ش٠ار٠٢٨
ش٠ار٠٢٨
ش٠ار٠٢٨
Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
160<br />
صفحه میشوم:<br />
تنها دوباره میرود. و میگوید تنگی<br />
این در چرا نمیفهمیدم من، گلفرهاد آسمان<br />
از برایم و بیاییم ساحل به باید وقت و<br />
برگشتی بزنی. حرف پارهابرهایش و ستاره،<br />
گفتی، و کردی نگاه صورتم توی پیراهنم<br />
نشستم. و شدم بلند کجایی؟ مهرو، توی<br />
و بود چسبیده تنم به ماسهها نم از بود.<br />
برپا آشوبی بیراه فکرهای از سرم دیگر<br />
حرفهای پرسیدم،»نمیخواهی نپرسیدم،<br />
و گذاشتم جگر روی دندان بزنی؟« آسمان؟«<br />
و ابر از زدن حرف وقت چه »حاال مکنیکل<br />
میزند.پروفسور در یکی دوباره میخواهد<br />
و آمده پیش مهمی کار برایش است. و<br />
بگردانم را جلسه او نبود در میتوانم بداند پروژه<br />
این بفرستم. برایش را نهایی نتیجهی را<br />
دستش ولی… دارد برایش خاصی اهمیت میگوید،<br />
و میکند فرو سفیدش موهای میان نوهدار<br />
دارم بار اولین برای میدانی، داک، از<br />
است. خودم دختر از یکی این میشوم. میزند.<br />
غنج دلش که است آشکار صدایش من<br />
مال یکی این ولی دارد نوه تا دو زنم دوست<br />
هم را آنها ندارد. هم فرقی البته است. زایمان<br />
سر میخواهد دلم خب… ولی دارم دلواپس…<br />
دیگر سوی از باشم. دخترم ار این میشود. نوهدار بهزودی میدانستم پیش<br />
که فرصتی هر و میگوید ماههاست میریزد.<br />
بیرون را هیجانهایش میآید من<br />
برو، میگویم و میکنم آسوده را خیالش با<br />
میفرستم. برایت را نهایی نتیجهی و هستم داستان:<br />
به برمیگردم میرود. شوق شدی<br />
بلند هم تو جان؟ فرهاد میآید یادت به<br />
که کوچکی موج لب تا برهنه پای با و هوا<br />
برگشتی. و رفتی میآمد سمت این ساحل<br />
به را موجهایش نرم دریا و بود آرام رپ پرنده حتا نبود، آنجا هیچکس میفرستاد. دیگر<br />
بگویم، میخواست دلم خیلی نمیزد. نمانیم…<br />
اینجا برای<br />
میافتد؛ کامپیوتر گوشهی زمان به نگاهم میبندم.<br />
را صفحه نمانده. وقتی دیگر هم من آماده<br />
میتینگ برای و میکنم جمع را کاغذها برمیگردم،<br />
اتاقم به جلسه از پس میشوم. ایمیلهایی<br />
میزنم. مجازی دنیای به سری داستانش<br />
میخواهد ایران از دوستی رسیده؛ مقالهام<br />
آخرین که دیگری دوست و بخوانم را چندیست<br />
چرا که است گلهمند خوانده، را هیچوقت<br />
که هم اخبار ننوشتهام. چیزی دیگر طبل<br />
همیشه؛ از بدتر اینبار و نیست خوب نیست.<br />
بیصدا ایران اتمی تاسیسات به حمله باید<br />
میکنم فکر میدهم. دست از را تمرکزم میدانم<br />
فقط نمیدانم. کاری؟ چه کرد. کاری و<br />
میکنم جمع را بساطم باشد. همگانی باید 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله میافتم.<br />
بهراه خانه بهسوی جایی<br />
و است شلوغ همیشه از بیش قطار تاریکی<br />
به و میایستم نمیبینم. نشستن برای بخواهم<br />
میشوم.بیآنکه خیره پنجره پشت به<br />
ناگهان اما میروم. فرو داستانم دنیای به رختهای<br />
چشمهایم جلو میبینم و میآیم خود هوا<br />
در شده جدا دستوپاهای و تکهوپاره آویزان،<br />
سوختهی گوشتهای میچرخند، حتما<br />
ماندهاند. آوار زیر مادرها و بچهها و ریلهای<br />
روی کهنه قطار جیغ صدای به<br />
رسانده، قرمز آژیر به مرا صدساله دگرگون<br />
حالم هیروشیما… به چرنوبیل، پنجره<br />
پشت سیاهی از را سرم میشود. بهسوی<br />
را ذهنم میکوشم و برمیگردانم که<br />
را چیزهایی و بکشانم فرهاد و ستاره و میایستد قطار کنم. جمعبندی بنویسم باید باز<br />
نشستن برای جایی و میروند نفر چند درمیآورم<br />
را دفترم و قلم مینشینم. میشود. میدهم:<br />
ادامه همانجا از و موج<br />
لب تا برهنه پای با و شدی بلند هم تو و<br />
رفتی میآمد سمت این به که کوچکی دیگر<br />
بگویم، میخواست دلم خیلی برگشتی. پرویز<br />
میترسم گلفرهاد. نمانیم، اینجا تو<br />
