16.03.2014 Views

شماره ٢٨

شماره ٢٨

شماره ٢٨

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

صفحه 144<br />

تز آشکارا تناقض دار حاکمیت برابرانه است<br />

که عمالً‏ تضاد در اصطالح ها است،‏ اما<br />

تنها شکل از زدودن بنیادی هر تفوق و جا<br />

دادن نظام سیاسی و اجتماعی در عنصر<br />

درون بودی-‏ خود ترکیبی مردم است.‏ با<br />

اینهمه،‏ از آنجا،‏ توسعة بی واسطة هر رشته<br />

از تضادها از این واقعیت مایه می گیرد<br />

که جامعه موسوم به مدنی و باالخره دولت<br />

کامالً‏ بر پایه سلسله مراتب ها یا وابستگی<br />

ها ساختاری شده اند که باید همزمان نسبت<br />

به حاکمیت و بطور اساسی نسبت به نهادی<br />

شدن آن بی تفاوت باشند.‏<br />

در خصوص آنچه که حقوق طبیعی اعالم<br />

شده،‏ در واقع من به طور اساسی به جنبه<br />

انقالبی ‏»اعالمیه«‏ و به تأثیر وقفه ناپذیر<br />

آن در جریان مبارزه های اجتماعی-‏ سیاسی<br />

می اندیشم.‏ به بیان دیگر،‏ تردید ندارم که<br />

مادی بودن این عمل تبیین نقطة اتکایی<br />

برای سلسله درخواست هایی بود که از<br />

فردای انتشار اعالمیه شروع به اعالم آن<br />

در زمینه خواست هایی چون حقوق زنان،‏<br />

کارگران،‏ ‏»نژاد های«‏ استعمار شده می<br />

شود که در شهروندی تجسم یافته است.‏<br />

البته،‏ من به هیچوجه فکر نمی کنم که آن<br />

در پیوستگی حقوق طبیعی کالسیک جای<br />

دارد؛ اعم از اینکه چون پایان آن یا رادیکال<br />

شدن آن جان الکی یا حتی روسویی باشد.‏<br />

از حیث تاریخی و شناخت شناسی ‏»آگاهی<br />

از خویش«‏ نگارندگان آن در کشمکش با<br />

شکل بندی فکری خاص شان از نظام قدیم<br />

هر چه بوده باشد،‏ هسته اعالمیة حقوق بشر<br />

و شهروند از ایدئولوژی های موجود قبلی<br />

ناشی نمی شود.‏ این به هیچوجه در چارچوب<br />

تئوری های ‏»طبیعت انسان«‏ بعنوان پایه یا<br />

ضامن نظم حقوقی که دقیقاً‏ از قرن ۱۶ تا<br />

قرن ۱۸ بدیل تئوری های ‏»حقوق الهی«‏<br />

را در وجود آورد و برای مخالفان سلطنت<br />

مطلقه پایة استداللشان را تدارک دید،‏ جای<br />

ندارد و ‏»تا اندازه ای«‏ تنها اصطالح شناسی<br />

آنها را برای بطالن منطق شان تکرار می<br />

کند.‏ به این دلیل آنچه را که بیدرنگ مشخص<br />

می کند،‏ پیروزی نیست،‏ بلکه گشایش ناگزیر<br />

بحران حقوق طبیعی کالسیک،‏ گشایش<br />

عرصة ایدئولوژیک جدید است که در آن<br />

ایدئولوژی های سیاسی-‏ فلسفی قرن ۱۹<br />

جای می گیرد.‏<br />

حقوق طبیعی کالسیک بنا بر تنوع زیاد<br />

دریافت هایش از طبیعت انسان و شکلواره<br />

های پی ریزی آغازین جامعه مدنی اش،‏<br />

بهمان اندازه با استراتژی های اصالح گران<br />

نهاد سیاسی مطابقت دارد.‏ متن های ۱۷۸۹<br />

که محصول ضربه شدید واقعی بحث های<br />

‏»نماینده ملی«‏ بود و زیر فشار سه گانه<br />

منافع خاص اش و کشمکش آزاد اما هنوز<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

