شماره ٢٨

شماره ٢٨ شماره ٢٨

16.03.2014 Views

شده و یا از پیش اندیشیده شده است..در امتداد این امر وی سوژه را پیش میکشد.‏ او از خود و نیز از ما می پرسد براستی سوژه چیست؟ و خود البته در انتظار پاسخ های ما نمی نشیند و با سرراستی تمام می گوید:”‏ اگر همه خصایل متمایز کننده تان،همه نیاز ها،همه عالیق و اعتقاد های خاص خود را دور بریزید انچه باقی می مان سوژه است.‏ ” و چنین خالصه میکند که:”‏ سوژه شکل اگاهی شماست”.اما از دید وی سوژه برای اینکه وجود داشته باشد باید کماکان فاصله اش را با جهان حفظ کندو از فاصله دور بدان بنگرد.او میگوید:”‏ اگر بخشی از جهان باشید نمی توانید در آن بنگرید همچنان که وقتی از شبکیه چشم نگاه میکنید خود این شبکه را نمیبینید.‏ سوژه بخشی از جهان است که خود را از ان منفک ساخته و مکانی است که از آن جا جهان را میتوان دید.‏ از همین روست که خود ژیژک فاصله اش را با جهان یعنی جهان فرهنگ رسمی اسلونیایی،جهان سیاست آکادمیک و جهان راست کیشی حفظ میکند.شگرد او برای شناساندن خود به عنوان متفکری مستقل درست همین جاست که خود را به رخ میکشد.‏ او برای آفریدن متفکری از خویش سوژه بودن خود را یعنی استقالل در اندیشیدن و دیگر گونه دیدن را به رخ میکشد.‏ او مکرر از مامیخواهد به این امر واقف باشیم که ایدئولوژی شیوه نادرست فکر کردن به چیز هاست.‏ ایدئولوژی به نحوه تفسیر ما از واقعیات مربوط میشود.ایدئولوژی نوعی اشتباه دریافت است وبرای تبیین و توضیح ان ژیژک ناگزیر به ژاک لکان روی می آورد.‏ تا موثر ترین مشارکت خود را در سنت مارکسیستی ارایه دهد.‏ او به گونه ای دیگر میخواهد نشان دهد که چگونه روبنا ماندگاری ودوام این زیر بنا را تضمین میکند.‏ ژیژک فراورده هگل،مارکس و لکان است.‏ از هگل فلسفه را می آموزد و از مارکس سیاست را و از لکان روانکاوی را.هگل که آثارش نشانگر اوج سنت ایده الیسم غربی است.ایده الیسم نظام فلسفی است که می کوشد جهان را در چهارچوب ایده های مطرح درباره جهان بررسی کند نه اینکه که جهان را همچون یک چیز یا مجموعه ای از چیز ها تحمیل کند و یا بتواند تحمل کند.آنها بر این باورند که چیز ها مستقل تر از ایده هایی که ذهن درباره شان دارد وجود ندارند.‏ و چنین استدالل میکنند که آگاهی بنیان واقعیت است.هگل همیشه تاکید میورزید که ایده های منفرد را باید به هم متصل ساخت تا یک ایده محض یکه و یگانه راتشکیل دهند.‏ از منظر وی این کار نه تنها ممکن که امری اجتناب ناپذیر و ضروری می نمود.هگل ما را وا میداشت تا چنین بیندیشیم که با درک کلیت جهان میتوان جزیی از آن را نیز فهمید و بازیافت و ازین رو تعبیر تفکر دیالکتیکی را بکار گرفت آنگونه که توسط سقراط بکار بسته میشد.اما در آثار هگل دیالکتیک تبدبل شد به یک قانون الهی-کیهانی و نیروی محرکه پنهان تاریخ.نقطه نظر ژیژک در برداشت هایش از دیالکتیک هگل اما بسیار فراتر از این است.ژیژک چنین جمع بندی میکند که”هماره استثنایی وجود دارد و باید همیشه چنین باشد”.وی اما استاد بکار گیری صنعت Oxymoronic است.منظور عباراتی است که از دو جز متضاد تشکیل میشوند نظیر باران خشک،تب سرد.‏ آثار وی مملو از ترکیب های متضاد و ناهمخوان است همچون این واژه که”روح استخوان است”‏ و ثروت همان خویشتن است”‏ او خود یک ترکیب ناهمخوان و سراسر پر از تضاد هست.‏ یعنی ماکت و بلورینه کوچکی از حیات.‏ حیاتی که همه ما به نوعی با تضاد ها و ترفند های انچنانی اش آشنا و مانوس ا یم.‏ کارل مارکس پیرو هگل-بنیانگذار کمونیسم مدرن-‏ منتقد تیز بین شیوه سامان دهی جامعه و نیز منتقد شیوه کاپیتالیستی تولید و نابرابری های حاصله از آن باورمند بر این نکته که روبنا همه این نابرابری ها وبی عدالتی ها را مخفی نگه داشته تصدیق و حتی تضمین میکند.