16.03.2014 Views

شماره ٢٨

شماره ٢٨

شماره ٢٨

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

صفحه 145<br />

یا ضامن خارجی باالتر از جامعه،‏ نظم<br />

سیاسی قرار نمی دهد،‏ بلکه حقوق بشر را<br />

با حقوق سیاسی کامالً‏ یکی می داند و از این<br />

طریق ارتباط تئوری های طبیعت بشری را<br />

چونان تئوری های فوق طبیعی الهی شناسی<br />

در نظر نمی گیرد و انسان فردی یا جمعی را<br />

با عضو جامعة سیاسی یکی می داند.‏<br />

اینجا تأمل کوتاه درباره آنچه که بطور بنیادی<br />

چنین مفهوم متن های-‏ دقیقاً‏ طبیعت گرایانه<br />

سنت قدیمی را متمایز می کند،‏ بی فایده نیست.‏<br />

معادلة انسان و شهروند در ۱۷۸۹ تکرار<br />

باغ وحش politikan( )zôon سیاسی<br />

نیست.‏ در واقع،‏ ایده باغ وحش سیاسی بر<br />

فرض که واقعاً‏ مطابق با نهادهای ‏»شهر<br />

»cité یونانی یا رومی با شد،‏ مبنای همانند<br />

سازی برابری و آزادی قرار نمی گیرد،‏<br />

بلکه بنا بر تز کامالً‏ متفاوت،‏ تز برابری<br />

در محدوده آزادی که بر حسب مورد چونان<br />

وضعیت اجتماعی استوار بر یک سنت،‏<br />

یک نهاد یا یک کیفیت طبیعی افراد است،‏<br />

نگریسته می شود.‏ برابری اینجا تنها نتیجه،‏<br />

و مشخصه آزادی است.‏ برگشت پذیری دو<br />

اصطالح نمی تواند در آن جا وجود داشته<br />

باشد.‏ از آنجا،‏ تا در متن هایی که عمیق تر<br />

درباره بالقوه گی های دموکراتیک،‏ مفهوم<br />

شهروندی تحقیق می کنند،‏ می توان برخی<br />

قطعه های ‏»سیاست«ارستو،‏ محدودیت<br />

عجیب این مفهوم یا دست کم آنچه را که<br />

می تواند بدین ترتیب پس نگرانه برای<br />

خواننده مدرن جلوه کند،‏ مثال زد.‏ ارستو،‏<br />

شهروندی را بنا بر بهره گیری متناوب از<br />

کارکردهای فرماندهی و فرمانبری و بنا بر<br />

این،‏ بنا بر شکل قوی دوجانبه بودن تعمیم<br />

یافته افراد آزاد،‏ زورمند و بالغ ‏)که این چنین<br />

پایه عشق و محبت )philia( شان،‏ مفهوم<br />

ژنریک ‏»رابطه اجتماعی«‏ است(‏ ‏»تعریف<br />

می کند«.‏ از این دو جانبه بودن،‏ یک موضع<br />

کیهان شناختی ‏»شهروند«‏ میان دو محدوده<br />

بنا بر نقص و افراط نتیجه می شود که<br />

به همان دلیل محدوده های انسان شناختی<br />

سیاسی اند:‏ محدوده فرودین انسان در چهره<br />

های مختلف)زن،‏ برده،‏ کودک(،‏ محدوده<br />

اَبَر انسان در چهره خردمند،‏ خدا یا قهرمان.‏<br />

اما آن جا که امروز ترکیب متضاد،‏ ترکیب<br />

طرح اولیه کلیت و محدودیت خودکامگی<br />

را می بینیم،‏ در واقع،‏ تنها کاربُرد منطق<br />

متفاوت وجود دارد که در آن ‏»آزادی«‏ یک<br />

وضعیت،‏ یک شخصیت و ‏»برابری«‏ یک<br />

کارکرد و حقوق این وضعیت را نشان می<br />

دهد.‏<br />

برعکس،‏ این نیز کامالً‏ اشتباه است که به<br />

بهانه آگاهی تاریخی،‏ تقابل کالسیک زاییده<br />

لیبرالیسم را بپذیریم.‏ در تقابل با وحدت<br />

یونانی ‏)و بیشتر رومی(‏ امر اجتماعی و<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

