16.03.2014 Views

شماره ٢٨

شماره ٢٨

شماره ٢٨

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

صفحه 54<br />

خواهد توانست این بد گمانی را بر انگیزد که<br />

این جا هنوز پیش فرض های هماهنگی گرا<br />

در کارند.‏ )۱(<br />

البته،‏ صحبت کردن از پسا فوردیسم بدون<br />

داوری کردن در باره همگون بودن،‏ یگانگی<br />

تاریخی یا یکی شدن هماهنگ مشخصه های<br />

گوناگون دوره کنونی ممکن است .<br />

این مقاله به ویژه بیشتر به نتیجه های بیرون<br />

رفتن از فوردیسم بنابر نقد اجتماعی و<br />

مارکسیسم پای بند است.‏ حتا در لحظه ای<br />

که ایدئولوگ های نوسازی چپ پایان نفوذ<br />

مارکسیسم را به نام فلسفه سیاسی و تئوری<br />

اجتماعی جشن می گیرند.‏ )۲(<br />

به نظر می رسد که طی دهه ۱۹۹۰ بحث<br />

های بر انگیخته توسط فوردیسم ، شمار<br />

معینی از مسئله بر انگیزی های مارکسی<br />

را در سطح نخست قرار داد؛ در هنگامی که<br />

همان ایدئولوگ ها کوشیدند هژمونی جدید را<br />

با جلوه دادن خود به عنوان یگانه نمایندگان<br />

معقول نقد اجتماعی بر پا دارند.)‏‎۳‎‏(‏<br />

شاید معرفی کردن خط های برجسته این<br />

بحث بی فایده نباشد که به دقت روی آن چه<br />

که آن ها می کوشند طردشان کنند،‏ اصرار<br />

ورزد.‏<br />

بیرون رفتن از فوردیسم و نتیجه های تناقض<br />

آمیزش در باره تئوری اجتماعی<br />

دگرگونی های ژرف نظام انباشت فوردیسم<br />

در عمل از دهه ۱۹۷۰ با نتیجه های گوناگون<br />

به پایان رسید:‏ الف ) کرانمندی حقوق<br />

اجتماعی وسیاسی به دست آمده از زمان<br />

جنگ دوم جهانی ب ) افزایش نابرابری ها<br />

و ویرانی نهاد های تنظیم اقتصادی در سطح<br />

ملی پ ) سازمان دهی جدید جغرافیایی.‏<br />

اگر آن را از یورش ایدئولوژیک که توسط<br />

هواداران تغییر عقیده در مدیریت دولتی و<br />

سوسیال لیبرالیسم رهبری شده استثنا کنیم،‏<br />

می توان تأیید کرد که به راستی به جای در<br />

نظر گرفتن جدی این دگرگونی های تاریخی<br />

، چپ،‏ مارکسیست یا غیر مارکسیست،‏ در<br />

واقع چارچوب تحلیل اش را پیش از دهه<br />

‎۱۹۹۰‎تغییر نداد؛ تنها طی این مدت است<br />

که دگرگونی های ژرفی در تحلیل آن از<br />

وضعیت صورت گرفت و استراتژی های<br />

جدیدی را بر انگیخت.‏ دو گزینش اساسی<br />

حفظ شد.‏<br />

گزینش نخست استوار بر شرط بندی روی<br />

مقاومت است.‏ جنبش اجتماعی نوامبر –<br />

دسامبر ۱۹۹۵ یا جنبش ضد سران در<br />

نشست سیاتل با الهام گرفتن از مبارزه های<br />

چیاپاس،‏ نقد اجتماعی را ضمن یکی دانستن<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