‏ روبنایی کهتوسط طبقه حاکمه تعیین میشودطبقه حاکم به زعم مارکس از حفظ این نابرابری ها سود می برد.بدیل مارکس برای این شیوه ستمگرانه زیست کمونیسم است.‏ جامعه ای آرمانی که در آن تقسیم بندی ونابرابری وجود نخواهد داشت.‏ و درسایه آن هر فردی آنچنان که مارکس میپنداشت میتوانست قابلیت های خالقانه خود را محقق سازد.ژیژک تحقق شیوه ای بهتر و بدیل انسانی تر برای سامان دهی جامعه را می پذیرد و خود را مارکسیست میداند.و تاکید میکند که روبنا یعنی خانواده،نظام اموزشی،دولت،ورزش،موسیقی و هنر همه و همه شیوه های موجود سامان دهی اقتصادی را بازتولید میکنند و لذا همه در خدمت بازتولید سرمایه داری وهمه مناسبات برآمده از آن هستند.ژیژک از این رو میگوید که ایدئولوزی سرمایه داری در جایگیر کردن همه ما در ایدئولوژی سرمایه داری موفق بوده است و ما را واداشته است که فکر کنیم این طریق طبیعی اداره جامعه است.او مکرر از ما میخواهد به این امر واقف باشیم که ایدئولوژی شیوه نادرست فکر کردن به چیز هاست.‏ ایدئولوژی به نحوه تفسیر ما از واقعیات مربوط میشود.‏ ایدئولوژی نوعی اشتباه دریافت است وبرای تبیین و توضیح ان ژیژک ناگزی به ژاک لکان روی می آورد.‏ تا موثر ترین مشارکت خود را در سنت مارکسیستی ارایه دهد.‏ او به گونه ای دیگر میخواهد نشان دهد که چگونه روبنا ماندگاری ودوام این زیر بنا را تضمین میکند.‏ ژاک لکان روانکاو فرانسوی)‏‎۱۹۸۱-۱۹۰۱‎‏(‏ بطور بحث برانگیزی آرای زیگموند فروید را بازخوانی میکند.‏ او پر از کنایه های مبهم و جناس های غامض است.‏ لکان از سه مفهوم برای توضیح آرایش بهره می گیرد.‏ نظم خیالی)‏Imaginary‏(‏ ‏،نظم نمادین )Symbolic( و نظم واقعی)‏Real‏(‏ ‏.سه نظم یا سه میدان نیرو که هیچ کنش ذهنی نمیتواند از جاذبه آنها بگریزدوهریک تاثیر خاص خود را بر سالمت فردی میگذارد.‏ صفت یا نظم خیالی یک آزار است و اصطالح نمادین به نوعی اعطای برکت است اما امر واقعی در فراز این سلسله مراتب قرار دارد.‏ و لکان همیشه با حرمت و احترام از آن یاد میکند.لکان امر خیالی را نشانگر فرایندی می داند که طی آن نفس یا من زاییده میشود.‏ این فرایند مرحله آیینه ای نامیده می شود.این مرحله هنگامی شروع میشود که انسان طفلی شش ماهه است.‏ انسان نارس زاده میشود.بدین معنا که تا چند سال پس از تولد قادر نیست حرکاتش را با هم مرتبط و هماهنگ کند.اطفال با همذات پنداری با تصویر خودشان در آیینه است که به این مسئله فایق میشوند.)چه آیینه واقعی باشد و خواه آیینه فرد دیگری(.واین تصویر رشد و پیشرفت آتی کودک را مهیا میسازد.‏ وبر او حس لذت بخش انسجام یا به تعبیر دیگر نفس را می دهد.همذات پنداری نوعی پندار تثبیت کننده است.‏ همذات پنداری یعنی تالش برای یکی کردن دیگری با خود.نفس یا من شکل گرفته همیبشه در پی کلیت و وحدت است ومی کوشد بر افتراقی که او را در وهله نخست به وجود اورده فایق شود.‏ امر خیالی یعنی جستجوی بی پایان در پی خود.فرایند همتا سازی و مشابهت.‏ امری خیالی نظمی است که لکان وژیژک هر دو صراحتا آن را خوار میشمارند.لکان به ناگواری دوران مدرن اشاره میکند که اوج امر خیالی نوع بشر است.‏ زمانه ای است که در آن مردم دلمشغول خود،دلمشغول تسخیر جهان به دست خود و مخلوقات خوداند.‏ دوران مدرن دوران تطابق است.خود را شبیه دیگری ساختن و نه الزاما برساختن و بازخلق افتراقی سزاوار ستایش.دورانی که همه در شکل روبات هایی تنظیم شده از قبل قضاوت میکنیم البته اگر قدرت قضاوتی نیز تا ان زمان در ما مانده باشد.‏ صفحه 62 مجله هفته شماره 28 مهر 1391

