16.03.2014 Views

شماره ٢٨

شماره ٢٨

شماره ٢٨

SHOW MORE
SHOW LESS

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

مجله هفته<br />

گاهنامه سیاسی و فرهنگی ‏»مجله هفته«‏ سال ششم شماره 28<br />

مهر ماه . 1391 اکتبر 2012<br />

لینک مجله هفته در اینترنت www.hafteh.de


فهرست<br />

مطالب<br />

فهرست 1 دمکراسی شکل عالیترین کمونیسم؛ 4 بیتفاوتها سرزمین بی 6<br />

فرهنگ و سوسیالیسم 9<br />

سوبژکتیف اوبژکتیف تیک دیالک کادرهای<br />

‏)از فولبرت گئورگ با مصاحبه سوسیالیسم بخشیدن حتقق امکان و مارکسیسم بودن بهروز پیرامون 11<br />

آملان(‏ کمونیست حزب پرسابقه علمی 13<br />

شلینگ«‏ و ‏»فیخته،‏ : آملان رمانتیسم ساده،‏ زبان به فلسفه 16<br />

دانسنت به اراده کتاب به نگاهی مند:‏ تاریخ سوژگی 16<br />

فوکو میشل اثر 18<br />

وود میکسینز الن با گفتگو سرمایه:‏ عصر در امپراتوری 25<br />

امروز اپورتونیسم تا از»اوروکمونیسم«‏ 30 آن طبقاتی جوهر و زمانیمکانی محدودههای پیشینه،‏ بیان و اندیشه آزادی 49<br />

نظری و جتربی تیک دیالک 53<br />

بحث مورد اجمتاعی نقد و مارکسیسم فوردیسم،‏ پسا 59<br />

ایران امروز شرایط به توجه با آن حتلیل و برداشت و هورکهایمر و آدورنو روشنگری دیالکتیک 61<br />

گفت…‏ ژیژک وآنگاه 67<br />

کارانه”‏ سمت ‏“بازی و میشلز رابرت 76<br />

آلتوسر لویی فلسفه؛ و لنین 90<br />

)۱( آن های مسئله و برابری 96<br />

چیست اوپورتونیسم 99<br />

مشارکتی اقتصاد برای جنبش 117<br />

جهانی اقتصاد در بحران و وجتارت تولید جهانیکردن 122<br />

نیستند!‏ مولد«‏ « که زنانی و آور«‏ نان « مردان 123<br />

عمومی منفعت برابر در بهرهوری 127<br />

آمریکا اقتصاد زوال تاریخچه‏ باب در تیرگی؟ جدید عصر یا شورشگر جهانی 2<br />

صفحه 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله


فهرست<br />

131<br />

دیپلماسی تلفن همراه برای سیطره بر تهی دستان 135<br />

انقالب کینزی و ضد انقالب نئولیبرالی 137<br />

مالکیت خصوصی و عدالت اجمتاعی 140<br />

ماهیت بحران کنونی سرمایهداری 142<br />

حقوق بشر«‏ و ‏»حقوق شهروند«‏ دیالکتیک جدید برابری و آزادی 151<br />

تأمالت خیابانی – نقد پوپر در فضای شهر و خانه 155<br />

وضعیت افغان ها در ایران و نقش روشنفکران ایرانی 159<br />

یک روز یک نویسنده 161<br />

ایرانی بودن یا نبودن؟ 163<br />

ایران و چالشهای گذار به جامعه شناخت محور 165<br />

‏»شراب«‏ وحدت بر سر خنواستنی ها 169<br />

در دفاع از میراث فرهنگی پرویز شهریاری 170<br />

بررسی عوامل جغرافیای سیاسی در جنگ امپریالیستی علیه سوریه بخش اول و دوم 179<br />

اخوان املسلمین مصر به ارکستر آمریکا – اروپا – اسراییل برای جنگ در سوریه پیوست 182<br />

سوریه،‏ سنگ محک سیاست جهانی 185<br />

رسانه هایی که از آنِ‏ ما نیستند یا ‏»جذابیت های پنهانِ‏ » کالن – رسانه ها 189<br />

کشتی شکستگان هزارهی سوم 193<br />

کَ‏ لکَ‏ ته الهام 194<br />

دیریست…‏ 198<br />

سفر به سیترا 199<br />

خواستگارانِ‏ فارغ از عشق آگافیا 201<br />

صفحه 3<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


نظری<br />

بیتفاوتها<br />

سرزمین بی گرامشی<br />

آنتونیو فتوحی<br />

مهدی برگردان:‏ 4<br />

صفحه چون<br />

نیز من ها.‏ تفاوت بی از بیزارم معنای<br />

به زیستن میکنم گمان هبل فریدریش تنها<br />

دست انسانهای است.]‏‎۱‎‏[‏ بودن پارتیزان داشته<br />

وجود توانند ‏،نمی شهر با بیگانه و تواند<br />

نمی راستی به است زنده که آن باشند.‏ تفاوتی<br />

بی نکند.‏ گیری موضع و باشد شهروند بیجربزگی<br />

است،‏ انگلوارگی است.‏ کاهلی من<br />

که روست این از و نیست،‏ زندگی است.‏ وزن<br />

تفاوتی بی بیزارم.‏ تفاوتها بی از است<br />

سربی گلولهای است.‏ تاریخ مردهی راکدی<br />

مادهی و مبتکر؛ و مبدع فرد برای غرق<br />

درخشان هیجانهای غالب آن در که را<br />

کهنه شهری که است باتالقی میشوند.‏ محکم<br />

دیوارهای از بهتر و میگیرد بر در شهر<br />

آن از جنگجویان سینهی از نیکوتر و غلیظ<br />

مردابهای در زیرا میکند.‏ محافظت از<br />

و میبلعد را کنندگان حمله خویش آلود گل ایشان<br />

نیز گاه و میکند دلسرد و میبرد میان بی<br />

میکند.‏ منصرف قهرمانانه اقدام از را میکند.‏<br />

عمل تاریخ در قدرتمندانه تفاوتی،‏ قضا<br />

میکند.‏ عمل امّا میکند عمل منفعالنه آن<br />

روی توان نمی که چه آن و است قدر و ویران<br />

را ها برنامه که آنچه کرد.‏ حساب را<br />

ساخت خوش های طرح که میکند،‏ علیه<br />

که است زشتی ی ماده میکند.‏ واژگون 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله و<br />

کند؛ می خفه را آن و کند می طغیان شعور شرّی<br />

در که دهد می روی آنچه است اینچنین خیری<br />

امکان شود،‏ می هوار همه روی که جهانشمول<br />

ارزش ‏)با قهرمانانه کنش یک که آنقدر<br />

دیگر آورد،‏ وجود به تواند می آن(‏ می<br />

عمل که افرادی معدود ابتکار از ناشی حضور<br />

عدم و تفاوتی بی به بلکه نیست،‏ کنند تفاوتی،‏<br />

بی است.‏ وابسته آنها از بسیاری منفعالنه<br />

میکند.‏ عمل تاریخ در قدرتمندانه قدر<br />

و قضا میکند.‏ عمل امّا میکند عمل حساب<br />

آن روی توان نمی که چه آن و است که<br />

میکند،‏ ویران را ها برنامه که آنچه کرد.‏ میکند.‏<br />

واژگون را ساخت خوش های طرح طغیان<br />

شعور علیه که است زشتی مادهی میدهد<br />

رخ آنچه میکند.‏ خفه را آن و میکند میخواهند<br />

برخی که نیست روی این از تودهی<br />

که است خاطر بدین بلکه بدهد،‏ روی و<br />

میکند گیری کناره خویش میل با انسانها را<br />

گرههایی شدن کور و فعالیت رخصت توانست<br />

خواهد شمشیر تنها بعدها که میدهد قوانینی<br />

اشاعهی اجازهی بدرد.‏ هم از را آنها آنها<br />

توانست خواهد طغیان تنها که میدهد را قدرت<br />

بر انسانهایی میگذارد و کند باطل را خواهد<br />

شورش تنها بعدها که شوند سوار که<br />

تقدیری کند.‏ سرنگون را آنها توانست هیچ<br />

است،‏ مسلط تاریخ بر میرسد نظر به عدم<br />

و تفاوتی بی این وهمیِ‏ نمودِ‏ مگر نیست میشوند،‏<br />

پخته عواملی سایهی در که حضور را<br />

همگانی زندگی دام که معدودی دستهای را<br />

آنها نظارتی هیچ که دستهایی ، میبافند چون<br />

است غافل توده و کند،‏ نمی نگاهبانی یک<br />

تقدیرهای دهد.‏ نمی آن به اهمیتی و<br />

باریک های بینش ساز دست همه عصر،‏ عالئق<br />

و ها بلندپروازی و مدت کوتاه اهداف است.‏<br />

کنشگر کوچک گروههای شخصی بدان<br />

زیرا است.‏ غافل انسانها تودهی ولی دیگر<br />

که عواملی آنگاه گذارد.‏ نمی وقعی سایه<br />

در دامِ‏ و میآورند بر سر شدهاند پخته سر<br />

خویش نقش ایفای برای نیز شده بافته روی<br />

این از میدهد رخ آنچه میرسد.‏ بلکه<br />

بدهد،‏ روی میخواهند برخی که نیست میل<br />

با انسانها تودهی که است خاطر بدین فعالیت<br />

رخصت و میکند گیری کناره خویش بعدها<br />

که میدهد را گرههایی شدن کور و هم<br />

از را آنها توانست خواهد شمشیر تنها هک میدهد را قوانینی اشاعهی اجازهی بدرد.‏ کند<br />

باطل را آنها توانست خواهد طغیان تنها شوند<br />

سوار قدرت بر انسانهایی میگذارد و را<br />

آنها توانست خواهد شورش تنها بعدها که چنین<br />

نظر به روی همین به کند.‏ سرنگون


صفحه 5<br />

میرسد که تقدیری هست در فروفکندن همه<br />

چیز وهمه کس.‏ به نظر میرسد تاریخ هیچ<br />

نیست جز یک پدیدهی طبیعی عظیم.‏ یک<br />

فوران.‏ یک زمین لرزه که همه قربانی او<br />

میشوند:‏ آن که خواسته و آن که نخواسته،‏<br />

آن که میدانسته و آن که نمیدانسته،‏ آن<br />

که کنشگر بوده و آن که بی تفاوت؛ و این<br />

آخری به خشم میآید و میخواهد خود را از<br />

پیامدهای رویداد مبرّا کند.‏ میخواهد آشکارا<br />

بگوید که او نمی خواسته ؛ که او مسئول<br />

نبوده.‏ برخی ترحم آمیزانه ناله میکنند ، بقیه<br />

وقاحت بارانه دشنام میگویند،‏ ولی هیچ کس<br />

از خویش نمی پرسد یااندکاند آنان که از<br />

خویش میپرسند:‏ اگر من هم وظیفه ام را<br />

انجام داده بودم،‏ اگر سعی کرده بودم ارزشی<br />

به ارادهی خویش بگذارم و به نظر خود،‏ آیا<br />

آن چه رخ داده است روی میداد؟ ولی هیچ<br />

کس نیست یااندکاند آنان که از بی تفاوتی<br />

خویش ضربهای میخورند و از دیرباوری<br />

شان و از آغوش نگشودن برای….و کنش<br />

نورزیدنشان با گروههای شهروندانی که دقیقاً‏<br />

برای پرهیز از همان شر میجنگیدند و تکلیف<br />

خویش را برای بازآوردن آن خیر به انجام<br />

میرساندند.‏ بیشترشان اما ترجیح میدهند<br />

در رویدادهای رخداده سخن از ورشکستگی<br />

آرمانها بگویند و برنامه های به شکست<br />

انجامیده و از این دست دلخوشکنکهای<br />

دیگر؛ و اینگونه غیبت خویش را در ایفای<br />

هر مسئولیت از سر میگیرند.‏ البته نه از این<br />

بابت که از قبل نمی توانند چیزها را واضح<br />

ببینند و چندباری قادر نبودهاند راه حل های<br />

خوبی را پیشنهاد بدهند برای مشکالت حاد<br />

یا مشکالتی که نیاز به آمادگی وسیع و زمان<br />

کافی داشتهاند و به همان نسبت اضطراری<br />

بودهاند،‏ بلکه به این دلیل که این راه حل<br />

ها با حالتی بسیار زیبا عقیم میمانند و این<br />

مشارکت در زندگی همگانی با هیچ نور<br />

اخالقیای جان نمییابد.‏ چون یک محصول<br />

کنجکاوی روشنفکرانه است و نه ناشی<br />

از احساس گزندهی یک مسئولیت تاریخی<br />

که همه را در زندگی کنشگر میخواهد و<br />

الادری گرایی و بی تفاوتی را به هیچ روی<br />

نمی پذیرد.‏ هیچ کس از خویش نمی پرسد<br />

یااندکاند آنان که از خویش میپرسند:‏ اگر<br />

من هم وظیفه ام را انجام داده بودم،‏ اگر<br />

سعی کرده بودم ارزشی به ارادهی خویش<br />

بگذارم و به نظر خود،‏ آیا آن چه رخ داده<br />

است روی میداد؟ همچنین بدین خاطر نیز<br />

بیزارم از بی تفاوتها:‏ زیرا نالهی معصوم<br />

جاوید بودنشان ملولم میکند.‏ من از هر یک<br />

از ایشان حساب میپرسم که چگونه تکلیفی<br />

را که زندگی برایشان مقرر کرده و روز<br />

به روز مقرر میکند به انجام رساندهاند؟<br />

از هرآنچه کردهاند و به ویژه از هرآنچه<br />

نکردهاند و احساس میکنم بتوانم سخت باشم<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

و ترحم خویش را تلف و اشک هایم را با آنها<br />

قسمت نکنم.‏ من پارتیزانم،‏ زنده ام و در<br />

وجدانهای ستبرِ‏ همسوی خویش صدای تپشِ‏<br />

کنشگریِ‏ شهرآیندهای را میشنوم که بخش<br />

من دارد آن را میسازد؛ و در آن،‏ زنجیرهی<br />

اجتماعی روی معدودی افراد سنگینی نمی<br />

کند و در آن هر چیزی که روی میدهد<br />

اتفاقی و قضا قدری نیست و هوشمندانه<br />

است عملکرد شهروندان.‏ در آن شهر هیچ<br />

کس نیست که بر پنجره به تماشا بماند آن<br />

گاه کهاندک کسانی دارند از جان خویش در<br />

میگذرند و رگ هایشان در این فداکاری<br />

دریده میشوند و به همراه او کسی هم نیست<br />

که بر پنجره بماند و کمین کند تا ازاندک<br />

خیری که کنشگریِ‏ کسانی چون او به همراه<br />

آورده استفاده کند و اوهام خویش را با توهین<br />

به آن که دست از جان شسته و رگش دریده<br />

شده بیرون بریزد که چرا در نیل به ارادهی<br />

خویش موفق نبوده است.‏ من زنده ام.‏ من<br />

پارتیزانم.‏ پس بیزارم از آن که مشارکت<br />

نمی کند.‏ من از بی تفاوت ها بیزارم.‏ ۱۱<br />

فوریه ۱۹۱۷ ‏]‏‎۱‎‏[فریدرش هبل یادداشت<br />

های روزانه.‏ با مقدمهی شیپیو ازالتاپر.‏<br />

کارابّا،النچانو . ۱۹۱۲ فرهنگ روح ،<br />

صفحهی ۸۲. زنده بودن به معنای پارتیزان<br />

بودن است.‏ درنگها . شمارهی . ۲۱۲۷ این<br />

سخن فریدیرش هبل در شمارهای از مجلهی<br />

فریاد خلق در ماه می‏‎۱۹۱۶‎ منتشر شده بوده<br />

البته به همراه دو درنگ زیر:‏ ۱- زندانی<br />

مبلغ آزادی است.‏ ۲- جوان غالباً‏ به خاطر<br />

این تفکر که جهان با او آغاز میشود،‏<br />

سرزنش میشود.‏ ولی پیر را غالبا ً گمان بر<br />

این است که جهان با او خاتمه خواهد یافت.‏<br />

کدام بدتر است؟ توضیح مترجم:‏ پارتیزان<br />

در این متن گرامشی معنایی دوگانه دارد هم<br />

به معنای طرفدار و جانبدار است و هم به<br />

معنای چریک و به خاطر همین از ترجمهی<br />

این واژه خوداری ورزیدم و اصل واژه را<br />

به کار بردم تا هر دو معنی به ذهن خواننده<br />

متبادر شود.‏<br />

بی تفاوتی،‏ قدرمتندانه در تاریخ<br />

عمل میکند.‏ منفعالنه عمل میکند<br />

امّا عمل میکند.‏ قضا و قدر است و<br />

آن چه که منی توان روی آن حساب<br />

کرد.‏ آنچه که برنامه ها را ویران<br />

میکند،‏ که طرح های خوش ساخت<br />

را واژگون میکند.‏ ماده ی زشتی<br />

است که علیه شعور طغیان می کند<br />

و آن را خفه می کند؛ و اینچنین<br />

است آنچه روی می دهد که در شرّی<br />

که روی همه هوار می شود،‏ امکان<br />

خیری که یک کنش قهرمانانه ‏)با<br />

ارزش جهانشمول آن(‏ می تواند به<br />

وجود آورد،‏ دیگر آنقدر ناشی از<br />

ابتکار معدود افرادی که عمل می<br />

کنند نیست،‏ بلکه به بی تفاوتی و<br />

عدم حضور بسیاری از آنها وابسته<br />

است.‏


نظری<br />

سوسیالیسم و فرهنگ<br />

آنتونیو گرامشی<br />

گاهنامۀ هنر و مبارزه<br />

ترجمه توسط حمید محوی<br />

صفحه 6<br />

چندی پیش،‏ مقاله ای به دستمان رسید که<br />

در آن انریکو لئونه)‏‎۱‎‏(‏ با شیوۀ ابهام آمیز و<br />

پیچیده ای که غالبا می توانیم از او انتظار<br />

داشته باشیم،‏ به تکرار مسائلی کلی در مورد<br />

فرهنگ و روشنفکری در رابطه با پرولتاریا<br />

پرداخته بود،‏ و در مقابل آن کارآیند،‏ امور<br />

تاریخی که به یاری آن این طبقه با دست های<br />

خودش در حال تکوین آینده خاص خود می<br />

باشد را مطرح کرده بود.‏ در این جا بازگشت<br />

به چنین موضوعی چندان بیهوده نیست،‏ اگر<br />

چه پیش از نیز آن را در ‏»فریاد مردم«‏ ‏)ایل<br />

کریدو(‏ مورد بررسی قرار دادیم،‏ و به شکل<br />

کامال و گسترده مشخص به عنوان نظریه در<br />

‏»پیشگامان جوان«،‏ به مناسبت بحث انتقادی<br />

بین بوردیگا و رفیق خودمان تاسکا)‏‎۲‎‏(‏ در<br />

ناپل مطرح کردیم.‏<br />

اجازه دهید با یادآوری دو متن شروع کنیم،‏<br />

نخستین متن به رمانتیک آلمانی،‏ نووالیس<br />

تعلق دارد که بین سالهای ۱۷۷۲ و ۱۸۰۱<br />

می زیسته است،‏ او می گوید : ‏»مهمترین<br />

موضوع در رابطه با فرهنگ این است که<br />

بر من بالنده خود مسلط شویم،‏ و من بتواند<br />

من خود او باشد،‏ به همین علت جای شگفتی<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

نیست که در درک دیگری ناتوان بمانیم.‏<br />

زیرا بی آن که خودمان را بشناسیم نمی<br />

توانیم دیگری را واقعا درک کنیم.«‏<br />

متن دوّ‏ م،‏ که خالصۀ آن را در این جا یادآور<br />

می شویم به جیامباتیستا ویکو تعلق دارد که<br />

به عبارتی خاص،‏ ضرب المثل منتسب به<br />

سولون آتنی را به شکل تعبیر سیاسی مطرح<br />

می کند : قانون را بشناس،‏ همان قانونی که<br />

سقراط آن را برای فلسفه به کار بست.‏ ویکو<br />

بر این باور بود که،‏ با چنین نظریه ای،‏<br />

سولون آتنی می خواست شهروندان رمی را<br />

تشویق کند که خودشان را به عنوان افرادی<br />

برابر با اشراف بدانند،‏ و بر این اساس از<br />

دیدگاه قوانین مدنی با آنها برابر باشند،‏ زیرا<br />

شهروندان رمی ‏)مردم عادی رم – ‏»پلب«‏<br />

– منشأ کلمۀ پرولتاریا(‏ خود را از منشأ پست<br />

حیوانی و اشراف را از منشأ قدسی االهی<br />

می پنداشتند.‏ برای ویکو آگاهی به برابری<br />

انسانی بین شهروندان ‏)پلب(‏ و اشراف،‏<br />

پایه و اساس،‏ و علت وجود تاریخی تولد<br />

جمهوری دموکراتیک در عهد باستان است.‏<br />

بر حسب اتفاق نبود که ما این دو نقل قول را<br />

در رابطه با یکدیگر مطرح کردیم.‏ این گونه<br />

به نظر می رسد که این دو نقل قول،‏ بی آن<br />

که وارد جزئیات شویم،‏ حدود و اصولی را<br />

مطرح می کند که باید به عنوان پایه و اساس<br />

برای درک صحیح معنای فرهنگ مد نظر<br />

قرار دهیم،‏ یعنی درک فرهنگ حتی در چشم<br />

انداز سوسیالیستی.‏<br />

متأسفانه عادت بسیار رایجی وجود دارد<br />

و آن هم این است که معموال فرهنگ را<br />

به عنوان دانش نامه ای می پندارند که در<br />

رابطه با آن فرد آدمی تنها در مقام ظرفی<br />

مطرح می گردد که باید از داده های تجربی،‏<br />

و موارد منفرد انباشته شده و سپس آنها را<br />

به دقت در حافظه اش مانند ستون های کتاب<br />

فرهنگ واژگان دسته بندی کند،‏ تا بتواند<br />

در تمام موقعیت ها به ضروریاتی که جهان<br />

بیرون برای او مطرح می سازد پاسخ گوید.‏<br />

چنین شکلی از فرهنگ و چنین نگرشی<br />

به امر فرهنگی واقعا مضرّ‏ است،‏ به ویژه<br />

برای پرولتاریا.‏ چنین رویکردی فرهنگ<br />

را تنزل داده و موجب پیدایش افرادی می<br />

گردد که خود را برتر از بقیۀ جهان بشریت<br />

دانسته،‏ تنها به این علت که در حافظۀ خود<br />

شماری رویداد و تاریخ انباشت کرده اند،‏ که


صفحه 7<br />

در موارد اتفاقی عرضه کرده،‏ و در عین<br />

حال از آن به عنوان خط فاصل بین خود و<br />

دیگران استفاده می کنند.‏<br />

چنین نگرشی به فرهنگ،‏ فضای بی رنگی<br />

را ترسیم می کند که گویی دچار تنگی نفس<br />

شده،‏ رومن روالن چنین جریانی را به شدت<br />

مورد حمله قرار می دهد که موجب به راه<br />

انداختن کاروانی از خیل روشنفکران خود<br />

پسندی شده است که برای زندگی اجتماعی<br />

به همان اندازه مضرّ‏ هستند که میکروب<br />

هایی مانند مرض سل و سفلیس برای سالمت<br />

و زیبائی بدن.‏<br />

دانشجوی بیچاره ای که کمی زبان التین و<br />

تاریخ آموخته،‏ وکیل دست پا چلفتی که به<br />

دلیل بی قیدی و سهل انگاری استاد موفق<br />

به دریافت یک تکه کاغذ پاره و برگۀ دیپلم<br />

شده،‏ خود را متفاوت و برتر از بهترین<br />

کارگر متخصص می داند که با این وجود در<br />

زندگی وظیفۀ خیلی مشخص و ضروری را<br />

انجام می دهد که در زمینۀ فعالیتی که به او<br />

مربوط می باشد،‏ نسبت به آن دیپلم به دست<br />

ها در زمینۀ خودشان،‏ صد بار ارزشمندتر<br />

است.‏<br />

ولی چنین رویکردی به هیچ وجه نام اصلی<br />

اش فرهنگ نیست،‏ بلکه نام اصلی اش فضل<br />

فروشی است،‏ نام اصلی اش هوش و ذکاوت<br />

و روشن بینی نیست،‏ بلکه روشنفکر نمائی<br />

است،‏ و ما دالیل بسیار موجهی داریم که<br />

علیه این روند واکنش نشان دهیم.‏ فرهنگ<br />

با فضل فروشی فاصلۀ بسیار زیادی دارد.‏<br />

فرهنگ ساز و کار برای انکشاف اصل<br />

حقیقی من درونی است.‏ فرهنگ تسلط و<br />

در اختیار گرفتن شخصیت خویشتن،‏ و فتح<br />

آگاهی برتری است که به مدد آن هر فردی<br />

می تواند به درک ارزش تاریخی خود نائل<br />

آید،‏ و به کارکرد خاص خود در زندگی،‏ به<br />

حقوق خود و به وظایف خود پی ببرد…‏<br />

ولی هیچ یک از این موارد نمی تواند به<br />

شکل خود به خودی،‏ و کنش و واکنش مستقل<br />

خواست ما متحقق گردد،‏ یعنی نمی تواند به<br />

شکل غریزی و مشابه به جهان جانوران و<br />

گیاهان باشد که هر یک بر اساس ساخت<br />

و ساز ناخودآگاه و مطابق بر نظم اجتناب<br />

ناپذیر طبیعی زندگی می کنند.‏<br />

انسان به ویژه روح است،‏ یعنی محصولی<br />

تاریخی است و نه طبیعی.‏ در غیر این<br />

صورت،‏ روشن نخواهد شد که چرا همیشه<br />

استثمار شونده و استثمار کننده،‏ تولید کنندۀ<br />

ثروت و مصرف کنندۀ خود خواه ثروت وجود<br />

داشته است،‏ و هنوز جامعۀ سوسیالیستی را<br />

ایجاد نکرده ایم.‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

واقعیت امر این است که بشریت به تدریج<br />

و بر اساس الیه های متعدد به ارزش خاص<br />

خود آگاهی یافت و به کسب حق زندگی به<br />

شکل مستقل از سلسله مراتب و اقلیت ممتاز<br />

که طی دوران های گذشته وضعیت خود را<br />

ازد یدگاه تاریخی تثبیت کرده بودند،‏ نائل<br />

آمد.‏<br />

و چنین آگاهی زیر نیشتر خشونت آمیز<br />

ضرورت فیزیولوژیک شکل نگرفته است،‏<br />

بلکه به مدد تأمالت هوشیارانه،‏ مقدما<br />

تأمالت چند نفر،‏ سپس تمام یک گروه و<br />

طبقه،‏ دربارۀ دالیل برخی مسائل،‏ و بهترین<br />

راه حل ها برای تغییر وضعیت منفعالنه به<br />

برافراشتن پرچم شورش و تحول اجتماعی<br />

تحقق پذیرفته است.‏<br />

چنین امری به این معنا است که هر انقالبی<br />

مسبوق به فعالیت گسترده و شدید انتقادی،‏<br />

نفوذ فرهنگی،‏ و جذب افکار روی توده های<br />

مردم بوده،‏ که در آغاز ناپایدار به نظر می<br />

رسد،‏ و تنها به شکل منزوی،‏ و بی هیچ<br />

پیوند و اتحادی با تمام افراد دیگری که در<br />

شرایط یکسانی به سر می برند،‏ روز به<br />

روز و ساعت به ساعت سرگرم حل مسائل<br />

و مشکالت اقتصادی و سیاسی خودشان بوده<br />

اند.‏<br />

آخرین و نزدیکترین نمونه به ما،‏ انقالب<br />

فرانسه است.‏ دوران فرهنگی پیشین،‏ که<br />

به ‏»عصر فلسفۀ روشنائی«‏ شهرت دارد،‏<br />

که خیلی مورد حملۀ منتقدان بی مایۀ خرد<br />

تئوریک قرار می گیرد،‏ به هیچ عنوان،‏ یا<br />

دست کم محدود به گردشگری اذهان دانش<br />

نامه نویس نیست که از هر دری سخنی می<br />

گفتند،‏ و از همه چیز به شکل خدشه ناپذیر<br />

می گفتند،‏ که تنها پس از خواندن دانش نامۀ<br />

بزرگ دیدرو و داالمبر خود را انسان<br />

معاصر خود احساس می کردند.‏<br />

در مجموع،‏ چیزی نبود به جز پدیدۀ<br />

روشنفکری فضل فروش و عقیم،‏ مشابه آن<br />

چه که امروز انکشاف حد اکثر آن را در<br />

دانشگاه های مردمی می بینیم.‏ همان گونه<br />

که دوسانکتیس در ‏»تاریخ ادبیات ایتالیائی«‏<br />

به شکل بارزی نشان می دهد،‏ انقالب<br />

بزرگی بود که از طریق آن در تمام اروپا<br />

نوعی آگاهی مشترک شکل گرفت،‏ نوعی<br />

انترناسیونال معنوی بورژوا،‏ که در آنها<br />

نسبت به دردها و بدبختی های مشترکشان<br />

حساسیت خاصی ایجاد کرده بود،‏ و همین<br />

امر را باید به عنوان بهترین شرایط آمادگی<br />

و به راه افتادن شورش خونینی بدانیم که<br />

سپس در فرانسه تحقق یافت.‏<br />

در ایتالیا،‏ فرانسه و آلمان همه از یک چیز،‏<br />

از همان نهادها و اصول ها حرف می زدند.‏<br />

هر کمدی جدید ولتر،‏ هر طنز جدید جرقه<br />

ای بود که کشور به کشور،‏ منطقه به منطقه<br />

منتقل می شد،‏ و در همه جا،‏ هم زمان،‏ همان<br />

مبارزان و همان مخالفان حضور داشتند.‏<br />

سرنیزه های ارتش ناپلئون راه را برای<br />

عبور خود باز می دید،‏ ارتشی نامرئی از<br />

کتاب و اعالمیه زمینه را آماده کرده بود،‏ و<br />

از اواسط قرن هجدهم از مبدأ پاریس افراد<br />

و نهاد ها را برای تحوالت ضروری آماده<br />

ساخته بود.‏<br />

بعدا،‏ وقتی رویدادهای فرانسه اذهان آگاه را<br />

بیدار ساخت،‏ یک جنبش مردمی در پاریس<br />

کافی بود تا حرکت مشابهی در میالن،‏ وین<br />

و در کوچکترین شهرها را دامن بزند.‏ تمام<br />

این موارد برای آنهائی که به شکل سطحی<br />

قضاوت می کنند طبیعی و خود به خودی<br />

به نظر می رسد،‏ ولی با این وجود چنین<br />

مواردی غیر قابل درک خواهد بود،‏ اگر<br />

عناصر فرهنگی را درنظر نگیریم که در آن<br />

دوران موجب انکشاف فضایی شده بود که<br />

قابلیت اشتعال آن را برای اهداف مشترک در<br />

سطح گسترده ای افزایش داده بود.‏<br />

امروز،‏ همین پدیده در رابطه با سوسیالیسم<br />

تکرار می شود.‏ از راه نقد تمدن سرمایه<br />

داری که آگاهی مشترک طبقۀ پرولتاریا<br />

شکل گرفته و یا در حال تکوین می باشد،‏ و<br />

نقد مشخصا یعنی فرهنگ و نه تحول خود به<br />

خودی طبیعی.‏ نقد مشخصا به معنای همان<br />

من آگاه است که نووالیس به عنوان هدف<br />

فرهنگی از آن یاد می کند.‏ من به عنوان<br />

عنصری که در مقابل دیگران می ایستد،‏ و<br />

از آنها فاصله می گیرد،‏ و با تعیین هدف و<br />

حرکت هدفمند مسائل و رویدادها را،‏ نه تنها<br />

در رابطه با خودش و برای منافع شخصی<br />

خودش بلکه در چشم انداز ارزش های<br />

پیشگام،‏ مورد داوری قرار می دهد.‏<br />

شناخت خویشتن خویش به معنای تسلط بر<br />

خویشتن است.‏ فاصله گرفتن از دیگران،‏ و<br />

پذیرش چنین تفاوتی و متعهد شدن نسبت به<br />

آن،‏ بیرون آمدن از هرج و مرج و تبدیل<br />

شدن به عنصر نظم است،‏ یعنی نظمی که<br />

خاص خود او و در رابطه با ایده آل او<br />

سامان می گیرد.‏<br />

و تمام این موارد بدون شناخت دیگران<br />

و تاریخ آنها،‏ و بدون شناخت تالش های<br />

متناوب برای رسیدن به آنجائی که هستند و<br />

چیزی که هستند،‏ و برای ایجاد تمدنی که<br />

به وجود آورده اند،‏ یعنی تمدنی که ما می<br />

خواهیم برای آن جایگزین دیگری تعیین<br />

کنیم،‏ قابل دستیابی نیست.‏


​<br />

صفحه 8<br />

چنین امری به این معنا است که باید به «. Nuovo<br />

مفاهیم طبیعت و قوانین آن،‏ و قوانینی که بر<br />

روح انسان احاطه دارد آگاهی بیابیم.‏ و باید<br />

بر تمامی آن آگاهی بیابیم،‏ بی آن که از نظر<br />

به دور داریم که هدف نهائی شناخت بهتر<br />

خویشتن در فراسوی دیگران،‏ و شناخت<br />

بهتر دیگران در فراسوی خویشتن خویش<br />

می باشد.‏<br />

اگر حقیقت دارد که تاریخ جهانشمول زنجیره<br />

ای از تالش هایی را در بر می گیرد که انسان<br />

برای رهایی از امتیازات و پیش داوری ها<br />

و بت پرستی ها به کار بسته است،‏ نمی دانیم<br />

چرا پرولتاریا،‏ که می خواهد حلقه ای نوین<br />

به این زنجیره بیافزاید،‏ نباید بداند چگونه و<br />

چرا،‏ و چه کسانی پیش از آنها وجود داشته<br />

اند،‏ و نباید بداند که می تواند از این آگاهی و<br />

شناخت برای رسیدن به اهدافش استفاده کند.‏<br />

پی نوشت<br />

‎۱‎‏(استاد اقتصاد سیاسی،‏ انکریکو لئونه<br />

به ویژه یکی از نظریه پردازان اصلی<br />

سندیکالیسم انقالبی است،‏ و در مجله ای که<br />

به سال ۱۹۰۵ در رم ایجاد کرده بود،‏ از<br />

مواضع خود دفاع می کرد.‏ لئونه سندیکای<br />

انقالبی را به عنوان ‏»بازگشت سوسیالیسم<br />

به اصل بنیاد اقتصادی«‏ تعریف می کرد.‏<br />

یعنی اصلی که موسلینی آن را دائما تکرار<br />

می کرد.‏ او سرانجام به عنوان پیش قراول<br />

فاشیسم شهرت پیدا کرد.‏<br />

۲( چهارمین کنگره ‏»فدراسیون جوانان<br />

سوسیالیست«‏ که به تاریخ ۲۰ تا ۲۳<br />

سپتامبر ۱۹۱۲ در بواوین برگزار شد،‏ و<br />

آمادئو بوردیگا و آنجلو تاسکا را دیده بود<br />

که دربارۀ ‏»سوسیالیسم و فرهنگ«‏ بحث و<br />

جدل می کردند.‏ در حالی که برای تاسکا<br />

مسائل سوسیالیسم از آموزش جدائی ناپذیر<br />

بود – ‏»جوانان سوسیالیست باید پیش از<br />

همه بیاموزند و مطالعه کنند،‏ مطالعه کنند،‏<br />

مطالعه کنند«‏ – بوردیگا بر عکس روی<br />

اهمیت تعیین کننده های طبقاتی پافشاری<br />

می کرد – ‏»با آموزش نمی توان تبدیل به<br />

سوسیالیست شد،‏ ولی از طریق ضروریات<br />

واقعی طبقه ای که به آن تعلق داریم.«.‏ بی<br />

آن که هرگز چنین نظریه ای را تأیید کند،‏<br />

گرامشی دائما به موضوع این بحث باز می<br />

گردد،‏ که سرانجام با ‏»فرهنگ گرائی«‏<br />

تاسکا متارکه می کند.‏ به ویژه در : ‏)مجلۀ<br />

نظام نوین(.‏<br />

Le programme de L’Ordine «<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

‏​‏‎۳‎‏(فیلسوف،‏ تاریخ شناس و حقوقدان،‏ و استاد<br />

صرف و نحو در دانشگاه ناپل،‏ جیامباتیستا<br />

ویکو )۱۶۶۸-۱۷۴۴( در ‏»علوم نوین«‏<br />

)۱۷۲۵ و به ویژه ۱۷۴۴( سعی می کند تا<br />

علم نوینی را بنیانگذاری کند که از طریق آن<br />

بتوان واقعیت و گفتمان تاریخی را بازخوانی<br />

کرد.‏ او در عین حال دو اصل بزرگ برای<br />

تاریخ شناسی پیشنهاد می کند : قانون ‏»سه<br />

حالت«‏ که بر اساس آن تمام جوامع به شکل<br />

اجتناب ناپذیری از سه مرحله عبور می کنند<br />

– دوران خدایان،‏ دوران قهرمانان و دوران<br />

انسان ها – که هر یک سازمان های سیاسی،‏<br />

خرد و زبان خاص خود را دارد<br />

منبع : آرشیو مارکسیست ها در انترنت ‏)به<br />

زبان فرانسه(‏<br />

چنین امری به این معنا است که هر<br />

انقالبی مسبوق به فعالیت گسترده<br />

و شدید انتقادی،‏ نفوذ فرهنگی،‏ و<br />

جذب افکار روی توده های مردم<br />

بوده،‏ که در آغاز ناپایدار به نظر می<br />

رسد،‏ و تنها به شکل منزوی،‏ و بی<br />

هیچ پیوند و احتادی با متام افراد<br />

دیگری که در شرایط یکسانی به سر<br />

می برند،‏ روز به روز و ساعت به<br />

ساعت سرگرم حل مسائل و مشکالت<br />

اقتصادی و سیاسی خودشان بوده<br />

اند.‏<br />

Antono Gramsci. Socialisme et<br />

1916 janvier 29.culture<br />

http://www.marxists.org/fran-<br />

/01/1916/cais/gramsci/works<br />

htm.19160129_gramsci


نظری<br />

دیالک تیک اوبژکتیف سوبژکتیف<br />

پروفسور دکتر گونتر کروبر<br />

برگردان شین میم شین<br />

دایره املعارف روشنگری<br />

I<br />

۲<br />

اوبژکتیف ‏)عینی(‏<br />

‏)ضد دیالک تیکی سوبژکتیف(‏<br />

• اوبژکتیف ‏)عینی(‏ به چیزی اطالق می<br />

شود که مستقل از سوبژکت منفرد و مستقل<br />

از شعور ‏)ضمیر(‏ او وجود دارد.‏<br />

• اوبژکتیف در فلسفه مارکسیستی به دو<br />

معنی مختلف بکار می رود :<br />

الف<br />

به معنی وجود عینی<br />

• وجود عینی داشتن ‏)اوبژکتیویته(‏ شیئ و یا<br />

پدیده ای به این معنی است که آن مستقل از<br />

سوبژکت منفرد و مستقل از شعور ‏)ضمیر(‏<br />

او وجود دارد.‏<br />

• بنا بر این تعریف،‏ مثال قوانین طبیعی و یا<br />

مناسبات اقتصادی هر فرماسیون اجتماعی<br />

معین،‏ وجود عینی دارند.‏<br />

ب<br />

۱<br />

مفهوم ‏»اوبژکتیف و یا عینی«‏ در تئوری<br />

شناخت<br />

• ما در رابطه با شناخت انسانی از محتوا<br />

و خصلت عینی آن،‏ از عینیت ‏)اوبژکتیویته(‏<br />

آن صحبت می کنیم.‏<br />

• عینیت شناخت در آن است،‏ که سوبژکت<br />

شناخت ‏)مثال انسان شناسنده(‏ واقعیت عینی<br />

را بطور عینی منعکس می کند،‏ به عبارت<br />

دیگر شناخت با اوبژکت شناخت ‏)موضوع<br />

شناخت(‏ انطباق دارد.‏<br />

• توجه به نکات زیر در رابطه با مفهوم<br />

‏»اوبژکتیف«‏ ضرورت دارد:‏<br />

تفاوت عینی با مادی<br />

• ‏»عینی«‏ را نباید با ‏»مادی«‏ یکی دانست:‏<br />

• مادی هر آن چیزی است،‏ که مستقل از<br />

شعور ‏)ضمیر(‏ و در خارج از آن،‏ بطورکلی<br />

وجود دارد.‏<br />

• ضد دیالک تیکی مادی،‏ فکری ‏)ایده ای(‏<br />

است که فقط در شعور ‏)در ضمیر انسانی(‏ و<br />

بواسطه شعور ‏)ضمیر(‏ وجود دارد.‏<br />

• اوبژکتیف و یا عینی اما عبارت است از<br />

هر آن چیزی،‏ که مستقل از شعورسوبژکت<br />

منفرد وجود دارد.‏<br />

• بنابرین،‏ فرم های شعور اجتماعی از<br />

مذهب و غیره،‏ اگرچه بطور اوبژکتیف و<br />

یا عینی وجود دارند،‏ یعنی مستقل از شعور<br />

‏)ضمیر(‏ فردی اند،‏ در عین حال به مثابه<br />

فرم های شعور،‏ دارای خصلت معنوی و<br />

غیرمادی اند.‏<br />

تفاوت عینی با واقعی<br />

• ‏»عینی«‏ را همچنین نباید با ‏»واقعی«‏<br />

‏)رئال(‏ یکی دانست:‏<br />

• محتوای مفهوم ‏»واقعی«،‏ وسیعتر از<br />

محتوای مفهوم ‏»عینی«‏ است:‏<br />

• فقط چیزهای عینی ‏)یعنی چیزهائی که<br />

مستقل از شعور ‏)ضمیر(‏ فردی وجود دارند(‏<br />

نیستند که وجود دارند،‏ بلکه خود شعور<br />

فردی و سوبژکتیف نیز وجود دارد.‏<br />

• چیزهای واقعی ‏)رئال(‏ می توانند،‏ هم مادی<br />

باشند و هم فکری،‏ هم اوبژکتیف ‏)عینی(‏<br />

باشند و هم سوبژکتیف.‏<br />

• چیزهای عینی واقعی محتوای مفاهیم<br />

‏»عینی«‏ و ‏»واقعی«‏ را تشکیل می دهند.‏<br />

• اگر چیزهای مورد نظر،‏ مستقل از شعور<br />

بطور کلی ‏)یعنی مستقل از هر نوع شعور(‏<br />

و در خارج از آن وجود داشته باشند،‏ مادی<br />

نامیده می شوند.‏<br />

مراجعه کنید به ماده،‏ مادی،‏ واقعی و دیالک<br />

تیک سوبژکت اوبژکت در تارنمای دایرة<br />

المعارف روشنگری<br />

سوبژکتیف در تئوری شناخت<br />

۱<br />

۲<br />

۳<br />

۴<br />

۵<br />

۶<br />

II<br />

• سوبژکتیف به معانی زیر بکار می رود:‏<br />

• آنچه که منوط به سوبژکت شناسنده است<br />

و نه منوط به ابژکت شناخت یا موضوع<br />

شناخت.‏<br />

• آنچه که وابسته به سوبژکت منفرد است.‏<br />

• آنچه که وابسته به شعور سوبژکت منفرد<br />

است.‏<br />

• آنچه که بوسیله سوبژکت تعیین می شود.‏<br />

• آنچه که بوسیله سوبژکت مشروط می شود.‏<br />

• آنچه که ضد دیالک تیکی ابژکتیف ‏)عینی(‏<br />

است.‏<br />

سوبژکتیف در محاوره<br />

۱<br />

۲<br />

• سوبژکتیف در زبان محاوره به معانی زیر<br />

بکار می رود:‏<br />

• آنچه که با واقعیت امر راستین انطباق<br />

ندارد.‏<br />

• آنچه که یکجانبه ‏)یکسونگرانه(‏ است.‏<br />

۳<br />

صفحه 9<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


صفحه 10<br />

۴<br />

• آنچه که دلبخواهی و سرسری است.‏<br />

• آنچه که نامعقول است.‏<br />

*****<br />

۱<br />

• شناخت به مثابه روند و به عنوان نتیجه<br />

انعکاس واقعیت عینی،‏ همواره وحدتی است<br />

از سوبژکتیف و ابژکتیف.‏<br />

• توجه به دو نکته مهم زیر در این زمینه<br />

ضرورت مبرم دارد:‏<br />

خصلت سوبژکتیف شناخت<br />

۲<br />

• شناخت به مثابه روند،‏ در وهله اول<br />

سوبژکتیف است:‏<br />

• چون این روند با دریافت تحریکات محیط،‏<br />

بوسیله گیرنده های سوبژکت شناسنده آغاز<br />

می شود و سپس گیرنده های موظف به تبدیل<br />

تحریکات یاد شده،‏ آنها را به عالئم خاص<br />

سیستم ترجمه می کنند و کل جریان شناخت<br />

بوسیله خودویژگی کردوکار عصبی مبتنی<br />

بر واکنش های مشروط انسانی تعیین می<br />

شود.‏<br />

خصلت اوبژکتیف شناخت<br />

• شناخت،‏ به مثابه روند در تحلیل نهائی <br />

ابژکتیف است:‏<br />

• چون این کردوکار عصبی محصول توسعه<br />

ماده بدرجه عالی تکامل یافته،‏ یعنی محصول<br />

مغز است.‏<br />

• بنیان های نویرو دینامیکی شناخت ‏)سیستم<br />

عالمتی اولیه و ثانویه(‏ در طول تاریخ توسعه<br />

و تکامل بیولوژیکی و اجتماعی انسان،‏<br />

تشکیل یافته اند و به قول مارکس،‏ ‏»تشکیل<br />

حواس پنجگانه،‏ نتیجه کار مجموعه تاریخ<br />

بشری تا به امروز بوده«‏ و لذا شناخت،‏<br />

همواره به نحو تاریخی مشخص بطور<br />

اوبژکتیف ‏)عینی(‏ تعیین می شود.‏<br />

• تصاویر فکری ‏)احساس،‏ دریافت،‏ مفهوم<br />

و غیره(‏ بلحاظ فرم سوبژکتیف و بلحاظ<br />

محتوا ابژکتیف اند.‏<br />

• زیرا فرم بوسیله سوبژکت شناسنده تعیین<br />

می شود،‏ اما محتوا بوسیله خواص موضوع<br />

شناخت ‏)شیئ(‏ معین می گردد.‏<br />

• میان تصویر فکری ‏)چیز سوبژکتیف(‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

و شیئ تصویرسازی شده اوبژکتیف ‏)چیز<br />

عینی(،‏ تشابه بمعنای رابطه ایزومورفی<br />

برقرار است.‏<br />

• بکمک عادات ادراکی ‏)که بطور فردی<br />

و اجتماعی کسب می شوند(،‏ گشتاوری از<br />

عناصر سوبژکتیف وارد شناخت می شود،‏<br />

که می تواند فرم یک اپریوری نسبی به خود<br />

گیرد و در مرحله عقلی شناخت،‏ به مثابه<br />

عادات فکری،‏ شماهای فکری و غیره ظاهر<br />

شود.‏<br />

• این عادات،‏ بر مبنای تجارب ذخیره شده<br />

از قبل پدید می آیند و می توانند در گزینش<br />

عالئم و اطالعات مهم از سیل عالئم و<br />

اطالعات وارده بر مغز و در بکاربستن<br />

هدفمند استعدادهای خود در پراتیک،‏ به<br />

سوبژکت کمک رسانند و با پیوندهای<br />

برگشتی سیبرنتیکی می توان تغییر آنها را<br />

تند و کند کرد.‏<br />

• مطلق کردن اپریوری نسبی به اپریوریسم<br />

معرفتی نظری منتهی می شود.‏<br />

• مراجعه کنید به اپریوریسم<br />

• جریایات مختلف ایدئالیستی با دستاویز<br />

قرار دادن جنبه سوبژکتیف شناخت،‏ ادعا<br />

می کنند که شناخت بشری سوبژکتیف است<br />

و بدین طریق،‏ به انکار محتوا و خصلت<br />

ابژکتیف شناخت می پردازند.‏<br />

• اشتباه تئوریکی این نظریه عبارت از<br />

این است،‏ که آن رابطه میان سوبژکتیف<br />

و ابژکتیف را از هم می گسلد و بطور<br />

متافیزیکی،‏ آن دو را در مقابل هم قرار می<br />

دهد.‏<br />

• همانطور که ‏»ابژکتیف«‏ و یا ‏»عینی«‏<br />

با ‏»مادی«‏ یکی نیست،‏ به همان سان نیز<br />

‏»سوبژکتیف«‏ و یا ‏»ذهنی«‏ با ‏»فکری«‏<br />

یکسان نیست.‏<br />

• عناصر فکری ‏)مفاهیم،‏ تئوری ها،‏ فرم<br />

های شعور اجتماعی و غیره(‏ می توانند هم<br />

سوبژکتیف باشند و هم ابژکتیف.‏<br />

• مراجعه کنید به سوبژکت ‏)ذهن(‏<br />

پایان<br />

• جریایات مختلف ایدئالیستی با<br />

دستاویز قرار دادن جنبه سوبژکتیف<br />

شناخت،‏ ادعا می کنند که شناخت<br />

بشری سوبژکتیف است و بدین طریق،‏<br />

به انکار محتوا و خصلت ابژکتیف<br />

شناخت می پردازند.‏<br />

• اشتباه تئوریکی این نظریه عبارت<br />

از این است،‏ که آن رابطه میان<br />

سوبژکتیف و ابژکتیف را از هم می<br />

گسلد و بطور متافیزیکی،‏ آن دو را<br />

در مقابل هم قرار می دهد.‏


نظری<br />

سوسیالیسم<br />

بخشیدن حتقق امکان و مارکسیسم بودن بهروز پیرامون حزب<br />

پرسابقه علمی کادرهای ‏)از فولبرت گئورگ با مصاحبه آملان(‏<br />

کمونیست 11<br />

صفحه از<br />

یکی مینویسد کوشینسکی توماس س:‏ از<br />

تأملی قابل مخلوط تو ویژه خصلتهای یک<br />

ایده به وفاداری است؛ شک و وفاداری سوسیالیستی<br />

جامعه یک یعنی عادالنه،‏ جامعه یافتن<br />

تحقق قابلیت مقابل در تردید و شک و سوسیالیسم<br />

تو آیا حاضر!‏ حال در تنها نه آن میدانی؟<br />

تحققپذیر را من<br />

دارد.‏ حق حتماً‏ میگوید،‏ توماس اگر ج:‏ سرمایهداری<br />

که نیست پیشبینی قابل میگویم:‏ رسید.‏<br />

خواهد پایان به کی در<br />

مارکس را استفاده قابل پیشبینی تنها ‏)آثار<br />

سیاسی«‏ اقتصاد به ‏»نقدی خود اثر ارایه<br />

۹( ص.‏ ١۳، جلد انگلس و مارکس سرنگون<br />

هرگز اجتماعی نظم ‏»یک میدهد:‏ واالتر<br />

تولیدی مناسبات و … شد نخواهد مگر<br />

گردید،‏ نخواهند آن جایگزین هرگز جامعه<br />

دل در آن حیات مادی شرایط آنکه آیا<br />

که دید باید حال باشد.«‏ بسته نطفه کهنه کهنه<br />

جامعه در امروز نوین،‏ جامعه شواهد مثالً‏<br />

موجودند،‏ شواهد این میخورند؟ چشم به به<br />

که فراگیر اینترنت با پیشرفته فنآوری تکامل<br />

این ولی است.‏ بیصاحب ثروتی ناگاه تالشی<br />

برای هنوز سرمایهداری در نوین سرمایهداری<br />

و نیست کافی سرمایهداری که<br />

وقتی تا و دارد.‏ را آن تحمل توان هنوز که<br />

باشد،‏ داشته نوآوری جای سرمایهداری ایده<br />

این به معتقد افراد تعداد دارد،‏ شک بدون دیگری<br />

جامعه توسط بایستی سرمایهداری که بود.‏<br />

خواهد کوچک اجباراً‏ گردد،‏ جایگزین تضادها<br />

مولده،‏ نیروهای رشد دنبال به آیا س:‏ نخواهند<br />

رشد گذشته جوامع از سریعتر نیز یافت؟<br />

دیگر<br />

طرف از اما است.‏ درست بلی،‏ ج:‏ است:‏<br />

قاعده یک این سرمایهداری در تقویت<br />

باعث نبرد،‏ بین از را آن که چیزی آنکه<br />

جای به سرمایهداری میشود.‏ آن خود<br />

در را آنها بکوشد،‏ تضادها حل در مسأله<br />

١۹ قرن در که هنگامی میکند.‏ ادغام که<br />

کردند فکر بسیاری شد،‏ مطرح اجتماعی خواهد<br />

متالشی تضاد این اثر در سرمایهداری میبرد.‏<br />

بین از را خود کار نیروی زیرا شد،‏ را<br />

خود بلکه نرفت،‏ بین از سرمایهداری ولی و<br />

هرز سرمایهداری جای به ساخت.‏ متحول اصطالح<br />

به افراطی،‏ بازار اقتصاد با وحشی 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله که<br />

شد جایگزین سازمانیافته سرمایهداری شد<br />

خورد ولی نشد حل اجتماعی مسأله آن در داشته<br />

نگاه عقب و مستعمره کشورهای به و گردید.‏<br />

منتقل شده داشت،‏<br />

وجود کماکان انباشت اضافه مسأله توسط<br />

ساده خیلی انباشت اضافه این ولی جهانی<br />

جنگ یعنی مناسب،‏ بسیار شیوه یک بسیار<br />

چیز جهانی جنگهای شد.‏ داده کاهش مردم<br />

برای است.‏ سرمایهداری برای مفیدی اجتماعی،‏<br />

مسأله نتیجه در است.‏ فاجعه طبیعتاً‏ اینکه<br />

یعنی نکرد،‏ سرنگون را سرمایهداری بود،‏<br />

پیشرفتهتر سرمایهداری اجتماعی نظم اجتماعی.‏<br />

مسأله برای حتا به<br />

ما باید را راهبردی سیاست چه س:‏ چنگ<br />

از تا کنیم اتخاذ کمونیست حزب عنوان مسایل<br />

برای ما شویم؟ آزاد سرمایهداری … داریم اختیار در راهحلهایی اجتماعی در<br />

که است مسألهای اجتماعی،‏ مسأله ج:‏ البته<br />

نیست.‏ جدی سوژه دارای حاضر حال مد<br />

را اجتماعی مسأله از بخشی سندیکاها مربوط<br />

که بخشی آن تنها ولی دارند نظر بزرگترین<br />

میگردد.‏ عضو کارگران به صنایع<br />

کارگران سندیکای آلمان،‏ سندیکای کارگران<br />

سندیکای مشخص طور به پوالد عنوان<br />

به ما میباشد.‏ عضو و اصلی که<br />

بگوییم میتوانیم طبیعتاً‏ کمونیست حزب این<br />

که بدانیم باید ولی هستیم،‏ تغییر خواستار است.‏<br />

سنگینی وظیفه بسیار<br />

طبیعتاً‏ کاربردی سیاست عبارت از<br />

برخی حاضر حال در ولی است،‏ گسترده که<br />

آنچه دارد.‏ وجود درست بسیار رفرمهای حزب<br />

کمونیستی ‏)پالتفرم واگنکنشت سارا ناشی<br />

‏»آزادی خود کتاب در آلمان(‏ چپهای به<br />

منطقی خیلی مینویسد سوسیالیسم«‏ از به<br />

او که آنگونه که هرچند میرسد،‏ نظر نظر<br />

از را میکند استناد ارهارد لودویگ که<br />

اوست با حق نمیدانم.‏ درست اخالقی بانکهای<br />

که برود،‏ تحلیل باید مالی بخش در<br />

آنها وظیفه و شوند دولتی باید تجارتی تعاونی<br />

بانک یا و پسانداز حساب چارچوب ثروت<br />

بر مالیات همینطور گردد.‏ محدود یک<br />

از بیش ثروتهای برای درصدی ۵ جوانب<br />

چپ حزب برنامه در یورو.‏ میلیون است.‏<br />

موجود متعددی منطقی آنها<br />

البته نمیروند.‏ جلوتر آنها ولی س:‏ منتها<br />

میکنند،‏ پیشنهاد را مختلفی رفرمهای سرمایهداری<br />

چارچوب از پیشنهادها این فراترنمیروند.‏<br />

مطمئناً‏<br />

کنونی وضعیت به نسبت ولی ج:‏ ما<br />

که خطایی بود.‏ خواهد جلو به گامی و<br />

کمونیست عنوان به ما شدیم-‏ مرتکب ما<br />

که بود این دیگر-‏ چپهای همینطور مطرح<br />

را مالکیت مسأله سال ۳٠ تقریباً‏ در<br />

دولتی سرمایه شکست از ما نکردیم.‏ بودیم<br />

ترسیده چنان موجود واقعاً‏ سوسیالیسم پرداختیم.‏<br />

دیگر مسایل به آزگار سال ۳٠ که دور<br />

نظر از را مالکیت مسأله که گروهی سرعت<br />

به آنها بود.‏ بورژوازی نداشت،‏ تازاندند.‏<br />

را خصوصیسازی و دریافتند و<br />

بهداشت بخش در امر این حاضر حال در قادر<br />

والیات و ایاالت میگردد.‏ حاد تندرستی نگاه<br />

پا سر را دولتی بیمارستانهای نیستند مالی<br />

بازارهای اختیار در را آنها و دارند و<br />

شاغلین اخراج به نتیجتاً‏ که میدهند قرار میگردد،‏<br />

منجر خارج به پزشکان مهاجرت نظر<br />

از اوالً‏ است:‏ بد بسیار کار شرایط زیرا به<br />

سرویسدهی نظر از دوماً‏ و کار ساعات مسؤولیت<br />

نمیتوانند دیگر زیرا بیماران،‏ وضعیت<br />

کنند.‏ تقبل میدهد،‏ رخ که را آنچه شد.‏<br />

خواهد بدتر روزبهروز بیماران درمانی میشود،‏<br />

برجسته درمانی بخش در امر این یک<br />

مالکیت در مثالً‏ که بیمارستانی زیرا و<br />

وظیفه با دارد،‏ قرار خصوصی شرکت تناقض<br />

به است،‏ آن عهده به که مسؤولیتی کرد.‏<br />

خواهد برخورد دولت<br />

کنیم.‏ مطرح را مالکیت مسأله باید ما که<br />

باشد مالی امکانات آنچنان دارای باید نگاه<br />

پابرجا را خود بیمارستانهای بتواند سیاست<br />

یک نیازمند ما خاطر این به دارد.‏ از<br />

توزیع سیاست هستیم.‏ دیگری مالیاتی مالکیت<br />

مسأله طریق این از و پایین.‏ به باال مطرح<br />

مجدداً‏ سرمایهداری سیستم رفرم با شد.‏<br />

خواهد سرمایهداری<br />

تحلیل در کمونیستها ما س:‏ ولی<br />

میورزیم.‏ استناد مارکس تئوری به آیا<br />

است؟ بهروز اندازه چه تا تئوری این برای<br />

استفادهای قابل پاسخهای مارکسیسم میدهد؟<br />

ارایه جاری مسایل


مسایل<br />

خوب بسیار میتواند تئوری این ج:‏ که<br />

اینجاست در و دهد.‏ توضیح را جاری جوانب<br />

که میرسیم مارکس ‏»سرمایه«‏ به میکند.‏<br />

مطرح را بهروزی و بهجا بسیار را<br />

فرضی سرمایه اصطالح به نقش مثالً‏ عمل<br />

مستقل چارچوب در اصل در مارکس که<br />

میسازد مطرح مالی بازارهای کردن افزایش<br />

از مارکس ثانیاً‏ است.‏ بهروز بسیار افزایش<br />

یعنی سرمایه،‏ ارگانیک اجزاء سخن<br />

زنده کار به نسبت کار مشخص بخش نرخ<br />

کاهش روند این در مارکس میگوید.‏ مورد<br />

نظر این البته میکرد-‏ پیشبینی را سود که<br />

بود کرده پیشبینی او ولی است بحث عالوه<br />

یافت.‏ خواهد افزایش کار مرده بخش که<br />

است دیگری جنبه دارای سرمایه برآن،‏ هب میپنداشتیم:‏ بیاهمیت را آن مدتها ما طور<br />

این گذشته در اولیه.‏ انباشت اصطالح غیرسرمایهداری<br />

مالکیت که میشد برداشت این<br />

و میگردد مبدل سرمایهداری مالکیت به و<br />

است گرفته صورت گذشته در تنها عمل صورت<br />

دیگر اولیه انباشت که میشد تصور ‏»دیوید<br />

نیست.‏ درست برداشت این نمیگیرد.‏ مارکسیست<br />

یک و جغرافیدان یک هاروی«‏ شاهد<br />

حاضر حال در ما که میکند اشاره تالشی<br />

اول میباشیم.‏ مجدد اولیه انباشت مالکیت<br />

انحالل دوم شرق،‏ در دولت مالکیت تأمین<br />

سیستم خصوصیسازی دولتی،‏ اولیه<br />

انباشت اینها همه غرب.‏ در اجتماعی بهروز<br />

کامالً‏ مارکس نیز مورد این در است.‏ است.‏<br />

به<br />

مجدداً‏ مارکسیسم تا کرد باید چه س:‏ کند؟<br />

پیدا نفوذ کارگر طبقه ضمیر بر<br />

‏»نقدی کتاب میتوان مثال منباب ج:‏ ‏»سرمایه«‏<br />

سادهتر یا و سیاسی«‏ اقتصاد چارچوب<br />

از را آن میتوان خواند.‏ را مارکس مارکس<br />

سرمایه کتاب آورد.‏ بیرون آکادمیک چارچوب<br />

در تنها شود خوانده اصالً‏ اگر خواهد<br />

خوب خیلی احتماالً‏ است.‏ آکادمیک مطالعه<br />

را ‏»سرمایه«‏ کتاب کسانی که بود،‏ فعالیت<br />

و روزمره زندگی در شخصاً‏ که کنند لمس<br />

را سرمایهداری واقعیت خود شغلی میشوند<br />

روبهرو پرسشهایی با و میکنند کردم<br />

کوشش شخصاً‏ من گویند.‏ پاسخ باید که این<br />

به دهم،‏ پاسخ کوچکی بسیار بخش به ١٢۶<br />

حجم به کوچکی جزوه که صورت انتشار<br />

فشرده«‏ ‏»سرمایه-‏ نام به صفحه از<br />

بیشتر چرا که میپرسم خود از دادم.‏ مدارس<br />

در سرمایه مورد در نوشتهها نوع نمیگردد.‏<br />

تدریس ما عمومی نظر<br />

مارکسیستی:‏ ادبیات با رابطه در س:‏ مارکس«‏<br />

نوین ‏»خواندنیهای مورد در تو چیست؟<br />

زیرا<br />

بود،‏ پرارزشی بسیار کار این اوالً‏ ج:‏ دقت<br />

با بسیار را مارکس ‏»سرمایه«‏ آنها در<br />

که را بخشی ویژه به بودند.‏ کرده مطالعه ١۵۶<br />

یعنی است ارزشها انواع تحلیل مورد دیگر<br />

قسمت در البته ‏»سرمایه«.‏ اول صفحه واقعیات<br />

با درگیری آنها ضعیفترند:‏ کمی قرار<br />

اغماض مورد را سرمایهداری مادی مبدل<br />

را ارزشها انواع تحلیل آنها میدهند.‏ طور<br />

به آنکه جای به میسازند،‏ دگم به بسنجند.‏<br />

واقعیت با را آن مستمر مارکس«‏<br />

نوین ‏»خواندنیهای حد تاچه س:‏ است؟<br />

یافته گسترش امروز که<br />

تعبیر آن ویژه به است،‏ غالب بسیار ج:‏ گرفته<br />

انجام آلتهوسر«‏ ‏»لوئیس طرف از کارگری<br />

جنبش که شده تهیه دورهای در و سالهای<br />

در تقریباً‏ یعنی بود،‏ گردیده فلج روگرداندن<br />

بازتاب اثر این ١۹۶۸. از قبل است<br />

واقعی کارگری جنبش از روشنفکران عمل<br />

غالب طور به هنوز نیز امروز و رابطه<br />

در لوکزامبورگ روزا بنیاد میکند.‏ زحمات<br />

مارکس«‏ نوین ‏»خواندنیهای با که<br />

دورههایی اگر میشود.‏ متحمل فراوانی جلد<br />

سه بگیریم،‏ نظر در را میشوند عرضه خالق<br />

کار و زیاد زحمات با را مارکس کتاب مطرح<br />

سؤال این همواره و میکنند تدریس پس<br />

داد.‏ ادامه کار این به باید آیا که میشود ‏»سرمایه<br />

کتاب کاپیتال،‏ کتاب جلد سه از نیز<br />

را هیلفردینگ«‏ ‏»رودولف نوشته مالی«‏ را<br />

کار این آنها ولی گرفت.‏ نظر در میتوان مطالعه<br />

را ‏»گرامشی«‏ عوض در و نمیکنند در<br />

تعمیق ولی نیست،‏ مخالفتی میکنند.‏ روند<br />

این نمیکند.‏ پیدا ادامه اقتصادی مسایل و<br />

دانشگاهها در که حالی در است:‏ غریبی نقش<br />

مدیریت و اقتصاد علوم عالی،‏ مدارس به<br />

نه مارکسیستها میکنند،‏ ایفا را غالب میپردازند.‏<br />

انسانی علوم به بلکه اقتصاد،‏ با<br />

باید چگونه کمونیستها ما س:‏ کنیم؟<br />

رفتار مارکس«‏ نوین ‏»خواندنیهای و<br />

دارند وجود که باشیم خوشحال باید ج:‏ آن<br />

از بیشتری استفاده میتوان آیا که ببینیم برد.‏<br />

کمونیست<br />

حزب ارگان ما،‏ عصر منبع:‏ آملان<br />

عدالت<br />

تارنگاشت از ترجمه خوب<br />

بسیار میتواند تئوری این در<br />

و دهد.‏ توضیح را جاری مسایل مارکس<br />

‏»سرمایه«‏ به که اینجاست و بهجا بسیار جوانب که میرسیم نقش<br />

مثلًا میکند.‏ مطرح را بهروزی مارکس<br />

را فرضی سرمایه اصطالح به عمل<br />

مستقل چارچوب در اصل در میسازد<br />

مطرح مالی بازارهای کردن مارکس<br />

ثانیًا است.‏ بهروز بسیار که سرمایه،‏<br />

ارگانیک اجزاء افزایش از کار<br />

مشخص بخش افزایش یعنی میگوید.‏<br />

سخن زنده کار به نسبت نرخ<br />

کاهش روند این در مارکس البته<br />

میکرد-‏ پیشبینی را سود او<br />

ولی است بحث مورد نظر این مرده<br />

بخش که بود کرده پیشبینی عالوه<br />

یافت.‏ خواهد افزایش کار دیگری<br />

جنبه دارای سرمایه برآن،‏ بیاهمیت<br />

را آن مدتها ما که است انباشت<br />

اصطالح به میپنداشتیم:‏ برداشت<br />

طور این گذشته در اولیه.‏ غیرسرمایهداری<br />

مالکیت که میشد مبدل<br />

سرمایهداری مالکیت به گذشته<br />

در تنها عمل این و میگردد که<br />

میشد تصور و است گرفته صورت منیگیرد.‏<br />

صورت دیگر اولیه انباشت ‏»دیوید<br />

نیست.‏ درست برداشت این یک<br />

و جغرافیدان یک هاروی«‏ ما<br />

که میکند اشاره مارکسیست اولیه<br />

انباشت شاهد حاضر حال در مالکیت<br />

تالشی اول میباشیم.‏ مجدد مالکیت<br />

احنالل دوم شرق،‏ در دولت تأمین<br />

سیسمت خصوصیسازی دولتی،‏ اینها<br />

همه غرب.‏ در اجمتاعی نیز<br />

مورد این در است.‏ اولیه انباشت است.‏<br />

بهروز کاملًا مارکس 12<br />

صفحه 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله


نظری<br />

شلینگ«‏<br />

و ‏»فیخته،‏ : آملان رمانتیسم ساده،‏ زبان به فلسفه روحی<br />

زهره 13<br />

صفحه قرن<br />

اواخر در ‏»رمانتیسم«،‏ نهضت مهمترین<br />

از یکی عنوان به میالدی هجده و<br />

شد زاده آلمان در اروپایی،‏ نهضتهای ظاهراً‏<br />

میکنند،‏ گزارش مورخان که اینطور همان<br />

روشنگری.‏ عصر علیه بود واکنشی آشنا<br />

آن با بحثها این در پیشتر که عصری میتوان<br />

آن متفکران مهمترین از و شدهایم ‏»فرانسیس<br />

حتا و کانت دکارت،‏ روسو،‏ از که<br />

فیلسوفی همان ‏)یعنی برد نام بیکن«‏ زندگیاش<br />

نحوهی با مغایر کامال تفکری و<br />

دوستدار فیلسوفِ‏ مقام در آنهم داشت همانگونه<br />

بهرحال روشناندیشی(.‏ پیشقراول سوای<br />

روشنگری فالسفهی دانستیم،‏ که فکری،‏<br />

اختالفات نیز و عقالنی،‏ باورهای موجود<br />

وضع در تغییر مطالبهکنندهی تنها نه تالش<br />

از بلکه بیکن(،‏ استثنای به ‏)البته بودند و<br />

‏»علمی«‏ روشهای یاری به نوین فکری میکردند.‏<br />

استقبال منطقی«‏ ‏»عقالنی جهانبینیِ‏<br />

و هجده قرن اواخر در اکنون اما مطالبهی‏<br />

تداوم وجود با رمانتیسم،‏ نهضت آن<br />

از آنچه موجود،‏ وضع در تغییر در<br />

‏»عقل«‏ جای به و میشود جانبداری ‏»احساس«‏<br />

است،‏ شده نشانده قدرت مصدر مذاق<br />

به گفته این است ممکن هرچند است.‏ اما<br />

نیاید،‏ خوش کانت مفسرانِ‏ از برخی 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله نهضتِ‏<br />

طالیهداران که است این واقعیت واقع<br />

در خود فلسفهی در آلمانیِ،‏ رمانتیسمِ‏ فیلسوف<br />

خردگراترین ‏)این کانت،‏ امانوئل از از<br />

آنهم میگرفتند.‏ الهام روشنگری(‏ عصر در<br />

کانت آن واسطهی به که او اندیشهی آن برآمد<br />

انسانی معرفتِ‏ محدودیتِ‏ تبیین صددِ‏ و<br />

‏»جهان از سخن تاریخی،‏ لحظهای در و …<br />

گفت ‏“من”«‏ برای چیزها سخن<br />

همین دید،‏ خواهیم چنانچه بهرحال بنیانگذارانِ‏<br />

برای شد مُجَوزی کانت،‏ جایی<br />

تا البته که آلمان؛ در رمانتیسم نهضت آلمانی<br />

‏»ناراضی«‏ جوانانِ‏ از میدانیم که طبقهی<br />

دانشجوی جوانانِ‏ بود.‏ شده تشکیل در<br />

چندانی جای که مرفهی غیر متوسطِ‏ و نداشتند اجتماعی منزلتِ‏ مراتب سلسله‏ خود،‏<br />

اجتماعی سیاسی مطالبات دلیل به موجود<br />

جایگاههای و مشاغل به راضی نه نتایج<br />

از راضی نه و بودند ‏»پیشنهادی«‏ و باالی<br />

اقشار نفع به صرفاً‏ که انقالباتی تهدیدی<br />

خود اکنون و شده تمام بورژوازی همانگونه<br />

بنابراین میآمد.‏ شمار به جدید آلمانی<br />

پیشروی جوانانِ‏ این دید،‏ خواهیم که نوعی<br />

به شلینگ(،‏ و فیخته جا،‏ این ‏)در عصر<br />

و روشنگرانه انقالباتِ‏ دهندهی ادامه تصرف<br />

دلیل به منتها بودند.‏ روشنگری آنان<br />

بورژوازی،‏ توسط عقالنی ابزارهای از<br />

جدیدی ابزارهای برساختن به ناگزیر شدند<br />

روشنگرانهای اندیشههای همان دل در<br />

مثال عنوان به که داد(‏ خواهیم ‏)توضیح از<br />

داشت.‏ درخشان جلوههایی کانت فلسفهی اصالحات<br />

خواهان فیختهی از میتوان اینرو فراخوانِ‏<br />

از تبعیت به که کرد یاد اساسیای فالسفهی<br />

چیستِ«‏ ‏»روشنگری گفتمان مردم<br />

به خطاب حرارت و شور با خردگرا،‏ و کرد منتشر آزادیخواهانه رسالهای آلمان بخشی<br />

دورانت گرفت.‏ پرسش به را حکومت است:‏<br />

آورده خود کتاب در عیناً‏ را آن از که<br />

بگویید خود فرمانروایان به کنان ‏“فریاد فکری<br />

آزادی که داد نخواهید اجازه هرگز قرون<br />

شود….‏ پایمال آنها وسیلهی به شما یعنی<br />

… است،‏ رسیده پایان به تیرگی که<br />

میگفتند شما به خدا نام به که روزگاری هستید<br />

زمین روی احشام و اغنام گلههای شما که<br />

فرمانروایی از حال …. ببرید؛ بار باید و چه<br />

به بپرسید:‏ کند حکومت شما بر میخواهد توارث،‏<br />

نتیجهی در داد،‏ جواب اگر حقی؟ حق<br />

این چگونه شما سرسلسلهی که بپرسید تمام<br />

شما فرمانروای …. آورد؟ دست به را ‏)دورانت،‏<br />

میکند”‏ اخذ ملت از را خود قدرت ص‎۸۸۷‎‏(.‏<br />

۱۳۷۰: یازده،‏ جلد


14<br />

صفحه کرد<br />

تالش حتا که پیر کانتِ‏ از نظر صرف از<br />

تازه جوان این برای آنکه بر عالوه تا معلمیِ‏<br />

کار شده،‏ فارغالتحصیل دانشگاه نیز<br />

او به و کند،‏ پا و دست را سرخانه رسالههایاش<br />

از یکی رساندن چاپ به در کند،‏<br />

کمک ناشری(‏ به توصیه طریق ‏)از که<br />

نیست مشکل چندان مسئله این حدس به<br />

فیخته صریح حمالت همچنین و ادبیات دانشگاهیان<br />

خود سوی از حتا مذهب قلمرو باشد.‏<br />

مشکلآفرین وی برای میتوانست کرسی<br />

تصدی فیخته آنکه از بعد خصوصاً‏ عهده<br />

به را ‏»ینا«‏ دانشگاه در فلسفه تدریس از<br />

یکی در دورانت گزارش طبق گرفت.‏ اعضاء<br />

و استادان از برخی حمالت،‏ همین انجمن<br />

به نامهای طی فرهنگی برجستهی شدند.‏<br />

جوان استاد این توبیخ خواستار وایمار و گوته امضاء آن در میشود گفته که نامهای میرسد<br />

نظر به بهرحال،‏ است.‏ بوده هم شیلر سیاقی<br />

و سبک فیخته نوشتههای از برخی او<br />

آنکه بدلیل نه اما داشتهاست.‏ آنارشیستی پرسش<br />

این از ‏)دلیل بوده،‏ آنارشیست واقعا میتواند،‏<br />

آنارشیست فردی چگونه که باالتر زا فیالمثل که بپروراند فلسفیای نظریههای زیر<br />

در است!؟ کرده گذر فیخته تخیل و ذهن اینرو<br />

از بلکه داد(،‏ خواهیم توضیح را آنها گسیخته<br />

لگام احساس«‏ و ‏»شور با را آنها که اساساً‏<br />

را ‏»دولت«‏ وی فیالمثل مینوشت.‏ از<br />

دورانت ویل میکرد.‏ شناسایی زائد امری که:‏<br />

میآورد قول نقل عیناً‏ وی زندگی<br />

مطلق هدف جزو سیاسی ‏“جامعهی‏ برای<br />

احتمالی وسیلهای بلکه نیست،‏ بشر دولت<br />

میباشد.‏ کامل جامعهی یک تشکیل مییابد؛<br />

گرایش خود نابودی سوی به پیوسته خود<br />

که است این دولتی هر نهایی هدف زیرا مدتهای<br />

باید شاید بنماید.‏ ضروری غیر را تشکیالت<br />

همه روزی ولی کنیم،‏ صبر مدید هدف<br />

]...[ شد خواهد الزم غیر سیاسی است”‏<br />

آن اعضای کامل تساوی جامعه نهایی .)۸۸۸ ، ۸۸۷<br />

صص ‏)همانجا،‏ میپردازیم.‏<br />

فیخته فلسفیِ‏ نظریات به اینک و مبنای<br />

بر گفتیم که همانگونه که نظریاتی ‏»آزادِ«‏<br />

و آگاه«‏ خود ‏»فردیتِ‏ یا ‏»من«‏ اینجا<br />

از است بهتر است.‏ گرفته شکل کانتی این<br />

به توسل با کانت اگر که کنیم شروع صورتهای<br />

همچون ما در اخالقی قانون که وجود<br />

پیشاپیشی صورت به ذهنی،‏ پیشینِ‏ عقالنیت،‏<br />

تشخیص و اراده آزادیِ‏ و دارد دارند،‏<br />

قانون این با تفکیکناپذیر رابطهای این<br />

پهلوی دو و متافیزیکی وضعیت فیخته از<br />

نظر صرف را اخالقی«‏ و آزاد ‏»منِ‏ آشکار<br />

عقالنیاش صورتهای به وابستگی اراده«‏<br />

‏»آزادیِ‏ ساختن برجسته با و کرده درمیآورد.‏<br />

خود فلسفی چارچوب در آنرا 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله موجودی<br />

انسان است،‏ معتقد که نگرشی در<br />

آدمی ذات بیانی؛ به است.‏ ذات به قائم ساحتهای<br />

در نه اما است.‏ نهفته آدمی خود که<br />

اخالقی«‏ و ‏»اراده در بلکه آن،‏ اجتماعی بنابراین<br />

دارد.‏ وجود آدمی نهاد در اساساً‏ و<br />

حقایق تمامی مرکز را ‏»انسان«‏ فیخته،‏ نوعی<br />

به که نگرشی میدانست.‏ جهان اسرار کانونیِ‏<br />

تفکر یادآور ظاهر(،‏ در ‏)حداقل جهان<br />

فیخته دیدگاه در است.‏ رنسانس نهضت کشف<br />

آدمی وجود واسطهی به چیزها،‏ و بدین<br />

اما دارند،‏ وجود آنها یعنی میشوند.‏ هستند.‏<br />

بشری ذهن برساختههای که معنی بیانی:‏<br />

به و<br />

ادراک وسیلهی به که بدانگونه ‏“»شیئ«‏ برساختهی<br />

میشود،‏ تعبیر اراده و حافظه و<br />

موضوع هم لحاظ،‏ این از است.‏ ذهن و<br />

است،‏ ‏»من«‏ از قسمتهایی شیء هم باشد”‏<br />

معلوم نمیتواند من از خارج چیزی ‏)ص‎۸۸۹‎‏(.‏<br />

دروغین<br />

و کاذب امری نه آنها،‏ وجود پس برساختهی<br />

وجود،‏ این اما است،‏ واقعی بلکه و<br />

شدن دیده امکان است:‏ بشری ذهن میشود.‏<br />

وابسته بشری وجود به درکاش،‏ اندیشهی<br />

در دخالت و تصرف با فیخته که<br />

میدهد بسط چنین را خود ایدهی کانتی،‏ ذهن<br />

برساختهی آنها همهی اینکه به توجه با آنها<br />

همهی که گفت میتوان هستند،‏ بشری ‏»من«ی<br />

آنهم ‏»من«اَند،‏ از بخشی نوعی به بهمثابه<br />

‏»آگاهی«ام آنها،‏ به اندیشیدن با که این<br />

از فیخته میگیرد.‏ شکل بشری آگاهیِ‏ محض<br />

به میرسد:‏ دیگری استنتاج به ایده موضوع<br />

‏)بهمثابه جهان و چیزها به اندیشیدن ‏»جز<br />

و ‏»خود«‏ بین مرز آگاهی(،‏ محرکِ‏ و میگیرد.‏<br />

شکل ‏»من«‏ در خود«‏ خود<br />

ایدهی به دیگری الیهی فیخته باری،‏ دستیابی<br />

برای اینبار که نظریهای افزود.‏ تأملی<br />

خود طریق از متناهی«،‏ ‏»خودِ‏ به که<br />

بود معتقد او مبنا این بر میشد.‏ پرورانده میاندیشد،‏<br />

‏»خود«‏ به که زمانی تنها آدمی بهمثابه<br />

آنهم مییابد.‏ آگاهی خود وجود از با<br />

انسان بهمنزلهی متناهی:‏ موجودی تصرف<br />

با فیخته وانگهی محدودیتهایاش.‏ نظریهی<br />

از استقبال و کانت اخالقیِ‏ قانون ‏»اخالق<br />

به دادن الویت خصوص در وی نظریهی<br />

به اخالقی(،‏ وظیفهی ‏)همانا عملی«‏ میبخشد،‏<br />

متافیزیکی کامالً‏ موقعیتی خویش،‏ قرار<br />

نظمی با ارتباط در آنرا که اینرو از است.‏<br />

حاکم جهان بر او باور به که میدهد اخالقیِ‏<br />

‏»نظم بین رابطهی آنکه برای و به<br />

را انسان«‏ اخالقیِ‏ ‏»قانون با جهان«‏ که:‏<br />

بود معتقد برساند،‏ اثبات درک<br />

که چیزی عنوان به ‏»من«‏ ماوراء ‏“در چیزی<br />

عنوان به است دیگری ‏»من«‏ میکند،‏ از<br />

عبارت خویشتن میکند.‏ اراده و میل که تمایل<br />

آن واقعی ماهیت تکانههاست؛ دستگاه ما<br />

فکری دستگاه همهی … است.‏ تکانه به ‏)همانجا،‏<br />

ماست”‏ ارادهی و تکانهها بر متکی ۸۸۹(.<br />

ص رابطهای<br />

نظریه،‏ این از دورانت تفسیر در پاسداری<br />

آن نظم و جهان از آنچه بین مستقیم به<br />

دارد.‏ وجود اخالقی«‏ ‏»نظم و میکند بر<br />

اخالقی«‏ و آزاد ‏»نظمِ‏ هم دلیل همین میگوید:‏<br />

وی میشود.‏ چیره ‏»بینظمی«‏ عینی<br />

جهان آن از بخشی بیقرار ارادهی ‏“این باشد؛<br />

مکانیکی جبرگرایی بردهی که نیست فیخته[‏<br />

نظر ‏]از که گفت میتوان اینجا از بشر<br />

ذات آزادی،‏ این و است.‏ آزاد اراده عامل<br />

یک صورت به را او زیرا است؛ از<br />

آزادانه که میآورد در اخالقی مسئول ‏)همانجا(.‏<br />

میکند”‏ اطاعت اخالقی قانون یک در<br />

فیخته بدانیم،‏ که باشد جالب شاید اما مرتبهی<br />

به را جهانی اخالقیِ‏ نظم این نهایت که<br />

جایی تا میدهد.‏ ارتقاء ‏»االهی«‏ است<br />

این آزاد فرد وظیفهی و هدف میگوید:‏ زندگی<br />

االهی اخالقی نظم این با هماهنگ که نیست؛<br />

شخص جهانی،‏ اخالقی نظم آن و کند.‏ تکامل<br />

در اساساً‏ که است فرایندی بلکه گفتهی<br />

به است.‏ مشهود بشر نوع اخالقی با<br />

هماهنگ که است این بشر«‏ ‏»پیشهی او و<br />

پیشه ‏)همانجا(.‏ کند.‏ زندگی االهی نظم آن فناناپدیر.‏<br />

و است جاودان که وظیفهای یکی<br />

شد،‏ گفته هم ابتدا در که همانگونه باری،‏ بگوییم<br />

است بهتر یا و فلسفی شاخصهای از نهضت<br />

هوداران عاطفی فکری خصلت میالدی،‏<br />

هجده قرن اواخر در رمانتیسم طبیعت،‏<br />

به وافر عالقهی و کشش و شور،‏ و<br />

صلح عشق،‏ نظیر احساساتی به اهمیت و قهرمانیهای<br />

تحسین حتا یا و دوستی نوع انسان<br />

در انقالبیگری روحیهی و بشری اینجا<br />

در دلیل همین به قضا از و بود.‏ فانی میتواند<br />

که ببریم نام فردی از میخواهیم روحیهی<br />

شناسایی در مطلوبی بسیار نمونهی لودویگ<br />

باشد:‏ اصیلاش مفهوم به رمانتیک شخص<br />

این ‎۱۸۲۷‎‏(؛ )۱۷۷۰ بتهوون وان متعارف<br />

معنای در اندیشمند و فیلسوف گرچه هنریِ‏<br />

خالقیتِ‏ و ‏»هنر«‏ اما است،‏ نبوده آن غرب<br />

موسیقی در رمانتیسم نهضت بنیان او،‏ با<br />

توانست وی وانگهی میرود،‏ شمار به از<br />

اعم زیادی متفکران خویش،‏ هنرِ‏ همان جلب<br />

خود به را ، … و رمانتیک و خردگرا موسیقی،‏<br />

جهان بزرگ انقالبی بتهوون،‏ کند.‏ در<br />

که مخالفتهایی عالرغم که است کسی نحوهی<br />

‏)از میشد موسیقیاش سبک با ابتدا اشتیاق<br />

و شور آهنگسازی(‏ نحوهی تا نواختن اعطا<br />

موسیقی جهان به را انسانی«‏ ‏»واقعی


15<br />

صفحه ‏»عالم<br />

ستایشگر تنها وی،‏ از قبل تا که کرد وان<br />

لودیگ …(. و هندل ‏)باخ،‏ بود معنوی«‏ انسانی<br />

شور از سرشار موسیقیِ‏ با بتهوون به<br />

را ‏»آدمی«‏ بار نخستین برای خویش،‏ انقالبات<br />

در ‏»قهرمانانه«اش شهامت دلیل در<br />

قدرتاش دلیل به نیز و طلبانه،‏ برابری صلح<br />

برای آرزومندیاش و ورزیدن عشق میتواند<br />

حتا او اینرو از رساند.‏ عظمت به به<br />

رمانتیسم فلسفهی بارز نمونهی از فراتر هنرمند<br />

عنوان به بتهوون بهرحال،‏ آید.‏ نظر که<br />

بود فانیای انسانِ‏ نمایندهی رمانتیک،‏ هنریاش<br />

شجاعت و هنر سرمستیِ‏ سر از عاری<br />

‏)آنهم اومانیستی،‏ نوآوریهایِ‏ در سادگی<br />

به شیفتگی(‏ خود از هرگونه از شراب(‏<br />

‏)خدای باکوس را خود میتوانست را<br />

‏»خود«ی آن او نشود،‏ اشتباه بنامد.‏ الهام<br />

از ماالمال که میکرد خطاب باکوس ادبیات<br />

با باشد قرار اگر که بود؛ شور و او<br />

گفت،‏ میباید بگوییم،‏ سخن رمانتیکها اشتیاق،‏<br />

و شور الهام،‏ واقعیِ‏ کنندهی تحسین‏ بود……‏<br />

عشق و طبیعت پر<br />

فیلسوف سراغ میباید اکنون باری،‏ برویم:‏<br />

رمانتیسم نهضت دیگر آوازهی )۱۷۷۵<br />

شلینگ فون یوزف ویلهلم فریدریش را<br />

خود ابتدا در شلینگ چند هر ۱۸۵۴(. حد<br />

تا و میدانست فیخته فلسفهی هوادار اندک<br />

اندک اما بود پایبند و دلبسته بدان زیادی تصرف<br />

وی فلسفهی در تا یافت جسارت فلسفهای<br />

با گفت میتوان که طوری به کند.‏ داشت.‏<br />

خواهیم سروکار فیخته از مستقل در<br />

‏)چنانکه بدانیم باشد جالب شاید فیالمثل فیخته<br />

از مستقل حتا وی دید(،‏ خواهیم جلوتر بخشهایی<br />

و میرود کانت فلسفهی سراغ اصالت<br />

فلسفهی مبنای را وی نظریات از بحث<br />

بهرحال میدهد.‏ قرار خویش وحدتِ‏ میکنیم<br />

آغاز اینجا از را شلینگ فلسفهی فیخته<br />

که میشود تفکیکی معترض وی که ‏»جز<br />

عنوان به ‏»طبیعت«‏ و ‏»خود«‏ بین همچون<br />

انسان وی نظر از است.‏ قائل خود«‏ قابل<br />

غیر طبیعت از دیگر موجودات تمامی مرحلهی<br />

به که طبیعتی منتها است.‏ تفکیک او<br />

ترتیب بدین است.‏ رسیده آگاهی«‏ ‏»خود بود<br />

قادر که بود قائل خردی ‏»طبیعت«‏ برای شاید<br />

بیافریند.‏ متنوع،‏ موجودات از کثرتی جهان«‏<br />

اخالقیِ‏ ‏»نظم شلینگ گفت بتوان بود.‏<br />

ریخته جدیدی ادبیات قالب در را فیخته به<br />

یا و ذهن و ماده بین تقابل آنکه برای آنهم در<br />

و بردارد میان از را روح و طبیعت قولی دو<br />

هر منطقی عقالنی پیوستگی آن ازای هستیِ‏<br />

یک از ارگانیکی جزء دو بهمثابه را و<br />

تفاوت عالرغم البته و دهد.‏ نشان سازمند کتاب<br />

در دورانت ویل آنها.‏ ظاهریِ‏ جدایی از<br />

گریز ‏“راه میآورد:‏ اینباره در خویش دو<br />

را ماده و ذهن که است این معما این 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله بدانیم<br />

متحد ولی مرکب واقعیتِ‏ یک صفت ۸۹۵(”<br />

ص ۱۳۷۰: ‏)دورانت،‏ اینجاست<br />

در میرسد نظر به قضا از و سراغ<br />

فیخته،‏ از مستقل طور به وی که از<br />

خود استنباطِ‏ و میرود کانت فلسفهی خردگرا<br />

بزرگ فیلسوف این حکم قوهی نقد ‏)شماره<br />

کانت بحث در میکند.‏ عرضه را فلسفهی<br />

از لحظهای در وی که دیدیم ۲۲( انسان<br />

بین ارگانیکی رابطهی افشای به خود آنکه<br />

برای فقط آنهم میپردازد،‏ طبیعت و و<br />

سمت به را طبیعت از انسان شناخت بتواند درست<br />

باورش به که ‏شناختی نوع آن سوی تأملی؛<br />

شناخت کند:‏ هدایت میداند اصولی و در<br />

نظریه این بسطِ‏ با شلینگ گفت بتوان شاید طبیعتِ‏<br />

نظریهی برای خویش،‏ فلسفهی بستر با<br />

آن سازمند ارتباط و خویش آگاه خود و<br />

دست کانتی اعتبار نوعی چیزها،‏ کلیهی در<br />

گفت میتوان اساس این بر میکند.‏ پا تا<br />

گرفته گُل یک از یعنی موجودات،‏ همهی چون<br />

موجودی یا و اقیانوس ته در سنگی تکه‏ مشترک<br />

صورت به انرژیای و نیرو انسان،‏ همگیِ‏<br />

نیرو همان اساس بر که دارد،‏ وجود میروند؛<br />

شمار به طبیعت«‏ از ‏»جزئی آنها روحی<br />

و د خِرَ‏ از نشان خود در که طبیعتی روابط<br />

کنندهی تنظیم که خردی دارد.‏ واحد را<br />

خرد این شلینگ است.‏ خود اجزاء بین باور<br />

به که روحی مینامد.‏ جهان«‏ ‏»روح قطعهای<br />

در میتواند که اندازه همان به او باشد،‏<br />

داشته وجود موسیقی نوایی یا و شعر وجود<br />

ما خانه گیاهانِ‏ در یا و متن این در مفهوم<br />

و طبیعت بتوانیم اگر البته دارد.‏ و<br />

واحد معنای در را جهان خرد یا روح کنیم.‏<br />

درک ‏»شکل«‏ در متکثر حال عین در در<br />

میشود،‏ مالحظه که همانگونه بنابراین ‏»همه<br />

فلسفهی از نشانههایی شلینگ،‏ تفکر ‌ میشود.‏ دیده اسپینوزا خدایی«‏ طبیعت<br />

‏»صیرورت«‏ به شلینگ بهرحال در<br />

که طبیعتی به ساده بیانی به یا میاندیشد.‏ آنکه<br />

برای آنهم است.‏ ‏»شدن«‏ و تحول حال شکلهای<br />

انواع برای منطقی پاسخی بتواند در<br />

وی نظر از آنچه بیابد،‏ طبیعت در موجود موجودات،‏<br />

‏)همهی هستها و هستی همهی غیر<br />

و هوشمند و بیجان،‏ و جاندار از اعم وحدتآمیز<br />

و یگانه و دارد وجود هوشمند(‏ ‏»نیرو<br />

همان است.‏ انرژی و نیرو است و<br />

‏)ماده ذهن و ماده ذاتیِ‏ که انرژی«ای و سادگی<br />

به او صورت هر در است.‏ روح(‏ چیست،‏<br />

نیرو این که نمیدانیم ‏“ما میگوید:‏ تدریج<br />

به طبیعت در که میبینیم ولی میتوان<br />

میگیرد،‏ خود به دقیقتری شکلهای خدای<br />

یعنی اساسی،‏ واقعیت که گرفت نتیجه نه<br />

است ماده نه حاضر،‏ جا همه و یگانه دورنمای<br />

یک در آنها وحدت بلکه ذهن،‏ و ‏)نیرو قدرت‏ و شکل‏ ‏]انواع[‏ نکردنیِ‏ باور ۸۹۵(.<br />

‏)همانجا،‏ است”‏ انرژی(‏ توجه<br />

و ‏»احساس«‏ که شد اینگونه بنابراین خاص<br />

جایگاهی شاعرانه،‏ احساسهای به نباشد<br />

بد شاید کرد.‏ پیدا ‏»رمانتیک«ها برای هولدرلین<br />

کالم با را بحث ختام،‏ حسن برای از<br />

یکی عنوان به ۱۸۴۳(، )۱۷۷۰ پایان<br />

به آلمان رمانتیکِ‏ شعرای مهمترین مینویسد:‏<br />

وی بریم.‏ ناب<br />

لحن با شاعر که اینجاست در ‏“دقیقاً‏ کلیت<br />

در را خود خویش،‏ اصیل حساسیت حس<br />

گرفتار زندگیاش بیرونی و درونی نظر<br />

خود جهانِ‏ گرداگرد به و میکند چیز<br />

همه گونه بدین درست و میافکند،‏ تمامی<br />

مجموع است:‏ ناشناخته و تازه برایش خاطرهاش،‏<br />

و ادراک معرفت،‏ تجربیات،‏ برون<br />

در که آنچنان طبیعت و هنر تمامی چنان<br />

چیز همه است متجلی وی درون و دیده<br />

بار نخستین برای انگار که مینماید صورتی<br />

به چیز همه اینرو از و میشود در<br />

محلول بیشکل،‏ و نشده ادراک نامعیّن،‏ میشود.‏<br />

عرضه او به ناب،‏ مادهی و زندگی اهمیت<br />

لحظه این در خصوص به آنچه و را<br />

چیز هیچ شاعر که است آن دارد،‏ بسیار مثبتی<br />

چیز هیچ از و نکند فرض مسلم و داده طور<br />

آن هنر،‏ و طبیعت که این و نکند،‏ آغاز قبل<br />

بود،‏ آموخته و دیده را آنها پیشتر او که سخن<br />

بیابد،‏ خود برای زبانی او آنکه از ۱۸۱(.<br />

ص ۱۳۷۸: ‏)هوی،‏ نمیگویند استفاده<br />

زیر کتابهای از متن این نوشتن برای است:‏<br />

شده آریل<br />

و ویل نوشته تمدن،‏ تاریخ ۱٫ ناپلئون(،‏<br />

‏)عصر یازده جلد دورانت،‏ اصغر<br />

علی و دولتشاهی اسماعیل مترجمان اسالمی،‏<br />

انقالب آموزش و انتشارات بیگی،‏ ۱۳۷۰<br />

ک.‏<br />

دیوید نوشته انتقادی،‏ حلقه ۲٫ انتشارات<br />

پور،‏ فرهاد مراد ترجمه هوی؛ ۱۳۷۸<br />

زنان،‏ مطالعات و روشنگران


نظری<br />

سوژگی تاریخ مند:‏ نگاهی به کتاب اراده به دانسنت<br />

اثر میشل فوکو<br />

مهرداد امامی<br />

صفحه 16<br />

میشل فوکو فیلسوف و نظریه پرداز فرانسوی<br />

به راستی یکی از تأثیرگذارترین چهره های<br />

اندیشمند قرن بیستم بود.‏ کتاب اراده به<br />

دانستن فوکو که جلد نخست یکی از پروژه<br />

های اصلی وی با عنوان تاریخ جنسیت<br />

است،‏ حاوی مباحثی تاریخی-نظری در باب<br />

موضوع سکسوالیته،‏ شکل گیری تاریخی<br />

آن و رد نظریة سرکوب جنسی در تاریخ<br />

مدرن غرب است.‏ فوکو با استفاده از روش<br />

تبارشناسانة خود و تحلیل گفتمانی نظام های<br />

دانش-قدرت در پی آن است تا بنابر گفتة<br />

خود،‏ سکسوالیته را به مثابة ‏»سامانه ای<br />

تاریخی«‏ در نظر آورد،‏ نه ‏»داده ای طبیعی<br />

که قدرت تالش دارد آن را مطیع و سرکوب<br />

کند«.‏<br />

فوکو در یکی از مقاالت خود که آن را به زبان<br />

انگلیسی نگاشت و ضمیمة کتاب معروف<br />

درایفوس و رابیناو با نام فوکو،‏ فراسوی<br />

ساخت گرایی و هرمنوتیک )۱۹۸۲( بود،‏<br />

عنوان می کند که مسئلة اصلی وی در تمامی<br />

پروژه های تاریخی-نظری اش مسئلة سوژه<br />

و شکل گیری تاریخی آن است،‏ نه مسئلة<br />

قدرت.‏ اما در این میان،‏ یکی از میانجی<br />

های پرداختن به سوژه به درستی از خالل<br />

تحلیل مناسبات قدرت و نظام های گفتمانی<br />

آن هاست.‏ از این روست که در آثار فوکو<br />

همواره با شکل گیری و تکوین شخصیت<br />

ها مواجه هستیم،‏ شخصیت هایی طردشده و<br />

داغ ننگ خورده )stigmatized( که در<br />

حاشیه های نظام های اجتماعی-سیاسی قرار<br />

گرفته اند.‏ شخصیت هایی چون شخصیت<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

دیوانه،‏ مجرم،‏ منحرف و غیره.‏ وضعیت<br />

این شخصیت ها همواره در طول تاریخ بر<br />

اساس دوگانه های )dichotomy( عقل/‏<br />

جنون،‏ قانون/‏ تخطی و سالمت/‏ ناهنجاری<br />

مورد قضاوت قرار گرفته است.‏ یکی از<br />

نقاط حائز اهمیت آثار فوکو دقیقاً‏ همین<br />

پرداختن به مطرودان و حذف شدگانی است<br />

که در طول تاریخ عالوه بر اِعمال خشونت<br />

های عریان بر آن ها،‏ بعضاً‏ مفعول خشونت<br />

های پنهان در قالب های هژمونیک نیز<br />

بوده اند.‏ به طور مثال با پیدایش کلینیک و<br />

نهادهای مراقبتی مربوط به سازمان پزشکی<br />

در غرب،‏ دیوانگان از سطح شهرها برچیده<br />

شدند و به همراه گدایان در دیوانه خانه ها<br />

استقرار یافتند.‏ مثال دیگر وضعیت منحرفین<br />

جنسی است که پس از تثبیت روانشناسی و<br />

شکل گیری گفتمان روانکاوی تبدیل به ابژه<br />

هایی تحت مراقبت شدند و از نظر فوکو،‏<br />

ساختار سنت اعتراف گیری در غرب،‏ این<br />

بار در قالب گفت وگوی روانکاو-منحرف<br />

و اجبار به سخن گفتن در مورد خاطرات<br />

جنسیِ‏ گذشتة فرد منحرف،‏ بازتولید شد.‏<br />

فوکو تاریخ جنسیت را که سه جلد دارد ‏)جلد<br />

اول:‏ اراده به دانستن،‏ جلد دوم:‏ کاربرد لذت،‏<br />

جلد سوم:‏ مراقبت از خود(‏ بین سال های<br />

۱۹۷۶ تا ۱۹۸۴ نگاشت.‏ یک سال پیش از<br />

آن،‏ مراقبت و تنبیه:‏ پیدایش زندان را در<br />

۱۹۷۵ انتشار داده بود و در سال ۱۹۶۳<br />

پیدایش کلینیک را نوشت.‏ همچنین در سال<br />

۱۹۶۱ تاریخ جنون در عصر کالسیک را<br />

منتشر کرد.‏ از این رو می توان چنین گفت<br />

که پروژة تاریخ جنسیت فوکو چیزی جدای<br />

از سایر پروژه های او نیست،‏ بلکه در واقع<br />

مکمل و آخرین حلقة مجموعه پژوهش های<br />

تاریخی-نظری فوکو در باب شکل گیری و<br />

تکوین سوژه در خالل تاریخ غرب از دوران<br />

کالسیک تا عصر کنونی است.‏<br />

بخش اول:‏ ما ویکتوریایی هایی دیگر<br />

فوکو در بخش ابتدایی کتاب به ادعای<br />

طرفداران نظریة سرکوب جنسی می<br />

پردازد.‏ اینکه تا پیش از قرن هفدهم گویا<br />

نوعی رُک گویی در رابطه با مسائل جنسی<br />

وجود داشته است و هیچ گونه ممنوعیتی در<br />

این مورد در کار نبوده است،‏ اما به یک<br />

باره با ظهور دوران ویکتوریایی و اخالقیات<br />

متصلب خاص آن،‏ روابط جنسی)س.ک.س(‏<br />

به درون خانه ها می خزد و محبوس می<br />

شود.‏ طرفداران نظریة سرکوب بر این<br />

باوراند که از عصر ویکتوریایی به بعد،‏<br />

تمامیت روابط جنسی و نظام سکسوالیته<br />

دچار سازوکارهای طرد،‏ منع،‏ به زبان<br />

نیامدن و در نتیجه سرکوب شده است.‏ در<br />

برابر،‏ فوکو نشان می دهد که روابط جنسی<br />

نه تنها در جامعة غربی دچار این طرد و<br />

منع ها نشده است بلکه ‏»تحریکی فزاینده«‏<br />

یافته است:‏ »… از پایان سدة شانزدهم بدین<br />

سو،‏ به گفتمان در آوردن روابط جنسی<br />

نه از فرایند محدودیت،‏ بلکه بر عکس از<br />

سازوکار تحریک فزاینده تبعیت می کند؛<br />

نشان می دهد که تکنیک های قدرتی که بر<br />

روابط جنسی اعمال می شود،‏ نه از اصل<br />

انتخاب سختگیرانه،‏ بلکه از اصل انتشار و


صفحه 17<br />

اشاعة سکسوالیته های چندریختی تبعیت می<br />

کند؛ و نشان می دهد که اراده به دانستن در<br />

برابر تابویی رفع ناشدنی متوقف نشده است،‏<br />

بلکه-بی شک از طریق خطاهای بسیار-‏ بر<br />

ساخت علمی از سکسوالیته اصرار داشته<br />

است«‏ ‏)فوکو،‏ ۲۰(. ۱۳۸۸:<br />

بخش دوم:‏ فرضیة سرکوب<br />

در قسمت نخست این بخش با نام تحریک<br />

به گفتمان ها،‏ فوکو به تحلیل شیوه هایی می<br />

پردازد که به واسطة آن ها از قرن هفده<br />

به بعد روابط جنسی ‏»به گفتمان در می<br />

آید«.‏ یکی از این شیوه ها یا تکنولوژی های<br />

گفتمانی سنت اعتراف گیری در آیین کشیشی<br />

مسیحیت است.‏ سنتی که در آن ‏»نه تنها باید<br />

به اَعمال خالف قانون اعتراف کرد،‏ بلکه<br />

باید میل خود را به گفتمان درآورد«‏ ‏)همان،‏<br />

۲۷(. از نظر فوکو آیین کشیشی با این کار به<br />

دنبال تولید اثرهایی خاص در مورد میل بود:‏<br />

اثرهای تسلط بر میل و بی عالقگی نسبت به<br />

آن.‏ فوکو این بخش را چنین به پایان می برد:‏<br />

‏»آنچه مختص جوامع مدرن است این نیست<br />

که این جوامع روابط جنسی)س.ک.س(‏ را<br />

محکوم به در سایه ماندن کرده اند،‏ بلکه<br />

این است که این جوامع با بهره برداری از<br />

روابط جنسی)س.ک.س(‏ همچون یک راز،‏<br />

خودشان را موظف به سخن گفتن همیشگی<br />

دربارة آن کرده اند«‏ ‏)همان،‏ ۴۴(. در قسمت<br />

دوم این بخش با عنوان اشاعة انحراف،‏ فوکو<br />

به بحث پراکندن سکسوالیته ها،‏ تقویت شکل-‏<br />

های متفاوت آن ها و اشاعة متنوع انحراف<br />

ها می پردازد و بیان می دارد که ‏»دوران<br />

ما بدعت گذار ناهمگونی های جنسی است«.‏<br />

از موارد بدعت گذارانه می توان به شکل<br />

گیری گونه-هایی از سکسوالیته اشاره کرد.‏<br />

فوکو برای مثال چنین می-گوید:‏ ‏»هم جنس<br />

خواهی آن هنگام که از عمل لواط به نوعی<br />

دو جنسی درونی،‏ نوعی دو جنسی روح<br />

انتقال یافت،‏ به منزلة یکی از شکل های<br />

سکسوالیته ظاهر شد.‏ لواط کار یک مرتد<br />

بود،‏ اما هم جنس خواه یک گونه است«‏<br />

‏)همان،‏ ۵۳(.<br />

بخش سوم:‏ علم جنسی<br />

در این بخش فوکو حول دو محور اصلی<br />

سخن می گوید.‏ از نظر او به لحاظ تاریخی<br />

دو روش برای تولید حقیقت روابط جنسی<br />

وجود دارد:‏ هنر کامجویی و علم جنسی.‏<br />

مورد نخست در ارتباط با جوامعی مانند چین<br />

و ژاپن و روم و جوامع عربی و مسلمان<br />

است که در آن،‏ حقیقت از خود لذت به دست<br />

می آید و لذت به منزلة عمل و تجربه فهم می<br />

شود:‏ ‏»بنابراین در این جوامع دانشی شکل<br />

گرفت که باید مخفی می ماند،‏ نه به علت<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

انگ بدنامی که ابژة این دانش بر خود داشت،‏<br />

بلکه به دلیل ضرورت حفظ این دانش با بیش<br />

ترین خویشتن داری،‏ زیرا بنا بر سنت،‏ این<br />

دانش با افشا شدن،‏ کارایی وخاصیت اش را<br />

از دست می دهد.‏ پس رابطه با استاد صاحب<br />

اسرار مهم بود«‏ ‏)همان،‏ ۶۹-۶۸(. مورد دوم<br />

یعنی علم جنسی از نظر فوکو در مقابل سنت<br />

هنر کامجویی قرار می گیرد.‏ زیرا در علم<br />

جنسی با شکل هایی از دانش-قدرت سروکار<br />

داریم که روابط جنسی)س.ک.س(‏ را به هر<br />

طریق به زبان می-آورند.‏ مورد اعتراف در<br />

اینجا مثال مناسبی در مورد آن چیزی است<br />

که فوکو از آن به مثابة تکنولوژی به زبان<br />

در آوردن روابط جنسی سخن می گوید.‏ در<br />

اینجا فوکو از شیوه-هایی صحبت می کند که<br />

اراده به دانش از روابط جنسی به-وسیلة آن<br />

ها آیین های اعتراف را در شاکله های قاعده<br />

مند علمی به کار می اندازند.‏ این شیوه ها به<br />

پنج طریق اعمال می شوند:‏ ۱٫ با رمزگذاری<br />

بالینی ‏»به سخن واداشتن«‏ ‏)ترکیب کردن<br />

اعتراف با معاینه(‏ ۲٫ با بن انگارة علیتی<br />

عمومی و منتشر ۳٫ با اصل نهفتگی ذاتی<br />

سکسوالیته ۴٫ با روش تأویل و سرانجام با<br />

پزشکینه کردن اثرهای اعتراف.‏<br />

بخش چهارم:‏ سامانة سکسوالیته<br />

فوکو قسمت روش این بخش را با این<br />

جمله می آغازد که ‏»باید شکل گیری نوع<br />

خاصی از دانش دربارة روابط جنسی را نه<br />

بر حسب سرکوب یا قانون بلکه بر حسب<br />

قدرت تحلیل کنیم«‏ ‏)همان،‏ ۱۰۷(. سپس<br />

منظور خود را از قدرت مشخص می-کند<br />

و می گوید پیش از هر چیز باید قدرت را<br />

به منزلة کثرت مناسبات نیرو درک کرد.‏<br />

در ادامه باز هم منظور خود را از قدرت<br />

مشخص تر می کند.‏ از نظر فوکو باید تولید<br />

انبوه گفتمان ها در مورد روابط جنسی را<br />

در حوزة روابط متکثر و چندگانه و متغیر<br />

قدرت جا دهیم.‏ چهار قاعده ای که فوکو بدین<br />

منظور ارائه می دهد این چنین اند:‏ قاعدة<br />

درون بودگی،‏ قواعد تغییرهای مدام،‏ قاعدة<br />

مشروط سازی مضاعف و قاعدة چندارزی<br />

بودنِ‏ تاکتیکی گفتمان ها.‏ قسمت بعدی این<br />

بخش با نام عرصه با تعریفی از سکسوالیته<br />

آغاز می شود:‏ ‏»سکسوالیته گذرگاهی است<br />

فوق العاده متراکم برای روابط قدرت میان<br />

زنان و مردان،‏ جوانان و سالمندان،‏ والیدن<br />

و فرزندان،‏ مربیان و شاگردان،‏ روحانیون<br />

و عوام و میان دولت و جمعیت«‏ ‏)همان،‏<br />

۱۲۰(. فوکو عقیده دارد از سدة ۱۸ به بعد<br />

چهار مجموعة بزرگ استراتژیک را می<br />

توان متمایز کرد که سامانة خاص دانش و<br />

قدرت را در مورد روابط جنسی بسط داده<br />

اند.‏ این مجموعه ها هیستریک شدن بدن زن،‏<br />

تربیتی کردن روابط جنسی کودک،‏ اجتماعی<br />

کردن رفتارهای تولید مثلی و سرانجام روان<br />

پزشکینه کردن لذت منحرف هستند.‏ این<br />

چهار مجموعه هر کدام شخصیت خاص خود<br />

را برای تبدیل شدن به ابژه های ممتاز دانش<br />

داشتند:‏ زن هیستریک،‏ کودک استمناءگر،‏<br />

زوج مالتوسی و بزرگسال منحرف که هر<br />

یک همبستة یکی از این استراتژی ها است.‏<br />

از این لحاظ از نظر فوکو ‏»سکسوالیته نامی<br />

است که می توان به سامانه ای تاریخی<br />

داد:‏ نه واقعیتی پنهان که تسخیر آن دشوار<br />

باشد،‏ بلکه شبکة بزرگ سطحی که در آن<br />

برانگیختن بدن ها،‏ تشدید لذت ها،‏ تحریک<br />

به گفتمان،‏ شکل گیری شناخت ها،‏ و تقویت<br />

کنترل ها و مقاومت ها به طور زنجیروار<br />

و مطابق با چند استراتژی دانش و قدرت به<br />

یکدیگر متصل می شوند«‏ ‏)همان،‏ ۱۲۳(.<br />

بخش پنجم:‏ حق مرگ و قدرت اداره کنندة<br />

زندگی<br />

این بخش با دو مورد از اساسی ترین مفاهیم<br />

فوکو در حیطة سیاست و پزشکی و مناسبات<br />

این دو با یکدیگر پیوند خورده است:‏ زیست-‏<br />

قدرت )bio-power( و زیست-سیاست<br />

.)bio-politic( فوکو در این قسمت نشان<br />

می دهد که چگونه ‏»حق قدیمی به مرگ<br />

رساندن یا زنده نگه داشتن جای خود را به<br />

قدرت زنده نگه داشتن یا سوق دادن به سمت<br />

مرگ می دهد«‏ ‏)همان،‏ ۱۵۹(. از نظر<br />

فوکو،‏ ادارة بدن ها و مدیریت حسابگرانة<br />

زندگی از خالل سیاست های جمعیتی توانست<br />

دولت ها را قادر سازد که بر تمامی وجوه<br />

زیستی سوژه های تحت انقیادشان تسلط<br />

یابند.‏ عالوه بر این،‏ ‏»این زیست-قدرت،‏ بی<br />

شک عنصری ضروری در تکوین و توسعة<br />

سرمایه داری بوده است؛ سرمایه داری<br />

صرفاً‏ به ازای گنجاندن کنترل شدة بدن ها<br />

در دستگاه تولید و با سازگار کردن پدیده<br />

های جمعیتی با فرآیندهای اقتصادی امکان<br />

پذیر شد«‏ ‏)همان،‏ ۱۶۲(. فوکو در انتهای<br />

این بخش اشاره می کند که بر همین مبنا می<br />

توان اهمیت روابط جنسی به منزلة مسئله ای<br />

سیاسی را فهمید،‏ زیرا روابط جنسی از یک<br />

سو به انظباط های بدن مربوط می شود،‏<br />

مثل تربیت،‏ تشدید و توزیع نیروها،‏ تنظیم و<br />

اقتصاد انرژی ها،‏ و از سوی دیگر با تمام<br />

اثرهای فراگیری که تولید می کند،‏ به سامان<br />

دهی جمعیت ها مربوط است.‏<br />

منبع:‏ فوکو،‏ میشل )۱۳۸۸( ‏»اراده به<br />

دانستن«،‏ ترجمة نیکو سرخوش و افشین<br />

جهاندیده،‏ تهران:‏ نی<br />

انسان شناسی و فرهنگ


نظری<br />

امپراتوری در عصر سرمایه:‏ گفتگو با الن میکسینز وود<br />

ترجمه‏ پرویز صداقت<br />

صفحه 18<br />

امپراتوری سابقهای بسیار طوالنیتر از<br />

سرمایهداری دارد،‏ اما امپریالیسم معاصر<br />

از سرمایهداری جداناشدنی است.)‏‎۱‎‏(‏ در این<br />

حالت،‏ ویژگی های ممیزهی سرمایهداری<br />

به مثابه یک سیستم اقتصادی از نظر شما<br />

چیست؟<br />

فکر میکنم ویژگی گوهری سرمایه داری<br />

آن است که تمامی کنشگران اصلی اقتصاد<br />

وابسته به بازارند؛ وابسته به بازار برای<br />

حفظ و بازتولید شرایط زیستشان.‏ معنای<br />

دیگرش آن است که رابطهی بین طبقات را<br />

بازار وساطت میکند،‏ بدین ترتیب برخالف<br />

سیستمهای پیشاسرمایهداری است که در<br />

آن طبقات استثمارگر میتوانستند با استفاده<br />

از قدرت فائقهی سرکوب،‏ سرکوب مستقیم<br />

غیراقتصادی،‏ از مازاد طبقات استثمارشده<br />

بهرهبرداری کنند،‏ در سرمایهداری این جبرْ‏<br />

ضرورتهای اقتصادی است.‏ بنابراین،‏<br />

در اقتصاد بالغِ‏ سرمایهداری،‏ الزم نیست<br />

سرمایهداریْ‏ قدرت برتری سیاسی،‏ حقوقی،‏<br />

یا نظامی بر کارگران داشته باشد؛ چنان<br />

که اشراف زمیندار پیشاسرمایهداری بر<br />

دهقانانی که دسترسی غیربازاری به زمین<br />

داشتند قدرت داشتند.‏ کارگرانِ‏ مزدبگیر باید<br />

نیروی کار خود را به سرمایهدار بفروشند<br />

صرفاً‏ برای آن که به وسایل زیستشان،‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

کار خودشان و جز آن دسترسی داشته باشند.‏<br />

و البته سرمایهدار برای دسترسی به کار و<br />

تحقق سودی که کارگران تولید میکنند به<br />

بازار وابسته است.‏ البته تفاوت عظیمی بین<br />

کارگرانِ‏ فاقد مالکیت و مالکان سرمایه هست<br />

که معنای آن ناترازی عظیم قدرت طبقاتی<br />

است.‏ اما سرمایهداران برای حفظ خود و<br />

سرمایهشان کمتر به بازار وابسته نیستند.‏ کل<br />

سیستم سرمایهداری از طریق الزامات بازار<br />

عمل میکند،‏ جبر رقابت،‏ به حداکثر رساندن<br />

سود،‏ و انباشت سرمایه.‏<br />

چرا چنانکه برخی ممکن است فرض<br />

میکنند،‏ تجارت یا بازرگانیْ‏ سرمایهداری<br />

را تشکیل نمیدهند؟<br />

من تمایزی بین فرصتهای بازار و الزامات<br />

بازار قائلم.‏ و گمان میکنم تنها سرمایهداری<br />

است که سیستمی دارد که در آن مردم ناگزیر<br />

میشوند،‏ مجبور میشوند صرفاً‏ برای<br />

تضمین هستیشان و بازتولید خودشان وارد<br />

بازار شوند.‏ در سرتاسر تاریخ بازارهایی<br />

بودهاند که در آن مردم مازادشان را برای<br />

فروش عرضه میکردند،‏ اما پیش از<br />

سرمایهداری،‏ هیچگاه سیستمی نبود که در آن<br />

تولیدکنندگان و تصاحبکنندگان،‏ هردو برای<br />

پایهایترین شرایطِ‏ زیستشان مطلقاً‏ وابسته<br />

به بازار باشند و بنابراین ناگزیر شوند برای<br />

حفظ خودشان از آنچه بازار تحمیل میکند<br />

پیروی کنند.‏<br />

در نوشتههای شما استثمار که بخشی<br />

ضروری در سرمایهداری است به شیوههای<br />

معینی پنهان میشود،‏ برخالف سرکوب که<br />

ویژگی جامعهی فئودالی است که در آن<br />

قدرتِ‏ عریانْ‏ آشکار است.‏ در سرمایهداریْ‏<br />

استثمار چهگونه پنهان میشود؟<br />

تقابلی که به آن اشاره کردید،‏ بین سرمایهداری<br />

و فئودالیسم،‏ تقابلی سودمند است.‏ اگر<br />

دربارهی ماهیّت رابطهی بین اشراف فئودال<br />

و دهقان وابسته بیندیشید،‏ مناسبات بسیار<br />

شفافی است که به لحاظ حقوقیْ‏ رابطهای<br />

نابرابر قلمداد میشود.‏<br />

در سرمایهداری،‏ سرمایهدار و کارگر،‏ در<br />

آغاز بهظاهر برابرند.‏ آنان به لحاظ حقوقی<br />

برابرند،‏ و مهمتر از همه،‏ سرمایهدار واقعاً،‏<br />

در برابر مازادی که به شکلی شفاف از آنها<br />

بهره میگیرد،‏ به کارگران پرداخت میکند.‏<br />

در مورد فئودالیسم،‏ دهقان ناگزیر از به<br />

انجام خدمات کار یا انتقال مستقیم مازاد به<br />

اشراف است؛ در حالی که در سرمایهداری<br />

این رابطه بهظاهر در تضاد با آن است،‏ زیرا<br />

سرمایهدار قبل از تحقق سود ناشی از کارِ‏


19<br />

صفحه بنابراین<br />

میپردازد.‏ را کارگر مزد کارگر کارگر<br />

مازاد چهگونه که این دادن نشان برای زا سرمایهدار و میشود منتقل سرمایهدار به پیچیدگی<br />

میآورد،‏ دست به سود کارگر کار دارد.‏<br />

وجود محاسباتی سرمایهداری<br />

امپریالیسم اصلی ویژگیهای چیست؟<br />

آن<br />

سرمایهداری امپریالیسم اصلی ویژگی الزامات<br />

طریق از حتیاالمکان که است مستقیم<br />

حاکمیت نه میکند،‏ عمل اقتصادی دربارهی<br />

اگر میکنم گمان استعماری.‏ عراق<br />

به تجاوز از پیش امریکا امپریالیسم باره<br />

این در احتماالً‏ باشید کرده صحبت با<br />

ندارد مستعمره واقعاً‏ متحده ایاالت که فکر<br />

واقعاً‏ اما میشدید.‏ مواجه مخالف نظر به<br />

امریکا،‏ که است درست همچنان میکنم برداشت<br />

آن از سنتی طور به که مفهومی گمانم<br />

به نبود.‏ استعماری قدرت میکنیم،‏ از<br />

خارج میدهد ترجیح همچنان امریکا را<br />

سلطهاش و باشد استعماری گرفتاریهای کند.‏<br />

عملی اقتصادی الزامات طریق از تا<br />

و نخستین واقعاً‏ متحده ایاالت میکنم فکر سرمایهداری<br />

حقیقی امپراتوری تنها امروز طریق<br />

از عمدتاً‏ را سلطهاش که باشد این<br />

از کرده،‏ اعمال اقتصادی الزامات تبعیت<br />

به را زیردستش قدرتهای که طریق و<br />

امریکا از ناشی اقتصادی جبرهای از وادارد.‏<br />

امریکایی سرمایهی که<br />

میگویید عراق اشغال مورد در بنابراین است؟<br />

بوده قاعده این بر استثنایی پدید<br />

عراق در که آشفتهبازاری میکنم فکر برای<br />

برنامهریزی کامل فقدان و آوردند تأیید<br />

را واقعیت این احتماالً‏ جنگ،‏ از بعد شکل<br />

این به نداشتند قصد حقیقتاً‏ که میکند اشغالگر<br />

قدرتِ‏ نداشتند قصد آنان کنند.‏ عمل دهد<br />

رخ داشتند امید آنچه گمانم به باشند.‏ براندازند<br />

را رژیم میتوانستند که بود این و<br />

کنند مستقر همسوتری رهبریِ‏ صرفاً‏ و راحت<br />

امریکا سرمایهی دهند امکان سپس وارد<br />

عراق نفت تولید و عراق اقتصاد در آشفتهای<br />

وضع چنین که واقعیت این شود.‏ نکته<br />

این تأیید در من نظر به آوردند بار به آن.‏<br />

تکذیبِ‏ در نه است،‏ امکان<br />

امروز سرمایهداری که است چهگونه و<br />

باشد داشته وجود امپراتوری میدهد مستعمرهسازیِ‏<br />

به نیاز بدون و شود شکوفا یابد؟<br />

گسترش نظامی کار<br />

و سرمایه رابطهی دربارهی وقتی روشهایی<br />

دربارهی میکنیم،‏ صحبت است<br />

قادر سرمایه آن در که میگویم سخن 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله زیرا<br />

کند،‏ اِعمال کار بر را خود سلطهی وارد<br />

ملزماند و وابستهاند بازار به کارگران بفروشند<br />

را خود کار نیروی تا شوند بازار و<br />

زیست وسایل به که آن خاطر به صرفاً‏ چیز<br />

اندازهای،‏ تا یابند.‏ دسترسی بازتولیدشان میدهد<br />

رخ خاکی کرهی این در هم مشابهی جهان<br />

از بیشتری هرچه بخشهای آن در که تابعِ‏<br />

بازار،‏ به ورود به وابستهساختنشان با به<br />

باید سرمایهداران میشوند.‏ الزامات این کارِ‏<br />

از ناشی سود که آن از پیشتر کارگران کنند<br />

پرداخت یابد تحقق بازار در کارگران خودشان<br />

حفظ وسایل به که این برای صرفاً‏ به<br />

است الزم تنها باشند.‏ داشته دسترسی بر<br />

پول بینالمللی صندوق که شرایطی فکر<br />

میکند تحمیل درحالتوسعه کشورهای بازارهای<br />

به را آنها تا طراحیشده که کنید وابستهتر<br />

خارجی سرمایهی یا جهانی تولیدکنندگان<br />

دربارهی مثالً‏ یا سازد.‏ ورود<br />

از ناگزیر که کنید فکر کشاورزی روزبهروز<br />

و تکمحصولیاند تولید به خارجی<br />

بازار با را خود ناگزیرند بیشتر سوگیریشان<br />

هرچه کنند.‏ همسو صادرات و این<br />

پذیرش برای باشد،‏ جهت این در بیشتر پیشرفتهی<br />

کشورهای جانب از که سلطه نوع مستعدتر<br />

شود تحمیل آنها بر سرمایهداری میشوند.‏<br />

فقیرتر<br />

و کوچکتر کشورهای نمیبایست چرا است<br />

روشن که جهانی اقتصاد از کنند تالش مستقل<br />

ثروتمندترند کشورهای آن برندگانِ‏ بمانند؟<br />

است<br />

پرسشی دشوارترین این که است روشن پاسخ<br />

آن به باید کشورها این در هرکسی که اقتصادها<br />

این که دامنهای زمینهی در دهد.‏ سرمایهداری<br />

اقتصاد از را خود میتوانند اختالفنظر<br />

که است روشن کنند منفک جهانی خودم<br />

بگویم صادقانه و دارد وجود گستردهای دشوار<br />

واقعاً‏ اکنون نیستم.‏ پاسخگویی به قادر مستقل<br />

بتوانند که کنیم تصور را مردمی است باشند.‏<br />

جهانی بازار از خودمختار کامالً‏ و که<br />

است این داده رخ آنچه میکنم گمان اما طریق<br />

از کشورها این روزافزونی شکل به ار خود هرچهبیشتر پول بینالمللی صندوق حتی<br />

میدهند امکان خود به و میکنند تابع وابسته<br />

و دهند تن سلطه شکل این به بیشتر باشند.‏<br />

خارجی مالیهی و سرمایه به سالهای<br />

در بگیرند.‏ نظر در را برزیل مثالً‏ استقالل<br />

دربارهی بودهاند مایل برزیلیها اخیر بزنند،‏<br />

حرف جهانی اقتصاد از جداییشان یا کارگران،‏<br />

حزب حکومت در حتی واقع در اما وابستهتر<br />

بینالمللی سرمایهی به را خود از<br />

کارشناستر بسیار اقتصاددانانی و کردند مورد<br />

این در کردند مطرح پرسشهای من ضروری<br />

حتی یا عاقالنه استقالل این آیا که اقتصادی<br />

که بگیرید نظر در میتوانید است.‏ میتوانست<br />

مستقل بالقوه و بزرگی این به است<br />

آن مهیای آنچه از بیش بسیار را خود هرچه<br />

اکنون کند.‏ منفک جهانی اقتصاد از بحران<br />

از برزیل اقتصاد بهبود از مطبوعات که<br />

هست فراوانی شواهد بگویند،‏ جاری کسادی<br />

از بود الزم آنچه از بیش بسیار بینالمللی<br />

صندوق اصول از و دیدند آسیب پیش<br />

از بیش‏ را خود و کردهاند پیروی پول واقعاً‏<br />

اما ساختند.‏ وابسته جهانی اقتصاد به کموبیش<br />

اظهارنظری برای میکنم فکر ندارم.‏<br />

کافی صالحیت زمینه این در مطمئن امپریالیسم<br />

سرمایه امپراتوریهای بین شما که<br />

امپریالیسمی نوع دو و سرمایهداری گذشته<br />

در مدتی برای حدّی تا و داشته وجود امپراتوریهای<br />

شدهاید:‏ قائل تمایز شده شکوفا مالکیّت.‏<br />

بر مبتنی امپراتوریهای و تجاری در<br />

اسپانیا امپراتوری و رُم امپراتوریهای نظر<br />

در اخیر مورد مطابق را التین امریکای چیست؟<br />

امپراتوریها این معرّف گرفتید.‏ و<br />

کردم انتخاب را امپراتوری شکل دو این متمایز<br />

سرمایه امپراتوریهای از را آنها تجارت<br />

و مالکیّت بر تمرکز چون ساختم همراه<br />

سرمایهداری با که است چیزی امر<br />

این که دهم نشان میخواستم میکنیم.‏ رخ<br />

تاریخی لحاظ به و است امکانپذیر جهتگیری<br />

امپراتوریهایی که است داده که<br />

آن بدون باشند داشته تجاری و تاریخی همان<br />

از که آن بدون و باشند سرمایهداری باشند.‏<br />

برخوردار سرمایهداری الزامات موردی<br />

نخستین رُم امپراتوری احتماالً‏ خصوصی<br />

مالکیت برمبنای حقیقتاً‏ که بود را<br />

رُم امپراتوری که این دلیل داشت.‏ قرار این<br />

نامیدم مالکیّت بر مبتنی امپراتوری طبقات<br />

منافع به چیز هر از قبل که است کامالً‏<br />

شیوههایی به خصوصی مالکیّت دارای چین<br />

مانند امپراتوریهایی مثالً‏ از متفاوت اما<br />

بود یافته توسعه کامالً‏ که میداد پاسخ تملّک<br />

اولیهی شیوهی اصلی منبع دولت ثروت<br />

اصلی منبع و دیوانساالران نفع به از<br />

ما رُم،‏ امپراتوری در بود.‏ هنگفت منبع<br />

عنوان به زمین بر خصوصی مالکیت بر<br />

امپراتوری و میگوییم سخن قدرت اصلی این<br />

که جمهوریای شد.‏ گذاشته پایه مبنا این الیگارشی<br />

یک اساساً‏ کرد خلق را امپراتوری که<br />

بود آنان منافعِ‏ این و بود مالک طبقات از در<br />

و مییافت.‏ تبلور امپراتوری گسترش در خلق<br />

امپراتوری دولت یک هرچند حقیقت،‏ منبع<br />

هیچگاه امپراتوری دولتِ‏ این کردند،‏ همواره<br />

هدفْ‏ نبود،‏ حاکم طبقهی ثروت اصلیِ‏ که<br />

حالی در ثروت،‏ منبع تنها بود؛ مالکیّت با<br />

مستقیم غیر طور به امپراتوری دولت به<br />

خصوصی مالکیّت گسترش و پشتیبانی


20<br />

صفحه میکرد.‏<br />

خدمت تملّک برای ابزاری مثابه گستردهی<br />

عملیات یک اساساً‏ رُم امپراتوری بود.‏<br />

زمینخواری خود<br />

مهمی مراحل در حاکم طبقات تمامی زمین<br />

از همچین آنان کردند.‏ ثروتمند را را<br />

دهقانان سپاه تا بردند بهره امپراتوری آنان<br />

از زادگاهشان در اساساً‏ که سازند آرام شکل<br />

به آن بر عالوه اما میشد.‏ مالکیّت سلب طبقات<br />

استعماریشان قلمروهای در مؤثری اشرافِ‏<br />

آن در که کردند خلق محلّی مالک بنابراین،‏<br />

نداشتند.‏ وجود آن از پیش مالک اشراف<br />

ائتالف مفهومیْ‏ به امپراتوری امپراتوری.‏<br />

دولت تا بود،‏ محلی زمیندار که<br />

تجاری،‏ امپراتوریهای کدام نظرتان،‏ به هستند،‏<br />

بازرگانی راههای و تجارت بر مبتنی هستند؟<br />

برجسته تاریخی لحاظ به تا<br />

که تجاری امپراتوری مهمترین احتماالً‏ امپراتوری<br />

داشته وجود سرمایهداری از پیش عالوه<br />

اما است.‏ مدرن دوران اوایل در هلند <br />

عربی امپراتوری هویّت میتوانید آن بر ایتالیایی<br />

تجاریِ‏ دولتشهرهای مثالً‏ و اسالمی کنید.‏<br />

تعریف مبنا این بر نیز را ونیزی و غیرسرمایهداری<br />

را آنها که آن اصلی دلیل آنها<br />

تجاری موفقیّت که است آن میخوانم سیاسی،‏<br />

فرااقتصادی،‏ قدرتهای به وابسته استدالل<br />

این من بود.‏ آن مانند و نظامی اقتصاد<br />

چهگونه که این دربارهی را پیچیده الزامات<br />

با بود شده تجاری آنچنان که هلند میکنم<br />

ارائه نمیکرد حرکت داری سرمایه محلّ‏<br />

بسیار استدالل این که است روشن و بیش<br />

هلند اقتصاد است.‏ نظر اختالف و دعوا موفقیت<br />

اما بود،‏ تجاری قدرتی چیز هر از نبود.‏<br />

رقابتی تولید به وابسته واقعاً‏ آن تجاری اما<br />

بود،‏ کرده ارائه تولید در نوآوریهایی قدرت<br />

مثالً‏ به وابسته اصلیاش موفقیّت دریانوردی،‏<br />

مهارتهای دریایی،‏ نیروی تجاری<br />

مسیرهای بر فرااقتصادیاش کنترل موجود<br />

واقعاً‏ تجاریِ‏ انحصارهای تحمیل و بود.‏<br />

مختلف مکانهای در قیمت<br />

به خرید مستلزم که تجارت بنابراین،‏ نشانهی<br />

است باال قیمت به فروش و پایین تولید<br />

نوعی مستلزم که نیست سرمایهداری محصوالت<br />

مستمر طور به که است رقابتی هب کمتر هزینهای با بهتر و سریعتر را رساند.‏<br />

فروش این<br />

آن به نگرش شیوهی یک است.‏ درست پیشاسرمایهداری<br />

تجارت شود گفته که است به<br />

است.‏ وابسته پراکنده بازارهای به خریداری<br />

بازار یک در دیگر،‏ عبارت و میفروشید دیگر بازاری در و میکنید دورْ‏<br />

فواصل در تجارت که روست این از 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله هرچند<br />

بود.‏ بازرگانی شکل ثروتآفرینترین سرمایهدارانه<br />

حقیقتاً‏ الزامات با که اقتصادی آرمانیاش<br />

شکل در حقیقت در شود هدایت همهی<br />

آن در که دارد درهمآمیخته بازاری یکسانی<br />

رقابتی الزامات تابع تولیدکنندگان برای<br />

را تولیدشان راهبردهای باید و هستند سازند.‏<br />

منطبق الزامات این تأمین یک<br />

که نیست تردیدی هلند،‏ مورد در مثالً‏ است<br />

مفهومی به تجارت به وابستگی نمونهی برای<br />

بودند ملزم هلندی کشاورزان حتی که بازار<br />

وارد ت غالّ‏ مانند اصلی نهادههای دست<br />

موفقیّت به دادن فرمان با اما شوند.‏ واردات<br />

و بالتیک غالت تجارت مثالً‏ یافتند،‏ کمهزینه،‏<br />

نسبتاً‏ تولید نواحی از ارزان غلّهی قادر<br />

خودشان هلندی کشاورزان که حالی در محصوالت<br />

مانند نیمهتجملّی کاالهای به شدند مسئله<br />

آورند.‏ رو آن نظایر و گوشت و لبنی کمهزینه<br />

تولیدکنندگان با رقابتشان هیچگاه جاهای<br />

در کمهزینه تولید از واقعاً‏ آنان نبود.‏ طریق<br />

از صرفاً‏ آنان میبردند.‏ نفع دیگر تجاری<br />

گستردهی سیستم این بر فرمان نگه<br />

باال را محصوالتشان قیمت میتوانستند پایین.‏<br />

را هزینههایشان و دارند به<br />

که کنیم توجه بریتانیا امپراتوری به امپریالیسم<br />

نوظهور نمونهی نخستین عنوان سرمایهداری<br />

میگیرید.‏ نظر در سرمایهداری در<br />

اتّفاقی چه شد.‏ پیدا چهگونه انگلستان در افتاد؟<br />

جا آن کشاورزی و تولید نبود<br />

منحصربهفرد انقالبی لحظهی یک این در<br />

آنچه بلکه آورد،‏ پدید را سرمایهداری که متمایز<br />

شبکهی شد پدیدار انگلستان روستای اجارهداران<br />

آن در که بود زراعی مناسبات بلندمدت<br />

اجارهی برمبنای را مایملکشان مالکانهای<br />

بهرههای طبق نه میکردند،‏ حفظ در<br />

و بود.‏ شده تثبیت عرف برمبنای که برای<br />

که دارید اجارهدارانی صورت این وابسته<br />

روزافزونی نحو به ثروتشان حفظ نه<br />

هستند؛ مایملکشان رقابتی بارآوری به برای<br />

سرکوبشان قدرت برترشان،‏ نیروی سیستمی<br />

بنابراین،‏ بیشتر.‏ مازادهای استخراج هر<br />

تولیدکنندگان و مالکان آن در که داشتید در<br />

هستند،‏ کار بهرهوری افزایش به مایل دو با<br />

سپس و زمین از نوآورانه استفادهی با ابتدا کردند<br />

مبادرت پروژهای به و فنی،‏ ابزارهای بهرهوری<br />

افزایش منظور به ‏»آبادانی«‏ که میخواندند.‏<br />

کشاورزی کشتناشده<br />

زمین بهبود برای ایدهای آبادانی،‏ زمین<br />

تصرّف که است ناقص کشت تحت یا و<br />

ایرلند خواه انگلستان در خواه دیگران،‏ جان<br />

چهگونه میکرد.‏ توجیه را جاها،‏ سایر مدافع<br />

متنفذترین شاید که فیلسوف،‏ الکِ‏ در<br />

غربی ایدئولوژی به بود،‏ آبادانی مفهوم بخشید؟<br />

شکل مالکیّت مورد توجیه<br />

ادعا این با اغلب غربی امپریالیسم تملّک<br />

آمادهی اشغالناشده زمین که میشود تملّکپذیری.‏<br />

اصلِ‏ اصطالح به است استعماری<br />

تملّک از غیرمتعارفی دفاع این که<br />

داد رخ داری سرمایه با آنچه اما نبود.‏ ایدئولوژی<br />

در آنچه و بود متمایز کامالً‏ مشارکت<br />

آن در آنچنان الک که سرمایهداری این<br />

مسئله صرفاً‏ که است آن مییابید،‏ داشت تملّک<br />

آمادهی اشغالناشده زمین که نیست هرچیز<br />

که بود آن استدالل اکنون است.‏ تجاری<br />

کشاورزی معیارهای برمبنای که بارآورانه<br />

و مثمرثمر شکلی به انگلیسی توجیه<br />

آن تملّک نمیگیرد،‏ قرار استفاده مورد در<br />

مثالً‏ استدالل این رو این از میشود.‏ مردم<br />

که امریکا سرخپوستان اراضی مورد تجاری<br />

کشاورزیِ‏ معیارهای برمبنای بومی و نمیبخشیدند بهبود را زمینشان انگلستان میکردند<br />

تولید چه آن مبادلهی ارزش بر رفت.‏<br />

کار به نمیافزودند ارزش<br />

مفهوم است:‏ بحرانی مسئلهای اینْ‏ و این<br />

در الک است.‏ اساسی واقعاً‏ نکتهی مبادله این<br />

با مخالفتی وی بود.‏ صریح خیلی مورد زمین<br />

ارزش از چهقدر که نداشت محاسبات انسان<br />

کار از ناشی چهقدر و طبیعت از ناشی که<br />

ارزشی یافته بهبود اقتصادی در و است رقمی<br />

یا درصد ۹۹ شاید میکند خلق کار که<br />

شد روشن زود اما باشد.‏ آن به نزدیک نیست،‏<br />

تالش هزینهی کار اصلیْ‏ نکتهی آن<br />

مسئله پس است،‏ مبادله ارزش خلق بلکه چهقدر<br />

بومی مردم ندارد اهمیّتی که است آنچه<br />

عمل در آنان کردهاند،‏ صرف تالش است<br />

الزم مالکیّتشان حقوق استقرار برای اقتصادی<br />

غیابِ‏ در زیرا نمیدادند،‏ انجام ارزشی<br />

آنان یافته،‏ توسعه بهخوبی که تجاری نمیکردند.‏<br />

خلق شالودهی<br />

عمالً‏ مبادله ارزش تولید بنابراین و خارج.‏<br />

در خواه و داخل در خواه شد،‏ مالکیّت که<br />

هنگامی که نیست معنا بدان این اکنون را<br />

آن و میکند تصرف قطعهزمینی کسی مدعی<br />

دیگری کسان میسازد،‏ بارآور قصد<br />

بگویند و شوند موجود واقعاً‏ مالکیّت میگوید<br />

الک کنند.‏ بارآورتر را زمین دارند حق<br />

درمیآمیزیم چیزی با را کارمان وقتی استدالل<br />

این اما میسازیم.‏ برقرار را مالکیّت این<br />

زیرا کنیم،‏ دنبال بیشتر کمی‏ باید را نیست<br />

چیزی با ما کار آمیختن مسئلهی صرفاً‏ مالکیّت<br />

آنچه میدهد.‏ ما به مالکیّت حق که تجاری<br />

ارزش بر افزودن میسازد برقرار را است.‏<br />

ساختنش بارآورتر طریق از آن امپراتوری<br />

برای جدیدی کامالً‏ توجیه این الک<br />

که بگویم باید هرچند کرد،‏ خلق


21<br />

صفحه اندیشید.‏<br />

مورد این در که نبود کسی نخستین بهش<br />

کتابم در که هست حیرتانگیزی سند امپریالیسم<br />

معماران از یکی و کردهام اشاره سرجان<br />

نام به وکیلی لندن،‏ در انگلستان که<br />

استدالل این با الک از پیش دههها دیویس،‏ نمیکنند<br />

استفاده آن از حقیقتاً‏ ایرلندیها خود تصرف<br />

بخشند نمی بهبود را آن که چرا که<br />

این نه کرد.‏ توجیه را ایرلند زمینهای کردند،‏<br />

نمی زراعت زمینها این روی بر میدادند،‏<br />

انجام را کار این وضوح به چون و<br />

اشغالناشده های زمین مسئلهْ‏ بنابراین نبود.‏<br />

تصرفاند آمادهی که ناشده زراعت نمیکردند،‏<br />

آباد را آن که بود این صرفاً‏ بلکه نمی<br />

افزایش کافی قدر به را مبادلهاش ارزش مدعیِ‏<br />

داشت حق انگلستان بنابراین دادند،‏ انگلستان<br />

امپریالیسم هدف این و شود.‏ آن‏ ایرلندیها<br />

مالکیّت روابط که بود ایرلند در میتوانستند<br />

که نحوی به دهد شکل تغییر را زراعی<br />

سرمایهداری پیآمدهای کنند تالش که<br />

زمانی تا البته کنند بازتولید را انگلستان آنگاه<br />

و کرد رقابت به تهدید خودش ایرلند اما<br />

است.‏ شد ایرلند توسعهی مانعِ‏ انگلیسیها است.‏<br />

دیگری داستان اینْ‏ امپراتوری<br />

مورد در مباحثتان به توجه با سرمایهداری<br />

الزامات و ارضی قلمروهای هند<br />

در بریتانیا امپراتوری انگلستان،‏ اولیهی میگیرید؟<br />

نظر در چهگونه را مالکیّت<br />

روابط نتوانستند هیچگاه انگلیسیها تالش<br />

ایرلند در که آنگونه را اجتماعیشان منتقل<br />

امپراتوریشان به دهند انجام کردند موفّقی<br />

اقتصاد هندوستان مورد در سازند.‏ اصول<br />

برمبنای که داشتید توسعهیافته بهشدت در<br />

که نبود آن مسئله و میکرد عمل خودش میدانستند<br />

مناسب بریتانیاییها که مسیری امیدوار<br />

قطعاً‏ بریتانیاییها اما شود.‏ متحول زیادی<br />

منافع آن تجاری منابع از بتوانند بودند را<br />

کار این توانستند مدّتی برای و ببرند.‏ انجام<br />

شرقی هند کمپانی طریق از بهویژه نه<br />

دولت،‏ روزافزونی شکل به اما دهند.‏ شدند،‏<br />

کشانده فرایند این به شرقی،‏ هند کمپانی تجاریشان<br />

برتری از دفاع برای که چرا ماجراهای<br />

به روزافزونی شکل به هند در و<br />

کنند حفظ را نظم تا شدند کشانده نظامی به<br />

فزایندهای نحو به که است این معنایش شدند.‏<br />

کشیده سرزمینی امپراتوری نوعی هند<br />

کمپانی که بود خاطر بدان این تاحدودی اصول<br />

میتوان آنچه برمبنای خودش شرقی کمپانی<br />

میکرد.‏ عمل خواند سرمایهداری کسانی<br />

بود.‏ درآمد استخراج ابزار شرقی هند منتقد<br />

کامالً‏ که انگلستان در برک ادموند مثل شرقی<br />

هند کمپانی و امپراتوری عمل روش تجاری<br />

اصول برمبنای اینها که گفتند بودند نمیکنند.‏<br />

عمل 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله درگیر<br />

دولت روزگار،‏ شوخی از بنابراین،‏ دلیل<br />

به فقط نه شد،‏ امپراتوری در چیرگی بلکه<br />

کند،‏ کسب درآمدها از را سهمش که آن عمل<br />

تجاری اصول برمبنای که رو آن از این<br />

و میدانستند.‏ مناسب بریتانیاییها که کند ارضی<br />

قلمروهای بر مبتنی امپراتوری یک از<br />

بیش روز هر امپراتوری این کرد.‏ خلق نظامی<br />

دیکتاتوری میتوان که چیزی به پیش در<br />

این که میگویم من و شد.‏ بدل خواند میکند.‏<br />

ایجاد تناقض درازمدت هک دامنهای دربارهی هست زیادی بحثهای احتماالً‏<br />

و بود سودآور انگلستان برای هند آیا<br />

که دهم پاسخ پرسش این به نمیتوانم به<br />

را امپراتوری منابع بیشتر یا بود سودآور بنیادی<br />

تناقضی که میکنم فکر و میداد.‏ هدر مزیت<br />

استخراج برای کوشش سویی از بینِ‏ مبتنی<br />

ماهیت دیگر سوی از و هند از تجاری وجود<br />

امپراتوری نظامی و ارضی قلمرو بر شوم<br />

متقاعد بهسادگی میشد بنابراین داشت.‏ بودند<br />

مایل آنان که آنچنان درازمدت در که سودآوری<br />

میزان آن به حتی نبود،‏ سودآور امپراتوری<br />

در فعال افراد برخی برای که خیلی<br />

استدالل میتوان میکنم فکر بود.‏ شده<br />

استدالل حقیقت در و کرد قانعکنندهای رفتن<br />

هدر بیشتر درازمدت در که است هزینههای<br />

هم علتش فایده؛ تا بود منابع قلمرو<br />

بر مبتنی امپراتوری نوع این میگویم<br />

که است دلیل بدین و است.‏ ارضی حقیقتاً‏<br />

امپراتوری نخستین امریکا امپراتوری قادر<br />

انگلیسیها که چرا است،‏ سرمایهدارانه با<br />

نمیتوانستند آنان نبودند.‏ آن استمرار به اداره<br />

را خود امپراتوری اقتصادیْ‏ ابزارهای کس<br />

هر از بیش امریکایی که حالی در کنند،‏ نزدیکتر<br />

کار این انجام به تاکنون دیگری شدهاند.‏<br />

بدون<br />

کار که سرمایهداری بازارهای در میشود،‏<br />

مبادله بازار در سرکوب اعمال یکسان<br />

برابرند.‏ و آزاد مردم میشود فرض و<br />

آزادی با سرمایهداری هویّت انگاشتن ساختن<br />

مطیع منطقِ‏ بر تأثیری چه برابری است؟<br />

داشته برده عنوان به مردم از برخی هرچند<br />

که است این بهروشنی نکته نخستین دستمزدی<br />

کار برمبنای رسماً‏ سرمایهداری از<br />

استفاده بر مانعی این میشود،‏ تعریف تاریخ<br />

از مشخصی مقطع در بردگان کار چهطور<br />

که مورد این در نیست.‏ سرمایهداری برعکس<br />

و برده بهره بردگی از سرمایهداری به<br />

سرمایهداری الزامات طور چه که این بردگی<br />

پیشین اشکال در که داده شکل بردگی گفت.‏<br />

میتوان بسیار نداشته،‏ وجود نژادپرستی<br />

که کرد استدالل میشود کنم فکر بردگی<br />

با متحده ایاالت در که افراطی نژادپرستی<br />

از افراطی نوعی بود،‏ همراه کهن<br />

بردگی جوامع در شکل همان به که ایدئولوژی<br />

که واقعیّت این با داشت،‏ وجود انسانها<br />

تمامی میگوید که سرمایهداری با<br />

دشوار باید برابرند،‏ قرارداری لحاظ به مردمْ‏<br />

آن در که باشد داشته سروکار وضعیّتی بنابراین<br />

و نابرابرند.‏ حقوقی لحاظ به آشکارا صرفاً‏<br />

بیهنجاری این برای توجیه یک مردم<br />

از بزرگی بخش که است این نوشتن همهی<br />

گفت میتوان انسانیاند.‏ نژاد از خارج انسان<br />

واقع در افراد این اما برابرند،‏ انسانها نژادپرستی<br />

مالیمترِ‏ اشکال در یا نبودند که<br />

بودند دایمی خُردساالنی آنان فرهنگی،‏ و مسئولیّتها سطح تا نمیتوانستند هیچگاه کنند.‏<br />

