ش٠ار٠٢٨
ش٠ار٠٢٨ ش٠ار٠٢٨
اقتصاد سیاسی خالصه گفتار اینکه با وجود سلطه مالکیت خصوصی، اجرای هیچ یک از اصول عدالت اجتماعی امکان پذیر نیست و این امر مهم، جز با تغییرات بنیادی در نظام اجتماعی حاکم و انحالل مالکیت خصوصی بر وسایل و ابزارهای تولید نمی تواند اعمال گردد. بنابراین، الزم به تأکید است که تغییر نظام اجتماعی موجود و جایگزینی آن با نظام اجتماعی جدید، مستلزم فراهم بودن پیش شرطهای مشخص آن می باشد. در حال حاضر ما شاهد رشد عظیم اجتماعی شدن نیروهای تولید در سراسر جهان هستیم. چنین اجتماعی شدن، در واقعیت امر، همه بنیانهای مادی- فنی برقراری واقعی مالکیت عموم خلقی را که باید جایگزین مالکیت خصوصی حاکم بشود، آماده کرده است. در این حالت نیروهای تولیدی به مناسبات تولیدی جلب خواهند شد. الزم به گفتن است که، صرفنظر از قابل بحث بودن نحوه طرح موضوع، در حال حاضر، شمار بیشتری از کارشناسان دقیقا از چنین گرایشی پیروی می کنند که فقط مالکیت عموم خلقی می تواند پایه مادی اجرای عدالت اجتماعی را فراهم سازد. مالکیت خصوصی بدالیلی که برشمردیم، بلحاط ماهیت خود، نمی تواند با عدالت اجتماع هیچ سنخیتی داشته باشد و لزوما بجای اجرای عدالت اجتماعی، آن را به انقیاد خواهد کشید. چرا که مالکیت خصوصی بر روی بیعدالتی اجتماعی بنا نهاده شده است. تارنگاشت عدالت همه موافقند که سرمایهداری دچار یک بحران جدی است، اما درک افراد مختلف از این متفاوت است. متداولترین نظر، که حتا اقتصاددان مترقی مانند پال کروگمان و ژوزف استیگلیتز به آن معتقدند این است که بحران کالً پیامد سقوط »حباب« مسکن است؛ چون در این وضعیت بحرانی، خرج خصوصی، چه برای مصرف چه برای سرمایهگذاری، احتماالً در آیندۀ قابل پیشبینی افزایش نخواهد یافت، تجدید حیات فقط از طریق افزایش خرج دولت ممکن است،که این بدین معنی است که هم در ایاالت متحده و هم در اروپا، بجای درپیش گرفتن اقدامات ریاضتی، دولت باید خرج خود را افزایش دهد. این واقعیت که این نوشداروی بحران مورد قبول واقع نمیشود، با »اقتصادیات بد« سیاستگزاران، »عدم حسن نیت« جمهوریخواهان، سنگدلی راست، و غیره توضیح داده میشود. این نظر بطور خالصه بحران را صرفاً بعنوان یک پدیده پراکنده، یک باره، مُعضلی که اقتصاد ایاالت متحده، و نتیجتاً اقتصاد جهان، در نتیجه سقوط یک رونق متکی بر »حباب« گرفتار آن شده است میبیند، »حباب«ی که سیاست پولی غیرمسئوالنه هیأت مدیره فدرال ریزرو تحت ریاست آلن گریناسپن در تشویق آن تبانی کرد. بحران ساختاری ماهیت بحران کنونی سرمایهداری منبع: دموکراسی مردم نویسنده: پرابهات پاتنایک مشکل این نظر این است که شدیداً محدود است؛ کلیّت حقیقت را نمیبیند. بوجود آمدن بحران بوسیله سقوط »حباب« مسکن تنها بخشی از داستان است؛ داستانی که خود در درون بحران بنیادین ساختاری سرمایهداری قرار دارد. در واقع، »حبابهای« »داتکام« )dotcom( و مسکن این بحران ساختاری را پنهان نگه داشته بودند؛ با سقوط آنها ما نه تنها بحران ناشی از خود این سقوط را داریم، بلکه این بحران بر بحران ساختاری اساسی که آن نیز اکنون آشکار میشود قرار