صفحه 63 مبهم ترین نظم از میان نظم های سه گانه امر نمادین است.‏ چارچوب غیر شخصی جامعه.حوزه ای که ما در آن به عنوان بخشی از جامعه انسانها مستقر میشویم.‏ اغلب مردم حتی پیش از زاده شدن درون امر نمادین مستقر میشوند.زیرا بر آنها نام گذارده میشود.همه ما از همان بدو تولد گرفتار خانواده ای خاص،نژاد،جنسیت،قوم و حتی طبقه اقتصادی خاص هستیم.لکان تصریح میکند که ما به تعبیری درست تر زندانی امر نمادین هستیم.امر بر پا دارنده این نظم نمادین قانون دال است.سوسور معتقد بود که که زبان متشکل از نشانه ها است.‏ و هر نشانه مشتمل بر دو بخش دال و مدلول است.‏ از نظر سوسور دال تصویر ذهنی ما از صوت نشانه هاست و مدلول مفهوم مرتبط با آن صوت است.درتقابل با سوسور لکان بیشتر به دال ارزش میدهد تا مدلول.سوسور تاکید کرده بود که زبان نظامی رابطه ای relational یا تفاوتی-‏dif ferential است.‏ منظورش این بود که هیچ نشانه ای را نمیتوان فارغ از دیگر نشانه ها تعریف کرد.‏ برای مثال گربه گربه است چون گربه سگ یا خرگوش نیست.میدانیم چیزی بد است اگر خوب نباشد..مرد مرد است چون زن نیست.لکان اما از مفهومی بنام زنجیره داللتی یاد میکند.وقتی واژه ای را بکار می برید تلویحا از تمام واژه های دیگر نیز استفاده کرده اید.وقتی کلمه تب را بکار میبرید در حقیقت میتوانید تلویحا از سرماخوردگی،مریضی،بیماری وکسالت نیز استفاده کنید.اما آیا ما باید تا ابد در زندان زبان باقی بمانیم؟ اگر رابطه دال ومدلول تصادفی و بی ثبات است پس نظم نمادینی که در آن به سر می بریم نیز نه همیشگی ونه الزامی است.‏ زن)دال(←انسان درجه دوم ‏)مدلول(‏ زن)دال(←‏ انسان مونث)مدلول(‏ آیا میتوان رابطه تصادفی دال و مدلول را به هم ریخت؟ برای لکان و ژیژک این امر امکان پذیر است.ژیژک در نوشته هایش از مفهوم Little Other دیگری کوچک و Big Other دیگری بزرگ یاد میکند.‏ دیگری کوچک همان امر خیالی لکان است یعنی دیگر بودگی و تالش برای دیگر بودن ودگرگونه بر خود تداوم بخشیدن ومتفاوت بودن است.‏ ودیگری بزرگ همان امر نمادین لکان است یعنی تالش برای دیگر نگهداشتن.‏ به این معنا که ما می خواهیم دیگری باشیم اما دیگری در همان حال تالش میکند تا ما را خودمان به ان صورتی که هستیم کماکان نگه دارد.‏ امر واقعی معرف آن حیطه هایی از زندگی مجله هفته شماره 28 مهر 1391 است که نمیتوان آنها را شناخت.‏ کل دانش ما از جهان و به جهان از خالل زبان حاصل مکیشود.امر واقعی همان جهان است پیش از انکه زبان تکه تکه اش کند.امر واقعی همان جهان بدون زبان و فرهنگ است.امر واقعی تن به نمادین شدن نمی دهدامر نمادین و امر واقعی به شدت وابسته به یکدیگرند.‏ امر نمادین بر پایه امر واقعی کار میکند.‏ امر نمادین در امر واقعی برش ایجاد میکند وآن را به شکل های مختل قطعه قطعه میکند.‏ امر نمادین ساطور الشه سوژه شکل نگرفته دوران مدرن است.انسان به زعم لکان و ژیژک فارغ از هرگونه توصیف یک امر واقعی است اما انسان مهره دار،پستاندار،حیوان انسان نما امر نمادین است.پس امر واقعی باید وجود داشته باشد وزبان ان را قطعه قطعه کند تا امر نمادین را بسازد.توضیح،تفسیر،شرح،مشخص کردن،نامیدن ودادن صفت ویژه به امر واقعی همه و همه حضور امر واقعی را افشا میکنند.ژیژک از مثال ایدز بهره میگیرد.‏ ایدز:‏ یک امر واقعی است اما ایدز←محصول همجنس گرایی و درنهایت جزای الهی است.‏ ایدز←نقشه سازمان سیا برای کاهش جمعیت آفریقا است ایدز←محصول مداخله بشر در طبیعت است.