سیاسی،‏ اعالمیه ۱۷۸۹ جدایی آنها-‏ یا<br />

جدایی ‏»بورژوایی«‏ آنها-‏ را که در نفس<br />

خود استوار بر تمایز سپهر عمومی و سپهر<br />

خصوصی است،‏ بنا نهاد.‏ هر چند مارکس<br />

در یک متن مشهور دورة جوانی اش این<br />

قرائت معاصر را به حساب خود اصالح<br />

کرد،‏ در اساس مانع سو تعبیر در رابطه<br />

با معنی ظاهری،‏ مادیت متن ها نگردید.‏<br />

انسان اعالمیه ‏»فرد خصوصی«‏ در تقابل<br />

با شهروند که عضو دولت است،‏ نیست.‏ او<br />

دقیقاً‏ شهروند است و این تحقیق بر عکس<br />

باید ما را به این پرسش هدایت کند که چگونه<br />

موجب می شود که خود مفهوم دولت در یک<br />

متن انقالبی که کاربُرد آن – دست کم از دید<br />

نگارندگانش برقراری دولت جدید بود،‏ این<br />

چنین پرسش انگیز باشد.‏ پاسخ به این پرسش<br />

فقط می تواند استوار بر بررسی نتیجه های<br />

زیر و رو کننده اندیشة بنیادی جدید باشد که<br />

بطور مشخص بر رابطه برابری با آزادی<br />

که بطور عام بیان شده تکیه می کند.‏<br />

این کدام اندیشه است؟ به هیچ وجه مسئله<br />

عبارت از همانند سازی دو مفهوم نیست.‏<br />

البته اگر بخواهیم معنی ظاهری آن را بیان<br />

کنیم،‏ همان است که اعالمیه می گوید:‏<br />

برابری همانند با آزادی،‏ برابر با آزادی و<br />

برعکس است.‏ هر یک درست ‏»سنجه«‏<br />

دیگری است.‏ این چیزی است که من پیشنهاد<br />

می کنم آن را با اصطالح به عمد عجیب<br />

گزاره Egaliberté‏)برابری=‏ آزادی(‏<br />

بنامیم:‏ البته،‏ این ادغام بی معنا و ‏»ناممکن«‏<br />

در زبان فرانسه،‏ با وجود این،‏ گزاره مرکزی<br />

را بیان می کند.‏ زیرا همزمان شرایطی را<br />

فراهم می کند که در آن ها انسان از این سو<br />

به آن سو،‏ شهروند و دلیل این همگون سازی<br />

است.‏ در معادله انسان و شهروند یا بهتر از<br />

آن-‏ بعنوان دلیل کلیت آن-‏ بعنوان پیش فرض<br />

آن-‏ استوار بر گزاره برابری = آزادی است.‏<br />

این گزاره وضعیت دلیل evident( Self<br />

truth به گفته آمریکایی ها(‏ را دارد یا<br />

دقیق تر گزاره وضعیت یقین را دارد.‏ یعنی<br />

اینکه حقیقت آن نمی تواند مورد تردید قرار<br />

گیرد.‏ با اینهمه،‏ این از آن جا است که گزاره<br />

وضعیت باشد و حتا گزاره همواره وضعیت<br />

باشد؛ هر چند در شکل های انکار اعتراف<br />

به پافشاری در آن قطع نمی شود و برگشت<br />

ناپذیری در آن آشکار می گردد.‏<br />

تنها بر پایه این واقعیت می تواند باشد<br />

که ما آنجا با دو کلمه روبرو شویم.‏ تمایز<br />

صوری آنها آشکارا برای موقعیت همانندی<br />

معنی ضروری است.‏ بهتر بگوییم:‏ برای<br />

اینکه آزادی و برابری بتوانند چونان چیز<br />

همانند اندیشیده شوند،‏ الزم است که به<br />

اختالف آغازین به ثبت رسیده در تاریخ<br />

