شماره ٢٨

شماره ٢٨ شماره ٢٨

16.03.2014 Views

صفحه 156 یک گیر و گره ی اجتماعی نگاه می کنم تا سیاسی.‏ این داستان کهنه ای ست،‏ اما اینکه چطور بعد از ۳۳ سال یکهو مطرح می شود و رو می آید،‏ این نیست که دولت جمهوری اسالمی حرکتی کرده.‏ هر دشواری باید برسه به یک درجه ی انفجاری و دنبال تلنگر است تا پیش بیاید.‏ نکته ی دیگر اینکه ما هرچه می کشیم از ضعف رسانه ها می کشیم.‏ چون بخش نوشتاری رسانه ها که همیشه سرکوب شده،‏ و بخش های دیگر هم که در اختیار دولت ها بوده اند،‏ اگر رسانه ای نیم بند هم می داشتیم این مسئله باید انعکاسش را در جامعه می داشت.‏ همین االن هم انعکاس منفی در صدا و سیما دارد.‏ حکومت این تریبون ها را در اختیار دارد و از آن به نفع خودش استفاده می کند.‏ رسانه های نیمه مستقل هم که آنقدر مسئله و مشکل دارند،‏ که دیگر به این نمی پردازند.‏ شما گفتید روشنفکرها کاری نکردند،‏ اما من معتقدم ما به شکل فردی خوب عکس العمل نشان دادیم،‏ نویسنده،‏ هنرمند،‏ آدم های عادی،‏ اما به دلیل ضعف رسانه ها انعکاس پیدا نمی کند،‏ در بیرون نیز همیشه یک انعکاس تب گونه ای هست در فضای مجازی،‏ در فیس بوک،‏ که مطرح می شود و می رود و این چیزی نیست که دگرگونی آفرین باشد.‏ بنابراین مایه ی خشنودی نیست.‏ البته که در لحظه آدم خوشحال می شود اما به همان زودی که می آید،‏ به همان زودی هم می رود.‏ پیشنهادم این است که به صورت کوتاه ببینیم وضعیت چه هست؟ و چرا چنین هست؟ و بعد برسیم به چه باید کرد؟ وضعیت موجود،‏ براساس خوانده هایم،‏ این است که پس از انقالب بهمن ۵۷ که کل ایران در تب و تاب است و بعد جنگ ایران و عراق شروع می شود،‏ در همسایه کناری هم جنگ مجاهدان افغان با شوروی آغاز می شود و سیل عظیم آوارگان جنگی.‏ آنهایی که وضعشان از لحاظ مالی خوب است که به جاهای دیگری می روند،‏ آسیب پذیرترین و درمانده ترین آنها به کشورهای همسایه پناهنده می شوند.‏ پشتون ها به پاکستان و هزاره ها و تاجیک ها و ترکمن ها از راه خراسان به ایران آمدند.‏ در بزنگاه این چنینی آقای خمینی می گوید،‏ مرزها را باز کنید.‏ آنچه که اعالم می شود این است که این ها مسلمان اند بیایند،‏ اما پشت این قضیه چیز دیگری ست.‏ نیروی کشور بخشی رفته برای سرکوب مخالفان و بخشی هم رفته برای جنگ و متجاوز بیرونی،‏ در نتیجه صحنه ی مجله هفته شماره 28 مهر 1391 کار خالی ست،‏ منتها با حکومتی که تازه آمده و در اوج بی تجربگی و ندانم کاری ست،‏ بدون هیچ روشمندی و قانونمندی در را باز کردند و میلیون ها تن به این سو آمدند.‏ در دوره ی جنگ این نیروی کار ارزان مورد استثمار و سودجویی کارفرما قرار می گیرد.‏ جنگ تمام می شود،‏ آقای خمینی هم می رود و می ماند جمعیت عظیمی که به عنوان آواره آمده اند،‏ بدون هیچ هویت قانونی و هیچ تثبیت اجتماعی اقتصادی،‏ در چنین وضعیتی اینها بعد از جنگ در تنگنا قرار می گیرند چون نیروی کار برگشته.‏ این یک دو دو تا چهارتای اقتصادی دارد تا سیاسی.‏ در همه جای دنیا چنین است وقتی می بینی کار نیست و یک کارگر با مزد پایین تر دارد کار می کند،‏ نسبت به او خصومت پیدا می کنی،‏ این حتی می تواند هموطن آدم باشد.‏ این عامل اقتصادی ست که به نوعی زمینه را آماده می کند برای حالت ستیز که بعدها جمهوری اسالمی با یک هدف مشخص دارد از آن استفاده می کند.‏ از زمان آقای احمدی نژاد به بعد این حالت علنی شده.‏ در یک دوره ای به این مسئله نمی پرداختند و شاید افغان ها هم به آن صورت احساس فشاری نمی کردند،‏ و چون بدبختی های ایران همگانی ست آنها یک کم بیشتر داشتند…‏ - فکر می کنم بحث دارد به بیراهه می رود.