ فراسوی عمل رای دادن هر<br />

چند گاهی از هواداران حزب خواسته نمی<br />

شد که خودسازمانده و فعال باشند.‏ رهبران<br />

کار فکری و تصمیم گیری را خود به<br />

عهده می گرفتند و از اعضا می خواستند<br />

که به آن ها رای بدهند.‏ حزب اساسا یک<br />

سازمان جمع آورنده ی رای محسوب می<br />

شد که هدف آن صرفا تغییر کارگران دولت<br />

بود نه توانایی بخشیدن به مردم به تحول و<br />

خودرهانی.‏ حزب عامل اصلی تحول است<br />

و تحول هنگامی که حزب در قدرت است<br />

از طریق تغییرات قانونی انجام می گیرد که<br />

طبقه کارگر به آن نیاز دارد.‏ کار حزب قوی<br />

تر شدن است تا آن جا که جایگزین اعضای<br />

دولت بورژوایی موجود شود.‏ سوسیالیسم<br />

در جوهر خود،‏ یعنی حزب سوسیالیست<br />

در قدرت.‏ سوسیالیسمی که اساسا به معنای<br />

افزایش قدرت دولت از طریق ملی کردن<br />

مالکیت دولت و برنامه ریزی دولتی دریافته<br />

می شود.‏ این دیدگاه از سوسیالیسم ذاتا<br />

دیدگاهی دولت گرایانه است و وابسته به<br />

وسایل دولتی برای دستیابی به سوسیالیسم<br />

است.‏ در این جا به روشنی و تا اندازه ای<br />

که حزب خود در شیوه های سازماندهی اش<br />

غیر دموکراتیک است سوسیالیسم آن چنین<br />

خواهد بود.‏<br />

میشلز در سراسر کتاب ‏“احزاب سیاسی”‏ خود<br />

مبارزه برای سوسالیسم توسط چنین احزابی<br />

را به عنوان امری بدیهی می پندارد.‏ هیچ<br />

گاه امکان دیگری حتی به طور جزیی مورد<br />

بررسی قرار نمی گیرد.‏ گرچه همان طور<br />

که خواهیم دید در زمانی که میشلز اثرش<br />

را می نوشت تکان های جدید و نیرومندی<br />

قطعیت های قبلی را به لرزه درآورده بود.‏<br />

اما آن چه که روشن است درک از تحول<br />

اجتماعی و کارکردهایی که تجسم آن بود<br />

خصوصیات تجربی مختلفی را به وجود می<br />

آورد که میشلز به توصیف آن ها پرداخته<br />

بود.‏ به طور خالصه نتایج به طور قانع<br />

کننده ای نه به سازمان دهی به طور مجرد،‏<br />

بلکه به سیاست سوسیال دموکراسی مربوط<br />

می شد.‏ ما می توانیم این پیوند علّی را در<br />

تعدادی از عرصه ها تعقیب کنیم.‏<br />

نحست جدایی سیاست و اقتصاد به حوزه<br />

های مجزا از فعالیت های حزب پارلمانی و<br />

اتحادیه های کارگری یک قلم از اعتقاددات<br />

سوسیال دموکراسی بود.‏ اتحادیه ها باید عمدتا<br />

از سیاست کناره گیری می کردند و حزب<br />

سوسیالیست باید خود را از فعالیت اتحادیه<br />

ها کنار می کشید.‏ مسایل عمومی محدود<br />

بودند به جز بسیاری از مسایل عملی مربوط<br />

به کارگران:‏ مزدها،‏ شرایط کار،‏ اختیارات<br />

کارفرما در محل کار،‏ عالقه کارگران به<br />

این مسایل،‏ موضوعات بالواسطه حزب<br />

سوسیال دموکرات نبود.‏ این تقسیم حوزه ها<br />

که مارکس آن را ویژه ی سرمایه داری می<br />

دانست در درون جنبش کارگری بازتولید می<br />

شد،‏ و سبب می شد که میشلز به خطا آن<br />

را به عنوان جدایی ذاتی کارگران تشخیص<br />

دهد.‏<br />

دوم تاکید پارلمانی حزب،‏ از هواداران می<br />

خواست که چیزی بیش از رفتن به صندوق<br />

رای هنگام رای گیری انجام ندهند.‏ کانونی<br />

بودن پارلمان گرایی،‏ تقسیم بین رهبران و<br />

هواداران را تکمیل می کرد،‏ بین نمایندگان<br />

مجلس و شهرداری ها و رای دهندگان.‏ برای<br />

دستیابی به هدف اولیه ی خود یعنی پیروزی<br />

در رای گیری حزب آماده بود که اصول<br />

خود را ‏)نظری(‏ مورد مطالعه و تحت<br />

تابعیت قرار دهد،‏ مثال اگر برای پیروزی در<br />

رای گیری الزم بود با کارت ملی گرایی و<br />

تبعیض نژادی بازی کند.‏ روزا لوکزامبورگ<br />

حق داشت)‏‎۱۹۶۶‎‏،‏ ۱۸۹۹( وقتی که می<br />

گفت:‏ ‏“آن هایی که از راه مسالمت آمیز و<br />

اصالحات پارلمانی دفاع می کنند به سادگی<br />

صرفا از راه دیگری برای رسیدن به یک<br />

هدف مورد توافق دفاع نمی کنند،‏ بلکه اساسا<br />

برای هدف دیگری تالش می کنند”.‏<br />

سوم در درک سوسیال دموکراتیک اتحادیه<br />

ها خود را به نتایج یا معلول ها مشغول می<br />

کنند،‏ تا علل مشکالت کارگری.‏ فعالیت<br />

اصلی اتحادیه ها چیزی است که در بریتانیا<br />

به عنوان ‏“چانه زنی دسته جمعی”‏ نامیده<br />

می شود،‏ روندی که تداوم طبقه کارفرمایان<br />

را بدیهی می انگارد.‏ این شکل از اتحادیه

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!