16.03.2014 Views

شماره ٢٨

شماره ٢٨

شماره ٢٨

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

202<br />

صفحه رشید،‏<br />

است:‏ ژیواکین بالتازارویچ بالتازار قشنگ<br />

میکرده.‏ خدمت دریایی ناوگان توی پرده<br />

یک باید زنش میگوید میخورد.‏ تو به نیمرو<br />

پاولویچ ایوان باشد…‏ داشته گوشت دولتی<br />

ادارهی یک داخلی مدیر که هست هم بند<br />

آدم زبان که دارد ابهتی چنان است.‏ دارد….‏<br />

خودش برای کوپالی و یال میآید.‏ وریها<br />

دری ‏»این ‏]وگفت[:‏ کشید داد سرم است!‏<br />

چنان و چنین عروس که کن ول را منال<br />

و مال چقدر ببینم بگو پوستکنده و رک ایوانویچ<br />

نیکانور ‏]دیگری[‏ دارد؟«…..‏ است!‏<br />

نزاکت با فوقالعاده یکی این آنوچکین،‏ و<br />

باشد خوشگل باید من ‏»زن میگوید:‏ … بزند«‏<br />

حرف هم فرانسه بتواند تا تربیتشده ]....[<br />

کارمند،‏<br />

فقط که هم تو خانم(:‏ ‏)عمه آرینا اشرافزادههایت<br />

این از چشمم ]....[ کارمند.‏ همهشان<br />

به بازاری یک نمیخورد….‏ آب میارزد.‏<br />

نشد.‏<br />

پانتلیمونوفنا،‏ آرینا نه فیوکال:‏ دارد.‏<br />

دیگری قرب و ارج یک اشرافزاده میخورد؟<br />

آدم درد چه به قرب و ارج آرینا:‏ کاله<br />

هم کن:‏ نگاه را دمیتریویچ آلکسی سورتمه<br />

هم میگذارد،‏ سرش سمور پوست میکند…‏<br />

سواری سردوشی<br />

با اشرافزاده یک وقت آن فیکوال:‏ ‏»هی<br />

میزند:‏ داد و میشود سبز جلویش یا<br />

ببینم!«‏ کنار برو راه سر از لعنتی کاسب مخملی<br />

بهترین لعنتی،‏ کاسب ‏»هی میگوید:‏ هم<br />

کاسب ببینم!«‏ بده نشان داری که را … عالیجناب!«‏ چشم روی ‏»به میگوید:‏ حرف<br />

بازاریها با اینطوری اشرافزاده بله،‏ میزند.‏<br />

او<br />

به نخواهد دلش اگر هم بازاری آرینا:‏ لخت<br />

اشرافزاده آنوقت نمیفروشد.‏ ماهوت … و میماند عور و را<br />

بازاری پوست اشرافزاده آنوقت فیکوال:‏ ۲۶(.<br />

میکند…..”)صص‎۲۲‎ بین<br />

که مگویی و بگو عالرغم بنابراین میدهد)و<br />

رخ خانم عمه و دالل فیکوالی روی<br />

که زنی عنوان به وی،‏ دیدیم چنانچه و<br />

‏»بازاری«‏ یعنی خود اجتماعی طبقهی یعنی<br />

آن خویشاوندی اجتماعی گروههای را<br />

آنها و دارد تعصب کاسبها و بازرگان دستک<br />

و دفتر با ‏»اشراف«‏ طبقهی به با<br />

میدهد(،‏ ترجیح آن لشکریِ‏ و کشوری برخورد<br />

از حاضرین از یک هیچ حال این وی<br />

وقتی حتا نمیشود.‏ غافلگیر ‏»نیمرو«‏ دو<br />

یکی فاصله به متقاضیان سایر با همراه که<br />

لیستی مطابق و میشود خانه وارد دقیقه 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله دو<br />

