ش٠ار٠٢٨
ش٠ار٠٢٨
ش٠ار٠٢٨
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
نظری<br />
رابرت میشلز و “بازی سمت کارانه”<br />
کولین بارکر<br />
ح. آزاد<br />
نشر بیدار<br />
صفحه 67<br />
“جریان های دموکراتیک تاریخ به امواج<br />
پی درپی شباهت دارند. آن ها همیشه در<br />
برابر یک تخته سنگ می شکنند. و زندگی<br />
را همواره از نو آغاز می کنند. این نمایش<br />
مداوم هم امیدبخش است و هم ناامیدکننده.<br />
هنگامی که دموکراسی ها به درجه ی معینی<br />
از رشد دست می یابند یک تحول تدریجی<br />
را تجربه می کنند، آن ها در آغاز هنگامی<br />
که بی رحمانه علیه روح اشرافی مبارزه می<br />
کنند، در بسیاری از موارد اشکال اشرافی را<br />
می پذیرند. اکنون اتهام زنندگانی جدیدی سر<br />
بر می آورند که خیانت کاران را محکوم می<br />
کنند؛ بعد از یک دوره مبارزات افتخارآمیز<br />
و قدرت بدون افتخار، آن ها در خاتمه با<br />
طبقات مسلط قدیم جوش می خورند و یک<br />
بار دیگر تحت حمله ی مخالفان تازه، با<br />
توسل به نام دموکراسی مورد حمله قرار می<br />
گیرند. احتمال دارد این “بازی ستم کارانه”<br />
تا به آخر ادامه پیدا کند”.<br />
)۴۰۸ ،۱۹۵۹<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
)میشلز<br />
فعاالن جنبش اجتماعی بارها مطرح کرده<br />
اندکه تحول اجتماعی هم الزم و هم ممکن<br />
است. مخالفان آن ها هر دو گزاره را نفی<br />
می کنند.)۱(<br />
چپ در بخش اعظم قرن بیستم با دو استدالل<br />
قوی روبه رو بود. استدالل اول سعی<br />
می کرد با برقراری پیوند بین چپ ها با<br />
جنایات استالین و معادل دانستن سوسیالیسم<br />
با توتالیتاریسم آن ها را از حیث اخالقی<br />
تضعیف کند. این خط انتقاد با سقوط “رژیم<br />
های کمونیستی” پیشین ضعیف شده است و<br />
مورد دوم قدیمی تر و موذیانه تر شکست<br />
سوسیال دموکراسی است تا کمونیسم.<br />
این استدالل این طور ادامه پیدا می کند<br />
سوسیالیسم همواره شکست خواهد خورد،<br />
چون رهبران همواره خیانت می کنند، چپ<br />
همواره نقش جانبی پیدا می کند، رادیکال<br />
ها از ابراز احساسات دوره جوانی گسست<br />
می کنند و کسانی که به آن ها باور دارند به<br />
سادگی سرخورده می شوند.<br />
در چارچوب علوم سیاسی، اثری که بیش<br />
از هر چیز استدالل دوم را نمایندگی می<br />
کند کتاب “احزاب سیاسی” به قلم رابرت<br />
میشلز است)میشلز ۱۹۵۹(. ۱۹۱۵، این اثر<br />
با زیر عنوان یک مطالعه جامعه شناسانه<br />
از گرایش های الیگارشیک در دموکراسی<br />
مدرن همان طور که روی جلد بسیاری از<br />
انتشارات نشان می دهد “یک اثر کالسیک<br />
در علوم اجتماعی” به شمار می رود. بخشی<br />
از اهمیت این اثر، در کنار استقبال اردوی<br />
ارتجاع این است که کتاب مزبور الیه های<br />
وسیعی از رادیکال ها و پیروان چپ را نیز<br />
تحت تاثیر قرار داده است.<br />
استدالل اصلی<br />
او بسیاری از دالیل خود را از تجربه ی<br />
حزب سوسیال دموکرات آلمان)SPD( و<br />
اتحادیه های کارگری وابسته به آن استنتاج<br />
کرد. میشلز می گفت مبارزه ی جنبش<br />
کارگری گرچه واقعی و قدرتمند است،<br />
اما با موانع غیرقابل انتظاری روبه رو<br />