حل نشده با وجود سلطنت و ‏»ترس زیاد«‏<br />

از شورش های توده ای عمل می کردند،‏<br />

برعکس با ساده گرایی چشمگیر ‏)آنچه که<br />

در جای دیگر آن را واقعیت حقوقی نامیده<br />

ام(‏ توصیف می شود.‏ خواهیم دید که اساس<br />

آن صرفاً‏ سلبی است و در ارتباط مستقیم<br />

با پروبلماتیک خاستگاه ها و چگونگی های<br />

رابطه قرار دارد.‏ بویژه این نکته چشمگیر<br />

است که مفهوم ‏»قرار داد«‏ در آن غایب است<br />

)۵(. البته،‏ این بغرنجی و ناهمگونی تئوری<br />

های حقوق طبیعی کالسیک است که هر<br />

چند قرارداد گرایانه،‏ یا ضد قراردادگرایانه،‏<br />

دولت گرایانه یا اقتصادگرایانه باشد،‏ با<br />

همگون بودن نسبی یک طبقه اجتماعی بالنده<br />

که می توان آن را بورژوازی نامید،‏ مطابقت<br />

دارد.‏ در صورتی،‏ این ساده گرایی وحدت<br />

گرای اعالمیة حقوق است که در عرصه ایده<br />

ها یا بهتر بگوییم کلمه ها-‏ کلمه هایی که<br />

بی درنگ از کنترل نگارندگان آن خارج<br />

می شود-‏ بغرنجی اجتماعی واقعی انقالب<br />

فرانسه بنمایش در می آید:‏ واقعیت این<br />

است که این انقالب در نخستین برخورد<br />

دیگر یک ‏»انقالب بورژوایی«‏ نیست،‏ بلکه<br />

انقالبی است که با بورژوازی و مردم یا توده<br />

های غیربورژوایی در رابطه پایدار اتحاد و<br />

رویارویی انجام یافته است.‏ انقالبی که بی<br />

درنگ با کشمکش خاص درونی اش وارد<br />

منازعه می شود که بدون آن حتی وجود<br />

نخواهد داشت.‏ و از این رو در پی وحدت<br />

ضدهایش بی وقفه جریان دارد.‏<br />

***<br />

بدین ترتیب به این هسته متن های انقالبی<br />

می رسیم.‏ بنظر می رسد،‏ این هسته استوار<br />

بر یکسان انگاری دوگانه است که یکی به<br />

توضیح دیگری می پردازد و مضمون اش<br />

را به آن می دهد.‏<br />

نخستین یکسان انگاری مربوط به انسان<br />

و شهروند است.‏ اینجا یک انتخاب گفتار<br />

تحمیل می شود.‏ چون یک سنت طوالنی<br />

تقریباً‏ رسمی شده مضمون هفده ماده اصلی<br />

را بعنوان فرانمود تمایز ‏»حقوق انسان«‏<br />

‏)همگانی،‏ انتقال ناپذیر که مستقل از هر نهاد<br />

اجتماعی،‏ بنا بر این،‏ بالقوه و غیره باقی می<br />

ماند(‏ و ‏»حقوق شهروندان«‏ ‏)ایجابی،‏ نهادی<br />

شده،‏ محدودکننده،‏ اما کارا(‏ تفسیر می کند<br />

که بنوبه خود به پی ریزی دومی ها بر پایه<br />

یکمی ها می انجامد.‏ و بدون شک،‏ برای<br />

این پی ریزی باید آنچه را که بنیاد می نهد و<br />

آنچه را که بنیاد نهاده شده متمایز کرد.‏ اما<br />

تمام مسئله اینجا عبارت از معین کردن این<br />

نکته است که آیا در خود متن،‏ ما بدرستی<br />

با متن ‏»پایه«‏ ای سروکار داریم.‏ بی<br />

تردید،‏ دوگانگی اصطالح های ‏»انسان«،‏<br />

‏»شهروند«‏ امکان تفکیکی را در بر می<br />

گیرد که ما نتیجه های آن را مالحظه می<br />

