ش٠ار٠٢٨
ش٠ار٠٢٨ ش٠ار٠٢٨
صفحه 52 در دانش تجربی خالصه کند و بدین طریق به انکار خودویژگی کیفی دانش نظری در مقایسه با دانش تجربی می پردازد. ۹ اما هر جا که نئوپوزیتیویسم این خودویژگی را در ردوکسیونیسم )تلخیص گرائی( »میانه رو« برسمیت می شناسد، آن را از موضع کونونسیونالیسم بمثابه هدفمندی سوبژکتیف زبان نظری تعبیر می کند. ۱۰ تجربی عالوه بر این از موضع ایدئالیسم ذهنی، بمثابه دانش سوبژکتیف و بی واسطه موجود در احساس ها و ادراک ها تعبیر می شود. ۱۱ نئوپوزیتیویسم علیرغم این نواقص و نارسائی ها با محدود کردن خود به جنبه منطقی مسئله، خدمت بزرگی به روشن کردن روابط منطقی میان تجربی و نظری انجام می دهد. و لذا معارف منفرد قابل قبول آن می توانند از سوی متدئولوژی مارکسیستی علوم بخدمت گرفته شوند و بر شالوده ماتریالیستی دیالک تیکی در آن ادغام شوند. درک مارکسیستی رابطه تجربی نظری درک مارکسیستی رابطه تجربی نظری بر آن است که دانش نظری با رشته های مختلف و متعدد ژنتیکی و منطقی با دانش تجربی در پیوند است. اما هنوزتوضیح گذارهای مشخص از تجربی به نظری و توضیح وابستگی های منفرد برای شناخت روابط قانونمند، نیازمند پژوهش های زیادی است که باید با اتکا بر تالش مشترک رشته های علمی زیر صورت گیرد: ۱ با اتکا بر تئوری مارکسیستی شناخت ۲ با اتکا بر متدئولوژی ۳ با اتکا بر منطق ۴ با اتکا بر روانشناسی ۵ با اتکا بر سمیوتیک ۶ با اتکا بر تاریخ علم ۷ با اتکا بر رشته های علمی دیگر نادیده گرفتن روابط موجود میان سطح دانش مجله هفته شماره 28 مهر 1391 تجربی و دانش نظری و مطلق کردن یکی از آندو هر نوع پژوهش علمی واقعی و شناخت را امکان ناپذیر می سازد. تجربی را همانقدر دشوار می توان از نظری مجزا ساخت که نظری را از تجربی. انگلس به همین دلیل است که می نویسد: »دانش تجربی بی غل و غش، خیال می کند که با حقایق امور انکار ناپذیر سر و کار دارد. در حالیکه در واقع با تصورات فرتوت و فرسوده سر و کله می زند و چه بسا با بخش اعظم مواد فکری فرتوت نسل های پیشین. این دانش تجربی قادر به تشریح درست حقایق امور نیست. زیرا تفاسیر کهنه قاطی تشریحات آن خواهند شد.« )کلیات مارکس و انگلس ) ۴۱۵ ، ۲۰ سطح دانش تجربی آنچنان با مواد فکری نظری سیراب شده که امپیریست بی غل و غش »که از سر عادت غرقه در شناخت تجربی است، هنگام سر و کله زدن با انتزاعات، خیال می کند که در خطه شناخت حسی قرار دارد.« )کلیات مارکس و انگلس ) ۵۰۲ ، ۲۰ تجربی و نظری اما علیرغم رشته های پیوند فی ما بین و علیرغم رابطه متقابل دیالک تیکی، دارای خودویژگی های کیفی خویش اند. دانش نظری را نباید به مثابه چیزهای زیر محسوب داشت: ۱ بمثابه تلخیص و یا اختصار صرف ۲ بمثابه جمعبندی استنتاجی صرف ۳ بمثابه تعمیم داده های مشاهده تجربی رابطه فی مابین تجربی و نظری را نباید چنین تعبیر کرد که گویا می توان عناصر منفرد دانش نظری را مستقیما در عناصر متناسب دانش تجربی خالصه کرد. متدئولوژی مارکسیستی علوم بر آن است که دانش نظری بمثابه کل، یعنی بمثابه سیستم با سطح دانش تجربی