‏ این تفسیرهاست که ایدز را به امر نمادین تبدیل میکند.امر واقعی به خودی خود بیمعنا و نامفهوم است معنا را تنها میتوان در واقعیت نظم نمادین یافت.فروید از موجود موسوم به آدم گرگ زده یاد میکند.فروید معتقد بود که روان رنجوری آدم گرگ زده-ترسش از اینکه توسط گرگ خورده شود-ناشی از حادثه ایست که برای کودک در نیم سالگی به هنگام دیدن اعمال جنسی والدینش اتفاق می افتد..این کنش جنسی در ابتدا هیچ معنایی برایش نداشته ولی بعدتر در چهارسالگی با کنشی معوق به یک ضایعه روانی تبدیل میشود.ژیژک استدالل میکند که ضایه زا یا تروماتیک بودن این حادثه در ذات آن حادثه ابتدایی یا صحنه اولیه نبوده است.امر نمادین با وقفه معنا سازی میکند.‏ امر واقعی همان است که بود و همان هم باقی خواهد مالند.ولی شیوه تفسیر ما از ان بوسیله امر نمادین تغییر میکند.ژیژک نظم واقعی را به دو نظم دیگر ترجیح میدهد.‏ زیرا تنها نظمی است که تضاد ها در آن محو نمیشوند.پس این نظم نمادین است که ما را سوژه میسازد.داشتن تفسیری متفاوت از یک امر واقعی از انسانی به انسان دیگر فرق میکند.این تفاوتتفسیر از یک امر واقعی است که ما را شکل میدهد.‏ واز ما سوژه می سازد.سوژه ای که فکر میکند.تصمیم میگیرد و دست به انتخاب می زند.لذا از دید ژیژک کورکورانه تبعیت کردن،مقلد و پیرو تصمیم دیگری بودن یعنی مطابق با برداشت و تفسیر دیگران زندگی کردن ترا از سوژه بودن تهی می سازد.همان شعار روشنگری کانت که شهامت اندیشیدن را داشته باش.‏ واز قیمومت و صغارت بیرون بیا.‏ چرا که تا زمانیکه انسان به هلل نیاز دارد دیگر انسان نیست دست کم در معنای امروزی اش.وقتی بدون فکر از قوانین راهنمایی رانندگی تبعیت میکنیم به بخشی از امر نمادین تبدیل شده ایم دیگر به عنوان سوژه موجودیت نداشته ایم.‏ بر حسب تصادف اتومبیلی به سمت شما منحرف میشود)دخالت امر واقعی(‏ باید تصمیم بگیرید ترمز کنید یا بپیچید و در لحظه تصمیم به هنگام تصمیم و انتخاب چگونگی سر کردن با این دخالت به منزله سوژه ظهور مجدد میکنید.پس سوژه در مرز میان امر نمادین و امر واقعی وجود دارد.سوژه در نهایت در تعامل و برخورد و نحوه برخورد با امر واقعی است که معنا می یابد.مهمترین وجه مشخصه اش تفکر،تصمیم،انتخاب و عمل کردن است.از دید ژیژک سوژه فصل مشترک امر واقعی و نمادین است.‏ اصطالح کوگیتو در اصل توسط سنت اگوستین از بنیانگذاران کلیسای مسیحی مطرح شد.بعد رنه دکارت ان را بسط داد.‏ کسی که او را پدر فلسفه مدرن می نامند.‏ میاندیشم پس هستم و در اینکه شک می کنم شکی ندارم.کوگیتو بنیان سوژه مرکزمند یا به تعبیر مشهورتر”فرد”‏ است.‏ فرد Individu- al منفرد و تفکیک ناپذیر Indivisible است این ‏“من”‏ است که اندیشیدن را انجام میدهد.‏ افکار به او تعلق دارند.از دید دکارت هر شخص جزیره است خودبسنده ‏،مستقل است و آزادبرای انجام هر کاری که اراده کند.ولی این امر آیا باید به مثابه موهبتی تلقی شود یا عامل انهدام و نابودی؟ فردی که از این راه بدست می آید سراسر ذهنی و سوبژکتیو است.همه چیز در حیطه سلطه او ومحکوم به کنترل اوست.هیچ خبری از عینیت نیست.‏ نتایج این ذهن اندیشی و بهای بیش از حد دادن به آن که طرح روشنگری بود خود را در نابودی محیط زیست نشان داده و میدهد.‏ در پس زمینه این ذهنیت گرایی لجام گسیخته فیلسوفان و از جمله پسا ساختارگرایان به ضرورت استفاده از عینیت گرایی برای تعدیل آن پی بردند.آنها بر پیشرفت هایی تاکید کردن که سوژه مرکزمند،خودبنیاد و