رشد بزرگساالن حقوق از<br />

یکی کردید،‏ اشاره دقیقاً‏ چنانکه غلبهی<br />

سرمایهداری اصلی ویژگیهای اشکال<br />

آن طی که است دستمزدی کار ندارند.‏<br />

ضرورتی سرکوب غیراقتصادی سرکوب<br />

نطامهای میتوان چهطور پس افریقای<br />

در آپارتاید مانند سرمایهداری،‏ تحت کرد؟<br />

درک را جنوبی چنانکه<br />

من،‏ نزد در که کنم تأکید باید نخست قاطع<br />

ویژگی گفتم،‏ مصاحبه آغاز در اصلی<br />

کنشگران وابستگی سرمایهداریْ‏ کار<br />

وابستگیِ‏ البته است.‏ بازار به اقتصادی از<br />

برگرفته بازار به کارگر طبقات دستمزدیِ‏ وابستگی<br />

امّا است.‏ آن نهایی و غایی نتیجهی بازار<br />

الزامات از مردم تبعیّت و بازار به میتواند<br />

کار شدن پرولتاریزه از بعد اندکی است.‏<br />

داده رخ تاریخی لحاظ به و دهد رخ اجارهدارانِ‏<br />

آن مانند مستقیم تولیدکنندگان از<br />

پیشتر که اقتصادی بلندمدت اجارههای و<br />

بودند بازار به وابسته کردم صحبت آن دهند.‏<br />

پاسخ بازار الزامات به بودند ناگزیر کارگرانِ‏<br />

بزرگ نیروی پیدایی حقیقت،‏ در فروش<br />

از ناگزیر که شده مالکیّت سلب دستمزد<br />

دریافت ازای به کارشان نیروی الزامات<br />

این معلول تاریخی لحاظ به بودند علّت<br />

نه بود،‏ رقابتی،‏ فشارهای مانند بازار،‏ به<br />

زمین مالکان واکنشِ‏ این بر عالوه و آن.‏ کوچک<br />

تولیدکنندگان از بسیاری فشارها،‏ آن کرد.‏<br />

زمین ترک از ناگزیر را آن<br />

کنم تأکید آن بر باید که دومی نکتهی گفتم،‏<br />

بردهداری مورد در که چنان که است وابسته<br />

کارِ‏ گوناگون انواع از سرمایهداری باید<br />

است.‏ کرده استفاده گوناگون انحای به شرایط<br />

سویی از بینِ‏ شویم قائل تمایزی این<br />

که مالکیّت اجتماعی مناسبات بنیادی،‏ بحث<br />

به که کرده خلق را بازار الزامات دیگر<br />

سوی از و میدهم ادامه آن مورد در بر<br />

بازار الزامات چهگونه که مسئله این دستمزدیِ‏<br />

کار صرفاً‏ نه کار،‏ مختلف انواع


22<br />

صفحه در<br />

مثالً‏ میشود.‏ تحمیل سرمایهداری،‏ در<br />

سرمایهداری توسعهی روزهای نخستین در<br />

اقتصاد وارد جنوب کشاورزان امریکا،‏ و<br />

شدند جهانی بازار و سرمایهداری رشد حال هست<br />

زمینه این در بحثهایی هنوز هرچند این<br />

به واکنش در مدّتی برای دستکم آنان از<br />

موفقیّتآمیزی شکل به اقتصادی الزامات خیلی<br />

جا این در کردند.‏ استفاده بردگی کار و چهگونه کنیم بررسی که است وقتگیر اقتصاد<br />

چارچوب در بردگی کار اشتغال چرا پیدا<br />

کمتری اتکای قابلیّت سرمایهداری سرمایهداری<br />

که است این مسئله اما میکند،‏ سرکوب<br />

فرااقتصادی اشکال دیگر از عمالً‏ استفاده<br />

و کند استفاده میتوانست وابستگی و میتواند<br />

نیز امروز که همچنان کرد،‏ هم اگر<br />

میکند.‏ هم استفاده و کند استفاده آن از و<br />

نبود حاکم بازار وابستگی بنیادی روابط کلی<br />

طور به اقتصاد بر را خود الزامات سرمایهداری<br />

سرمایهداریْ‏ نمیکرد تحمل این<br />

که نیست این معنایش امّا نمیشد،‏ کار<br />

اشکال دیگر برمبنای نمیتواند الزامات از<br />

نمیتوان یا کند عمل دستمزدی کار جز به هر<br />

فرااقتصادی سرکوب گوناگون اشکال در<br />

تاریخی مشخص چارچوب هر در آنچه الزامات<br />

به پاسخگویی برای باشد دسترس کرد.‏<br />

بهرهبرداری بازار که<br />

دارد متمایزی مزیت دستمزدی کار البته،‏ سرکوب<br />

فرااقتصادی،‏ دایم سرکوب مستلزم برای<br />

نیست.‏ نظامی یا سیاسی مراقبت و نیروی<br />

کارگران متعارف شرایط در که آن فروش<br />

به دستمزد برابر در را کارشان تولید<br />

سرمایه و دهند ادامه کار به رسانند است.‏<br />

کافی اقتصادی ضرورتهای کنند،‏ دقیق<br />

شرایط در قدر هر سرمایه بنابراین،‏ آپارتاید<br />

همچون سرکوبی اشکال از تاریخی شرایط<br />

در اقتصادی مزایای این ببرد،‏ بهره در<br />

قدرتمند مقاومت مانند سیاسی،‏ متحول و<br />

نیست.‏ استمرار به قادر آپارتاید،‏ برابر افریقای<br />

در بزرگ سرمایهی که ندارد تعجب حفظ<br />

دیگر که گرفت را تصمیم این جنوبی ندارد.‏<br />

را ارزشش سیستم طور<br />

به و بیستم،‏ قرن در شما،‏ گفتهی به امپریالیسم<br />

جهانی،‏ دوم جنگ از بعد مشخص شد.‏<br />

پدیدار بلوغیافته شکلی به سرمایهداری دوم<br />

جنگ پایان از زودتر میکنم فکر بله.‏ شکلی<br />

به عمالً‏ سرمایهداری که نبود جهانی راهبرد<br />

مییابید آنچه شد.‏ پدیدار بلوغیافته که<br />

امریکاییهاست از بخشی در دوجانبهای وودز«‏<br />

‏»برتن سیستم طریق از سویی از که<br />

ساختند برقرار را خود اقتصادی هژمونی توسعهی<br />

شرایط عمالً‏ متحده ایاالت آن طی و<br />

کرد تعیین را جهان سرتاسر در اقتصادی عنوان<br />

به متحده ایاالت خود دیگر سوی از 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله جهانی،‏<br />

جنگ در برتر فراگیرِ‏ نظامی قدرت از<br />

پیش ناکازاکی و هیروشیمی بمباران با نظامی<br />

قدرت عنوان به را خود جنگ،‏ پایان کرد.‏<br />

تثبیت برتر در<br />

که دارید دوجانبه راهبردی بنابراین است.‏<br />

شده دنبال تاکنون هنگام آن از عمل بین<br />

رابطهی که کنید سؤال است ممکن پس اگر<br />

چیست؟ نظامی و اقتصادی هژمونی امپریالیسم<br />

یک که گونهی به متحده ایاالت به<br />

کند عمل باید سرمایهداری آرمانیِ‏ از<br />

چرا است،‏ وابسته اقتصادی هژمونی خُب،‏<br />

میبرد؟ بهره نظامیاش فراگیر قدرت پیشین<br />

اشکال در است.‏ هوشمندانهای نکتهی آشکار<br />

کامالً‏ نظامی قدرت هدف امپریالیسم،‏ تصرف<br />

را سرزمینی میخواستید اگر بود.‏ دهید،‏<br />

شکست را امپراتوری رقبای یا کنید روشن<br />

نظامی فراگیر نیروی به نیاز دلیلِ‏ اقتصادیتان<br />

نیروی با تالشید در اگر اما است.‏ دارا<br />

آنگاه باشید،‏ داشته هژمونی جهان بر که<br />

را نظامی چیرهی نیروی عظیمترین بودن در<br />

دارد.‏ ضرورتی چه داشته،‏ تاکنون جهان مهمّی<br />

بیهنجاری به میکنم فکر مورد این که<br />

رسیدهایم سرمایهداری امپریالیسمِ‏ در هستیم.‏<br />

شاهدش اکنون نظامی<br />

نیروی گسترش که نمیکنم فکر کاهندهی<br />

قدرت جبران برای صرفاً‏ امریکا تردید<br />

بدون هرچند است اقتصادیاش این<br />

میگویم آنچه است.‏ چنین تاحدودی قدرت<br />

با سرمایهداری امپریالیسم که است جدای<br />

کموبیش که میکند،‏ عمل اقتصادی است.‏<br />

حقوقی و نظامی سیاسی،‏ قدرت از که<br />

فئودال لُرد برخالف دیگر،‏ عبارت به قدرتهای<br />

به دهقانان از مازاد اخذ برای است،‏<br />

وابسته سیاسیاش و حقوقی نظامی،‏ به<br />

این و نیست.‏ چنین سرمایهدار ظاهراً‏ بسیار<br />

که میدهد امکان سرمایهداری قدرت یا<br />

حقوقی یا سیاسی قدرت هر از فراتر نیست<br />

این معنایش اما یابد.‏ گسترش نظامی به<br />

سرمایه انباشت شرایط حفظ برای که نیاز<br />

نظامی و سیاسی قدرتهای پشتوانهی دامنهی<br />

بین که آنجاست مشکل ندارد.‏ و<br />

سرمایهداری اقتصادی قدرت جهانی که<br />

سرکوب و اجرایی محلّیتر قدرتهای فزایندهای<br />

ناهماهنگیِ‏ دارد نیاز بدان همچنان نمیپذیرم<br />

را استدالل این صرفاً‏ دارد.‏ وجود مثل<br />

افرادی و جهانیشدن نظریهپردازان که قدر<br />

هر که میکنند مطرح نگری و هارت ملّی<br />

دولت میشود،‏ جهانی بیشتر اقتصاد عکسِ‏<br />

میکنم فکر مییابد.‏ کمتری اهمیّت وساطت<br />

به جهانی اقتصاد است.‏ درست آن فکر<br />

میشود.‏ مدیریت جهانی دولتیِ‏ سیستم جهانیسازی<br />

مشخصهی واقعاً‏ آنچه میکنم جهانی<br />

دسترسی بین فزاینده ناهماهنگی است رد دولتها استمرار و سرمایهداری سلطهی نیاز<br />

بدان همچنان که است ارضی قلمروهای اجرایی<br />

دستگاه نیازمند سرمایه زیرا داریم،‏ دیگر<br />

از بیش پیشبینیپذیر و منظم قانونیِ‏ و داشته<br />

وجود تاکنون که است اجتماعی اشکال است.‏<br />

و<br />

مداخله از سرمایه دایمی شکوِهی نباید سرمایه،‏<br />

انباشت بدهد.‏ فریبمان دولت نظارت سرمایهداری<br />

بازار که آنجا از بهویژه بسیار<br />

فرایندی است،‏ آشفته بسیار خودش حقوقی،‏<br />

نظم نیازمند که است مطالبهگر که<br />

مادامی است،‏ بسیاری اجرایی و سیاسی در<br />

و باشد؛ دوستانه سرمایه به نسبت نظم این هک کرد تصور میتوان پیشبینی قابل آیندهی مقیاس<br />

در اجرایی و حقوقی نظارت نوع این را<br />

روزی بنابراین نیست.‏ امکانپذیر جهانی جهان<br />

باشد قادر سرمایه که نمیبینم پیش در قلمروهای<br />

در دولتهایی کمک بدون را هنگامی<br />

البته اما کند.‏ سازماندهی ارضی این<br />

نیازمند هنوز سرمایه کنید تصدیق که سیاسی<br />

شکل که این و است چنددولتی سیستم بلکه<br />

نیست،‏ جهانی دولت یک جهانیسازی میتوانید<br />

است،‏ متعدد دولتهای از سیستمی حقیقی<br />

امکانات سیستمی چنین که دریابید میآورد.‏<br />

پدید را بیثباتی دولتهای<br />

این که معتقدید دیگر،‏ عبارت به متحده<br />

ایاالت که فقیرتر کشورهای این محلّی،‏ اقتصادی<br />

هژمونی آنها بر میکند تالش وفادار<br />

خود ریشهی به ضرورتاً‏ کند،‏ اعمال نمیمانند.‏<br />

که<br />

است این مسئله هرچند است.‏ درست اقتصاد<br />

سازماندهی برای متحده ایاالت ایاالت<br />

دارد.‏ نیاز دولتها آن به جهانی منظم نیاز<br />

آنها به امور این انجام خاطر به متحده سرمایهداری،‏<br />

قدرت وابستگی،‏ این و دارد.‏ میدهد.‏<br />

قرار تنگنا در را امپریالیستی قدرت سرِ‏<br />

قدرتها این همهی با نمیتواند قدرت این نظامی<br />

ابزار با کند تالش یا باشد داشته جنگ باعث<br />

میتواند زیرا کند.‏ سرکوب را آنها بشود.‏<br />

سرمایه انباشت کامل ریختن هم به این<br />

تحمیل برای راههایی باید بنابراین،‏ کند،‏<br />

رام را دولتها این تا کند پیدا سرکوب سازماندهی<br />

در را آنها ظرفیّت که آن بدون ببرد.‏<br />

تحلیل به جهانی سرمایهی برای دنیایی به<br />

و سرمایه برای حقیقی مسئلهی این و اینْ‏<br />

است.‏ حقیقی ضعفِ‏ درازمدت در گمانم خلق<br />

مخالفت برای تازهای کامالً‏ فضاهای میکند.‏<br />

دورهی<br />

در بهویژه داده رخ میکنم فکر آنچه پیشگامانی<br />

زمینهسازش تفکر هرچند بوش،‏ میگردد<br />

باز عقب به ریگان رونالد تا که دارد ایاالت<br />

تناقض،‏ این برابر در که است آن جنگ<br />

که پذیرفته را نظامی دکترین متحده


صفحه 23<br />

دایمی را اغلب بدون هدفهایی مشخص<br />

توجیه میکند؛ نوعی جنگ بینهایت،‏ جنگی<br />

به لحاظ هدف یا زمان،‏ بدون پایان.‏ جماعتِ‏<br />

رامسفلد،‏ ولفوویتز،‏ و پرل که دور بوش را<br />

گرفته بودند واقعاً‏ برنامهای توصیه میکردند<br />

که خودشان ‏»عملیات جنگِ‏ نامحدود«‏ نامیده<br />

بودند و برای آنها یکی از کارکردهای اصلی<br />

جنگ،‏ آنچنان که از آن برداشت میکردند،‏<br />

به اصطالح اثر نمایشی آن است،‏ وقتی است<br />

برتری نظامی گستردهتان را نمایش دهید،‏<br />

به همان روشی که قدرتهای امپریالیستی<br />

کهن با قدرت نظامیشان انجام میدهند،‏<br />

بدون آن که هدف مشخصی را جستوجو<br />

کنید.‏ ضرورتی ندارد در پیِ‏ سرزمین خاص<br />

باشید،‏ بلکه میخواهید با استفاده از این اثر<br />

نمایشی فضایی تهدیدکننده پدید آورید:‏ شوک<br />

و بُهت.‏ به گمانم آنچه در عراق رخ داد<br />

صرفاً‏ مسئلهی آشکارترین انگیزه برای<br />

کنترل نفت نبود.‏ اینْ‏ صرفاً‏ اعمال شوک و<br />

بُهت بر جهان بود،‏ نه صرفاً‏ ایران.‏<br />

دکترین امریکا در نمایش توان وحشتناک<br />

نظامی و تمایل به استفاده از آن به منظور آن<br />

است که مانع تالش یا هر تمایلی به اندیشیدن<br />

دربارهی هماوردی یا برابریطلبی با قدرت<br />

نظامی امریکا شود آیا میگویید این سیاستْ‏<br />

‏»دولتهای سرکش«‏ و دولتهای صنعتی<br />

که همپیمانان درازمدت امریکا بودهاند،‏ هر<br />

دو را هدف قرار داده است؟<br />

کامالً؛ اما مسئلهی رقابت سرمایهداری آن<br />

است که همانند رقابت بین امپریالیستها به<br />

شکل سنّتی آن نیست.‏ منظورم آن است که<br />

وقتی بر سر یک مسیر تجاری میجنگید،‏<br />

میروید رقیبتان را در هم میکوبید و هدفْ‏<br />

کامالً‏ روشن است.‏ اما در سرمایهداری<br />

پیشرفته به چنین زیادهرویهایی نیاز<br />

ندارید زیرا همچنان که رقبایتان شما را به<br />

خطر میاندازند،‏ به بازارهایشان هم نیاز<br />

دارید.‏ بنابراین باید راههای تازهای برای<br />

کنترل همپیمانانتان پیدا کنید که در عین<br />

حال قدرت اقتصادی خودتان را به تحلیل<br />

نبرد.‏ این سیاست بلندمدت امریکا بوده تا<br />

نشان دهد قدرت نظامی فراگیری دارد که<br />

تالش برای هماوری یا حتی همسانی با آن<br />

امکانپذیر نیست.‏ و اگر باید حقیقت را گفت،‏<br />

سایر قدرتهای مهمّ‏ سرمایهداری عموماً‏<br />

تسلیم برتری امریکا شدهاند چیزی که در<br />

رقابتهای بین امپریالیستی قدیمی نمیشد<br />

تصور کرد.‏<br />

برخی صاحبنظران گفتهاند که دکترین<br />

جنگِ‏ دایمی گسستی قطعی از سیاست پیشین<br />

امریکا است و امپراتوری امریکا چرخشی<br />

جدید یافته است.‏ آیا حقیقتی در این ادعاها<br />

هست؟<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

بله،‏ درست نیست گمان کنیم چون این<br />

افراد بهشدّت افراطی هستند میگویند اینْ‏<br />

گسست بزرگی در سیاستهای امریکا است؛<br />

نمیتوان در گذشتهی نزدیک مشابهی یافت،‏<br />

نه صرفاً‏ در سیاست خارجی بلکه حتی<br />

در سطح داخلی که محدودیتهایی روی<br />

آزادیهای مدنی به شیوههایی اعمال شده که<br />

تنها در دورهی جنگ سرد رایج بود که شاید<br />

از برخی جنبهها حتی وخیمتر باشد.‏ بنابراین<br />

روشن است در ظاهر برخی گسستها از<br />

گذشتهی نزدیک وجود دارد،‏ و اشغال نمایان<br />

سرزمین عراق نشان میدهد که به اشکال<br />

کهنتر امپریالیسم مبتنی بر قلمروهای<br />

ارضی بازگشتند؛ اما پیشتر بحث کردهام که<br />

چرا فکر نمیکنم هدفشان این باشد.‏<br />

بنابراین،‏ به رغم دامنهی بیهمانندی که<br />

دکترینشان را گسترش دادند،‏ اگر آنچه<br />

را پیشتر در جریان بوده در نظر نگیرید،‏<br />

نمیتوانید آنچه را امروز انجام میدهند<br />

درک کنید.‏ مثالً‏ راهبرد دوجانبهای که<br />

پیشتر از آن صحبت کردم که در پی جنگ<br />

دوم جهانی به اجرا گذاشته شد،‏ از طریق<br />

کنترل سیستمهای تجاری و مالیِ‏ جهانی و<br />

از سوی دیگر قدرت نظامیِ‏ رقابتناپذیر<br />

و فراگیر امریکا.‏ اگر این شکلهای سلطه<br />

هدفِ‏ بلندمدت نبودند،‏ اگر این ساختمان<br />

قدرت نظامی فراگیر پیشتر وجود نداشت،‏<br />

بوش راهی نداشت که بتواند دنبال کند.‏<br />

فکر میکنم این منطق امپراتوری امریکا و<br />

تناقضهایی که بر آن حاکم است و تالش<br />

کردهام تبیین کنم بلندمدّت هستند،‏ دستکم<br />

تا جنگ دوم جهانی به عقب بازمیگردد.‏<br />

میتوانید بگویید که بوش آن را در سرحدّ‏<br />

افراطیِ‏ غایی و غیرمنطقیاش دنبال کرد؛<br />

اما تنها در صورتی که زمینهای که پیشتر<br />

بر آن استوار بود نبینید،‏ نمیتوانید آن را<br />

درک کنید.‏<br />

امپراتوری امریکا در دورهی اوباما چه<br />

جایگاهی دارد؟<br />

وقتی باید جایگاه اوباما را در رابطه با<br />

پیشینیانش تعیین کنید،‏ در برابر سؤال<br />

حقیقتاً‏ دشواری قرار دارید.‏ تردیدی ندارم<br />

که تا جایی که از دستش برمیآید،‏ لفّاضی<br />

مترقیترشْ‏ صادقانه است،‏ و بدون تردید<br />

با جورج بوش فرق دارد.‏ اما برایم روشن<br />

نیست که نظرش در مورد جهان و نقشی که<br />

امریکا در آن بازی میکند کموبیش همان<br />

شکستی باشد که بدون تردید واقعاً‏ به آن باور<br />

دارد.‏ باید احتماالً‏ به زنگ خطری گوش<br />

دهیم که سیاستهای اقتصادی داخلیاش به<br />

صدا درآورده و به دامنهی هماهنگیاش با<br />

خطّ‏ والاستریت یا افرادی در دولتش که به<br />

آن محیط وابستهاند،‏ توجه کنیم.‏ یا در همین<br />

زمینه به رسوایی اصالحات بهداشتی وی<br />

و شیوههایی که این اصالحات برخاسته از<br />

منافع شرکتهای بیمه بود؛ گمان نمیکنم<br />

بتوان کامالً‏ کنگره را متهم کرد.‏ بنابراین چرا<br />

باید اعتماد داشته باشیم که سیاست خارجی<br />

اوباما و طرز تلقیاش نسبت به جنگ<br />

خیلی با پیشینیانش متفاوت است؟ دو جنگْ‏<br />

الهامبخش اعتماد چندانی نیست.‏ یقین دارم<br />

که وی به آنچه در مورد دکترین ‏»جنگ<br />

عادالنه«‏ در سخنرانی نوبلش مطرح کرد<br />

باور دارد.‏ مشکل آن است که این دکترین به<br />

نحوی بدنام انعطافپذیر است و قرنهاست<br />

برخی قدرتهای امپراتوریِ‏ بسیار درّندهخو<br />

مطرح میکنند.‏<br />

چیزی که شاید بتوانید مطرح کنید این است<br />

که بوش از مرزی گذشت که حتی این<br />

دکترین انعطافپذیر به اندازهی کافی برایش<br />

انعطاف نداشت.‏ منظورم آن است که دکترین<br />

جنگ عادالنه در تمامی روایتهای سنّتیاش<br />

مستلزم ایدهای از هدفها و وسایل مشخص<br />

نوعی تناسب میان آنهاست،‏ و نمیتوان این<br />

اصول را در دکترین جنگ بیپایان،‏ جنگ<br />

بدون محدودهی زمانی یا جغرافیایی،‏ کاربرد<br />

داد.‏ بهسختی میتوان مشخص کرد که اوباما<br />

چهقدر از این دور شده است،‏ اما دستکم آن<br />

اصولِ‏ هدفها و وسیلهها را مطرح میکند<br />

و احتماالً‏ درکی از محدودیّتها دارد شاید<br />

مانند کالین پاول که دکترین پاول در دولت<br />

بوش تنها مانده بود.‏<br />

به نظر میرسد اوباما بهشدّت از راینهولد<br />

نایبر،)‏‎۲‎‏(‏ متخصص الهیات و آنچه به<br />

واقعگرایی مسیحی معروف است تأثیر<br />

پذیرفته که براساس آن بر تراژدیهای جنگ<br />

اذعان دارد اما هرازگاهی آن را ناگزیر<br />

میداند.‏ امّا نکتهی جالب دربارهی اوباما<br />

آن است که به نظر میرسد وی خیلی کمتر<br />

از نایبر نگرانِ‏ نخوت و برتریطلبی قدرت<br />

امریکا است؛ نکتهای که نایبر بهصراحت<br />

در مورد آن هشدار میدهد.‏ اگر بر آن<br />

هستید استدالل کنید که جنگ البته تاحدودی،‏<br />

با اهریمن ضروری است،‏ بستگی دارد که<br />

فکر کنید اهریمن چیست و همواره رؤسای<br />

جمهور امریکا برآناند فکر کنند که آنچه<br />

برای امریکا یا سرمایهی امریکا بد است<br />

طبق تعریف اهریمن است.‏ آن روی سکّه<br />

این باور است که آنچه امریکا خوب میداند<br />

باید بر همه کس و همه جا تحمیل شود.‏ این<br />

اخالقگراییِ‏ پرنخوت همواره چیز خطرناکی<br />

بوده،‏ امّا البته وقتی دولت قدرت نظامی برای<br />

اعمال آن داشته باشد خطرناکتر است.‏ باور<br />

ندارم اوباما از این جریان چندان فاصله<br />

گرفته باشد.‏ تردیدی نیست که او قصد ندارد<br />

برتری نظامی امریکا را کنار بگذارد و نیز<br />

چیرگی مالی این کشور را و وی با این حال


24<br />

صفحه باید<br />

متحده ایاالت دولت دارد اذعان صرفاً‏ محتاطانهتر<br />

نظامیاش سلطهی از استفاده در که<br />

میترسم کمتر.‏ احتیاط با نه کند،‏ عمل ایاالت<br />

که بپذیرد را نظر این واقعاً‏ وی کند<br />

رهبری را جهان باید و میتواند متحده بر<br />

اشراف و بیمیلی با هرچند گاهی،‏ و نیکی<br />

مورد در را ایدههایش جنگ،‏ تراژدی کند.‏<br />

تحمیل نظامی ابزارهای با اهریمنی و متقدمتر<br />

اندیشهپردازان تفکر شیوهی به مایلم توجه<br />

امپریالیسم مورد در مارکسیست تأکید<br />

کنیم.‏ تشریح را آن اصلی خطوط و سرمایهداریِ‏<br />

دنیای در اکنون که دارید سرمایهداری<br />

یعنی میکنیم زندگی جهانی شاید<br />

که درنوشته آنچنان را جهان سرتاسر نمیتوانستند<br />

هم مارکسیست نظریهپردازان کنند.‏<br />

پیشبینی جهانیِ‏<br />

فراگیری مارکس که نگفتهام بلکه<br />

بود،‏ نکرده پیشبینی را سرمایهداری صحبت<br />

آن مورد در چندان هیچگاه واقعاً‏ ویژگیهای<br />

از زنده مفهومی وی نکرد.‏ مانیفست<br />

در سرمایهداری گسترشیابندهی قدرت<br />

از درکی کرد.‏ ارائه ما به کمونیست پیدا<br />

گسترش در سرمایهداری الزامآور به<br />

عالقهمند اساساً‏ خودش او اما میکنید.‏ بنابراین<br />

بود.‏ سیستم درونی منطق شناخت اقتصاد<br />

پیشرفتهترین مدل از سرمایه در و میکند استفاده انگلستان،‏ سرمایهداری،‏ بنا<br />

سرمایهداری درونی منطق از نظریهای مینهد.‏<br />

بیرونی<br />

مناسبات به بیشتر دنبالهروانش اما میرسید<br />

نظر به و بودند عالقهمند سرمایهداری هیچگاه<br />

سرمایهداری میکردند فرض همگی برای<br />

سرمایهداری نمیشود.‏ فراگیر چنین غیرسرمایهداری<br />

واحدهای نیازمند استثمار جنگ<br />

درگیر سرمایهداری قدرتهای و است کنترل<br />

منظور به امپراتوریشان رقبای با شد.‏<br />

خواهند غیرسرمایهداری نواحی بر هک نمیبینید نظریهای هیچگاه کموبیش اما شکل<br />

مثابه به سرمایهداری جهانی فراگیریِ‏ و<br />

باشد گرفته نظر در را امپراتوری مسلط است.‏<br />

این ما کنونی جایگاه که<br />

لوکزامبورگ رُزا و لنین نظریههای آیا آغاز<br />

در امپریالیسم کالسیک عصر طی اجتماعی<br />

مناسبات که زمانی اخیر قرن اعظم<br />

بخش در یا بودند بدْوی سرمایهداری صادق<br />

هنوز بود نگرفته شکل هنوز جهان است؟<br />

شد.‏<br />

مبتنی نظریهها این بر باید است روشن آنها<br />

است.‏ اعتبار فاقد نظریهها این که نگفتم بررسی<br />

نظریهها این هستند.‏ ناقص صرفاً‏ قدرت<br />

بهرهکشانهی ماهیّت از خوبی بسیار 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله استثمار<br />

گسترش به نیازش و سرمایهداری که<br />

نمیفهمم میکند.‏ ارائه جهانی مقیاس در زمانی<br />

میتوانستند چهگونه مرحله آن در سرمایهدارانه<br />

الزامات که کنند پیشبینی را باشد.‏<br />

جهان سرتاسر در سلطه اصلی شیوهی شکوفا<br />

سرمایهداریِ‏ که نیست معنا بدان این قدرتهای<br />

برعکس دارد وجود همهجا در دستکاری<br />

با را خود سلطهی سرمایهداری اعمال<br />

سرمایهداری اقتصادی الزامات این سلطهی<br />

چیرهی شکلِ‏ این و میکنند در<br />

نظریهای واقعاً‏ ما و میشود.‏ امپراتوری نداریم.‏<br />

مورد این این<br />

که مینویسید سرمایه امپراتوری در حال<br />

عین در امپراتوری سلطهی جاری شکل برخوردار<br />

مطلق قدرت از برخی برای که است.‏<br />

آسیبپذیر کامالً‏ بالقوه طور به است،‏ حدی<br />

تا آسیبپذیری این میرسد نظر به و که<br />

میگیرد ریشه جهانی سرمایهداری از عمل<br />

متعدد دولتهای از سیستمی طریق از میکند.‏<br />

استداللم<br />

مقایسهی آن به نگاه برای راه یک میکنند.‏<br />

نگری و هارت که است استداللی با که<br />

هستیم وضعیّتی در اکنون ما میگوید آنان هیچ<br />

و هست جا همه در امپراتوری آن در نیست«‏<br />

امپراتوری برای ‏»مکانی نیست.‏ جا چهگونه<br />

آنان میدهد نشان که است گزارهای که<br />

میگویند خودشان و میکنند تأکید این بر اگر<br />

و چیست.‏ استداللشان سیاسی پیآمدهای خیلی<br />

سیاسی لحاظ به بیندیشید آن مورد در میگویند<br />

حقیقت در آنان زیرا است،‏ فلجکننده شکل<br />

به مخالفی نیروی حقیقتاً‏ نمیتوانید که که<br />

روست این از و کنید خلق قدرت ضدِّ‏ حزبهای<br />

و کارگر طبقهی جنبشهای نامرتبط<br />

کلیّتی اساساً‏ آن مانند و سوسیالیستی به<br />

میتواند تنها اپوزیسیون اکنون است.‏ ذهنیّتها،‏<br />

دگرسانیِ‏ و افسونی نیرویی شکل امّا،‏<br />

باشد،‏ دست،‏ این از دیگری هرچیز یا برابر<br />

در قدرتی ضدِّ‏ آنها،‏ نظر براساس نیست.‏<br />

شدنی دیگر سرمایهداری،‏ تمرکزهای من<br />

آنهاست.‏ مخالفِ‏ کامالً‏ من نظر ولی قدرت<br />

مرئی تمرکزهای حقیقت در میگویم در<br />

دولتهایی دارد،‏ وجود سرمایهداری سرمایهی<br />

و مشخص،‏ ارضی قلمروهای وابسته<br />

و است دولت قدرت نیازمند جهانی است.‏<br />

متعدد دولتهای جهانی سیستم این به است<br />

آشکار هرچند که است این معنایش و اصلی<br />

قدرتهای در مخالف نیروهای حال،‏<br />

این با کارامدترند،‏ همه از امپراتوری تأثیر<br />

نیز ارضی قلمروهای در دولتهایی آنها<br />

به خیلی سیستم زیرا دارند را خود است.‏<br />

وابسته از<br />

فراتر شاید دولت میگویم که آن دلیل باشد<br />

سرمایهداری قدرتهای تمرکز نقطهی سرمایهداری<br />

بیندیشید،‏ آن به اگر که است آن جهانیسازی<br />

نمیتواند سرمایه خود جهانی بهتنهایی<br />

سرمایه کند.‏ سازماندهی را را<br />

کار این دهد.‏ انجام را کار این نمیتواند دولتها<br />

به انجامش برای و نمیدهد انجام این<br />

به وابستگیاش بنابراین است.‏ وابسته محلی<br />

قدرت و ارضی قلمروهای اشکال مشخصی<br />

هدفهای و است آسیبپذیری یک زمان<br />

مدت میکند خلق چنان مخالفان،‏ برای است.‏<br />

نداشته وجود که بود درازی بسیار پینویسها<br />

لیلی،‏<br />

ساشا را حاضر گفتوگوی )۱( نویسندهی<br />

و سیاسی فعال روزنامهنگار،‏ وود)‏Ellen<br />

میکسینز الن با رادیکال،‏ برجستهی<br />

پژوهشگر ،)Meiksins Wood داده<br />

انجام سیاسی اقتصاد و سیاسی علوم و<br />

سرمایه کتاب در گفتوگو این است.‏ مجموعه<br />

شامل که )۲۰۱۱( مخالفانش منتقدان<br />

برجستهترین با گفتوگوهایی است.‏<br />

شده منتشر است سرمایهداری نظام هماکنون<br />

کتاب گفتوگوهای تمامی ترجمهی صورت<br />

به آینده در و است انجام دست در وود،‏<br />

میکسینز الن میشود.‏ منتشر مستقل اقتصاد<br />

سنت در متعددی کتابهای نویسندهی تا<br />

۱۹۸۴ از و است مارکسیستی سیاسی ریویو<br />

نیولفت نشریهی تحریریهی در ۱۹۹۳ همراه<br />

۲۰۰۰، تا ۱۹۹۷ سالهای طی و شورای<br />

در مگداف هری و سوییزی پل با کتابهای<br />

بود.‏ ریویو مانتلی سردبیری )۱۳۸۶(<br />

سرمایهداری برابر در دموکراسی بازتابنگار<br />

نشر مرتضوی،‏ حسن ترجمهی حسن<br />

ترجمه )۱۳۸۸(، سرمایه امپراتوری و مقاالت<br />

آن بر عالوه و نیکا نشر مرتضوی،‏ است.‏<br />

شده ترجمه فارسی به وی از متعددی مأخذ:‏<br />

مشخصات Capital and ,)2011( Sasha Liley<br />

.Its Discontents, PM Press<br />

-1982( Reinhold Neibuhr )2(<br />

)1971<br />

فرهنگ<br />

و شناسی انسان سایت منبع


نظری<br />

از»اوروکمونیسم«‏ تا اپورتونیسم امروز<br />

ا.‏ م.‏ شیری<br />

نویسنده:‏ رائول مارتینس توریرو<br />

برگردان:‏ ر.ح . بازیار<br />

صفحه 25<br />

تجدید سازمان تئوریک و ایدئولوژیک جنبش<br />

بین المللی کمونیستی بر بنیانهای مستحکم<br />

مارکسیستی لنینیستی،‏ نیازمند بررسی و<br />

مطالعه عمیق ساختمان سوسیالیسم در طول<br />

قرن بیستم و بررسی علمی دالیل پیروزی<br />

ضد انقالب سرمایه داری در اتحاد شوروی<br />

سوسیالیستی،‏ و دیگر کشورهای سوسیالیستی<br />

اروپای شرقی است.‏<br />

احیاء سرمایه داری دالیل خارجی و داخلی<br />

خود را دارد.‏ اما به هنگام بررسی این<br />

دالیل معموال حمالت قدرتهای امپریالیستی<br />

در عرصه های سیاسی،‏ نظامی،‏ اقتصادی،‏<br />

ایدئولوژیک و روانشناسی در مرکز<br />

بررسیها قرار می گیرد.‏ فاکتورهای خارجی<br />

تعیین کننده بودند،‏ و تایید گردید،‏ که تقابل<br />

میان کشورهای امپریالیستی و کشورهای<br />

سوسیالیستی بازتاب واقعی مبارزات طبقاتی<br />

در مقیاس بین المللی بود.‏ اما ضروریست<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

که هر چه عمیق تر چنین جریاناتی همچون<br />

اوروکمونیسم،‏ که با نفوذ و فعالیت در درون<br />

جنبش جهانی کارگری و کمونیستی و اغلب<br />

در همسویی با سیاستهای اپورتونیستی<br />

احزاب کمونیستی و کارگری حاکم،‏ موجب<br />

تضعیف توان نیرومند سوسیالیسم شد،‏<br />

بررسی گردد.‏<br />

مراکز ایدئولوژیک امپریالیستی فعاالنه در<br />

تقابل با آن گرایشی که ‏»اورتدوکس«‏ یا<br />

‏»طرفدار شوروی«‏ نامیده می شد،‏ مواضع<br />

اوروکمونیسم را حمایت و تبلیغ می کرد.‏<br />

اوروکمونیسم،‏ که نمایندگان اصلی آن احزاب<br />

کمونیست ایتالیا،‏ فرانسه و اسپانیا بودند،‏ به<br />

بیانی،‏ شرایط خود را مدیون دستگاههای<br />

تبلیغاتی امپریالیستی هستند.‏ مبنای وحدت<br />

این احزاب تحت این نام دفاع از نقطه<br />

نظرات ذیل بود:‏<br />

اپوزیسیون جنبش جهانی کمونیستی برای<br />

دفاع از تز به اصطالح ‏»مراکز متعدد«‏ در<br />

مقابل موجودیت انترناسیونال کمونیستی و<br />

مرکز اطالع رسانی احزاب کمونیستی و<br />

کارگری.‏<br />

نفی دیکتاتوری پرولتاریا و دفاع از به<br />

اصطالح ‏»راههای مختلف رسیدن به<br />

سوسیالیسم«‏ و مخصوصا شیوه پارلمانی<br />

گذار به سوسیالیسم در همکاری با سوسیال<br />

دمکراتها و احزاب مسیحی،‏ قبول سیستم چند<br />

حزبی و چارچوب دمکراسی بورژوازی.‏<br />

تعویض انترناسیونالیسم پرولتری،‏ که آن<br />

را با دفاع از اتحاد شوروی سوسیالیستی و<br />

خط مشی حزب کمونیست شوروی یکی می<br />

دانستند،‏ با ‏»همبستگی انترناسیونالیستی«‏ یا<br />

‏»انترناسیونالیسم نوین«.‏


صفحه 26<br />

انتقاد آشکار و همیشگی از اتحاد شوروی<br />

سوسیالیستی و دیگر کشورهای سوسیالیستی<br />

تحت عنوان حقوق بشر و آزادیهای فردی با<br />

درک بورژوازی آن.‏<br />

تجدید نظر طلبی و تخریب ‏»حزب طراز<br />

نوین«‏ لنینی،‏ که با نفی آن در این یا آن<br />

سطح،‏ وظایف انقالبی در حزب کمونیستی و<br />

پرنسیپهای انقالبی آن در رابطه با سازمان و<br />

عملکرد آن نفی می گردد.‏<br />

پذیرش چارچوب آنوقت جامعه اقتصادی<br />

اروپا،‏ همراه با خواست حفظ حقوق اجتماعی<br />

زحمتکشان در چارچوب آن و شرکت<br />

زحمتکشان در ساختمان آن.‏<br />

اوروکمونیسم بر احزاب کشورهای مختلف<br />

جهان،‏ از جمله احزاب حاکم،‏ تاثیر نهاد.‏ این<br />

جریان همچون دیگر جریانات اپورتونیستی<br />

در طول تاریخ دارای سمتگیری روشن بین<br />

المللی بود.‏ هر چند که شعار اصلی آن در<br />

نظر گرفتن شرایط و ویژگیهای ملی بود.‏<br />

دبیرکل حزب کمونیست ایتالیا در این رابطه<br />

می گوید:‏ ‏»ما جزء کسانی نیستیم که این<br />

اصطالح را اختراع کرده اند.‏ اما خود این<br />

فاکت که تا این حد معروف شده،‏ نشان می<br />

دهد که تا چه اندازه کشورهای اروپای<br />

غربی تالش دارند که بازسازی جامعه در<br />

چارچوب سوسیالیسم نوع نوین شکل گیرد«.‏<br />

و دبیر کل حزب کمونیست اسپانیا سانتیاگو<br />

کاریلو اضافه می کند:‏ »… اوروکمونیسم<br />

وجود ندارد.‏ چونکه برخی احزاب کمونیست<br />

غیراروپایی که این مواضع را دارند،‏ مثال<br />

حزب کمونیست ژاپن را نمی توان با این بر<br />

چسب مشخص کرد.‏<br />

صرفنظر از عدم قاطعیت و مغلطه کاری که<br />

ویژگی زندگی سانتیاکو کاریلو بود،‏ او پس<br />

از چند ماه که وجود ‏»اوروکمونیسم«‏ را نفی<br />

کرد،‏ کتابی تحت عنوان ‏»اوروکمونیسم و<br />

دولت«‏ انتشار داد.‏ و البته در یک مورد حق<br />

داشت؛ این پدیده حقیقتا تنها به اروپای غربی<br />

محدود نمی شود.‏<br />

زمینه ‏»اوروکمونیسم«‏ و کنگره بیستم حزب<br />

کمونیست شوروی<br />

زمینه این جریان رویزیونیستی مدتها قبل<br />

از اینکه اوروکمونیسم از طرف کاریلو،‏<br />

برلینگوئر و مارش به جامعه ارائه گردد،‏<br />

شکل گرفته بود.‏ پس از جنگ جهانی دوم،‏<br />

مرحله سختی در مقابل جنبش انقالبی جهانی<br />

شکل گرفت.‏ گذشته از ویرانی اتحاد جماهیر<br />

شوروی پس از هجوم آلمان نازی و شرایط<br />

بعدی دوران بازسازی آن،‏ باید به وضعیت<br />

سیاسی حزب کمونیست شوروی و از دست<br />

دادن صدها هزار کادر کمونیست در جریان<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

جنگ با فاشیسم،‏ اشاره کرد،‏ که به شکل<br />

تعیین کننده ای بر حزب کمونیست اتحاد<br />

شوروی و دیگر احزاب کمونیست اروپایی<br />

تاثیر گذاشت.‏<br />

ایاالت متحده آمریکا در راس قدرتهای<br />

امپریالیستی،‏ که جنگ را در سرزمین خود<br />

تجربه نکرده بود و به نیرومندترین قدرت<br />

امپریالیستی جهان تبدیل گردیده بود،‏ بی<br />

درنگ ‏»جنگ سرد«،‏ مسابقه تسلیحاتی و<br />

تدابیری دیگر در جهت تخریب کشورهای<br />

سوسیالیستی را به راه انداخت.‏<br />

ضد انقالب داخلی که هیچوقت از<br />

سرنگونی حاکمیت کارگران امتناع نکرده<br />

بود،‏ با کمک امپریالیسم دست به اقدامات<br />

ضدانقالبی در جمهوری فدرال یوگسالوی<br />

( ۱۹۴۸ ۱۹۴۷(، جمهوری دمکراتیک<br />

آلمان )۱۹۵۳(، لهستان و مجارستان ‏)پائیز<br />

۱۹۵۶( زدند.‏<br />

مبارزه طبقاتی در شرایط نوین ادامه و تعمیق<br />

می یافت.‏ سیستم امپریالیستی از خود عالئم<br />

نیرومندی و استعداد رفرم و بازسازی را<br />

نشان می داد.‏ با ایجاد سازمانهای بین المللی<br />

تالش داشت تضادهای اجتماعی را تخفیف<br />

داده و فشار بر کشورهای سوسیالیستی را<br />

افزایش دهد ‏)ناتو،‏ صندوق بین المللی پول،‏<br />

بانک جهانی و …(.<br />

در صفوف حزب کمونیست شوروی<br />

مباحثات مهم و جدی در مورد ساختمان<br />

سوسیالیسم در شرایط پس از جنگ آغاز<br />

شده بود.‏ بخصوص در رابطه با قوانین<br />

اقتصادی سوسیالیسم و ویژگیهای آن.‏<br />

رهبران حزب کمونیست فعاالنه در این<br />

مباحث شرکت کردند و استالین آشکارا<br />

مواضع اپورتونیستی در رابطه با طرح کتب<br />

درسی اقتصاد سیاسی را رد کرد.‏ پس از<br />

مرگ او در ۵ مارس ۱۹۵۳، مبارزه درون<br />

حزب کمونیست ادامه و تشدید یافت.‏ هم در<br />

جریان مقدمات برگزاری کنگره بیستم و هم<br />

در جریان خود کنگره در فوریه ۱۹۵۶٫<br />

بلوک اپورتونیستی به رهبری ن . س .<br />

خروشچفف راه تز ‏»اشکال گوناگون گذار<br />

به سوسیالیسم«‏ را هموار ساخت.‏ تجدید نظر<br />

در تئوری مارکسیستی ویژگی طبقاتی دولت<br />

و تئوری لنینی انقالب صورت گرفت.‏ در<br />

گزارش خروشچف به کنگره از جمله آمده<br />

است:‏ ‏»مسئله در مورد احتمال استفاده از<br />

مبارزه پارلمانی برای گذار به سوسیالیسم«.‏<br />

‏»طبقه کارگر،‏ دهقانان زحمتکشان و<br />

روشنفکران و تمامی نیروهای میهن پرست و<br />

… را دور خود متحد ساخته است…‏ امکان<br />

شکست دادن ارتجاع،‏ نیروهای ضد مردمی<br />

و کسب اکثریت در پارلمان و تبدیل آن از<br />

ارگان دمکراسی بورژوازی به سالح واقعی<br />

اراده خلق،‏ ممکن است.‏ در چنین حالتی،‏<br />

این نهاد سنتی برای بسیاری از کشورهای<br />

پیشرفته می تواند به ارگان دمکراسی واقعی،‏<br />

دمکراسی برای زحمتکشان تبدیل گردد«.‏<br />

در سخنرانی م . آ . سوسلف در ۱۶ فوریه گفته<br />

می شود:‏ ‏»شرایط نوینی در خود کشورهای<br />

سرمایه داری بوجود آمده است … طبقه<br />

کارگر و حزب سیاسی آن امکان الزم و<br />

کافی برای متحد ساختن اکثریت مطلق ملت<br />

بر اساس پالتفرم واحد دمکراتیک را دارد<br />

دهقانان،‏ خرده بورژوازی،‏ روشنفکران<br />

و حتی سرمایه داران میهن پرست.‏ و این،‏<br />

بدون شک شرایط پیروزی طبقه کارگر را<br />

آسانتر می سازد«.‏<br />

گذار مسالمت آمیز به سوسیالیسم در هیچ<br />

نقطه ای از جهان روی نداده بود.‏ اما ذهنی<br />

بودن این تز و تاثیر آن بر استراتژی برخی<br />

از احزاب کمونیست فوری بود.‏<br />

آ . ی . میگویان در سخنرانی خود در کنگره<br />

بیستم بروشنی بیان کرد،‏ که تز گذار مسالمت<br />

آمیز به سوسیالیسم بصورتی خطرناک به<br />

مواضع سوسیال دمکراتها نزدیک می شود.‏<br />

او در ادامه چنین توضیح می دهد:‏ ‏»از جمله<br />

فاکتهای مشخص اینکه زمانیکه برخی<br />

احزاب سوسیالیستی اکثریت را در پارلمان<br />

بدست آوردند و در برخی کشورها حتی<br />

دولتهای سوسیالیستی وجود داشتند و دارند،‏<br />

تغییر قابل توجه ای صورت نگرفت.‏ کار<br />

فقط به برخی امتیازات جزیی به نفع طبقه<br />

کارگر پایان یافت و هیچگونه سوسیالیسمی<br />

ساخته نشد.‏ در اینجا ضروریست که رهبری<br />

جامعه بدست کارگران سپرده شود،‏ تا طبقه<br />

کارگر نه فقط از لحاظ سازمانی،‏ بلکه به<br />

لحاظ سیاسی و تئوریک برای مبارزه در<br />

راه سوسیالیسم آماده شود.‏ نه اینکه او مقهور<br />

بورژوازی گردد.‏ بلکه با کسب اکثریت،‏<br />

حاکمیت را در دست خود متمرکز کند و<br />

مالکیت خصوصی بر ابزار تولید را بر<br />

اندازد«.‏<br />

بدین ترتیب،‏ مارکسیسم لنینیسم و تفاوت آن<br />

با سوسیال دمکراسی در مسئلۀ سادۀ اراده:‏<br />

‏»سوسیالیستها نمی خواهند از رفرم تا رفرم<br />

بسوی سوسیالیسم گام بردارند.‏ اما ما حقیقتا<br />

می خواهیم«،‏ خالصه شد.‏ مارکسیسم پودر<br />

گردید،‏ تئوری لنینی دولت دفن شد و بی بند<br />

و بارترین رفرمیسم و جعل مارکسیسم جای<br />

آن را گرفت.‏<br />

این مواضع همراه بود با ارائه طرحهایی در<br />

عرصه اقتصادی،‏ ساختار دولتی و سیاست


صفحه 27<br />

خارجی.‏ چرخش اپورتونیستی با ‏»گزارش<br />

سرّی خروشچف«‏ که بطور ناگهانی و با<br />

نقض تمامی پرنسیبهای کار جمعی،‏ به<br />

اطالع کنگره رسید،‏ تکمیل شد.‏<br />

پس از کنگره بیستم،‏ بمحض اینکه ‏»گزارش<br />

سرّی«‏ منتشر گردید،‏ فورا پروسه معروف<br />

به ‏»استالین زدایی«‏ آغاز گردید،‏ که به<br />

راحتی و بدون مخالفت مورد پذیرش برخی<br />

احزاب اروپای غربی ( به سرکردگی حزب<br />

کمونیست ایتالیا(‏ قرار گرفت.‏ در تاریخ ۱۴<br />

۸ دسامبر ۱۹۵۶، پس از گذشت ده ماه<br />

از کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی،‏<br />

در رم هشتمین کنگره حزب کمونیست ایتالیا<br />

تشکیل گردید،‏ که در آن پیشنهاد ‏“پالمیرو<br />

تولیاتی”‏ در مورد ‏»راه ایتالیا به طرف<br />

سوسیالیسم«‏ را تصویب کرد.‏ قبل از این در<br />

کنگره حزب کمونیست بریتانیا در ۱۹۵۱<br />

‏»راه بریتانیا به طرف سوسیالیسم«‏ تصویب<br />

گردیده بود.‏ در اینجا ‏»راه ملی«‏ در مقابل<br />

تئوری مارکسیست لنینیستی انقالب قرار<br />

می گیرد.‏ در اینجا بویژه برتعمیق آزادی<br />

برای دستیابی به دمکراسی اقتصادی و<br />

اجتماعی تاکید می شود.‏ بدین ترتیب نظریه<br />

‏»دمکراسی پیشتاز«‏ یا ‏»دمکراسی ضد<br />

انحصاری«‏ شکل می گیرد،‏ که گویا در<br />

نقطه اوج خود امکان گذار به سوسیالیسم را<br />

فراهم می کند.‏ تولیاتی تا آن جا پیش رفت<br />

که در اثر معروف خود،‏ به نام ‏»خاطرات<br />

یالتینسک«‏ ادعا می کند:‏ ‏»در کل ما معتقدیم<br />

که باید در طراحی مواضع خود،‏ کنگره<br />

بیستم حزب کمونیست شوروی را مبنا قرار<br />

دهیم.‏ و این مواضع امروز باید تعمیق و<br />

گسترش داده شود.‏ مثال،‏ بررسی عمیق در<br />

مورد مسئله احتمال گذار مسالمت آمیز به<br />

سوسیالیسم،‏ ما را به دقیق ساختن این مسائل<br />

درک ما از دمکراسی در دولت بورژوازی<br />

چیست؛ چگونه ما می توانیم ابعاد آزادی<br />

و نهادهای دمکراتیک را گسترش دهیم،‏ و<br />

بهترین فرم شرکت کارگران و توده های<br />

زحمتکش در حیات اقتصادی و سیاسی کدام<br />

است راهنمایی می کند.‏ بدین ترتیب،‏ مسئله<br />

در مورد احتمال کسب قدرت از طرف توده<br />

های زحمتکش در داخل نظام بروز می کند،‏<br />

بدون اینکه نظام بورژوازی ماهیت خود را<br />

تغییر دهد،‏ و همینجا نیز مسئله در مورد،‏<br />

آیا امکان مبارزه برای بازسازی مترقیانه<br />

این ماهیت از درون امکان دارد؟ مطرح<br />

می شود«.‏<br />

همزمان با اتخاذ این مواضع از طرف<br />

احزاب مختلف،‏ هجوم و تبلیغات علیه<br />

کشورهای سوسیالیستی بخصوص اتحاد<br />

شوروی تشدید گردید.‏ اولین شکاف بزرگ<br />

و آشکار در جنبش کمونیستی اروپا پس از<br />

دخالت کشورهای عضو پیمان ورشو در<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

چکسلواکی در سال ۱۹۶۸ ‏)در تطابق کامل<br />

با انترناسیونالیسم پرولتری(‏ روی داد.‏ حزب<br />

کمونیست ایتالیا،‏ حزب کمونیست اسپانیا و<br />

حزب کمونیست رومانی،‏ علنا این دخالت را<br />

محکوم کردند.‏<br />

از این به بعد ضدیت با شوروی در خط<br />

مشی احزابی که ‏»اوروکمونیسم«‏ را قبول<br />

کرده اند،‏ وارد می شود و به یکی از خطوط<br />

مشخصه آنها تبدیل می گردد.‏ هر نوع<br />

عنوانی خوب بود،‏ فقط به شرطی که با اتحاد<br />

شوروی در تضاد باشد،‏ فقط به به شرطی<br />

که خود را در مقابل افکار عمومی،‏ متفاوت<br />

با دژ بین المللی طبقه کارگر،‏ نشان دهد.‏<br />

هر چند که انتقادات ضد شوروی آشکارا با<br />

تبلیغات امپریالیستی همسو و بطور عینی<br />

در خدمت تضعیف جبهه سوسیالیستی بود.‏<br />

‏»راه ایتالیا«‏ با نظریه ‏»سازش تاریخی«‏<br />

که از طرف انریکو برلینگوئر طراحی<br />

شده بود،‏ وارد مرحله نوینی شد.‏ گذار به<br />

سوسیالیسم بر پایه اتحاد وسیع احزاب<br />

گوناگون صورت می گیرد،‏ که عمال به<br />

معنای امتناع حزب کمونیست از نقش<br />

رهبری و پیشتازی خود است.‏ واین چنین<br />

به اصطالح ‏»سوسیالیسم دمکراتیک«‏ یا<br />

‏»سوسیالیسم در شرایط آزادی«‏ شکل نهایی<br />

خود را در تضاد با دیکتاتوری پرولتاریا<br />

می یابد.‏ احزاب اوروکمونیستی ‏»آزادیهای<br />

رسمی بورژوازی را همچون موضع خود<br />

قبول می کنند و بر احتمال تعمیق دمکراسی<br />

بورژوازی تا رسیدن به سوسیالیسم اصرار<br />

دارند با امتناع از انقالب اجتماعی و<br />

حاکمیت طبقه کارگر.‏<br />

کنفرانس برلین شرقی و رویزیونیسم<br />

اوروکمونیسم<br />

با این چشم انداز در ۱۹۷۵ حزب کمونیست<br />

ایتالیا و حزب کمونیست اسپانیا در یک<br />

بیانیه مشترک مدل خود برای گذار به<br />

سوسیالیسم در شرایط ‏»صلح و آزادی«‏ را<br />

اعالم کردند.‏ این بیانیه در رابطه با کنفرانس<br />

احزاب کمونیستی و کارگری اروپا،‏ که در<br />

برلین شرقی ۳۰ ۲۹ ژوئن ۱۹۷۶ بر گذار<br />

گردید،‏ تهیه شده بود،‏ که نتایج آن بازتاب<br />

وسیع بین المللی یافت.‏ احزاب کمونیست<br />

ایتالیا،‏ فرانسه و اسپانیا که در ابعاد مشخصی<br />

بیانات برخی احزاب کمونیستی حاکم،‏ از<br />

جمله یوگسالوی را حمایت می کردند،‏<br />

برمبنای پالتفرم اوروکمونیسم در یک جبهه<br />

واحد قرار داشتند.‏ حزب کمونیست ایتالیا که<br />

آشکارا خواهان پراکندگی جنبش کمونیستی<br />

جهانی بود در رابطه با کنفرانس برلین می<br />

گوید:‏ ‏»در کنفرانس قاطعانه اصل خود<br />

مختاری،‏ که امروز مناسبات همکاری مابین<br />

احزاب کمونیستی را تعیین می کند،‏ تصویب<br />

شد.‏ … موفقیت سیاست صلح و همزیستی<br />

در اروپا،‏ شرط حرکت دمکراتیک و آزاد<br />

خلق ایتالیا به طرف بازسازی عمیق نوع<br />

سوسیالیستی در کشور است«.‏ انریکو<br />

برلینگوئر اعالم می کند:‏ ‏»کنفرانس ما <br />

کنفرانس ارگان کمونیستی بین المللی نیست،‏<br />

که وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته<br />

باشد،‏ درهیچ شکلی از اشکال،‏ نه در عرصه<br />

بین المللی و نه در عرصه اروپا.‏ …«.<br />

نمایندگان حزب کمونیست فرانسه بر به<br />

اصطالح راههای دمکراتیک و ویژگیهای<br />

ملی اصرا داشتند:‏ »… حزب ما در<br />

کنفرانس برلین ایده مرکزی کنگره بیست و<br />

دوم خود و ویژگیهای گذار دمکراتیک به<br />

سوسیالیسم را،‏ که ویژگیهای ملی فرانسه را<br />

در نظر دارد،‏ ارائه داد«.‏<br />

حزب کمونیست اسپانیا،‏ پس از پلنوم کمیته<br />

مرکزی که در ۲۹ ۲۸ ژوئیه ۱۹۷۶<br />

در رم تشکیل گردید،‏ در یک کنفرانس<br />

مطبوعاتی مواضع رویزیونیستی خود<br />

را چنین بیان کرد:‏ ‏»شرایطی که احزاب<br />

کمونیست مختلف در آن وجود دارند،‏ خطوط<br />

مشخصه آنها،‏ خود تاریخ هرکدام از آنها و<br />

خلقهای آنها،‏ به اندازه کافی متفاوت است.‏<br />

این گوناگونی شرایط بطور منطقی زاینده<br />

نظریه های متفاوت است.‏ قبل از هر چیز<br />

بر اساس مجموعه موضوع ها،‏ در رابطه<br />

با نظریه سوسیالیسم،‏ در رابطه با مسائل<br />

گوناگون دوران معاصر،‏ در رابطه با مسائل<br />

ایدئولوژیک،‏ در رابطه با دمکراسی سیاسی<br />

و … مجموعا در کنفرانس برلین روشن شد<br />

که در اروپا گروهی از احزاب کمونیست<br />

وجود دارند،‏ که خط مشی سیاسی آنها،‏<br />

تحلیل ها،‏ نظریه سوسیالیسم آنها،‏ تا مقیاس<br />

قابل توجه ای یکی است.‏ … این احزاب،‏<br />

خواهان گذار دمکراتیک به سوسیالیسم،‏<br />

سوسیالیسم در شرایط دمکراتیک،‏ رعایت<br />

کامل حقوق فرد،‏ تعدد احزاب سیاسی،‏<br />

احترام به تغییر حاکمیت بر اساس اراده آزاد<br />

مردم در انتخابات و سوسیالیسمی که دولت<br />

آن فاقد ایدئولوژی رسمی باشد،‏ هستند«.‏<br />

‏»اوروکمونیسم«‏ خود را کامال همچون<br />

یک جریان رویزیونیستی راست نشان داد<br />

و لیبرالیسم را در ابعاد مختلف سیاسی:‏<br />

دمکراسی،‏ آزادی،‏ مذهب و … کامال<br />

پذیرفت.‏<br />

آنها با دفاع از آزادیهای سیاسی و دمکراسی<br />

بورژوازی،‏ به خصوص تعدد احزاب و رأی<br />

انتخاباتی،‏ مبارزات طبقاتی را تحت شعاع<br />

قرار دادند و نقش اهرم تسلط طبقاتی دولت<br />

را نفی کردند.‏ آنها عمال و فعاالنه تبلیغات<br />

علیه کشورهای سوسیالیستی را گسترش


صفحه 28<br />

دادند و با تمامی امکانات تالش کردند تا<br />

مانع هماهنگی و پیشرفت جنبش کمونیستی<br />

بین المللی گردند.‏ و به نام ویژگیهای ملی و<br />

سوسیالیسم دمکراتیک در خدمت استراتژی<br />

ضد کمونیستی قدرتهای امپریالیستی قرار<br />

گرفتند.‏<br />

آنها در مبارزه علیه مارکسیسم لنینیسم<br />

بر تز کائوتسکی که گویا ‏»اپوزیسیون<br />

دو جریان سوسیالیستی ( یعنی بلشویکها<br />

و غیربلشویکها(‏ همان اپوزیسیون دو<br />

متد رادیکال مختلف است:‏ دمکراتیک و<br />

دیکتاتوری«‏ صحه گذاشتند.‏ آنها همچنین<br />

تالش کردند که دوباره مارکس را به لیبرال<br />

دو جینی تبدیل کنند.‏ آنها دائما این حکم<br />

لنین را که مارکسیست فقط آن کسی هست<br />

که مبارزه طبقاتی و دیکتاتوری پرولتاریا<br />

را قبول دارد،‏ و اینکه مسئله دیکتاتوری<br />

پرولتاریا مسئله مناسبات دولت پرولتری<br />

با دولت بورژوازی،‏ و دمکراسی پرولتری<br />

با دمکراسی بورژوازی است،‏ مورد حمله<br />

قرار می دادند.‏<br />

جریان روزیونیستی ‏»اوروکمونیسم«‏ ادامه<br />

مبارزه ایدئولوژیک بورژوازی علیه ایده<br />

انقالبی بر بنیان قبول رسمی مارکسیسم<br />

است.‏ آنها برنشتاین را به صفوف خود<br />

فراخواندند،‏ که شعار ‏»هدف نهایی هیچی،‏<br />

جنبش همه چیز«‏ یا هم معنا با این ‏»انقالب<br />

سوسیالیستی هیچی،‏ رفرم همه چیز«‏ را<br />

بنویسد.‏ بدین ترتیب آنها بخاطر اتحاد وسیع<br />

با سوسیال دمکراتها و مسیحیان در مقابل هر<br />

گونه تالش انقالبی ایستادند.‏ تا با شعار کسب<br />

اکثریت پارلمان،‏ و گذار از رفرم به رفرم،‏<br />

یک زمانی به سوسیالیسم برسند.‏<br />

‏»اورو کمونیسم«‏ در اسپانیا و تخریب حزب<br />

کمونیست اسپانیا<br />

پس از شکست در جنگ ملی انقالبی<br />

علیه فاشیسم )۱۹۳۹ ۱۹۳۶(، رهبری<br />

سیاسی حزب کمونیست اسپانیا نتوانست<br />

بررسی دقیقی از دالیل شکست و نقش<br />

حزب در مراحل پایانی جنگ ارائه دهد.‏<br />

هیئت رهبری حزب به ریاست رفیق ‏“خوزه<br />

دیاسوم”‏ که به سختی بیمار بود،‏ و بقیه که در<br />

کشورهای مختلف پراکنده بودند،‏ نتوانستند<br />

آن استراتژی الزم را که امکان بدهد حزب<br />

مبارزات ضد فاشیستی خود را تا آغاز جنگ<br />

دوم جهانی ادامه دهد،‏ طراحی کنند.‏ حزب<br />

همچنین طرح از پیش آماده ای برای عقب<br />

نشینی سازمان یافته،‏ که می توانست به ادامه<br />

مبارزه در شرایط مخفی کمک کند،‏ نداشت.‏<br />

از سال ۱۹۳۲ تا ۱۹۴۵ کنگره حزب<br />

برگذار نگردید.‏ که موجب تضعیف پرنسیب<br />

لنینی رهبری جمعی گردید.‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

همگام با شکل گیری ‏»راه ایتالیایی گذار<br />

به سوسیالیسم«‏ حزب کمونیست اسپانیا<br />

خط مشی معروف ‏»سیاست آشتی ملی«‏<br />

را پیش کشید و همزمان سیاست فاجعه بار<br />

مختل ساختن مبارزات پارتیزانی را در پیش<br />

گرفت.‏ در پی این اوضاع،‏ مبارزه شدید در<br />

رهبری حزب کمونیست آغاز گردید.‏<br />

پس از انتخاب کاریلو به دبیر کلی حزب<br />

در کنگره ششم ( پراگ دسامبر ۱۹۵۹ <br />

ژانویه ۱۹۶۰( رهبری حزب ‏»راه حل<br />

دمکراتیک«‏ را برای به اصطالح ‏»اتحاد<br />

نیروی کار و فرهنگ«‏ طراحی می کند<br />

و هرچه بیشتر به طرف خط مشی ضد<br />

شوروی و رویزیونیستی گام بر میدارد.‏<br />

آنها رهبران برجسته و کادرهای توانا و<br />

معتقد به مارکسیسم لنینیسم را بر کنار<br />

می کنند.‏ همزمان هزاران کمونیست صادق<br />

که قهرمانانه در داخل کشور مبارزه کرده<br />

بودند،‏ تصفیه می شوند.‏<br />

فراکسیون ضدکمونیستی همیشه بر مصوبات<br />

کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی<br />

تکیه می کرد.‏ بویژه بر تزی که اشکال<br />

گوناگون گذار به سوسیالیسم را تائید می<br />

کرد.‏ و همچنین انتقاد از استالین در ‏»گزارش<br />

سرّی«‏ خروشچف،‏ که زمینه ای برای فاصله<br />

گرفتن از درسهای انقالب اکتبر و گذار<br />

انقالبی به ساختمان سوسیالیسم.‏ آنها همچنین<br />

بر روی حوادث ضد انقالبی اکتبر نوامبر<br />

۱۹۵۶ در جمهوری خلق مجارستان و بویژه<br />

بر دخالت انترناسیونالیستی کشورهای عضو<br />

پیمان ورشو در چکسلواکی،‏ تکیه می کردند<br />

و تالش داشتند،‏ که اعتماد اعضای حزب و<br />

طبقه کارگر به سوسیالیسم را تضعیف کرده<br />

و اعتبار عظیم اتحاد شوروی سوسیالیستی<br />

را زیر سئوال ببرند.‏<br />

اپورتونیسم رهبری اوروکمونیست اسپانیا<br />

حد و مرزی نمی شناخت.‏ در سال ۱۹۷۰<br />

آقای ‏“سانتیاگو کاریلو”‏ در مصاحبه با<br />

روزنامه فرانسوی ‏»موند«‏ اعالم کرد:‏ ‏»ما<br />

خواهان چنان سوسیالیسمی در اسپانیا هستیم<br />

که سنگ زیر بنای دولت آن کاتولیک باشد و<br />

حزب کمونیست رسما در اقلیت قرار گیرد.‏<br />

… سوسیالیسم اسپانیایی با داس و چکش در<br />

یک دست و صلیب در دست دیگر به پیش<br />

خواهد رفت«.‏<br />

همزمان با آغاز پلنوم کمیته مرکزی در<br />

رم )۱۹۷۶( حمله به نظریه لنینی حزب،‏<br />

نقش آن در جامعه،‏ عملکرد آن،‏ وظایف و<br />

پرنسیبهای تشکیالتی آن،‏ آغاز شد.‏ در حزبی<br />

که هزاران کمونیست معتقد در آن پاکسازی<br />

شده بودند،‏ بدون کنترل،‏ درها برای هزاران<br />

نفر که فاقد هرگونه آگاهی انقالبی بودند،‏<br />

گشوده شد.‏ در آستانه کنگره نهم حزب در<br />

مادرید )۱۹۷۸( تمامی شرایط برای جدایی<br />

رسمی از مارکسیسم لنینیسم و تصویب<br />

سیاست رویزیونیستی در حزب کمونیست<br />

اسپانیا فراهم شد.‏<br />

حزب جنگهای انقالبی ملی،‏ جنگهای<br />

پارتیزانی،‏ حزب مبارزانی که در نبرد علیه<br />

فاشیسم در سراسر اروپا حضور داشتند و<br />

قهرمانانه همراه خلقهای شوروی در نبردهای<br />

لنینگراد و استالینگراد شرکت داشتند،‏ دیگر<br />

به طور نهایی از بین رفت.‏ حزب کمونیست<br />

اسپانیا به یک سازمان غیر قابل شناخت<br />

تبدیل شد.‏ این حزب تا امروز نیز علیه<br />

ضرورت تاریخی انقالب سوسیالیستی و<br />

حاکمیت انقالبی طبقه کارگر دیکتاتوری<br />

پرولتاریا در دوران گذار و دوره ساختمان<br />

سوسیالیسم،‏ ایستاده است.‏ این حزب همچنین<br />

با پرنسیبهای حزب لنینی،‏ بویژه سانترالیسم<br />

دمکراتیک مخالف است.‏ در حزب<br />

کمونیست اسپانیا هژمونی در اختیار مشی<br />

روزیونیستی است که مورد حمایت رهبری<br />

حزب کمونیست اسپانیا است.‏ در جریان این<br />

پروسه ها،‏ دو جبهه اصلی شکل گرفت:‏<br />

آنهایی که در مقابل هجوم اوروکمونیسم<br />

مقاومت کردند و پرچم مارکسیسم لنینیسم<br />

را در اهتزاز نگه داشتند.‏ آنها در ۱۹۸۴<br />

در حزب کمونیست خلق اسپانیا متحد شدند.‏<br />

و جبهه دوم،‏ همانهایی هستند که خط مشی<br />

روزیونیستی را دنبال می کنند.‏<br />

در صفحات ارگان حزب کمونیست اسپانیا<br />

در آوریل ۲۰۱۰ بیانیه ای زیر عنوان ‏»گام<br />

سیاسی در جهت برگذاری کنفرانس سراسری<br />

حزب کمونیست اسپانیا«‏ به چاپ رسیده<br />

بود و از طرف دبیرخانه جنبش سراسری<br />

حزب کمونیست اسپانیا تاکید می شود که:‏<br />

‏»ما در حزب کمونیست اسپانیا درک می<br />

کنیم،‏ که طرح جمهوری نمی تواند در قالب<br />

اصطالحاتی که فضای طیف سیاسی را در<br />

بر گیرد،‏ طبقه بندی گردد.‏ ما باید به کلمه<br />

‏»جمهوری«‏ ویژگی ادامه کاری که آن را<br />

بیشتر قابل دسترسی و مقبول سازد،‏ بدهیم.‏<br />

جمهوری یعنی رفرم اقتصادی،‏ اجتماعی،‏<br />

سیاسی،‏ ایدئولوژیک و ارزشهای نوین در<br />

شرایط واقعی«.‏ ‏»ما هر نوع جمهوری<br />

را نمی خواهیم،‏ بلکه جمهوری فدراتیو و<br />

دمکراتیک با ارزشهای جمهوریهای‎۱‎ و<br />

۱۱، که با شرایط کنونی تطبیق گردد…‏<br />

قانون اساسی جمهوری آینده باید در بر<br />

گیرنده محتوای بیانیه حقوق بشر مصوبه<br />

سازمان ملل در ۱۹۴۸ باشد و گذشته از<br />

این باید در بر گیرنده سه معاهده ای که در<br />

۱۸۶۶ از طرف اسپانیا امضاء گردید،‏ باشد<br />

و محتوای آن را گسترش دهد.‏ … دمکراسی<br />

همچون توافق دائمی مابین انسانهای آزاد و


صفحه 29<br />

برابر بخاطر ادامه زندگی با هم ‏…«.بدین<br />

ترتیب باید گفت،‏ که محتوای رویزیونیستی<br />

قدیمی در شرایط نوین،‏ در اسپانیا و دیگر<br />

کشورهای ‏»اوروکمونیسم«‏ قبول گردیده<br />

است.‏ زبان نوین برای خط مشی کهنه و<br />

هیچ اثری از مارکسیسم.‏ در تزهای کنگره<br />

هیجدهم حزب کمونیست اسپانیا تاکید می<br />

شود:‏ « در این کنگره یک بار دیگر دفاع<br />

از سوسیالیسم همچون رشد پیگیر و تطبیق<br />

کامل دمکراسی مورد تایید قرار گرفت.‏ این<br />

در بر گیرنده ارزشهای آزادی فرد و تضمین<br />

آن،‏ پرنسیبپهای دولت سکوالر و پیوند آن<br />

با دمکراسی،‏ تعدد احزاب،‏ خودمختاری<br />

سندیکاها،‏ آزادی مذهب و آیین و همچنین<br />

آزادی کامل فعالیتهای فرهنگی و هنری«.‏<br />

این کامال همان چیزی است که حزب<br />

اوروکمونیست اسپانیای پس از پلنوم کمیته<br />

مرکزی در سال ۱۹۷۶ در رُم تصویب کرده<br />

بود.‏<br />

به اصطالح سوسیالیسم قرن بیست و یکم<br />

پرچم تازه جمهوری خواهان امروز و<br />

اوروکمونیستهای دیروز است.‏ این ادامه<br />

همان خط مشی است که وارد تاریخ شد <br />

از برنشتاین تا اوروکمونیسم در تقابل با<br />

سوسیالیسم علمی و در موضع بورژوازی<br />

لیبرال.‏<br />

استقبال گرم احزاب اوروکمونیستی از<br />

پیشنهاد تشکیل انترناسیونال پنجم تعجب<br />

آور نیست.‏ چون مشی رویزیونیستی آنها<br />

می تواند در همکاری با نیروهایی که بطور<br />

کامل از مبارزه طبقاتی امتناع کرده اند،‏ با<br />

انواع سوسیال دمکراتها،‏ تروتسکیستها و<br />

اپورتونیستهای معاصر گوناگون چه راست،‏<br />

چه چپ،‏ به تصویب خط مشی مورد قبول<br />

آنها بیانجامد.‏<br />

نهایتا:‏<br />

اوروکمونیسم یک جریان رویزیونیستی<br />

راست بود در تقابل با سوسیالیسم علمی و<br />

دشمنی با مارکسیسم لنینیسم.‏ و در طول<br />

تاریخ مبارزات طبقاتی همچون سالح<br />

نفوذی ایدئولوژی بورژوازی در صفوف<br />

طبقه کارگر و جنبش کمونیستی.‏<br />

اوروکمونیسم همکار سیاستهای<br />

اپورتونیستی برخی از احزاب کمونیستی<br />

حاکم گردید که پس از کنگره بیستم حزب<br />

کمونیست شوروی مواضع اپورتونیستی<br />

اتخاذ کرده بودند.‏ اوروکمونیسم فعالیتهای<br />

خود را بر نواقص بنا نهاد و بر این اساس<br />

مواضع اپورتونیستی را شکل بخشید.‏ و<br />

همزمان به پرنسیپهای انترناسیونالیستی<br />

پرولتاریا خیانت کرد.‏ و با تبلیغات ضد<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

شوروی خشن در تخریب اعتماد طبقه کارگر<br />

به سوسیالیسم نقش ایفا کرد.‏<br />

مواضع اپورتونیستی هم در احزاب<br />

کمونیست حاکم،‏ هم میان احزاب کمونیستی<br />

که در حاکمیت نبودند،‏ با مقابله کافی از<br />

موضع مارکسیسم لنینیسم مواجه نشدند.‏ در<br />

تفاوت با اینکه در دوران لنین و استالین چه<br />

روی داد،‏ در صفوف جنبش کمونیستی بین<br />

المللی مباحث ایدئولوژیک صورت نگرفت.‏<br />

واقعیتها هیچ یک از نظرات و پیش<br />

بینی های اوروکمونیسم را تایید نکردند.‏<br />

اوروکمونیسم طبقه کارگر کشورهای خود<br />

را به بن بست غیر قابل بازگشت کشاند،‏<br />

مواضع انقالبی آن را بشدت تضعیف کرد و<br />

به نابودی حزب مدل لنینی کشاند.‏<br />

گسترش مبارزات طبقاتی در عرصه<br />

بین المللی،‏ مبارزات طبقه کارگر،‏ دهقانان<br />

و مواضع ضدامپریالیستی در کشورهای<br />

مختلف،‏ بخصوص کشورهای آمریکای<br />

التین،‏ اشکال جدید اپورتونیسم را به میدان<br />

آورده است.‏ یعنی به اصطالح سوسیالیسم<br />

قرن بیست و یکم بر مبنای رد مقوالت و<br />

پرنسیپهای سوسیالیسم علمی.‏<br />

نیروهای مارکسیستی لنینیستی باید فعاالنه<br />

در مبارزات ایدئولوزیکی که امروز در<br />

جنبش انقالبی و ضد امپریالیستی جهان<br />

درگیر است،‏ حضور یابند تا بتوانند نقش<br />

تعیین کننده ای را در بازسازی جنبش<br />

کمونیستی بین المللی ایفا کنند و پیروزی<br />

انقالب سوسیالیستی پیش رو را تامین نمایند.‏<br />

استقبال گرم احزاب اوروکمونیستی<br />

از پیشنهاد تشکیل انترناسیونال<br />

پنجم تعجب آور نیست.‏ چون مشی<br />

رویزیونیستی آنها می تواند در<br />

همکاری با نیروهایی که بطور کامل<br />

از مبارزه طبقاتی امتناع کرده<br />

اند،‏ با انواع سوسیال دمکراتها،‏<br />

تروتسکیستها و اپورتونیستهای معاصر<br />

گوناگون چه راست،‏ چه چپ،‏ به<br />

تصویب خط مشی مورد قبول آنها<br />

بیاجنامد.‏


نظری<br />

و زمانیمکانی محدودههای پیشینه،‏ بیان و اندیشه آزادی آن<br />

طبقاتی جوهر فرد<br />

عباس 30<br />

صفحه مدخل:‏<br />

فروردین<br />

در اولینبار برای حاضر بحث شد<br />

نوشته دیدگاه سایت برای و ۱۳۸۵ سال دلیل<br />

گردید.‏ منتشر نیز سایت همان در و انتشار<br />

و موضوعی گسترش بازنویسی،‏ استکه<br />

تحوالتی و تغییر نوشته این دوبارهی موسوم<br />

گروههای درونیبیرونیِ‏ رابطهی در محورهای<br />

عمدهترین است.‏ جریان در بهچپ تحوالتْ‏<br />

و تغییر این ایدئولوژیک‏ و مفهومی گرچه<br />

است.‏ بشر«‏ ‏»حقوق و بیان«‏ ‏»آزادی عینحال<br />

در و پراکنده تحوالت و تغییر این آشکارا<br />

موارد اغلب در حتی و است،‏ بطئی فضای<br />

اما درنمیآیند؛ بهبیان علنی بهطور و ملکولی<br />

برهمکنشهای و کنش پسِ‏ از آنْ‏ کلی و ایدئولوژیک بُروزات بهواسطهی نیز و است.‏<br />

بررسی و دریافت قابل ‏مفهومیاش بازنویسی<br />

انگیزه مهمترین بههرروی،‏ 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله حلقهی<br />

با مقابله بحث این مجدد انتشار و بهروز<br />

روز بهنظرمیرسد که است توطئهای زحمتکش<br />

و کارگر مردم تا میشود تنگتر بسیار<br />

و جانمانسور جنگی بهکام ایران در را این<br />

ایدئولوژیک توجیه بکشاند.‏ مخرب بشر«‏<br />

‏»حقوق از دفاع خانمانبرانداز جنگ است.‏<br />

بیان«‏ ‏»آزادی و نیز<br />

و درونی‏ تحوالت و تغییر از گذشته از<br />

بیشتر که چپ گروههای بیرونی موجود<br />

فیالحال جهان سیاسی وضعیت موقعیت<br />

تأثیر تحت کمتر و میپذیرد تأثیر و<br />

مختلف کشورهای در طبقاتی مبارزهی ایران<br />

در طبقاتی مبارزهی موقعیت بهویژه ‏)بهمثابهی<br />

اسالمی جمهوری وجود اما است؛ شرایط<br />

بهویژهدر سرمایه(‏ استبدادی سلطهی ظرفیت<br />

فاقد کارگری جنبش ‏که کنونی بهطور<br />

است،‏ خویش طبقاتی هژمونیِ‏ اِعمال و میدهد میدان بهفراطبقاتیگرایی فزایندهای مقوالتی<br />

که میکند فراهم نیز را زمینه این بشر«‏<br />

‏»حقوق و بیان«‏ ‏»آزادی مانند مارکسیستی<br />

و طبقاتی مفاهیم جایگزین بهسود<br />

پرولتاریا«‏ ‏»دیکتاتوری و گردند تبادالت<br />

دور از همگانی«‏ ‏»دموکراسی میبایست<br />

بنابراین،‏ گردد.‏ خارج سیاسی و فریبنده اما،‏ ظاهرالصالح مقولهی دو این ‏»حقوق<br />

و بیان«‏ ‏»آزادی ‏)یعنی:‏ بورژوایی‏ دستآوردهای<br />

و دیدگاه پرتو در را بشر«(‏ روش<br />

از استفاده با بهویژه و مارکسیستی،‏ مورد<br />

ماتریالیستیدیالکتیکی]‏‎۱‎‏[‏ تحقیق بهمثابهی<br />

حاصله نتیجهی تا داد قرار بررسی خرافه<br />

و جهل ظلمتِ‏ درون در حقیقت پرتو را<br />

کمونیستی و انقالبی طبقاتی،‏ گامهای قصد<br />

بههمین که نوشته این باشد.‏ راهگشا بازنویسی<br />

نیز قصد بههمین بود،‏ شده تدوین ناچیز<br />

چندان نه اضافاتی و تغییرات با و شده


31<br />

صفحه میگردد.‏<br />

منتشر دوباره و بیان«‏ ‏»آزادی خاستگاهبورژواییانقالبی بشر«‏<br />

‏»حقوق زا بیرون افسانهگونه،‏ پیشزمینههای منهای آنچه<br />

نظیر سیاست و اندیشه تبادلِ‏ چرخهی گفته<br />

‏کوروش بشر حقوق منشور مورد در اندیشههای<br />

تأثیر از صرفِنظر نیز و میشود و<br />

دیگران،‏ و روسو ژاک ژان و الک جان استقالل<br />

اعالمیه مستقیم تأثیرات از فراتر طبعاً‏ خود<br />

بهنوبهی ‏)که آمریکا متحده ایاالت و<br />

بشر«‏ ‏»حقوق مفاهیم از جنبههایی حاوی غیرقابل<br />

حقیقت اما میباشد(؛ بیان«‏ ‏»آزادی و مناسبات آن‏ استکه این انکار و کتمان بهیک<br />

را بشر«‏ ‏»حقوق کهمفهوم مختصاتی تبدیل<br />

جهانی و حقوقی و عینی میثاق یا اصل تحت<br />

که بود فرانسه بورژوایی انقالب نمود،‏ میشود.‏<br />

یاد آن از نیز کبیر«‏ ‏»انقالب عنوان سال<br />

در شهروند و انسان حقوق اعالمیه ماده<br />

۱۷ در نوینی و شورانگیز سند ۱۷۸۹ اساسی<br />

قانون پیشزمینهی بهعنوان که بود ایجاد<br />

ضمن تا گردید تدوین فرانسه انقالب و<br />

فئودالی ارتجاع از هرشکلی مقابل در مانع را<br />

بورژوایی مدرن دولت بهانقالب،‏ درباری غافل<br />

برساند.‏ بهثبیت همیشه برای و تأسیس،‏ و تثبیت با هرزمینهای در انقالب اینکه از و<br />

متنافر که مغایر،‏ تنها نه جاودانسازی،‏ هست.‏<br />

نیز متناقض تودههای<br />

روزافزون حضور با بههرروی،‏ و<br />

زحمتکش و کارگر از ‏)اعم مردم روندی<br />

انقالبْ‏ غیره(،‏ و شهری تهیدست و کرد پیدا روبهتکامل و رادیکالشونده آرمانیتری<br />

عینحال در و فراگیرتر مطالبات میکردند،‏<br />

رهبری را انقالب بهنیروهاییکه را عملِ‏<br />

عرصهی در نه گرچه نمود.‏ تحمیل نعمات<br />

از برخورداری و اقتصاد زندگی،‏ تحمیل<br />

این نظریسیاسی اوج اما تولیدی؛ گردید<br />

نمایان آنجایی مبارزاتی و طبقاتی خود<br />

بشر حقوق اعالمیه طرح روبسپیر که ژاکوبنها<br />

بهانجمن ۱۷۹۳ آوریل ۲۱ در را کردن<br />

اضافه با نیز بعد روز ۳ و داد ارائه در<br />

را طرح همان توضیحات بعضی نمایندگان<br />

و ژیروندنها طرحیکه با مقابله تسلیم<br />

بودند،‏ کرده طرح بزرگ بورژوازی دراین<br />

روبسپیر برای آنچه نمود.‏ کنوانسیون در<br />

اساسی قانون دارد،‏ اهمیت بهویژه دوره آن<br />

فکر در او واقع،‏ در است.‏ جمهوری رژیم بهواسطهی<br />

قبلی اساسی قانون معایب که بود اساسی<br />

قانون در جدید بشر حقوق اعالمیه گردد.‏<br />

مرتفع جدید اعالمیه<br />

این مهم نکات از بهپارهای زیر در مبنای<br />

هرگز فرانسه جمهوری در اگرچه که الهامبخش<br />

اما نگرفت،‏ قرار دولت عمل 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله بود،‏<br />

نوزدهم قرن اوایل سوسیالیستهای میکنیم:‏<br />

اشاره عبارت<br />

سیاسی جامعه هرگونه هدف ۱: ماده انسان<br />

الینفک و طبیعی حقوق حفظ از است قانون<br />

‏)در وی.‏ استعدادهای کلیه ارتقاءِ‏ و آمده<br />

عبارت بهاین ۱۷۹۳، نهایی اساسی همگانی<br />

سعادت هرجامعه ‏»هدف است:‏ است«(.‏<br />

از<br />

است عبارت انسان اساسی حقوق ۲: ماده خود.‏<br />

آزادی و زندگی حفظ بهقدرت او حق عبارتند<br />

حقوق این ۱۷۹۳، اساسی قانون ‏)در مالکیت(.‏<br />

و امنیت آزادی،‏ برابری،‏ از:‏ قدرتی<br />

از است عبارت آزادی ۵: ماده تمام<br />

خود بهمیل تا دارد تعلق بهانسان که عدالت<br />

دهد.‏ رشد را خویش استعدادهای طبیعت<br />

آن،‏ حد دیگری حقِ‏ آن،‏ قاعدهی است.‏<br />

آن تضمین قانون و آن اساس ابتدا<br />

‏»من ۹: ماده از قبل روبسپیر توضیح تئوری<br />

تکمیل برای ضروری ماده چند موارد<br />

آنگاه،‏ میکنم«.‏ پیشنهاد شما مالکیت جز<br />

اموال ‏»برابری میآید:‏ او عالقه مورد‏ بِه<br />

کلبه،‏ در فضیلت نیست؛ واهی خیالی لحن<br />

خشونت با او کاخ«.‏ در رذیلت که وکالی<br />

و کُندورسه]‏‎۲‎‏[‏ بهمارکی بیسابقهای که:‏<br />

میکند عتاب ژیروند بورژوازی که<br />

بپرسید انسان گوشت سوداگر ‏»ازاین تخته<br />

بهاین بااشاره تا چیست،‏ مالکیت مینامد<br />

کشتی را آنها که قراضههایی مینامد<br />

زنده که را انسانهایی درآنها و بهشما<br />

چیده،‏ هم کنار و کرده بستهبندی ازاین<br />

من!‏ مالکیت است این بگوید:‏ از<br />

یا و دارد کشتی و زمین که نجیبزاده میکند<br />

گمان ندارد را آنها دیگر زمانیکه مالکیت<br />

از او کنید.‏ سؤال شده،‏ وارونه دنیا اعضای<br />

از داد.‏ خواهد مشابه تقریباً‏ مفهومی شانردهم[‏<br />

لویی کُپهها]خاندان خاندان محترم مقدسترین<br />

که گفت خواهند بهشما بپرسید،‏ هک است موروثیای حق بیتردید مالکیتها تحقیر<br />

سرکوب،‏ برای آن از قدیماالیام از بر<br />

سلطنت ‏]نیز[‏ و خون قانونی مکیدن و فرانسه<br />

سرزمین در که انسانی میلیون ۲۵ برخوردار<br />

دارند،‏ سکنی آنها ارادهی تحت بودهاند«.‏<br />

اساس<br />

هیچ بر مالکیت اشخاص،‏ این نظر ‏»در ما،‏<br />

حقوق اعالمیه چرا نیست.‏ متکی اخالقی و<br />

انسان اموال مُقدّمِ‏ این آزادی،‏ تعریف در است،‏<br />

کرده اخذ طبیعت از که حقی مقدسترین گفتهایم<br />

بهحق ما میشود؟ اشتباه همین دچار همین<br />

چرا است؛ دیگری حق آزادی حد که است<br />

اجتماعی نهادی که برمالکیت را اساس طبیعت<br />

ابدی قوانین گویی نکردهاید؟ اعمال خدشهناپذیر<br />

انسانها قراردادهای از کمتر بیشترین<br />

تأمین برای ماده چندین شما است!‏ حتی<br />

و آوردهاید مالکیت اعمال در آزادی مشروعیت<br />

و طبیعت تعیینِ‏ برای کلمه یک بهنظر<br />

شما اعالمیه بهطوریکه نگفتهاید؛ آن اغنیا،‏<br />

برای که انسانها برای نه میرسد برای<br />

و مالاندوزان برای محتکران،‏ برای بهشما<br />

‏»من است«.‏ شده تنظیم خودکامگان این<br />

زیر حقایق تأیید با که میکنم پیشنهاد کنید:‏<br />

اصالح را عیب حق<br />

از است عبارت مالکیت ۹: ماده آن<br />

تملک و بهتمتع شهروند هر برخورداری تضمین<br />

او برای قانون که اموال از مقدار است.‏<br />

کرده حقوق،‏<br />

سایر مانند مالکیت،‏ حق ۱۰: ماده دیگران.‏<br />

حقوق رعایت بهتعهد است محدود نه<br />

بهامنیت،‏ نه نمیتواند حق این ۱۱: ماده ام همنوعان بهمالکیت نه و بهبقا نه بهآزادی،‏ کند.‏<br />

وارد ضرر هرگونه<br />

و تصرف هرگونه ۱۲: ماده اساساً‏<br />

کند،‏ نقض را اساس این که معامالتی ماده<br />

۴ ‏]این است.‏ غیراخالقی و غیرقانونی شدند[.‏<br />

حذف ۱۷۹۳ اساسی قانون در قانون<br />

در درعوض،‏ ماده ‏]این ۱۳: ماده دارد<br />

تعهد جامعه است[‏ شده حفظ اساسی طریق<br />

از چه را،‏ خود اعضای تمام معاش وسایلِ‏<br />

تأمین با چه و آنها برای کار تهیه کردن<br />

کار شرایط در که آنهایی معیشت کند.‏<br />

فراهم نیستند،‏ خرد<br />

ترقی در قوا تمام با باید جامعه ۱۵: ماده دسترس<br />

در را آموزش و بکوشد عمومی دهد]....[.‏<br />

قرار شهروندان همهی بخواهند،‏<br />

هرگاه میتوانند،‏ مردم ۱۸: ماده خود<br />

وکالی و کنند عوض را خود حکومت نمایند]....[.‏<br />

خلع را همهی<br />

که دهد ترتیبی باید جامعه ۲۲: ماده معاش<br />

امرار خود کار از که شهروندانی از<br />

قانون که مجالسی در بتوانند میکنند،‏ اینکه<br />

بدون یابند،‏ حضور میخواهد آنها شود.‏<br />

مختل خانوادهشان یا و آنها معیشت شد[.‏<br />

حذف ۱۷۹۳ اساسی قانون در بند ‏]این سایر<br />

نتیجه ظلم درمقابل مقاومت ۲۶: ماده است.‏<br />

شهروندان بشر حقوق ظلم<br />

جامعه،‏ عضو یک تنها به‏ ظلم ۲۷: ماده است.‏<br />

آن پیکر بهکل میکند،‏<br />

ظلم بهمردم حکومت وقتی ۲۸: ماده مردم،‏<br />

از هربخشی یا مردم تمامی قیام


32<br />

صفحه اساسی<br />

قانون ‏]در است.‏ تکالیف مقدسترین و حقوق ‏»مقدسترین آمده:‏ اینطور ۱۷۹۳، تکالیف«[.‏<br />

ضروریترین نیامده<br />

۱۷۹۳، اساسی قانون ‏]در ۳۰: ماده اشکال<br />

تابع را ظلم مقابل در مقاومت است[.‏ نازککاریهای<br />

تازهترین از کردن،‏ قانونی را<br />

مردم که هرنهادی است.‏ خودکامگی نکند،‏<br />

فرض فسادپذیر را قضات و خوب است.‏<br />

معیوب بهسهولت<br />

و شدیداً‏ باید وکال جرایم ۳۲: ماده خود،‏<br />

برای ندارد حق هیچکس شود.‏ مجازات ادعا<br />

شهروندان سایر از بیشتر مصونیتی کند.‏<br />

تکالیف<br />

بازهم ‏»کمیته روبسپیر:‏ توضیحِ‏ متحد<br />

را ملتها همهی آحاد که برادرانهای مورد<br />

را متقابل بهکمک آنها حق و میکند کرده<br />

فراموش مطلقاً‏ را میدهد قرار تأکید ابدی<br />

اتحاد پایههای میرسد بهنظر است.‏ شده<br />

گرفته نادیده خودکامگان علیه ملل گلهای<br />

برای شما اعالمیه که انگار است.‏ ازاین<br />

گوشهای در که شده تنظیم انسانها از عظیمی<br />

خانواده برای نه آمدهاند،‏ گرد کُره بهرهبرداری<br />

برای را زمین طبیعت،‏ که مواد<br />

است…‏ کرده اعطا بهآن سکونت و باشند<br />

داشته را عیب این است ممکن زیر با<br />

بازگشتناپذیری بهطور را شما میانه که این<br />

که میکنم اعتراف بزند!‏ بههم خودکامان را<br />

کسانی مواد این نمیترساند؛ مرا عیب نخواهند<br />

کنند،‏ آشتی آنها با نمیخواهند که ترساند…«.‏<br />

برادرند،‏<br />

کشورها همه انسانهای ۳۳: ماده مثل<br />

خود،‏ توان درحد باید،‏ گوناگون ملل و کنند.‏<br />

کمک بههم واحد،‏ کشوری شهروندان ملتها<br />

بههمه میکند ظلم ملت بهیک که کسی است.‏<br />

کرده ظلم تا<br />

میجنگند ملت یک با کسانیکه ۳۵: ماده بشر<br />

حقوق و کنند متوقف را آزادی پیشرفت ملتها،‏<br />

همهی طرف از باید ببرند،‏ بین از را بهعنوان<br />

بلکه عادی،‏ دشمنانی بهعنوان نه قرار<br />

پیگرد مورد یاغی راهزنان و قاتالن گیرند.‏<br />

خودکامگان<br />

و اشراف پادشاهان،‏ ۳۶: ماده بشر<br />

نوعِ‏ که زمین حاکم درمقابل رقم،‏ هر از است،‏<br />

طبیعت که کاینات قانونگذار و باشد در<br />

آخر ماده ۴ ‏]این هستند«.‏ یاغی بردگانی است[]‏‎۳‎‏[.‏<br />

نیامده ۱۷۹۳، اساسی قانون *****<br />

1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله انقالب<br />

تحوالت و تغییر که همانطور خاستگاه<br />

عمدهترین ‏)بهمثابهی فرانسه کبیر نشان<br />

بشر«(‏ ‏»حقوق و بیان«‏ ‏»آزادی یا<br />

مفهوم دو این از دریافت و درک میدهد،‏ همهی<br />

همانند ‏)درست پیوسته بههم مقولهی آغاز<br />

همان از مقوالت(‏ و مفاهیم دیگر دستخوش<br />

اولیهشان تحقق و شکلگیری قوای<br />

توازن با متناسب و بوده تحول و تغییر یا<br />

رادیکالتر گسترههای طبقاتی و سیاسی گذاشتهاند.‏<br />

پشتِسر را محافظهکارانهتری پیوستهایکه<br />

تحوالت بررسیِ‏ منهای و نظری صرفاً‏ و تاریخی بهپیشزمینههای سادهی<br />

مقایسهی اما برمیگردد؛ مسئله فلسفی با<br />

۱۷۸۹ شهروندِ‏ و انسان حقوق اعالمیه ‏)بهمثابهی<br />

روبسپیر و ژاکوبنها آنچه در<br />

انقالب(‏ خردهبورژوایی میراتداران سوی<br />

از شده ارائه اساسیِ‏ قانون با مقابله بورژوازی<br />

نمایندگان ‏)بهمثابهی ژیروندنها ۱۷۹۳<br />

سال در تثبیتگر(‏ و بزرگ شد،‏<br />

نقل آن از بندهایی باالتر و پیشنهادند پیچیده،‏<br />

مبارزهی آن ماحصل مقایسهی نیز و تحت<br />

امروزه آنچه با خونین و انقالبی طرف<br />

از بشر حقوق جهانی منشور عنوان نشان<br />

دارد،‏ رسمیت متحد ملل سازمان ‏»آزادی<br />

مفهوم که است حقیقت این دهندهی متناسب<br />

و زمان طی بشر«‏ ‏»حقوق و بیان«‏ سیاسی<br />

و طبقاتی توازنهای و تعادل با نیز<br />

آینده در قوی بهظن و گردیده دگرگون مبارزهی<br />

از ناشی تحوالت و تغییر دراثر سیاسیِ‏<br />

توازن و تعادل شکلگیری و طبقاتی است،‏<br />

موجود هماکنون اینکه جز دیگری شد.‏<br />

خواهد متحول بازهم تغییرپذیریِ‏<br />

بهاندازهی که دیگری نکتهی ‏»حقوق<br />

و بیان«‏ ‏»آزادی مضمون و مفهوم استکه<br />

واقعیت این دارد،‏ اهمیت بشر«‏ و<br />

گسترش شکلگیری،‏ خاستگاهِ‏ و بستر بورژوایی<br />

اساس از مفهوم دو این تحقق بدون<br />

است.‏ بوده انقالبی درعینحالْ‏ و نیرویکار<br />

فروش و خرید امکان شکلگیریِ‏ مناسبات<br />

گسترش و شکلگیری بدون ‏)یعنی:‏ انسان<br />

رابطهی که تولید بورژواییِ‏ و نوین گفتگو<br />

میسازد(،‏ دگرگون نیز را طبیعت و در<br />

تنها بشر«‏ ‏»حقوق و بیان«‏ ‏»آزادی از و<br />

مذهبی نصایح یا نیکو اخالق محدودهی بهیک<br />

هیچگاه و میماند متوقف آسمانی نمیگردید.‏<br />

تبدیل سیاسی و اجتماعی اصل انقالبی<br />

گسترش با که بود بورژوازی این طبیعی<br />

محدودیتهای تکنولوژی،‏ و علم وابستگی<br />

شکست؛ را تولید جغرافیایی و و ارباب بهزمین،‏ پیشبودی و طبیعی در<br />

و برداشت؛ میان از را محصول نوع پیافکند<br />

را نوینی مناسبات و رابطه تولیدْ‏ را<br />

امکان این انسانی مولدهی بهنیروی که خود<br />

را خویش سَرورِ‏ و ارباب تا میدهد کند؟!‏<br />

‏»انتخاب«‏ با<br />

معکوس رابطهای ‏»انتخاب«‏ این گرچه و<br />

دارد تولیدی ادوات و برابزارها مالکیت از<br />

که جمعیت از بخشهایی آن مورد در تولیدی<br />

ادوات و ابزارها بر مالکیتی هرگونه انتخابی<br />

محروماند،‏ خود نیرویکار جز اما<br />

است؛ زیستی نیازهای فشار از ناشی اینگونه<br />

پیدایش از پیش تولید انسانیِ‏ نیروی هرگونه<br />

از بازهم تولیدی مناسبات و رابطه دشاب انسانیاش‏ اراده بیانکنندهی انتخابیکه تفاوت<br />

بود.‏ محروم بدهد،‏ را کمتر فقر نوید و انسانی<br />

مولدهی نیروی استکه این در اساساً‏ کارگران<br />

‏]یعنی:‏ جدید مناسبات و رابطه در برخالف<br />

خویش[،‏ کلیت در زحمتکشان و مناسبات<br />

و رابطه در انسانی مولدهی نیروی بهزمین،‏<br />

وابسته رعایایِ‏ ‏]یعنی:‏ پیشین برخوردارند<br />

امکان این از طبیعت[‏ یا ارباب کارفرمای<br />

و جدید«‏ ‏»اربابِ‏ مقابل در ‏که و<br />

طبقاتی بهآگاهی شوند،‏ متشکل خود حتی<br />

و کارفرما برعلیه و یابند دست انسانی بهمبارزهای<br />

میکند،‏ حمایت او از ‏که دولت عالوهبر<br />

یابند.‏ دست هدفمند و سازمانیافته نیز<br />

مکرر تجارب علمی،‏ تحلیل و تجزیه که<br />

است مبارزهای این که میدهد نشان زندگی<br />

بهیک دستیابی امکان از فراتر فراروندهی<br />

ترکیب بهواسطهی فقیرانه،‏ کمتر حتی<br />

طبقاتیاش‏ تشکل و تاریخی آگاهی و<br />

انسان از انسان استثمار محو تا میتواند و<br />

سنی و طبقاتی برتری از هرگونهای لغو برود.‏<br />

پیش آن مانند و جنسی منطقی<br />

جنبهی از و تاریخی بهلحاظ گرچه و طبقاتی مبارزهی از آنچه همهی نیز میتوان<br />

زحمتکشان و کارگران انقالبی تحققِ‏<br />

و شکلگیری بدون داشت،‏ توقع مفاهیم<br />

سیاسیِ‏ اندازهای تا و حقوقیقضایی ‏»حقوق<br />

و بیان«‏ ‏»آزادی پیوستهی بههم گرچه<br />

و میرسد؛ بهنظر غیرممکن بشر«‏ سکهی<br />

یک روی دو ‏)بهمثابهی مفهوم دو این ‏]که<br />

انقالبی و پیچیده پروسهای بدون واحد(‏ استفاده<br />

با و رفت فراتر نظری بحث از و<br />

مسلحانه قیام خیابانی،‏ سنگربندی از و<br />

تولید ارکان از بسیاری انقالبیْ‏ دیکتاتوری کرد[‏<br />

دگرگون و داد تغییر را زندگی و جامعه نداشتند<br />

عملی تحقق و نظری گسترش امکان و فرومیمردند سکوت محاق در چهبسا و این<br />

در تاریخ طنز معهذا میشدند؛ فراموش پروسهی<br />

همین دستآوردهای و نتایج استکه ادامهی<br />

با رهاییبخش و انقالبی خیز و پُراُفت‏ هدف<br />

با پرولتاریا بهرهبری انقالبی جنبش اسارت<br />

از انسان نوع رهاییِ‏ استراتژیکِ‏ خودبیگانگیِ‏<br />

و خصوصی مالکیت و استثمار و برمیخیزد بهمخالفت اجتماعیطبیعیْ‏ دیگر<br />

و زحمتکشان و کارگران برعلیه سخت<br />

ستیزی و بهسرکوب پرولتاریا متحدین


33<br />

صفحه میزند!‏<br />

دست هم خونین بهشدت ‏حتی‏ و کارگر<br />

طبقهی مبارزهی سالهی ۲۲۰ تاریخ بارها<br />

بورژواها دولت و بورژوازی برعلیه و<br />

بوده سرکوبهایی چنین شاهد بارها و سینهی<br />

در زمینه این در را بسیاری فجایع است.‏<br />

کرده ثبت خویش تاریخ<br />

طنز آنچه استکه این حقیقت اما آن<br />

از هم عنوان همین با گاه و میرسد بهنظر بورژوازی<br />

دوگانگیِ‏ جز چیزی میشود،‏ یاد و<br />

فئودال مرتجعین برعلیه انقالبیگری در سرکوبگری<br />

دیگر سوی از و درباری؛ زحمتکشان<br />

و کارگران مبارزهجویی برعلیه برعلیه<br />

خویش تاریخی درکلیت که نیست در<br />

را بشریت و خود بقای که هرنیرویی لغو<br />

تا پرولتاریا انقالبی مبارزهی تداوم میببیند،‏<br />

دولت و طبقات امحای و کارمزدی میجنگد!!‏<br />

دیالکتیک<br />

از ‏)فراتر را تاریخی دوگانگیِ‏ این در<br />

برکهنه(‏ نو غلبهی نیز و بهکهنه نو تبدیل اندیشههای<br />

همچنین و اجتماعیسیاسی وجود انقالبیگری<br />

اوج بهمثابهی روبسپیر دادند<br />

بهاو نیز فسادناپذیر‏ لقب که بورژوایی اینجا<br />

در کرد.‏ مشاهده میتوان بهروشنی انقالب<br />

بررسی فرصت و قصد اینکه بدون داشته<br />

را آن در روبسپیر نقش یا فرانسه کبیر انقالب<br />

روی بخواهیم اینکه بدون و باشیم بورژوازی<br />

بیرون و درون در ضدانقالب و بهنقش<br />

اشاره ضمن کنیم؛ تمرکز فرانسه ‏]که<br />

فرانسه انقالب در روبسپیر دوگانهی ژاکوبنها<br />

توسط عمدتاً آن انقالبی جنبهی عمدتاً‏<br />

نیز آن ضدانقالب جنبهی و زا ‏بعضی میشد[،‏ نمایندگی ژیروندنها را<br />

او بشر حقوق اعالمیه جملهبندیهای میدهیم<br />

قرار بررسی مورد اشارهوار نیز تاریخی<br />

دوگانگی این از تصویری بتوانیم تا کنیم.‏<br />

ترسیم 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله توسط<br />

اوج<br />

در انقالبی بورژوازی سیاسی دوگانگی خویش!‏<br />

اقتدار و<br />

‏»روبسپیر کتابچهی از را زیر قول نقل براساس<br />

که میآورم فرانسه«‏ کبیر انقالب نسخهی<br />

و شده تألیف مسن(‏ ‏)ژان کار خواهد<br />

منتشر بهزودی آن شدهی تجدیدنظر وضعیت<br />

از تصویری قول نقل این در شد.‏ اعظم<br />

بخش طبعاً‏ ‏)و روبسپیر طبقاتیسیاسی بهنمایش<br />

بهطورکلی(‏ مونتانی و ژاکوبنها،‏ عنوان<br />

تحت میتوان که میشود گذاشته این<br />

واقعیت کرد.‏ یاد آن از مجسم دوگانگی روبسپیر<br />

اعدام و ژیروندنها کودتای استکه بهثمر<br />

هنگامی درست ۱۷۹۴ ژوئیه ۲۷ در ژاکوبنها<br />

بورژواییِ‏ انقالبیگری که رسید بهاوج<br />

درعینِحال و خویش دوگانگی بهاوج بود.‏<br />

رسیده خود انقالبی اقتدار سکوت<br />

از تواتری در دوگانه اوجگیریِ‏ این اقتصادیبرابریطلبانهی<br />

مطالبات برابر در اجرایی<br />

بازوی بهکارگیری مردم،‏ تودههای استفاده<br />

با نیز و سیاسی ستیزهای در آنها مطالبهکنندگانِ‏<br />

سرکوبِ‏ میانپردههای از را<br />

ژاکوبنها زیرپای چنان آزادی،‏ و نان بهاصطالح<br />

بورژوازی که بود کرده خالی کودتای<br />

یک در توانست تنها نه بزرگ برابر<br />

در را سفید ترور دورهی سیاسی قدرت<br />

بهچنان بلکه کند،‏ آغاز سرخ ترور تفای دست نیز سیاسیاقتصادیاخالقیای حد<br />

تا را ژاکوبنیسم نام حتی توانست که دهد.‏<br />

تقلیل محض آدمکشی و خشونت مفهوم ‏)و<br />

انقالب دستآوردهای تمام کودتا این را<br />

بشر«(‏ ‏»حقوق و بیان«‏ ‏»آزادی ازجمله قرار<br />

بزرگ بورژوازی نمایندگان اختیار در دستآوردهای<br />

این بهنوبهخود نیز آنها تا داد و<br />

رنج تودههای شرف و جان از برخاسته دهند.‏<br />

قرار ناپلئون اختیار در را نان و کار بخوانیم:‏<br />

هم با را قول نقل این تصویب<br />

و بهبررسی کنوانسیون ژوئن،‏ ۹ از روبسپیر<br />

که پرداخت جدید اساسی قانون داشت.‏<br />

شرکت آن مذاکرات در فعاالنه جدید<br />

اساسی قانون تصویب ژوئن،‏ ۲۴ در این<br />

در شد.‏ گذاشته بهرفراندم و رسید بهپایان اساسی<br />

نکات قبوالندن بر روبسپیر مباحث،‏ مطرح<br />

آوریل ماه بشر حقوق اعالمیه در که عمومی،‏<br />

آموزش مورد در جز بود،‏ کرده این<br />

تصویب از تجلیل ضمن و نکرد اصرار کامل<br />

را آن که کرد اکتفا بهاین اساسی قانون نداند.‏<br />

هرگز<br />

البته ‏)که اساسی قانون این بههرحال،‏ دمکراتیک<br />

قانونی نرسید(‏ اجرا بهمرحله مبارزان<br />

مرجعِ‏ هم ۱۸۴۸ انقالب تا که بود از<br />

عدهای بود.‏ فرانسه رادیکال و دمکرات روبسپیر<br />

هم اگر که دارند عقیده مورخان تبلیغات<br />

که شرایط درآن میخواست،‏ دیکتاتوری<br />

برگرایش انقالب علیه مخالفان متمرکز<br />

انقالبیون صفوف در آنارشیستی و درمورد<br />

بهویژه بحثها کردن طوالنی بود،‏ سیاسی<br />

لحاظ از شاید مالکیت،‏ حساس مسأله است.‏<br />

نبوده مصلحت با<br />

مالکیت،‏ مسأله در سکوت این ولی ‏»بیتنبانها«ی<br />

بهوضعیت کامل بیتوجهی اصطالح<br />

شاید بود]‏ همراه بیبضاعت تحقیرآمیز<br />

جنبهی ابتدا در ‏»بیتنبانها«‏ ‏»بیتنبانها«‏<br />

معمول بهطور اما داشت؛ از<br />

که میشد اطالق مردم از بزرگی بهقشر مرفه<br />

خُردهبورژوازی و کوچک بورژوازی در<br />

و کار هیچ که کسانی تا میشد شروع دربرمیگرفت[.‏<br />

تیز را نداشتند مشخصی آمد در<br />

کنوانسیون که جزیی اقدامات پارهای اقتصادی<br />

زمینه در ژوئیه و ژوئن ماههای این<br />

بهوضعیت توجهی هیچ داد،‏ انجام تودهی<br />

که اینها نداشت.‏ شهری تهیدستان میدادند،‏<br />

تشکیل را ‏»خشمگینان«‏ اصلی کرده<br />

شرکت ژوئن ۲ و مه ۳۱ قیامهای در هژمونی<br />

تحت کنوانسیون از حاال و بودند نجات<br />

کمیته فرمان زیر کمون و مونتانی خواهان<br />

یارانش،‏ و روبسپیر دست در ملی جدی<br />

اقدامات و خود بهوضعیت رسیدگی بودند.‏<br />

مرتجعان و محتکران علیه انجمن<br />

در ژاکرو ژوئن،‏ ۲۵ همان از بهانتقاد<br />

بود،‏ آن عضو که کمون و کودولیه و<br />

احتکار که پرداخت جدید اساسی قانون از انجمن<br />

است.‏ نکرده محکوم را مالاندوزی او<br />

حرفهای کرد.‏ حمایت وی از کوردولیه وقتی<br />

دارد معنی چه ‏»آزادی بود:‏ معقول دیگری<br />

طبقهی میتواند انسانها از طبقه یک دارد<br />

معنی چه برابری بدهد؟ گرسنگی را حق<br />

خود همنوع بر میتواند ثروتمند وقتی برابری<br />

آزادی،‏ کند؟ اعمال زندگی و مرگ توهمی<br />

جز دیگر اینها همهی جمهوری،‏ و نیست«.‏<br />

تأیید<br />

را وی همگی کوردولیه انجمن اعضای و نمیگرفت جهت کمون ولی میکردند،‏ بودند.‏<br />

مردد ژاکوبنها داد.‏<br />

نشان واکنش همه از زودتر روبسپیر هوادارانش<br />

و ژاکرو وقتی ژوئن،‏ ۲۳ روز بدهند،‏<br />

عریضه تا رفتند بهکنوانسیون کار<br />

پایان بهدلیل که بهانه بهاین روبسپیر کنوانسیون<br />

و است ملی جشن اساسی قانون کرد.‏<br />

مخالفت آن با بپذیرد،‏ عریضه نمیتواند موضعگیری<br />

تا داد فرصت بهکمون همین را<br />

عریضه کنوانسیون ژوئن،‏ ۲۵ در کند.‏ ۳۱<br />

قیام کمیته و کوردولیه ولی میکند،‏ رد در<br />

خانهدار زنان و میکنند حمایت او از مه تعیین<br />

خود که بهقیمتی را اجناس مغازهها،‏ با<br />

مخالفت در روبسپیر میخرند.‏ میکنند ژاکرو<br />

که میرود پیش آنجا تا جنبش این وزیر<br />

‏)نخست پیت دست کردن بهبازی را وطنپرستان<br />

بهبهترین افترا و انگلستان(‏ ژاکرو<br />

خود بهنوبه کمون میکند.‏ متهم روبسپیر<br />

ژوئن،‏ ۳۰ در و میکند طرد را کوردولیه<br />

انجمنِ‏ در هِبِر،‏ با همراه شخصاً‏ ژاکرو<br />

اخراج خواستار و مییابد حضور فیالمجلس<br />

که خواستی میشود؛ انجمن ازاین میشود.‏<br />

برآورده میکند،‏<br />

فروکش جنبش ظاهراً‏ اقدامات این با حتی<br />

و انقالب بعدی برجریان آن آثار ولی میماند.‏<br />

باقی روبسپیر شخصِ‏ سرنوشت ژیروندنها<br />

بین که مبارزهای پس،‏ این از جای<br />

داشت وجود بهطورکلی مونتانی و


34<br />

صفحه درون<br />

دستهبندیهای بین بهمبارزه را خود در<br />

ژوئیه،‏ اوایل در میدهد.‏ مونتانی ملی،‏<br />

نجات کمیته اعضای ماهانهی انتخابات جناح<br />

مجموع،‏ در و نشد انتخاب دانتون حتی شد.‏<br />

تقویت روبسپیر دوست<br />

گزارش روبسپیر ژوئیه،‏ ۱۳ در نظام<br />

درمورد لُپولوتیه،‏ میشل خود،‏ که<br />

آن از پس لُپولوتیه خواند.‏ را آموزشی سلطنتطلبان<br />

توسط داد،‏ رأی شاه بهاعدام نظام<br />

او گزارش،‏ این در بود.‏ شده ترور درآن،‏<br />

که میکند پیشنهاد را آموزشیای وضعیت<br />

از صرفنظر کودکان،‏ همهی تا<br />

سالگی پنج سن از خود،‏ خانوادگی مادی سالگی<br />

یازده و پسران برای سالگی دوازده روزی<br />

شبانه مؤسسات در دختران،‏ برای مشغول<br />

کارآموزی درعینحال و بهتحصیل مالیات<br />

ازطریق مدارس این بودجه میشوند.‏ زا ثروت،‏ بهنسبت که میشود تعیین ویژهای کارهای<br />

تمام کودکان میشود.‏ گرفته والدین برعهده<br />

خود،‏ بهسن باتوجه را آموزشگاه بهکادر<br />

جز مدرسه بهطوریکه دارند،‏ نمیپردازد.‏<br />

مواجب دیگری بهکس آموزشی نفر<br />

۵۲ هرسال،‏ دانشآموزان،‏ پدران میان از اداره<br />

مسؤلیت مجموعاً‏ که میشوند انتخاب از<br />

هریک و دارند بهعهده را مدرسه امور شبانهروزی<br />

بهطور سال،‏ در هفته یک آنها جریان<br />

حسن بر و است حاضر مدرسه در میکند.‏<br />

نظارت امور و رایگان آموزش آنکه از پس روبسپیر این<br />

با گنجاند اساسی قانون در را اجباری عملی<br />

مرحله وارد میخواست گزارش گزارش<br />

این قرائت البته که شود،‏ آن ساختن ولی<br />

نداد؛ قرار تحتِتأثیر را کنوانسیون همفکران<br />

و روبسپیر تاریخی تصویر ازلحاظ مخصوصاً‏<br />

است.‏ مهم بسیار او روسوییِ‏ هک ‏»انقالباتی مینویسد:‏ لُپولوتیه که درآنجا همه<br />

تقریباً‏ گرفته صورت سال سه این درطی صورت<br />

شهروندان طبقات سایر برای کار یعنی<br />

آنها،‏ ضروریترین شاید برای و داده کار<br />

در مالکیتشان تنها که پرولترها برای کاری<br />

هیچ تقریباً‏ هنوز دارد،‏ قرار آنها اینجاست«.‏<br />

فقرا انقالب است.‏ نداده انجام را<br />

زیر توضیح جمله،‏ براین مَسَن ژان اجتماعی،‏<br />

و دمکراتیک ‏»صداقت مینویسد:‏ هم<br />

و روبسپیر هم اتوپیک ایدهآلیسمِ‏ کل نه<br />

آنها است.‏ نهفته جمله دراین لپولوتیه سراسر<br />

فرزندان که روسو فرزندان تنها مسأله<br />

آنها،‏ نظر از هستند.‏ هجدهم قرن بهطور<br />

و هرچیز از پیش سیاسی و اجتماعی حل<br />

‏»روشنگری«‏ انتشار ازطریق قطعی آنها<br />

اخالف بهعهده وظیفه این میشود.‏ اندیشه،‏<br />

با نه فقط انسان که بیاموزند که ماند انقالب<br />

و است زنده نان با آن،‏ از پیش بلکه 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله ‏]بهمثابهی<br />

بابُف است.‏ دیگر جای در واقعی کارگر[‏<br />

طبقهی انقالبی چهرهی از نموداری بود«.‏<br />

مشغول کار بههمین دیگر حاال با<br />

رابطه در انقالبی بورژوازی دوگانگی بیان«:‏<br />

‏»آزادی و بشر«‏ ‏»حقوق ارزشگذاریها<br />

چگونگی و راستا منهای اندیشههای<br />

و عملکردها مواضع،‏ مورد در بههم<br />

نسبت متعددی موارد در ‏)که روبسپیر که<br />

مسئله این اما میرسند(،‏ هم بهتنافر و ژاکوبنها چهرهی بارزترین روبسپیر چهرهی<br />

و نهاد انقالبیترین نیز ژاکوبنها مورد<br />

کمتر بودند،‏ فرانسه بورژوایی انقالب گوناگون<br />

تاریخنویسان و تحلیلگران مناقشهی این<br />

مورد در دیگرسو،‏ از است.‏ گرفته قرار ریشهایترین،‏<br />

فرانسه کبیر انقالب که مسئله رویکرد<br />

گستردهترین و همهجانبهترین در<br />

بورژوازی استکه انقالبیای کنش و نیز<br />

داده بروز خود از خویش حیات طول بنابراین،‏<br />

دارد.‏ وجود کلی و ضمنی توافقی سیاسی<br />

اندیشههای و کنشها از بعضی اگر بورژوایی<br />

انقالبیگری بهکلیتِ‏ را روبسپیر داشت(‏<br />

انقالبی کنش امکان که هنگام آن‏ ‏)در روششناسیْ‏<br />

بهلحاظ تعمیم این بدهیم،‏ تعمیم بود.‏<br />

نخواهد ذهنی و ناپسندیده نابهجا،‏ روبسپیر<br />

بهسخنان دیگر بار یک پس،‏ این<br />

دوگانهی ‏بهدریافت تا کنیم مراجعه از<br />

بورژواییْ‏ انقالبات چهرهی بارزترین پیببریم.‏<br />

بیان آزادی و بشر حقوق مقولهی ۱۱ ، ۱۰ ، ۹ مواد اینکه از قبل روبسپیر در<br />

خود بشر حقوق اعالمیه طرح ۱۲ و بهمنظور<br />

و کنوانسیون در را مالکیت مورد کند،‏<br />

قرائت جدید اساسی قانون یک تدوین ‏»برابری<br />

که زاهدانه حکم این بیان ضمن در<br />

فضیلت نیست؛ واهی خیالی جز اموال بهمارکی<br />

کاخ«،‏ در رذیلت که بِه کلبه،‏ بارز<br />

چهرههای از یکی که کندورسه که<br />

روشنفکرانی ‏)یعنی:‏ ژیروند انجمن نمایندگی<br />

را بزرگ بهاصطالح بورژوازی خشونت<br />

با و میکند رو بود،‏ میکردند(‏ سوداگر<br />

‏»ازاین میگوید:‏ بیسابقهای لحن تا<br />

چیست،‏ مالکیت که بپرسید انسان گوشت ار آنها که قراضههایی تخته بهاین بااشاره هک را انسانهایی درآنها و مینامد کشتی چیده،‏<br />

هم کنار و کرده بستهبندی مینامد زنده ازاین<br />

من!‏ مالکیت است این بگوید:‏ بهشما از<br />

یا و دارد کشتی و زمین که نجیبزاده میکند<br />

گمان ندارد را آنها دیگر زمانیکه مالکیت<br />

از او کنید.‏ سؤال شده،‏ وارونه دنیا اعضای<br />

از داد.‏ خواهد مشابه تقریباً‏ مفهومی شانردهم[‏<br />

لویی کُپهها]خاندان خاندان محترم مقدسترین<br />

که گفت خواهند بهشما بپرسید،‏ هک است موروثیای حق بیتردید مالکیتها تحقیر<br />

سرکوب،‏ برای آن از قدیماالیام از بر<br />

سلطنت ‏]نیز[‏ و خون قانونی مکیدن و فرانسه<br />

سرزمین در که انسانی میلیون ۲۵ برخوردار<br />

دارند،‏ سکنی آنها ارادهی تحت بودهاند«.‏<br />

و<br />

اومانیستی جمالت این از پس روبسپیر،‏ توقع<br />

این شنونده در ‏)که کوبنده و جانبدارانه سخنرانی<br />

ادامهی در که میآورد بهوجود را شود(،‏<br />

مواجه خصوصی مالکیت لغو شعار با مالکیت‏<br />

بهواسطهی که را کسانی آن همهی نفرین<br />

و لعن مورد دیگرانسانها استثمار و ‏»در<br />

میکند:‏ سرزنش اینچنین بود،‏ داده قرار اساس<br />

هیچ بر مالکیت اشخاص،‏ این نظر اجحافات<br />

بدینترتیب،‏ نیست«.‏ متکی اخالقی نه<br />

او سخنرانی مقدماتی قسمت در برشمرده نبودِ‏<br />

از ناشی که خصوصی،‏ مالکیت ذاتی قوانین<br />

نبود از ناشی نهایتاً‏ و مناسب اخالق میشود!‏<br />

تفهیم مناسب تولید<br />

بهلحاظ هم ۱۷۹۳ سال در گرچه با<br />

انسان رابطهی ‏)یعنی:‏ اجتماعی و<br />

روابط انکشاف جنبهی از هم طبیعت(،‏ نظر<br />

از هم و اجتماعیطبقاتی،‏ مناسبات این<br />

روششناسانه و علمی دستآوردهای مالکیت<br />

لغو بتوان که نداشت وجود امکان یک<br />

بهعنوان و کشید پیش را خصوصی مطرح<br />

مردمی و انقالبی مطالبهی یا شعار مالی<br />

برابری شعارگونهی طرح اما نمود؛ و احتمال جامعهاین آحاد همهی اقتصادی و میگستراند<br />

مردم تودههای میان در را آرزو انقالبیْ‏<br />

مبارزهی ادامهی با بتوان شاید که بسیاری<br />

همانند نیز را خصوصی مالکیت میان<br />

از فئودالی و درباری امتیازات از گوناگون<br />

دستآوردهای منهای برداشت.‏ طرح<br />

که عملیای و نظری محتملِ‏ و میتوانست<br />

مالیاقتصادی برابری مطالبهی که<br />

خواسته‏ این طرح اما باشد،‏ دربرداشته یک<br />

تهیدستان و کارگران میان در هم حقیقتاً‏ برروند<br />

پیچیدهای تأثیر بود،‏ واقعی مطالبهی که<br />

میگذاشت طبقاتی و سیاسی مبارزات از<br />

جلوگیری آنها محتملترین از یکی اعدام<br />

که بود ژیروندنها کودتای پیروزی ‏صورت<br />

چنین در درپیداشت.‏ را روبسپیر طوالنیتر<br />

انقالب روند احتماالً‏ مفروضی،‏ طاقن بهدیگر چهبسا و ‏میشد رادیکالتر و مبارزهی<br />

تاریخ و مییافت گسترش اروپا در<br />

‏)حداقل انقالب و ارتجاع تقابل و طبقاتی میخورد.‏<br />

رقم دیگر بهگونهای اروپا(‏ قالب<br />

در که زمان آن در بورژوازی،حتی اما انقالبیگری<br />

بهاوج روبسپیر و ژاکوبنها رابطه‏<br />

هیچ در میشود،‏ پرتاب خویش‏ تقدس<br />

از دست تنها نه جنبهای هیچ از و و<br />

ذات برعلیه و نمیکشد خصوصی مالکیت برنمیخیزد،‏<br />

بهقیام خویش وجودی جوهرهی زبدهترین<br />

اعدام و نابودی آستانهی در بلکه


35<br />

صفحه بهطور<br />

حتی خود رهبران و گروهبندیها ی‌همه مالیاقتصادی بهبرابری هم تاکتیکی روبسپیر<br />

که آنجا نمیشود.‏ نزدیک انسانها را<br />

کلبه«‏ در ‏»فضیلت تا میکند جسارت بیان<br />

ضمن بنامد،‏ کاخ«‏ در ‏»رذیلت از برتر انقالبی<br />

فرد یک بهمثابه خود شخصی حقیقت حقیقت<br />

اما ‏»فسادناپذیر«،‏ درعینحال و پسِ‏<br />

از نیز را خویش طبعاًتاریخی و طبقاتی‏ خیالی<br />

جز اموال ‏»برابری که عبارت این بهعرصهی<br />

و میکند آشکار نیست«،‏ واهی که<br />

اینجاست در میکشاند.‏ سیاسی عمل شخصی<br />

جنبهی از اینکه ضمن روبسپیر نگاه<br />

زندگی و بهدنیا خود چشمان و کله‏ با زاویه<br />

از اما را نگاه این حاصل میکند،‏ بورژوایی<br />

نظام و سرمایه الزامهای و روند درمیآورد.‏<br />

بهبیان استکه ژاکوبنها،‏<br />

نیستکه این اینجا در بحث نه،‏ یا<br />

باید بهطورکلی بورژوازی یا روبسپیر بکشند<br />

خصوصی مالکیت از دست میتوانند همهی<br />

مالیاقتصادی برابری پذیرش با و صادر<br />

را خویش انحالل فرمان خودْ‏ انسانها است،‏<br />

غیرممکن تنها نه انحاللی چنین کنند.‏ کی زمانیکه تا ‏هم،‏ امکان برفرض بلکه تاریخاً‏<br />

و قدرتمند و متشکل نسبتاً‏ آلترناتیو و<br />

متشکل پرولتاریای ‏)همانند متکاملتر محض<br />

دیوانگی باشد،‏ نداشته مادیت آگاه(‏ رابطه<br />

این در اساسی بحث میآید.‏ بهحساب و<br />

بیان«‏ ‏»آزادی با رابطه در ‏)یعنی:‏ در<br />

بورژوازی استکه این بشر«(‏ ‏»حقوق نگاه<br />

از گریزی خویش رویکردهای همهی هک نسبتهایی و چیزها آن بههمهی بورژوایی میسازند<br />

را طبیعی حتی و اجتماعی زندگی زیست<br />

محیط آزادی،‏ ازانسان،حقوق،‏ ‏)اعم براثر<br />

که هم هرآنجا و ندارد؛ آن(‏ مانند و پایین<br />

از اجتماعی فشار یا تاریخی نیازهای دوگانهی<br />

طبعاً‏ و ممکن انقالبیگری بهاوج این<br />

بهجبران بالفاصله شود،‏ پرتاب خویش برمیدارد<br />

دوگانگی از دست مینشیند،‏ خطا بههمراه<br />

را خصوصی مالکیت ملزومات و نابرابری<br />

‏)یعنی:‏ ملزومات این ملزومات نیا کمیکیفی افزایش مالیاقتصادی،‏ زندگی(‏<br />

ابعاد بههمهی آن گسترش و نابرابری میدهد.‏<br />

قرار خویش سیاسی نظر ملحوظ مادهای<br />

۴ بههمان میتوان نمونه،‏ بهعنوان کرده<br />

اشاره روبسپیر بشر حقوق طرح از تدوین<br />

بهمنظور و بود مالکیت مورد در که شده<br />

پیشنهاد کبیر انقالب جدیدِ‏ اساسی قانون مواد<br />

این کردم،‏ نقل باالتر که همانطور بود.‏ از:‏<br />

بودند عبارت پیشنهادی حق<br />

از است عبارت مالکیت ۹: ماده آن<br />

تملک و بهتمتع شهروند هر برخورداری تضمین<br />

او برای قانون که اموال از مقدار است.‏<br />

کرده 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله حقوق،‏<br />

سایر مانند مالکیت،‏ حق ۱۰: ماده دیگران.‏<br />

حقوق رعایت بهتعهد است محدود نه<br />

بهامنیت،‏ نه نمیتواند حق این ۱۱: ماده ام همنوعان بهمالکیت نه و بهبقا نه بهآزادی،‏ کند.‏<br />

وارد ضرر هرگونه<br />

و تصرف هرگونه ۱۲: ماده اساساً‏<br />

کند،‏ نقض را اساس این که معامالتی است.‏<br />

غیراخالقی و غیرقانونی اساسی<br />

قانون از مواد این که میدانیم اما قرار<br />

تصویب مورد ژاکوبنها توسط که جدید بورژوایی<br />

آرمانگرایی گردید!‏ حذف گرفت،‏ میخشکد<br />

رویدادها سرعت از سریعتر حتی خطاهای<br />

سلیم«‏ به»عقل بازگشت در و میکند.‏<br />

جبران را خویش جوانی دوران زمانه«‏<br />

‏»روح و بشر حقوق جهانی منشور ۲۰۱۲<br />

و ۱۹۴۸ سالهای در بههم<br />

مفهوم دو شکلگیریِ‏ چگونگی از گذشته بشر«،‏<br />

‏»حقوق و بیان«‏ ‏»آزادی پیوستهی که<br />

نشیبهایی و فراز و تحوالت منهای و همچنین<br />

و گذراندهاند،‏ ازسر مفهوم دو این از<br />

مفاهیم این که تأثیراتی از صرفنظر اما<br />

پذیرفتهاند؛ طبقاتی و سیاسی تحوالت بهمطلقِ‏<br />

قریب اغلبِ‏ استکه این حقیقت اندیشه«‏<br />

و بیان ‏»آزادی از سخن اوقاتیکه سندی<br />

معتبرترین بالفاصله میآید،‏ بهمیان حقوق<br />

جهانی منشور میشود،‏ پیشکشیده که ‏)یعنی:‏<br />

۱۹۴۸ دسامبر ۱۰ در استکه بشر امپریالیستیِ‏<br />

جنگ دومین پایان از پس سال ۳ در<br />

متحد(‏ ملل سازمان تشکیل و جهانی رسید.‏<br />

بهتصویب سازمان آن عمومی مجمع خصوصاً‏<br />

و عمومی رسمیت و تصویب سند<br />

و مفهوم هر ‏)همانند سند این دولتی عمومی<br />

جنبهی بهنوعی که دیگری اجتماعی آنچیزی<br />

سیطرهی تحت ناگزیر میکند(‏ پیدا زمانه«‏<br />

‏»روح اصطالحاً‏ که داشت قرار میشود.‏<br />

نامیده ارزیابی<br />

و بررسی در اساسی مسئلهی حقوق<br />

اعالمیه یا منشور از امروزی انتزاع<br />

منهای استکه این )۱۹۴۸( بشر میپردازیم<br />

بهآن پایینتر کمی که مفهومیاش ضدکارگریاش<br />

عمیقاً‏ مضمون دربارهی و بهلحاظ<br />

داشت؛ خواهیم گفتگو بیشتر با<br />

آن تصویب زمانهی اما انضمامی بهمنظور<br />

و بهگستردگی که امروز زمانهی از<br />

میشود،‏ استفاده آن از نظامی تهاجم دارای<br />

وسیعاً‏ چپ توازنیکه و تعادل زمین کنونی<br />

توازن و تعادل آسمان با بود هژمونی رانده<br />

بهحاشیه گوناگون جهات از چپ که تفاوت<br />

این دارد.‏ اساسی تفاوت است،‏ شده منشور،‏<br />

این جملهبندیهای یا بهکلمات نه بهعبارت<br />

یا آن،‏ مفهومی بهجنبهی اساساً‏ که ای اجتماعیطبقاتی‏ بهمختصات دقیقتر کلمات<br />

بهاین که برمیگردد زمانه»ای ‏»روح میبخشد.‏<br />

خویش تابع معنایی جملهبندیها و تنیدهی<br />

درهم شبکهی را زمانه«‏ ‏»روح اگر برمحور<br />

اقتصادیاجتماعیطبیعی تبادالت مبارزهی<br />

از برخاسته توازن و تعادل بهطور<br />

و برآیندگونه که کنیم تعریف ‏طبقاتی مدلهای<br />

و معیارها و مفاهیم دینامیک،‏ هستیشناسانه<br />

دیدگاههای ‏)از زندگی رایج نهادهای<br />

مضمون تا گرفته زیباییشناسانه و و<br />

شخصیتی و فرهنگی الگوهای و طبقاتی بخش<br />

و مردم تودههای میان در را آن(‏ مانند میسازد؛<br />

جامعه میانی اقشار از گستردهای زمانه«‏<br />

‏»روح سازندهی فاکتور عمدهترین منشور<br />

سالیکه ‏)یعنی:‏ ۱۹۴۸ سال در مجمع<br />

تصویب مورد بشر حقوق جهانی نظام<br />

گرفت(‏ قرار ملل سازمان عمومی آمریکا<br />

بهسرکردگی انحصاری سرمایهداری هیچگونه<br />

اجتماعی و تاریخی بهلحاظ که بود اما<br />

نداشت؛ ترقیخواهی برای ظرفیتی ظرفیت<br />

فاقد انحصاری سرمایهداری همین جنگ<br />

فاجعهی که دلیل بهاین ترقیخواهی سرگذاشته<br />

پشتِ‏ را فاشیسم و دوم جهانی اقسام<br />

و انواع جهانی محاصرهی در و بود قرار<br />

اجتماعی و سیاسی طبقاتی،‏ جنبشهای هژمونی<br />

برآیندگونه و مجموعاً‏ که داشت جز<br />

چارهای میساختند،‏ را چپ جهانی امپریالیستی<br />

و کریه چهرهی که نداشت این بپوشاند.‏<br />

ترقیخواهی صورتک با خودرا از<br />

گونهای و هرشکل وجود الزمهی گرچه نهادهای<br />

یا نهاد اجتماعیسیاسی،‏ هژمونی نهادِ‏<br />

بدون هژمونیِ‏ و است هژمونیک همهچیزدانِ‏<br />

پیامبرانِ‏ ‏)همانند هژمونیک اما<br />

است؛ دروغین مدرسه(‏ و درس بدون میالدی<br />

۶۰ و ۵۰ دهههای در چپ هژمونی و<br />

نهاد هزاران که بود ویژگی این دارای جهانْ‏<br />

سراسر در انقالبی و مترقی تشکل حمایت<br />

مورد دولتی توسط عینحال در میراثدار<br />

بههرصورت که میگرفتند قرار و<br />

بود کارگری و سوسیالیستی انقالبی یک ای سازشکاریها ادعای پذیرش علیرغم پوزهی<br />

بازهم نابهجا،‏ تاکتیکهای از استفاده بود.‏<br />

مالیده بهخاک را فاشیسم که<br />

کرد نظر ابراز چنین میتوان گرچه الاقل‏<br />

شرق بلوک بهطورکلی و شوروی ظرفیت،‏<br />

آن فاقد بهبعد ۱۹۴۸ سال از انسان<br />

زندگی،‏ از دریافتی و ارتباط آرایش،‏ گامهای<br />

بتوانند که بودند طبقاتی مبارزهی و در<br />

سوسیالیستی انقالبات گسترش در مؤثری گذار<br />

زمینهی سازای و بردارند کشورها دیگر بلوکبندی<br />

همین وجود اما باشند؛ بهکمونیسم داشتند<br />

سوسیالیستی ادعای ‏که دولتهایی یا تاریخیاجتماعی<br />

مختصات با مقایسه ‏در و جنبههای<br />

از بعضی در خودشان‏ کشورهای


36<br />

صفحه مردم<br />

تودههای برای هم امتیازاتی زندگی جنبشهای<br />

اکثر و بودند آورده بهارمغان بهنوعی<br />

نیز را بهضدامپریالیست موسوم نظامهای<br />

میدادند؛ قرار حمایت تحت مجبور<br />

را ‏آمریکاییاروپایی سرمایهداری نوعی<br />

با را خودشان چهرهی تا بودند کرده گرچه<br />

بپوشانند.‏ دروغین ترقیخواهی از دروغین<br />

ترقیخواهی پوشش و چهره این که<br />

دروغین وانمودسازی همین اما بود؛ دیگر<br />

و شرق بلوک بیرونیِ‏ فشار از ناشی در<br />

انقالبی و ترقیخواه جنبشهای و نیروها امکانی<br />

و قدرت آنچنان از اگر بود،‏ جهان واقعی<br />

ترقیخواهی بتواند که نبود برخوردار ‌نآ تابع دولتهای و غرب بهسرمایهداری را برتری<br />

از استفاده با عوض در کند،‏ تحمیل ناشی<br />

بسیج قدرت و خویش ایدئولوژیک و<br />

شدت از تا داشت را امکان این آن،‏ از تاآنجا<br />

سرمایهداری جنایتپیشگی میزان دموکراسی،‏<br />

از دفاع بهبهانه نتواند که بکاهد مردم<br />

بیان«‏ ‏»آزادی و بشر«‏ ‏»حقوق پیشرفتهترین<br />

با را زحمتکش و کارگر قرار<br />

نظامی حملهی مورد جنگی ابزارهای هزار<br />

صدها و دهها کشتار عالوهبر و دهد معنوی<br />

و مادی امکانات تمام بیدفاع،‏ انسان ار آنها اقتصادیاجتماعیانسانی پیشرفت بهسوی<br />

بهگام گام را بشریت و کند نابود نیز دست<br />

که هم آنجایی تازه براند.‏ ‏بربریت مقاومتی<br />

با ویتنام،‏ مثل میزد،‏ کار بهاین مواجه<br />

درون در چه و بیرون در چه سنگین تحمل<br />

نیز را شکست خفت چهبسا و میشد میکرد.‏<br />

آغاز<br />

در ‏)یعنی:‏ کنونی شرایط در آری،‏ سوم<br />

هزارهی صدهی اولین دههی دومین ‏»حقوق<br />

و بیان«‏ ‏»آزادی مسئلهی میالدی(‏ شورای<br />

‏)یعنی:‏ برآن ناظر نهاد نیز بشر«و و<br />

ریز نهاد دهها و متحد ملل سازمان امنیت بهدلیل<br />

دیگر(‏ بینالمللی بهاصطالح درشت اختیار<br />

در زمانه«‏ ‏»روح تفسیریکه و تعبیر اروپاییآمریکایی<br />

سرمایهداری کشورهای نقشهی<br />

تغییر برای بهابزاری میدهد،‏ قرار بورژوازی<br />

بهنفع جهان سیاسیاقتصادی که<br />

نقشهای تغییر است.‏ شده تبدیل غرب جهان،‏<br />

در نفوذ مناطق مجدد تقسیم هدفاش نیرویکار<br />

خصوصاً‏ و طبیعی منابع غارت فشار<br />

انتقال و توسعهیافته کمتر کشورهای ‏مردم<br />

بهگردن ابتدا اقتصادی بحران و توسعهیافته کمتر بهاصطالح کشورهای پیشرفتهی<br />

کشورهای مردم بهگردهی سپس است.‏<br />

غربی سرمایهداری تفسیر<br />

و تعبیر ‏که عواملی عمدهترین آن اما ممکن<br />

را زمانه موجود فیالحال روح توان<br />

افزایش از:‏ است عبارت میگردانند،‏ ‏)از<br />

سرمایه جهانی گسترش و تکنولوژیک شدید<br />

کاهش دیگر(‏ طرف ‏)از و طرف(،‏ یک 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله شدن<br />