دارد. چون این بحران ساختاری با منطق نظام سرمایهداری عجین است، آنچه در مقابل ماست یک بحران سیستماتیک است- نه یک بحران پراکنده و ادواری- و راه برونرفت آسانی از آن وجود ندارد. بطور خالصه، ما وارد یک دوره طوالنی بحران سرمایهداری، یادآور دهه ۱۹۳۰، شده ایم که نه فوراً بلکه از طریق زنجیره ای از تحوالت سیاسی مانند آنچه که دو دهه ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ رخ داد، امکانات انقالبی واقعی برای فرارفتن از نظام را فراهم خواهد کرد. اجازه بدهید با این پرسش شروع کنیم: چرا در ایاالت متحده و اروپا اینقدر با خرج دولت بعنوان ابزاری برای غلبه بر بحران مخالفت میشود؟ چرا برای »ریاضت« که باالجبار بحران را تشدید خواهد نمود یک تقاضای مستمر وجود دارد؟ گفتن اینکه این فقط »اقتصادیات بد« است کافی نیست. »اقتصادیات«ی که مسلط میشود، در هر زمان آن نوعی است که طبقه مسلط wordpress..http://eb1384 /26/05/2012/com -0-1-4/http://pspa.ucoz.ru/publ 23 صفحه 140 مجله هفته شماره 28 مهر 1391
صفحه 141 آنرا تأیید میکند )فرضی که بویژه درباره اقتصادیات صادق است زیرا که چنان تأثیر مستقیمی بر سیاست دولت دارد(. »اقتصادیات بد« یکی از مکانیسمهایی است که منافع سرمایه مالی که بر سرمایهداری معاصر مسلط است، از طریق آن اعمال فشار میکند. »ریاضت« به این دلیل تحمیل میشود که سرمایه مالی با خرج دولت در مقیاس بزرگ برای تحرک اقتصاد مخالف است. سرمایه مالی با کُنشگری دولت مخالف نیست، بلکه میخواهد آن کُنشگری شکل تأمین مشوقها برای خود سرمایه مالی- جهت ارتقای منافع خودش، بمثابه ابزاری برای احیای اقتصاد- را بگیرد. سرمایه مالی عمل مستقیم دولت در این راستا از طریق خرج عمومی بزرگتر را نمیخواهد. هر اقدام دولت که مستقل از سرمایه مالی عمل کند، و بدنبال کار مستقیم بجای کار از طریق ارتقای منافع سرمایه مالی باشد، مشروعیت سرمایهداری، و بویژه مشروعیت منافع سرمایه مالی را از بین میبرد، چون این پرسش را مطرح میکند: اگر برای رفع اشکال نظام به دولت نیاز است چرا اصالً به نظام نیاز داریم، چرا خود مالکیت دولتی را نداشته باشیم؟ از اینرو، سرمایه مالی در ایاالت متحده با ۱۳ تریلیون دالر حمایت دولتی برای تثبیت نظام مالی هیچ مخالفتی ندارد؛ اما بمحض اینکه پرسش خرج دولت برای احیای اقتصاد مطرح میشود، موعظه درباره فضایل »ریاضت« را شروع میکند. بنابراین، عصر سلطه سرمایه مالی عصری است که در آن »مداخله دولت در مدیریت تقاضا« مدل کینز به حاشیه عقب مینشیند. اکنون، سرمایهداری بی وقفه به برخی محرکهای بیرونی برای حفظ رشد خود نیازمند است. سرمایهداری میتواند رشد را صرفاً براساس نیروی خود حفظ کند، صرفاً بدین خاطر که رشد، برای مدت زمانی، رخ میداده است، اما اگر رشد به هر دلیلی-از آنجمله ظهور تنگناها بخاطر خود رشد- نقصان یابد، آنوقت یک پیچاپیچ سرمایهگذاری کمتر و کمتر و کاهش رشد آغاز میشود که آنرا بسمت یک وضعیت ایستا، یعنی بسمت وضعیت بازتولید ساده میکشاند. رهاسازی نظام از بازتولید ساده و تضمین اینکه رشد نیروی خود را از دست ندهد و به وضعیت