پیوند دارد. بنابرین برای اثبات هر حکم نظری مفروض نباید در هر حال به معارف تجربی مناسب با آن رجوع کرد. این امر می تواند عمدتا در چارچوب سیستم نظری مورد بحث صورت گیرد، آنجا که رابطه حکم مورد نظر با احکام نظری دیگر و کلیت آنها با سطح دانش تجربی مورد توجه قرار می گیرد. در این رابطه متقابل تجربی و نظری عوامل زیرین نقش مهمی بازی می کنند: ۱ مشاهده ۲ آزمون و آزمایش ۳ تفسیر ۴ توصیف ۵ توضیح ۶ فرضیه ۷ پیشگوئی و غیره به عنوان مثال، هر سیستم احکام نظری باید هم قادر به توضیح امور قابل مشاهده، قابل تشخیص در آزمایش و امثالهم باشد و هم قادر به پیشگوئی نظری چنین اموری باشد. هر سیستم نظری در فرم یک تئوری فرضیه ای استقرائی باید بطور تجربی قابل تفسیر باشد، یعنی عناصر منفرد سیستم نظری باید قابل تبیین بزبان مشاهده باشند، در حالیکه عناصر دیگر تفسیر تجربی خود را در رابطه منطقی با اینها بدست می آورند و غیره. مسئله مهم در روشن کردن رابطه تجربی و نظری عبارت است از حالجی معیارهای ارزیابی کمی درجه ای که احکام نظری بوسیله داده های تجربی تأیید و یا اثبات می شوند. در این مورد استفاده از مفهوم احتمال مفید بنظر می رسد و راه پهناورتری برای پژوهش گشوده می شود که در آن انواع مختلف منطق احتماالت باید کارآئی خود را نشان دهند. رابطه تجربی و نظری در فلسفه مارکسیستی بمثابه مسئله مبرم پژوهش های بعدی در چارچوب متدئولوژی مارکسیستی نوین علوم و یا منطق پژوهش علمی و شناخت مارکسیستی و در مبارزه بر ضد درک نئوپوزیتیویستی این رابطه )تجربی و نظری( در نظر گرفته می شود. اولین موفقیت ها را در این زمینه فالسفه و منطقیون زیر از اتحاد شوروی کسب کرده اند: راکتوف، و. الف. اسمیرنوف، شویریف، تاوانتس، زینویف و …. پایان
نظری پسا فوردیسم، مارکسیسم و نقد اجمتاعی مورد بحث از : امانوئل رنو برگردان : ب . کیوان نگرش دانستن این نکته که یک تئوری تاریخی بر پایه چه مقوله ای باید گزیده شود، تنها به گفتگوی اصطالح شناسی مربوط است. در واقع هر مفهوم انتقال دهنده مجموعه ای از پیش فرض ها و معنا های نهفته است که نوع دوره بندی بسیجیده و داوری های استوار بر دوره را مشروط می سازند. مفهوم های »سرمایه داری پیشرفته« یا »سرمایه داری جدید« در نگاه نخست برتری کلیت و نا روشنی نسبی را نشان می دهند. البته، این مفهوم های زیر بی طرفی توصیفی نمایان آن ها پیش فرض های پروبلماتیک را پنهان می کنند. صحبت کردن از »سرمایه داری پیشرفته« که هم زمان مفهوم خطی و تدریجی تحول اجتماعی را به خدمت می گیرد، به کلی با نگرش تاریخی مطابقت دارد که بنا بر جنبش دو گانه عقالنی شدن اخالقی و ابزاری توصیف می شود. اما می تواند به حق از کنار آمدن با مضمون قوی ایدئولوژیک بد گمان باشد. مفهوم »سرمایه داری جدید«در مورد آن نگرش نا پیوسته گرا را به خدمت می گیردکه به دشواری رابطه ای را که دوره ها میان خود حفظ می کنند، محسوس می سازد. و بدین ترتیب، القا می کند که زمان حال می تواند به آسانی از فرمانروایی ها و بی عدالتی های ساختاری مدرنیته آزاد شود. این