صفحه 63<br />

مبهم ترین نظم از میان نظم های سه گانه<br />

امر نمادین است.‏ چارچوب غیر شخصی<br />

جامعه.حوزه ای که ما در آن به عنوان<br />

بخشی از جامعه انسانها مستقر میشویم.‏<br />

اغلب مردم حتی پیش از زاده شدن درون<br />

امر نمادین مستقر میشوند.زیرا بر آنها نام<br />

گذارده میشود.همه ما از همان بدو تولد<br />

گرفتار خانواده ای خاص،نژاد،جنسیت،قوم<br />

و حتی طبقه اقتصادی خاص هستیم.لکان<br />

تصریح میکند که ما به تعبیری درست تر<br />

زندانی امر نمادین هستیم.امر بر پا دارنده<br />

این نظم نمادین قانون دال است.سوسور<br />

معتقد بود که که زبان متشکل از نشانه ها<br />

است.‏ و هر نشانه مشتمل بر دو بخش دال<br />

و مدلول است.‏ از نظر سوسور دال تصویر<br />

ذهنی ما از صوت نشانه هاست و مدلول<br />

مفهوم مرتبط با آن صوت است.درتقابل با<br />

سوسور لکان بیشتر به دال ارزش میدهد<br />

تا مدلول.سوسور تاکید کرده بود که زبان<br />

نظامی رابطه ای relational یا تفاوتی-‏dif<br />

ferential است.‏ منظورش این بود که هیچ<br />

نشانه ای را نمیتوان فارغ از دیگر نشانه<br />

ها تعریف کرد.‏ برای مثال گربه گربه است<br />

چون گربه سگ یا خرگوش نیست.میدانیم<br />

چیزی بد است اگر خوب نباشد..مرد مرد<br />

است چون زن نیست.لکان اما از مفهومی<br />

بنام زنجیره داللتی یاد میکند.وقتی واژه ای<br />

را بکار می برید تلویحا از تمام واژه های<br />

دیگر نیز استفاده کرده اید.وقتی کلمه تب را<br />

بکار میبرید در حقیقت میتوانید تلویحا از<br />

سرماخوردگی،مریضی،بیماری وکسالت نیز<br />

استفاده کنید.اما آیا ما باید تا ابد در زندان<br />

زبان باقی بمانیم؟ اگر رابطه دال ومدلول<br />

تصادفی و بی ثبات است پس نظم نمادینی که<br />

در آن به سر می بریم نیز نه همیشگی ونه<br />

الزامی است.‏<br />

زن)دال(←انسان درجه دوم ‏)مدلول(‏<br />

زن)دال(←‏ انسان مونث)مدلول(‏<br />

آیا میتوان رابطه تصادفی دال و مدلول را<br />

به هم ریخت؟ برای لکان و ژیژک این امر<br />

امکان پذیر است.ژیژک در نوشته هایش<br />

از مفهوم Little Other دیگری کوچک<br />

و Big Other دیگری بزرگ یاد میکند.‏<br />

دیگری کوچک همان امر خیالی لکان است<br />

یعنی دیگر بودگی و تالش برای دیگر بودن<br />

ودگرگونه بر خود تداوم بخشیدن ومتفاوت<br />

بودن است.‏ ودیگری بزرگ همان امر نمادین<br />

لکان است یعنی تالش برای دیگر نگهداشتن.‏<br />

به این معنا که ما می خواهیم دیگری باشیم<br />

اما دیگری در همان حال تالش میکند تا ما<br />

را خودمان به ان صورتی که هستیم کماکان<br />

نگه دارد.‏<br />

امر واقعی معرف آن حیطه هایی از زندگی<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

