ش٠ار٠٢٨
ش٠ار٠٢٨
ش٠ار٠٢٨
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
صفحه 69<br />
بعضی از نویسندگان)به عنوان نمونه بنت(<br />
ادعا می کند که میشلز سهم مثبتی در نظریه<br />
دموکراتیک ایفا کرده است. در برابر چالش<br />
نظریه های مدل دموکراسی ناب، ادبیات<br />
نخبه گرایی لیبرال هیچ پاسخ انتقادی قابل<br />
توجهی در برابر تز اصلی میشلز ارائه نمی<br />
دهد: یعنی در برابر این ادعا که هر جنبش<br />
وسیع در جهت پیشرفت اجتماعی به وسیله<br />
ی ضرورت های تشکیالتی خود از مسیر<br />
اصلی منحرف می شود.<br />
همان محدودیت ها در بعضی از ارزیابی های<br />
جامعه شناسانه ی مدرن درباره اعتبار تجربی<br />
تر میشلز در ابعاد مختلف دیده می شود)به<br />
عنوان نمونه لیپست و تارو و کلمن ۱۹۶۲،<br />
رادل و آش ۱۹۶۶، شوارتز، روزنتال و<br />
شوارتز ۱۹۸۱، کالندرمن ۱۹۹۷، روخت<br />
۱۹۹۹(. این مولفان پیشنهاد می کنند که تز<br />
میشلز با محدودیت های مشروطی روبه رو<br />
است چون روند تکاملی سازمان ها بیش از<br />
آن که مورد نظر اوست تغیر می کند. بعضی<br />
سازمان ها بیش از آن محافظه کار و اندک<br />
ساالر شوند، بیش تر رادیکال و دموکراتیک<br />
می شوند و یا به اشکال فرقه گرایانه تبدیل<br />
می گردند. از این رو باید بپرسیم که چه<br />
نوع سازمانی کم و بیش گرایش های تکاملی<br />
ویژه دارد. گرچه این ادبیات در برابر تاثیر<br />
سیاسی میشلز پاسخی ندارد اما بعضی از آن<br />
ها یک نکته روش شناسانه ی عام را ارائه<br />
می دهند)مثال روزنتال و شوارتز ۱۹۸۱،<br />
مک کارتی، بریت و ولفوسون ۱۹۹۱(.<br />
میشلز توضیح خود در مورد اندک سارالری<br />
و محافظه کاری را عمدتا به عوامل درونی<br />
سازمان متمرکز می کند در حالی که زمینه<br />
ی بیرونی آن ها را کم اهمیت جلوه می دهد.<br />
اما مناسباتی که رهبران تشکیالت وارد آن<br />
می شوند از طریق پارلمانتاریسم در مورد<br />
احزاب یا چانه زنی در مورد اتحادیه ها در<br />
شکل دادن رشد سازمان ها نقش حیاتی دارد.<br />
شاید منتقدان آکادمیک که تاثیر سیاسی<br />
اثر میشلز را به بهترین وجهی دریافته اند<br />
کسانی باشند که خصوصیات لفاظی های<br />
او را مورد بررسی قرار داده اند. همان<br />
طور که گوردون هاوزر می گوید)۱۹۷۱،<br />
ص ۱۶۸(: هنگامی که احزاب سیاسی را<br />
برای اولین بار می خوانیم با انبوه استدالل<br />
ها و نمونه های روشن تحت تاثیر قرار<br />
می گیریم. در این کتاب بیش تر با هجوم<br />
مثال های تجربی روبه رو می شویم تا با<br />
استدالل منطقی. )الوین گولدنر ۱۹۵۵( از<br />
میشلز به عنوان نمونه ی برجسته ی “شور<br />
متافیزیک” در مورد اجتناب ناپذیری دیوان<br />
ساالری یاد می کند. اگر ما میشلز را با دقت<br />
بیش تری مورد مطالعه قرار دهیم متوجه می<br />
شویم که او از انبوهی از استدالل های قابل<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
تردید استفاده کرده است. او گرایش های<br />
احتمالی و بالقوه را به قوانین یک سویه بدل<br />
می کند، او تجربه های عمومی را به احکام<br />
عام بدل می سازد. او اظهارات عوامانه را<br />
بدون انتقاد به کار می گیرد، توضیح های<br />
بدیل را برای پدیده های مختلف نادیده می<br />
گیرد، او برخوردی سخت نخبه گرایانه<br />
دارد، او در مورد طبیعت انسانی و خصلت<br />
ملی به پیش فرض های تجربه نشده اتکا می<br />
کند، و همزمان معانی متفاوت یک واژه را<br />
مورد استفاده قرار می دهد)مثال دموکراسی(<br />
و به طور تصادفی یک واژه را )مثال<br />
سازماندهی( به جای واژه ی دیگر )مثال<br />
بوروکراسی( قرار می دهد. ماکس وبر که<br />
عمدتا با نظرات او موافق است بعضی از<br />
این اتهام ها را در خصوص میشلز می<br />
پذیرد.)مامسون ۱۹۸۱، اسکاف ۱۹۸۱(.<br />
پاسخ های آزادی خواهانه<br />
میشلز هیچ گاه تنها منتقد SPD و اتحادیه ها<br />
در آلمان قبل از جنگ نبود. در کتاب او از<br />
بحث های سندیکالیست ها و مارکسیست ها<br />
در باره محافظه کاری و بورکراسی خبری<br />
نیست که در درون جنبش کارگری سر بر<br />