سنگی ‏»خانه ارزیابی به دارد،‏ دست در میپردازد«‏<br />

… و انباری عدد دو …، طبقه هیچ<br />

هم گوگول اینکه وجالب ۲۸(، ‏)ص غافلگیرکنندهای<br />

شرایط تا ندارد تمایلی مبادا<br />

تا کند،‏ ایجاد برخورد نحوهی این برای باالی<br />

رده کارمند ‏»کاسبکارانه«ی موقعیتِ‏ شود.‏<br />

برجسته مخاطبان نزد دولتی ادارهی اهمیتِ‏<br />

تا نمیکند کاری هیچ که همانطور دلِ‏<br />

به حسرت ‏)که آنوچکین نزد فرانسه زبان و<br />

برجسته اشرافیست(‏ محافل به یافتن راه این<br />

روان و آرام بسیار گوگول شود.‏ آشکار سلطهی<br />

زیر شخصیتیِ‏ طبقاتی ویژگیهای و<br />

عصر فرهنگی کاسبکارانهی الگوهای فقط<br />

آری میدهد،‏ نشان را خود زمانهی که<br />

روانیای و آسانی همان به میدهد.‏ نشان از<br />

دریانورد ژیواکینِ‏ مبتذل و سطحی درک فارغ<br />

ژیواکینی میدهد.‏ نشان را ‏»ارتباط«‏ زا میبافد.‏ هم به که دروغهایی دغدغهی از چیزی<br />