بازتولید ساده سقوط نکند، چیزی است که با عملکرد مجموعه ای از محرکهای بیرونی تضمین میشود. محرکهای بیرونی مجله هفته شماره 28 مهر 1391 از نقطه نظر تاریخی دو دست از محرکهای بیرونی این نقش را ایفا کرده اند. نخستین، کل نظام استعماری است که تا جنگ جهانی اول این نقش را ایفا میکرد. اصطالح »نظام استعماری« در اینجا فقط برای اشاره به مستملکات استعماری و نیمه استعماری مانند هند و چین بکار برده نمیشود، بلکه بهاصطالح »مستعمرات مهاجرنشین« را که »جمعیت بومی« آنها بخاطر جا دادن به مهاجران از مرکز سرمایهداری رانده میشدند را نیز دربرمیگیرد. »نظام استعماری« از طریق زیر از رشد تحت سرمایهداری نگهداری کرد: همراه با مهاجرت جمعیت به »مستعمرات مهاجرنشین« یا مهاجرت سفیدپوستان به مناطق دارای آب و هوای معتدل، مهاجرت موازی سرمایه از مرکز سرمایهداری به این مناطق نیز وجود داشت، اما این »صدور سرمایه« از مرکز از طریق مصادره مازاد مستملکات مستعمراتی و نیمه مستعمراتی ممکن میشد. نتیجتاً، »فرار« یکسویه مازاد از هند و دیگر مستعمرات، صادرات سرمایه از مرکز سرمایهداری به مستعمرات مهاجرنشین را تأمین میکرد. اما واقع در زیر این حرکتها در میزان »ارزش«، تغییرات مهمی نیز در ارتباط با ترکیب کاال وجود داشت: بریتانیا کشور اول سرمایهداری، و همچنین کشور اول صادرکننده سرمایه، کاالهای مورد تقاضا در مستعمرات مهاجرنشین مانند ایاالت متحده را تولید نمیکرد. تقاضا در آنجا عمدتاً برای مواد خام، یعنی مواد معدنی و کاالهای اولیه بود، که در مستملکات مستعمراتی تولید میشد. بنابراین صادرات سرمایه بریتانیا در درجه اول از طریق صادرات کاالهای بریتانیایی مانند نساجی در هند و دیگر بازارهای شرقی، و به همان اندازه یا حتا بیشتر، از صادرات این کشورها به مناطقی که »فرار« بسمت آن بود ممکن میشد. کاالهای بریتانیایی میتوانستند در کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره فروخته شوند زیرا بازارهای آنها »آماده« بود: بازارهای آنها میتوانست برای تخلیه کاالهایی بریتانیایی، به هر اندازه الزم، و در هر زمان، مورد بهرهبرداری قرار گیرد. کل این روال حرکت جهانی سرمایه و کاالها، که از نقطه نظر مرکز سرمایهداری بسیار بی دردسر بود، در زیر رونق طوالنی قرار داشت که سرمایهداری از اواسط قرن نوزدهم تا جنگ جهانی اول بخود دید. بعد از جنگ جهانی اول این روال سقوط کرد. بورژوازی محلی در مستعمرات خواهان فضای خود بود؛ ژاپن بعنوان رقیب بریتانیا در بازارهای آسیایی، ظهور کرد؛ با »رسیدن به سرحدات« میزان سرمایهگذاری در »دنیای جدید« به حدنهایی رسید؛ و گستره صنعتزدایی بیشتر در اقتصادهایی مانند هند شروع به محدود شدن هر بیشتر نمود. رکود بزرگ دهه ۱۹۳۰ بیانگر این واقعیت بود که مکانیسم قدیمی برای تحرک سرزندگی در سرمایهداری دیگر کار نمیکند. رکود ]بزرگ[ فقط زمانی پایان یافت که دومین محرک خارجی عمده برای سرمایهداری، یعنی خرج دولت، ابتدا برای تدارکات جنگ، و بعد از جنگ، تحت تأثیر فشار طبقه کارگر و خطر سوسیالیسم، برای به اجرا گذاشتن نوعی »دولت رفاه« وارد عمل شد. اما »مداخله دولت در مدیریت تقاضا« نیز اکنون به آخر خط خود رسیده است: ظهور سرمایه مالی بینالمللی بمثابه نیروی مسلط در سرمایهداری، به دالئلی که در باال ذکر شد، گستره آن را کاهش داده است. بطور خالصه، سرمایهداری اکنون واقد هر نوع مکانیسمی برای دادن رشد پایدار به خود است. کاهش دستمزدهای واقعی این، بعالوه، در بستری اتفاق میافتد که نیاز به چنان مکانیسمی از هر زمان دیگری حادتر میشود. اجازه بدهید ببینیم چرا. با جهانیسازی حرکت بسیار آزادتر سرمایه- از آنجمله بشکل سرمایه، و همچنین کاالها و خدمات، میان کشورها بیش از هر زمان دیگری در تاریخ سرمایهداری، صورت گرفته است. نتیجتاً، سرمایه از متروپلها )و همچنین سرمایه بزرگ داخلی( میتواند تولید را به کشورهای جهان سوم، که در آنجا بخاطر وجود ذخائر عظیم نیروی کار دستزمدها پایین است، منتقل کند و ]آن تولیدات را[ به بازارهای متروپل صادر نماید. این بهنوبه خود دستمزدهای کارگران در کشورهای متروپل را در مقابل فشار کاهشی که بوسیله ذخائر نیروی کار موجود در کشورهای جهان سوم اعمال میشود، آسیبپذیر میسازد. در ایاالت متحده، بعنوان مثال، طی سه دهه گذشته نرخ واقعی دستمزد کارگران بطور مطلق نزدیک به ۳۰ درصد کاهش یافته است. در کشورهای جهان سوم هم اینطور نیست که نرخ واقعی دستمزد باال میرود؛ بالعکس، فقیرسازی و آوارگی تولیدکنندگان خُرد، شامل دهقانان، که نشان دیگری از جهانی سازی است باعث افزایش ارتش
- Page 89 and 90: بیان دیگری نحو به م
- Page 91 and 92: صفحه 91 امور عمومی ا
- Page 93 and 94: صفحه 93 جنون و شدت عم
- Page 95 and 96: A. GRAMSCI, Quaderni -31 del carcer
- Page 97 and 98: صفحه 97 ۷ اوپورتونیس
- Page 99 and 100: نظری مشارکتی اقتصا
- Page 101 and 102: 101 صفحه میپندارند د
- Page 103 and 104: صفحه 103 اوقات بیشتر
- Page 105 and 106: صفحه 105 حق اظهارنظر
- Page 107 and 108: صفحه 107 ۴ همسایگانش
- Page 109 and 110: 109 صفحه کار صحبت کرد
- Page 111 and 112: 111 صفحه فعالیتهای ب
- Page 113 and 114: 113 صفحه میگیرند. ن
- Page 115 and 116: 115 صفحه مجبورند حقو
- Page 117 and 118: سیاسی اقتصاد میبرد.
- Page 119 and 120: 119 صفحه غیر و مستقیم
- Page 121 and 122: 121 صفحه کمتری شمار د
- Page 123 and 124: سیاسی اقتصاد عمومی
- Page 125 and 126: 125 صفحه مولد اندازه
- Page 127 and 128: اقتصاد سیاسی جهانی
- Page 129 and 130: صفحه 129 که حیاتی بی
- Page 131 and 132: اقتصاد سیاسی دیپلم
- Page 133 and 134: صفحه 133 افریقا بازا
- Page 135 and 136: اقتصاد سیاسی انقال
- Page 137 and 138: اقتصاد سیاسی مالکی
- Page 139: صفحه 139 زندانیان سا
- Page 143 and 144: صفحه 143 طور اساسی به
- Page 145 and 146: صفحه 145 یا ضامن خارج
- Page 147 and 148: صفحه 147 ترکیب این دو
- Page 149 and 150: صفحه 149 و آزادی زنان
- Page 151 and 152: شناسی جامعه خانه و
- Page 153 and 154: 153 صفحه نباشد بد شای
- Page 155 and 156: جامعه شناسی وضعیت ا
- Page 157 and 158: صفحه 157 هویت شدند.