‏ یک نکته ی بسیار اساسی اینجا فراموش می شود.‏ دلیل این که االن به این مسئله پرداخته می شود و نه تنها این که آن را علنی هم می کنند،‏ این است که جمهوری اسالمی در بحران است و برای این که بحران را از روی خودش بردارد،‏ دارد خصلت های تبعیض نژادی جنسی مذهبی و ملی را رشد می دهد تا بی عرضگی و بی عملی خودش را بپوشاند.‏ نباید توجیه کنیم.‏ فرشته مولوی:‏ من کامال موافقم و اصال توجیه نمی کنم.‏ من گفتم بستر آماده شد و دقیقا این بیگانه ستیزی و افغان ستیزی با برنامه است.‏ - خانم پدرام نیا با توجه به کتاب جدیدتان به نام ‏“نفیر کویر”‏ که داستان دختری افغان است،‏ در ادامه ی حرف های خانم مولوی نظر شما در مورد وضعیت افغان ها در آن دوره چیست؟ اکرم پدرام نیا:‏ واقعیت این است که کارگر افغان در ایران تن به کارهایی داد که کارگر ایرانی در آن دوره به آن تن نمی داد،‏ االن ممکن است تغییر کرده باشد.‏ اگر بخواهیم تبعیض را ریشه ای بررسی کنیم،‏ می توانم یک نگاه جهانی به آن بکنم یک نگاه ایرانی.‏ از نگاه جهانی،‏ کلمه ی ‏“نژاد”‏ یک کلمه ی نو است در فرهنگ لغت و قدمتی ندارد،‏ و وقتی آمد برای جدا کردن گروه های انسانی و تمایز آنها بود.‏ بر سه اساس این تمایز وجود داشت،‏ یکی ویژگی های بیولوژیک انسان ها)سیاهپوست،‏ سرخپوست،‏ سفیدپوست(،‏ یکی تفاوت های ژنتیکی که داروین مطرح می کند،‏ که گرچه علمی ترین شیوه است،‏ اگر بپذیریم تفاوت نژادها را اما میسر نیست چون نمی توانیم از همه ی انسان ها و گروه ها ساختمان ژنتیکی شان را بررسی کنیم.‏ یکی هم ریشه های زبانشناسی ست.‏ بعضی ها خواستند از این ها بهره برداری کرده و ثابت کنند نژاد برتر وجود دارد.‏ نژاد برتر هوش و استعداد بیشتری دارد و استثمار و استعمار از آنجا آغاز شد در داخل ایران،‏ خود ما ایرانی ها،‏ ساختاری که هستیم،‏ زبان های متفاوت و فرهنگ های متفاوت در جامعه ی ما کم نیست.‏ اما تا قبل از روی کار آمدن رژیم پهلوی اینها در کنار هم زندگی می کردند بدون متوجه بودن به این همه تفاوت ها.‏ پهلوی وقتی روی کار آمد،‏ هدف آنها بیشتر با مطرح کردن نژاد آریایی آمدند فارس را مطرح کنند که نژاد برتر است.‏ بعد از آن هم رژیم جمهوری اسالمی به این دامن زد و بهره برداری دیگری هم کرد،‏ ضمن اینکه چون ملیت های ما را در اقلیت می دید،‏ آنها را دشمنان بالقوه ی نابودی خودش می دانست،‏ حس برتری این نژاد را بر ملیت های دیگر القا کرد.‏ رژیم جمهوری اسالمی تبعیض مذهبی و تبعیض جنسی را هم اعمال کرد.‏ در مذهب فرقه های گوناگون مذهبی را از شیعه پایین تر قلمداد کرد.‏ اینجا علتی شد که نه تنها اهل تسنن درون کشور بلکه افغان های اهل تسنن را با نگاه مابرتری به آنها نگاه کردند.‏ این خودش یک عامل است،‏ عالوه بر آن که افغان ها وقتی وارد کشور شدند،‏ همانطور که خانم مولوی گفتند،‏ هیچ برنامه ریزی نشده بود برایشان،‏ فقط به این دلیل که اینها مسلمان اند ما باید به آنها پناه دهیم.‏ مردم هم در آغاز کمک کردند ولی مردم هم خسته می شوند و خودشان هم توانشان را مالی و اجتماعی از دست دادند.‏ این افغان ها تبدیل شدند به انسان هایی که هویت نداشتند و از کمترین حقوق برخوردار نبودند.‏ حق باسواد شدن که حق هر شهروند جهان است،‏ محروم شدند.‏ حق داشتن خانه و زمین و همسرگزینی و این حقوق بسیار ابتدایی را نداشتند.‏ افغان ها و ایرانی ها در تماس با هم و ایجاد صمیمیت ازدواج کردند و فرزندانی که حاصل ازدواج افغان ها و ایرانی ها عمدتا مرد افغان،‏ زن ایرانی بودند نیز بی