اما بیاید. دنبالمان و باشد شنیده تابهحال زانو<br />
دو روی میرفتی، راه همیشه از آرامتر رسیده<br />
راه از موجهای سر بر و مینشستی میکشیدی.<br />
دست بازم<br />
نوشتن از یکی نفس خسخس صدای و میکنم جمع را میدارد.دفترودستکم و درمیآورم کتابی میدهم. او به را جایم که<br />
خانه به میخوانمش. خانه ایستگاه تا کسی<br />
هنوز و شده تاریک همهجا میرسم و میشوم شام تهیهی بهکار دست تند نیامده. و<br />
میکنم آماده را همه فردای ناهار شتابان مینشینم:<br />
کامپیوترم پشت دوباره چهقدر<br />
روز آن تو جان فرهاد میآید، یادت کام<br />
تا الم همیشه بهرغم من و زدی حرف نگفتم؟<br />
اب نمیشود میبینم. زیادی را جملهها این پاکشان<br />
پس گرفت. پی را داستان اینها میدهم:<br />
ادامه اینطور و میکنم به<br />
هم گاهی که جان فرهاد میآید یادت پیدا<br />
سنگریزهای همیشگیات عادت که<br />
میانداختی آب سطح روی و میکردی از<br />
و مینشست دوباره و برمیخاست بارها بسترش<br />
بر که را موجهایی میخواستی من روی<br />
دلم ولی میشمردم بشمارم؟ میسازد، نداشت…<br />
قرار و بود آب باید<br />
است. روزالین میبینم میزند. زنگ تلفن من<br />
به هیچوقت او باشد؛ داشته واجبی کار بهرغم<br />
برمیدارم. را گوشی نمیزند. زنگ ماهیست<br />
چند چرا؟ است. ماتمزده همیشه آورده.<br />
فیلیپین از را دخترش و شوهر که میترکد:<br />
بمب مثل شده؟ چه دیگر میپرسم، راه<br />
از چشمبهراهی و دوندگی سال پنج از پس نمیخواهد<br />
و گذاشته ناسازگاری سر نرسیده حرفهایش<br />
به خوب کند… زندگی ما با این<br />
در که راهی دو یکی و میدهم گوش پیش<br />
میرسد، نظر به اصولی موقعیتها گوشی<br />
و میشود خوشحال میگذارم. پایش یکی<br />
میزنم. سر آشپزخانه به میگذارد. را انجام<br />
خانه آنجای و اینجا کوچک کار دو بازمیگردم:<br />
کارم به و میدهم آورد.<br />
خود به را تو دور از ماشینی صدای میآمد.<br />
ما سمت به تند که بود قارقارکی ستاره!«<br />
»بدو گفتی، آمده<br />
میکنم میزند.فکر را خانه در یکی که<br />
دیشبی زن مثل بفروشد. من به چیزی بلند<br />
بفروشد. من به را مذهبش بود آمده فشار<br />
را زنگ دگمهی دوباره نمیشوم. لولهکش<br />
بود قرار که میآید یادم میدهد. دستشویی<br />
میکنم. باز را در و میدوم بیاید. برمیگردم.<br />
کارم به و میدهم نشان او به را قطع<br />
را خانه آب میخواهد و میکند صدایم میبندم.<br />
را آب و میدوم زیرزمین ته تا کنم. چیزی<br />
دوباره مینشینم میز پشت همینکه میکند<br />
عذرخواهی دیگر دمی اما میگوید. روی<br />
نمیتوانم شد. حل مشکلش میگوید، و برآن<br />
پس نمیگذارند. یعنی کنم. تمرکز کارم ترجمه<br />
مدتیست که اثری روی که میشوم از<br />
قدیمی بسیار جملهای کنم. کار میکنم، برگردانش<br />
که است آن در روزنامه بریدههای سراغ<br />
به و برمیدارم را کتاب نیست. آسان نگاه<br />
سفیدش موهای به میروم. لولهکش معنی<br />
بتواند باید او میگویم خود با و میکنم کافیست<br />
بداند. را کهن روزگار جملهی این هیچ<br />
میپرسم، باشد. بوده روزنامهخوان فقط به<br />
و میکند نگاه کتابم به شنیدهای؟ را این سانسکریت<br />
زبان به گویی طوریکه خودم، و روغنی دستهای با میگویم. سخن کی و میگیرد من از را کتاب دودهگرفتهاش که<br />
چیزهایی با میفهمد. جمله از چیزهایی میشود.<br />
کامل معنیاش باالخره میفهمم من مسئولیت<br />
میشوم؛ خوشحال میرسد. همسرم هنوز<br />
میروم. و میسپارم او به را لولهکش ببخشید<br />
میگوید، که ننشستهام میزم پشت میدانی<br />
تو میشوم، مزاحمت که عزیزم کجاست؟<br />
خریدم پارسال که زانوییای آن میرود<br />
که لولهکش میآورم. برایش و میروم آنها<br />
با را ساعتی میآیند. یکی یکی بچهها میکنم.<br />
گوش حرفهایشان به و میگذرانم مارتین<br />
مام، داری خبر میگوید، یکیشان ساخته؟<br />
فیلم کودکان برای هم اسکورسیزی میان<br />
دخترک میدهد. توضیح را فیلم قدری