زنان،‏ خصوصاً‏ آدمها،‏ گویی او نظر نشینی«‏<br />

‏»بالکن زیبای جزیرههای جز به آبهای<br />

در کشتی همچون میتوان که نیستند بین<br />

بهرحال،‏ گذارد.‏ پشتسر را آنها دریا،‏ به<br />

تقریباً‏ که نیمرو و ژیواکین آنوچکین،‏ طبقهی<br />

بخت دم دختر خانهی وارد اتفاق در<br />

گفتوگویی شدهاند،‏ جماعت ‏»بازاری«‏ خیلی<br />

که ژیواکین میگیرد.‏ سر انتظار سالن زبان<br />

به تکلم به آنوچکین عالقهی به زود بهمنزلهی<br />

زنان مورد در خصوصاً‏ فرانسه،‏ از<br />

یکی درباره میبرد،‏ پی ‏»تشخص«‏ چنین<br />

آنجا زنان و سیسیل از سفرهایش میگوید:‏<br />

است!‏<br />

عالی واقعاً‏ منظرهاش ].....[ ‏“ژیواکین:‏ انار<br />

درخت میدانم،‏ چه دارد،‏ کوههایی یک ایتالیایی،‏<br />

زنهای جا همه برت و دور دارد،‏ میخواست<br />

دلش آدم که ترگلورگل آنقدر ببوسدشان.‏<br />

تحصیل<br />

حسابی هم همه حتماً‏ آنوچکین:‏ کردهاند.‏<br />

آنقدر<br />

ممکن!‏ شکل بهترین به ژیواکین:‏ کنتسهای<br />

مگر فقط اینجا که تحصیلکردهاند توی<br />

که میشد گاهی برسند.‏ پایشان به ما متوجهید،‏<br />

که خودتان میزدیم،‏ قدم خیابان کوچولو<br />

بالکن یک خانهای هر آنجا ]....[ صاف<br />

اتقاق،‏ همین کف مثل هم سقفها دارد،‏ نگاه<br />

بالکنها به گاهی از هر است.‏ صاف ترگلورگلی<br />

دختر میبینی و میاندازی ]....[<br />

و نشسته.‏ دیگر<br />

سوال یک میفرمایید اجازه آنوچکین:‏ هم<br />

با زبانی چه به سیسیل در بپرسم؟ هم میکنند؟<br />

صحبت حرف<br />

فرانسوی همه که کنم عرض ژیواکین:‏ میزنند.‏<br />

فقط<br />

و فقط هم دخترخانمها همهی آنوچکین:‏ میزنند؟<br />

حرف فرانسوی افسرهای<br />

]....[ استثنا.‏ بدون همه ژیواکین:‏ خود<br />

مثل هم آنها خوب بودند.‏ ما با هم انگلیسی عجیب<br />

خیلی واقعاً‏ اولش دریا.‏ مرد بودند؛ ما نمیشدیم.ولی<br />

متوجه را همدیگر حرف بود،‏ راحت<br />

دیگر شدیم،‏ آشنا هم با خوب که بعد مشتمان<br />

]...[ میفهمیدیم را همدیگر منظور فقط<br />

و دهانمان کنار میگرفتیم اینطوری را چپق<br />

یعنی پوف«؛ ‏:»پوف،‏ میگفتیم لبها با که<br />

برسانم عرضتان به باید کال کنیم.‏ چاق سه<br />

ما ملوانهای بود.‏ راحت خیلی آنها زبان میفهمیدند”.‏<br />

را آنها حرف قشنگ دیگر روزه ۳۲(.<br />

‏)صص‎۳۰‎ شده«‏<br />

‏»پذیرفته و آرام جریان این آنچه اما پادکالیوسین<br />

شدنِ‏ اضافه میزند،‏ هم بر را جمعِ‏<br />

و لیست این به هفت(‏ رده ‏)کارمند ‏»خواستگاران«‏<br />

اصطالح به یا و متقاضیان که<br />

کاهلی و سالدار و سن نسبتاً‏ مرد است.‏ عاجز<br />

و است دلی دو و تردید در همواره خواست<br />

و فشار تحت تصمیمگیری،‏ از آگافینا<br />

منزل راهی کاچکاریوف،‏ خود دوست از<br />

او کاهلی و تردید است.‏ شده تیخونوفنا غیرارادیِ‏<br />

و بیدلیل ظاهر به فشارِ‏ و سو یک دیگر،‏<br />

سوی از ‏)کاچکاریوف(‏ او دوست عادی<br />

روند که هستند متناقضی نیروی دو گوگول،‏<br />

میزنند.‏ برهم را ‏»خواستگاری«‏ صحنهی<br />

تا خود نمایشنامه صحنهی اولین از فکری<br />

وسواسِ‏ ترسیم به تمام ظرافت با هفتم او<br />

میپردازد.‏ پادکالیوسین تردیدآفرین و نوکرش<br />

و پادکالیوسین بین گفتوگوی در ‏آفرین<br />

کاهلی تردیدِ‏ و وسواس این ‏)استپان(‏ ۹(.<br />

۵ ‏)صص میسازد روشن خوبی به را ارادی<br />

غیر و کور نیروی زود خیلی اما قابل<br />

غیر طوفانی بهمثابه را کاچکاریوف با<br />

ازدواج که او میسازد.‏ ماجرا وارد مهار ازدواج(‏<br />

‏)دالل فیوکال واسطهی به همسرش پیرزن<br />

اتفاقی طور به و بود گرفته انجام میبیند،‏<br />

پادکالیوسین خانهی در را دالل و<br />

میشود باخبر خویش دوست تصمیم از به<br />

خود تا میگیرد تصمیم لحظه همان از اما<br />

کند.‏ دنبال را دوستش کار فیوکال جای پیرزن<br />

مثال که فریبکارانه‏ دلیل این به نه ‏)ص<br />

است نیافته او برای مناسبی همسر دالل خود<br />

میخواهد که اینرو از فقط بلکه ۱۳(، خود<br />

او بگیرد.‏ عهده به را کار این مدیریت سر<br />

عروسی این که میزند آتش و آب به را ندیده<br />

‏»آگافیا«ی عروس آنکه برای نه بگیرد آوازه<br />

پر ‏»بازاری«‏ فالن دختر یا و است پیش<br />

داستان چه هر بلکه نیست(،‏ ‏)که است پیش<br />

از مبهمتر خواست،‏ این دلیل میرود،‏ قابل<br />

غیر و کور نیروی با ما و میشود.‏

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!