صفحه 157 هویت شدند.‏ - فکر نمی کنید برخورد جامعه با افغان ها در ایران ریشه در نگاه های تبعیض نژادی،‏ جنسی و مذهبی در ما دارد؟ اکرم پدرام نیا:‏ بله،‏ تأثیرش زیاد است.‏ ما آنها را جنس دوم می بینیم یعنی پایین تر از ما،‏ به ما در طول زمان،‏ از آغاز رژیم پهلوی،‏ این طور القا شده.‏ به عنوان نمونه هفته ی گذشته در بی بی سی خاطرات افغان ها را از ایران می خواندم.‏ یکی نوشته بود،‏ از زجرهایی که در ایران داشتم،‏ رفتن به نانوایی بود،‏ صف نانوایی که جای پر تنشی هست،‏ حاال شما افغان هستید،‏ شما را مردم یک انسان بی هویت می بینند.‏ آنجا مردم اجازه نمی دهند صف برای تو رعایت شود و اگر نان کم بیاید،‏ تو را بیرون می کنند.‏ من خودم در سفری با مینی بوس شاهد بودم که مینی بوس که هیچ جای خالی نداشت،‏ در جاده به زنی رسید،‏ ایستاد و یک افغان را صدا کرد و گفت:‏ افغانی برو پائین،‏ آن ضعیفه بیاد باال.‏ اینها مردم ما هستند.‏ واقعا دردناک است ما کاری کرده ایم که آن افغانستانی مقیم کشور ما،‏ واژه ی وطنش را که به آن نام نسبت داده میشه،‏ توهین بداند.‏ اگر االن می آید درددل می کند،‏ االن فرصت پیدا کرده،‏ اما او پذیرفته که وقتی به او می گویی هی افغانی،‏ این یک توهین است.‏ و این دردناک است،‏ باید جلوی این را بگیریم تا نپذیرد.‏ و ‏“گلی”‏ در داستان من،‏ این را نمی پذیرد،‏ من به عمد وادار می کنم او را که نپذیرد که بله اگر من افغانم پس گناهکارم.‏ فرشته مولوی:‏ جایی که اکرم داشت اشاره می کرد به ازدواج افغان ها،‏ و به تماس و عالقه بین زن و مرد،‏ مثل داستانی که در نفیر کویر آورده شده،‏ یعنی جبر و فشاری در ازدواج نبوده،‏ اما وضعیت بسیاری از این ازدواج ها را در آن اوایل زمان ورود فراموش نکنیم.‏ مردان مجردی که در رده های سنی متفاوت برای کار یا فرار از جنگ به این سوی مرز می آمدند،‏ در خطه ی خراسان از تربت جام و تربت حیدریه و … می آمدند تا برسند به شهرهای بزرگتر.‏ در این مسیر هم آسیب پذیرترین ایرانی ها هستند،‏ چه از لحاظ مالی،‏ چه اجتماعی،‏ چه فرهنگی از درمانده ترین ها هستند.‏ این مرد جوان افغان که می آید زن می خواهد.‏ بسیار بودند از روستائیان ما که پولی گرفتند و دختری دادند،‏ منظورم این است که بسیاری از ازدواج ها با انتخاب و عشق نبوده.‏ در مجله هفته شماره 28 مهر 1391 این که هر آنچه که حکومت می کند،‏ نه تنها سر سوزنی از مسائل انسانی بویی نمی برد،‏ بلکه سرسوزنی هم از عقل بهره ندارد،‏ شکی نیست،‏ اما من می خواهم از فراهم شدن زمینه ها در بین مردم بگویم یعنی جبر زندگی موجب ازدواج بین آن جوان افغان و دختر محروم روستایی یا حاشیه نشین شده،‏ و ازدواج انتخابی نیست.‏ که البته این بین دو ایرانی هم انجام می شود ولی فرقش این است که وقتی مرد هویت قانونی ندارد و حقوقی ندارد،‏ پیچیدگی مسئله را بیشتر می کند،‏ مثل همین داستان نفیر کویر،‏ که با به دنیا آمدن بچه ها مسئله هویت و حقوقشان مطرح می شود.‏ ما یک نگاه حقوقی و قانونی داریم در همه جای دنیا،‏ و یک نگاه انسانی.‏ امید بر این است که نگاه انسانی یا حقوق بشری آنقدر قوی شود که بتواند قانون را عوض یا تعدیل کند.‏ - برگردیم به بحث اساسی مان که مسئولیت پذیری روشنفکران و کوشندگان جامعه است.‏ فکر نمی کنم شکی در این باشد که جمهوری اسالمی نهایت نقض حقوق بشر را دارد در جامعه اعمال می کند.‏ وقتی او به شهروند خودش رحم نمی کند،‏ طبیعتا به شهروند کشور دیگری توجهی ندارد.