حاشیهای طبقاتی،‏ مبارزهی پتانسیل جهان<br />

کشورهای اغلب در چپ هژمونی عامل<br />

دو این از اهمیتتر کم چندان نه و کشورهای<br />

و شوروی اضمحالل و فروپاشی تسریعکنندهای<br />

عامل مجموعاً‏ که شرق بلوک هژمونی<br />

استقرار و طبقاتی مبارزهی امر در میآمد.‏<br />

بهحساب جهان در چپ سرمایهداری<br />

نظام اینکه ضمن امروزه،‏ و گستردهتر بسیار جغرافیایی بهلحاظ پیچیدهتر<br />

فوقالعاده نیز تکنولوژیک بهلحاظ از<br />

برخاسته هژمونی آن نه اما است؛ شده ترقیخواه<br />

و انقالبی جنبشهای اقسام و انواع که<br />

مقتدری دولت آن نه و دارد وجود بههرصورت<br />

و مینامید سوسیالیست خودرا و<br />

سوسیالیستی انقالبی اولین میراثدار درهم<br />

افتخار مدال و بود تاریخ در کارگری در<br />

داشت.‏ برسینه نیز را فاشیسم کوبیدن ۱۹۴۸<br />

سال جهان با امروز جهان کالم،‏ یک اینکه<br />

درک و دارد؛ بسیاری کیفیِ‏ تفاوتهای در<br />

مندرج انتزاعیِ‏ جملهبندیهای و کلمات دستگاه<br />

دو این در بشر حقوق جهانی منشور متفاوت<br />

سیاسیاقتصادیاجتماعیِ‏ مختصاتِ‏ و متفاوتاند زمانهی«‏ ‏»روح دو سازای که را<br />

متفاوت کیفیتاً‏ ‌ معنایی شبکهی دو ناگزیر نیست.‏<br />

پیچیدهای چندان امر میسازند،‏ سال<br />

۱۵ رویدادهای بهمهمترین نگاهی شدت<br />

با حاضر حال در که جهان گذشتهی گویای<br />

دارند،‏ نیزجریان بیشتری سرعت و و کارگر مردم بهزیان استکه تحولی این است:‏<br />

گرفته صورت جهان زحمتکشِ‏ پیشرفته،‏<br />

نسبتاً‏ صنعتی با یوگوسالوی و<br />

داوطلبانه زیادی تااندازهی ملیِ‏ وحدت و<br />

آلمان از پیچیدهتر بسیار کارگریِ‏ مناسبات قومیمذهبی<br />

توطئهچینی معرض در فرانسه دفاع<br />

بهبهانهی و گرفت قرار جنگافروزی و از<br />

مخربتر و شدیدتر بسیار بشر حقوق از گردید.‏<br />

تخریب و بمباران دوم جهانی جنگ لیبی<br />

مردم مترقی و دموکراتیک اعتراضات نهاد<br />

دهها و قطر سعودی،‏ عربستان حمایت با کشورهای<br />

کنترل تحت اطالعاتیجاسوسیِ‏ رد سرمایهداری پیشرفتهی بهاصطالح و<br />

شد داده قرار القاعدهای ‏»انقالبِ«‏ معرض ‏»حقوق<br />

و بیان«‏ ‏»آزادی از دفاع بهبهانهی گرفت<br />

قرار ناتو نظامی تهاجم مورد بشر«‏ عملکرد<br />

از جنایتکارانهتر بهمراتب و و<br />

شد کوبیده درهم سوم رایش نیروهای بهعنوان<br />

لیبی از بدینترتیب،‏ گردید.‏ تخریب مواردی<br />

در که آفریقایی کشور مرفهترین بود،‏<br />

مرفهتر هم اروپایی کشوریهای از ماندند<br />

باقی دستجاتی و خاکستر از تلی تنها و<br />

عربستان بشر حقوق منشور براساس که مشغول<br />

اینک و میکنند]!!؟[‏ فعالیت قطر را<br />

زمینه تا هستند سوریه لیبیائیزاسیونِ‏ کنند!؟<br />

فراهم سوریائیزاسیونِایران برای و<br />

نظامی تهاجم این در توجه قابل نکتهی حقوق<br />

اعالمیه یا منشور از استفاده اینگونه ‏بهعنوان<br />

استکه فرانسه کشور نقش بشر مفهوم<br />

گسترش و ابداع در که کشوری بوده،‏<br />

پیشتار بشر«‏ ‏»حقوق و بیان«‏ ‏»آزادی برعلیه<br />

بمبافکن هواپیماهای از استفاده در کرد.‏<br />

حفظ خودرا پیشتازی هم لیبی مردم یک<br />

بهمثابهی بورژوازی زندگی داستان این روبسپیر<br />

کاشتههای است.‏ تاریخی پیکرهی میشود!؟<br />

درو سرکوزی توسط فاجعهی<br />

عظیمترین که میرسد بهنظر چنین تودههای<br />

است.‏ نهفته درهمینجا بشر تاریخ تهیدست<br />

و زحمتکش و کارگر از ‏)اعم مردم با<br />

بورژوازی مبارزهی جریان در غیره(‏ و ضمن<br />

پیشاسرمایهدارانه،‏ مناسبات و قدرتها بهبورژوازی<br />

پایین از و کردند پایداری اینکه روبهجلوتری<br />

و بیشتر گامهای تا آوردند فشار داوطلبانه<br />

بردارد،‏ استبداد و ارتجاع برعلیه نیز<br />

سنگربندیها و صفوف مقدمترین در مطالباتشان<br />

تا درغلطیدند بهخاک و جنگیدند قانون<br />

معنای شود برآورده اینکه بدون بخشند.‏<br />

بیشتری تعمق را بشر حقوق و سرمایهداری<br />

نظام که میزان بههمان اما از<br />

بیشتر خودرا تاریخی انکشاف امکان میشود<br />

مسلطتر برجهان و میدهد دست و قوانین همان میکند،‏ عمل ارتجاعیتر و همین<br />

خون با حقوقیسیاسیکه اعالمیههای در<br />

شدهاند،‏ آبیاری زحمتکش و کارگر مردم بهشمشیر<br />

نوین،‏ بهاصطالح تفسیری و تعبیر بریدن<br />

ضمن که میشوند تبدیل برندهای جهان<br />

از هرگوشهای در هرمعترضی گلوی سفرهی<br />

از عینحال در ترویست،‏ بهعنوان بهطور<br />

هم آمریکا و اروپا مردم همین بحرانساز<br />

ذات تاوان تا میبُرد روزافزونی سرمایههای<br />

صاحبان و بهبانکها را سرمایه ایاالت<br />

در که نیست بیجهت بپردازد!!‏ کالن سرمایهداری<br />

اوج خودرا که آمریکا متحدهی میداند،‏<br />

دموکراسی و بشر حقوق مهد و جهان<br />

در زندانی سرانهی درصد بیشترین فاقد<br />

نیز انسان میلیون ۴۰ حدود و دارد را اقتصادی<br />

ریاضت و هستند؛ درمانی بیمهی بالیی<br />

همان بهتدریج اروپایی کشورهای در امروزه<br />

که میآورد اروپا مردم بهسر را گرفتارند.‏<br />

درآن آمریکا مردم *****<br />

تاریخی<br />

تصویرهای از استفاده با اینجا تا اجتماعی<br />

تولید مناسبات ترکیب براساس و که<br />

دادیم نشان تولید اجتماعی مناسبات و مفهوم<br />

دو اجتماعی تبادل و پیدایش زمینهی مناسبات<br />

بشر«‏ ‏»حقوق و بیان«‏ ‏»آزادی این<br />

خودِ‏ استکه خاصی سیاسیاجتماعی مناسبات<br />

براساس سیاسیاجتماعی مناسبات میتواند<br />

استکه اجتماعی تولید در معینی


37<br />

صفحه تا<br />

دیگر،‏ بهعبارت یابد.‏ تداوم و بگیرد شکل پیوستهی<br />

بههم مفهوم دو که دادیم نشان اینجا عینحال<br />

در بشر«‏ ‏»حقوق و بیان«‏ ‏»آزادی حیات<br />

از بهدورانی اما است،‏ بورژوایی که هوای<br />

و حال اگر که است مربوط بورژوازی امکان<br />

این دارای هنوز باشد،‏ نداشته انقالبی گامهای<br />

نظام همین درچارچوبهی استکه بنابراین،‏<br />

بردارد.‏ را روبهتکاملی کمابیش برای<br />

بورژوازی درونی امکان هرچه بورژوازی<br />

و مییابد کاهش مترقی تحوالت میشود،‏<br />

تبدیل ارتجاعی تماماً‏ بهقدرتی و<br />

بیان«‏ ‏»آزادی مفهوم هم نسبت بههمان ترقیخواهانهاش<br />

مضمون از بشر«‏ ‏»حقوق سرکوب<br />

برای بهابزاری و میگردد تهی تبدیل<br />

ترقیخواهانه و انقالبی مطالبات واقعیت<br />

این روی اساس برهمین میشود.‏ مرحلهی<br />

در بورژوازی که گذاشتیم انگشت از<br />

اگر سرمایه امپریالیستیِ‏ و انحصاری مبارزات<br />

فشار مورد بیرون از یا پایین نگیرد،‏<br />

قرار انقالبی یا ترقیخواهانه را<br />

بشریت خویش،‏ ارتجاعی بهذات بنا خواهد<br />

رهنمون مدهشتر هرچه بهبربریتی جهان<br />

کنونی وضعیت ادعا این شاهد بود.‏ اب اروپاییآمریکایی سرمایهداری استکه ‏»آزادی<br />

و بشر«‏ ‏»حقوق مفاهیم از استفاده تهاجمات<br />

بهجنایتکارانهترین دست بیان«‏ آن<br />

قربانیان عمدهترین که میزند نظامی و<br />

زن از ‏)اعم زحمتکش و کارگر مردم میباشند.‏<br />

غیره(‏ و کودک ‏گرفت<br />

میتوان جمعبندی این از که نتیجهای واقعیِ‏<br />

تبادل گسترش راه تنها استکه این بیانِ«‏<br />

‏»آزادی و بشر«‏ ‏»حقوق همین طبقاتی<br />

و متشکل مبارزاتیِ‏ فشار بورژوایی ‏که<br />

کرد فراموش نباید اما است.‏ پایین از تنها<br />

پایینْ‏ از و طبقاتی مبارزاتی،‏ فشار این نیروی<br />

یک بهمثابهی میتواند درصورتی که<br />

بماند باقی مترقی و مستقل طبقاتی،‏ داشته<br />

سوسیالیستی و انقالبی هدف و سازمان طبقاتی<br />

مبارزاتی،‏ فشار دیگر،‏ بهبیان باشد.‏ مردمِ‏<br />

تودههای بدینمعناستکه پایینْ‏ از و حق<br />

از فراتر و عمالً‏ ‌ زحمتکش و کارگر ویژهی<br />

دریافتهای و مفاهیم تا دارند وظیفه را<br />

بیان«‏ ‏»آزادی و بشر«‏ ‏»حقوق از خویش و اجتماعی تبادالت بهعرصهی و داده سامان استکه<br />

ضروری بنابراین،‏ بیاورند.‏ سیاسی و<br />

بشر«‏ ‏»حقوق مفهوم روی تمرکز بهجای سازماندهی<br />

بهجای همچنین و بیان«‏ ‏»آزادی طبقاتی<br />

مفاهیم روی بهآن،‏ مربوط نهادهای که<br />

شویم متمرکز بهآن مربوط نهادهای و سوسیالیستی<br />

میتواند تاریخیشان راستای انترناسیونالیسم<br />

باشد.‏ نوعیسازوارهای و و<br />

طبقاتی کنش این جهانی برآیند پرولتری است.‏<br />

انقالبی *****<br />

1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله بررسی<br />

از پس نوشته،‏ این ادامهی در حقوق<br />

جهانی منشور انتزاعی مضمون آن،‏<br />

ضدکارگری جنبهی توضیح و بشر باال<br />

تاریخی نتیجهگیریهای میکنم سعی شناختشناسی<br />

زاویه از دیگر بار یک را بیان<br />

با بدینترتیب،‏ دهم.‏ قرار سنجش مورد مفاهیم<br />

شکلگیری دیالکتیکِ‏ یا قانونمندی تاریخیاجتماعیطبقاتی<br />

نسبیت توضیح و الغای<br />

راستای در گامی آنها،‏ از هریک و<br />

بشر«‏ ‏»حقوق مفهوم ماورایی جنبهی را<br />

امکان این و برمیداریم بیان«‏ ‏»آزادی زحمتکشان<br />

و کارگران تا میکنیم فراهمتر بهگونهای<br />

را خویش ویژهی مفاهیم نیز و نبرد بهعرصهی و داده شکل آگاهانهتر بیاورند.‏<br />

اجتماعی تبادالت حقوق<br />

پرتو در بشر حقوق جهانی منشور پرولتاریایی<br />

اشاره<br />

نیز این از پیش که همانطور سخن<br />

اوقاتیکه بهمطلقِ‏ قریب اغلبِ‏ کردم،‏ میآید،‏<br />

بهمیان اندیشه«‏ و بیان ‏»آزادی از پیشکشیده<br />

که سندی معتبرترین بالفاصله و<br />

بشر حقوق جهانی منشور میشود،‏ ‏}هرانسانی<br />

است:‏ آن ۱۹ مادهی خصوصاً‏ حق<br />

این و است؛ بیان و عقیده بهآزادی محق بدون<br />

عقیدهای و باور داشتن آزادی شامل حق<br />

و مزاحمت[،‏ ‏]و مداخله از ‏]نگرانی[‏ افکار<br />

و اطالعات انتشار و دریافت جستجو،‏ مالحظات<br />

بدون رسانهای هر طریق از است{.‏<br />

مرزی کنونی<br />

تکنولوژیک و سیاسی شرایط در ‏]از<br />

همگانی رسانههای که درصورتی تنها فرستندهها<br />

و انتقالی رلههای و ماهواره و<br />

روزنامهها تا گرفته استودیوها و از<br />

دارند[‏ میلیونی کاربران سایتهاییکه شرکتهای<br />

و افراد انحصار و مالکیت منتخب<br />

شوراهای توسط و شده خارج معینی این<br />

شوند،‏ کنترل جهان مولد و کارگر مردمِ‏ مفهومی<br />

بشر حقوق جهانی منشور از ماده حقوق<br />

بیانکنندهی و داشت خواهد انسانی عون اجتماعیطبیعی یا طبیعیاجتماعی یکی<br />

حاضر حال در چراکه بود.‏ خواهد بشر همگانیْ‏<br />

رسانههای وظیفهی عمدهترین از یا<br />

سیاسی منافع راستای در افکار مهندسی و<br />

مانعی هیچگونه ‏)بدون معینی اقتصادی افکار<br />

و اطالعات انتشار حق همین بهاستناد وظیفهی<br />

است.‏ مرزی(‏ مالحظات بدون بهعهده<br />

خبریرسانهای کارتلهای دیگریکه گندکاری،‏<br />

روی گذاشتن سرپوش گرفتهاند،‏ در<br />

دولتها استکه جنایاتی و بندها و زد مرتکب<br />

دموکراتیک بهاصطالح کشورهای داخائو<br />

در سیستماتیک کشتار از میشوند.‏ ‏)در<br />

میالی دهکدهی مردم قتلعام تا گرفته تا<br />

گرفته هیروشیما اتمی بمباران از ویتنام(،‏ تیمور]‏‎۴‎‏[،‏<br />

سکنهی هزار ۲۰۰ نسلکشی گرفته<br />

یوگوسالوی استراتژیک تخریب از عراق]‏‎۵‎‏[،‏<br />

اقتصادی هوشمندانهی تحریم تا وسیع<br />

خیل توسط که است وقایعی همه و همه رسانههای<br />

و رنگارنگ ژورنالیستهای بهواسطهی<br />

تنها و شدند الپوشانی همگانی ژورنالیستهای<br />

از بعضی جسارت و شرافت گردیدند<br />

برمال انسانی بهارشهای متعهد روشنفکران<br />

اختیار در محدودی بهطور و گرفتند.‏<br />

قرار جامعه تودههای<br />

از زیادی بسیار بخشهای آری،‏ در<br />

رأیشان که کسانی همان ‏)یعنی:‏ مردم و<br />

دمکراسی بهمعنی پارلمانی انتخابات از<br />

آن(،‏ تضمینکنندهی و است پلورآلیسم]!؟[‏ کهاحتماالً‏<br />

جنایتکارانهای وقایع چنین وقوع حاضر<br />

لحظهی همین در آن نمونهی دهها بیاطالع<br />

همیشه برای است،‏ جریان در هم رسانههای<br />

اینکه برای چرا؟ میمانند.‏ قدرت<br />

بهواسطه‏ جهانی و غولپیکر خویش<br />

مالکیت ‏»حق«‏ پناه در و انحصاری هک موارد اینگونه در بهاطالعرسانی تمایلی ندارند!؟<br />

مینمایند،‏ خشن قدری بشر<br />

حقوق جهانی منشور من بهباور را<br />

بیان«‏ و اندیشه ‏»آزادی مجموعاً‏ بیان<br />

فقط که میکند تئوریزه بهگونهای نظام<br />

بهبقای مربوط و اثباتی اندیشههای و میدارد؛ اعالم ‏»آزاد«‏ را سرمایهداری عدم<br />

بهواسطهی که پرولتاریا حقِ‏ مورد در امکانات<br />

و ادوات و برابزارها مالکیتاش تنها<br />

نه دارد،‏ سلبی جنبهی ناگزیر تولیدی،‏ چنین<br />

پوشیدهای بهطور بلکه میکند،‏ سکوت میداند.‏<br />

سرکوب قابل و کرده انکار را حقی منشور<br />

۱۷ مادهی از ‏)الف(‏ بند مثال،‏ برای شخص<br />

هر میگوید:‏ که بگیریم نظر در را دارد{‏<br />

مالکیت حق اجتماع بهطور یا منفرداً‏ است[.‏<br />

من از ‏]تأکید شخصی،‏<br />

جنبهی از مالکیت مسئلهی گرچه جز<br />

معنایی آن حذف و است انسان نوع ذاتیِ‏ مضمون<br />

اما ندارد؛ افراد شخصیت حذف جهانی<br />

منشور در ‏»مالکیت«‏ جوهرهی و ‏)که<br />

شخصی مالکیت صرفاً‏ بشر حقوق و نمیباشد است(‏ بهافراد بخشنده تشخص ‏»مالکیت<br />

دارد اشاره بدان منشور آنچه فروش<br />

و خرید مبتنیبر نظام و خصوصی«‏ ‏صراحت<br />

با مسئله این است.‏ نیرویکار چنین<br />

۲۳ مادهی از ‏)ج(‏ بند در تمامتر هرچه بهمزد<br />

میکند کار که ‏}هرکس است:‏ آمده میشود<br />

ذیحق بخشی رضایت و منصفانه شئون<br />

موافق را خانوادهاش و او زندگی که لزوم<br />

صورت در را آن و کند تأمین انسانی اجتماعی،‏<br />

حمایت دیگر وسائل نوع هر با است[.‏<br />

من از نماید{]تأکید تکمیل


38<br />

صفحه منصفانه<br />

دستمزد با میبایست کار بنابراین،‏ شود؛<br />

جبران دولتی جنبی کمکهای و بهقیمت<br />

میبایست نیرویکار اینکه یعنی نسل<br />

تا شود خریده منصفانه و مناسب شعارِ‏<br />

این یابد.‏ تداوم نیرویکار فروشندگان اغلب<br />

استکه بورژوازی پیامبران همهی بهصحنه<br />

ادواری بحرانهای بروز بههنگام گزند<br />

از را سرمایه«‏ ‏»نظامِ‏ کیان تا میآیند انقالبیِ‏<br />

و سلبی حقِ‏ از طبقهکارگر آگاهی بدارند.‏<br />

امان در پرولتاریائیاش ‏)یعنی:‏<br />

بشر حقوق منشور مادهی آخرین زا ‏}هیچیک میدارد:‏ اعالم چنین ۳۰( مادهی تفسیر<br />

طوری نباید حاضر اعالمیه مقررات جمعیتی<br />

یا دولتی برای حقی متضمن که شود هریک<br />

بتواند آن بهموجب که باشد فردی یا اعالمیه<br />

این در مندرج آزادیهای و حقوق از بنماید{‏<br />

فعالیتی راه آن در یا و ببرد بین از را است[.‏<br />

من از ‏]تأکید و<br />

مولدین و کارگران اگر بدینترتیب،‏ خویش<br />

خودگردان شوراهای در زحمتکشان که<br />

رسیدند نتیجه بهاین و شدند متشکل تولیدی<br />

مراکز مدیریت و کنترل میبایست اختیار<br />

در همهجانبه بهطور را خدماتی و سلب<br />

آنها خصوصیِ‏ مالکینِ‏ از و بگیرند کارگر<br />

بهتودههای را حق این و کنند مالکیت تولید<br />

مراکز این حقیقیِ‏ مالکین ‏)یعنی:‏ مولد و نیروهای<br />

و قانون با بسپارند،‏ خدماتی(‏ و پلیس(‏<br />

و ارتش ‏)یعنی:‏ آن کنندهی اعمال بود!؟<br />

خواهند روبهرو متن<br />

از را ‏»قانون«‏ بشر حقوق جهانی منشور سرمایهدارانه<br />

‏)که موجود مناسبات و روابط جامعه<br />

برفراز را آن و میکند استنتاج است(‏ ملزم<br />

آن بهرعایت را هرکس و میدهد قرار کند.‏<br />

تضمین را نظام این تداوم تا میسازد متفاوتِ‏<br />

‏»امکان«های مختصات در گرچه وضع<br />

بدون نیستکه متصور هنوز موجود،‏ نمود؛<br />

مدیریت را بشری جوامع بتوان قوانین ‏»احتمال«‏<br />

تنها نه بشر حقوق منشور اما مولدین<br />

و کارگران شوراهای خودمدیریتیِ‏ چنان<br />

بلکه میگیرد،‏ نادیده را زحمتکشان و اندیشههائی<br />

چنین بروز که میچیند زمینه در<br />

کس ‏}هر چراکه بشکند؛ درهم قانوناً‏ را خود،‏<br />

آزادیهای از استفاده و حقوق اجرای بهوسیله<br />

که است محدودیتهائی تابع فقط شناسائی<br />

تأمین بهمنظور منحصرا قانون،‏ و<br />

دیگران آزادیهای و حقوق مراعات و و<br />

اخالقی صحیح مقتضیات رعایت برای یک<br />

شرایط در همگانی،‏ رفاه و عمومی نظم است{]بند<br />

گردیده وضع دموکراتیک جامعه است[.‏<br />

من از تأکید ۲۹، مادهی از ‏)ب(‏ سیاسیِ‏<br />

شالق بهنوعی که کسانی همهی برای از<br />

‏)اعم سرمایهداری دولتهای از یکی 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله جهان<br />

بهاصطالح ویا آمریکایی اروپائی،‏ و ضربآهنگ خوردهاند،‏ را سومیاش(‏ اخالقی{‏<br />

صحیح ‏}مقتضیات ‏}قانون{،‏ ترکیب یادآور<br />

همگانی{‏ رفاه و عمومی ‏}نظم و هم<br />

‏)شاید را شالق درد استکه دستگاهی مغز<br />

تا دموکراتیک(‏ بهاصطالح بهگونهای گرفته<br />

کاوینیاک از مینشاند.‏ فرو استخوان از<br />

بوش،‏ جرج تا گرفته خمینی از هیتلر،‏ تا بورژوای<br />

هر از و خامنهای تا گرفته صدام جنایتکار<br />

بورژوای هر تا گرفته ابلهی فریبناک<br />

سهگانهی براین همه و همه دیگری،‏ ‏»قانون«،‏<br />

داشتهاند:‏ تکیه سرکوبکننده و ‏»اخالق«.‏<br />

و عمومی«‏ ‏»نظم ۲۱<br />

مادهی از ‏)ج(‏ بندِ‏ در بشر حقوق منشور حکومت،‏<br />

قدرت منشاء و ‏}اساس میگوید:‏ بهوسیله<br />

باید اراده این است.‏ مردم اراده صداقت<br />

روی از که گردد ابراز انتخاباتی انتخابات<br />

پذیرد.‏ صورت ادواری بهطور و با<br />

و باشد مساوات رعایت با و عمومی باید گیرد<br />

انجام آن نظیر طریقهای یا مخفی رأی من<br />

از نماید{]تأکید تأمین را رأی آزادی که است[.‏<br />

‏}صداقت{‏<br />

مردم ارادهی تحقق ضامن پس،‏ صندوقهای<br />

بهپای را آنها که است ی دورهی<br />

برای را ‏}حکومت{‏ تا میآورد رأی دوره<br />

این پایان تا و کنند انتخاب معینی احتمالی(‏<br />

تعدیلهای از پارهای ‏)منهای این<br />

نتوانند و باشند تسلیم آن بهارادهی اجباراً‏ از<br />

گذشته بیفکنند.‏ بهکناری را ‏}حکومت{‏ جامعه<br />

یک آحاد اگر اینجاستکه سؤال این،‏ گونی<br />

یک در تلنبار سیبزمینیهای همانند تقسیمبندی<br />

یک در و نبودند ‏»مردم«‏ فقط تولید<br />

مناسبات و روابط بر مبتنی و عینی شده<br />

تقسیم سرمایهدار و بهکارگر عمدتاً‏ حقوق<br />

منشور آیا چیست؟ تکلیف باشند،‏ میپذیرد<br />

ضمنی بهطور ویا صراحتاً‏ بشر این<br />

از وسیعی بخشهای مسئلهی که نبود<br />

و بود و نباشد ‏}حکومت{‏ اساساً‏ مردم،‏ شوراهای<br />

مدیریتِ‏ جایگزینیِ‏ در را دولت آیا<br />

ببرند؟ سؤال بهزیر خویش خودگردان حکومت<br />

قدرت منشاءِ‏ و ‏}اساس بهراستی پس<br />

است،‏ چنین اگر است{؟ مردم ارادهی شگردهای<br />

انتخاباتی،‏ متخصص اینهمه گزافِ‏<br />

هزینههای و تبلیعاتیپارلمانتاریستی صاحبان<br />

عهدهی از تنها ‏)که میلیاردی سرانجام<br />

چیست؟ برای برمیآید(‏ سرمایه انتخاب<br />

را حکومتی ‏}مردم{‏ همین اگر اینکه این<br />

و داشت تمایل بهسوسیالیزم که کردند زمینهی<br />

در نیز را گامها از بعضی حکومت برداشت،‏<br />

مالکیت و تولید کردن سوسیالیزه در<br />

ملکهها و شاه یا پینوشهها و ارتش آیا مینشینند؟<br />

ساکت آن مقابل تحلیل<br />

هم باالتر که همانطور بههرروی،‏ زیرکانهی<br />

مانیفستِ‏ بشر حقوق منشور کردیم هژمونی<br />

فشار زیر استکه بورژوازی متشکل<br />

طبقاتی مبارزهی بستر از ‏)که چپ تمرکز<br />

با مقابله قصد با و بود(‏ برخاسته کشورهای<br />

در دولتی اقتصادی و سیاسی بههنگام<br />

امروزه و شد؛ زده سکه شرق بلوک سوسیالیستی،‏<br />

و کارگری مبارزات افت بهاهتزاز<br />

نظام این تداوم برای بیرقی همچون انسانی<br />

حقیقتِ‏ و کمونیسم مانیفست تا درآمده را<br />

پرولتاریا دیکتاتوریِ‏ دموکراتیک و مقابل،‏<br />

در و بکشاند؛ فراموشی سایه بهزیر بهرابطهی<br />

بنا که را بورژوائی دموکراتیسم وجود<br />

عمق تا نیرویکار فروش و خرید ناشی<br />

گیجِ‏ سرهای بهتبادلِ‏ است،‏ استبدادی کارگریکمونیستی<br />

جنبشِ‏ موقتیِ‏ شکستِ‏ از متن<br />

از مارکس که همچنان اما بکشاند.‏ صاحبان<br />

برعلیه کارگران ناگزیر مبارزهی تاریخ<br />

بهعرصه سرمایهداری نظام و سرمایه چیزی<br />

‏)که نیز موجود وضعیت نهاد،‏ گام مانیفست<br />

نیست(‏ گلوبال سرمایه جزبربریت خواهد<br />

تقدیم تاریخ بهعرصهی را ویژهای هم<br />

شاید و ضروریترین از یکی نمود.‏ رد طبقاتی مبارزهی جنبههای عاجلترین شکلگیری<br />

راستای در تالش کنونی شرایط را<br />

زمانه«‏ ‏»روح بتواند استکه مانیفستی بربتاباند.‏<br />

بشر<br />

حقوق منشور نقدِ‏ از که نتیجهای بررسی<br />

در استکه این گرفت،‏ میتوان میبایست<br />

بیان«‏ و اندیشه ‏»آزادی مقولهی ملی<br />

بهاصطالح تصویبنامههای و اسناد از بهریشهها‏<br />

دست و رفت فراتر بینالمللی ویا هویت<br />

بهآنها مناسباتیکه و انسانها ‏)یعنی:‏ شکلگیری<br />

بهچگونگیِ‏ و بُرد میبخشد(‏ آنها<br />

مناسب بیان نحوهی و ‏»اندیشه«ها حقوقِ‏<br />

انتزاعِ‏ محدودههای از تا یافت تمرکز و طبقاتی بهجنبهی‏ و رفته فراتر بینالمللی دست<br />

‏»عمل«‏ و ‏»اندیشه«‏ ارادهمندانهی بیابیم.‏<br />

شناختشناسانه<br />

مسئلهی بهاین اینکه از قبل اما بهتوضیح<br />

الزم بپردازیم،‏ استراتژیک و ایران<br />

ویژهی سیاسیِ‏ شرایط در استکه ‏»حکومت<br />

همهجانبهی استبداد حاکمیت و پارهای<br />

که دارد وجود امکان این اسالمی«،‏ با<br />

را ‏»مردم«‏ فوریِ‏ و بهحق مطالباتِ‏ از فورموله<br />

بشر حقوق بهمنشور تاکتیکی تکیهی ترویجی<br />

و ‏تبلیغی کارِ‏ دستورِ‏ در و کرده جنبههای<br />

از بعضی بدینترتیب تا دهیم قرار اعالمیههای<br />

پرتو در را حاکم استبداد زیر<br />

نیز بینالمللی سیاسی حقوق و جهانی صفبندیهای<br />

نظریِ‏ زمینهی و بُرده سؤال بااین<br />

کنیم.‏ فراهمتر را طبقاتی و استراتژیک همین<br />

در توقف استکه بهتأکید الزم وجود،‏ بهآموزشهای<br />

مبادرت عدم و تاکتیکی حدِ‏ در<br />

طبقاتی«‏ مبارزه به»دانش مربوط


39<br />

صفحه زحمتکشان<br />

و مولدین و کارگران میان نیروها<br />

این مدوام مبارزهی پرتو در ‏)که سازمانیابی<br />

زمینههای سرمایه صاحبان با میکند(،‏<br />

فراهمتر را آنها طبقاتی و مستقل غرب<br />

درخدمت بورژوایی،‏ استراتژی یک درصورت<br />

که است رژیمچنجی چهبسا و جز<br />

ارمغانی سیاسی بهقدرت دستیابی نخواهد<br />

‏»مردم«‏ همین خونینتر سرکوب حقوق<br />

جهانی منشور بر تأکید چراکه داشت.‏ الزم«‏<br />

‏»بازیِ‏ یک جز چیزی نهایت در بشر سرمایهداری<br />

دولتهای اختالفات میان در بازی<br />

این برگهای اگر نیست.‏ یکدیگر با ‏)بهمثابهی<br />

طبقاتی مبارزهی از توازنی در مارکسی<br />

تبادالت و انقالب(‏ مادی نیروی مبارزهی<br />

دانش ‏)بهمثابهی مارکسیستی و نشود،‏<br />

بازی انقالب(‏ معنوی نیروی و طبقاتی طبقهی<br />

کلیت چهبسا بازی،‏ بازیگران تنها نه سال<br />

دهها که بخورد ضربهای چنان کارگر دورتر<br />

سوسیالیستی سازمانیابی امکان از است.‏<br />

دم دو شمشیری این شود.‏ و اندیشه ‏»آزادی شناختشناسانهی تحلیل بیان«‏<br />

‏}تحلیل<br />

بحث وارد اینکه از قبل و اندیشه ‏»آزادی شناختشناسانهی ‏}تحلیل<br />

عنوان تحت بعدی بحث و بیان«{‏ و اندیشه ‏»آزادی طبقاتی و هستیشناسانه‏ دو<br />

این استکه بهتوضیح الزم بشویم،‏ بیان«{‏ کمی<br />

خویش موضوعیت بهواسطهی مبحث هستند<br />

بعدی و قبلی مباحث از انتزاعیتر میطلبد.‏<br />

را بیشتری فکری تمرکز طبعاً‏ و مطالعه<br />

دقت با مبحث دو این اگر من بهنظر را<br />

جامعتر دریافتی نوشته این کلیت شوند،‏ تا<br />

وجود،‏ این با داشت.‏ خواهد پیشنهاده بدون<br />

میشود،‏ مربوط نوشته بهاین که آنجا آنها<br />

مطالعهی یا مبحث دو این مطالعهی نسبتاً‏<br />

بهدریافت میتوان نیز پیوست بهمثابهی همچنین<br />

و بیان«‏ و اندیشه ‏»آزادی از درستی یافت.‏<br />

دست بشر«‏ ‏»حقوق مقولهی با<br />

اگر بیان«‏ و اندیشه ‏»آزادی مورد در سوسیالیستی<br />

و انقالبی عملی،‏ علمی،‏ نگاهی بهسادگی<br />

کنیم؛ نگاه انسان نوع بههستیِ‏ یافتکه:‏<br />

دست قطعی حکم بهاین میتوان بیان<br />

شیوهی همچنین و ‏»اندیشهها«‏ اوالً‏ و هستند اندیشه اینکه بهصرفِ‏ آنها مناسب یکسان<br />

الزاماً‏ دارند،‏ تعلق آدمها از بهگروهی متناسب<br />

هراندیشهای دوماً‏ نیستند؛ همگون و تاریخیاجتماعیطبقاتیاش<br />

ویژگیِ‏ با سوماً‏<br />

دارد؛ ویژهای بیان نحوهی ندارد،‏<br />

وجود اندیشهگر«‏ ‏»نهادِ‏ بدون اندیشهی دارد<br />

بستگی بهاین هراندیشهای بیان ازاینرو سازمان<br />

چگونه اندیشهگر نهادِ‏ بهلحاظ که اجتماعی<br />

تبادالت شبکهی در باشد،‏ یافته بیاید<br />

بهحساب ‏»تثبیتگر«‏ یا ‏»تغییرخواه«‏ 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله عملیاش<br />

گسترشِ‏ زمینهی اینکه سرانجام و و<br />

میشود شامل را اجتماعی نیروهای کدام دربرمیگیرد.‏<br />

کلمات<br />

از ترکیبی ‏»اندیشه«ها ازآنجاکه تصورات،‏<br />

سازایِ‏ سلول(‏ ‏)همانند که هستند میباشند؛<br />

براهین و احکام قضایا،‏ تصدیقات،‏ ‏»آزادی<br />

مقولهی بررسیِ‏ اگر ازاینرو،‏ و<br />

‏»کلمه«‏ تحلیلِ‏ با را بیان«‏ و اندیشهها پُر<br />

کنیم،‏ آغاز آن شکلگیری دیالکتیکِ‏ هرکلمهای<br />

بهطورکلی،‏ نرفتهایم.‏ بیراه ‏»تو«(‏<br />

و ‏»من«‏ مانند سادهای کلمات ‏)حتی معنائیزبانیِ‏<br />

طیف و واژگی قالب از جدا ‏»مفهوم«‏<br />

جوهرهی بهلحاظ خویش،‏ ویژهی خاصی<br />

و ‏»واقعی«‏ زمانمکانِ‏ مُهرِ‏ بیان،‏ و دستگاه<br />

یک بهمثابه‏ که دارد برپیشانی را مفهومیِ‏<br />

محتوای را کلمات‏ مختصات،‏ کلماتِ‏<br />

دیگر بهعبارت میبخشد.‏ ویژهای مفاهیم<br />

متفاوت،‏ مناسبات و روابط در یکسان گاهاً‏<br />

‏حتی‏ که برمیتابانند را گوناگونی در<br />

مفهومی تفاوت این میباشند.‏ نیز متناقض برجستهتر<br />

آنجائی خصوصاً‏ کلمات،‏ یکسانیِ‏ میکند<br />

پیدا ترمینولوژیک جنبهی که میشود تاریخی<br />

و فلسفی اجتماعی،‏ مقوالت با و باشد.‏<br />

داشته سروکار بگیریم:‏<br />

نظر در را آزادی مفهوم نمونه برای سرمایه،‏<br />

صاحبان برای ‏»آزادی«‏ جوهرهی استکه<br />

‏»نیرویکار«‏ فروش و خرید آزادیِ‏ ارزش<br />

و سود کارگران،‏ استثمارِ‏ با الزاماً‏ همین<br />

درصورتیکه است؛ همراه افزوده برای<br />

عمل و نظر در سرمایهدارانه آزادیِ‏ ندارد.‏<br />

مزدی کارِ‏ بردگیِ‏ جز معنائی کارگران آزادی<br />

مفهومِ‏ جنبهی اساسیترین بنابراین،‏ خودآگاهی<br />

وجودِ‏ ‏]برفرض کارگران برای نیز<br />

پرولتاریایی سازمانیابیِ‏ با که طبقاتی،‏ صاحبان<br />

مقابل در درست دارد[‏ مالزمه است<br />

مناسباتی و روابط از رهائی سرمایه،‏ و<br />

نیرویکار فروش و خرید براساس که است.‏<br />

گرفته‏ شکل انسان از انسان استثمار مرگ،‏<br />

و زایش نیز کلمات اینکه وجود با تحوالت<br />

و تغییر همچنین و حضیض‏ و اوج شاخههای<br />

که دارند را ‏بهخود مخصوص میپردازند؛<br />

بهآن زبانشناسی حوزهی متعدد با<br />

مقایسه در کالمی تحوالتِ‏ این سرعت اما مفهومی،‏<br />

دگرگونیهای سرعتِ‏ و تفاوتها کنند،‏<br />

متبادر بهذهن را حرکت اینکه از بیش طیف<br />

و بار دیگر،‏ بهبیان سکوناند.‏ بیانگر کالمی<br />

پیکرِ‏ با مقایسه ‏)در مفاهیم معناییِ‏ ‏»موقع<br />

از نسبیت این و است؛ نسبی آنها(‏ در<br />

که میگیرد مایه‏ اشخاصی » موضعِ‏ و با<br />

را خاصی کلمهی خویش مناسبات شبکهی در<br />

گرچه میبرند.‏ بهکار معینی و تازه مفهومِ‏ میتوان<br />

اشخاصْ‏ » موضعِ‏ و ‏»موقع توضیح اجتماعی،‏<br />

تاریخی،‏ موضع و موقع از سخن<br />

سنی و جنسی حتی و علمی طبقاتی،‏ موقع<br />

استکه این حقیقت اما آورد؛ بهمیان حضور<br />

چگونگیِ‏ در هرشخصی موضع و برجستهترین<br />

که دارد معنی او اجتماعی از<br />

یکی در اجتماعی پراتیک شاخصاشْ‏ زندگی<br />

‏»ضروریِ«‏ یا ‏»الزم«‏ حوزههای اندیشه<br />

‏»آزادی از هنگامیکه بنابراین،‏ است.‏ بهاین<br />

میبایست میآید،‏ بهمیان سخن بیان«‏ و اجتماعی<br />

نیروی کدام که داشت توجه مسئله عبارت<br />

بهاین تبادالتی شبکهی کدام در و بیان<br />

آن بهوسیلهی خودرا و میبخشند جان میکند.‏<br />

‏»مفاهیم«‏<br />

بارهی در اساسی نکتهی اما قالب<br />

در ‏)حتی هرمفهومی استکه این جنبهی<br />

از صرفنظر ساده(‏ کلمهی یک مادری<br />

زبان میراثِ‏ اغلب ‏)که واژگیاش‏ زا استکه ویژهای ارادهمندیِ‏ حاوی است(‏ و باخود شکلگیریاش پروسهی بدو همان نظر<br />

دیگر،‏ ازجهت دارد.‏ بههمراه درخویش یعنی<br />

شوند،‏ دریافت چگونه مفاهیم بهاینکه ‏»معقول<br />

یا انفعالی«‏ و ‏»حسی‏ مسلط جنبهی ‏»توجیه«‏<br />

بهکارِ‏ باشند،‏ داشته ‏عملی«‏ و میآیند.‏<br />

آن ‏»تغییر«‏ ویا موجود وضعیت مسئله<br />

بهاین الزاماً‏ مقاله این ادامهی ‏)در گشت(.‏<br />

بازخواهیم رابطهی<br />

حاصل مفاهیم ازآنجاکه ‏بهطورکلی،‏ بهعبارت<br />

‏)یا انسانها ‏»ذهنِ«‏ و ‏»اشیاء«‏ ذهن(‏<br />

‏»برابرایستا«ی و ‏»ذهن«‏ روشنتر مورد<br />

بیشتر قدری را مسئله این میباشند؛ میدهیم]‏‎۶‎‏[.‏<br />

قرار توجه توازن<br />

و تعادل حاصل ‏»شیء«‏ که میدانیم بوده<br />

همراستا استکه پروسههایی ترکیب و پروسهها<br />

گرچه میبخشند.‏ سامان آنرا و میشود،‏<br />

دریافت معنایشان از همانطورکه که<br />

‏»شیء«‏ اما مداوماند؛ شدنی و حرکت در درشدن<br />

پروسههای توازن و تعادل حاصل تعادل<br />

از برآمده نسبیِ‏ سکونِ‏ در بناچار است،‏ وضعیت<br />

و میگیرد قرار خویشْ‏ توازنِ‏ و یک<br />

‏»شیئیتِ«‏ واقع در میسازد.‏ را خاصی و<br />

تعادل از ناشی نسبیِ‏ سکون همان شیء همراستاست.‏<br />

پروسههای ترکیب و توازن حاصل<br />

ذهنی«‏ ‏»شیءِ‏ بهمثابهی نیز ‏»مفهوم«‏ مختلفالکیف<br />

وجوه ترکیب و توازن و تعادل حواس<br />

طریق از استکه خارجی شیءِ‏ ربط<br />

چونان ذهن و میشوند تابانده بهذهن بهتولید<br />

خویش(‏ با همراستائی ‏)در مضاعفی میورزد.‏<br />

مبادرت مفهوم یا ذهنی شیءِ‏ نهادهای<br />

بین » ‏»ربطِ‏ داشتکه توجه باید »<br />

‏»ربطِ‏ و آن؛ ‏»ذات«‏ ذهن،‏ از خارج شیءِ‏ ذهنی(،‏<br />

شیءِ‏ ‏)یعنی مفهوم نهادهای بین حقیقت<br />

در و است؛ مفهوم آن » ‏»منطقِ‏ ازآنجاکه


40<br />

صفحه که<br />

است مفهوم ذات منطق گفتکه میتوان میگیرد.‏<br />

شکل اردهمندانهای بهطور نهادهای<br />

ارتباطِ‏ بهمعنای که مفهوم ذات ذات<br />

تأثیرِ‏ تحت حسیاند،‏ شدهی دریافت میگیرد؛<br />

شکل و مییابد قوام استکه شیء ذهن<br />

و نیست یکجانبه و مطلق تأثیر این اما محسوب<br />

برابرایستایش که آنچه برابر در گفتکه<br />

میتوان و نبوده،‏ منفعل میگردد شیء<br />

ذات شرطِ‏ و بیقید انعکاس مفهوم ذات از<br />

ذهن واسطهِ‏ با هرمفهومی زیرا نیست.‏ میگیرد<br />

منشاء خود برابرایستای نهادین ربط مطلبکه<br />

این ‏)یعنی،‏ باواسطگی همین و عمل<br />

وارد ‏»اُبژه«‏ یک بهمنزلهی خود ذهن و<br />

آدمی مغز و عصبی دستگاه میشود(‏ بهربط<br />

دیگر نهادی چون را انسان خالصه شیء<br />

نهادین قبلی ارتباط که آنچه با مضاعفی در<br />

و میکشاند؛ است،‏ بوده ذهن از خارج در خارجیِ‏<br />

ترکیب و توازن و برتعادل نتیجه توازن<br />

و تعادل و گذاشته تأثیر ذهن در آن ایجاد<br />

‏»مفهوم«‏ بهمنزلهی دیگری ترکیب و و<br />

گرفته فاصله خارجی شیءِ‏ از که میکند البته<br />

تغایر این مییابد.‏ ذاتی«‏ ‏»تغایر آن با چون<br />

و نمیسازد؛ شیء با متناقض را مفهوم ضمنِ‏<br />

در خارجی شیءِ‏ و مفهوم بین همواره دارد،‏<br />

وجود ماهوی«‏ ‏»وحدتِ‏ ذاتی تغایر خارجی،‏<br />

شیءِ‏ با مفهوم تقابلِ‏ دلیل بههمین ‏»مجموعهی<br />

یک باشد،‏ متناقض آنکه از قبل میسازد.‏<br />

را متضاد«‏ داشتکه<br />

توجه باید مطلب شدن روشن برای ازطریق<br />

دربرابر،‏ شیءِ‏ ذاتِ‏ که هنگامی ازنظر<br />

نباید میگردد،‏ منتقل بهذهن حواس چندگانگیشان<br />

بهعلت حواس داشتکه دور نه<br />

را شیء یک مختلفالکیفِ‏ ماهویِ‏ وجوه منتقل<br />

بهذهن انضمام ازطریق را آن ذات محدودِ‏<br />

پتانسیلِ‏ بهخاطر که چهبسا و میکنند منتقل<br />

بهذهن وجوه این از بسیاری حس زمانیمکانی<br />

وحدت یک در ذهن اما نشوند؛ خاص<br />

شرایط تحت و فعال نیروی یک بهمثابه را<br />

مختلفالکیف(‏ وجوهِ‏ ‏)یعنی،‏ آنها خود،‏ شیءِ‏<br />

چونان را مفهوم و کرده دوبارهسازی منطقیِ‏<br />

ارادهمندیِ‏ حاوی ذاتیکه ‏)با ذهنی که<br />

اینروست از میکند.‏ تولید است(‏ خود انضمامهایشان<br />

با که جزئی مفاهیم حتی ماهوی<br />

وحدت بیشترین و مشخصاند آن<br />

با ذات در دارند،‏ خارجی شیء با را بود<br />

قرار اگر بههرروی،‏ متغایراند.‏ کامالً‏ آن(‏<br />

مختلفالکیف وجوه ‏)نه شیء ذات که آنجاکه<br />

از میشد،‏ منتقل بهذهن بههرطریقی بود<br />

الزامی پس است«،‏ نهادین ربط ‏»ذات بهذهن<br />

وجودیاش تمامیت در شی خودِ‏ که است.‏<br />

غیرممکن امری که میگشت منتقل مفهوم«‏<br />

‏»ذاتِ‏ که داشت توجه باید اما است،‏<br />

درخود که شیء«‏ ‏»ذاتِ‏ برخالف 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله ازاینرو<br />

میکند؛ عمل برخود و ارادهمند ذاتی<br />

امری ‏)که آن‏ عاملیت و ذهن فاعلیت بشمار<br />

نیز اندیشه منطقیِ‏ عاملیت است(‏ ار منطق میتوان دیگر بهعبارت میآید.‏ وسیع<br />

بهمعنای و دانست مفهوم ذات همان نامید؛<br />

اندیشه ذات آنرا میتوان مفهوم،‏ است،‏<br />

ارادهمند خود ذات در اندیشه چون اینرو<br />

از است.‏ اندیشه«‏ فعلیت ‏»اراده پس عمل<br />

برخود هم و شیء بر هم اندیشه و آگاهی بهحوزه میتواند را ذهن و کرده منطق<br />

میتوانیم اینکه دهد.‏ سوق خودآگاهی بدانیم،‏<br />

اندیشه ذات مفهوم،‏ ذات بهمنزلهی را سادهترین<br />

از اندیشه اگر استکه بابت این از میگیرد؛<br />

سامان مفهوم(‏ ‏)یعنی خود جزءِ‏ و<br />

است.‏ مفهوم ذات آغاز،‏ همان از منطق قضایا<br />

بهگونهی باالتر مراحل در چنانچه در<br />

منطق میدهد؛ سامان خودرا براهین و برهان<br />

ذات سپس و قضیه ذات حال همان مصطلحتر:‏<br />

بهعبارت پس،‏ بود.‏ خواهد است.‏<br />

اندیشه ذات منطق دیالکتیک<br />

محصول طبعاً‏ خود اندیشه ذات تمامی<br />

خالصه و پدیدارها و اشیاء و ذهن برابرایستایِ‏<br />

استکه هستومندی نسبتهای محصول<br />

آدمی منطق پس انسانیاند.‏ ذهن آن<br />

در آدمی استکه روابطی و مناسبات تأثیر<br />

برآن و گرفته تأثیر آن از میزیید،‏ تأثیرِ‏<br />

از هنگامیکه است‏ بدیهی میگذارد.‏ احاطه<br />

را وی‏ برمناسباتیکه آدمی اندیشه نکته<br />

این بالفاصله میگوییم،‏ سخن کرده خود،‏<br />

فعلیت در اندیشه که میگردد دریافت ارادهمندی<br />

از ناشی فعلیت این و است؛ اندیشه است.‏<br />

نهفته مفهوم ذات در استکه عاملیتی و اندیشهی<br />

تعیینکنندهی آدمی دیگر بهعبارت عالیم<br />

بین روابطِ‏ از عاملیت این است.‏ خود بین<br />

ارتباط تا گرفته حسی(‏ ‏)دادههای حسی منطق<br />

همگی قضایا و تصدیقات و تصورات اگر<br />

اندیشه پس میدهند.‏ تشکیل را ذهن و<br />

آن مصادیق در نه است عاملیت دارای منطقی<br />

ذات در بلکه است،‏ آن مصالح در نه دارد.‏<br />

نهفته را ارادهمندی و عاملیت این خود ‏»وضع«ی<br />

بهدریافت استکه الزم دراینجا که<br />

بپردازیم خارجی شیءِ‏ از ‏»وقوع«ی ویا بهمفهومی<br />

وضعی[‏ ‏]دریافت اول حالت در نسبیِ‏<br />

سکون بیانگر که مییابیم دست ‏»وضعیت<br />

تفسیر و توجیه در و بوده شیء در<br />

و میگیرد؛ قرار استفاده مورد موجود«‏ دست<br />

بهمفهومی وقوعی[‏ ‏]دریافت دوم حالت در<br />

استکه پتانسیل این دارای که مییابیم باشد.‏<br />

داشته کارآیی موجود وضعیت تغییر و<br />

تعادل حاصل شیء گفتیم:‏ همانطورکه همراستا<br />

استکه پروسههائی ترکیب و توازن همچنین<br />

میبخشند.‏ سامان را آن و بوده حرکت<br />

در پروسهها گرچه که:‏ کردیم اضافه تعادل<br />

حاصل که شیء اما مداوماند؛ شدنی و بناچار<br />

است،‏ درشدن پروسههای توازن و توازنِ‏<br />

و تعادل از برآمده نسبیِ‏ سکونِ‏ در را<br />

خاصی وضعیت و میگیرد قرار خویشْ‏ زاویه<br />

از را خارجی شیءِ‏ اگر حال میسازد.‏ توازن<br />

و تعادل و ترکیب از ناشی ‏»سکونِ«‏ آن<br />

شیئیت و ‏»وضع«‏ طبیعتاً‏ بنگریم،‏ آن را<br />

آن موضوعیت و داشته برابر در را شیء حسی<br />

مرحلهی در ذهن که یافت؛ درخواهیم تعادل<br />

همچنین و شیء نسبی سکون ‏)بهعلت و<br />

حرکت و زمان شیء(‏ آن با خود توازن و چون<br />

را آن و کرده سلب آن از را آن تاریخ ازسوی<br />

اما یافت.‏ درخواهد ‏»اینهمان«‏ یک شیء<br />

در دیگر ارتباط بهیک میتوانیم دیگر ‏»نهادِ‏<br />

و شده«‏ ‏»نهاد بین ربط آن و بپردازیم پیبردن<br />

دیگر بهعبارت یا است؛ درشدن«‏ ‏»وضع<br />

و شیء«‏ قبلیِ‏ ‏»وضع بین بهربط حالت<br />

این در استکه طبیعی آن.‏ موجود«‏ و<br />

است رفته فراتر حسی شناخت از مسئله که<br />

ربط بهاین تا کند عمل عقالنی باید ذهن پیببرد.‏<br />

است،‏ تاریخ و زمان دارای جبراً‏ تغییر<br />

و وقوع زاویه از شیء حالت این در ‏»اصل<br />

بهجای و شده بررسی حرکت و میرسد؛<br />

نفیدرنفی«‏ به»اصل اینهمانی«‏ و خود عینحال در اشیاء که معنا بهاین بود.‏<br />

خواهند خود دگرِ‏ نهادین<br />

ربط جز چیزی ذات که آنجا از گونهی<br />

بهدو میتواند شیء ذات پس نیست،‏ دریافت<br />

حرکت در و ساکن پویا،‏ و ایستا دریافتهای<br />

شامل دوگونگی این مسلماً‏ گردد.‏ جهان<br />

در وگرنه بود،‏ خواهد اشیاء از ما ذهن<br />

از مستقل ذاتْ‏ که آنجا ‏)یعنی:‏ خارج یک<br />

وقوع و وضع بین یافته(‏ قوام انسانی موجود<br />

تفکیکناپذیر و دیالکتیکی رابطهی مییابد.‏<br />

وحدت آن در شیء ذاتِ‏ که است زاویه<br />

کدام از ذهن بهاینکه بسته عمالً‏ پس ذهنی<br />

بهشیءِ‏ و مینگرد خارجی بهشیءِ‏ جریان<br />

دو میبخشد،‏ تحقق مفهوم(‏ ‏)یعنی یا<br />

ایستا وضعی،‏ منطق ‏)یعنی،‏ منطق اصلی دیالکتیکی<br />

وقوعی،‏ منطق دیگر و صوری؛ اول<br />

شکل در که میگیرد نشأت آن از پویا(‏ و ذاتْ‏<br />

دوم شکل در و ‏»پوزیسیون«‏ یک ذاتْ‏ بود.‏<br />

خواهد ‏»پروسه«‏ یک و<br />

اندیشیدن؛ در اوست ارادهی هرکس منطق عمل.‏<br />

در است آدمی ارادهی اندیشه،‏ فعلیت اولین<br />

شکلگیری در حتی منطقی ارادهمندی زیرا<br />

میخورد.‏ بهچشم نیز مفاهیم سادهترین و حواس<br />

بهوسیله که را انضمامی مفاهیم ذهن میکند،‏<br />

تولید ذهنی شیء چون کرده دریافت است؛<br />

ارادهمندانه طبعاً‏ قاعده بنابر تولید این تولید<br />

این حداقلِ‏ و است تولید خود،‏ چون انضمامی<br />

مفهوم یک تبدیل از است عبارت ‏)عقلی(.‏<br />

کلی و جزیی بهمفهوم ‏)حسی(‏


41<br />

صفحه هیچ<br />

منطقی<br />

ارادهمندی داشتکه توجه باید اما از<br />

مطلق تعبیر که همانطور نیست.‏ محض فوئرباخ<br />

نوعِ‏ از سطحی ماتریالیسم در ماده جهان<br />

سراسر ‏]در ذهن انگاشتن منفعل و پوسته<br />

در هم و دربطن هم ذهن[‏ از خارج حالتْ‏<br />

بهترین در آن نتایج و بوده ایدهآلیستی در<br />

که را اشیائی ذات یا بودکه خواهد آن موجود<br />

ذهن از مستقل و ذهن از خارج فیالنفسه<br />

بهشیءِ‏ ویا گردیده انکار است،‏ هگل<br />

مطلق بهعقل نهایتاً‏ و کنیم باور کانت ارادهمندیِ‏<br />

داشتکه توجه باید پس روآوریم.‏ خود<br />

اندیشه ذات زیرا نیست،‏ مطلق منطق است<br />

جهان و ذهن دیالکتیکِ‏ محصول طبعاً‏ لنین<br />

و گفته چرنیشفسکی که همانگونه و انعکاسِ‏<br />

منطقْ‏ کرده،‏ تأیید آنرا بهدرستی اجتماعی<br />

روابط و مناسبات از دیالکتیکی معین<br />

تاریخیِ‏ شرایط تحت که است انسان اینجا<br />

در میگردد.‏ دگرگون و گرفته شکل آن<br />

تفاوت و دیالکتیکی بهانعکاس میبایست شود.‏<br />

توجه رف صِ‏ انعکاس با چیزی<br />

و نبوده فردی منطق دیگر ازسوی آنروکه<br />

از ندارد.‏ وجود فردی منطق بهعنوان فقط<br />

نیز منطق است،‏ اجتماعی ذاتاً‏ اندیشه این<br />

میگیرد.‏ سامان استکه اجتماعی بهشکل وارد<br />

انسان که تولد بدو از منطقی سامان و میگردد شدهای تعیین قبل از مناسبات الفاظ<br />

واگوییِ‏ در مادری زبان توسط حتی میگردد<br />

منتقل بهذهن مفاهیم معنیبخشیِ‏ و منطق<br />

دگرگونیِ‏ میگذارد.‏ تأثیر برآن و دگرگونی<br />

استکه امکانپذیر هنگامی فردی داده<br />

رخ اجتماعی مناسبات و روابط در نیست،‏<br />

مطلق جبرِ‏ بهمعنی این البته باشد.‏ اجتماعی<br />

مناسبات دربرابر آدمی همچنانکه است.‏<br />

ارادهمند بهامکان و نبوده مجبور نوعی<br />

اخص،‏ امکان بهمثابه ضرورت درک انقالبی<br />

ارادهمندی بهآن که است ارادهمندی بوده<br />

ارادهمند بهامکان نیز منطق میگویند.‏ ایجاب<br />

اجتماعی مناسبات که شرایطی در و ایجاد<br />

خود سامان در که بود خواهد قادر ‏کند،‏ بهتر<br />

ویا ‏»تقدم«‏ بنابراین،‏ نماید.‏ دگرگونی با<br />

نه کماکان ‏»اصالت« شود:‏ گفته استکه تأثیر<br />

در آدمی ذهن و است ماده با بلکه ذهن و<br />

یافته فعلیت استکه ماده همین با متقابل که<br />

آنجا از و مییابد.‏ خودرا منطقی عاملیت بهشکل<br />

حتی و است اجتماعی انسان هستیِ‏ عاملیت<br />

میکند،‏ غلبه خود برطبیعتِ‏ اجتماعی هرگز<br />

و بوده اجتماعی نیز اندیشهاش منطقی بود.‏<br />

نخواهد متصور فردی بهگونهای عاملیت<br />

فشردهی و پیچیده بحث از نتیجهایکه گرفت،‏<br />

میتوان اندیشه منطقیِ‏ یا ارادهمندانه‏ زا ناگزیر اندیشهای و هرمفهوم استکه این ‏»نظری«‏<br />

و درونی بهاصطالح محدودهی ویژگی<br />

و خاصه با متناسب و درمیگذرد در<br />

مییابد.‏ بیرونی ‏»فعلیتِ«‏ منطقیاش،‏ 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله اندیشهها<br />

و مفاهیم فعلیتیابیِ‏ ریشهی حقیقت،‏ حضور<br />

ضمن استکه منطقی ارادهمندیِ‏ همان خود<br />

بهخاصهی بنا هرمفهومی،‏ ساختن در باشد<br />

نداشته بیرونی فعلیت یا کنش نمیتواند چراکه<br />

نشود.‏ نمایان ‏»عمل«‏ عرصهی در و خلعالساعه<br />

هرمفهومی شکلگیری اوالً تبادالت<br />

از خاصی بهپروسهی یعنی نیست،‏ دوماً‏<br />

است؛ مشروط درونیبیرونی جمعی<br />

و گروهی تبادل نمیتواند مفهومی منطقی<br />

ارادهی عاملیت سوماً‏ باشد؛ نداشته بتواند<br />

که نیست درونی صرفاً‏ امری ‏)اساساً(‏ نیابد؛<br />

بیرونی فعلیت و بماند باقی درخویش فعلیت<br />

اگر منطقی ارادهمندیِ‏ چهارماً‏ وساطت<br />

فاقد اساساً‏ باشد،‏ نداشته بیرونی نادانستهی<br />

واگوئیِ‏ نهایتاً‏ و است ‏»مفهوم«‏ را<br />

مجانین که میرساند را محضی کلماتِ‏ اراده<br />

و میاندیشد انسانیکه تا میکند تداعی بیندیشد.‏<br />

چگونه که میکند خاصهی<br />

مفاهیمْ‏ عملیِ‏ و بیرونی فعلیت‏ گرچه و<br />

وقوعی یا وضعی از ‏)اعم مفهومی هرگونه بهتأکید<br />

الزم اما است،‏ کلی(‏ یا جزئی همچنین زا بهیکی ایدههاییکه و مفاهیم فعلیت‏ استکه و اقتصادی سیاسی،‏ قدرت سهگانهی ابعاد بیشتری<br />

تبارز از میشوند،‏ مربوط اجتماعی گستردهتری<br />

عملیِ‏ گرایشِ‏ و برخوردارند رد مفاهیم اینگونه خاصهی‏ چراکه دارند.‏ و درآیند بهتبادل گستردهتر هرچه استکه این از<br />

شکلی تا فرابگیرند را فراگیرتری عرصه‏ و بهموضوع اثبات(‏ یا ‏)بهنفی را ‏»قدرت«‏ عملیِ‏<br />

کنشِ‏ یا فعلیت کنند.‏ تبدیل خود مصداق هچ( سیاسیاقتصادیاجتماعی‏ اندیشههای دارند<br />

تغییرخواهی پتانسیل یا ادعا که آنهایی ضمنی<br />

بهطور یا صراحتاً‏ آنهائیکه چه و معنا<br />

بدین میکنند(‏ دفاع موجود وضعیت از داشت؛<br />

خواهند بیرونی تحقق عیناً‏ نیستکه ‏)برخالف<br />

زمینه این در که گفت نمیتوان و و<br />

‏»اندیشه«‏ اندیشگی(‏ دیگرِ‏ زمینههای نکته<br />

بهپنج زمینه این در همساناند.‏ ‏»عمل«‏ داشت:‏<br />

توجه باید ارادهمندیِ‏<br />

چگونگیِ‏ با متناسب هراندیشهای ۱[ زمانهی<br />

تاریخیاجتماعیِ‏ امکان منطقیاش،‏ ‏)در<br />

نیروهاییکه توازنِ‏ همچنین و خویش،‏ میکنند،‏<br />

بیان آن در خودرا اثبات(‏ یا نفی متناقض<br />

که میکند پیدا بیرونی تحقق بهنوعی تغایرِ‏<br />

چراکه نباشد.‏ خاص اندیشهی آن ذاتی،‏<br />

» ذهنْ‏ ‏»برابرایستاهایِ‏ و ‏»مفاهیم«‏ بههرروی،‏<br />

است.‏ ماهوی آنهاْ‏ وحدت و ‏)منهای<br />

بیرونی تحقق این چگونگیِ‏ بهطور<br />

غلط(‏ یا درست کمابیش پیشبینیهای خودِ‏<br />

و امکانات عرصهی در عمدتاً‏ دقیق میشود.‏<br />

معلوم ‏»عمل«‏ یا<br />

مفهوم که کرد ادعا نمیتوان هیچگاه ۲[ خارجی«‏<br />

‏»شیءِ‏ تمامیتِ‏ خاصی اندیشهی و<br />

کم ‏)بدون را ذهن«‏ ‏»برابرایستایِ‏ یا حرف<br />

زمینه این در و بازمیتابند کاست(‏ چنین<br />

میتوان ازاینرو،‏ میزند؛ را آخر همهی<br />

بودن مهیا برفرض گرفتکه نتیجه نهایتاً‏<br />

اندیشهای یا هرمفهوم الزم،‏ زمینههای و<br />

کرده بیرونی میتواند را پتانسیلی همان منطقیاش<br />

ارادهمندیِ‏ از که گرداند متحقق میگیرد.‏<br />

مایه‏ <br />

اندیشهها<br />

و مفاهیم بهاینکه توجه با ۳[ و<br />

‏»ذهن«‏ دیالکتیکیِ‏ رابطهی حاصل درنظر<br />

با همچنین و آناند،‏ ‏»برابرایستایِ«‏ و ‏»ذهن«‏ هم بههرصورت اینکه گرفتن و<br />

تغییر و دگرگونی در ‏»برابرایستا«‏ هم و مفهوم هیچ ازاینرو،‏ مداوماند؛ حرکت و<br />

معنی همیشه و نیست جاودان اندیشهای بهعبارت<br />

داشت.‏ نخواهد یکسانی تبادلِ‏ هرنسبتِ‏<br />

همانند نیز اندیشهها و مفاهیم دیگر،‏ تغییر<br />

و دگرگونی از گریزی دیگری مادیِ‏ نیز<br />

دگرگونی و تغییر این ندارند.‏ حرکت و ای انقالبی ‏)مثالً‏ مختلف بهگونههای میتواند شخص<br />

رابطهی در حتی و محافظهکارانه(‏ شود.‏<br />

واقع هم معینی ‏»ذات<br />

اصوالً که این نکته مهمترین ۴[ خارجی«‏<br />

شیءِ‏ ‏»ذات با اندیشه«‏ و مفهوم مفاهیم<br />

برسیمکه تصور بهاین نیستکه یکسان بیرونی<br />

تحقق تماماً‏ میتوانند اندیشهها و بپوشند.‏<br />

‏»عمل«‏ جامهی تماماً‏ و کرده پیدا ذات<br />

میبایست یا محالی فرضِ‏ چنین براساسِ‏ موجودیت<br />

و بگیریم نادیده را خارجی اشیاءِ‏ ویا<br />

کنیم انکار را آنها ذهنِ‏ از خارج بدانیم<br />

غیرممکن را ‏»عمل«‏ بیرونیِ‏ عینیتِ‏ عکس<br />

شویم.‏ تسلیم موجود بهوضعیت و و<br />

مفاهیم که تصور این ‏]یعنی:‏ رابطه این عملِ‏<br />

و ندارند بیرونی تحقق اساساً‏ اندیشهها بگیرد[‏<br />

مادیت میتواند مفهوم و اندیشه بدون خواهد<br />

درپی را موجود بهوضعیت تسلیم نیز محالی<br />

فرضِ‏ چنین براساس چراکه داشت؛ خارجی<br />

شیءِ‏ و مفهوم ماهویِ«‏ ‏»وحدت بیرونی<br />

تحقق چگونگی است.‏ شده انکار نیز مشروط<br />

اینکه ضمن اندیشهای یا هرمفهوم درعینحال<br />

است،‏ دسترس قابل بهامکانات خودِ‏<br />

ارادهمندانهی پتانسیل و بهچگونگی ظرفیت<br />

بنابراین،‏ است.‏ مشروط نیز اندیشه بهطورکلی<br />

یا مفهوم یک تحقق چگونگیِ‏ و مسئلهای<br />

اندیشه ‏خودِ‏ با متناسب اندیشهها است.‏<br />

عملی مطلقاً(‏ ‏)نه اساساً‏ و ویژه رسید<br />

نتیجه بهاین باال نکات از نباید ۵[ اندیشهای<br />

و هرمفهوم سقم و صحت که اجتماعیطبقاتی(‏<br />

مسائلِ‏ مورد در ‏)خصوصاً‏ جدل<br />

هرگونه و میشود معلوم عمل در مطلقاً‏ چراکه<br />

است.‏ بیفایده نظری مباحثهی و واقع<br />

در و رادیکال ظاهراً‏ فرضِ‏ چنین در بهانکار<br />

را اندیشهگری اساسِ‏ تسلیمطلبانهای،‏


42<br />

صفحه برچسب<br />

با گرچه را،‏ انسان و میکشانیم؛ با<br />

بهموجوی جانوران همانند اما اجتماعی،‏ حقیقت<br />

میدهیم.‏ تقلیل غریزی سائقههای تعلق<br />

بهصرفِ‏ آدمها همهی استکه این خاصههای<br />

داشتن و بشری بهجامعهی نادانسته،‏<br />

یا ‏)دانسته انسان نوعِ‏ بیولوژیکِ‏ ضمنی(‏<br />

بهطور یا صراحتاً‏ پنهان،‏ یا آشکار بهنوعی<br />

مفاهیم،‏ سازایِ‏ انگیزهی میدانندکه اینکه<br />

حال اندیشههاست.‏ این بیرونی فعلیتِ‏ مکشوف<br />

اندازه چه تا دیالکتیکی رابطهی این قرار<br />

توجه مورد چگونه و است معلوم و و اشخاص موضع و بهموقع میگیرد،‏ ناگزیر<br />

هریک که برمیگردد گروههایی تاریخیاجتماعیطبقاتی<br />

پیوستار دارای از<br />

گذشته بههرروی،‏ میباشند.‏ خاصی مفهوم<br />

از هرحوزهای سقم و صحت اینکه و اجتماعی عملِ‏ در نهایتاً‏ اندیشه‏ و معلوم<br />

خطا«‏ و ‏»آزمون از پروسهای و پیشبینی که کرد فراموش نباید میشود،‏ بیرونی<br />

تحقق چگونگیِ‏ مورد در نظر تبادلِ‏ الینفک<br />

جزءِ‏ اندیشهای و هرمفهوم فعلیت و از<br />

درهرصورت که است،‏ انسان اندیشهگریِ‏ و<br />

هرشخص دیگر،‏ بهبیان نیست.‏ گریزی آن اتالف<br />

را نظری مباحثات که نیرویی و گروه صرف<br />

عملگراییِ‏ و بداند انرژی و وقت فعلیتِ‏<br />

‏)با را خاصی مفهوم ‏کند،‏ تبلیغ را درآورده<br />

بهتبادل معینی(‏ اهداف و عملی و دست عملگرایی اینگونه نتیجهی است.‏ میتوان<br />

که است موجود منجالب در زدن پا برد.‏<br />

نام آن از آکتیو]!؟[‏ پاسیفیستِ‏ عنوان با پیش<br />

بیان و اندیشه ‏»آزادی با رابطه در اسالمی«،‏<br />

جمهوری سرنگونی از پس و ارادهمندانه‏<br />

عاملیت ‏»بحث از نتیجهایکه این<br />

گرفت،‏ میتوان اندیشه«‏ منطقیِ‏ یا مقولهای<br />

اینکه ضمن مسئلهی این استکه آن<br />

جوهرهی و کُنه اما است،‏ ‏»نظری«‏ پس<br />

هم و سرنگونی از پیش مورد در ‏)هم هردولت<br />

یا اسالمی جمهوری سرنگونی از عملی<br />

اساساً‏ بهطورکلی(‏ دیگر بورژوایی بهانتخاب<br />

نظریعملی مسئلهی این است.‏ که<br />

برمیگردد اجتماعی امکانات از یکی ‏»خاص«‏<br />

‏»عام«،‏ بهامکان خویش درکلیت است.‏<br />

تقسیم قابل ‏»اخص«‏ و مشرح<br />

بهطور بخواهیم دراینجا اینکه بدون بپردازیم؛<br />

انتخاب«‏ و ‏»امکان بهدیالکتیکِ‏ عام،‏<br />

امکان انتخاب گفتکه میتوان اشارهوار بورژوائی<br />

‏)که را جامعه کنونیِ‏ موجودیت را<br />

اصالحاتی نهایتاً‏ و برمیگزیند است(‏ هدف<br />

سرمایهدار طبقهی اقشارِ‏ از یکی بهنفع برعکسِ‏<br />

اخص امکان انتخابِ‏ میگیرد.‏ سوسیالیستی<br />

و انقالبی سرنگونی عام انتخاب کارگری<br />

کادرهای تربیت در را موجود نظام کارگران،‏<br />

شوراهای همهجانبهی استقرارِ‏ و در<br />

تا برمیگزیند مولدین و زحمتکشان 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله پرولتاریا<br />

خردمندانهی دیکتاتوریِ‏ تحقق استثمار<br />

و خصوصی مالکیت دولت،‏ نفیِ‏ بپوشاند.‏<br />

عمل جامهی را انسان از انسان مابین<br />

انتخابی نهایتاً،‏ خاص،‏ امکان انتخاب بههرصورت،‏<br />

که است قبلی انتخاب دو رهبری<br />

ازطریق را موجود نظام سرنگونیِ‏ طبقهکارگر<br />

اجرائی نیروی بهکارگیریِ‏ یا بهشکلی<br />

اقشاریکه آن اجرائیِ‏ توان و هدف<br />

نمیدانند،‏ خود ازآنِ‏ را موجود نظام قدرت<br />

انتقال زمینهی بدینمعنیکه میگیرد.‏ بهشوراهای<br />

سیاسیاقتصادیاجتماعی را<br />

زحمتکشان و مولدین و کارگران تبادالت‏<br />

و خویش برنامهی در عمالً‏ البته<br />

نمیدهد.‏ سازمان اجتماعیطبقاتیاش گفتگو<br />

میتوان هم اعم امکان انتخاب از کنونی<br />

وضعیت انتخاب واقع در که کرد انتخاب<br />

ما بحث با رابطه در و نسبت یک در<br />

اسالمی جمهوری کنونی موجودیت پاسداران<br />

است.‏ آن سرمایهدارانهی وجه اغلب<br />

آن مانند و دولتیان و مجلسیان و هستند.‏<br />

اعم انتخاب انتخابکنندگان الزم<br />

اعم امکان انتخاب با رابطه در انتخاب<br />

این از منظور استکه بهتوضیح انتخاب<br />

فقط موجود(‏ وضعیت انتخاب ‏)یعنی:‏ ‏)مثالً‏<br />

نسبت یک پدیداری جنبهی یا شکل نیست.‏<br />

اسالمی(‏ جمهوری کنونی وضعیت کلیت<br />

و تمامیت همواره انتخابْ‏ اوالً‏ چراکه،‏ هم<br />

چارهای و میکند انتخاب را نسبت یک اسالمی<br />

جمهوری دوماً‏ و ندارد؛ این جز و کنترل گوناگون بهاشکال که طبقهای بدون خریدار<br />

و دارد اختیار در را سرمایه مالکیت بود<br />

خواهد کلمه یک صرفاً‏ است،‏ نیرویکار کودکان<br />

استکه انتخابی همانند آن انتخاب که میورزند.‏<br />

مبادرت بهآن بازی بههنگام افرادیکه<br />

و گروهها آن همهی بنابراین،‏ اب همسویی‏ در یا ارتباط در مختلف بهعناوین پنهان<br />

یا آشکار غرببهنوعی‏ سرمایهداری واقع<br />

در شدهاند،‏ خم رژیمچنج پروژهی روی ماهیتاً‏<br />

و زدهاند زانو اعم امکان مقابل در دولتیها<br />

مجلسیان،‏ پاسداران،‏ با تفاوتی هیچ ندارند.‏<br />

ان مانند و شرایط<br />

در گفتکه چنین میتوان بهعبارتی یا<br />

حکومت حاکمیت و ایران جامعهی انتخاب<br />

هم عام،‏ انتخاب هم اسالمی جمهوری انتخاب<br />

حتی ‏)و خاص انتخاب هم و اخص محسوب<br />

سرنگونیطلب‏ بهنوعی نیز(‏ اعم من<br />

ماه از تفاوت میانْ‏ این در اما میشوند؛ آسمان<br />

تا زمین از تفاوت گردون،‏ ماه تا کارِ‏<br />

دستور در که شیوهای بنابراین،‏ است.‏ میگیرد،‏<br />

قرار نیروها این مبارزاتیتبادالتیِ‏ ‏»سرنگونیطلبی«‏<br />

مشترک صفتِ‏ علیرغمِ‏ و<br />

اندیشه ‏»آزادی مقولهی از طرفداری و میتواند<br />

هم متناقض حتی و متفاوت بیان«‏ چندان<br />

تناقضی چنین نمونههای ‏شود.‏ واقع نیستند.‏<br />

کمیاب هم بهجایگاه<br />

عمیقتر و بیشتر هرچه من بهباور نوعِ‏<br />

تاریخیِ‏ حقیقتِ‏ در ‏»اندیشه«‏ نقش و عملیِ‏<br />

و نظری زمینهی بپردازیم،‏ انسان را<br />

بیان«‏ و اندیشه ‏»آزادی تحققِ‏ وسیعترِ‏ دیگر<br />

یکبار ازاینرو،‏ کردهایم.‏ فراهمتر ‏»تولید«(‏<br />

و ‏»کار«‏ زاویه از بار این ‏)البته بتوانیم<br />

تا میپردازم ‏»اندیشه«‏ بهمسئلهی دقیقتر<br />

را بیان«‏ و اندیشه ‏»آزادی مسئلهی دهیم.‏<br />

قرار بررسی مورد ‏»آزادی<br />

طبقاتی و هستیشناسانه‏ تحلیل بیان«‏<br />

و اندیشه تنها<br />

انسان انواع،‏ دیگر همهی برخالف خویش<br />

همسازیِ‏ بهجای استکه نوعی با<br />

را طبیعی محیط طبیعی،‏ محیطِ‏ با انسان<br />

بدینترتیب،‏ میکند.‏ همساز خویش زنجیرهی<br />

از را خویشتن که این ضمن طبیعی<br />

محیطِ‏ ثابت اجبارهای و خوراک را<br />

طبیعی«‏ ‏»محیط میرهاند،‏ حیوانی و و فرامیرویاند؛ انسانی«‏ به»طبیعتِ‏ نیز خویشتنی<br />

طبیعیزیستیاش،‏ موجودیتِ‏ از بنابراین،‏<br />

میسازد.‏ انسانیاجتماعیطبیعی میآید،‏<br />

بهمیان انسان از سخن هرگاه خویشتن<br />

این که داشت توجه میبایست ‏»محیط<br />

چراکه میباشد؛ نیز طبیعی انسانی،‏ فرارویانده،‏<br />

انسانی«‏ به»طبیعت را طبیعی«‏ بهطور<br />

را سلطنت این و ورزیده سلطه برآن میگستراند.‏<br />

نیز فزایندهای جوهرهی<br />

آسمانی،‏ معجزهی کدام اما که<br />

شد باعث مادیای امکان یا ماورائی که<br />

بهانسان طبیعیْ‏ بهمحیطِ‏ وابسته موجودی و طبیعت با متقابل رابطهی در موجودیتاش یابد؟<br />

تکامل دارد،‏ معنی رابطه این گسترش یا<br />

زمینی از ‏)اعم معجزهای هیچ آنجاکه از دنیای<br />

همین ماورایِ‏ نیرویی هیچ و آسمانی(‏ امکان<br />

موجوداتیکه آن نبود،‏ میان در مادی اتکا<br />

با تنها داشتند،‏ را بهانسان شدن تبدیل و کنند پیدا بقا میتوانستند خود بهامکانات که<br />

امکانات این بارز چهره بیابند.‏ تکامل جز<br />

چیزی که بود کار داشت،‏ طبیعی ریشهی اجتماعی<br />

بهامکانات طبیعی امکانات تبدیل باشد<br />

قرار اگر استکه این حقیقت نیست.‏ تابع<br />

حیوانی انواعِ‏ دیگر برخالف انسان که پس،‏<br />

نباشد؛ طبیعی محیط دگرگونیهای متناسب<br />

طبیعی محیط دگرگونیِ‏ جز چارهای وسائلِ‏<br />

تولید ‏)یعنی خویش زیستیِ‏ نیازهای با انسان<br />

بنابراین،‏ ندارد.‏ نیازها(‏ این رفع این<br />

جوهرهی و است؛ مولد ذاتاً‏ موجودی و<br />

وی بین تبادل جز چیزی دگرگونی و تولید نیست.‏<br />

‏»کار«‏ یا طبیعت است<br />

پروسهای از عبارت ‏»کار بهطورکلی


43<br />

صفحه آن<br />

طی که پروسهای طبیعت،‏ و انسان بین تبادل<br />

واسطهی را خویش فعالیت انسان آنرا<br />

میدهد،‏ قرار طبیعت و خود بین مواد وی<br />

میگیرد.‏ نظارت تحت و میکند تنظیم دارد:‏<br />

خود کالبد در که را طبیعیای قوای بهحرکت<br />

را سرودستاش پاها،‏ بازوها،‏ بهصورتیکه<br />

را طبیعی مواد تا درمیآورد تحت<br />

باشد،‏ استفاده قابل او خود زندگی برای حرکت<br />

این با وی درحالیکه درآورد.‏ اختیار و<br />

میکند تأثیر خود از خارج طبیعت روی میسازد،‏<br />

دگرگون نیازهایش[‏ ‏]بهتناسب آنرا نیز<br />

را خویش ویژهی طبیعت عینحال در رد بهاستعدادهائیکه وی میدهد.‏ تغییر میبخشد<br />

تکامل است خفته طبیعت این نهاد خویش<br />

تسلط تحت را آن نیروهای بازی و اسکندری[.‏<br />

ترجمهی درمیآورد«]کاپیتال،‏ مورچگان،‏<br />

‏)مثالً‏ حیوانی انواع از بعضی اما محیط<br />

با رابطه در نیز غیره(‏ و عنکوبها بهگونهای<br />

خودرا بدن اعضای طبیعی را<br />

طبیعی محیط که درمیآورند بهحرکت موجودات<br />

این آیا کنند؛ استفاده قابل خود برای میشوند؟<br />

محسوب مولد و میکنند کار نیز بهاشکال<br />

اینجا در ‏»ما استکه بهتذکر الزم غریزی<br />

و حیوانی جنبهی که کار ابتدائی انسانی<br />

کارِ‏ وضعیکه آن نداریم.‏ کاری دارد دست<br />

از خودرا غریزی اولیهی شکل هنوز که<br />

احوالی و بهاوضاع نسبت است،‏ نداده نیرویِکارِ‏<br />

فروشندهی بهمثابهی کارگر ادوار<br />

حکم در میآید،‏ کاال بهبازار خویش آن<br />

در را کار ما است.‏ ابتدائی ازمنهی و دارد<br />

تعلق بهانسان منحصراً‏ که صورتی اعمالی<br />

عنکبوت میدهیم.‏ قرار بحث مورد دارد<br />

شباهت نساج بهکار که میدهد انجام مومی<br />

حجرههای ساختمان با عسل زنبور و معماری<br />

استادان برخی حیرت موجب خود را<br />

معمار بدترین پیش از آنچه‏ ولی میگردد.‏ این<br />

میسازد متمایز عسل زنبور بهترین از بنا<br />

را…‏ حجره اینکه از پیش معمار استکه پروسهی<br />

پایانِ‏ در میسازد.‏ خود سرِ‏ در کند در<br />

آغاز از که میشود حاصل نتیجهای کار وجود<br />

ذهنی بهطور بنابراین و کارگر تصور بهطبیعت<br />

شکلی تغییر وی تنها نه داشت.‏ بههدف<br />

عینحال در او بلکه میکند،‏ اعمال که<br />

هدفی میبخشد،‏ تحقق طبیعت در خود ترجمهی<br />

‏]کاپیتال،‏ است…«‏ آگاه آن از خود است[.‏<br />

من از تأکیدها اسکندری.‏ ‏)بهمثابهی<br />

اندیشهگری و کارورزی بنابراین انسان<br />

فاصل حدِ‏ واحد(‏ سکهی یک روی دو تنها<br />

انسان درحقیقت است.‏ انواع دیگر از ‏»هستی«‏<br />

با رابطهاش استکه موجودی مفهوم<br />

و ابزار بهوساطت نظر و عمل در چنین<br />

میتوان بهعبارتی میپذیرد.‏ تحقق و<br />

اندیشه‏ بیرونیِ‏ تحقق ‏»کار«‏ که گفت 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله اما<br />

است.‏ کار درونیِ‏ تحقق ‏»اندیشه«‏ زیر<br />

است،‏ انسان نوع هستیبخشِ‏ که ‏»کار«‏ مالکیت<br />

از ناشی مناسبات و روابط فشار طاقتفرسا<br />

و شکنجهبار بهاَعمالی خصوصی جز<br />

چیزی درونیکردنشان که شده تبدیل ندارد.‏<br />

بیرونی عصیانگریِ‏ و درونی رنج ‏»آزادی<br />

اندیشه«،‏ ‏»آزادیِ‏ اگر ازاینرو،‏ به»حقوق<br />

مربوط میثاقهای و اندیشه«‏ بیان ‏»آزادی<br />

راستای مربوطه نهادهای و بشر«‏ بهآزادی<br />

ظاهر در تنها باشند،‏ نداشته کار«‏ بهمنظور<br />

را درونی رنجِ‏ تا میآویزند باشند.‏<br />

تداومدهنده و تسکینبخش تداوماش *****<br />

سوسیالیزمِ‏<br />

فروپاشیِ‏ تأثیر تحت روز امروزه عنوان<br />

تحت ‏]که شوروی جامعه دولتیِ‏ میشود[،‏<br />

یاد آن از نیز دولتی سرمایهداری همچنین<br />

و کارگری مبارات موقت فروکشِ‏ پارهنظریات<br />

سرمایه،‏ جهانگسترانهی تهاجمِ‏ ناآگاهانه،‏<br />

یا ‏)آگاهانه کمابیش بورژوائی آرمانی<br />

جنبهی ضمنی(‏ یا آشکار بهطور نیز<br />

اپوزیسیون جریانات و کرده پیدا جنبههائی<br />

بهرعایت ملزم را خود بهنوعی محوریِ‏<br />

نکتهی میدانند.‏ نظرات این از ‏»آزادی<br />

و ‏»دموکراسی«‏ پارهنظرات این بهواسطهی<br />

بورژوازی است.‏ بیان«‏ و اندیشه خودرا<br />

همچنانکه خویش،‏ باالمنازع سلطهی رسیده<br />

باور بدین میداند،‏ تاریخ فروانروای مناسبات<br />

و روابط از برخاسته مفاهیم که همگانی<br />

جامعیت نیرویکار فروش و خرید باشند<br />

‏»متمدن«‏ بخواهند اگر همگان و دارد خویش<br />

سرسپردگی بهنوعی میبایست الزاماً‏ نمایند.‏<br />

اعالم را مفاهیم بهاین تحت<br />

بورژوازی آنچهکه استکه این حقیقت بیان«‏<br />

و اندیشه ‏»آزادی دموکراسی،‏ عنوان بهتبادل<br />

و دارد پیشنهاده بشر«‏ ‏»حقوق و تثبیتگرایانهاش<br />

خاصهی بهدلیل میگذارد،‏ چیزی<br />

دیگری(‏ تثبیتگر هرنیروی ‏)همانند که<br />

نیست خودش ‏»موضوعیت«‏ بیان جز اوست.‏<br />

وضعیِ‏ منطقِ‏ از ناشی ازجمله نظام<br />

که مطلب این بیان با بورژوازی میماند؛<br />

جاودان همیشه برای سرمایهداری سرکوب<br />

در را خویش ارادهی درحقیقت،‏ نظام<br />

این از فرارفت ادعای که هراندیشهای در<br />

شاید میدارد.‏ اعالم باشد،‏ داشته را در<br />

پیشرفته بهاصطالح سرمایهداریِ‏ جوامع شود.‏<br />

تحمل انقالبی اندیشههای اوقات پارهای اساساً‏<br />

بورژوازی که کرد فراموش نباید اما بیرونی<br />

بهفعلیتِ‏ و میداند انتزاعی را اندیشه هرآنجاکه<br />

بنابراین،‏ ندارد.‏ باوری آن درمیگذرند<br />

صرف انتزاعِ‏ از اندیشهها مییابند<br />

فعلیت و میشوند اندیشه‏ حقیقتاً‏ و اجتماعیطبقاتی<br />

دخالتگر بهتبادلِ‏ و قانون<br />

فوق و قانون یک و هزار با درمیآیند،‏ ضدتروریستی(‏<br />

بهاصطالح قوانین ‏)ازجمله میشوند.‏<br />

مواجه باسرکوب ایاالت<br />

نیستکه پوشیده برهیچکس پیشرفتهترین<br />

بهعنوان آمریکا متحدهی ۸۰<br />

طی جهان در سرمایهداری کشور افتضاحاتی<br />

از نظر ‏]صرف گذشته سال قوانین<br />

پیچیدهترین مککارتیسم[‏ مانند در<br />

و رسانده بهتصویب را ضدکمونیستی ذخیره<br />

خویش پلیسیِ‏ و حقوقی سرکوب انبان بهعنوان<br />

گاه که کشوری این در است.‏ کرده میشود،‏<br />

یاد آن از نوین تمدن سرچشمهی عمالً‏<br />

کمونیزم انتزاعیِ‏ بیان حتی میآید.‏<br />

بهحساب جرم و است ممنوع<br />

و<br />

روابط بنابه‏ بورژوازی کالم،‏ یک در متناسب<br />

همچنین و خویش وجودیِ‏ مناسبات تحملِ‏<br />

تاب تنها اندیشگیاش شیوهی با بیرونیشان<br />

فعلیتِ‏ که دارد را اندیشههائی فرارفت<br />

هرگونه و است موجود نظام با سازش سرکوب<br />

پنهان یا آشکار بهطور را تاریخی اندیشه<br />

‏»آزادی مورد در ازاینرو،‏ میکند.‏ حاکمیت<br />

‏)یعنی موجود وضعیت در بیان«‏ و یک<br />

تنها جهان(‏ کشورهای همهی در سرمایه و مبارزاتی سازماندهی میماند:‏ باقی راه بیان<br />

حق تحمیل و قوا توازن ایجاد طبقاتی،‏ بهباور<br />

سرمایهداری.‏ بهنظام اندیشه تبادل و نادانسته(‏<br />

یا ‏)دانسته دیگری هرروش من زحمتکشان<br />

کارگران،‏ بهچشم پاشیدن خاک است.‏<br />

مولدین و کردیم،‏<br />

اشاره نیز این از پیش که همانطور کنترل<br />

روز امروزه استکه این حقیقت نظر<br />

زیر خبری رسانههای بهمطلق قریب استکه<br />

تجاری و مالی و صنعتی غولهای انحصاریتر<br />

و انحصاری توان این دارای را<br />

آزادیبخشی هرصدای که هستند شونده خویش<br />

خبریِ‏ بهاصطالح جنجالهای در اعتصاب<br />

مثال:‏ برای کنند]‏‎۷‎‏[.‏ نابود و محو و<br />

اسفندماه هشتم در واحد شرکت کارگران دیگری<br />

آغازِ‏ خود بهنوبهی که آن پیامدهای در<br />

بود،‏ سرمایه صاحبان برعلیه مبارزه‏ در تصویری<br />

و صوتی رسانههای از هیچیک این<br />

که چرا نشد.‏ منعکس جهانی و معتبر بازیِ‏<br />

و اتمی مسئلهی با ذاتاً‏ کارگری کنش و<br />

نیست سازگار مورد این در دولتها اسالمی<br />

جمهوری حاکمیت و ایران مسئلهی راهکاریکه<br />

است؛ گشوده تازهای راهکارِ‏ را و ریز صاحبان بهمذاق بههرصورت این<br />

بهباور و نمیآید خوش سرمایه درشت شود.‏<br />

نابود(‏ ‏)یعنی فراموش باید عالیجنابان جنبش<br />

کمونیست فعالین دیگر،‏ ازجهت ‏)اعم<br />

انقالبی کمونیستهای نیز و کارگری وجود<br />

که انقالبی(‏ روشنفکر یا کارگر از انقالبیکمونیستی،‏<br />

مؤلفهی در را خویش


44<br />

صفحه با<br />

آموزشی و سازمانیابنده نزدیک،‏ رد اینکه ضمن میکنند،‏ تعریف طبقهکارگر و<br />

رفیقانه پذیرایِ‏ پیشرو کارگران با رابطه هیچگاه<br />

اما هستند؛ نظری هرابراز نقادانهی که<br />

باشند اندیشههایی تریبون نمیتوانند است.‏<br />

بورژوائی اندیشههای مُبلغ بهنوعی کارگزاران<br />

و مبلغان نظریهپردازن،‏ اگر حال شیوهی<br />

چنین سرمایه نظام پنهان و آشکار باکی<br />

میدهند،‏ عنوان سانسور را تبادلی جنبش<br />

کمونیست فعالین چراکه نیست.‏ دموکراسی<br />

انقالبی کمونیستهای و کارگری گذر<br />

در بلکه موجود،‏ نظام بقای در نه را و<br />

طبقاتی گذری گذر،‏ این میفهمند.‏ آن از منطقی<br />

عاملیتِ‏ که است انقالبی و تودهای با<br />

و دارد بهخودرا مخصوص تاریخیِ‏ و اگر<br />

‏)حتی بورژوائی حیلهگرانهی شیوههای هیچگونه<br />

باشد(‏ داشته نیز سوسیالیستی جلوهی باشد.‏<br />

داشته نمیتواند قرابتی و همسویی ظرفیت<br />

آنچه استکه این اساسی مسئلهی میکند،‏<br />

تعیین را مخالف نظریات انعکاس امکان<br />

که بورژوایی،‏ مشربی دموکرات نه ضروری<br />

پس است.‏ نظرات این نقد توان و بهتبادل<br />

و یابیم سازمان بهگونهای استکه عملی<br />

و نظری نقدِ‏ توان تنها نه که برخیزیم بلکه<br />

باشیم،‏ داشته را بورژوایی راهکارهای بیفزائیم.‏<br />

نیز توانی برچنین فزایندهای بهطور بنگاه<br />

انقالبی کمونیسم دموکراسی بههرروی،‏ بورژوایی<br />

بهنظرات انتشار اجازهی خیریهی عاملیت<br />

بهواسطهی نظرات این چراکه نیست.‏ فعلیت<br />

ناگزیر خویش منطقی و ارادهمندانه چیزی<br />

نمیتواند آن برآیند که دارند بیرونی باشد.‏<br />

انقالبیون و کارگران سرکوب جز انقالبی،‏<br />

نیروهای باید چرا نمونه:‏ برای بهسلطنتطلبان<br />

کارگری و کمونیست و مستقیم بهدستجاتیکه یا رنگارنگ سرمایههای<br />

منافع جهت در غیرمستقیم بدهند<br />

اجازه میکنند،‏ فعالیت شرقی یا غربی ‏]بخوانیم<br />

استفاده آنها هویت و تریبون از که اسالمی<br />

حکومت مگر کنند؟ استفاده[‏ سوءِ‏ ارتش<br />

و ساواک ببندهای و بگیر خلفِ‏ فرزندِ‏ امروزه<br />

که نیست آریامهری نظام دربارِ‏ و و اندیشه ‏»آزادی منادیِ‏ آنها از پارهای سرنگونطلبی<br />

داعیه حتی و شدهاند بیان«‏ پوشش<br />

در غرب عوامل مگر میکنند؟ نیز جز<br />

گلی چه بیان«‏ ‏»آزادی و بشر«‏ ‏»حقوق بهسر<br />

تاریخی عقبگرد و قتلعام و تخریب فعالین<br />

که زدند لیبی و یوگوسالوی مردم بهطورکلی<br />

و کارگری جنبش کمونیست ژست<br />

بهواسطه باید انقالبی کمونیستهای مماشات<br />

آنها با دورغین دموکراتمشربی ‏توطئه<br />

باز خیال با تا بدهند اجازه و کنند نیازی<br />

بگیرند؟ درپیش جنایت و تخریب و این<br />

برای امکان ایجاد که ندارد بهاستدالل خیانت<br />

همهجا و همواره مرده دجالههای 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله مردم<br />

و زحمتکشان و بهکارگران آشکار بود.‏<br />

خواهد سرچشمهی<br />

معرفتی خطاهای اغلب گرچه و دارد ارادهمندانهمنطقی نتیجتاً‏ و طبقاتی موضعِ‏<br />

و موقع در را آن ریشههای میبایست خطاپردازان<br />

تاریخیاجتماعیطبقاتیِ‏ دموکرات<br />

علل از یکی اما کرد؛ جستجو که<br />

جریاناتی و گروهها الزمِ‏ غیرِ‏ مشربیِ‏ مینامند<br />

سوسیالیست و ‏»اپوزیسیون«‏ خودرا شوروی<br />

فروپاشی پساز تازه استکه این سرکوبگرانهی<br />

و طبقاتی ایستا،‏ بهماهیتِ‏ طبقاتیِ‏<br />

تحلیل بهجای و پیبردهاند؛ آن شوروی،‏<br />

برجامعه حاکم مناسبات و روابط حرف(‏<br />

در ‏)حداقل عکسالعملگونه مشربی«‏<br />

‏»دموکرات و به»رئوفت«‏ طبقاتی،‏<br />

جنبهی از نظر صرف روآوردهاند.‏ رسیده<br />

بهدوران تازه مشربان دموکرات این و<br />

برجهان حاکم قوانین هنوز معرفتی بهلحاظ که<br />

باورند بدین و میدانند منطق را ‏»ذهن«‏ است.‏<br />

یکی برجهان حاکم قوانین با ‏»منطق«‏ حاکم<br />

قوانین استکه:‏ بهتوضیح الزم بنابراین،‏ از<br />

برخاسته همگی عینی جهانِ‏ برنسبتهای نسبت<br />

یک بهمثابه نیز ذهن و آنهاست؛ ذات ذات<br />

از استکه قوانینی آن تابع ‏)اُبژه(،‏ عینی قوانین<br />

نباید بههیچوجه ‏)اما(‏ برمیخیزند؛ وی یا<br />

دانست ‏»منطق«‏ را ذهن و برجهان حاکم ذهن«‏<br />

و برجهان حاکم ‏»قوانین با را منطق و<br />

بوده برخود منطق زیرا پنداشت.‏ یکسان حاکم<br />

قوانین برخالف را مفاهیم میتواند حتی ارادهمندیِ‏<br />

این واقع در دهد.‏ سامان برهستی را<br />

اندیشه استکه منطق(‏ ‏)یعنی اندیشه حتی<br />

برذهن؛ حاکم قوانین نه و میدهد سامان قوانینِ‏<br />

تحت ارادهمندی خودِ‏ که بدانیم اگر است.‏<br />

آمده حاصل ذهناند،‏ بر حاکم معینیکه و برشیء خود،‏ ارادهمندیِ‏ بهعلت منطق درخود<br />

‏»قوانین«‏ آنکه حال است؛ برخود همینرو<br />

از و دگرسازیاند خود فاقد و بوده مینمایند]‏‎۸‎‏[.‏<br />

الیتغییر و ثابت بیان«‏<br />

و اندیشه ‏»آزادی و پرولتاریا قریبِ‏<br />

اغلبِ‏ گذشته سال صد طی ازآنجاکه کشورهای<br />

در انقالبی دگرگونیهای بهاتفاقِ‏ هک باختهاند رنگ بهحکومتهایی مختلف و<br />

مجموعاً‏ و گرفته قرار جامعه برفراز استعدادها<br />

و تواناییها بهسرکوب کمابیش پرداختهاند؛<br />

انسانی تودههای امکانات و چونیِ‏<br />

و چندی نیستکه نابهجا ازاینرو،‏ پساز<br />

ایرانِ‏ در را بیان«‏ و اندیشه ‏»آزادی رابطه<br />

در و اسالمی جمهوری سرنگونیِ‏ دربارهی<br />

و بکشیم بهپرسش پرولتاریا با و<br />

مطالعه این کنیم.‏ تحقیق و مطالعه آن استکه<br />

ضروری ازآنجا بهویژه تحقیق شعبدهبازِ‏<br />

دستهای در بهمن مردمیِ‏ قیام کثیفترین<br />

از بهیکی خمینی همانند زیرکی بشری<br />

تاریخ حکومتهای ضدانسانیترین و میراثداران<br />

امروزه و یافت؛ استحاله و<br />

حماقت از آمیزهای در موذی طرارِ‏ آن و بهسبز را ایران جامعهی وقاحت و جنایت مورد<br />

در ستیز ضمن تا کردهاند تقسیم سیاه مدلِ‏<br />

و شیوه‏ هریک نظام،‏ بقای چگونگی اسالمی<br />

بهخودرا مخصوص غارت و چپاول مجموعاً‏<br />

و کند تبلیغ امروزی و حقیقی و بهتماشاچیان<br />

را زحمتکش و کارگر مردم بازی<br />

این تاوان باید که کنند تبدیل تابعی بپردازند.‏<br />

نیز را زدیالنه و طبقاتی ایرانْ‏ جامعهی ازآنجاکه اما عالوه<br />

اسالمی جمهوری و است سرمایهداری نیرویکار،‏<br />

استثمار و سرمایه ذاتی استبداد بر قالب<br />

در نیز را پیشاسرمایهداری استبداد یدک<br />

نیز طبیعی مازادهای چپاول و مذهب ‏]از<br />

گوناگونی طیفهای ازاینرو،‏ میکشد؛ گفته<br />

سرمایهها رنگارنگِ‏ صاحبان از پارهای خردهبورژوا،‏<br />

مختلف گروههای و اقشار تا تودهی<br />

اداریدولتی،‏ گروههای از بعضی مولدین،‏<br />

و زحمتکشان و کارگران از وسیعی دینی،‏<br />

دگراندیشان جوانان،‏ زنان،‏ ملیتها،‏ بهاپوزیسیونِ‏<br />

را غیره[‏ و همجنسگرایان پارهای<br />

سرنگونیطلبیِ‏ زمینهی و کشانده بنابراین،‏<br />

است.‏ ساخته فراهم را آنها از بیش<br />

خویش واژگیِ‏ کلیتِ‏ در سرنگونیطلبی داشته<br />

طبقاتیتاریخی مفهوم و بار اینکه از بیانگرِ‏<br />

اغلب و است؛ ضداستبدادی باشد،‏ بعضی<br />

مذهبی،‏ روبنای جنبهی با ضدیت چپاولگرانهی<br />

و پیشاسرمایهدارانه وجوه مفهوم<br />

و بار قطعاً‏ که است‏ اسالمی جمهوری ندارد.‏<br />

طبقاتی سرنگونیطلبیِ‏<br />

آیا مسئلهکه این بررسی منهای استکه<br />

توان و پتانسل این دارای فراطبقاتی حقیقت<br />

اما بکشد،‏ بهزیر را اسالمی جمهوری مفروضی<br />

بهنحوِ‏ نیروها این اگر استکه این اسالمی<br />

حکومت بهجای خودرا بتوانند سرمایهداری<br />

نظام بقای در برسانند،‏ بهقدرت برای<br />

سرمایه ذاتی استبداد تازهی آرایش و ارمغانی<br />

مولدین و زحمتکشان و کارگران اجتماعی<br />

و سیاسی و اقتصادی سرکوب جز از<br />

سخن هنگامِ‏ بنابراین،‏ داشت.‏ نخواهند سرنگونیِ‏<br />

از پس بیان«‏ و اندیشه ‏»آزادی ‏مسئلهی<br />

بهاین میبایست اسالمی،‏ جمهوری جنایت<br />

جرثومهی این که داشت توجه اساسی گروههای<br />

و اقشار کدام توسط استثمار و چه<br />

متشکل رهبری با و چگونه اجتماعی،‏ یا<br />

پرولتاریا میشود؟ سرنگون نیرویی خویش،‏<br />

بودن غیرپرولتری در دستجاتیکه بود؟<br />

خواهند بورژوایی عملی<br />

گامهای با پیوند در ‏»آینده«‏ ازآنجاکه هررویدادی<br />

و میگیرد مادیت ‏»حال«‏


45<br />

صفحه غیرانتزاعی(‏<br />

و واقعی امری ‏)بهعنوان نمیشود،‏<br />

واقع خلقالساعه بهطور بهترکیبِ‏<br />

نیز اسالمی جمهوری سرنگونیِ‏ شیوهی<br />

سرنگونکننده،‏ نیروی طبقاتیِ‏ گسترهی<br />

و آن‏ ‏آموزشیاجتماعی تبادلِ‏ ارتباطاتاش‏<br />

شبکهی سازمانیافتگیِ‏ متفاوت،‏<br />

بهگونههای میتواند که برمیگردد ازاینرو،‏<br />

شود.‏ واقع متنافری حتی و متنوع اندیشه<br />

‏»آزادی امرِ‏ که بود خواهد پراتیکتر امروز<br />

عملیِ‏ تبادالتِ‏ بهموضوع را بیان«‏ و انقالبی،‏<br />

گسترش زمینههای تا کنیم تبدیل فراهم<br />

نیز آینده در را آن علمی و انسانی انقالبی<br />

کار بدون استکه طبیعی باشیم.‏ کرده با<br />

مبارزه بدون و شده برنامهریزی و مداوم و رایج فیالحال ولگاریزم و سطحینگری وعده<br />

همهی چپ،‏ گروههای میان در موجود همین<br />

انتخاباتی گرهای شِ‏ بهعنوان وعیدها و میشوند<br />

فراموش قدرت جابهجایی فردای ‏)که<br />

عادت نیروی بهدست امور روند و و<br />

میشود سپرده است(‏ بورژوایی و نهادینه خواهد<br />

تکرار بهمن قیام فاجعهبار سرنوشت شد.‏<br />

نباید<br />

را حقیقت این اما دیگر،‏ سوی از جریان<br />

یا نیرو هیچ که کنیم فراموش از<br />

فراتر و قاطعانه نمیتواند سیاسیای در<br />

که بگوید دسترس در و مادی امکانات همگان<br />

اسالمی جمهوری سرنگونی فردای اندیشههای<br />

که برخوردارند حق این از زیرا<br />

کنند؛ بیان هرزمینهای در را خودر دادیم<br />

نشان بهروشنی باالتر کمی همانطور اندیشگیِ‏<br />

رفِ‏ صِ‏ در حتی آن بیانِ‏ و اندیشه کنشهایی<br />

با و دارد بیرونی فعلیت خویش سیاسی،‏<br />

هوای و حال ناگزیر که است همراه و<br />

داشت خواهد اجتماعی و اقتصادی طبقاتی<br />

نمیتوانند اینکنشها استکه طبیعی عملکرد<br />

جز پاسخی عمالً‏ پس،‏ نباشند.‏ ‏»آزادی<br />

سرنوشت و چگونگی برای امروز سرنگونی<br />

فردایِ‏ برای بیان«‏ و اندیشه پاسخهای<br />

و ندارد؛ وجود اسالمی جمهوری بهفریب<br />

بیشتر صددرصدی و اطمینانبخش باشند.‏<br />

حقیقتی بیانکنندهی تا میمانند حتماً‏<br />

کنیم،‏ مراجعه خویش بهحافظهی اگر زا خمینی ارسالیِ‏ پیامهای که میآوریم بهیاد بهاینکه<br />

‏)مشروط را نظر و عقیده ابراز پاریسْ‏ اندیشه[‏<br />

بیرونیِ‏ فعلیت ‏]بخوانیم:‏ توطئه با نیز<br />

کمونیستها برای حتی نباشد!!؟(،‏ همراه طرفدران<br />

و خمینی اما میکرد.‏ اعالم آزاد حزبالهی<br />

و لیبرال از ‏)اعم رنگارنگاش جوان<br />

پسر و دختر هزار دهها غیره(‏ و و اپوزیسیون نشریات مطالعهی بهجرم را بهزندان<br />

ممکن شکل بهفجیعترین دگراندیشی گرچه<br />

کشتند.‏ و کردند شکنجه کشیدند،‏ بیهمتا<br />

سیاسی شیادیِ‏ و تردستی در خمینی کالم<br />

و فلسفه تدریس سالها بهواسطهی و بود 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله قابل<br />

بخش برخالف حوزهها در اسالمی تاس<br />

که میدانست اپوزیسیون از توجهی بازی<br />

برندهی تا بچرخاند چگونه را سیاست ‏)در<br />

هرکسی استکه این حقیقت اما باشد؛ دیگری(،‏<br />

هرجای در و مفروض هرموقعیت بدهد،‏<br />

امضا سفید چک سیاست امر در اگر درمیغلطد<br />

راهی بههمان ناخواسته و خواسته چراکه<br />

غلطید.‏ آگاهانه بهطور خمینی که فقط<br />

بیمحل چکهای اینگونه صادرکنندگان همان<br />

از آنچه و مینگرند؛ بهقدرت فقط و میشود،‏<br />

فراموش نگرشها اینگونه در آعاز است.‏<br />

انقالبی و انسانی ارزشهای و انسان سرنگونی،‏<br />

چگونگیِ‏ از نظر صرف که<br />

محتملی‏ بههرشکل اسالمی جمهوری فردای<br />

از جایگزیناش نیروی شود،‏ سرنگون مقاومتها،‏<br />

از انبوهی با خویش قدرتیابی ملی<br />

تنازعات خارجی،‏ و داخلی توطئههای فرصتطلب،‏<br />

گروههای گردنکشیِ‏ قومی،‏ و که<br />

میشود مواجه آن مانند و بحرانها انواع متمرکز«‏<br />

‏»دیکتاتوری اِعمال پس از تنها بهنفع<br />

البته را جامعه مدنیتِ‏ بقای میتواند تولید<br />

چرخهی و کرده حفظ خاصی طبقهی گرچه<br />

دربیاورد.‏ بهگردش دوباره را توزیع و متمرکز،‏<br />

دیکتاتوری این چگونگیِ‏ و پتانسیل طبقاتیِ‏<br />

بهترکیبِ‏ و نیست شده تعیین پیش از تبادالتِ‏<br />

شیوهی سرنگونکننده،‏ نیروی اجتماعیاش<br />

هژمونی گسترهی و آن‏ ‏آموزشی اعمال<br />

از بههرصورت،‏ اما برمیگردد؛ وجودیِ‏<br />

خاصهی ‏)که متمرکز دیکتاتوریِ‏ اضطراری<br />

شرایط پسِ‏ از استکه هردولتی نیست.‏<br />

گریزی میگیرد(‏ بهدست را قدرت از<br />

اگر نیروئیْ‏ یا هرشخص بنابراین،‏ سرنگونیِ‏<br />

فردای در که کند اعالم هماکنون و<br />

نظر ابراز هرگونه اسالمی جمهوری ناخواسته<br />

یا خواسته است،‏ آزاد اندیشهای انقالبی<br />

و طبقاتی اندیشههای تبادالت بهجای است.‏<br />

روآورده سیاسی بهکالهبرداریِ‏ میبایست<br />

و میتوان آنچهکه بههرروی،‏ و<br />

گستره‏ و چگونگی شد،‏ متمرکز برآن دیکتاتوریِ‏<br />

این طبقاتی راستای و ترکیب تضمینهاییکه<br />

نه است،‏ ناگزیر و متمرکز که<br />

چهبسا و ناشناختهاند هنوز آن امکانات نگرفتهاند.‏<br />

هم شکل هنوز نشود<br />

اشتباه استبداد با متمرکز دیکتاتوریِ‏ است.‏<br />

طبقاتی ۱( دارد:‏ بارز خاصیت چهار و<br />

اقتصادی سیاسی،‏ قدرت راهبریِ‏ ۲( معینی<br />

طبقهی از بهنمایندگی را اجتماعی اب متناسب راهبُردهای تا میگیرد بهعهده ۳(<br />

کند.‏ اِعمال بهجامعه را طبقه آن منافع اجرایی<br />

و قضائی قانونگزاری،‏ دستگاههای با<br />

متناسب بعداً‏ تا میکند ادغام درهم را ویژهی<br />

بوروکراسیِ‏ خود،‏ طبقاتی پتانسیل قانونهایی<br />

از ۴( بدهد.‏ سازمان را خویش بهسرعت<br />

میرساند،‏ بهتصویب خود تحوالت<br />

و تغییر بههنگام چراکه درمیگذرد؛ بیشتر<br />

بسیار اغلب وقایع سرعت انقالبی،‏ انقالب<br />

اداری ساختار در تحول و تغییر از است<br />

جمهوری<br />

سرنگونیِ‏ فردای در بنابراین،‏ جامعه<br />

آحاد تودهی هرچه اسالمی،‏ زحمتکشان<br />

و کارگران خصوصاً‏ و گسترهی<br />

باشند،‏ آگاهتر و سازمانیافتهتر جایگزینی<br />

در متمرکز«‏ ‏»دیکتاتوریِ‏ اِعمال و<br />

گروهی و فردی کمتر اسالمی،‏ جمهوری زمینهی<br />

و بود؛ خواهد تثبیتگر و بورژوائی خواهد<br />

فراهم بیشتر بیان«‏ و اندیشه ‏»آزادی ایو تضمینکننده آنچهکه بهطورکلی،‏ شد.‏ در<br />

بیان«‏ و اندیشه ‏»آزادی دهندهی گسترش اسالمی<br />

جمهوری سرنگونی از پس شرایط پتانسیل<br />

و سازمانیابی بهشیوهی است،‏ در<br />

زحمتکش و کارگر تودههای آموزشیِ‏ سرنگونی(‏<br />

پروسهی در ‏)یعنی:‏ حاضر حالِ‏ پیشگیری<br />

خاص،‏ مورد این در برمیگردد.‏ است.‏<br />

درمان چارهی تنها دلواپسی<br />

بهجای استکه ضروری ازاینرو،‏ ‏»حقوق<br />

و بیان«‏ و اندیشه ‏»آزادی مورد در جمهوری<br />

سرنگونی از پس شرایط در بشر«‏ چگونگیِ‏<br />

دلواپسِ‏ هماکنون اسالمی،‏ باشیم<br />

زحمتکشان و کارگران سازمانیابیِ‏ رد نیرویشان عمدگی‏ بهواسطهی که هستند<br />

زمینه این دارای اجتماعی،‏ تولید بهانقالب<br />

را سیاسی جابهجاییهای که ‏»دیکتاتوریِ‏<br />

داده،‏ تکامل سوسیالیستی به»دیکتاتوریِ‏<br />

را تثبیتگر«‏ طبقات متمرکزِ‏ پرولتاریا«‏<br />

شوندهی نفی و خردمندانه‏ و<br />

دولت ‏»نفیِ«‏ مقدمات و فرابرویانند،‏ را<br />

بیان و اندیشه محدویتهای و طبقات سیاسی<br />

قدرت بههرصورت،‏ بیاورند.‏ فراهم متشکل<br />

و خودآگاه طبقهکارگرِ‏ دست در دیگر<br />

طبقات از تاکنون نمایندگانیکه ‏)نه نفیای<br />

ندارد.‏ ‏»نفی«‏ جز چارهای آمدهاند(‏ مالکیت<br />

و میشود آغاز طبقه‏ خودِ‏ از که تثبیتگرا<br />

بوروکراسیِ‏ و دولت و خصوصی فرامیگیرد.‏<br />

را آن مانند و حرفهای ارتش و فروشندگیِ‏<br />

نفیِ‏ در طبقهکارگر بهطورکلی،‏ زا هرگونهای با نمیتواند نیرویکارش بازگشت<br />

چراکه باشد؛ نداشته ضدیت استبداد طبقه،‏<br />

این برای ‏»استبداد«‏ از هرگونهای سرمایه«‏<br />

ذاتی ‏»استبداد بازگشت جز معنائی طول<br />

در قهارترینْ‏ خویش،‏ نوع در که ندارد است.‏<br />

بوده بشر تاریخ همهی پساانتخاباتیِ‏<br />

جنبش همانند نخواهیم اگر و تهوعآور شیوههای و بهاندیشهها سبز مدیای<br />

از گسترده استفادهی همانند فریبندهای بینالمللی،‏<br />

سرمایههای سالطین کنترل تحت طراحی<br />

ازپیش و تبلیغاتی نمودسازیهای تحلیلیِ‏<br />

بیان بهجای شایعهپراکنی شده،‏


46<br />

صفحه طبقهی<br />

گروهبندیهای روی تمرکز رویدادها،‏ سازمانیابی<br />

بهجای متوسط بهاصطالح تسلیم<br />

آن مانند و زحمتکشان و کارگران بهاصطالح<br />

بهنیروهای بستن امید در و شویم امپریالیستی<br />

قدرتهای بهدلقکِ‏ ‌ بینالمللی ‏»آزادی<br />

حرمت راستای در شویم؛ تبدیل حرمت<br />

از دفاع همچنین و بیان«‏ و اندیشه پس<br />

شرایط و موجود وضعیت در زندگی سازماندهندهی<br />

میبایست سرنگونی از طبقاتی«‏<br />

مبارزه ‏»دانش که باشیم نهادهایی سرمایه<br />

صاحبان علیه مبارزه پروسهی در را و بهکارگران بهگونهای اسالمی جمهوری و جوهرهی<br />

آنها که بیاموزانند زحمتکشان که<br />

بگیرند نشانه را سرمایه وجودیِ‏ و استبداد از هرگونهای برپانگهدارندهی است.‏<br />

انسانی بهکنشهای بیحرمتی اندیشه<br />

‏»آزادی میتوان هنگامی درحقیقت،‏ سرنگونیِ‏<br />

از پس شرایط در بیان«‏ و شکل<br />

بهگستردهترین را اسالمی جمهوری مناسبات<br />

شبکهی که کرد تضمین ممکن بهدانشگاه<br />

را زحمتکشان و کارگران و<br />

فرابرویانیم؛ طبقاتی«‏ مبارزه ‏»دانش و<br />

مناسبات در نیز زحمتکشان و کارگران قدرت،‏<br />

در ‏)که خویش پرولتاریاییِ‏ ارادهی دارد(‏<br />

نام پرولتاریا خردمندانهی دیکتاتوریِ‏ تکامل<br />

انسان«‏ رهائی به»دانش را دانش این اندیشه<br />

رهائی ازآنجاکه وجود،‏ بااین دهند.‏ محدود<br />

قیودات از آن بیان و تبادالت و هرگونه<br />

از کار رهائیِ‏ پسِ‏ از کنندهاشْ‏ از<br />

است؛ متصور و ممکن تحقیر و استثمار خردمندانهی<br />

دیکتاتوریِ‏ استقرار در اینرو،‏ اجازهی<br />

اندیشههایی تنها نیز پرولتاریا و سیاستها نقاد بهنوعی که دارند بیان گستردهای<br />

آحاد منافع که باشند راهکارهائی آرمانیکردن<br />

مضمونشان و ‏نمایند بیان را از<br />

فراتر نباشد.‏ انسان از انسان استثمار که<br />

دارند بیان اجازه اندیشههایی تنها این اراده<br />

از برآمده نظام با عملی تناقض در باشند<br />

نداشته قرار کارگران تودهی خردمند این<br />

نیندازند.‏ بهمخاطره را آن بنیانهای و آزادی<br />

از مانع انقالب فردای در است ممکن بورژوازی<br />

نیروهای از وسیعی طیف بیان که<br />

باشد خردهبورژوازی از بخشهایی آن و گسترش<br />

با با اما شدهاند.‏ متحد بورژوازی با دولت،‏<br />

در کارگران متشکل طبقاتی قدرت دامنه<br />

گسترش امکان نیز اندازه بههمان مییابد.‏<br />

گسترش نیز اندیشه و بیان آزادی دیکتاتوری<br />

استقرار ابتدای در حتی بنابراین،‏ اندیشه<br />

شرط و بیقید آزادی نیز پرولتاریا آن<br />

استکه طبیعی است.‏ مفهوم فاقد بیان و میکند،‏<br />

کنترل را اندیشهها بیان ارگانیکه شوراهای<br />

عالیِ‏ مجمع از را خویش مرجعیت مولدین<br />

و زحمتکشان و کارگران خودگردان ارگان<br />

این مقابل در تنها و میگیرد بهتفیض 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله میدهد.‏<br />

پس حساب آن با همراستائی در و مدیریت<br />

استقرار در نمایندگی که نماند ناگفته شوراهای<br />

اجتماعیِ‏ و اقتصادی سیاسی،‏ ضمن<br />

هرنمایندهای و بوده موقت خودگردانْ‏ حد<br />

باالترین از بیش مزایایی و حقوق اینکه بهدرخواست<br />

بنا نمیکند،‏ دریافت دستمزد قابل<br />

برگزیدهاند،‏ بهنمایندگی را او که آنها رد اینکه ضمن بدینترتیب،‏ میباشد.‏ عزل اندیشه<br />

‏»آزادی پرولتاریا دیکتاتوری استقرار تاریخیِ‏<br />

شکلِ‏ بهدموکراتیکترین بیان«‏ و بهآرایهی<br />

اما مییابد؛ وجود عرصهی خویش نشده<br />

آلوده نیز شرط«‏ و ‏»بیقید فریبآمیز تحقق<br />

پرولتاریا تاریخی رسالت چراکه است.‏ با<br />

تنها که است،‏ انسانی افراد همهی آزادی نیز<br />

و قشری،‏ و طبقاتی قیودات از رهایی و<br />

ممکن داوطلبانه هماندیشی شرایط ایجاد میرسد.‏<br />

بهنظر متصور پرولتاریا<br />

دیکتاتوری استکه این حقیقت خویش<br />

رفع و نفی پروسهی میتواند هنگامی بخشیده<br />

سرعت جامعه عموم مدیریت در را توان<br />

که کند تبدیل معین برنامهی بهیک و نظرات<br />

افشاگرانهی یا نقادانه پاسخگویی و بورژوایی تثبیتگرانهی و غیرعلمی بنابراین،‏<br />

باشد.‏ داشته را خردهبورژوایی معنایی<br />

نفی پروسهی در ‏)که پرولتاریا آزادی<br />

استکه ناگزیر دارد(‏ پرولتاریایی متصور<br />

و ممکن شکل بهگستردهترین را بیان در<br />

‏)یا نفی زمینهی بدینترتیب تا کند برقرار این<br />

بیاورد.‏ فراهم را خویش تحقق(‏ واقع:‏ او.‏<br />

سیاست نه پرولتاریاست،‏ هستی ‏»آزادی<br />

گسترش نه پرولتاریا رسالت پس،‏ این<br />

نفی که بشر«،‏ ‏»حقوق یا بیان«‏ و اندیشه همهی<br />

از فرد بیانتهای آزادی در مقوالت نیز<br />

این است.‏ متصور و ممکن جنبههای او.‏<br />

سیاست نه پرولتاریاست،‏ هستی *****<br />

میتواند<br />

استکه نوعی بهگونهای فقط انسان وی<br />

نوع دریابد.‏ را خویشتن و بازآمده بهخود مییابد؛<br />

آگاهی بهخود،‏ استکه نسبتی تنها در<br />

تنها ‏»هستی«‏ بگوییم:‏ استکه بهتر یا پیمیبرد،‏<br />

بهخویشتن استکه انسان نوع ‏»درخود«،‏<br />

هستیِ‏ ‏]استکه[‏ انسان با یا گوش،‏<br />

چشم،‏ اینرو از میگردد.‏ ‏»برخود«‏ گشوده<br />

هستیِ‏ از بخشی آدمیْ‏ حواس سایر و و<br />

شنیدن،…‏ دیدن،‏ برای خویش بهسوی و<br />

تاکنون استکه چیزی آن دریافتن نهایتاً‏ بیگانگی<br />

و خاموشی و تاریکی در آن از قبل است.‏<br />

بوده فروخفته بهمعنای<br />

‏)خرد خردمند هستیِ‏ آدمی نوع است.‏<br />

هستی خرد و اندیشه(‏ فعالیت تمامشمول میاندیشد<br />

آن با و آن در هستی استکه نسبتی هستی[‏<br />

‏]استکه نسبت این در درحقیقت و و دانستن از آدمی شعف میاندیشد.‏ بهخود و فعل تمامی نتیجهی دریافتن،‏ و پیبردن تنشها،‏<br />

برهمکنشها،‏ گرانشها،‏ انفعاالت،‏ مادهای<br />

درونیِ‏ خودجوشیهای و چالشها انباشته<br />

هستی در تاکنون ازل از استکه خودرا<br />

تداوم رابطه،‏ این در اینک و شده میکند.‏<br />

عرضه متفاوت کیفاً‏ بهصورتی ‏»سازوارهی<br />

محصول که خودآگاهی این اما که<br />

دارد معنا هنگامی تا است نوعی«‏ طبقاتی<br />

انشقاق نوعی سازوارهی درون باشد<br />

قادر فرد تا نباشد ازهمگسیختگی‏ و در<br />

شرکت طریق از را نوعی«‏ ‏»وحدت دریابد…..‏<br />

آن همساختارِ‏ گروههای و<br />

داوطلبانه بازآفرینی پرولتاریا رسالت خاکستر<br />

میان از نوعی سازوارهی آگاهانهی انشقاقها<br />

از مانده بهجا دستآوردهای نیز و بنابراین،‏<br />

است.‏ طبقاتی گسیختگیهای و اندیشه<br />

‏»آزادی مسئلهی تحقق در پرولتاریا جز<br />

چارهای بشر«‏ ‏»حقوق نیز و بیان«‏ و افراد<br />

داوطلبانهی وحدت در مسائل این نفی‏ پس،‏<br />

ندارد.‏ هستی(‏ خرد ‏)بهمثابهی نوع در مناسبات<br />

و ساختار اینکه از قبل پرولتاریا سمفونی<br />

این تداعیکننده کند،‏ تداعی را معینی آگاهانهترین،‏<br />

بهگستردهترین،‏ استکه زندگی تاکنونیاش<br />

شکل تودهای و داوطلبانهترین میشود.‏<br />

نواخته است؛<br />

آزادی و عشق شور،‏ سرزمین ‏​اینجا عینحال<br />

در و بهگستردهترین مالکیت چراکه دستها<br />

تشخصبخش شکلاش شخصیترین بربیکرانگی<br />

سلطه که است کلههایی و میسازند.‏<br />

مقدمه و میبینند رؤیا را هستی ‏)جمعه<br />

۲۰۱۲ ژوءن ۸ الهه فرد عباس )۱۳۹۱<br />

خرداد ۱۹ info@omied.de<br />

fard.abbas@yahoo.com<br />

پانوشتها<br />

اگر<br />

که میشود نظر ابراز چنین گاه ]۱[ در<br />

بخواند؛ را مارکس کاپیتال یکبار کسی رویِ‏<br />

را هگل منطق کتاب یکبار واقع،‏ کرده<br />

مطالعه سرمایهداری نظام واقعیتِ‏ پای ات بیانات اینگونه اینکه از صرفنظر است.‏ حاکی<br />

تاکجا و میکنند بیان را واقعیت حد چه اما<br />

شخصیاند؛ دریافتهای و برآوردها از میکنند<br />

بیان را نکتهای استکه این حقیقت بوده<br />

غافل آن از همیشه ایران در چپ که مارکس<br />

نزد دیالکتیک ماتریالیسم است:‏ باشد،‏<br />

تبیینی حتی یا توصیفی اینکه از قبل و<br />

است تحقیق ابزار چراکه است.‏ کاربردی


47<br />

صفحه در<br />

که تبیین،‏ و توصیف در نه آن ارزش میشود.‏<br />

معلوم استکه تحقیق مورد<br />

در حداقل مارکس تحقیق روش اینکه درستی<br />

حرف است،‏ دیالکتیکی کاپیتال برچاپ<br />

که مقدمهای در او خودِ‏ ‏که است میکند:‏<br />

اشاره بدان مینویسد،‏ کاپیتال دوم با<br />

بن و بیخ از تنها نه من دیالکتیکی ‏»اسلوب مقابل<br />

درست بلکه دارد تفاوت هگلی اسلوب ذات<br />

تعیّن بهمثابهی دیالکتیک اما است«.‏ آن که<br />

عقالنی«ای ‏»هستهی همان یا هستی هگلی<br />

دستگاه عرفانی«‏ ‏»پوستهی از مارکس ساخت«‏<br />

‏»واژگونه را آن و کشید ‏»بیرون«‏ آنجا<br />

تا داد،‏ قرار مادی نسبتها پای روی و همان<br />

استکه ارزشمند و دارد معنی او برای اشکال<br />

‏»تجزیه حوزهی در را کارآییهای که<br />

باشد داشته اقتصادی«‏ ‏]»مرکب«[‏ در<br />

شمیایی«‏ مُعرفهای یا ‏»میکروسکوپ دارند.‏<br />

شیمی علم و نجوم حوزهی ‏]برفرض<br />

تحقیق شیوهی آنجاکه بنابراین،‏ برخودِ‏<br />

باشد[‏ مارکسی و دیالکتیکی اینکه و<br />

میکند سنگینی آن موضوع و تحقیق اینکه<br />

بهجای تحقیقی متن یک خوانندهی شود،‏<br />

متمرکز تحقق مورد موضوع روی میگیرد<br />

قرار جمالتی معرض در بیشتر مربوط‏<br />

تحقیق بهروش غلط(‏ یا ‏)درست که ندارند،‏<br />

تحقیق بهموضوع ربطی و هستند روی<br />

و آن مارکسی بهسبک نه دیالکتیک برروی<br />

و هگلی بهسبک واقع در بلکه پا،‏ چراکه<br />

است.‏ گرفته قرار استفاده مورد سر قرار<br />

واقعیت پایِ‏ روی و ساختن واژگونه بدینمعنی<br />

ازجمله هگلی،‏ دیالکتیک دادن ارائهی<br />

و دیالکتیک از گفتگو بهجای استکه آن،‏<br />

از جادویی و محیرالعقول تصویرهای دوبارهی<br />

کشف با و شود برده بهکار عمالً‏ کلیت<br />

سقم و صحت تحقیق،‏ جریان در آن کشف<br />

دوباره زیرمجموعههایش نیز و که<br />

است بدینترتیب برسد.‏ بهاثبات و شود بهوجود<br />

هرشکل ‏»دیالکتیک،‏ مارکس‏ ‏بهقول از<br />

بنابراین و حرکت درحال را آمدهای توجه<br />

مورد نیز آن درگذشتِ‏ قابلیت جنبهی هیچ<br />

حکومت دیالکتیک زیرا میدهد،‏ قرار و<br />

انتقادکن ذاتاً‏ و نمیپذیرد برخود را چیزی و<br />

انتقادکن ‏»ذاتاً‏ هرآنچه و است«؛ انقالبی برهیچچیز<br />

خود حکومت طبعاً‏ باشد،‏ انقالبی«‏ نیز<br />

را تحقیق(‏ موضوع یا برپروسه ‏)ازجمله نمیپذیرد.‏<br />

نویسندگانیکه<br />

از روبهافزایشی تعداد اما کمونیست،‏<br />

مارکسیست،‏ خودرا امروزه و بیان آزادی طرفدار و سرنگونیطلب مقاالتی<br />

میکنند،‏ معرفی غیره و بشر حقوق نوشتههاْ‏<br />

این در تحقیق موضوع که مینویسند میکنند<br />

فکر نویسندگاناش آنچه آوار زیر گم<br />

است،‏ مارکسی دیالکتیکی تحقیق روش 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله اب نوشتهها اینگونه در خواننده میشود.‏ میخورد<br />

فریب و میشود مرعوب کلماتی معنایی<br />

مارکسی اندیشه دستگاه در نه که و<br />

درمیآیند جور هگلی سیستم با نه دارند،‏ قرار<br />

تحقیق مورد را موضوعی اساساً‏ نه میان<br />

در تحقیق بهروش نیازی تا دادهاند و نوشتهها اینگونه شاخص آنچه باشد.‏ زا شعرگونه استفادهی فلسفهپردازیهاست،‏ جنبهی<br />

بهواسطهی عمدتاً‏ که است کلماتی هم<br />

کنار در کالمیشان وزنِ‏ یا آوایی و پیشبودی احکام بهجز و میگیرند قرار هیچ<br />

حاوی دگماتیک غالباً‏ و پیشاتحقیقی نیستند.‏<br />

نیز جدیدی حکمِ‏ و استنتاج و استدالل در<br />

هگل تحقیر یا مقایسه قصد اینکه بدون بازگشت<br />

استکه بهتوضیح الزم باشد،‏ میان تحت<br />

بهویژه دیالکتیک هگلی بهشیوه دیالکتیک<br />

ماتریالیسم از استفاده عنوان اما<br />

است.‏ ارتجاعی فوقالعاده بازگشتی بازگشت<br />

نظر مورد نویسندگان کار شیوهی چنین<br />

الزمهی چراکه نیست؛ هم بههگل با<br />

استکه هگلی آموختههای بازگشتی موژیکآسای<br />

و ولنگار خوی و ولگاریسم بازگشت<br />

بنابراین،‏ نمیخواند.‏ جماعت این زج چیزی دیالکتیک هگلیِ‏ بهشیوهی آنها چسیفاسیون<br />

و روشنفکرنمایی اطوار،‏ و ادا کسب<br />

بهقصد اساساً‏ که نیست خردهبورژوایی کردن<br />

مرعوب اجتماعی،‏ اعتبار اضافه برآنها<br />

مفهومی سلطهی ایجاد و دیگران میشوند.‏<br />

متوسل بدان موضوع<br />

و تحقیق روش رابطهی در مارکس بدیهی<br />

کامالً‏ نکته ‏»این استکه براین تحقیق از<br />

صریحاً‏ باید مطالب تشریح سبک استکه وظیفه<br />

تحقیق باشد.‏ متفاوت تحقیق اسلوب تمام<br />

در را مطالعه مورد موضوع دارد مختلفهی<br />

اشکال و آورد بهدست آن جزئیات درونی<br />

ارتباط ‏]و[‏ کرده تجزیه را آن تحول کار<br />

این انجام از پس تنها نماید.‏ کشف را آن سبک<br />

با میتواند واقعی حرکت که است وقتی<br />

گردد.‏ تشریح است مقتضی که بیانی زندگی<br />

و شد حاصل توفیق کار این در گردید<br />

منعکس آن معنوی بهصورت ماده بافتهای<br />

با که کند نمود اینطور است ممکن است.«.‏<br />

سروکار غیرتجربی اینکه<br />

از بیش ما نظر مورد نویسندگان اما باشند<br />

تحقیق روش از استفاده و تحقیق اهل در<br />

را مطالعه مورد نسبت بخواهند و اشکال<br />

و کرده بررسی آن جزئیات تمام ارتباط<br />

و کنند تجزیه را آن تحول مختلفهی گامهایی<br />

و نماید کشف را اجزا این درونی کارگران<br />

کمونیستی سازمانیابی امر در انتشار<br />

فکر در بردارند،‏ زحمتکشان و استفادهی<br />

از فراتر که هستند نوشتههایی کلمات<br />

معنی،‏ و کالم از مناسب و معقول رد گویا که میگیرد بهکار بهگونهای را خوانندهای<br />

کلهی و خودشان کلهی بین نوسان جلق<br />

و میکنند استمنا است،‏ افتاده بهدام که میزنند.‏<br />

رفته،‏<br />

برباد آرزوهای همهی ارضای نگرفته،‏<br />

دکتراهای دیپلم و تحصیلی مدارک دخترداییها<br />

و پسرخاله مقامهاییکه همدورهای<br />

که پولهایی آوردند،‏ بهچنگشان سرمایههایی<br />

و کرده پساندازه بانکها توی و<br />

ریاست حسرت باالخره و اندوختهاند؛ که محله<br />

و روستا زیبارویان همهی قلب تصاحب بههیچوجه<br />

آن مانند و نقاش و شاعر بهنام آلتی<br />

با دیالکتیکی استمنای از اهمیتتر کمتر نیست.‏<br />

کله از بااستفاده و کالم بهنام بهطور<br />

و افراد از نوشته این پیشنویس در چهرهی<br />

بهعنوان خاصی فرد از مشخص دیالکتیک<br />

ماتریالیسم با کسانیکه بارز شآن<br />

اما بودم؛ برده نام میزنند،‏ جلق با<br />

مقابله در پرولتاریا دیکتاتوری مقولهی آزادی<br />

و بشر حقوق بورژوایی،‏ دموکراسی اینگونه<br />

افشای که گردید تبدیل بهعاملی بیان بهزمانی<br />

را وجق عجق ‏»دیالکتیسین«های کنم.‏<br />

موکول شد(‏ الزم اگر ‏)البته دیگر شده<br />

حذف پانویس این از بخشی بنابراین،‏ است.‏<br />

*****<br />

دیگری<br />

شیوههای استکه بهتوضیح الزم و<br />

اشرافیکردن بخشیدن،‏ اشرافیت برای هم وجود<br />

دیالکتیک ماتریالیسم نمودن بیخاصیت این<br />

شدن طوالنی از جلوگیری برای که دارد مستقل(‏<br />

بهطور ‏)شاید دیگر جای در نوشته ‏»دائرةالمعارف<br />

مثال:‏ برای پرداختم.‏ بهآن دیالکتیک<br />

بارهی در نوشتههایی روشنگری«‏ امر<br />

در اینکه از بیش‏ که میکند منتشر انقالب<br />

پرولتاریا،‏ دیکتاتوری تحقق و تحقیق یک<br />

مفهومیِ‏ سازماندهی حتی یا اجتماعی کارآیی<br />

کارگری سندیکاهای باره در مقاله که<br />

میخورند این بهدرد باشند،‏ داشته سپرده<br />

داوطلبان و عالقمندان بهحافظهی ماتریالیسم<br />

امتحان در شرکت بههنگام تا شوند فراهم<br />

را باال نمرهی موجباتکسب دیالکتیک صرفنظر<br />

‏»کاربرد«‏ این از اگر بیاورند.‏ استکه<br />

این دیگرگونه کاربردی چارهی کنیم،‏ نامناسب<br />

مواقع در نوشتهها اینگونه جمالت بهعنوان<br />

خطرناک حوادث بروز بههنگام و شوند<br />

آورده بهزبان وردگونه جادو اوراد این<br />

بپیوندد!‏ بهوقوع دیاکتیکی معجزهای تا انگیزهی<br />

نیز و جنم چراکه بعد.‏ برای بماند از<br />

روشنگری دائرةالمعارف نویسندگان زمین<br />

با حقهبازی آسمان تا صداقت زمین جلق<br />

دیالکتیک ماتریالیسم با که کسانی دارد.‏<br />

فرق میزنند،‏


48<br />

صفحه سپتامبر<br />

۱۷ در کندرسه«‏ ‏»مارکی ]۲[ ۱۷۹۴<br />

مارس ۲۸ در و متولد ۱۷۴۳ بهطور<br />

پاریس زندانهای از یکی در ۱۷۷۴<br />

سال تا وی درگذشت.‏ مشکوکی لوئی<br />

مالی امور کل سرپرست کمک با که بهبازرسی<br />

،])Turgot( ‏]تورگو شانردهم بیشتر<br />

گردید،‏ منصوب پاریس ضرابخانهی بود<br />

مشغول علوم و بهریاضات هرچیز از ‏عضویت<br />

بر عالوه هم زاویه همین از و آکادمی<br />

در فرانسه سلطنتی علوم آکادمی در آمریکا<br />

روسیه،‏ آلمان،‏ مانند کشورهایی علوم با<br />

بود.‏ شده پذیرفته بهعضویت نیز سوئد و دبیر<br />

۱۷۷۷ سال از کندرسه اینکه وجود این<br />

و بود فرانسه سلطنتی علوم آکامی دائمی سالیکه<br />

‏)یعنی:‏ ۱۷۹۳ سال تا را موقعیت اما<br />

داشت؛ بهعهده گردید(‏ تعطیل آکامی این ضرابخانهی<br />

بهبازرسی انتصاب از پس وی خودرا<br />

عمدهی فعالیت ۱۷۷۴ سال در پاریس کندرسه<br />

نمود.‏ سیاست و فلسفه مصروف از<br />

وسیعاً‏ کسانیکه اولین از یکی بهعنوان در<br />

کرد،‏ استفاده انسانی علوم در ریاضیات ولتر«‏<br />

‏»زندگی بهنام را نوشتهای ۱۷۸۹ سال مورد<br />

را کلیسا با او ضدیت که رساند بهچاپ در<br />

کندرسه براین،‏ عالوه میداد.‏ قرار تأیید دفاع<br />

ضمن که نوشت جزوهای ۱۷۸۱ سال نیز<br />

را بردگی زنان،‏ و سیاهان برابری از میکرد.‏<br />

محکوم را<br />

فرانسه ۱۷۸۹ سال انقالبِ‏ هنگامیکه عقالنی<br />

بازسازی بهامید کندرسه فراگرفت،‏ بهعهده<br />

انقالب این در پیشرو نقشی جامعه بهدفاع<br />

آن از لیبرالی زاویه از و گرفت بهنمایندگی<br />

۱۷۹۱ سال در وی برخاست.‏ آن<br />

از پس و یافت راه بهمجلس پاریس از شد.‏<br />

انتخاب نیز مجلس دبیر بهعنوان تمایل<br />

بهژیروندنها مجموعاً‏ که کندرسه اعدام<br />

خواهان کسانیکه مقابل در داشت،‏ ضمن<br />

بودند،‏ شانزدهم لوئی محاکمهی بدون با<br />

مخالفت طبعاً‏ و وی محاکمهی از دفاع اساسی<br />

قانون کمیتهی رهبریِ‏ او،‏ اعدام پروژهی<br />

خودرا که داشت بهعهده نیز را این<br />

میکرد.‏ معرفی ژیروندن اساسیِ‏ قانون بهرأی<br />

را اساسی قانون اینکه بدون کمیته اما<br />

کرد؛ صادر را آن چاپ دستور بگذارد،‏ کنوانسیون<br />

‏اکثریت مونتانیاردها هنگامیکه را<br />

خود اساسی قانون کردند،‏ خود آن از را داشتند.‏<br />

اعالم ۱۷۹۳ فرانسهی اساسی قانون دستور<br />

۱۷۹۳ اکتبر سوم در بههرروی،‏ چندین<br />

که او گردید.‏ صادر کندرسه بازداشت سرانجام<br />

داشت،‏ مخفی زندگی پاریس در ماه زندان<br />

در ۱۷۹۴ مارس ۲۵ در و دستگیر سپرد.‏<br />

جان قرار<br />

»« گیومه داخل مطلبیکه تمام ]۳[ ‏)ب.‏<br />

رفیق استکه کتابچهای از نقل دارد،‏ 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله کرده<br />

تألیف مسن ژان نوشتهی براساس ه(‏ بهزودی<br />

کتابچه این شدهی تجدیدنظر است.‏ شد.‏<br />

خواهد منتشر کورنل،‏<br />

دانشگاه ‏]استاد پیلچر جان ]۴[ چامسکی<br />

نوام که کاوشگری روزنامهنگارِ‏ را<br />

او مستند فیلمهای و کتابها مقاالت،‏ روشنگریهایش<br />

و هدایت«‏ و نور ‏»مشعل در<br />

است[‏ خوانده الهامبخش«‏ ‏»همواره را ‏)که<br />

تیمور«‏ ‏»اسناد برمقالهی که مقدمهای اطالعاتی«‏<br />

‏»درز کتاب مقاالت از یکی )Brian<br />

Toohey( توهی رایان نوشتهی سلسله<br />

براساس رایان مینویسد:‏ است(،‏ ‏»فاش<br />

آمریکا‏ شدهی طبقهبندی رسمی اسناد از<br />

استرالیا و متحده ایاالت دولت که میسازد سال<br />

در شرقی بهتیمور اندونزی تجاوز برنامه بودند.‏<br />

داده رضایت بدان و بوده مطلع ۱۹۷۵ بهنسلکشی<br />

میشود پیشدرآمدی تجاوز،‏ این ای پرتقال مستعمرهی‏ این سکنهی هزار ۲۰۰ کشتاری<br />

نسبی،‏ بهطور آن جمعیت یکسوم کتاب<br />

از ‏]بهنقل هولوکاست.«‏ از بیش پیلچر،‏<br />

جان بهکوشش نگو!«،‏ دروغ ‏»بهمن نبوی،‏<br />

میرمحمود و شهابی مهرداد ترجمهی اختران«[.‏<br />

‏»نشر برمقالهی<br />

پیشگفتاریکه در پیلچر جان ]۵[ حکم<br />

در اقتصادی تحریمهای آرام:‏ ‏»جنگ جوی<br />

خانم نوشتهی جمعی«،‏ کشتار سالح میکند:‏<br />

نقل را خاطرهای مینویسد؛ گوردن،‏ بخش<br />

در که بود ۱۹۹۹ سال اکتبر ‏}در در<br />

بیمارستانی در مرگ درحال کودکان Denis<br />

Halli- هالیدی دنیس کنار بغداد کل<br />

دبیر دستیار مَت سِ‏ از بهتازگی که )day ایستاده<br />

بود،‏ کرده استعفا متحد ملل سازمان سازمان<br />

منشور ‏»مفاد میگفت:‏ او بودم.‏ دارند<br />

را بشر حقوق اعالمیهی و متحد ملل سازمان<br />

طریق از داریم ما میگذارند.‏ کنار عراق،‏<br />

مردم و کودکان علیه متحد،‏ ملل نتایجی<br />

با جنگی میاندازیم،‏ راه جنگی مطابق<br />

جنگی در نتایجیکه نکردنی:‏ باور نمیرود.‏<br />

دیدنش انتظار ژنو معاهدهی با بدتر<br />

و،‏ دادهایم قرار هدف را غیرنظامیان وضع<br />

چیست؟ هدف را…‏ کودکان آن،‏ از هم<br />

ملل،‏ سازمان برای هم است،‏ وحشتناکی که<br />

ما همه برای هم و غرب،‏ جهان برای و<br />

هستیم،‏ دموکراتیک نظام یک از جزئی و دولتهایمان سیاسیتهای مسئول واقع در عراقیم.«{]همان<br />

مورد در تحریمها اجرای ۴[.<br />

شماره پانویس منبع (<br />

ذهن<br />

ارداهمندانهی رابطهی توضیحِ‏ در ]۶[ منطق«‏<br />

‏»دربارهی درسنامهی از مفاهیم،‏ و سرخ<br />

به»سازمان که کردهام استفاده نیز ایجاد<br />

در من و داشت؛ تعلق ایران«‏ کارگران داشتم.‏<br />

مؤثری نقش آن اکثریتِ‏<br />

شرکتْ‏ پنجاه ۱۹۸۳، سال در ]۷[ ایاالت<br />

خبری رسانههای تمامی وسیع بن<br />

زمان،‏ آن در میکردند.‏ کنترل را متحده بهسبب<br />

،)Ben Bagdikian( باگدیکیان تحت<br />

کتابش در موضوع این کردن مطرح The<br />

Media( رسانهها”‏ ‏“انحصار عنوان باعث<br />

و اضطراب ‏»بانی ،)Monopoly در<br />

وی شد.‏ خوانده عمومی«‏ اذهان تشویش ۱۹۹۲<br />

سال در که کتابش،‏ چهارم ویرایش کمتر<br />

متحده ایاالت ‏»در نوشت:‏ شد،‏ منتشر %۹۰<br />

غیرعادی”‏ ‏“مخلوقات جین دو از و<br />

مالکیت تحت را جمعی رسانههای از تقریباً‏<br />

بهاینترتیب،‏ و،‏ دارند«‏ خود مدیریت ایستگاههای<br />

مجالت،‏ روزنامهها،‏ برتمامی صفحات<br />

کتابها،‏ رادیویی،‏ و تلویزیونی کانالهای<br />

ویوئی،‏ نوارهای فیلمها،‏ موسیقی،‏ ‏]در[‏<br />

عکسبرداری آژانسهای و ماهوارهای زمان،‏<br />

آن در وی،‏ دارند.‏ کنترل آمریکا رسانههای<br />

مالکان تعداد که میکرد پیشبینی کاهش<br />

اَبَرشرکت بهنیمدوجین سرانجام جمعی پیشبینیِ‏<br />

این با زمان،‏ آن در یافت.‏ خواهد ولی،‏<br />

شد.‏ برخورد بدبینی و شکاکیت با وی ‏“انحصار<br />

کتاب ویرایش ششمین هنگامیکه شد،‏<br />

منتشر ۲۰۰۰ سال در رسانهها”‏ مالکان<br />

تعداد باگدیکیان،‏ بن پیشبینیِ‏ طبق بود.‏<br />

رسیده ۶ به‏ جمعی رسانههای و<br />

تجدیدنظرشده کتابِ‏ ۲۰۰۴، سال در اکنون<br />

که داد نشان باگدیکیان،‏ بن مفصلتر وارنر"‏<br />

‏"تایم ‏]یعنی:‏ ابرشرکت ۵ فقط ،)Disney( ‏"دیزنی"‏ ،)Time-Warner(<br />

مرداک*)‏Rupert<br />

روپرت خبری"‏ ‏"بنگاه ،)”Murdouk ”News Corporation<br />

و<br />

،)Bertelsmann( ‏"برتلزمان"‏ شرکت صنعت<br />

اعظم قسمت ])Viacom( ‏"وایاکوم"‏ خود<br />

کنترل تحت را متحده ایاالت رسانهای متعلق<br />

که NBC دیداری رسانهی دارند.‏ با<br />

است،‏ الکتریک”‏ ‏“جنرال بهابرشرکت دارد.‏<br />

قرار ششم مقام در کمی،‏ فاصلهی رسانهای<br />

غول ‏)مردوخ(‏ مرداک روبرت )*( جمعی<br />

رسانههای معروفترین از بسیاری که کانادا<br />

استرالیا،‏ آمریکا،‏ انگلستان،‏ در جهان انکلستان<br />

‏“تایمز”‏ روزنامهی ازجمله و…،‏ خود<br />

رسانهای بهامپراتوریِ‏ تدریجاً‏ را از<br />

برگرفته پانوشت این ‏]تمامی است.‏ افزوده اقتصادی"،‏<br />

جنایتکار یک ‏»اعترافات کتاب ۱۳<br />

شمارهی یادداشت ۱۳۸۵ اختران،‏ نشر است[.‏<br />

مترجمان سوی<br />

از ‏»منطق«‏ بهتعریف اگر حال ]۸[ فلسفه<br />

علوم آکادمی استاد ماکووالسکی منطق(‏<br />

تاریخ بهنام کتابی ‏)در شوروی مکانیکی‏<br />

تبیین،‏ اینچنین با میکنیم،‏ مراجعه قادر<br />

تنها ‏»انسان میشویم:‏ مواجه ماورایی و و<br />

نماید ادراک را اندیشه عینیِ‏ قوانین است


نظری<br />

49<br />

صفحه جوید<br />

بهره جامعه منافع درجهت آنها از تغییر<br />

را قوانین این نیست ممکن برایش اما قوانین<br />

نماید.‏ ایجاد ویا سازد نابود و دهد و همگانیاند،‏ علمی قوانین بهمثابه اندیشه انسانها<br />