است که نمیتوان آنها را شناخت.‏ کل دانش<br />

ما از جهان و به جهان از خالل زبان حاصل<br />

مکیشود.امر واقعی همان جهان است پیش<br />

از انکه زبان تکه تکه اش کند.امر واقعی<br />

همان جهان بدون زبان و فرهنگ است.امر<br />

واقعی تن به نمادین شدن نمی دهدامر نمادین<br />

و امر واقعی به شدت وابسته به یکدیگرند.‏<br />

امر نمادین بر پایه امر واقعی کار میکند.‏<br />

امر نمادین در امر واقعی برش ایجاد میکند<br />

وآن را به شکل های مختل قطعه قطعه<br />

میکند.‏ امر نمادین ساطور الشه سوژه شکل<br />

نگرفته دوران مدرن است.انسان به زعم<br />

لکان و ژیژک فارغ از هرگونه توصیف<br />

یک امر واقعی است اما انسان مهره<br />

دار،پستاندار،حیوان انسان نما امر نمادین<br />

است.پس امر واقعی باید وجود داشته باشد<br />

وزبان ان را قطعه قطعه کند تا امر نمادین<br />

را بسازد.توضیح،تفسیر،شرح،مشخص<br />

کردن،نامیدن ودادن صفت ویژه به امر<br />

واقعی همه و همه حضور امر واقعی را افشا<br />

میکنند.ژیژک از مثال ایدز بهره میگیرد.‏<br />

ایدز:‏ یک امر واقعی است اما<br />

ایدز←محصول همجنس گرایی و درنهایت<br />

جزای الهی است.‏<br />

ایدز←نقشه سازمان سیا برای کاهش جمعیت<br />

آفریقا است<br />

ایدز←محصول مداخله بشر در طبیعت<br />

است.‏<br />

این تفسیرهاست که ایدز را به امر نمادین<br />

تبدیل میکند.امر واقعی به خودی خود بیمعنا<br />

و نامفهوم است معنا را تنها میتوان در<br />

واقعیت نظم نمادین یافت.فروید از موجود<br />

موسوم به آدم گرگ زده یاد میکند.فروید<br />

معتقد بود که روان رنجوری آدم گرگ<br />

زده-ترسش از اینکه توسط گرگ خورده<br />

شود-ناشی از حادثه ایست که برای کودک<br />

در نیم سالگی به هنگام دیدن اعمال جنسی<br />

والدینش اتفاق می افتد..این کنش جنسی در<br />

ابتدا هیچ معنایی برایش نداشته ولی بعدتر در<br />

چهارسالگی با کنشی معوق به یک ضایعه<br />

روانی تبدیل میشود.ژیژک استدالل میکند که<br />

ضایه زا یا تروماتیک بودن این حادثه در<br />

ذات آن حادثه ابتدایی یا صحنه اولیه نبوده<br />

است.امر نمادین با وقفه معنا سازی میکند.‏<br />

امر واقعی همان است که بود و همان هم<br />

باقی خواهد مالند.ولی شیوه تفسیر ما از ان<br />

بوسیله امر نمادین تغییر میکند.ژیژک نظم<br />

واقعی را به دو نظم دیگر ترجیح میدهد.‏<br />

زیرا تنها نظمی است که تضاد ها در آن<br />

محو نمیشوند.پس این نظم نمادین است که<br />

ما را سوژه میسازد.داشتن تفسیری متفاوت<br />

از یک امر واقعی از انسانی به انسان دیگر<br />

فرق میکند.این تفاوتتفسیر از یک امر واقعی<br />

است که ما را شکل میدهد.‏ واز ما سوژه<br />