‏ می خواستم ببینم با توجه به شناختی که از جامعه ی روشنفکری دارید،‏ چه در ایران و چه در اینجا،‏ فکر می کنید چه گام هایی می توان برداشت برای داشتن نگاه حقوق بشری یا انسانی.‏ چه گام های عملی در این زمینه برداشته شده،‏ چون همانطور که خانم پدرام نیا گفت،‏ فقر وحشتناکی در این زمینه داریم.‏ اکرم پدرام نیا:‏ مسلما هر کاری بی تاثیر نیست.‏ آنجایی هم که شما اشاره کردید که از نظر اجتماعی برای اولین بار عکس العمل سریع نشان داده شد،‏ من بر این باورم که ما،‏ یعنی روشنفکرانمان دارند یک واکنش سیاسی به جمهوری اسالمی نشان می دهند و هنوز اجتماعی نیست.‏ وقتی اهالی سینما بلند می شوند و می روند مازندران برای حمایت از افغان ها،‏ یک واکنش سیاسی ست و هنوز اجتماعی نیست.‏ ما هنوز کاری نکردیم که بین خودمان کاری کنیم که احساس کنند با ما برابرند،‏ حتی اگر نمی توانند بروند مدرسه،‏ حتی اگر هویت قانونی ندارند،‏ … هنوز تقریبا کاری نشده.‏ تبعیض در جامعه ی ما نسبت به افغان ها در سطح باالیی ست.‏ ولی نباید ناامید باشیم و بی تردید باید حرکت هایی انجام شود.‏ جهان مجازی نقش زیادی می تواند داشته باشد.‏ افغان ستیزی را باید در برابرش ایستاد.‏ هرکس اهل قلم است و یا اهل هر هنری هست،‏ در هر جایی می تواند به شیوه ی خودش فعالیت هایی انجام دهد.‏ - مسئله این است همانطور که شما گفتید یک حرکت سیاسی ست نه اجتماعی،‏ شاید دلیلش این است که ما هنوز الفبا را یاد نگرفته ایم،‏ که با آموختن این الفبا بتوانیم همه ی متن ها را بخوانیم،‏ فقط متن ها را حفظ می کنیم.‏ یعنی به جای این که به این مسئله حقوق بشری به صورت ریشه ای در درون خودمان برخورد کنیم و کندوکاوش کنیم،‏ و مشکالت جامعه مان را بکشیم بیرون،‏ می آییم به صورت مجرد و انفرادی به این مسائل نگاه می کنیم.‏ یعنی وقتی مسئله حقوق بشر را مطرح می کنیم و االن مسئله افغان ها مطرح می شود،‏ می آییم فقط به مسئله ی افغان ها می پردازیم در صورتی که وقتی جامعه آمادگی پذیرش این تبعیض ها را نداشته باشد،‏ هرچقدر هم که بهش تزریق بشه،‏ باز عکس العمل نشان خواهد داد.‏ ولی عمال در این سی سال ما دیده ایم که اگر هم عکس العملی بوده،‏ انفرادی،‏ خصوصی،‏ شخصی و گذرا بوده و تبدیل نشده به یک حرکت اجتماعی.‏ فرشته مولوی:‏ در مورد چه باید کرد،‏ باید بگویم،‏ ما قرار نیست در قدرتها و حکومت ها و سیاست ها نقشی داشته باشیم.‏ ما داریم در مورد بخش خودمان یعنی مردم صحبت می کنیم.‏ حاال چه باید کرد؟ باید از این مسیرها رفت:‏ در مرحله ی اول آگاهی رسانی کرد،‏ روشنگری قسمت تحلیلی بعدی است و کوشش گری که در اینجا گفته می شود Advocacy کردن مسیر دیگر است.‏ وقتی حقوق بشر را انتزاعی ببینیم،‏ مثل همین گلدانی که می خریم و روی میز می گذاریم و انگار داریم،‏ و نیازی نداریم که کاری برایش بکنیم.‏ اینکه چه باید کرد،‏ یک مسیر و پروسه است که در هر لحظه و هر گام باید انجام داد و در زندگی شخصی و به صورت فردی باید کرد تا برسد به جمع.‏ کسانی که برای خودشان مسئولیت شهروندی قائلند،‏ گام های اجتماعی هم برمی دارند.‏ پس آگاهی رسانی و روشنگری مراحل اول هستند که مخاطب مردم است و در ادامه کنش اجتماعی است.‏ کنش اجتماعی عملی اجتماعی ست که سیاسی هم می شود.‏ اینجا دیگر کار فردی نیست و جمع است و مخاطبش دولت است،‏ کسی که قانون می گذارد.‏ خوشبختانه در مورد افغان ها،‏ نزد مردم به نظر من زمینه ی مثبتی وجود دارد.‏ انسان همیشه در هر جای دنیا،‏ این خصوصیت را دارد که بدبختی که پیش می آید بیندازد گردن کسی دیگر،‏ حاال الزم هم نیست که