همهی با رابطه در مزبور قوانین در<br />

که اندیشهای برای و هستند یکسان دارند.«!!‏<br />

اعتبار است حقیقت جستجوی نسبیت<br />

که ارسطوئی منطق زندهباد بنابراین،‏ ترکیب<br />

و توازن و تعادل از برآمده سکونِ‏ و میکند ‏»مطلق«‏ را همراستا پروسههای بدون<br />

همگان تا میگستراند هستی بههمهی و<br />

متفاوت مناسبات و روابط گرفتن درنظر گوناگونِ‏<br />

ارادهمندیهای همچنین ‏)و متناقض انسان<br />

بازهم و کنند؛ پیروی آن از طبقاتی(‏ بههرروی،‏<br />

شود!!!‏ استثمار انسان توسط بهقدرتِ‏<br />

که آنگاه ‏»منطق«،‏ دانستن همگانی جز<br />

چیزی نهایتاً‏ میشود،‏ مسلح نیز سیاسی که<br />

نیست‏ خمینی بودنِ‏ باهم«‏ ‏»همه شعارِ‏ و<br />

مولد و کارگر میلیون دهها آن پیامدهای کودک(‏<br />

و مرد و زن از ‏)اعم زحمتکش کشانده<br />

انسانی فاجعهی و خرابی بهخانه را است.‏<br />

1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله نظری<br />

و جتربی تیک دیالک شناخت<br />

کند،‏ می بس تئوریکی شناخت که آجنا شود!‏<br />

می آغاز امپیریکی تئوریکی(‏<br />

امپیریکی تیک ‏)دیالک تئوریکی(‏<br />

و ‏)امپیریکی نظری و تجربی شود<br />

می اطالق علمی شناخت نوع دو به روند<br />

در و انسان معرفتی کردوکار در که دهند<br />

می تشکیل را وحدتی او علمی پژوهش سازند:‏<br />

می تکمیل را همدیگر و I<br />

‏)امپیریکی(‏<br />

تجربی معارف ۱<br />

مشاهده،‏<br />

نتیجه ‏)امپیریکی(‏ تجربی دانش روش<br />

از استفاده و آزمایشگاهی بررسی حسی<br />

شناخت بر که است دیگر علمی های مربوط<br />

حسی شناخت به ماهیتا و اند مبتنی شناخت<br />

در را آنها توان نمی ولی شوند،‏ می کرد.‏<br />

خالصه حسی در<br />

عقلی و حسی تیک دیالک به کنید مراجعه روشنگری<br />

المعارف دایرة تارنمای ۲<br />

توصیف<br />

‏)امپیریکی(،‏ تجربی شناخت بکمک روابط<br />

ها،‏ ابژکت جزء به جزء المقدور حتی صورت<br />

نظر مورد عرصه به مربوط غیره و گیرد.‏<br />

می ۳<br />

قاعدتا<br />

اما تجربی های(‏ شناخت یا ‏)و معارف کنند.‏<br />

می منعکس را خارجی های پدیده فقط ۴<br />

کروبر<br />

گونتر دکتر پروفسور شین<br />

میم شین برگردان روشنگری<br />

املعارف دایره ماهیت<br />

توضیح نه تجربی معارف برمبنای کشف<br />

نه و گردد می پذیر امکان ها پدیده امور<br />

دقیق علمی های پیشگوئی نه و علل شناخته.‏<br />

نا II<br />

‏)تئوریکی(‏<br />

نظری معارف ۱<br />

حسی<br />

قرینه حاوی ‏)تئوریکی(‏ نظری معارف نیستند.‏<br />

واسطه بی ۲<br />

نظری<br />

معارف که ‏)مجرد(‏ انتزاعی مفاهیم قاعدتا<br />

یابند،‏ می تبیین آنها بوسیله ‏)تئوریکی(‏ به<br />

و گشته ایدئالیزه های ابژکت معنی به و<br />

اند واقعیت منطقی های بازسازی معنی در<br />

که واقعی ابژکت هیچ با واسطه بی بطور مشاهده<br />

بکمک حسی تجربه از منتج دانش ندارند.‏<br />

انطباق باشد،‏ داشته وجود آزمایش و تارنمای<br />

در ایدئالیزاسیون به کنید مراجعه روشنگری<br />

المعارف دایرة ۳<br />

را<br />

ها پدیده ماهیت ‏)تئوریکی(‏ نظری دانش کند.‏<br />

می منعکس مربوطه عرصه در ۴<br />

امور<br />

توضیح هم ‏)تئوریکی(‏ نظری دانش علمی<br />

پیشگوئی هم و را شده شناخته تجربی


صفحه 50<br />

امور نا شناخته را امکان پذیر می سازد.‏<br />

۵<br />

جمالت حاوی دانش نظری می توانند <br />

برخالف جمالت تجربی ‏)امپیریکی(‏ از<br />

روابط عینی موجود پرده بردارند.‏<br />

III<br />

تفاوت تجربی با حسی و نظری با عقلی<br />

۱<br />

اگرچه دانش تجربی ‏)امپیریکی(‏ با شناخت<br />

حسی و دانش نظری ‏)تئوریکی(‏ با شناخت<br />

عقلی رابطه تنگاتنگی دارند،‏ علیرغم آن نه<br />

تجربی ‏)امپیریکی(‏ با حسی یکسان است و<br />

نه نظری ‏)تئوریکی(‏ با عقلی.‏<br />

۲<br />

ضمنا دیالک تیک تجربی و نظری ‏)امپیکی<br />

و تئوریکی(‏ را نمی توان در دیالک تیک<br />

حسی و عقلی خالصه کرد.‏<br />

مراجعه کنید به دیالک تیک حسی و عقلی در<br />

تارنمای دایرة المعارف روشنگری<br />

۳<br />

بخصوص دانش تجربی با دانش حسی<br />

یکسان نیست.‏<br />

زیرا اگرچه دانش تجربی تحت تأثیرات<br />

حسی پدید می آید،‏ ولی همواره نیازمند و<br />

حاوی پیش شرط های تدارکاتی عقلی معین<br />

بر مبنای داده های حسی است.‏<br />

۴<br />

تنها این حقیقت امر که داده های حسی در<br />

دانش تجربی در قالب زبانی تبیین می یابند،‏<br />

استفاده از مقوله های منطقی معینی را پیش<br />

شرط قرار می دهد،‏ مقوله های منطقی ئی<br />

که بدون آنها دانش تجربی را نمی توان<br />

فرمولبندی کرد.‏<br />

مراجعه کنید به مقوله در تارنمای دایرة<br />

المعارف روشنگری<br />

۵<br />

دانش تجربی و اصوال هر دانشی فرم منطقی<br />

احکام را دارد و لذا نمی تواند در خارج از<br />

عرصه تفکر و شناخت عقلی وجود داشته<br />

باشد.‏<br />

۶<br />

تجربی و نظری را از این رو نمی توان<br />

بمثابه دو نوع از دانش تلقی کرد که عمدتا به<br />

شناخت عقلی تعلق دارند.‏<br />

IV<br />

اهمیت دیالک تیک تجربی نظری<br />

برای پراتیک علمی<br />

مسائل زیر در رابطه با دیالک تیک تجربی<br />

و نظری برای پراتیک علمی اهمیت خاصی<br />

دارند:‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

۱<br />

مسئله رابطه تجربی و نظری<br />

۲<br />

چگونگی تبدیل تجربی در روند شناخت به<br />

نظری<br />

۳<br />

چگونگی شناخت قوانین بر اساس معارف<br />

تجربی<br />

۴<br />

مسئله گذار از تجربی به نظری.‏<br />

V<br />

مسئله پیوند دانش تجربی و دانش نظری<br />

در عصر جدید فلسفه و منطق را بویژه<br />

مشغول خود داشته و از سوی راسیونالیسم و<br />

امپیریسم بطرز متضادی مطرح شده است:‏<br />

الف<br />

دانش تجربی و دانش نظری از دیدگاه<br />

راسیونالیسم<br />

از دیدگاه راسیونالیسم دانش نظری ‏)که<br />

راسیونالیسم آن را حقایق،‏ قضاوت های<br />

غیرتجربی و غیره ضرور می نامد(‏<br />

در مقایسه با دانش تجربی ‏)که به زعم<br />

راسیونالیسم،‏ از حقایق تصادفی تشکیل می<br />

یابد(‏ دارای خصلت اصوال دیگری است.‏<br />

از دیدگاه راسیونالیسم دانش نظری از دانش<br />

تجربی نشأت نمی گیرد،‏ بلکه ضرورت خود<br />

را فقط مدیون چیزهای زیرین است:‏<br />

۱<br />

‏»کردوکار«‏ فهم<br />

۲<br />

ایده های مادرزاد<br />

۳<br />

فرم های غیرتجربی فهم و غیره<br />

ب<br />

دانش تجربی و دانش نظری از دیدگاه<br />

امپیریسم<br />

از دیدگاه امپیریسم،‏ برعکس،‏ هر دانشی<br />

منشأ خود را در دانش منتج از تجربه دارد.‏<br />

و لذا برای امپیریسم مسئله ای مطرح می<br />

شود که برای راسیونالیسم به عنوان مسئله<br />

اصال مطرح نیست و آن از قرار زیر است:‏<br />

چگونه دانش نظری عام در علوم تجربی<br />

منفرد بوجود می آید؟<br />

این مسئله بویژه با رشد سریع علوم طبیعی<br />

در آغاز عصر جدید مطرح می شود:‏<br />

۱<br />

علوم طبیعی مبتنی بر دانش منتج از تجربه<br />

در مبارزه بر ضد جزم های اسکوالستیکی<br />

کهنه قرون وسطی نیازمند شالوده فلسفی <br />

معرفتی نظری بوده اند.‏<br />

۲<br />

حل این مسئله بمعنی نشان دادن این امر بود<br />

که چگونه دانش تجربی می تواند به دانش<br />

نظری عام و مطمئن،‏ به شناخت روابط<br />

ضرور و به شناخت قوانین منجر شود؟<br />

مراجعه کنید به قانون،‏ دیالک تیک ضرورت<br />

و تصادف در تارنمای دایرة المعارف<br />

روشنگری<br />

۳<br />

امپیریسم ماتریالیستی با ارائه متدهای گذار<br />

از دانش تجربی به دانش نظری انجام این<br />

وظیفه را به عهده می گیرد:‏<br />

۴<br />

امپیریسم ماتریالیستی مهمترین طریق ‏)و چه<br />

بسا تنها طریق(‏ گذار از دانش منتج از تجربه<br />

به تئوری را در استنتاج می یابد.‏<br />

مراجعه کنید به استنتاج در تارنمای دایرة<br />

المعارف روشنگری<br />

۵<br />

فرانسیس بیکن )۱۵۶۱ ۱۶۲۶(<br />

فیلسوف و دولتمرد انگلیسی<br />

مؤسس امپیریسم<br />

این گرایش با فرانسیس بیکن آغاز می شود<br />

و به جان استوارت میل در قرن نوزدهم می<br />

رسد.‏<br />

۶<br />

جان استوارت میل )۱۸۰۶ ۱۸۷۳(<br />

فیلسوف و اقتصاد دان و از متفکران قرن<br />

نوزدهم<br />

از نمایندگان کندنسیونالیسم<br />

قواعد استنتاجی و بویژه قواعد بیکنی میلی<br />

کشف روابط علی،‏ بمثابه هسته اصلی هر<br />

منطق کشف و پژوهش علمی مطرح می<br />

شوند.‏<br />

۷<br />

به نظر آندو هر روند شناخت قوانین عام،‏<br />

بطریق استنتاجی پیش می رود.‏<br />

۱<br />

گذار از دانش منتج از تجربه به تئوری<br />

را نباید بمثابه جمع و یا ترکیب ساده دانش<br />

تجربی تصور کرد.‏<br />

پیش شرط شناخت روابط ضرور و قانونمند<br />

قبل از همه عبارت است از انجام عملیات<br />

انتزاعی که ماهیت ابژکت ها،‏ روندها و<br />

غیره مورد نظر را منعکس می کنند.‏<br />

۲<br />

دانش تجربی و حتی دانش تعمیم یافته<br />

بکمک استنتاج،‏ برعکس،‏ همیشه فقط قادر<br />

به تشخیص وابستگی های تجربی است که


صفت قانونمند را نمی توان به آنها اطالق<br />

کرد.‏<br />

‏»دانش منتج از تجربه مشاهده هرگز نمی<br />

تواند به تنهائی برای اثبات ضرورت کفایت<br />

کند.«‏<br />

‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ، ۲۰ ص<br />

) ۴۹۷<br />

۳<br />

و لذا عیب و نقص اصلی امپیریسم ماتریالیستی<br />

و روش استنتاج ‏)ایندوکسیونیسم(‏ مبتنی بر<br />

آن به شرح زیر اند:‏<br />

الف<br />

مطلق کردن متد استنتاجی بمثابه متد اصلی<br />

علوم طبیعی<br />

ب<br />

مطلق کردن متد استنتاجی بمثابه تنها متدی<br />

که گذار از دانش منتج از تجربه به تئوری<br />

را امکان پذیر می سازد.‏<br />

VI<br />

فرق امپیریسم ماتریالیستی و ایدئالیستی در<br />

رابطه با<br />

دیالک تیک تجربی نظری<br />

۱<br />

امپیریسم ماتریالیستی راه اثبات دانش عام و<br />

نظری را جستجو می کرد.‏<br />

۲<br />

امپیریسم ایدئالیستی مشخصه اش کم بها دادن<br />

به سطح علمی نظری بود.‏<br />

۳<br />

برنامه امپیریسم ایدئالیستی عبارت از<br />

خالصه کردن دانش نظری در دانش تجربی<br />

بود.‏<br />

۴<br />

عالوه بر این،‏ منشأ دانش تجربی را تنها در<br />

دانش منتج از تجربه بی واسطه،‏ در احساس<br />

ها و دریافت های سوبژکتیف ‏)ذهنی(‏ می<br />

دانست.‏<br />

۵<br />

دیوید هیوم )۱۷۱۱ ۱۷۷۶(<br />

فیلسوف،‏ اقتصاددان و تاریخدان<br />

از نمایندگان برجسته روشنگری انگلستان<br />

از اقتصاددان ما قبل اقتصاد کالسیک<br />

معلم کانت و از دوستان و همفکران آدام<br />

اسمیث<br />

از این رو،‏ بنظر هیوم مفاهیم و ایده های<br />

عام،‏ تصورات،‏ ضرورت ها و قانونمندی<br />

های طبیعی از تداعی احساس ها و دریافت<br />

های سوبژکتیف ‏)ذهنی(‏ نشأت می گیرند.‏<br />

VII<br />

پسیکولوژیسم در تئوری شناخت و منطق<br />

تئوری تداعی ‏)اسوسیاسیون(‏ مبتنی بر این<br />

نظر امپیریسم ایدئالیستی،‏ در قرن نوزدهم<br />

به پیدایش پسیکولوژیسم در منطق و تنوری<br />

شناخت منجر شد که بنا بر آن درک روابط<br />

ژنتیکی میان احساس و مفهوم،‏ دانش منتج<br />

از تجربه و تئوری وظیفه تئوری تداعی<br />

است و منطق یکی از رشته های آن محسوب<br />

می شود.‏<br />

۱<br />

اما طرز تفکر مبتنی بر پسیکولوژیسم راجع<br />

به رابطه تجربی و نظری بطالن خود را<br />

بزودی نشان داد،‏ بویژه وقتی که در مورد<br />

پیدایش مفاهیم و تئوری های ریاضی مورد<br />

استفاده قرار گرفت.‏<br />

۲<br />

در مقابل تالش های امپیریستی برای حل<br />

مسئله مربوط به رابطه تجربی و نظری<br />

راسیونالیسم در قرن نوزدهم وارد صحنه شد<br />

و در ادامه فلسفه کانت ابراز نظر کرد:‏<br />

الف<br />

ویلیام وه ول )۱۷۹۴ ۱۸۶۶(<br />

ریاضی دان،‏ دانشمند،‏ کشیش،‏ فیلسوف،‏<br />

تئولوگ،‏ مورخ دانش انگلیسی<br />

رئیس کالج ترینیتی کامبریج<br />

مؤلف آثار متعدد<br />

ویلیام وه ول یکسونگری و بطالن نظریه<br />

استنتاجی را بدرستی نشان داد.‏<br />

او اگرچه استنتاج را به عنوان متد اصلی<br />

برای شناخت قوانین قبول می کرد،‏ اما در<br />

عین حال تأکید بر آن داشت که پیش شرط<br />

شناخت قوانین،‏ انجام انتزاعات علمی است<br />

که بر داده های تجربی سیستم نظری مبتنی<br />

اند.‏<br />

این انتزاعات علمی باید بمثابه ایده های<br />

غیرتجربی ذاتی فهم باشند و بر مواد تجربی<br />

اعمال شوند ‏)یعنی برای حالجی آنها مورد<br />

استفاده قرار گیرند(.‏<br />

این نظریه نیز نتوانست به مسئله چگونگی<br />

گذار از تجربی به نظری راه حل قانع کننده<br />

ای ارائه دهد.‏<br />

مراجعه کنید به انتزاع ‏)تجرید(‏ در تارنمای<br />

دایرة المعارف روشنگری<br />

نئوپوزیتیویسم با انتقاد جدی از هر دو طرز<br />

نگرش،‏ یعنی هم از طرز نگرش استنتاجی<br />

و هم از طرز نگرش پسیکولوژیستی در<br />

رابطه با دیالک تیک تجربی و نظری در<br />

قرن بیستم وارد صحنه می شود:‏<br />

مراجعه کنید به پوزیتیویسم،‏ نئوپوزیتیویسم<br />

در تارنمای دایرة المعارف روشنگری<br />

۱<br />

نئوپوزیتیویسم از سوئی بحق با بنای<br />

استنتاجی دانش نظری بر تجربی به مخالفت<br />

می پردازد.‏<br />

۲<br />

نئوپوزیتیویسم از سوی دیگر،‏ خواهان<br />

جایگزین کردن نگرش پسیکولوژیستی در<br />

رابطه با دیالک تیک تجربی و نظری بوسیله<br />

تحلیل منطقی می شود.‏<br />

۳<br />

نئوپوزیتیویسم هم همانند ایندوکسیونیسم<br />

‏)روش استنتاجی(‏ و پسیکولوژیسم،‏ دانش<br />

تجربی را مقدم بر دانش نظری می داند،‏ اما<br />

برخالف آندو از این امر نتیجه نمی گیرد<br />

که برای گذار از تجربی به نظری باید از<br />

احساس و ادراک و مفهوم گذشت.‏<br />

۴<br />

بلکه به این نتیجه می رسد که نظری را باید<br />

با توسل به تلخیص ‏)خالصخ کردن(‏ منطقی<br />

ناشی از عناصر تجربی آن،‏ با توسل به<br />

‏»آنچه که بی واسطه موجود است«‏ دانست.‏<br />

۵<br />

پوزیتیویسم تجربی و نظری را در پیوند<br />

ژنتیکی آندو در نظر نمی گیرد.‏<br />

۶<br />

پوزیتیویسم تجربی و نظری را بمثابه دو<br />

عرصه علمی به اتمام رسیده در نظر می<br />

گیرد که در فرم های زبانی مختلف وجود<br />

دارند و با توسل به تحلیل منطقی و تلخیص<br />

‏)خالصه کردن(‏ نظری در تجربی،‏ وظیفه<br />

خود را کشف پیوند منطقی آندو و عمده<br />

کردن تفاوت های زبانی آندو در عرصه<br />

علمی می داند.‏<br />

۷<br />

رودولف کارناپ )۱۸۹۱ ۱۹۷۰(<br />

فیلسوف و از نمایندگان امپیریسم منطقی<br />

این برنامه نئوپوزیتیویسم نیز تحت عنوان<br />

‏»ردوکسیونیسم رادیکال«‏ ‏)تلخیصگرائی<br />

ریشه ای(‏ ‏)کارناپ(‏ بزودی بطالن خود<br />

را نشان همگان می دهد و لذا مشخصه<br />

پوزیتیویسم در دهه های اخیر فقط نوعی<br />

ردوکسیونیسم ‏»میانه رو«‏ بوده است<br />

که کارش تفسیر نیم بند زبان نظری در<br />

اصطالحات زبان تجربی بوده است.‏<br />

‏)کارناپ،‏ ۱۹۵۶(<br />

۸<br />

عیب و نقص نظریه نئوپوزیتیویستی در<br />

باره رابطه تجربی و نظری قبل از همه<br />

در این است که آن روابط ژنتیکی متنوع و<br />

مختلف میان دانش تجربی و نظری را در<br />

روابط منطقی خالصه می کند و تالش می<br />

کند که دانش نظری را بکمک تحلیل منطقی<br />

صفحه 51<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


صفحه 52<br />

در دانش تجربی خالصه کند و بدین طریق<br />

به انکار خودویژگی کیفی دانش نظری در<br />

مقایسه با دانش تجربی می پردازد.‏<br />

۹<br />

اما هر جا که نئوپوزیتیویسم این خودویژگی<br />

را در ردوکسیونیسم ‏)تلخیص گرائی(‏ ‏»میانه<br />

رو«‏ برسمیت می شناسد،‏ آن را از موضع<br />

کونونسیونالیسم بمثابه هدفمندی سوبژکتیف<br />

زبان نظری تعبیر می کند.‏<br />

۱۰<br />

تجربی عالوه بر این از موضع ایدئالیسم<br />

ذهنی،‏ بمثابه دانش سوبژکتیف و بی واسطه<br />

موجود در احساس ها و ادراک ها تعبیر می<br />

شود.‏<br />

۱۱<br />

نئوپوزیتیویسم علیرغم این نواقص و<br />

نارسائی ها با محدود کردن خود به جنبه<br />

منطقی مسئله،‏ خدمت بزرگی به روشن<br />

کردن روابط منطقی میان تجربی و نظری<br />

انجام می دهد.‏<br />

و لذا معارف منفرد قابل قبول آن می توانند<br />

از سوی متدئولوژی مارکسیستی علوم<br />

بخدمت گرفته شوند و بر شالوده ماتریالیستی<br />

دیالک تیکی در آن ادغام شوند.‏<br />

درک مارکسیستی رابطه تجربی نظری<br />

درک مارکسیستی رابطه تجربی نظری<br />

بر آن است که دانش نظری با رشته های<br />

مختلف و متعدد ژنتیکی و منطقی با دانش<br />

تجربی در پیوند است.‏<br />

اما هنوزتوضیح گذارهای مشخص از<br />

تجربی به نظری و توضیح وابستگی های<br />

منفرد برای شناخت روابط قانونمند،‏ نیازمند<br />

پژوهش های زیادی است که باید با اتکا بر<br />

تالش مشترک رشته های علمی زیر صورت<br />

گیرد:‏<br />

۱<br />

با اتکا بر تئوری مارکسیستی شناخت<br />

۲<br />

با اتکا بر متدئولوژی<br />

۳<br />

با اتکا بر منطق<br />

۴<br />

با اتکا بر روانشناسی<br />

۵<br />

با اتکا بر سمیوتیک<br />

۶<br />

با اتکا بر تاریخ علم<br />

۷<br />

با اتکا بر رشته های علمی دیگر<br />

نادیده گرفتن روابط موجود میان سطح دانش<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

تجربی و دانش نظری و مطلق کردن یکی از<br />

آندو هر نوع پژوهش علمی واقعی و شناخت<br />

را امکان ناپذیر می سازد.‏<br />

تجربی را همانقدر دشوار می توان از نظری<br />

مجزا ساخت که نظری را از تجربی.‏<br />

انگلس به همین دلیل است که می نویسد:‏<br />

‏»دانش تجربی بی غل و غش،‏ خیال می کند<br />

که با حقایق امور انکار ناپذیر سر و کار<br />

دارد.‏<br />

در حالیکه در واقع با تصورات فرتوت و<br />

فرسوده سر و کله می زند و چه بسا با بخش<br />

اعظم مواد فکری فرتوت نسل های پیشین.‏<br />

این دانش تجربی قادر به تشریح درست<br />

حقایق امور نیست.‏<br />

زیرا تفاسیر کهنه قاطی تشریحات آن خواهند<br />

شد.«‏<br />

‏)کلیات مارکس و انگلس ) ۴۱۵ ، ۲۰<br />

سطح دانش تجربی آنچنان با مواد فکری<br />

نظری سیراب شده که امپیریست بی غل و<br />

غش ‏»که از سر عادت غرقه در شناخت<br />

تجربی است،‏ هنگام سر و کله زدن با<br />

انتزاعات،‏ خیال می کند که در خطه شناخت<br />

حسی قرار دارد.«‏<br />

‏)کلیات مارکس و انگلس ) ۵۰۲ ، ۲۰<br />

تجربی و نظری اما علیرغم رشته های پیوند<br />

فی ما بین و علیرغم رابطه متقابل دیالک<br />

تیکی،‏ دارای خودویژگی های کیفی خویش<br />

اند.‏<br />

دانش نظری را نباید به مثابه چیزهای زیر<br />

محسوب داشت:‏<br />

۱<br />

بمثابه تلخیص و یا اختصار صرف<br />

۲<br />

بمثابه جمعبندی استنتاجی صرف<br />

۳<br />

بمثابه تعمیم داده های مشاهده تجربی<br />

رابطه فی مابین تجربی و نظری را نباید<br />

چنین تعبیر کرد که گویا می توان عناصر<br />

منفرد دانش نظری را مستقیما در عناصر<br />

متناسب دانش تجربی خالصه کرد.‏<br />

متدئولوژی مارکسیستی علوم بر آن است که<br />

دانش نظری بمثابه کل،‏ یعنی بمثابه سیستم با<br />

سطح دانش تجربی پیوند دارد.‏<br />

بنابرین برای اثبات هر حکم نظری مفروض<br />

نباید در هر حال به معارف تجربی مناسب با<br />

آن رجوع کرد.‏<br />

این امر می تواند عمدتا در چارچوب سیستم<br />

نظری مورد بحث صورت گیرد،‏ آنجا که<br />

رابطه حکم مورد نظر با احکام نظری دیگر<br />

و کلیت آنها با سطح دانش تجربی مورد<br />

توجه قرار می گیرد.‏<br />

در این رابطه متقابل تجربی و نظری عوامل<br />

زیرین نقش مهمی بازی می کنند:‏<br />

۱<br />

مشاهده<br />

۲<br />

آزمون و آزمایش<br />

۳<br />

تفسیر<br />

۴<br />

توصیف<br />

۵<br />

توضیح<br />

۶<br />

فرضیه<br />

۷<br />

پیشگوئی و غیره<br />

به عنوان مثال،‏ هر سیستم احکام نظری باید<br />

هم قادر به توضیح امور قابل مشاهده،‏ قابل<br />

تشخیص در آزمایش و امثالهم باشد و هم<br />

قادر به پیشگوئی نظری چنین اموری باشد.‏<br />

هر سیستم نظری در فرم یک تئوری فرضیه<br />

ای استقرائی باید بطور تجربی قابل تفسیر<br />

باشد،‏ یعنی عناصر منفرد سیستم نظری باید<br />

قابل تبیین بزبان مشاهده باشند،‏ در حالیکه<br />

عناصر دیگر تفسیر تجربی خود را در<br />

رابطه منطقی با اینها بدست می آورند و<br />

غیره.‏<br />

مسئله مهم در روشن کردن رابطه تجربی<br />

و نظری عبارت است از حالجی معیارهای<br />

ارزیابی کمی درجه ای که احکام نظری<br />

بوسیله داده های تجربی تأیید و یا اثبات می<br />

شوند.‏<br />

در این مورد استفاده از مفهوم احتمال مفید<br />

بنظر می رسد و راه پهناورتری برای<br />

پژوهش گشوده می شود که در آن انواع<br />

مختلف منطق احتماالت باید کارآئی خود را<br />

نشان دهند.‏<br />

رابطه تجربی و نظری در فلسفه مارکسیستی<br />

بمثابه مسئله مبرم پژوهش های بعدی در<br />

چارچوب متدئولوژی مارکسیستی نوین<br />

علوم و یا منطق پژوهش علمی و شناخت<br />

مارکسیستی و در مبارزه بر ضد درک<br />

نئوپوزیتیویستی این رابطه ‏)تجربی و<br />

نظری(‏ در نظر گرفته می شود.‏<br />

اولین موفقیت ها را در این زمینه فالسفه و<br />

منطقیون زیر از اتحاد شوروی کسب کرده<br />

اند:‏<br />

راکتوف،‏ و.‏ الف.‏ اسمیرنوف،‏ شویریف،‏<br />

تاوانتس،‏ زینویف و ….<br />

پایان


نظری<br />

پسا فوردیسم،‏ مارکسیسم و نقد اجمتاعی مورد بحث<br />

از : امانوئل رنو<br />

برگردان : ب . کیوان<br />

نگرش<br />

دانستن این نکته که یک تئوری تاریخی بر<br />

پایه چه مقوله ای باید گزیده شود،‏ تنها به<br />

گفتگوی اصطالح شناسی مربوط است.‏ در<br />

واقع هر مفهوم انتقال دهنده مجموعه ای از<br />

پیش فرض ها و معنا های نهفته است که نوع<br />

دوره بندی بسیجیده و داوری های استوار<br />

بر دوره را مشروط می سازند.‏ مفهوم های<br />

‏»سرمایه داری پیشرفته«‏ یا ‏»سرمایه داری<br />

جدید«‏ در نگاه نخست برتری کلیت و نا<br />

روشنی نسبی را نشان می دهند.‏ البته،‏ این<br />

مفهوم های زیر بی طرفی توصیفی نمایان<br />

آن ها پیش فرض های پروبلماتیک را<br />

پنهان می کنند.‏ صحبت کردن از ‏»سرمایه<br />

داری پیشرفته«‏ که هم زمان مفهوم خطی<br />

و تدریجی تحول اجتماعی را به خدمت می<br />

گیرد،‏ به کلی با نگرش تاریخی مطابقت<br />

دارد که بنا بر جنبش دو گانه عقالنی شدن<br />

اخالقی و ابزاری توصیف می شود.‏ اما می<br />

تواند به حق از کنار آمدن با مضمون قوی<br />

ایدئولوژیک بد گمان باشد.‏ مفهوم ‏»سرمایه<br />

داری جدید«در مورد آن نگرش نا پیوسته<br />

گرا را به خدمت می گیردکه به دشواری<br />

رابطه ای را که دوره ها میان خود حفظ می<br />

کنند،‏ محسوس می سازد.‏ و بدین ترتیب،‏ القا<br />

می کند که زمان حال می تواند به آسانی از<br />

فرمانروایی ها و بی عدالتی های ساختاری<br />

مدرنیته آزاد شود.‏ این اشکال می تواند کم<br />

تر داوری شود.‏ در صورتی که در نظر<br />

گیریم که خصلت دوره کنونی فراهم آوردن<br />

گسست با گذشته است که توسط ‏»ذهن جدید<br />

سرمایه داری«‏ پذیرفته شده یا در صورتی<br />

که در نظر گیریم که هدف سیاسی اساسی<br />

امروز تدارک دیدن ‏»نقد جدید اجتماعی«‏ در<br />

گسست با مفهوم های نقد سرمایه داری است.‏<br />

البته،‏ کم تر بی اهمیت به نظر می رسد که از<br />

استوار شدن استراتژی های سیاسی در تحلیل<br />

دگر گونی های اجتماعی کلی و ساختار های<br />

نا برابری ها و فرمانروایی صرفنظر نکنیم<br />

. اصطالح لیبرالیسم نو معناهای ضمنی<br />

ایدئولوژیک از این نوع را در بر ندارد.‏ او<br />

در سپهر عمومی سیاسی هم زمان مجموعی<br />

از پراتیک ها و نهاد های اقتصادی،‏ سیاست<br />

های اقتصادی و ایدئولوژی جدید را نشان<br />

می دهد.‏ مفهوم لیبرالیسم نو به نظر می<br />

رسدمستعد یکی کردن این عنصر های<br />

متفاوت در یک مفهوم کلی مشخصه های<br />

چشمگیر دوره کنونی است.‏ با این همه،‏<br />

این مفهوم مسئله هایی را در مقیاسی بر<br />

می انگیزد که روشن نیست که ویژگی های<br />

اقتصادی،‏ سیاسی و ایدئولوژیک که آن ها<br />

را به هم پیوند می دهد،‏ درخور یکی شدن<br />

در همان مفهوم باشند.‏ به عالوه،‏ دگرگونی<br />

اقتصادی کنونی مسئله یگانگی مفهوم نو<br />

لیبرالیستی ‏)دگرگونی های نو لیبرالیسم(‏ را<br />

مطرح می کنندو پی بردن به این مسئله را<br />

پیش می کشند که ما اکنون در حال خارج<br />

شدن از لیبرالیسم نو ‏)پایان لیبرالیسم نو؟(‏<br />

هستیم.‏ کاربرد مفهوم پسا فوردیسم که از این<br />

رو دوره ای را نشان می دهد که در پی<br />

نظام انباشت فوردیستی می آید و به نظر می<br />

رسد بنابر دگرگونی ساختارهای اجتماعی<br />

و نهادی فوردیسم توصیف می شود،‏ آسان<br />

است.‏ این واقعیت که پسا فوردیسم در رجوع<br />

به فوردیسم تعریف شده باشد،‏ می توانداندیشه<br />

دوره جدید همگونی سرمایه داری را به یاد<br />

آورد.‏ معنای ضمنی ‏»تنظیم های«‏ این مفهوم<br />

صفحه 53<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


صفحه 54<br />

خواهد توانست این بد گمانی را بر انگیزد که<br />

این جا هنوز پیش فرض های هماهنگی گرا<br />

در کارند.‏ )۱(<br />

البته،‏ صحبت کردن از پسا فوردیسم بدون<br />

داوری کردن در باره همگون بودن،‏ یگانگی<br />

تاریخی یا یکی شدن هماهنگ مشخصه های<br />

گوناگون دوره کنونی ممکن است .<br />

این مقاله به ویژه بیشتر به نتیجه های بیرون<br />

رفتن از فوردیسم بنابر نقد اجتماعی و<br />

مارکسیسم پای بند است.‏ حتا در لحظه ای<br />

که ایدئولوگ های نوسازی چپ پایان نفوذ<br />

مارکسیسم را به نام فلسفه سیاسی و تئوری<br />

اجتماعی جشن می گیرند.‏ )۲(<br />

به نظر می رسد که طی دهه ۱۹۹۰ بحث<br />

های بر انگیخته توسط فوردیسم ، شمار<br />

معینی از مسئله بر انگیزی های مارکسی<br />

را در سطح نخست قرار داد؛ در هنگامی که<br />

همان ایدئولوگ ها کوشیدند هژمونی جدید را<br />

با جلوه دادن خود به عنوان یگانه نمایندگان<br />

معقول نقد اجتماعی بر پا دارند.)‏‎۳‎‏(‏<br />

شاید معرفی کردن خط های برجسته این<br />

بحث بی فایده نباشد که به دقت روی آن چه<br />

که آن ها می کوشند طردشان کنند،‏ اصرار<br />

ورزد.‏<br />

بیرون رفتن از فوردیسم و نتیجه های تناقض<br />

آمیزش در باره تئوری اجتماعی<br />

دگرگونی های ژرف نظام انباشت فوردیسم<br />

در عمل از دهه ۱۹۷۰ با نتیجه های گوناگون<br />

به پایان رسید:‏ الف ) کرانمندی حقوق<br />

اجتماعی وسیاسی به دست آمده از زمان<br />

جنگ دوم جهانی ب ) افزایش نابرابری ها<br />

و ویرانی نهاد های تنظیم اقتصادی در سطح<br />

ملی پ ) سازمان دهی جدید جغرافیایی.‏<br />

اگر آن را از یورش ایدئولوژیک که توسط<br />

هواداران تغییر عقیده در مدیریت دولتی و<br />

سوسیال لیبرالیسم رهبری شده استثنا کنیم،‏<br />

می توان تأیید کرد که به راستی به جای در<br />

نظر گرفتن جدی این دگرگونی های تاریخی<br />

، چپ،‏ مارکسیست یا غیر مارکسیست،‏ در<br />

واقع چارچوب تحلیل اش را پیش از دهه<br />

‎۱۹۹۰‎تغییر نداد؛ تنها طی این مدت است<br />

که دگرگونی های ژرفی در تحلیل آن از<br />

وضعیت صورت گرفت و استراتژی های<br />

جدیدی را بر انگیخت.‏ دو گزینش اساسی<br />

حفظ شد.‏<br />

گزینش نخست استوار بر شرط بندی روی<br />

مقاومت است.‏ جنبش اجتماعی نوامبر –<br />

دسامبر ۱۹۹۵ یا جنبش ضد سران در<br />

نشست سیاتل با الهام گرفتن از مبارزه های<br />

چیاپاس،‏ نقد اجتماعی را ضمن یکی دانستن<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

مبارزه های اجتماعی به عنوان نیروی اصلی<br />

رهایی،‏ بخش جذاب جنبش مقاومت در برابر<br />

دگرگونی های نولیبرالی نظم اجتماعی درک<br />

می کردند.‏ در گیری های پیر بوردیوبه ویژه<br />

مشخصه های این نخستین گزینش اند.‏ )۴(<br />

استراتژی دوم استوار بر متمرکز شدن<br />

بیشتر روی دگرگونی های کلی اجتماعی<br />

و سیاسی،‏ ضمن کوشیدن برای شناسایی<br />

کردن آن چه که حامل خطرها و هم چنین<br />

رهایی های ممکن در آن ها است.‏ در این<br />

گزینش دوم باید به تورم گفتمان روی ‏»چیز<br />

نو«‏ ‏)حقوق جدید بین المللی،‏ ‏»جنبش های<br />

جدید اجتماعی«،‏ روحیه جدید سرمایه<br />

داری ) و روی ‏»پایان«‏ ‏)پایان کار،‏ پایان<br />

جامعه مزدبری(‏ دلبسته بود-‏ قدرت عملی<br />

کاربردهای بسیار رایج ‏»جهانی شدن«‏<br />

مربوط به رابطه این گفتمان است.‏ به رغم<br />

ظاهرها،‏ می توان دید که با گزینش مقاومت<br />

یا گفتمان ‏»پایان«‏ و ‏»چیز نو«‏ نقد اجتماعی<br />

در زمینه مارکسی پیشرفت می کند.‏ در واقع،‏<br />

گزینش نخست از این نگرش که هدف های<br />

کینزی در برقرار کردن آماج های سیاسی<br />

برای دنبال کردن کافی است،‏ چشم می پوشد<br />

و بنابر واقعیت با ترک کردن مدل فوردیستی<br />

سیاست که از مذاکره جمعی و سازش های<br />

نهادی شده عبور می کند،‏ به طور ضمنی<br />

سیاست را در ارتباط با رویارویی بین منافع<br />

اجتماعی تعریف می کند.‏ از سوی دیگر،‏<br />

لفاضی ‏»پایان«‏ و ‏»چیز نو«‏ نشان می دهد<br />

که گفتگوهای انتزاعی مربوط به دموکراسی<br />

و عدالت دیگر محدود کردن مسئله های<br />

به طور سیاسی مهم را روا نمی دارند؛ و<br />

داوهای اساسی بیشتر به دگرگونی های<br />

ساختاری سرمایه داری و نتیجه های محلی<br />

و کلی برپایه اجتماعی و سیاسی مربوط اند.‏<br />

بدین ترتیب،‏ دست کم بالقوه ، نقد اجتماعی<br />

در زمینه نقد اقتصاد سیاسی به کار گرفته<br />

می شود.‏ در یک جابه جایی دو گانه،‏ نقد<br />

اجتماعی در راستای تحلیل ماتریالیستی امر<br />

اجتماعی و سیاسی سمت گیری می کند.‏<br />

البته،‏ به جای تفسیر شدن به عنوان یک گام<br />

در راستای مارکسیسم،‏ این جابه جایی دو<br />

گانه به طور کلی به مثابه بعد جدیدی که<br />

نسبت به خودش پیدا می کند،‏ نگریسته شده<br />

است.‏ در واقع،‏ اغلب،‏ آفرینندگی جنبش های<br />

جدید رویاروی نازایی شکل حزب قرار<br />

گرفته که در آن مارکسیسم با خود سازمان<br />

دهی طبقه کارگر یکی دانسته شده است.‏<br />

هم چنین تصور شده است که ناهمگونی<br />

جنبش های اجتماعی با اندیشه مارکسیسم<br />

که بنابر آن پرولتاریا بازیگر اصلی رهایی<br />

خواهد بود،‏ اختالف دارد.‏ )۶(<br />

اگر این تحلیل ها بر آن شده اند مارکسیسم<br />

را دوباره فرمول بندی کنند،‏ آن ها بیشتر<br />

وقت ها به عنوان دلیل های کافی برای رها<br />

کردن مارکس تلقی شده اند.‏ اغلب،‏ اصطالح<br />

مقاومت به معنی مبارزه برای حفظ دست<br />

آوردهای اجتماعی و نوعی بتواره شدن<br />

جامعه مزدبری فوردیستی که در اختالف با<br />

نقد سرمایه داری قرار می گیرد،‏ درک شده<br />

است.‏ )۷(<br />

استثنای انجام یافته نوسازی ها محصول نقد<br />

پسا استعماری،‏ کاربردهای بازتابی مفهوم<br />

مقاومت در باره آن ها،‏ اغلب به این اندیشه<br />

می انجامد که مقاومت باید بنابر عزیمت از<br />

فوکو و دولوز بیش از عزیمت از مارکس<br />

اندیشیده شود.‏ )۸(<br />

گفتگوهای مربوط به دگرگونی ها ی<br />

ساختارها بیش از نزدیکی ها با مارکسیسم<br />

احساس نشده اند.‏ آن ها اغلب،‏ بنابر مفهوم<br />

هایی چون ‏»اقتصاد جدید«‏ ، ‏»اقتصاد<br />

انفورماسیون«‏ ، ‏»مدرنیته دوم«‏ یا<br />

‏»امپراتوری«‏ گسترش یافته اند که رابطه<br />

آن ها با تئوری مارکس تا اندازه ای سست<br />

به نظر می رسد.‏ وانگهی از حیث نظری<br />

خصلت نا معین این مفهوم ها می تواند<br />

احساس وضعیت موجودبه کلی جدید را<br />

که هیچ نویسنده گذشته امکان درک کردن<br />

آن را به اندازه کافی نمی دهد،‏ تقویت کند.‏<br />

آن ها توانسته اند از این اندیشه دفاع کنند<br />

که دگرگونی های ساختارهای اقتصادی به<br />

طور قطع با برخی جنبه های تئوریمارکس،‏<br />

مثل تئوری ارزش یا تئوری امپریالیسم او<br />

اختالف دارد.‏ )۹(<br />

با این که مجموع بحث در باره پسا فوردیسم<br />

در عرصه پروبلماتیک مارکسیسم گسترش<br />

می یابد،‏ موضع های گونه گون مورد<br />

کشمکش بیشتر به احساس کردن خود چونان<br />

ناسازگارها نسبت به آن گرایش داشته است.‏<br />

عامل های شمارمندی توضیح می دهند که<br />

این شبه بازگشت بهمارکس چونان فاصله<br />

گرفتن از او درک شده است.‏ بدون شک<br />

عامل های ایدئولوژیک،‏ سیاسی و فلسفی در<br />

این مورد نقش باز ی کرده اند.‏ بی تردید<br />

تصویری که مارکسیسم از خودش در دوره<br />

پیشین به دست داد،‏ توانسته است برای او<br />

مانع هایی بیافریند.‏ البته،‏ این شبه بازگشت با<br />

کوشش های گوناگون اکنونی کردن مارکس<br />

همراه بوده است.‏ بیش از گسترش دادن<br />

تحلیل های این بی توجهی،‏ این افکار و<br />

این نوزایی،‏ من به ادامه دادن تفسیر کردن<br />

بحث های مربوط به پسا فوردیسم به عنوان<br />

رویارویی های تئوریک و سیاسی که در<br />

سپهر مفهومی مارکسیسم گسترش می یابد،‏


صفحه 55<br />

بسنده می کنم.‏<br />

بیماری شناسی ها و استرتژی ها<br />

می توان روی این واقعیت توافق کرد که<br />

هنوز امروز چپ از کمبود استراتژیک بیش<br />

از کمبود برنامه ای رنج می برد.‏ )۱۰(<br />

این تزلزل،‏ دست کم برای بخشی به نا یقینی<br />

ها در باره ارزش یابی وضعیت موجود<br />

باز می گردد.‏ در واقع،‏ دو بیماری شناسی<br />

تاریخی متضاد که بدون پی آمد ها برای<br />

شیوه اندیشیدن در باره سناریو های سیاسی<br />

نیستند،‏ امکان دارد.‏ برخی ها تصور می<br />

کنند که وضعیت موجود به طور اساسی<br />

بنا بر ویرانی نهادهای اجتماعی و سیاسی<br />

خاص فوردیسم توصیف می شوند که<br />

درهم نوردیدن نهاد اجتماعی وخود شرایط<br />

شهروندی از آن نتیجه می شود.‏ از راه پی<br />

آمد،‏ ممکن است به نظر رسد که وظیفه<br />

بسیار فوری بجز دفاع کردن از دستگاه های<br />

نهادی دولت رفاه،‏ دست کم عبارت از دفاع<br />

کردن از اصل هایی است که آن ها را بر<br />

می انگیزد.‏ )۱۱(<br />

سایرین بیشتر تصور می کنند که وضعیت<br />

موجود باید چونان نظام جدید سازمان دهی<br />

سیاسی و اقتصادی که امکان های جدید<br />

رهایی را مشخص می کنند،‏ توصیف شود.‏<br />

بنابر این،‏ استرتژی های سیاسی مناسب باید<br />

کوشش کنند،‏ برخی تحول های اجتماعی<br />

جاری را به منظور آسان کردن اکنونی شدن<br />

این توانمندی های جدید شتاب دهند.‏ )۱۲(<br />

یک موضع بینابینی استوار بر اندیشه<br />

‏»ناسازه مدرن سازی سرمایه داری«‏ :<br />

گذار از فوردیسم به پسا فوردیسم،‏ البته<br />

نشانه پویایی های رهایی بخش را در بر<br />

دارد.‏ اما نهادی شدن آن ها به طور تناقض<br />

آمیز با شکل های فرمان روایی و نا برابری<br />

شدید همراه خواهد بود.‏ بنابر این،‏ استراتژی<br />

مناسب بیشتر نوسازی پشتیبانی ها و تنظیم<br />

های فوردیستی از دیدگاه اصول هنجاری پسا<br />

فوردیستی ‏)یا توانمندی های جدید رهایی(‏<br />

خواهد بود.‏ )۱۳(<br />

در نخستین برخورد،‏ بیماری شناسی هایی<br />

که این استراتژی ها را بنا می نهند،‏ به نظر<br />

می رسند تحول های سیاسی و اجتماعی را<br />

در واقع برای خودشان بدون موضوع بندی<br />

رابطه شان با دگرگونی های ساختارهای<br />

اقتصادی در نظر گیرند.در صورتی که<br />

آن ها می کوشند ضمن استدالل کردن بر<br />

پایه دگرگونی های تاریخی به سیاست در<br />

اصطالح های ماتریالیستی بیندیشند.‏ بنابر<br />

این،‏ به نظر می رسند آن ها رویکردهایی<br />

را پیشنهاد می کنندکه دور از رویکردهایی<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

که می توانند به مارکس نسبت داده شوند،‏<br />

باقی می مانند.‏ وانگهی این یک واقعیت<br />

است که انگیزنده های این بیماری شناسی<br />

همواره نیاز به رجوع کردن آشکار به او را<br />

احساس نمی کنند.‏ و با وجود این،‏ هر یک از<br />

این رویکردها می تواند به ترتیبی به منزله<br />

رجوع کردن به مارکس باشد.‏<br />

بیماری شناسی دوم که در اصطالح های<br />

مارکس فرمول بندی شده ، عبارت از تأیید<br />

کردن این نکته است که پیشرفت نیروهای<br />

تولیدی به کار امکان داده است،‏ درگیر<br />

مبارزه علیه رابطه های تولید فوردیستی به<br />

منظور رها شدن از آن ها شود.‏ )۱۴(<br />

پسا فوردیسم نتیجه مبارزه رهایی بخش است<br />

و هر کوششی که هدف آن دفاع کردن از<br />

فوردیسم باشد،‏ یا حتا به آن باز گردد،‏ به<br />

طور ذاتی واپس گرایی خواهد بود.‏ )۱۵(<br />

البته بازسازی نرخ سود و افزایش چشمگیر<br />

نابرابری ها می توانند روی بیماری شناسی<br />

متضاد تکیه کنند.‏ در چارچوب تفسیر تاریخ<br />

در ارتباط با مبارزه طبقاتی،‏ در واقع می<br />

توان تصور کرد که دوره موجود به ویژه<br />

بنابر شکست جبهه اجتماعی ‏)فوردیستی(‏ که<br />

از کادرها و طبقه کارگر تشکیل شده و بنابر<br />

پیروزی موضع سرکردگی ‏)هژمونیک(‏<br />

بورژوازی مالی،‏ توصیف می شود.‏ در<br />

یک چنین زمینه ای،‏ هر ارزش یابی پسا<br />

فوردیسم در اساس ایدئولوژیک به نظر می<br />

رسد.‏ )۱۶(<br />

سومین موضع نیز می تواند در مقیاسی از<br />

مارکس یاری بخواهدکه مفهوم»پارادوکس«‏<br />

سعی داشته باشدمشخص کند چگونه<br />

پروبلماتیک مارکسی تضادهای سرمایه<br />

داری پس از چشم پوشیدن از این اندیشه<br />

فرمول بندی شوند که رویارویی هایی که<br />

از مسئله های اجتماعی می گذرند باید فقط<br />

به سپهر اقتصادی محدود باشند و بتوانند به<br />

عنوان تضادهای ساده و تک معنایی درک<br />

شوند.‏<br />

به ویژه یک نکته،‏ به کلی شایسته تشخیص<br />

دادن است.‏ در بحث های معاصر مربوط به<br />

بیماری شناسی ها و استراتژی،‏ به درستی،‏<br />

بیشتر وقت ها این یک مقایسه فوردیستی و<br />

پسا فوردیستی است که موضوع بحث است.‏<br />

از دیدگاه مارکسیستی نگریستن جدی این<br />

داو ، بدون در نظر گرفتن پویایی نظام های<br />

انباشت ممکن نیست.‏ اما در مارکسیسم به<br />

طور کلی،‏ و پیش از این در نزد خودمارکس،‏<br />

نمونه تحلیلی که باید برای این هدف بسیج<br />

شود،‏ تا اندازه ای نا معین باقی می ماند.‏<br />

بنابر شکلواره نخست تفسیری،‏ دیالک تیک<br />

نیروهای تولیدی و رابطه های تولید باید<br />

چونان عامل اصلی بیانی تحول شکل بندی<br />

های اجتماعی نگریسته شود.‏ البته،‏ این تضاد<br />

می تواند در معنی های گوناگون درک شود<br />

و در بحث معاصر بنابر واقعیت،‏ این تضاد<br />

یا در معنی کارکردی ناموفق یک شیوه تنظیم<br />

اقتصادی یا در معنی سیاسی تعارض میان<br />

نیروهای تولیدی و رابطه های قدرت که آن<br />

ها را سازمان می دهند،‏ درک شده است.‏ در<br />

واقع،‏ تفسیر نخست تصریح می کند که گذار<br />

فوردیسم یا پسا فوردیسم از بحران کارکردی<br />

شیوه تنظیم فوردیستی تضادهای عام سرمایه<br />

داری سرچشمه می گیرد.)‏‎۱۷‎‏(‏<br />

البته پیش از این نشان داده ایم که تعارض<br />

ها میان نیروهای تولیدی و رابطه های تولید<br />

فوردیستی نیز می توانند به معنی شورش<br />

آفرینندگی کار اجتماعی علیه شکل های<br />

انضباطی دولت رفاه وسازمان دهی تبلوری<br />

تولید درک شوند.‏ )۱۸( وانگهی در نزد<br />

مارکس شکلواره دومِ‏ تفسیری را می یابیم ؛<br />

زیرا عامل تعیین کننده تحول تاریخی گاهی<br />

در مبارزه طبقه ها بسی بیش از دیالک<br />

تیک رابطه های تولید و نیروهای تولیدی<br />

مرز بندی شده است.‏ هنگامی که این دیدگاه<br />

دربحث معاصر بسیجیده شد،‏ آن چه تعیین<br />

کننده می شود،‏ روشی است که گسترش<br />

مبارزه طبقه ها از میانه قرن نوزدهم و<br />

تقسیم طبقاتی فرمان روا به بورژوازی مالی<br />

‏)دارنده وسیله های تولید(‏ و بورژوازی<br />

کادرگرا ]cadriste[ ‏)رهبر تولید(‏ در<br />

آغاز قرن بیستم توانسته اند به اتحاد طبقه<br />

کارگر و کادرهای : ‏)فوردیسم(‏ بیانجامند،‏<br />

پیش از آن که سیستم اجتماعی استوار بر این<br />

اتحاد زیر تأثیر مبارزه پیروز بورژوازی<br />

مالی برای برقرار کردن موقعیت فرمانروای<br />

‏)پسا فوردیستی(‏ اش متالشی گردد.‏ )۱۹(<br />

بحث های کنونی دست کم افزایش مراجعه<br />

های ممکن به مارکس را روشن نمی<br />

کنند.‏ آن ها هم چنین برخی نقدهای تئوری<br />

مارکسیستی تحول اجتماعی را آشکار می<br />

کنند.‏ در واقع،‏ یک مسئله مورد کشمکش<br />

امروز مسئله نقشی است که دستگاه های<br />

نهادی فوردیستی می توانند در استراتژی<br />

سوسیالیستی بازی کنند.‏ از یک سو،‏ مسئله<br />

این است که بدانیم آیا نهادهای دولت رفاه به<br />

طور ذاتی به نظام انباشت مربوط است که<br />

دست کم تا اندازه ای به گذشته تعلق دارند<br />

و از سوی دیگر،‏ چگونه آن ها می توانند<br />

در چارچوب فرا رفت از لیبرالیسم نو ، حتا<br />

سرمایه داری،‏ بسیجیده شوند؟ دبستان تنظیم<br />

تصریح کرده است که مارکس فاقد تئوری<br />

نهاد ها است و بدون شک،‏ این نیز درست<br />

است که فراسوی خود مارکس،‏ مارکسیسم<br />

به طور کلی در باره مسئله نهادها به طور


صفحه 56<br />

اساسی بر پایه دولت بحث کرده است . اگر<br />

دولت در دوره مدرن آن چه را که می توان<br />

آن را نهاد نهادها ، به معنی نهادی نامید که<br />

می کوشد مجموع دیگر نهادها را سازمان<br />

دهد،‏ بنابر این،‏ دشوار به نظر می رسد که<br />

بپذیریم در این مورد به طور کامل کامیاب<br />

شود و سیستم نهادها و هم چنین گوناگونی<br />

نتیجه هایی که در آزمون اجتماعی به وجود<br />

می آورند،‏ بتواند به طور کافی از این دیدگاه<br />

تحلیل شود.‏ به عالوه،‏ موضوع زدودن<br />

دولت به نسبی بودن اهمیت این مسئله های<br />

تحلیلی گرایش داشته است.‏ در بحث های<br />

کنونی نتیجه های کم بها دادن به مسئله های<br />

مربوط به تحلیل نهاد ها به آسانی محسوس<br />

است.‏ برخی شکل های نقد اجتماعی کوشیده<br />

اند،‏ نهادهای فوردیستی را به نتیجه ساده<br />

پیروزی طبقه کارگر علیه بورژوازی بدون<br />

در نظر گرفتن رابطه ای که آن ها را به طور<br />

کارکردی در یک نظام انباشت معین یگانه<br />

می کند؛ کاهش دهند.‏ از این رو،‏ دفاع آن<br />

ها که روی کف مبارزه طبقه کارگر شناور<br />

است،‏ می تواند،‏ بدون مسئله در آمیختن با<br />

هدف های مبارزه های کنونی اجتماعی،‏<br />

چونان مقاومت های ساده در برابر لیبرالیسم<br />

نو درک شود.‏ هم زمان،‏ شکل های دیگر نقد<br />

اجتماعی به دست کم گرفتن فرمان روایی<br />

هایی که توسط نهاد های پسا فوردیسم به<br />

وجود آمده وتعریف کردن رهایی به عنوان<br />

خود سازمان دهی عده ای که از چارچوب<br />

های نهادی آزاد می شوند،‏ گرایش دارند.‏<br />

تردیدی نیست که مارکسیسم خودرا ناگزیر<br />

می بیندتئوری نهاد های گسترده تری را<br />

برای پیشنهاد کردن تحلیل مناسب تحول های<br />

کنونی و طرح ریزی کردن استراتژی های<br />

مناسب برای زمان کنونی آماده کند.‏ )۲۰(<br />

کدام نقد اجتماعی؟<br />

البته،‏ این چنین است،‏ هنگامی که از مسئله<br />

نمونه نقد اجتماعی مناسب صحبت به میان<br />

می آید،‏ بحث در زمینه تئوریک و مفهومی<br />

مارکسیسم گسترش می یابد.‏ این مسئله از<br />

دیدگاه نقد اجتماعی شایسته بررسی به کلی<br />

ویژه است.‏ در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰<br />

بحث به طور اساسی رویاروی بحث هایی<br />

قرار داشت که تأکید می کرد نقد باید استوار<br />

بر تحلیل گرایش های تاریخی و گرایش<br />

هایی باشد که بر عکس تأکید می کند که<br />

باید استوار بر تئوری دموکراسی یا عدالت<br />

باشند.‏ چون بیش از پیش ادامه دادن به<br />

تعریف کردن کمونیسم به عنوان ‏»جنبش<br />

واقعی که وضعیت کنونی را از میان برمی<br />

دارد،‏ دشوار می شود«‏ .)۲۱(<br />

مسئله پی ریزی هنجاری نقد،‏ به ویژه آن<br />

گونه که توسط رالس و هابر ماس مطرح<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

شد،‏ همواره بیشتر توجه را جلب می کند.‏<br />

بنابر این،‏ مسئله عبارت از تصمیم گرفتن<br />

قاطعانه میان وکیل های نقد اجتماعی<br />

ضعیف یا قوی بود.‏ بنا بر عقیده نخست،‏ نقد<br />

اجتماعی می بایست درون جامعه ها باقی<br />

بماند.‏ و در ضمن روی اصل های هنجاری<br />

ای تکیه کند که بنابر دگر گونی های دلخواه<br />

اجتماعی در دید های افراد مربوط اعتبار<br />

دارد.‏ بنابر عقیده دوم،‏ نقد اجتماعی نباید<br />

تنها برای کمک کردن به افراد برای بهتر<br />

سازگار کردن جامعه ها به آن چه که آن<br />

ها خودشان به عنوان چگونگی های یک<br />

زندگی مناسب در نظر می گیرند،‏ تالش<br />

ورزد.‏ البته،‏ هم چنین باید ارزش شکل بندی<br />

های اجتماعی را در پرتو نیاز های عمومی<br />

سنجید که باید بنابر سنجه های عدالت یا<br />

روند های کار خاص یک سپهر عمومی<br />

دموکراتیک تعریف شوند.‏ میتوان گفت که<br />

این بحث ها امروز بر افتاده به نظر می<br />

رسند.‏ نخست از دیدگاه هنجاری دشوار است<br />

بپذیریم که آسیب شناسی های خاص دوره<br />

پسا فوردیستی بتوانند به طور کامل از دیدگاه<br />

زندگی مناسب،‏ عدالت و دموکراسی وصف<br />

شوند.‏ در خالل مسئله بی ثباتی و طرد و در<br />

خالل مسئله شرائط نوین کار،‏ موضوع از<br />

خود بیگانگی دوباره جلوی صحنه رونما می<br />

شود.‏ بنابر این،‏ اصطالح از خود بیگانگی<br />

به تمامی مجموعه ای از مسئله های هنجاری<br />

را نشان می دهد که نقد اجتماعی در ارتباط<br />

با زندگی مناسب،‏ عدالت و دموکراسی برای<br />

عهده دار شدن مسئولیت کافی نیست.‏ )۲۲(<br />

بسی عام تر ، این اصطالح به تمامی یک<br />

رشته مسئله های روان شناسی،‏ اجتماعی-‏<br />

منطقی و سیاسی را نشان می دهد که نمی<br />

توانند در چارچوب مفهومی فلسفه سیاسی<br />

هنجاری موضوع بندی شوند آن ها نیز به<br />

نظر نمی رسندبتوانند از پس گفتمان پسا<br />

ساختار گرایانه ‏)ضمن درک کردن آن<br />

از راه مجموعه ای که از فوکو و دولوز<br />

تا دریدا پیش می رود و از لیوتار و دیگر<br />

نمایندگان ‏»تئوری فرانسه«‏ عبور می کند<br />

) بر آیند که دژ اصلی مقاومت فلسفی برای<br />

هژمونی فلسفه سیاسی هنجاری را تشکیل<br />

داده است.‏ هم چنین موضوع های عدالت و<br />

دموکراسی به مرکز قرار دادن دوباره نقد<br />

اجتماعی در یک زمینه به طور کالسیک<br />

فلسفی کمک کرده اند.‏ هم چنین،‏ استخوان<br />

بندی از خود بیگانگی به عنوان موضوع<br />

درگیری ذهنی سیاسی وتئوریک یک جا به<br />

جایی مرکز برای برون رفت از آن با خود<br />

داشته که پروبلماتیک های مارکسی را به<br />

طور طبیعی به یاری خوانده اند.‏ )۲۳(<br />

در واقع،‏ به نظر می رسد،‏ وظیفه اصلی<br />

نقد اجتماعی امروز همانا یافتن اصول<br />

هنجاری نقد درونی خودتحول های اجتماعی<br />

است.‏ در این باره،‏ به نظر می رسد که آلتر<br />

ناتیو،‏ رویارویی چشم انداز محلی و چشم<br />

انداز جهانی است.‏ عقیده نخست،‏ عبارت از<br />

نقد کردن سرمایه داری معاصر از دیدگاه<br />

دگرگونی های جهانی است.‏ نقد به ویژه<br />

می تواند استوار بر تئوری رویش یک<br />

‏»امپراتوری«‏ )۲۴(. . . یا یک ‏»دولت<br />

جهانی«‏ جدید باشد.‏ )۲۵(<br />

البته،‏ ویرانی تنظیم های اقتصادی و پشتیبانی<br />

های اجتماعی ملی زیر فشار نو لیبرالی،‏<br />

هم چنین شکنندگی هویت های اجتماعی و<br />

فرهنگی زیر فشار بی ثباتی و جهانی شدن<br />

فرهنگی کاربرد نقد اجتماعی محلی را بر<br />

می انگیزد.‏ بر پایه عقیده دوم،‏ نقد می تواند<br />

یا استوار بر افزایش پراتیک های روزانه<br />

مقاومت یا گونه گونی مبارزه های جمعی<br />

علیه بی عدالتی باشد.‏<br />

هر یک از این عقیده ها می تواند مدعی<br />

میراث مارکسیستی باشد.‏ عقیده جهانگیر<br />

ممکن است تصریح کند که یک روش<br />

مارکسیستی باید به عنوان موضوع،‏ سرمایه<br />

داری را که در ساختار شیوه تولید و مرحله<br />

های گوناگون توسعه اش نگریسته می شود،‏<br />

در نظر گیرد.‏ این عقیده می تواند از آن<br />

نتیجه گیری کندکه تعریف کردن اصل های<br />

هنجاری در مقیاس جهانگیر از این رو<br />

ضرورت دارد که نقد استوار بر خود این<br />

مقیاس است.‏ عقیده محلی می تواند در باره<br />

آن مدعی ارائه کردن راه حلی ممکن برای<br />

آن چه که در دهه ۱۹۸۰ ‏»مسئله اخالقی«‏<br />

در نزدمارکس نامیده شده است،‏ باشد.‏ چگونه<br />

ممکن است یک جامعه را با برگرداندن<br />

اصول کالسیک معنی ‏)حقوق و اخالق(‏ به<br />

ایدئولوژی شناساند.‏ می توان نشان داد که<br />

مارکس در حقیقت هرگز رد نکرده است که<br />

هنجارهای اتیکی – اخالقی در نقد اجتماعی<br />

نقش بازی می کند و این بیشتر نیازمند آن<br />

است که نقد،‏ دیدگاهی ‏»واقع گرایانه«‏ را<br />

بپذیرد.‏ )۲۶(<br />

بنابر مبارزه های اجتماعی و سیاسی:‏ این<br />

دیدگاه واقع گرایانه خواستار است که سیاست<br />

در کاهش ناپذیری اش به اخالق درک شودو<br />

اصول هنجاری نقد اجتماعی در انگیزش<br />

های واقعی مبارزه ها علیه فرمان روایی،‏<br />

بی عدالتی و از خود بیگانگی کاویده شود.‏<br />

)۲۷(<br />

طرح یک ‏»برنامه اخالقی کشمکش های<br />

اجتماعی«‏ می تواند چونان ادامه این خواست<br />

درک شود.‏ )۲۸(<br />

این جا نیز مسئله های بر آمده از بحث


صفحه 57<br />

معاصر،‏ مصاف ها به خاطر مارکسیسم<br />

را تعریف می کنند.‏ گوناگونی بازیگران<br />

جمعی و خواست های سیاسی در جنبش نوع<br />

دیگری از جهانی شدن Altermondiali-<br />

)ste بر این داللت دارد که در وهله نخست<br />

بسنده کردن به این که یگانگی مبارزه ها<br />

استوار بر همگون بودن نفع رهایی بخش<br />

پرولتاریاو این که نفع رهایی بخش نمود<br />

تضاد و نیروهای تولید و رابطه های تولید<br />

است،‏ دیگر ممکن نیست.‏ البته،‏ امروز مسئله<br />

یگانگی مبارزه ها بیشتر به عنوان مسئله<br />

‏»همگرایی«‏ ممکنِ‏ آن ها رخ می نماید<br />

و به رویارویی سه نوع مسئله متمایز می<br />

انجامد.‏ از یک سو،‏ شرایط همگرایی مبارزه<br />

ها به چگونگی های مشخص پیوستگی و<br />

برشگاه فرمانروایی های طبقاتی،‏ جنس و<br />

نژاد بستگی دارد.‏ )۲۹(<br />

(<br />

از سوی دیگر،‏ مبارزه های مستقل فقط می<br />

توانندبر پایه هدف های ویژه ای که تعیین<br />

می کنند همگرا شوند.‏ بنابر این نقد اجتماعی<br />

ناگزیر است،‏ مدل های تا اندازه ای نرم و<br />

متمایز برای باز یافتن گوناگونی آن ها،‏ در<br />

صورتی که بخواهد همراه با همگرایی،‏ یا<br />

حتا یاری کردن آن ها باشد،‏ پیشنهاد کند.‏<br />

سر انجام،‏ مسئله رویش باید در یک چشم<br />

انداز هم زمان کارکردی و هنجاری مورد<br />

بحث قرار گیرد.‏ زیرا این هرگز نه تنها بر<br />

پایه هدف های شان،‏ بلکه همواره نیز بر<br />

پایه اصل های توجیه شان است که مبارزه<br />

ها آماده همگرا بودن اند:‏ نقد اجتماعی فقط<br />

می تواندبا کوشش در توضیح دادن زمان<br />

هنجاری مشترک در این توجیه های گوناگون<br />

در همگرایی شرکت کند.‏ بنابر این ناگزیر<br />

است چند گانگی فرمانروایی را با پذیرفتن<br />

یک چشم انداز هم زمان محلی و هنجاری<br />

در نظر گیرد.‏ البته،‏ مسئله همواره منوط<br />

به دانستن این نکته است که چگونه مسئله<br />

های محلی و هنجارهای عمومی می توانندبه<br />

دگرگونی شرایط ساختاری فرمان روایی،‏<br />

بی عدالتی و از خود بیگانگی بیانجامند.‏<br />

چگونه لیبرالیسم نو یا خود سرمایه می تواند<br />

دگرگون شود؟ این مسئله به روشنی به چشم<br />

انداز جهانی باز می گردد.‏<br />

دیدگاه محلی همواره برای آشکار کردن علت<br />

های فرمان روایی،‏ بی عدالتی و از خود<br />

بیگانگی و برای پیشنهاد کردن استرتژی<br />

های دگر گونی جهانی ماکافی خواهد بود.‏<br />

البته،‏ دیدگاه جهانی در نفس خود،‏ از زمانی<br />

که مسئله عبارت از درک کردن این نکته<br />

است که چگونه سرمایه داری زاده شد و<br />

چگونه افراد و گروه های اجتماعی می<br />

توانند نارضایتی ها و شورش های شان را<br />

در مبارزه های جمعی در خور برآوردن نیاز<br />

های منطقی شان یگانه کنند،‏ ناکافی است.‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

)۳۰( . . . البته مسئله عبارت از دیدگاه های<br />

تکمیلی است که نقد اجتماعی بایدیکی را با<br />

دیگری پیوند دهد.‏<br />

جا به جایی های مارکسیسم<br />

با این همه،‏ به شکل متناقض،‏ برای مارکسیسم<br />

شرکت کردن در این بحث چندان آسان نیست،‏<br />

حتا اگر مارکسیسم در وضعیت خاص خودجا<br />

به جا شده باشد.‏ مارکسیسم غربی دهه های<br />

۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ در روبرو شدن با مصاف<br />

های بر انگیخته شده از این بحث از آمادگی<br />

الزم برخوردار نبود.‏ در کوشش برای پاسخ<br />

گفتن به ناکامی های جنبش های انقالبی دهه<br />

های ۱۹۶۰ و ، ۱۹۷۰ بازیگرانی که از<br />

مارکس چشم نپوشیده بودند،‏ بیش از تحول<br />

های اجتماعی که در پایان فوردیسم پذیرفته<br />

شد،‏ دو کارکرد اساسی را به کار گرفتند:‏<br />

نخستین کارکرد عبارت از پر کردن خأل های<br />

تئوری مارکس از راه وام گرفتن از پارادیگم<br />

های دیگر:‏ پارادیگم های فرهنگ ‏)پژوهش<br />

های فرهنگی(‏ ، کنش عقالنی ‏)مارکسیسم<br />

تحلیلی(‏ و قدرت ‏)در مقایسه های مارکس<br />

‏/فوکو(‏ است.‏ ازاین رو،‏ مسئله عبارت از<br />

دفاع کردن از مارکسیسم به عنوان یک<br />

تئوری عام بودکه توانسته بود اکنونی کردن<br />

مناسب از دیدگاه وضعیت بحث در علم های<br />

اجتماعی و طرح سیاسی در کل را در هدف<br />

قرار دهد.‏ دومین کارکرد،‏ بیشتر عبارت از<br />

تصریح کردن بعُد نقد نوشته هایمارکس یعنی<br />

بُعد پرسش انگیزی )۳۱(. . ‏.آرمان شهری<br />

یا مسیحایی )۳۲( . . . گرایش های ساخت<br />

شکنی اش بود.‏ )۳۳(<br />

بدین ترتیب اندیشه مارکس به عنوان یک<br />

فلسفه پدیدار شدکه قدرت از حیث سیاسی<br />

براندازش نمی توانست موضوع بطالن ها<br />

قرا ر گیرد.‏ البته،‏ هیچ یک از کارکردها<br />

به راستی در خور فراهم آوردن پاسخ های<br />

قانع کننده برای جابه جایی بحث مربوط به<br />

نقد اجتماعی،‏ بیماری شناسی و استراتژی<br />

ها نبود.‏ تنها در میان اقتصاددانان و تاریخ<br />

دانان مارکسیست است که این بحث به شکل<br />

گویایی آراسته شده است.‏ اما دیده ایم که<br />

پاسخ هایی که پیش رو می نهد،‏ از سپهرهای<br />

تئوری و تاریخ به سوی سپهرهای تئوری<br />

سیاسی و تئوری اجتماعی سرریز می شود.‏<br />

بدون شک،‏ این ها خألهایی در این سپهر<br />

واپسین اند که مانع بسیار گویایی را تشکیل<br />

داده اند.‏<br />

نشان داده ایم که مسئله های برخاسته از این<br />

بحث،‏ به ویژه به تحول اجتماعی،‏ طبیعت<br />

نهاد ها و رابطه های شان در میان آن ها و به<br />

ساختار سازی آزمون اجتماعی و توانمندی<br />

های مقاومت و رهایی بخشی که در بر دارند،‏<br />

مربوط اند.‏ کوشش برای یادآوری کردن<br />

همه نویسندگانی که با عزیمت از گرامشی،‏<br />

تئوری نقد یا آلتوسر،‏ نوشته های مهمی در<br />

باره این موضوع های گوناگون پیشنهاد<br />

کرده اند،‏ بیهوده خواهد بود.‏ البته،‏ در یافتن<br />

کوشش هایی که به پیوند دادن این موضوع<br />

های گونه گون در یک تئوری اجتماعی<br />

فراگیرنایل آمده باشند،‏ دشوار به نظر می<br />

رسد.‏ طرح ریزی کردن این نوع تئوری<br />

همانا بلند پروازی»تئوری رفتار کردن<br />

ارتباطی«‏ بود.‏ شگفتی آور نیست که برخی<br />

کوشش ها که به وجود آوردن یک تئوری<br />

اجتماعی جهانی الهام گرفته از مارکس را<br />

در هدف داشت،‏ زیر تأثیر هابرماس قرار<br />

داشته است.‏ اکنون دو کوشش از میان آن ها<br />

که در خط هایی که مقدم اند،‏ برخورد کرده<br />

اند.‏ نخستین کوشش،‏ کوشش ژاک بیدهاست<br />

که بازسازی جهانی مارکسیسم را پیشنهاد<br />

کرده است که در آن هنجارهای اجتماعی،‏<br />

نهاد ها وروند های اقتصادی از سه دیدگاه:‏<br />

دیدگاه سیستم جهان،‏ دیدگاه ساختار طبقاتی و<br />

دیدگاه پیش فرض های مدرنیته در هم ادغام<br />

شده اند.‏ )۳۴(<br />

تا کنون خاطر نشان کرده ایم که این تئوری<br />

به طرح ریزی کردن یک مدل نقد اجتماعی<br />

جهانی می انجامد که الزم است با مدل<br />

معاصر پیوند یابد.‏ آکسل هونت در باره آن<br />

تأکید کرده است که هر اکنونیت مارکسیسم<br />

باید استوار بر یک تئوری کنش اجتماعی<br />

باشد؛و در این باره از دو تز اساسی دفاع<br />

کرده است.‏ )۳۵(<br />

نخستن تز تأیید می کند که پویایی کشاکش<br />

های اجتماعی هم زمان زمینه شرح و بیان<br />

دگرگونی های اجتماعی و اصل های نقد<br />

اجتماعی را فراهم می آورد.‏ دومین تز<br />

ضرورت در نظر گرفتن عامل هایی را<br />

تصریح می کند که کنش اجتماعی را گاهی<br />

به مبارزه های رهایی بخش،‏ یا برعکس،‏<br />

گاهی به از خود بیگانگی و شئی وارگی<br />

سمت و سو می دهد.‏ البته،‏ این تئوری<br />

اجتماعی برای لحظه فقط شکل تئوری<br />

شناخت پیدا می کندو تنها بخشی از این<br />

برنامه را واقعیت می بخشد.‏ عالوه بر این،‏<br />

در مقیاسی که این تئوری اجتماعی از دیدگاه<br />

سادهِ‏ انگیزش های هنجاری کنش اجتماعی<br />

گسترش یافته،‏ همواره در معرض خطر<br />

کوچک کردن نتیجه ای قرار دارد که از راه<br />

نهادها و ساختارها در امر اجتماعی عمل<br />

می کند.‏ )۳۶(<br />

هم زمان بیده و هونت تصویری از مسئله ها<br />

فراهم کرده اندکه بنابر کوشش هایی رابطه<br />

برقرار می کنند که تنظیم کردن یک تئوری<br />

اجتماعی متحد را در هدف دارند.‏ چنین


صفحه 58<br />

تئوری هایی تا اندازه ای پویایی های عملی<br />

محلی مورد نظر را در نظر نمی گیرند،‏<br />

یا برعکس،‏ به اجبارهایی که بنابر شرایط<br />

ساختاری در پراکسیس به کار می افتد،‏ کم<br />

بها می دهند.‏<br />

البته،‏ هر چند هر تئوری نقدی جامعه به<br />

تئوری اجتماعی گسترش یافته نیاز دارد،‏<br />

شاید الزم باشد که این تئوری پژوهش دایمی<br />

مسئله های گوناگون اساسی تئوری اجتماعی<br />

را مقدم بدارد،‏ و هنگامی که مسئله عبارت<br />

از ترکیب آن ها است،‏ شاید الزم نباشد در به<br />

تماشا گذاشتن چشم انداز های تکمیلی تردید<br />

کرد.‏ شاید تئوری اجتماعی بایداز طرح<br />

تئوری متحد به خاطر طرح همگون سازی<br />

نقد عنصر های تئوریک و آزمونی که به<br />

طور مستقل از علم های گوناگون اجتماعی<br />

و انسانی فراهم آمده اند،‏ چشم بپوشد،‏ آیا<br />

مارکسیسم از همان نخستین سر چشمه های<br />

اش یک فضای تفسیر و رویارویی نیست<br />

که بنابرمجموع مفهوم ها و طرح سیاسی<br />

تعریف شده است.‏<br />

برگردان : اردیبهشت : ۱۳۹۱<br />

پی نوشت ها<br />

در باره نقد دبستان تنظیم،‏ بنگرید به م .<br />

هو سون .) دبستان هوسون،‏ از مارکس تا<br />

فونداسیون سن – سیمون . . . (، واژه نامه<br />

مارکس معاصر،‏ پاریس،‏ ، puf ۲۰۰۱<br />

پ،‏ رینو،‏ ‏»در باره چپ افراطی در فلسفه«‏<br />

، گفتگو،‏ شماره ۱۰۵، مه – اوت ۱۹۹۹<br />

‏)یادداشت در باره فونداسیون سن سیمون ) .<br />

بنگرید به پ . روزان والون . . . ، نقد جدید<br />

اجتماعی ، پاریس ، سوی/‏ لوموند،‏ ۲۰۰۶<br />

پیر بوردیو-‏ گفتگو برای خدمت کردن به<br />

مقاومت علیه تاخت و تاز نو لیبرالی،‏ پاریس،‏<br />

دلیل های رفتار کردن . ۱۹۹۸٫ . ، پاریس،‏<br />

دلیل های رفتار کردن،‏ ۲۰۰۱<br />

یک نمونه نوعی این برهان را نزد د .<br />

منرتول وارک ، م . بناسایاگ ، در باره<br />

ضد قدرت می یابیم.‏ . . پاریس ، الدکورت<br />

. ۲۰۰۰<br />

در مثل بنگرید به ن . فرازه،‏ عدالت اجتماعی<br />

چیست،‏ شناخت و توزیع در باره،‏ پاریس،‏<br />

الد کوورت ۲۰۰۰<br />

به عنوان نمونه مخالف می توان این واقعیت<br />

را یادآور شدکه در جنبش ضدCPE ،<br />

اصطالح مقاومت،‏ معنی را دگرگون کرده و<br />

موضوع کاربرد نامتعدی ‏)الزم(‏ بوده است.‏<br />

در باره این موضوع بنگرید به گیل هومو.‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

در مثل بنگرید به روشی که مسئله مقاومت<br />

در چارچوب»بررسی های فرو دستان«‏<br />

دوباره فرمول بندی شد.‏ برای آشنایی<br />

با»بررسی های فرودستان«‏ به زبان فرانسه<br />

بنگرید به م . دیو ‏»تاریخ نگاری بومیان«‏<br />

مورد بحث،‏ پاریس،‏ کارتاال،‏ . ۱۹۹۹ در<br />

رابطه با فوکو و دولوز به ویژه بنگرید به<br />

: ژ . اسپیواک ‏»آیا فرو دستان می توانند<br />

حرف بزنند؟«‏ همان جا .<br />

به عنوان گفتگو در باره این مسئله ها<br />

، بنگرید به ج . م . هاری بای ‏»شناخت<br />

گرایی:‏ جامعه جدید یا بن بست تئوریک<br />

و سیاسی؟ ‏«آکتوئل مارکس شماره ، ۳۶<br />

۲۰۰۴ و د . لوسوردو ‏»آیا امروز یک<br />

امپریالیسم اروپایی وجود دارد؟«‏ د . ژاک<br />

بیده:‏ جنگ امپلایر ، جنگ اجتماعی،‏ پاریس<br />

۲۰۰۵ ، puf<br />

بنگرید به:‏ د . بن سعید . ‏»اتوپی یا<br />

استراتژی«‏ ، رهگذر عادی،‏ شماره ۴۰-۴۱<br />

۲۰۰۲ .<br />

برای دفاع از این نمونه موضع،‏ بنگرید به<br />

ر . کاستل،‏ دگرگونی های مسئله اجتماعی،‏<br />

پاریس پی یار،‏ ‎۱۹۹۵‎؛ ناپایداری اجتماعی.‏<br />

زیر حمایت بودن چیست؟ ‏،پاریس،‏ سوی ،<br />

۲۰۰۳ و . . .<br />

این موضعی است که به ویژه م . هارد و آ .<br />

نگری در امپراتوری از آن دفاع کرده است،‏<br />

پاریس،‏ ،۲۰۰۰ Exils و جمعیت ها،‏ جنگ<br />

و دموکراسی در عصر افراط ها،‏ پاریس،‏ ال<br />

دکوورت،‏ . ۲۰۰۳<br />

آ . هونت : رهایی در پرتو بلوغ.‏ تضاد چاره<br />

ناپذیر سرمایه داری،‏ فرانکفورت،‏ کامپوس،‏<br />

۲۰۰۲<br />

این موضع نگری و هارد است که نشان می<br />

دهد که آشکارامدعی میراث مارکس اند؛<br />

بنگرید به م . هارد،‏ آ . نگری،‏ جمعیت ها ،<br />

همان جا صص – ۱۸۶ ۱۷۴<br />

بنابر این برهان آوری است که در مثل نگری<br />

از آن به دفاع کردن از آری در رفراندوم در<br />

باره قانون اساسی در ۲۰۰۵ رسیده است.‏<br />

در باره این موضوع بنگرید به ژ دومینل،‏ د<br />

. لوی ، ‏»اقتصاد مارکسیستی سرمایه داری<br />

،» پاریس ، ال دکوورت،‏ ، ۲۰۰۳<br />

برای شناساندن اصول این توضیح،‏ بنگرید<br />

به ر . بویر ، تئوری تنظیم.‏ – ۱ بنیادها،‏<br />

پاریس،‏ ال دکوورت،‏ . ۲۰۰۴<br />

بنگرید به یادداشت . ۱۲<br />

بنگرید به یادداشت . ۱۶<br />

بنگرید به مقدمه های ت . آندره آنی و اِتین<br />

بالیبار در این جلد که دو نمونه از میان<br />

سایرین با دو روش های گوناگون سمت<br />

گیری در این راستا را تشکیل می دهد.‏<br />

کارل مارکس،‏ ایدئولوژی آلمانی ، پاریس،‏<br />

چاپ سوسیال،‏ ، ۱۹۷۶ ص ۳۳<br />

این تحلیل در مقاله ِ اِ‏ . رنو : ‏»از فوردیسم<br />

تا پسا فوردیسم:‏ فرا رفت یا بازگشت از<br />

خود بیگانگی«‏ شرح داده شده است،‏ اکتوئل<br />

مارکس شماره ۳۹: از خود بیگانگی های<br />

جدید ۲۰۰۶<br />

در این باره ، بنگریدبه مجموع پرونده اکتوئل<br />

مارکس،‏ شماره : ۳۹ ‏»از خود بیگانگی<br />

های جدید،‏ همان جا«‏ .<br />

این موضع هارد و نگری در امپراتوری<br />

است ، همان جا و جمعیت ها ، همان جا<br />

ژاک بیده،‏ ‏»امپراتوری ، امپریالیسم،‏<br />

دولت – جهان«‏ ، در جنگ امپلایر،‏ جنگ<br />

اجتماعی،‏ همان جا<br />

کارل مارکس،‏ ‏»نقد برنامه گوتا«،‏ در<br />

مجموع اثرها،‏ پاریس،‏ گالیمار ج ا ، ۱۹۶۵<br />

، ص،‏‎۱۴۲۱‎<br />

در این باره ، بنگرید به : امانوئل . رنو،‏<br />

‏»عدالت میان نقد حقوق و نقد اخالق«.‏ . . ،<br />

پاریس ، دالگراو،‏ ۲۰۰۲<br />

آ . هونت،‏ مبارزه برای شناخت،‏ پاریس،‏<br />

سرف ، ۲۰۰۲<br />

در این باره،‏ به ویژه بنگریدبه روش ضمنی<br />

سوسیالیستی،‏ ۲۰۰۳: جنگ هویت ها .<br />

نژاد،‏ مذهب و قومیت – ناسیونالیسم،‏ و<br />

آکتوئل مارکس،‏ شماره : ۳۸ نژاد پرستی<br />

پس از نژادها،‏ ۲۰۰۵<br />

امانوئل.‏ رنو ، آزمون بی عدالتی،‏ پاریس،‏ ال<br />

دکوورت،‏ ۲۰۰۴<br />

اتین بالیبار ، فلسفه مارکس ، پاریس . ال<br />

دکوورت،‏‎۱۹۹۹‎ ، ‏»واهمه توده ها«‏ . فلسفه<br />

و سیاست پیش و پس از مارکس،‏ پاریس ،<br />

گالیله،‏ . ۱۹۹۷<br />

م ‏.لوی ، ‏»رستگاری و اتوپی«،‏ پاریس ،<br />

، puf ‎۱۹۹۳‎؛ هالر ، آرزو داشتن نا ممکن.‏<br />

اتوپی با مارکس،‏ به رغم مارکس،‏ پاریس،‏<br />

اَل بین میشل،‏ ۱۹۹۵ ؛ د . بن سعید ، شرط<br />

بندی مالیخولیایی،‏ پاریس . فییار ، ۱۹۹۷<br />

ژ . دریدا،‏ شبح های مارکس،‏ پاریس ،


نظری<br />

گالیله،‏ ‎۱۹۹۳‎؛ مارکس و فرزندان اش،‏<br />

پاریس ، puf / گالیله ، ۲۰۰۳ .<br />

ژاک بیده،‏ تئوری عمومی،‏ پاریس ، puf ،<br />

. ۱۹۹۹<br />

بنگرید به مقاله های ‏»فرمانروایی و اخالق<br />

مبارزه:‏ میراث فلسفی مارکسیسم دوبار<br />

رواج می یابد«‏ و ‏»کار و کنش ابزاری .<br />

پایه هنجاری تئوری نقدی«‏ . در آ . هونت ،<br />

تجزیه شدن سپهر اجتماعی،‏ آلبانی،‏ انتشارات<br />

دولتی دانشگاهی ، ۱۹۹۵ .<br />

دیالکتیک روشنگری آدورنو و هورکهایمر<br />

و برداشت و حتلیل آن با توجه به شرایط<br />

امروز ایران<br />

گردآورنده : حسنعلی فوالدی<br />

انسان شناسی و فرهنگ<br />

ژ – پ . دِرانتی ‏»افق های مارکسیستی<br />

تئوری شناخت«‏ ، آکتوئل مارکس شماره<br />

۲۰۰۵ ،۳۸<br />

هورکهایمر و آدرنو از برجسته ترین افراد<br />

مکتب فرانکفورد و از جامعه شناسان عمده<br />

دیدگاه انتقادی هستند . کتاب دیالکتیک<br />

روشنگری آنها تحت مضمون خود<br />

ویرانگری روشنگری یعنی خود ویرانگری<br />

عقل همچون نگرش منفی و انتقادی به امور<br />

واقع در نظر گرفته می شود و دو دیدگاه<br />

عمده این کتاب اول اینکه :<br />

آگاهی علمی مدرن به عنوان منبع عمده<br />

انحطاط فرهنگی تلقی می شود که در<br />

نتیجه آن بشریت به جای ورود به وضعیتی<br />

به راستی انسانی ، در حال فرو رفتن در<br />

بربریتی از نوع جدید است . از نظر آنها<br />

علم و تکنولوژی به مثابه ایدئولوژی ، امکان<br />

پیدایش اشکال جدید سلطه را میسر می کند .<br />

دومین گفتار عمده دیالکتیک روشنگری<br />

تحت این عنوان که صنعت فرهنگ به مثابه<br />

فریب توده است ، و چنین استدالل می شود<br />

که : خود تکنولوژیک و آگاهی تکنولوژیک<br />

موجب پیدایش پدیده جدیدی در قالب فرهنگ<br />

انبوه یکدست و بی ریشه ای گشته اند که<br />

هرگونه نقد و انتقاد را مسکوت می گذارد و<br />

عقیم می کند<br />

کتاب دیالکتیک روشنگری هورکهایمر و<br />

آدرنو شاهکاری است انتقادی،‏ تلخ و بی<br />

رحم از روزگار نو،‏ از خرد ابزاری و<br />

صنعت فرهنگ . اساس بحث آدرنو درباره<br />

خردورزی مدرن،‏ ساالری سرمایه داری،‏<br />

نادرستی تلقی مدرن از مفهوم پیشرفت ،<br />

مخاطرات علم و تکنولوژی،‏ صنعت فرهنگ<br />

و نقادی اش از برداشت سودجویانه انسان از<br />

طبیعت است .<br />

هورکهایمر و آدرنو معتقدند که در شرایط<br />

انحصاری ، کل فرهنگ توده جریان یکسانی<br />

است و در عین حال به عنوان پیامدی از<br />

درهم آمیختن تفنن و فرهنگ ، جریانی منحط<br />

محسوب می شود . و نوعی ادغام و ترکیب<br />

بین تبلیغات و صنعت فرهنگ صورت می<br />

گیرد که هردو را به صورت روشی برای<br />

اعمال نفوذ در افکار انسان ها در می آورد .<br />

آدورنو و هورکهایمر این سوال را مطرح<br />

می نمایند که آیا به راستی آنچه را که همگان<br />

فرهنگ می دانند فرهنگ است؟<br />

صفحه 59<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


صفحه 60<br />

آدورنو و هورکهایمر می نویسند:‏ ‏»فرهنگ<br />

به معنی واقعی کلمه ، خود را به سادگی<br />

با هستی همساز نمی کند،‏ بلکه همواره به<br />

گونه ای ناهمزمان،‏ اعتراض علیه مناسبات<br />

متحجر را بر می انگیزد،‏ مناسباتی که افراد<br />

همراه با آن زندگی می کنند … ‏[در واقع]‏<br />

تمایزی ژرف میان آنچه زندگی عملی خوانده<br />

می شود و فرهنگ،‏ یعنی میان شرایط هر<br />

روزه سرکوب و استثمار با نفی آنها،‏ وجود<br />

دارد.‏ به بیان دیگر فرهنگ باید نقادانه باشد.‏<br />

فرهنگ به عنوان امری که فراتر از نظام حفظ<br />

خویشتن نوع انسان می رود،‏ به این معنی که<br />

زندگی هر روزه استوار بر عادت هاست،‏ و<br />

فرهنگ علیه هر عادت و قاعده مرسوم کنش<br />

و اندیشه«)احمدی،‏‎۱۶۱:۱۳۸۰‎‏(‏<br />

با توجه به شرایط امروز ایران میتوان گفتار<br />

اول دیالکتیک روشنگری را اینطور تحلیل<br />

کرد که روند رو به رشد علم و تکنولوژر<br />

در جوامع در حال پیشرفت از جمله ایران<br />

نمونه بارز به اجرا در آمدن نظریات جامعه<br />

شناسی بخصوص نظریات انتقادی مکتب<br />

فرانکفورد می باشد .<br />

توسعه افسار گسیخته تکنولوژی و برهمین<br />

مبنا تخریب و واگذاری ویژگیهای انسانی<br />

تر و سنتی تر فرهنگ عامه شاید روزی به<br />

بمبست مورد اشاره این دو دانشمند بانجامد .<br />

جابجایی تکنولوژوی و علم به جای<br />

ایدئولوژی سنتی ‏)دین ) و فرهنگ توده<br />

نه تنها جامعه را به آرزو و اهداف مادی<br />

گرایی نخواهد رساند ، بلکه در آینده انسانها<br />

برده ایدئولوژی خواهند بودکه دست ساخته<br />

خودشان و ارمغان علم و تکنولوژی خواهد<br />

بود .<br />

آدورنو و هورکهایمر»صنعت فرهنگ«‏ را<br />

برای اشاره به صنایعی به کار می برند که<br />

با تولید انبوه کاالهای فرهنگی سر و کار<br />

دارند و به دنبال برجسته کردن این حقیقت<br />

هستند که از بعضی جنبه های کلیدی این<br />

صنایع تفاوتی با سایر حوزه های تولید انبوه<br />

که کاال را برای مصرف انبوه تولید می<br />

کنند،‏ ندارند.‏ صنعت فرهنگی به کاالیی شدن<br />

فزاینده صور فرهنگی منجر می شود و تاکید<br />

ویژه شان بر نقش ایدئولوژی در این فرایند<br />

عظیم است که اکنون از آن با عنوان عقالنی<br />

کردن جامعه یاد می شود.‏ آنها فرهنگ توده<br />

را اصلی ترین محصول ‏»صنعت فرهنگ«‏<br />

می دانند.‏ فرهنگ توده آمیخته منحطی است<br />

از سرگرمی و تبلیغات،‏ تجاری است و باعث<br />

ادغام افراد در یک کلیت اجتماعی ساختگی<br />

و شی وار می شود که مانع رشد تخیل<br />

انسان،‏ و باعث سرکوب استعداد انقالبی<br />

انسان و آسیب پذیری او در برابر استثمار<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

دیکتاتورها و عوام فریبان است .<br />

آنها خود را در بند نیازهایی خواهند شد که<br />

خود ساخته اند در بند آرزوهایی خواهند<br />

بود که به نیازهای انسانی آنها بی ربط و<br />

نامربوط خواهند بود .<br />

این انسانها خواهند بود که مستعمره کمپانیها<br />

و شرکتهای اقتصادی بزرگ می شوند .<br />

و در آن صورت هیچ راه برون رفتی و<br />

برگشتی نخواهند بود . روشن فکرانی که<br />

در کشور درب مدینه فاضله صنعتی شدن را<br />

به ملت نشان می دهند و با رشد روز افزون<br />

علوم و صنعت که ارمغان جامعه پیشرفته<br />

است به مرور جامعه ارزشها و دیدگاه های<br />

انسانی را فراموش خواهند کرد . علوم و<br />

تکنولوژی هر دو مطلوب است اما بره آن<br />

شدن ناپسند است .<br />

این مصداق ضرب المثل معروف ایرانی<br />

است که می گوید : از چاله در آمدیم<br />

به چاه افتادیم .<br />

آدورنو و هورکهایمر در مقاله تحت<br />

عنوان”صنعت فرهنگ سازی،‏ روشنگری<br />

به مثابه فریب انبوه”‏ چنین می نویسند:‏ «<br />

تحت سلطه نظام صنعت فرهنگی،‏ همگان<br />

در نظامی متشکل از کلیساها،‏ کلوپ ها،‏<br />

کانون های حرفه ای و … محصور می<br />

شوند که مجموعاً‏ سازنده حساس ترین ابزار<br />

کنترل اجتماعی هستند.‏ ……. این واقعیتی<br />

است که صنعت فرهنگی استبداد تن را به<br />

حال خود رها می کند و حمله را متوجه روح<br />

یا جان افراد می کند.‏ فرمانروا دیگر نمی<br />

گوید:‏ باید همچون من فکر کنی یا بمیری.‏<br />

او می گوید،‏ آزادی تا همچون من فکر<br />

نکنی،‏ زندگی،‏ اموال و همه چیزت از آن<br />

تو باقی ماند،‏ ولی از امروز به بعد در میان<br />

ما فردی بیگانه خواهی بود.«‏ ‏)هورکهایمر/‏<br />

آدورنو،‏‎۴۸:۱۳۸۰‎‏(‏<br />

رشد روز افزون مصرف گرایی در کشور<br />

یکی از نشانه های فرورفتن به دامن صنعت<br />

فرهنگ است . نارضایتی مردم از تغییراتی<br />

که همه روزه در زمینه فرهنگ تجربه می<br />

کنند و همه آن را از چشم علم و تولیداتی<br />

صنعتی می دانند ، در حال حاضر جدال<br />

بین طرفداران سنت و تکنولوژی در ایران<br />

نسبت به دیگر کشورهای همسایه داغ تر<br />

است ولی با این وجود هیچ دیدگاه جامعی<br />

که آینده فرهنگ ایران را ترسیم کرده باشد<br />

وجود ندارد .<br />

نتیجه<br />

در فرانکفورتی ها ، ایدئولوژی ، صنعت<br />

فرهنگ ، شی وارگی مورد توجه است و<br />

تکنولوژی جدید نقد می شود ولی برخالف<br />

دیدگاه وبر که آینده را قفس آهنین می دانستند<br />

و بر خالف زیمل که از خود بیگانگی را<br />

نتیجه صنعتی شدن می داند ، فرانکفورتی<br />

ها آنقدر بدبین نیستند و معتقدند که فقط در<br />

جامعه های سرمایه داری ممکن است این<br />

اتفاق رخ دهد و افراد می توانند آینده خود<br />

را تغییر دهند .<br />

منابع :<br />

آدورنو،‏ تئودور/‏ هورکهایمر ماکس ، صنعت<br />

فرهنگ سازی،‏ روشنگری به مثابه فریب<br />

توده ای،‏ مراد فرهاد پور،‏ ارغنون،‏ شماره<br />

،۱۸ پائیز . ۱۳۸۰<br />

احمدی ، بابک،‏ مدرنیته و اندیشه انتقادی،‏<br />

تهران:‏ مرکز،‏ چاپ چهارم،‏‎۱۳۸۰‎ .


نظری<br />

وآنگاه ژیژک گفت…‏<br />

قربان عباسی<br />

‏“دایما این مخاطره را می پذیرم که فلسفه را<br />

به امری لذت بخش بدل سازم”‏<br />

ژیژک روانکاوی و فلسفه را از پس<br />

گردنشان میگیرد و وادارشان میکند تا با<br />

زندگی روزمره روبرو شوند.‏ او همواره<br />

متحیر است که چرا چیز ها این چنینند.تحیر<br />

و پرسش امیزی بنیان اندیشه های انتقادی<br />

وی را می سازند.‏ وی چنین استدالل میکند<br />

:” فلسفه در ان لحظه آغاز میشود که ما<br />

آنچه را فرض شده که همینه که هست!‏ به<br />

سادگی نپذیریم بلکه بپذیریم انچه در برابر<br />

مان موجود است چطور محقق شده است؟”‏<br />

او با ترفند های کودکانه از والدینش می<br />

پرسد چرا آسمان آبی است؟<br />

جذابیت ژیژک در تحلیل های وی از فرهنگ<br />

عمومی وتجربیات روزمره نهفته است.او با<br />

جذابیت خاصی از توالت ها و قرص ویاگرا<br />

و بنیان فلسفی انها صحبت میکند.‏ و به ما<br />

نشان می دهد که امورات آنچنان که ما حداقل<br />

میپنداریم ساده و سر راست نیستند.در فیلم<br />

بیگانه غاری را میبیند و آن را زهدانی-‏<br />

مهبلی میشناساند که بیشاز حد مزاحم<br />

وتحمیلی هستند.ژیژک گاها انقدر شهوانی<br />

است که به هرزگی بدل می شود.یکی از<br />

صنایع بدیع آپوفاسیس است.نوعی انکار<br />

گری.ابزاری برای اشاره به موضوعی با<br />

گفتن اینکه به ان موضوع اشاره نخواهید<br />

کرد.برای مثال من تحت هیچ شرایطی<br />

حاضر به صحبت در باره خیانت وزیر<br />

نیستم”‏ بدین ترتیب آپوفاسیس نوعی حفره در<br />

گفتمان ایجاد میکند.تکنیک و شیوه ای که<br />

وی به کرات بکار می برد تا ما را دهان<br />

گشوده و هوسناک به کام در کشد.‏ موضوع<br />

مورد نظر ژیژک همین حفره درون گفتمان<br />

فلسفه است.در جایی میگوید:”‏ ایا طرح های<br />

مختلف توالت ها در فرانسه،‏ آلمان و انگلیس<br />

در واقع شیوه های مختلف بیان سه رویکرد<br />

نیستند.او از ما میخواهد که با تیزبینی خاص<br />

از نوع ژیژکی موشکافی اندیشمندانه آلمانی-‏<br />

شتابزدگی انقالبی فرانسوی و پراگماتیسم<br />

صنعت گرا ومعتدل انگلیسی ها را نه در<br />

الی کتاب ها که در چیدمان سنگ دستشویی<br />

ها ببینیم.‏ ژیژک ما را فرا میخواند تا اگر<br />

نمیتوانیم چیز ها را به فالن شیوه درک<br />

کنیم بیایم از زاویه دیگری بدانها بنگریم تا<br />

شاید معنا دهند.‏ تالش وی همه معطوف به<br />

این است که معنا خلق شود حتی اگر وجود<br />

نداشته باشد.‏ یا به دام خرد ناچیز ما گرفتار<br />

نیاید.ژیژک بافتی غنی از تداعی ها را فراهم<br />

میکند و این تز بنیادین ژیژکی است.مبنی بر<br />

اینکه حقیقت هر چیز در جای دیگری است.‏<br />

و هویت هر چیز همانا خارج از ان است..از<br />

اینروست که تاکید میکند:”‏ در هر چیز حفره<br />

ای وجود دارد قطعه کوچک گم شده ای که<br />

می توان ان را فراسوی آن چیز یافت که<br />

بیانگر حقیقت هر چیز است”.واین یک امر<br />

اساسی و صدالبته در خور ستایش است که<br />

چگونه به ماورای امر بدیهی عزیمت نماییم<br />

و اندیشیدن را چونان تفکری واگرایانه آغاز<br />

کنیم.یعنی”‏ اندیشیدن بیرون از جعبه”‏ که<br />

شاخصه اش در نوردیدن مرز های شناخته<br />

صفحه 61<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


شده و یا از پیش اندیشیده شده است..در<br />

امتداد این امر وی سوژه را پیش میکشد.‏ او<br />

از خود و نیز از ما می پرسد براستی سوژه<br />

چیست؟ و خود البته در انتظار پاسخ های ما<br />

نمی نشیند و با سرراستی تمام می گوید:”‏<br />

اگر همه خصایل متمایز کننده تان،همه نیاز<br />

ها،همه عالیق و اعتقاد های خاص خود را<br />

دور بریزید انچه باقی می مان سوژه است.‏<br />

” و چنین خالصه میکند که:”‏ سوژه شکل<br />

اگاهی شماست”.اما از دید وی سوژه برای<br />

اینکه وجود داشته باشد باید کماکان فاصله<br />

اش را با جهان حفظ کندو از فاصله دور بدان<br />

بنگرد.او میگوید:”‏ اگر بخشی از جهان باشید<br />

نمی توانید در آن بنگرید همچنان که وقتی<br />

از شبکیه چشم نگاه میکنید خود این شبکه<br />

را نمیبینید.‏ سوژه بخشی از جهان است که<br />

خود را از ان منفک ساخته و مکانی است<br />

که از آن جا جهان را میتوان دید.‏ از همین<br />

روست که خود ژیژک فاصله اش را با جهان<br />

یعنی جهان فرهنگ رسمی اسلونیایی،جهان<br />

سیاست آکادمیک و جهان راست کیشی حفظ<br />

میکند.شگرد او برای شناساندن خود به<br />

عنوان متفکری مستقل درست همین جاست<br />

که خود را به رخ میکشد.‏ او برای آفریدن<br />

متفکری از خویش سوژه بودن خود را یعنی<br />

استقالل در اندیشیدن و دیگر گونه دیدن را<br />

به رخ میکشد.‏<br />

او مکرر از مامیخواهد به این امر واقف<br />

باشیم که ایدئولوژی شیوه نادرست فکر کردن<br />

به چیز هاست.‏ ایدئولوژی به نحوه تفسیر ما<br />

از واقعیات مربوط میشود.ایدئولوژی نوعی<br />

اشتباه دریافت است وبرای تبیین و توضیح<br />

ان ژیژک ناگزیر به ژاک لکان روی می<br />

آورد.‏ تا موثر ترین مشارکت خود را در<br />

سنت مارکسیستی ارایه دهد.‏ او به گونه ای<br />

دیگر میخواهد نشان دهد که چگونه روبنا<br />

ماندگاری ودوام این زیر بنا را تضمین<br />

میکند.‏<br />

ژیژک فراورده هگل،مارکس و لکان است.‏<br />

از هگل فلسفه را می آموزد و از مارکس<br />

سیاست را و از لکان روانکاوی را.هگل<br />

که آثارش نشانگر اوج سنت ایده الیسم<br />

غربی است.ایده الیسم نظام فلسفی است که<br />

می کوشد جهان را در چهارچوب ایده های<br />

مطرح درباره جهان بررسی کند نه اینکه که<br />

جهان را همچون یک چیز یا مجموعه ای از<br />

چیز ها تحمیل کند و یا بتواند تحمل کند.آنها<br />

بر این باورند که چیز ها مستقل تر از ایده<br />

هایی که ذهن درباره شان دارد وجود ندارند.‏<br />

و چنین استدالل میکنند که آگاهی بنیان<br />

واقعیت است.هگل همیشه تاکید میورزید که<br />

ایده های منفرد را باید به هم متصل ساخت تا<br />

یک ایده محض یکه و یگانه راتشکیل دهند.‏<br />

از منظر وی این کار نه تنها ممکن که امری<br />

اجتناب ناپذیر و ضروری می نمود.هگل ما<br />

را وا میداشت تا چنین بیندیشیم که با درک<br />

کلیت جهان میتوان جزیی از آن را نیز فهمید<br />

و بازیافت و ازین رو تعبیر تفکر دیالکتیکی<br />

را بکار گرفت آنگونه که توسط سقراط بکار<br />

بسته میشد.اما در آثار هگل دیالکتیک تبدبل<br />

شد به یک قانون الهی-کیهانی و نیروی<br />

محرکه پنهان تاریخ.نقطه نظر ژیژک در<br />

برداشت هایش از دیالکتیک هگل اما بسیار<br />

فراتر از این است.ژیژک چنین جمع بندی<br />

میکند که”هماره استثنایی وجود دارد و<br />

باید همیشه چنین باشد”.وی اما استاد بکار<br />

گیری صنعت Oxymoronic است.منظور<br />

عباراتی است که از دو جز متضاد تشکیل<br />

میشوند نظیر باران خشک،تب سرد.‏ آثار<br />

وی مملو از ترکیب های متضاد و ناهمخوان<br />

است همچون این واژه که”روح استخوان<br />

است”‏ و ثروت همان خویشتن است”‏ او خود<br />

یک ترکیب ناهمخوان و سراسر پر از تضاد<br />

هست.‏ یعنی ماکت و بلورینه کوچکی از<br />

حیات.‏ حیاتی که همه ما به نوعی با تضاد ها<br />

و ترفند های انچنانی اش آشنا و مانوس ا یم.‏<br />

کارل مارکس پیرو هگل-بنیانگذار کمونیسم<br />

مدرن-‏ منتقد تیز بین شیوه سامان دهی جامعه<br />

و نیز منتقد شیوه کاپیتالیستی تولید و نابرابری<br />

های حاصله از آن باورمند بر این نکته که<br />

روبنا همه این نابرابری ها وبی عدالتی ها<br />

را مخفی نگه داشته تصدیق و حتی تضمین<br />

میکند.‏ روبنایی کهتوسط طبقه حاکمه تعیین<br />

میشودطبقه حاکم به زعم مارکس از حفظ<br />

این نابرابری ها سود می برد.بدیل مارکس<br />

برای این شیوه ستمگرانه زیست کمونیسم<br />

است.‏ جامعه ای آرمانی که در آن تقسیم<br />

بندی ونابرابری وجود نخواهد داشت.‏ و<br />

درسایه آن هر فردی آنچنان که مارکس<br />

میپنداشت میتوانست قابلیت های خالقانه خود<br />

را محقق سازد.ژیژک تحقق شیوه ای بهتر<br />

و بدیل انسانی تر برای سامان دهی جامعه<br />

را می پذیرد و خود را مارکسیست میداند.و<br />

تاکید میکند که روبنا یعنی خانواده،نظام<br />

اموزشی،دولت،ورزش،موسیقی و هنر<br />

همه و همه شیوه های موجود سامان دهی<br />

اقتصادی را بازتولید میکنند و لذا همه در<br />

خدمت بازتولید سرمایه داری وهمه مناسبات<br />

برآمده از آن هستند.ژیژک از این رو میگوید<br />

که ایدئولوزی سرمایه داری در جایگیر<br />

کردن همه ما در ایدئولوژی سرمایه داری<br />

موفق بوده است و ما را واداشته است که<br />

فکر کنیم این طریق طبیعی اداره جامعه<br />

است.او مکرر از ما میخواهد به این امر<br />

واقف باشیم که ایدئولوژی شیوه نادرست<br />

فکر کردن به چیز هاست.‏ ایدئولوژی به<br />

نحوه تفسیر ما از واقعیات مربوط میشود.‏<br />

ایدئولوژی نوعی اشتباه دریافت است وبرای<br />

تبیین و توضیح ان ژیژک ناگزی به ژاک<br />

لکان روی می آورد.‏ تا موثر ترین مشارکت<br />

خود را در سنت مارکسیستی ارایه دهد.‏ او<br />

به گونه ای دیگر میخواهد نشان دهد که<br />

چگونه روبنا ماندگاری ودوام این زیر بنا را<br />

تضمین میکند.‏<br />

ژاک لکان روانکاو فرانسوی)‏‎۱۹۸۱-۱۹۰۱‎‏(‏<br />

بطور بحث برانگیزی آرای زیگموند فروید<br />

را بازخوانی میکند.‏ او پر از کنایه های مبهم<br />

و جناس های غامض است.‏ لکان از سه<br />

مفهوم برای توضیح آرایش بهره می گیرد.‏<br />

نظم خیالی)‏Imaginary‏(‏ ‏،نظم نمادین<br />

)Symbolic( و نظم واقعی)‏Real‏(‏ ‏.سه<br />

نظم یا سه میدان نیرو که هیچ کنش ذهنی<br />

نمیتواند از جاذبه آنها بگریزدوهریک تاثیر<br />

خاص خود را بر سالمت فردی میگذارد.‏<br />

صفت یا نظم خیالی یک آزار است و<br />

اصطالح نمادین به نوعی اعطای برکت<br />

است اما امر واقعی در فراز این سلسله<br />

مراتب قرار دارد.‏ و لکان همیشه با حرمت<br />

و احترام از آن یاد میکند.لکان امر خیالی را<br />

نشانگر فرایندی می داند که طی آن نفس یا<br />

من زاییده میشود.‏ این فرایند مرحله آیینه ای<br />

نامیده می شود.این مرحله هنگامی شروع<br />

میشود که انسان طفلی شش ماهه است.‏<br />

انسان نارس زاده میشود.بدین معنا که تا چند<br />

سال پس از تولد قادر نیست حرکاتش را با<br />

هم مرتبط و هماهنگ کند.اطفال با همذات<br />

پنداری با تصویر خودشان در آیینه است که<br />

به این مسئله فایق میشوند.)چه آیینه واقعی<br />

باشد و خواه آیینه فرد دیگری(.واین تصویر<br />

رشد و پیشرفت آتی کودک را مهیا میسازد.‏<br />

وبر او حس لذت بخش انسجام یا به تعبیر<br />

دیگر نفس را می دهد.همذات پنداری نوعی<br />

پندار تثبیت کننده است.‏ همذات پنداری یعنی<br />

تالش برای یکی کردن دیگری با خود.نفس<br />

یا من شکل گرفته همیبشه در پی کلیت و<br />

وحدت است ومی کوشد بر افتراقی که او را<br />

در وهله نخست به وجود اورده فایق شود.‏<br />

امر خیالی یعنی جستجوی بی پایان در پی<br />

خود.فرایند همتا سازی و مشابهت.‏ امری<br />

خیالی نظمی است که لکان وژیژک هر<br />

دو صراحتا آن را خوار میشمارند.لکان به<br />

ناگواری دوران مدرن اشاره میکند که اوج<br />

امر خیالی نوع بشر است.‏ زمانه ای است که<br />

در آن مردم دلمشغول خود،دلمشغول تسخیر<br />

جهان به دست خود و مخلوقات خوداند.‏<br />

دوران مدرن دوران تطابق است.خود را<br />

شبیه دیگری ساختن و نه الزاما برساختن<br />

و بازخلق افتراقی سزاوار ستایش.دورانی<br />

که همه در شکل روبات هایی تنظیم شده<br />

از قبل قضاوت میکنیم البته اگر قدرت<br />

قضاوتی نیز تا ان زمان در ما مانده باشد.‏<br />

صفحه 62<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


صفحه 63<br />

مبهم ترین نظم از میان نظم های سه گانه<br />

امر نمادین است.‏ چارچوب غیر شخصی<br />

جامعه.حوزه ای که ما در آن به عنوان<br />

بخشی از جامعه انسانها مستقر میشویم.‏<br />

اغلب مردم حتی پیش از زاده شدن درون<br />

امر نمادین مستقر میشوند.زیرا بر آنها نام<br />

گذارده میشود.همه ما از همان بدو تولد<br />

گرفتار خانواده ای خاص،نژاد،جنسیت،قوم<br />

و حتی طبقه اقتصادی خاص هستیم.لکان<br />

تصریح میکند که ما به تعبیری درست تر<br />

زندانی امر نمادین هستیم.امر بر پا دارنده<br />

این نظم نمادین قانون دال است.سوسور<br />

معتقد بود که که زبان متشکل از نشانه ها<br />

است.‏ و هر نشانه مشتمل بر دو بخش دال<br />

و مدلول است.‏ از نظر سوسور دال تصویر<br />

ذهنی ما از صوت نشانه هاست و مدلول<br />

مفهوم مرتبط با آن صوت است.درتقابل با<br />

سوسور لکان بیشتر به دال ارزش میدهد<br />

تا مدلول.سوسور تاکید کرده بود که زبان<br />

نظامی رابطه ای relational یا تفاوتی-‏dif<br />

ferential است.‏ منظورش این بود که هیچ<br />

نشانه ای را نمیتوان فارغ از دیگر نشانه<br />

ها تعریف کرد.‏ برای مثال گربه گربه است<br />

چون گربه سگ یا خرگوش نیست.میدانیم<br />

چیزی بد است اگر خوب نباشد..مرد مرد<br />

است چون زن نیست.لکان اما از مفهومی<br />

بنام زنجیره داللتی یاد میکند.وقتی واژه ای<br />

را بکار می برید تلویحا از تمام واژه های<br />

دیگر نیز استفاده کرده اید.وقتی کلمه تب را<br />

بکار میبرید در حقیقت میتوانید تلویحا از<br />

سرماخوردگی،مریضی،بیماری وکسالت نیز<br />

استفاده کنید.اما آیا ما باید تا ابد در زندان<br />

زبان باقی بمانیم؟ اگر رابطه دال ومدلول<br />

تصادفی و بی ثبات است پس نظم نمادینی که<br />

در آن به سر می بریم نیز نه همیشگی ونه<br />

الزامی است.‏<br />

زن)دال(←انسان درجه دوم ‏)مدلول(‏<br />

زن)دال(←‏ انسان مونث)مدلول(‏<br />

آیا میتوان رابطه تصادفی دال و مدلول را<br />

به هم ریخت؟ برای لکان و ژیژک این امر<br />

امکان پذیر است.ژیژک در نوشته هایش<br />

از مفهوم Little Other دیگری کوچک<br />

و Big Other دیگری بزرگ یاد میکند.‏<br />

دیگری کوچک همان امر خیالی لکان است<br />

یعنی دیگر بودگی و تالش برای دیگر بودن<br />

ودگرگونه بر خود تداوم بخشیدن ومتفاوت<br />

بودن است.‏ ودیگری بزرگ همان امر نمادین<br />

لکان است یعنی تالش برای دیگر نگهداشتن.‏<br />

به این معنا که ما می خواهیم دیگری باشیم<br />

اما دیگری در همان حال تالش میکند تا ما<br />

را خودمان به ان صورتی که هستیم کماکان<br />

نگه دارد.‏<br />

امر واقعی معرف آن حیطه هایی از زندگی<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

است که نمیتوان آنها را شناخت.‏ کل دانش<br />

ما از جهان و به جهان از خالل زبان حاصل<br />

مکیشود.امر واقعی همان جهان است پیش<br />

از انکه زبان تکه تکه اش کند.امر واقعی<br />

همان جهان بدون زبان و فرهنگ است.امر<br />

واقعی تن به نمادین شدن نمی دهدامر نمادین<br />

و امر واقعی به شدت وابسته به یکدیگرند.‏<br />

امر نمادین بر پایه امر واقعی کار میکند.‏<br />

امر نمادین در امر واقعی برش ایجاد میکند<br />

وآن را به شکل های مختل قطعه قطعه<br />

میکند.‏ امر نمادین ساطور الشه سوژه شکل<br />

نگرفته دوران مدرن است.انسان به زعم<br />

لکان و ژیژک فارغ از هرگونه توصیف<br />

یک امر واقعی است اما انسان مهره<br />

دار،پستاندار،حیوان انسان نما امر نمادین<br />

است.پس امر واقعی باید وجود داشته باشد<br />

وزبان ان را قطعه قطعه کند تا امر نمادین<br />

را بسازد.توضیح،تفسیر،شرح،مشخص<br />

کردن،نامیدن ودادن صفت ویژه به امر<br />

واقعی همه و همه حضور امر واقعی را افشا<br />

میکنند.ژیژک از مثال ایدز بهره میگیرد.‏<br />

ایدز:‏ یک امر واقعی است اما<br />

ایدز←محصول همجنس گرایی و درنهایت<br />

جزای الهی است.‏<br />

ایدز←نقشه سازمان سیا برای کاهش جمعیت<br />

آفریقا است<br />

ایدز←محصول مداخله بشر در طبیعت<br />

است.‏<br />

این تفسیرهاست که ایدز را به امر نمادین<br />

تبدیل میکند.امر واقعی به خودی خود بیمعنا<br />

و نامفهوم است معنا را تنها میتوان در<br />

واقعیت نظم نمادین یافت.فروید از موجود<br />

موسوم به آدم گرگ زده یاد میکند.فروید<br />

معتقد بود که روان رنجوری آدم گرگ<br />

زده-ترسش از اینکه توسط گرگ خورده<br />

شود-ناشی از حادثه ایست که برای کودک<br />

در نیم سالگی به هنگام دیدن اعمال جنسی<br />

والدینش اتفاق می افتد..این کنش جنسی در<br />

ابتدا هیچ معنایی برایش نداشته ولی بعدتر در<br />

چهارسالگی با کنشی معوق به یک ضایعه<br />

روانی تبدیل میشود.ژیژک استدالل میکند که<br />

ضایه زا یا تروماتیک بودن این حادثه در<br />

ذات آن حادثه ابتدایی یا صحنه اولیه نبوده<br />

است.امر نمادین با وقفه معنا سازی میکند.‏<br />

امر واقعی همان است که بود و همان هم<br />

باقی خواهد مالند.ولی شیوه تفسیر ما از ان<br />

بوسیله امر نمادین تغییر میکند.ژیژک نظم<br />

واقعی را به دو نظم دیگر ترجیح میدهد.‏<br />

زیرا تنها نظمی است که تضاد ها در آن<br />

محو نمیشوند.پس این نظم نمادین است که<br />

ما را سوژه میسازد.داشتن تفسیری متفاوت<br />

از یک امر واقعی از انسانی به انسان دیگر<br />

فرق میکند.این تفاوتتفسیر از یک امر واقعی<br />

است که ما را شکل میدهد.‏ واز ما سوژه<br />

می سازد.سوژه ای که فکر میکند.تصمیم<br />

میگیرد و دست به انتخاب می زند.لذا از دید<br />

ژیژک کورکورانه تبعیت کردن،مقلد و پیرو<br />

تصمیم دیگری بودن یعنی مطابق با برداشت<br />

و تفسیر دیگران زندگی کردن ترا از سوژه<br />

بودن تهی می سازد.همان شعار روشنگری<br />

کانت که شهامت اندیشیدن را داشته باش.‏<br />

واز قیمومت و صغارت بیرون بیا.‏ چرا<br />

که تا زمانیکه انسان به هلل نیاز دارد دیگر<br />

انسان نیست دست کم در معنای امروزی<br />

اش.وقتی بدون فکر از قوانین راهنمایی<br />

رانندگی تبعیت میکنیم به بخشی از امر<br />

نمادین تبدیل شده ایم دیگر به عنوان سوژه<br />

موجودیت نداشته ایم.‏ بر حسب تصادف<br />

اتومبیلی به سمت شما منحرف میشود)دخالت<br />

امر واقعی(‏ باید تصمیم بگیرید ترمز کنید یا<br />

بپیچید و در لحظه تصمیم به هنگام تصمیم و<br />

انتخاب چگونگی سر کردن با این دخالت به<br />

منزله سوژه ظهور مجدد میکنید.پس سوژه<br />

در مرز میان امر نمادین و امر واقعی وجود<br />

دارد.سوژه در نهایت در تعامل و برخورد<br />

و نحوه برخورد با امر واقعی است که<br />

معنا می یابد.مهمترین وجه مشخصه اش<br />

تفکر،تصمیم،انتخاب و عمل کردن است.از<br />

دید ژیژک سوژه فصل مشترک امر واقعی<br />

و نمادین است.‏<br />

اصطالح کوگیتو در اصل توسط سنت<br />

اگوستین از بنیانگذاران کلیسای مسیحی<br />

مطرح شد.بعد رنه دکارت ان را بسط داد.‏<br />

کسی که او را پدر فلسفه مدرن می نامند.‏<br />

میاندیشم پس هستم و در اینکه شک می کنم<br />

شکی ندارم.کوگیتو بنیان سوژه مرکزمند یا به<br />

تعبیر مشهورتر”فرد”‏ است.‏ فرد Individu-<br />

al منفرد و تفکیک ناپذیر Indivisible است<br />

این ‏“من”‏ است که اندیشیدن را انجام میدهد.‏<br />

افکار به او تعلق دارند.از دید دکارت هر<br />

شخص جزیره است خودبسنده ‏،مستقل است<br />

و آزادبرای انجام هر کاری که اراده کند.ولی<br />

این امر آیا باید به مثابه موهبتی تلقی شود<br />

یا عامل انهدام و نابودی؟ فردی که از این<br />

راه بدست می آید سراسر ذهنی و سوبژکتیو<br />

است.همه چیز در حیطه سلطه او ومحکوم<br />

به کنترل اوست.هیچ خبری از عینیت نیست.‏<br />

نتایج این ذهن اندیشی و بهای بیش از حد<br />

دادن به آن که طرح روشنگری بود خود را<br />

در نابودی محیط زیست نشان داده و میدهد.‏<br />

در پس زمینه این ذهنیت گرایی لجام گسیخته<br />

فیلسوفان و از جمله پسا ساختارگرایان به<br />

ضرورت استفاده از عینیت گرایی برای<br />

تعدیل آن پی بردند.آنها بر پیشرفت هایی<br />

تاکید کردن که سوژه مرکزمند،خودبنیاد و


صفحه 64<br />

خودبسنده را زیر گرفته بود.کوپرنیک ستاره<br />

شناس لهستانی )۱۵۴۳-۱۴۷۳( نشان دادکه<br />

زمین دور خورشید می گردد نه خورشید<br />

به دور زمین و انسان را به حاشیه منظومه<br />

شمسی راند.داروین)‏‎۱۸۰۹-۱۸۸۲‎‏(‏ طبیعت<br />

شناس انگلیسی ثابت کرد که انسانها گونه<br />

ای از میمون های بزرگ هستند که تحت<br />

قوانین طبیعت قرار دارند و تافته جدا<br />

بافته ای از حیوانات نیستند.‏ ودر عرصه<br />

روانکاوی فروید افشا نمود که بخش عمده<br />

ای از حیات روانی ما غیر قابل دسترس<br />

وفراسوی کنترل ماست.این چنین بود که<br />

نشان دادند فرد آنچنان که دکارت میگوید<br />

زیاد هم خودبسنده نیست بلکه محکوم به<br />

اطاعت از نیروهای بیرون از خود است<br />

یا دست کم متعلق به جهانی است که در<br />

مرکز ان قرار ندارد.ژاک دریدا و روالن<br />

بارت از جمله پسا ساختارگرایانی بودند که<br />

مفهوم کوگیتوی وفردگرایی دکارتی را طرد<br />

نمودند.وبه جای ان سوژه مرکز زدوده را<br />

بسط دادند.این سوژهدیگر موجودی مستقل و<br />

خودمختار نیست که قدرت داشته باشد خود<br />

را تعیین کند بلکه نتیجه یک ساختار گفتمانی<br />

است که گفتمان های رقیب در انجا تالقی<br />

کرده و از طریق سوژه به سخن در می آیند.‏<br />

به این معنا که معنای سوژه نه منبعث از<br />

خود سوژه که برآمده از گفتمان های رقیب<br />

همچون ناخوداگاه یا ایدئولوژی است.پس<br />

سوژه خود بسنده نیست.آنچنانکه دکارت<br />

میگفت.می اندیشم پس هستمبلکه سوژه<br />

توسط گفتمان ها پیش رانده میشود وبهتر<br />

است چنین بر زبان بیاوریم که”می اندیشند<br />

پس هستم”‏ و یا ‏“اندیشیده میشوم پس هستم”.‏<br />

سوژه پساساختارگرایانه و در مفهوم بارتی و<br />

دریدایی محکوم به به ایدئولوژی ها وتاریخ<br />

های غالب زمانه و به تعبیری محکوم گفتمان<br />

های عصر خویش است.‏ این چیزی است که<br />

ژیژک به ان تاکید می گذارد.سوزه مرکز<br />

زدوده در نحیف ترین شکل اش چیزی است<br />

در حد و اندازه عروسک خیمه شب بازی که<br />

بسته به نیر.های غالب بوده وتنها تجلی فردی<br />

اش شیوه تجربه کردن زندگی در انتهای نخ<br />

بسته ای به او باشد.اگر در پسا ساختارگرایی<br />

سوزه تا حد انقیاد فروکاسته میشود ومحکوم<br />

مطلق دیسکورس زمانه و به تعبیر دریدا<br />

صرفا نقشی از زبان است و به عبارتی دیگر<br />

محکوم به اتخاذ گرایشی متعلق به گفتمان<br />

دیگری بزرگ است پس آفریننده این دیگری<br />

بزرگ یا روایت و گفتمان ها کیست؟اگر به<br />

تعبیر پساساختارگرایانه جهان عینی چنان<br />

به جهان ذهنی فرد چنگ انداخته است که<br />

تقریبا اثری از ذهنیت باقی نمی ماند.پس هیچ<br />

عنصر ذهنی در شخصیت من نخواهد ماند.‏<br />

من هیچ نخواهم بود مگر نقطه ای که امر<br />

نمادین از طریق آن سخن می گوید.اگر من<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

سوژه مرکز زدوده هستم که چیزی نیست جز<br />

یک عروسک خیمه شب بازی که ریسمانش<br />

به دست ایدئولوژی،‏ زبان وناخودآگاه وغیره<br />

است پس چگونه میتوانم تصمیم بگیرم که<br />

صبح ها به جای چای قهوه بنوشم.ژیژک<br />

به این امر اشاره میکند تا به نوعی فاصله<br />

خود را از پساساختارگرایان حفظ کند او<br />

درصدد است تا کوگیتوی دکارتی را با جهان<br />

عینیت گرایانه پساساختارگرایانه آشتی دهد.‏<br />

میگویددر عینیت محض ‏“من”وجود ندارد.‏<br />

ودر ذهنیت محض ‏“دیگری”.اما ما به<br />

هردو نیازمندیم.ژیژک با تیزبینی خاص<br />

خود توازن وتعادل ثمربخشی را میان این<br />

دو برقرار میکند.از نظر ژیژک روش<br />

شک دکارتی ما را به بینش موثری مسلح<br />

میکند درباره اینکه ما چگونه از موجوداتی<br />

مستغرق در طبیعت یا عینیت به موجوداتی<br />

مجهز به فرهنگ یا ذهنیت تبدیل شویم.اما ما<br />

نه برده طبیعت هستیم ونه قرار است طبیعت<br />

را به بردگی بگیریم.نه اسیر ذهنیم و نه اسیر<br />

عین.اگر پسا ساختارگرایان در پی اتصال<br />

ما به طبیعت اند دکارت ما را به فرهنگ<br />

می رساند.ابزارفرهنگ کوگیتو است.ژیژک<br />

حتی پای خدا را به میان میکشد.منشا خدا<br />

آنچناکه ژیزک یاد آور میشود در عبارت<br />

مشهور انجیل یوحنا آمده است.”در آغاز کلمه<br />

بود”ژیژک در اشاره به این آغاز از حرف<br />

بزرگ B استفاده میکند.‏Beginningبه<br />

عنوان آغاز بزرگ.ژیژک میخواهد این نکته<br />

را تصریح کند که آنچنانکه ما فکر میکنیم<br />

در آغاز خدا بود.چنین نیست بنیان همه چیز<br />

هیچ چیز است.هیچ چون ورطه ای هولناک<br />

بر همه چیز تقدم دارد.پس خدا برساخته از<br />

فقدان است.حضور خداوند به این معناست<br />

که میخواهد فقدان خود را جبران کند.خدا<br />

باید خود را بیرون بریزد.خداوند کره چشم<br />

هستی است.نمیتواند خود-خدا-‏ را ببیند<br />

مگر اینکه بیرون از خود در آیینه بنگرد.‏<br />

خداوند از طریق نگریستن در آیینه واقعیتن<br />

خود را می یابد.‏ پس واقعیت بسان ابژه<br />

خدا را بازتاب میدهد.در حالیکه نسبت به<br />

حضور آن بی تفاوت است و سوژه)خدا(‏<br />

تنها با نگریستن به بیرون از خود میتواند<br />

خود را بشناسد و ببیند.‏ خدا)سوژه(بدون<br />

واقعیت)ابژه(هیچ است.یک فقدان محض.‏<br />

جایی که سوژه تجلی بیرونی می یابدکلمه<br />

است.کلمه ای که آغاز را اعالم میکند.هنگام<br />

تلفظ یک کلمه سوژه وجود خود را بیرون<br />

میریزد و خود را منقبض میکند.پس ژیژک<br />

با اعتقاد بر کوکیتوی دکارتی تالش میکند<br />

ضمن درک کاستی های او از وی سوژه<br />

ای دراک سوژه ای که می اندیشد و شک<br />

میکند بسازد.‏<br />

اسالوی ژیژک از آن جمله اندیشه ورزانی<br />

است که معتقد است ما در عصر پسا مدرن<br />

به سر میبریم.‏ نقطه آغاز وی So- Risk<br />

ciety است.که توسط اولریش بک جامعه<br />

شناس آلمانی بسط یافت.‏ و انتونی گیدنز هم<br />

بدان اشاره میکند.منظور از ریسک ریسک<br />

های کم احتمال ولی با عواقب گسترده است..‏<br />

نظیر افزایش انتشار گاز کربن دار،اصالح<br />

ژن های گیاهی،آلودگی غذا و طبیعت که<br />

هریک ممکن است به نتیجه ای غیر قابل<br />

مهار منجر میشود.وبه چنان عواقبی منجر<br />

شود که برای بشر عاقبت آخر الزمانی داشته<br />

باشد.وجه اساسی این ریسک ها ان است<br />

که ریسک های ساختگی اند.بدین معنا که<br />

محصول دخالت انسان در جهان طبیعت اند.‏<br />

هر ریسک متضمن ریسکی دیگر است.پس<br />

از دید ژیژک انسان با خلق این ریسک ها علنا<br />

دارد به سوی انهدام ونابودی خویش میرود.‏<br />

این چیزی است که پسا مدرنیسم در برابر<br />

ان ایستاده و یا مدعی است که ایستاده است.‏<br />

ژیژک می گوید:‏ با ایجاد ریسک های متعدد<br />

ما همواره در تورهای خودمان گرفتاریم.‏<br />

ما برخالف اندیشه های سنتی مارکسیستی<br />

اینگونه نیست که چون عروسکان خیمه<br />

شب بازی ریسمانمان بدست دیگری باشد.‏<br />

چیزی بنام بوروژوازی یا سرمایه داری.این<br />

ترسناک نیست.موقعیت ما همان عروسک<br />

های خیمه شب بازی است که ریسمانش به<br />

دست هیچ کس نیست.به همین دلیل هیچ کس<br />

مسئول نیست.در موقعیت خوف آوری قرار<br />

داریم.جامعه امروزی ما سراسر درخود نگر<br />

است.نه طبیعت ونه سنت هیچ یک به آن<br />

معنا وجود ندارند که بتوانن بنیان مستحکمی<br />

برای تکیه زدن فراهم کنند..از نظر ژیژک<br />

این خصلت در خود نگرانه عالم گیر شده<br />

است.وبه فروپاشی دیگری بزرگ،شبکه<br />

عمومی قوانین،عرف ونهاد های اجحتماعی<br />

منجر شده است.چنین نیست که به تعبیر لکان<br />

خدا امروز مرده باشد او همیشه مکرده بود<br />

ولی خودش نمی دانسته است.دیگری بزرگ<br />

مرده است.‏ ژیژک در اینجا به لیوتار نزدیک<br />

میشود.چرا که وی نیز مدعی است نابودی<br />

‏“روایت های کالن”معرف امر پسامدرن<br />

است.روایت های کالن تفسیر هایی هستن<br />

که میکوشند کلیت زندگی یا هر چیزی را<br />

توضیح دهند.یکی از روایت های کبیر<br />

مارکسیسم بود ولیوتار ان را به همراه سایر<br />

روایت های کبیر طرد میکند.چون ان را<br />

توتالیتر وظالمانه می یابد زیرا مستلزم نادیده<br />

گرفتن خاص بودگی به سود کلیت است.ازدید<br />

ژیژک نیز دیگری بزرگ مرده است.نه خدا<br />

‏،نه طبیعت،نه سنت ها و نه مذهب هیچ یک<br />

دیگر باز آفریننده معنا چونان که سابقا بودند<br />

نیستند.وجهان مدرن قدرت انکارگری را از<br />

سوژه میگیرد و به او انگار گری میدهد.‏<br />

در جهان مدرن با همسایگان طوری رفتار


صفحه 65<br />

میکنیم که انگار بوی بد نمیدهند یا قیافه شان<br />

مضحک نیست.اگر میخواهیم سوژه ای<br />

وفادار باقی بمانیم باید طوری رفتار کنیم که<br />

انگار امپراطور لباس پوشیده وانگاری که<br />

اصال برهنه نیست.سوژه مدرن ناگزیر از<br />

انکار حقیقت است.در عصر پسا مدرن اما<br />

باید به شهادت چشم هایمان باورداشته باشیم.‏<br />

از این رو ژیژک نشان میدهد که انچنان که<br />

بسیاری می پندارند پسامدنیسم یک تفنن یا<br />

حرکتی از سر بی دردی نیست بلکه تالشی<br />

است جدی که ما را بیاگاهاند.ما هیچی<br />

نیستیم مگر اینکه دیگری مرا تایید کند.من<br />

ورزشکار جهان نیستم مگر اینکه نهاد های<br />

تثبیت شدئه ورزشی این امر را تایید کنند.‏ تا<br />

وقتی شعرهایم چاپ نشده اند شاعر نیستم.من<br />

باید زمانی من شود که دیگری بزرگ یعنی<br />

نهاد نمادین آن را ثبت کند.وشارالتان کسی<br />

است که مورد تایید دیگری بزرگ نیست.‏<br />

شارالتان با نابودی اقتدار دیگری بزرگ<br />

دیگر مطیع طبیعت و سنت نیست بلکه سوژه<br />

ای دارای اختیار است.آیا شارالتان با نفی<br />

دیگری بزرگ و رهایی از شر ان به آزادی<br />

دست نمی یابد.؟از نظر وی یکی از ترفند<br />

های سوژه پسا مدرن در مفرشان به سوی<br />

کمال ‏“شکاف در بدن”است.ومنظورش<br />

از ان خالکوبی،حلقه انداختن وقطع عضو<br />

کردن است.‏ در فرهنگ های بت پرست<br />

ایجاد شکاف با ترسیم نشان بر بدن مشخص<br />

کننده عضویت دران فرهنگ بود.ونشان<br />

میداد که شما به بدنه نمادین ان فرهنگ تعلق<br />

دارید.جامعه یهودی یگانه شکاف ختنه را<br />

مطرح کرد که نشانگر همان کارکرد بوداما<br />

آنچه که در عصر پست مدرن اتفاق می افتد<br />

‏“نافرمانی جسم”‏ است.وسیله ای که فرد خود<br />

را به نمایش میگذارد و دربرابر تسلیم شدن<br />

اش به دیگری بزرگ مقاومت میکند.واین<br />

دلخواه ژیژک است.تسلیم ناپذیرو پرهیز<br />

شرافتمندانه از گله شدن.ژیژک راه برون<br />

رفت از ذوب شدن دردیگری بزرک را<br />

کنشگری میداند.‏<br />

یعنی عمل.عمل نوعی باززایی سوژه است.‏<br />

از نظر وی Act‏)عمل(‏ متفاوت از مداخله<br />

فعاالنهAction ‏“کنش”‏ است.‏ و حامل خود<br />

یعنی Agent را به شکلی رادیکال تغییر<br />

میدهد.عمل نوعی خودکشی نمادین است.‏<br />

دیگر بار و مکرر زاییده شدن از بطن امر<br />

نمادین و شکافتن پوسته ان.پس از نظر<br />

ژیژک جامعه فعلی یا پسامدرن مبتنی است<br />

بر افول اقتدار ی بزرگ.ژیژک به منظور<br />

بهبودی پارانویا نیاز به عمل سیاسی یا<br />

انقالب را مطرح میکند.چیزی که سرمایه<br />

داری یعنی شرایط تحقق پسامدرنیته را<br />

دگرگون میکند.اشاره او به پارانویا به عنوان<br />

بیماری غالب زمانه اما جالب است.میگوید<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

‏“این روزها هیچ فیلم یا کتاب هیجان انگیزی<br />

کامل نیست مگر اینکه به نوعی سازمان<br />

مخفی اشاره کند که بر همه چیز تسلط دارد.‏<br />

امر جالب دیگر در ارتباط باژِ‏ یِژک این<br />

است که وی ایدئولوژِ‏ ی را به مثابه عاملی<br />

مخدوش کننده به حساب می آورد.چیزی<br />

که ادراکمان از محیط را مخدوش ومعوج<br />

میکند.‏ از منظر وی ایدئولوژی نوعی مسئله<br />

معرفت شناختی است.‏ وتاکید میورزد که<br />

ایدئولوژی از ما سوژه هایی کلبی مسلک<br />

تولید میکند.‏ انسانهایی با ادراک تحریف<br />

شده.ایدئولوژی یعنی برداشتی تحریف شده<br />

از حقیقت.دراینجا ژیژک به تعریف کالسیک<br />

مارکسیستی از آگاهی کاذب بر میگردد.‏<br />

ایدئولوژی نه مولد اگاهی که دافه ان است.‏<br />

چون پیشاپیش اندیشیدن و قدرت اندیشیدن را<br />

از ما بازستانده است..او میگوید:”ایدئولوژی<br />

اساسا به کنش مربوط است و نه به آگاهی.‏<br />

ممکن است من تمام روز در خانه بگردم و<br />

آثار فمینیستی را با صدای بلند بخوانم اما اگر<br />

همسرم را به باد سرزنش ومالمت بگیرم که<br />

چرا چایی را حاضر نکرده یا چرا به وقتش<br />

پیراهنم را اتو نکرده من فمینیست نیستم<br />

چرا که کنش های من ونه دانش من نشان<br />

میدهد که من یک مردساالر تمام عیارم”.‏<br />

من خیلی خوب میدانم که که زنان با مردان<br />

برابرند.‏ اما طوری رفتار میکنم که انگار<br />

نمی دانم.به همین منوال من شاید فکر کنم که<br />

نازیسم راجدی نمی گیرم اما با حضور در<br />

گردهمایی نورمبرگ وسالم نظامی به هیتلر<br />

دادن با کنش هایم نشان میدهم که نازیسم<br />

را جدی می گیرم.اگربرای عمل جراحی<br />

به بیمارستان خصوصی بروم به این دلیل<br />

که نمیخواهم باری بر دوش سیستم دولتی<br />

بگذارم خود همین برهانی کامال قانع کننده<br />

است که من طرفدار سرسخت طرح مراقبت<br />

های بهداشت خصوصی هستموبنابر این ما<br />

هنوز در جامعه ایدئولوژیک)جامعه توهمی(‏<br />

زندگی میکنیم.‏ کنش های ما گاها در تضاد<br />

با دانش ماست واین معنای ایدئولوژی از<br />

دید ژیژک است.آلتوسر زمانی مقاله تاثیر<br />

گذارش را چنین آغاز کرده بود که جامعه<br />

چگونه خود را بازتولید میکند او به این<br />

موضوع پرداخته بود که چرا جامعه<br />

کاپیتالیستی کماکان سرمایه دار میماند.وبه<br />

عنوان مثال گرفتار یورش های متعدد بی<br />

نظمی و فئودالیسم نمی شود.و به این نتیجه<br />

دست می یازد که دستگاه ایدئولوژیک<br />

یک دولت یعنی کلیسا،نظام آموزشی،واحد<br />

خانواده،نظام حقوقی،نظام سیاسی،اتحادیه<br />

های تجاری ورسانه های ارتباطی همه وهمه<br />

در بازتولید جامعه سهیم اند.‏ تمام این نهاد ها<br />

بوسیله ایدئولوژی عمل میکنن و نه زور.از<br />

نظر ژیژک ایدئولوژی هموارهخ به چیزی<br />

مفهوم میبخشد که بی مفهوم است.‏ به نظر<br />

ژیژک ما همواره در حال پیروی از نوعی<br />

توهم ایم.اما همچنان آن کار را میکنیم.‏<br />

ایدئولوژی در انچه میکنیم جای دارد ونه در<br />

انچه فکر میکنیم.‏<br />

ژیژک اما در تبیین اندیشه های چند بعدی<br />

خود از مفهوم دیگری بنام ‏“کژتابانه<br />

نگریستن”‏ نیز بهره می گیرد.‏ و در توضیح<br />

ان به داستان ‏“خانه سیاه”‏ نوشته پاتریشیا<br />

هایسمیت نویسنده امریکاییاشاره میکند.‏<br />

داستان روایتگر مرد جوانی است که به یک<br />

شهر کوچک آمریکایی رفته در میکده می<br />

شنود که مردم محلی از ماجراهای دوران<br />

جوانی شان میگویندکه در داخل یا اطراف<br />

خانه سیاه رخ داده است.خانه سیاه بنایی<br />

ویران است که آنها مدعی اند محل اشباح<br />

است.مرد جوان مصمم است این نکته را<br />

دریابد.شامگاه به خانه میرود وهیچ نمی<br />

یابد.مگر ویرانه ای قدیمی که عاری از هر<br />

خطری چه ماورائ طبیعی و چه غیر ان<br />

است.وقتی از میکده باز میگردد تا انها را<br />

از کشفیاتش باخبر کند مردم وحشت زده می<br />

شوند.به همین دلیل یکی از انها به مرد جوان<br />

حمله می کند عملی که در نهایت به مرگ<br />

مرد جوان منجر می شود.جایی که از منظر<br />

مرد جوان تنها مکانی رو به ویرانی کامل<br />

است به چشم فانتزی مردم توی میکده اکنده<br />

از معناستکه مرد جوان نمی توانست به کنه<br />

آن پی ببرد.‏ واکنش خشم مردم بدان دلیل بود<br />

که مرد جوان تفاوت میان واقعیت و فضای<br />

فانتزی را ملغی کرده بودمردم را از مکان و<br />

امکانی محروم کرده بود که می توانستند از<br />

طریق آن امیال شان را شرح و توضیح دهند.‏<br />

پس فانتزی ها مهم هستند چه فردی باشند و<br />

چه جمعی.‏ امیال جمعی ما محصول فانتری<br />

هایی است که داریم این فانتزی هاست که<br />

ابتدائا به ما می آموزد به چه میل کنیم.فانتزی<br />

عمال سازنده میل ماست.از نظر ژیژک آنچه<br />

در به اصطالح تنش قومی مورد بحث است<br />

کشمکش فانتزی هاست.‏ تحلیل استانده ینژاد<br />

پرستی مدعی است که نژاد پرست ها نسبت<br />

به کسانی که قربانی شان میکنند دچار سوء<br />

تفاهم هستند.درموردشان آموزش ندیده اند<br />

و از این منظر نسبت به آنها جاهل هستند.‏<br />

تنها کاری که باید بکنیم این است که کاری<br />

کنیم تا پیش داوری شان دود شود و به هوا<br />

رود.ژیژک مدعی است که امروزه نژاد<br />

پرستی محصول جهالت نیست بلکه مانند<br />

دیگر اجزای زندگی پسا مدرن غیر ارادی<br />

است.نژاد پرستی مدرن میگوید:”‏ فرهنگ<br />

من برتر از فرهنگ توست”‏ اما نژاد پرستی<br />

پسا مدرن میگوید:”‏ من خیلی خوب میدانم<br />

که تمام فرهنگ ها ارزشی برابر دارند.اما<br />

با اینحال طوری رفتار می کنم که انگار<br />

فرهنگ من مافوق است.”از نظر ژیژک


cal Introduction (London: Pluto<br />

.)2004 ,Press<br />

Matthew Sharpe, Slavoj Žižek,<br />

a little piece of the Real (Lon-<br />

.)2004 ,don: Ash gate<br />

Rex Butler, “Slavoj Žižek: Live<br />

,Theory” (London: Continuum<br />

.)2005<br />

Jodi Dean, Žižek Politics (Lon-<br />

.)2006 ,don: Rutledge<br />

Adam Kotsko, Žižek and The-<br />

,ology (New York: T & T Clark<br />

.)2008<br />

Marcus Pound, Žižek: A (Very)<br />

Critical Introduction (Interventions)<br />

(Grand Rapids: Eerdma-<br />

.)2008 ,ns<br />

Adrian Johnston, Žižek Ontology:<br />

A Transcendental Materialist<br />

Theory of Subjectivity (Evanston:<br />

Northwestern University<br />

.)2008 ,Press<br />

Adrian Johnston, Badiou,<br />

Žižek, and Political Transformations:<br />

The Cadence of Change<br />

(Evanston, Northwestern Uni-<br />

.)2009 ,versity Press<br />

صفحه 66<br />

دو فانتزی اساسی وجود دارند که فانتزی<br />

های نژاد پرستانه را تغذیه میکنند.‏ نوع اول<br />

استوار بر این تشویش است که دیگری قومی<br />

مایل به تصاحب عیش ماست.‏ انها میخواهند<br />

عیش ما را از ما بدزدند وما را از خاص<br />

بودن فانتزی مان محروم کنند.‏ نوع دوم از<br />

این ناخشنودی نشات میگیرد که دیگری<br />

قومی به ژوئیانس عجیب و غریبی دسترسی<br />

دارد.”آنها”‏ کارها را مثل ‏“ما”‏ نمی کنند.نحوه<br />

ای که انها از خویشتن لذت میبرند بیگانه و<br />

ناآشناست.اینکه دیگری متفاوت از ما و به<br />

شیوه ای دیگر گونه از ما لذت ببرد قابل<br />

قبول نیست.خالصه آنکه در مورد دیگری<br />

حقیقتا آنچه اعصاب ما را خرد میکند.‏ آنچه<br />

آزارمان میدهد شیوه غریبی است که او از<br />

آن طریق عیش خود را سامان میدهد.‏ بوی<br />

غذا،آواز های تو دماغی،‏ ورقص ها ی<br />

غریب غریبه با فانتزی ما جور در نمی آید.‏<br />

از منظر نژاد پرستانه دیگری یا شغل ما را<br />

میدزدد ویا بیکاره ای است که از حاصل کار<br />

ما زندگی میکند.‏ دیگری انگل و پارازیت<br />

است.علف هرز است که باید وجین اش کرد.‏<br />

اما راه پرهیز از برخورد میان فانتزی ها<br />

وامیال معطوف به ستیزه گری قومی چیست؟<br />

اولین جواب ژیژک نوعی اخالق فانتزی<br />

است.‏ این جمله بدان معناست که ما تا انجا<br />

که ممکن است نباید به فضای فانتزی دیگری<br />

تعدی کنیم.‏ بیشترین تالشمان را باید بکنیم تا<br />

اثبات نکنیم که آنچه انها خانه ای سرشار از<br />

معنای مهم وداللت بخش میدانند خرابه ای<br />

قدیمی است و فاقد معنا.‏ بلکه باید تالش کنیم<br />

که انگار چنین است.اسالوی ژیژک اشاره<br />

میکند که دولت میتواند محافظی میان فانتزی<br />

های گروه های متفاوت باشد.تنها نیروی<br />

دولت است که میتواند فانتزی خشن نژاد<br />

پرستانه را متوقف سازد.اما ما شهروندان<br />

این دنیای پر فانتزی نیز بایست بیاموزیم<br />

فانتزی ها رادرنوردیم.‏ باید یادبگیریم آنها<br />

را هرچند متفاوت از ما تاب بیاوریم.اگر<br />

ایده نژاد پرستانه براین امر استوار است<br />

که جای دیگری را بهتر است خال پرکند.‏<br />

ما باید بیاموزیم که فقدان دیگری اصوال به<br />

معنای بینقصی حیات ما نخواهد بود.ژیژک<br />

تنوع،تعدد،تیزبینی،احترام به دیگری را به<br />

ما یادآور میشود.‏ اوبراستی که بازتابی است<br />

از زمانه خود.او آنچنانکه بسیاری گفته اند<br />

یک پدیده است تا یک فیلسوف.فیلسوفی که<br />

شهامت اندیشیدن را در همه ما بیدار میکند.‏<br />

منابع:‏<br />

ابژه واالی ایدئولوژی )۱۹۷۹(<br />

فراسوی تحلیل گفتمان )۱۹۹۰(<br />

کژ نگریستن:‏ مقدمهای بر ژاک الکان در<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