- Page 159 and 160: یک معمولی، آدم یک
- Page 161 and 162: شناسی جامعه قلبی در
- Page 163 and 164: جامعه شناسی صفحه 163
- Page 165 and 166: نقد »شراب« وحدت
- Page 167 and 168: صفحه 167 گرفتاری چون
- Page 169 and 170: ایران باشد. در هیچ
- Page 171 and 172: صفحه 171 ۱٫دو روی
- Page 173 and 174: »نبرد غافلگیرانه
- Page 175 and 176: صفحه 175 ۳(شکست
- Page 177 and 178: Jacob fuyant son frère Ésaü, rep
- Page 179 and 180: خاورمیانه اخوان ام
- Page 181 and 182: گسترش سلطه غرب در ک
- Page 183 and 184: صفحه 183 حاال کدام ان
- Page 185 and 186: رسانه رسانه هایی که
- Page 187 and 188: صفحه 187 جبهه بندیِ
- Page 189 and 190: ادبیات صفحه 189 کنند
اقتصاد سیاسی<br />
خالصه گفتار اینکه با وجود سلطه مالکیت<br />
خصوصی، اجرای هیچ یک از اصول<br />
عدالت اجتماعی امکان پذیر نیست و این<br />
امر مهم، جز با تغییرات بنیادی در نظام<br />
اجتماعی حاکم و انحالل مالکیت خصوصی<br />
بر وسایل و ابزارهای تولید نمی تواند اعمال<br />
گردد. بنابراین، الزم به تأکید است که تغییر<br />
نظام اجتماعی موجود و جایگزینی آن با<br />
نظام اجتماعی جدید، مستلزم فراهم بودن<br />
پیش شرطهای مشخص آن می باشد. در<br />
حال حاضر ما شاهد رشد عظیم اجتماعی<br />
شدن نیروهای تولید در سراسر جهان هستیم.<br />
چنین اجتماعی شدن، در واقعیت امر، همه<br />
بنیانهای مادی- فنی برقراری واقعی مالکیت<br />
عموم خلقی را که باید جایگزین مالکیت<br />
خصوصی حاکم بشود، آماده کرده است.<br />
در این حالت نیروهای تولیدی به مناسبات<br />
تولیدی جلب خواهند شد. الزم به گفتن است<br />
که، صرفنظر از قابل بحث بودن نحوه طرح<br />
موضوع، در حال حاضر، شمار بیشتری از<br />
کارشناسان دقیقا از چنین گرایشی پیروی<br />
می کنند که فقط مالکیت عموم خلقی می<br />
تواند پایه مادی اجرای عدالت اجتماعی را<br />
فراهم سازد. مالکیت خصوصی بدالیلی که<br />
برشمردیم، بلحاط ماهیت خود، نمی تواند<br />
با عدالت اجتماع هیچ سنخیتی داشته باشد<br />
و لزوما بجای اجرای عدالت اجتماعی، آن<br />
را به انقیاد خواهد کشید. چرا که مالکیت<br />
خصوصی بر روی بیعدالتی اجتماعی بنا<br />
نهاده شده است.<br />
تارنگاشت عدالت<br />
همه موافقند که سرمایهداری دچار یک<br />
بحران جدی است، اما درک افراد مختلف<br />
از این متفاوت است. متداولترین نظر، که<br />
حتا اقتصاددان مترقی مانند پال کروگمان<br />
و ژوزف استیگلیتز به آن معتقدند این است<br />
که بحران کالً پیامد سقوط »حباب« مسکن<br />
است؛ چون در این وضعیت بحرانی،<br />
خرج خصوصی، چه برای مصرف چه<br />
برای سرمایهگذاری، احتماالً در آیندۀ قابل<br />
پیشبینی افزایش نخواهد یافت، تجدید حیات<br />