صفحه 157<br />

هویت شدند.‏<br />

- فکر نمی کنید برخورد جامعه با افغان ها<br />

در ایران ریشه در نگاه های تبعیض نژادی،‏<br />

جنسی و مذهبی در ما دارد؟<br />

اکرم پدرام نیا:‏ بله،‏ تأثیرش زیاد است.‏ ما<br />

آنها را جنس دوم می بینیم یعنی پایین تر<br />

از ما،‏ به ما در طول زمان،‏ از آغاز رژیم<br />

پهلوی،‏ این طور القا شده.‏<br />

به عنوان نمونه هفته ی گذشته در بی بی سی<br />

خاطرات افغان ها را از ایران می خواندم.‏<br />

یکی نوشته بود،‏ از زجرهایی که در ایران<br />

داشتم،‏ رفتن به نانوایی بود،‏ صف نانوایی که<br />

جای پر تنشی هست،‏ حاال شما افغان هستید،‏<br />

شما را مردم یک انسان بی هویت می بینند.‏<br />

آنجا مردم اجازه نمی دهند صف برای تو<br />

رعایت شود و اگر نان کم بیاید،‏ تو را بیرون<br />

می کنند.‏<br />

من خودم در سفری با مینی بوس شاهد بودم<br />

که مینی بوس که هیچ جای خالی نداشت،‏<br />

در جاده به زنی رسید،‏ ایستاد و یک افغان<br />

را صدا کرد و گفت:‏ افغانی برو پائین،‏ آن<br />

ضعیفه بیاد باال.‏<br />

اینها مردم ما هستند.‏ واقعا دردناک است<br />

ما کاری کرده ایم که آن افغانستانی مقیم<br />

کشور ما،‏ واژه ی وطنش را که به آن نام<br />

نسبت داده میشه،‏ توهین بداند.‏ اگر االن می<br />

آید درددل می کند،‏ االن فرصت پیدا کرده،‏<br />

اما او پذیرفته که وقتی به او می گویی هی<br />

افغانی،‏ این یک توهین است.‏ و این دردناک<br />

است،‏ باید جلوی این را بگیریم تا نپذیرد.‏ و<br />

‏“گلی”‏ در داستان من،‏ این را نمی پذیرد،‏ من<br />

به عمد وادار می کنم او را که نپذیرد که بله<br />

اگر من افغانم پس گناهکارم.‏<br />

فرشته مولوی:‏ جایی که اکرم داشت اشاره<br />

می کرد به ازدواج افغان ها،‏ و به تماس و<br />

عالقه بین زن و مرد،‏ مثل داستانی که در<br />

نفیر کویر آورده شده،‏ یعنی جبر و فشاری<br />

در ازدواج نبوده،‏ اما وضعیت بسیاری از<br />

این ازدواج ها را در آن اوایل زمان ورود<br />

فراموش نکنیم.‏ مردان مجردی که در رده<br />

های سنی متفاوت برای کار یا فرار از جنگ<br />

به این سوی مرز می آمدند،‏ در خطه ی<br />

خراسان از تربت جام و تربت حیدریه و<br />

… می آمدند تا برسند به شهرهای بزرگتر.‏<br />

در این مسیر هم آسیب پذیرترین ایرانی ها<br />

هستند،‏ چه از لحاظ مالی،‏ چه اجتماعی،‏ چه<br />

فرهنگی از درمانده ترین ها هستند.‏ این مرد<br />

جوان افغان که می آید زن می خواهد.‏ بسیار<br />

بودند از روستائیان ما که پولی گرفتند و<br />

دختری دادند،‏ منظورم این است که بسیاری<br />

از ازدواج ها با انتخاب و عشق نبوده.‏ در<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