فرهنگ عامه )۱۹۹۱(<br />

همه چیزی که الزم است دربارهٔ‏ الکان<br />

بدانید…‏ اما میترسید از هیچکاک بپرسید<br />

)۱۹۹۳(<br />

باقیماندهٔ‏ غیرقابل تقسیم )۱۹۹۶(<br />

مغاک آزادی )۱۹۹۷(<br />

چندفرهنگگرایی )۱۹۹۷(<br />

احتمال،‏ هژمونی،‏ جامعیت )۲۰۰۰(<br />

هنر واالی مبتذل:‏ دربارهٔ‏ بزرگراه گمشد ‏ٔه<br />

لینچ )۲۰۰۰(<br />

وحشت از اشک راستین:‏ کریستوف<br />

کیشلوفسکی در میان نظریه و پسانظریه<br />

)۲۰۰۱(<br />

دربارهٔ‏ ایمان )۲۰۰۱(<br />

مرگ دوبارهٔ‏ اپرا )۲۰۰۱(<br />

آیا کسی گفت خودکامگی؟ )۲۰۰۱(<br />

به بیابان واقعیت خوش آمدید )۲۰۰۲(<br />

اندامها علیه بدن )۲۰۰۳(<br />

عروسک و کوتوله )۲۰۰۳(<br />

پژوهش واقعیت )۲۰۰۵(<br />

همسایگان و دیگر هیوالها )۲۰۰۶(<br />

چگونه باید الکان را خواند )۲۰۰۶(<br />

پاکدامنی و ترور )۲۰۰۷(<br />

در دفاع از دالیل نامقبول )۲۰۰۸(<br />

خشونت:‏ یک عقیده بزرگ،‏ یک کتاب<br />

کوچک )۲۰۰۸(<br />

Critical introductions to Žižek<br />

Christopher Hanlon, “Psychoanalysis<br />

and the Post-Political:<br />

An Interview with Slavoj Žižek.”<br />

,winter( 32 New Literary History<br />

.)2001<br />

Tony Myers, Slavoj Žižek (Lon-<br />

.)2003 ,don: Rutledge<br />

Sarah Kay, Žižek: A Critical In-<br />

,troduction (Cambridge: Polity<br />

.)2003<br />

Ian Parker, Slavoj Žižek: A Criti-


نظری<br />

رابرت میشلز و ‏“بازی سمت کارانه”‏<br />

کولین بارکر<br />

ح.‏ آزاد<br />

نشر بیدار<br />

صفحه 67<br />

‏“جریان های دموکراتیک تاریخ به امواج<br />

پی درپی شباهت دارند.‏ آن ها همیشه در<br />

برابر یک تخته سنگ می شکنند.‏ و زندگی<br />

را همواره از نو آغاز می کنند.‏ این نمایش<br />

مداوم هم امیدبخش است و هم ناامیدکننده.‏<br />

هنگامی که دموکراسی ها به درجه ی معینی<br />

از رشد دست می یابند یک تحول تدریجی<br />

را تجربه می کنند،‏ آن ها در آغاز هنگامی<br />

که بی رحمانه علیه روح اشرافی مبارزه می<br />

کنند،‏ در بسیاری از موارد اشکال اشرافی را<br />

می پذیرند.‏ اکنون اتهام زنندگانی جدیدی سر<br />

بر می آورند که خیانت کاران را محکوم می<br />

کنند؛ بعد از یک دوره مبارزات افتخارآمیز<br />

و قدرت بدون افتخار،‏ آن ها در خاتمه با<br />

طبقات مسلط قدیم جوش می خورند و یک<br />

بار دیگر تحت حمله ی مخالفان تازه،‏ با<br />

توسل به نام دموکراسی مورد حمله قرار می<br />

گیرند.‏ احتمال دارد این ‏“بازی ستم کارانه”‏<br />

تا به آخر ادامه پیدا کند”.‏<br />

)۴۰۸ ،۱۹۵۹<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

‏)میشلز<br />

فعاالن جنبش اجتماعی بارها مطرح کرده<br />

اندکه تحول اجتماعی هم الزم و هم ممکن<br />

است.‏ مخالفان آن ها هر دو گزاره را نفی<br />

می کنند.)‏‎۱‎‏(‏<br />

چپ در بخش اعظم قرن بیستم با دو استدالل<br />

قوی روبه رو بود.‏ استدالل اول سعی<br />

می کرد با برقراری پیوند بین چپ ها با<br />

جنایات استالین و معادل دانستن سوسیالیسم<br />

با توتالیتاریسم آن ها را از حیث اخالقی<br />

تضعیف کند.‏ این خط انتقاد با سقوط ‏“رژیم<br />

های کمونیستی”‏ پیشین ضعیف شده است و<br />

مورد دوم قدیمی تر و موذیانه تر شکست<br />

سوسیال دموکراسی است تا کمونیسم.‏<br />

این استدالل این طور ادامه پیدا می کند<br />

سوسیالیسم همواره شکست خواهد خورد،‏<br />

چون رهبران همواره خیانت می کنند،‏ چپ<br />

همواره نقش جانبی پیدا می کند،‏ رادیکال<br />

ها از ابراز احساسات دوره جوانی گسست<br />

می کنند و کسانی که به آن ها باور دارند به<br />

سادگی سرخورده می شوند.‏<br />

در چارچوب علوم سیاسی،‏ اثری که بیش<br />

از هر چیز استدالل دوم را نمایندگی می<br />

کند کتاب ‏“احزاب سیاسی”‏ به قلم رابرت<br />

میشلز است)میشلز ۱۹۵۹(. ۱۹۱۵، این اثر<br />

با زیر عنوان یک مطالعه جامعه شناسانه<br />

از گرایش های الیگارشیک در دموکراسی<br />

مدرن همان طور که روی جلد بسیاری از<br />

انتشارات نشان می دهد ‏“یک اثر کالسیک<br />

در علوم اجتماعی”‏ به شمار می رود.‏ بخشی<br />

از اهمیت این اثر،‏ در کنار استقبال اردوی<br />

ارتجاع این است که کتاب مزبور الیه های<br />

وسیعی از رادیکال ها و پیروان چپ را نیز<br />

تحت تاثیر قرار داده است.‏<br />

استدالل اصلی<br />

او بسیاری از دالیل خود را از تجربه ی<br />

حزب سوسیال دموکرات آلمان)‏SPD‏(‏ و<br />

اتحادیه های کارگری وابسته به آن استنتاج<br />

کرد.‏ میشلز می گفت مبارزه ی جنبش<br />

کارگری گرچه واقعی و قدرتمند است،‏<br />

اما با موانع غیرقابل انتظاری روبه رو<br />

می شود.‏ این موانع که عبورناپذیر اند؛<br />

نه توسط دشمنان جنبش،‏ بلکه به وسیله ی<br />

منطق رشد آن به وجود می آید.‏ جنبش های<br />

دموکراتیک برای پیروزی خود را سازمان<br />

دهی کنند،‏ اما خودِ‏ واقعیتِ‏ سازمان دهی<br />

اشکال جدیدی از محافظه کاری را به وجود<br />

می آورد،‏ به شکل ساختارها و عملکردهای<br />

غیردموکراتیک که پیشرفت جنبش را<br />

متوقف می کند.‏ به خصوص رهبری حتی<br />

در جنبشی که هدف آن دموکراسی است به<br />

اندک ساالر شدن گرایش دارد،‏ که ترمزی<br />

برای جنبش محسوب می شود.‏ این امر ‏“در<br />

قلمروی سیاست یک قانون بنیادی به شمار<br />

می رود”‏ که ‏“هر که از سازمان دهی سخن<br />

بگوید در واقع از الیگارشی حرف می زند”.‏<br />

عنوان یک فصل از این اثر ‏“قانون آهنین<br />

الیگارشی”‏ است.‏ در این امر یک اجتناب<br />

ناپذیری دوگانه وجود دارد:‏ تشکیالت هم<br />

موجب پیدایش الیگارشی می شود،‏ ظهور<br />

رهبرانی که در برابر سلطه ی خود،‏ مانع<br />

هرگونه چالشی می شوند،‏ و محافظه کاری،‏<br />

انحراف جنبش دموکراتیک از اهداف اولیه.‏<br />

میشلز برای این نمایش غم انگیز ۳ دلیل<br />

متقابال به هم وابسته را بیان می کند.‏ یکی<br />

دلیل در سرشت انسانی ریشه دارد،‏ دلیل<br />

دیگر در خصلت مبارزه سیاسی و باالخره<br />

دلیل سوم در خصلت سازمان دهی.‏<br />

اول سرشت انسانی.‏ بشریت به دو نوع<br />

تقسیم می شود:‏ نخبگان و توده ها،‏ هر<br />

یک با خصوصیات ویژه ی خود.‏ نخبگان<br />

در ‏“حرص و آز طبیعی”‏ برای کسب<br />

قدرت اشتراک دارند.‏ در آن ها ‏“آگاهی به<br />

قدرت،‏ همواره تباهی می آفریند،‏ یک اعتماد<br />

نامناسب به عظمت شخصی.‏ تمایل به سلطه<br />

عمومی است،‏ چه برای امر خیر یا شر.‏ این<br />

ها واقعیات روان شناسانه ابتدایی به شمار<br />

می روند…”)‏‎۲۰۵-۲۰۶‎‏(.‏ توده ها برعکس<br />

با بی تفاوتی و بی لیاقتی مشخص می شوند.‏<br />

بیش تر به نمایش های خیره کننده عالقمند<br />

است از نوعی که نگاه جماعت را جلب<br />

می کند،‏ تا جزییات فکر و عمل سیاسی،‏ و<br />

سپاس گزار از رهبرانی که هر بار آن ها<br />

را انتخاب می کند،‏ آن ها از اجرای واقعی<br />

دموکراسی کامل ناتوان اند.‏ میشلز بارها<br />

به ‏“بی لیاقتی توده ها که تقریبا در سراسر<br />

حوزه های حیات سیاسی عمومیت دارد”‏<br />

اشاره می کند)ص ۸۶(. توده ها به رهبری<br />

‏“نیاز روانی”‏ دارند،‏ و تمایلی برای پرستش<br />

قهرمانان.‏ ناتوانی توده ها توجیهی است<br />

برای سلطه ی رهبران و هم چنین حکومت<br />

آن ها را تسهیل می کند،‏ چون بی لیاقتی<br />

توده ها حکومت را برای رهبران آسان می<br />

سازد.‏ آن ها تحت سلطه ی افسانه های عوام<br />

فریبانه قرار می گیرند،‏ به خصوص توده<br />

ها در مقیاس بزرگ:‏ ‏“آسیب شناسی توده ها<br />

که مستقیما از لوبون به عاریت گرفته است<br />

اعالم می کند:‏ فرد در جماعت ناپدید می شود<br />

و بدین وسیله شخصیت و حس مسئولیت او<br />

نیز از دست می رود”‏ ‏)ص ۲۴-۵(. هر چند<br />

که ممکن است توده ها در مخالفت پنهان در<br />

برابر رهبران شان سهیم باشند اما نمی توانند<br />

برای تغییر وضع موجود بسیج شوند.‏ آری<br />

هنگامی که کوری ناگهانی طبقات مسلط را<br />

در بر می گیرد آتش خشم آن ها ممکن است


صفحه 68<br />

فوران کند؛ اما چنین فوران هایی ‏“موقتی”‏<br />

است که با فریب آن ها و بازگشت به آرامش<br />

پایان می پذیرد.‏<br />

دوم خصلت مبارزه سیاسی خودِ‏ بازیگران<br />

را شکل می دهد.‏ شرکت احزاب در نظام<br />

پارلمان باعث به وجود آمدن کادری از<br />

سیاست مدارانی حرفه ای می شود که به<br />

یک صنف بسته تبدیل می شوند که عمدتا<br />

از کنترل اعضا به دور اند و به یک اقتدار<br />

دایمی نیاز دارند تا از شهرت ملی حزب<br />

حمایت کنند.‏ گرایش های اندک ساالرانه<br />

در اتحادیه ها نقش بیش تری دارند چون<br />

رهبران آن در برابر اعتصاب سیاسی<br />

مقاومت می کنند تا چانه زنی بر سر مزد را<br />

تعیین کنند،‏ با این ادعا که درک تخصصی<br />

آن ها از بازار کار،‏ آنان را قادر می سازد<br />

تا در مقابل ادعا اقلیت های مبارزه جو از<br />

منافع اعضا حمایت کند.‏ در هر دو مورد<br />

مجموعه ی نهادهای خارجی که رهبران در<br />

آن عمل می کنند محافظه کاری را در بین آن<br />

ها تقویت می کند.‏<br />

سوم و مهم تر مبارزه برای سوسیالیسم<br />

یا دموکراسی،‏ به علت تحمیل ضرورت<br />

های سازمانی به شکست منجر می شود.‏<br />

تشکیالت که ظاهرا سالح ضعیفان در برابر<br />

قدرت مندان است خود منشاء الیگارشی و<br />

محافظه کاری است.‏ در واقع ‏“تشکیالت<br />

سرچشمه ای است که سیالب های محافظ<br />

هکاری از آن جا به زمین دموکراسی جریان<br />

پیدا می کنند و احتماال در آن به سیل فاجعه<br />

بار بدل می شود که زمین دموکراسی را غیر<br />

قابل شناخت می کند”)‏‎۲۲‎‏(.‏ متخصصان و<br />

رهبران از نظر فنی امری الزامی محسوب<br />

می شوند،‏ اما آن ها منافعی خاص خود را<br />

ایجاد می کنند با ظرفیت اعمال آن.‏ آن ها<br />

به قشری مجزا و در مقابل پایه ها بدل می<br />

شوند.‏<br />

مقامات رسمی منصب خود را به عنوان<br />

مالکیت خصوصی در نظر می گیرند و در<br />

مقابل هرگونه نظارت یا خلع مقامی مقاومت<br />

می کنند.‏ آن ها برای حفظ موقعیت خود<br />

وسایل کنترل متفاوتی به وجود می آورند<br />

که میشلز طرحی از آن ها را ارائه می دهد:‏<br />

به عنوان انحصار انتشارات و امور مالی<br />

حزب،‏ عوام فریبی،‏ تصمیم گیری در کمیته<br />

های کوچک،‏ تهدید به استفعا و غیره.‏ نتیجه<br />

ی کلی این است که سازوکار سازمان دهی<br />

به هدفی در خود تبدیل می شود)ص ۱۸۸(.<br />

الیگارشی نتیجه ی قانون سازمان دهی است،‏<br />

نه سیاست هایی که سازمان دنبال می کند.‏<br />

‏“از این رو تشکیالت به عنوان وسیله به<br />

هدف تبدیل می شود”.)ص ۳۷۳(<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

در نتیجه سازمان دهی جنبش اصولی را که<br />

بر آن ها استوار است از دست می دهد.‏ بدین<br />

ترتیب )SPD( اعتقاد خود به تاکتیک های<br />

مبارزه جویانه مثل اعتصاب عمومی را ترک<br />

کرد و از حکومت قیصر در جنگ اول جهانی<br />

حمایت و جناح انقالبی خود را سرکوب کرد.‏<br />

گرچه این حزب به عنوان نماینده ی منافع<br />

کارگران تاریخ خود را آغاز کرد،‏ اما به یک<br />

جریان خرده بورژوا تبدیل شد.‏ رهبران از<br />

طبقه کارگر به عنوان نردبانی برای ارتقاء<br />

خود استفاده کردند،‏ رفقای خود را پشت سر<br />

گذاشتند و از کارگران خواستند که به رای<br />

دادن به آن ها ادامه دهند.‏ دیگر به انقالب<br />

اجتماعی نیازی نداشتند چون به مشروطه<br />

ی خویش دست یافته بودند)‏‎۳۰۵‎‏(.‏ حزب<br />

هر چه که پیش تر می رفت محتاطانه تر و<br />

ترسوتر می شد)‏‎۳۶۹‎‏(.‏ حزب سوسیالیست<br />

به حزب دیگری تبدیل شده بود که صرفا<br />

به دنبال رای بود و به وعده های دور از<br />

اصولی که به رای دهنده گان متوسل می شد<br />

تا در انتخابات پیروز شود:‏ از این رو ردای<br />

مهین پرستی را در حمایت از امپریالیسم<br />

به دوش خود افکند.‏ ‏“حزب دیگر خواهان<br />

مبارزه با مخالفان خود نبود،‏ بلکه به سادگی<br />

می خواست در انتخابات بر آن ها پیروز<br />

شود”.)‏‎۳۷۴‎‏(‏<br />

نتیجه ناممکن بودن سوسیالیسم است.‏<br />

چون سوسیالیسم چیزی بیش از یک تغییر<br />

اقتصادی است،‏ سوسیالیسم در ذات خود<br />

حاوی گسترش موکراسی است.‏ اما تمامی<br />

آن چه که در واقعیت رخ می دهد آن است<br />

که جنبش قشر جدیدی از حاکمان می آفریند<br />

که حامیان خود را فریب می دهند.‏ توده ها<br />

به تمسخر گرفته می شوند:‏ ‏“پرولتاریای<br />

مدرن تحت تاثیر مداوم افراد چرب زبانی<br />

که از نظر فکری بر توده ها برتری دارند<br />

و با باور به صندوق رای که گله وار گرد<br />

آن جمع می شوند و واگذاری مشکالت<br />

اقتصادی و احتماعی به نمایندگان خود<br />

تصور می کنند شرکت مستقیم شان در قدرت<br />

تضمین شده است”)‏‎۴۰۱-۲‎‏(.‏ کل روند یک<br />

نمایش تراژی-کمیک است.‏ میشلز در فصل<br />

پایانی امکان تغییراتی را در تز اصلی اش<br />

مجاز می داند،‏ به عنوان این که دموکراسی<br />

می تواند تا اندازه ای پیشرفت کند.‏ اما او<br />

اصرار دارد که جنبش دموکراتیک همواره<br />

در تصادم همان صخره در هم می شکند.‏<br />

این ‏“بازی ستم کارانه”‏ تا بی نهایت ادامه<br />

پیدا می کند”.‏<br />

معنای ‏]آرای[‏ میشلز<br />

این که میشلز درباره یک پدیده ی واقعی<br />

سخن می گوید به نظر می رسد موضوعی<br />

غیرقابل تردید باشد.‏ در واقع SPD بعداز<br />

انتشار کتاب او نقش محافظه کارانه تری<br />

در سیاست آلمان بازی کرد.‏ در پایان جنگ<br />

با فرماندهان عالی ارتش همکاری کرد تا<br />

کنترل تازه و بیرحمانه ای بر کارگران<br />

اعمال شود:‏ جوخه های آزاد.‏ SPD در<br />

اوایل دهه ی ۳۰ در آلمان و اتریش به طور<br />

وسیعی نشان داد که حتی به عنوان مدافع<br />

دموکراسی لیبرال در برابر هجوم فاشیسم<br />

ناتوان است.‏ برای بقیه قرن بیستم احزاب<br />

و اتحادیه های سوسیال دموکراسی نقشی را<br />

به عهده گرفته بودند که میشلز پیش بینی<br />

کرده بود.‏ نه تنها این بلکه احزاب کمونیست<br />

چندسال بعد از تاسیس شان که محافظه کاری<br />

سوسیال دموکراسی را به مصاف می طلبیدند<br />

خود در همان راه گام گذاشتند.‏ تز کلی میشلز<br />

اگر درست باشد بر اهداف جنبش ها و راه<br />

رسیدن به آن تاثیر می گذارد.‏ یعنی درک<br />

ما از استدالل های او می تواند روندهای<br />

بزرگ تری سیاسی را شکل دهد.‏ در بین<br />

خوانندگان بعدی میشلز ۳ نوع قرائت وجود<br />

دارد که به نظر من حایز اهمیت اند.‏<br />

نخبه گرایی و جامعه شناسی آکادمیک<br />

اولین مورد پاسخ لیبرال نخبه گرایانه است.‏<br />

در این رویکرد تز میشلز به جرح و تعدیل<br />

های نیاز دارد اما مشکل اساسی در این تز<br />

وجود ندارد.‏ چون لیبرال نخبه گرا اساسا<br />

به این ارزش ها اعتقادی ندارد که میشلز<br />

دستیابی به آن را غیرممکن می داند.‏ برای<br />

آن ها خواست های دموکراتیک و وسیع<br />

تر از آن چه که با سرمایه داری لیبرال<br />

همخوان باشدکامال جنبه ی آرمان شهری<br />

دارد.‏ بهترین و تنها شکل دموکراسی که<br />

می تواند وجود داشته باشد یک شکل محدود<br />

است که شامل رقابت نخبگان برای جلب<br />

آرای کسانی است که غالبا و ‏“خوشبختانه”‏<br />

از نظر سیاسی منفعل اند.‏ یک نکته که ‏“نخبه<br />

گرایی دموکراتیک”‏ را ‏)باخ راخ ۱۹۶۹( با<br />

‏“ارزش”‏ می کند دقیقا این است که مردم را<br />

به جز زمان انتخابات دور از سیاست نگه<br />

می دارد،‏ چون شراکت فعال آن ها عامل بی<br />

ثباتی است.‏<br />

این دیدگاهی است با سابقه ی طوالنی.‏ به<br />

عنوان مثال ماکس وبر استدالل می کند که<br />

هم اتحادیه ها و هم SPD در برابر حکومت<br />

مستقیم و غیرعقالنی توده های بی سر و<br />

پا یک نیروی موازنه ی مهم به شمار می<br />

روند)وبر ۱۹۷۸ ص ۱۴۶۰(. شومپیتر و<br />

مجموعه ای از نظریه پردازان کم اهمیت<br />

تر تالش می کنند که مفهوم دموکراسی را<br />

محدود کنند و هر پیشنهاد در مورد مشارکت<br />

مثبت مردم را به عنوان یک آرمان شهری<br />

محض غیرمجاز می دانند)شومپیتر ۱۹۱۵،<br />

راخ باخ ۱۹۶۹، پیتمن ۱۹۷۱(. گرچه


صفحه 69<br />

بعضی از نویسندگان)به عنوان نمونه بنت(‏<br />

ادعا می کند که میشلز سهم مثبتی در نظریه<br />

دموکراتیک ایفا کرده است.‏ در برابر چالش<br />

نظریه های مدل دموکراسی ناب،‏ ادبیات<br />

نخبه گرایی لیبرال هیچ پاسخ انتقادی قابل<br />

توجهی در برابر تز اصلی میشلز ارائه نمی<br />

دهد:‏ یعنی در برابر این ادعا که هر جنبش<br />

وسیع در جهت پیشرفت اجتماعی به وسیله<br />

ی ضرورت های تشکیالتی خود از مسیر<br />

اصلی منحرف می شود.‏<br />

همان محدودیت ها در بعضی از ارزیابی های<br />

جامعه شناسانه ی مدرن درباره اعتبار تجربی<br />

تر میشلز در ابعاد مختلف دیده می شود)به<br />

عنوان نمونه لیپست و تارو و کلمن ۱۹۶۲،<br />

رادل و آش ۱۹۶۶، شوارتز،‏ روزنتال و<br />

شوارتز ۱۹۸۱، کالندرمن ۱۹۹۷، روخت<br />

۱۹۹۹(. این مولفان پیشنهاد می کنند که تز<br />

میشلز با محدودیت های مشروطی روبه رو<br />

است چون روند تکاملی سازمان ها بیش از<br />

آن که مورد نظر اوست تغیر می کند.‏ بعضی<br />

سازمان ها بیش از آن محافظه کار و اندک<br />

ساالر شوند،‏ بیش تر رادیکال و دموکراتیک<br />

می شوند و یا به اشکال فرقه گرایانه تبدیل<br />

می گردند.‏ از این رو باید بپرسیم که چه<br />

نوع سازمانی کم و بیش گرایش های تکاملی<br />

ویژه دارد.‏ گرچه این ادبیات در برابر تاثیر<br />

سیاسی میشلز پاسخی ندارد اما بعضی از آن<br />

ها یک نکته روش شناسانه ی عام را ارائه<br />

می دهند)مثال روزنتال و شوارتز ۱۹۸۱،<br />

مک کارتی،‏ بریت و ولفوسون ۱۹۹۱(.<br />

میشلز توضیح خود در مورد اندک سارالری<br />

و محافظه کاری را عمدتا به عوامل درونی<br />

سازمان متمرکز می کند در حالی که زمینه<br />

ی بیرونی آن ها را کم اهمیت جلوه می دهد.‏<br />

اما مناسباتی که رهبران تشکیالت وارد آن<br />

می شوند از طریق پارلمانتاریسم در مورد<br />

احزاب یا چانه زنی در مورد اتحادیه ها در<br />

شکل دادن رشد سازمان ها نقش حیاتی دارد.‏<br />

شاید منتقدان آکادمیک که تاثیر سیاسی<br />

اثر میشلز را به بهترین وجهی دریافته اند<br />

کسانی باشند که خصوصیات لفاظی های<br />

او را مورد بررسی قرار داده اند.‏ همان<br />

طور که گوردون هاوزر می گوید)‏‎۱۹۷۱‎‏،‏<br />

ص ۱۶۸(: هنگامی که احزاب سیاسی را<br />

برای اولین بار می خوانیم با انبوه استدالل<br />

ها و نمونه های روشن تحت تاثیر قرار<br />

می گیریم.‏ در این کتاب بیش تر با هجوم<br />

مثال های تجربی روبه رو می شویم تا با<br />

استدالل منطقی.‏ ‏)الوین گولدنر ۱۹۵۵( از<br />

میشلز به عنوان نمونه ی برجسته ی ‏“شور<br />

متافیزیک”‏ در مورد اجتناب ناپذیری دیوان<br />

ساالری یاد می کند.‏ اگر ما میشلز را با دقت<br />

بیش تری مورد مطالعه قرار دهیم متوجه می<br />

شویم که او از انبوهی از استدالل های قابل<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

تردید استفاده کرده است.‏ او گرایش های<br />

احتمالی و بالقوه را به قوانین یک سویه بدل<br />

می کند،‏ او تجربه های عمومی را به احکام<br />

عام بدل می سازد.‏ او اظهارات عوامانه را<br />

بدون انتقاد به کار می گیرد،‏ توضیح های<br />

بدیل را برای پدیده های مختلف نادیده می<br />

گیرد،‏ او برخوردی سخت نخبه گرایانه<br />

دارد،‏ او در مورد طبیعت انسانی و خصلت<br />

ملی به پیش فرض های تجربه نشده اتکا می<br />

کند،‏ و همزمان معانی متفاوت یک واژه را<br />

مورد استفاده قرار می دهد)مثال دموکراسی(‏<br />

و به طور تصادفی یک واژه را ‏)مثال<br />

سازماندهی(‏ به جای واژه ی دیگر ‏)مثال<br />

بوروکراسی(‏ قرار می دهد.‏ ماکس وبر که<br />

عمدتا با نظرات او موافق است بعضی از<br />

این اتهام ها را در خصوص میشلز می<br />

پذیرد.)مامسون ۱۹۸۱، اسکاف ۱۹۸۱(.<br />

پاسخ های آزادی خواهانه<br />

میشلز هیچ گاه تنها منتقد SPD و اتحادیه ها<br />

در آلمان قبل از جنگ نبود.‏ در کتاب او از<br />

بحث های سندیکالیست ها و مارکسیست ها<br />

در باره محافظه کاری و بورکراسی خبری<br />

نیست که در درون جنبش کارگری سر بر<br />

آورد.‏ همان طور که بیتهام )۱۹۷۷( بیان<br />

می کند آن چه که میشلز را متمایز می کند<br />

این است که او پاسخ دست راستی برای یک<br />

معضل دست چپی ارائه کرده است.‏ در همان<br />

دوره در پاسخ برجسته ی دیگر که چپ را<br />

تجزیه کرد شکل گرفت.‏<br />

یکی از این واکنش ها که هنوز در نظریه<br />

و عمل جنبش های اجتماعی تا به امروز<br />

وجود دارد گاهی آزادی طلبانه نامیده می<br />

شود.‏ این دیدگاه با پذیرش پیش فرض های<br />

اصلی میشلز مشخص می شود،‏ یعنی اشکال<br />

محافظه کارانه و بورکراتیک و سلسله<br />

مراتبی که در کاستی های سازمان دهی و<br />

رهبری جنبش ها ریشه دارد.‏ گرایش آزای<br />

طلبانه آن چه را که هاالس یک روایت دنیوی<br />

از اسطوره ی ‏“گناه نخستین”‏ می خواند می<br />

پذیرد.‏ سازمان دهی و رهبری فاسد.‏ بنابراین<br />

تنها راه حل آن است که از این بالیا هم چون<br />

طاعون پرهیز کنیم.‏<br />

بنابراین آن ها معضل را-‏ همان طور که<br />

پرکیس پیشنهاد می کند-‏ در لفافه ای از ابهام<br />

مخفی نگه می دارند و جنبش با مشکالت<br />

حل نشده بر سر دو راهی باقی می ماند.‏<br />

برای روشن شدن مطلب اجازه دهید که دو<br />

اثر نسبتا با نفوذ که مورد گرایش آزادی<br />

طلبانه را معرفی می کند به اختصار اشاره<br />

کنیم.‏ نخست جنبش مردم فقیر:‏ چرا آن ها<br />

پیروز می شوند،‏ چگونه شکست می خورند<br />

توسط فرانسیس فاکس پیون و ریچارد<br />

کلووا)‏‎۱۹۷۴‎‏(‏ و دوم تاریخ چپ جدید در<br />

امریکا تحت عنوان جماعت و سازماندهی<br />

در چپ جدید ۱۹۲۶-۶۸: امتناع بزرگ،‏ اثر<br />

وینی براینس )۱۹۸۲(.<br />

پیون و کلووارد<br />

کتاب جنبش های مردم فقیر یک تفسیر<br />

رادیکال از تاریخ ۴ جنبش اجتماعی را در<br />

قرن بیستم در امریکا ارائه می کند.:‏ جنبش<br />

بیکاران در اوایل ۱۹۳۰، جنبش های اتحادیه<br />

ای در دوران نیودیل،‏ جنبش حقوق مدنی دهه<br />

ی‎۱۹۵۰-۶۰‎‏،‏ و جنبش حقوق رفاهی دهه ی<br />

۶۰. در هر مورد استدالل اصلی نویسندگان<br />

این است که تالش های اشتباه آمیز برای<br />

ساختن سازمان های با عضویت توده ای<br />

انرژی توده ها را از فعالیتی منحرف می<br />

کند که به طور واقعی برای جنبش فقرا یعنی<br />

نسل گسست در نظام نتایجی به بار می آورد.‏<br />

از این رو آن ها سازمان یا تشکیالت را در<br />

مقابل مبارزه جویی قرار می دهد به شکلی<br />

که هر خواننده ی میشلز متوجه می شود.‏<br />

اما نمونه ی آن ها از مشکالت قابل توجهی<br />

برخوردار است.‏<br />

اول مرور آن ها از تاریخ چهار جنبش<br />

مردم فقیر به روشنی بین اشکال سازماندهی<br />

تفاوت قابل نمی شود.‏ به نظر می رسد که آن<br />

ها خود حداقل ۳ مشکل را مشخص می کنند:‏<br />

اول سازمان دهی با ‏“عضویت توده ای”؛<br />

دوم سازمان ‏“کادرها”‏ یا ‏“سازمان سازمان<br />

دهندگان”‏ و سوم سازمان ها و شبکه هایی<br />

که مردم به آن تعلق دارند قبل از این که<br />

به فعالیت اعتراضی بپیوندند.‏ مثل کلیساهای<br />

سیاهپوستان جنوب که نقش مهمی در جنبش<br />

حقوق مدنی ایفا کرده است.‏ از این ۳ نوع<br />

تنها نوع اول است که آن ها،‏ آن را با قدرت<br />

مردود می دانند اما چون پیون و کلووارد به<br />

اندازه ی کافی،‏ اختالف بین این اشکال را<br />

مورد بررسی قرار نمی دهند به این مطلب<br />

توجه اندکی نشان می دهند که چگونه اشکال<br />

گوناگون با هم رابطه ی متقابل دارند و با<br />

هم مفصل بندی شده اند یا در مقابل هم قرار<br />

دارند.‏ اما هر شکل مستلزم مجموعه های<br />

متفاوت از کنش گران،‏ روابط،‏ و اهداف می<br />

باشد.‏ اگر سازمان کادرها همان طور که آن<br />

ها نشان می دهند)کلووارد و پیون ۱۹۸۱(<br />

با ارزش است با چه معیاری باید سازمان<br />

دهی شود؟ آیا آن ها صرفا در زمان شورش<br />

شکل می گیرند یا هم چنین در دوره های<br />

آرامش اجتماعی و ‏]سلطه[‏ ارتجاع؟ نقش و<br />

هدف آن ها چه باید باشد؟ پیون و کلووارد به<br />

چنین پرسش هایی پاسخ نمی دهند،‏ علی رغم<br />

تاکید درست شان بر تمایز روشن بین جنبش<br />

های اجتماعی که شُل ساخته شده اند بدون<br />

این که از خود،‏ هدف های روشنی داشته


صفحه 70<br />

باشند،‏ و سازمان های جنبش اجتماعی که<br />

از چنین اهدافی برخوردار اند.‏ آیا در تعقیب<br />

موضوع تمایز بین اشکال،‏ ما باید پرسش<br />

های مهمی درباره نقش سازمان در درون<br />

جنبش و درباره مبارزات بالقوه بین گرایش<br />

های سیاسی بر سر هژمونی استراتژی و<br />

تاکتیک های متفاوت صورت بندی کنیم؟<br />

اما چنین مسایلی گرچه در بررسی پیون و<br />

کلووارد نهفته است اما هیچ گاه به صراحت<br />

مورد مطالعه قرار نمی گیرد.‏<br />

دوم در واقع از تحلیل پیون و کلووارد روشن<br />

نیست ایرادهای آن ها در مورد سازماندهی<br />

با عضویت توده ای به اشکال سازماندهی<br />

مربوط می شود یا هدف آن ها.‏ آیا مشکل<br />

واقعیت ساده ی وسیع بودن سازماندهی است<br />

یا این که عضویت توده ای برای تاثیرگذاری<br />

بر نمایندگی سیاسی و نفوذ بر مقامات رسمی<br />

در سیستم موجود است؟ در واقع آن چه که آن<br />

ها توصیف می کنند به سادگی ‏“سازماندهی<br />

با عضویت توده ای”‏ نیست،‏ بلکه سازمان<br />

دهی اصالح طلبانه است و نه تعداد اعضا،‏<br />

بلکه جهت گیری آن موضوع اصلی به<br />

شمار می رود.‏ همان طور که آن ها نشان<br />

می دهند کسانی که سازمان را رهبری می<br />

کنند از لحاظ منابع به نخبگان وابسته اند و<br />

این منابع فقط در شرایطی فراهم است که<br />

قدرت گسست کاهش پیدا کند که پیون و<br />

کلووارد آن را به عنوان منبع واقعی فقرا در<br />

نظر می گیرند.‏<br />

سوم این ابهام با وجهی دیگر از استدالل آن<br />

ها پیوند پیدا می کند.‏ این تعجب آور است<br />

که خواست آن ها برای جنبش مردم فقیر چه<br />

میزان فروتنانه است و پیون و کلووارد چه<br />

قدر بدبین اند.‏ بهترین چیزی که آن ها به آن<br />

امید دارند بعضی اعانه های محدود و نفوذ<br />

اندک بر تصمیم گیری است.‏ به فقرا لحظه<br />

های تصادفی،‏ موقتی و وفادار وعده داده<br />

می شود هنگامی که ‏“گسست”‏ و ‏“اغتشاش”‏<br />

خود آن ها برای لحظه ای نخبگان را وادار<br />

می کند که امتیازات کوچکی به آن ها عطا<br />

کند.‏ چنین امتیازاتی حداکثر چیزی هستند<br />

که آن ها می توانند به آن امیدوار باشند.‏<br />

پیون و کلووارد هیچ گاه این امکان را مورد<br />

بحث قرار نمی دهند که فقرا ممکن است از<br />

حدود شرایط کنونی شان فراتر بروند و از<br />

سفره ی قدرتمندان نه یک امتیاز موقتی بلکه<br />

تغییری دایمی در شرایط قدرت خود کسب<br />

کنند-‏ الغای خودشان به عنوان مردم فقیر.‏<br />

چهارم به نظر می رسد که پیون و کلووارد<br />

برای جنبش هیچ امکان استراتژیک به جز<br />

انتخاب بین یک گسست و اغتشاش اولیه و<br />

نارس و یک سازمان دهی دایم با پایه های<br />

توده ای قایل نباشند،‏ گویی سازماندهی مردم<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

همواره باید مانع مبارزه جویی موثر شوند<br />

و فقرا نمی توانند تشکیالت خود را کنترل<br />

کنند)برای یک استدالل مخالف به جانسون<br />

۲۰۰۰ مراجعه شود(.‏<br />

پنجم بخشی از دشواری در عنوان کتاب آن<br />

ها نهفته است:‏ جنبش ‏“مردم فقیر”.‏ واژه<br />

ی ‏“فقیر”‏ شامل کارگران صنعتی،‏ سیاه<br />

پوستان،‏ بیکاران و دریافت کنندکان رفاهی<br />

می شود-‏ گروه هایی با ظرفیت سازمان دهی<br />

با نیروی بالقوه متفاوت.‏ بعضی گزاره های<br />

ممکن درباره مثال ظرفیت های سازماندهی<br />

کارگران صنعتی با جنبش فقرا تناسبی<br />

ندارد.‏ هر دو می توانند موجب گسست<br />

شوند،‏ هر دو می توانند شورش کنند،‏ اما<br />

کارگران صنعتی می توانند طی چند روز<br />

از جنگ علیه مقامات در خیابان به سازمان<br />

دهی اشغال کارخانه و ایجاد سازمان دهی<br />

توده ای از پایین دست بزنند)به عنوان نمونه<br />

در زمستان ۱۹۷۰-۱، در لهستان(.‏ و بدین<br />

وسیله چارچوب های تشکیالتی به وجود<br />

بیاورند که بتواند مسایل مربوط به تحول<br />

کامل جامعه را در دستور روز قرار دهند.‏<br />

مشکل است که بیکاران یا دریافت کنندگان<br />

کمک های رفاهی با اتکا به خویش از چنین<br />

توانی برخوردار باشند.‏<br />

پیون و کلووارد تاثیر مستقیم میشلز را می<br />

پذیرند.‏ به یک معنا آن ها روایت خود از<br />

‏“بازی ستم کارانه”‏ را ارائه می دهند.‏ به<br />

نظر می رسد جنبش های مردمی در یک<br />

گزینش ناخشنود گرفتار شده اند.‏ از یک سو<br />

بین گسست با مفهومی قوی از محدودیت<br />

امکانات و از سوی دیگر ورود به سیاست<br />

های رسمی با معضالت مشخص خود.‏<br />

گسست صرفا دستاوردهای کوتاه مدت خود<br />

را به وجود می آورد قبل از این که نخبگان<br />

موقعیت خود را دوباره مستقر سازند،‏ در<br />

حالی که ورود به سیاست های رسمی خود<br />

مسیری است به سوی ادغام و محافظه<br />

کاری.‏ انتخاب دیگری دیده نمی شود.‏<br />

براینس<br />

وینی براینس تجربه ی جنبش چپ جدید<br />

امریکا را در دهه ی ۱۹۶۰ مرور می کند:‏<br />

‏“دانشجویان برای جامعه های دموکراتیک”‏<br />

.)SDS( او می گوید SDS کوشش آگاهانه<br />

ای را در پیش گرفت تا بر معضل ‏“میشلز”‏<br />

با تعقیب سیاست پیش گمانه ای بر میشلز<br />

فایق آید.‏ براینس درباره ی همان دوره ای<br />

می نویسد که نظرات پیون و کلووارد شکل<br />

گرفت.‏ در واقع او با تفکر آن ها هم جهت<br />

می شود،‏ بدون این که بحث جالب توجه اما<br />

کمترتکامل یافته ی ‏“سازمان کادر”های آن<br />

ها را مورد استفاده قرار دهد.‏ به نظر براینس<br />

SDS یک شکل از دموکراسی مشارکتی<br />

را دنبال کرد و ‏“جهت گیری قدرت”‏ را به<br />

عنوان چیزی دید که این خواست را خنثی<br />

می کند.‏ نگاه آن ها به سیاست با امتناع<br />

استراتژی مشخص می شود.‏ او می گوید که<br />

این سیاست معادل ‏“تجربه گرایی جسورانه”‏<br />

است.‏<br />

مشکل براینس توصیف از SDS نیست،‏<br />

توصیفی که با هم دلی و نقل قول های فراوان<br />

همراه است،‏ بلکه ارزیابی او از این تجربه<br />

است.‏ SDS شکست خورد و این نیاز به<br />

توضیح دارد.‏ نکته اصلی درباره تجربه<br />

های جسورانه یا هر چیز دیگر آموزش از<br />

آن هاست.‏ در امتناع SDS از استراتژی<br />

همواره خطر آشکاری وجود داشت،‏ مبتنی<br />

بر این پیش فرض که رهبری و سلسله<br />

مراتب یکی هستند و نتایج مشابهی به بار<br />

می آورند،‏ به همین دلیل در برابر هر دو باید<br />

ایستادگی کرد.‏ نتایج چنین سیاستی تضعیف<br />

کننده است.‏ SDS در اواخر دهه ی ۶۰<br />

با بن بستی روبه رو شد هنگامی که برای<br />

شرکت کنندگان جنبش روشن شد که پیش<br />

روی بیش تر در امتداد راه موجود مسدود<br />

شده است.‏ در نتیجه این جنبش به گروه<br />

های متعددی تقسیم شد و به چیزی تبدیل شد<br />

که فریدمن ان را ‏“نظامی از فرقه ها”‏ می<br />

نامد)بسیاری اما نه همه این فرقه های رقیب<br />

روایت های مضحکی از مارکسیسم-لنینیسم<br />

برگزیده اند که با شکل های شدیدا سلسله<br />

مراتب مشخص است(.‏<br />

دلیل تغییر این بود که موضوع و دستور کار<br />

،SDS امیدی برای دستیابی به نتیجه نشان<br />

نمی داد،‏ چون پایه های اجتماعی موجود<br />

جنبش)دانشجویان و سیاهان(‏ برای دستیابی<br />

به اهداف جنبش کافی نبوده اند ‏)قبل از هر<br />

چیز توقف جنگ ویتنام(.‏ شرکت کنندگان<br />

در ‏“جستجو برای یک ایدئولوژی”‏ هدایت<br />

شده اند تا از طریق آن گروه های مختلف<br />

به انواع راه های بالقوه برای سازماندهی<br />

عمل و نظریه پردازی دست یابند.‏ تجزیه<br />

جنبش هم چنین واکنشی بود به مدل های<br />

رقیب برای عمل انقالبی)فریدمن ۱۹۸۴-۵،<br />

ص ۱۲-۱۳(. آن چه که جایگزین تجربه<br />

شجاعانه SDS شد شکل دیگری از تجربه<br />

بود،‏ یک ‏“نظامی از فرقه ها”‏ که در آن<br />

مدل های رقیب از نظر توانایی دوام خود به<br />

محک گذاشته می شدند.‏ یک نتیجه آرمانی از<br />

‏“تجربه”‏ دوم یکی از این مدل های رقیب می<br />

توانست باشد که به طور وسیع مورد پذیرش<br />

بود و امکان رشد چپ امریکای بازسازی<br />

شده را فراهم می کرد.‏ این که نتیجه حاصل<br />

نشد که خود داستان دیگری دارد.‏<br />

تاریخ SDS در حالی که تنوع تجربه و


صفحه 71<br />

نمونه های متفاوتی از تکامل سازمانی را<br />

نشان می دهد اما میشلز در باره آن ها بحثی<br />

نمی کند به سختی مدلی از موفقیت یا پاسخ<br />

عملی مناسبی در برابر ادعاعای بزرگ تر<br />

میشلز می تواند باشد.‏ لحن نسبتا تمجیدی<br />

براینس نامناسب به نظر می رسد.‏ با این<br />

لحن،‏ کوشش برای فایق آمدن بر معضل<br />

میشلز از طریق وسایل غیرسازمانی و غیر<br />

استراتژیک توفیقی نمی یابد.‏<br />

در مجموع مشکل پاسخ های لیبرتارین به<br />

میشلز این است که آن ها نسبت به تز اصلی<br />

او کمتر انتقادی اند.آن ها این که مفهوم<br />

اصلی ‏“سازما ندهی”‏ و ‏“رهبری”‏ به خودی<br />

خود مشکل آفرین است می پذیرند و در یک<br />

موضع قبول شکست پا در گِل می مانند.‏<br />

اگر نقد لیبرتارین ناموفق است آیا سنت<br />

سوسیالیستی می تواند بدیلی ارائه کند؟ آیا<br />

سازمان دهی و رهبری می توانند تا حدی<br />

در پیوند با مبارزه برای دموکراتیزه کردن<br />

رادیکال،‏ دموکراسی مشارکتی یا سوسیالیسم<br />

از پایین سهمی ادا کنند؟<br />

یک نقد سوسیالیستی<br />

گرایش های اصلی که میشلز در SPD و<br />

اتحادیه های آلمان نشان می دهد تماما واقعی<br />

بودند.‏ اما او به اشتباه،‏ مشاهده ی خود را<br />

به سازمان دهی به طور مجرد تعمیم داد<br />

بدون تمایز بیش تر.‏ به جای آن که راه میشلز<br />

را دنبال کنیم بهتر است که بوروکراتیسم و<br />

محافظه کاری را به عنوان نتایج نوع خاصی<br />

از عمل سیاسی درک کنیم،‏ یعنی سیاست<br />

سوسیال دموکراسی.‏ مشکل واقعی سیاست<br />

رفرمیستی است که میشلز آن را به نادرست<br />

طرح می کند.‏ میشلز رفرمیسم را به خوبی<br />

درک نمی کند چون او با رهبران آن در<br />

بعضی از پیش فرض های عمیق درباره<br />

حزب و مبارزه برای سوسالیسم اشتراک<br />

نظر دارد.‏<br />

در SPD برداشت ویژه ای از نقش حزب<br />

فرادستی پیدا کرد.‏ و گریز از پیش فرض<br />

های دست و پا گیر آن امری کامال مشکل<br />

بود-‏ نه تنها برای چپ.‏ کارل کائوتسکی<br />

نظریه پرداز راست کیش حزب پیش فرض<br />

های خود را در اثر برنامه ای ‏“راهی به<br />

سوی قدرت”‏ ‏)کائوتسکی ۱۹۱۰، هاندز<br />

۱۹۸۱(. تنها معیار مناسب برای رشد طبقه<br />

کارگر درجه ی قبول و تابعیت او از نظرات<br />

و رهبری حزب است.‏ وظیفه ای که در<br />

برابر طبقه کارگر قرار دارد قبول آموزه ی<br />

جاافتاده در حزب است که در رهبری حزب<br />

تجسم می یابد.‏<br />

این مفهوم سوسیال دموکراتیک از تحول<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

اجتماعی نمونه ای است از آن چه که دریپر<br />

آن را سوسیالیسم از باال می نامد.‏ تحول<br />

اجتماعی از طرف طبقه کارگر و سایر الیه<br />

های تحت ستم در جامعه رخ می دهد.‏ این<br />

موضوع به روشنی در ‏“بند ۴” مصوبات<br />

حزب کارگر بریتانیا بیان شده است که<br />

پیش نویس آن توسط سیدنی وب به نگارش<br />

درآمده بود.‏ در آن جا هدف اصلی حزب<br />

چنین بیان شده ست:‏ ‏“تضمین ثمرات کامل<br />

کار فکری و دستی برای کارگران”‏ و غیره.‏<br />

کلمه هشتم در این عبارت نقش کلیدی بازی<br />

می کند یعنی:‏ برای.‏ آن چه که حزب کارگر<br />

هیچ گاه به انجام آن کمر همت نبست تشویق<br />

کارگران بود که نتایج کارشان را راسا با<br />

کوشش فکری و جسمی به دست بیاورند.‏<br />

سوسیال دموکراسی صندوق رای را مبنای<br />

تحول سوسیالیستی می دانست.‏ از کارگران<br />

انتظار داشت که از نظر سیاسی فعال باشند<br />

اما به شکلی محدود.‏ آن ها نخست باید حق<br />

رای را به دست آورند سپس این حق را<br />

با رای دادن به حزب سوسیالیست اعمال<br />

می کردند.‏ فراسوی عمل رای دادن هر<br />

چند گاهی از هواداران حزب خواسته نمی<br />

شد که خودسازمانده و فعال باشند.‏ رهبران<br />

کار فکری و تصمیم گیری را خود به<br />

عهده می گرفتند و از اعضا می خواستند<br />

که به آن ها رای بدهند.‏ حزب اساسا یک<br />

سازمان جمع آورنده ی رای محسوب می<br />

شد که هدف آن صرفا تغییر کارگران دولت<br />

بود نه توانایی بخشیدن به مردم به تحول و<br />

خودرهانی.‏ حزب عامل اصلی تحول است<br />

و تحول هنگامی که حزب در قدرت است<br />

از طریق تغییرات قانونی انجام می گیرد که<br />

طبقه کارگر به آن نیاز دارد.‏ کار حزب قوی<br />

تر شدن است تا آن جا که جایگزین اعضای<br />

دولت بورژوایی موجود شود.‏ سوسیالیسم<br />

در جوهر خود،‏ یعنی حزب سوسیالیست<br />

در قدرت.‏ سوسیالیسمی که اساسا به معنای<br />

افزایش قدرت دولت از طریق ملی کردن<br />

مالکیت دولت و برنامه ریزی دولتی دریافته<br />

می شود.‏ این دیدگاه از سوسیالیسم ذاتا<br />

دیدگاهی دولت گرایانه است و وابسته به<br />

وسایل دولتی برای دستیابی به سوسیالیسم<br />

است.‏ در این جا به روشنی و تا اندازه ای<br />

که حزب خود در شیوه های سازماندهی اش<br />

غیر دموکراتیک است سوسیالیسم آن چنین<br />

خواهد بود.‏<br />

میشلز در سراسر کتاب ‏“احزاب سیاسی”‏ خود<br />

مبارزه برای سوسالیسم توسط چنین احزابی<br />

را به عنوان امری بدیهی می پندارد.‏ هیچ<br />

گاه امکان دیگری حتی به طور جزیی مورد<br />

بررسی قرار نمی گیرد.‏ گرچه همان طور<br />

که خواهیم دید در زمانی که میشلز اثرش<br />

را می نوشت تکان های جدید و نیرومندی<br />

قطعیت های قبلی را به لرزه درآورده بود.‏<br />

اما آن چه که روشن است درک از تحول<br />

اجتماعی و کارکردهایی که تجسم آن بود<br />

خصوصیات تجربی مختلفی را به وجود می<br />

آورد که میشلز به توصیف آن ها پرداخته<br />

بود.‏ به طور خالصه نتایج به طور قانع<br />

کننده ای نه به سازمان دهی به طور مجرد،‏<br />

بلکه به سیاست سوسیال دموکراسی مربوط<br />

می شد.‏ ما می توانیم این پیوند علّی را در<br />

تعدادی از عرصه ها تعقیب کنیم.‏<br />

نحست جدایی سیاست و اقتصاد به حوزه<br />

های مجزا از فعالیت های حزب پارلمانی و<br />

اتحادیه های کارگری یک قلم از اعتقاددات<br />

سوسیال دموکراسی بود.‏ اتحادیه ها باید عمدتا<br />

از سیاست کناره گیری می کردند و حزب<br />

سوسیالیست باید خود را از فعالیت اتحادیه<br />

ها کنار می کشید.‏ مسایل عمومی محدود<br />

بودند به جز بسیاری از مسایل عملی مربوط<br />

به کارگران:‏ مزدها،‏ شرایط کار،‏ اختیارات<br />

کارفرما در محل کار،‏ عالقه کارگران به<br />

این مسایل،‏ موضوعات بالواسطه حزب<br />

سوسیال دموکرات نبود.‏ این تقسیم حوزه ها<br />

که مارکس آن را ویژه ی سرمایه داری می<br />

دانست در درون جنبش کارگری بازتولید می<br />

شد،‏ و سبب می شد که میشلز به خطا آن<br />

را به عنوان جدایی ذاتی کارگران تشخیص<br />

دهد.‏<br />

دوم تاکید پارلمانی حزب،‏ از هواداران می<br />

خواست که چیزی بیش از رفتن به صندوق<br />

رای هنگام رای گیری انجام ندهند.‏ کانونی<br />

بودن پارلمان گرایی،‏ تقسیم بین رهبران و<br />

هواداران را تکمیل می کرد،‏ بین نمایندگان<br />

مجلس و شهرداری ها و رای دهندگان.‏ برای<br />

دستیابی به هدف اولیه ی خود یعنی پیروزی<br />

در رای گیری حزب آماده بود که اصول<br />

خود را ‏)نظری(‏ مورد مطالعه و تحت<br />

تابعیت قرار دهد،‏ مثال اگر برای پیروزی در<br />

رای گیری الزم بود با کارت ملی گرایی و<br />

تبعیض نژادی بازی کند.‏ روزا لوکزامبورگ<br />

حق داشت)‏‎۱۹۶۶‎‏،‏ ۱۸۹۹( وقتی که می<br />

گفت:‏ ‏“آن هایی که از راه مسالمت آمیز و<br />

اصالحات پارلمانی دفاع می کنند به سادگی<br />

صرفا از راه دیگری برای رسیدن به یک<br />

هدف مورد توافق دفاع نمی کنند،‏ بلکه اساسا<br />

برای هدف دیگری تالش می کنند”.‏<br />

سوم در درک سوسیال دموکراتیک اتحادیه<br />

ها خود را به نتایج یا معلول ها مشغول می<br />

کنند،‏ تا علل مشکالت کارگری.‏ فعالیت<br />

اصلی اتحادیه ها چیزی است که در بریتانیا<br />

به عنوان ‏“چانه زنی دسته جمعی”‏ نامیده<br />

می شود،‏ روندی که تداوم طبقه کارفرمایان<br />

را بدیهی می انگارد.‏ این شکل از اتحادیه


صفحه 72<br />

گرایی موجب عدم تداوم فعالیت و اعتقاد<br />

اعضا و اتکا به مقامات اتحادیه رسمی می<br />

شود که نقش میانجی گری بین کارفرمایان<br />

و کارگران است-‏ نه برنامه ای برای سلب<br />

مالکیت از آن.‏ باید اضافه کنیم که این<br />

محدودیت ها دراتحادیه گرایی از طرف<br />

کارفرمایان و دولت ها به طور فعال تشویق<br />

میشود.‏ فانتزیا )۱۹۸۸، ص‎۵۷‎‏(‏ اخطار<br />

فلیپ تافت به کارفرمایان علیه اتحادیه های<br />

دموکراتیک را نقل می کند و یادآوری می<br />

کند که ‏“قانون تافت-هارتلی در سال ۱۹۴۸<br />

تالش می کرد با غیرقانونی کردن اشکال<br />

سنتی و موفق همبستگی پایه ها آشتی طبقاتی<br />

به وجود بیاورد با ایجاد الیه های از دیوان<br />

ساالری کارگری که باعث تحکیم رژیم های<br />

دیوان ساالری می شود”.‏ در این جا مخالفان<br />

یک جنبش در شکل دادن به آن سهیم اند.‏<br />

چهارم استراتژی پیروزی پارلمانی به تغییر<br />

اساسی در مناسبات اجتماعی روزمره و<br />

هویت ها نیازی ندارد.‏ میشلز در عین حال<br />

به بی عالقگی SPD با مسایلی چون<br />

آموزش سیاسی توجه نشان می دهد به<br />

خصوص حزب سوسیالیست تمام انرژی<br />

هایش را به تقلید از دستگاه ظاهری قدرت<br />

اختصاص می دهد که خصلت طبقاتی دولت<br />

را نشان می دهد.‏ حزب سوسیالیست برای<br />

امتیاز روان شناسانه ای که از روحیه حاکم<br />

بر چنین دولت های طبقاتی حکایت می کند<br />

فقط اهمیت ثانویه قایل است.‏ نادیده گرفتن<br />

عامل روان شناسانه برای اصل دموکراتیک<br />

فاجعه آمیز است به خصوص تا آن جا که<br />

این امر از منابع روان شناسانه ناشی می<br />

شود.)‏‎۳۶۸‎‏(‏<br />

احتمال این که ‏“امتیاز روان شناسانه”-‏ به<br />

خودفعالیتی،‏ تفکر و سازمان دهی جمعی<br />

وابسته است،‏ عواملی که رهبری حزب<br />

فعاالنه از شکوفایی آن ممانعت می ورزد-‏<br />

نتیجه فرعی سیاست پارلمانی باشد وجود<br />

ندارد.‏<br />

پنجم سیاست سوسیال دموکراتیک موجب<br />

یک درک ویژه از رهبری می شود.‏ در<br />

بهترین حالت نمایندگی-‏ اقدام به نیابت از<br />

مردم،‏ اما خارج و در صورت لزوم علیه<br />

کنترل فعال آن ها-‏ تا تشویق فعالیت و<br />

خودسازمان دهی انتقادی.‏<br />

ششم،‏ همان طور که میلی باند)‏‎۱۹۹۱‎‏،‏<br />

ص ۶۸( می گوید میشلز بر تخاصم درون<br />

احزاب اصالح طلب بین رهبران میانه رو و<br />

فعاالن جناح چپ کم تر تاکید می کند.‏ چنین<br />

احزابی به این فعاالن نیاز دارد،‏ چه توسط<br />

اسطوره ی حزب جذب می شوند،‏ اما آن را<br />

جدی می گیرند،‏ رهبری را به چالش می<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

طلبند و بنابراین باید کنترل شوند.‏ این امر<br />

به ویژه از نفس وجود آن هاست،‏ نه قانون<br />

آهنین الیگارشی که تفکیک بین ‏“رهبران و<br />

رهبری شوندگان”،‏ ‏“رهبران و فعاالن”‏ را به<br />

وجود می آورد.‏ تخاصم امری مجرد نیست،‏<br />

بلکه بر سر اختالفات ایدئولوژیک مشخص<br />

وجود دارد.‏<br />

سرانجام همان طور که یک قرن تجربه در<br />

مورد حکومت های سوسیال دموکراتیک<br />

نشان داده است)و همان طور که میشلز قبل<br />

از جنگ اول جهانی فقط می توانست آن را<br />

حدس بزند(،‏ چنین احزابی بر سر قدرت حتی<br />

آن قدر دوام نمی آورند که وعده های خود<br />

را در مورد تحول از باال را نیز به سرانجام<br />

برسانند.‏ آن ها با تمایل به مدیریت و دفاع از<br />

سازماندهی اجتماعی و نظام دولتی موجود<br />

بیش تر به جانب سیاست و عملکردهای<br />

مخالفان سیاسی محافظه کارتر خود کشیده<br />

می شوند.)در این باره به میلی باند ۱۹۶۲،<br />

بیرچال ۱۹۸۶ مراجعه شود(‏<br />

به طور خالصه تحلیل میشلز اگر محدود<br />

به تشکیالت سوسیال دموکراسی و سایر<br />

سازمان های اصالح طلب کارگری بماند<br />

تا حدی بیان گر حقیقت است،‏ اما در شکل<br />

توضیحی که ارائه می دهد به خطا می<br />

رود.‏ محافظه کاری و اندک ساالری در این<br />

سازمان ها محصول و فرآورده ی فرعی<br />

پذیرش چارچوب سرمایه داری،‏ دولت<br />

و قانون اساسی فرارد ه های آنان است.‏<br />

میشلز این موضوع را درک نمی کند چون<br />

او بین اشکال حزب تمایز قابل نمی شود،‏<br />

بین احزابی که برنامه ی شان اصالح طلبانه<br />

است و احزابی که می خواهند خودفعالیتی<br />

طبقه کارگر را ارتقاء دهند با نگاه به<br />

سرنگونی نظام.‏ میشلز به این مورد توجه<br />

خاصی مبذول نمی دارد.‏ چون این تفاوت<br />

حتی توسط نیروهای چپ قبل از ۱۹۱۴ نیز<br />

به خوبی دریافت نشده بود.‏<br />

چپ و معضل میشلز قبل از ۱۹۱۴<br />

همان طور که در باال اشاره شد میشلز تنها<br />

منتقد SPD نبود.‏ دیگران نیز در همان<br />

دوره به گرایش های محافظه کارانه و اندک<br />

ساالرانه حمله کرده بودند و تالش می کردند<br />

از بن بستی که میشلز معرفی می کرد راهی<br />

به بیرون پیدا کنند.‏<br />

از همه معروف تر روزا لوکزامبورگ بود.‏<br />

یک منتقد اصلی تجدیدنظرگرایی در حزب<br />

در پایان قرن نوزده ‏)لوکزامبورگ ۱۸۹۹<br />

و ۱۹۶۶(، لوکزامبورگ به جدایی نهادی<br />

اتحادیه ها از حزب سوسیالیست و روابط<br />

دیوان ساالرانه شده در هر دو حمله کرد.‏<br />

او در جزوه ی درخشان خود تحت عنوان<br />

‏“اعتصاب توده ای،‏ حزب سیاسی و اتحادیه”‏<br />

تالش می کرد با استفاده و تعمیم تجربه<br />

جنبش کارگری روسیه قبل و در خالل<br />

۱۹۰۵ راه حلی پیدا کند.‏ او می گفت انرژی<br />

خودبه خودی که از چنین جنبش ملی توده<br />

ای کارگری ناشی می شود هم بدیلی برای<br />

بیماری های جنبش آلمان ارائه می دهد و<br />

هم درمان آن.‏ جنبش های اعتصابی توده ای<br />

هم زمان بر جدایی مصنوعی بین جنبش ها<br />

و خواست های سیاسی و اقتصادی فایق می<br />

آمد و به سرعت جنبش ها را به فراسوی<br />

محدودیت های سازمان های موجود گسترش<br />

می داد.‏ آن ها خالقیت وسیعی یک طبقه<br />

کارگر رزمنده را نشان می دادند و هنگامی<br />

که جریان پیدا می کردند نیروهای محافظه<br />

کار نمی توانستند آن را متوقف کنند)روزا<br />

لوکزامبورگ ۱۹۶۴(. ۱۹۰۶، به همین<br />

طریق جنبش سندیکالیستی و نظریه پردازان<br />

آن در سراسر اروپا و امریکای شمالی<br />

نیز برای معضل میشلز راه حلی جستجو<br />

می کردند و تکامل جنبش های کارگری<br />

غیرحزبی و مبارز پاسخی پیدا می کردند.‏<br />

روزا لوکزامبورگ سندیکالیست نبود.‏ او<br />

از ضرورت سازماندهی و فعالیت حزب<br />

سوسالیست دفاع می کرد.‏ او در واقع می<br />

گفت که گسست از SPD به معنای گسست<br />

از طبقه کارگر است)دونفسکایا ۱۹۹۱ ص<br />

۶۰-۶۱(. راه حل لوکزامبورگ به شکلی<br />

نفوذ حزب را محدود می کرد و مقاومتی<br />

در برابر مرکزیت آن بود.‏ به نظر می رسد<br />

که سازوکار اصلی برای فایق آمدن بر<br />

گرایش های محافظه کارانه حزب خارج از<br />

حزب قرار دارد،‏ در مبارزه خودبه خودی.‏<br />

به یک معنای مهم طی و قبل از جنگ<br />

لوکزامبورگ)و دیگران مثل تروتسکی<br />

جوان(‏ با میشلز موافق بودند که ‏“تشکیالت<br />

خود در واقع بخش مرکزی این مشکل به<br />

شمار می رود”.‏<br />

این چشم انداز از مشکالت خاص خود<br />

برخوردار است برای معتقدان خود این خطر<br />

وجود دارد مبارز طبقه کارگر به جز تبلیغات<br />

عمومی برای سوسیالیسم،‏ کاری اقدامی<br />

انجام ندهد در حالی که نومیدانه برای خیزش<br />

خودبه خودی برای تحقق امیدهای خویش<br />

انتظار بکشد.‏ این امر هم چنین بر شیوه<br />

های که به مشاجرات در مورد سازمان،‏ در<br />

کشورهای دیگری به جز آلمان می تواند بر<br />

معنای آن اثر بگذارد.‏ هم روزا لوکزامبورگ<br />

و هم تروتسکی با خصومت به پیشنهاد<br />

لنین در مورد مرکزیت حزب در روسیه<br />

واکنش نشان دادند.‏ آن ها روابط دوستانه با<br />

منشویک ها را حفظ کردند علی رغم این<br />

که به دو جبهه از سوسیال دموکراسی تعلق


صفحه 73<br />

داشتند که با فعالیت و سازماندهی خودبه<br />

خودی کارگران رابطه دوستانه ی بسیار<br />

کمتری داشتند.‏ ‏)هارمن ۱۹۶۸-۹(.<br />

تقریبا تمامی چپ در قبل از ۱۹۱۴ در<br />

یک خصوصیت مشترک بودند:‏ آن ها در<br />

مقابل احزاب اصالح طلب انترناسیونال<br />

دوم سازماندهی انقالبی موثری به وجود<br />

نیاوردند)گولکشتاین ۱۹۸۴(. سوسیالیسم<br />

هنوز به نحو برگشت ناپذیری – آن طور که<br />

توسط جنگ اول جهانی و سپس از طریق<br />

انقالب های روسیه و آلمان در ۱۹۱۷ و<br />

۱۹۱۸ تقسیم نشده بود.‏ این شکاف الزاما<br />

تاثیری طوالنی برجای گذاشت،‏ که شامل<br />

سری کاملی از چالش ها و گسست ها با<br />

پیش فرض های قبلی بود،‏ به عنوان نمونه<br />

گسست با مدل هژمونیک تحول اجتماعی<br />

کائوتسکی.‏ فراتر رفتن از این مدل چیزی<br />

بیش از نقد عملکرد سازمانی بود و شامل<br />

معنای سوسیالیسم و قدرت بالقوه ی کارگران<br />

و سایر جنبش های مردمی می شد.‏<br />

برآمد مدل انقالبی جدید،‏ از سوسیالیست ها<br />

می خواست که احزابی به وجود بیاورند که<br />

مستقیما با تمام جنبش های مردمی در پیوند<br />

باشند و آگاهی واقعی مردم و اشکال سازمان<br />

دهی را در نظر داشته باشد.‏ چون در درون<br />

اشکال فعلی خودفعالیتی مردمی امکان تحول<br />

سوسیالیستی نهفته بود،‏ حتی اگر به شکل<br />

بخشا پنهان و متناقض.‏ در این جا می توان<br />

کلید پیوند مبارزات روزمره درون سرمایه<br />

داری را با مبارزه برای یک جامعه جدید<br />

پیدا کرد.‏ سوسیالیست ها باید مداخله در<br />

شیوه های تکامل یک رهبری موثر انقالبی<br />

با ریشه های عمیق در این جنبش ها را<br />

بیاموزند و مبارزه جویی مردمی را به درجه<br />

ای تقویت کند که بتواند قدرت دولتی را از<br />

پایین به مصاف بطلبد.‏<br />

در چارچوب آرای میشلز،‏ که کارگران<br />

یک توده ی منفعل را تشکیل می دهند که<br />

با ناتوانی و عدم فعالیت مشخص می شود،‏<br />

چنین مفاهیمی بی معناست.‏ اما برای چپ<br />

تکامل این مفاهیم نتایج عملی و نظری مهمی<br />

در بر دارد.‏ بحث مربوط به سوسیالیسم از<br />

تز کالسیک سوسیال دموکراتیک درباره<br />

کنترل دولت بر برنامه ریزی عقالنی به<br />

طرف گزاره هایی منوط به گسترش رادیکال<br />

دموکراسی مردمی از جمله محل کار تغییر<br />

می یابد.‏ اکنون ماشین دولتی موجود نه به<br />

عنوان چیزی که می بایست در انتخابات فتح<br />

شود و در جهت اهداف سوسیالیستی به کار<br />

گرفته شود،‏ بلکه به عنوان مانع مستقیم در<br />

برابر سوسیالیسم ظاهر می شود که خود باید<br />

سرنگون گردد.‏ اهمیت سیاست انتخاباتی تا<br />

حدی زیادی در مقایسه با مبارزات و سازمان<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

دهی از پایین مستقیم کاهش می یابد.‏ چون<br />

تقابل در مفهوم بدیل از سوسیالیسم،‏ از باال و<br />

از پایین روشن شد یک کشمکش حاد بین این<br />

دو گرایش متقابل با نتایج روشن برای مساله<br />

سازماندهی در خواهد گرفت.‏<br />

اما برای این که چنین تکاملی در چپ به<br />

نتیجه برسد،‏ ملغمه ی پیچیده ای از تجربه و<br />

نظریه پردازی الزم است.‏ این روند بسیار<br />

ناموزون خواهد بود،‏ و جهش های نظری و<br />

عملی بزرگی را به وجود می آورد و هم چنین<br />

ناکامل بودن ها و گسست های رادیکال در<br />

افزایش عظیم سطح انباشت،‏ زیربنای تجربه<br />

و عقاید جدید به شمار می رود که تمرکزی<br />

جدیدی از کارگران بسیار فراتر از آن چه<br />

مارکس و انگلس شناخته بودند به وجود می<br />

آورد.‏ تغییرات عمده ای در سرشت محل کار<br />

و روند کار راه را برای پیوندهای جدید تنش<br />

آلود بین سیاست و اقتصاد آماده کرد.‏ در سال<br />

۱۸۷۱ هنگامی که مارکس تالش می کرد<br />

تجربه ی انقالبی در کمون پاریس را جمع<br />

بندی کند،‏ محل کار به طور متوسط شامل<br />

کمتر از ۱۰ کارگر بود-‏ کمتر از آن چه در<br />

دبستان های مدرن دیده می شود چه رسد<br />

به کارخانه های بزرگ و دفترهای پیچیده<br />

قرن بیستم.‏ اعتصاب،‏ و هم چنین سازماندهی<br />

محل کار یا درخواست های اقتصادی به جز<br />

الغای کار شبانه در نانوایی ها نقش مهمی در<br />

تکامل کمون بازی نمی کرد.‏ در مقایسه با<br />

جهان اجتماعی اوایل قرن بیست نیز تفاوت<br />

مشهودی دیده می شود.‏<br />

اما اختالف ها بالفاصله در تغییر سطح و<br />

اشکال مبارزات مردمی ثبت نمی شد.‏ مبارزه<br />

جویی طبقه کارگر بالفاصله با سطح تولید<br />

سرمایه داری افزایش نمی یافت:‏ سازماندهی<br />

اتحادیه قطعا در سراسر اروپای غربی در<br />

نیمه نهایی قرن نوزدهم و سال های اوایل قرن<br />

بیستم توسط احزاب اصالح طلب در مناطق<br />

کارگری توسعه یافت،‏ اما سطح اعتصاب در<br />

آلمان بریتانیا و جاهای دیگر کامال پایین بود.‏<br />

اولین تغییر مهم نه در قلب سرمایه داری<br />

پیشرفته،‏ بلکه هنگام انفجار انقالبی طبقه<br />

کارگر در ۱۹۰۵ در روسیه رخ داد.‏ میشلز<br />

به طور قابل مالحظه ای تحوالت انقالبی<br />

روسیه را در نظر نگرفت،‏ اما برای چپ<br />

۱۹۰۵ فرصتی بود از حیث تکامل نظری و<br />

عملی)‏‎۲‎‏(.‏ برای روزا لوکزامبورگ به شکل<br />

تدوین اعتصاب توده ای در ۱۹۰۵ و برای<br />

تروتسکی اولین صورت بندی نظریه انقالب<br />

مداوم:‏ هر دو مولف انکشاف های جدید و<br />

مهمی در الگوی آینده انقالبات طبقه کارگر<br />

به وجود آوردند)بارکر ۱۹۹۶(. ۱۹۹۹، به<br />

خصوص لوکزامبورگ استدالل می کرد که<br />

جنبش روسیه از آن چه که در آلمان مشاهده<br />

می شود بسیار پیشرفته تر است و الگوهای<br />

مشهود در اعتصاب توده ای روسیه به آینده<br />

اشاره می کند.‏ اما او در این مرحله به یک<br />

مفهوم کامال جدید از سیاست طبقه کارگر و<br />

الزامات آن برای سوسیالیسم وارد نشد.‏ او در<br />

مورد قدرت خودجوشی به عنوان یک توازن<br />

موثر در برابر دیوان ساالری های اتحادیه و<br />

حزب دچار اغراق شد.‏ او این امر را آغازی<br />

برای یک گسست سیاسی و تشکیالتی<br />

با SPD نمی دید و استدالل می کرد که<br />

سازمان دهی سوسیالیستی نباید خود را در<br />

مسایل فنی برای هدایت اعتصابات و نظیر<br />

آن درگیر کند-‏ مفهومی که برای نسل بعدی<br />

سوسیالیست ها و کمونیست ها غیرعادی بود<br />

و کامال مخالف تجربه ی روزمره ی فعالیت<br />

در محل کار و محل زندگی.‏ هنگامی که<br />

انقالب آلمان را در مقایسه با حوادث ۱۹۰۵<br />

در روسیه در نظر بگیریم،‏ پایان غم انگیز<br />

زندگی لوکزامبورگ نشان می دهد که او تا<br />

چه میزان به قدرت عملی نیروهای محافظه<br />

کار در درون جنبش کارگری کم بها داده<br />

است.‏ ‏)هارمن ۱۹۸۲، گلوکشتاین ۱۹۸۲،<br />

بسبل ۱۹۹۳(.<br />

اگر چپ در اروپای غربی هنوز در جهت<br />

یک مفهوم بدیل از سیاست سوسیالیستی<br />

لنگان لنگان پیش می رفت در جاهای دیگر<br />

مساله از این روشن تر نبود.‏ مطمئنا در<br />

مقایسه با گروه های چپ در اروپای غربی<br />

و امریکا،‏ بلشویک های روسیه حزبی به<br />

وجود آوردند با ریشه های عمیق تر در<br />

میان کارگران مبارزه،‏ آن ها علیه رقبای<br />

اطالح طلبان و سندیکالیست ها با شدت و<br />

حدت بیش تری جدل می کردند و خود را<br />

جداگانه سازمان می دادند.‏ آن ها بیش تر<br />

خود را ه جزییات روزمره مبارزه طبقه<br />

کارگر مشغول می کردند و به طور پیوسته<br />

به نیاز برای انقالبات تاکید می کردند)با<br />

اطمینان در مورد لنین صادق است(‏ و آن ها<br />

از مفهوم بیش تر شکل گرفته ای از تکامل<br />

متناقض آگاهی توده ای ارزیابی داشتند.‏ اما<br />

لنین با سوسیال دموکراسی تا ۱۹۱۴ گسست<br />

نکرد و بیش از لوکزامبورگ و تروتسکی<br />

اهمیت شکل گیری شوراهای کارگری را<br />

در انقالب ۱۹۰۵ در نیافت.‏ برای هیچ یک<br />

از عنصر چپ قبل از ۱۹۱۷ نوآوری های<br />

تشکالت کارگر روسیه موجب جهت یابی<br />

نظریه های مجردشان در مورد دولت یا<br />

عملکرد روزانه نشد.‏ فقط ۱۹۱۷-۱۹۱۸<br />

مساله شوراهای کارگری برای آن ها به<br />

یک مساله تعیین کننده تبدیل شد.‏ صرفا<br />

آن زمان این امر کامال روشن شد که دو<br />

گرایش ناسازگار و در واقع کامال متقابل هم<br />

در سیاست طبقه کارگر وجود دارد:‏ یکی<br />

نظیر SPD بر پارلمان گرایی تاکید می کند<br />

و دیگری بر خودفعالیتی انقالبی کارگران،‏


صفحه 74<br />

یکی بر اصالحات و دیگری بر انقالب،‏ یکی<br />

از ‏“باال”‏ و دیگری از ‏“پایین”.‏<br />

یک مفهوم بدیل<br />

بین ۱۹۱۷ و اوایل دهه ی ۲۰ مفهومی از<br />

سیاست سوسیالیستی طبقه کارگر شکل گرفت<br />

که از مدل سوسیال دموکراتیک به روشنی<br />

متمایز بود.‏ این سیاست دیدگاه مشخصی از<br />

دولت و مبارزه برای یک جامعه جدید را در<br />

بر می گرفت و هم چنین در مورد مسایلی که<br />

با سازمان دهی مربوط می شد.‏ این سیاست<br />

در تجربه های احزاب کمونیست در این<br />

دوران و بحث های درون کنگره های اولیه<br />

انترناسیونال سوم تجسم یافته بود.‏ سرنوشت<br />

این سیاست این بود که در مدتی کوتاه شکوفا<br />

شود و سپس منحرف و سرانجام هنگامی که<br />

این احزاب و انترناسیونال آن ها تحت کنترل<br />

مرگبار استالین قرار گرفت از بین رفت-‏<br />

یک معرفی مناسب در چند خط غیرممکن<br />

است،‏ اما ما حداقل تالش می کنیم نکات<br />

عمومی آن را یاداوری کنیم.‏<br />

هیچ برداشت مناسبی از سیاست طبقه کارگر<br />

نمی تواند از اصلی آغاز کند که میشلز<br />

از نظریه نخبگان ارائه کرده است:‏ یعنی<br />

فرض منفعل بودن و بی تمایز بودن توده.‏<br />

همان طور که بیتهام)‏‎۱۹۸۱‎‏(‏ توجه می کند<br />

این امر حتی به عنوان درکی از کارکرد<br />

درونی احزاب صادق نیست که از رهبران،‏<br />

اعضا،‏ هوارادان و شبکه ی پیچیده ای از<br />

همکاری،‏ اتحاد و سطوح مختلفی از اعتقاد<br />

و فعالیت را تشکیل می دهند.‏ ‏“فرض توده ی<br />

بی تمایز”‏ در مورد زندگی طبقه کارگر از<br />

معنای کمتری برخوردار است.‏ این موضع<br />

اساسا مبتنی بر پیش داوری و از عدم اطالع<br />

ناشی می شود.‏ میشلز از حیات تشکیالتی<br />

غنی طبقه کارگر آلمان در این دوره درکی<br />

ندارد،‏ و نه از اشکال و سازمان دهی واقعی<br />

و مبارزات و هم چنین امکان آن برای رشد<br />

بیش تر.‏ از برداشت میشلز نمی توان در<br />

خصوص جنبش کارگری کاریکاتوری حدس<br />

زد که این جنبش بتواند طی یک دهه رژیم<br />

امپراتور قیصر سرنگون کند،‏ جنگ را به<br />

پایان برساند و به انفجاری از اعتصاب های<br />

توده ای و مبارزه مسلحانه با نیروهای دولتی<br />

دست بزند،‏ اعضای اتحادیه های کارگری<br />

را ۵ برابر افزایش دهد،‏ شوراهای رزمنده<br />

ی سربازان و کارگران به وجود بیاورد و<br />

نیروهای سیاسی اش را بین SPD و حزب<br />

کمونیست جدید آلمان تقسیم کند)هارمن<br />

،۱۹۸۲ گلوکشتاین ،۱۹۸۵ بسل )۱۹۹۳<br />

هیچ تحلیلی از طبقه کارگر که صرفا زندگی<br />

و آگاهی آن را به شکل منفعل و ادغام شده یا<br />

همگون و یک نواخت تصور کند کامل نیست.‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

این که تحلیل های گوناگونی از این دست<br />

ارائه شده است بیش تر جدایی روشنفکران<br />

طبقه متوسط را از زندگی روزمره طبقه<br />

کارگر نشان می دهد تا واقعیت آن را.‏<br />

تجربه کارگران در چارچوب سرمایه<br />

داری گرایش به مقاومت و شورش را به<br />

وجود می آورد و به این معنا یک ‏“قرابت<br />

انتخابی”‏ بین زندگی طبقه کارگر و ایده ی<br />

سوسیالیسم ایجاد می کند.‏ اما این امر خودبه<br />

خودی تحقق نمی یابد.‏ باز بودن زندگی<br />

طبقه کارگر در مقابل مجموعه متفاوتی<br />

از عوامل دیگر به این معناست که تمامی<br />

گرایش های سوسیالیستی در برابر و در<br />

تضاد با این تاثیرات قرار می گیرد،‏ نه فقط<br />

به وسیله فشارهای مادی و ایدئولوژیک<br />

در جهت انفعال در جهت همسازی با نظم<br />

موجود،‏ در جهت تفرقه تا اتحاد در صفوف<br />

طبقه کارگر.‏ از این رو فرهنگ طبقه کارگر<br />

عرصه ی تقابل و دربرگیرنده ی مجموعه<br />

ی پیچیده و وسیعی از اشکال و شبکه های<br />

سازمان دهی،‏ راه های مقابله و شیوه های<br />

زندگی،‏ مراسم و آداب مقاومت و هم سازی،‏<br />

همبستگی ها و دشمنی ها،‏ عقاید و گرایشات<br />

متناقض که توصیفات قوم شناسانه ی عمیق<br />

و تاریخ نگاری اجتماعی در تالش شناخت<br />

از آن است ‏)مقایسه کنید با تامپسون ۱۹۶۳(.<br />

آگاهی و سازمان دهی طبقه کارگر بیش از<br />

آن که ساده و ثابت باشد همواره ناموزون،‏<br />

مستعد جهش ها،‏ بازگشت ها و دگرگونی<br />

هایی در شکل و محتواست و توسط تاثیرات<br />

متقابل کارگران و متحدان و مخالفان<br />

گوناگون آن ها شکل می گیرد.‏ جنبش طبقه<br />

کارگر از این ترکیب غنی سر بر می آورد و<br />

به خصوصیات مشخص خود شکل می دهد.‏<br />

جنبش ها به سازمان دهی صوری قابل تقیل<br />

نیستند-‏ در واقع یکی از برجستگی های<br />

نظریه جنبش اجتماعی مدرن تمایز مفهومی<br />

بین ‏“جنبش اجتماعی”‏ و ‏“سازماندهی جنببش<br />

اجتماعی”‏ است.‏ جنبش ها شکل خود را<br />

دارند،‏ شبکه های چند مرکزی هستند بدون<br />

یک مرکز واحد قدرت)گرالخ و هاین<br />

۱۹۷۱، دیانی ۱۹۹۲(. آن چه که آن ها را<br />

از فرهنگ های وسیع تر مشخص می کند که<br />

آن ها ترجمان آن هستند،‏ این است که آن ها<br />

در شبکه ی پیچیده ای از شعبه ها و شاخه<br />

ها،‏ توسط فعاالن مختلف با یک دیگر پیوند<br />

دارند.‏ این فعاالن به نوبه ی خود به شبکه<br />

های غیررسمی و انواع وسیعی از سازما<br />

ندهی رسمی تعلق دارند-‏ احزاب،‏ اتحادیه ها<br />

تعاونی ها،‏ باشگاه ها،‏ انجمن ها،‏ کلسیاها و<br />

غیره.‏ اصطالح طبقه کارگر به اشکالی از<br />

مقاومت در برابر سلطه و استثمار سرمایه<br />

داری اشاره دارد که جمعی و آشکار است-‏<br />

چنین جنبش هایی شامل نهادهای رسمی با<br />

ساختارهای تشکیالتی توام با مقررات و شبه<br />

نهادها-‏ با مقررات و کارکردهای غیررسمی<br />

تر-‏ مثل کمیته هایی از نمایندگی کارگران<br />

کارخانه،‏ موسسات مستاجران و شبکه ی<br />

دوستی های ساده و سایر شبکه ها)ویکهام<br />

۱۹۷۹(. چنین شبکه هایی از ساختار پیچیده<br />

ی درونی و پیوندهای بیرونی برخوردار<br />

است،‏ که با اشکال گوناگون زندگی انجمنی<br />

پیوندهای متقابل دارند،‏ از خانواده ها،‏<br />

جماعت های محلی،‏ خیریه ها و جنبش های<br />

چند طبقه ای،‏ گروه بندی های نژادپرستانه<br />

و ضدنژادپرستانه،‏ اشکال سازماندهی<br />

اجتماعی بر اساس جنسیت یا قومیت تا گروه<br />

های با منافع خاص از گروهای ورزشی تا<br />

گروه های ترک الکل.‏ از طریق این روابط<br />

متعدد و فیمابین است که جنبش طبقه کارگر<br />

ساخته می شود و خود را گاهی در اشکالی<br />

کامال پراکنده و زنجیره ای و گاهی در بستر<br />

همبستگی ها و پیوستگی های وسیع تر می<br />

سازد.‏ جنبش نوین کارگری به قول تامپسون<br />

)۱۹۶۵( ‏“جامعه در حال نبرد”‏ دایم است.‏<br />

آن چه که در مورد جنبش کارگری گفته شد<br />

در مورد فرهنگ طبقه کارگر نیز صادق<br />

است:‏ فرهنگ طبقه کارگر شامل گرایش<br />

های مختلفی است که در جهت های مختلف<br />

عمل می کنند،‏ مرکب از انواع الیه های در<br />

حال تغییر،‏ پیشرفته و عقب مانده،‏ مرکب<br />

از گروه های رهبری کننده و پیشاهنگ با<br />

نیروهای ارتجاعی و هم ساز.‏ آن ها عرصه<br />

های بحث و مشاجره و هم چنین وحدت<br />

هستند که در آن گرایش های به جانب مبارزه<br />

جویی و فرمان برداری در تنش دایمی با<br />

یک دیگر قرار دارند.‏ در جریان رخدادهای<br />

کنونی که مبارزه طبقاتی روزمره را می<br />

سازد،‏ انگیزه ها و نوسان های قدرت مندی<br />

از روحیات و عقاید جریان دارد که به جنبش<br />

طبقه کارگر حیات تازه و معنای نوینی از<br />

پیوندهای درونی و هم چنین شکست و<br />

افسردگی می دهد.‏ در درون آن ها صداهای<br />

کمابیش سازمان یافته گوناگون برنامه های<br />

مشخص متفاوتی را پیشنهاد می کنند و به<br />

بحث می گذارند،‏ هم برای مقاومت و هم<br />

برای همسازی با نیروهای سرمایه و دولت.‏<br />

هرگز یک آگاهی واحد طبقاتی وجود ندارد<br />

بلکه صرفا اکثریت ها و اقلیت ها وجود<br />

دارند.)‏‎۳‎‏(‏<br />

در واقعیت در چارچوب این شبکه ی پیچیده<br />

از فعالیت و سازمان دهی بود که پرسش<br />

های واقعی در باره سازماندهی خود را نشان<br />

دادند.‏ آن چه که نظریه سوسالیستی را متمایز<br />

می کند این استدالل است که چنین جنبش<br />

هایی علیرغم تضادهای درونی شان از توان<br />

نیرومند وسیعی برخوردارند.‏ آن ها دارای<br />

ظرفیت بازسازی نیروهای خویش اند.‏ هم


صفحه 75<br />

برای شکست قدرت سرمایه و دولت و هم به<br />

تبدیل شدن به مراکز قدرت مردمی و جدید<br />

و دموکراتیک تر.‏ این دیدگاه ازخودرهانی<br />

طبقه کارگر برداشت مارکس از کمون<br />

پاریس را تایید می کند؛ روزا لوکزامبورگ<br />

این نکته را در اعتصاب توده ای ۱۹۰۵<br />

کشف کرده بود و به آن خوشامد گفت:‏ همین<br />

دیدگاه در شوراهای ۱۹۱۷ به مدت کوتاهی<br />

شکوفا شد و مطالبات روح مطالبات احزاب<br />

کمونیست را تا آغاز دهه ی ۲۰ به شمار می<br />

رفت؛ و مجددا در قرن بیستم در بعضی از<br />

جنبش های کارگری انقالبی و تقریبا انقالبی<br />

دوباره ظهور کرد-‏ در اسپانیا در ۱۹۳۷<br />

تا سولیداری نوش در ۱۹۸۰. در این جا<br />

حداقل به شکل آرزو کامل ترین دموکراسی<br />

در دولت با اشکال دموکراسی مشارکتی در<br />

محل کار و جامعه ترکیب می شود.‏ این بینش<br />

از سوسیالیسم صرفا پارلمانی و در تقابل با<br />

آن قرار دارد،‏ این یا آن حزب به قدرت نمی<br />

رسند،‏ بلکه نهادهای مستقیم دموکراتیک<br />

جدید قدرت می گیرند که در جنبش ریشه<br />

دارند و تجلی آن به شمار می روند.‏<br />

رهبری و خودرهانی<br />

تعقیب چنین دیدگاهی مطمئنا سازمان دهی<br />

حزب را نیز در بر می گیرد،‏ از نوعی که<br />

کامال با سازمان های سوسیال دموکراتیکی<br />

که میشلز کالبدشکافی کرد متفاوت است.‏<br />

این نوع سازمان دهی به دور از آن است<br />

که از نوع احزاب ‏“فراگیر”‏ مدل سوسیال<br />

دموکراتیک فاصله ی دور دارد و به دنبال<br />

چارچوبی مشترکی برای فعالیت در خدمت<br />

مبارزان سوسیالیست است.‏ اصطالح<br />

‏“سازمان دهی سازمان دهندگان”‏ توسط پیون<br />

و کلووارد سویه های از این شکل را در بر<br />

می گیرد چون آن فعاالنی که به طور جمعی<br />

یک بینش تحول سوسیالیستی را تبلیغ می<br />

کنند دور هم گرد می آورد.‏ چنین فعاالنی<br />

قطعا خواهان رهبری دیگران اند،‏ گرچه<br />

نه از طریق نمایندگی آن ها در چارچوب<br />

نهادهای سیاسی موجود،‏ بلکه از طریق بسیج<br />

کارگران در عمل جمعی و جلب مبارزان در<br />

یک چارچوب مشترکی از درک و مداخله<br />

جویی.‏ آ ن ها فعالیت را تشویق می کنند نه<br />

انفعال را؛ و نه نادیده انگاشتن آموزش و<br />

‏“امتیاز روانی”‏ را.‏ این درست حرفه ی آن<br />

ها به شمار می رود و سرانجام همه چیز.‏ آن<br />

چه که برای آن ها ارزش دارد رشد اعتماد<br />

آگاهی و خودسازمان دهی الیه های پایین<br />

است.‏ به طور مشخص)همان طور که الولت<br />

و فالنگان می گویند(‏ آن ها با دستگاه دیوان<br />

ساالرانه سوسیال دموکراسی و اتحادیه<br />

کارگری در تضاد قرار می گیرند و رهبری<br />

آن ها به مقیاس خوبی در چالش با نیروهای<br />

محافظه کارتر در درون همان جنبش است.‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

آن ها سودای رهبری جنبش کارگری را در<br />

سر می پرورانند همان طور که فریدمن در<br />

باره آن بحث می کند.‏<br />

چنین احزاب و پیش احزابی در یک زندگی<br />

ایدئولوژیک درونی فشرده از آموزش و<br />

بحث مشارکت دارند.‏ آن ها برای انجام<br />

کارکرد خود به درجه ای از اعتماد و اعتقاد<br />

از طرف اعضا و رشد ظرفیت ارائه رهبری<br />

در درون محیط فعالیت خویش نیاز دارند.‏<br />

بخشی از وظیفه ی آن ها کمک به اعضا<br />

برای عمل اعتمادآمیز،‏ قضاوت مستقل و<br />

ارزیابی تجارب خویش در کنار دیگران<br />

است.‏ به طور نمونه روابط اجتماعی در<br />

بین اعضا و رهبران کم تر سلسله مراتبی<br />

است و با ویژگی های سازمان های سوسیال<br />

دموکراتیک تفاوت بسیاری دارد.‏<br />

همان طور که هارمن )۱۹۶۸( اظهار می<br />

کند نوعی از نخبه گرایی با شکل گیری و<br />

عضویت چنین سازمان هایی همراه است.‏<br />

آن ها ضرورتا نظیر خود را برتر می دانند،‏<br />

و بین خود و محیطشان مرزهای محکمی<br />

ترسیم می کنند،‏ برای این که بحث درونی<br />

با همفکران شان را حفظ کنند و کیفیت<br />

مداخله در محیط شان را برجسته تر سازند.‏<br />

طرفداران برخی مواضع اصوال کنار گذاشته<br />

می شوند:‏ برای نمونه نژادپرستان و ملی<br />

گرایان.‏ از سوی دیگر از نخبه گرایی موجود<br />

که مبنای تحلیل میشلز است متفاوت است،‏<br />

چون پیش فرض های آن یک کیفیت دایمی<br />

از بی تفاوتی در توده های کارگران نیست،‏<br />

بلکه قبول ساده ی این واقعیت که ناموزونی<br />

بالوسطه در آگاهی و اعتقاد وجود دارد.‏ در<br />

واقع فرض نظری مقدم آن ها-‏ قدرت گیری<br />

توده ای و تحول اجتماعی در مبارزه و هم<br />

ممکن و هم مطلوب است-‏ کامال نقطه مقابل<br />

نخبه گرایی است.‏<br />

یک خطری که در برابر چنین احزاب یا<br />

شبه احزاب وجود دارد دیوان ساالری و<br />

محافظه کاری نیست بلکه فرقه گرایی است<br />

که به طور ذاتی با نظرات و اصول آن ها<br />

پیوند دارد،‏ و خود را از کسانی متمایز می<br />

کنند که خواهان تشویق آن ها هستند.‏ از<br />

دغدغه ی اجتناب از فرصت طلبی سوسیال<br />

دموکراسی برخوردارند،‏ و خطر بت وارگی<br />

نکات اختالف ویژه.‏ با ترسیم یک مرز<br />

تفاوت اغراق آمیز که تالش برای وحدت<br />

با دیگران را ناممکن می سازد و آن ها به<br />

قول ‏“مانیفست کمونیست”‏ توانایی حرکت به<br />

جلو را از دست می دهند.‏ تفکر فرقه گرایانه<br />

به طرق گوناگون جنبش های متنوعی را<br />

در اواخر قرن بیست با مشکل روبه رو<br />

ساخت.‏ از ماورای چپ تا ضدنژادپرستی<br />

و فمینیستی.‏ اما گرچه خطر فرقه گرایی<br />

واقعی است اما سرنوشت محتوم آن ها<br />

نیست.‏ اجتناب از آن به اعتدال نظری و<br />

عملی نیاز دارد،‏ بیش از هر چیز دستیابی<br />

به این درک که ‏“حزب”‏ مخزن تمام خرد<br />

سوسالیستی نیست.‏ تکامل واقعی نظریه و<br />

عملکرد سوسیالیستی در گفتگو با جنبش<br />

های وسیع تر به دست می آید،‏ که از آن<br />

بخش اعظم انگیزه های خالق که جنبش را<br />

به پیش سوق می دهد ناشی می شود-‏ هم<br />

ابتکار شوراهای کارگری به میزان وسیع و<br />

پهنه ای از نوآوری های تاکتیکی گوناگون<br />

در مبارزه روزمره،‏ به اضافه صورت بندی<br />

مطالبات و ایده های جدید که مفهوم رهایی<br />

انسان را غنا می بخشد.‏ یک سنت نظری<br />

زنده همواره ناکامل است،‏ و در جستجوی<br />

رسیدن به واقعیت در حال تغییر است.‏<br />

نتیجه<br />

این نوع از سازمان دهی وقتی با اشکال<br />

سازماندهی ترکیب می شود که جنبش خود<br />

آن را تکامل می دهد راهی برای فایق آمدن<br />

بر تقابل عقیم ‏“خودجوشی”‏ و ‏“سازماندهی”‏<br />

ارائه می دهد که سنت لیبرتارین آن را به<br />

عنوان تنها بدیل بدبینی میشلزی معرفی می<br />

کند.‏ آن چه که به عنوان خودجوشی ظهور می<br />

کند همواره به شکلی کار رهبران و سازمان<br />

دهی است.‏ غالبا چیزی را خودجوشی می<br />

خوانند-معنای آن پذیرش این امر است ‏-که<br />

نمی دانیم که چه کسانی و چگونه باعث<br />

وقوع آن شده اند.)گودوین ۱۹۹۱(<br />

مفهوم سازماندهی از منظر هواداران<br />

سوسیالیست انقالبی همواره-‏ حداقل به شکل<br />

آرمانی-‏ از اشکال مبارزه توده ای که از<br />

پایین ریشه می گیرد دفاع می کند.‏ در این<br />

شکل مردم ساختار قدرت موجود و تصمیمات<br />

طبقه کارگر را به چالش می طلبند و انگیزه<br />

های اجتماعی جدید به وجود می آورند،‏<br />

خود را در شبکه های جدیدی سازمان دهی<br />

می کنند و در جریان خود این روند خود<br />

و توانایی های شان را دگرگون می سازند.‏<br />

چنین روندهایی دایما در سراسر جامعه رخ<br />

می دهد،‏ نه تنها در محل کار)فانتزیا ۱۹۸۸(<br />

بلکه هم چنین در پهنه ی دشوار مبارزات<br />

اجتماعی)آپلز و دیگران ۱۹۹۸(.<br />

تقابل واقعی در برابر میشلز انکار نقش<br />

رهبری و سازماندهی نیست،‏ بلکه بیش<br />

تر ترکیب اشکال سازمان دهی و رهبری<br />

است که به طور عملی با مبارزات وسیع تر<br />

خودرهانی مردم هم خوانی دارد.‏<br />

یادداشت ها:‏<br />

از همکاران خود در هیات تحریه به خاطر<br />

پیشنهادهای انتقادی برای پیش نویس مقاله


نظری<br />

کنم.‏<br />

می تشکر عنوان<br />

به را ۱۹۰۵ انقالب )۱۹۸۶( شانین می<br />

نظر در عمل و تفکر در عطفی نقطه بین<br />

ها راست و ها چپ بین در هم او گیرد آموخته<br />

نویی چیزی رخداد این از که کسانی چنین<br />

هم و لوکزامبورگ،‏ لنین،‏ جمله ‏)از اند نیاموخته<br />

هیچ که کسانی و پین(‏ استولی تمایز<br />

تزاری(‏ رژیم و ها منشویک اند)مانند شود.‏<br />

می قایل آلتوسر<br />

لویی فلسفه؛ و لنین آلتوسر<br />

لوئی طبائی<br />

طبا جواد ترجمه وجود<br />

هرگز چیزی چنین که کرد اضافه باید هستند<br />

ها غیرمارکسیست این داشت.‏ نخواهد نسبت<br />

را عقیده این سوسیالیستی نظریه به که یک<br />

خجسته”‏ ‏“روز یک در که دهند می پیروزمند<br />

پرولتاریا یک در واحد،‏ آگاهی هنگامی<br />

۱۹۹۲( کرد.)الکوود خواهد ظهور ساده<br />

وحدتی و شود حل تضادهای تمام که حکفرما.‏<br />

یک<br />

محفلی<br />

در دانشمندی که است طبیعی گزارش<br />

نماید.‏ ارائه گزارشی‎۱‎ دانشمندانه میتواند<br />

علمی بهصورت فقط بحث یا بحث<br />

یا فلسفی گزارش یک امّا ممکنباشد.‏ چهطور؟<br />

فلسفی را<br />

لنین مطمئناً‏ اصطالح این فلسفی.‏ گزارش دلکش<br />

و بیریا خندهای وامیداشت،‏ خنده به متوجّه<br />

آن مشاهدهٔ‏ با کاپری بندر صیّادان که متعلّق<br />

و بوده آنان تبار از لنین که میشدند پیش<br />

سال ۶۰ درست است.‏ آنان اردوگاه به معیّت<br />

در لنین زمان آن در ۱۹۰۸. در بود لنین<br />

میبرد؛ بهسر کاپری بندر در گورکی به<br />

و میداشت دوست را او نبوغ و صداقت یک<br />

را وی این وجود با ولی مینهاد ارج آن وی<br />

گورکی میدانست.‏ خردهبورژوا انقالبی بحثهای<br />

در تا کردهبود دعوت کاپری به را روشنفکران<br />

از کوچکی گروه یک فلسفی با<br />

گورکی که اوتزوویستها،‏ بلشویک،‏ سال<br />

نماید.‏ شرکت بود،‏ موافق آنان نظرات انقالب<br />

نخستین فردای حقیقت در ۱۹۰۸ سرکوب<br />

و اوج ۱۹۰۵، انقالب یعنی اکتبر همچنین<br />

۱۹۰۵ سال بود.‏ کارگری جنبش حتی<br />

‏»روشنفکران«،‏ بین سراسیمگی سال از<br />

کثیری تعداد بود.‏ بلشویک روشنفکران تاریخ<br />

در که دادهبودند تشکیل گروهی آنان مشهورند.‏<br />

‏»اوتزوویستها‎۲‎‏«‏ نام به طرفدار<br />

و چپگرا آنان سیاسی دیدگاه از کنارهگیری<br />

و خروج‎۳‎ بودند؛ رادیکال تدابیر عمل<br />

اشکال کلیّهٔ‏ طرد دوما،‏ از نمایندگان قهرآمیز.‏<br />

عمل به فوری گذار و قانونی تئوریک<br />

مواضع چپگرا اظهارات این امّا مخفی<br />

خود پوشش زیر در را راستگویی کردهبود.‏<br />

روزی<br />

باب فلسفهٔ‏ یک داغ اوتزوویستها به<br />

فلسفی مد یک داشتند،‏ خود پیشانی به را فیزیکدان<br />

که تجربی«‏‎۴‎ نقادی ‏»مکتب نام تازهای<br />

شکل ارنستماخ اتریشی معروف و فیزیکدان فلسفه این بخشیدهبود.‏ بدان نبود<br />

معمولی آدم یک ‏)ماخ فیزیولوژی عالم یادگار<br />

به خود از علوم تاریخ در نامی بلکه ساختهشده<br />

فلسفههای سایر با بیربط گذاشته(‏ و<br />

پوانکاره‎۵‎ فلسفهٔ‏ مانند دانشمندان،‏ توسط وره‎۶‎نبود.‏<br />

دوهم‏ مانند علوم مورخین فلسفهٔ‏ شناخت<br />

به تازه که هستند پدیدههایی اینها علوم<br />

از بعضی وقتی شروعکردهایم.‏ آنها آن<br />

‏)در میگردند مهمی تغییرات دستخوش فالسفه<br />

پیوسته ریاضیات(،‏ و فیزیک زمان ‏»بحرانی<br />

کنند اعالم که میشوند پیدا حرفهای وجود<br />

به ریاضیّات،‏ یا و فیزیک در علم«،‏ در این<br />

که گفت میتوانم جرئت به است.‏ آمده زیرا<br />

هستند.‏ طبیعی کامالً‏ فالسفه اظهارات پیشگویی<br />

به را خود وقت فالسفه از بخشی که<br />

مترصدند و کرده سپری علوم احتضار آورده<br />

جای به را علوم تدفین مراسم بتوانند بخوانند.‏‎۷‎<br />

آن بر فاتحهای فلسفه جانب از و زمان<br />

همان در اینکه عجیبتر مطلب امّا بحران<br />

از که میشوند پیدا نیز دانشمندانی کشف<br />

به ناگهان و میکنند.‏ صحبت علوم خود<br />

در فلسفه به نسبت شگفتانگیزی قریحهٔ‏ میکنند<br />

فکر آنان که اینجاست میآیند نایل درحالی<br />

آوردهاند روی فلسفه به ناگهان 76<br />

صفحه 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله


فلسفه<br />

‏»کاربران«‏‎۸‎ از هرگز آنان که دانشمندان<br />

همان یا نبودهاند.‏ رویگردان اسراری<br />

انتشار و کشف به که میکنند ر تصوّ‏ زج نمیکنند کاری آنکه حال و دستیافتهاند درحقیقت<br />

که سطحی و مندرس کلماتی اظهار میباشند.‏<br />

فلسفه تاریخ به متعلّق فالسفه<br />

صفِ‏ به متعلّق خود که فالسفه ما این<br />

که فکرکنیم چنین داریم میل میباشیم آنان<br />

که علم یک رشد مناسبت به دانشمندان،‏ میگیرند،‏<br />

بنیادی تغییر و استحاله جای به تماشایی<br />

و مرئی فلسفی بحران دچار کودکی<br />

که معنایی همان به میشوند،‏ بحران<br />

این در میگردد.‏ تب بحران دستخوش آنان<br />

روزینهٔ‏ هر و خودجوش فلسفهٔ‏ که است میگردد.‏<br />

مشهود برایشان سادگی به فرآوردههای<br />

کلیه و ماخ امپیریوکریتیسیسم لوناچارسکی،‏<br />

بوگدانف،‏ نظرات مانند آن از<br />

فلسفی بحران یک غیره و بازاراف به<br />

مربوط حوادثی اینها بودند.‏ قماش این قریب<br />

طرحی بتوانیم اینکه برای تاریخاند.‏ جریان<br />

این از منطقی بعدی در ذهن به که<br />

را فلسفهای بگوییم میتوانیم دهیم،‏ ارائه وراثت،‏<br />

زیستشناسی،‏ دانشمندان از بعضی ‏»اطّالعات«‏‎۹‎<br />

اطراف در غیره و زبانشناسی از<br />

هستند کوچکی فلسفی ‏»بحران«‏ میسازند آن.‏<br />

مرغوبتر نوع از قماش این فلسفی<br />

بحرانهای این در آنچه بنابراین بحرانها<br />

که است این جالبتوجه دانشمندان یگانهجهت<br />

متوجّه همیشه فلسفی دیدگاه از و<br />

کهنه موضوعات بحرانها هستند؛ ممکن اصالت<br />

و تجربه اصالت به مربوط مندرس زنده<br />

دیگر بار را ایدهآلیستی یعنی صورت این<br />

که گفت میتوان بدینترتیب و مینمایند میباشند.‏<br />

ماتریالیسم دشمن همیشه بحرانها امپیریوکریتیسیست<br />

اوتزوویستها بنابراین بودنشان(‏<br />

بلشویک ‏)بهعلت چون و بودند مارکسیسم<br />

که میگفتند بودند،‏ هم مارکسیست ‏ٔه<br />

مابعدالطبیع این شر از را خود بایستی ‏»ماتریالیسم<br />

همانا که انتقادی‎۱۰‎ قبل ما اینکه<br />

بر و نموده خالص بود،‏ دیالکتیک«‏ باالخره<br />

باید شود بیستم قرن مارکسیسم بتواند بوده.‏<br />

آن فاقد همیشه که بجوید فلسفهای که<br />

نیمهنوکانتی‎۱۱‎ و ایدهآلیستی فلسفه این بریده<br />

مارکسیسم برقامت دانشمندان توسّط بود.‏<br />

امپیریوکریتیسیسم بود،‏ شده دوخته و میخواستند<br />

حتی بلشویکها این از بعضی در<br />

را مذهب ‏»راستین«‏ انسانی ارزشهای خود<br />

خاطر این به و نموده ادغام مارکسیسم بگذریم!‏<br />

مینامیدند.‏ خدا«‏ ‏»سازندگان را بحث<br />

لنین دعوت از گورکی نظر بنابراین بود.‏<br />

اوتزوویست فالسفهٔ‏ گروه با فلسفی الکسئی<br />

: کرد پیشنهاد را خود شرایط لنین دیدنتان<br />

به میل کمال با من عزیز،‏ ماکسیمویچ ابا<br />

فلسفی بحث هرگونه از اما آمد خواهم مینمایم.‏<br />

: بود تاکتیکی جهتگیری یک این یقیناً‏ از<br />

بود عبارت همانا موضوع اساسیترین و مهاجر بلشویکهای بین وحدتسیاسی جدایی<br />

فلسفی بحث یک با انها بین نبایستی از<br />

بیشتر چیزی تاکتیک،‏ این در اما انداخت.‏ که<br />

چیزی همان تمیزداد؛ میتوان تاکتیک یک آگاهی<br />

و فلسفه ‏»پراتیک«‏ نوعی را آن من است،‏<br />

فلسفه‎۱۲‎ کربردن معنای به که آنچه به واقعیّت<br />

این به آگاهی فیالجمله خواهمنامید.‏ جداییافکن‎۱۳‎<br />

فلسفه،‏ که خشن و واضح علم<br />

اگر و میبخشد وحدت علم اگر است.‏ فلسفه<br />

میبخشد،‏ وحدت جدایی،‏ ایجاد بدون مگر<br />

بخشد وحدت نمیتواند و میافکند جدایی لبخند<br />

معنای میتوان بدینسان جدایی.‏ راه از و<br />

رابطه‎۱۴‎ ایجاد نوع هیچ : فهمید را لنین داشتهباشد.‏<br />

وجود نمیتواند فلسفی بحث این<br />

شرح جز نخواهمکرد کاری امروز من میباشد.‏<br />

تز یک تنهایی به خود که لبخند این<br />

باشم امیدوار که میدهم جرئت خود به خواهدبرد.‏<br />

جایی به راه تز هدایت<br />

سؤالی طرح به مرا بالدرنگ تز این طرح<br />

من ذهن در نمیتواند که میکند نیست<br />

ممکن فلسفی گزارش هیچ اگر نشود.‏ نمایم؟<br />

ارائه میتوانم گفتاری چگونه پس فالسفه،‏<br />

مقابل در گفتاری که است بدیهی فردی<br />

از نمیتواند لباس همانطوریکه امّا قادر<br />

نیز شنوندگان بسازد،‏ کشیشی معمولی گفتار<br />

بنابراین نمایند.‏ ایجاد گفتاری نیستند بود.‏<br />

نخواهد فلسفی من مقطع<br />

به مربوط ضروری دالیل به معذالک میکنیم،‏<br />

زندگی آن در ما که تئوریکی تاریخ فلسفه<br />

قلمرو در‎۱۵‎ گفتاری من گفتار فلسفه<br />

قلمرو در گفتار این امّا خواهدبود.‏ این<br />

باشد.‏ فلسفی گفتاری‎۱۶‎ کامالً‏ نمیتواند بود<br />

خواهد فلسفه درباب‎۱۷‎ گفتاری گفتار،‏ معنا<br />

این به باشد.‏ میخواهد بگوییم بهتر یا ‏ٔه<br />

ارائ جهت من از دعوت با شما انجمن که من<br />

قلبی خواستههای استقبال به گزارش یک آمدهاست.‏<br />

بتوانم<br />

امیدوارم،‏ من همانطوریکه اگر،‏ خالصه<br />

بهطور و فلسفه باب‎۱۸‎ در چیزی از<br />

طرحی جهت در مقدماتی اصول درباب آنچه<br />

نمایم،‏ القاء‎۱۹‎ شما به فلسفه تئوری یک نام<br />

این شایستگی دارم،‏ آن گفتن در سعی که بعضی<br />

از که چیزی آن تئوری خواهدبود.‏ است.‏<br />

مقدّم علم بر جهات خواهمکرد<br />

خواهش شما از که است بدینگونه فلسفه.‏<br />

و لنین : نمایید درک مرا گفتار عنوان در<br />

درباره‎۲۰ٔ‎ لنین نظر بلکه لنین،‏ فلسفه نه آنچه<br />

به میکنم ر تصوّ‏ حقیقت در فلسفه.‏ باب هم<br />

کامالً‏ شاید و هستیم لنین مدیون که را گذاشت؛<br />

قیمتی نمیتوان باشد نبوده بیسابقه خواهیم<br />

شروع گفتاری به این از حرکت با تئوری<br />

روزی که آنچه بر است مقدّم که نمود خواهدبود.‏<br />

فلسفه غیرفلسفی Communication ۱٫<br />

میکنیم<br />

ترجمه گزارش به ما که را کلمهای میتواند<br />

متعددی معانی فرانسه زبان در ‏ٔه<br />

رابط ایجاد است جمله آن از باشد داشته بهطوریکه<br />

مؤلّف و همزبانی و همدلی بازی<br />

کلمه این با گاهی شد خواهد مالحظه نیست.‏<br />

فارسی زبان به ترجمه قابل که کرده Otzovistes ۲٫<br />

خروج<br />

معنی به روسی لغت Otzouat 3. کنارهگیری<br />

و empiriocriticisme ۴٫<br />

Poincare .5<br />

Duhem et Rey .6<br />

عبارت<br />

Abmajorem gloriam Dei .7 مشهور<br />

دعای یک از مأخوذ التین Pratiquer ۸٫<br />

Information .9<br />

کلمه<br />

جدید معنای به اطالعات از منظور بررسی<br />

مورد انفورماتیک علم در که است قرارمیگیرد.‏<br />

مطالعه و Precritique ۱۰٫<br />

Neokantien .11<br />

Pritiquer la Philosophie .12<br />

La philosophie divise .13<br />

۶۴<br />

ص زیرنویس به شود مراجعه ۱۴. dans ۱۵٫<br />

de .16<br />

Sur .17<br />

Sur .18<br />

Communiquer .19<br />

77<br />

صفحه 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله


78<br />

صفحه Sur .20<br />

دو<br />

دیدگاه<br />

از لنین شایستگی بزرگترین اگر سریعاً‏<br />

بتوانیم شاید است،‏ این ما فعلی بحث ‏ٔه<br />

فلسف بین تعلیق حال در مسئله یک حل با و<br />

فرانسه دانشگاهی فلسفهٔ‏ حتی دانشگاهی،‏ نیز<br />

من خود که آنجایی از نماییم.‏ شروع لنین اشتغال<br />

فلسفه تدریس به و هستم دانشگاهی هستم<br />

اشارتی‎۱‎‏«‏ ‏»اهل همان زمرهٔ‏ در دارم میفرستد.‏<br />

‏»درود«‏ آنان به لنین که لوفور‎۲‎<br />

هانری از غیر میدانم که تاجایی ‏ٔه<br />

فلسف تخصیصداده،‏ لنین به بدیع اثری که بزرگترین<br />

که را مرد این فرانسه دانشگاهی رهبری<br />

را جدید تاریخ سیاسی انقالب آگاه<br />

وجدانی با و مفصّل بهطور و مینمود <br />

وراهرا دوهم پوانکاره،‏ ما هموطنان آثار در<br />

ت نرانیم سخن آن از جز بخوانیم اگر تحلیلنموده،‏<br />

امپیریوکریتیسیسم و ماتریالیسم ندانستهاست.‏<br />

توجه عطف شایسته مرا<br />

کردهام فراموششان که استادانی امیدوار استثنای<br />

به گذشت که نیمقرنی در امّا ببخشند،‏ به<br />

کمونیست علم اهل و فالسفه از مقاله چند نمیتوان<br />

لنین دربارهٔ‏ صفحه چند جز من گمان سال<br />

نو اعصار مجلهٔ‏ در سارتر : نمود پیدا مرلوپونتی<br />

انقالب(‏‎۳‎‏،‏ و ‏)ماتریالیسم ۱۹۴۶ دیالکتیک(‏‎۴‎<br />

ماجراهای نام به خود کتاب ‏)در ‏»روح‎۶‎‏«(‏<br />

مجلهٔ‏ در مقالهای ‏)در ریکور‎۵‎ و از<br />

احترامآمیز بهطوری مقاله آن در ریکور میآید<br />

بهنظر ولی نموده یاد انقالب و ‏»دولت سارتر<br />

ننمودهباشد.‏ بحث لنین ‏»فلسفه«‏ از که لنین<br />

و انگلس ماتریالیستی فلسفهٔ‏ که میگوید که<br />

معنایی همان به است.‏ ‏»نیاندیشیدنی‎۷‎‏«‏ نمیتواند<br />

که اندیشهای ‏)الشیی‎۸‎‏(؛ چیز نه زیرا<br />

آید بیرون موفق صرف آزمایش بوتهٔ‏ از : طبیعتگرای‎۹‎ است مابعدالطبیعهای که هگلی‎۱۰‎<br />

ماقبل و کانتی ماقبل انتقادی،‏ ماقبل کرد<br />

عمل نوعی سخاوتمندانه سارتر ولی نسبت<br />

فلسفه آن به را افالطونی ‏»اسطورهٔ«‏ تا<br />

میکند کمک را پرولتاریا که میدهند باشد.‏<br />

انقالبی شر<br />

از را خود ساده کلمهٔ‏ یک با مرلوپونتی یک<br />

جز چیزی لنین فلسفهٔ‏ میدهد؛ نجات آن نیست.‏<br />

‏»شگرد«‏ فلسفهٔ‏<br />

سنت محاکمه به اینجا اگر مسلماً‏ طرف<br />

این به سال صدوپنجاه از فرانسوی مزاج<br />

بضاعت اگر حتی مینمودم شروع زیرا<br />

نمیبودم بخشش قابل میداد اجازه من زیر<br />

را گذشته این فرانسوی فلسفهٔ‏ که سکوتی علنی<br />

محاکمهای شایستهٔ‏ است پوشانده آن بودهباشد<br />

نمایشی بایستی سنت این است.‏ 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله فیلسوف<br />

هیچ که زیرا تحمل غیرقابل در<br />

آن تاریخ نوشتن به فرانسوی شناختهشده نکردهاست.‏<br />

خطر عام مالء را<br />

نکته این اظهار جرئت بایستی حقیقت در دوبیران‎۱۱‎<br />

من از فرانسوی فلسفه که داشت با<br />

برنشویک‎۱۴‎ و تابرگسون‎۱۳‎ گوزن‎۱۲‎ و و<br />

الشیله‎۱۷‎ راوسون‎۱۶‎‏،‏ هاملن‎۱۵‎ از گذار نجاتی<br />

راه خود تاریخ مقابل در بوترو‎۱۸‎ که<br />

بزرگ مرد چند وسیلهٔ‏ به مگر ندارد بهخرج<br />

سماجت آنان تعقیب در سنت این زیر<br />

یا و دورکایم‎۲۰‎ و کنت‎۱۹‎ مانند داده مانند<br />

نموده محبوس فراموشی از غباری به<br />

که گفت باید کورنو‎۲۲‎‏.‏ و کوتورا‎۲۱‎ و<br />

علم مورخ فلسفه،‏ آگاه مورخ چند مدد گمنامی<br />

در که معرفتشناسی‎۲۳‎ دانشمندان آنهایی<br />

تا کردهاند کار حوصله و تأمل با و از<br />

تاحدی،‏ فرانسوی،‏ فلسفهٔ‏ که دهند تعلیم را مدیون<br />

را خود احیاء‎۲۴‎ بهاینطرف سیسال همگان<br />

که افراد این بین از میباشد.‏ آنان فوتشدگان<br />

فقط که دهید اجازه میشناسند،‏ باشالر‎۲۶.۲۷‎<br />

و کاواییس‎۲۵‎ : ببرم نام را دانشگاهی<br />

فلسفه این بگذریم هرچه از بهاینطرف<br />

سال صدوپنجاه از که فرانسه ارتجاعی<br />

و اصالتروحی‎۲۸‎ مذهبی،‏ عمیقاً‏ سپس<br />

و محافظهکار موارد بهترین در و ‏»اصالت<br />

متوجه و لیبرال عمر آخر در افتخار<br />

با که فلسفهای این و شخص«‏‎۲۹‎بوده فراموشی<br />

بوتهٔ‏ به را فروید و مارکس هگل،‏ کانت<br />

جد به که دانشگاهی فلسفه این سپرده،‏ ننموده،‏<br />

قرائت را هوسرل‎۳۰‎ و هگل سپس مگر<br />

کشفنکرده را راسل و فرگه‎۳۱‎ وجود کمتر،‏<br />

حتی یا بهاینطرف سال ده چند از انقالبی<br />

بلشویک،‏ این به میتوانست چگونه نماید.‏<br />

توجه عطف لنین نام به سیاستمداری و که<br />

کمرشکنی طبقاتی دالیل بار بر عالوه سنگینی<br />

فلسفی صرفاً‏ سنتهای این دوش بر زا تحمیلشده محکومیت عالوهبر میکتد،‏ ‏ٔه<br />

‏»اندیش علیه ارواج ‏»آزادترین«‏ طرف لنین«،‏<br />

انتقادی ماقبل و نیاندیشیدنی فلسفی هستیم<br />

آن میراثخوار ما که فرانسوی فلسفهٔ‏ فلسفهای<br />

نمیتواند که برده بهسر یقین این در بهعنوان<br />

بیاموزد.‏ مردسیاسی و سیاست از دانشگاهی<br />

فیلسوف چند پیش مدتی مثال نظریهپردازیهای<br />

مطالعهٔ‏ به فرانسوی اسپنوزا‎۳۳‎‏،‏<br />

ماکیاوللی‎۳۲‎ سیاسی،‏ فلسفهٔ‏ حتی<br />

و الک‎۳۶‎ گرتیوس‎۳۵‎‏،‏ هابس‎۳۴‎‏،‏ حتی<br />

پرداختند.‏ ‏»خودمان«‏ روسوی روسو،‏ و<br />

ادبیان امید به نویسندگان این قبل سیسال شدهبودند.‏<br />

رها غیره و حقوقدانان طرد<br />

و نفی در فرانسوی دانشگاهی فلسفهٔ‏ پس سیاست<br />

از چیزی اینکه بر مبنی خود کامل نمیتوان<br />

لنین بنابراین و سیاسی مردان و هرچیزی<br />

نشدهاست.‏ اشتباه دچار آموخت،‏ مرگبار<br />

فلسفه بر شود سیاست به مربوط که از<br />

را خود حیات سیاست زیرا باشد میتواند دارد.‏<br />

فلسفه دانشگاهی<br />

فلسفهٔ‏ که گفت نمیتوان یقیناً‏ لنین<br />

و خوانده را لنین زمانی فرانسه دست<br />

با باشد نپرداخته آن به چیزی درعوض پولش«‏<br />

‏»تمامی که درحالی کامل دلبازی و فراداریم.‏<br />

گوش لنین به میبخشد.‏ ان به را امپیریوکریتیسیسم<br />

و ماتریالیسم در که آنجایی آلمانی<br />

پرولتر این یادمیکند،‏ دیتسگن‎۳۷‎ ازِ‏ که<br />

بودند گفته دربارهاش انگلس و مارکس که اینکه<br />

دلیل به خودآموزی،‏ با و ‏»بهتنهایی«‏ ‏»ماتریالیسم<br />

خود بود،‏ مبارز پرولتر یک : نمودهبود کشف را دیالکتیک«‏ ‏»نوکران<br />

دتسگن نظر در فلسفه ‏»استادان گفتارهای<br />

با که هستند مدرکی«‏ صاحب نوعی<br />

کمک به آرمانی«‏ ‏»خیر درباب خود را<br />

مردم ظاهرسازی،‏ از سرشار ایدهآلیسم که<br />

‏»همانطوری میدهند.‏ سوق حمایت به ضد<br />

نیز ماتریالیسم ضدخداست،‏ شیطان ‏ٔه<br />

نظری است.«‏ روحانینما دانشگاهیان عام<br />

است ‏»سالحی معرفت ماتریالیستی ‏»مذهب<br />

علیه فقط نه مذهبی(،‏ ایمان علیه میشناسند،‏<br />

همگان که راستین معمولی،‏ مذهب<br />

علیه همچنین بلکه کشیشان،‏ مذهب رد گمشده ایدهآلیستهای استادانه و متعالی دانشگاهیان<br />

دوپهلویی و ابهام مقابل در مه«.‏ مذهبی«‏<br />

‏»صداقت دیتسگن ‏»آزاداندیش«،‏ ‏»نظامی«‏<br />

الاقل اینجا در میداد.‏ ترجیح را نظر<br />

که وجوددارند کامل مردانی وجوددارد،‏ استادان،‏<br />

آقایان برای جدانمیکنند.‏ عمل از را برای<br />

وسیلهای بلکه نبوده علم یک ‏»فلسفه است«.«‏<br />

سوسیالدموکراسی مقابل در دفاع را<br />

خود که کسانی تمامی و ‏»»استادان آزاداندیشیشان<br />

علیرغم مینامند فیلسوف و میشوند…‏ پیشداوری و عرفان دچار تودهای<br />

آنان سوسیالدموکراسی مقابل در نمودن<br />

دنبال برای تشکیلمیدهند.‏ ارتجاعی محمالت<br />

توسط آن اثبات بدون درست راهی بنبست<br />

یعنی فلسفه بایستی مذهبی و فلسفی ۳۸ نمود.««‏ مطالعه را بنبستها بین<br />

است قادر امّا بیرحمانه،‏ است متنی حتی<br />

کامل«‏ ‏»مردان و ‏»آزاداندیشان«‏ ‏»نظامفکری«‏<br />

دارای نهتنها که مذهبیها در<br />

فکری نظام این بلکه هستند نظری شود.‏<br />

قائل تمایز ادغامشده،‏ نیز آنان عمل تصادفی<br />

روشن؛ است متنی بههمانسان دیتسگن<br />

از شگفتی کلمهٔ‏ با متن این که نیست ما<br />

مییابد.‏ خاتمه نموده نقلقول لنین که دنبال<br />

را درستی راه که هستیم آن نیازمند را<br />

درست راه آن اینکه برای پس نماییم


79<br />

صفحه HHamelin .15<br />

Ravaisson .16<br />

Lachelier .17<br />

Boutroux .18<br />

Comte .19<br />

Couturat ۲۱٫ Durkheim .20<br />

Cournot .22<br />

epistemologue .23<br />

renaissance .24<br />

Cavailles .25<br />

Bachelard .26<br />

مطالعه<br />

را فلسفه بایستی نماییم دنبال بتوانیم هب میباشد.‏ بنبستها«‏ ‏»بنبست که نماییم راه<br />

نمیتوان که معناست بدین این دیگر بیان در<br />

چیز هر از قبل ولی علوم ‏)در را درستی آن<br />

از باالتر و فلسفه مطالعهٔ‏ بدون سیاست(‏ ‏ٔه<br />

مثاب به فلسفه به مربوط نظریه یک بدون دنبال<br />

نمیشود،‏ منتهی جایی به که راهی نمود.‏<br />

بدون<br />

مذکور دالیل کلیه از فراتر و نهایت در فالسفه<br />

برای لنین که است علت این به شک برای<br />

و میباشد غیرقابلتحمل دانشگاهی نساختهباشیم<br />

خاطر آزرده را کسی اینکه نه<br />

اگر فالسفه اکثر برای بگوییم میتوانیم خواه<br />

باشند بوده دانشگاهی خواه آنها،‏ همهٔ‏ من<br />

خود برای ‏)البته ما همهٔ‏ برای لنین نه.‏ غیرقابل<br />

فلسفی نظر از خاصی زمان در نیز(‏ زیرا<br />

تحمل غیرقابل هست،‏ یا و بوده تحمل فالسفه<br />

که آنچه علیرغم و امر حقیقت در که ‏ٔه<br />

فلسف انتقادی ماقبل خصلت دربارهٔ‏ میتوانند آن<br />

مقوالت از بعضی موجز حالت و لنین میکنند<br />

حس و میداند نیک خود بگویند،‏ خود<br />

فالسفه نیست.‏ این حقیقی مسئله که ایرادات<br />

لنین که میدانند نیک و حسمیکنند لنین<br />

خود این نموده.‏ پیشبینی قبل مدتی از را فوریه<br />

۷ مورخ نامهٔ‏ ‏)در : میگوید که است در<br />

یعنی زمینه این در من گورکی(‏ به ۱۹۰۸ که<br />

است لنین این ندارم.‏ کافی آمادگی فلسفه تعاریف<br />

و فرمولبندیها که میدانم : میگوید که<br />

میدانم من میباشد؛ ناهجار و مبهم من بودنت<br />

‏»متافیزیک«‏ به را ماتریالیسم فالسفه که<br />

میکند اضافه لنین امّا خواهندنمود.‏ متّهم آنان<br />

فلسفهٔ‏ به من نهتنها نیست.‏ این مسئله فلسفه<br />

به نیز آنان مثل بلکه ندارم اشتغال فلسفه<br />

به آنان اشتغال نحوهٔ‏ نمیورزم.‏ اشتغال و<br />

فراست خزائن نمودن نثار از عبارتست قلمرو<br />

د نشخوار برای صرفاً‏ نکتهپردازی‏ مورد<br />

دیگری جور به را فلسفه من فلسفه.‏ مارکس<br />

که همانطوری میدهم،‏ قرار بحث همانطوری<br />

را فلسفه من بگوید میخواست است<br />

جهت این از میبرم‎۳۹‎ بهکار هست که ‏»ماتریالیسم<br />

طرفدار میکنم ر تصوّ‏ من که باشم.‏<br />

دیالکتیک«‏ امپیریوکریتیسیسم<br />

و ماتریالیسم در همه این سطور<br />

بین یا و صراحت با یا شده نوشته برای<br />

فیلسوف لنین دلیل این به خطوط.‏ و یعنی<br />

بدانند،‏ نمیخواهند که فالسفه اکثریت مسئله<br />

که میشوند،‏ متوجّه کنند اقرار بیاینکه میباشد.‏<br />

تحمل غیرقابل نیست،‏ حقیقیاین مارکس،‏<br />

بدانیم که نیست این اصلی مسئله نه؟<br />

یا بودهاند فیلسوف حقیقتاً‏ لنین و انگلس آنان<br />

نه؟ یا هستند بینقص آنان فلسفی نظرات گفتهاند<br />

کانت فینفسهٔ«‏ ‏»شی درباب محمالتی انتقادی<br />

ماقبل آنان ماتریالیسم اینکه و نه یا زیرا<br />

قبیل.‏ این از سخنانی و نه؟ یا هست 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله از<br />

خاصی نوع محدودهٔ‏ در سؤاالت این کلیّهٔ‏ مسئله<br />

طرحشوند.‏ میتوانند فلسفه‎۴۰‎ کاربرد کاربرد<br />

به میشود مربوط بهدرستی حقیقی کامالً‏<br />

نوع یک ارائه با لنین که فلسفه سنتی تردید<br />

مورد را آن فلسفه،‏ کاربرد متمایز دادهاست.‏<br />

قرار و<br />

نوید از نشانی گونه دیگر کاربرد این ‏ٔه<br />

نحو عینی معرفت جهت این در طرحی نسبت<br />

معرفتی دارد.‏ خود در را فلسفه وجود بنبستبنبستها‎۴۱‎‏.‏<br />

مثابهٔ‏ به فلسفه به فلسفه<br />

و فالسفه که چیزی آخرین بنابراین معرفت<br />

همین میباشند آن تحمل به قادر چنین<br />

فکر حتی که راستی به است؛ عینی فلسفه<br />

آنچه مداراست.‏ غیرقابل معرفتی یک<br />

فکر از است عبارت کند تحمل نمیتواند قادر<br />

که فلسفه عینی(‏ معرفت ‏)یعنی تئوری دهد.‏<br />

تغییر را آن سنتی کاربرد بود خواهد زیرا<br />

باشد مرگبار وی بر میتواند تئوری این میباشد.‏<br />

فلسفه نفی مدیون را خود حیات که Entendeur ۱٫<br />

که<br />

دارد را معنایی همان تقریباً‏ کلمه این :<br />

حافظ بیت این در اشارت«‏ ‏»اهل اصطالح ***<br />

دارند اشارت که بشارت اهل است آنکس کجاست؟<br />

اسرار محرم ولی هست نکتهها Henri Lefebvre ۲٫<br />

J. – P. Sartere Materialisme .3<br />

et Revolution in Temps Mod-<br />

۱۹۴۶ ernes<br />

Merleau Ponty Aventures de ۴٫<br />

la dialectique<br />

فرانسوی<br />

معاصر فیلسوف Ricoeur 5. Esprit ۶٫<br />

Impensable .7<br />

معنای<br />

به آلمانی اصطالح Unding 8. ‏»الشیء«‏<br />

هیپولیت<br />

ژان نام بایستی متأسفانه ۲۷. این<br />

به نیز را )Jean Hyppolite( مؤلف(‏<br />

‏)حاشیهٔ‏ نمود.‏ اضافه فهرست Spiritualiste ۲۸٫<br />

Personnaliste .29<br />

Husserl .30<br />

Frege .31<br />

Machiavel .32<br />

Spinoza .33<br />

Hobbes .34<br />

Grotius .35<br />

Locke .36<br />

Dietzgen .37<br />

Den Holtzweg der Holtzwe- .۳۸<br />

دیتسگن<br />

از عباراتی با لنین از نقلقول ge مشخصشده.‏<br />

مضاعف گیومهٔ‏ بهوسیلهٔ‏ که نظر<br />

در که است توضیح به الزم همچنین و میشده منتهی بنبست به فلسفه دیتسگن مینامد.‏<br />

بنبستها بنبست را آن وی لذا نموده<br />

نقل را وی آلمانی عبارت عین لنین بنبستها<br />

بهبنبست آلمانی متن به توجه با و آلمانی<br />

در Holtzweg لغت : نمودیم ترجمه راه<br />

ناگهان که جنگل در است محلی معنای به ممکن<br />

آن ادامه و رسیده بهپایان کوبیدهشده نمیگردد.‏<br />

Je la pratique ۳۹٫<br />

Pratique de philosophie .40<br />

naturalisme ۹٫<br />

Pre-eritique pre – kantienne .10<br />

pre – hegelienne<br />

Maine de Biran .11<br />

Cousin .12<br />

Bergson .13<br />

Brunschvg .14


80<br />

صفحه آلمانی<br />

زبان به همهجا عبارت این ۴۱. نقلشده.‏<br />

***<br />

<br />

نیستند بیش یکی که دلیل دو به بنابراین ‏)همانطور<br />

لنین با نمیتواند دانشگاهی فلسفه فلسفه<br />

سویی از نماید.‏ مدارا مارکس(‏ با از<br />

چیزی که کند ر تصوّ‏ نمیتواند دانشگاهی از<br />

و بگیرد،‏ یاد بتواند سیاسی مرد و سیاست تحمّل<br />

نمیتواند دانشگاهی فلسفه دیگر سوی تئوری<br />

یک موضوع بتواند فلسفه که کن واقعشود.‏<br />

عینی معرفت یعنی لنین،‏<br />

مثل سیاسی مرد یک بهاینکه مضافاً‏ به<br />

فلسفه،‏ در آموخته خود و ‏»سادهلوح«‏ یک دهد<br />

ارائه را فکری چنین تا داده جرئت خود داده<br />

جرئت خود به فلسفه،‏ تئوری یک که تئوری<br />

یک که دهد ارائه را فکری چنین تا مسئول<br />

و آگاه حقیقتاً‏ کاربرد برای فلسفه این<br />

که است بدیهی است،‏ ضروری فلسفه است.‏<br />

نهادن بیرون خود گلیم از پای امر هر<br />

یا و دانشگاهی فلسفهٔ‏ که اینجاست اگر<br />

: نیست اشتباه دچار فلسفهٔدیگری مالقات<br />

این مقابل در بیامانی بهطور فلسفه به<br />

ساده سیاسی مرد یک که تصادفی بهظاهر به<br />

نیل جهت در را فلسفه شروع نقطهٔ‏ وی میکند،‏<br />

مقاومت میدهد،‏ ارائه فلسفه شناخت درست<br />

مالقات این که است دلیل این به مینماید،‏<br />

اصابت آن جای حساسترین به واپس<br />

امیال نقطهٔ‏ تحمل،‏ غیرقابل نقطهای خود<br />

سنت طول در فلسفه اینکه و زدهشده؛ بگوییم<br />

دقیقتر یا نشخوار جز نیست چیزی بایستی<br />

خود به معرفت حصول برای فلسفه چیزی<br />

فلسفه که نماید اذعان نکته این به اعتباری<br />

نوعی به که سیاستی مگر نیست پیدا<br />

تداوم نوعی به که سیاستی کسبکرده،‏ نشخوار<br />

نوعی به که سیاستی کردهباشد،‏ شدهباشد.‏<br />

این<br />

که است کسی لنین که میرسد بهنظر این<br />

نمیتوانست وی و نموده بیان را مطلب اهل<br />

اینکه دلیل به مگر کند بیان را مطلب سیاستمدار<br />

یک نه مسلماً‏ و بود سیاست چنین<br />

پرولتری،‏ رهبر یک برای معمولی غیرقابل<br />

فلسفی نشخوار برای لنین که است بگویم<br />

میکنم جرئت و میباشد تحمل برای<br />

فروید که تحمل غیرقابل همانقدر روانشناسانه.‏<br />

نشخوار ‏ٔه<br />

فلسف و لنین بین رابطهٔ‏ که میشود مالحظه و<br />

موضعی اختالفات سوءتفاهم،‏ فقط حاکم خشمآلود<br />

حساسیت از ناشی واکنشی حتی یا وکیل<br />

معلّمزاده،‏ این که نیست فلسفه استادان فعلی<br />

انقالبی رهبر و دادگستری محقر ‏ٔه<br />

تود که کند اعالم تعارفی بیهیچ انان به 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله بیش<br />

بورژواهایی خرده روشنفکران،‏ این عمل<br />

بورژوایی آموزش نظام در که نیستند تودههای<br />

به ایدئولوگها دیگر مانند و کرده مابعد<br />

و انتقادی دگمهای جوان دانشجویان تزریق<br />

را حاکم طبقات ایدئولوژی انتقادی رابطهای<br />

حاکم فلسفه و لنین بین میکند.‏ که<br />

رابطهای وجوددارد،‏ تحمل غیرقابل کامالً‏ جایش<br />

سرکوفتهترین در حاکم فلسفهٔ‏ آن در شدهاست.‏<br />

لمس سیاست یعنی سه<br />

لنین<br />

بین مناسبت چگونه ببینیم اینکه بر ولی به<br />

کمی بایستی رسیدهاند اینجا به فلسفه و فلسفه<br />

و لنین از اینکه از قبل و برگشته عقب مقام<br />

هستیم موظف بگوییم سخن کلی بهطور بنابراین<br />

و مارکسیستی فلسفهٔ‏ در را لنین متذکر<br />

را مارکسیستی فلسفه فعلی وضع شویم.‏<br />

خطوط<br />

بتوانم من که نیست مسئلهای این یک<br />

به نمایم؛ بیان اینجا را آن تاریخ اساسی نیسم.‏<br />

کار این انجام به قادر قاطعی دلیل که<br />

مجهولی‎۱‎ آن بایستی که علت این به دقیقاً‏ و<br />

بشناسیم بنویسیم،‏ را تاریخش میخواهیم مجهول<br />

این آیا که بدانیم شناختیم،‏ را آن وقتی حق<br />

دیگر،‏ عبارت به و نه یا دارد تاریخی نه؟<br />

یا باشد داشته تاریخی دارد حتّی<br />

را مارکسیستی فلسفهٔ‏ ‏»تاریخ«‏ اینجا مرحجاً‏<br />

بلکه کرد،‏ نخواهم طراحی دور از پی<br />

در تاریخ،‏ در آثاریکه و متون خالل از را<br />

ویژهای‎۲‎ معضل وجود شدهاند،‏ ظاهر هم مباحثات<br />

معضل این ساخت.‏ خواهم آشکار نیز<br />

امروز که داشته پی در را مشهوری از<br />

را آن وجود میتوانیم ما دارند.‏ ادامه مباحثات<br />

این مشهورترین عناوین خالل مارکسیستی<br />

تئوری جوهر : شویم متذکر در<br />

مارکسیسم آیا فلسفه؟ یا علم چیست؟ عمل«‏‎۳‎<br />

‏»فلسفهٔ‏ فلسفه،‏ یک خود جوهر علمی<br />

ادعاهای صورت این در است؟ معنایی<br />

چه به مارکس بهوسیلهٔ‏ اظهارشده خود<br />

جوهر در مارکسیسم برعکس یا هستند؟ تاریخ؛<br />

علم تاریخی،‏ ماتریالیسم است،‏ علم ماتریالیسم<br />

یعنی آن فلسفه اینصورت در امّا تمایز<br />

اگر یا دارد؟ منزلتی چه دیالکتیک و<br />

‏)علم(‏ تاریخی ماتریالیسم بین کالسیک نماییم<br />

قبول را ‏)فلسفه(‏ دیالکتیک ماتریالیسم تفکر<br />

مورد را تمایز این میتوان چگونه جدید<br />

بهصورت یا سنتی بهصورت : داد قرار دیالکتیک<br />

و ماتریالیسم بین مناسبات یا آن،‏ یا<br />

روش صرف : چیست دیالکتیک کدامند؟ فلسفه؟<br />

کل ویژهای<br />

مباحثات تغذیهٔ‏ مایهٔ‏ معضل این را<br />

فکر این میخواهم اینجا شدهاست.‏ یک<br />

از شاهدی معضل این که نمایم القاء کالسیک<br />

مسائل‎۴‎ و معماآمیز تقریباً‏ واقعیت میباشد.‏<br />

آن تعبیر و پرداخت نوعی فوقالذکر فرمولبندیهای<br />

که میگوییم خالصه بهطور بهصورت<br />

منحصراً‏ را معضل این کالسیک که<br />

آنچه بطن در بنابراین و فلسفی مسایل مینمایند؛<br />

تعبیر نامیدهایم،‏ فلسفی نشخوار ما معضالت<br />

این بایستی بالشک درحالیکه بیاندیشیم<br />

فلسفیئی مسائل خالل در را به<br />

را خود جای نمیتوانند معضالت که مشکل‎۵‎<br />

اصطالح : ندهند دیگری اصطالح به<br />

فقط علمی(.‏ ‏)بنابراین عینی معرفت یعنی فهم<br />

تردید،‏ بدون که،‏ است شرط یگانه این اساسیترین<br />

ناپخته بهطوری که مبحثی خلط فلسفه<br />

در را مارکسیسم تئوریک دستآورد قرار<br />

تفکر مورد فلسفی مسائل بهصورت نوعی<br />

بر تأکید یعنی میگردد،‏ ممکن داده،‏ ایجاد<br />

فلسفی نتایجی میتواند کامالً‏ که مشکل آخرین<br />

در مشکل،‏ این که مقیاسی در امّا نماید ۶<br />

نیست.‏ فلسفی مسئله یک خود وهله،‏ متضمن<br />

که را اصطالحاتی عامداً‏ من اگر فلسفی(‏<br />

مسئله علمی،‏ ‏)مشکل تمایزات این هک است بهایندلیل نه میبرم بهکار است مبحثی<br />

خلط چنین دچار که کسانی میخواهم ما<br />

همهٔ‏ زیرا دهم،‏ قرار قضاوت مورد شدهاند داریم<br />

حق و هستیم اشتباهی چنین دستخوش بوده<br />

اجتنابناپذیر مبحثی خلط چنین کنیم فکر مارکسیستی<br />

فلسفه خود که جایی تا هست و هم<br />

هنوز و بوده آن دچار ضروری دالئل به هست.‏<br />

زمان<br />

از است،‏ کافی نهایت،‏ در که،‏ زیرا نظری<br />

اینطرف،‏ به فوئرباخ دربارهٔ‏ تزهایی مالحظه<br />

تا بیافکنیم مارکسیستی فلسفهٔ‏ تأثیر بر میدهد.‏<br />

ارائه بدیع نمایشی تأثیر این که نماییم که<br />

باشید همعقیده من با مطلب این در اگر صرفنظر<br />

مارکس جوانی آثار از بایستی علیرغم<br />

شما از بعضی که ‏)میدانم نموده دست<br />

از مهمی امتیاز شده ارائه دالیل نمود<br />

قبول را مارکس اظهار این و میدهید.(‏ است<br />

‏»تسویهحسابی آلمانی،‏ ایدئولوژی که و<br />

انقطاع بنابراین و قبلی«‏ فلسفی آگاهی با اگر<br />

و مارکس تفکر در دگرگونی نوعی ‏ٔه<br />

دربار تزهایی بین که را آنچه بخواهیم ۱۸۴۵(<br />

گسستگی،‏ نانهٔ‏ ‏)نخستین فوئرباخ افتاده<br />

اتفاق ۱۸۷۷ انگلس،‏ آنتیدورینگ و خأل<br />

طوالنی فضای این نماییم مالحظه خوب ننماید.‏<br />

جلب را ما نظر نمیتواند فلسفی : میگفت باخ فوئر دربارهٔ‏ تز یازدهمین ولی<br />

جهان تعبیر جز نکردهاند کاری ‏»فالسفه عبارت<br />

این آن.«‏ تغییر از عبارتست مسئله نوینی<br />

فلسفهٔ‏ نویدبخش میآید بهنظر ساده متوجه<br />

بلکه تعبیر نه فلسفه دیگر که باشد بدینگونه<br />

وانگهی خواهدبود.‏ جهان تغییر


81<br />

صفحه بعد<br />

نیمقرن خواندهشد؛ بعدها تزها این که بود که<br />

گرامشی‎۸‎ توسط سپس و البریوال‎۷‎ توسط نوین،‏<br />

فلسفهای مثابهٔ‏ به اساساً‏ را مارکسیسم معذالک<br />

نمودند.‏ تعریف عمل«‏ ‏»فلسفهٔ‏ این<br />

که شد تسلیم بدیهی امر این به بایستی نوین<br />

فلسفهٔ‏ هیچ بالفاصله پیامبرانه عبارت نوینی<br />

فلسفی‎۹‎ گفتار هیچ تقدیر بههر و فلسفی<br />

سکوت برعکس بلکه نکرد،‏ ایجاد در<br />

فلسفی سکوت این شد.‏ سبب را درازی امری<br />

بهوسیلهٔ‏ مگر شکستهنشد عام مأل : نشده پیشبینی و اتفاقی و ظاهری کامالً‏ نبرد<br />

به بود مجبور که انگلس شتابزده مداخله وی<br />

و پرداخته بنگ دوهر علیه ایدئولوژیک نماید.«‏<br />

تعقیب وی خود خاص قلمرو ‏»در را نوشتههای<br />

سیاسی نتایج برابر در بتواند تا که<br />

ریاضیات کوردل استاد این ‏»فلسفی«‏ سوسیالیسم<br />

بر خطرناک بهنحوی تأثیرش نماید.‏<br />

مقابله شدهبود،‏ گسترده آلمانی تزی<br />

: است چنین عجیب موقعیت این پس نوید<br />

فلسفه در را انقالبی میآید بهنظر که و فلسفی سکوت سیسال سپس و میدهد،‏ که<br />

فلسفی مشاجرهآمیز فصل چند سرانجام در<br />

ایدئولوژیک و سیاسی دالیل به انگلس تئوریهای<br />

پراهمیت خالصه یک بر مقدمه بهطبع<br />

و نموده بدیههسازی مارکس علمی با<br />

ما که گرفت نتیجه بایستی آیا رساند.‏ انقالبی<br />

نویدبخش که تز یازدهمین قرائت و<br />

فلسفی پنداری دستخوش است فلسفی از<br />

قبل امّا نه.‏ و آری هستیم؟ گذشته به ناظر بدواً‏<br />

بایستی میکنم تصور بگوییم،‏ نه اینکه اصل<br />

در ما آری بگوییم.‏ آری جدی بهطوری تزهایی<br />

در آنچه هستیم.‏ فلسفی قربانیپنداری زبان<br />

به ضرورتاً‏ شده ارائه فوئرباخ دربارهٔ‏ هرگونه<br />

با رابطه‎۱۰‎ قطع از حکایت فلسفی چیزی<br />

داشت،‏ جهان تعبیر به معطوف فلسفه تاریخ<br />

علم جدید،‏ علمی : نوین غیرفلسفهای آلمانی<br />

ایدئولوژی در تا میرفت مارکس که آنرا<br />

آسیبپذیر بسیار هنوز پایههای نخستین نماید.‏<br />

پیریزی یازدهمین<br />

نوید دنبال به که خألیی بنابراین کوششی<br />

از پر علم،‏ یک از است پر آمده تز علمی<br />

که پرمخاطره و طوالنی سخت،‏ مارکس<br />

که عملی نمود.‏ آغاز را بیسابقه هرگز<br />

که ‏»سرمایه«‏ مسودههای آخرین تا را<br />

خود عمر تمامی برد،‏ پایان به نتوانست نخستین<br />

مبیّن علمی پری این نمود.‏ آن صرف اگر،‏<br />

حتّی یازده تز که است ژرفی دلیل خود<br />

داغ میتوانست که حادثهای پیامبرانه،‏ نمیتوانست<br />

میداد،‏ نوید بنهد،‏ فلسفه بر را بهتر<br />

یا بدهد؛ فلسفه یک به را خود جای هر<br />

رادیکال نسخ‎۱۱‎ میبایستی تز آن بگوییم بتواند<br />

تا نماید اعالم را موجود فلسفه نوع را<br />

مارکس علمی کشف تئوریک تکوین کار دهد.‏<br />

قرار اهمیت اول درجهٔ‏ در 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله فلسفه<br />

