16.03.2014 Views

شماره ٢٨

شماره ٢٨

شماره ٢٨

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

صفحه 149<br />

و آزادی زنان و بنا بر این تقلیل یکی یا<br />

دیگری به یک مدل ذهنیت مشترک است.‏ می<br />

توان بعنوان شرط آزادی رفتار کردن شان،‏<br />

پذیرفت که زنان ‏»حق برابر«‏ دسترسی<br />

برابر به دانش ها،‏ حرفه ها،‏ مسئولیت<br />

عمومی را داشته باشند ‏)آنچه که دگرگونی<br />

کم یا بیش عمیق شرایط مورد استفاده شان<br />

ایجاب می کند(.‏ بنابراین،‏ می توان اندیشید<br />

که آنها چونان افراد نوعی ‏)ژنریک(‏ عمل<br />

می کنند.‏ برابری اینجا،‏ نه خنثی سازی<br />

اختالف ها ‏)برابرسازی(،‏ بلکه اقتضا و<br />

ضرورت تنوع آزادی ها است.‏<br />

برعکس،‏ در نابرابری دانش ها ما بیشتر<br />

با کم کردن ویژگی سروکار داریم که<br />

همزمان تولید نایکسان یک ‏»توده«‏ و یک<br />

‏»نخبه«،‏ استفاده از نهادهای آموزشی برای<br />

جداسازی و سلسله مراتبی کردن فعالیت های<br />

اجتماعی،‏ توجیه نوع فعالیت فکری ‏)صرفاً‏<br />

صوری،‏ بیرونی در هر کسب شناخت های<br />

واقعی(‏ بعنوان گرایش و هدف قدرت به<br />

زیان نوع فعالیت ‏»دستی«‏ است.‏ اگر تأمل<br />

کنیم ‏)اینجا نیز همراه با فیلسوفی چون<br />

اسپینوزا(‏ باید بپذیریم که فردیت،‏ کارکرد<br />

ارتباط )Communication( است و<br />

ارتباط حداکثر نه میان نمونه ها یا نقش های<br />

اجتماعی از پیش معین،‏ بلکه میان ویژگی<br />

ها،‏ تجربه های ‏»عملی«‏ است که هر کس<br />

می تواند چیزی از دیگران و برای دیگران<br />

فراگیرد،‏ باید اعتراف کرد که بطور متناقض<br />

توسعه دانش بمنزله تکیه گاه قدرت،‏ فردیت<br />

زداینده است.‏ کلیت کارکرد دانش در جامعه<br />

های مدرن،‏ بعنوان شرط مثبت تشکیل زبان<br />

مشترک سیاست ‏)و نیز ‏»دین جداگری«‏<br />

آن(‏ به مرزبندی امکان های واقعی ارتباط<br />

که شکل نهادی آن بدرستی انحصار ویژه<br />

‏»وظیفه های ارتباط«‏ است،‏ بسنده می کند.‏<br />

از این دیدگاه،‏ این نابرابری در عمل تقلیل<br />

ناپذیر است که اختالف ایجاد می کند.‏ البته،‏<br />

مبارزه علیه نابرابری نمی تواند به لغو<br />

اختالف ها و بازتولید ‏»دموکراتیک«‏ شان<br />

در شکل انتخاب تعمیم یافته افراد بیانجامد.‏<br />

برای اینکه آزادی وسیع تر افراد و خود<br />

ارتباط هم زمان توسعه یابد،‏ اقدام به خنثی<br />

سازی و تقسیم دوباره دانش،‏ ‏»هم ارزی«‏<br />

افراد دانشمند و بی سواد در برابر حق بیان<br />

در فضای عمومی و جدایی نمادین هم ارزی<br />

نهادی میان ‏»عقل«‏ و ‏»دانش«‏ ضرورت<br />

دارد.‏ به بیان درست،‏ این ضرورت برابری،‏<br />

پرسش انگیز بودن اتوپی های سیاسی رهایی<br />

فکری را قطع نکرده است؟ )۸(<br />

بنابراین مالحظه ها،‏ من فرضیه زیر را<br />

درباره ثبت ‏»اختالف های انسان شناختی«‏<br />

در جُستار برابری = آزادی بیرون می کشم.‏<br />

اختالف جنسی ارتباط ممتازی را در قبال<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