این که هر آنچه که حکومت می کند،‏ نه تنها<br />

سر سوزنی از مسائل انسانی بویی نمی برد،‏<br />

بلکه سرسوزنی هم از عقل بهره ندارد،‏<br />

شکی نیست،‏ اما من می خواهم از فراهم<br />

شدن زمینه ها در بین مردم بگویم یعنی جبر<br />

زندگی موجب ازدواج بین آن جوان افغان و<br />

دختر محروم روستایی یا حاشیه نشین شده،‏<br />

و ازدواج انتخابی نیست.‏ که البته این بین<br />

دو ایرانی هم انجام می شود ولی فرقش این<br />

است که وقتی مرد هویت قانونی ندارد و<br />

حقوقی ندارد،‏ پیچیدگی مسئله را بیشتر می<br />

کند،‏ مثل همین داستان نفیر کویر،‏ که با به<br />

دنیا آمدن بچه ها مسئله هویت و حقوقشان<br />

مطرح می شود.‏<br />

ما یک نگاه حقوقی و قانونی داریم در همه<br />

جای دنیا،‏ و یک نگاه انسانی.‏ امید بر این<br />

است که نگاه انسانی یا حقوق بشری آنقدر<br />

قوی شود که بتواند قانون را عوض یا تعدیل<br />

کند.‏<br />

- برگردیم به بحث اساسی مان که مسئولیت<br />

پذیری روشنفکران و کوشندگان جامعه<br />

است.‏ فکر نمی کنم شکی در این باشد که<br />

جمهوری اسالمی نهایت نقض حقوق بشر<br />

را دارد در جامعه اعمال می کند.‏ وقتی او<br />

به شهروند خودش رحم نمی کند،‏ طبیعتا به<br />

شهروند کشور دیگری توجهی ندارد.‏ می<br />

خواستم ببینم با توجه به شناختی که از جامعه<br />

ی روشنفکری دارید،‏ چه در ایران و چه در<br />

اینجا،‏ فکر می کنید چه گام هایی می توان<br />

برداشت برای داشتن نگاه حقوق بشری یا<br />

انسانی.‏ چه گام های عملی در این زمینه<br />

برداشته شده،‏ چون همانطور که خانم پدرام<br />

نیا گفت،‏ فقر وحشتناکی در این زمینه داریم.‏<br />

اکرم پدرام نیا:‏ مسلما هر کاری بی تاثیر<br />

نیست.‏ آنجایی هم که شما اشاره کردید که از<br />

نظر اجتماعی برای اولین بار عکس العمل<br />

سریع نشان داده شد،‏ من بر این باورم که<br />

ما،‏ یعنی روشنفکرانمان دارند یک واکنش<br />

سیاسی به جمهوری اسالمی نشان می دهند و<br />

هنوز اجتماعی نیست.‏ وقتی اهالی سینما بلند<br />

می شوند و می روند مازندران برای حمایت<br />

از افغان ها،‏ یک واکنش سیاسی ست و هنوز<br />

اجتماعی نیست.‏ ما هنوز کاری نکردیم که<br />

بین خودمان کاری کنیم که احساس کنند<br />

با ما برابرند،‏ حتی اگر نمی توانند بروند<br />

مدرسه،‏ حتی اگر هویت قانونی ندارند،‏ …<br />

هنوز تقریبا کاری نشده.‏ تبعیض در جامعه<br />

ی ما نسبت به افغان ها در سطح باالیی ست.‏<br />

ولی نباید ناامید باشیم و بی تردید باید حرکت<br />

هایی انجام شود.‏ جهان مجازی نقش زیادی<br />

می تواند داشته باشد.‏ افغان ستیزی را باید<br />

در برابرش ایستاد.‏ هرکس اهل قلم است و یا<br />