کنیم.‏ اما این می تواند و باید به نحو دیگری<br />

در متن آن تفسیر شود.‏ اعالمیه را بازخوانی<br />

کنید،‏ آنگاه مالحظه خواهید کرد که در واقع<br />

بین ‏»حقوق بشر«‏ و ‏»حقوق شهروند«‏ هیچ<br />

تفاوت و هیچ اختالف مضمونی وجود ندارد.‏<br />

اینها دقیقاً‏ یک چیزند.‏ بنابراین،‏ بین انسان<br />

و شهروند،‏ دست کم بعنوان اینکه آنها در<br />

عمل بنا بر طبیعت و توسعه حقوقی که از آن<br />

برخوردارند تعریف شده اند،‏ وجود ندارد.‏<br />

دقیقاً‏ موضوع اعالمیه از این قرار است.‏<br />

یادآوری می کنم که آزادی،‏ مالکیت،‏ امنیت<br />

و مقاومت در برابر ستم ‏)ماده ۲( به مثابه<br />

‏»حقوق طبیعی و همیشگی انسان«‏ شمارش<br />

شده اند یعنی دقیقاً‏ دنباله اعالمیه نشان می<br />

دهد که قانون اساسی اجتماعی سازمان<br />

حقوقی آن است.‏<br />

پس چه چیز در این سطح مسئله ایجاد می<br />

کند؟ این نخست وجود ‏»مقاومت در برابر<br />

ستم«‏ است که کمترین چیزی که می توان<br />

درباره آن گفت این است که این از آن پس<br />

خیلی صریح نهادی نشده است.‏ اما همزمان<br />

می توان گفت که این مرتبط با آزادی و<br />

ضامن کارایی آن است-‏ آزاد بودن،‏ یارایی<br />

مقاومت در برابر هر اجباری است که آزادی<br />

را از بین می برد-‏ و نمایشگر نشان زبانی<br />

مبارزة انقالبی است که این آزادی را بعنوان<br />

پیروزی تحمیل می کند )۶(. از سوی دیگر،‏<br />

این بمنزلة ‏»فقدان نمایان«‏ برابری است.‏ اما<br />

بی درنگ بجاست این ظاهر با بازخوانی<br />

ماده ۱ ‏)»انسان ها در حقوق آزاد و برابر به<br />

دنیا می آیند و باقی می مانند …«( و ماده<br />

۶ ‏)»قانون بیان ارادة عمومی است.‏ همه<br />

شهروندان حق رقابت دارند … قانون باید<br />

برای همه یکی باشد … همه شهروندان که<br />

از منظر قانون برابرند … همچنین معتبرند<br />

…«( اصالح گردد.‏ این فرمولبندی ها بیشتر<br />

جبران ‏»فقدان«‏ برابری در فهرست ماده ۲<br />

را نشان می دهند.‏ آنها مفهوم آن را وارونه<br />

می کنند و از برابری،‏ اصل یا حقوقی می<br />

سازند که در واقع وحدت همه حقوق دیگر<br />

را برقرار می کنند.‏<br />

برخورد با برابری در اعالمیه دقیقاً‏ مکان<br />

بسیار قوی و بسیار مشخص همانند سازی<br />

بین انسان و شهروند است.‏ این بدرستی<br />

همان چیزی است که در نکوهیدن آن درنگ<br />

ندارد و خیلی زود به این یا آن شکل به<br />

تفکیک انسان و شهروند،‏ حقوق ‏»بشر«‏ و<br />

حقوق ‏»شهروند«‏ می انجامد.‏ در صورتی<br />

که ما اینجا تصدیق انطباق آنها را در حالت<br />

انقالبی که از عمل تبیین آن ‏)»اعالمیه«(‏<br />

جدایی ناپذیر است،‏ می یابیم.‏ نه فقط اعالمیه<br />

هیچ ‏»طبیعت بشری«‏ را بعنوان پایه زیرین

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!