ریشهای نسخ این میدانیم همچنانکه ضبط<br />

و ثبت آلمانی ایدئولوژی در صریحاً‏ میگوید<br />

اثر این در مارکس شدهاست.‏ فلسفی<br />

هوسهای کلیّهٔ‏ شرِّ‏ از را خود بایستی تحصلی‎۱۲‎<br />

واقعیت مطالعهٔ‏ به نجاتداده،‏ تا<br />

درید را فلسفه پندار پردههای و پرداخته دید.‏<br />

هست چنانکه را واقعیت سرانجام مبنای<br />

بر را فلسفه نسخ آلمانی ایدئولوژی احالم<br />

و اضغاث بهمثابهٔ‏ فلسفه تئوری یک مطلب<br />

تمام اینکه برای یا،‏ فریفتاری‎۱۳‎ و قرار<br />

رویا‎۱۴‎ بهمثابهٔ‏ فلسفه نماییم،‏ ادا را ساختهشده<br />

چیزی آن از که رویایی میدهد،‏ واقعی<br />

تاریخ روزانه‎۱۵ٔ‎ بقایای آنرا من که مبلس<br />

که بقایایی مینامم،‏ حقیقی انسانهای آن<br />

بطن در و بوده تخیّلی صرفاً‏ بهوجودی همچون<br />

فلسفه دارد.‏ بازگونه نظمی همهچیز میتواند<br />

ایدئولوژی فقط اخالق،‏ و مذهب میآید<br />

بهنظر آنچه و ندارد تاریخ فلسفهٔ‏ باشد.‏ از<br />

بیرون حقیقت در دارد،‏ جریان آن در حیات<br />

تاریخ تاریخ،‏ در تنها میگذرد،‏ آن نفس<br />

علم اینصورت در‏ انسانها.‏ مادی تخریب<br />

یا واقع امر است.‏ واقع‎۱۶‎ امر نمودهاند،‏<br />

مستور آنرا که ایدئولوژیهایی نخستین<br />

در : میشود شناخته و مکشوف دارد.‏<br />

قرار فلسفه ایدئولوژیها این ردیف تا<br />

نماییم توقف دراماتیک لحظهٔ‏ این در اندکی انقالب<br />

درواقع بریم.‏ پی آن مفهوم و معنا به میدهد<br />

نوید تز یازدهمین که تئوریکی با<br />

نوین.‏ علم یک بنیانگذاری از عبارتست میکنم<br />

تصور باشالر مفهوم این از استفاده را<br />

نوین علم این که تئوریکی حادثهٔ‏ بتوانیم معرفتی«‏<br />

‏»گسستگی بهمثابهٔ‏ مینماید افتتاح نماییم.‏<br />

تعریف یعنی<br />

کرده پایهگذاری را نوینی علم مارکس جای<br />

به علمی‎۱۷‎ مفاهیم از نوین نظامی که<br />

ایدئولوژیک‎۱۸‎ کلی تصورات ترتیب مارکس<br />

قراردارد؛ بود،‏ حاکم گذشته در جز<br />

چیزی که نهاد بنا آنجایی را تاریخ علم میگوییم<br />

وقتی نداشت.‏ وجود تاریخ فلسفههای علمی،‏<br />

مفاهیم از تئوریکی نظام به مارکس آن<br />

در تاریخ فلسفههای سابقاً‏ که قلمرویی در ار استعارهای دستیافته،‏ میکردند،‏ حکومت استعاره<br />

یک جز چیزی که میبریم بهکار مینماییم<br />

القاء را فکر این ما زیرا نیست مارکس<br />

تاریخ،‏ فضای فضا،‏ همان در که تئوریهای<br />

جای به را علمی تئوری یک قلمرو<br />

این خود درواقع نشانده.‏ ایدئولوژیک با<br />

امّا شده،‏ تغییر دستخوش جایی به اینجا از موقتاً‏<br />

که میکنم پیشنهاد من مهم احتیاط این آن<br />

به حتّی و نموده حفظ را استعاره این نماییم.‏<br />

اعطا دقیقتر شکلی علمی<br />

بزرگ اکتشافات اگر حقیقت در بهنظر<br />

نماییم،‏ مالحظه را بشری تاریخ به<br />

مینامیم علوم که را آنچه بتوانیم میآید هک آنچه به ناحیهای صورتبندیهای مثابهٔ‏ دهیم.‏<br />

ربط مینامیم تئوریک بزرگ قارههای بر<br />

تعدی بدون و داریم اینک که فاصلهای با استعاره<br />

میتوانیم خواهیمساخت که آیندهای قبل<br />

بگوییم و بهکاربرده را خود تصحیحشدهٔ‏ گسستگیهای<br />

بهوسیلهٔ‏ قاره دو فقط مارکس از باز<br />

علمی معرفت روی بر متداوم معرفتی ‏ٔه<br />

‏)بهوسیل یونانیان با ریاضیات قارهٔ‏ : شدهبود عنوان<br />

نام این با اسطوره که کسانی یا تالس اخالقش(.‏<br />

و گالیله با ( قارهٔفیزیک و نموده(‏ معرفتی<br />

گسستگی با که شیمی مانند علمی ناحیهای<br />

است علمی شد پایهگذاری الووازیه میدانند.‏<br />

همه اکنون را این فیزیک؛ قارهٔ‏ از ده<br />

حدود فقط که زیستشناسی مانند علمی معرفتی<br />

گسستگی مرحلهٔ‏ نخستین به قبل سال پایان<br />

بود شده شروع مندل و داروین با که به<br />

ملکولی شیمی در ادغامش با بخشید،‏ منطق<br />

میگردد.‏ فیزیک قارهٔ‏ وارد خود نوبهٔ‏ وارد<br />

ریاضیات قارهٔ‏ در آن جدید بهصورت هک میآید بهنظر درعوض غیره.‏ و میشود فقط<br />

ما و نموده افتتاح را جدیدی قارهٔ‏ فروید میکنیم.‏<br />

شروع آن کشف به آزمایش<br />

بوتهٔ‏ از میتواند استعاره این اگر ارائه<br />

را ذیل پیشنهاد بیاید بیرون موفق جدیدی<br />

علمی قارهٔ‏ مارکس میدهیم.‏ گسستگی<br />

یک با را تاریخ قارهٔ‏ ‏)سومین(،‏ در<br />

اینکه از بعد آن جزء نخستین که معرفتی نحوی<br />

به بود منموده اعالم فوئرباخ تزهای روی<br />

بر آلمانی ایدئولوژی در متزلزل کامالً‏ معرفتی<br />

گسستگی این گشودهشد.‏ علم معرفت خاص<br />

لحظهٔ‏ یک در حادثهای است بدیهی قیاس،‏<br />

وسیلهٔ‏ به تعمیم با میتوان حتّی نیست.‏ مانند<br />

چیزی آن،‏ اجزاء از بعضی برمبنای نمود.‏<br />

اعطا ان بر گذشته از مبهمی حس نخستین<br />

بهوسیلهٔ‏ گسستگی این بههرحال این<br />

امّا میگردد رویت قابل نشانههایش را<br />

بیانجام تاریخ یک آغاز نشان فقط نشانهها این<br />

درواقع دیگری گسستگی هر مانند دارد.‏ میباشد<br />

متداوم‎۱۹‎ گسستگی نوعی گسستگی قابل<br />

پیچیده اصالحاتی‎۲۰‎ آن درون در که مشاهدهاست.‏<br />

نوشتههای<br />

از فقراتی در میتوان بیان این با را<br />

تغییرات و اصالحات این عمل مارکس آنها<br />

تئوریک ترتیب و اساسی مفاهیم که تجربی<br />

بهنحوی میدهد قرار تحتتأثیر را سال<br />

فلسفه فقر و مانیفست در : نمود مشاهده سیاسی<br />

اقتصاد نقادی در اشتراک در ۱۸۴۷، سودها<br />

و قیمتها دستمزدها،‏ در ۱۸۵۷، سال سال<br />

سرمایه کتاب نخستین در ۱۸۶۵، سال غیره.‏<br />

و ۱۸۶۷ و<br />

لنین آثار در دیگر تکاملی تغییرات


صفحه 82<br />

بهخصوص در این اثر جامعهشناسی اقتصادی<br />

بینظیری که متأسفانه نزد جامعهشناسان<br />

ناشناخته است و تکامل سرمایهداری در<br />

روسیه نام دارد و امپریالیسم و غیره در<br />

پی اصالحات قبلی آمده است.‏ حتّی امروز<br />

نیز،‏ خواه‏ آگاهی به آنرا قبول نماییم خواه<br />

نه،‏ ما در فضای تئوریک نشانهگذاریشده<br />

و افتتاحشده با این گسستگی قرار داریم.‏ این<br />

گسستگی مانند دو گسستگی دیگر دو قارهای<br />

که میشناسیم تاریخی را افتتاح نموده که<br />

هرگز انجامی نخواهدداشت.‏<br />

به این دلیل است که بایستی یازدهمین تز<br />

دربارهٔ‏ فوئرباخ را نه بهعنوان نوید یک<br />

فلسفهٔ‏ نوین بلکه به مثابهٔ‏ اعالم ضروری<br />

قطع رابطه‎۲۱‎ با فلسفه که جای خود را به<br />

بنیانگذاری علمی نوین میدهد،‏ مورد مطالعه<br />

قرار دهیم.‏ به این دلیل از نسخ ریشهای<br />

که فلسفه تا آن ‏»اتفاق«‏ نامنتظر که باعث<br />

بهوجود آمدن فصول فلسفی آنتیدوهرینگ<br />

شده سکوت فلسفی طوالنی برقرار است که<br />

در آن فقط علمی نوین سخن میگوید.‏<br />

مانند هر علم دیگری البته این علم<br />

ماتریالیست است و به همین جهت تئوری<br />

عام آن ‏»ماتریالیسم دیالکتیک«‏ نام دارد.‏<br />

بدین ترتیب ماتریالیسم صرفاً‏ عبارتست از<br />

وضعیت دقیق دانشمند در مقابل واقعیت<br />

موضوع خود که به وی اجازه میدهد.‏<br />

همچنانکه انگلس خواهدگفت،‏ ‏»طبیعت را<br />

بدون هیچ اضافهٔ‏ خارجی«‏ درک نماید.‏<br />

در اصطالح نسبتاً‏ عجیب ‏»ماتریالیسم<br />

تاریخی«‏ ‏)زیرا که برای مشخص نمودن<br />

شیمی از اصطالح ماتریالیسم شیمیایی<br />

استفاده نمیتوان کرد(،‏ ماتریالیسم هم مبین<br />

قطع رابطهای است با ایدهآلیسم فلسفههای<br />

تاریخ و هم استقرار علمیت‎۲۲‎ در قلمرو<br />

تاریخ.‏ در اینصورت ماتریالیسم تاریخی به<br />

معنای علم تاریخ است.‏<br />

پس اگر چیزی به نام فلسفهٔ‏ مارکسیستی<br />

بتواند بهوجود آید بهنظر میرسد حاصل<br />

تکوین خود این علم خواهدبود؛ در غرابت<br />

خود این علم بسیار بعید،‏ خواهر علوم موجود<br />

خواهد بود که بعد از دراززمانی که پیوسته<br />

تغییرات فلسفی را از انقالب علمی که آنرا<br />

ایجاد میکند،‏ بهوجود میآید.‏<br />

درواقع قبل از اینکه خوب بتوانیم علل<br />

این سکوت فلسفی را ادراک نماییم بیآنکه<br />

بخواهیم کاری جز نشاندادن آن بهوسیل ‏ٔه<br />

دادههای تجربی انجام دهیم،‏ مجبور هستیم<br />

تزی را دربارهٔ‏ مناسبات بین علم و فلسفه<br />

ارائه نماییم.‏ لنین کتاب دولت و انقالب خود<br />

را با این مالحظه تجربی ساده آغاز مینماید<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

: دولت همیشه وجود نداشته دولت را فقط<br />

در جوامع طبقاتی میتوان مشاهده نمود.‏ به<br />

همان سان ما میگوییم : فلسفه پیوسته وجود<br />

نداشته است؛ وجود فلسفه را فقط در دنیایی<br />

میتوان مشاهده نمود که در آن آنچه علم یا<br />

علوم نامیده میشود وجود داشته باشد.‏ علوم<br />

بهمعنای دقیق کلمه : رشتهای تئوریک یعنی<br />

برهانی و تعقلی و نه انبوهی از نتایج تجربی.‏<br />

***<br />

و اینک بیان تجربی این تز.‏<br />

برای اینکه فلسفه متولد ‏)یا دوباره متولد(‏<br />

شود،‏ الزم است که علوم وجود داشته باشند.‏<br />

شاید به این دلیل فلسفه به معنای دقیق آن<br />

با افالطون آغاز شده که خود حاصل وجود<br />

ریاضیات یونانی بود.‏ فلسفه با دکارت دچار<br />

تغییراتی بنیادی شد که آن نیز حاصل انقالب<br />

فلسفه با دکارت دچار تغییراتی بنیادی شد<br />

که آن نیز حاصل انقالب جدیدی در فیزیک<br />

گالیله بود و توسط کانت،‏ تحتتأثیر کشف<br />

نیوتن اصالحشده و با هوسرل‎۲۳‎ دراثر<br />

علم قوانین صوری و مسلم‎۲۴‎ در قالبی<br />

تازه ریخته شد.‏ اینجا من فقط میخواهم<br />

این موضوع را القاء نمایم ولی بایستی آن<br />

را به محک تجربه زد تا بتوان بهنحوی<br />

تجربی مالحظه نمود،‏ که باالخره وقتی هگل<br />

میگفت فلسفه زمانی طلوع میکند که شب<br />

فرا رسیده باشد اشتباه نمیکرد‎۲۵‎ : وقتی<br />

که علم متولد شده در سپیدهدم،‏ فاصلهٔ‏ زمانی<br />

یک روز درازی را پشت سر گذاشته باشد.‏<br />

بنابراین فلسفه نسبت به علم که تولد در شکل<br />

اولیه یا تولد دوبارهٔ‏ آنرا در اثر انقالبات<br />

موجب میگردد،‏ یک روز طوالنی که<br />

میتواند سالها و نیم یا یکقرن ادامه یابد،‏<br />

تأخیر دارد.‏<br />

باید قبول داشت که ضربهٔ‏ حاصل از<br />

گسستگیهای علمی بالفاصله احساس<br />

نمیگردد و مدت زمانی الزم است تا در<br />

فلسفه تغییراتی حاصل شود.‏<br />

بدون شک بایستی نتیجه گرفت که کار تکوین<br />

فلسفی،‏ متصل به کار تکوین علمی است<br />

و هر یک درد دیگری به فعالیت مشغول<br />

میباشند.‏ روشن است که مقوالت نوین<br />

فلسفی در فعالیت علم نوین مدون میگردد،‏<br />

امّا در بعضی موارد ‏)افالطون،‏ دکارت(‏<br />

آنچه فلسفه نامیدهمیشود،‏ نقش آزمایشگاهی<br />

را ایفا میکند که مقوالت جدید الزم برای<br />

مفاهیم علم جدید در آنجا ساخته میشوند.‏<br />

بهعنوان مثال آیا در مکتب دکارت نبوده<br />

که مقولهٔ‏ جدید علیّت تدوین شد؟ مقولهای<br />

که برای فیزیک گالیله که با علت ارسطویی<br />

بهمثابهٔ‏ یک ‏»مانع معرفتی«‏ در تصادم<br />

بود،‏ ضرورت داشت.‏ اگر اضافه نماییم<br />

که حوادث بزرگ فلسفی که ما میشناسیم<br />

‏)فلسفهٔ‏ قدیم معلق به افالطون،‏ فلسفهٔ‏ جدید<br />

معلم به دکارت(‏ آشکار به افتتاح دو قارهٔ‏<br />

بزرگ علمی،‏ ریاضیات یونانی و فیزیک<br />

گالیله،‏ قابل ارجاع هستند،‏ میتوانیم ‏)و این<br />

جمله به حالت تجربی خود باقی میماند(‏ به<br />

اعالم استنتاج‎۲۶‎ دربارهٔ‏ آنچه که فکر میکنیم<br />

میتوان فلسفهٔ‏ مارکسیستی نامیأ،‏ بپردازیم.‏<br />

Cet X ۱٫<br />

Difficulte symptomatique .2<br />

Philosophie de la Praxis .3<br />

Question .4<br />

Probleme .5<br />

۶. تعبیرات ‏»معضل«،‏ ‏»مشکل«‏ و ‏»مسئله«‏<br />

از نظر مؤلف حائز اهمیت فراوان هستند و<br />

بایستی با دقت مورد توجه قرارگیرند.‏ این<br />

جمله در ابهام خود میخواهد بگوید که فلسف ‏ٔه<br />

مارکسیستی بهعبارت دیگر مشکالت علمی،‏<br />

مسائل فلسفی را ایجاد مینمایند.‏ کسانی که<br />

‏»دچار خلطمبحث«‏ هستند و منزلت فلسفه و<br />

علم مارکسیستی را به درستی تمیز نمیدهند،‏<br />

‏»معضالت«‏ را از ‏»خالل مسائل فلسفی«‏<br />

میاندیشند درحالیکه ‏»مسائل فلسفی«‏ خود<br />

فقط بهصورت ‏»مشکالت«‏ یعنی ‏»معرفت<br />

عینی«‏ و بنابراین علمی و با حرکت از آنها<br />

قایل اندیشیدهشدن هستند.‏ دراینباره مراجعه<br />

شود به مقالهٔ‏ اول این مجموعه،‏ مصاحب ‏ٔه<br />

آلتوسر تحت عنوان ‏»فلسفه بهمثابهٔ‏ سالح<br />

انقالب«،‏ سؤال سوم و نیز قسمت دوم سؤال<br />

پنجم : ‏»فلسفه وابسته به علوم میباشد.«…‏<br />

Labriola ۷٫<br />

Qramsci .8<br />

Discours philosophique .9<br />

Rupture .10<br />

Suppression .11<br />

Positive .12<br />

Hallucination et mystifica- .۱۳<br />

tion<br />

Reve .14<br />

Restes diurnes .15<br />

Le reel meme .16<br />

Systeme de Concepts sci- .۱۷


83<br />

صفحه entifique<br />

Agencement de notions ide- .۱۸<br />

ologque<br />

Coupure continuee .19<br />

Remaniements .20<br />

Rupture .21<br />

.Scientifieite 22<br />

Husserl .23<br />

Axiomatique .24<br />

ریاضی<br />

منطق و صوری منطق از شاخهای بررسی<br />

مورد را محتوا بدون نمادهای که علمی<br />

مسلم قوانین از نظامی و داده قرار میدهد.‏<br />

سازمان آنها براهین ارائه بدون معین میکند<br />

اشاره مطلبی به اینجا آلتوسر ۲۵. بیان<br />

خود حقوق فلسفهٔ‏ مقدمهٔ‏ در هگل که که<br />

میکند بیان مقدمه این در هگل داشته.‏ واقعههای<br />

و حوادث به نسبت پیوسته فلسفه دورهای<br />

وقتی و میباشد متأخر خارج جهان حادث<br />

واقعهای یا و رسید پایان به تاریخ از و<br />

مینماید اقدام آن ادراک به فلسفه آنگاه شد چگونه<br />

جهان بگوید نمیتواند فلسفه بنابراین خاطرنشان<br />

»… : میگوید هگل باشد.‏ باید در<br />

پیوسته فلسفه بههرحال که میسازیم ‏ٔه<br />

دربار تفکری بهمثابهٔ‏ فلسفه است.‏ تأخیر واقعیت<br />

که میگردد پدیدار وقتی فقط جهان را<br />

خود تکوین فرآیند ،)Wirklichkeit( باشد…‏<br />

رسانده بهسرانجام و نموده کامل بهنحوی<br />

جهانرا جوهر فلسفه اینکه از بعد جهان<br />

)erfasst( نمود ادراک مفهومی بنیان<br />

دوباره مثل قلمرو صورت تحت را فلسفه<br />

آلمانی متن به شود مراجعه مینهد…«‏ ۲۸.<br />

ص جدید چاپ هفتم جلد در حقوق Hegel, Rechtsphilosophie,<br />

Suhrkamp, Verlag, Frankfurt<br />

.۱۹۷۰<br />

Inference ۲۶٫<br />

استنتاج<br />

سه ‏ٔه<br />

قار مارکس حقیقتاً‏ اگر نخست.‏ استنتاج نموده،‏<br />

افتتاح علمی معرفت برابر در جدیدی ‏ٔه<br />

بهمثاب چیزی میبایستی وی علمی کشف را<br />

فلسفه در مهمی تغییر و اصالح یک زمان<br />

از یازدهم تز شاید شدهباشد.‏ باعث حادثهای<br />

بهخوبی تز این : برود جلوتر خود بهنظر<br />

و میداد نوید را فلسفه در بزرگ بودهباشد.‏<br />

مناسبی نوید میرسد ***<br />

1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله با<br />

مگر ندارد وجود فلسفه دوم.‏ استنتاج بنابراین<br />

علمی.‏ انگیزش به نسبت تأخیری علم<br />

به نسبت بایستی مارکسیستی فلسفه بهنظر<br />

داشتهباشد.‏ تأخیر تاریخ مارکسیستی شاهد<br />

بودهباشد.‏ چنین وضع که میرسد تزهای<br />

بین سیسالهٔ‏ خأل میتواند مدعا این تعللهای<br />

همچنین و آنتیدوهرینگ و فوئرباخ جهات<br />

از هم امروز حتی که بودهباشد بعدی شدهایم.‏<br />

متوقف همانجا در زیادی ***<br />

در<br />

که داریم را شانس این ما سوم.‏ استنتاج تئوریک<br />

عناصر مارکسیستی علم تکوین مارکسیستی<br />

فلسفهٔ‏ تدوین برای پیشرفتهتری که<br />

آنچه از داریم آن تأخیری به توجّه با داشتهباشیم.‏<br />

دسترس در میکردیم،‏ فکر که<br />

است مارکس سرمایه در میگفت لنین نظر<br />

در که اصطالحی دیالکتیک بایستی آن<br />

میشد نیز مارکسیستی فلسفهٔ‏ شامل وی پیدا<br />

سرمایه در چیزی باید کرد.‏ جستجو را فلسفی<br />

مقوالت آن توسط به بتوان که کرد این<br />

مطمئناً‏ : رساند اتمام به و ساخته را جدید و شدهاند برده بهکار ‏»سرمایه«‏ در مقوالت باید<br />

بودهباشد.‏ چنین‏ واقع که میرسد بهنظر ‏ٔه<br />

دربار کر وقف را خود و خوانده را سرمایه نمود.‏<br />

آن خوشبختانه<br />

ولی است طوالنی روز این همیشه ترتیب<br />

بهاین و شده‏ سپری آن اعظم قسمت مارکسیستی<br />

فلسفهٔ‏ و رسیده فرا شب بهزودی ۱ خواهدنمود.‏ طلوع آینده<br />

دورنمای بهعنوان استنتاجات این اگر که<br />

خواهمگفت نموده جرئت من شود ملحوظ ام دلمشغولیهای و امیدها در نظم نوعی آنها بهوجود<br />

ما تفکرات از بعضی در همچنین و این<br />

دلیل اساسیترین بدینترتیب میآورند.‏ در<br />

مارکس چرا که خواهیمفهمید را مطلب و<br />

سخت بسیار تئوریک فعالیت فقر،‏ گیرودار نتوانست<br />

هرگز سیاسی رهبری فوریتهای داشت<br />

نظر در که را فلسفهای یا دیالکتیک داشت<br />

باور خود که همانطوری یا و بنویسد‎۲‎ بدینترتیب<br />

نکرد.‏ پیدا آن برای فرصتی هرگز فهمید<br />

خواهیم را مطلب این دلیل اساسیترین مجبور<br />

بالضروره انگلس که روزی چرا که ‏»حرفش<br />

میگوید،‏ خود همانطوریکه شد،‏ نتوانست<br />

بگوید«،‏ فلسفی مسائل دربارهٔ‏ را جز<br />

چیزی و نموده قانع را حرفهای فالسفهٔ‏ بدیههسازی<br />

ایدئولوژیک قلمی مشاجره یک مطلب<br />

این نهایی دلیل بدینترتیب نماید.‏ فلسفی<br />

محدودیتهای که فهمید خواهیم را فقط<br />

امپیریوکریتیسیسم«‏ و ‏»ماتریالیسم مربوط<br />

مبارزهٔایدئولوژیک ضروریات به نمیگردد.‏<br />

مارکس<br />

که فرصتی بگوییم میتوانیم اینک و<br />

انگلس فلسفی بدیههسازی نکرد،‏ پیدا که<br />

ایدئولوژیک مبارزهٔ‏ قانونمندیهای دادن<br />

برگشت به شد مجبور لنین آنها مطابق نماید،‏<br />

اکتفا وی علیه خصم خود سالحهای دلیل.‏<br />

نه و باشد عذری میتواند اینهمه پختهبود<br />

نه هنوز زمان که ایناست غایی دلیل انگلس<br />

نه مارکس،‏ خود نه فرانرسیده؛ شب و بزرگ<br />

اثر آن نمیتوانستهاند هنوز لنین نه و بنویسند<br />

دارند کم مارکسیستها که فلسفی آمدند<br />

علمی ظهور از بعد آنها اگر بههرحال فلسفه<br />

یک برای است،‏ وابسته بدان فلسفه که شود<br />

متولد نمیتواند معذالک که ضروری،‏ بسیار<br />

هنوز اجتنابناپذیر،‏ تأخیری با مگر آمدهبودند.‏<br />

زود ‏»تأخیر«‏<br />

این مفهوم از حرکت با بفهمیم<br />

میتوانیم را همهچیز اجتنابناپذیر،‏ و<br />

جوان لوکاچ مانند کسانی سوءتفاهم حتّی ‏)مارکس،‏<br />

آنان نبوغ که کسانی تمام و گرامشی فلسفه<br />

این مقابل در و نداشتند را لنین(‏ انگلس،‏ بهخرج<br />

بیتابی است،‏ بطی بسیار تولدش که فلسفه<br />

این نمودند اعالم که جایی تا میدادند زمان<br />

از آغاز،‏ همان از است،‏ درازی مدت بسیار<br />

بدینترتیب و فوئرباخ دربارهٔ‏ تزهایی مارکسیستی،‏<br />

علم خود ابداغ از قبل زمانی مدعا<br />

بر دلیلی اینکه برای و شدهاست متولد هر<br />

چون که میگفتند بهسادگی نمایند ارائه و<br />

‏»روساخت«‏ یک از است عبارت علمی خود<br />

ذات در موجود علم هر که آنجایی از بورژوایی<br />

این بر بنا و تحصّلی«‏ ‏»اصالت فلسفی<br />

فقط مارکسیستی ‏»علم«‏ میباشد،‏ از<br />

است عبارت مارکسیسم و باشد میتواند ‏ٔه<br />

‏»فلسف یا هگلی،‏ مابعد فلسفهای فلسفه،‏ یک عمل«.‏<br />

ضروری<br />

‏»تأخیر«‏ این مفهوم از حرکت با روشن<br />

میتوانست مشکالت از دیگر بسیاری سازمانهای<br />

سیاسی تاریخ در حتّی شود.‏ آنها.‏<br />

بحرانهای و شکستها : مارکسیستی اگر<br />

میآموزد،‏ مارکسیستی سنت همچنانکه تاریخ<br />

حادثهٔ‏ بزرگترین که است درست بشری،‏<br />

تاریخ عمالً‏ یعنی طبقاتی مبارزهٔ‏ کارگری<br />

جنبش و مارکسیستی تئوری وحدت درونی<br />

تعادل که نمود مشاهده میتوان است،‏ سستیهای<br />

بهعلت میتواند وحدت این اگر<br />

حتّی انحرافات،‏ که آنچه یعنی تئوری مورد<br />

میشوند،‏ نامیده باشند،‏ نامحسوس محمل<br />

میتوان بدینسان گیرند.‏ قرار تهدید را<br />

تئوریک پرشور مباحثات این سیاسی تعبیر<br />

در جزئی اختالف لنین آنچه دربارهٔ‏ سپس<br />

و سوسیالیستی جنبش در و مینامید باید<br />

چه در لنین فهمید؛ شد،‏ ایجاد کمونیستی دموکراسی<br />

سوسیال ‏»آیندهٔ‏ : میگفت کرد؟ بسیار<br />

سالهای و سالها برای میتواند روس


در<br />

جزیی اختالفات به وابسته و منوط دراز بودهباشد«.‏‎۳‎<br />

تعبیر تئوری<br />

بهاینکه نظر کنیم فکر مایلیم اینک فلسفه<br />

یک و علم یک از مرکب مارکسیستی نسبت<br />

ضرورتاً‏ فلسفه اینکه به نظر و است تکاملش<br />

در علم خود و میباشد متأخر علم به این<br />

درواقع شده وقفه دچار تأخیر این بهعلت به<br />

نه بودند،‏ اجتنابناپذیر تئوریک انحرافات قلمرو<br />

در و بر طبقاتی مبارزهٔ‏ اثرات علت درونی<br />

زمانی فاصلهٔ‏ بهخاطر بلکه تئوری تئوری.‏<br />

خود جنبش<br />

گذشتهٔ‏ به رجعت ضمن طریق این از انحرافات<br />

این میتوانیم مارکسیستی کارگری تاریخ<br />

شکستهای به منجر که را تئوریک برای<br />

دوم بینالملل یعنی شدند پرولتاریا ننماییم<br />

ذکر را دیگری شکستهای اینکه انحرافات<br />

این بخوانیم.‏ اصلیشان نام به اومانیسم<br />

ولنتاریسم،‏ اکونومیسم،‏ : از عبارتند اولوسیونیسم<br />

دگماتیسم،‏ بشر(،‏ ‏)اصالت غیره.‏<br />

و تجربه‎۴‎ اصالت ل(،‏ تحوّ‏ ‏)اصالت و<br />

بوده فلسفی خود طبیعت در انحرافات این انگلس<br />

کارگری،‏ بزرگ رهبران وسیلهٔ‏ به انحرافات<br />

بهصورت ل،‏ اوّ‏ درجهٔ‏ در لنین و شدهاند.‏<br />

افشاء فلسفی این<br />

چگونه بفهمیم تا هستیم آماده کامالً‏ اینک افشا<br />

را آنها که را کسانی حتّی انحرافات انحرافات<br />

این آیا نمودند.‏ غرق مینمودند،‏ مارکسیستی<br />

فلسفهٔ‏ ضروری تأخیر به نظر نبودند؟<br />

اجتنابناپذیر اگر<br />

نماییم.‏ دنبال را راهمان آخر تا کنیم سعی امروزه<br />

که ژرفی بحران در حتّی است،‏ چنین است،‏<br />

چنین اگر کارگری.‏ بینالملل جنبش در جنبش<br />

در امروزه که ژرفی بحران در حتّی ‏ٔه<br />

فالسف انداخته،‏ تفرقه کارگری بینالمللی در<br />

امیدواری فرط از میتوانند مارکسیست تاریخ<br />

که غیرمترقبهای کوششهای مقابل بلرزند.‏<br />

خود به داده قرار آنان برابر در داللت<br />

آن بر فراوانی نشانهای همچنانکه مارکسیستی<br />

فلسفهٔ‏ تأخیر حقیقتاً‏ اگر دارند نهفقط<br />

شود جبران میتواند حدی تا امروزه نیز<br />

آینده شاید بلکه خواهدشد روشن گذشته گردد.‏<br />

تغییر دچار بتواند در<br />

عدالت تغییر،‏ دستخوش آیندهٔ‏ این در شرایط<br />

در اجباراً‏ که کسانی تمامی مورد تأخیر<br />

و سیاسی ضرورتهای بین متناقض عدالت<br />

خواهدشد.‏ رعایت زیستهاند،‏ فلسفی بزرگان،‏<br />

این بزرگترین از یکی مورد در زمان<br />

آن در عدالت.‏ خواهدشد.‏ رعایت لنین پایان<br />

خواهدرسید.‏ پایان به وی فلسفی اثر نه<br />

مگر شده.‏ کامل و تصحیح یعنی یافته این<br />

به بسیاری خدمت و تجلیل که است این وی<br />

با بخت که مردی هستیم،‏ مدیون مرد مناسبی<br />

فرصت در سیاست برای تا بود یار بخت<br />

مساعدت عدم بهعلت لیکن شود متولد اینهمه<br />

با یافت تولد موقع از قبل فلسفه برای انتخاب<br />

را خود تولد تاریخ بهحال تا چهکسی کردهاست؟<br />

چهار<br />

‏ٔه<br />

فلسف تأخیر علل از آگاهی با اینک میتوانیم<br />

تاریخ،‏ علم به نسبت مارکسیستی مارکسیست،‏<br />

تئوری ‏»تاریخ«‏ بهکمک آثار<br />

کاوش در و رفته لنین بهسوی مستقیماً‏ زایل<br />

ما فلسفی ‏»رویای«‏ امّا شویم.‏ وارد وی این<br />

بیآالیشی و سادگی امور زیرا میگردد ندارند.‏<br />

را فلسفی رویای نه!‏<br />

میافتم.‏ پیش نتیجه به نسبت اندکی من نشدهبود؛<br />

زاده زود خیلی فلسفه برای لنین نمیشویم.‏<br />

زاده زود خیلی فلسفهٔ‏ برای هرگز به<br />

را آن تأخیر این اگر دارد،‏ تأخیر فلسفه اگر به<br />

نسبت میتوان چگونه میکند،‏ تبدیل فلسفه اگر<br />

بود؟ تأخیر در ندارد تاریخی که تأخیری سخن<br />

تأخیر از شده نحوی بههر است قرار در<br />

لنین به نسبت که هستیم ما این بگوییم،‏ برای<br />

است دیگری نام ما تأخیر هستیم.‏ تأخیر نسبت<br />

فلسفی نظر از که زیرا خطا،‏ و سهو میباشیم.‏<br />

اشتباه در فلسفه و لنین مناسبات به درون<br />

در فلسفه،‏ در فلسفه و لنین مناسبات بیان<br />

میبخشد،‏ قوام را فلسفه که ‏»بازی«یی زیرا<br />

نیستند فلسفی مناسبات،‏ این امّا میشود.‏ نمیباشد.‏<br />

فلسفی خود ‏»بازی«‏ این که را<br />

نتایج این داعیههای نمایم سعی عالقمندم خالصه<br />

ضرورتاً‏ و منظم و موجز بهصورتی لنین،‏<br />

‏»فلسفی«‏ بزرگ اثر انتخاب ضمن بهعنوان<br />

امپیریوکریتیسیسم«‏ و ‏»ماتریالیسم مطلب<br />

این شرح نمایم.‏ عنوان تحلیل موضوع : خواهمکرد تقسیم بخش سه به را لنین؛<br />

فلسفی تزهای مهمترین ۱. فلسفی؛<br />

پراتیک و لنین ۲. فلسفه.‏<br />

در موضعگیری و لنین ۳. سعی<br />

نکات این از یک هر بهمناسبت رد را لنین جدید دستآوردهای خواهمنمود دهم.‏<br />

نشان مارکسیستی فلسفه از<br />

مطالبی به فوق جمالت در نویسنده ۱. فهم<br />

برای ما بهنظر که میکند اشاره لنین یادداشتهای<br />

در لنین است ضوری مطلب و<br />

علمی اهمیت بر کرّات به خود فلسفی درک<br />

و نموده تأکید ‏»سرمایه«‏ منطقی تکامل<br />

و بسط برای را کتاب آن منطقی بهعنوان<br />

است.‏ دانسته ضروری مارکسیسم کتابی<br />

‏»مارکس : میگوید جایی در مثال منطق<br />

ولی نکرده تحریر منطق دربارهٔ‏ گذاشته.«‏<br />

یادگار به خود از را ‏»سرمایه«‏ منطق<br />

این فهم و درک در سعی پیوسته لنین بودهاست<br />

عالقمند و نموده ‏»سرمایه«‏ خاص بلکه<br />

برد بهکار خود آثار در آنرا تنها نه که عام<br />

منطق خاص،‏ منطق آن از حرکت با این<br />

در نماید.‏ استخراج نیز را مارکسیسم چهاردهم<br />

جلد در وی یادداشتهای مورد و<br />

است بسیار توجّه شایان آثار مجموعهٔ‏ ‏ٔه<br />

دربا را یادداشتها آن اعظم قسمت ما از<br />

بعد که کردهایم ترجمه هگل و دیالکتیک مطالب<br />

ساختن روشن جهت در تحقیقات اتمام اختیار<br />

در یادداشتها،‏ آن مبهم و پیچیده خواهیمگذاشت.‏<br />

عالقهمندان که<br />

میکند اشاره مطلب این به آلتوسر ۲. دربارهٔ‏<br />

کتابی روزی میگفت مارکس مارکس<br />

گویا ولی نوشت.‏ خواهم دیالکتیک خود<br />

وعدهٔ‏ به که نیافت را آن فرصت هرگز آنجایی<br />

از که است این آلتوسر نظر کند.‏ وفا میباشد،‏<br />

متأخر علم بر پیوسته فلسفه که ممکن<br />

کتابی چنین نوشتن زمان آن در اصوالً‏ نبود.‏<br />

حاضر.‏<br />

کتاب ۲۲ ص به شود رجوع ۳. نیست<br />

دقیق کافی بهاندازهٔ‏ لنین کتاب ترجمهٔ‏ علمی<br />

بررسی مورد بتوان جدی بهطور تا چه<br />

فارسی مترجم مثال بهعنوان داد.‏ قرار در<br />

جزیی ‏»اختالف ما که را آنچه کرد؟ باید ‏»خردهاختالفات«‏<br />

به میکنیم ترجمه تعبیر«‏ منظور،‏<br />

که میشود مالحظه برگردانده.‏ بین<br />

فرمولبندیهای در اختالف نه<br />

میکند اراده لنین را مختلف گروههای را…‏<br />

گروهها این بین ‏»خردهاختالف«‏ Economisme, Volontarisme, .۴<br />

Humanisme, Dogmatisme,<br />

.Evolutionnisme, Empirisme<br />

لنین.‏<br />

فلسفی تزهای مهمترین ۱. عبارت<br />

دیگر هرکس مانند من نظر در تز در<br />

که لنین فلسفی موضعگیری از است عجالتاً‏<br />

ثبتشدهاست.‏ فلسفی معروضات‎۱‎ نخواندن<br />

برای دانشگاهی فلسفهٔ‏ که ایرادی بهانه<br />

امپیریوکریتیسیسم«‏ و ‏»ماتریالیسم اصطالحات<br />

: مینهم بهکناری داده،‏ قرار خور<br />

در است مطلبی این منتزع‎۲‎ مفهومی از<br />

لنین درواقع که جداگانه مطالعهٔ‏ یک و<br />

‏»ماتریالیسم شگفتانگیز ‏»آغاز«‏ همان به<br />

یکباره را ما که امپیریوکریتیسیسم«‏ فضای<br />

در دودور‎۴‎برمیگرداند،‏ و برکلی‎۳‎ بنابراین<br />

و ۱۷ سدهٔ‏ تجربه اصالت تئوریک ماقبل<br />

‏»رسماً«‏ فلسفی مشکالت‎۵‎ نظام در کانت<br />

با فلسفه که گفتهشود اگر انتقادی 84<br />

صفحه 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله


85<br />

صفحه رارق میگردد انتقادی رسمی«‏ ‏»بهطور دارد.‏<br />

منطق<br />

و مراجعات نظام این وجود وقتی فرمولبندیهای<br />

شد،‏ شناخته آن ساختی این<br />

معلولهای و نتایج بهمثابهٔ‏ لنین تئوریک تغییرات<br />

حتّی دادهمیشونأ،‏ توضیح منطق مفهومی<br />

اصطالحات در لنین که باورنکردنی آنها<br />

تا میکند وارد تجربه اصالت مجرد و زیرا<br />

گیرد.‏ بهکار تجربه اصالت علیه را اصالت<br />

مشکالت نظام قلمروی در وی اگر حسّیات‎۶‎<br />

اصالت گاهی لنین ‏)که عینی تجربهٔ‏ صرف<br />

اگر و میاندیشد مینامد(‏ عینی فرمولبندیهای<br />

به نظام این قلمرو در اندیشه از<br />

بعضی در لیکن میرساند،‏ آسیب وی نمیتواند<br />

انکار هیچکس لنین تفکر حرکات منظم<br />

بهنحوی یعنی نمیاندیشد وی که بکند که<br />

تفکری آن نمیپردازد.‏ تفکر به دقیق و است<br />

تفکری میباشد اهمیت حائز ما برای حالت<br />

به که تزهایی میدهد.‏ ارائه تزهایی که من<br />

و هستند ذیل قرار به ارائهشدهاند برهنه خواهمشد.‏<br />

قائل تمایز تز سه بین نخست<br />

تز متمایز<br />

علوم از فلسفه نیست.‏ علم فلسفه . متمایز<br />

علمی مفاهیم از فلسفی مقوالت است.‏ هستند.‏<br />

‏ٔه<br />

نقط به فقط من است.‏ اساسی بسیار تز این نمود<br />

خواهم اشاره سرنوشتساز و قاطع ‏ٔه<br />

فلسف برای حساس نقطهٔ‏ ماده،‏ مقولهٔ‏ : خواستار<br />

که فلسفی ارواح کلیّهٔ‏ و ماتریالیستی بنابراین<br />

هستند.‏ ماده مرگ یعنی نجات ‏ٔه<br />

مقول بین تمیز که میگوید بالصراحه لنین ‏ٔه<br />

فلسف برای آن علمی مفهوم و ماده فلسفی دارد.‏<br />

حیاتی اهمیت مارکسیستی ‏»یگانه<br />

فلسفی.«‏‎۷‎ است مقولهای ‏»ماده فلسفی<br />

ماتریالیسم آن قبول که ماده خاصیت واقعیتی<br />

ماده که است این مینماید تعریف را ۸<br />

است.«‏ عینی که<br />

ماده فلسفی مقوله که میشود نتیجه هرگز<br />

عینیت،‏ و وجود تز از عبارتاست اشتباه<br />

ماده علمی مفاهیم محتوای با نمیتواند مربوط<br />

شناختهای ماده علمی مفاهیم شود.‏ موضوع<br />

به نسبت را علوم تاریخی وضع به مفهوم<br />

محتوای مینمایند.‏ تعریف علوم این شدن<br />

عمیقتر یعنی تکامل با ماده علمی معنای<br />

کند.‏ می پیدا تغییر علمی معرفت این<br />

زیرا نمیکند پیدا تغییر ماده فلسفی مقولهٔ‏ عینیت<br />

و نشده مربوط علم موضوع به معنا میکند.‏<br />

تأیید را موضوع یک علمی معرفت مقوله<br />

این کند؛ پیدا تغییر نمیتواند ماده مقولهٔ‏ 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله میباشد.‏<br />

‏»مطلق«‏ میکند<br />

استخراج تمایز این از لنین که نتایجی که<br />

آنچه مورد در نخست اساسیاند.‏ بسیار میشد.‏<br />

نامیده فیزیک«‏ ‏»بحران زمان آن در فیزیک<br />

: میپردازد حقیقت استقرار به لنین رشد<br />

بلکه نیست بحران دستخوش بههیچوجه فقط<br />

بلکه نشدهاست ‏»زایل«‏ ماده میکند.‏ فرآیند<br />

که زیرا خواهدد تغییر دستخوش نامتناهی<br />

خود موضوع در حتّی معرفت است.‏<br />

نیست<br />

چیزی فیزیک علم کاذب علمی بحران طی<br />

در که فلسفی وحشت یا بحران یک جز درعینحال<br />

که آنهایی حتّی ایدئولوگها آن را<br />

ماتریالیسم آشکارا هستند نیز دانشمند اعالم<br />

آنان وقتی میدهند.‏ قرار حمله مورد گفتار<br />

بایستی شدهاست زایل ماده که میکنند کاش<br />

: فهمیدهشود آنها آرزوی خاموش شود!‏<br />

نابود و زایل ماتریالیسم ***<br />

که<br />

را گذشته فیلسوف دانشمندان تمام لنین و رسیدهاست،‏<br />

بام لب بر آفتابشان میکردند فکر این<br />

از چهچیزی میکوبد.‏ و نموده افشاء ار آنان کسی چه باقیماندهاست؟ شخصیتها جاهل<br />

این لنین،‏ که گفت میتوان میشناسد؟ کدام<br />

داشتهاست.‏ فراستی الاقل فلسفه،‏ در می<br />

تأمل،‏ و تردید بدون حرفهای،‏ فیلسوف با<br />

و همه از قبل تنها،‏ مطلقاً‏ وی مانند توانست ظاهراً‏<br />

نبردی اینان همهٔ‏ علیه اطمینانی چنان برای<br />

نامی دوستدارم نماید؟ آغاز بیثر متحد<br />

هوسرل،‏ بهجز البته نمایید ذکر مثال اصالت<br />

و تاریخ‎۹‎ اصالت علیه لنین عینی در<br />

نتوانست که موقتی متحدی ولی تجربه،‏ یک<br />

بهعنوان زیرا نماید تالقی وی با نقطهای میتواند<br />

که داشت باور خوب ‏»فیلسوف«‏ برسد.‏<br />

‏»بهجایی«‏ و<br />

فوری احوال و اوضاع از لنین تز امّا بایستی<br />

اگر میرود.‏ فراتر زمان آن بالواسطه علمی<br />

مفهوم هر و فلسفیماده مقولهٔ‏ بین مطلقاً‏ میشود<br />

حاصل مطلب این از شد قایل امتیاز به<br />

را فلسفی مقوالت که ماتریالیستهایی که مفهوم<br />

مقوالت،‏ گویی که علوم موضوعات مینمایند<br />

اطالق‎۱۰‎ هستند،‏ موضوعات آن کسی<br />

: مثال هستند.‏ مبحث«‏‎۱۱‎ ‏»خلط دچار را<br />

آگاهی / ماده یا روح / ماده مقوالت که دارد<br />

را امکان این میبرد بهکار مفهوم مانند زیرا<br />

بیافتد منطقی‎۱۲‎ تناقضات دام در که مطلقی<br />

معنای آگاهی و ماده بین ‏»تقابل که در<br />

و محدود بسیار گسترهای در مگر ندارد چهچیز<br />

: معرفتی و بنیادی مسایل محدودهٔ‏ فلسفه.‏<br />

در است؟ ثانوی چهچیز و داشته تقدم نسبیت<br />

در علوl یعنی محدوده این از فراتر ۱۳<br />

نیست.«‏ تردیدی هیچ تقابل این محمل<br />

دارای که نتایج سایر بر نمیتوانم من مطلب<br />

این مثل نمایم تأکید هستند پراهمیتی لنین،‏<br />

دیدگاه از علوم و فلسفه بین تمایز که معرفت<br />

تاریخ تئوری یک میدان ضرورتاً،‏ مربوط<br />

خود تئوری در لنین که میگشاید را ‏)یعنی<br />

حقیقتی هر تاریخی محدودیتهای به بین<br />

تمایز تئوری بهمثابهٔ‏ علمی(‏ معرفت هر تئوری<br />

این ‏)در نسبی حقیقت و مطلق حقیقت فلسفه<br />

بین تمایز هم مقوالت،‏ زوج یگانه تحت تئوری<br />

ضرورت بین تمایز هم و علوم و اندیشیدهاست.‏<br />

شدهاند(‏ اندیشیده علوم و تاریخ ***<br />

میآید<br />

ذیالً‏ که را آنچه میخواهم فقط اینجا بین<br />

علوم،‏ و فلسفه بین تمایز شوم.‏ متذکر درواقع<br />

علمی مفاهیم و فلسفی مقوالت رادیکال<br />

موضعگیری یک از است عبارت و<br />

تجربه اصالت اشکال کلیّهٔ‏ علیه فلسفی و<br />

تحصّل اصالت علیه : تحصل اصالت علیه<br />

ماتریالیستها،‏ از بعضی تجربهٔ‏ اصالت علیه<br />

نفسانیات‎۱۵‎ علیه طبیعت‎۱۴‎‏،‏ اصالت مراجعه<br />

مطلب این ‏)دربارهٔ‏ تاریخ‏ اصالت اصالت<br />

علیه شدیداللحن قلمی مشاجرهٔ‏ به شود بوگدانف(.‏<br />

تاریخ فیلسوفی<br />

یک طرفی از که نمود اعتراف باید به<br />

توجه با و میشود دعوت مبارزه به که کانتی<br />

ماقبل و انتقادی ماقبل فرمول چند اعجابانگیز<br />

بگویم بهتر یا نیست پربدک ۱۹۰۸<br />

سال بلشویک رهبر این زیرا است،‏ مطالعه<br />

کانت از سط یک نه ظاهراً‏ که و<br />

برکلی به فقط و انگل از نه و کردهبود شگفتانگیزی<br />

دالیل و کردهبود بسنده دیدرو از<br />

نشان تحصلی،‏ اصالت خصم مقابل در معجزهآسای<br />

تشخیص و ‏»انتقادی«‏ حسی ‏ٔه<br />

فلسف مذهبی وحدت مقابل در استراتژیک دارد.‏<br />

زمان آن انتقادی«‏‎۱۶‎ ‏»فوقالعاده لنین<br />

که است این همه از اعجابانگیزتر ضداصالت<br />

مواضع این میکند کوشش مشکالت<br />

نظام میدان خود در را تجربی نماید.‏<br />

اتخاذ وی رجوع مورد تجربی اصالت مقوالت<br />

بهوسیلهٔ‏ تفکر ضمن بتوان اینکه تجربه<br />

اصالت ضد تجربه،‏ اصالت اساسی با<br />

که پرتناقض است دستآوردی خود شد ‏ٔه<br />

فالسف برای کوچکی ‏»مسئله«‏ اینهمه بررسی<br />

خوب بخواهند اگر حسننیت‏ دارای میکند.‏<br />

ایجاد نمایند‏ میدان<br />

که معناست این به تصادفاً‏ این آیا فرمولبندیهای<br />

فلسفی،‏ مشکالت نظام به<br />

نسبت فلسفی مفروضات و مفهومی‎۱۷‎ آیا<br />

هستند؟ بیتفاوت فلسفی موضعگیریهای که<br />

آنچه در درواقع که معناست این به این


86<br />

صفحه اتفاق<br />

هیچ میدهد قوام را فلسفه میآید بهنظر عجیب.‏<br />

نمیافتد!‏ مهمی enonce ۱٫<br />

la Termiologie categoriale .2<br />

Berkeley .3<br />

Diderot .4<br />

Problematique .5<br />

Sensualisme .6<br />

‏)بهزبان<br />

۱۱۰ ص و…‏ ماتریالیسم لنین،‏ ۷. فرانسه(‏<br />

۲۳۸۰<br />

ص اثر،‏ همان ۸. Historicisme ۹٫<br />

appliquent .10<br />

quiproquo .11<br />

Paralogismes .12<br />

۱۲۸<br />

ص اثر همان لنین،‏ ۱۳. naturalisme ۱۴٫<br />

psychologisme .15<br />

hyper – critique .16<br />

Formulations categoriales .17<br />

***<br />

دوم<br />

تز و<br />

فلسفه بین است متمایز علوم از فلسفه اگر . به<br />

علقه این دارد.‏ وجود ممتاز علقهای علوم ارائهشدهاست.‏<br />

عنیت ماتریالیستی تز کمک دارد.‏<br />

وجود اساسی بسیار نکتهٔ‏ دو اینجا علمی<br />

معرفت طبیعت به نکته نخستین در<br />

موجود اشارات میگردد.‏ مربوط دیگر<br />

بار امپیریوکریتیسیسم«‏ و ماتریالیسم : شده ژرفتر ز با فلسفی«‏ ‏»دفترهای در علمی<br />

پراتیک برداشت درطن اشارات این اصالت<br />

و تجربه اصالت با لنین مخالفت به لنین<br />

رابطه این در میبخشد.‏ معنا تحصّل بهعنوان<br />

که میشود مالحظه شاهدی همچون سخن<br />

علمی پراتیک از واقعی پراتیسین یک به<br />

مربوط متنهای که است کافی میگوید.‏ و ۱۸۹۸ سالهای در مارکس ‏»سرمایه«‏ 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله در<br />

سرمایهداری ‏»تکامل از وی تحلیل علمی<br />

پراتیک که ببینیم تا بخوانیم را روسیه«‏ و<br />

سیاسی اقتصاد تاریخ،‏ مارکسیست مورخ معرفتی<br />

تفکرات به پیوسته جامعهشناسی،‏ متون<br />

درواقع و میگردد مضاعف تیز و تند آن<br />

دوبارهٔ‏ ارائه جز نمیکنند کاری فلسفی عام.‏<br />

بهشکلی مقولهای<br />

خالل از هم اینبار لنین آنچه ‏ٔه<br />

مقول مثالً‏ تجربی،‏ مراجعههای به مشوب میکند<br />

بیان واضح بهطور انعکاس‎۱۸‎‏،‏ تجربه‎۱۹ٔ‎<br />

اصالت با مخالفت از است عبارت یا<br />

علمی انتزاعی قاطع نقش علمی،‏ پراتیک مفهومی‎۲۰‎<br />

نظاموارگی نقش بگوییم بهتر که<br />

همانطوری تئوری نقش کلی بهطور و هست.‏<br />

از<br />

انتقادش بهخاطر لنین سیاسی نظر از باید<br />

شناختهشدهاست؛ ‏»خودجوشی«‏‎۲۱‎ به<br />

ناظر نهتنها انتقاد این که شد متذکر آن<br />

متوجه بلکه خلقی تودههای خودجوشی سرپوش<br />

زیر که است سیاسی ایدئولوژی آن<br />

از تودهها،‏ خودجوشی و زبانی هیجانات سود<br />

نادرست سیاست یک در استفاده برای که<br />

نمیشود مالحظه معموالً‏ امّا میجوید.‏ علمی<br />

پراتیک از خود دریافت‎۲۲‎ در لنین لنین<br />

اگر نماید.‏ اتخاذ را موضوع همان عیناً‏ انقالبی<br />

جنبش انقالبی تئوری ‏»بدون : نوشت بههمانسان<br />

داشتهباشد«‏ وجود نمیتواند علمی،‏<br />

تئوری بدون بنویسد،‏ میتوانست نیست.‏<br />

امکانپذیر علمی معرفت تولید‎۲۳‎ قلمرو<br />

در تئوری ضرورت از لنین دفاع از<br />

دفاع با است منطبق کامالً‏ علمی پراتیک سیاسی.‏<br />

پراتیک قلمرو در تئوری ضرورت تئوریک<br />

شکل خودجوشی با مخالفت اینک با<br />

مخالفت و تحصّل اصالت با مخالفت امّا<br />

میگیرد.‏ خود به را مصلحت‎۲۴‎ اصالت سیاسی<br />

خودجوشی با مخالفت همانطوریکه خودجوشی<br />

به عمیق احترام به مشروط خودجوشی<br />

با مخالفت بههمانسان تودههاست به<br />

احترام عمیقترین متضمن نیز تئوریک در<br />

نه میباشد.‏ معرفت فرآیند در پراتیک خود<br />

برداشت در نه و علم از خود برداشت دام<br />

در هم لحظه یک حتّی لنین سیاست،‏ از نمیافتد.‏<br />

تئوری‎۲۵‎ اصالت ***<br />

نکتهٔ‏<br />

تا میدهد امکان نکته نخستین این فلسفه<br />

لنین نظر در نماییم.‏ درک را دوم وابسته<br />

علمی پراتیک به عمیقاً‏ ماتریالیستی دو<br />

به تز این بایستی که میآید بهنظر است.‏ فهمیدهشود.‏<br />

معنا یعنی<br />

آن متداول‎۲۶‎ کامالً‏ ‌ معنای به نخست تجربی<br />

بهطور توانستیم ما که چیزی همان مالحظه<br />

علوم و فلسفه بین مناسبات تاریخ در اتفاق<br />

علوم قلمرو در آنچه لنین برای نماییم.‏ جالبتوجه<br />

فلسفه برای ل اوّ‏ درجهٔ‏ در میافتد تغییرات<br />

باعث علمی انقالبات میباشد.‏ انگلس<br />

مشهور تز میگردند.‏ فلسفه در مهمی است.‏<br />

چنین خود<br />

بزرگ علمی کشف هر با ماتریالیسم آن<br />

از لنین که تزی میکند؛ عوض را خود<br />

انگلس که میدهد نشان و نموده دفاع طبیعی<br />

علوم اکتشافات فلسفی نتایج مجذوب شدهبود<br />

غیره(‏ و کارنو اصل تحول،‏ ‏)سلول،‏ تغییرات<br />

موجب که مهمی اکتشاف درحالیکه به<br />

مربوط بیشتر گشته ماتریالیستی فلسفه در علوم<br />

تا است تاریخی ماتریالیسم و تاریخ علم طبیعی.‏<br />

ذکر<br />

مهمتری دلیل لنین دیگر بهمعنای بلکه<br />

بهطورکلی فلسفه از نه مینماید.‏ میگوید.‏<br />

سخن ماتریالیستی فلسفه از وی این<br />

خاصِّ‏ که نحوی به ماتریالیستی فلسفهٔ‏ قلمرو<br />

در آنچه به خصوصاً‏ است،‏ فلسفه را<br />

خود توجه میافتد،‏ اتّفاق علمی پراتیک ماتریالیستی<br />

فلسفه زیرا میدارد معطوف اعتقادات<br />

نمایندهٔ‏ خود ماتریالیستی تز در این<br />

که است دانشمندانی ‏»خودجوش«‏ و<br />

عملشان موضوع بهوضوح اعتقادات ۲۷ میگردد.‏ مربوط معرفتشان عنیت امپیریوکریتیسیسم<br />

و ماتریالیسم در لنین که<br />

نمیایستد باز نکته این تکرار از ‏»بهطور<br />

طبیعت علوم متخصّصان اکثریت گرایشهای<br />

از یکی علت به الاقل خودجوش«‏ هستند.‏<br />

خودماتریالیست خودجوش فلسفهٔ‏ ایدئولوژیهای<br />

از انتقاد ضمن لنین علمی<br />

پراتیک قلمرو در ‏»خودجوش«‏ در<br />

مصلحت(‏ اصالت و تجربه ‏)اصالت گرایشی<br />

وجود علمی،‏ پراتیک تجربهٔ‏ خاص<br />

اهمیتی با ماتریالیست و خودجوش است.‏<br />

بازشناخته را مارکسیستی فلسفهٔ‏ برای الزم<br />

ماتریالیستی تزهای وی بدینترتیب معرفت<br />

خصوصیت‎۲۸‎ دربارهٔ‏ تفکر برای خودجوش<br />

ماتریالیستی گرایش با را علمی قرار<br />

رابطه در علوم پراتیسینهای‎۲۹‎ پراتیک<br />

و تئوریک بیان بهمثابهٔ‏ : میدهد ماتریالیستی<br />

تز یعنی ماتریالیستی واحد تزی ۳۰<br />

عنیت.‏ و وجود ‏ٔه<br />

رابط بر لنین تأکید که مطلب این اظهار با ماتریالیستی<br />

فلسفهٔ‏ و علوم بین ممتاز میباشد<br />

گرهی نقطهٔ‏ یک نشانگر مارکسیستی خواهیمنامید،‏<br />

یک شمارهٔ‏ گرهی نقطهٔ‏ ما که میافتیم.‏<br />

جلو به اندکی علما<br />

خودجوش فلسفهٔ‏ به اشارات خالل از امّا


87<br />

صفحه در<br />

را ما که میشود آشکار مهمی موضوع دیگری<br />

طبیعت با قاطع گرهی نقطهٔ‏ مقابل قرارمیدهد.‏<br />

Reflet ۱۸٫<br />

Anti – empirisme .19<br />

Systematicite Conceptuelle .20<br />

Spontaneisme .21<br />

Conception .22<br />

Production .23<br />

Anti- pragmatisme .24<br />

یعنی<br />

)Theoricisme( تئوری اصالت ۲۵. بر<br />

یکجانبه تأکید پراتیک،‏ بر تئوری ‏»تقدم به<br />

مراجعهشود مطلب این برای تئوری.«‏ :<br />

جمله از آلتوسر دیگر آثار Elements<br />

d’auto-<br />

.P 1974 critique’Paris’Hachette<br />

51<br />

گرفتهایم.‏<br />

اثر همان از را فوق تعریف ما که در<br />

آلتوسر منتقدانآثار که است تذکر قابل اصالت<br />

انحراف نوعی وی اولیهٔ‏ کارهای سال<br />

از وی لیکن دادهاند تشخیص تئوری گرفته<br />

فاصله انحراف این از بعد به ۱۹۸۶ کلیّهٔ‏<br />

نمودهاست.‏ اصالح را خود مواضع و به<br />

هستند متعلّق میکنیم ترجمه ما که آثاری ‏ٔه<br />

رسال خصوصاً‏ و آلتوسر آثار دوم دورهٔ‏ بهترین<br />

از یکی میتوان را فلسفه«‏ و ‏»لنین آورد.‏<br />

بهشمار دوره این کارهای Classique ۲۶٫<br />

بهزبانی<br />

مؤلف که آنچه فهم برای ۲۷. بعضی<br />

است الزم میکند بیان پیچیده بسیار مورد<br />

را مارکسیسم تزهای اساسیترین از را<br />

پدیدهها کلیهٔ‏ مارکسیسم دهیم.‏ قرار توجّه این<br />

از حرکت با و دانسته تضاد دستخوش آنها<br />

تضادها(‏ شبکهٔ‏ بگوییم بهتر ‏)یا تضاد میتوان<br />

نیز فلسفه در میداند.‏ تبین قابل را گرایش<br />

دو ‏)حداقل(‏ فلسفهای هر که گفت دو<br />

این فلسفه تاریخ در : دارد متضاد و عمده پیدا<br />

بسیط و ناب بهصورت هرگز را گرایش ماتریالیست<br />

چه فلسفهای،‏ هر کرد نمیتوان قابل<br />

گرایش دو به خود ایدهآلیست،‏ چه و این<br />

از یکی همیشه ولی میباشد تجزیه است<br />

همینطور میباشد.‏ عمده گرایشها آنچه<br />

‏)یعنی دانشمندان خودجوش فلسفهٔ‏ در فلسفه<br />

یا دقیق معنای به فلسفه مقابل در که بهعلت<br />

دانشمندان گذاشت(.‏ میتوان فالسفه خود<br />

خودجوش فلسفه گرایشهای از یکی 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله مجبورند<br />

آنان اینکه یعنی هستند ماتریالیست تأیید<br />

را ماده(‏ ‏)مثالً‏ علمشان موضوع وجود را<br />

آن از حاصل معرفت عنیت و نموده تعبیری<br />

در دانشمندان همین لیکن بازشناسند دیدگاه<br />

از خود علم معرفتی دادههای از که مقایسه<br />

میباشند.‏ ایدهآلیست میکنند فلسفی اثر.‏<br />

همین در لنین سوم تز با شود Specificite ۲۸٫<br />

Praticien .29<br />

دادهشد<br />

توضیح همانطوریکه یعنی ۳۰. ماده<br />

وجود ناچار خود پراتیک در دانشمندان وجود<br />

علمی واال مینمایند تأیید را آن عنیت و وجود<br />

درصورتی علم که زیرا نخواهدداشت،‏ وجودی<br />

آن موضوع که داشتهباشد میتواند وجود<br />

تأیید این داشتهباشد.‏ خارجی و عینی ماتریالیسم<br />

توسط تئوریک قلمرو در عنیت و و<br />

دانشمندان پراتیک با که شدهاست بیان را<br />

واحدی تز و داشته مطابقت پراتیسینها میدهد.‏<br />

تشکیل ***<br />

سوم<br />

تز را<br />

کالسیک تزهای از یکی لنین نیز اینجا . دادهشدهبود<br />

توضیح فوئرباخ لودویک در که اعطا<br />

بیسابقه محملی آن به و گرفته سر از تاریخ<br />

بهمثابهٔ‏ فلسفه تاریخ به تز این نمود؛ و<br />

ایدهآلیسم گرایش،‏ دو بین کهنسال مبارزهٔ‏ میشود.‏<br />

مربوط ماتریالیسم،‏ اعتقادات<br />

با خشونت با تز این که گفت باید مواجهه<br />

به حرفهای فالسفهٔ‏ عظیم اکثریت لنین<br />

بخواهند حرفهای فالسفه اگر برخاسته.‏ کمال<br />

با خواهندخواند،‏ مسلماً‏ و بخوانند را فلسفی<br />

تزهای این که خواهندپذیرفت میل نیستند<br />

شتابزده و مجمل خالصه،‏ همانقدر میترسم<br />

امّا تزها.‏ این مخالف احتجاجات که آن<br />

بیم که اخیر تز مقابل در فالسفه این آسیب<br />

اعتقاداتشان عمیقترین به میرود تز<br />

این نمایند.‏ مقاومت بیرحمانه رساند،‏ در<br />

فقط آنان بهنظر ناهنجار،‏ بسیار ظاهراً‏ سیاسی<br />

و ایدئولوژیک یعنی عمومی مباحثات کل<br />

اینکه اظهار بخورد.‏ درد به میتواند بین<br />

مبارزهٔ‏ به وهله آخرین در فلسفه تاریخ بهنظر<br />

میگردد،‏ تبدیل ایدهآلیسم و ماتریالیسم غنای<br />

تمامی فروختن بخس ثمن به میرسد بودهباشد.‏<br />

فلسفه تاریخ دارد<br />

مطلب این به بازگشت تز،‏ این درواقع جز<br />

که تاریخی ندارد.‏ تاریخ حقیقتاً‏ فلسفه که چه<br />

نیست،‏ عمده گرایش دو برخورد و تصادم میتوانند<br />

نبرد دالیل و صور باشد؟ میتواند فقط<br />

فلسفه تاریخ کل اگر لیکن باشند متفاوت این<br />

که است کافی میباشد،‏ صور این تاریخ تبدیل<br />

غیرمتحرکی گرایشهای به صور تغییرات<br />

تا هستند صور آن نمایندهٔ‏ که گردند شوند.‏<br />

مبدّل پوچ بازی بهنوعی صور این آن<br />

فلسفه ندارد،‏ تاریخ فلسفه نهایت در در<br />

که است شگفتانگیز تئوریک مکان این<br />

جز اتفاقی هیچ نمیافتد،‏ اتفاقی هیچ آن هیچ<br />

فلسفه در اینکه اظهار هیچ‎۱‎‏.‏ تکرار به<br />

فلسفه که معناست این به نمیافتد اتفاقی فلسفه<br />

که راههایی میشود؛ منتهی بنبست از<br />

قبل دیتسگن که است همان مینماید باز هب که راههایی ‏»بنبستها«‏ میگفت هیدگر ۲ نمیشوند.‏ منتهی جایی لنین<br />

که است مطلبی همان این وانگهی صفحات<br />

نخستین همان از لنین نموده.‏ القاء توضیح<br />

امپیریوکریتیسیسم و ماتریالیسم برکلی<br />

تکرار جز کاری ماخ که میدهد دیدرو<br />

تکرار نیز وی خود و نمیدهد انجام بدتر،‏<br />

یا میدهد.‏ قرار ماخ مقابل در را همدیگر<br />

دیدرو و برکلی که میشود مالحظه زوج<br />

مورد در که زیرا میکنند تکرار را صرف<br />

به و نموده حاصل توافق روح / ماده هٔ فلسف نمودهاند.‏ بسنده واژهها به دستیابی واژههای<br />

باژگونگی این جز هیچچیز آنها در<br />

که روح(‏ ‏)ماده/‏ غیرمتحرک مفهومی دو<br />

بازی نمایندهٔ‏ فلسفی،‏ تئوری قلمرو زوج<br />

این خالل از که آنتاگونیستی گرایش تاریخ<br />

بدینسان نیست.‏ میپردازند مواجهه به مکرر‎۳‎<br />

باژگونگی این عبارتاست فلسفه فرمولهای<br />

به تازهای معنای تز این بهعالوه مارکس<br />

بهوسیلهٔ‏ هگل باژگونگی مشهور دربارهاش<br />

انگلس که هگلی آن خواهدداد‎۴‎‏،‏ یک<br />

فقط مارکس باژگونگی که گفتهبود بود.‏<br />

مقدماتی باژگونگی که<br />

نمود اعتراف بایستی مطلب این راجعبه است.‏<br />

بیحدومرز و بیمالحظه لنین تأکید امپیریوکریتیسیسم<br />

و ماتریالیسم در حداقل فلسفی«‏<br />

‏»دفترهای لحن مورد این در ‏)زیرا در<br />

اختالفات کلیّهٔ‏ لنین میشود(‏ عوض ظرافتهای<br />

و موشکافیها تمایزات،‏ تعبیر،‏ سعی<br />

آنها بهکمک فلسفه که را تئوریک تفکر<br />

مورد را خود ‏»موضوع«‏ میکند عبارتند<br />

جمله این : میریزد دور قراردهد،‏ مغالطههای<br />

مشاجرات‎۵‎‏،‏ سفسطهها،‏ از تنها<br />

که مصالحههایی و آشتیها استادان،‏ واقعی<br />

موضوع نمودن پنهان هدفشان انجام<br />

فلسفه قلمرو در که است مباحثهای ماتریالیسم<br />

بین عمده گرایش مبارزهٔ‏ : میگیرد سیاست<br />

قلمرو در همانطوریکه ایدهآلیسم.‏ و التقاطی<br />

مواضع و نیمبند‎۶‎ تدابیر سوم،‏ راه فقط<br />

درواقع داشتهباشد.‏ وجود نمیتواند


88<br />

صفحه وجود<br />

میتوانند ایدهآلیستها و ماتریالیستها آشکارا<br />

را خود نظرات که آنهایی داشتهباشند.‏ یا<br />

و هستند ماتریالیستها یا نمیکنند بیان هیوم(.‏<br />

‏)کانت،‏ ‏»شرمسار«‏ ایدهآلیستهای گفت<br />

و رفته فراتر بایستی اینک ولی جز<br />

نیست چیزی فلسفه تاریخ کل اگر که ‏ٔه<br />

مبارز یک فقط آن در که احتجاجاتی چکیدهٔ‏ نیست<br />

چیزی فلسفه اگر دارد،‏ جریان واحدی ‏»میدان<br />

کانت آنچه گرایشها مبارزهٔ‏ مگر زمان<br />

همان در لیکن و مینامید کارزار«‏‎۷‎ مبارزات<br />

صرف ذهنیت بهسوی را ما بهمعنای<br />

فلسفه پس میداد‏ سوق ایدئولوژیک که<br />

بهمعنایی ندارد،‏ موضوعی کلمه خاص است.‏<br />

موضوعی دارای علم خود<br />

این و رفتهاست پیش حد این تا لنین تا<br />

لنین که میباشد موضوع این اثباتکنندهٔ‏ که<br />

میدارد اظهار وی میاندیشد.‏ حد این را<br />

ماتریالیسم اصول غالیترین نمیتوان ایدهآلیسم<br />

اصول که همانطوری نمود اثبات است<br />

مطلبی این : نمود رد نمیتوان ‏)و را میشد(.‏<br />

دیدرو خشم باعث که آنها<br />

زیرا نمود اثبات نمیوان را اصول یعنی<br />

گیرند.‏ قرار معرفت موضوع نمیتوانند که<br />

علم قلمرو معرفت با مقایسه قابل معرفت اثبات<br />

را خود موضوعات خواص میتوانند نماید.‏<br />

لیکن<br />

میباشد.‏ موضوع فاقد فلسفهٔ‏ بنابراین هیچ<br />

اگر میشود.‏ مربوط هم به همهچیز دلیل<br />

بهاین درست نمیافتد فلسفه در اتّفاقی میتوانند<br />

که دارند موضوعی علوم که است و<br />

بپردازند آن به نسبت معرفت تعمیق به اعطا<br />

تاریخی علوم به که است امری این پس<br />

است موضوع فاقد فلسفه چون مینماید.‏ فلسفه<br />

تاریخ عدم‎۸‎ نمیافتد.‏ آن در نیز اتفاقی میکند.‏<br />

تکرار را آن موضوع عدم ‏ٔه<br />

نقط به شدن نزدیک به شروع ما اینجا گرایشهای<br />

این به که میکنیم ۲ شمارهٔ‏ گرهی فقط<br />

فلسفه میشود.‏ مربوط مشهور را<br />

خود بنیادین تعارض که را اجتحاجاتی تکرار<br />

میسازند،‏ ظاهر مقوالت بهصورت احتجاجات<br />

تعارض این مینماید.‏ نشخوار و و<br />

ابدی باژگونگی که است فلسفه در بیشمار است،‏<br />

آن پرحرف تئاتر فلسفه،‏ که را پوچی‎۹‎ زوج<br />

باژگونگی میدهد؛ قرار حمایت مورد گرایش<br />

یک امّا روح.‏ / ماده بنیادین مفهومی مراتبی<br />

سلسله نظم در میشود؟ ظاهر چگونه نظم<br />

: میسازد مستقر زوج این حد دو بین که :<br />

فرادهیم گوش لنین به سلطه.‏ ***<br />

بلتف‎۱۰‎<br />

بررسی به تظاهر ضمن ‏»بوگدانف 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله این<br />

به نسبت انگلس،‏ مورد در سکوت و جز<br />

نیستند چیزی میآید بهنظر که تعریفات براینکه<br />

مبنی انگلس…‏ فرمول ‏»تکرار«‏ ماده<br />

فلسفه،‏ گرایشهای از یکی زعم به ثانوی<br />

عنصر روح و است لی اوّ‏ عنصر تعلیم<br />

را مطلب این عکس دیگر گرایش و ‏ٔه<br />

کلیّ‏ و مینماید.‏ انزجار اظهار میدهد،‏ شهود<br />

و کشف حالت در وی روسی پیروان مینمایند.‏<br />

تکرار را بوگدانف رویههای به<br />

میتوانست تفکری کوچکترین معذالک غایی<br />

مفهوم دو درواقع که دهد نشان آنان مگر<br />

نمود تعریف نمیتوان را معرفت نظریهٔ‏ میباشد.‏<br />

مقدم و لی اوّ‏ که مفهومی تعیین با تعریف<br />

معناست؟ چه به تعریف یک ارائهٔ‏ بازگشت<br />

از است عبارت چیز هر از قبل وسیعتر…‏<br />

تصور به معلوم تصور یک دادن وسیعتر<br />

راتی تصوّ‏ آیا بدانیم است الزم اینک احساس،‏<br />

و ماده تفکر،‏ و وجود رات تصوّ‏ از ‏ٔه<br />

نظری که ذهنی‎۱۲‎ امر و طبیعی‎۱۱‎ امر وجود<br />

میکند،‏ عمل آنها کمک به معرفت وسیعترین<br />

و نهاییترین اینها نه!‏ دارد؟ حاال<br />

تا معرفت نظریهٔ‏ که هستند راتی تصوّ‏ قطعنظر<br />

‏)البتّه رود فراتر آنها از نتوانستهاست فقط<br />

اصطالحات(.‏ ممکن پیوسته تغییرات از مورد<br />

در است قادر هوشی فقر یا شاالتانی بینهایت<br />

و نهایی رات ‏»سلسله«‏‎۱۳‎تصوّ‏ این تکرار«‏<br />

‏»صرف از غیر تعریفاتی وسیع،‏ لی<br />

اوّ‏ مثابهٔ‏ به سلسله این از یکی : نماید ارائه ۱۴<br />

میشود.«‏ مالحظه مقدم و ***<br />

عدمی<br />

همان صوری نظر از که باژگونگی آن،‏<br />

صریح گفتار در فلسفه،‏ در که است ‏ٔه<br />

نتیج خود بلکه باطل‎۱۵‎ نه میشود،‏ حادث و<br />

قبلی مراتب سلسله بطالن است.‏ بطالن‎۱۶‎ معکوس.‏<br />

مراتب سلسله وسیله به شده جانشین نظامهای<br />

کلیّهٔ‏ که غایی مقوالت خالل از آنچه بر<br />

فلسفه در دارد،‏ خود تحتسلطهٔ‏ را فلسفی از<br />

است عبارت میشود،‏ کرده قمار آن سر وضع‎۱۷‎<br />

معنای مراتب،‏ سلسله این معنای این<br />

فلسه در سلطه؛ موضوع در مقوله یک ما<br />

مقاومتی غیرقابل نحو به که است چیزی قدرت‎۱۸‎<br />

اکتساب یا قدرت قمار فکر به را : بگوییم باید فلسفی دیدگاه از میاندازد.‏ قمار<br />

آیا میباشد.‏ موضوع فاقد قدرت قمار است؟<br />

نظری صرفاً‏ مقولهای نیز قدرت و<br />

بوده سیاسی قدرت(،‏ قمار ‏)یا قدرت کسب که<br />

دارد خصلی‎۲۰‎ بلکه ندارد موضوعی‎۱۹‎ نتایج<br />

: هدف یک و قدرت از است عبارت قدرت.‏<br />

لنین<br />

ابداعات و نموده تأمل اندکی باید اینجا اگر<br />

نماییم.‏ مشاهده انگلس به نسبت را بهصورت<br />

اغلب که را آنچه نتایج بخواهیم فهمیدهشدهاست،‏<br />

تعبیر در جزیی اختالف عظیم<br />

لنین اشتراک و سهم بگیریم،‏ اندازه بودهاست.‏<br />

کارهای<br />

روی وقتی که انگلس درواقع شگفتانگیزی<br />

نشانههای میکند کار مارکس لنین<br />

تفکر همپای تفکری دارد،‏ نبوغ از ترجیح<br />

انگلس که میافتد اتّفاق اغلب ندارد.‏ اینکه<br />

تا بگذارد هم کنار را تزهایی میدهد تفکر<br />

مورد مناسباتشان وحدت در را آنها قراردهد.‏<br />

شر<br />

از را خود واقعاً‏ هرگز،‏ انگلس : بدتر ‏»ایدئولوژی<br />

در موجود تحصّل اصالت نوعی فلسفه<br />

انگلس نظر در نرهاندهاست.‏ آلمانی«‏ توصیه<br />

را آن منظم‎۲۱‎ مطالعهٔ‏ وی که فلسفه<br />

زیرا گردد ناپدید بایستی مینماید،‏ که<br />

دستساز آزمایشگاهی جز نیست چیزی برای<br />

الزم فلسفی مقوالت آن در گذشته در سر<br />

بر دوران این لیکن ساختهشدهاند.‏ علوم دادهاست.‏<br />

انجام را خود کار فالسفه و رسیده علم<br />

به را خود جای بایستی فلسفه اکنون علمی<br />

بهطور قادرند علوم که زمانی از بدهد.‏ ارائه<br />

را خود روابط ارگانیک و واحد نظام هست<br />

طبیعت فلسفهٔ‏ به نه نیازی دیگر نمایند تاریخ‎۲۲‎‏.‏<br />

فلسفهٔ‏ به نه و موضوع<br />

یک ماند؟ باقی چهچیزی فلسفه از ‏)که<br />

طبیعت قوانین عامترین دیالکتیک،‏ : فقط<br />

بنابراین تفکر.‏ و مشغولند(‏ آن به علوم از<br />

میتوانند که میمانند باقی تفکر قوانین حقیقتاً‏<br />

فلسفه پس شوند.‏ استخراج علوم تاریخ است<br />

رهگذر این از و نیست علوم از جدای بودن<br />

ماتریالیست میگوید انگلس وقتی که هست،‏<br />

که همانطوری طبیعت قبول یعنی تحصّل<br />

اصالت خارجی«،‏ امر اضافهٔ‏ ‏»بدون میباشد<br />

وی فرمولهای از بعضی کمین در دارای<br />

علوم که میداند انگلس درعینحال و هستند.‏<br />

معرفتی فرآیند یک موضوعی<br />

دارای فلسفه دلیل این به معذالک آن<br />

متناقض،‏ بهطور دراینصورت امّا است مطلبی<br />

این و خواهد محض تفکر موضوع،‏ نامطبوع<br />

ایدهآلیسم برای نمیتواند که است که<br />

لویاشتراوس آقای امروزه مثالً‏ باشد.‏ میداند<br />

انگلس به متمایل را خود آشکارا یا<br />

قوانین نیز او میدهد؟ انجام چهکاری قرار<br />

مطالعه مورد را تفکر ساختهای نشان<br />

لویاشتراوس به ریکور آقای میدهد.‏ و<br />

بوده محق خود کار در وی که دادهاست میباشد.‏<br />

استعالیی‎۲۳‎ فاعل منهای کانت مورد<br />

را ریکور گفتهٔ‏ این لویاشتراوس آقای موضوع<br />

اگر درواقع نداده.‏ قرار انکار خود<br />

میتوان بودهباشد صرف تفکر فلسفه کانتی<br />

خود در و دانسته انگلس طرفدار را استعالیی.‏<br />

عاقل منهای کرد کشف


بیان<br />

دیگری نحو به میتوان را معضل این منطق<br />

فلسفه،‏ موضوع یعنی دیالکتیک نمود.‏ میتواند<br />

حقیقتاً‏ فلسفه آیا شدهاست.‏ نامیده موضوع<br />

بهعنوان را منطق موضوع منطق<br />

منبعد که میرسد بهنظر داشتهباشد؟ فلسفه<br />

از بیشتر هرچه صرفنظر جهت در است.‏<br />

علم فلسفه : بودهباشد از<br />

حال همان در انگلس که است درست و<br />

ماتریالیسم امّا نموده،‏ دفاع گرایش دو تز و گرایشها مبارزهٔ‏ یکسو،‏ از دیالکتیک متعیّن<br />

علمی رشد بهوسیلهٔ‏ که فلسفی رشد که<br />

است امری دیگر،‏ سوی از شدهباشد یکجا<br />

در بتوان را مشکل میرسد بهنظر دراینراه<br />

انگلس داد.‏ قرار تفکر مورد نخواهیم<br />

اگر حتّی امّا نمودهاست،‏ کوشش حداقل<br />

‏)این نماییم توجّه وی صرف بهظاهر غیرمتخصّص<br />

یک مورد در که است چیزی که<br />

است پرواضح شود(‏ توجه بدان باید است.‏<br />

اساسی بسیار چیز فاقد انگلس اساسی<br />

چیز یک فاقد وی تفکر که معنا بدین لنین<br />

یمن به نماید.‏ تفکر بتواند تا است موجود<br />

فقدانی که نماییم مشاهده میتوانیم را<br />

چیزی همان انگلس تفکر زیرا میباشد لنین<br />

مینماید.‏ اعطا وی به لنین که است فاقد آن<br />

در که میدهد ارائه منسجم عمیقاً‏ تفکری یافتهاند<br />

استقرار رادیکال تزهای از بعضی را<br />

بهجا خألهایی ولی خألها شک بدون که تزی<br />

تفکر این مرکز در مینمایند.‏ احاطه موضوع<br />

فاقد فلسفه آن مطابق که دارد وجود صرف<br />

بهکمک فلسفه یعنی میباشد،‏ نمیباشد.‏<br />

قابلتوضیح علوم با رابطهاش ولی<br />

شدهایم نزدیک دوم گرهی نقطهٔ‏ به ما نمیکنیم.‏<br />

لمس را آن هنوز Repetition du rien ۱٫<br />

۷۸<br />

ص به شود مراجعه مورد این در ۲. هیدگر<br />

که است توضیح به الزم ترجمه.‏ همین به<br />

عنوان ترجمه و نام همین به دارد کتابی نمودهاست<br />

ایجاد را مشکلی همان فرانسه زبان همانطوری<br />

اصطالح.‏ این فارسی ترجمهٔ‏ که متذکر<br />

Holtzwege فرانسوی مترجمان که عنوان<br />

این خواندن با آلمانی خواننده شدهاند میتواند<br />

را ‏»بیراههها«‏ و ‏»بنبستها«‏ به<br />

کنید مراجعه باب این در بفهمد.‏ Heidegger. Chemins … Paris.<br />

1962 .Gallimard<br />

Renversement repete .3<br />

باژگونگی<br />

مورد در مارکس سخن به ۴. نهتنها<br />

من دیالکتیکی ‏»اسلوب مراجعهشود.‏ بلکه<br />

دارد تفاوت هگلی اسلوب با بیخ از هگل<br />

نظر در است.‏ آن نقطهمقابل درست نام<br />

تحت را آن وی حتّی که تفکر پروسهٔ‏ خالق<br />

کرده مبدّل مستقلی شخصیت به ایده خارجی<br />

مظهر خود درواقع و است واقعیت من<br />

نظر به آمدهاست.‏ بهشمار نفس پروسهٔ‏ انتقال<br />

از غیر به تفکر پروسهٔ‏ عکس به چیز<br />

انسان دماغ در مادی پروسه استقرار مارکس<br />

پایینتر کمی و نیست.«‏ دیگری دست<br />

به دیالکتیک که ‏»صدمهای : میگوید مانع<br />

هیچوجه به میکشد فریفتاری از هگل به<br />

نخستینبار برای هگل که نیست این از حرکت<br />

عمومی اشکال آگاه و جامع نحوی در<br />

دیالکتیک نمودهاست.‏ بیان را دیالکتیک اینکه<br />

برای است.‏ ایستاده سر روی وی نزد بیرون<br />

عرفانیش پوستهٔ‏ از آن عقالنی هستهٔ‏ از<br />

‏)تأکید ساخت.«‏ واژگونه را آن باید آید اول<br />

جلد سرمایه،‏ مارکس.‏ کارل ماست.(‏ ۶۰<br />

ص فارسی ترجمهٔ‏ به<br />

متعلّق التین اصطالح distinguos ۵٫ وسطی<br />

قرون demi – mesure ۶٫<br />

‏)به<br />

کانت اصطالح Kampfplatz 7. اصل(‏<br />

در آلمانی Rien ۸٫<br />

nul .9<br />

Beltov .10<br />

le physique .11<br />

le psychique .12<br />

serie .13<br />

۱۲۷<br />

ص اثر همان لنین،‏ ۱۴. nul ۱۵٫<br />

annulation .16<br />

سر<br />

بر آنچه و قمار در گروبندی mise 17. میشود.‏<br />

کرده قمار آن mise au pouvoir ۱۸٫<br />

Objet .19<br />

معنی<br />

به وصل وزن بر خصل enjeu 20. میشود.‏<br />

کرده قمار آن سر بر آنچه اشاره<br />

و است آلمانی به متن در اطالع دو هر که<br />

آلمانی سنتی فلسفهٔ‏ مهم جزء دو به است شامل<br />

شود اضافه آنها به نیز منطق اگر فیلسوفی<br />

آخرین میشود.‏ فلسفه مباحث تمامی بود.‏<br />

هگل نمود ایجاد کاملی دستگاه چنین که Sujet transcendental ۲۳٫<br />

تجربه<br />

از صرفنظر با که است فاعلی منظور مشروط<br />

را تجربه این خود تجربی من و فلسفه<br />

تاریخ کتب به باید دراینباره مینماید.‏ فروغی،‏<br />

محمدعلی به جمله از نمود مراجعه افکار<br />

خالصهٔ‏ برای اروپا.‏ در حکمت سیر کتاب<br />

تنها به میتوان نیز اشتراوس لوی از<br />

عنایت حمید ترجمهٔ‏ لیچ ادموند موجود نمود.‏<br />

مراجعه خوارزمی انتشارات Systematique ۲۱٫<br />

Naturphilosophie und Ge- .۲۲<br />

schichtsphilosophie<br />

89<br />

صفحه 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله


نظری<br />

برابری و مسئله های آن )۱(<br />

دومه نیکو لوسوردو<br />

برگردان : ب . کیوان<br />

نگرش<br />

صفحه 90<br />

هگل در پدیدارشناسی روح ۲ پرسش<br />

انگیزی گنجیده در اندیشه برابری مادی را<br />

که پایه خواست ‏»اشتراک ثروت ها«‏ است،‏<br />

کامالً‏ روشن گردانید:‏ بدین معنی که اگر به<br />

برآوردن برابر نیازهای متفاوت افراد مبادرت<br />

کنیم،‏ بدیهی است که نابرابری در سهم های<br />

افراد از آن نتیجه می شود.‏ اگر برعکس،‏<br />

به ‏»توزیع برابر«‏ دست یازیم،‏ در این<br />

صورت واضح است که نتیجه آن ‏»برآوردن<br />

نابرابر نیازها«‏ برای افراد خواهد بود.‏ در<br />

واقع در هر دو حالت ‏»اشتراک ثروت ها«‏<br />

به برآوردن وعده برابری مادی دست نمی<br />

یابد.‏ مارکس که خیلی خوب به پدیدارشناسی<br />

آگاهی داشت،‏ مشکل را با ربط دادن این<br />

شیوه های گوناگون توزیع ‏»برابرانه«‏ به دو<br />

مرحله متفاوت رشد جامعه پساسرمایه داری<br />

حل کرد:‏ توزیع در جامعه سوسیالیستی طبق<br />

‏»حق برابر«‏ است،‏ یعنی پرداخت حقوق<br />

بنابر ‏»پیشه برابر«‏ به کار گوناگون افراد،‏<br />

موجب نابرابری آشکار در حقوق فرد و<br />

درآمد می شود.‏ در این مفهوم،‏ ‏»حق برابر«‏<br />

چیزی جز ‏»حق نابرابر«‏ نیست.‏ در جامعه<br />

کمونیستی،‏ توزیع طبق نیازهای مختلف نیز<br />

موجب نابرابری می شود.‏ امّا رشد عظیم<br />

نیروهای مولد که نیاز همه را کامالً‏ برآورده<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

می کند،‏ اهمیت عملی این نابرابری را به<br />

تدریج زایل می سازد‎۳‎‏.‏ به عبارت دیگر،‏<br />

در سوسیالیسم برابری مادی ممکن نیست<br />

جایی که توزیع محدود ثروت ها وجود<br />

دارد،‏ نابرابری هم وجود دارد،‏ حتی اگر<br />

این نابرابری بر حسب مورد در شکل های<br />

گوناگون بروز کند.‏<br />

امروز در شرایطی که ایده آل کمونیسم همه<br />

معنای سیاسی اش را از دست داده ‏)هیچ<br />

دولتی اعالم نمی کند که دست اندرکار<br />

پیشرفت در راه کمونیسم است(‏ و نیز در<br />

شرایطی که به نظر می رسد ایده آل کمونیسم<br />

در مه خیال بافی ها رنگ باخته،‏ آیا باید<br />

از هر اندیشه برابری که برابری در برابر<br />

قانون نخواهد بود،‏ دست کشید.‏ یا برعکس<br />

باید راهی را پیمود که از هگل به مارکس<br />

منتهی شده است.‏ در واقع اکنون خواندن نقد<br />

تند در باره برابری و آزادی صرفاً‏ صوری<br />

در نزد هگل ممکن است.‏ گرسنه که در<br />

خطر مردن از بی غذایی است،‏ در واقع در<br />

وضعیت ‏»فقدان کامل حقوق«‏ قرار دارد و<br />

در آخرین تحلیل یک ‏»برده«‏ ۴ است.‏<br />

خواست برابری مادی ذاتاً‏ متضاد است.‏<br />

البته نابرابریِ‏ بغایت رسیده،‏ به خودی خود<br />

برابری حقوقی را بیهوده می گرداند.‏ در<br />

این صورت،‏ رجوع دوباره از مارکس به<br />

هگل یک عمل مسئله برانگیز ‏)پروبلماتیک(‏<br />

است،‏ چون با برقراری رابطه میان اقتصاد<br />

و سیاست،‏ بدیهی است که هگل باالتر از<br />

سنت کالسیک لیبرالی است.‏<br />

هنگامی که سنت لیبرالی،‏ دادن هر معنی<br />

اقتصادی-‏ اجتماعی به برابری را نفی<br />

می کرد،‏ بر این اعتقاد بود که می توان<br />

به شیوه ای کاراتر عمل کرد.‏ به نظر می<br />

رسد که برابری حقوقی و صرفاً‏ حقوقی از<br />

امتیاز درگیر نشدن با دشواری ها و پرسش<br />

انگیزی های ویژه خواست برابری مادی<br />

برخوردار است.‏ و با این همه،‏ همه چیز<br />

تا این اندازه ساده نیست:‏ چنان که طی مدت<br />

های بس مدید،‏ سنت لیبرالی هیچ تضادی<br />

میان برابری حقوقی تا آن اندازه آوازه مند<br />

و عمل نفی حقوق سیاسی زنان و یا کسانی<br />

که آه در بساط ندارند را تمیز نداده است.‏ به<br />

عنوان نمونه بنیامین کنستان در این باره گفته<br />

است:‏ ‏»کسانی که فقر آنها را در وابستگی<br />

دایمی نگه می دارد و به کارهای روزمره<br />

محکوم می کند،‏ نه داناتر از کودکان در


صفحه 91<br />

امور عمومی اند و نه عالقه مند تر از<br />

بیگانگان نسبت به پیشرفت ملی اند.‏ آن ها<br />

عامل های این پیشرفت را نمی شناسند.‏ آن<br />

ها فقط از امتیازهای نامستقیم آن برخوردار<br />

می شوند«.‏‎۵‎<br />

لحظه ای بپذیریم که استعاره های کنستان<br />

معتبرند.‏ آیا میان بالغ و کودک و حتی میان<br />

شخص بالغ و شخصی که به سن رشد و<br />

استعداد درک کردن و اراده کردن تام و تمام<br />

نرسیده،‏ برابری حقوقی وجود دارد؟ و نیز آیا<br />

میان یک شهروند به معنای دقیق آن و کسی<br />

که مقدر است همچون بیگانه در کشورش<br />

بماند،‏ برابری حقوقی وجود دارد؟ ممکن<br />

است بگویند که در این جا مسئله عبارت از<br />

فصلی از تاریخ است که پایان یافته و به<br />

گذشته تعلق دارد،‏ چون رأی همگانی مرد<br />

و زن همه جا خود را تحمیل کرده است.‏ با<br />

این همه،‏ امروز نیز نویسنده ای چون هایک<br />

فکر می کند که هیچ تضادی میان برابری<br />

حقوقی و محدودیت رأی در حقوق سیاسی<br />

وجود ندارد.‏ به عقیده او ‏»نمی توان تصدیق<br />

کرد که برابری در برابر قانون ضرورتاً‏<br />

مستلزم آن است که همه افراد بالغ حق رأی<br />

داشته باشند«.‏‎۶‎ ‏»به یقین نمی توان تصدیق<br />

کرد که ]...[ خارجیان مقیم ایاالت متحد،‏ یا<br />

اشخاص خیلی جوان به خاطر نداشتن حق<br />

رأی از آزادی زیادتر بی بهره اند،‏ اگر چه<br />

آن ها از آزادی سیاسی برخوردار نیستند«.‏‎۷‎<br />

بیگانگان و کودکان نمونه هایی هستند که<br />

کنستان هم به آن اشاره کرده است.‏ چند دهه<br />

بعد،‏ ادوارد البوالیه ناشر ‏»اصول سیاست«‏<br />

که خود یکی از نمایندگان برجسته سنت<br />

لیبرالی است،‏ در این زمینه چنین تفسیری<br />

دارد:‏ ‏»باید زنان را به کودکان افزود«.‏ ۸<br />

هایک نیز در یک یادداشت به استثنا کردن<br />

سنتی زنان در زمینه حقوق سیاسی رجوع<br />

می کند:‏ ‏»این یادآوری مفید است که در<br />

سوئیس،‏ کشور اروپایی که دمکراسی در<br />

آن بسیار قدیمی است،‏ زنان هنوز ‏]در سال<br />

۱۹۶۰[ حق رأی ندارند و به نظر می رسد<br />

که این با تصویب اکثریت آنان است«.‏‎۹‎<br />

باری به عقیده هایک نفی حقوق سیاسی<br />

بیش از نیمی از جمعیت،‏ نقض برابری<br />

حقوقی به حساب نمی آید.‏ چند دهه پیش از<br />

آن نیز،‏ اسپنسر به این نتیجه رسیده بود که<br />

تصویب حقوق سیاسی به نفع زنان مستلزم<br />

نقض اصل برابری است.‏ استدالل اسپنسر<br />

ساده است:‏ زنان که معاف از خدمات نظامی<br />

اند،‏ چنانکه از حقوق سیاسی بدون روبرو<br />

شدن با خطرهای جدی و مرگبار که مردان<br />

با آن روبرو هستند،‏ برخوردار شوند در<br />

‏»وضعیت نه برابر بل که برتر«‏ خواهند<br />

بود.‏‎۱۰‎ می توان این ایراد را به اسپنسر<br />

وارد دانست که در آن دوره در انگلستان<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

نظام وظیفه اجباری وجود نداشت ‏)این نظام<br />

در دوره جنگ اول جهانی متداول شد(،‏ از<br />

سوی دیگر،‏ می توان به وظیفه های دیگری<br />

چون ‏»وظیفه های مادری و غیره«‏ اشاره<br />

کرد که منحصراً‏ بر دوش زنان قرار دارد.‏<br />

اما نکته مهم چیز دیگری است؛ و آن عبارت<br />

از این است که آن چه را می توان تضاد حل<br />

ناشدنی منطقی برابری نامید در سطح صرفاً‏<br />

سیاسی-‏ صوری هم رخ می نماید.‏ به عبارت<br />

دیگر،‏ ما به انتزاع کردن نابرابری هایی می<br />

پردازیم که بنا بر واقعیت ‏)در سطح اجتماعی<br />

و طبیعی(‏ وجود دارند،‏ ولی ما حقوق سیاسی<br />

برابر را برای همه می شناسیم ‏)البته،‏ در این<br />

مورد به عقیده اسپنسر،‏ ما به زنان برتری<br />

می دهیم و اصل برابری را نقض می کنیم(؛<br />

به بیانی دیگر،‏ این خود اصل برابری رفتار<br />

است که به لحاظ مطابقت برابر میان حقوق<br />

سیاسی و وظایف اجتماعی،‏ نابرابری حقوق<br />

سیاسی را ایجاب می کند.‏ در حقیقت،‏ سنت<br />

سیاسی ارتجاعی صرفاً‏ به رادیکالیزه کردن<br />

این تضاد الینحل منطقی برابری اکتفا می<br />

کند.‏ چنان که نیچه می گوید:‏ ‏»برابری برای<br />

برابرها،‏ نابرابری برای نابرابرها«.‏ بحث<br />

واقعی عدالت از این قرار خواهد بود.‏ پس،‏<br />

هرگز نباید ‏»نابرابر را برابر گردانید«.‏ ۱۱<br />

هایک که نفی حقوق سیاسی زنان و تمامی<br />

طبقه های اجتماعی را با اصل برابری<br />

در برابر قانون سازگار می داند،‏ از<br />

سوی دیگر معتقد است که ‏»وضع مالیات<br />

تصاعدی به عنوان وسیله ای برای رسیدن<br />

به بازتوزیع درآمد«‏‎۱۲‎ برعکس،‏ با خود<br />

این اصل ناسازگار است.‏ بنابراین،‏ در این<br />

چشم انداز باید از آن نتیجه گرفت که تقریباً‏<br />

همه کشورهای غربی از اصل برابری در<br />

بر ابر قانون روگردان شده و به وضعیت<br />

پیش از ظهور دنیای مدرن بازگشته اند؛<br />

هر چند که از این پس این تهیدستان اند که<br />

طبق قانون مجازند مالیات کمتری بپردازند<br />

و از امتیازهایی برخوردار شوند.‏ به عقیده<br />

هایک این واقعیت که حذف برابری حقوقی<br />

نتیجه مستقیم اجرای برابری سیاسی است،‏<br />

هنوز بسیار جالب است:‏ ‏»زمانی که شمار<br />

مزدبران و پرولترها شتابان افزایش می<br />

یافت،‏ حق رأی برای آن ها که تا آن زمان از<br />

آن محروم بوده اند،‏ شناخته شد.‏ بدین ترتیب،‏<br />

افکار اکثریت عظیم انتخاب کنندگان در<br />

کشورهای غربی ‏)در چند استثناء نزدیک(‏<br />

از وضعیت وابستگی که در آن قرار<br />

داشتند،‏ برانگیخته شد.‏ چنان که امروز در<br />

اغلب موارد،‏ این افکار آن ها است که بر<br />

سیاست فرمانرواست.‏ آن ها اقدام هایی را<br />

می پذیرند که وضع زحمتکشان مزدبگیر را<br />

به نسبت بهتر می کند ولی در عوض وضع<br />

حرفه های مستقل را وخیم می سازد«‏‎۱۳‎‏.‏<br />

این امر پیش از هر چیز برای ‏»مالیات<br />

ها«‏‎۱۴‎ اهمیت دارد.‏ تصور می رود،‏ این<br />

جا به طور مستقیم در برابر وضعیت بی<br />

درنگ شورانگیز قرار می گیریم،‏ جایی که<br />

برابری سیاسی وجود دارد،‏ برابری حقوقی<br />

قطع می گردد.‏ امّا هایک بدون دشواری خود<br />

را از آن وا می رهاند؛ زیرا به عقیده او،‏<br />

نفی حقوق سیاسی به منزله نابرابری قانونی<br />

است،‏ حال آن که در واقع تنها برابری در<br />

برابر قانون اهمیت دارد.‏<br />

بنابراین،‏ این برابری با تبعیض در رأی<br />

دادن با پرداخت مالیات مخصوص در زمینه<br />

حقوق سیاسی نقض نمی شود،‏ در صورتی<br />

که برعکس با تبعیض در رأی دادن با<br />

پرداخت مالیات ‏)به هزینه ثروتمندان(‏ که<br />

وضع مالیات تصاعدی را ترسیم می کند،‏<br />

نقض می شود.‏<br />

حال می پرسیم برخورد مارکس نسبت به<br />

خواست برابری چیست؟ نخست قطعه بسیار<br />

مشهوری در کاپیتال وجود دارد که در آن<br />

مارکس زمینه حرکتی را به ریشخند مطرح<br />

می کند که ‏»بهشت واقعی حقوق فطری<br />

طبیعی است.‏ آن چه این جا فرمانروا است،‏<br />

آزادی برابری،‏ مالکیت و بنتام است«‏‎۱۵‎<br />

می توان از این کنار هم قرار گرفتن چند<br />

مقوله و یک نام نتیجه گرفت که بنتام تئوری<br />

پرداز حقوق طبیعی و شعارهای آزادی و<br />

برابری،‏ زاده انقالب فرانسه بوده است.‏ اما<br />

بنتام از موضع کامالً‏ دیگری حرکت می کند.‏<br />

به عقیده این لیبرال انگلیسی اعالمیه حقوق<br />

بشر ۱۷۸۹ چیزی جز انباشت ‏»سفسطه<br />

های آنارشیستی«‏ نیست.‏ اعالمیه از برابری<br />

میان همة انسان ها صحبت می کند.‏ ولی<br />

تفسیر بنتام از این قرار است:‏ ‏»همه انسان<br />

ها،‏ یعنی همه موجودات نوع بشر و بنابراین<br />

شاگرد با ارباب اش در حقوق برابرند.‏ شاگرد<br />

حق رهبری کردن و تنبیه کردن ارباب اش<br />

را دارد:‏ یعنی همان حقی که ارباب اش<br />

نسبت به او اعمال می کند«.‏ پس ‏»اصل پوچ<br />

برابری تنها جمعی متعصب و شماری نادان<br />

را راضی می کند«.‏ اعالمیه از ‏»قانون به<br />

عنوان بیان اراده عموم«‏ صحبت می کند.‏<br />

البته،‏ بدیهی است،‏ که بدین ترتیب نمی توان<br />

محدودیت های سیستم امتیاز در رأی دادن را<br />

توجیه کرد.‏ همچنین به نظر می رسد نظر<br />

اعالمیه درباره حق مالکیت مورد بدگمانی<br />

بنتام است:‏ نخست به خاطر این که موضوع<br />

مشخص چنین حقی کامالً‏ معین نشده است.‏<br />

به هر رو،‏ مسئله عبارت از حقی است که<br />

‏»بدون هیچ قید و شرط به هر فرد«‏ تعلق<br />

دارد.‏ پس می توان از آن نتیجه گرفت که<br />

اعالمیه با شناختن ‏»حق مالکیت همگانی،‏<br />

بدین معنا که همه چیز برای همه مشترک<br />

است،‏ پایان می گیرد.‏ اما چون آن چه به


صفحه 92<br />

(<br />

(<br />

همه تعلق دارد،‏ به هیچ کس تعلق ندارد،‏ از<br />

آن این نتیجه به دست می آید که اثر اعالمیه<br />

استوار کردن مالکیت نیست،‏ بلکه برعکس<br />

تخریب آن است:‏ این چنین است که اعالمیه<br />

از جانب هواداران بابوف ،)Babeuf(<br />

این مفسران واقعی اعالمیه حقوق بشر که<br />

آن ها را فقط می توان از منطقی بودن در<br />

بکارگیری اصول بسیار نادرست و بسیار<br />

پوچ نکوهش کرد،‏ درک شده است.«‏‎۱۶‎<br />

در این جا الزم است که به یک قضیه پرسش<br />

انگیز اشاره کنیم:‏ در حالی که به عقیده<br />

مارکس برابری مطرح شده در اعالمیه<br />

حقوق بشر مترادف با ‏»مالکیت و بنتام«‏<br />

است،‏ این برابری از دیدگاه بنتام مترادف<br />

با کمونیسم است!‏ این تناقض را چگونه باید<br />

توضیح داد؟ آیا باید اشتباه را به انقالبی<br />

آلمانی نسبت دهیم یا به لیبرال انگلیسی؟ شاید<br />

فرضیه دیگری هم وجود دارد.‏ هنگامی که<br />

کاپیتال ‏»آزادی،‏ برابری،‏ مالکیت و بنتام«‏<br />

را پهلوی هم می گذارد،‏ آشکارا به سپهر<br />

بازار رجوع می کند که در آن سرمایه دار<br />

و کارگر به عنوان ‏»مالکان آزاد و برابر<br />

کاالها«‏ باهم روبرو می شوند و به طور<br />

قراردادی،‏ کاالهای مربوط به خودشان ‏)مزد<br />

و نیروی کار(‏‎۱۷‎ را مبادله می نمایند.‏ در<br />

عوض بنتام،‏ هنگامی که نتیجه های مخرب<br />

برابری و حقوق بشر را اعالم می دارد،‏<br />

مطلقاً‏ به بازار رجوع نمی کند.‏ برابری که<br />

مارکس به عنوان هدف در نظر می گیرد<br />

شاید همان برابری نباشد که بنتام به عنوان<br />

هدف از دیدگاه کامالً‏ مخالف مطرح می کند.‏<br />

شعار ‏»برابری«‏ Equality خیلی پیش<br />

از ۱۷۸۹ در سنت سیاسی لیبرالی انگلیس<br />

بازتاب یافت.‏ به عقیده آدام اسمیت ‏»اجازه<br />

دادن به هر کس که نفع خاص شخصی اش<br />

را به طور مستقل در زمینة طرح لیبرالی<br />

برابری،‏ آزادی و عدالت دنبال کند«‏‎۱۸‎‏،‏<br />

ضرورت دارد.‏ در ارتباط با عبارت<br />

‏»برابری،‏ آزادی و عدالت«‏ تقریباً‏ به نظر<br />

می رسد که ما با یک پیشدستی نامواره سه<br />

گانه که بعد در انقالب فرانسه تولد یافت،‏<br />

سروکار داریم.‏ هنگامی که اسمیت هر نوع<br />

‏»نقض آزادی طبیعی و عدالت«‏ ۱۹ را به<br />

عنوان ‏»بی عدالتی«‏ محکوم می کند،‏ کوشش<br />

کرده است به تئوری حقوق طبیعی انسان<br />

بیندیشد.‏ با این همه،‏ نباید از هم آوایی های<br />

ساده و جزیی دچار گمراهی شد.‏ برابری<br />

درخواستی اسمیت کامالً‏ در چارچوب بازار<br />

گسترش می یابد که در پرتو آن هر انسان<br />

باید بتواند ‏»بنا بر سیستم آزادی طبیعی«،‏<br />

‏»کار یا سرمایه اش«‏ را بدون هیچ مانعی<br />

به کار اندازد و وارد رقابت شود‎۲۰‎‏.‏ حتی<br />

هنگامی که موضوع عبارت از آزادی است،‏<br />

این آزادی مخصوصاً‏ بر مبنای بازار تقدیس<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

شده است.‏ اسمیت به ریشخند خاطرنشان<br />

می کند که ‏»افراد کمون )Commun( در<br />

انگلستان،‏ هر چند که به آزادی شان بسیار<br />

عالقه نشان می دهند،‏ در عین حال هرگز به<br />

دقت درک نمی کنند که این آزادی استوار<br />

بر چیست.‏ آن جا نه بیش از افراد کمون<br />

کشورهای دیگر،‏ همه خشم و نفرت خود را<br />

‏»علیه احکام عمومی توقیف و بی هیچ تردید<br />

علیه عمل خالف قانون که البته به نظر نمی<br />

رسد در حد تعدی به عموم باشد ابراز می<br />

دارند و در عوض همین ‏»افراد کمون«،‏ به<br />

قوانین و نهادهایی که آزادی گردش،‏ خرید<br />

و فروش نیروی کار را محدود می کنند،‏<br />

توجه اندک دارند و یا هیچ توجه ندارند.«‏‎۲۱‎<br />

‏»آزادی طبیعی«،‏ برابر هر فرد آشکارا بر<br />

پایه بازار اندیشیده شده که قدرت سیاسی باید<br />

از دخالت در آن بپرهیزد.‏<br />

مقایسه کردن تئوری انقالبی فراسوی حقوق<br />

طبیعی بشر با چنین وضعیت ناممکن است.‏<br />

به نظر می رسد آگاهی از این تفاوت گاه نزد<br />

خود مارکس نمودار می گردد.‏ در ‏»خانوادة<br />

مقدس«‏ آمده است:‏ برابری ‏»یک اصطالح<br />

فرانسوی است که برای نشان دادن یگانگی<br />

اساسی انسان ها We- Menschliche<br />

) senseinheit آگاهی نوعی و رفتار<br />

نوعی انسان Gattungsbewusst-<br />

،)sein und Gattungsverhalten<br />

همانندی پراتیک انسان با انسان یعنی رابطه<br />

اجتماعی یا بشری انسان با انسان به کار می<br />

رود«.‏‎۲۲‎ پس ‏»خانواده مقدس«‏ تفسیری<br />

از برابری آشکارا متفاوت با تفسیر کاپیتال<br />

ارائه می دهد،‏ زیرا به یقین بازار جایی<br />

نیست که آگاهی و یگانگی نوع در آن تبلور<br />

یابد!‏ برابری از متنی به متن دیگر به چه<br />

ترتیب تطور یافته است؟ آنچه دربارة این<br />

موضوع باید خاطرنشان کرد،‏ این است که<br />

تقاطع در مقوله مشترک،‏ انقالب بورژوایی،‏<br />

سنت لیبرالی انگلیسی و سنت انقالبی فرانسه<br />

را تابع روندی همانند می سازد که فضای<br />

کمی را برای جدایش دقیق تر باقی می<br />

گذارد.‏<br />

در حقیقت،‏ برای سنت لیبرالی کالسیک و به<br />

ویژه لیبرالیسم نو کنونی،‏ در آخرین تحلیل،‏<br />

برابری حقوقی به برابری در بازار تبدیل می<br />

گردد.‏ برای تضمین برابری میان صاحبان<br />

مختلف کاالها Warenbesitzer‏)سرمایه<br />

یا نیروی کار(،‏ که کاپیتال درباره آن<br />

صحبت می کند،‏ دولت باید مانع از هر بی<br />

نظمی بازار گردد.‏ بسیار خوب،‏ اما چه کسی<br />

بازار را بی نظم می کند؟ در جای نخست،‏<br />

این ها عبارتند از انحصارها،‏ و به ویژه<br />

انحصار نیروی کار.‏ جدل ضد سندیکایی<br />

گاه بسیار تند و آشکار و گاه پر سروصدا،‏<br />

همواره با تاریخ اندیشه لیبرالی همراه بوده<br />

است.‏ در این باره نخست سخن ماندویل را<br />

می آوریم:‏ ‏»من از اشخاص قابل اعتماد خبر<br />

یافته ام که برخی از خدمتکاران گستاخی را<br />

به جایی رسانده اند که با گرد آمدن در انجمن<br />

ها قوانینی وضع کرده اند که طبق آن خود<br />

را ملزم نمی دانند در قبال مبلغی پایین تر از<br />

مبلغی که بین خود قرار گذاشته اند،‏ استخدام<br />

شوند و یا بارها و بسته هایی را که سنگینی<br />

آن ها از حد معینی مثالً‏ دو تا سه کیلو بیشتر<br />

باشد حمل نکنند و نیز مقررات دیگری وضع<br />

کرده اند که مستقیماً‏ با منافع کسانی که آن ها<br />

نزدشان استخدام شده اند،‏ در تضاد است و<br />

حتی با هدفی که آن ها به خاطر آن استخدام<br />

شده اند،‏ وفق نمی دهد«.‏‎۲۳‎ به همین ترتیب<br />

بور که )Burke( ‏)کالسیک دیگر سنت<br />

لیبرالی که هایک همیشه به او رجوع می<br />

کند(‏ از قراردادی ستایش می کند که آزادانه<br />

و صادقانه بر پایه طرح برابری در خارج از<br />

هر ‏»هم آمیزی یا تبانی«‏‎۲۴‎ با اشاره آشکار<br />

و رضامندانه به هم آمیزی های قانونی منعقد<br />

می گردد،‏ اعتصاب های کارگری را منع و<br />

مجازات می کند.‏<br />

اما آیا برای از میان برداشتن همه بی نظمی<br />

بازار و برقراری برابری مبادله،‏ جلوگیری<br />

از فعالیت ‏»انحصارهای توسعه یافته«‏ که<br />

شرکت ها یا ‏)اتحادیه های(‏ کارگری اند،‏<br />

کافی است؟ در واقع،‏ اسمیت اعتراف می<br />

کند که قوانین پارلمانی علیه اتحادهایی که<br />

به کاهش بهای کار گرایش دارند،‏ وجود<br />

ندارند،‏ حال آن که قوانین پارلمانی زیادی<br />

علیه اتحادهایی که به افزایش آن گرایش<br />

دارند،‏ وجود دارد«.‏ تا این جا فقط مسئله<br />

عبارت از بی نظمی قانونگذاری است که<br />

می تواند به آسانی رفع شود.‏ اما اسمیت تذکر<br />

دیگری را اضافه می کند»‏ چون کارفرمایان<br />

از حیث تعداد کمترند،‏ می توانند به آسانی<br />

متحد شوند«،‏ ‏»کارفرمایان همیشه و همه<br />

جا دارای نوعی اتحاد پوشیده اند که کمتر<br />

جاذبة دایمی و یک شکل دارند و مراد از آن<br />

جلوگیری از باال رفتن دستمزدها از سطح<br />

کنونی آن است«،‏ و یا ‏»به پایین آوردن<br />

آتی سطح دستمزدها«‏‎۲۵‎ گرایش دارد.‏ پس<br />

حتی با همان شیوه در زمینة قانونگذاری با<br />

کارفرمایان و کارگران رفتار شود،‏ نابرابری<br />

ناحق به سود کارفرمایان چیزی از برابری<br />

باقی نمی گذارد.‏ اسمیت با واقع گرایی خاصی<br />

در اقتصاد سیاسی اعتراف می کند که در<br />

این صورت،‏ مستقل از قانونگذاری جاری،‏<br />

برابری واقعی میان ‏»شریکان«‏ بازار،‏ و<br />

درگیری کار وجود ندارد.‏ ‏»کارگران برای<br />

واداشتن ‏]کارفرمایان[‏ به تصمیم گیری<br />

فوری،‏ همواره به وسایل پر سر و صدا و<br />

گاه خشونت آمیز و ایذایی مؤثر متوسل شده<br />

اند.‏ آن ها از ‏]وضع خود[‏ نومید شده و با


صفحه 93<br />

جنون و شدت عمل آدم های مأیوس که یا<br />

باید از گرسنگی بمیرند و یا کارفرمایان خود<br />

را به قبول درخواست هایشان وادارند،‏ رفتار<br />

می کنند.«‏‎۲۶‎ همه این هامانع از آن نگردید<br />

که اسمیت به دولت توصیه کند که با شدت<br />

بر ضد اتحادیه های کارگری رفتار کرده و<br />

علیه هر شکل تجمع کارگری مداخله کند.‏<br />

چون بدبختانه ‏»دشوار است که افراد یک<br />

حرفه برای برگزاری جشنی گرد هم آیند یا<br />

برای تفریح جمع شوند و گفتگوی آن ها به<br />

توطئه علیه دولت با تدبیر معین برای باال<br />

بردن قیمت ها نیانجامد.«‏‎۲۷‎<br />

بدین ترتیب،‏ سرانجام اسمیت به متزلزل<br />

کردن افسانه برابری در بازار و مبادله،‏ که<br />

خود آن را ساخته بود،‏ دست یازید.‏ عناصر<br />

واقع گرایی موجود در تحلیل اسمیت وسیعاً‏<br />

در فکر نولیبرال ناپدید شده است.‏ افسانه<br />

بازار و برابری در بازار دوباره با صراحت<br />

خیره کننده نزد نویسندگانی چون هایک و<br />

نوزیک و غیره سربرآورده است.‏ اما کافی<br />

است که تاریخ واقعی سنت لیبرالی را در<br />

برابر اطمینان های تسکین دهنده لیبرالیسم<br />

نوکنونی قرار دهیم.‏ حال این سئوال پیش<br />

می آید که پس چه وقت بازار بدون اختالل<br />

بیرونی وجود دارد که شریکان مبادله،‏<br />

خود را در لوای آن در وضعیت آزادی و<br />

برابری احساس کنند؟ الک اصول پرداخت<br />

کاال به جای دستمزد System( )Truck<br />

را که بر پایه آن به کارگران نه پول بلکه<br />

کاالهای کارخانه ای که در آن کار می<br />

کنند،‏ داده می شود،‏ امری کامالً‏ موجه می<br />

دانست.‏ در عوض،‏ به عقیده اسمیت ‏»قانونی<br />

که کارفرمایان ]...[ را وا می دارد که به<br />

جای کاال پول به کارگران خود بپردازند،‏<br />

کامالً‏ عادالنه است.‏ در عمل این قانون هیچ<br />

الزام واقعی را به کارفرمایان تحمیل نمی<br />

کند.«‏‎۲۸‎ اسمیت برخالف الک فکر می<br />

کرد که سیستم کاال به جای دستمزد،‏ اصل<br />

برابری میان شریکان را نقض می کند و<br />

از این رو،‏ مداخله قانونی را که الک آن<br />

را غیر قابل تحمل می دانست،‏ توجیه می<br />

کند.‏ خیلی بعد نویسندگان لیبرالی چون لکی<br />

Lecky و دیگران تنظیم ساعت کار به<br />

وسیله دولت را به عنوان مداخله ناپذیرفتنی<br />

در قلمرو بازار محکوم کردند.‏‎۲۹‎ برعکس،‏<br />

به عقیده هایک دولت حق دارد ‏»مقررات<br />

عام برابر و مشترک«‏ و ‏»شرایط عامی را<br />

که هر قرارداد به رعایت آن فراخوانده می<br />

شود«‏ معین کند.‏ هایک که امروز علیه هر<br />

شکل سوسیالیسم و اتاتیسم ‏)دولت ساالری(‏<br />

داد سخن می دهد و به نوبه خود از دید لکی<br />

سوسیالیست و اتاتیست بنظر می رسید،‏ با<br />

این همه توسط او به عنوان یک کالسیک<br />

در دبستان لیبرالیسم نگریسته شده است.‏‎۳۰‎<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

پس آن چه روشن می شود،‏ همانا خصلت<br />

معین تاریخی بازار است که به گفته گرامشی<br />

شکل بیرونی مشخص آن نمی تواند مستقل<br />

از ‏»روبنای سیاسی،‏ اخالقی و حقوقی«‏‎۳۱‎<br />

اندیشیده شود.‏ بنا بر تفسیر هایک،‏ قبول این<br />

امکان برای دولت که قواعد عامی را اعالم<br />

دارد که شرایط صحت قرارداد را مشخص<br />

کند،‏ اعتراف به این است که در واقع دولت<br />

شرایطی را معین می کند که امکان می<br />

دهد ببینیم قرارداد بر اساس طرح آزادی<br />

و برابری بسته شده و نیز اعتراف به این<br />

است که برابری میان شریکان مبادله،‏ نتیجه<br />

تعریف کامالً‏ تاریخی و سیاسی است.‏<br />

برابری در بازار که در نظر لیبرال ها به<br />

مثابه یگانه برابری در خور روش روشن<br />

و بی ابهام تعریف شده،‏ در واقعیت خود<br />

را چونان برابری بسیار مسئله آفرین می<br />

نمایاند.‏ حال به تعریف برابری ای بازگردیم<br />

که در ‏»خانوادة مقدس«‏ از آن به عنوان<br />

وجدان یگانگی نوع یاد شده است.‏ بدیهی<br />

است که این تعریف نیز مبرا از مسئله<br />

آفرینی و دشواری نیست.‏<br />

جدی ترین ایراد عبارت از ایرادی است که<br />

میستر Maister در زمان خود فرمول بندی<br />

کرد:‏ ‏»در جهان ابداً‏ انسان وجود ندارد،‏ من<br />

در زندگی ام فرانسوی ها،‏ ایتالیایی ها،‏ روس<br />

ها و غیره را دیده ام و به عنایت منتسکیو<br />

حتی می دانم که می توان پارسی بود.‏ اما<br />

درباره انسان اعالم می دارم که در زندگی<br />

ام با او مالقات نکرده ام.‏ اگر انسان وجود<br />

دارد،‏ این کامالً‏ در ارتباط با ‏»ناخودآگاه<br />

من است.«‏ ۳۲ به طور طبیعی ایرادگیری<br />

از میستر آسان است،‏ زیرا می توان مفهوم<br />

فرانسوی،‏ ایتالیایی یا روسی را به همان<br />

ترتیب که او مفهوم انسان را زایل می کند،‏<br />

زایل کرد:‏ یعنی اگر ما در خیابان با انسان<br />

به این عنوان برخورد نمی کنیم،‏ با فرانسوی<br />

به این عنوان نیز برخورد نمی کنیم.‏ زایل<br />

کردن نام گرایانه Nominaliste مفهوم<br />

های عام می تواند تا بی نهایت،‏ تا ناممکن<br />

بودن بحث و ارتباط،‏ تا سکوت مالیخولیائی<br />

یا عرفانی ادامه یابد.‏ با این همه،‏ از سوی<br />

دیگر میستر یک شکل واقعی تئوری حقوق<br />

طبیعی Jusnaturaliste سُنتی را روشن<br />

می گرداند:‏ کوشش کردن برای تأیید کردن<br />

حقوق بشر با رجوع کردن به طبیعت معنا<br />

ندارد.‏ هگل به درستی تشخیص داده است<br />

که انسان در این کیفیت به کلی دور از داده<br />

طبیعی بی میانجی یک ساخت تاریخی است.‏<br />

انسان محصول یک روند تاریخی پیچیده و<br />

طوالنی است:‏ ‏»باید به عنوان یک موضوع<br />

مهم این واقعیت را در نظر گرفت که انسان<br />

اکنون چونان عنوان حقوق به منزله انسان<br />

نگریسته می شود،‏ پس این واقعیت که او<br />

انسان Menschsein است چیزی فراتر<br />

از وضعیت خود است ]...[ اکنون ا ین<br />

ها اصول عامی هستند که به عنوان منابع<br />

حقوق مطرح شده اند و از این رو،‏ عصر<br />

جدیدی در جهان آغاز شده است.«‏‎۳۳‎ مفهوم<br />

انسان و حقوق بشر محصول نه یک روند<br />

بازگشت به طبیعت ناب اساطیری،‏ بلکه<br />

نتیجه پیشرفت شگرف تاریخی است؛ و<br />

حتی دقیقاً‏ این ساخت کلیت است که پیشرفت<br />

تاریخی را موزون می کند.‏ هگل در مبارزه<br />

قلمی علیه ‏»نام گرایی حاد«‏ تأکید می کند<br />

که ‏»تعین اصل کلی ]...[ در نفس خود<br />

مسئله ای فوق العاده مهم و مشخصه فرهنگ<br />

دنیای جدید است.«‏‎۳۴‎ ساخت کلیت،‏ خط<br />

راهنمای روند انقالبی است که زایش دنیای<br />

معاصر را نشان می دهد.‏ و آن پس از این<br />

که خود را در رفرم های ضد فئودالی استبداد<br />

کارآزموده و در انقالب آمریکا تثبیت کرد،‏<br />

‏»اصل کلیت اصول در مردم فرانسه تقویت<br />

شد و انقالب را به وجود آورد«‏‎۳۵‎ کلیت<br />

)Allgemeinheit( که در این جا درباره<br />

آن صحبت کردیم چیزی جز برابری انقالب<br />

فرانسه در موضوعی که هگل از ‏»اصل<br />

کلیت و برابری«‏‎۳۶‎ صحبت می کند،‏ نیست.‏<br />

از این پس اصل برابری شایستة انسان ها به<br />

موضوعی بدل شده است که نمی توان از آن<br />

چشم پوشید.‏ و این البته،‏ نه بدین خاطر که<br />

به طبیعت باز می گردد و در آن استوار می<br />

شود،‏ بلکه بدین خاطر که به طبیعت ثانوی<br />

و چیرگی تاریخی بدل شده است که هیچ<br />

حرکت ارتجاعی با وجود کامیابی های ممکن<br />

تاکتیکی نمی تواند به طور استراتژیک موفق<br />

به نادیده گرفتن آن شود.‏<br />

تز مارکس که طبق آن ‏»تاریخ کلی همواره<br />

وجود نداشته؛ تاریخ به عنوان تاریخ کلی<br />

یک نتیجه است«‏‎۳۷‎ می تواند در خط<br />

تداوم با هگل قرار گیرد.‏ بدون تاریخ کلی؛<br />

انسان در این کیفیت و حقوق بشر نمی تواند<br />

اندیشیده شود و برابری،‏ یگانگی نوع انسان<br />

نمی تواند اندیشیده شود.‏ همانطور که قبالً‏ در<br />

این باب نزد هگل دیده ایم،‏ پیشرفت تاریخی<br />

بنا بر ساخت کلیت موزون شده است.‏ در این<br />

باره مخصوصاً‏ نامه آوریل ۱۸۹۳ انگلس<br />

پرمعناست:‏ ‏»طبیعت برای تولید موجودات<br />

زندة باشعور به میلیون ها سال نیاز داشت<br />

و به نوبة خود،‏ این موجودات زندة باشعور<br />

برای این که با هم آگاهانه،‏ با آگاهی نه فقط از<br />

کُنش های شان به عنوان افراد بلکه با آگاهی<br />

از کُنش های شان به عنوان توده عمل کنند<br />

و با هم به عمل و تعقیب هدف و مقصودی<br />

پردازند که به اتفاق خواسته اند،‏ به هزاران<br />

سال نیاز داشتند.‏ تقریباً‏ اکنون ما به این نقطه<br />

رسیده ایم«.‏ انگلس تاریخ بشریت را در<br />

تاریخ زمین وارد کرده است ‏)تصادفی نیست


صفحه 94<br />

که این نامه خطاب به یک زمین شناس نوشته<br />

شده است(:‏ در این صورت مسئله عبارت از<br />

‏»شکل بندی چیزی است که هرگز در تاریخ<br />

زمین ما بدست نیامده است.«‏‎۳۸‎ از دیدگاه<br />

هگل،‏ یگانگی نوع،‏ ممکن است به گونه ای<br />

به غایت فشرده توسط انگلس اندیشیده شده،‏<br />

بی آن که به طور شایسته این واقعیت در<br />

نظر گرفته شود که مسئله عبارت از یگانگی<br />

است که اختالف و تضاد را نفی نمی کند؛ با<br />

این همه،‏ برای هگل و نیز انگلس،‏ فراز و<br />

نشیب های تاریخ عمومی یا کیهانی،‏ Cos-<br />

)mique بنا بر ساخت پیشرونده کلیت و<br />

یگانگی نوع موزون شده اند.‏ در حقیقت،‏ این<br />

مارکس است که در این باره خط تداوم با<br />

معنایی را نشان داده است:‏ ‏»اگر هگل پیر،‏<br />

در فراسو به این معرفت می رسید که کلیت<br />

در زبان آلمانی و کشورهای شمال اروپا<br />

چیزی جز زمین مشترک معنی نمی دهد،‏<br />

چه می گفت ]...[۳۹.« به نظر می رسد که<br />

این جا کمونیسم به عنوان مرحله عالی تر<br />

روند ساخت کلیت اندیشیده شده است.‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

(<br />

اگر یگانگی نوع نمی تواند بدون تاریخ کلی<br />

اندیشیده شود،‏ تاریخ کلی هم به نوبه خود<br />

نمی تواند بدون ظهور بازار جهانی اندیشیده<br />

شود.‏ این ‏»وابستگی متقابل عمومی میان<br />

ملت ها«‏ و ‏»رقابت عمومی«‏ است که<br />

تاریخ عمومی را ممکن می گرداند )۴۰(.<br />

در این مفهوم،‏ بازار جنبه ای از روند ساخت<br />

کلیت و یگانگی نوع است ‏)دید مشابهی نزد<br />

هگل وجود دارد(.‏ بدیهی است که مارکس<br />

از مدح و ثنای ساده لوحانه سنت لیبرالی<br />

در این باره بسیار فاصله مند است.‏ بازار<br />

جهانی می تواند کامالً‏ با بردگی مستقیم<br />

سیاهان در آمریکا همزیستی کند‎۴۱‎ ‏»طرد<br />

سیاهپوست ها«‏ از عرصه سوداگری ها<br />

و دیگر ‏»روندهای طبیعت پرستانه«‏ که<br />

‏»انباشت بدوی«‏ را ترسیم کنند،‏ بخش مکمل<br />

تاریخ پیدایش بازار جهانی اند.‏‎۴۲‎ بازار<br />

حتی هنگامی که برابری مالکان کاالها را<br />

که به مبادله می پردازند،‏ واقعیت می بخشد.‏<br />

با این همه برابری را محقق نمی سازد.‏ در<br />

مبادله میان نیروی کار و مزد،‏ برابری میان<br />

مالکان کاالهای مختلف نقض نشده است.‏<br />

ولی با این همه،‏ کارگران « که بنا بر سن<br />

و جنس خود کم و بیش گرانبها هستند«،‏<br />

‎۴۳‎به ابزار های کار تبدیل شده اند.‏ در این<br />

مفهوم،‏ اگر از برابری طبق روشنگری که<br />

در ‏»خانواده مقدس«‏ بعمل آمده ‏»یگانگی<br />

اساسی انسان ها«‏ و یگانگی نوع را می<br />

فهمیم،‏ برابری نقض شده است و تبدیل افراد<br />

یک طبقه به ابزار کلی،‏ نفی کیفیت انسانی<br />

آنها و تخریب یگانگی نوع است.‏ ما تعریف<br />

مشابهی را نزد هگل می یابیم که در این باره<br />

به مقوله های برگرفته از منطق خود متوسل<br />

می شود.‏ جامعه درباره فردی که نومیدانه<br />

در گرسنگی دست و پا می زند،‏ نه یک<br />

داوری منفی ساده،‏ بلکه یک داوری منفی<br />

نامتناهی را اعالم می دارد:‏ یعنی جامعه به<br />

نفی برخی حقوق و یژه او بسنده نکرده،‏ بلکه<br />

او را در وضعیت ‏»فقدان کامل حقوق«‏ و<br />

بنابراین در آخرین تحلیل در وضعیت بردگی<br />

قرار می دهد،‏ بنظر می رسد جامعه درباره<br />

فردی که در شرایط عسرت فوق العاده قرار<br />

دارد،‏ این رأی نفرت انگیز را داده که تو<br />

انسان نیستی!‏ در این صورت بنا بر تصریح<br />

هگل داوری منفی نامتناهی در واقع به نفی<br />

‏»نوع«‏‎۴۴‎ می انجامد.‏<br />

بنابراین،‏ یگانگی نوع به مثابه خط راهنمایی<br />

که امکان می دهد که نابرابری غیرقانونی<br />

از نابرابری قانونی متمایز گردد،‏ رخ می<br />

نماید.‏ برابری در برابر قانون با توجه به<br />

این که امکان تعریف آن به طور مشترک<br />

وجود دارد،‏ کافی نیست.‏ از دید هایک حتی<br />

فقر نومیدانه بخش وسیعی از مردم نمی<br />

تواند توزیع دوباره درآمد از راه قانونی را<br />

توجیه کند:‏ یعنی در چنین چارچوبی وضع<br />

مالیات تصاعدی نه فقط آزارنده و مستبدانه،‏<br />

بلکه – چنان که قبالً‏ اشاره کرده ایم-‏ مخرب<br />

برابری در برابر قانون به نظر می رسد.‏ در<br />

عوض بنا بر دیدی که شرح آن اینجا گذشت،‏<br />

عمل رواداشتن فقر نومیدانه توده های وسیع<br />

مردم در وضعیت رشد سریع نیروهای مولد<br />

و ثروت اجتماعی،‏ به تخریب یگانگی نوع<br />

و برابری می انجامد.‏ در این صورت آیا<br />

باید برابری صوری و برابری گوهری را<br />

رویاروی هم قرار دهیم؟ در واقع،‏ برابری<br />

– به عنوان نفی نابرابری هایی که یگانگی<br />

نوع را از بین می برد – یک سنجة صوری<br />

است؛ بدین معنا که هیچ داده کمی در زمینة<br />

توزیع ثروت اجتماعی به دست نداده و قرینة<br />

مشترکی در زمینة شیوه مناسب تولید برای<br />

پرهیز از تبدیل انسان یا تمامی یک طبقه<br />

اجتماعی به ‏»ابزار کار«‏ فراهم نمی آورد.‏<br />

البته،‏ برابری و یگانگی نوع به عنوان سنجه<br />

صوری به نفی نگریستن سپهر مالکیت و<br />

سپهر تولید و توزیع ثروت های مادی به<br />

صورت امر دست نیافتنی می انجامد.‏ در این<br />

مفهوم،‏ هگل از حقوق مادی سخن می گوید<br />

و روی این واقعیت اصرار می ورزد که<br />

حقوق در کلیت آن باید نه فقط به عنوان یک<br />

‏»حق نفی«‏ ‏)آزادی در برابر زور و ستمی<br />

که توسط اشخاص دیگر یا قدرت سیاسی<br />

مستبد اعمال می گردد(،‏ بلکه همچنین<br />

به عنوان یک ‏»حق مثبت«‏ ‏)حق باحداقل<br />

شرایط مادی که با فقدان آن ها یگانگی نوع<br />

از میان می رود(،‏ درک گردد.‏<br />

اما با وجود دخالت دادن و حتابا تقاضای<br />

دخالت های سیاسی در قلمرو تولید و توزیع<br />

مادی ثروت ها،‏ برابری و یگانگی نوع کم<br />

تر از آن در بودن سنجه صوری ادامه نمی<br />

یابند.‏ بنابر لحظه تاریخی و وضعیت سیاسی<br />

– اجتماعی مشخص،‏ این سنجه می تواند هر<br />

بار مضمون های مختلف پیدا کند.‏ طبیعتاً‏<br />

یافتن و گنجاندن این یا آن مضمون بدون<br />

کشمکش و برخورد صورت نمی گیرد و<br />

یک چنین سنجه صوری نمی تواند به طور<br />

واهی چونان چیزی درک شود که بتواند به<br />

طور مشترک مضمون هایی را رقم زند که<br />

برای همیشه مانع تضادها و کشمکش ها<br />

گردد.‏ با این همه،‏ سمت گیری اساسی که<br />

ساخت تدریجی کلیت را تشکیل می دهد،‏<br />

موضوعی ثابت باقی می ماند:‏ تنها درون<br />

این چارچوب است که ما می توانیم پیدایش<br />

‏»اخالق عام مسئولیت«‏ عصرمان را درک<br />

کنیم.‏ این فرمول بندی،‏ همان طور که هر<br />

کس می داند از آپل به ما رسید که با این<br />

همه،‏ در این باره به جدل شدیدی علیه هگل<br />

و مارکس پرداخت که به کوشش در جفت و<br />

جور کردن مسئله مکلف بودن نسبت به وجود<br />

متهم شدند،‏ در صورتی که مسئله عبارت<br />

از وجود تاریخی است؛ البته،‏ بازگشت به<br />

کانت یا درست تر تمایل به بازگشت به این<br />

سوی مارکس و هگل به سر فرود آوردن<br />

خلع سالح شده در برابر ایراد میستر باز می<br />

گردد که پیش از این دیده ایم:‏ بنابراین،‏ انسان<br />

با این کیفیت کجا است؟ انسان در کلیت اش<br />

‏)که آپل به روشنی اخالق عمومی مسئولیت<br />

را با آن ساخت(،‏ اگر از تاریخ انتزاع گردد،‏<br />

کجاست؟ او نخست بوجود آمد،‏ سپس چهره<br />

ا نسان با این کیفیت را قوام بخشید تا بدین<br />

پایه رسید که امروز به صورت یک چیز<br />

انتقال ناپذیر در نظر ما جلوه می کند و بخش<br />

تشکیل دهنده طبیعت دوم است.‏<br />

منبع:‏<br />

از کتاب:‏ ‏»آزادی،‏ برابری،‏ اختالف ها«‏<br />

انتشارات:‏ ،PUF پاریس،‏ سپتامبر ۱۹۹۰<br />

ترجمه از ایتالیایی توسط Evelyne et<br />

Carmelo Maruotti<br />

با همکاری:‏ Jacques texier<br />

پی نوشت ها:‏<br />

-۱ Losurdo :Domenico نظریه<br />

پرداز معاصر ایتالیا،‏ فیلسوف و استاد<br />

دانشگاه اوربینو )Urbino( ایتالیا<br />

Phénoménologie de L´esprit -۲<br />

Cf. D. LOSURDO, Tra -3<br />

Hegele Bismarck. La rivoluzi-


A. GRAMSCI, Quaderni -31<br />

del carcere, ed. Critica a cura<br />

,di V. Gerratana, Turin, Einaudi<br />

.1477 .p ,1975<br />

J. de MAISTRE, Considéra- -۳۲<br />

tions sur la France, in Oeuvres<br />

completes, nouv. Éd., Lyon. Librairie<br />

Générale Catholique et<br />

74 .t. I, p ,1884 ,classique<br />

G. W. F. HEGEL, Vorlesun- -۳۳<br />

gen über Rechtsphilosophie,<br />

hrsg. V. K. H. Ilting, Stuttgart-<br />

Bad Cannstatt, Frommann-<br />

.ss, Vol. III, p 1973 ,Holsboog<br />

).C´est moi qui souligne( .98<br />

Id., Vorlesungen über die -34<br />

Geschichte der Philosophie,<br />

in Werke in zwanzig Bänden,<br />

hrsg. V. E. Moldenhauer und<br />

,K. M. Michel, Francfort/Main<br />

e 573 .vol. XIX, pp ;1979-1969<br />

.577<br />

Id., Philosophie der Weltge- -۳۵<br />

schichte, t. IV, Die Germanische<br />

.p ,1923 ,Welt, Leipzig, Meiner<br />

.920<br />

Id., Über die wissenschaftli- -۳۶<br />

chen Behandlungsarten des<br />

Naturrechts …, in Werke in<br />

zwanzigBänden, op. Cit., vol. II,<br />

.491 .p<br />

K. MARX, Grundrisse der -37<br />

Kritik der politischen Ökono-<br />

.30 .p ,1953 ,mie, Berlin, Dietz<br />

K. MARX, F. ENGELS, op. -38<br />

.63 .Cit., vol. XXXIX, p<br />

Cf. La lettre de Marx à En- -۳۹<br />

ibid., vol. ,1868 mars 25 gels du<br />

.52 .XXXII, p<br />

K. MARX, F. ENGELS, -40<br />

Manifest der Kommunistischen<br />

Partei, in Werke, op. Cit., vol.<br />

id., Die Deutsche ;466 .IV, p<br />

Ideologie, in Werke, op. Cit.,<br />

60 .col. III, p<br />

Cf. K. MARX, Das Elend -41<br />

der Philosophie, in Werke, op.<br />

.132-131 .Cit., vol. IV, pp<br />

صفحه 95<br />

Vol. I, ,1840 ,Belge de Librairie<br />

.521-509 .pp<br />

K. MARX, F. ENGELS, op. -17<br />

.190 .Cit. Vol XXIII, p<br />

A. SMITH, An Inquiry into -18<br />

the Nature and Causes of the<br />

Wealth of Nations, Indianapo-<br />

.p ,1981 ,lis, Liberty Classics<br />

.)book IV, chap. X.c( ,664<br />

book IV, chap.( 530 .Ibid., p -19<br />

book I, chap. X.( 157 .Vb) et p<br />

)E<br />

)book IV, chap. IX( 687 ,.Ibid -20<br />

book I, chap.( 157 .Ibid., p -21<br />

).X.c<br />

K. MARX, F. ENGELS, op. -22<br />

.41 .Cit. Vol II, p<br />

B. de MANDEVILLE, An -23<br />

Essay on Charity and Charity-<br />

Schools, in The Fable of the<br />

Bees, ed. By F. B. Kaye, India-<br />

,1988 ,napolis, Liberty Classics<br />

.306-305 .vol. I. pp<br />

E. BURKE, Thoughts and -24<br />

Details on Scarcity, in The<br />

,Works, Londres, Rivingston<br />

.380 .vol. VII, p ,1826<br />

79 .A. SMITH, op. Cit., p -25<br />

84-83 .book I, chap. VII) et pp(<br />

.)book I, chap. VIII(<br />

book I,( 85-84 .Ibid., pp -26<br />

)chap. VIII<br />

boock I, chap.( 145 .Ibid., pp -27<br />

)X.c<br />

Cf. D. LOSURDO, Hegel -28<br />

Marx e la tradizione liberale,<br />

.92 .p ,1983 ,Rome, Riuniti<br />

W. E. H. LECKY, Democra- -۲۹<br />

ed. By W. ,)۱۸۹۶( cy and Liberty<br />

Murchison, Indianapolis, Lib-<br />

.vol. II, pp ,1981 ,erty Classics<br />

322-321<br />

F. A. HAYEK, The Constitu- -۳۰<br />

.tion of Liberty, trad. It. Cit., pp<br />

445 et 264-263<br />

e la crisi della 1848 one del<br />

,cultura tedesca, Rome, Riuniti<br />

.228 .p ,1983<br />

Cf. D. LOSURDO, “Hegel, -4<br />

it Notrecht e la tradizione<br />

,۴ °liberale”, Hermeneutica, n<br />

.136-111 .pp ,۱۹۸۵<br />

B. CONSTANT, Principes -5<br />

de politique, in Oeuvres, Paris,<br />

,)Gallimard (Bibl. De la Pléiade<br />

.1146 .p ,1957<br />

F. A. HAYEK, The Constitu-F ۶<br />

trad. It. La ;1960 ,tion of Liberty<br />

Società libera. Florence, Val-<br />

.129 .p ,1969 ,lecchi<br />

.132 .Ibid., p -7<br />

.B. CONSTANT, op. cit., p -8<br />

.1630<br />

.F. A. HAYEK, op. cit., p -9<br />

.4 .n ,493<br />

H. SPENCER, The Prin- -۱۰<br />

,)۱۸۹۳-۱۸۷۹( ciples of Ethics<br />

publ. par T. R. Machan, India-<br />

,1978 ,napolis, Liberty Classics<br />

.183 .vol. II. P<br />

F. NIETZSCHE, Crépuscule -11<br />

des dieux, “Incursions d´un in-<br />

۴۸٫ § ,”actuel<br />

F. A. HAYEK, New Stud- -۱۲<br />

ies in Philosophiy, Politics,<br />

Economics and the History of<br />

trad. It, : Nouvi stu- ;۱۹۷۸ ,Ideas<br />

di di filosofia, politica, economia<br />

e storia delle idee, Rome,<br />

.158 .p ,1988 ,Amando<br />

Id., The Constitution of lib- -۱۳<br />

.144 .erty, trad. It. Cit., p<br />

.149 .Ibid., p -14<br />

K. MARX, F. ENGELS, Wer- -۱۵<br />

ss, vol. 1955 ,ke, Berlin, Dietz<br />

.189 .XXIII, p<br />

J. BENTHAM, Traité des -16<br />

sophismes politiques et des<br />

sophismes anarchiques, in<br />

,Oeuvres, publ., par. E. Dumont<br />

3ème éd., Bruxelles, Société<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