اشکال می تواند کم تر داوری شود. در صورتی که در نظر گیریم که خصلت دوره کنونی فراهم آوردن گسست با گذشته است که توسط »ذهن جدید سرمایه داری« پذیرفته شده یا در صورتی که در نظر گیریم که هدف سیاسی اساسی امروز تدارک دیدن »نقد جدید اجتماعی« در گسست با مفهوم های نقد سرمایه داری است. البته، کم تر بی اهمیت به نظر می رسد که از استوار شدن استراتژی های سیاسی در تحلیل دگر گونی های اجتماعی کلی و ساختار های نا برابری ها و فرمانروایی صرفنظر نکنیم . اصطالح لیبرالیسم نو معناهای ضمنی ایدئولوژیک از این نوع را در بر ندارد. او در سپهر عمومی سیاسی هم زمان مجموعی از پراتیک ها و نهاد های اقتصادی، سیاست های اقتصادی و ایدئولوژی جدید را نشان می دهد. مفهوم لیبرالیسم نو به نظر می رسدمستعد یکی کردن این عنصر های متفاوت در یک مفهوم کلی مشخصه های چشمگیر دوره کنونی است. با این همه، این مفهوم مسئله هایی را در مقیاسی بر می انگیزد که روشن نیست که ویژگی های اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک که آن ها را به هم پیوند می دهد، درخور یکی شدن در همان مفهوم باشند. به عالوه، دگرگونی اقتصادی کنونی مسئله یگانگی مفهوم نو لیبرالیستی )دگرگونی های نو لیبرالیسم( را مطرح می کنندو پی بردن به این مسئله را پیش می کشند که ما اکنون در حال خارج شدن از لیبرالیسم نو )پایان لیبرالیسم نو؟( هستیم. کاربرد مفهوم پسا فوردیسم که از این رو دوره ای را نشان می دهد که در پی نظام انباشت فوردیستی می آید و به نظر می رسد بنابر دگرگونی ساختارهای اجتماعی و نهادی فوردیسم توصیف می شود، آسان است. این واقعیت که پسا فوردیسم در رجوع به فوردیسم تعریف شده باشد، می توانداندیشه دوره جدید همگونی سرمایه داری را به یاد آورد. معنای ضمنی »تنظیم های« این مفهوم صفحه 53 مجله هفته شماره 28 مهر 1391
- Page 1 and 2: مجله هفته گاهنامه س
- Page 3 and 4: فهرست 131 دیپلماسی ت
- Page 5 and 6: صفحه 5 میرسد که تقدی
- Page 7 and 8: صفحه 7 در موارد اتفا
- Page 9 and 10: نظری دیالک تیک اوبژ
- Page 11 and 12: نظری سوسیالیسم بخش
- Page 13 and 14: نظری شلینگ« و »ف
- Page 15 and 16: 15 صفحه »عالم ستای
- Page 17 and 18: صفحه 17 اشاعة سکسوال
- Page 19 and 20: 19 صفحه بنابراین میپ
- Page 21 and 22: 21 صفحه اندیشید. مو
- Page 23 and 24: صفحه 23 دایمی را اغل
- Page 25 and 26: نظری از»اوروکمونیس
- Page 27 and 28: صفحه 27 خارجی. چرخش
- Page 29 and 30: صفحه 29 برابر بخاطر
- Page 31 and 32: 31 صفحه میگردد. منت
- Page 33 and 34: 33 صفحه میزند! دست
- Page 35 and 36: 35 صفحه بهطور حتی خو
- Page 37 and 38: 37 صفحه تا دیگر، به
- Page 39 and 40: 39 صفحه زحمتکشان و م
- Page 41 and 42: 41 صفحه هیچ منطقی ار
- Page 43 and 44: 43 صفحه آن طی که پروس
- Page 45 and 46: 45 صفحه غیرانتزاعی(
- Page 47 and 48: 47 صفحه در که تبیین،
- Page 49 and 50: نظری 49 صفحه جوید به
- Page 51: صفت قانونمند را نمی
- Page 55 and 56: صفحه 55 بسنده می کنم.