های تا اندازه ای متمایز:‏ واژگان ‏»آزادی«‏<br />

و ‏»برابری«‏ پیش از متن ۱۷۸۹ تا این<br />

نقطه برخورد که با یک حرکت همه جدول<br />

تغییر می یابد،‏ تقلیل یابند.‏ از دیدگاه دیگر،‏<br />

این خیلی ساده نشانه این واقعیت است که<br />

انقالبی های ۱۷۸۹ همزمان علیه دو دشمن<br />

و دو ‏»اصل«‏ مبارزه می کردند:‏ یکی مطلق<br />

گرایی که بمثابه نفی آزادی ‏)در ‏»عمل«‏<br />

دایمی ‏»شاهزاده«(‏ نمودار می شود و<br />

دیگری امتیازهایی که چونان نفی برابری<br />

‏)در ‏»حقوق«‏ دائمی و پایدار ‏»قوی تر«(‏<br />

پدیدار می گردد.‏ سلطنت و اشرافیت که<br />

یگانگی سیاسی-‏ اجتماعی شان بی میانجی<br />

توسط آنها در مفهوم ‏»نظام قدیم«‏ اندیشیده<br />

شده،‏ آمیزه ای است که منتقدان انقالب از<br />

پرداختن به آن تا امروز بخصوص با بحث<br />

درباره انقالب،‏ یک ‏»انقالب آزادی«‏ و یک<br />

‏»انقالب برابری«‏ باز نایستاده اند.‏<br />

البته آنچه که عمیق تر در شناسایی این تز<br />

رادیکال مانع می تراشد،‏ تفسیر افالتونی<br />

متن ها است:‏ بنابر آن برابری و آزادی<br />

را بمثابه ایده ها یا گوهرهایی می بینیم و<br />

طبیعت مشترک برابری و آزادی را جستجو<br />

می کنیم.‏ دلیل دیگری نیز وجود دارد:‏<br />

در پی آنیم که برای دادن یک ‏»مضمون<br />

تجربی«،‏ یک ‏»مرجع مثبت«‏ برای این<br />

همانندی ضرورت دارد تا بتوان نشان داد<br />

که کدام آزادی،‏ کدام برابری همانند هستند،‏<br />

یا بهتر در چه حدود آنها هماننداند.‏ کوتاه<br />

سخن،‏ اینجا با یک ناروشنی حیرت آوری<br />

برخورد می کنیم.‏ قضیه عبارت از دو مسئله<br />

بهم پیوسته اما متمایز است.‏ در مورد مسئله<br />

نخست پاسخ ساده،‏ اما با یک اهمیت زیاد<br />

است.‏ زیرا به هیچ وجه در وضعیت حقیقت<br />

گزاره Egaliberté وارد نمی شود.‏ در<br />

مورد مسئله دوم،‏ پاسخ در عمل ناممکن<br />

است؛ یا بهتر بگوییم،‏ به بی تفاوت ماندن<br />

بی پرده اختصاص داده شده است.‏ چیزی<br />

که بدون شک از کمترین اهمیت برخوردار<br />

نیست.‏ زیرا داو در آن خیلی ساده کاربرد<br />

و گذار از ‏»تئوری«‏ به ‏»پراتیک«‏ یک<br />

گزاره محصول پراتیک ‏)انقالبی(‏ در نفس<br />

خود است.‏<br />

نخست مسئله طبیعت را بررسی می کنیم:‏<br />

موضع من تند است:‏ استدالل زیرین برای<br />

گزاره برابری = آزادی ذات گرایانه نیست.‏<br />

آنچه مبنا قرار می گیرد کشف شهودی یا<br />

اشراقی همانندی ایده های برابری و آزادی<br />

نیست و نخواهد بود.‏ زیرا اینها کامالً‏<br />

دگرگون شده از معادله قرار گرفتن انقالبی<br />

شان خارج می شوند.‏<br />

البته،‏ این کشف تاریخی است که کامالً‏ بطور<br />

تجربی می توان گفت که توسعه آنها ضرورتاً‏

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!