فقط از طریق افزایش خرج دولت ممکن<br />
است،که این بدین معنی است که هم در<br />
ایاالت متحده و هم در اروپا، بجای درپیش<br />
گرفتن اقدامات ریاضتی، دولت باید خرج<br />
خود را افزایش دهد.<br />
این واقعیت که این نوشداروی بحران<br />
مورد قبول واقع نمیشود، با »اقتصادیات<br />
بد« سیاستگزاران، »عدم حسن نیت«<br />
جمهوریخواهان، سنگدلی راست، و<br />
غیره توضیح داده میشود. این نظر بطور<br />
خالصه بحران را صرفاً بعنوان یک پدیده<br />
پراکنده، یک باره، مُعضلی که اقتصاد<br />
ایاالت متحده، و نتیجتاً اقتصاد جهان، در<br />
نتیجه سقوط یک رونق متکی بر »حباب«<br />
گرفتار آن شده است میبیند، »حباب«ی<br />
که سیاست پولی غیرمسئوالنه هیأت مدیره<br />
فدرال ریزرو تحت ریاست آلن گریناسپن<br />
در تشویق آن تبانی کرد.<br />
بحران ساختاری<br />
ماهیت بحران کنونی سرمایهداری<br />
منبع: دموکراسی مردم<br />
نویسنده: پرابهات پاتنایک<br />
مشکل این نظر این است که شدیداً محدود<br />
است؛ کلیّت حقیقت را نمیبیند. بوجود آمدن<br />
بحران بوسیله سقوط »حباب« مسکن تنها<br />
بخشی از داستان است؛ داستانی که خود در<br />
درون بحران بنیادین ساختاری سرمایهداری<br />
قرار دارد. در واقع، »حبابهای«<br />
»داتکام« )dotcom( و مسکن این<br />
بحران ساختاری را پنهان نگه داشته بودند؛<br />
با سقوط آنها ما نه تنها بحران ناشی از<br />
خود این سقوط را داریم، بلکه این بحران<br />
بر بحران ساختاری اساسی که آن نیز<br />
اکنون آشکار میشود قرار دارد. چون این<br />
بحران ساختاری با منطق نظام سرمایهداری<br />
عجین است، آنچه در مقابل ماست یک<br />
بحران سیستماتیک است- نه یک بحران<br />
پراکنده و ادواری- و راه برونرفت آسانی<br />
از آن وجود ندارد. بطور خالصه، ما وارد<br />
یک دوره طوالنی بحران سرمایهداری،<br />
یادآور دهه ۱۹۳۰، شده ایم که نه فوراً بلکه<br />
از طریق زنجیره ای از تحوالت سیاسی<br />
مانند آنچه که دو دهه ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ رخ<br />
داد، امکانات انقالبی واقعی برای فرارفتن<br />
از نظام را فراهم خواهد کرد.<br />
اجازه بدهید با این پرسش شروع کنیم: چرا<br />
در ایاالت متحده و اروپا اینقدر با خرج<br />
دولت بعنوان ابزاری برای غلبه بر بحران<br />
مخالفت میشود؟ چرا برای »ریاضت«<br />
که باالجبار بحران را تشدید خواهد نمود<br />
یک تقاضای مستمر وجود دارد؟ گفتن<br />
اینکه این فقط »اقتصادیات بد« است کافی<br />
نیست. »اقتصادیات«ی که مسلط میشود،<br />
در هر زمان آن نوعی است که طبقه مسلط<br />
wordpress..http://eb1384<br />
/26/05/2012/com<br />
-0-1-4/http://pspa.ucoz.ru/publ<br />
23<br />
صفحه 140<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391