- Page 57 and 58: صفحه 57 معاصر، مصا
- Page 59 and 60: نظری گالیله، ۱۹
- Page 61 and 62: نظری وآنگاه ژیژک گف
- Page 63 and 64: صفحه 63 مبهم ترین نظ
- Page 65 and 66: صفحه 65 میکنیم که ان
- Page 67 and 68: نظری رابرت میشلز و
- Page 69 and 70: صفحه 69 بعضی از نویس
- Page 71 and 72: صفحه 71 نمونه های مت
- Page 73 and 74: صفحه 73 داشتند که با
- Page 75 and 76: صفحه 75 برای شکست قد
- Page 77 and 78: فلسفه »کاربران«
- Page 79 and 80: 79 صفحه HHamelin .15 Ravaisson
- Page 81 and 82: 81 صفحه بعد نیمقرن خ
- Page 83 and 84: 83 صفحه entifique Agencement de
- Page 85 and 86: 85 صفحه رارق میگردد
- Page 87 and 88: 87 صفحه در را ما که م
- Page 89 and 90: بیان دیگری نحو به م
- Page 91 and 92: صفحه 91 امور عمومی ا
- Page 93 and 94: صفحه 93 جنون و شدت عم
- Page 95 and 96: A. GRAMSCI, Quaderni -31 del carcer
- Page 97 and 98: صفحه 97 ۷ اوپورتونیس
- Page 99 and 100: نظری مشارکتی اقتصا
- Page 101 and 102: 101 صفحه میپندارند د
صفحه 52<br />
در دانش تجربی خالصه کند و بدین طریق<br />
به انکار خودویژگی کیفی دانش نظری در<br />
مقایسه با دانش تجربی می پردازد.<br />
۹<br />
اما هر جا که نئوپوزیتیویسم این خودویژگی<br />
را در ردوکسیونیسم )تلخیص گرائی( »میانه<br />
رو« برسمیت می شناسد، آن را از موضع<br />
کونونسیونالیسم بمثابه هدفمندی سوبژکتیف<br />
زبان نظری تعبیر می کند.<br />
۱۰<br />
تجربی عالوه بر این از موضع ایدئالیسم<br />
ذهنی، بمثابه دانش سوبژکتیف و بی واسطه<br />
موجود در احساس ها و ادراک ها تعبیر می<br />
شود.<br />
۱۱<br />
نئوپوزیتیویسم علیرغم این نواقص و<br />
نارسائی ها با محدود کردن خود به جنبه<br />
منطقی مسئله، خدمت بزرگی به روشن<br />
کردن روابط منطقی میان تجربی و نظری<br />
انجام می دهد.<br />
و لذا معارف منفرد قابل قبول آن می توانند<br />
از سوی متدئولوژی مارکسیستی علوم<br />
بخدمت گرفته شوند و بر شالوده ماتریالیستی<br />
دیالک تیکی در آن ادغام شوند.<br />
درک مارکسیستی رابطه تجربی نظری<br />
درک مارکسیستی رابطه تجربی نظری<br />
بر آن است که دانش نظری با رشته های<br />
مختلف و متعدد ژنتیکی و منطقی با دانش<br />
تجربی در پیوند است.<br />
اما هنوزتوضیح گذارهای مشخص از<br />
تجربی به نظری و توضیح وابستگی های<br />
منفرد برای شناخت روابط قانونمند، نیازمند<br />
پژوهش های زیادی است که باید با اتکا بر<br />
تالش مشترک رشته های علمی زیر صورت<br />
گیرد:<br />
۱<br />
با اتکا بر تئوری مارکسیستی شناخت<br />
۲<br />
با اتکا بر متدئولوژی<br />
۳<br />
با اتکا بر منطق<br />
۴<br />
با اتکا بر روانشناسی<br />
۵<br />
با اتکا بر سمیوتیک<br />
۶<br />
با اتکا بر تاریخ علم<br />
۷<br />
با اتکا بر رشته های علمی دیگر<br />
نادیده گرفتن روابط موجود میان سطح دانش<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
تجربی و دانش نظری و مطلق کردن یکی از<br />
آندو هر نوع پژوهش علمی واقعی و شناخت<br />
را امکان ناپذیر می سازد.<br />
تجربی را همانقدر دشوار می توان از نظری<br />
مجزا ساخت که نظری را از تجربی.<br />
انگلس به همین دلیل است که می نویسد:<br />
»دانش تجربی بی غل و غش، خیال می کند<br />
که با حقایق امور انکار ناپذیر سر و کار<br />
دارد.<br />
در حالیکه در واقع با تصورات فرتوت و<br />