نهاد همبود حفظ می کند؛ در صورتی که<br />

اختالف فکری تمام معنی نقدی اش را در<br />

مورد سیاست در رابطه اش با نهاد مالکیت<br />

کسب می کند.‏<br />

از زمانی که همه افراد انسانی را شهروندان<br />

آزاد و برابر در حقوق دانسته اند و بالقوه<br />

کارایی این حقوق را مطالبه می کنند،‏ تقسیم<br />

نقش های جنسی مستقیماً‏ به ضرورتی<br />

تبدیل می شود که جامعه خود را به عنوان<br />

‏»همبود«‏ ‏)و نه به عنوان هم کناری افراد<br />

‏»بدون رابطه«(‏ وانمود کند.‏ البته،‏ می<br />

توان طرح کرد که هر همبود تاریخی،‏ نهاد<br />

همزمان واقعی و خیالی بر رابطة جنس ها<br />

‏)یعنی بر خویشاوندی،‏ تقسیم وظیفه ها،‏ نقش<br />

های مذکرها و مؤنث ها،‏ تعیین ‏»خصلت«‏<br />

نمادین هر یک که دو جنسیتی را پس می<br />

زند،‏ استوار است(.‏ البته،‏ همبود سیاسی<br />

مدرن،‏ نه فقط بخاطر اینکه دولت است،‏ بلکه<br />

بخاطر اینکه دولتی است که ساختار حقوقی<br />

آن استوار بر گزارة Egaliberté است،‏<br />

هرگز به این عنوان یک همبود جنسیت<br />

دار نیست:‏ پس آنچه بعنوان همبود ملی مبنا<br />

قرار می گیرد،‏ رابطه ساده جنس ها نیست<br />

‏)این همبود یک خانواده وسیع جز در مفهوم<br />

مجازی نیست(،‏ بلکه جنس گرایی Sex-<br />

)isme عملی و ایدئولوژیک بعنوان ساختار<br />

طرد درونی زنان است که در سراسر جامعه<br />

تعمیم یافته است.‏ پس این تعادل ناپایدار<br />

انکار و کلیت سازی اختالف جنس ها است.‏<br />

به همین دلیل تأیید این کلیت سازی بعنوان<br />

قدرت سیاسی به نقطه بسیار حساس بحران<br />

همبود ‏)یا بحران هویت همبود(‏ تبدیل می<br />

شود.‏<br />

(<br />

برعکس،‏ اختالف فکری،‏ رابطه ممتاز با<br />

مالکیت را بعنوان میانجی اجتماعی حفظ می<br />

کند.‏ می توان نشان داد که مفهوم توانایی<br />

فکری همواره در بازنمود تملک انسانی شی<br />

ها،‏ دقیقاً‏ بعنوان اختالف ‏)هستی شناسی(‏ بین<br />

شخصیت بشری و ‏»جسمی«‏ که در نفس<br />

خود چیزی جز ‏»شئی«‏ نیست،‏ گنجانده شده.‏<br />

نشانه مخالف آن را در قانونگذاری پایدار<br />

می یابیم که خُردی یا بیگانگی فکری را با<br />

ناتوانی در مالک بودن به هم پیوند می دهد.‏<br />

در حقیقت برای مالک بودن شئ ها نخست<br />

باید ‏»مالک خویشتن«‏ بود.‏ این مالکیت<br />

چیزی جز مفهوم نوعی ‏)ژنریک(‏ هوش و<br />

خرد نیست.‏ با اینهمه،‏ هنگامی که مالکیت-‏<br />

فردی یا جمعی-‏ در برابر همبود به میانجی<br />

برابری و آزادی ضمانت انسانیت فردی و<br />

شرط شهروندی تبدیل می شود،‏ این توانایی-‏<br />

ناتوانی معنی را تغییر می دهد.‏ آنجا نیز،‏<br />

مالکیت برای کسب یک ارزش ‏»عمومی«‏<br />

از سپهر صرفاً‏ ‏»خصوصی«‏ خارج می<br />

شود.‏ هر مالکیت در کُد یا ‏)قانون(ها به ثبت<br />

رسیده و هم ارزی ها بنا بر دانش اقتصاد<br />