نظری<br />

اوپورتونیسم چیست<br />

پروفسور گونتر ایدن<br />

برگردان شین میم شین<br />

K. MARX, F. ENGELS, op. -42<br />

.779 .cit., vol. XXIII, p<br />

Id., Manifest der Kommunis- -۴۳<br />

.469 .tischen Partei, op. Cit., p<br />

Cf. D. LOSURDO, “Hegel, il -44<br />

Notrecht e la tradizione liberale”,<br />

art. Cit. ; id., “Realismus und<br />

Nominalismus als politische<br />

Kategorieen”, in D. LOSURDO,<br />

H. J. SANDKÜHLER (eds),<br />

Philosophie als Verteidigung<br />

des Gauzen der Vernunft, Co-<br />

,1988 ,logne, Pahl-Rugenstein<br />

.196-170 .pp<br />

Cf. D. LOSURDO, introcuc- -۴۵<br />

tion au chapitre XIII de G. W. F.<br />

HEGEL, La filosofia del diritto.<br />

Dirritto, proprietà, questione so-<br />

.p ,1989 ,ciale, Milan, Leonardo<br />

.315-309<br />

به بهانه ی مقاله آقای بهرام خراسانی در<br />

سایت اخبار روز،‏ تحت عنوان<br />

‏»من یک اپورتونیستم!«‏<br />

دایره المعارف روشنگری<br />

اوپورتونیسم به چه معنی است؟<br />

اوپورتونیسم به معنی عام کلمه یه شرح<br />

زیر است:‏<br />

الف<br />

رفتار بی انضباط<br />

ب<br />

فدا کردن اصول اساسی به خاطر منافع<br />

لحظه ای و یا قسمی<br />

ت<br />

عقب نشینی در مقابل دشواری ها و مقاومت<br />

ها<br />

۱<br />

اوپورتونیسم فرم نمودین ایدئولوژی خرده<br />

بورژوائی و ضد مارکسیستی در جنبش<br />

کارگری است.‏<br />

مراجعه کنید به دیالک تیک فرم نمودین <br />

محتوای ماهوی در تارنمای دایرة المعارف<br />

روشنگری<br />

۲<br />

اوپورتونیسم در جنبش کارگری را انگلس<br />

بمثابه ‏»پرنسیپفروشی به بورژوازی در قبال<br />

وعده و وعید چیزهای جزئی و عمدتا در<br />

قبال پست و مقام پر درآمد برای رهبر«‏ تلقی<br />

می کند.‏<br />

‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ۳۷، ص<br />

)۲۳۱<br />

۳<br />

اوپورتونیسم یعنی ارجحیت قائل شدن به<br />

منافع طبقاتی بورژوازی در قبال جنبش<br />

کارگری.‏<br />

۴<br />

اوپورتونیسم یعنی صرفنظر از سیاست<br />

انقالبی پرولتری و جایگزین ساختن آن با<br />

سیاست مبتنی بر سازش با بورژوازی.‏<br />

۵<br />

اوپورتونیسم آماج های اساسی زیرین مبارزه<br />

طبقاتی پرولتری را زیر پا می نهد:‏<br />

الف<br />

امحای سرمایه داری را<br />

ب<br />

بر قراری دیکتاتوری پرولتاریا را<br />

ت<br />

ساختمان سوسیالیسم را<br />

پ<br />

از بین بردن طبقات را<br />

۶<br />

اوپورتوینسم جامعه سرمایه داری را عالی<br />

ترین جامعه بشری جا می زند.‏<br />

صفحه 96<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


صفحه 97<br />

۷<br />

اوپورتونیسم جامعه سرمایه داری را ماهیتا<br />

غیر قابل تغییر قالب می کند.‏<br />

۸<br />

اوپورتونیسم به تبلیغ و ترویج اکتفا کردن<br />

صرف به رفرم هائی می پردازد.‏<br />

۹<br />

اوپورتونیسم به حفظ جامعه سرمایه داری<br />

کمر می بندد.‏<br />

اوپورتونیسم از این رو یکی از نمودهای<br />

نفوذ بورژوائی در جنبش کارگری است.‏<br />

این نفوذ بورژوائی در مرحله سرمایه داری<br />

رقابت آزاد قبل از همه به دو طریق<br />

صورت زیر می گرفت که پایگاه اجتماعی<br />

اوپورتونیسم در جنبش کارگری را تشکیل<br />

می دادند:‏<br />

الف<br />

از طریق عناصری در جنبش کارگری که<br />

منشاء خرده بورژوائی داشته اند.‏<br />

ب<br />

از طریق خرده بورژواهائی که هوادار طبقه<br />

کارگر بوده اند.‏<br />

۱۰<br />

به سبب توسعه تفاوتمند سرمایه داری در<br />

کشورهای منفرد مربوطه،‏ اقشار و گروه<br />

های بسیار تمایزمند خاصی از خرده<br />

بورژوازی نقش اقتصادی و سیاسی مسلطی<br />

بازی می کردند و پرولتاریا را تحت تأثیر<br />

قرار می دادند.‏<br />

۱۱<br />

از این رو بود که آموزش های اوپورتونیستی<br />

در کشورهای منفرد سرمایه داری بطور<br />

نسبتا مستقل و بدون وابستگی به یکدیگر با<br />

محتوای ایده ای خاصی در مقابل مارکسیسم<br />

قد علم کردند که به شرح زیر بوده اند:‏<br />

الف<br />

فردیناند السال )۱۸۲۵ ۱۸۶۴(<br />

نویسنده و سیاستمدار در جنبش کارگری<br />

آلمان<br />

تصورات او از سوسیالیسم با نظرات مارکس<br />

و انگلس در تضاد قرار داشت و به انشعاب<br />

در جنبش کارگری و حزب طبقه کارگر<br />

آلمان منجر شد.‏<br />

مبتکر،‏ مؤسس و اولین رهبر حزب سوسیال<br />

دموکرات آلمان<br />

در دوئل بر سر مسائل خصوصی اش جان<br />

باخت<br />

السالیانیس<br />

ب<br />

میخائیل الکساندرویچ باکونین )۱۸۱۴ <br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

)۱۸۷۶<br />

از متفکران و سازماندهان آنارشیسم<br />

با پایگاه طبقاتی اشرافی،‏ معلم و افسر<br />

توپخانه<br />

از فعالین قیام های ۱۸۴۸ در پاریس،‏ پراگ<br />

و درسدن<br />

۸ سال حبس،‏ ۴ سال تبعید سیبری<br />

از مخالفان مارک<br />

باکونیسم<br />

ت<br />

پیر ژوزف پرودون )۱۸۰۹ ۱۸۶۵(<br />

اقتصاددان،‏ جامعه شناس فرانسوی<br />

اولین نماینده آنارشیسم<br />

او برای محو استثمار و حکومت،‏ حکومت<br />

مردم بر مردم را پیشنهاد می کرد.‏<br />

شعار معروف او:‏ ‏»مالکیت یعنی سرقت!«‏<br />

پرودونیسم و غیره.‏<br />

۱۲<br />

اوپورتونیست ها از پالتفرم خویش به مبارزه<br />

علیه مارکسیسم می پرداختند.‏<br />

‏)پالتفرم عبارت است از موضعی که در<br />

تأمالت،‏ نیات،‏ اعمال،‏ آماجگذاری های<br />

سیاسی و غیره از آن حرکت می شود.‏<br />

مترجم(‏<br />

از این رو ست که به قول لنین در این<br />

دوره،‏ مبارزه میان مارکسیسم و جریانات<br />

اوپورتونیستی مختلف ، به ‏»چارچوب ملی<br />

صرف محدود می ماند«‏ و ‏»خود ویژگی<br />

های ملی بی غل و غش در آن انعکاس می<br />

یابند.«‏<br />

‏)کلیات لنین،‏ جلد ۵، ص ۳۶۱(<br />

II<br />

اوپورتونیسم در مرحله سرمایه داری<br />

انحصاری ‏)امپریالیسم(‏<br />

با گذار کشورهای سرمایه داری پیشرفته به<br />

مرحله امپریالیسم،‏ اوپورتونیسم به پدیده بین<br />

المللی توسعه می یابد.‏<br />

۱<br />

سودهای کالن انحصاری و اضافی این امکان<br />

را برای بورژوازی امپریالیستی فراهم می<br />

آورند که آن بتواند بخش های معینی از طبقه<br />

کارگر را رشوه خوار سازد و وابسته منافع<br />

خویش نماید.‏<br />

۲<br />

در این کشورها،‏ به خرج اکثریت عظیم<br />

کارگران که مورد استثمار شدید قرار می<br />

گیرند،‏ اقشار ممتازی به نام اریستوکراسی<br />

‏)اشرافیت(‏ کارگری و بوروکراسی کارگری<br />

تشکیل می یابند.‏<br />

بدین طرق،‏ به قول لنین،‏ ‏»اریستوکراسی<br />

کارگری از طبقه کارگر جدا می شود و به<br />

بورژوازی می پیوندد.«‏<br />

‏)کلیات لنین،‏ جلد ۲۳، ص ۱۱۴(<br />

۳<br />

این قشرها به پایگاه اجتماعی خاص<br />

اوپورتونیسم مدرن و بین المللی بدل می<br />

شوند.‏<br />

۴<br />

در سال های آخر قرن نوزدهم،‏ مارکسیسم بر<br />

آموزش های سوسیالیستی خرده بورژوائی<br />

پیروز می شود و لذا اوپورتونیسم بین المللی<br />

مجبور می شود که نقاب ‏»مارکسیستی«‏ بر<br />

سر کشد.‏<br />

‏»اوپورتونیسم سوسیالیستی«،‏ آن سان که<br />

لنین می نامید،‏ اکنون دیگر نه از موضع<br />

پالتفرم خویش،‏ بلکه ‏»از موضع عام<br />

مارکسیسم«‏ مبارزه می کند.‏<br />

III<br />

اوپورتونیسم در هیئت رویزیوینسم<br />

اوپورتونیسم بین المللی اکنون در هیئت<br />

رویزیونیسم وارد میدان می شود.‏<br />

۱<br />

با گذار نظام سرمایه داری به مرحله<br />

امپریالیسم،‏ انقالب پرولتری بلحاظ تاریخی<br />

در دستور روز قرار می گیرد.‏<br />

به همین دلیل،‏ مبارزه بر ضد اوپورتونیسم و<br />

رویزیونیسم به وظیفه مهم نیروهای انقالبی<br />

در جنبش کارگری بدل می شود.‏<br />

۲<br />

اما با این حال اوپورتونیست ها در احزاب<br />

سوسیال دموکرات بین الملل دوم غالب می<br />

آیند و آنها را به احزاب کارگری بورژوائی<br />

رفرمیستی مبدل می کنند و بدین طریق<br />

جنبش کارگری را دچار چند دستگی و تفرقه<br />

می سازند.‏<br />

۳<br />

نیروهای انقالبی در احزاب سوسیال <br />

دموکرات بین الملل دوم بالضروره به<br />

مبارزه بر ضد اوپورتونیسم،‏ رفرمیسم<br />

و رویزیونیسم و جدائی سازمانی از<br />

اوپورتونیست ها مجبور می شوند تا بتوانند<br />

بر شالوده مارکسیسم به تشکیل احزاب مبارز<br />

پرولتری انقالبی مبادرت ورزند.‏<br />

مراجعه کنید به رفرمیسم،‏ رویزیونیسم در<br />

تارنمای دایرة المعارف روشنگری<br />

http://hadgarie.blogspot.<br />

html.17_blog-post/08/2010/de<br />

4<br />

بلشویک ها زیر رهبری لنین اولین<br />

انقالبیونی بوده اند که قاطعانه در این راه<br />

قدم می گذارند.‏


IV<br />

روابط جدید اوپورتونیسم با امپریالیسم<br />

در شرایط کنونی<br />

در شرایط کنونی،‏ روابط جدیدی میان<br />

اوپورتونیسم و امپریالیسم پدید آمده که به<br />

شرح زیر است:‏<br />

۱<br />

انقالب علمی فنی استثمار زحمتکشان را<br />

بدرجه فوق العاده ای تشدید کرده و موجب<br />

باالتر رفتن سرسام آور سودهای انحصارات<br />

در کشورهای سرمایه داری انحصاری <br />

دولتی شده است.‏<br />

اقشار خرده بورژوائی و اقشاری از طبقه<br />

کارگر با برخورداری از امتیازات مادی<br />

دچار رشوه خواری و فساد می شوند و<br />

در نتیجه آن،‏ اریستوکراسی کارگری و<br />

بوروکراسی کارگری می توانند بسرعت<br />

رشد کنند.‏<br />

مراجعه کنید به انقالب علمی فنی در<br />

تارنمای دایرة المعارف روشنگری<br />

۲<br />

رسانه های گروهی مدرن که در انحصار<br />

انحصارات سرمایه داری قرار دارند،‏ به<br />

تخریب بی امان شعور مردم می پردازند.‏<br />

در نتیجه،‏ اقشار وسیعی از مردم و حتی<br />

بخشی از جنبش کارگری و کمونیستی و<br />

فعالین آن دچار سرگیجه و سردرگمی می<br />

شوند.‏<br />

۳<br />

تغییرات ناشی از انقالب علمی فنی و<br />

دگرگونی های ناشی از تأثیرات جنگ<br />

جهانی دوم در ساختار طبقه کارگر و<br />

ترکیب اجتماعی آن و عضویت بسیاری<br />

از وابستگان به اقشار خرده بورژوائی<br />

در احزاب کارگری کمونیستی شالوده<br />

عینی جدیدی برای تأثیرگذاری ایدئولوژی<br />

بورژوائی فراهم می آورند.‏<br />

۴<br />

با افزایش نقش علم و فن در عصر حاضر،‏<br />

نقش و نفوذ روشنفکران افزایش می یابد.‏<br />

در نتیجه،‏ روشنفکران خرده بورژوائی در<br />

رهبری احزاب کارگری کمونیستی اعتبار<br />

و نفوذ بزرگی کسب می کنند.‏<br />

۵<br />

اقدامات تنظیمی انحصاری دولتی به عمل<br />

آمده در رابطه با انقالب علمی فنی،‏ توهم<br />

مبتنی بر تئوری همگرائی را تقویت کرده<br />

است.‏<br />

بنا بر تئوری همگرائی،‏ سرمایه داری بطور<br />

خود به خودی،‏ بدون مبارزه طبقاتی و بدون<br />

برقراری دیکتاتوری پرولتاریا به سوسیالیسم<br />

نزدیک و نزدیکتر می شود و سرانجام بدان<br />

مبدل می گردد.‏<br />

مراجعه کنید به تئوری همگرائی در تارنمای<br />

دایرة المعارف روشنگری<br />

V<br />

مشخصات اصلی اوپورتونیسم کنونی<br />

مشخصات تعیین کننده اوپورتونیسم کنونی<br />

به شرح زیرند:‏<br />

۱<br />

انکار اهمیت بین المللی لنینیسم.‏<br />

۲<br />

انکار خصلت بین المللی انقالب اکتبر.‏<br />

۳<br />

انکار قانونمندی های عام انقالب سوسیالیستی<br />

و ساختمان سوسیالیسم.‏<br />

رویزیونیسم با اوپورتونیسم پیوند ناگسستنی<br />

دارد.‏<br />

مراجعه کنید به رویزیونیسم،‏ سوسیال <br />

شووینیسم،‏ رفرمیسم در تارنمای دایرة<br />

المعارف روشنگری<br />

پایان<br />

اوپورتونیسم یعنی<br />

صرفنظر از سیاست<br />

انقالبی پرولتری و<br />

جایگزین ساخنت آن با<br />

سیاست مبتنی بر سازش<br />

با بورژوازی.‏<br />

صفحه 98<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


نظری<br />

مشارکتی<br />

اقتصاد برای جنبش آلبرت<br />

مایکل : نوشته پاکزاد<br />

بابک : برگردان 99<br />

صفحه از<br />

جدا اجتماعی بزرگ جنبشهای ایجاد<br />

برای بالواسطه،‏ و فوری خواستههای اهداف<br />

به نیاز خطمشی،‏ تعیین و انگیزش به<br />

که بردگی الغای جنبش دارند.‏ درازمدت جنبش<br />

همچنین و بخشید،‏ پایان بردهداری نظام در<br />

دو هر روز،‏ در کار ساعت هشت برای برای<br />

رأی حق کسب جنبش نوزدهم،‏ قرن کارگری<br />

جنبش بیستم،‏ قرن آستانهی در زنان منجر<br />

۱۹۳۰ دههی در CIO ظهور به که و<br />

دانشجویی جنبش مدنی،‏ حقوق جنبش شد،‏ و<br />

ابقا صدد در ۱۹۶۰ دهه در که صلح جنبش زنان<br />

آزادی جنبش و بودند،‏ عدالت گسترش درازمدت<br />

اهدافی همه ۱۹۷۰، دههی در قرن<br />

جنبش دربارهی اما و داشتند.‏ سر در کردن<br />

جایگزین خواستار که یکم و بیست و<br />

در بی رقابت جای به برابر مشارکت تصور<br />

کرد؟ باید چه است آزمندانه و پیکر همان<br />

به ما امر این تحقق برای میکنم برای<br />

مبارزاتی برنامه یک به که اندازه داریم،‏<br />

نیاز فوری خواستههای به دستیابی برای<br />

را چشماندازی که درازمدت اهدافی به ماههای<br />

در داریم.‏ احتیاج نیز کنند ترسیم ما تفسیر<br />

و توضیح به مقاله دوازده طی آینده 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله برخی<br />

همچنین و درازمدت اهداف برخی ممکن<br />

که پرداخت خواهم فوری خواستههای که<br />

مردمی جنبش از تعریفی ارایهی به است کمک<br />

است مشارکتی«‏ ‏»اقتصاد خواستار و<br />

اساسی موضوع چهار بر مباحث این کند.‏ است.‏<br />

استوار محوری عادالنه<br />

دستمزد ۱- خودگردانی<br />

۲- انسانی<br />

شأن با متناسب کار ۳- مشارکتی<br />

شیوهی به توزیع و تخصیص ۴- عادالنه<br />

دستمزد تفاوت<br />

کشورها،‏ دیگر و متحد ایاالت در عوامل<br />

از برخاسته ثروت میزان در فاحش باید<br />

ما چرا است.‏ متعددی و گوناگون مقیاس<br />

در ثروت مجدد توزیع خواستار چرا<br />

همچنین،‏ باشیم؟ فراگیر و گسترده در<br />

فاحش تفاوتهای قبول جای به باید ما میزان<br />

مبنای بر دستمزد یا ثروت،‏ میزان مبنای<br />

بر دستمزد تنها تولید،‏ یا قدرت سود،‏ عنوان<br />

به را خودگذشتگی از و تالش میزان بشناسیم؟<br />

رسمیت به عادالنه دستمزدی کالن<br />

ثروت که هستیم آن خواهان ما چرا و شده سلب وی از بیلگیتس افسانهای و میدهد<br />

انجام که کاری مبنای بر تنها سپس حاصل<br />

درآمدی آن،‏ سختی میزان براساس و سهم<br />

یا بودن مؤثر مبنای بر فقط نه و کند یا<br />

دستگاه یک ابداع و طراحی در داشتن خالقه؟<br />

ابزار جراحان<br />

که باشیم آن خواستار باید ما چرا کار<br />

به که زمانی براساس تنها معدنچیان و و سختکوشیشان و میدهند اختصاص آنها<br />

از کارشان که خودگذشتگی از میزانِ‏ برحسب<br />

نه و کنند کسب درآمد میکند طلب میزان<br />

یا میدهند نجات که جانهایی میکنند؟<br />

استخراج که زغالسنگی عادالنه،‏<br />

دستمزد پیرامون بحث در نخست گام اخالقی<br />

زمینههای آن بسط و شرح و توضیح ایدهی<br />

از نوعی به که است اقتصادی و


100<br />

صفحه ازخودگذشتگی<br />

و تالش ازای به دستمزد پرسشهای<br />

به بتوانیم اگر میکند.‏ حمایت مبحث<br />

نخستین سر بر و دهیم پاسخ فوق گام<br />

برسیم،‏ توافق به موردنظر موضوع از برای<br />

مبارزه پیرامون چون و چند بعدی،‏ بود.‏<br />

خواهد عادالنه دستمزد و<br />

کاهش برای که داریم نیاز وضوح به ما دستمزدها<br />

اختالف بردن میان از درنهایت مبارزهای<br />

به دست جنسیت،‏ یا نژاد مبنای بر و<br />

کاهش برای باید همچنین ما بزنیم.‏ فراگیر به<br />

دستمزد ایدهی برداشتن میان از سرانجام،‏ تولید،‏<br />

از سهمی یا و قدرت مالکیت،‏ ازای و<br />

دهیم خرج به فراوان مجاهدت و تالش میکنند<br />

دریافت مردم که دستمزدی سرانجام،‏ ازخودگذشتگی<br />

و تالش میزان و سطح به را برای<br />

کنیم.‏ مرتبط میدهند بروز خود از که منتهی<br />

برده نام نتایج به که برنامهای خلق اصالحاتی<br />

دوم،‏ گام بسط و شرح در گردد،‏ ثروت،‏<br />

ارث،‏ درآمد،‏ بر مالیات چون برنامهی<br />

همچنین و سود و مالکیت دارایی،‏ حداقل<br />

کسب برای حمایت کامل،‏ اشتغال یافته<br />

تخصیص درآمدی وجوه افزایش درآمد،‏ مالیات<br />

معکوس مکانیسم اجتماعی،‏ امور به برای<br />

اشتغالزا اقدامات برخی و درآمد بر فوری<br />

اهداف دیگر میان در درآمدها افزایش گردیدهاند.‏<br />

مطرح بالواسطه و خودگردانی<br />

رأس<br />

در که کسانی معاصر جوامع در قرار<br />

دولتی بوروکراسیهای یا و شرکتها اقتصادی<br />

حصر و بیحد قدرت از دارند اطاعت<br />

آنها از اغلب دیگران و برخوردارند سطح<br />

هم و تعدیل ما هدف باید چرا میکنند.‏ تالش<br />

و قدرت اعمال میزان در تفاوتها کردن خودگردانی<br />

اینجا در باشد؟ خودگردانی برای هر<br />

ورودی پیرامون تصمیمگیری حق یعنی میزانی<br />

با متناسب البته فرد هر برای سیستم چرا<br />

میشود.‏ متأثر سیستم خروجی از وی که کس<br />

هر به که نیست آزاد«‏ ‏»اقتصاد ما هدف دارد<br />

میل هرجور داراییاش با میدهد حق دموکراسی<br />

یک دنبال به ما چرا کند؟ رفتار برای<br />

برابر حق اشخاص به که ساده تصمیمگیریهای<br />

تمام پیرامون نظر اظهار به<br />

چرا یا نیستیم؟ میکند اعطا اقتصادی داناترها،‏<br />

به که نیستیم شایستهساالری دنبال کسانی<br />

به نسبت موفقترها یا متخصصترها موفقیت<br />

یا برخوردارند کمتری دانش از که بیشتری<br />

اظهارنظر امکان داشتهاند،‏ کمتری میدهد؟<br />

و<br />

گوییم پاسخ پرسشها این به بتوانیم ما اگر خودگردانی<br />

که برسیم نتیجه این به سرانجام صورت<br />

این در است،‏ ممکن هدف بهترین شوراهای<br />

چون جدیدی نهادهای به ما آیا 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله همچنین<br />

و مصرفکنندگان و کارگران پیدا<br />

نیاز آن تحقق برای فدراسیونهایی جدیدی<br />

قوانین و قواعد به ما آیا کرد؟ نخواهیم و<br />

شوراها درون در رأیگیری و بحث برای در<br />

تحوالتی چه نداریم؟ احتیاج فدراسیونها در<br />

روابط مجموعه‏ و کنونی کار محیطهای پیوست؟<br />

خواهد وقوع به مصرف حوزهی توزیع<br />

و تولید حوزهی در تحوالتی چه و سوی<br />

به را ما اقتصاد،‏ پیرامون اطالعات کرد؟<br />

خواهد هدایت خودگردانی این<br />

تفسیری و توضیحی بخشهای از یکی خودگردانی<br />

از قسمتی،‏ دوازده مجموعهی رس بر تصمیمگیری شیوهی بهترین مثابه‏ به مشارکتی،‏<br />

اقتصاد جنبش راستای در اهداف و<br />

توضیح بخش دومین در است.‏ کرده دفاع مورد<br />

را راههایی مجموعه،‏ این در تفسیر میتوان<br />

آن طریق از که دادهایم قرار بررسی یافت.‏<br />

دست خودگردان تصمیمگیری یک به میشود:‏<br />

شامل را زیر موارد مجموعه این خلق<br />

و مشروعیت برای استراتژیهایی مصرفکنندگان،‏<br />

و کارگران شوراهای تصمیمگیری<br />

فرایندهای تحول برای ایدههایی جایگزین<br />

برای تقاضا و کار،‏ محیط در قدرت<br />

که دموکراتیکی فرآیندهای کردن شده<br />

تولید محصول بر را مصرفکنندگان خصوصی<br />

تصمیمگیری و دهد افزایش کنار<br />

را جمعی مصرف شیوههای دربارهی بگذارد.‏<br />

انسانی<br />

شأن با متناسب کار از<br />

و نمیکنند کار اصالً‏ گروهی امروز دیگر<br />

گروهی میبرند.‏ رنج مفرط بیکاری در<br />

و رنجاند در خود نزول به رو شرایط از درباره<br />

بتوانند که ندارند قرار نیز جایگاهی اما<br />

کنند؛ اظهارنظر میدهند انجام آنچه مشاغل<br />

از که دارند وجود نیز دیگر گروهی جایگاهی<br />

و دلگرمکننده شرایط باال،‏ سطح کار<br />

و خود کار پیرامون اظهارنظر برای به<br />

مناسبات این اگر برخوردارند.‏ دیگران در<br />

آن جای به باید نیست عادالنه وضوح عواملی<br />

چه باشیم؟ چیزی چه جستجوی وجود<br />

به را انسانی شأن با متناسب کار را<br />

کارها و وظایف باید چگونه میآورند؟ تقسیم<br />

اقتصادی کنشگران و فعاالن میان در خوب<br />

وضعیت و شرایط از یک،‏ هر که کرد ما<br />

چرا باشند؟ برخوردار شغلی مناسب و که<br />

اندک شاغل تعدادی که را موضوع این کیفیت<br />

از دارند قرار سازمانی هرم رأس در فراگیر<br />

اثرگذاری قدرت و برتر زندگی شاغالن<br />

از وسیعی گروه و بوده برخوردار و<br />

حقیرانه زندگی کیفیت از هرم پایین در رد<br />

باشند،‏ برخوردار اندک اثرگذاری قدرت متناسب<br />

کار پیرامون تفسیر نخستین میکنیم؟ که<br />

میپردازد بحث این به انسانی شأن با کیفیت<br />

از کارش طریق از باید کارگر هر با<br />

قیاس قابل اثرگذاری قدرت و زندگی یکی<br />

دلیل همین به گردد.‏ بهرهمند دیگران ‏»ترکیب<br />

یک ما اساسی اقتصادی اهداف از این<br />

سر بر اگر پس است.‏ شغلی«‏ متعادل متناسب<br />

کار که باشیم داشته توافق موضوع هر<br />

که است این مستلزم انسانی شأن با از<br />

عادالنه و مناسب ترکیب یک از کارگر اعطا<br />

اثربخش قدرت وی به که کارهایی قرار<br />

صعودی شرایط در را وی و کرده تکراری<br />

و سخت کارهای همچنین و میدهند تقسیم<br />

هیچگونه بنابراین باشد،‏ برخوردار قدرت<br />

با کارهایی که آنهایی میان طبقاتی که<br />

کسانی و دارند انحصار در را اثربخشی در<br />

ندارد.‏ وجود هستند دستورات پیرو تنها انتخاب<br />

که گمان و حدس این با شدن مواجه متخصصان،‏<br />

کاهش دلیل به گزینهای چنین معیارهایی<br />

چه باید داد خواهد کاهش را تولید و<br />

دانش،‏ اطالعات،‏ شغلی،‏ تعاریف برای را ترکیب<br />

یک به که بگیریم نظر در آموزش ما<br />

گردد؟ منتهی همگان برای شغلی متعادل کاهش<br />

با داریم نیاز یقین و قطع طور به نامطلوب<br />

مشاغل از که کسانی کار زمانِ‏ آن<br />

از تا دهیم فرصت آنها به برخوردارند،‏ برای<br />

تالشها دیگر یا و بیشتر آموزش برای همچنین<br />

ما کنند.‏ استفاده بهتر وضعیت کسب مطلوب<br />

و راحت مشاغل که کسانی از باید معینی<br />

زمان جبران،‏ برای که بخواهیم دارند اختصاص<br />

شاق و سخت کارهای انجام به را کارگران<br />

سازمان که هنگامی درنهایت دهند.‏ پیدا<br />

رشد شرایطشان بر اثرگذاری قدرت و خواست<br />

برای ظرفیتشان که هنگامی و کرد کاری<br />

روابط و محیط در جدی تحوالت تحوالت<br />

شد خواهیم قادر ما یافت،‏ افزایش در<br />

تفاوتها کاهش راستای در را مطلوبی گوناگون<br />

مشاغل اثربخشی و مطلوبیت میزان آنها<br />

میان وظایف مجدد تقسیم طریق از را دهیم.‏<br />

سامان و سر مشارکتی<br />

شیوهی به توزیع و تخصیص متفاوت<br />

و گوناگون گروههای ک هنگامی تولید<br />

گوناگونی و متنوع محصوالت کارگران هماهنگ<br />

برای فرآیندها برخی به میکنند همچنین<br />

و یکدیگر با فعالیتهایشان کردن پیدا<br />

نیاز مصرفکنندگان تمایل و خواست اقتصادی<br />

توزیع و تخصیص نظام میکنند.‏ سیستم<br />

خروجی و ورودی که میکند تعیین چه<br />

به شده تولید کاالی و اولیه مواد یعنی شود؛<br />

مصرف و تولید کجا در و باشد میزان اقتصادی<br />

توزیع و تخصیص مسألهی بنابراین هب که برمیگردد تصمیمگیریها موضوع به اطالعات،‏<br />

چون موضوعاتی خود نوبهی نیز<br />

را رفتاری نقشهای و ارتباطات و تولیدکنندگان هماکنون برمیگیرد.‏ در


101<br />

صفحه میپندارند<br />

دشمن را یکدیگر مصرفکنندگان ناگزیر<br />

را آنها بازارها در رقابت فشار و یکدیگر<br />

از امتیاز کسب برای تالش از رقابتی<br />

اقتصادهای به شدن تسلیم‏ اما میکند،‏ کارگران<br />

که نیست راهی تنها آزمندانه و آن<br />

طریق از میتوانند مصرفکنندگان و یکدیگر<br />

با را فعالیتهایشان و کنشها تقسیم<br />

از ناشی سود از و کرده هماهنگ آگاهانه<br />

میتوانند آنها بلکه ببرند؛ بهره کار تالشهایشان<br />

چگونه که کنند برنامهریزی و مساواتطلبانه دموکراتیک،‏ شیوهای به را کنند.‏<br />

هماهنگ یکدیگر با کارا و<br />

تخصیص پیرامون نخست تفسیری بخش چگونه<br />

که میدهد توضیح مشارکتی توزیع با<br />

میتوانند مصرفکنندگان و کارگران توزیع<br />

و کمیاب تولیدی منابع تخصیص مخرب<br />

تبعات و بازارها بدون کاالها از<br />

بهرهگیری طریق از مهلکشان و غیرمتمرکز<br />

اجتماعی برنامهریزی فرآیند شوراهای<br />

در مشارکتی(‏ ‏)برنامهریزی فدراسیونها،‏<br />

و مصرفکنندگان و کارگران تعهدات<br />

گرفتن نظر در با را فعالیتهایشان بازنگری<br />

مورد یا پیشنهاد اجتماعی،‏ مزایای<br />

بر همچنین بخش این دهند.‏ قرار و<br />

بازار نظام به نسبت مشارکتی برنامهریزی دستوری<br />

برنامهریزی شدهی بیاعتبار نظام تفسیری<br />

بخش دومین میکند.‏ تأکید متمرکز یا تأثیر<br />

کردن محدود به مجموعه این در مشارکت<br />

نقش گسترش و بازار نیروهای ساختن<br />

ممنوع طریق از مساواتطلبانه ساعت<br />

کاهش غیرداوطلبانه،‏ اضافهکاری اصالحات<br />

و مالیات تحمیل هفته،‏ در کار جمعی<br />

تأثیرگذاری گسترش و بودجهای،‏ بودجهای،‏<br />

تصمیمات و سرمایهگذاری بر میپردازد.‏<br />

برنامه<br />

و چشمانداز درباره کلمه چند کنونی<br />

بیعدالتیهای شناخت در هدف داشتن تحریک<br />

را انگیزهها میکند،‏ کمک ما به به<br />

رسیدن برای اقداماتمان به و میکند خواستههایی<br />

میبخشد.‏ جهت موردنظر هدف و<br />

میکنیم انتخاب کنونی شرایط در که کار<br />

به آنها تحقق برای که تاکتیکهایی از<br />

میکنند.‏ تبعیت دوگانه منطقی از میبندیم محنت<br />

و رنج کاهش خواستار آنها طرف یک به<br />

را ما دیگر طرف از و هستند؛ کنونی میدهند.‏<br />

سوق آینده درازمدت اهداف سوی تاکتیکها<br />

و خواستها ظرفیت آنکه نهایت نیروی<br />

و داده افزایش را ما قدرت باید تعداد<br />

بر باید آنها دهد.‏ کاهش را ما مخالفان بیافزایند<br />

هستند تحول خواستار که کسانی دگرگونی<br />

برای فزاینده تعهد و درک به و ابزارها<br />

باید آنها آنکه نهایت و شوند منجر به<br />

رسیدن برای را مخالف سازمانهای و 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله کنند.‏<br />

تقویت مبارزه و اهداف عادالنه<br />

دستمزد ۱- یک<br />

هر متعادل،‏ و خوب اقتصاد یک در میکنند؟<br />

کسب درآمد چقدر کار،‏ عوامل از چیست؟<br />

پاداش و دستمزد پرداخت مبنای مالکیت<br />

ازای به دستمزد میخواند<br />

را تحلیل این که کسی دارم شک مالک<br />

ازای به مردم که باشد داشته اعتقاد شیوه<br />

این کنند.‏ دریافت دستمزد چیزی،‏ بودنِ‏ این<br />

در میشود.‏ نامیده سود درآمد،‏ کسب از سرمایه<br />

و تولید ابزار دارای که کسی شیوه،‏ تولیدش،‏<br />

ابزار کارِ‏ حاصل مبنای بر است،‏ گونهای<br />

به را شرایط شیوه،‏ این میبرد.‏ سود گیتس<br />

بیل نظیر شخصی که میزند رقم نروژ<br />

ملی ناخالص درآمد کل از ثروتش از<br />

او میلیاردی ۴۷۵ ثروت و باشد باالتر شود.‏<br />

بیشتر جهان جمعیت از نیمی ثروت رسیده،‏<br />

ارث به منال و مال دلیل به که فردی ربطی<br />

هیچ ثروتش میشود،‏ زاده ثروتمند دستمزد<br />

ازایش به و داده انجام که کاری به کارهایی<br />

برای حتی ثروت،‏ این ندارد.‏ گرفته ایجاد<br />

نداشته را انجامش قدرت تاکنون وی که منطق<br />

هیچ شیوه،‏ این پس در نمیکند.‏ انگیزه قدرتمند<br />

و ثروتمند جز اقتصادی و اخالقی ندارد.‏<br />

وجود اندکی،‏ تعداد کردن قدرت<br />

ازای به دستمزد را<br />

نوشتار این که کسی نمیکنم تصور بر<br />

باید مردم که باشد داشته اعتقاد میخواند زور<br />

به قدرتشان،‏ به توجه با و توانایی مبنای خود<br />

آن از را جامعه تولید از بیشتری سهم مشی<br />

از که اقتصادی عامالن از دسته آن کنند.‏ یا<br />

نژادپرستی از و بوده برخوردار مشخصی دم<br />

داراییها برخی انحصار یا جنسیتگرایی به<br />

را قدرتشان که شوند قادر نباید میزنند اقتصادی<br />

در قطع،‏ بهطور کنند.‏ تبدیل درآمد تلقی<br />

متداول امری تهدید و زور آن در که اجازه<br />

کارگری اتحادیههای به باید میشود،‏ در<br />

باالتر دستمزد کسب برای تا شود داده کنند.‏<br />

قدرت اعمال و ایستاده مالکان برابر جایی<br />

متعادل،‏ و خوب اقتصاد یک در اما و<br />

است جدید قاعدههای مشمول هرکس که ما<br />

امتیازات،‏ کسب برای مبارزه درگیر نه نه<br />

و اتحادیهها نه مالکان،‏ نه که معتقدیم نیز قدرت<br />

مبنای بر نباید هیچکدام دیگر،‏ عوامل بر<br />

دستمزد کنند.‏ درآمد کسب نسبیشان اقتصادی<br />

لحاظ به یا اخالقیتر قدرت،‏ مبنای نیست.‏<br />

مالکیت ازای به دستمزد از کاراتر ‏)تولید(‏<br />

کار حاصل ازای به دستمزد مفهوم<br />

پیرامون چپگرایان میان جدل و بحث امکان<br />

با ارتباط در عادالنه«،‏ ‏»دستمزد باال<br />

کار،‏ حاصل مبنای بر دستمزد دریافت و<br />

گرایش دارای که فردی است.‏ گرفته را<br />

مقاله این و است انسانی حساسیتهای بیاندیشد<br />

سختگیرانه است ممکن میخواند،‏ حاصل<br />

از سهمش باید اقتصادی عامل هر که در<br />

کارش ارزشیِ‏ سهم با برابر را کار دریافت<br />

اقتصاد،‏ کل برای شده تولید محصول رادیکال<br />

جنبشهای شعار همچنین این کند.‏ که<br />

شعاری است.‏ بوده ووبلیها مثال برای زیادی<br />

سهم شما اگر میرسد.‏ عادالنه نظر به نباید<br />

باشید،‏ نداشته جامعه اقتصادی تولید در که<br />

زمانی تنها کنید.‏ برداشت زیادی سهم زیادی<br />

سهم میتوانید باشید داشته زیادی سهم به<br />

که است این دیگر شکل کنید.‏ برداشت خود<br />

سهم اندازهای به یک هر اینکه جای ارزش<br />

از را شما سهم دیگری کنید؛ دریافت سهم<br />

شما اینکه یا کند تصاحب شده تولید کنید<br />

تصور را.‏ شده تولید ارزش از دیگری سالی<br />

میچینند؛ پرتقال دو هر سام و سالی برخوردار<br />

مناسب و خوب ابزارهای از و<br />

کهنه ابزارهای از سام درحالیکه است باغ<br />

در ساعت هشت دو هر آنها اسقاطی،‏ میکنند<br />

کار سخت دو هر آنها میکنند،‏ کار پایان<br />

در میکنند.‏ تحمل را مشابهی شرایط و است.‏<br />

کرده کار سام برابر دو سالی روز بگیرد؟<br />

دستمزد سام برابر دو باید سالی آیا شانس<br />

برای حقیقت،‏ در ما است چنین اگر دستمزد<br />

بهتر،‏ ابزار از برخورداری در او اخالقی<br />

پرداختی،‏ چنین آیا کردهایم.‏ پرداخت میشود؟<br />

محسوب بهینه پرداختی یا و و<br />

قوی و بزرگ‏ بسیار سالی کنید تصور حال ابزارهای<br />

است.‏ ضعیفتر و کوچکتر سام باغ<br />

به آنها مجدداً‏ است.‏ یکدیگر مشابه آنها و میکنند کار ساعت هشت و میروند شرایط<br />

و کرده کار سخت دو هر پیش مانند برابر<br />

دو سالی باز میکنند.‏ تحمل را مشابهی دو<br />

باید سالی آیا اما است.‏ کرده کار سام است<br />

چنین اگر بگیرد؟ دستمزد سام برابر ابعاد،‏<br />

یعنی ژنتیکی ویژگیهای مبنای بر ما پرداخت<br />

دستمزد وی به تواناییاش و زور یا<br />

و اخالقی پرداختی چنین آیا کردهایم.‏ میشود؟<br />

محسوب بهینه پرداختی در<br />

تحقیقات انجام حال در که نفر دو حال خلق<br />

حال در که نفر دو یا ریاضی عرصهی جراحی<br />

عمل انجام حال در یا هنری اثر قرار<br />

مقایسه مورد یکدیگر با را هستند مشابه<br />

شرایط تحت دو هر آنها میدهیم.‏ دیگری<br />

به نسبت یکی میکنند.‏ کار سخت است.‏<br />

برخوردار باالتری هوشی بهرهی از از<br />

بیشتر تناسب،‏ به باید مذکور شخص آیا هیچ<br />

وضوح به کند؟ دریافت دستمزد دیگری چرا<br />

ندارد.‏ وجود کار این برای اخالقی دلیل ژنتیکی،‏<br />

اتفاق و شانس یک برای کسی به باید


صفحه 102<br />

شانسی که به او عطا و ارزانی شده است،‏<br />

دستمزد بیشتری پرداخت؟ بحثانگیزتر و<br />

جالبتر اینکه هیچ دلیل انگیزشی برای انجام<br />

این کار وجود ندارد.‏ کسی که دارای استعداد<br />

طبیعی است،‏ نمیتواند استعداد طبیعیاش را<br />

با پیشنهاد حقوق باالتر،‏ تغییر داده و ارتقا<br />

بخشد.‏ استعدادهای طبیعی امری است داده<br />

شده،‏ که وجود دارد؛ و پرداخت دستمزد<br />

برای آن نه باعث میشود که ما ژنهایمان<br />

را عوض کنیم و نه آنها را تکثیر؛ و در<br />

نتیجه،‏ هیچ اثر انگیزشی مثبتی ندارد.‏<br />

اما دربارهی مسأله‏ آموزش یا مهارتهای<br />

آموخته شده چطور؟ آیا افزایش کاراییمان<br />

نباید اخالقاً‏ با دستمزد جبران شده و تشویق<br />

گردد؟ این مسأله به نظر معقول میرسد؛<br />

اما نه بر مبنای سهمی از حاصل کار که به<br />

تحصیل ارتباط پیدا میکند؛ بلکه بر مبنای<br />

تالش و ایثاری که خودِ‏ فعل تحصیل کردن از<br />

ما میطلبد.‏ ما باید به خاطر کاری که انجام<br />

میدهیم،‏ نظیر گذراندن سالهای تحصیل،‏<br />

دستمزد دریافت کنیم.‏ ما باید انگیزهی الزم<br />

برای انجام کار را داشته باشیم؛ اما این<br />

مسأله با اینکه سراسر عمر خود به حاصل<br />

کار ‏)تولید(‏ نگاه کنیم و بگوییم مطابق با<br />

تحصیالتمان دستمزد میخواهیم،‏ متفاوت<br />

است.‏<br />

دستمزد فقط به ازای تالش و ایثار<br />

تصور کنید ما تنها به ازای تالش و ایثار<br />

و نه به ازای مالکیت،‏ قدرت یا حاصل<br />

کار،‏ دستمزد بگیریم.‏ چه اتفاقی میافتد؟<br />

اگر مشاغل به همین ترتیب که هست باشد؛<br />

آنها که کارهای شاق و دشوار و خطرناک<br />

انجام میدهند یا کارهایی که آنها را به تدریج<br />

ناتوان و ضعیف میکند؛ به ازای یک ساعت<br />

کار معمول،‏ باالترین حقوق را دریافت<br />

خواهند کرد.‏ و آنها که از راحتترین<br />

شرایط برخوردارند،‏ به ازای یک ساعت<br />

کار معمول،‏ پایینترین دستمزد را خواهند<br />

گرفت.‏<br />

اما آیا نباید یک جراح در مقایسه با یک<br />

پرستار یا یک سرایدار،‏ که سالهای<br />

تحصیلی کمتری را گذراندهاند،‏ بر مبنای<br />

سالهای تحصیلش دستمزد دریافت کند؟<br />

سالهای تحصیل وی هر اندازه از او تالش<br />

و ایثار طلب کند باید متناسب با آن و به<br />

ازای آن،‏ در هنگام تحصیل دستمزد دریافت<br />

کند.‏ اما پس از آن،‏ باید به او تنها بر مبنای<br />

تالش و از خودگذشتگی که در محیط کار<br />

از خود نشان میدهد پرداخت گردد؛ یعنی<br />

درست بر همان مبنایی که به یک سرایدار<br />

در بیمارستان پرداخت میگردد.‏ اگر چنین<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

معیاری متحقق شود هر فرد باید بر اساس<br />

یک معیار مشابه،‏ دستمزد دریافت کند و<br />

آن چیزی نیست،‏ جز میزان تالش و از<br />

خودگذشتگی که وی در شغل کنونی خویش<br />

به جامعه ارزانی میکند.‏<br />

اما در این صورت به شما پاسخ میدهند<br />

که با این وضعیت دیگر کسی جراح نخواهد<br />

شد و مردم بیشتر ترجیح میدهند دربان یا<br />

سرایدار شوند.‏<br />

چرا؟ تصور کنید بیرون کالج ایستادهاید؛<br />

باید انتخاب کنید-‏ یا شش سال به دانشکده<br />

پزشکی میروید و به دنبال آن،‏ چهل سال<br />

به حرفهی پزشکی اشتغال خواهید داشت؛ یا<br />

ترجیح میدهید برای چهلوشش سال دربان<br />

یا سرایدار یک بیمارستان محلی باشید؟ همتر<br />

اینکه از منظر کیفیت آن زندگی که بعداً‏ از آن<br />

برخوردار خواهید بود؛ در شش سال نخست<br />

به جای سرایدار شدن چه مبالغی بابت رفتن<br />

به دانشکده پزشکی به شما پرداخت میشود؟<br />

یا برعکس در شش سال نخست چه مبالغی<br />

بابت سرایدار شدن به جای رفتن به دانشکده<br />

پزشکی به شما پرداخت میشود؟ و بعدها<br />

چه مبلغی نیاز دارید تا به شما بابت هر دو<br />

شغل در مقایسه با یکدیگر در چهل سال آتی<br />

پرداخت شود؟<br />

پرسیدن چنین سوالهایی عین پاسخ دادن به<br />

آنهاست و نشان دادن اینکه اثرات انگیزشی<br />

پرداخت بر مبنای تالش و ایثار دقیقاً‏ درست<br />

و در راستای صحیح جهت داده شده؛ البته<br />

در صورتی که دربارهی جهانی بحث کنیم<br />

که در آن مردم آزادند و مشاغل خود را بدون<br />

موانع تاریخی یا نهادهای محدودکننده انتخاب<br />

کنند.‏ دستمزد عادالنه یعنی اینکه،‏ کسانی که<br />

در مجموعهای از وظایف مورد نیاز جامعه<br />

از خود تالش و ایثارگری بیشتری نشان<br />

میدهند؛ درآمد بیشتری خواهند داشت؛ و<br />

کسانی که کمتر برای جامعه تالش میکنند،‏<br />

کمتر درآمد خواهند داشت.‏ این است هدفی<br />

که ما در اقتصاد مشارکتی در نظر داریم:‏<br />

دستمزد عادالنه یا پرداخت بر مبنای تالش و<br />

از خودگذشتگی.‏<br />

چه بر سر کسانی میآید که نمیتوانند بر اثر<br />

فقدان سالمتی یا مسائل دیگر کار کنند؟<br />

حتی اقتصادهای مبتنی بر دستمزد بردهوار<br />

نیز این را به رسمیت شناختهاند که در چنین<br />

مواردی در هر حال باید مستمری پرداخت<br />

گردد.‏ البته افراد عقاید متفاوتی دربارهی<br />

میزان مبلغ دارند؛ اما در یک جامعهی<br />

عادالنه،‏ یک درآمد متوسط مناسب به نظر<br />

میرسد.‏<br />

و اگر کسانی دچار بیماریهای مزمن شده و<br />

هزینههای گزافی برای درمان داشته باشند؛<br />

یا دچار برخی بالیا-‏ طبیعی یا انواع دیگر-‏<br />

شده باشند،‏ چطور؟<br />

البته یک جامعهی عادالنه به این نیازها<br />

به صورت اجتماعی پاسخ میدهد و هر<br />

شخص را در برابر این اتفاقات،‏ به گونهای<br />

اجتماعی،‏ بیمه میکند و طبیعتاً‏ افراد را در<br />

هنگام ابتال به این آسیبها تنها نمیگذارد.‏<br />

دربارهی بچهها که نمیتوانند و نباید کار کنند<br />

چطور؟ آیا آنها وابسته به درآمد والدینشان<br />

هستند؟ اگر چنین است،‏ والدینی که ۳ فرزند<br />

دارند کمتر از شخصی که یک فرزند یا<br />

اصالً‏ فرزندی ندارند درآمد کسب نمیکنند؟<br />

نه،‏ درآمد فرزندان درست شبیه هرکس<br />

دیگری که نمیتواند کار کند تأمین میشود،‏<br />

آنها با اعطای یک درآمد متوسط،‏ از سوی<br />

جامعه تأمین میشوند.‏ چرا که آنها نیز به<br />

سادگی،‏ انسان هستند.‏<br />

۲- برنامهای برای تحقق دستمزد عادالنه<br />

تصور کنید با این اصل موافقیم که مردم<br />

باید تنها بر اساس میزان سختی شرایط کار<br />

و اینکه چقدر سخت کار میکنند دستمزد<br />

بگیرند.‏ برای دستیابی به این دستمزد<br />

عادالنه،‏ باید دستمزد بر مبنای مالکیت،‏<br />

قدرت و سهم از تولید کاهش پیدا کرده و<br />

نهایتاً‏ محو شود.‏ همچنین تأثیر نژاد و جنسیت<br />

در میزان دستمزدها نیز باید تقلیل یافته و از<br />

میان برود و نهایتاً،‏ دستمزد به ازای تالش<br />

و از خود گذشتگی تا سطح مناسبی افزایش<br />

یابد.‏<br />

توزیع درآمد<br />

درصد اندکی از مردم در اقتصاد ایاالت<br />

متحد درآمد سرشاری از سرمایه به جیب<br />

میزنند.‏ در باالترین سطح،‏ افرادی نظیر<br />

بیل گیتس ساالنه میلیاردها دالر درآمد<br />

دارند،‏ و در الیههای پایین،‏ میلیونها<br />

خانوار،‏ درآمدی ناچیز از سهم اندکشان در<br />

بازار بورس دریافت میکنند.‏ حدود بیست<br />

درصد از جمعیت از مهارتهای تولیدی،‏<br />

سطوح تصمیمگیری و دیگر متغیرهایی<br />

که به آنها قدرت چانهزنی اعطا میکند<br />

برخوردارند.‏ در باالترین سطح این گروه،‏<br />

ورزشکاران و ستارگان سینما قرار دارند<br />

که ساالنه دهها میلیون دالر درآمد دارند.‏<br />

گروههایی که در امور روزانه،‏ از قدرت<br />

تصمیمگیری برخوردارند و کنترل وسیعی<br />

بر فعالیتهای خود داشته،‏ خود کار خویش<br />

را تعریف میکنند،‏ پزشکان،‏ وکال،‏ مدیران،‏<br />

مهندسان سطح باال و نخبگان دانشگاهی<br />

را شامل میشوند که درآمد ساالنهی آنها<br />

تقریباً‏ از ۸۰ تا ۵۰۰ هزار دالر و بعضی


صفحه 103<br />

اوقات بیشتر است.‏ به سختی میتوان درآمد<br />

متوسطی برای این طبقهی هماهنگکننده در<br />

نظر گرفت اما ۳۰۰ هزار دالر در سال را<br />

شاید بتوان به عنوان یک میانگین مناسب در<br />

نظر گرفت.‏<br />

یکدرصد باالیی جمعیت،‏ حدود چهل درصد<br />

ثروت ایاالت متحد را در اختیار دارد.‏<br />

ثروت بیلگیتس،‏ به تنهایی،‏ کمی بیشتر از<br />

مجموع ثروت زیمبابوه،‏ غنا،‏ ایسلند،‏ پاناما،‏<br />

کاستاریکا،‏ کنیا،‏ السالوادور و جمهوری<br />

دومنیکن است.‏ نه درصد بعدی،‏ سیودو<br />

درصد دیگر از ثروت امریکا را در اختیار<br />

دارند و به این ترتیب،‏ ده درصد باالیی<br />

جمعیت،‏ تقریباً‏ سهچهارم ثروت جامعه را<br />

در اختیار دارند.‏ ده درصد بعدی نیز حدود<br />

یازدهونیم درصد،‏ چهل درصد بعدی حدود<br />

پانزده درصد و چهل درصد باقیمانده از<br />

جمعیت نیز یکونیم درصد از ثروت را دارا<br />

هستند.‏ به طرز مشابهی،‏ متوسط دستمزد<br />

در بیست درصد باالیی حدود هشت برابر<br />

متوسط دستمزد در چهل درصد پایینی است.‏<br />

متوسط دستمزد در یک ‏درصد باالیی،‏ بیش<br />

از سی برابر متوسط دستمزد در چهل درصد<br />

پایینی است.‏ در سال ۱۹۹۶، متوسط دستمزد<br />

یک مدیر عامل در ایاالت متحد،‏ دویست‏ و<br />

نه برابر دستمزد یک کارگر کارخانه بود.‏<br />

نخستین تقاضای ما برای دستمزد عادالنه،‏<br />

کسر مبالغی از درآمد و ثروت طبقهی<br />

سرمایهدار و طبقهی هماهنگکننده و توزیع<br />

مجدد آن در میان نیازمندترین افراد جامعه،‏<br />

در قالب کاالهای عمومی یا ارائهی مستقیم<br />

است.‏ در اینجا برخی از گزینهها ارائه<br />

میگردند:‏<br />

مالیات بر سود<br />

مالیات بر سود،‏ ثروتی است که نباید در<br />

دست برخی گروهها انباشته گردد و باید به<br />

جامعه بازگشته و به اندوختهی اجتماعی بدل<br />

شود تا بتوان اختالفات فاحش را کاهش داد.‏<br />

هدف غایی،‏ مالیات صد درصد بر سود در<br />

هنگامی است که سود،‏ حاصل دستمزد بر<br />

اساس تالش و از خود گذشتگی نباشد.‏ با<br />

این حال،‏ عالوه بر هدف غایی،‏ ما نیاز به<br />

تقاضاهای کوتاه مدتی داریم که در عین حال<br />

که نظر به آینده دارند،‏ قابل دستیابی در<br />

زمان حال نیز میباشند.‏ این درست شبیه<br />

به ساختن یک آسمانخراش است:‏ شما قبل<br />

از ساختن طبقات پایینتر شروع به ساختن<br />

طبقهی آخر نمیکنید.‏ همانطور که انجام<br />

کارهای اولیه در ساختن یک آسمانخراش<br />

به اقدامات بعدی کمک میکند،‏ به دست<br />

آوردن تقاضای کوتاهمدت،‏ مستلزم حمایت<br />

از شایستگان در زمان انتخابات و تقویت<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

مخالفخوانیهایشان و قدرت‏ بخشیدن به آنها<br />

برای پیروزیهای بیشتر در آینده است.‏ یک<br />

جنبش برای اقتصاد مشارکتی ممکن است<br />

به گونهای محسوس،‏ خواستار پنجاه درصد<br />

مالیات بر سود شود.‏<br />

مالیات بر ثروت،‏ ارث و کاالهای گرانبها<br />

مالیات بر ثروت،‏ داشتن ثروت زیاد را<br />

سخت میکند.‏ مالیات بر ارث،‏ گذاشتن<br />

ثروت کالن برای فرزندان را سخت میکند.‏<br />

مالیات بر کاالهای گرانبها هنگامی وضع<br />

میشود که کسی چیزی را خریداری کند<br />

که فراتر از استطاعت عموم مردم باشد.‏ در<br />

اینجا نیز وضع مالیات بر ارث صد درصد-‏<br />

البته باالتر از سطحی معین-‏ اخالقی به نظر<br />

میرسد،‏ درست مانند مالیات بر ثروت کالن<br />

که موجب کاهش داراییها قبل از به ارث<br />

رسیدن به کسی میشود.‏ درآمدهای ناشی از<br />

این مالیاتها باید صرف برنامههای عمومی<br />

مفید در بخشهای مراقبتهای بهداشتی،‏<br />

آموزش،‏ ارتباطات و غیره شود.‏ در صورت<br />

وضع مالیات بر ثروت حتی به میزان سی‏<br />

درصد،‏ ظرف چند سال،‏ تفاوتها به شدت<br />

کاهش خواهد یافت و مالیهای عمومی به<br />

وجود خواهد آمد که از آن میتوان برای از<br />

میان بردن معضالت بیخانمانی،‏ گرسنگی،‏<br />

مدارس ناکافی و دیگر مشکالت ناخوشایند<br />

اجتماعی استفاده کرد.‏<br />

مالیات بر درآمد<br />

درآمد براساس مزیتهای نهادی،‏ سازمانی<br />

یا فردی نیز اصل دریافت دستمزد صرفاً‏<br />

براساس تالش و از خودگذشتگی را نقض<br />

میکند و بنابراین نه اخالقی است و نه کارایی<br />

دارد.‏ یکی از راههای حرکت به سوی تحقق<br />

دستمزد عادالنه با در نظر گرفتن درآمد،‏<br />

جنبش تالش برای اقتصاد مشارکتی است<br />

که میتواند خواهان اخذ مالیات بر درآمد از<br />

افراد دارای تحصیالت باال شود.‏<br />

با توجه به تمام پیشنهادهای فوق در زمینهی<br />

مالیاتها،‏ ضروری است که دولت،‏<br />

درآمدهای مالیاتی را صرف رفاه ثروتمندان<br />

نکند و تمام آنها را دوباره به ثروتمندترین<br />

بخشها باز نگرداند و در عوض،‏ محالت<br />

درون شهری را بازسازی کند،‏ نظامهای<br />

بهداشت عمومی را توسعه دهد و منجر به<br />

بهبود آموزش عمومی گردد.‏<br />

اقدام کارساز<br />

عالوه بر مالکیت سرمایه و انحصاری کردن<br />

شرایط یا مهارتهایی که قدرت چانهزنی را<br />

افزایش میدهند،‏ نژادپرستی و جنسیتگرایی<br />

نیز در بسیاری از جوامع موجب اختالل<br />

در نظام پرداخت دستمزدها میشوند.‏ در<br />

سال ۱۹۹۵، ثروت مالی ‏)دارایی خالص<br />

منهای ارزش مسکن شخص(‏ خانوارهای<br />

سفیدپوست در ایاالت متحد نوعاً‏ ۱۸۰۰<br />

دالر بود.‏ این درحالی‏ است که ثروت مالی<br />

خانوارهای سیاهپوست نوعاً‏ ۲۰۰ دالر و<br />

ثروت مالی خانوارهای مهاجر از کشورهای<br />

امریکای التین در ایاالت متحد نوعاً‏ صفر<br />

بود.‏ همچنین در سال ۱۹۹۱، درآمد سیونه<br />

و دودهم درصد از خانوارهای امریکایی<br />

سفیدپوست از ۲۵۰۰۰ دالر کمتر بود و<br />

این درحالی است که این وضعیت در مورد<br />

پنجاهوچهار و چهاردهم درصد از خانوارهای<br />

مهاجر از کشورهای آمریکای التین و<br />

شصتوشش دهم درصد از خانوارهای<br />

آمریکایی سیاهپوست مصداق داشت.‏<br />

زنانی که در خارج از خانه کار میکنند،‏<br />

تنها شصتودو درصد درآمد مردان را دارند<br />

که باالتر از رقم ۴۷ درصد در سال ۱۹۸۰<br />

و ۳۸ درصد در سال ۱۹۷۰ است ‏)مبارزه<br />

اثرگذار و سودمند است(،‏ ولی هنوز به<br />

گونهای آشکار،‏ ناکافی است.‏ زنانی که تمام<br />

وقت کار میکنند،‏ سهچهارم درآمد مردان<br />

را دارند که از رقم سهپنجم که در بیشتر<br />

سالهای دههی ۱۹۷۰ وجود داشت باالتر<br />

است.‏<br />

همچنین بهرغم پیشرفتهای عظیم در چهل<br />

سال گذشته،‏ نژادها و جنسیتهای مختلف<br />

هنوز از کار قابل مقایسه و هم سطح<br />

برخوردار نیستند.‏ درعوض،‏ از طریق<br />

مجموعهای از مکانیسمها،‏ تخصیص مشاغل<br />

غالباً‏ بر اساس نژاد یا جنسیت صورت<br />

میگیرد.‏ به همین جهت،‏ مدت مدیدی است<br />

که کارکرد فرهنگ و شرایط اشتغال در<br />

ایاالت متحده،‏ نوعی ‏»اقدام کارساز«‏ به نفع<br />

سفیدپوستان و مردان است.‏<br />

تقاضایی که اثرات نژادی و جنسی بر<br />

درآمد را کاهش میدهند و نهایتاً‏ از بین<br />

میبرند،‏ آنهایی هستند که دستمزد پرداختی<br />

برای کار همسطح را برابر میکنند؛ آنهایی<br />

هستند که موانع ورود به مشاغل بهتر را<br />

از میان میبرند،‏ و آنهایی هستند که ورود<br />

به حوزههای محدود شدهی کنونی را تسهیل<br />

میکنند.‏ طرفداران روابط کنونی نوعاً‏<br />

میکوشند اقدام کارساز را در مسیرهایی<br />

هدایت کنند که کارگران را از یکدیگر جدا<br />

کند.‏<br />

یک راهحل بدیهی برای این مشکل،‏ استفاده<br />

از اقدام کارساز برای غلبه بر استضعاف<br />

کاستی ‏)نژاد و جنس(‏ و نیز برای غلبه بر<br />

استضعاف طبقاتی است.‏ راهحل دوم عبارت<br />

است از تأمین بودجهی اقدام کارساز از


104<br />

صفحه ۲<br />

از<br />

شده توزیع مجدداً‏ وجوه جز به منابعی تقاضای<br />

با کارساز اقدام کردن همراه و باال صورت<br />

کار این اگر …. و کامل اشتغال سفیدپوستی<br />

مرد کارگران برای شرایط گیرد،‏ تحقیرهای<br />

و مالی ضعف از ماکنون که شد.‏<br />

نخواهد بدتر میبرند،‏ رنج سرمایهداری مناسب<br />

دستمزد کنندگان<br />

هماهنگ‏ و سرمایهداران پای زیر در کارگران<br />

مدرن،‏ سرمایهداری اقتصادهای قدرت<br />

و سرمایه فاقد که دارند قرار عادی در<br />

نظر اظهار حق بدون هستند؛ چانهزنی دستورهای<br />

میکنند؛ کار خود شرایط مورد و<br />

تالش ازای در و میکنند اجرا را دیگران مناسبی<br />

پاداش از ندرت به خودگذشتگی،‏ از میشوند.‏<br />

برخوردار در<br />

بزرگسال پنج هر از نفر یک شاید هماهنگکننده<br />

طبقهی در بتواند متحد ایاالت بقیه-‏<br />

چهارپنجم گیرد.‏ قرار سرمایهدار یا و<br />

دارند ناکافی نسبتاً‏ درآمد کارگر-‏ طبقهی حالی<br />

در این و میآورند دست به اندکی ثروت هماهنگکنندگان<br />

با مقایسه در آنها که است خودگذشتگی<br />

از و تالش سرمایهداران،‏ و بیکاری<br />

از ‏)یا دارند کارشان در بیشتری هدف<br />

است(.‏ بدتر حتی که میبرند رنج برنامهای<br />

تقاضاهای مجموعه سومین از از<br />

است عبارت عادالنه دستمزدهای برای اندکی<br />

دریافتی که آنهایی دستمزد بردن باال زیادی<br />

خودگذشتگی از و تالش ولی دارند،‏ رویکردهای<br />

زمینه این در میدهند.‏ خرج به دارد.‏<br />

وجود بسیاری کامل<br />

اشتغال مالیاتهای<br />

از حاصل درآمد از بخشی کامل<br />

اشتغال برنامهی حامی باید مختلف،‏ را<br />

زیر سودمند نتایج امر این باشد.‏ دولت اشتغال<br />

از بیکاران )۱( داشت؛ خواهد بر در اثر<br />

در )۲( میشوند،‏ برخوردار درآمد و کارگران<br />

همهی شدن،‏ اخراج از ترس کاهش میشوند،‏<br />

منتفع چانهزنی قدرت افزایش از شده<br />

هدایت اضافی تولید از جامعه )۳( و برد<br />

خواهد سود اجتماعی گزینش اثر در که<br />

است نکتهای این سودجویی.‏ از نه و برنامههای<br />

مورد در آینده تفسیرهای در پرداخت.‏<br />

خواهیم آن به اقتصادی دستمزد<br />

حداقل افزایش از حمایت دستیابی<br />

با دستمزد،‏ حداقل بردن باال زیاد<br />

را شخص درآمد کامل،‏ اشتغال به حداقل<br />

دارای مشاغل حال،‏ این با میکند.‏ پرزحمتترین<br />

همیشه تقریباً‏ دستمزد،‏ پاداش<br />

تنها بخواهیم اگر لذا هستند.‏ مشاغل باید<br />

آنها بدهیم،‏ را ازخودگذشتگی و تالش 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله باشند<br />

داشته جامعه در را دریافتی بیشترین از<br />

پیش حال،‏ این با را.‏ دریافتی کمترین نه و کند کسب قدرت کوتاهمدت برنامهی آنکه گردد،‏<br />

برخوردار جدید ساختارهای از نهایتاً‏ تقاضای<br />

لذا کند.‏ حرکت درست مسیر در باید متوسط<br />

درآمد درصد شصت معادل دستمزدی به<br />

مناسب کوتاهمدت تقاضای یک ظاهراً‏ که<br />

معترضی افراد به پاسخ در میرسد.‏ نظر ورشکستگی<br />

به وضعیت این هستند مدعی انجامید،‏<br />

خواهد کارها و کسب از بسیاری حقوق،‏<br />

میزان از کاستن حل،‏ راه یک شاید سود<br />

بر مالیات از استفاده و باالتر سطوح در فعالیتهای<br />

به یارانه اعطای برای دارایی و اثر<br />

در که باشد ارزشمندی و کوچکتر شدهاند.‏<br />

‏»نیازمند«‏ برنامه،‏ این اجرای اجتماعی<br />

دستمزدهای پرداخت اصطالح<br />

یک اجتماعی«‏ ‏»دستمزدهای سیاستهای<br />

برخی برای انعطافپذیر منتفع<br />

آن از زحمتکشان که است دولت بخش<br />

هزینههای اجتماعی،‏ دستمزد میشوند.‏ و<br />

مسکن آموزش،‏ بهداشتی،‏ مراقبتهای در<br />

قیمتی حمایتهای حتی و زیرساخت،‏ میشود<br />

شامل را غذایی مواد یا کاال زمینهی افزایش<br />

برای تقاضا کاهش آنها،‏ از هدف که که<br />

سیاستهایی است.‏ فقرا سوی از درآمد اجتماعی«‏<br />

‏»دستمزد برای بودجه تخصیص باز<br />

را جامعه تولیدات میدهند،‏ افزایش را منتفع<br />

آنها از نیازمندان تا میکنند توزیع دستمزدهای<br />

سمت به را جامعه لذا و شوند میدهند.‏<br />

سوق نیز عادالنه معکوس<br />

درآمد بر مالیات امکانپذیر<br />

مالیات اخذ که همانگونه درست نیز<br />

معکوس مالیاتهای پرداخت است؛ پرداخت<br />

ما اقتصاد در که آنجا از است.‏ ممکن خودگذشتگی<br />

از و تالش براساس دستمزد انحرافات<br />

تصحیح برای دولت نیست،‏ کند«.‏<br />

پرداخت پول و ببندد ‏»مالیات میتواند را<br />

خود توجه تنها نه دولت صورت،‏ این در دارند<br />

باال بسیار دریافتیهای که کسانی از دریافتیهای<br />

که آنهایی به بلکه برمیگیرد،‏ میکند.‏<br />

پرداخت پول دارند،‏ کم بسیار بر<br />

مبتنی حسابداری نوعی آرمانی،‏ خواست مشاغل<br />

انواع زمینهی در اجتماعی مقررات خود<br />

گستردهی الزامات از معیاری که است وجود<br />

به خودگذشتگی از و تالش بحث در را برای<br />

را معکوس پرداخت یک نیز و د رَ‏ آوَ‏ بازار،‏<br />

نظام در که گیرد نظر در کسانی وجوه<br />

ترتیب این به دارند.‏ پایین دریافتیهای کاالهای<br />

ثروت،‏ سود،‏ بر مالیات از حاصل تنها<br />

نه میتوان را درآمد و ارث گرانبها،‏ در<br />

اجتماعی دستمزدهای پرداخت برای و بهداشتی مراقبتهای آموزش،‏ بخشهای را<br />

آنها میتوان بلکه کرد،‏ توزیع مجدداً‏ غیره نمود<br />

توزیع معکوسی مالیاتهای صورت به که<br />

میشود پرداخت کارگرانی به مستقیماً‏ که است.‏<br />

کمتر آنها شغلی الزامات از درآمدشان باالتر<br />

دستمزدهای برای صنفی اقدامات اقتصاد<br />

تحقق دنبال به که برنامهای طبیعتاً‏ توسط<br />

که نیز تالشهایی از است،‏ مشارکتی تحقق<br />

برای جامعه افراد آحاد و اتحادیهها مستقیم،‏<br />

اقدامات طریق از بیشتر دستمزدهای حمایت<br />

میگیرد،‏ صورت غیره و اعتصابها که<br />

درآمدهایی تنها نه امر این کرد.‏ خواهد میدهد،‏<br />

افزایش هستند پایین بسیار اکنون هم دریافتهای<br />

که کسانی درآمد میتواند بلکه این<br />

همچنین دهد.‏ کاهش را دارند باال بسیار باشد<br />

اجتماعی فعالیتی دارای باید برنامه به<br />

کارکنان تعهد و سازمانی ابزارهای که د.‏<br />

رَ‏ آوَ‏ وجود به را بیشتر سودآوری هدف<br />

یک مثابهی به خودگردانی ۳- حق<br />

چقدر عامل،‏ هر اقتصاد یک در اقتصاد<br />

آن در تصمیمات پیرامون اظهارنظر معنای<br />

به را خودگردانی ما چرا دارد؟ را همان<br />

به سیستم ورودی پیرامون تصمیمگیری میشود<br />

متأثر آن خروجی از فرد که اندازه دادهایم؟<br />

قرار هدف را آن و کرده تعریف حق<br />

مثابهی به اقتصادی«‏ ‏»آزادی هدف چرا تملک<br />

در آنچه با کاری هر انجام برای فرد اوقات،‏<br />

همهی در چرا اینکه یا نیست؟ اوست اعمالنظر<br />

برای برابر حق از هرکس نباید یا<br />

باشد؟ برخوردار اقتصادی تصمیمات در آگاهتر<br />

افراد به بیشتری حق نباید چرا اینکه،‏ یا<br />

آگاه کمتر که آنانی به نسبت موفقتر و داد؟<br />

بودهاند موفق‏ کمتر تصمیمگیری<br />

مکان و زمان بگیرید.‏<br />

نظر در کارخانه در را کارگری کارش<br />

حیطهی و محیط در او کنید تصور عکس<br />

میخواهد او است.‏ اختیار صاحب اندازه<br />

چه باید او بزند.‏ دیوار به را دخترش دیگری<br />

بخش در من اگر باشد؟ داشته اختیار شهر<br />

همان در حتی یا کارخانه همان از رابطه<br />

در باید چقدر من باشم،‏ کار مشغول حق<br />

دیوار به دخترش عکس آویختن با باشم؟<br />

داشته اظهارنظر میخواهد<br />

که کنید تصور را دیگری کارگر پانک<br />

موسیقی به کارش محیط در روز تمام این<br />

حق باید اندازه چه تا دهد.‏ گوش راک یعنی<br />

باالتر اندکی اگر باشد؟ داشته را کار آن<br />

صوتی محدودهی در و باال طبقهی در چقدر<br />

باشم،‏ کار به مشغول نیز من موسیقی،‏


صفحه 105<br />

حق اظهارنظر پیرامون این موضوع را<br />

دارم؟ و اگر در شهر کار کنم تا چه اندازه؟<br />

تصور کنید گروهی پیرامون یک برنامهی<br />

مشترک تصمیمگیری میکنند.‏ هریک از<br />

اعضا چقدر حق اظهارنظر دارند؟ مردمی<br />

که از محصول گروه در گوشهی دیگری<br />

از سیاره استفاده میکنند چطور؟ مردمی<br />

که محصوالت کارخانه را در سطح شهر<br />

و یا در گوشهی دیگری از کشور مصرف<br />

میکنند چطور؟<br />

یا اینکه تصور کنید نزدیک کارخانهی من<br />

زندگی میکنید…‏ آیا حق دارید دربارهی<br />

سروصدایی که کارخانه در اطراف شما<br />

میپراکند اظهار نظر کنید؟ تصور کنید<br />

شما مصرفکنندهی محصولی هستید که<br />

من به تولید آن کمک می‏ کنم.‏ چقدر حق<br />

اظهارنظر پیرامون آنچه کارخانه تولید<br />

میکند یا پیرامون گزینههای متعدد در رابطه<br />

با سازمان و محصول نهایی دارید؟<br />

خودگردانی<br />

روشن است که اتخاذ یک شیوهی واحد در<br />

تصمیمگیری،‏ همیشه به بهترین نتیجه منتهی<br />

نمیشود.‏ یک کارگر باید حق اظهارنظر<br />

مطلق دربارهی آویختن عکس دخترش داشته<br />

باشد.‏ اگر در اتاق مجاور مشغول کار باشم،‏<br />

حق رد کردن گزینهی کارگر برای گوش<br />

کردن به موسیقی پانک راک در محدودهی<br />

کارش را دارم.‏ یک گروه کاری باید بیشترین<br />

حق اظهارنظر را پیرامون گزینههای<br />

عملیاتیاش داشته باشد اما گروههایی که<br />

محصوالت آن را مصرف میکنند باید<br />

متناسب با گسترهای که از آن محصول متأثر<br />

میشوند و به همان نسبت حق اظهارنظر<br />

داشته باشند.‏<br />

تصمیمات اغلب در اینکه آنها تا چه اندازه<br />

افراد یا رأیدهندگان گوناگون را متأثر<br />

میکنند متفاوتند.‏ با توجه به این موضوع،‏<br />

قاعدهی مبتنی بر رأی اکثریت ‏)هر فرد-‏ یک<br />

رأی(،‏ یا قاعدهی دو سوم،‏ یا تصمیمگیری بر<br />

مبنای اتفاقنظر یا دیکتاتوری و هر شیوهی<br />

تصمیمگیری ویژهی دیگری،‏ گزینههایی<br />

تاکتیکی برای دسترسی به برخی نرمها تلقی<br />

میشوند تا هدفی فینفسه،‏ تقدیس یک شیوهی<br />

تصمیمگیری واحد همیشه عمالً‏ این نکته<br />

را نادیده می گیرد که در شرایط متفاوت<br />

تاکتیکهای متفاوت بهتر عمل میکنند حتی<br />

برای اجرای نرمهای مطلوب یکسان.‏<br />

انتخاب تاکتیکها و شیوههای تصمیمگیری،‏<br />

برمبنای اینکه آنها تا چه اندازه نرمهای<br />

ترجیحی را بسته به بافتهای متفاوت،‏ به<br />

بهترین نحو متحقق کنند،‏ امری بسیار خوب<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

و معقول است.‏ اما ما باید چه نرمهایی را به<br />

شکل منظم در دستور کار قرار دهیم؟ مطابق<br />

معمول،‏ هنگامی که فکر میکنیم چگونه<br />

تصمیمات مشخصی را در زندگی روزانه<br />

اتخاذ کنیم،‏ اینطور در نظر میگیریم که به<br />

هر کس که مشمول این تصمیمات میشود<br />

احترام گذاشته و دموکراسی را در دستور کار<br />

قرار دهیم.‏ ما بهطور خودکار سعی میکنیم<br />

برای هریک از دستاندرکاران متناسب با<br />

درجهای که آنها از نتیجه متأثر میشوند،‏<br />

حق اظهارنظر قائل شویم.‏ درحالیکه<br />

نمیتوانیم همیشه به شیوهای کامل اینگونه<br />

از خودگردانی ‏)هرکس در ورودی،‏ متناسب<br />

با درجهای که از خروجی متأثر میشود،‏<br />

حق تصمیمگیری دارد(‏ را متحقق کنیم،‏ باید<br />

در نظر داشته باشیم که هر نوع انحراف،‏<br />

حداقل در این معنا است که شخصی از حق<br />

تأثیرگذاری بسیار برخوردار شده درحالیکه<br />

حداقل فردی دیگر سهماش در تصمیمگیری<br />

انکار شده است.‏<br />

آیا در بعضی اوقات،‏ دالیل خوبی برای<br />

رعایت نکردن حق اظهارنظر دیگران<br />

پیرامون ورودی سیستم وجود دارد؟<br />

اطالعیهای ناگهانی را در نظر بگیرید؛<br />

ما مطلع میشویم که در مسیرمان امواج<br />

خروشانی قرار گرفتهاند.‏ یکی از ما<br />

متخصص امر نجات از امواج خروشان<br />

است،‏ بقیه شهروندان عادیاند که چیزی<br />

دربارهی موضوع نمیدانند.‏ در اینجا،‏<br />

یک گذار سریع به دیکتاتوری امری مهم و<br />

ضروری است.‏ آیا این نگاه،‏ تمایل طبیعی<br />

به داعیهی تصمیمگیری پیرامون ورودی<br />

متناسب با تأثیر خروجی،‏ به مثابه نرم<br />

راهنما برای یک اقتصاد خوب را ملغی<br />

میکند؟ آیا نمیتوان به جای آن تصمیمگیری<br />

پیرامون ورودی متناسب با دانش‏ نسبی را<br />

پیشنهاد کرد؟<br />

دانش و تصمیمها<br />

دانش در رابطه با تصمیمگیریها دو شکل<br />

به خود میگیرد.‏ )۱( دانش مربوط به<br />

ویژگی تصمیم،‏ بافت آن و مرسومترین<br />

معانی ضمنی و الزامات آن.‏ )۲( دانش اینکه<br />

هر فرد چگونه دربارهی آن معانی ضمنی<br />

فکر میکند و به ویژه در مورد گزینههای<br />

مختلف دست به ارزشگذاری میزند.‏ دانش<br />

نوع نخست اغلب کامالً‏ تخصصی است<br />

همچون مورد قهرمان امواج خروشان،‏ که<br />

به شکل انحصاری از آن برخوردار بود.‏<br />

اما دانش نوع دوم به دلیل اینکه ما هریک<br />

به صورت فردی،‏ متخصصترین فرد<br />

جهان در ارتباط با ارزیابیهای شخصیمان<br />

هستیم،‏ همیشه پراکنده،‏ منتشر و گسترده<br />

است.‏ من بهترین کسی هستم که میدانم<br />

نمیخواهم رأیام تحت شعاع قرار گیرد.‏<br />

من متخصصترین فرد جهان در ارتباط<br />

با ارزیابیها و ارزشگذاریهایم هستم،‏<br />

همچنین شما در رابطه با ارزشگذاریهایتان<br />

و سالی،‏ سو،‏ سام و سامانتا در ارتباط با<br />

ارزشگذاریهایشان.‏ بنابراین،‏ هر زمان که<br />

دانش تخصصی دربارهی الزامات و معانی<br />

ضمنی به اندازهای انتشار یافت که هر عاملی<br />

بتواند به آن موقعیت دست یافته و در زمان<br />

مقرر،‏ به نگرش خاص خود رسیده و برای<br />

تصمیمگیری آن را ابراز کند،‏ هر عاملی باید<br />

متناسب با میزانی که متأثر میشود اثرگذار<br />

شود.‏<br />

هنگامی که این امر به دالیلی غیرممکن<br />

باشد،‏ مطابق با نرمهای گوناگونی که برای<br />

مدت زمانی برخی مسئولیتها را واگذار<br />

میکنند،‏ ناگزیر از اقدامات موقتی و گذرا<br />

هستیم؛ البته به شیوهای که این اقدام هدف<br />

موردنظر و دارای اولویت را به شکل<br />

وسیع تخریب یا معکوس نکند.‏ وزن شواهد<br />

به نفع انحراف از آنچه مطلوبترین است<br />

عمل میکند و در عین حال الزام برای<br />

توزیع دانش جهت خودگردانی را آشکار<br />

میکند.‏ کوتاه سخن،‏ این واقعیت که شما<br />

یک شیمیدان هستید و از شیمی و اثرات<br />

بیولوژیک رنگ سربی سر در میآورید<br />

و من به عنوان یک نقاش و یا تعمیرکار<br />

اتومبیل از آن سر در نمیآورم در معنای آن<br />

نخواهد بود که بیهیچ تناسبی تصمیم بگیرید<br />

که آیا دیوارهای من رنگ سربی بخورد یا<br />

نه و یا حتی کل جامعه رنگ سربی را بپذیرد<br />

یا کنار بگذارد.‏ بلکه این در معنای آن است<br />

که من،‏ همراهانم و اعضای جامعهام باید به<br />

اظهارات تخصصی شما قبل از تصمیمگیری<br />

گوش دهیم.‏ اما در هنگام تصمیمگیری شما<br />

درست نظیر دیگران خواهید بود و متناسب<br />

با میزانی که از این اقدام متأثر میشوید حق<br />

اظهارنظر دارید درست نظیر ما که متناسب<br />

با تأثیری که میپذیریم حق اظهارنظر داریم.‏<br />

شورا و دیگر الزامات و معانی ضمنی<br />

بنابراین،‏ هدف خودگردانی این است که<br />

هر عامل،‏ بر تصمیمات متناسب با میزانی<br />

که بر او اثرگذار است تأثیر بگذارد.‏ به<br />

منظور تحقق این هدف،‏ هر عامل باید<br />

امکان دسترسی آسان به تحلیلهای مرتبط<br />

با نتایج پیشبینی شده را داشته باشد و از<br />

دانش عمومی و اعتماد به نفس فکری کافی<br />

برای درک تحلیلها و تعیین اولویتها با<br />

توجه کافی به آنها،‏ برخوردار باشد.‏ سازمان<br />

جامعه باید تضمین کند که منابع تحلیلها<br />

غیرجانبدارانهاند.‏<br />

بنابراین هر فرد یا گروه مشمول تصمیم،‏ باید


106<br />

صفحه ۳<br />

به<br />

رسیدن برای الزم سازمانی ابزارهای از به<br />

آنها تطبیق و خواستها شناساندن اهداف،‏ باشد.‏<br />

برخوردار محسوس شیوهای سطوح<br />

به ما اقتصاد در بنابراین کارگران<br />

شوراهای گوناگون و مختلف ابزار<br />

مثابهی به مصرفکنندگان،‏ و و کارگران مجتمعهای در تصمیمگیری نیازمندیم.‏<br />

گوناگون ابعاد با مصرفکنندگان گروههای<br />

سطوح در شوراهایی بنابراین گروههای<br />

صنعت،‏ کارگاهها،‏ بخشها،‏ کاری،‏ به<br />

کشور و جامعه همسایگان،‏ معیشتی،‏ فردی<br />

اولویتهای بیان برای ابزاری مثابه گوناگون<br />

ابزارهای توسط که گروهی و به<br />

را نتیجه و کرده مطرح را خود آرای است.‏<br />

نیاز مورد … و میآورند در اجرا تا<br />

داریم نیاز اطالعات انتشار به همچنین ما ضروری<br />

دانش اقتصادی،‏ تعامالت پیرامون که<br />

کسانی آگاهانهی قضاوتهای برای را داریم<br />

نیاز ما آورد.‏ فراهم میشوند متأثر و<br />

باشد داشته فردی نفس به اعتماد عامل هر که<br />

شود داده اختیار وی به کافی اندازهی به تشخیص<br />

را اولویتها راحتی به کند احساس کرده<br />

بحث آن نفع به و بیان را آن داده،‏ ابزار<br />

به نیاز ما دهد.‏ رأی آن به نهایتاً‏ و که<br />

داریم نهادی تعاملهای دیگر و تخصیص ملزومات<br />

و کنند حفظ را خودگردانی نرمهای کنند.‏<br />

تأمین را تأثیر<br />

برای نهادی،‏ الزامات برخی همچنین فرد<br />

که گسترهای با متناسب تصمیمگیری بر اصول<br />

اما دارد.‏ وجود میشود متأثر آن از بعدی،‏<br />

بخش است.‏ شفاف خود خودی به با<br />

اقدامات،‏ و خواستها برنامهی پیرامون اقتصادی<br />

خودگردانی پیشبرد مستقیم هدف اضافی<br />

ویژگیهایی بیشتر تفاسیر،‏ است.‏ نشان<br />

میگردد افزون هدف این بر که را محیط<br />

سازمان نشاندهنده همچنین و میدهد صورت<br />

چگونه تخصیص اینکه مثالً‏ و کار است.‏<br />

… و میگیرد گردانی<br />

خود تحقق برای ای برنامه باشیم<br />

داشته توافق موضوع این سر بر اگر پیرامون<br />

گیری تصمیم یا خودگردانی که آن<br />

از فرد که میزانی با متناسب ، ورودی جنبش<br />

برای محوری هدفی ، شود می متاثر برای<br />

مبارزه است،امروز مشارکتی اقتصاد به<br />

کند می کمک ما به که است تقاضاها کدام کنیم؟<br />

حرکت فردا خودگردانی سوی و<br />

کارگران شوراهای توانیم می ‎۱‎‏-ما کنیم.‏<br />

پا بر را کنندگان مصرف چه<br />

و کارش محل در چه کارگر هر برای 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله هر<br />

برای و مربوطه صنعت کل سطح در در<br />

چه و همسایگی در چه کننده مصرف و<br />

شخصی هایی دیدگاه کشور،‏ کل سطح ندرت<br />

به که دارد وجود امور پیرامون فردی روند<br />

این ی ادامه جای به شود.‏ می متحقق برای<br />

تالش و مشترک گیری تصمیم ‏،با مصرف<br />

و کارگران جدید،‏ روابط برقراری مالقات<br />

یکدیگر با کنند می پیدا نیاز کنندگان یکدیگر<br />

با را شان نظرات و ها دیدگاه کرده،‏ مطلوب<br />

تصمیم یک به و گذاشته اشتراک به اعالم<br />

را ترجیحی های گزینه و برسند جمعی کنند.‏<br />

گیری پی و هستند<br />

محلی نهادهایی دموکراتیک شوراهای آنها<br />

از ، کنندگان مصرف و کارگران که استفاده<br />

جمعی کارهای دستور پیگیری برای برپایی<br />

جهت نخست گام برای کنند.‏ می کنندگان<br />

مصرف و کارگران شوراهای ایده<br />

پیرامون بحث برای مجمعی ‏،برگزاری حرکت<br />

است.‏ خوبی بسیار شورا،شروع ی و<br />

شورایی قواعد به دادن شکل جهت در برای<br />

محلی،بنیانی ای برنامه روی توافق منظور<br />

به کنندگان مصرف و کارگران و<br />

دستمزد از امور ی همه در تحوالت گذاری<br />

سرمایه و ها بودجه تا کار شرایط مداوم<br />

های تجربه براساس و کرده فراهم ها اصالح<br />

و حک را کارها دستور خود آنها نیز کنند.‏<br />

می را<br />

اطالعات به دسترسی توانیم می ‎۲‎‏-ما کنیم.‏<br />

دموکراتیزه تصمیم<br />

که اطالعاتی به دسترسی بدون توانید<br />

‏،نمی است آن به منوط آگاهانه گیری حق<br />

شما اگر کنید.‏ اتخاذ خوبی تصمیمات که<br />

هایی گزینه پیرامون اما باشید داشته رای الزم<br />

اطالعات فاقد هستید رو روبه آنها با بیشتر<br />

بازی الل یک به شما دادن رای باشید،‏ ‏،مردم<br />

آگاهانه مشارکت برای . است شبیه برآنها<br />

که تصمیماتی پیرامون اطالعات به پی<br />

برای تالش . دارند نیاز گذارد می اثر کار<br />

محیط در مهر به سر رازهای به بردن همچنین<br />

و شهر،روستا،ایالت با ارتباط در و می<br />

پیش به را ‏،خودگردانی ملی های بودجه اطالعات<br />

که این ‏،تقاضای براین عالوه برد.‏ شکلی<br />

به و دسترس در و جامع ای شیوه به حق<br />

و شوند بندی دسته و بندی گروه آسان مستوجب<br />

کار ساعات طی آن به دسترسی فراهم<br />

نیز فراغت اوقات جای به دستمزد راند.‏<br />

می پیش به را خودگردانی ، گردد محیط<br />

در گیری تصمیم توانیم می ما ۳- کنیم.‏<br />

دموکراتیزه کاررا ‏،امکانی<br />

آگاه افراد با شورایی از برخورداری حول<br />

دستاوردهایی کسب برای مبارزه جهت ها،سرمایه<br />

کار،قیمت دستمزدها،شرایط خلق<br />

اقتصادی زندگی کل،‏ طور به و گذاریها کنندگان<br />

مصرف و کارگران چرا اما کند.‏ می نو<br />

از و دوباره باید دور هر در و بار هر درباره<br />

کنند؟ مبارزه هایشان خواسته برای به<br />

تصمیمات بر مستقیم تاثیر حق کسب ی طوالنی<br />

ای مبارزه دنبال به تنها که این جای گویید؟<br />

می چه باشیم فرساینده و ها<br />

اتحادیه یا ( کارگران شوراهای برای که<br />

دهند سامان را مبارزاتی است خوب ) دستمزد<br />

افزایش از ناگزیر را گیران تصمیم ،<br />

مشابهی طرز به کند.‏ کار شرایط بهبود و ها<br />

جنبش یا کنندگان مصرف شوراهای برای ی<br />

شیوه کنند،‏ وادار را دولت است مطلوب و<br />

کرده اصالح را بودجه توزیع و تخصیص زیست<br />

های آلودگی بر را الزم های کنترل برای<br />

هم همچنین اما کنند.‏ اعمال محیطی کنندگان<br />

مصرف هم و کارگران شوراهای مسئولیت<br />

از بخشی مثابه ‏،به است خوب طریق<br />

از ، اعضایشان ی روزانه عادی های شان<br />

شده تثبیت و قانونی قدرت گیری پی درگیری<br />

بدون ، گیری تصمیم فرآیند در افزایش<br />

آرامی به ، سخت های مجادله و بودجه<br />

اصالح یا کار شرایط بهبود ، دستمزد کنند.‏<br />

متحقق را دستاوردها<br />

کسب بر عالوه دیگر،‏ بیان به اتحادیه<br />

و شورایی های مبارزه طریق از گیری<br />

تصمیم فرایند کردن دموکراتیزه ، ای کننده<br />

تعیین قدرت کسب مستلزم اقتصادی،‏ گیری<br />

تصمیم فرایند خود در شوراها برای دستاورد<br />

از ای گستره تواند می که است در<br />

شورا ی نماینده دو یا یک داشتن ابتدایی های<br />

نشست یا و مربوطه صنعت های نشست ،<br />

گزارش ی تهیه و خبر کسب برای دولتی حتی<br />

یا و جلساتی چنین در رای حق کسب تا های<br />

بخش دیگر بر کامل ی احاطه و قدرت های<br />

تصمیم با ارتباط در دولت یا صنعت گیرد.‏<br />

بر در را اقتصادی دیگر<br />

و کار شرایط خاطر به ما کوتاه،‏ سخن مبارزه<br />

خود طبیعت سر بر البته و ها رفرم مبارزه<br />

و جنگ ، مبارزه قواعد همچنین و کنیم.‏<br />

می مصرف<br />

نظارت و قدرت توانیم می ‎۴‎‏-ما دهیم.‏<br />

افزایش محصول بر را کنندگان از<br />

که این و کند می تولید کارگاه یک آنچه و<br />

فقط ‏،نباید کند می استفاده تکنولوژی کدام به<br />

مشغول آنجا در که گروهی توسط فقط خود<br />

آنها اگر حتا شود؛ گرفته تصمیم کارند سازماندهی<br />

کارگران شورای قالب در را بر<br />

اغلب تصمیماتی چنین . باشند کرده و<br />

کارگاه آن محصول کنندگان مصرف


صفحه 107<br />

۴<br />

همسایگانش تاثیر می گذارد و بنابراین آن<br />

مصرف کنندگان و همسایگان باید به تناسب<br />

، حق اظهار نظر داشته باشند.‏<br />

به منظور مشارکت دادن تمام فعاالن ( البته به<br />

تناسب ) در تصمیم گیری ، ملزمیم که قدرت<br />

کسانی که نمایندگی نمی شوند را افزایش<br />

دهیم.‏ برای مثال،‏ الزام برای ایجاد کمیته<br />

ی نظارت همسایگان در ارتباط با اثرات<br />

زیست محیطی و دیگر اثرات محلی کارگاه<br />

بسیار مطلوب است و به همین ترتیب الزام<br />

برای حضور جنبش های مصرف کنندگان<br />

برای داشتن حق اظهار نظر پیرامون تصمیم<br />

های کارگاه درباره ی تولیدات و قیمت ها<br />

بسیار مفید است . این الزامات می تواند<br />

به دستاوردهایی که نیازمندان از آن منتفع<br />

می شوند منتهی شود و همچنین می تواند<br />

آگاهی را گسترش داده ، تعهد را تقویت کرده<br />

و سازمان جدیدی را در آینده برای کسب<br />

دستاوردهای بیشتر توسعه دهد.‏<br />

۵- ما می توانیم بودجه های اجتماعی را<br />

دموکراتیزه کنیم.‏<br />

به شهری فکر کنید که برای آموزش،‏<br />

بهداشت،‏ مسکن جدید،‏ درمانگاه جدید،‏ برف<br />

روبی یا هرچیز دیگر ، پیرامون بودجه اش<br />

تصمیم می گیرد.‏ چه کسانی متاثر می شوند؟<br />

البته ، تمام شهروندان . چه کسانی تصمیم<br />

می گیرند؟ البته نخبه ای که از سوی مقامات<br />

رسمی و تحت فشار شرکت هایی که در<br />

سطوح ملی و محلی فعالیت کرده و در صدد<br />

به حداکثر رساندن سودشان هستند ‏،انتخاب<br />

شده است.‏<br />

برای حرکت به سوی مشارکت بیشتر ،<br />

خواسته های پیشرو و مترقی پیرامون ابعاد<br />

و اهداف موضوع های بودجه ای ویژه نظیر<br />

هزینه های نظامی ، برنامه های رفاهی دولت<br />

یا پرداخت های محلی برای تاسیس یک<br />

بیمارستان جدید مطمئنا بسیار خوب است ،<br />

اما خواسته هایی که بودجه را عمومی کرده<br />

و شوراهای کارگران و مصرف کنندگان را<br />

در تصمیم گیری ها پیرامون بودجه دخیل<br />

کنند ‏،عالی است.‏ و نهایتا ، اگر مبارزه ها<br />

بتواند نه تنها شرایط بهتر را به ارمغان آورد<br />

، بلکه زمین بازی جدیدی را فراهم کند که<br />

بر روی آن پیروزی برای دستاوردهای<br />

بیشتر آسان تر شود ، ایده آل است.‏<br />

۶- ما می توانیم خودگردانی را در جنبش ها<br />

و پروژه هایمان نهادی کنیم.‏<br />

تصور کنید جنبشی داریم که با فشار و به<br />

صورت انعطاف ناپذیر ، این طور بحث می<br />

کند که فعاالن باید بر تصمیم های اقتصادی<br />

و به طور کلی بر کل مناسبات اقتصادی<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

، متناسب با میزانی که از آن متاثر می<br />

شوند ، تاثیر بگذارند.‏ حال تصور کنید که<br />

این جنبش در حین عملیاتش ، یک تزریق<br />

کننده ی سرمایه ، یک اهدا کننده ی بزرگ<br />

یا کسی که خوب تعلیم دیده را در موقعیت<br />

اعمال قدرت بر قشر وسیعی از کارکنان<br />

قرار دهد و بخش اعظم شرکت کنندگان را<br />

از تاثیرگذاری متناسب با سهم شان یا حتی<br />

از تاثیر بر دستور کار کلی جنبش بر حذر<br />

دارد.‏<br />

این تصویر،‏ زیبا نیست . این جنبش از تجربه<br />

ی خودگردانی خودش یاد نگرفته،‏ آموزش<br />

نمی بیند؛ چرا که اساسا در چنین جنبشی<br />

تجربه ی خودگردانی به آن مفهوم وجود<br />

ندارد.‏ آن به مثابه الگویی که به خواست<br />

هایش مشروعیت می بخشد عمل نمی کند<br />

چرا که به عکس ، شبیه نهادهایی که در<br />

برابر و در مقابل این خواسته ها ایستاده است<br />

عمل می کند.‏ از عملکرد جدیدی برخوردار<br />

نیست که تجلی آن چه ترویج می کند باشد<br />

بلکه برعکس ، از عملکردی قدیمی و کهنه<br />

برخوردار است که اعتبارش را نزد کسانی<br />

که داعیه ی هدایت شان را دارد تحلیل می<br />

برد.‏ چنین جنبشی به هیچ وجه مطلوب<br />

نیست؛ نه به تمام اعضایش قدرت می دهد<br />

و نه به مشارکت و به هوش و توانایی های<br />

تمام و کمال شان خوش آمد می گوید بلکه به<br />

جای آن ، درگیری و نزاع داخلی و اخالقیات<br />

بد و منحط را تغذیه می کند.‏<br />

به این دالیل از اجزای برنامه ای –<br />

انتقادی جنبش برای اقتصاد مشارکتی ، باید<br />

ساختاردهی به خود برای درگیر شدن هر دم<br />

فزاینده در خودگردانی در عملیات ها باشد.‏<br />

جنبشی که پروژه هایش از سوی تعداد اندکی<br />

هدایت و سرپرستی شود و کارکنان بسیاری<br />

را در بر گیرد و کاری با دموکراتیزه کرد<br />

خود نداشته باشد،‏ ابزار محرکه ی بسیار<br />

ناکارآمدی برای تحقق خودگردانی در جامعه<br />

ی وسیعتری که در آن جای گرفته ، به شمار<br />

می رود.‏<br />

کار متناسب با شان انسانی<br />

موضوع کار متناسب با شان انسانی از دو<br />

جز اصلی تشکیل میشود:‏<br />

)۱( تقسیم عادالنه وظایف برای هر فرد به<br />

چه معنا است و<br />

)۲( به منظور ترویج خودگردانی،‏ به چه<br />

گونهای از تقسیم وظایف در کار نیاز داریم؟<br />

کار عادالنه<br />

تقسیم عادالنهی وظایف مستلزم آن است<br />

که فرد در روز کاری از سهم متناسبی از<br />

کیفیات خوب و بد زندگی برخوردار شود<br />

یا اگر چنین نیست به ازای آن دستمزد یا<br />

پاداش دریافت کند.‏ اما مساله این است که<br />

چرا باید فردی شرایط کاری مطلوبی داشته<br />

باشد و فرد دیگر در شرایط بسیار دهشتناک<br />

کار کند؛ حتا اگر نفر دوم،‏ به ازای بر دوش<br />

کشیدن بار زحمت اضافی،‏ دستمزد دریافت<br />

کند؟<br />

این خصوصیت کار عادالنه قبال در نگرش<br />

صریح ما به شکل مناسبی مطرح شده بود<br />

زیرا همانطور که در بخشهای قبل اشاره<br />

کردیم دستمزد به ازای تالش و ایثار بهطور<br />

خودکار هر نوع اختالف در کیفیت زندگی<br />

را جبران میکند.‏ این یعنی اگر بخواهیم<br />

بر مبنای تالش و ایثار دستمزد پرداخت<br />

کنیم هنگامی که بتی شغلی ناخوشایندتر و<br />

فرسایندهتر از سلیم دارد و در نتیجه،‏ تالش<br />

و از خودگذشتگی بیشتری را بهکار میگیرد<br />

بر این مبنا دستمزد بیشتری دریافت کند.‏<br />

بنابراین،‏ بر مبنای توافق پیشین در مورد<br />

دستمزد عادالنه،‏ پیشاپیش با مناسبات کاری<br />

عادالنهای روبهرو هستیم؛ اما آیا این تمام آن<br />

چیزی است که میتوان کار متناسب با شان<br />

انسانی نام نهاد؟<br />

کار ارتقابخش برابر<br />

ما همچنین میخواهیم بر اساس اصل<br />

خودگردانی؛ عامالن اقتصادی متناسب با<br />

میزانی که از محصول متاثر میشوند بر<br />

آن تاثیر بگذارند.‏ تصور کنید بتی تمام روز<br />

زمین را شستشو میکند و سلیم تمام روز<br />

را صرف انجام وظایفی در حوزهی امور<br />

مالی و یا روابط اجتماعی با خصلت ارتقا<br />

دهنده میکند که دانش و مهارتهای مرتبط<br />

با تصمیمگیری را افزایش میدهند.‏ حتا اگر<br />

بتی و سلیم از حق رای برابر در محیط<br />

کار برخوردار باشند و حتا اگر آنها عادالنه<br />

دستمزد دریافت کنند،‏ پس از گذشت ماهها<br />

از اشتغال به کارهایی با سطح ارتقابخش<br />

متفاوت،‏ بتی در مقایسه با سلیم،‏ انرژی،‏<br />

دانش،‏ اعتماد به نفس و مهارتهای الزم را<br />

برای اثرگذاری بر تصمیمات نخواهد داشت.‏<br />

جلسههای شورای محل کار،‏ بحثها،‏ ارایه<br />

نظرها،‏ مجادلهها و رایگیریها را شامل<br />

میشود.‏ اگر سلیم به تناسب شغل ارتقا<br />

دهندهاش،‏ با دانش،‏ مهارتهای اجتماعی،‏<br />

اعتماد به نفس کافی در جلسه شرکت کند<br />

و بتی به تناسب شغل فرسایندهاش با دانش،‏<br />

مهارتهای اجتماعی،‏ اعتماد به نفس و<br />

انرژی اندکی در همان جلسه حضور پیدا<br />

کند،‏ بدیهی است که سلیم بر آن جلسه تاثیر


108<br />

صفحه حقیقت،‏<br />

در و میگذارد بتی از بیشتری بسیار باال<br />

سطح مشاغل با کارگران از اندکی تعداد بر<br />

شغلیشان وضعیت دلیل به ارتقابخش و شرایطی،‏<br />

چنین در میشوند.‏ مسلط بحثها گزینههایی<br />

میان انتخاب معنای در رایگیری پیشنهاد<br />

آمادگی و قدرت دارای اقلیت که است است.‏<br />

رسیده توافق به آن سر بر و کرده ارادهی<br />

تاییدکنندهی حالت،‏ بهترین در بتی و<br />

انرژی توانایی،‏ از که است اندکی تعداد حالت<br />

بدترین در و برخوردارند اطالعات فرساینده<br />

مشاغل که کسانی دیگر و او نیز،‏ میشوند.‏<br />

گذاشته کنار دارند خودگردانی<br />

تحقق فوق،‏ مسایل به توجه با صوری<br />

حق از برخورداری مستلزم تنها نه همچنین<br />

بلکه است تصمیمات در مشارکت مناسب<br />

شرایط از افراد که است آن مشمول واضح<br />

باشند.‏ بهرهمند موثر مشارکتی جهت تقسیم<br />

بر مبتنی اقتصاد یک در که است مشاغل<br />

از که کسانی آن در که طبقاتی اتخاذ<br />

را تصمیمات برخوردارند ارتقابخش طبیعتا،‏<br />

و میکنند اطاعت دیگران و میکنند مجری<br />

فقط دارند فرساینده مشاغل که کسانی میکنند،‏<br />

اتخاذ دیگران که هستند تصمیماتی درست<br />

و داشت نخواهد وجود خودگردانی با<br />

متناسب کار ما که است دلیل همین به موضوع<br />

یک مثابه به را انسانی شان به<br />

کارگران اگر میکنیم.‏ برجسته مستقل اقتصادی<br />

تصمیمگیریهای در برابر شکلی آنها<br />

گوناگون و متنوع مشاغل کنند،‏ مشارکت تصمیمگیری<br />

در آنها توانایی و آمادگی بر ‏»شما<br />

قدیمیِ‏ شعار بود.‏ خواهد اثرگذار قطعا از<br />

است ممکن میخورید«‏ که هستید آنچه جدید<br />

شعار اما باشد معنادار اقتصادی نظر زا مطمئنا میشوید«‏ میکنید ‏»آنچه شما است.‏<br />

حیاتی و محوری امری اقتصادی نظر متعادل<br />

شغلی ترکیب دستمزد<br />

از ‏)پس ما موضوعی هدف سومین است<br />

چیزی پیرامون خودگردانی(‏ و عادالنه ترکیب<br />

و انسانی شان با متناسب کار که نهادهایم.‏<br />

نام متعادل شغلی وظیفه<br />

چندین از شغلی هر اقتصاد،‏ هر در ‏»شاخصهی<br />

آنها ترکیب که شده تشکیل این<br />

میدهد.‏ بهدست را آن کلی ارتقابخش«‏ این<br />

وظایف مجموعهی که هنگامی شاخصه اگر<br />

و است باال دهد،‏ ارتقا را تواناییها شغل است.‏<br />

پایین گردد،‏ تواناییها تنزل به منجر وظایف<br />

از متداول شرکتهای در مشاغل منشی،‏<br />

نظیر شغلهایی در که مشابهی کامال اپراتور<br />

مالی،‏ امور مسوول سرایدار،‏ پیک،‏ میشوند،‏<br />

متجلی و…‏ مدیر مونتاژ،‏ خط شرکتها<br />

این در افراد بیشتر شدهاند.‏ تشکیل شاخصهی<br />

از که دارند عهده بر را مشاغلی 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله تعداد<br />

تنها و بوده برخوردار پایینی ارتقابخش باال<br />

بسیار شاخصههای مشاغل از معدودی میدهند.‏<br />

نشان را متعادل،‏<br />

شغلی ترکیب یک کسب منظور به گونهای<br />

به مشاغل در وظایف تقسیم مدافع ما یک<br />

از اقتصاد در شغل هر که هستیم به<br />

باشد.‏ برخوردار کلی متوسط شاخصهی از<br />

گروه یک نه شغل هر به ما دیگر،‏ عبارت ارتقابخش<br />

نظر از همسطح و همجنس وظایف ارتقابخش<br />

کیفیات با وظایف از ترکیبی بلکه مجموع<br />

که میدهیم تخصیص را گوناگون در<br />

شاخصه این متوسط آنها ارتقابخشی اثر باشد<br />

منشی جودی آنکه بهجای باشد.‏ جامعه را<br />

حمام هم جری و رولر کامپت یک جان و طراحی<br />

در جری و جان جودی،‏ کند؛ تمیز متنوعی<br />

وظایف مجموعهی از شغلشان فرساینده<br />

و ارتقابخش مختلف سطوح با کلی<br />

تاثیر که گونهای به میشوند،‏ برخوردار شغلش<br />

در جودی وظایف ترکیب ارتقابخش حد<br />

تا مشاغلشان در جری و جان همچنین و باشد.‏<br />

یکسان امکان البته<br />

ما متعادل شغلی ترکیب با دیگر،‏ بیان به شرایط<br />

از آن در که داریم شغلی یک هر لذت<br />

فردمان به منحصر شاید و ویژه کاری در<br />

تفاوت بهرغم حال،‏ عین در و میبریم و<br />

ما شغل یکدیگر،‏ با کارمان محتوای شغلی<br />

ترکیب زاویه از همه،‏ دیگر،‏ مشاغل ارتقابخش<br />

مقایسهای قابل مشکل به متعادل،‏ هستند.‏<br />

یک<br />

دیگر متعادل،‏ شغلی ترکیب نتیجهی در فرد<br />

به منحصر وظایف با ثابت مدیریت داشت.‏<br />

نخواهیم آگاهیدهنده و ارتقابخش فرساینده<br />

مشاغل از مجموعهای دیگر به<br />

را مالل و خستگی تنها آن شرایط که عمل،‏<br />

در داشت.‏ نخواهیم میآورد ارمغان اثر<br />

اساس بر مشاغل از سلسلهمراتبی هیچ با<br />

ما داشت.‏ نخواهد وجود آنها ارتقابخش به<br />

مشاغل در وظایف ترکیب از تعریفی با<br />

وظایف تعادل همان یا جدید،‏ شیوهای این<br />

تمام آنها،‏ ارتقابخش اثرات سوگیری میگذاریم.‏<br />

کنار را موارد کار<br />

مشغول اقتصاد در که فرد هر بنابراین،‏ دارد<br />

عهده بر را وظایف از ترکیبی است ملزومات<br />

با متناسب محسوس شکل به که شده<br />

گرفته نظر در کار هر ویژه موقعیت ارتقابخشترین<br />

آنکه بهجای همچنین اما است محیط<br />

در که شود محدود جماعتی به شرایط این<br />

دارند قدرت سلسلهمراتب راس در کار اثرات<br />

که میشود طراحی گونهای به ترکیب بخشد.‏<br />

تعادل را ارتقابخش شغلی<br />

ترکیب تعریف،‏ به بنا که است واضح هم<br />

و عادالنه خود خودی به هم متعادل،‏ آن<br />

است.‏ خودگردانی برای شایسته بنیادی هماهنگ<br />

‏»طبقه به کار نیروی تقسیم از کارگر<br />

طبقه و بسیار قدرت دارای کننده«‏ میکند<br />

احتزاز رای حق از محروم و تابع قابل<br />

قدرت کارگران تمام به آن بهجای و میکند.‏<br />

اعطا اقتصادی زندگی در مقایسهای ندارد؟<br />

همراه به مشکالتی رویکرد این آیا اما آیا<br />

و داد انجام را کار میتوان آیا مثال برای داد؟<br />

انجام خوب را آن میتوان فرد<br />

به منحصر گزینههای مشاغل<br />

از وسیع مقیاس در که تودههایی ایدهی<br />

از عموما برخوردارند فرساینده زیرا<br />

میکنند،‏ استقبال متعادل شغلی ترکیب از<br />

را سهمشان که نسبت همان به زندگیشان پیدا<br />

بهبود میکنند دریافت ارتقابخش وظایف نامتعادل<br />

مشاغل از را تغییری آنها میکند.‏ وضعیت<br />

میبینند همچنین و میکنند مشاهده را<br />

آن سالها که ناعادالنهای و تحقیرآمیز جبران<br />

عادالنهای شکل به کردهاند تحمل میشود.‏<br />

پستهایی<br />

که جماعتی دیگر،‏ طرف از مشاغل<br />

آرزوی در یا و کردهاند اشغال را مدیران،‏<br />

جمله از هستند،‏ ارتقابخش و راحت به<br />

وابسته روشنفکران وکال،‏ پزشکان.‏ تلقی<br />

تهدیدآمیز را پیشنهاد این و…‏ قدرت شغلی<br />

ترکیب آنکه از پس که چرا میکنند به<br />

دیگر آنها قدیمی مشاغل رسید تعادل به در<br />

فرد یک ماند.‏ نخواهد باقی شکل همان است<br />

ممکن متعادل شغلی ترکیب با اقتصادی حقوقی،‏<br />

پزشکی،‏ مدیریتی،‏ کارهای برخی بر<br />

را و…‏ برنامهریزی تحقیقی،‏ اجرایی،‏ است<br />

ناگزیر همچنین فرد این اما بگیرد عهده نیز<br />

را فرساینده مشاغل از متناسبی سهم کلی<br />

تعادل کسب برای دیگران مانند درست هماکنون<br />

که مردمی مشاغل بنابراین،‏ بپذیرد.‏ دارند<br />

قرار فرماندهی و اعمالنظر جایگاه در از<br />

را ارتقابخش وظایف و ویژگیها برخی کمتر<br />

کارهای برخی آن بهجای و داده دست خواهد<br />

بر در را فرساینده حتا و ارتقابخش گرفت.‏<br />

شغلی<br />

تعادل علیه بر که کسانی حال،‏ هر در زیر<br />

دلیل دو از یکی به میکنند استدالل میکنند:‏<br />

استناد انجام<br />

برای من آزادی به تعادلبخشی ‎۱‎ در<br />

و میکند تجاوز بکنم میخواهم که کاری است.‏<br />

غیراخالقی نتیجه مبتکرترینها<br />

و باهوشترین تعادلبخشی،‏ ‎۲‎ در<br />

و میکند مجبور فرساینده کارهای به را کاهش<br />

همه ضرر به را اجتماعی تولید نتیجه میدهد.‏


109<br />

صفحه کار<br />

صحبت کردن تمام برای دهید اجازه مرور<br />

را انتقادات انسانی شان با متناسب کنیم.‏<br />

آزادی<br />

به<br />

تنها تعریف به بنا اگر که است واقعیت این بدهیم<br />

تحقق امکان متعادل شغلی ترکیبهای شغلی<br />

ترکیب فرد که شد خواهیم آن از مانع میشویم<br />

مانع بنابراین و باشد داشته نامتعادل تنها<br />

مشاغلشان در اول مورد شاکیان که این<br />

اما دهند.‏ انجام را ارتقابخش وظایف مشابهی<br />

طرز به که دارد وجود نیز حقیقت الغای<br />

راستای در اقتصاد ساختار تجدید کسی<br />

که میشود آن از مانع بردهداری این<br />

در بودن برده مالک باشد.‏ برده مالک بر<br />

مبنی را تمایلش بردهدار که است معنا اما<br />

کند ابراز آزادانه برده بر بودن مالک شخص<br />

او که است این معنی به همچنین آن‏ ما<br />

اگر میداند.‏ خود مایملک را دیگری باشد<br />

دیگر فرد مایملک فردی که کنیم حکم بردهدارانه<br />

تمایالت که کردهایم حکم همزمان طرز<br />

به باشد.‏ تشویق و تایید مورد باید شغلی<br />

ترکیب یک از برخورداری مشابهی،‏ جامعه<br />

متوسط سطح از ارتقابخشتر که ترکیب<br />

از که کسانی بهای به تنها است،‏ متوسط<br />

سطح به نسبت ارتقابخش کمتر شغلیِ‏ این<br />

در میشود.‏ ممکن برخوردارند،‏ جامعه ترکیبی<br />

میتواند فرد کنیم حکم اگر صورت آری،‏<br />

کند تحمیل را متوسط سطح از کمتر که<br />

کنیم حکم همچنین قادریم زمان آن در متوسط<br />

سطح از بیش ترکیبی میتواند فردی باشد.‏<br />

داشته نیز را امری<br />

فردی تمایالت تحقق برای عمل آزادی آنجایی<br />

تا تنها البته است جالبتوجه و معتبر دیگران<br />

برای مشابه عمل آزادی با که مالک<br />

نظیر تمایالت برخی باشد.‏ همراه استخدام<br />

همسایه،‏ یک کشتن بودن،‏ برده یک ترکیب<br />

یک داشتن یا روزمزد بردههای دیگران<br />

حق ناقض ذاتا نامتعادل شغلی به<br />

است.‏ مشابه امتیاز از برخورداری در جامعه<br />

به شغلی تعادل تحمیل دیگر،‏ عبارت کسانی<br />

میان طبقاتی سلسلهمراتب محو برای اطاعت<br />

که کسانی و میرانند فرمان که رد بردهداری الغای از غیراخالقیتر میکنند طبقاتی<br />

سلسلهمراتب محو منظور به جامعه مایملکند<br />

که کسانی و مالکند که کسانی میان حقوق<br />

بردهی که دارند حق مردم تمام نیست.‏ بر<br />

مبنی مزرعهدار آقای ساختگی و جعلی تمام<br />

مشابهی طرز به و نباشند برده داشتن شوند<br />

بهرهمند شرایطی از دارند حق مردم حقوق<br />

تابع و است خودگردانی پیشنیاز که شغلی<br />

شرایط انحصار برای مدیر آقای جعلی نیست.‏<br />

ارتقابخش 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله بهرهوری<br />

اگر<br />

آمد؟ خواهد تولید سر بر چه اما فرمانرانان<br />

میان طبقاتی تقسیم از بخواهیم بهرهگیری<br />

با آیا کنیم،‏ اجتناب فرمانبران و گروههایی<br />

تواناییهای و ظرفیتها از اندک را<br />

جامعه در عمومی بهرهوری اجتماع،‏ از ضرر<br />

آیا است،‏ چنین اگر ندادهایم؟ کاهش بود<br />

خواهد چنان برونداد،‏ در آن زیان و سوال<br />

زیر را متعادل شغلی ترکیب تحقق که ببرد؟<br />

حتا<br />

که کنم روشن را نکته این باید نخست برونداد<br />

از بخشی واقع به شغلی تعادل اگر آن<br />

به منجر کند،‏ فدا را سیستم خروجی یا انسانی<br />

شان با متناسب کار از که نمیشود که<br />

چرا کشم؛ دست هدف یک بهعنوان را<br />

بیطبقه جامعهی و خودگردانی من به<br />

دستیابی از ارزشمندتر بسیار انگیزههایی میتوانیم<br />

ما یعنی این میدانم.‏ تولید حداکثر وارد<br />

حد از بیش فشار کسی به اینکه بدون بخش<br />

حال عین در و بپزیم را کیکمان شود،‏ کنیم.‏<br />

میل نیز را آن اعظم ساعتهای<br />

نرمال و طبیعی انسان معموال و<br />

ارتقابخش کارهای به را بیانتهایی نمیدهد<br />

اختصاص تولیدگر و خالق وظایف انحصار<br />

که گروههایی برعکس،‏ بلکه مدت<br />

دارند برعهده را ارتقابخش ‏وظایف وظایف<br />

این به هفته هر در کوتاهی زمان بسیاری<br />

زمان مدت و میدهند اختصاص مالقاتها<br />

گفتن،‏ جوک زدن،‏ گپ صرف یا<br />

و خود اطراف افراد به کردن ریاست و میکنند.‏<br />

گلف بازی میتواند<br />

تعادلبخشی مسوولیتها،‏ به توجه با تواناییهای<br />

به جدی تهاجم هیچگونه بدون اوقات<br />

تنها،‏ ما پذیرد.‏ صورت آنها خالقهی و<br />

ریاست به مربوط زمان یا آنان اضافی که<br />

مسوولیتهایی با را فرمانرواییشان جایگزین<br />

هستند سخت و فرساینده اندکی میکنیم.‏<br />

فکر<br />

میکنم.‏ اشتباه که کنید تصور حال اما وظایف<br />

هماکنون که فردی ساعت هر که کنید تقاضای<br />

وی از و دارد برعهده ارتقادهنده داریم،‏<br />

فرساینده و سخت کارهای انجام و<br />

خالق تمرکز از باید که است ساعتی شکایت<br />

مانند درست بکاهیم.‏ آنها هوشمندانه روند،‏<br />

این که است این از هراس دوم،‏ مورد بهخاطر<br />

را خروجی در زیان و ضرر باشد.‏<br />

داشته همراه به شخص آن عملکرد تمام<br />

هماکنون که جراح یک اگر مثال،‏ برای کار<br />

‏)نه دارد اشتغال جراحی به را روز گلف<br />

نه میزند،‏ گپ نه دارد،‏ میزی پشت ار خود سهم یکباره و…(به میکند بازی کردن<br />

تمیز نظیر ارتقابخش کمتر کارهای از طبیعتا<br />

گیرد،‏ برعهده بیمار لگن یا رختخواب اختصاص<br />

جراحی به را کمتری زمان او و<br />

خروجی او کل،‏ در بنابراین و داد خواهد گذشته<br />

به نسبت که داشت خواهد بروندادی دارد.‏<br />

کمتری ارزش پرستاری<br />

درباره چیست؟ سکه دیگر روی اما آموزش<br />

بهتر جدید بافت و محیط این در که استعدادش<br />

از کامل استفاده توانایی و میبیند درباره<br />

عمال،‏ میگویید؟ چه میکند پیدا را دوران<br />

در نخست پیشتر،‏ که افرادی تمامی کار<br />

بودن فرساینده اثر بر بعد و تحصیل و<br />

غل در قبال که کسانی بودند،‏ شده سرکوب بودند<br />

فرساینده و سخت وظایف انجام زنجیر تجربه<br />

را انسانی شان با متناسب کار حال اما خالقیتها،‏<br />

مورد در میگویید؟ چه میکنند فراهم<br />

تبع به که مهارتهایی و استعدادها جمعیت<br />

درصد ۸۰ تا ۷۰ برای شرایط شدن هب را مردم آنکه بهجای میشوند،‏ شکوفا کنیم<br />

هدایت چاپلوسانه اطاعت نوعی سوی باور<br />

این بر واقعا کسی آیا میگویید؟ چه و<br />

خالقیت استعداد،‏ کل مجموع که است کاهش<br />

تولید برای دسترس در انرژیهای اقتصادی<br />

ترتیبات آن اگر کرد خواهد پیدا اندازهی<br />

به را عاملی هر که دهیم ترجیح را و<br />

کرده مولد و توانا عاملی به تبدیل ظرفیتش فراهم<br />

را امر این تحقق برای الزم تمهیدات آن<br />

مستلزم را امر این حال،‏ عین در اما کند.‏ کارهای<br />

از متناسبی سهم فرد هر که بداند متناسبی<br />

سهم نسبت همان به و ارتقابخش غیر آن<br />

با مهارتهایش و هوش که کارهایی از گیرد؟<br />

برعهده را دارد تناسب طبقاتی<br />

تقسیم بر مبتنی کنونی جوامع اگر توانا<br />

افراد به خوشآمدگویی مفهوم در را شایسته<br />

نظامهای مثابه به نتیجه در و به<br />

که بگیریم نظر در کمال و تمام ساالرِ‏ شرایط<br />

و کار بهتر شرایط با قابلیتها این ترتیب<br />

این به میدهند،‏ پاسخ ارتقابخش کردن<br />

متعادل راستای در تالش هرگونه خروجی<br />

کاهش به کارگران میان در شرایط باید<br />

ما حال این با اما میشود.‏ منجر تولید و متعادل<br />

شغلی ترکیب نفع به قاطعی شکل به نباید<br />

ما راهنمای ارزش کنیم.‏ موضعگیری اقتصاد<br />

یک در تولید یا و خروجی میزان شکل<br />

به باید اقتصاد آن،‏ بهجای بلکه باشد نیازها<br />

به آنکه حین در مقایسهای،‏ قابل میدهد<br />

توسعه را ظرفیتها و داده پاسخ همبستگی،‏<br />

خودگردانی،‏ همچون ارزشهایی حال<br />

این با انگیزد.‏ بر را تکثر و برابری سلسله<br />

توزیع با جوامعی نیز،‏ واقعیت در ساالری<br />

شایسته تحقق از وظایف،‏ مراتبی آن،‏<br />

بهجای و دورند بسیار کمال و تمام تحصیلکرده<br />

نخبهی یک جوامعی چنین در و<br />

ارتقابخش وظایف الزم شرایط دارای و


صفحه 110<br />

۵<br />

دانشافزا را بعضا بهخاطر هوش اما در<br />

کل بهخاطر برخورداری از شرایط ممتاز و<br />

تمایل به لگدمال کردن زیردستان به انحصار<br />

خویش در میآورد.‏ بدون تعادل شغلی،‏<br />

بیشتر اعضای یک اقتصاد نه بهخاطر فقدان<br />

ظرفیت بلکه بهخاطر فرآیندهای اجتماعی<br />

شدن،‏ تحصیل و شرایط شغلی کنونیشان<br />

به سوی نوعی تسلیم و اطاعت نسبی سوق<br />

داده میشوند.‏ آنها یقینا میتوانستند در<br />

تصمیمگیریها مشارکت کرده و از کار<br />

خالقهای که این فرصت را میدهد تا از<br />

ترکیب شغلی متعادل لذت برد بهرهمند شوند<br />

و در عین حال دستاوردهای بیشماری را نیز<br />

به ارمغان آورند.‏<br />

شاکیان مورد دوم،‏ همچنین به وقت،‏ انرژی<br />

و هوش بسیاری که صرف تثبیت شرایط<br />

استثماری میشود و در راستای بر حذر<br />

داشتن عامالن از کار ارتقابخش و وادار<br />

کردن آنها به اطالعات از دستورالعملهایی<br />

است که آنها را از خود بیگانه میسازد توجه<br />

نمیکنند.‏ اگر تفاوت میان محیط کار مبتنی<br />

بر تقسیم طبقاتی و محیط کار متناسب با شان<br />

انسانی را با توجه به اوقات اختصاص داده<br />

شده به امر نظارت و اعمال نظر،‏ به حساب<br />

آوریم و اوقات تلف شده ناشی از مبارزه،‏<br />

کشمکش،‏ نزاع و درگیری را با بستر جدید<br />

هوش و استعدادهایی که بسیج شدهاند و<br />

پیشتر ظرفیتهای سرکوب شده به حساب<br />

میآمدند در نظر بگیریم؛ نه تنها حرکت به<br />

سوی ترکیبهای شغلی متعادل در زمینهی<br />

اخالقی،‏ قابل ترجیح و همچنین بستری<br />

برای پیریزی یک خودگردانی واقعی است<br />

بلکه همچنین زمینهای مناسب برای تولید<br />

اقتصادی است.‏<br />

در عمل تنها بدهی ترکیب متعادل از نگاه<br />

کسانی که هماکنون از انحصار نسبی<br />

کارهای ارتقابخش بهرهمنداند این است که<br />

آن،‏ امتیازات نسبی را از دستشان خارج<br />

میکند؛ اما این امر،‏ حداقل از دید کسانی که<br />

از پایین نگاه میکنند،‏ هدف ترکیب متعادل<br />

شغلی است و این همان منظری است که<br />

چشمان ما باید از آنجا به موضوعات بنگرد.‏<br />

برنامهای برای تحقق کار متناسب با شان<br />

انسانی<br />

ما میخواهیم کار را با شان انسان هماهنگ<br />

کنیم و بنابراین درصددیم تا جای ممکن اثر<br />

ارتقابخش مشاغل با یکدیگر به شکل قابل<br />

مقایسهای نزدیک و تقریبا برابر باشد اما<br />

چطور؟<br />

باال بردن پایینیها<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

کار زیاد چنان منجر به سکوت،‏ حماقت و<br />

گنگ و الل شدن میگردد که کارگران را<br />

از دستیابی به دانش و اعتماد بهنفس الزم<br />

جهت مطرح ساختن تقاضاهایشان در<br />

مورد دستمزدها و شرایط کار باز میدارد.‏<br />

همین داستان برای کارگرانی که به صورت<br />

نظاممند از یکدیگر جدا شده و هرگونه تعامل<br />

و روابط اجتماعی آنان با یکدیگر انکار<br />

میشود اتفاق میافتد.‏ در حقیقت،‏ نزول<br />

شرایط کار امکان کنترل از باال را فراهم<br />

میسازد.‏<br />

بنابراین اولین حرکت به سوی کار<br />

متناسب با شأن انسانی،‏ بهبود وضعیت،‏<br />

شرایط و گزینهها برای کسانی است که<br />

از مشاغل فرساینده و به اصطالح سطح<br />

پایین برخوردارند.‏ برای مثال ما میتوانیم<br />

خواستار بهبود شرایط،‏ استرس کمتر در<br />

محیط کار،‏ سیستم تهویهی بهتر یا دیگر<br />

امکانات مشابه از جمله آموزش حین خدمت<br />

برای دستیابی به مشاغل بهتر باشیم.‏<br />

هر محیط کار و شغلی البته از جزییات ویژهی<br />

خود برخوردار است اما در محیط کاری با<br />

مشاغل فرساینده و خسته کننده،‏ کارگران باید<br />

درصدد کسب حق جابهجا کردن مشاغل به<br />

منظور تنوع و افزایش تعامل در محیط کار<br />

برای همبستگی بیشتر باشند.‏ آنها همچنین<br />

باید قادر باشند از اوقات غیرفعال آزادانه<br />

جهت آموزش و برخوردهای خالق استفاده<br />

کنند.‏<br />

پایین آوردن باالییها<br />

حرکت به سوی ترکیبهای متعادل شغلی<br />

نه تنها شرایط نامساعد بسیاری از مردم را<br />

بهتر میکند بلکه همچنین آنانی که انحصار<br />

مشاغل مطلوب و ارتقابخش را دارند وادار<br />

میکند که برخی مسوولیتهای پرزحمت را<br />

برعهده گیرند.‏<br />

به یک بنگاه حقوقی فکر کنید.‏ ما پیشاپیش<br />

با مفهوم جالب کار حقوقی عامالمنفعه<br />

آشنایی داریم.‏ اعضای بنگاه مقدار معینی از<br />

انرژیشان را بهعنوان مسوولیت اجتماعی<br />

صرف افراد تهیدست و کمدرآمد میکنند.‏<br />

اما مبارزه برای کار متناسب با شأن انسانی<br />

میتواند برخورداری از وظایف نخبگان و<br />

همچنین انجام وظایفی که برای افراد در نظر<br />

گرفته نشده است را نیز شامل شود.‏ بنابراین،‏<br />

ما خواستار آنیم کسانی که مشاغل ارتقابخش<br />

و لذتبخش دارند بخشی از اوقات کاریشان<br />

را به مشاغل معمولی و سطح پایین در سلسله<br />

مراتب شغلی محل کارشان اختصاص دهند.‏<br />

به این ترتیب به کسانی با وظایف کاری نه<br />

چندان مطلوب فرصت داده میشود زمان<br />

الزم برای دنبال کردن گزینههای بهتر را<br />

داشته باشند.‏<br />

وکال میتوانند بعضی اوقات وظایف منشی<br />

یا مستخدمشان را برعهده گیرند و زمان<br />

آنها را برای شرکت در دورههای آموزشی<br />

و…‏ آزاد کنند یا آنکه پرستارها،‏ بهیاران<br />

و خدمتکاران میتوانند خواستار اوقات<br />

فراغت برای آموزش بیشتر،‏ استرس کمتر،‏<br />

شرایط کاری بهتر و تعامل بیشتر در محیط<br />

کاری باشند و همچنین خواستار آن باشند<br />

که پزشکان و مدیران در بیمارستانشان<br />

حداقل بخشی از تفاوت فاحش در محیط کار<br />

را جبران کنند.‏ آیا فقط فکر کردن به این<br />

موضوع لبخند به لبتان نمیآورد؟<br />

ایجاد یک ردهی متوسط جدید<br />

اگر درصدد تحقق آن باشیم که منشیها<br />

و سرایدارها،‏ پرستار ها و بهیاران و یا<br />

تودههایی که در خطوط مونتاژ کار میکنند<br />

و یا سر میز رستورانها کارهای فرساینده<br />

انجام میدهند از شرایط بهتر و یا وقت کافی<br />

برای کسب آموزشهای جدید بهرهمند شوند<br />

و کسانی که در سلسله مراتب محیط کار<br />

در ردهی باال قرار دارند بعضی اوقات را<br />

برای جبران کاستیها به انجام کارهای<br />

پرزحمت اختصاص دهند،‏ این امر البته<br />

بسیار خوب است؛‏ اما رویکرد بهتر آن است<br />

که ما مجموعهی وظایفی را تغییر دهیم<br />

که افراد متعهد به انجام آن هستند.‏ برای<br />

مثال ما خواستار آن هستیم که مالکان به<br />

کارگرانی که در سمتهای پایین مشغول کار<br />

هستند وظایفی متضمن پردازش اطالعات<br />

اختصاص دهند یا وظایفی که به آنها اعتماد<br />

به نفس اعطا کند و مهارتهای مربوط<br />

به تصمیمگیری را رشد دهد و همراه با<br />

تخصیص این وظایف،‏ مقدار وظایف مشابه<br />

در مشاغل کسانی که در سطح باالی اجرایی<br />

و سیاستگذاری قرار دارند کاهش یابد.‏<br />

بنابراین،‏ پرستاران،‏ خدمتکاران،‏ کارگران<br />

خط مونتاژ و آشپزها،‏ گارسونها،‏ پیکها<br />

و رانندگان تاکسی محیط کارشان را<br />

ارزیابی کرده و تخصیص مجدد وظایف و<br />

مسوولیتها را از مشاغلی که به لحاظ سلسله<br />

مراتب باالتر از آنها است به تعریف شغلی<br />

خودشان خواستارند.‏ همچنین آنها تمایل دارند<br />

به عکس برخی از وظایف پرزحمت خود<br />

را به ردههای باالی سلسله مراتب منتقل<br />

کنند.‏ در نتیجه،‏ الزامات شغلی انسانیتر و<br />

ارتقابخشتر شده و به سوی تعادل حرکت<br />

خواهد کرد.‏<br />

منشیها خواستار بر عهده گرفتن<br />

مسوولیتهای ارتقابخش متنوع بیشترند که


111<br />

صفحه فعالیتهای<br />

با رابطه در بیشتری زمان آنها به تصمیمگیری<br />

با مرتبط فعالیتهای و فکری پیشخدمتها<br />

و گارسونها میکند.‏ اعطا اقدام<br />

خود وظیفهی از مجددی تعریف به تعامل<br />

با همراه را خدمات ارایهی که میکنند کننده<br />

خسته حالت از و کرده بیشتر اجتماعی تعامل<br />

خواستار آنها کند.‏ خارج تکراری و همان<br />

به و هستند جدید شرایط و اجتماعی تصمیمگیریِ‏<br />

در بیشتر قدرت خواست نسبت رستوران.‏<br />

امور نظر<br />

به مبهم کمی اینها تمام شاید که میدانم این<br />

در مساله این من نظر به اما میرسد است.‏<br />

بدیهی و طبیعی کامال بحث از سطح قواعدی<br />

اگر موضوعاتی چنین درباره بسیار<br />

قواعد این باشد داشته وجود عمومی کسانی<br />

برای موضوع است.‏ اندک و محدود از<br />

که است این شاغلاند کارخانه یک در که کارشان<br />

مجدد ارزیابی جهت شوراهایشان بر<br />

مبنی را تقاضاهایشان و کنند استفاده شیوهای<br />

به کار اجزای مجدد تخصیص زمانی<br />

از عادالنهتر کنند؛ ارایه عادالنه کردن<br />

اتمیزه کردن،‏ غیرانسانی برای که تخصیص<br />

کارکنان اعظم بخش تضعیف و میبرد.‏<br />

باال را اندکی تعداد تنها و مییافت قدرت<br />

بر تاکید مشاغل<br />

به تعادلبخشی در محوری موضوع با<br />

که است امر این از اطمینان حصول به<br />

شاغلین تمام اقتصادی،‏ زندگی به توجه شرکت<br />

برای مقایسهای قابل و برابر شکل و باشند داشته آمادگی تصمیمگیریها در مداخله<br />

برای برابر و مقایسه قابل‏ امکان از باشند.‏<br />

برخوردار تصمیمگیریها فرآیند در انتقادیترین<br />

حال عین در و بهترین بنابراین متناسب<br />

کار برای تالش مسیر در تحوالت است<br />

تحوالت از آندسته انسانی،‏ شان با اثرگذار<br />

ارتقابخشی و قدرت فرآیند بر که تحقق<br />

صدد در کارگران که آن بهویژه است.‏ و<br />

دانش به دسترسی که باشند اصالحاتی اجتماعی<br />

تعامل کند،‏ گسترده را اطالعات هب منجر کند،‏ وسیعتر روز به‏ روز‏ را و گردد تصمیمگیری مهارتهای کسب فرآیند<br />

خود بر فزاینده مستقیم تاثیر باالخره باشد.‏<br />

داشته تصمیمگیری و<br />

بحثها در پزشکان تنها که آن جای به بیمارستان<br />

سیاستهای به مربوط تصمیمهای میان<br />

باید ‏»وظیفه«‏ این شوند،‏ درگیر تخصیص<br />

بهیاران و پرستاران پزشکان،‏ مدیران<br />

که آن جای به کند.‏ پیدا مجدد تنهایی<br />

به جدابافته تافتهی یک بهعنوان به<br />

مربوط فرصتهای و اطالعات مالک تعریف<br />

با باشند کارخانهها در تصمیمگیری تمام<br />

میان اطالعات و مسوولیتها مجدد،‏ 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله سلسله<br />

بنابراین و میشود تقسیم کارگران مییابد.‏<br />

تخفیف قدرت مراتب کنیم.‏<br />

متناسب انسان شأن با را کارمان گونهای<br />

به که سازمانهایی و جنبشها در<br />

شغلی متعادل ترکیب پرچمدار موثر فعالیتهایشان<br />

در نیز خود باید جامعهاند اعمال<br />

خوبی به را شغلی متعادل ترکیب کمپانی<br />

در کسی میشود آیا مثال برای کنند.‏ وظایف<br />

گرفتن برعهده خواستار جنرالموتور تنها<br />

بعد و باشد عادالنه صورت به کارها و سخت<br />

و فرساینده وظایف منفعالنه شکل به و جنبشها دیگر در یا و اتحادیهاش در را آنچه<br />

به اگر باشد؟ داشته برعهده سازمانها کسی<br />

آیا نکنید عمل میکنید تبلیغ و ترویج قرار<br />

تحتتاثیر را ایستاده جنبش بیرون که ترکیب<br />

برای میگویید که شما داد؟‏ خواهید را<br />

آن خود چرا میکنید مبارزه متعادل شغلی نمیکنید؟<br />

اعمال روابطتان در صلح<br />

،Mother Jones, Nation به NAACP,<br />

سیاسی،‏ مطالعات انستیتو سبز،‏ برای<br />

مبارزه کارگری،‏ اتحادیههای ،Now دیگر<br />

و جدید حزب بیخانمانها،‏ اسکان میخواهید<br />

که چپگرا جنبشهای و موسسات هر<br />

در کنید.‏ فکر گیرند قرار توجه مورد ترکیب<br />

از آنها آیا بپرسید است ممکن مورد همان<br />

که این یا برخوردارند شغلی متعادل دارند<br />

را شرکتها در مرسوم کار تقسیم وظایف<br />

گروهها برخی ترتیب همان به و انحصار<br />

در را ارتقادهنده و رضایتبخش فرساینده<br />

کارهای و تابع تنها بقیه و دارند حاکم<br />

دوم وضعیت اگر و میدهند انجام را و<br />

سخت وظایف که گروههایی آیا است دستمزد<br />

بیشتر میدهند انجام را طاقتفرسا ‏»مدیران«‏<br />

و ‏»مالکان«‏ آیا میکنند؟‏ دریافت بر<br />

مبنی کارشان نیروی تقاضاهای به جنبش اثرات<br />

منظر از جنبش شرایط کردن متعادل میدهند؟<br />

پاسخ وظایف ارتقابخش راستای<br />

در وظایف مجدد تخصیص به آنها آیا جمله<br />

از شغلی متعادل ترکیب سوی به حرکت اقدام<br />

انحصاریشان حقوق و امتیازات کاهش مثبت<br />

پاسخ موارد برخی در شاید میکنند؟ موضوع<br />

حال این با همیشه.‏ نه اما باشد که<br />

کسانی نگرانی نشاندن فرو محوری،‏ ار سازمانها و جنبشها سرقفلی هماکنون دستیابی<br />

مساله،‏ بلکه نیست.‏ دارند دست در عمل<br />

میکند ادعا آنچه به که است جنبشی به بهرهمند<br />

اعضایش حضور از که جنبشی کند؛ بخشد،‏<br />

بهبود را محصولش و برونداد شود،‏ مطلوب<br />

کارگر طبقهی از رایدهندگان برای شغلی<br />

ترکیب به دستیابی با و کند جلوه الزم<br />

مشروعیت سازمانهایش،‏ در متعادل فراهم<br />

را بیرون در تقاضاهایش بیان برای آورد.‏<br />

۶<br />

التینیها<br />

آمریکای سیاهپوستها،‏ شبیه درست سازمانها<br />

و پروژهها جنبشها،‏ در زنان و پیرامون<br />

مبارزه و پیشبرد مسوولیت که برعهده<br />

را جنسی و نژادی درونی روابط هماکنون<br />

که کسانی ترتیب همان به داشتهاند فرساینده<br />

و پایین سطح مشاغل جایگاه در دارند<br />

قرار ما جنبشهای و سازمانها در محو<br />

راستای در مبارزه پیشبرد مسوولیت جنبش<br />

یا سازمان درون در طبقاتی فاصلهی و درخواستها کلیهی دارند.‏ بهعهده را جامعه<br />

برای مقاله این طی که تمرکزی نقاط و<br />

موسسات در کاربست قابل شد،‏ طرح میتوانیم<br />

گرچه هست،‏ نیز سازمانهایمان نهادهایمان<br />

درون مبارزه که باشیم امیدوار به<br />

زودی به و کند پیدا بیشتری سرعت مستحکمی<br />

بنیان بتواند و برسد نهایی نتیجهی از<br />

خارج در بعدی وسیعتر مبارزات برای کند.‏<br />

فراهم نهادهایمان اقتصاددانان<br />

هانل،‏ رابین و آلبرت مایکل مشارکتی<br />

برنامهریزی نظریهی آمریکایی،‏ در<br />

ترتیب این به و طرح را اقتصاد در سو<br />

یک از محور بازار نظریههای برابر متمرکز<br />

برنامهریزی بر مبتنی نظریههای و همچنین<br />

کردند.‏ مطرح را آن دیگر سوی از تفاوتهای<br />

مشارکتی برنامهریزی نظریهی بازار<br />

سوسیالیسم نظریهی با بنیادین و جدی رقیب<br />

آلترناتیو دو آنها هماکنون و دارد به<br />

موجود سوسیالیسم و سرمایهداری برای میروند.‏<br />

شمار هماهنگی<br />

برای فرآیندهایی به اقتصاد یک از<br />

یکدیگر با کارگران گوناگون فعالیتهای سوی<br />

از مصرفکنندگان خواست با و سو یک و<br />

تخصیص که فرآیند این دارد.‏ نیاز دیگر میکند<br />

تعیین میشود نامیده اقتصادی توزیع یا<br />

است چهقدر شده مصرف ورودی میزان و<br />

است اندازه چه شده تولید خروجی میزان میگیرد.‏<br />

شکل روند این کجا در نهاد<br />

بازار که است این بر اجماع ارزشمندی<br />

اقتصادی تخصیصدهندهی برنامهریزی<br />

از هنوز مخالفان،‏ برخی است.‏ بازار<br />

هم ما،‏ نظر به میکنند.‏ حمایت متمرکز و<br />

ناکارآمد دو هر متمرکز برنامهریزی هم و به<br />

آلترناتیو یک مثابهی به ما و نامطلوباند داریم.‏<br />

نیاز مشارکتی برنامهریزی در<br />

که مختصری اشارهی فراسوی در که<br />

امیدوارم میپردازیم آن به مبحث این ار اساسیتر و جدیتر بحثهای دوستداران،‏ آدرس:‏<br />

به مراجعه با


112<br />

صفحه /http://www.parecon.org<br />

کنند.‏<br />

دنبال نه<br />

بازار،‏ است<br />

فروشندگانی و خریداران شامل بازار به<br />

را سودشان میکنند سعی یک هر که خریدار<br />

معاملهای هر در برسانند.‏ حداکثر ارزان<br />

تا میپردازند رقابت به فروشنده و طرف<br />

یک اگر بفروشند.‏ گران و بخرند کمتر<br />

به است مجبور دیگر طرف ببرد بیشتر عنوان<br />

به که آنانی از غیر به کند.‏ قناعت درگیرند،‏<br />

مستقیم طور به فروشنده و خریدار هیچگونه<br />

میشوند متاثر معامله از که کسانی یا<br />

آلودگی ندارند.‏ آن بر احاطهای و تسلط غیر<br />

دیگری مجموعههای بر که اثراتی دیگر به<br />

است اثرگذار فروشندگان و خریداران از تاثیرگذار<br />

معامله بر نمیتواند و نیامده حساب کامل<br />

شکل به بازار که صورتی در حتا باشد.‏ فردگرا<br />

عامالن کند،‏ کار و کرده پیدا تحقق رد اولویتهایشان و انگیزهها و میشوند و<br />

شده منحرف من«‏ ‏»اول عبارت جهت اثرات<br />

مبادله،‏ نرخهای میکند.‏ پیدا توسعه بنابراین<br />

و گرفته ندید را اجتماعی و خارجی واقعی<br />

اجتماعی هزینههای به توجه از طبقاتی<br />

تقسیم نهایت،‏ در و میگیرد فاصله تصمیمگیری،‏<br />

مهارتهای که کسانی میان خویش<br />

انحصار به را اطالعات و فرصتها و<br />

قدرت سلب از عظیمی خیل و درآوردهاند اول<br />

گروه ما میگردد.‏ پدیدار شدگان امتیاز اقتصاد<br />

بر که مینامیم کنندگان هماهنگ را کارگراناند<br />

دوم گروه و میکنند حکمفرمایی میکنند.‏<br />

پیروی دستورها از که مردم<br />

که میشود موجب بازار سیاق این به له<br />

و گذاشته پا زیر را یکدیگر خوشبختی را<br />

ذوقها طبقات درون در بازار کنند؛ به<br />

را فعالیت مختلف ابعاد تمام میکند؛ همگن برمبنای<br />

میدهد؛ تقلیل مالی و پولی رابطهی را<br />

کار و میدهد دستمزد تولید میزان و قدرت باورنکردنی<br />

ثروتهای و درآمد اختالف به به<br />

را قدرت از نامتناسبی سهم و میرساند دارد<br />

انحصار در را تصمیمگیری که طبقهای که<br />

باشد این بهای به اگر حتا میکند اعطا باشند.‏<br />

دستورات پیرو تنها اکثریت نه<br />

متمرکز،‏ برنامهریزی مفهومی<br />

نظر از متمرکز برنامهریزی بازار<br />

نوع از تخصیص از سادهتر مدد<br />

به را اطالعات برنامهریزان است.‏ سپس<br />

و میکنند جمعآوری متنوع ابزارهای و<br />

تولید میزان مبادله،‏ نرخهای پیرامون کارگران<br />

میکنند.‏ تصمیمگیری درآمدها تصمیمهای<br />

منتظر مصرفکنندگان و این<br />

عمل راهنمای تنها هستند.‏ برنامهریزان 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله صادر<br />

را دستورات برنامهریزان که است با<br />

ارتباط در را بازخوردها برخی و کرده دستورها<br />

میکنند؛ دریافت مسوولیتهایشان برمیگردد،‏<br />

بازخوردها و میشود صادر از<br />

اطاعت و میشود صادر دستورها از<br />

بازخوردها است.‏ آن بازخورد دستورات محیط<br />

هر در برنامهریزان ‏»عوامل«‏ طرف میشود.‏<br />

ارایه مدیران یعنی کار احتماال<br />

متمرکز برنامهریزی دیگر،‏ طرف از بازار<br />

رقابت فردگرایانهی اثرهای است قادر را<br />

کارگران بر آن اثر حتا و داده کاهش را بتواند<br />

دارد احتمال همچنین و آورد حساب به آوردن<br />

حساب به در بازار ذاتی ناتوانی بر غلبه<br />

معاملهها در اجتماعی و عمومی مسایل متمرکز<br />

برنامهریزی عمدهی نقص اما کند.‏ ناپذیری<br />

اجتناب طور به که است این هک میکند ایجاد کنندهای هماهنگ طبقهی نهادهای<br />

و عوامل با ائتالف در برنامهریزان مسلطاند<br />

آن بر کاری محیط هر در مدیریتی کنترل<br />

را پایین سطح مشاغل با کارگران و متمرکز<br />

برنامهریزی همچنین میکنند.‏ همچنین<br />

و فزاینده یافته تعمیم اقتدارگرایی تحمیل<br />

اقتصاد به را ابتکار عدم و تسلیم نوعی خودگرانی<br />

شدت به ترتیب این به و میکند تحرک<br />

این،‏ بر عالوه کند.‏ می مختل را برنامهریزی<br />

فزایندهی اقتدارگرایی و طبقه بردن<br />

تحلیل به گرایش زمان طی در متمرکز توسعهی<br />

جهت که دارد فنی تواناییهای بیشتری<br />

توجه شایستهی اجتماعی و فردی قدرت،‏<br />

کسب سوی به آن،‏ جای به و است برنامهریزان،‏<br />

برای بهتر شرایط و موقعیت طبقهی<br />

تحصیلکرده افراد دیگر و مدیران است.‏<br />

شده جهتگیری کننده هماهنگ نه<br />

متمرکز برنامهریزی و بازار بنابراین متناسب<br />

کار و خودگردانی عادالنه,‏ کار تنها به<br />

بلکه نمیبرند پیش به را انسانی شان با شده<br />

دستاوردهایی چنین تحقق از مانع شدت اجتماعی<br />

نرمهای دیگر و تکثر همبستگی،‏ و میبرند.‏<br />

تحلیل را متمدنانه آری<br />

مشارکتی،‏ برنامهریزی بسیار<br />

چیست؟ ما آلترناتیو پرسید باید بنابراین صنایع<br />

و شرکتها در کارگران چرا خوب.‏ و<br />

مناطق در مصرفکنندگان و گوناگون را<br />

هماهنگی تالش خودشان نتوانند محلهها کارا<br />

و برابر آگاهانه،‏ دمکراتیک،‏ شیوهی به و<br />

کارگران شوراهای چرا دهند؟ سازمان انجام<br />

میخواهند آنچه نتوانند مصرفکنندگان را<br />

پیشنهادهایشان و کرده پیشنهاد را دهند بر<br />

خواستههایشان اثرات از که هنگامی کنند؟<br />

اصالح شدند مطلع دیگران برنامهریزی<br />

فرآیند یک دربارهی چیزی چه هنگامی<br />

است غیرممکن اجتماعی گامبهگام و<br />

کامل اطالعات پرتو در کارگران که که<br />

باشند شده متقاعد صحیح ارزیابی کارا<br />

و مفید اجتماعی زاویهی از پیشنهادها کنند<br />

تصویب را تولید پیشنهاد سپس و است اطالعات<br />

پرتو در مصرفکنندگان همچنین و زاویهی<br />

از تقاضاها که شوند متقاعد کامل به<br />

توجه با و نبوده مخرب و مضر اجتماعی رسانند؟<br />

تصویب به را مصرف تقاضای آن که<br />

این دربارهی چیزی چه دیگر بیان به همبسته<br />

مصرفکنندگانِ‏ و تولیدکنندگان آثار<br />

بدون را خود به مربوط فعالیتهای برنامهریزی<br />

یا بازار فرسایشی و مخرب است؟<br />

غیرممکن کنند برنامهریزی متمرکز،‏ و<br />

کارگران شوراهای دربارهی قبال ما در<br />

شوراها فدراسیون و مصرفکنندگان ایثار،‏<br />

و تالش براساس دستمزد چون مباحثی فرد<br />

هر اثرگذاری و متعادل شغلی ترکیب متاثر<br />

آن از که نسبتی به تصمیمگیری در رد شرکتکنندگان گفتهایم.‏ سخن میشود،‏ فرد<br />

فرد مشارکتی،‏ برنامهریزی فرآیند شوراهای<br />

مصرفکنندگان،‏ و کارگران مصرفکنندگان،‏<br />

شوراهای کارگران،‏ تسهیل<br />

هیات همچنین و آنها از فدراسیونی Iteration Facilitation<br />

مجدد بررسی شامل<br />

را افرادی که )IFBs( یا Board متعادل<br />

شغلی ترکیب از بخشی که میشود تخصیص<br />

به که است دادههایی با کار آنها برمیگیرد.‏<br />

در را میکند کمک برنامهریزی<br />

فرآیند نظری،‏ زاویهی از عین<br />

در اما است ساده بسیار مشارکتی که<br />

است چیزی آن هر از متفاوت حال و<br />

کارگران کردهایم.‏ عادت آن به تاکنون اثرها<br />

کامل شناخت براساس مصرفکنندگان اثرگذاری<br />

امکان از برخورداری همچنین و خروجی<br />

پیرامون تصمیمها،‏ بر متناسب بررسی<br />

تسهیل هیات میکنند.‏ مذاکره و بحث ار مینامیم راهنما«‏ ‏»قیمتهای آنچه مجدد و کار گونههای منابع،‏ کاالها،‏ تمام برای قیمتها<br />