مبارزه های اجتماعی به عنوان نیروی اصلی<br />

رهایی،‏ بخش جذاب جنبش مقاومت در برابر<br />

دگرگونی های نولیبرالی نظم اجتماعی درک<br />

می کردند.‏ در گیری های پیر بوردیوبه ویژه<br />

مشخصه های این نخستین گزینش اند.‏ )۴(<br />

استراتژی دوم استوار بر متمرکز شدن<br />

بیشتر روی دگرگونی های کلی اجتماعی<br />

و سیاسی،‏ ضمن کوشیدن برای شناسایی<br />

کردن آن چه که حامل خطرها و هم چنین<br />

رهایی های ممکن در آن ها است.‏ در این<br />

گزینش دوم باید به تورم گفتمان روی ‏»چیز<br />

نو«‏ ‏)حقوق جدید بین المللی،‏ ‏»جنبش های<br />

جدید اجتماعی«،‏ روحیه جدید سرمایه<br />

داری ) و روی ‏»پایان«‏ ‏)پایان کار،‏ پایان<br />

جامعه مزدبری(‏ دلبسته بود-‏ قدرت عملی<br />

کاربردهای بسیار رایج ‏»جهانی شدن«‏<br />

مربوط به رابطه این گفتمان است.‏ به رغم<br />

ظاهرها،‏ می توان دید که با گزینش مقاومت<br />

یا گفتمان ‏»پایان«‏ و ‏»چیز نو«‏ نقد اجتماعی<br />

در زمینه مارکسی پیشرفت می کند.‏ در واقع،‏<br />

گزینش نخست از این نگرش که هدف های<br />

کینزی در برقرار کردن آماج های سیاسی<br />

برای دنبال کردن کافی است،‏ چشم می پوشد<br />

و بنابر واقعیت با ترک کردن مدل فوردیستی<br />

سیاست که از مذاکره جمعی و سازش های<br />

نهادی شده عبور می کند،‏ به طور ضمنی<br />

سیاست را در ارتباط با رویارویی بین منافع<br />

اجتماعی تعریف می کند.‏ از سوی دیگر،‏<br />

لفاضی ‏»پایان«‏ و ‏»چیز نو«‏ نشان می دهد<br />

که گفتگوهای انتزاعی مربوط به دموکراسی<br />

و عدالت دیگر محدود کردن مسئله های<br />

به طور سیاسی مهم را روا نمی دارند؛ و<br />

داوهای اساسی بیشتر به دگرگونی های<br />

ساختاری سرمایه داری و نتیجه های محلی<br />

و کلی برپایه اجتماعی و سیاسی مربوط اند.‏<br />

بدین ترتیب،‏ دست کم بالقوه ، نقد اجتماعی<br />

در زمینه نقد اقتصاد سیاسی به کار گرفته<br />

می شود.‏ در یک جابه جایی دو گانه،‏ نقد<br />

اجتماعی در راستای تحلیل ماتریالیستی امر<br />

اجتماعی و سیاسی سمت گیری می کند.‏<br />

البته،‏ به جای تفسیر شدن به عنوان یک گام<br />

در راستای مارکسیسم،‏ این جابه جایی دو<br />

گانه به طور کلی به مثابه بعد جدیدی که<br />

نسبت به خودش پیدا می کند،‏ نگریسته شده<br />

است.‏ در واقع،‏ اغلب،‏ آفرینندگی جنبش های<br />

جدید رویاروی نازایی شکل حزب قرار<br />

گرفته که در آن مارکسیسم با خود سازمان<br />

دهی طبقه کارگر یکی دانسته شده است.‏<br />

هم چنین تصور شده است که ناهمگونی<br />

جنبش های اجتماعی با اندیشه مارکسیسم<br />

که بنابر آن پرولتاریا بازیگر اصلی رهایی<br />

خواهد بود،‏ اختالف دارد.‏ )۶(<br />

اگر این تحلیل ها بر آن شده اند مارکسیسم<br />

را دوباره فرمول بندی کنند،‏ آن ها بیشتر<br />

وقت ها به عنوان دلیل های کافی برای رها<br />

کردن مارکس تلقی شده اند.‏ اغلب،‏ اصطالح<br />

مقاومت به معنی مبارزه برای حفظ دست<br />

آوردهای اجتماعی و نوعی بتواره شدن<br />

جامعه مزدبری فوردیستی که در اختالف با<br />

نقد سرمایه داری قرار می گیرد،‏ درک شده<br />

است.‏ )۷(<br />

استثنای انجام یافته نوسازی ها محصول نقد<br />

پسا استعماری،‏ کاربردهای بازتابی مفهوم<br />

مقاومت در باره آن ها،‏ اغلب به این اندیشه<br />

می انجامد که مقاومت باید بنابر عزیمت از<br />

فوکو و دولوز بیش از عزیمت از مارکس<br />

اندیشیده شود.‏ )۸(<br />

گفتگوهای مربوط به دگرگونی ها ی<br />

ساختارها بیش از نزدیکی ها با مارکسیسم<br />

احساس نشده اند.‏ آن ها اغلب،‏ بنابر مفهوم<br />

هایی چون ‏»اقتصاد جدید«‏ ، ‏»اقتصاد<br />

انفورماسیون«‏ ، ‏»مدرنیته دوم«‏ یا<br />

‏»امپراتوری«‏ گسترش یافته اند که رابطه<br />

آن ها با تئوری مارکس تا اندازه ای سست<br />

به نظر می رسد.‏ وانگهی از حیث نظری<br />

خصلت نا معین این مفهوم ها می تواند<br />

احساس وضعیت موجودبه کلی جدید را<br />

که هیچ نویسنده گذشته امکان درک کردن<br />

آن را به اندازه کافی نمی دهد،‏ تقویت کند.‏<br />

آن ها توانسته اند از این اندیشه دفاع کنند<br />

که دگرگونی های ساختارهای اقتصادی به<br />

طور قطع با برخی جنبه های تئوریمارکس،‏<br />

مثل تئوری ارزش یا تئوری امپریالیسم او<br />

اختالف دارد.‏ )۹(<br />

با این که مجموع بحث در باره پسا فوردیسم<br />

در عرصه پروبلماتیک مارکسیسم گسترش<br />

می یابد،‏ موضع های گونه گون مورد<br />

کشمکش بیشتر به احساس کردن خود چونان<br />

ناسازگارها نسبت به آن گرایش داشته است.‏<br />

عامل های شمارمندی توضیح می دهند که<br />

این شبه بازگشت بهمارکس چونان فاصله<br />

گرفتن از او درک شده است.‏ بدون شک<br />

عامل های ایدئولوژیک،‏ سیاسی و فلسفی در<br />

این مورد نقش باز ی کرده اند.‏ بی تردید<br />

تصویری که مارکسیسم از خودش در دوره<br />

پیشین به دست داد،‏ توانسته است برای او<br />

مانع هایی بیافریند.‏ البته،‏ این شبه بازگشت با<br />

کوشش های گوناگون اکنونی کردن مارکس<br />

همراه بوده است.‏ بیش از گسترش دادن<br />

تحلیل های این بی توجهی،‏ این افکار و<br />

این نوزایی،‏ من به ادامه دادن تفسیر کردن<br />

بحث های مربوط به پسا فوردیسم به عنوان<br />

رویارویی های تئوریک و سیاسی که در<br />

سپهر مفهومی مارکسیسم گسترش می یابد،‏

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!