آورد. همان طور که بیتهام )۱۹۷۷( بیان<br />
می کند آن چه که میشلز را متمایز می کند<br />
این است که او پاسخ دست راستی برای یک<br />
معضل دست چپی ارائه کرده است. در همان<br />
دوره در پاسخ برجسته ی دیگر که چپ را<br />
تجزیه کرد شکل گرفت.<br />
یکی از این واکنش ها که هنوز در نظریه<br />
و عمل جنبش های اجتماعی تا به امروز<br />
وجود دارد گاهی آزادی طلبانه نامیده می<br />
شود. این دیدگاه با پذیرش پیش فرض های<br />
اصلی میشلز مشخص می شود، یعنی اشکال<br />
محافظه کارانه و بورکراتیک و سلسله<br />
مراتبی که در کاستی های سازمان دهی و<br />
رهبری جنبش ها ریشه دارد. گرایش آزای<br />
طلبانه آن چه را که هاالس یک روایت دنیوی<br />
از اسطوره ی “گناه نخستین” می خواند می<br />
پذیرد. سازمان دهی و رهبری فاسد. بنابراین<br />
تنها راه حل آن است که از این بالیا هم چون<br />
طاعون پرهیز کنیم.<br />
بنابراین آن ها معضل را- همان طور که<br />
پرکیس پیشنهاد می کند- در لفافه ای از ابهام<br />
مخفی نگه می دارند و جنبش با مشکالت<br />
حل نشده بر سر دو راهی باقی می ماند.<br />
برای روشن شدن مطلب اجازه دهید که دو<br />
اثر نسبتا با نفوذ که مورد گرایش آزادی<br />
طلبانه را معرفی می کند به اختصار اشاره<br />
کنیم. نخست جنبش مردم فقیر: چرا آن ها<br />
پیروز می شوند، چگونه شکست می خورند<br />
توسط فرانسیس فاکس پیون و ریچارد<br />
کلووا)۱۹۷۴( و دوم تاریخ چپ جدید در<br />
امریکا تحت عنوان جماعت و سازماندهی<br />
در چپ جدید ۱۹۲۶-۶۸: امتناع بزرگ، اثر<br />
وینی براینس )۱۹۸۲(.<br />
پیون و کلووارد<br />
کتاب جنبش های مردم فقیر یک تفسیر<br />
رادیکال از تاریخ ۴ جنبش اجتماعی را در<br />
قرن بیستم در امریکا ارائه می کند.: جنبش<br />
بیکاران در اوایل ۱۹۳۰، جنبش های اتحادیه<br />
ای در دوران نیودیل، جنبش حقوق مدنی دهه<br />
ی۱۹۵۰-۶۰، و جنبش حقوق رفاهی دهه ی<br />
۶۰. در هر مورد استدالل اصلی نویسندگان<br />
این است که تالش های اشتباه آمیز برای<br />
ساختن سازمان های با عضویت توده ای<br />
انرژی توده ها را از فعالیتی منحرف می<br />
کند که به طور واقعی برای جنبش فقرا یعنی<br />
نسل گسست در نظام نتایجی به بار می آورد.<br />
از این رو آن ها سازمان یا تشکیالت را در<br />
مقابل مبارزه جویی قرار می دهد به شکلی<br />
که هر خواننده ی میشلز متوجه می شود.<br />
اما نمونه ی آن ها از مشکالت قابل توجهی<br />
برخوردار است.<br />
اول مرور آن ها از تاریخ چهار جنبش<br />
مردم فقیر به روشنی بین اشکال سازماندهی<br />
تفاوت قابل نمی شود. به نظر می رسد که آن<br />
ها خود حداقل ۳ مشکل را مشخص می کنند:<br />
اول سازمان دهی با “عضویت توده ای”؛<br />
دوم سازمان “کادرها” یا “سازمان سازمان<br />
دهندگان” و سوم سازمان ها و شبکه هایی<br />
که مردم به آن تعلق دارند قبل از این که<br />
به فعالیت اعتراضی بپیوندند. مثل کلیساهای<br />
سیاهپوستان جنوب که نقش مهمی در جنبش<br />
حقوق مدنی ایفا کرده است. از این ۳ نوع<br />
تنها نوع اول است که آن ها، آن را با قدرت<br />
مردود می دانند اما چون پیون و کلووارد به<br />
اندازه ی کافی، اختالف بین این اشکال را<br />
مورد بررسی قرار نمی دهند به این مطلب<br />
توجه اندکی نشان می دهند که چگونه اشکال<br />
گوناگون با هم رابطه ی متقابل دارند و با<br />
هم مفصل بندی شده اند یا در مقابل هم قرار<br />
دارند. اما هر شکل مستلزم مجموعه های<br />
متفاوت از کنش گران، روابط، و اهداف می<br />
باشد. اگر سازمان کادرها همان طور که آن<br />
ها نشان می دهند)کلووارد و پیون ۱۹۸۱(<br />
با ارزش است با چه معیاری باید سازمان<br />
دهی شود؟ آیا آن ها صرفا در زمان شورش<br />
شکل می گیرند یا هم چنین در دوره های<br />
آرامش اجتماعی و ]سلطه[ ارتجاع؟ نقش و<br />
هدف آن ها چه باید باشد؟ پیون و کلووارد به<br />
چنین پرسش هایی پاسخ نمی دهند، علی رغم<br />
تاکید درست شان بر تمایز روشن بین جنبش<br />
های اجتماعی که شُل ساخته شده اند بدون<br />
این که از خود، هدف های روشنی داشته