می شود. این موانع که عبورناپذیر اند؛<br />
نه توسط دشمنان جنبش، بلکه به وسیله ی<br />
منطق رشد آن به وجود می آید. جنبش های<br />
دموکراتیک برای پیروزی خود را سازمان<br />
دهی کنند، اما خودِ واقعیتِ سازمان دهی<br />
اشکال جدیدی از محافظه کاری را به وجود<br />
می آورد، به شکل ساختارها و عملکردهای<br />
غیردموکراتیک که پیشرفت جنبش را<br />
متوقف می کند. به خصوص رهبری حتی<br />
در جنبشی که هدف آن دموکراسی است به<br />
اندک ساالر شدن گرایش دارد، که ترمزی<br />
برای جنبش محسوب می شود. این امر “در<br />
قلمروی سیاست یک قانون بنیادی به شمار<br />
می رود” که “هر که از سازمان دهی سخن<br />
بگوید در واقع از الیگارشی حرف می زند”.<br />
عنوان یک فصل از این اثر “قانون آهنین<br />
الیگارشی” است. در این امر یک اجتناب<br />
ناپذیری دوگانه وجود دارد: تشکیالت هم<br />
موجب پیدایش الیگارشی می شود، ظهور<br />
رهبرانی که در برابر سلطه ی خود، مانع<br />
هرگونه چالشی می شوند، و محافظه کاری،<br />
انحراف جنبش دموکراتیک از اهداف اولیه.<br />
میشلز برای این نمایش غم انگیز ۳ دلیل<br />
متقابال به هم وابسته را بیان می کند. یکی<br />
دلیل در سرشت انسانی ریشه دارد، دلیل<br />
دیگر در خصلت مبارزه سیاسی و باالخره<br />
دلیل سوم در خصلت سازمان دهی.<br />
اول سرشت انسانی. بشریت به دو نوع<br />
تقسیم می شود: نخبگان و توده ها، هر<br />
یک با خصوصیات ویژه ی خود. نخبگان<br />
در “حرص و آز طبیعی” برای کسب<br />
قدرت اشتراک دارند. در آن ها “آگاهی به<br />
قدرت، همواره تباهی می آفریند، یک اعتماد<br />
نامناسب به عظمت شخصی. تمایل به سلطه<br />
عمومی است، چه برای امر خیر یا شر. این<br />
ها واقعیات روان شناسانه ابتدایی به شمار<br />
می روند…”)۲۰۵-۲۰۶(. توده ها برعکس<br />
با بی تفاوتی و بی لیاقتی مشخص می شوند.<br />
بیش تر به نمایش های خیره کننده عالقمند<br />
است از نوعی که نگاه جماعت را جلب<br />
می کند، تا جزییات فکر و عمل سیاسی، و<br />
سپاس گزار از رهبرانی که هر بار آن ها<br />
را انتخاب می کند، آن ها از اجرای واقعی<br />
دموکراسی کامل ناتوان اند. میشلز بارها<br />
به “بی لیاقتی توده ها که تقریبا در سراسر<br />
حوزه های حیات سیاسی عمومیت دارد”<br />
اشاره می کند)ص ۸۶(. توده ها به رهبری<br />
“نیاز روانی” دارند، و تمایلی برای پرستش<br />
قهرمانان. ناتوانی توده ها توجیهی است<br />
برای سلطه ی رهبران و هم چنین حکومت<br />
آن ها را تسهیل می کند، چون بی لیاقتی<br />
توده ها حکومت را برای رهبران آسان می<br />
سازد. آن ها تحت سلطه ی افسانه های عوام<br />
فریبانه قرار می گیرند، به خصوص توده<br />
ها در مقیاس بزرگ: “آسیب شناسی توده ها<br />
که مستقیما از لوبون به عاریت گرفته است<br />
اعالم می کند: فرد در جماعت ناپدید می شود<br />
و بدین وسیله شخصیت و حس مسئولیت او<br />
نیز از دست می رود” )ص ۲۴-۵(. هر چند<br />
که ممکن است توده ها در مخالفت پنهان در<br />
برابر رهبران شان سهیم باشند اما نمی توانند<br />
برای تغییر وضع موجود بسیج شوند. آری<br />
هنگامی که کوری ناگهانی طبقات مسلط را<br />
در بر می گیرد آتش خشم آن ها ممکن است