فرسوده سر و کله می زند و چه بسا با بخش<br />
اعظم مواد فکری فرتوت نسل های پیشین.<br />
این دانش تجربی قادر به تشریح درست<br />
حقایق امور نیست.<br />
زیرا تفاسیر کهنه قاطی تشریحات آن خواهند<br />
شد.«<br />
)کلیات مارکس و انگلس ) ۴۱۵ ، ۲۰<br />
سطح دانش تجربی آنچنان با مواد فکری<br />
نظری سیراب شده که امپیریست بی غل و<br />
غش »که از سر عادت غرقه در شناخت<br />
تجربی است، هنگام سر و کله زدن با<br />
انتزاعات، خیال می کند که در خطه شناخت<br />
حسی قرار دارد.«<br />
)کلیات مارکس و انگلس ) ۵۰۲ ، ۲۰<br />
تجربی و نظری اما علیرغم رشته های پیوند<br />
فی ما بین و علیرغم رابطه متقابل دیالک<br />
تیکی، دارای خودویژگی های کیفی خویش<br />
اند.<br />
دانش نظری را نباید به مثابه چیزهای زیر<br />
محسوب داشت:<br />
۱<br />
بمثابه تلخیص و یا اختصار صرف<br />
۲<br />
بمثابه جمعبندی استنتاجی صرف<br />
۳<br />
بمثابه تعمیم داده های مشاهده تجربی<br />
رابطه فی مابین تجربی و نظری را نباید<br />
چنین تعبیر کرد که گویا می توان عناصر<br />
منفرد دانش نظری را مستقیما در عناصر<br />
متناسب دانش تجربی خالصه کرد.<br />
متدئولوژی مارکسیستی علوم بر آن است که<br />
دانش نظری بمثابه کل، یعنی بمثابه سیستم با<br />
سطح دانش تجربی پیوند دارد.<br />
بنابرین برای اثبات هر حکم نظری مفروض<br />
نباید در هر حال به معارف تجربی مناسب با<br />
آن رجوع کرد.<br />
این امر می تواند عمدتا در چارچوب سیستم<br />
نظری مورد بحث صورت گیرد، آنجا که<br />
رابطه حکم مورد نظر با احکام نظری دیگر<br />
و کلیت آنها با سطح دانش تجربی مورد<br />
توجه قرار می گیرد.<br />
در این رابطه متقابل تجربی و نظری عوامل<br />
زیرین نقش مهمی بازی می کنند:<br />
۱<br />
مشاهده<br />
۲<br />
آزمون و آزمایش<br />
۳<br />
تفسیر<br />
۴<br />
توصیف<br />
۵<br />
توضیح<br />
۶<br />
فرضیه<br />
۷<br />
پیشگوئی و غیره<br />
به عنوان مثال، هر سیستم احکام نظری باید<br />
هم قادر به توضیح امور قابل مشاهده، قابل<br />
تشخیص در آزمایش و امثالهم باشد و هم<br />
قادر به پیشگوئی نظری چنین اموری باشد.<br />
هر سیستم نظری در فرم یک تئوری فرضیه<br />
ای استقرائی باید بطور تجربی قابل تفسیر<br />
باشد، یعنی عناصر منفرد سیستم نظری باید<br />
قابل تبیین بزبان مشاهده باشند، در حالیکه<br />
عناصر دیگر تفسیر تجربی خود را در<br />
رابطه منطقی با اینها بدست می آورند و<br />
غیره.<br />
مسئله مهم در روشن کردن رابطه تجربی<br />
و نظری عبارت است از حالجی معیارهای<br />
ارزیابی کمی درجه ای که احکام نظری<br />
بوسیله داده های تجربی تأیید و یا اثبات می<br />
شوند.<br />
در این مورد استفاده از مفهوم احتمال مفید<br />
بنظر می رسد و راه پهناورتری برای<br />
پژوهش گشوده می شود که در آن انواع<br />
مختلف منطق احتماالت باید کارآئی خود را<br />
نشان دهند.<br />
رابطه تجربی و نظری در فلسفه مارکسیستی<br />
بمثابه مسئله مبرم پژوهش های بعدی در<br />
چارچوب متدئولوژی مارکسیستی نوین<br />
علوم و یا منطق پژوهش علمی و شناخت<br />
مارکسیستی و در مبارزه بر ضد درک<br />
نئوپوزیتیویستی این رابطه )تجربی و<br />
نظری( در نظر گرفته می شود.<br />
اولین موفقیت ها را در این زمینه فالسفه و<br />
منطقیون زیر از اتحاد شوروی کسب کرده<br />
اند:<br />
راکتوف، و. الف. اسمیرنوف، شویریف،<br />
تاوانتس، زینویف و ….<br />
پایان