اهل هر هنری هست،‏ در هر جایی می تواند<br />

به شیوه ی خودش فعالیت هایی انجام دهد.‏<br />

- مسئله این است همانطور که شما گفتید یک<br />

حرکت سیاسی ست نه اجتماعی،‏ شاید دلیلش<br />

این است که ما هنوز الفبا را یاد نگرفته<br />

ایم،‏ که با آموختن این الفبا بتوانیم همه ی<br />

متن ها را بخوانیم،‏ فقط متن ها را حفظ<br />

می کنیم.‏ یعنی به جای این که به این مسئله<br />

حقوق بشری به صورت ریشه ای در درون<br />

خودمان برخورد کنیم و کندوکاوش کنیم،‏<br />

و مشکالت جامعه مان را بکشیم بیرون،‏<br />

می آییم به صورت مجرد و انفرادی به این<br />

مسائل نگاه می کنیم.‏ یعنی وقتی مسئله حقوق<br />

بشر را مطرح می کنیم و االن مسئله افغان<br />

ها مطرح می شود،‏ می آییم فقط به مسئله<br />

ی افغان ها می پردازیم در صورتی که<br />

وقتی جامعه آمادگی پذیرش این تبعیض ها<br />

را نداشته باشد،‏ هرچقدر هم که بهش تزریق<br />

بشه،‏ باز عکس العمل نشان خواهد داد.‏ ولی<br />

عمال در این سی سال ما دیده ایم که اگر<br />

هم عکس العملی بوده،‏ انفرادی،‏ خصوصی،‏<br />

شخصی و گذرا بوده و تبدیل نشده به یک<br />

حرکت اجتماعی.‏<br />

فرشته مولوی:‏ در مورد چه باید کرد،‏ باید<br />

بگویم،‏ ما قرار نیست در قدرتها و حکومت<br />

ها و سیاست ها نقشی داشته باشیم.‏ ما داریم<br />

در مورد بخش خودمان یعنی مردم صحبت<br />

می کنیم.‏ حاال چه باید کرد؟ باید از این<br />

مسیرها رفت:‏ در مرحله ی اول آگاهی<br />

رسانی کرد،‏ روشنگری قسمت تحلیلی بعدی<br />

است و کوشش گری که در اینجا گفته می<br />

شود Advocacy کردن مسیر دیگر است.‏<br />

وقتی حقوق بشر را انتزاعی ببینیم،‏ مثل<br />

همین گلدانی که می خریم و روی میز می<br />

گذاریم و انگار داریم،‏ و نیازی نداریم که<br />

کاری برایش بکنیم.‏ اینکه چه باید کرد،‏ یک<br />

مسیر و پروسه است که در هر لحظه و هر<br />

گام باید انجام داد و در زندگی شخصی و<br />

به صورت فردی باید کرد تا برسد به جمع.‏<br />

کسانی که برای خودشان مسئولیت شهروندی<br />

قائلند،‏ گام های اجتماعی هم برمی دارند.‏<br />

پس آگاهی رسانی و روشنگری مراحل اول<br />

هستند که مخاطب مردم است و در ادامه<br />

کنش اجتماعی است.‏ کنش اجتماعی عملی<br />

اجتماعی ست که سیاسی هم می شود.‏<br />

اینجا دیگر کار فردی نیست و جمع است<br />

و مخاطبش دولت است،‏ کسی که قانون می<br />

گذارد.‏<br />

خوشبختانه در مورد افغان ها،‏ نزد مردم به<br />

نظر من زمینه ی مثبتی وجود دارد.‏ انسان<br />

همیشه در هر جای دنیا،‏ این خصوصیت<br />

را دارد که بدبختی که پیش می آید بیندازد<br />

گردن کسی دیگر،‏ حاال الزم هم نیست که

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!