سیاسی فرمول بندی شده است.‏ هر فرد از<br />

حیث اینکه علم تئوری و پراتیک مبادله های<br />

ارزش ها را می شناسند،‏ یا اینکه بوسیله علم<br />

‏)که در کتاب های محاسبه های آن به ثبت<br />

رسیده(‏ شناخته شده،‏ ‏»مالک«‏ است ‏)و با<br />

مالکیت اش سنجیده می شود(.‏ یک فرد یا<br />

یک طبقه با وجود و دارایی شان تنها به<br />

وسیله دانش مجرد که بیش از پیش مستقل و<br />

عقالنی و همچنین ‏»مادی«‏ می شود،‏ رابطه<br />

دارند.‏ این روند مستقل شدن،‏ عقالنی شدن،‏<br />

مادی شدن ‏»دانش«‏ به طور مستقیم بیش از<br />

پیش استفاده از ‏»حق مالکیت«‏ و در نتیجه<br />

فردیت را مشخص می کند.‏ البته در همان<br />

حال،‏ هویت فردی مالکان،‏ هویت فردی<br />

‏»سوژه«‏ مالکیت را بیش از پیش نامطمئن<br />

می سازد.‏ بنابراین،‏ ما دیگر فقط با ساز و<br />

کار تقسیم طبیعت بشری سروکار نداریم که<br />

در عمل ضرورت آزادی و برابری را نفی<br />

می کند.‏ ‏»حق شهروند«‏ به این عنوان که<br />

باید توسط مالکان به اجرا در آید از گوهر<br />

بی بهره شده است.‏ با این همه،‏ مسئله برابری<br />

و آزادی به فرمول بندی آغازین اش باز می<br />

گردد.‏ بی آن که پاسخ از پیش آماده ای در<br />

کار باشد:‏ پس،‏ چه ‏»انسان«‏ هایی شهروند<br />

هستند؟<br />

از این رو،‏ ما می توانیم بگوییم که از جستار<br />

ابتدایی نتیجه دیگری بدست می آید که رفته<br />

رفته به عصر حاضر می رسد و چونان<br />

عکس آن یا بازگشت وازده آن است:‏ در<br />

حالی که این جُستار ‏»میانجی«‏ هایی برای<br />

نهاد Egaliberté و برای پایة ایدئولوژیک<br />

آن در اختیار دارد،‏ دارای نکته های<br />

نامطمئن برای میانجی ها و پایه های پیشین<br />

است که در عین حال نکته هایی هستند که<br />

بنا بر اختالف انسان شناختی هویت فردی<br />

و همبودی مدرن را متزلزل می کنند.‏ دقیقاً‏<br />

در این نکته ها خواست برابری و آزادی<br />

‏)یا آزادی برابر(‏ بیشینه است.‏ اما شکل های<br />

مشخص ‏)اعم از حقوقی یا عملی(‏ ارضای<br />

آن امروز بسیار پرسش انگیز است.‏ پس<br />

اینها به حد کمال نکته های حساس اصالح<br />

اساسی سیاست هستند.‏<br />

بنابراین،‏ با قرار دادن این نکته ها در برابر<br />

حقیقت کلی محتوی متن اعالمیة ۱۷۸۹، ما<br />

شرح ‏»دیالک تیک«‏ تاریخی و ایدئولوژیک<br />

Egaliberté را به پایان رسانده ایم،‏ که<br />

البته به پایان تاریخ نمی انجامد،‏ بلکه به<br />

مسئله ای می انجامد که در تاریخ و بنا بر<br />

آن به منظور تداوم آن طرح شده است.‏ این<br />

مسئله مقدمه چینی یک عصر از عصر سه<br />

گانه دیگر را ممکن می سازد:‏ عصر قدیم که<br />

در آن مفهوم شهروند تابع اختالف های انسان<br />

شناختی،‏ وضعیت های نابرابر انسان آزاد و

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!