می سازد.سوژه ای که فکر میکند.تصمیم<br />

میگیرد و دست به انتخاب می زند.لذا از دید<br />

ژیژک کورکورانه تبعیت کردن،مقلد و پیرو<br />

تصمیم دیگری بودن یعنی مطابق با برداشت<br />

و تفسیر دیگران زندگی کردن ترا از سوژه<br />

بودن تهی می سازد.همان شعار روشنگری<br />

کانت که شهامت اندیشیدن را داشته باش.‏<br />

واز قیمومت و صغارت بیرون بیا.‏ چرا<br />

که تا زمانیکه انسان به هلل نیاز دارد دیگر<br />

انسان نیست دست کم در معنای امروزی<br />

اش.وقتی بدون فکر از قوانین راهنمایی<br />

رانندگی تبعیت میکنیم به بخشی از امر<br />

نمادین تبدیل شده ایم دیگر به عنوان سوژه<br />

موجودیت نداشته ایم.‏ بر حسب تصادف<br />

اتومبیلی به سمت شما منحرف میشود)دخالت<br />

امر واقعی(‏ باید تصمیم بگیرید ترمز کنید یا<br />

بپیچید و در لحظه تصمیم به هنگام تصمیم و<br />

انتخاب چگونگی سر کردن با این دخالت به<br />

منزله سوژه ظهور مجدد میکنید.پس سوژه<br />

در مرز میان امر نمادین و امر واقعی وجود<br />

دارد.سوژه در نهایت در تعامل و برخورد<br />

و نحوه برخورد با امر واقعی است که<br />

معنا می یابد.مهمترین وجه مشخصه اش<br />

تفکر،تصمیم،انتخاب و عمل کردن است.از<br />

دید ژیژک سوژه فصل مشترک امر واقعی<br />

و نمادین است.‏<br />

اصطالح کوگیتو در اصل توسط سنت<br />

اگوستین از بنیانگذاران کلیسای مسیحی<br />

مطرح شد.بعد رنه دکارت ان را بسط داد.‏<br />

کسی که او را پدر فلسفه مدرن می نامند.‏<br />

میاندیشم پس هستم و در اینکه شک می کنم<br />

شکی ندارم.کوگیتو بنیان سوژه مرکزمند یا به<br />

تعبیر مشهورتر”فرد”‏ است.‏ فرد Individu-<br />

al منفرد و تفکیک ناپذیر Indivisible است<br />

این ‏“من”‏ است که اندیشیدن را انجام میدهد.‏<br />

افکار به او تعلق دارند.از دید دکارت هر<br />

شخص جزیره است خودبسنده ‏،مستقل است<br />

و آزادبرای انجام هر کاری که اراده کند.ولی<br />

این امر آیا باید به مثابه موهبتی تلقی شود<br />

یا عامل انهدام و نابودی؟ فردی که از این<br />

راه بدست می آید سراسر ذهنی و سوبژکتیو<br />

است.همه چیز در حیطه سلطه او ومحکوم<br />

به کنترل اوست.هیچ خبری از عینیت نیست.‏<br />

نتایج این ذهن اندیشی و بهای بیش از حد<br />

دادن به آن که طرح روشنگری بود خود را<br />

در نابودی محیط زیست نشان داده و میدهد.‏<br />

در پس زمینه این ذهنیت گرایی لجام گسیخته<br />

فیلسوفان و از جمله پسا ساختارگرایان به<br />

ضرورت استفاده از عینیت گرایی برای<br />

تعدیل آن پی بردند.آنها بر پیشرفت هایی<br />

تاکید کردن که سوژه مرکزمند،خودبنیاد و

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!