این میکند.‏ اعالم موجود سرمایهی میشود.‏<br />

محاسبه پیش سال تجربهی براساس و مصرفکنندگان شورای مصرفکنندگان،‏ ارایه<br />

را مصرف پیشنهادهای که فدراسیون تخمین<br />

مثابهی به را راهنما قیمتهای میکنند کار،‏<br />

تجیهزات،‏ منابع،‏ تمام واقعی ارزش اجتماعی<br />

مزایای و منفی جانبی پیامدهای نظر<br />

در خدمات و کاال هر با رابطه در کارگران<br />

شوراهای کارگران،‏ میگیرند.‏ ارایه<br />

را تولید پیشنهادهای که فدراسیون و دسترس<br />

در باید آنها که تولیداتی و میدهند آنها<br />

تولید برای که ملزوماتی و دهند قرار قیمتهای<br />

میکنند فهرست را دارند نیاز اجتماعی<br />

مزایای تخمین مثابهی به را راهنما در<br />

ورودی واقعی فرصت هزینه و خروجی


113<br />

صفحه میگیرند.‏<br />

نظر کارگران<br />

از عمومی پیشنهادهای دریافت با هیات<br />

شوراهایشان،‏ و مصرفکنندگان و تامین<br />

و تقاضا میزان مجدد بررسی تسهیل پرتو<br />

در و کرده محاسبه را کاال هر برای به<br />

را راهنما قیمتهای جدید اطالعات سپس،‏<br />

میبرد.‏ پایین و باال مکانیکی صورت به<br />

جدید راهنمای قیمتهای از استفاده با کامل،‏<br />

کیفی اطالعات به دسترسی عالوهی و<br />

مصرفکنندگان و کارگران شوراهای و بازنگری را پیشنهادهایشان فدراسیونها میدهند.‏<br />

ارایه مجددا بیش<br />

پیشنهادهای روش دو به فرآیند این به<br />

را غیرعملی و خوشبینانه اندازه از میکند:‏<br />

تبدیل ممکن و عملی برنامهای فردی<br />

صورت به که مصرفکنندگانی یا<br />

تضمینشدهشان تالش میزان از بیش یا<br />

میکنند؛ طلب درآمدشان،‏ میزان همان کاالیی<br />

مقدار از بیش جمعی صورت به کردهاند،‏<br />

پیشنهاد تولید برای کارگران که جدید<br />

راهنمای قیمتهای طریق از بخواهند؛ خواست<br />

دلیل به و میگیرند قرار فشار تحت‏ تحقق،‏<br />

قابل نهایی برنامهی یک به دستیابی صرفنظر<br />

آن از یا تقلیل را تقاضاهایشان اجتماعی<br />

نظر از که دیگری اقالم و کرده تایید<br />

میتواند که برمیگزینند را کمهزینهترند تقاضای<br />

که مصرفکنندگانی شوراهای دیگر خود<br />

با بودند داده تشخیص آزمندانه را قبلی به<br />

مایل که کارگرانی تمایل و کند همراه برانگیزد.‏<br />

را نیستند موردنظر خروجی تامین پیشنهادهایشان<br />

که کارگری شوراهای به در<br />

منابع اجتماعی سود متوسط از پایینتر پیشنهادهایی<br />

که آنهایی به یا است اختیارشان مصرفکنندگان<br />

موردنظر میزان از کمتر ات میکنند وارد فشار میدهند کاالهایشان را<br />

کارکنانشان(‏ تعداد ‏)یا کاراییشان یا تالش بهدست<br />

را کارگران دیگر تایید تا کنند بیشتر پاسخ<br />

مصرفکنندگان خواست به و آورده برنامهریزی<br />

فرآیند مجدد،‏ بررسی با دهند.‏ بودن<br />

عملی و تحققپذیری سوی به پیشنهادها هزینه<br />

با راهنما قیمتهای و میشود نزدیک به<br />

میکند.‏ تالقی اجتماعی واقعی فرصت در<br />

شرکتکنندگان از یک هر اینکه دلیل بر<br />

اثرگذاری مزیت از برنامهریزی،‏ فرآیند که<br />

آنجا از و میشود برخوردار دیگران بر<br />

دیگران نظیر درست شرکتکننده هر تاثیر<br />

اجتماعی مزایای و هزینهها ارزیابی در<br />

آنچه بر افراد حال عین در اما میگذارد گذارده<br />

اثر بیشتر هستند درگیر بیشتر آن میپذیرند<br />

تاثیر کمتر آن از آنچه روی و برابری،‏<br />

فرآیند این میگذارند،‏ کمتری تاثیر همزمان<br />

طور به را خودگردانی و کارایی برمیانگیزد.‏<br />

1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله کاالهای<br />

مصرف برای افراد دیگر،‏ بیان به میکنند.‏<br />

مطرح پیشنهادهایی شخصیاشان مطرح<br />

را پیشنهادهایی محلی شوراهای شده<br />

تصویب تقاضاهای شامل که میکنند ترتیب<br />

همان به و شخصی کاالهای برای مصرف<br />

برای مشترک و عمومی تقاضاهای سطح<br />

فدراسیونهای است.‏ محله جمعی شامل<br />

که میکنند طرح را پیشنهادهایی باالتر شوراهای<br />

سوی از شده تصویب تقاضاهای مصرف<br />

تقاضای ترتیب همان به و عضو هر<br />

مشابهی طرز به باشد.‏ فدراسیون جمعی پیشنهاد<br />

تولیدی برنامهی یک تولیدی واحد میخواهد<br />

که ورودیهایی کارخانه میکند.‏ دسترس<br />

در میکند پیشنهاد که خروجی آن و فدراسیونهای<br />

برمیشمارد.‏ را گیرد قرار جمعآوری<br />

را پیشنهادها منطقهای و صنعتی نظر<br />

در را تقاضا و تامین میزان و کرده با<br />

جمعی(‏ یا ‏)فردی عامل هر میگیرند.‏ پیرامون<br />

اطالعاتی خود پیشنهاد ارایهی دیگر<br />

عوامل پاسخ و دیگر عوامل پیشنهاد هر<br />

سپس میکند.‏ دریافت را پیشنهاد آن به را<br />

جدیدی پیشنهاد جمعی(‏ یا ‏)فردی عامل در<br />

عامل هر آنکه حین در میکند.‏ طرح میزند<br />

چانهزنی به دست مجدد بررسی روند میشود.‏<br />

عملی برنامهی یک به تبدیل فرآیند اطالعات<br />

از عامالن مسیر این طی در راهنما،‏<br />

قیمتهای جمله از گوناگون در<br />

خودشان میان شده توافق تمهیدهای اطالعات<br />

و ایثار و تالش متضمن موردکار تقاضای<br />

مورد در یکدیگر از جزیی کیفی بدست<br />

برنامهی میکنند.‏ استفاده موردنظر،‏ البته<br />

است عامالن ترجیحات بیانگر آمده عالوه<br />

میشوند.‏ متاثر آن از که تناسبی به که<br />

نسبتی همان به تنها عامل،‏ هر این،‏ بر میشود.‏<br />

بهرهمند میشوند بهرهمند دیگران درآمد<br />

متوسط به مستقیما من درآمد یعنی این متوسط<br />

کیفیت به من شغل راحتی و اجتماعی سود<br />

حتا دارد.‏ بستگی شغلی ترکیب اجتماعی کارم<br />

محل برای که سرمایهگذاری هر از من چگونه<br />

که دارد این به بستگی میدهم پیشنهاد برای<br />

را اجتماعی متوسط سرمایهگذاری،‏ آن آنکه<br />

یا دهد افزایش درآمد برای یا مشاغل جمله<br />

از همه که را کل اجتماعی محصول بنابراین<br />

دهد.‏ افزایش را شریکید آن در شما مشارکتی<br />

برنامهریزی طریق از همبستگی و<br />

تنیده درهم ما منافع که چرا میشود کسب پرتو<br />

در ما روزانهی اقتصادی محاسبههای میدهد.‏<br />

رخ یکدیگر موقعیتهای و شرایط طریق<br />

از که سودی در مشارکت منظور به تعادل<br />

و مجدد بررسیهای متعدد،‏ گزینههای تکثر<br />

و تنوع به میگردد انباشته بخشیها تساوی<br />

و برابری میشود.‏ گفته خوشآمد تضمین<br />

دستمزد و حقوق نرم براساس برای<br />

درونی امری خودگردانی و میشود عملکردش<br />

و تخصیص نظام بنیادی منطق آن<br />

اجزای تمام طریق از که میرود بهشمار میرود.‏<br />

پیش به ‏»راهنما«‏<br />

برنامهریزی،‏ فرآیند در قیمتها کنونی<br />

تخمین بهترین یعنی میشوند محسوب میدهند.‏<br />

نشان را نهایی قیمتگذاری از بلکه<br />

نمیشود مقطوع مرحله هر در قیمتها بعدی<br />

دور در تا میماند باقی انعطافپذیر فرآیند<br />

این در اما کند تغییر برنامهریزی را<br />

مهمی اضافی راهنمای کیفی،‏ اطالعات سوی<br />

به را مردم است قادر که میکند فراهم کمی<br />

قیمتهای آنچه با که کند هدایت اقدامی این،‏<br />

بر عالوه است.‏ مغایر میدهد نشان مبادلهی<br />

نرخهای به که راهنما قیمتهای مبادلهی<br />

نرخهای اساسا یا شده منتهی نهایی تعیین<br />

یا رقابت از برمیگیرد در را نهایی بلکه<br />

نمیگیرد نشأت اقتدارگرایانه تکلیف است.‏<br />

اجتماعی توافق و مشورت از برخاسته سوی<br />

از مستقیما اضافی کیفی اطالعات به<br />

کمک برای و میشود ارایه ذینفع طرفین وارد<br />

ممکن جای تا کمی راهنماهای صحت حساسیت<br />

نسبت همان به و میشوند فرآیند به<br />

نسبت را مصرفکنندگان و کارگران مصرفکنندگان<br />

و کارگران دیگر وضعیت زا را افراد درک همچنین و میکند بیشتر میتوان<br />

آنچه که انسانی روابط شبکهی آن تعیین<br />

را کرد مصرف و تولید نمیتوان و توضیح<br />

روشنی به میدهد.‏ گسترش میکند،‏ برنامهریزی<br />

از مختصر بررسی یک فوق جزییات<br />

با تصویر یک نه است؛ مشارکتی یا<br />

مجدد«‏ ‏»بررسی برنامهریزی از کلی هک نهادهایی و اقدامها انگیزهها،‏ پیشزمینهی به<br />

نه و میدهد میکنند ممکن و عملی را آنها امور<br />

به نه و روزبهروز نقشهای جزییات باشید<br />

عالقهمند اگر اما است.‏ پرداخته ضمنی جامعتر<br />

بحثهای به دسترسی برای میتوانید آدرس:‏<br />

به نت زد مشارکتی اقتصاد بخش به /http://www.parecon.org<br />

کنید.‏<br />

مراجعه ۷<br />

به<br />

توزیع و تخصیص تحقق برای برنامهای مشارکتی<br />

برنامهریزی مشارکتی:‏ شیوهی به<br />

که است مشارکتی اقتصاد از بخشی میپردازد.‏<br />

توزیع و تخصیص موضوع شوراها<br />

در مصرفکنندگان و تولیدکنندگان پیرامون<br />

بحث در و شده سازماندهی یکدیگر<br />

با خروجی و منابع کار،‏ تخصیص گزینشهای<br />

فرآیند این میکنند.‏ مشارکت همزمان<br />

و کرده سازماندهی را اقتصادی سرعت<br />

را مشارکتی شیوهی به خودگردانی


114<br />

صفحه اما<br />

ماست.‏ مطلوب چشمانداز،‏ این میبخشد.‏ سازماندهی،‏<br />

سالها نتیجهی چشماندازها کوتاهمدت<br />

تقاضاهای برای مبارزه و آموزش موردنظر<br />

چشمانداز اساسی اصول که است آن<br />

تحقق به را ما و شده مجسم آن در نزدیکترکند.‏<br />

میتواند<br />

کوتاهمدت تقاضاهای کدام بنابراین کند؟<br />

تسریع را مشارکتی برنامهریزی تحقق ما<br />

برابر در تغییرات از وسیع حوزهی هفت دارد.‏<br />

قرار برنامهریزی<br />

اطالعات:‏ کسب و شورا شده<br />

استوار اصلی ستون دو بر مشارکتی و<br />

مشارکتی دموکراتیک شوراهای است؛ به<br />

مربوط اطالعات تمام گستردهی انتشار در<br />

بنابراین اقتصادی.‏ تصمیمگیریهای محل<br />

شوراهای تقویت یا تأسیس راستای گسترش<br />

یا مصرفکنندگان شوراهای یا کار برنامهریزی<br />

موردنیاز اطالعات به دسترسی برای<br />

حق کسب جهت در تالش مشارکتی،‏ سازمانهای<br />

گردهمآیی یا جلسه برگزاری است.‏<br />

مثبت بسیار شاغلین و کارکنان در<br />

پروندهها گشودن برای تالش همچنین اقتصادی<br />

مؤسسههای در یا کارخانه یک حال<br />

در آگاهی و نرمها از بخشی دولتی برنامهریزی<br />

به که میشود محسوب رشدی میکند.‏<br />

کمک مشارکتی نفع<br />

به که دالیلی از یکی بازار:‏ قیمتهای است<br />

این میشود اقامه مشارکتی برنامهریزی پیدا<br />

دست درست و صحیح قیمت به آن که اندازه<br />

از بیش ارزشگذاری جای به میکند.‏ یا<br />

عموم برای نامطلوب اثر با کاالهایی بر آثار<br />

با کاالهایی بر حد از کمتر ارزشگذاری تأثیراتِ‏<br />

مشارکتی اقتصاد عمومی،‏ مثبت به<br />

فروشنده و خریدار مناسبات از خارج محیط<br />

و کارگران بر آن اجتماعی آثار ویژه میآورد.‏<br />

حساب به درستی به را زیست مداخله<br />

با مشارکتی برنامهریزی بنابراین سوی<br />

به قیمتها دادن سوق برای بازار در میشود.‏<br />

رانده پیش به واقعی ارزشگذاری کاالهایی<br />

بر مالیات خواست مثال،‏ برای محیط<br />

و انسان بر منفی جانبی اثرات با و<br />

الکلی نوشابه سیگار،‏ ‏)نظیر زیست با<br />

کاالهایی به یارانه تخصیص یا اتوموبیل(‏ خریدار<br />

مناسبات از ‏)خارج مطلوب اثرات بهداشتی،‏<br />

مراقبتهای نظیر فروشنده(‏ و اجتماعی<br />

نظر از که مهارتهایی آموزش مسکن<br />

ساخت پارکها،‏ میشوند،‏ تلقی مفید تماماً‏<br />

پرورش و آموزش و کمدرآمدها برای بیان<br />

به است.‏ مشارکتی اقتصاد راستای در به<br />

متعلق را خود که مصرفکنندگانی دیگر،‏ میدانند<br />

جنبشها دیگر یا مشارکتی اقتصاد از<br />

قیمتها تورم جدی منتقد باید تنها نه باید<br />

همچنین بلکه باشند انحصارات سوی 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله معقول<br />

بازار شرایط در که قیمتهایی منتقد اجتماعی<br />

شرایط و نرمها براساس اما هستند باشند.‏<br />

نیز هستند نامعقول انسانی و به<br />

مشارکتی اقتصاد که روشهایی از یکی قیمتهای<br />

که کند تضمین تا میگیرد کار را<br />

واقعی اجتماعی مزایای و هزینه راهنما،‏ برابر<br />

در را آن عینحال در و میدهند بازتاب نسبت<br />

مکانیکی بیتفاوتی و شده بیگانه رفتار این<br />

میکند محافظت اقتصاد انسانی ابعاد به همچنین<br />

بلکه کمی راهنماهای تنها نه که است تولید<br />

بر آنچه پیرامون کیفی اطالعات برای<br />

مصرفاشان آنچه و میگذرد کاالها دخیل<br />

برنامهریزی در را میدهد معنا مردم پیرامون<br />

را تقاضاهایی موضوع این میکند.‏ به<br />

همهجانبه و صحیح تبلیغات و نامگذاری اطالعاتی<br />

شامل جمله از که دارد همراه تأثیر<br />

یا کننده تولید کارگران شرایط حاوی این<br />

به و است وسیعتر اجتماعی روابط بر آن مرتبط<br />

آگاهیهای و ارزشها میتواند وسیله در<br />

سهمی و برد پیش را مشارکتی اقتصاد با کند.‏<br />

ایفا آن کامل اجرای برای آمادهسازی و صحیح تبلیغات و نامگذاری میتوانید آیا کنید.‏<br />

تصور را صادقانه کامالً‏ صادقانه…‏ بیماریهای<br />

از یکی همبستگی:‏ و سهمبری و<br />

فعاالن تمام آن که است این بازار مبادلهی سوی<br />

به جمعی مصرف جای به را بازیگران آن<br />

که زمانی حتی میدهد،‏ سوق فردگرایی برای<br />

مستقیماً‏ بلکه اجتماعی نظر از تنها نه است.‏<br />

خطرناک و مضر نیز موردنظر طرف پیشنهاد<br />

توانایی مشارکتی اقتصاد برعکس،‏ دارد.‏<br />

را فردی عینحال در و جمعی حل راه بهتر<br />

شخصی،‏ اتومبیلهای آیا مثال،‏ برای سفرهای<br />

برای عمومی نقل و حمل وسایل از این<br />

آیا کوچکتر،‏ مقیاسی در هستند؟ شهری مجتمع<br />

یک در فردی که میدهد معنا اصالً‏ کس<br />

هر از کامل،‏ طور به تقریباً‏ آپارتمانی و<br />

برد سر به انزوا در و بوده مجزا دیگری نبرد؟<br />

مشترک جمعی کاالهای از سودی هیچ حیف<br />

برای که میدهد معنا موضوع این آیا در<br />

را خودش مشی که کسی وحشتناک میل و هزینه<br />

دارد تصور قابل کاالی هر مصرف کنیم؟<br />

که<br />

نیستند مکانهایی تنها کارگران شوراهای تقاضاهای<br />

مفیدی شکل به میتوانند شهروندان آنها<br />

برای و آورده تصور به را ارزشمندی نیز<br />

مصرفکنندگان جنبشهای کنند.‏ مبارزه مربوط<br />

تمهیدات و قیمتها پیرامون میتوانند اشاره<br />

باال در که همانطور کیفی اطالعات به و دولتی بودجههای پیرامون همچنین و شد پایین<br />

در که همانطور مرتبط موضوعات همچنین<br />

آنها کنند.‏ مبارزه میشود داده نشان چگونه<br />

که برسند دریافت این به میتوانند از<br />

است ممکن اعضایشان محلی سطوح در فروش<br />

از بردن سهم و منابع در شدن شریک اینجا،‏<br />

در شوند.‏ منتفع جمعی صورت به ذهنی<br />

قدیمی الگوهای با مبارزه مبارزه،‏ تنها اجتماعی،‏<br />

تعامل در افزایش نتیجهی اما است ساختن<br />

از بخشی همانا همبستگی و رضایت است.‏<br />

مشارکتی اقتصاد راستای در ذهنیت در<br />

سودآوری:‏ نه انسانی،‏ نیازهای سرمایهداری،‏<br />

برخالف مشارکتی اقتصاد درون<br />

در جمعی مصرف و سرمایهگذاری هر<br />

به که عمومی برنامهریزی فرآیند یک اختصاص<br />

ورودی در متناسبی سهم فردی به<br />

موضوع این میشود.‏ اجرا میدهد شیوهی<br />

به جمعی مصرف و سرمایهگذاری توسعه<br />

راستای در که میشود منتهی تعاملی شده<br />

داده جهت عامالن تمام نیکورزی و درصدد<br />

که تقاضاهایی بنابراین است.‏ سود<br />

به نسبت اولویت در مردم دادن قرار در<br />

هستند دولت اقتصادی گزینههای در دربارهی<br />

چه مشارکتیاند؛ اقتصاد راستای کنیم،‏<br />

صحبت نظامی هزینههای کاهش شرکتها،‏<br />

قدرت کردن کم درباره چه برای<br />

اجتماعی پرداختهای گسترش یا پرورش،‏<br />

و آموزش رفاه،‏ بهداشت،‏ مسکن،‏ هنر.‏<br />

یا اجتماعی زیربناهای در<br />

که همانگونه بودجهها:‏ کردن دمکراتیزه اثرگذاری<br />

برای راه یک شد،‏ پیشنهاد باال به<br />

کردن چندوچون دولت بودجههای بر تغییر<br />

دیگر راه است.‏ بهتر گزینههای نفع آن<br />

طریق از که است فرآیندهایی دادن ملی<br />

بودجههای یا ایالت شهر،‏ روستا،‏ بودجه میشود.‏<br />

تصمیمگیری آن پیرامون و پیشنهاد را<br />

عمومی مداخلهی و قدرت که تقاضاهایی نوپا<br />

شورایی ساختارهای طریق از ویژه به اقتصاد<br />

نهادهای به رشد پروسهی در که میتواند<br />

دهد،‏ افزایش میشود بدل مشارکتی همچنین<br />

و بخشد بهبود امروز در را ما سهم کند.‏<br />

فراهم موردنظر آیندهی برای زمینهای بازار<br />

کمتر:‏ کار بیشتر،‏ فراغت اوقات قرار<br />

فشار تحت را فعاالن ذاتی بهطور و کار به را طوالنیتری ساعات تا میدهد دهند.‏<br />

اختصاص فراغت به را کمتری اوقات دارد<br />

عهده به را کثیف وظیفهی این رقابت حد<br />

از بیش کار برای قوی انگیزههایی و تعداد<br />

اگر که میکند تضمین و کرده تولید افزایش<br />

را کاریاشان ساعات معدودی،‏ و<br />

مشابه کاری حوزهی در نیز دیگران دهند ضربه<br />

دچار اگر حتی کنند چنین باید مرتبط گردند.‏<br />

جبرانناپذیر ضررهای و کنید.‏<br />

فکر پرکار بسیار حقوقی بنگاه یک به و<br />

خواست برخالف حتی ماجرا این میبینید قدرت<br />

و توانایی صاحب افراد باطنی تمایل


115<br />

صفحه مجبورند<br />

حقوقدانان میافتد.‏ اتفاق نیز ساعات<br />

بیانتهایی شکل به کنند سعی میتوانند<br />

تا و دهند افزایش را کاریاشان جدید<br />

مراجعهکنندهی بیشتری هرچه تعداد خصلت<br />

و آز و حرص فراسوی در حتی را آرام<br />

آنها اگر باشند.‏ پذیرا سیریناپذیرشان است<br />

ممکن دیگر بنگاههای برخی بگیرند،‏ بازار<br />

از بیشتری سهم و شوند قدرتمندتر دیوانهوار<br />

که بنگاهی آورند.‏ چنگ به را نمیکند<br />

را ریسک این تنها نمیکند حرکت درآمد<br />

بهای به بیشتری فراغت اوقات که همهی<br />

شاید و برخی ‏)که باشد داشته کمتر را<br />

خود بلکه دهند(‏ ترجیح را آن اعضایش بنگاه<br />

کل رفتن دست از خطر معرض در روند<br />

یک شاهد ما بنابراین،‏ میدهد.‏ قرار و<br />

هفته در کار ساعات میزان در صعودی و<br />

هستیم تعطیالت و فراغت اوقات کاهش قادر<br />

که باال بهرهوری علیرغم ماجرا این کند<br />

حفظ باالیی سطح در را خروجی است اتفاق<br />

باشد بیشتر کار به نیاز که این بدون که<br />

را فشاری چنین مشارکتی اقتصاد میافتد.‏ توجه<br />

بدون کار ساعات گسترش راستای در نمیکند.‏<br />

اعمال است فزاینده بهرهوری به محدودیت<br />

بدون خروجی بردن باال گزینهی سهمی<br />

آن در مردم اکثر اینکه ذکر ‏)بدون در<br />

کنند زندگی اساساً‏ یا و باشند(‏ داشته تعصبی<br />

بیانگر تنها آن نیست.‏ کار دستور بقا<br />

برای نیاز مسیر از قبلی نظم که است میکرد.‏<br />

پیگیری را آن رقابت طریق از طول<br />

کاری،‏ روز طول برای تقاضا بنابراین برای<br />

خوبی روشهای تنها نه کاری،‏ هفتهی بلکه<br />

نمیشود محسوب ثروت بازتوزیع فراغت<br />

اوقات این به دستاندازی همچنین داشته<br />

پی در را ما اقتصاد نابودی میتواند اقتصاد<br />

انگیزههای و محاسبات و باشد دهد.‏<br />

سوق دیگر مسیری به را مشارکتی در<br />

مشارکتی توزیع و تخصیص دیگری<br />

بعد هر مانند درست جنبشهایمان:‏ مبارزهی<br />

در تمرکز نقاط دیگر یا اقتصاد از ساختارهایی<br />

و اهداف است ضروری‏ جنبش،‏ پیشنهاد<br />

وسیعتر سطح در جامعه برای که را این<br />

کنیم.‏ منظور نیز تالشهایمان در میکنیم است؟<br />

معنا چه به مورد این در موضوع هر<br />

در توزیعی و تخصیص نوع هیچ آنچه<br />

از غیر به سازمان و جنبش پروژهی یا<br />

دستمزد پیرامون پیشین اشارههای در قبالً‏ اما<br />

ندارد.‏ وجود کردیم درج وظایف تخصیص سازمانهایمان<br />

و پروژهها رابطهی دربارهی است<br />

این تعیینکنندهی چیزی چه چهطور؟ چپ<br />

چاپی رسانهی به منابع برخی چگونه که به<br />

یا ویدئو به یا رادیو به یا یابد اختصاص رسانههای<br />

این از یک هر در ویژه تالشهای از<br />

چهقدر که میکند تعیین چیزی چه چپ؟ و<br />

پلیس خشونت با مبارزه صرف باید منابع 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله سقط<br />

حق صرف یا نژادی تبعیض موضوع روابط<br />

یا جنسی تبعیض مسألهی و جنین اقتصاد<br />

یا صلح و جنگ موضوع و بینالملل موضوعات<br />

یا و جهانی اقتصاد یا داخلی دربارهی<br />

و شود؟ طبقاتی مبارزهی به مربوط به<br />

و محلی پروژههای در منابع تخصیص چه<br />

ملی و منطقهای پروژههای ترتیب همان میکنید؟<br />

وسیع<br />

سطح در چپگرا و پیشرو مجامع در ‏»برنامهریزی<br />

به نسبت خودآگاهی هیچ اغلب وجود<br />

شیوه و هرگونه به توزیع«‏ و تخصیص مشارکتی.‏<br />

برنامهریزی به رسد چه ندارد توزیع<br />

و تخصیص به مربوط موضوعات و<br />

باز صورت به موارد بیشتر در اغلب تصمیمات<br />

کمتر و نمیشوند مطرح آشکار در<br />

میشود.‏ اتخاذ دموکراتیک صورت به شیوهی<br />

کلیدی تعیینکنندهی عامل حقیقت،‏ جریانهای<br />

جاری توزیع و تخصیص و<br />

رقابتی صورت به بودجه افزایش چپ،‏ و<br />

بازار با ضرورتاً‏ که است پویاییهایی مرتبطاند.‏<br />

قدرت مشارکتی<br />

اقتصاد جنبش که صورتی در اما است<br />

این حکم در دهیم قرار دستور در را جستوجوی<br />

در باید نهاد هر درون در که عادالنه<br />

دستمزد متعادل،‏ شغلی ترکیب خودگردانی<br />

و ایثار و تالش میزان براساس در<br />

نباید موضوع این آیا باشیم.‏ مشارکتی پروژههای<br />

کنیم تالش باید که باشد معنا این همیاری،‏<br />

عناصر با خود کلیت در را چپ و<br />

مشترک برخورداری و مساعی اشتراک کنار<br />

در بیامیزیم؟ اجتماعی برنامهریزی ویژگیهای<br />

کردن دخیل ابتکارات،‏ دیگر در<br />

مشارکتی شیوهی به توزیع و تخصیص تحقق<br />

قابل شبه یک نه و ساده نه جنبشهایمان حاضر،‏<br />

حال در اینها همهی علیرغم است.‏ و کسب و سازمانها پروژهها،‏ عملیاتها،‏ چارچوب<br />

دارای پیشرو و چپ نیروهای کار برنامهریزی<br />

اجتماعی نظر از و مشخصتر جریان<br />

به که آنها متناظر مؤسسات از شدهتر حداقل<br />

هستند.‏ دارند تعلق معمول و مرسوم میتوان<br />

و باید آنچه پیشفرض هیچ بدون و فضای<br />

که داد پیشنهاد که است این داد انجام پیشرفت<br />

و ابتکار ابداع،‏ برای توجهی قابل بهرهوری<br />

و جنبش برنامهریزی با ارتباط در شود.‏<br />

ایجاد طرفین اقتصاد<br />

اقتصاد:‏ در مشارکتی برنامهریزی برای<br />

است نهادها از مجموعهای مشارکتی پاسخ<br />

همزمان و توزیع و مصرف تولید،‏ تحقق آنها؛<br />

ظرفیت شکوفایی و مردم نیازهای به پیشبرد<br />

برای که است نهادها از مجموعهای خودگردانی<br />

و تکثر همبستگی،‏ برابری،‏ که<br />

است نهادها از مجموعهای شده،‏ طراحی به<br />

دستمزد دموکراتیک،‏ شوراهای محور بر متعادل<br />

شغلی ترکیب ایثار،‏ و تالش ازای دارد؛<br />

قرار مشارکتی برنامهریزی و پرسش<br />

این به که است نهادها از مجموعهای چه؟<br />

پس نه،‏ کاپیتالیسم اگر که میدهند پاسخ مجموعهای<br />

اقتصاد مشارکتی برنامهریزی بهبود<br />

تحقق معنای در که است تقاضاها از همزمان<br />

و کوتاهمدت در مردم زندگی در و بیشتر دستاوردهای برای پیریزی در<br />

مشارکتی اقتصاد یک متعاقب پیروزی برای…‏<br />

تقاضاهایی آن است.‏ بلندمدت سود،‏<br />

بر مالیات جمله از عادالنه…‏ دستمزد • کاالهای<br />

و درآمد بر مالیات ارث،‏ ثروت،‏ کامل،‏<br />

اشتغال کارساز،‏ اقدام گرانبها،‏ از<br />

حمایت دستمزد،‏ حداقل افزایش از حمایت درآمد<br />

بر مالیات اجتماعی،‏ دستمزد پرداخت دستمزدهای<br />

برای صنفی اقدامات معکوس،‏ درون<br />

در عادالنه دستمزد همچنین و باالتر میشود.‏<br />

شامل را جنبشمان شوراهای<br />

جمله از خودگردانی…‏ • دموکراتیزه<br />

مصرفکنندگان،‏ و کارگران دموکراتیزه<br />

اطالعات،‏ به دستیابی کردن اعمال<br />

کار،‏ محل در تصمیمگیری کردن تولید،‏<br />

نرمهای بر مصرفکنندگان قدرت همچنین<br />

و بودجهها کردن دموکراتیزه شامل<br />

را جنبشمان درون در خودگردانی میشود.‏<br />

جمله<br />

از انسانی…‏ شأن با متناسب کار • مجدد<br />

تنظیم فرساینده،‏ مشاغل ارتقای ارتقابخش،‏<br />

اندازه از بیش مشاغل ترکیب تمام<br />

به قدرتبخشی متعادل،‏ شغلهای ایجاد کردن<br />

متعادل و انسانی همچنین و کارگران میشود.‏<br />

شامل را جنبشمان درون در کار زیربنای<br />

جمله از مشارکتی…‏ برنامهریزی • شیوهی<br />

به دانش گسترش و نشر و شورایی قیمتها،‏<br />

اجتماعی تنظیم دموکراتیک،‏ و<br />

افزایش توصیفی،‏ کیفی اطالعات گسترش انسان<br />

نیازهای اولویت همبستگی،‏ گسترش کسب<br />

بودجهها،‏ کردن دموکراتیزه سود،‏ بر همچنین<br />

و کمتر کار و بیشتر فراغت اوقات درون<br />

در مشارکتی توزیع و تخصیص میشود.‏<br />

شامل را جنبشمان بینالمللی<br />

عادالنه و دموکراتیزه روابط • مقاالت<br />

از دیگر برخی مضمون ‏)که نابودی<br />

و محو جمله از است(…‏ زدنت و<br />

پول بینالمللی صندوق جهانی،‏ بانک نهادهایی<br />

برپایی و جهانی تجارت سازمان ارادهی<br />

پیرو که آنها جای به دموکراتیک را<br />

مبادله و جهانی تجارت و بوده بومی مردم کند.‏<br />

تنظیم کنندگان شرکت تمام نفع به و<br />

اشارات مجموعه در فوق موارد تمام


116<br />

صفحه و<br />

شد بحث مشارکتی اقتصاد درسهای این<br />

از نتیجهگیری نهایی قدم هماکنون است.‏<br />

مجموعه در<br />

را مشارکتی برنامهی یک کنید تصور را<br />

فوق موارد تمام که داریم کار دستور را<br />

فوق موارد از کدامیک برمیگیرد.‏ در برجسته<br />

محوریامان تقاضای عنوان به تالشهایمان<br />

اصلی رکن ویژگی کدام میکنیم؟ دید<br />

معرض در که است عنصری و میشود جلب<br />

گستردهای حمایت و گرفته قرار عموم الغا<br />

را ‏»بردهداری از ما نسخهی میکند؟ پایان<br />

جنگ ‏»به بدهید«،‏ رأی ‏»حق کنید«،‏ چیست؟<br />

کنید«‏ آزاد را من ‏»مردم دهید«،‏ این<br />

درون در کنونی شرایط در تقاضا کدام بهترین<br />

میتواند فراگیر و وسیع برنامهی باشد:‏<br />

به<br />

مردم که دهد پاسخ نیازهایی به الف:‏ میکنند.‏<br />

احساس را آنها جاری صورت اقتصاد<br />

راستای در آگاهی برانگیزندهی ب:‏ باشد.‏<br />

مشارکتی جستوجوی<br />

در تا دهد قدرت مردم به ج:‏ و<br />

باشند بیشتر طور<br />

به و دستاوردها کسب برای را مردم د:‏ برگیرندهی<br />

در مرزهای راندن جلو همزمان میشوند<br />

محسوب آن از بخشی که برنامهای برانگیزد.‏<br />

و<br />

حک و دقیق چندان نه حدس چند میخواهم بزنم:‏<br />

شده اصالح کار<br />

زمان کمتر چهارم،‏ یک خواستار ما • کسر<br />

چهارم،‏ یک عالوهی به کس هر برای چهارم<br />

یک برای درآمد و مزایا دستمزد،‏ یک<br />

جمله ‏)از جامعه پردرآمد افراد باالیی از<br />

آنها درآمد بر سود بر مالیات چهارم درآمد<br />

و دستمزد در تغییری هیچ سرمایه(،‏ چهارم<br />

یک و جامعه میانی نیمهی برای کل چهارم<br />

یک برای دستمزد درآمد افزایش هستیم.‏<br />

جامعه پایین دو<br />

باید اضافهکاری که آنیم خواستار ما • و<br />

محاسبه کار عادی ساعات نرخ برابر که<br />

شرایطی در بنگاهها و شود پرداخت وجود<br />

عادی ساعات در کار برای متقاضی زمان<br />

از خارج را کارگران نمیتوانند دارد گیرند.‏<br />

خدمت به کار مقرر کس<br />

هر که میکنیم فراهم را امکان این ما • فعالیت<br />

چهارم سه معادل بتواند بخواهد که تنها<br />

اما کند اضافهکاری روزانهاش عادی توسط<br />

که اشتغالی ویژهی برنامههای در گردد<br />

پرداخت آن دستمزدهای و آغاز دولت 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله در<br />

مصرفکنندگان و کارگران توسط و راستای<br />

در و شود اجرا و نظارت محل،‏ آموزشی،‏<br />

بهداشتی،‏ مراقبتهای بهبود دیگر<br />

یا و عمومی اسکان اجتماعی،‏ خدمات گیرد<br />

قرار فقیر جوامع در اصلی کنشهای دو<br />

اضافی کار این برای پرداخت که جایی باشد.‏<br />

دستمزد حداقل برابر برنامههای<br />

در دولت میکنیم تقاضا ما • آموزش<br />

جمله از کند سرمایهگذاری اجتماعی شغلی<br />

موقعیتهای کردن پر برای بیکاران شاغل<br />

یا شده بیکار گروههای آموزش جدید،‏ در<br />

نداشتهاند مهارت به نیاز که مشاغلی در به<br />

نیاز که کارهایی گرفتن برعهده راستای سیستم<br />

کل بر نظارت دارند،‏ باال مهارتهای شوراهای<br />

و اتحادیهها توسط کار محل هر در دادن<br />

کاهش برای فعالیت و تحقیق کارگران،‏ دیگر<br />

و تبلیغات در غیرمفید اجتماعی کار خدمات<br />

ارائه و مشابه بیارزش فعالیتهای را<br />

خود انرژی میخواهند که کسانی به کاری آموزش<br />

بهداشتی،‏ مراقبتهای پیشبرد برای عمومی<br />

اسکان اجتماعی،‏ خدمات پرورش،‏ و کنند.‏<br />

صرف و….‏ منجر<br />

درآمد افزایش و کار تقلیل سناریوی میرود<br />

دست از آنچه از بیش درآمدی به خروجیِ‏<br />

در کاهش هر کنید تصور میشود.‏ غیرمفید<br />

محصوالت به منحصر آن از منتج ‏)برابر<br />

شده آزاد درآمد آیا اما باشد.‏ بیهدف و سودهای<br />

و پاداشها دستمزدها،‏ چهارم یک جواب<br />

جامعه(‏ پردرآمد افراد چهارم یک هزینهی<br />

عالوهی به شغلی برنامه هزینههای نشد<br />

چنین اگر و شاید میدهد؟ را آموزش دفاعی<br />

پرداختهای دولت که میکنیم تقاضا ار زندانها هزینهی همچنین و داده کاهش را کند<br />

آزاد را مناسب افراد بنابراین و دهد تقلیل ساعات<br />

و کنند کار واقعی اقتصاد یک در تا برای<br />

موردنیاز رفتهی دست از سرمایهی و کنند.‏<br />

جبران را برنامه اجرای میشود؟<br />

متحقق چگونه اینها تمام کاری<br />

ساعت تعهدات کاهش طریق از خوب،‏ به<br />

زیادی قدرت که %۲۵ میزان به فرد هر توسعهی<br />

برای زمان که میبخشد مردم عموم برای<br />

مبارزه و تغییرات به مربوط امور میتوانند<br />

مردم آورند.‏ دست به را آنها هم<br />

یافته،‏ تازه زمان وجود با را کار این طریق<br />

از که اجتماعی برنامههای طریق از یا<br />

کنند کسب نیز اضافی درآمد میتوانند آن داوطلبانه<br />

جنبشهای در فعالیت طریق از دهند.‏<br />

صورت منجر<br />

توجهی قابل شکل به همچنین تقاضاها میشود.‏<br />

درآمدها بازتوزیع به بر<br />

آن از مشتق تأثیرات آنکه از قبل حتی • تغییر<br />

بیشتر را دستمزدها چانهزنی،‏ قدرت همان<br />

با درآمدی فوقانی،‏ چهارم یک دهد،‏ سود<br />

از چهارم یک اگرچه،‏ دارد قبل نرخ دستمزد<br />

از چهارم یک البته و درآمدشان تقلیل<br />

کار زمان مبنای بر را پاداششان و حال<br />

این با اما میدهند،‏ دست از یافتهاشان برنامه<br />

این مزایای از میتواند نیز گروه این با<br />

ارتباط در آن اخالقی معنای در تنها نه تحوالت<br />

دلیل به بلکه دیگران،‏ خوشبختی آزاد<br />

اوقات و گردد بهرهمند گرفته صورت بهرهوری<br />

امکان و آورده دست به بیشتری کاهش<br />

نظیر اجتماعی مزایای از برخی از کاالهای<br />

افزایش جامعه،‏ در خصومت آورد.‏<br />

دست به را غیره و عمومی سوم<br />

یک افزایش با که جمعیت بعدی نیمه • همان<br />

نیز هستند روبهرو ساعتی پرداختی ازای<br />

به اما میآورند دست به را قبل مقدار محل<br />

در شده داده اختصاص زمان چهارم سه کار.‏<br />

کاهش<br />

کار ساعت مزایای از همچنین آنها ازای<br />

به یافته افزایش پرداختی نرخ یافته،‏ همچنین<br />

و اجتماعی پرداختهای ساعت،‏ هر جامعه<br />

طبقات میان قدرت توازن تغییر از بهرهمند<br />

و…‏ یافته تازه امنیت به توجه با میشوند.‏<br />

زمانی<br />

چهارم سه جمعیت،‏ پایین چهارم یک • کار<br />

به را میشد محسوب کار زمان قبالً‏ که بیش<br />

چهارم یک از هماکنون اما دارد اشتغال معادل<br />

که میشود برخوردار قبلی درآمد از است.‏<br />

ساعت در پرداخت افزایش سوم دو جدید<br />

اجتماعی پرداختهای از همچنین آنها جامعه<br />

طبقات میان قدرت توازن تغییر و دارند.‏<br />

را برخورداری بیشترین بالفصل<br />

و مستقیماً‏ برنامه این وضوح،‏ به بهبود<br />

را تحتانی اجتماعی اقشار شرایط کاهش<br />

را بیکاری این،‏ بر عالوه اما میبخشد اقشار<br />

بنابراین و میکند محو حتی و داده شغلی<br />

تهدید برابر در را جامعه ضعیف کارگران<br />

به بیشتر قدرتدهی طریق از در<br />

خروجی از بیشتری سهم کسب جهت میسازد.‏<br />

ایمن جدیدشان قدرت تثبیت حین برنامههای<br />

به کار اعظم بخش مجدد جهتدهی و<br />

موکالن فقیرترین تنها نه همچنین اجتماعی بهرهمند<br />

مستقیماً‏ را جامعه در رأیدهندگان آنها<br />

به زیادی قدرت همچنین بلکه میکند برای<br />

جدیدی تقاضاهای به که میکند اعطا پیشرفتهای<br />

دیگر و شرایط دستمزدها،‏ تالش<br />

بنابراین میشود.‏ منتهی بهتر اجتماعی مهارتِ‏<br />

با کار نیروی کردن جایگزین برای چنین<br />

چهارمی یک کاهش طریق از باال برای<br />

را سدها کارگران ارتقای و مشاغلی،‏ بین<br />

از کار محیط در بهتر مشاغل به ورود


سیاسی<br />

اقتصاد میبرد.‏<br />

برنامه<br />

وجه استراتژیکترین میکنم فکر من تقاضای<br />

هستهی آن قلب در که است این هر<br />

در مردم که چیزی کمتر،‏ کار ساعات تضمین<br />

باید میکنند فکر ما جامعه از سطح بر<br />

نمیتواند هیچکس و است مطلوب و شود بپردازد<br />

جدل و بحث به قدرتمندانه آن علیه از<br />

منطقی شکل به برنامه تمام دارد.‏ قرار که<br />

گونهای به ساعت کاهش برای خواست بدترین<br />

که آنهایی به را مزایا بیشترین حین<br />

در و کند اعطا دارند را وضعیتها ممتازان<br />

و قدرتمندان تنها آنکه جای به آن را<br />

جامعه کلی برابری کند،‏ ثروتمند را این،‏<br />

بر عالوه میشود.‏ جاری بخشد بهبود چون<br />

موضوعاتی برای را درها فوق برنامه تخصیص،‏<br />

شغلی،‏ تعریف قدرت،‏ دستمزد،‏ میکند.‏<br />

باز کالن ارزشگذاری و بودجهبندی میکند<br />

ایجاد را زمینهای برنامه دیگر بیان به شوند<br />

منتفع آن از سرعت به تودهها تنها نه که اعطا<br />

آنها به بیشتری قدرت همچنین بلکه وقتی<br />

میکند.‏ مبارزه آمادهی را آنها و کرده چیزی<br />

چه که میکنیم فکر موضوع این به اقتصادی<br />

مبارزه اصلی رکن است ممکن را<br />

گسترده و عمیق حمایت عینحال در که تقاضاهایی<br />

به من باشد میتواند برانگیزد دستمزد<br />

میزان و کار ساعت طول دربارهی به<br />

تجربه که چرا میکنم فکر آن با مرتبط احساس<br />

شدت به زمان فشار میگوید من مانع<br />

و است تنفر مورد شدت به میشود،‏ است…‏<br />

شدن رادیکالیزه برابر در عظیمی مبارزهی<br />

یک برای بزرگی هدف بنابراین و تودهای.‏<br />

در<br />

بحران و وجتارت تولید جهانیکردن جهانی<br />

اقتصاد سوسیالیسم<br />

بهنام آنچه سقوط پیآمد در مدافعان<br />

بود،‏ حاکم جهان از بخشی بر بازنگری<br />

به گوناگون درجات به سوسیالیسم گروهی<br />

نشستند.‏ خویش باورهای بازبینی و جمع<br />

به و بخشیدند لقایش به را عطایش اگرچه<br />

پیوستند.‏ بازارگرایان روبهرشد این<br />

برای ولی نشدند سرمایهدار شبه یک مشکالت<br />

حالل صورت به بازار جماعت،‏ پرشمارتر<br />

بسی که شد.گروهی دگرسان کرده،‏<br />

عقبنشینیهایی آنجا و اینجا بودند،‏ از<br />

شمایلی و شکل بازار کلی پذیرش ضمن راهحل<br />

عنوان به را کینزی مخلتط اقتصاد دو<br />

این تفاوت پذیرفتند.‏ دموکراتیک سوسیال به<br />

سوسیالدموکراتها که است این در گروه ماندند<br />

وفادار خود قدیمی اهداف از شماری در<br />

را تعادلآفرین عامل نقش دولت برای و مناسب<br />

سیاستهای اجرای با که گرفتند نظر حاکمیت<br />

از ناشی ناهنجاریهای میتواند بر<br />

کامالً‏ حتی داده تخفیف را سرمایهداری و<br />

حکومت بین نگرش این در کند.‏ طرف مورد<br />

اجتماعی قرارداد یک شهروندان میپذیرند<br />

شهروندان میگیرد.‏ قرار موافقت زا بخشهایی آنها برای و بهنام دولت که برای<br />

بهعالوه و بگیرد کنترل در را اقتصاد از<br />

بخشی اجتماعی پروژههای مالی تامین راه<br />

در کرده جمعآوری را اجتماعی تولید اگر<br />

برساند.‏ مصرف به برنامهها این اجرای ایجاد<br />

برای سویی از دارد وجود بیکاری بیکاران<br />

به دیگر سوی از و بکوشد اشتغال عمومی<br />

خدمات بپردازد.‏ بیکاری بیمهی برای<br />

هم پرورش،…‏ و آموزش و بهداشت مالی،‏<br />

توانایی از مستقل همگان،‏ استفادهی میباشد.‏<br />

آماده داشت<br />

وجود هم نمونههایی اواخر،‏ این تا سیف<br />

احمد الگویی<br />

چنین کاربردی و درستی بر که سوسیال<br />

آن نمونهی بهترین داشت.‏ داللت راستا<br />

این در که است سوئد دموکراسی چند<br />

حال،‏ این با بود.‏ موفقتر دیگران از الگوی<br />

سیاستپردازان میان در که سالیست است.‏<br />

شده بیاعتبار هم دموکراسی سوسیال موثری<br />

بسیار قدمهای نیز سوئد خود در حتی در<br />

جایش به برداشتهاند.‏ آن برچیدن برای در<br />

سریع تحوالت شاهد که کشوریست کمتر بیشوکم<br />

با نباشیم.‏ نولیبرالیسم حاکمیت جهت همین<br />

نیز توسعهنیافته کشورهای در تفاوتی استراتژی<br />

پوشش در که است نگرش شیوهی میشود.‏<br />

پیاده ساختاری تعدیل واقعاً‏<br />

سوسیالیسم سقوط زمینههای که<br />

دارد واقعیت باشد که هرچه موجود سیاسی<br />

پیروزی یک به سرمایهساالری کشورهای<br />

در چه است.‏ یافته دست تاریخی ویتنام،‏<br />

و چین در یا و شرقی اروپای حاکمیت<br />

سقوط شاهد که کشوری دو یعنی که<br />

است تحوالت همین نبودهاند تکحزبی نکته<br />

این میشود.‏ دنبال حدت و شدت با همیشه<br />

سرمایهساالری که است درست نیز گسترشطلب،‏<br />

و جهانی است بوده نظامی واقعاً‏<br />

سوسیالیسم سقوط که دارد واقعیت ولی و<br />

ایدئولوژیک عقبنشینی کنار در موجود موجب<br />

پیوست بهوقوع که دیگری تحوالت وضع<br />

گستردهترین به سرمایهساالری که شد مسئلهای<br />

البته امر ظاهر در شود.‏ جهانی نظام<br />

دو بین ایدئولوژیک مبارزهی نیست.‏ نگرش<br />

یک نفع به جهان اقتصاد بر مسلط که<br />

است شده موجب حتی و است یافته پایان و<br />

بگویند]‏‎۱‎‏[‏ سخن تاریخ«‏ ‏»پایان از کسانی کرد.‏<br />

رها نمیتوان جا همین به را مسئله اما پیروزی<br />

این کنار در که دارد واقعیت نیز این 117<br />

صفحه 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله


118<br />

صفحه با<br />

کماکان سرمایهساالری اقتصاد سیاسی،‏ روبروست.‏<br />

بیشماری مصایب و مشکالت سخن<br />

بحران این ادواری گوهر از شماری پایان<br />

به است قرار زود یا دیر که گویند می است<br />

این تازه روایت این به داستان برسد.‏ می<br />

‏»داغ«‏ کمی گاه اقتصاد«‏ ‏»موتور که برای<br />

الزم سیاستهای است الزم و کند چندی<br />

البته شود.‏ اختیار آن کردن«‏ ‏»خنک ‏»خنک«‏<br />

زیادی کمی اقتصاد که نمیگذرد برای<br />

سیاستهایی است الزم و میشود برآنم<br />

من شود.‏ اختیار موتور ‏»گرمکردن«‏ مشکالتی<br />

و مسایل باشد ادعاها این هرچه که و<br />

درآمد نابرابر توزیع تورم،‏ بیکاری،‏ چون هم<br />

قرار و دارند وجود کماکان فقر و ثروت شوند.‏<br />

برطرف نیست بررسی<br />

ارائهی با میخواهم مقاله این در سرمایهساالری<br />

اقتصاد بر آنچه از مختصری که<br />

کنم مطرح را برنهاده این میگذرد و<br />

مشکالت سیاسی،‏ ظفرمندی وجود با و<br />

ندارند ادواری اقتصادیماهیتی مصایب چارچوب<br />

در مشکالت این خاطر همین به به<br />

ندارند.‏ راهحل سرمایهساالری نظام و<br />

مشکالت پیچیدگی تنها مسئله دیگر،‏ سخن توسعهنایافته<br />

کشورهای در اقتصادی مصایب بحرانی<br />

گرفتار جهانی اقتصاد بلکه،‏ نیست را<br />

بحث موضوع یعنی،‏ است.‏ همهجانبه در<br />

بحرانی وضعیت به تنها نباید و نمیتوان کرد.‏<br />

تلقی خاتمهیافته توسعهنایافته کشورهای اوالً‏<br />

است.‏ مهم بسیار نظر دو از نکته این از<br />

توجهی قابل شمارهی کلی،‏ دیدگاه یک از برابریطلب<br />

و عدالتخواه عناصر و نیروها هجوم<br />

با نمیخواهند و نمیتوانند که شوند،‏<br />

همراه لیبرالی نو نگرش سیلوارهی یک<br />

یافتن به را باورشان ناامید و سرخورده و داده دست از سرمایهساالرانه غیر راهحل که<br />

دموکراسی سوسیال الگوی به روزه هر بیشتری<br />

دلبستگی ندارد عملی کاربرد دیگر موفقیت<br />

از راستا این در کنند.‏ می پیدا از<br />

البته غربی جوامع در الگو این های هست،‏<br />

هم درست که آن تاریخی گذشتهی میگذرد جوامع این در اکنون که آنچه نه به<br />

دلبستگی این میآورند.‏ شاهد و سند نیز باید<br />

کسی هر چون ندارد اشکالی خود خودی که<br />

را آنچه هر که باشد آزاد مطلق بهطور مشکل<br />

کند.‏ انتخاب نمیپسندد یا و میپسندد ارزیابی<br />

که آمد خواهد پیش آنجا از اما از<br />

و اقتصادی مشکالت گوهر از نادرست دوره<br />

این در دموکراسی سوسیال قابلیتهای و سرخوردگی به میتواند کنونی زمانهی و من<br />

گمان به که شود منجر بیشتر ناامیدی وجه<br />

یک در و ثانیاً‏ اما،‏ و نیست.‏ مطلوب نیستند<br />

کم خودمان ایران در مشخصتر،‏ کمی گستردگی<br />

و دامنه به توجه بدون که کسانی از<br />

الگوبرداری خواهان جهانی،‏ بحران این 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله بحرانآفرین<br />

و بحرانزده نمونههای همین هستند.‏<br />

ما خود بحران گرفتار اقتصاد برای را<br />

ما کار برداری،‏ الگو این که برآنم من نیست،‏<br />

هم مطلوب و هست که آنچه از اصلی<br />

هدف کرد.‏ خواهد خرابتر بسی به<br />

خواننده توجه که است این نوشتار این یم واقعی دنیای در آنچهکه از گوشههایی شود.‏<br />

جلب گذرد بگویم<br />

نیز را این اصلی،‏ هدف این کنار در الگوی<br />

زمانه،‏ و دوره این در که بگذرم و بلکه<br />

نادرست،‏ نه دموکراتیک سوسیال اجراست.‏<br />

قابل غیر و ندارد اجرایی ضمانت که<br />

میداشتیم جهانی حکومت یک اگر البته احتماال<br />

میکوشید الگویی چنین عملکرد برای حکومتی<br />

چنین ولی کرد،‏ می فرق وضع دو<br />

پس،‏ باشیم.‏ داشته نیست هم قرار و نداریم سطر:‏<br />

سر برویم نقطه در<br />

ساالری سرمایه عمدهی خصلتهای ۱- کنونی:‏<br />

دوران امر<br />

ظاهر در شود گفته پیشتر که گونه همان به<br />

سرمایهساالری نیست.‏ ای مسئله و مشکل پیروزی<br />

به ساختار یک و دیدگاه یک عنوان ظاهر<br />

این ورای در ولی است.‏ رسیده سیاسی با<br />

است.‏ دیگر گونهای به اوضاع دلچسب،‏ است<br />

این واقعیت میشود،‏ که ادعاهایی همهی نه<br />

سرمایهساالری اقتصاد در شهروندان که هستند<br />

روبرو بیشتری قهر و خشونت با فقط برخوردارند.‏<br />

کمتری بهنسبت امنیت از بلکه تجلی<br />

خیابان و کوچه در هم کمتر امنیت این در<br />

شغلی امنیت کار.‏ محل در هم و مییابد و<br />

دارد قرار ضرب زیر جوامع این همهی میکوشد<br />

دولت که است آن هم عمدهاش دلیل قابلیت<br />

بر جهانی روزافزون رقابت برابر در انعطاف<br />

این بیافزاید.‏ کار بازار انعطاف کار،‏<br />

یافتن که نیست معنی این به اما بیشتر انگاره،‏<br />

این نظری پیروان ادعای خالف بر کشورهای<br />

اغلب در است.‏ شده آسانتر جمعیت<br />

اکثریت زندگی سطح سرمایهساالری بوده<br />

اقلیتی همیشه البته است.‏ شده ناهنجارتر بیشتری<br />

رفاه از روزبهروز که هستند و این<br />

سخنگویان عمدتاً‏ و برخوردارند ارتباط<br />

وسایل از عمدهای بخش که اقلیتاند پیشآمده<br />

تغییرات دارند.‏ کنترل در را جمعی است<br />

صورتی به جوامع این از بسیاری در اکثریت<br />

برای پیش سال چند همین تا که امروزه<br />

ولی میبود قابلتحمل غیر مردم و تغییرات این دیگریست.‏ زمانهی ظاهراً‏ دیگر،‏<br />

چیزهای بسیاری کنار در تحوالت،‏ است.‏<br />

کرده تحملپذیر را قابلتحملها غیر در<br />

محسوسی نزول با جوامع این همهی در هستیم.‏<br />

روبرو اجتماعی رفتار معیارهای کشورهای<br />

از بسیاری در سیاستمداران رسیدن<br />

یا و قدرت حفظ برای سرمایهساالری مجریان<br />

و سخنگویان صورت به قدرت به فاشیستی<br />

و نژادپرست جریانات سیاستهای حاشیهی<br />

در که دیدگاه،‏ این از آمدهاند.‏ در احزاب<br />

گونه این همیشه جوامع این سیاست جدیدی<br />

تحول اند داشته وجود جریانات و تازه<br />

آنچه ولی نیست.‏ افتادن اتفاق حال در باسابقه<br />

سیاستمداران و احزاب که این است سیاستهای<br />

از گرفتن بهره به را خود نیز این<br />

در تاسف و میبینند.‏ مجبور نژادپرستانه پایینترین<br />

سوی از نیز عمده فشار که است نتیجهی<br />

در عمدتاً‏ آنهم اجتماعی،‏ الیههای که<br />

است آینده،‏ به بیامیدی و فقر گسترش میشود.‏<br />

وارد سیاستمداران گونه این بر مفهوم<br />

جوامع این اغلب در که دارد واقعیت ‏»مصرفکننده«‏<br />

به را جایش ‏»شهروند«‏ محدودیت<br />

نشانهی بهنوبه‏ که است داده شهروندان<br />

دموکراتیک آزادیهای و حقوق در<br />

کشورهای به تنها دگرگونیها،‏ این است.‏ هزارپارهی<br />

جمهوریهای یا و توسعه حال کمتر<br />

نمیشود.‏ محدود سابق شوروی تحوالتی<br />

دستخوش که است جهان از گوشهای که<br />

گونه همان به باشد.‏ نشده قبیل این از دولت<br />

میگرفت،‏ کار به بسیار ارول جورج بر<br />

افزودن و دموکراسی گسترش پوشش در کاهش<br />

موجب هم انتخاب،‏ برای امکانات انتخاب<br />

محدودهی هم و است شده دموکراسی نظریههای<br />

اساس بر است.‏ کرده محدودتر را از<br />

کاستن پوشش در و نولیبرالی اقتصادی خصوصی<br />

زندگی در دولت مداخالت رفتهرفته<br />

شهروندان حقوق و حق شهروندان،‏ ‏»امتیازات«‏<br />

صورت به ادامهدار بهطور ولی و<br />

خرید ‏»بازار«‏ در که است شده دگرگون دیگری<br />

‏»کاالی«‏ هر مثل و میشود فروش غیر<br />

در شود،‏ پرداخته باید که دارد بهایی کاال<br />

آن به کننده«‏ ‏»مصرف صورت،‏ این واقعیت<br />

داشت.‏ نخواهد دسترسی خدمت یا ‏»نهار<br />

سرمایهساالری نظام در که است این است<br />

جالب نمیدهند.‏ کسی به مجانی«‏ گوناگون<br />

ترفندهای با اگرچه دولت که داده<br />

کاهش را شهروندان حقوق«‏ و ‏»حق است<br />

کاسته شهروندان ‏»تقاضای«‏ از و همین<br />

درآمدهای بر دولت ‏»ادعای«‏ ولی میشود.‏<br />

بیشتر روزبهروز مصرفکنندگان گرفت،‏<br />

مالیات مستقیم طریق به نشود اگر غیرمستقیم«‏<br />

‏»مالیات اخذ گوناگون طرق اقتصاد<br />

بدهید اجازه میشود.‏ گرفته کار به نظر<br />

در نمونه یک عنوان به را انگلستان سلیقه<br />

از ناشی نه انگلستان انتخاب بگیرم.‏ این<br />

به بلکه نویسنده،‏ شخصی عالیق ویا موضوع<br />

که حوزههایی در که است خاطر نمونهی<br />

عنوان به است،‏ پژوهش این اصلی شود]‏‎۲‎‏[.‏<br />

می ارائه ها سیاست این موفق کار<br />

و زندگی انگلستان در که کسی برای بار<br />

سنگینی که است این واقعیت کند می


119<br />

صفحه غیر<br />

و مستقیم مالیات مجموع یعنی مالیاتی،‏ فقط<br />

نه درآمد،‏ از درصدی عنوان به مستقیم است.‏<br />

یافته هم افزایش بلکه نیافته کاهش عمومی،‏<br />

و دولتی خدمات عرضهی ولی کاهش<br />

آموزش،‏ یا باشد بهداشت میخواهد نوبت<br />

در نمیخواهد کسی اگر است.‏ یافته بماند<br />

منتظر دولتی بیمارستانهای انتظار هزینهی<br />

پرداخت با میتواند نیست،‏ مسئلهای از<br />

خارج بیمارستانها همان در معالجات در<br />

بارنت منطقهی در شود.‏ معالجه نوبت شهرداری<br />

سوی از اعالمیهای اخیرا لندن میخواهند<br />

ساکنان اگر که شد پخش محلی جمعآوری<br />

مرتبتی منازلشان زبالههای میتوانند<br />

بار[‏ یک از بیش هفتهای ‏]یعنی شود مبلغ<br />

پرداخت و شهرداری به مراجعه با بهرهمند<br />

اضافی خدمت این از درخواستی دربرگیرندهی<br />

‏]منطقهای لند مید در شوند.‏ اگر<br />

که شد اعالم کاونتری[،‏ و بیرمنگام شماری<br />

شدن بیکار از میخواهند والدین اندازهی<br />

بر افزودن نتیجه در و معلمان از ادارهی<br />

به باید نمایند جلوگیری کالسها در<br />

البته نمایند.‏ مالی کمک منطقه آموزش کماکان<br />

انتخاب مسئلهی موارد این همهی ندارند،‏<br />

دوست اگر یعنی میشود مطرح شماری<br />

ولی،‏ صورت،‏ آن در نکنند.‏ کمک اندازهی<br />

و شد خواهند بیکار معلمان از مناطق<br />

از بسیاری در اینکه کما کالسها،‏ سخن<br />

به یافت.‏ خواهد افزایش است،‏ شده ولی<br />

میگویند سخن انتخاب از چه اگر دیگر است.‏<br />

بیمعنی کامالً‏ انتخابی چنین ماهیت باشد<br />

نظریهها و مدلها این جذابیت چه هر شهروندان<br />

زندگی سطح زندگی واقعیت در مشکالت<br />

البته آن کنار در است.‏ یافته نزول که<br />

مواردی در حتی و هست هم کاریابی شغلی،‏<br />

امنیت مسئله میشود یافته هم کار برای<br />

دولت کوشش به توجه با بهخصوص کار،‏<br />

بازار انعطافپذیری بر افزودن دارد<br />

وجود کمتر امروزه که است مسئلهای افراد<br />

شاید که است این معموالً‏ هم استدالل و باقی<br />

شغل یک در عمر همهی برای نخواهند درست<br />

میتواند وقتی هم داستان این بمانند.‏ داشته<br />

وجود مجدد کاریابی احتمال که باشد پی<br />

نیست.‏ چنین این موارد اغلب در که باشد معیارهای<br />

کاهش عمل،‏ در تغییرات این آمد بیامیدی<br />

بر افزودن و است اجتماعی رفتار رشد<br />

زمینهی بهترین که است آینده به نسبت غیر<br />

اجتماعی نظر از رفتارهای و گرایشها پوشش<br />

در تحوالت این همه است.‏ قابلقبول موجب<br />

‏»بازدهی«‏ و ‏»کارآیی«‏ کردن بیشتر بیشتر<br />

و بیشتر تصمیمگیریها که است شده و<br />

شده انتخاب عناصر و اعضا کنترل از رد بیشتر و بیشنر و شده خارج پاسخگو از<br />

امناء[‏ ‏]هیئت انتصابی هیئتهای کنترل میشود<br />

گفته البته بگیرد.‏ قرار دولت سوی که<br />

میشود موجب امناء هیئت انتصاب که 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله تصمیمگیریها<br />

در بیشتر و بیشتر شهروندان که<br />

است این واقعیت ولی باشند داشته شرکت هیچ<br />

برابر در ونه انتخابیاند نه هیئتها این برای<br />

هستند.‏ پاسخگو هم دموکراتیکی نهاد در<br />

امنا هیئت ۷۷۰۰ کل در ۱۹۹۶ در مثال استرلینگ<br />

لیره میلیارد ۵۴ دربارهی انگلستان کردند.‏<br />

گیری تصمیم دولتی هزینههای از بسیار<br />

تحوالت این سیاسی پیآمدهای ]۳[ از<br />

تغییرات این مدافعان اگرچه دامنهاند.‏ پر میگویند<br />

سخن شهروندان نقش شدن بیشتر بیشتر<br />

هرچه دولت که است این واقعیت ولی غیر<br />

و مسئول غیر عناصر حاکمیت سوی به دگرسان<br />

رّی سِ‏ نهادهای و مجامع و پاسخگو فساد<br />

برای زمینه مناسبترین که میشود حیفومیل<br />

و پارتیبازی سیاسی،‏ و مالی اجازه<br />

تفاصیل،‏ این با است.‏ دولتی اموال سروری<br />

و جشن این کنار در که ببینیم بدهید جریان<br />

در سرمایهساالری پیروزی برای که چه<br />

به اوضاع زندگی،‏ واقعیت در است است:‏<br />

شده متحول صورتی اقتصاد<br />

بر که بحرانی اقتصادی،‏ زمینهی در پردامنه<br />

و عمیق بسیار است حاکم جهان رشد<br />

و بیکاری گستردگی ازسویی است.‏ چهرهی<br />

که داریم را حاشیهنشینی و فقر سریع دگرگون<br />

را اروپا عمدهی شهرهای اغلب درآمد<br />

توزیع در نابرابری رشد است.‏ کرده پیآمد<br />

است.‏ همهجایی که هست هم وثروت نظر<br />

از سیاستهای نتیجهی در تحوالت این شده<br />

تشدید بسیار دولتی مشخص سیاسی ‏»خصوصیسازی«‏<br />

کنار در یعنی است.‏ حال<br />

در و سرمایهساالری جوامع در گسترده مشکالت<br />

و مصایب این شدن،‏ سرمایهساالری ‏»خصوصی«‏<br />

وضع گستردهترین به هم روزافزونی<br />

بهطور دولتها یعنی شدند.‏ و<br />

میکنند خالی شانه مسئولیت بار زیر از رها<br />

خدا امان به روزافزونی بهطور افراد در<br />

مصایب و مشکالت این با تا میشوند پنچه<br />

و دست بازارساالر«‏ ‏»نظام چارچوب ؟<br />

است شده چنین این چرا اما و کنند.‏ نرم تحول<br />

چند از پرسش این به پاسخگویی برای گفت:‏<br />

سخن میتوان مرتبط بههم کارگرگریز<br />

تکنولوژیک تغییرات ‎۱٫‎الف-‏ ساالر<br />

اطالعات که نوین تکنولوژی یعنی دیگر<br />

و رایانه بالمنازغ حاکمیت و است وضعیتی<br />

ربات،‏ مثل الکترونیکی ابزارهای و<br />

بیشتر چه هر تولید که است آورده فراهم [ زنده«‏ ‏»کار به وابستگی جای به بیشتر صورت<br />

به کار ‏]یعنی مرده«‏ ‏»کار به کارگر[‏ است.‏<br />

وابسته درآمده[‏ ابزار و ماشینآالت آنقدرها<br />

کارگر بدون کارخانههای دورنمای غیرممکن<br />

میرسد بهنظر اول نگاه در که به<br />

تکنولوژیک تغییرات این آمد پی نیست.‏ میآید:‏<br />

در صورت دو مییابد.‏<br />

ادامه گسترده بیکاری - تحقق<br />

و مازاد تولید روند کل تحوالت این - است.‏<br />

کرده مختل را مازاد اتالف<br />

نشانهی فقط نه گسترده بیکاری که<br />

جوامعی در بلکه است منابع نامعقول دارند<br />

اجتماعی بیمههای پرداخت نظام است.‏<br />

شده هم دولت مالی بحران موجب هستند،‏<br />

بیمهها این فاقد که درکشورهایی و غیرقانونی فعالیتهای رشد از میتوان مواردی<br />

در حتی و سایهای بازار در کار سخن<br />

مهاجرت و بزهکاری گسترش از است<br />

یادآوری به الزم حال،‏ درعین گفت.‏ کینز،‏<br />

پیرو دانان اقتصاد نظر خالف بر که است<br />

رونق دورهی در تنها سرمایهساالری مشابه<br />

هزینههای و بیمهها این میتواند که دورهی<br />

در عکس بر و نماید مالی تامین را تامین<br />

و بیکاری همین وجود بحران،‏ و رکود بحران<br />

تعمیق باعث خود پرداختها این مالی کنم<br />

اشاره است الزم دیگر،‏ سوی از میشود.‏ کشورهای<br />

اغلب در مشکل این کنار در که بخش<br />

شدن کهنسال مسئلهی سرمایهساالری که<br />

داریم هم را جمعیت از روزافزونی شود.]‏‎۴‎‏[‏<br />

می مالی بحران این تشدید موجب است:‏<br />

قابلتوجه زیر جدول راستا،‏ این در کل<br />

نسبت به سال ۶۰ باالی جمعیت برآورد جمعیت:]‏‎۵‎‏[‏<br />

کشور<br />

۱۹۹۰<br />

۲۰۱۰<br />

۲۰۳۰<br />

۲۰۵۰<br />

امریکا<br />

۱۶٫۶<br />

۱۹٫۲<br />

۲۸٫۲<br />

۲۸٫۹<br />

ژاپن<br />

۱۷٫۳<br />

۲۹<br />

۳۳<br />

۳۴٫۴


120<br />

صفحه ۲٫۴<br />

۲٫۴<br />

۰٫۸<br />

۱۹۵۵-۵۹<br />

۱۹۶۰-۶۹<br />

۱۹۷۰-۷۹<br />

۱۹۸۰-۸۹<br />

۱۹۹۰-۹۴<br />

آلمان<br />

۲۰٫۳<br />

۲۶٫۵<br />

۳۵٫۳<br />

۳۲٫۵<br />

فرانسه<br />

۱۸٫۹<br />

۲۳٫۱<br />

۳۰٫۱<br />

۳۲٫۲<br />

ایتالیا<br />

۲۰٫۶<br />

۲۷٫۴<br />

۳۵٫۹<br />

۳۶٫۵<br />

انگلستان<br />

۲۰٫۸<br />

۲۳<br />

۲۹٫۶<br />

۲۹٫۵<br />

کانادا<br />

۱۵٫۶<br />

۲۰٫۴<br />

۳۰٫۲<br />

۳۰٫۶<br />

میتوان<br />

باشد قابلتوجه اقتصاد رشد اگر البته یا<br />

و بیکاری مالی تامین که بود امیدوار باشد.‏<br />

امکانپذیر کهنساالن از مالی حمایت رشد<br />

نرخ تاریخی روند از که شواهدی ولی میگذارند.‏<br />

نمایش به دیگری تصویر داریم کنم:‏<br />

می جلب زیر جدول به را شما توجه ناخالص<br />

تولید ساالنه رشد واقعی نرح ساالنه[‏<br />

‏]متوسط داخلی]‏‎۶‎‏[‏ کشور<br />

1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله امریکا<br />

۲٫۹<br />

۴٫۱<br />

۲٫۸<br />

۲٫۵<br />

۲<br />

ژاپن<br />

۸<br />

۱۰٫۵<br />

۵٫۲<br />

۴<br />

۲٫۱<br />

آلمان<br />

۶٫۶<br />

۴٫۸<br />

۳٫۱<br />

۱٫۸<br />

۲٫۵<br />

فرانسه<br />

۵٫۵<br />

۵٫۷<br />

۳٫۷<br />

۲٫۳<br />

۱٫۲<br />

انگلستان<br />

هستیم<br />

مواجه آن با که وضعیتی در بنابراین درآمد<br />

نتواند اقتصادی رشد که است محتمل آن<br />

در ببیند.‏ تدارک دولت برای را الزم شد<br />

خواهیم روبرو احتمال دو با صورت و<br />

بدهد افزایش را مالیاتها باید دولت یا یعنی تغییر<br />

را اجتماعی هزینههای توزیع اینکه یا یعنی<br />

مولد،‏ هزینههای از کاستن با یعنی بدهد،‏ تحقیقاتی<br />

و بهداشتی آموزشی،‏ هزینههای بیکاری<br />

هزینههای تامینمالی برای بکوشد درآمد«‏<br />

‏»ایجاد کهنساالن از نگاهداری یا و مالیاتها<br />

بر افزودن یعنی اول راهحل بکند.‏ حاکمیت<br />

با که زمانهای و دوره این در « میشود نولیبرالیسممشخص بالمنازع اگرچه<br />

دوم،‏ حل راه از اما است.‏ » نامطلوب در<br />

ولی باشد موثر میتواند کوتاهمدت در بازدهی<br />

و کارآیی کاهش موجب مدت دراز در<br />

گذشته،‏ آن از شد.‏ خواهد اقتصاد در و<br />

تکنولوژیک سریع تغییرات با که وضعیتی تولید،‏<br />

روند تغییریابندهی و متفاوت نیازهای کاهش<br />

نیازمندیم،‏ پیچیده مهارتهای به بسیار<br />

تحقیقاتی و آموزشی هزینههای از از<br />

کاستن از گذشته بود.‏ خواهد مسئلهآفرین خواهد<br />

این پیآمدهایش از یکی رقابتی،‏ توان صورت<br />

به شده بیکار کارگران که بود دگرسان<br />

قابلاشتغال«‏ غیر ‏»بیکاران دولت<br />

مالی بحران نتیجه،‏ در و میشوند شرایطی<br />

در همه،‏ این با شد.‏ خواهد تشدید حاکم<br />

سرمایهساالری دنیای بر امروزه که پرداختهای<br />

متوسط که نیست تردیدی است بیکاری<br />

بیمههای صورت به واقعی،‏ انتقالی و کمتر رفتهرفته بازنشستگی،‏ بیمههای یا و توزیع<br />

در نابرابری رشد شد.‏ خواهد کمتر و بیکاری بیمههای و ثروت و درآمدها هم<br />

باز رشد باعث کاهشیابنده بازنشستگی بهنوبه،‏<br />

و شده جوامع این در فقر بیشتر موانع<br />

با را سرمایهساالرانه تولید فرایند کل نمود.‏<br />

خواهد روبرو بیشتری تکنولوژیک<br />

تحوالت ماهیت ‎۱٫‎ب در<br />

که صورتی به تکنولوژیک تحوالت را<br />

سرمایه و کار بین مناسبات است جریان این<br />

سویی،‏ از است.‏ داده تغییر تولید روند در و<br />

کارگریزند گوهر به تکنولوژیک تحوالت دیگر،‏<br />

سوی از نیازمندند.‏ کمتری کارگر به از<br />

استفاده با کارگران کمتر تعداد همین اما هر<br />

مقادیر پیچیدهتر ابزارهای و ماشینآالت هب میکنند.‏ تولید کاال افزایشیابندهتری روز اجتماعی<br />

خصلت بین تناقض دیگر،‏ سخن افزایشیابندهی<br />

روز هر تمرکز و تولید ۲٫۳<br />

۳٫۲


121<br />

صفحه کمتری<br />

شمار دست در تولیدی ابزار مالکیت که<br />

ادعاهایی همهی با سرمایه صاحبان از یادآوری<br />

به الزم است.‏ شده بیشتر میشود بسیار<br />

تعداد به امروزه سرمایه،‏ که است مهارت<br />

فاقد یا و نیمهماهر کارگران از کمتری اندکی<br />

بسیار شمار کنار در تا است نیازمند سازندگان<br />

‏]یعنی ماهر بسیار کارگران از تولید<br />

روند کل ابزارها[‏ و ماشینآالت این از<br />

ناچیز بسیار شمار این دهد.‏ سامان را خود<br />

مهارت و دانش ماهر،‏ بسیار کارگران برخالف<br />

و میکنند منتقل ماشینآالت این به را با<br />

کارکردن اقتصاددانان از شماری ادعای به<br />

پیچیده بسیار رباتهای و ماشینآالت این اما،‏<br />

نهایی ندارد.]‏‎۷‎‏[نتیجهی نیاز باال مهارت که<br />

است درست البته این است.‏ بیشتر تولید میتواند<br />

اطالعاتساالر و روبهرشد بخش ولی<br />

نماید.‏ ایجاد شغلی امکانات شماری کسانی<br />

بین آیا که است این اساسی پرسش و<br />

میشوند گمارده کار به بخش این در که بیکار<br />

اقتصاد دیگر بخشهای در که کسانی دارد؟<br />

وجود آیا معقولی نسبت هیچ میشوند میشوند<br />

بیکار که کسانی شمار که برآنم من بخش<br />

این در که است کسانی از بیشتر بسی ترتیب،‏<br />

این به میشوند.‏ گمارده کار به جدید که<br />

شود موفق کشورها این در دولت اگر کاهش<br />

را انتقالی پرداختهای واقعی مقدار اساسی<br />

سوال این به باید آنگاه،‏ پس بدهد،‏ و بیشتر بیکاری درکنار که گفت پاسخ رد بیشتر بهنسبت تولیدات افزونتر،‏ فقر جمعیت<br />

از بیشتری شمار که شرایطی به<br />

میتواند چگونه دارند کمتری درآمدهای شود؟<br />

نقد و رسیده فروش تولید<br />

جهانیکردن – ا.ث ظاهراً‏<br />

که واژههاییست آن از جهانیکردن بهکار<br />

خاصی معنای به را آن کس هر این<br />

به واکنش در نیست بعید میگیرد.‏ نوشت،‏<br />

هومبرت که باشد بوده وضعیت برای<br />

ظاهراً‏ که است نامی ‏»جهانیکردن الزم<br />

نظری دیدگاههای فاقد که موقعیتی بهکار<br />

هستیم واقعی پدیدههای وارسیدن برای که<br />

آنجا تا همه،‏ این با شود«.]‏‎۸‎‏[‏ می گرفته اقتصادی<br />

پژوهشگران میان در میدانم من وجود<br />

اتفاقنظر جهانیکردن تعریف سر بر که<br />

ندارد وجود تردیدی همه،‏ این با ندارد.‏ آن<br />

و است متحولشدن حال در جهان اقتصاد واقعیت<br />

نه است اختالفنظر موضوع که چه است.‏<br />

آن گیری سمت و کیفیت بلکه تحول این بهجزئیات<br />

فصل این در بخواهم اینکه بدون کنم<br />

اضافه باید بپردازم،‏ جهانیکردن فرایند و<br />

مشکالت بر طریق سه از فرایند این که میافزاید:‏<br />

ما کنونی مصایب جانمایهی<br />

یعنی نولیبرالیسم اینکه به نظر ۱- 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله داروینیسم<br />

اصل بر فرایند این اقتصادی وقدرتمندان<br />

پرزورها است،‏ استوار اجتماعی نیروی<br />

و توان که کسانی و میشوند موفق غیر<br />

سرانجامی فرایند این در ندارند را الزم ترتیب،‏<br />

این به داشت.‏ نخواهند نابودی از بین<br />

نابرابری افزایش جهانیکردن نتیجهی ملتهاست.‏<br />

درون در و ملتها شدیدتر<br />

رقابت درنتیجهی سویی،‏ از ۲- بازار<br />

در بیشتری سهم دستآوردن به برای بر<br />

که جدّی مشکالت دیگر،‏ سوی از و بنگاهها<br />

فعالیتهای تنظیم و کنترل راه سر پیآمد<br />

دارد،‏ وجود فراملیتی شرکتهای و محیط<br />

بیشتر هم باز انهدام جهانیکردن است.‏<br />

زیست سوی<br />

از که خطری مهمترین ۳- تهدید<br />

را بشری جامعهی ‏»جهانیکردن«‏ دموکراسی<br />

به لطمهزدن و تحدید میکند،‏ انتخابات<br />

دارای که کشورهایی در حتی است.‏ گونهای<br />

به وضع مداخلهاند،‏ بدون و آزاد تعیین<br />

در انتخابات نتیجهی که است درآمده نمونهی<br />

ندارد.‏ قابلتوجهی تاثیر سیاستها است.‏<br />

توجه قابل بسیار مورد این در برزیل برنامههای<br />

تداوم با لوال رییسجمهور چه اگر جز<br />

به عمل در ولی است مخالف نولیبرالی ندارد.‏<br />

راهی آن ادامهی پینویسها<br />

۱Francis Fukuyama: The End<br />

,of Histoy and the Last Man<br />

.1992<br />

سلسله<br />

به بنگرید بیشتر اطالع برای ]2[ و پیآمدها دربارهی قلم همین مقالههای سایت<br />

در تاچریسم اقتصادی دستآوردهای البرز.‏<br />

تحلیلی هستیم!،‏<br />

آن در که وضعیتی هاتون،‏ ]۳[ ۴-۵<br />

ص ،۱۹۹۵ کشورهای<br />

در مشکل این بدیل البته ]۴[ جمعیت<br />

درمیان نوزادمرگی توسعهنایافته،‏ بیستم<br />

قرن پایان به چه اگر یعنی است.‏ از<br />

بسیاری با مقابله شیوههای و رسیدهایم در<br />

چنان هم ولی آموختهایم را بیماریها تعداد<br />

نوزدهم،‏ قرن پایان همانند جوامع،‏ این نبودن<br />

نتیجهی در نوزادان از قابلتوجهی سیاستهای<br />

پیآمد در که بهداشتی امکانات بین<br />

از است،‏ شده تشدید ساختاری تعدیل اغلب<br />

در که است خاطر همین به میروند.‏ هستیم<br />

جمعیت بودن«‏ ‏»جوان شاهد جوامع،‏ مطلوب<br />

شرایط که وضعیتی در اگرچه که نبودن<br />

در ولی است ‏»موهبتی«‏ باشد،‏ فراهم مصیبتی<br />

صورت به آسانی به الزم،‏ شرایط است.‏<br />

مخاطرهآمیز بسیار که آید می در ۳۲<br />

ص ۱۹۹۵، موسی:‏ و میسن ]۵[ ۲۴<br />

ص ‏]‏‎۶‎‏[همان،‏ رشد<br />

میرسد من نظر به که مثالی ]۷[ بررسیهای<br />

انجام برای رایانهای برنامههای که<br />

است اخیر سالهای در اقتصادسنجی از<br />

که کسانی از بسیاری است شده باعث بیاطالع<br />

بهواقع اقتصادسنجی نظریهی انجام<br />

اقتصادسنجی«‏ ‏»پژوهشهای هستند عنوان<br />

به پدپده این از جایی در بدهند.‏ که<br />

بردهام نام » کامپیوترزده ‏»اقتصادسنجی و<br />

آماری بانکهای از استفاده با جماعت این راهنمای<br />

کتابهای کنار در و برنامهها این برنامههای<br />

این بههمراه معموالً‏ که مفید بسیار به<br />

میگیرند،‏ قرار دسترس در کامپیوتری البته<br />

محاسبات همهی میپردازند.‏ بررسی اول<br />

نوبت در میگیرد.‏ انجام رایانه بوسیلهی را<br />

ب بعد و میکنند رگرس ب روی را الف را<br />

دو این بعدی مرحلهی در و الف روی ‏»بررسی<br />

یک نهایت در و ث متغیر روی به<br />

ما اقتصادی مشکالت و مسایل از علمی«‏ دهند!‏<br />

می دست ۳ ‎۱۹۹۳‎‏،ص هومبرت،‏ ]۸[ صفحه<br />

و البرز تحلیلی سایت مشترک مقاله فرهنگ<br />

و شناسی انسان سیاسی اقتصاد


اقتصاد سیاسی<br />

مردان « نان آور«‏ و زنانی که « مولد«‏ نیستند!‏<br />

احمد سیف<br />

صفحه 122<br />

هرساله صدها میلیون ساعت از وقت نیمی از<br />

جمعیت جهان-‏ زنان-‏ صرف کار خانگی می<br />

شود.‏ گذشته از دشواری کار خانگی،‏ شیوه<br />

اندازه گیری و زمینه نظری اقتصادرسمی ما<br />

چنان است که این اوقات به عنوان کارمولد<br />

به رسمیت شناخته نمی شود و اغلب به<br />

عنوان مقوله ای کامال بی ارتباط با زندگی<br />

اقتصادی و سیاسی در نظر گرفته می شود.‏<br />

یکی از دالیل این « غفلت«‏ این است که<br />

کارخانگی آن رابطه مشخص ومعلومی را<br />

که کارمزدبگیری با سرمایه دارد،‏ ندارد و<br />

بعالوه آن چه که با آن تولید می شود از «<br />

چارسوق بازار«‏ نمی گذرد.‏ و چون چنین<br />

است،‏ پس از دیدگاه اقتصادرسمی،‏ « ارزشی<br />

» ندارد.‏ در نظام مزد بگیری کارگر بخشی<br />

از قابلیت های فیزیکی و فکری خود-‏ نیروی<br />

کارش-‏ را به کارفرما می فروشد و درازایش<br />

مزد دریافت می کند.به سخن دیگر،‏ این<br />

قابلیت های انسانی مثل هر چه های دیگری<br />

که در این نظام اقتصادی تولید می شود به<br />

صورت کاال درآمده است.‏ فعال به چگونگی<br />

عملکرد نظام اقتصادی سرمایه داری نمی<br />

پرد ازم ولی واقعیت این است که زنان در<br />

ازای کاری که می کنند،‏ مزدی دریافت نمی<br />

کنند و به این معنا،‏ کارفرمائی نیز ندارند.‏<br />

اگرچه اقتصاد رسمی ما این کار را « فاقد<br />

ارزش«‏ می شناسد،‏ ولی واقعیت این است<br />

که نتیجه کارخانگی به یک معنا،‏ باز تولید<br />

نیروی کار کارگری است که به کارفرما<br />

فروخته می شود.‏ همین جا تا حدودی نه فقط<br />

زمینه های فرودستی زنان روشن می شود،‏<br />

بلکه با اندکی دقت،‏ متوجه می شویم که<br />

میزان بهره کشی از کارگر در نظام سرمایه<br />

داری بسیار بیشتر از آن است که در نگاه<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

اول به نظر می رسد.‏ پیشتر گفته بودم که پی<br />

آمد کارخانگی از جمله باز تولید نیروی کار<br />

کارگر است ولی وقتی همین نیروی کار به<br />

کارفرما عرضه می شود کارفرما به ازای<br />

کارخانگی که صرف بازتولید همین نیروی<br />

کار شده است،‏ چیزی نمی پردازد.‏ به این<br />

ترتیب،‏ می توان گفت که اگرچه سرمایه<br />

داری به نهاد خانواده،‏ برای تداوم این بهره<br />

کشی نیاز دارد ولی ساز وکاری تدارک دیده<br />

است که به او امکان می دهدکه به ازایش<br />

چیزی نپردازد.‏<br />

اگرچه این مبحث بسیار طوالنی وپیچیده ای<br />

است ولی تا به همین جا می شود گفت که<br />

یکی از کارهای که باید انجام بدهیم این است<br />

که باید نظام و شیوه ای ابداع کنیم که نه فقط<br />

ارزش فعالیت هائی را که از بازار می گذرد<br />

اندازه می گیرد و به عنوان فعالیت مولد قدر<br />

می شناسد بلکه،‏ ارزش آفرینی کار خانگی<br />

را نیز مشخص کرده و در حسابداری ملی<br />

منظور بدارد.‏ اجازه بدهید قبل از این نکته<br />

بگذرم از مسخره گی شیوه اندازه گیری<br />

فعالیت های رسمی مثالی بزنم.‏ زن الف و<br />

زن ب را در نظر بگیرید که مثال روزی<br />

۸ ساعت کار خانگی می کنند.‏ به دالیلی که<br />

گفتم چون محصول کارشان از بازار گذر<br />

نمی کند اقتصاد رسمی،‏ کارخانگی این دو<br />

زن را « فاقد ارزش«‏ اعالم می کند و مولد<br />

بودنش را به رسمیت نمی شناسد.‏ حاال همین<br />

دو تا زن را در نظربگیرید که توافق می کنند<br />

که زن الف کارهای خانگی زن ب را انجام<br />

بدهد و درازایش روزی ۴۰۰۰ تومان بگیرد<br />

و زن ب،‏ هم دقیقا همان کارهای زن الف<br />

را درخانه او انجام می دهد و به خاطرش<br />

هم روزی ۴۰۰۰ تومان از زن الف مزد<br />

بگیرد.‏ مشاهده می کنید که به واقع هیچ<br />

چیز تغییرنکرده است ولی اقتصاد رسمی<br />

ما نتیجه گیری متفاوتی می کند.‏ اگرچه<br />

همان کارها از سوی دو زن انجام می گیرد<br />

و همان محصوالت هم تولید می شود ولی<br />

اکنون،‏ درآمدملی اقتصادی که این دو زن در<br />

آن زندگی می کنند،‏ روزی ۸ هزارتومان «<br />

افزایش«‏ یافته است!‏<br />

جالب آن که بر این چنین مبنای مسخره ای<br />

است که مردان « نان آور«‏ خانواده و زنان<br />

نیزفقط « مصرف کننده«‏ به شمار می آِیند.‏<br />

اجازه بدهید تصویری از مناسبات درون<br />

خانواده به دست بدهم.‏<br />

این مناسبات با آن چه که در بازار می<br />

گذرد تفاوت دارد.‏ انگیزه این مبادالت،‏ «<br />

سودآوری«‏ نیست و روایت کلی اش با «<br />

منافع فردی«‏ مشخص نمی شود.‏ آن چه در<br />

چارت باال شاهدیم به واقع،‏ ساختار اقتصادی<br />

یک نهاد ‏»پدرساالر«‏ است.‏ این مناسبات،‏<br />

همان گونه که پیشتر گفتم اگر چه مناسباتی<br />

سرمایه دارانه نیست ولی برای حفظ و<br />

کارکرد نظام سرمایه داری اهمیت اساسی<br />

دارد.‏<br />

چند تا سئوال پیش می آید:‏<br />

• برای رفع این نابرابری علنی چه باید کرد؟<br />

• اگر برای کار خانگی مزد در نظر بگیریم<br />

آیا مسئله حل نمی شود؟<br />

حوصله کنم و سرفرصت،‏ داستان بعضی از<br />

وجوه آن را برای شما بنویسم.‏


سیاسی<br />

اقتصاد عمومی<br />

منفعت برابر در بهرهوری عمومی<br />

منفعت و اقتصاد پاکزاد<br />

بابک برگردان:‏ 123<br />

صفحه به<br />

را مولده نیروهای بازار اقتصاد بیتردید است<br />

رسانده توسعه از بیسابقهای سطوح برای<br />

را نیکبختی و سعادت میتواند که عصر<br />

در ما آورد.‏ ارمغان به جهان کل میکنیم<br />

زندگی بازار اقتصاد جهانیسازی جهانی<br />

مقیاس در محرومیت به همزمان که چرا<br />

میپرسیم خود از است.‏ انجامیده بهرهوری<br />

به بخشیدن عمومیت و جهانیسازی و<br />

محرومیت که شده منتهی جامعهای به اقتصاد<br />

میبخشد.‏ شتاب را اقتصادی رکودِ‏ خصوصی،‏<br />

منافع حاکمیت تحت آزاد بازار کرده<br />

رابطه قطع عمومی منفعت با بهوضوح مجموع<br />

کل از را آن نامریی دستی است.‏ است.‏<br />

کرده جدا آزاد رقیبِ‏ خصوصی منافع عمومی،‏<br />

منفعت اگر چیست؟ عمومی منفعت چگونه<br />

نباشد،‏ خصوصی منافع کل مجموع میشود؟<br />

تعریف میشود<br />

شامل را حقیقت این عمومی منفعت شکل<br />

را جامعه که گروههایی یا افراد که را<br />

آن نمیتوان که دارند منافعی میدهند،‏ )۴۵۹:<br />

داد.‏ تقلیل فردی منافع مجموع به هارت(‏<br />

انگل ۱۹۹۶، که<br />

دارد وجود منفعتهایی هرفرد برای میکند<br />

گذر فردی خصوصی منفعت از انگل<br />

در ۱۹۹۶، ۴۵۶: رو،‏ اَ‏ )۱۹۶۳، منفعت<br />

دولت قاعده،‏ یک مثابه به هارت(‏ حال،‏<br />

این با میگیرد،‏ نظر در را عمومی بگریزد<br />

خصوصی منافع تأثیر از نمیتواند اقتصاد<br />

هدایت هارت(.‏ انگل ۱۹۹۶، )۴۶۰: و<br />

تنظیم ضرورتا عمومی منفعت مسیر در 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله داشت<br />

خواهد بههمراه را اقتصادی تثبیتِ‏ تمام<br />

منافع میانجی خصوصی منافع که جایی تضاد<br />

بروز صورت در و میشود شهروندان برای<br />

میکند.‏ تبعیت شهروندان منافع از نیز دموکراتیک<br />

سیاسی مدیریت نظمی چنین است.‏<br />

ضروری امری میان<br />

میانجی نوعی کینزی دورهی در میان<br />

یا عمومی منفعت و خصوصی منافع به<br />

اما داشت وجود اولویت و ‏بهرهوری منافع<br />

این آشتیناپذیر،‏ تضاد بروز هنگام سیطره<br />

شهروندان منافع بر که بود خصوصی اولویتها<br />

شدن معکوس این میکرد.‏ پیدا را<br />

عمومی منفعت و اولویت مسئلهی خود اقتصادی<br />

عقالنیت نوعی این ساخت.‏ مطرح اینکه<br />

با آن در که است شهروندی مسیر در موجودند<br />

بهرهوری و خصوصی منافع هنوز بنابراین<br />

جامعهاند.‏ کل منافع تابع و پیرو اما مسیر<br />

در اقتصادی عقالنیتی عمومی منفعت مشارکت<br />

از ایشان آن،‏ در که است شهروندان زا اینحال،‏ با میشوند.‏ بهرهمند دموکراتیک منفعتِ‏<br />

مبنای بر اقتصادی عقالنیت که آنجا منفعت<br />

از انفصال به کماکان خصوصی مبتنی<br />

بازار اخالق میبخشد،‏ تداوم عمومی رفتن<br />

دست از بهای به خصوصی منفعت بر دموکراسی<br />

در ریشه که همبستگی اخالق مفهومی<br />

مییابد.‏ گسترش دارد مشارکتی را<br />

اخالق هم و سیاست هم که اقتصاد از اینکه<br />

از انتقادی درک هر برای برگیرد در عمومی<br />

منفعت بازار آزاد بازی چگونه میگذارد،‏<br />

کنار جهانیسازی عصر در را رویکرد<br />

تنها سیاسی اقتصاد است.‏ ضروری پیوند<br />

این به بهوضوح که است نظری و<br />

جدایی نوعی متداول،‏ دیدگاه از میپردازد.‏ وجود<br />

اقتصادی علوم و اخالق میان انفصال نظام<br />

عقالنیت عدم انتقادی،‏ نظریههای دارد.‏ میکنند<br />

ادعا و کرده تقبیح را جاری اقتصادی گفته<br />

که عمومی منفعت از انحراف به آن که اخالق،‏<br />

به و علم حوزهی از خارج میشود ادامه<br />

دارد،‏ تعلق غیره و سیاست ایدئولوژی،‏ اقتصاد<br />

چون را خود دیگر اقتصاد میدهد.‏ حقیقتاً‏<br />

اساس در چه اگر نمینگرد-‏ سیاسی به<br />

دیگر نیز سیاسی اقتصاد و است-‏ چنین نمیشود.‏<br />

گرفته نظر در علم مثابه از<br />

را اقتصاد و اخالق که چشماندازی بخشهای<br />

از حداقل یا و کرد تفکیک یکدیگر روبرو<br />

واقعی مخالفت با نمود خارج علمی است.‏<br />

نداشته وجود همیشه تفکیک این است.‏ علوم<br />

عوامپسندانه،‏ ایدههای برخالف برخواستهاند<br />

اخالقی بحثی از اقتصادی مشکل<br />

یک بیشتر که اسمیت(‏ ‏)هیوم،‏ ‏)گوتیرز،‏<br />

نظری.‏ موضوعی تا بود سیاسی )۱۹۹۷ :۱۸<br />

راه<br />

آغاز در لیبرال اندیشههای که هنگامی اقتصاد<br />

که میشد مشاهده اینطور بودند پیش<br />

هم دست در دست سیاسی اقتصاد و ریشه<br />

که محتواگرا اقتصاد با دو هر میروند.‏ سروکار<br />

داشت سرمایه بازتولید منطق در تفکیک<br />

بودند.‏ ناپذیر تفکیک و داشتند جدا<br />

برای شد.‏ آغاز نئوکالسیکها با آنها


124<br />

صفحه همچون<br />

باید بازار اقتصاد،‏ از اخالق کردن ارجاع<br />

خود نظامی تاریخ،‏ طبیعی محصول عمومی<br />

نیکورزی و پیشرفت ابزار و صورتگرا<br />

اقتصاد پیروزی میشد.‏ پدیدار رابطهی<br />

در تغییر با محتواگرا رویکرد بر شد.‏<br />

همراه اخالق و اقتصاد میان آدم<br />

با اقتصاد،‏ از سیاست و اخالق جدایی اقتصاد<br />

از گذار به که اثرش و اسمیت آغاز<br />

شد،‏ منتهی صورتگرا به محتواگرا اخالقی«‏<br />

احساسات ‏»نظریهی در میشود.‏ منافع<br />

که میکند ادعا )۱۹۷۵( اسمیت میشود<br />

بیان بازار در فردی ِ خصوصی سوی<br />

به را بازار نامریی دستی همچون و ۱۹۹۷،<br />

)۲۰: میکند.‏ هدایت عمومی منفعت مورد<br />

ایده این هنگامیکه از ببینید(.‏ را گوتیرز هرگونه<br />

از اقتصادی تفکر گرفت،‏ قرار قبول کرد<br />

صرفنظر احتیاج و نیاز از مفهومی ترجیهات<br />

و تمایالت بینهایت دنیای وارد و سیستماتیکِ‏<br />

انتزاعیِ‏ دترمینیسمِ‏ ستون که شد نظریهی<br />

اسمیت،‏ از بعد است…‏ نئوکالسیک برای<br />

طبیعی واسطهای را بازار اقتصادی،‏ میگرفت<br />

نظر در اقتصادی فعالیت تنظیم و<br />

کمی صوری،‏ علمی به توانست و معنوی<br />

و اخالقی دغدغههای که سیستماتیک ‏)همانجا(.‏<br />

شود بدل نداشت به<br />

و بازتولید نظریه اقتصاد،‏ اسمیت از بعد بحثهایش<br />

و محتواگرا اقتصاد ترتیب همان گذاشت.‏<br />

کنار را اقتصادی عقالنیت پیرامون ندیده<br />

را بازتولید امر به مربوط مسایل و کرد.‏<br />

اعالم خارجی امری را آن یا و گرفت اجتماعیِ‏<br />

روابط شبکهی درون چگونه که این میکند<br />

بازتولید را زندگی جامعه معین،‏ تولیدِ‏ نمیشود<br />

گرفته نظر در انسان مخلوق میگردد<br />

قلمداد خارجی واقعیت یک بلکه هرچالش<br />

آن،‏ تبع به همانجا(.‏ )۱۷۰۲۲: علمی<br />

غیر اقتصادی مسلط عقالنیت برای از<br />

خارج بنابراین و میشود گرفته نظر در میگردد.‏<br />

محسوب اقتصادی بحث زمینههایی<br />

نئولیبرال الگوی با چالش بهتدریج که<br />

دارد وجود فزایندهای شواهد میکند.‏ پیدا خصوصی<br />

منافع کل مجموع نامریی دست هدایت<br />

عمومی منفعت سوی به را رقیب در<br />

فزایندهای شکل به موضوع این نمیکند.‏ محرومیت<br />

یافتن عمومیت و طبیعت تخریب نشانهی<br />

هنوز آن اما میشود جلوهگر فقر و مقیاس<br />

بزرگ سرمایهی برای بحران یک خواهد<br />

بهوقوع هنگامی تنها بحران نیست.‏ بهویژه<br />

و آسیا مورد نظیر سودها که پیوست افتد.‏<br />

بهخطر روسیه بحران است<br />

شده نابود درجهای به عمومی منفعت سود<br />

محاسبهی مشمول انسان فعالیت تمام که منفعت<br />

محاسبات این یافتن عمومیت است.‏ 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله )۳۵:۱۹۹۷،<br />

میکند.‏ خدشهدار را عمومی همرت(‏<br />

هینکل-‏ با<br />

مدت کوتاه در سود محاسبهی که هنگامی برای<br />

فزاینده نگرانی میشود،‏ مواجه خطر محاسبات<br />

میآید.‏ بهوجود مدت بلند در سود منتهی<br />

بازتولید تحلیل به ضرورتاً‏ مدت بلند به<br />

سرمایه حرکت آزمون به نیاز که شده میان<br />

تضاد و داده نشان را کل یک مثابهی میکند.‏<br />

هویدا را جمعی و خصوصی منافع بازار<br />

آزاد بازی و تثبیت و تنظیم عقالنیت بازتولید<br />

منطق این از استفاده با میتوانند و<br />

شهروندان مطلوب آلترناتیوهای جهت و<br />

نیازهایش-‏ و بشر نوع زندگانی به خدمت اولوبتها<br />

به که آلترناتیوهایی دیگر بیان به گیرند.‏<br />

قرار مقایسه مورد دهد پاسخ عمومی<br />

منفعت بر مبتنی اقتصادی عقالنیت خصوصی.‏<br />

منافع از نه برمیخیزد کلیت از از<br />

عمومی منفعت که اقتصادی مداخلهی آن نظام<br />

اضمحالل و نابودی میکند طلب ما نظام<br />

آن از خالصی ندارد.‏ بهدنبال را بازار سیاقی<br />

و روش دادن دست از معنای در منفعت<br />

و خصوصی منافع میان که است به<br />

بنابراین و میشود واقع میانجی عمومی به<br />

را خود جای تمام و یکه بازار سرعت از<br />

گذر میدهد.‏ مطلق متمرکز برنامهریزی از<br />

دیگر-‏ شکل به تمامیتگرایی از شکل یک ناخواستهی<br />

تبعات از تام-‏ برنامه به تام بازار در<br />

مشارکتی هیچ شهروندان است.‏ اقدام این نتیجه،‏<br />

در و ندارند برنامه این فرمولهکردن ندارد.‏<br />

آنها به خدمت برای گرایش آن به<br />

نیاز عمومی منفعت از برخاسته عقالنیت این<br />

در تنظیمی.‏ نوع هر نه اما دارد تنظیم و<br />

بهرهوری از تنظیمی کینزگرایی مفهوم که<br />

این بدون میکند فراهم را اقتصادی الویت بهجای<br />

کینزی تنظیم شود.‏ دومی تابع اولی با<br />

کند جمعی منافع تابع را فردی منافع که آن منافع<br />

بین شده جهتگیری میانجی از استفاده گسترهی<br />

بر عمومی منفعت و خصوصی مدت<br />

دراز در را آن و افزوده بهرهوری میکند.‏<br />

مسلط که<br />

هنگامی هفتاد دههی در کینزی تنظیم مبنی<br />

نشانههایی بروز به شروع بهرهوری آن<br />

از رسید.‏ پایان به کرد عقبنشینی بر خود<br />

جایگاه بهتدریج بازار آزادِ‏ بازی بهبعد نئولیبرالیسم<br />

در شکافها آورد.‏ بهدست را منافع<br />

با تضاد در بهرهوری هنگامیکه و بیشتر هرچه گرفت قرار سرمایه اولیهی شخصی<br />

سود جستجوی شد.‏ آشکارتر بیشتر ضرر<br />

و برد تحلیل را کل سطح در آن تحقق تقاضا<br />

تاریخی لحظهی پس کرد.‏ فراگیر را تابع<br />

را خصوصی منافع که تنظیم برای میرسد.‏<br />

فرا کند عمومی منفعت محاسبهی<br />

گرفتن درنظر به محکوم دنیا را<br />

وسیله ‏»هدف مضمون با تجارت خطی بیواسطه<br />

کردن حداکثر و میکند«‏ توجیه یا<br />

بهرهوری است.‏ شخصی سود فزایندهی و ارزش<br />

باالترین به فرم و شکل در مولد کار بهرهوری<br />

دارای هرآنچه میشود.‏ بدل چون<br />

و چند از و ضروری و خوب باالست است.‏<br />

مبرا حیات<br />

برای خصوصی حوزهی در بهرهوری ضروری<br />

آن فراگیر نوع بهویژه بازار در توجه<br />

بدون بخشها تمام در بهرهوری‏ است.‏ میشود.‏<br />

اعمال مشمول،‏ کار محتوای به سطح<br />

در رشدیابنده بهرهوری کل مجموع حقیقت<br />

به جهانی،‏ عصر در و خصوصی وری«‏<br />

‏»بهره رفتن دست از به منتج میتواند منافع<br />

نقطهنظر از آنچه شود.‏ کلیت سطح در و<br />

کل برای حقیقتاً‏ است عقالنی شخصی میشود<br />

شهروندان به مربوط عموماً‏ که کلیت در<br />

است.بهرهوری ناکارآمد و عقالنی غیر در<br />

و شناخته اولویت همان کلیت سطح بهرهوری<br />

میان تضاد میشود.‏ گرفته نظر دادن<br />

دست از و خصوصی سطح در لحظهای<br />

هر در میتواند کل برای اولویت اما<br />

بپیوندد بهوقوع سرمایهداری تاریخ در مقادیر<br />

که است هنگامی آن شکل واضحترین مولد<br />

غیر بخشهای در سرمایه از عظیمتری شود.‏<br />

سرمایهگذاری گذشت،‏<br />

نظر از مقدمه در که همانطور دو<br />

از میتواند مولد غیر و مولد کار مفهوم یکی<br />

گیرد:‏ قرار توجه مورد ممکن زاویهی دیگری<br />

و اجتماعی روابط یا فرم زاویهی از دو<br />

درک برای مفاهیم این محتوا.‏ زاویهی از ضروری<br />

اولویت و بهرهوری محوری بُعد موضوع<br />

این تحلیل گوناگون مؤلفین است.‏ دادهاند<br />

ادامه را مارکس و آدماسمیت سوی از فیرکویزن<br />

و آلتواتر به میتوان آنها از که گوف<br />

)۱۹۶۶( سوئیزی و باران )۱۹۷۸( کرد.‏<br />

اشاره )۱۹۷۸( فیوریتو و )۱۹۷۸( تالش<br />

موفقترین یانگوف،‏ تحلیل بهنظرمن تئوری<br />

و کاپیتال در مارکس کار برپایهی از<br />

مولد کار مفاهیم که است اضافه ارزش است.‏<br />

نموده تلفیق را محتوا و فرم زاویهی از<br />

انتزاعی محتوا،‏ زاویهی از مولد کارِ‏ هر<br />

برای که میسازد حاکم اجتماعی روابط است.‏<br />

مهم جامعه تطبیقی مطالعهی گونه که<br />

است آن مولد کار انتزاعی،‏ شکل در این<br />

با میکند خلق معنوی و مادی ثروت محتوا<br />

براساس را آن بخواهیم اگر حال ثروت<br />

که ‏طور همان مولد کار کنیم تعریف برای<br />

خدمات تولید میکند ایجاد ملموس این<br />

در دربرمیگیرد.‏ نیز را نیازها ارضای


125<br />

صفحه مولد<br />

اندازه بههمان سرگرمی و توریسم بافت مولدی<br />

کار صنعت.‏ و کشاورزی که هستند از<br />

خارج امری میکند خلق اضافه ارزش که ۱۹۷۸<br />

)۷۹: است سرمایهداری تولید شیوهی ویژهی<br />

مفهوم یک این مارکس برای گوف(‏ کار<br />

تشخیص و تمایز برای که بود تاریخی مولد<br />

کار از سرمایهداری نظام تحت مولد داشت.‏<br />

اهمیت بسیار عام بهطور اجتماعی<br />

روابط درون در انسان تولیدات تمام شرایط<br />

با بازار اقتصاد در و میشوند محقق میان<br />

میتوانیم ما میشوند.‏ بیان پولی معیار و قایل<br />

تمایز تجاری غیر و تجاری پولی روابط اما<br />

است تجاری سرمایهدارانه،‏ روابط شویم.‏ وجود<br />

نیز فراتری چیزهای حال عین در توزیع<br />

کاال شکل در محصوالت تمام دارند.‏ توزیعی<br />

دولت طریق از همچنین نمیشوند.‏ به<br />

محصوالتیکه دارد.‏ وجود تجاری غیر طریق<br />

از مثال میشود تزریق پول آنها طرف<br />

میشوند.از توزیع شیوه این به مالیات،‏ مناسبات<br />

وارد که هستند محصوالتی دیگر شخصیاند.‏<br />

مصرف برای و نمیشوند پولی تولیدات<br />

پولی.‏ نه و هستند تجاری نه آنها نمونهی<br />

شخصی مصرف برای خانگی است.‏<br />

دست این از خوبی نیستند<br />

هم مانند و یکی روابط این اینکه با کار<br />

که آن برای سرمایهداری روابط اما همین<br />

که است نیازمند تجاری روابط به کند کار<br />

اجتماعی اهمیت در تحوالتی به موضوع کار<br />

تجاری چشمانداز از میشود.‏ منتهی مولد خلق<br />

را استفاده ارزش که است همان مولد را<br />

خود مبادلهای ارزش یا معادل که میکند که<br />

استفادهای ارزش کند.‏ می پیدا بازار در میشود<br />

گذاشته کنار شخصی مصرف برای مورد<br />

مانند درست نمیشود بدل کاال به و کار<br />

است.‏ خارج مقوله این از خانگی کار حتا<br />

سرمایهداری روابط شبکهی در مولد کار<br />

تنها که دربرمیگیرد را تنگتری حلقهی آورد<br />

بههمراه سرمایه برای سود که مزدی میشود.‏<br />

شامل را از<br />

مولد کار مسلط،‏ اجتماعی روابط به بسته مولد<br />

غیر یا مولد میتواند محتوا،‏ زاویهی کارخانه<br />

کارگر یک باشد.‏ فرم زاویهی از از<br />

میکند تولید و…‏ لباس غذا،‏ کاال،‏ که مثابه<br />

به او حال این با است.‏ مولد زاویه هر محسوب<br />

مولد سرمایه برای دولت کارمند فعالیت<br />

یک او فعالیت اگر حتا نمیشود،‏ هزینه<br />

یک او باشد سرمایه تزریق متضمن به<br />

تلقی طرز این میشود.‏ گرفته نظر در و<br />

مفید علیرغم دولت وری بهره عدم مفهوم معین،‏<br />

مولد فعالیتهای در آن بودن بخش اثر که<br />

اشتغال خود زن یک میشود.‏ منتهی اقتصاد<br />

در میفروشد خیابان در را کاالهایش سرمایه.‏<br />

چشم از نه اما است مولد بازار 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله توزیع<br />

تجاری شیوهی به کاالها این چه اگر کنند،‏<br />

تولید سود میتوانند حتا و میشوند محسوب<br />

مولد سرمایه برای خرُد کار این مصرف<br />

برای را اقالم همان او اگر نمیشود.‏ پول<br />

مشمول کار آن و میساخت خانوادهاش هم<br />

مولد شرایط آن در دیگر او نمیشد،‏ از<br />

هنگامیکه خانگی کار نمیشد.‏ محسوب میتواند<br />

بنگریم موضوع به بازتولید موضع میتواند<br />

و شود منتهی بزرگتری اولویت به اما<br />

باشد مولد بسیار محتوا زاویهی از و<br />

دوخت و آشپزی و فرزندان بزرگکردن کار<br />

پولی اقتصاد برای خانواده،‏ برای دوز بافت<br />

در میشود.‏ گرفته نظر در مولد غیر اندازهگیری<br />

قابل که چیزی هر پولی روابط نمیشود.‏<br />

اجتماعی ثروت مشمول نباشد علیرغم<br />

خانگی کار و طبیعت بنابراین،‏ برحسب<br />

و کل چشمانداز از که هنگامی آنکه ثروت<br />

از مهمی بخش شوند تعریف محتوا این<br />

نمیآیند.‏ حساب به موجودند،‏ اجتماعی به<br />

نسبت بیتفاوتی و مجانی کار تحقیر مبنای بازتولید<br />

در خانگی کار است.‏ زیست محیط بنابراین<br />

و میکند ایفا مهمی نقش زندگی در<br />

که کاری دارد.‏ سهم سیستم اولویت در چشم<br />

از نمیشود ثبت کتاب و حساب دفاتر منطق<br />

روی تحقیق است.‏ مولد غیر سرمایه رابطه<br />

در کار-‏ نیروی و سرمایه بازتولید درآمد<br />

سطح کردن جایگزین چشمانداز با بازار<br />

در زنان درآمد سطح طریق از پایینتر بدون<br />

کار توضیح جهت در مهمی گام کار-‏ دیرگسن،‏<br />

‎۱۹۷۴‎؛ ‏)هریسون،‏ است بوده مزد ۱۹۸۰(<br />

‎۱۹۷۹‎؛سینگر،‏ براساس<br />

که هنگامی طبیعی زیست محیط میشود<br />

ثروت جایگزین شود تعریف محتوا شود.‏<br />

تعریف فرم براساس که هنگامی نه اما و<br />

نشوند کمی طبیعی منابع که زمانی تا ثروت<br />

این نگردند کتاب و حساب مشمول اقتصادی<br />

مفهوم در حتا و نمیآید بهحساب ۱۹۸۶(<br />

)۳۸: لف گفتهی به بنا ندارد.‏ وجود در<br />

طبیعی منابع نسبی وفور اواخر همین تا اهمیت<br />

سرمایه،‏ انباشت نیازهای با رابطه اکوسیستم<br />

بازتولید و اکولوژیکی بازتولید منتفی<br />

را سرمایه بازتولید فرایند در اولیه میکرد.‏<br />

از<br />

را مولد غیر و مولد کار هنگامیکه میدهیم<br />

قرار نظر مد محتوا یا فرم زاویهی دومی<br />

چشمانداز با ضرورتاً‏ اولی چشمانداز روابط<br />

که آنجا از حال،‏ این با نیست.‏ منطبق تصویر<br />

طبیعی و ابدی امری مسلط اجتماعی کار<br />

۱۹۷۸(، )۷۸: گوف نظر از میشود،‏ میشود<br />

تعریف آن مسلط فرم براساس که مولد از<br />

بنابراین میشود.‏ جلوهگر مطلق مفهومی هم<br />

مولد کار نئوکالسیک اقتصاددانانِ‏ دیدگاه همزمان<br />

بهصورت محتوا در هم و فرم در میشود.‏<br />

پدیدار مشکل<br />

موضوع این پیجویی زاویه این از بخشهای<br />

در بیشتر بهرهوری چرا که است غیر<br />

بهسرمایهگذاریهای باید مولد غیر محرومیت<br />

و رکود بنابراین و فزاینده مولد بر<br />

حداکثر بهرهوری گردد.‏ منتهی بیشتر میان<br />

فزاینده گسیختهی افسار رقابت مبنای بیشتر<br />

هرچه جدایی به خصوصی منافع عمومی<br />

مضار جهت در عمومی منفعت از و خصوصی منافع هنگامیکه میشود.‏ منجر دربرابر<br />

که رسید حدی بهچنان بازار قوانین ‏)خودِ‏<br />

سود حتا و کرده علم قد شهروندان از<br />

میتوانیم ما کردند تهدید را بهرهوری(‏ حتا<br />

آوریم.‏ بهمیان سخن عمومی مضار برونرفت<br />

برای راهی نمیتواند هم سرمایه همان<br />

مختصراً‏ این و بیابد وضعیت این از نئولیبرال<br />

اقتصادهای در که است چیزی است.‏<br />

شده متحقق افراطی غیر<br />

فعالیتهای در متخصص کمپانیهای فرم<br />

زاویهی از که محتوی زاویهی از مولد فعالیتهای<br />

نظیر هستند-‏ سودآور بسیار پولی-‏<br />

معامالت و بازی سفته بورس،‏ بازار میشوند.‏<br />

تصویر مولد که:‏<br />

کردهاند مشاهده فیرکویزن و آلتواتر که<br />

کاری تمام بورژوایی،‏ تولید نظام در افزایش<br />

یا راحفظ سرمایه-‏ خود-‏ پایهی که<br />

حالی در است شده تعریف مولد میدهد نباشد<br />

نظام این درون ضرورتاً‏ که کاری نتیجه<br />

در میشود.‏ گرفته نظر در مولد غیر به<br />

درآمدها تمام ملی،‏ درآمد محاسبهی هنگام اجتماعی<br />

تولید بزرگ کیک از سهمی مثابهی )۸۱:۱۹۷۸(<br />

میشود.‏ گرفته نظر در به<br />

نیاز نتیجهی در نئوکالسیک اقتصاددانان به<br />

محتوی،‏ زاویه از غیرمولد کار شناسایی دادهاند.‏<br />

برابری وزن بازتوزیع و تولید نتایج سرمایهداری<br />

برای تجاری و پولی روابط کار<br />

و آنها اگر حتی است محوری امری تنها<br />

گردش نکنند:‏ ایجاد ثروتی آنها شامل هیچ<br />

آن اما است،‏ تولید فرایند از مرحله یک ارزش<br />

هیچ بنابراین و نمیکند تولید ارزشی )۸۷:۱۹۷۸،<br />

نمیشود.‏ تولید نیز اضافی گوف(.‏<br />

را<br />

فضایی انتقال نقل،‏ و حمل با مرتبط کار وابسته<br />

تجاری روابط به که میشود شامل به<br />

مربوط بهطورکلی آن بهجای و نیست نه<br />

و است محتوی شامل آن میشود.‏ تولید فرم.‏<br />

دارایی<br />

با سهام فروش و خرید عمل بهعکس،‏ کتاب<br />

و حساب و دفتری خدمات و واقعی فرمی<br />

انتقال و نقل یک بیانگر آن،‏ تبعی یا<br />

سهام اینکه و نمیکند خلق ثروتی که است


اهمیتی<br />

میشود منتقل چندبار واقعی دارایی سرشار<br />

سود نمایانگر است ممکن آن ندارد.‏ وسیعتر<br />

ابعاد در اما باشد واسطهها برای نه<br />

و است توزیع باز بیانگر اجتماع کل برای ممکن<br />

خصوصی کمپانی یک ثروت.‏ تولید تولید<br />

حوزهی از را مالی حوزهی است کند<br />

ارزیابی مولدتر خود سود کسب برای این<br />

با دهد.‏ افزایش را سرمایهاش بنابراین و تمایل<br />

میگیریم،‏ نظر در را کل وقتی حال هیچ<br />

مولد،‏ غیر بخشهای به ورود به سرمایه ناشی<br />

‏»سودهای نمیکند:‏ تولید جدیدی ثروت تنها<br />

بیمهای و بانکی تجاری،‏ سرمایهی از که<br />

پیچیدهای بازتوزیعی فرایندهای طریق از منتقل<br />

آنها به را افزوده ارزش از بخشی آلتواتر<br />

)۳۶:۱۹۷۸ حصولند«‏ قابل میکنند فیرکویزن(.‏<br />

و حقیقتاً‏<br />

توزیع باز اقتصاد،‏ تحریک جای به )۴۰:<br />

میدهد کاهش را انباشت نرخهای این<br />

در فزاینده سرمایهگذاری همانجا(.‏ حتا<br />

و اقتصادی رکود به میتواند حوزه،‏ شود<br />

منتهی انقباض سود<br />

که کارهایی تمام فردی سرمایهی برای مولدند.‏<br />

کار نوع به توجه بدون میآفرینند استفاده<br />

درآمدهایی از سوزی آتش بیمهی میشود<br />

ناشی اولیه پرداختهای از که میکند کردن<br />

اجتماعی یا و توزیع باز برای تنها که میرود.‏<br />

بهکار جامعه کل میان در ضررها میتواند<br />

بخش این فردی سرمایهی منظر از اما<br />

باشد،‏ متوسط حد از باالتر سودی منبع سطح<br />

در محتوایش-‏ اساس بر که هنگامی باز<br />

تنها میشود تعریف کل-‏ بهطور جامعه از<br />

میکند کمک آن است.‏ ضررها توزیع کنیم<br />

احتراز اقتصادی فعالیتهای بازماندن مداوم<br />

گسترهی در مستقیم غیر شکل به و منفعت<br />

همچنین آن باشیم.‏ داشته سهم بازتولید بنگاه<br />

یک هنوز اما میکند بیشتر را عمومی همانجا:‏‎۷‎‏(.‏<br />

‏)ببینید است مولد غیر تجاری<br />

حاد،‏ اقتصادی بحرانهای دورهی در حیات<br />

پول،‏ بهویژه و خدمات و کاالها شدن سفتهبازی<br />

طریق از و داشت را خود مستقل رشد<br />

برای آن بودن بیخطر دادن نشان و پیدا<br />

گسست تولید حوزهی از اقتصادی میکرد.‏<br />

شد<br />

موجود ثروت تمرکز محرک سفتهبازی به<br />

گسترده بازتولید تسریع بهجای نتیجه،‏ در محرومیت<br />

و رکود به مستقیم،‏ غیر صورت و افول روبه رشد نرخهای شد.‏ منتهی بیشتر استثمار<br />

و بیکاری نرخهای افزایش و منفی میشد<br />

ضمیمه شده محدود بازتولید این به که منفعت<br />

فردی کارایی اوج که میداد نشان میکند.‏<br />

نفی را عمومی اولویت<br />

مفهوم و تولید باز ما<br />

مولد،‏ غیر و مولد کار مفهوم تبع به آزمون<br />

مورد را بازتولید منطق میتوانیم کمک<br />

اولویت مفهوم توضیح به که دهیم قرار فرم<br />

با مرتبط کار که آنجا از کرد.‏ خواهد محتوا<br />

زاویهی از جوامع،‏ تمام در اجتماعی،‏ طرز<br />

این میشود؛ گرفته نظر در مولد غیر تحقق<br />

کار هم و زنده کار مورد در هم تلقی ساختمان،‏<br />

در که کاری میشود.‏ اعمال یافته متحقق<br />

ویژه سیکل یک در مواد یا تجهیزات به<br />

مربوط که متأخر سیکلهای در و میشود امور<br />

و تجارت نظیر مولد غیر حوزههای به<br />

که است ثروتی میگیرد،‏ قرار است مالی میشود<br />

مصرف مولد غیر شکل نئولیبرال<br />

بهویژه و نئوکالسیک چشماندازهای مطلق<br />

طبیعی،‏ بازار،‏ روابط که میکنند ادعا و گیجی به را آنها کار همین و ابدیاند و میکشد.‏<br />

اجتماعی محتوای و فرم سردرگمی تولید<br />

سود سرمایه برای که است آن مولد کار ثروتی<br />

و استفاده ارزش هیچ اگر حتا کند نکند.‏<br />

تولید نظام<br />

در فیرکویزن،‏ و آلتواتر نظر براساس که<br />

کاری نیروی تمام تولید،‏ بورژوایی میدهد<br />

افزایش یا حفظ را سرمایه-‏ مبنایش-‏ که<br />

حالی در شود تعریف مولد میتواند ضروری<br />

سیستم این درون که کاری نیروی میشود<br />

گرفته نظر در مولد غیر نیست ‏)همانجا:‏‎۶‎‏(‏<br />

براساس<br />

میتواند وضوح به یافته تحقق کار غیر<br />

یا مولد مثابهی به جایگاهش،‏ نوع حوزهی<br />

در کار آن شود:‏ طبقهبندی مولد غیر<br />

گردش،‏ حوزهی در و مولد بازتولید،‏ اختیاری<br />

نخست موضوع این است.‏ مولد درون<br />

که هنگامی نه اما میرسد بهنظر میگیرد.‏<br />

قرار تحلیل مورد بازتولید بافت سرمایهی<br />

چرخهی در که مادی کاالهای اضافی<br />

ارزش و ارزش شدهاند خلق موجود میشوند<br />

متحقق فروش طریق از تنها که را آن<br />

جریان در که کاالهایی میشوند.‏ شامل موجود<br />

اجتماعی ثروت میشوند خلق چرخه که<br />

بخشی درحالیکه میدهند.‏ افزایش را مولد<br />

غیر شکل به بعدی چرخهی جریان در تجهیزات<br />

و ساختمان نظیر میشود مصرف در<br />

سرمایه،‏ گردش محدودهی به مربوط شدهی<br />

مصرف ثروت عنوان به دوم چرخهی سرمایهگذاری<br />

این میگردد.‏ پدیدار مولد غیر گردش<br />

به هنگامیکه است ممکن غیرمولد ارزش<br />

تولید آن بهتبع و شده منتهی کاال بهتر به<br />

غیرمستقیم شکل به کند تسریع را اضافی شود.‏<br />

منجر اقتصادی رشد برای<br />

کارکردی گردش،‏ اینکه بهدلیل اقتصاددان<br />

برای میشود،‏ محسوب تولید حوزه<br />

این نیست محتوا نگران که نئوکالسیک نتیجه<br />

میکند.‏ جلوه ‏»مولد«‏ برابر بهشکلی ‏»بههنگام<br />

آلتواتر:‏ گفتهی به است؛ مشخص میان<br />

فرق بتوان مشکل ملی درآمد محاسبهی داد.‏<br />

تشخیص را آن مصرف و ارزش تولید بزرگ<br />

کیک از سهمی همچون درآمدها تمام میشوند.«‏<br />

گرفته نظر در اجتماعی تولید همانجا(‏<br />

)۸: ‏»کار<br />

که:‏ میکند استدالل اینگونه کوزلبک درآمد<br />

ارزش تخصیص میکند.‏ تولید ارزش که<br />

چرا است ممکن درآمد میکند.‏ تعیین را میشود«‏<br />

تقسیم که میکند تولید ارزشی کار که:‏<br />

میدهد ادامه او اما )۱۷۸:۱۹۹۸(. وارونه<br />

را حقیقت این بورژوایی ‏»وجدان میکند.‏<br />

تولید ارزش درآمد میدهد:‏ جلوه خلق<br />

ارزش فرد که میکند اثبات درآمد کسب است.«‏<br />

داشته درآمد آن ازای به و است کرده و ‏»سفتهبازان کوزلیک گفتهی به نتیجه در جامعه<br />

مفید اعضای مثابهی به معاملهگران باالترین<br />

از که کارگران ارزشمندترین و تصویر<br />

برخوردارند توجه و احترام ‏)همانجا(‏<br />

میشوند.«‏ و<br />

میکند تهدید را سیستم اولویت کار این به<br />

آن بازتولید برشرایط منفی شکل به بهطرز<br />

و میگذارد تأثیر کل یک مثابهی در<br />

حقیقتاً‏ که کاری از بیش توجهی،‏ قابل دارد،‏<br />

سهم شهروندان روزانهی حیات تداوم احترام<br />

و توجه مورد و شده قلمداد مولد است.‏<br />

نئوکالسیک اقتصاددانان سفتهبازی<br />

از تحلیلش ادامهی در کوزلیک غیر<br />

سرمایهگذاریهای این که میکند ادعا بهصورت<br />

هم و مستقیم بهصورت هم مولد میکنند.‏<br />

کند را اقتصادی رشد مستقیم غیر تقاضای<br />

درآمد،‏ توزیع بر آن منفی تأثیر افزایش<br />

درآمدهای با که است یافتهای کاهش آنها<br />

زیرا نمیشود جبران باالتر یافتهی این<br />

میشوند.‏ سفتهبازی صرف بیشتر نیز سرمایهگذاری<br />

جهانی،‏ شکنندهی تقاضای میشود:‏<br />

مانع را رشد ترتیب همان به و مولد درآمد<br />

از بخشی حق از برآورد،‏ و تخمین این منبع<br />

گرفتن درنظر بدون البته بودن ملی بخشی<br />

میشود برخوردار نظر مورد درآمد داده<br />

اختصاص دستمزدها و حقوقها به که مییابد…‏<br />

کاهش میشود واقعی<br />

ملی بردرآمد اثری هیچ سودها این خرید<br />

مصنوعی قدرت از استفاده ندارد…‏ باقی<br />

درآمدی بخشهای قدرت ضرورتاً‏ اینها،‏<br />

همهی و میدهد…‏ کاهش را مانده محاسبه<br />

را ملی درآمد که کسانی توجه حقیقتاً‏ ‏)‏‎۱۸۱‎‏:همانجا(‏<br />

نمیکند.‏ جلب میکنند 126<br />

صفحه 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله


اقتصاد سیاسی<br />

جهانی شورشگر یا عصر جدید تیرگی؟ در باب تاریخچه‏ زوال<br />

اقتصاد آمریکا<br />

نوآم چامسکی<br />

ترجمه‏ محمودرضا عبداللهی<br />

صفحه 127<br />

جنبش تسخیر،‏ رخدادی بی اندازه شورانگیز<br />

و در واقع بیهمتا است.‏ چیزی از این دست<br />

حتی به ذهنم خطور نکرده بود.‏ اگر پیوندها<br />

و همبستگی هایی که ایجاد کرده دوره ی<br />

طوالنی و تاریک پیش رو را تاب آورد –<br />

چراکه پیروزی به سرعت حاصل نخواهدشد<br />

میتواند فرصتی مهم در تاریخ آمریکا<br />

شود.‏<br />

این واقعیت که جنبش تسخیر بیسابقه بوده<br />

کامالً‏ درست است.‏ از یاد نبریم،‏ این دورانی<br />

بیسابقه است – از دههی ۱۹۷۰ به این سو<br />

– و از نقطهعطفی در تاریخ آمریکا حکایت<br />

دارد.‏ برای قرن ها،‏ از زمانی که این کشور<br />

ایجاد شده،‏ جامعه ای تحول گرا،‏ اگر نه به<br />

شیوه هایی پسندیده،‏ به حساب می آمده است.‏<br />

این داستان دیگری است،‏ اما پیشرفت کلی<br />

به سوی ثروت،‏ صنعتی شدن،‏ توسعه،‏ و<br />

امید بوده.‏ توقعات یک همچو چیزهایی بوده<br />

است،حتی در نومیدانه ترین زمان ها.‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

سنم آنقدرها هست که دوران رکود اقتصادی<br />

را به یاد بیاورم.‏ پس از گذشت چند سال<br />

نخست،‏ در اواسط دههی ۱۹۳۰، اوضاع<br />

واقعاً‏ از امروز سخت تر بود،‏ اما حال و هوا<br />

کامال فرق داشت.‏ حسی وجود داشت که ‏»ما<br />

باالخره از این گرفتاری رها خواهیم شد«،‏<br />

حتی در بین بیکاران،‏ از جمله بسیاری از<br />

خویشاوندانم،‏ این برداشت وجود داشت که<br />

‏»اوضاع بهتر می شود«.‏<br />

اتحادیه های کارگری مبارز،‏ به ویژه از<br />

طریق CIO ‏)کنگره سازمان های صنعتی(،‏<br />

متشکل میشدند.‏ کار به اعتصاب های نشسته<br />

کشید،‏ که برای دنیای تجارت ترسناک بود،‏<br />

درنشریات آن موقع آنها میتوانید موضوع را<br />

بیابید.‏ زیرا اعتصاب نشسته مرحله پیش از<br />

تسخیر کارخانه و ادارهی آن به دست خودتان<br />

است.‏ فکر اینکه کارگران کارخانهها را<br />

تسخیر کنند،‏ بر حسب اتفاق،‏ امروز نیز در<br />

دستور کار است،‏ و ما هم باید به آن فکر<br />

کنیم.‏ همچنین،‏ قانون نیو دیل ،New Deal<br />

در اثر فشار مردم،‏ در شرف تصویب بود.‏<br />

با وجود زمانهی عسرت،‏ حسی وجود داشت<br />

که « ما از آن رهایی خواهیم یافت«.‏<br />

اکنون اوضاع متفاوت است.‏ بر بسیاری از<br />

مردم ایاالت متحده،‏ حسی از ناامیدی،‏ و<br />

گاه درماندگی،‏ چیره است.‏ به نظرم این در<br />

تاریخ آمریکا به راستی جدید است و مبنایی<br />

عینی دارد.‏<br />

دربارهی طبقهی کارگر<br />

در دههی ۱۹۳۰، کارگران بیکار شده انتظار<br />

داشتند دوبارهی شغل هایشان را داشتند.‏ اگر<br />

شما امروز-‏ که میزان بیکاری کمابیش شبیه<br />

دوران رکود اقتصادی است-‏ کارگری باشید<br />

در بخش تولیدی،‏ و جریان های فعلی ادامه<br />

یابند،‏ شغل ها برنخواهند گشت.‏<br />

تغییرات در دههی ۱۹۷۰ رخ داد.‏ دالیل


128<br />

صفحه اصلی<br />

عوامل از یکی داریم.‏ آن برای بسیاری اقتصادی،‏<br />

نگار تاریخ برنر،‏ رابرت که آن،‏ میزان<br />

کاهش کرد،‏ مطرح را آن همه از بیش هم<br />

دیگری عوامل بود.‏ تولید بخش در سود تغییرهایی<br />

به منجر عوامل این داشت.‏ وجود رخ<br />

معکوس حرکتی شد-‏ اقتصاد در اساسی صنعتی<br />

سوی به پیشرفت سال صدها و داد و<br />

صنعتزدایی فرایند به توسعه و شدن صنعتی،‏<br />

تولید البته،‏ شد.‏ بدل توسعهزدایی ادامه<br />

خود کار به بسیار منفعت با خارج،‏ در است.‏<br />

نداشته کارثمری نیروی برای اما داده،‏ اقتصاد<br />

در بزرگی چرخش آن،‏ با همراه کاالهایی<br />

که تولیدی-‏ های بنگاه از داد،‏ روی یا<br />

دارند نیاز بدان مردم که کنند می تولید های<br />

دستکاری به کنند-‏ مصرف توانند می اقتصاد<br />

مالیهگرایی که بود موقع آن مالی.‏ شد.‏<br />

آغاز واقعاً‏ ها<br />

بانک دربارهی بهراستی<br />

ها بانک ۱۹۷۰، دههی از پیش تا بانک<br />

که ای وظیفه واقعا آنها بودند.‏ بانک انجام<br />

داری سرمایه دولت در بود قرار ها نشدهی<br />

استفاده سپردهی داشتند:‏ عهده بر دهند کاری<br />

به و میداشتند بر را شما بانکی حساب ای<br />

خانواده به کمک مثل سودمند،‏ بالقوه بچه<br />

فرستادن دانشگاه به یا خانه خرید برای ۱۹۷۰<br />

دههی در امر این میدادند.‏ انتقال ها،‏ رکود<br />

دوران از یافت.‏ چشمگیری دگرگونی وجود<br />

مالی بحران موقع،‏ آن تا اقتصادی دوران<br />

۱۹۶۰ و ۱۹۵۰ های دهه نداشت.‏ تاریخ<br />

در رشد باالترین بود،‏ عظیم رشد اقتصاد.‏<br />

تاریخ در باالترین شاید و آمریکا،‏ یک<br />

اوضاع بود.‏ برابریطلبانه رشدی این و جمعیت<br />

باالیی یکپنجم همچون پایینی پنجم زندگی<br />

سبک مردم از بسیاری بود.‏ خوب ‏»طبقهی<br />

اینجا در آنچه – یافتند متعارفی ‏»طبقهی<br />

کشورها دیگر در و متوسط«‏ واقعیت<br />

این و شود-‏ می نامیده کارگر«‏ گرفت.‏<br />

شتاب ۱۹۶۰ دههی در و داشت،‏ یک<br />

از پس ها،‏ سال آن در سیاسی فعالیت کشور<br />

این به واقعاً‏ نومیدکننده،‏ کامالً‏ دههی شدند.‏<br />

ماندنی که بخشید مدنیتی سریع<br />

دگرگونیهای ۱۹۷۰، دههی شروع با انتقال<br />

صنعتزدایی،‏ شد:‏ شروع ناگهانی و به<br />

چرخش و کشورها،‏ دیگر به تولید فرایند می<br />

رشد بهسرعت که مالی،‏ موسسات سوی و<br />

۱۹۵۰ های دهه در که بگویم باید کردند.‏ که<br />

بودیم چیزی آن توسعهی شاهد ۱۹۶۰، برتر”‏<br />

‏“تکنولوژی اقتصاد به بعد دهه چند در<br />

انقالب و اینترنت،‏ کامپیوتر،‏ گشت:‏ بدل دولتی<br />

بخش در اساساً‏ اطالعات آوری فن داد.‏<br />

رخ 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله دور<br />

داد روی ۱۹۷۰ دههی در که تحوالتی ثروتی<br />

تجمع به انداخت.‏ راه به را باطلی این<br />

انجامید.‏ مالی بخشهای دست در فزاینده و<br />

اقتصاد به بسا وچه – نبود اقتصاد سود به عظیم<br />

تمرکز به اما زد-‏ می آسیب جامعه به انجامید.‏<br />

می ثروت پول<br />

و سیاست دربارهی به<br />

را سیاسی قدرت تمرکز ثروت تمرکز باعث<br />

سیاسی قدرت تمرکز و میآورد.‏ بار باطل<br />

دور این به که میشود قوانینی وضع قانونگذاری<br />

این بخشد.‏ می شدت و سرعت و<br />

مالی سیاستهای بود،‏ دوحزبی اساساً‏ که مورد<br />

در قوانینی همچنین و مالیاتی،‏ تغییرات آورد.‏<br />

پدید مقرراتزدایی و شرکتی راهبری افزایش<br />

انتخاباتی های هزینه آن،‏ همراه به بیشتر<br />

بسیار را سیاسی احزاب و یافت سریع می<br />

غرق بزرگ های شرکت مالی منابع در کرد.‏<br />

شدند.‏<br />

زایل زیادی های جنبه از احزاب این در<br />

کسی اگر که بود باب گونه این پیشتر شود،‏<br />

کمیسیونی عضو خواست می کنگره ارشدیت<br />

طریق از عمدتاً‏ را آن بایست می عرض<br />

در آورد.‏ می دست به خدمت و در<br />

پول گذاشتن شد پیشرفت راه سال،‏ چند به<br />

فرگوسن تام که موضوعی حزب،‏ صندوق را<br />

سیستم کل این است.‏ پرداخته آن به خوبی شرکت<br />

مالی منابع سمت به بیشتر مراتب به بخش<br />

سمت به پیش از بیش و ( بزرگ های داد.‏<br />

سوق مالی(‏ عمدتاً‏<br />

ثروت،‏ هولناک تمرکز به باطل دور این جمعیت،‏<br />

درصد یک باالی دهم یک دست در رکود<br />

از ای دوره حال،‏ همین در شد.‏ منجر آغاز<br />

جمعیت اکثریت برای را نزول حتی یا اما<br />

میگذراندند،‏ را خود روزگار مردم کرد.‏ کار<br />

ساعات نظیر مصنوعی روشهایی به تکیه<br />

و قرض،‏ و وام باالی میزان طوالنی،‏ مسکن<br />

حباب مثل امالک،‏ قیمت افزایش بر ایاالت<br />

در کار ساعات این بهسرعت اخیر.‏ ژاپن<br />

مانند صنعتی کشورهای دیگر از متحده رفت.‏<br />

باالتر اروپایی گوناگون کشورهای و اکثریت<br />

برای نزول و رکود از ای دوره پس شدید<br />

تمرکز از ای دوره همراه به جمعیت،‏ آمد.‏<br />

وجود به ثروت،‏ خواست<br />

و عمومی مشی خط بین همواره به<br />

اختالف این اما بوده،‏ اختالف مردمی واقع<br />

در را این است.‏ یافته افزایش شدت موضوع<br />

به کنید توجه ببینید.‏ توانید می اکنون متمرکز<br />

آن به واشنگتن در همه که عمدهای برای<br />

است،‏ درست بودجه.‏ کسری اند:‏ شده نیست.‏<br />

اصلی موضوع بودجه کسری مردم حساب<br />

به اصلی موضوع چندان واقع،‏ در است.‏<br />

بیکاری اصلی موضوع نمیآید.‏ ولی<br />

دارد،‏ وجود بودجه کسری کمیسیون در<br />

نیست.‏ موجود بیکاری برای کمیسیونی دارند.‏<br />

نظراتی مردم بودجه،‏ کسری زمینهی مردم<br />

بیاندازید.‏ نگاهی نظرسنجیها به ثروتمندان<br />

بر بیشتر مالیات طرفدار یکصدا کاهش<br />

نزول و رکود دورهی در که – هستند مزایای<br />

همین حفظ از نیز و – یافت بسیاری کنند.‏<br />

می حمایت محدود اجتماعی خالف<br />

شاید بودجه کسری کمیسیون تصمیم شالودهی<br />

تواند می تسخیر جنبش باشد.‏ این برابر<br />

در جدی مانعی که بسازد محکمی باشد.‏<br />

رفته نشانه را کشور قلب که تیری )۱(<br />

‏»پروکاریا«‏ و ساالر ثروتمند نظام نظر<br />

مد %۹۹ همان یا مردم،‏ عموم برای –<br />

بوده دشوار بسیار اوضاع تسخیر،‏ جنبش تواند<br />

می این شود.‏ هم بدتر است ممکن و برای<br />

باشد.‏ ناپذیری برگشت نزول دورهی خوب<br />

اوضاع % ۰٫۱ آن از بیشتر و % ۱ ثروتمندتر<br />

دیگری زمان هر از آنها است.‏ سیستم<br />

بر بیشتری کنترل و قدرتمندترند و و بیتوجهاند.‏ مردم سایر به و دارند سیاسی به<br />

که جایی تا باشد،‏ ممکن آن ادامهی اگر نه؟<br />

که چرا خُب،‏ است،‏ مربوط آنها چند<br />

طی آورید.‏ نظر در را گروپ«‏ ‏»سیتی شرکت<br />

فاسدترین از یکی گروپ سیتی دهه،‏ از<br />

بارها،‏ است،‏ بوده گذاری سرمایه های پول<br />

با االن،‏ همین تا و ریگان دوران اوایل دادش<br />

به عادی(‏ مردم ‏)پول دهندگان مالیات آن<br />

به خواهم نمی اند.‏ داده نجاتش و رسیده است.‏<br />

حیرتآور واقعا اما بپردازم،‏ برای<br />

بروشوری گروپ سیتی ۲۰۰۵، در عنوان<br />

با کرد منتشر گذاران سرمایه شرح<br />

تجمالت،‏ خرید ‏»ثروتمندساالری:‏ سرمایه<br />

از جزوه این جهانی«.‏ توازنی بی را<br />

پولهایشان خواست می مصرانه گذاران آن<br />

در بدهند.‏ جا ثروتمندساالری نمایهی در می<br />

تقسیم اردوگاه دو به ‏»جهان بود،‏ آمده انسانها.«‏<br />

باقی و ثروتمندساالران شود:‏ پول،‏<br />

صاحبان همان یا ثروتمندساالران،‏ …<br />

و خرند می لوکس کاالهای که اند کسانی گروپ<br />

سیتی است.‏ ماجرا وسط درست این و بسیار<br />

کارکرد ثروتش شاخص کرد می ادعا بقیه<br />

به راجع دارد.‏ بورس بازار از بهتری اصالً‏<br />

کنیم.‏ می رهایشان خدا امان به هم،‏ و<br />

دور همین باید دهیم.‏ نمی بقیه به اهمیتی کمک<br />

قدرتمند دولتی ایجاد به و باشند بر هچل<br />

به وقتی و کند حمایت ما از که کنند جز<br />

به اساس،‏ در اما برسد،‏ دادمان به افتادیم این<br />

روزها این داشت.‏ نخواهند کارکردی این مردمی<br />

نامند-‏ می ‏»پروکاریا«‏ گاهی را بقیه


صفحه 129<br />

که حیاتی بی ثبات در حاشیهی جامعه دارند.‏<br />

البته،‏ این دیگر حاشیه نیست،‏ دارد تبدیل به<br />

بخش قابل مالحظهای از جامعهی ایاالت<br />

متحده و به واقع جاهای دیگر می شود.‏ این<br />

را میتوان به فال نیک گرفت!‏<br />

بنابراین،‏ برای مثال آلن گرینسپن،‏ رییس<br />

فدرال رزرو ‏)بانک مرکزی آمریکا(،‏ که<br />

کارشناسان اقتصاد – وقتی هنوز ‏»آلنِ‏<br />

مقدس«‏ بود-‏ یکی از بزرگترین اقتصاددانان<br />

همهی زمان ها می خواندندش ( و این پیش<br />

از ورشستگی ای بود که او در اصل مقصر<br />

آن قلمداد شد(،‏ در دوران کلینتون در کنگره<br />

شهادت می داد که اقتصاد بزرگی که او<br />

سرپرستی می کند چه معجزاتی کرده است.‏<br />

او می گفت که بخش عمده ای از موفقیت این<br />

اقتصاد بر پایهی چیزی است که او ‏»رشد<br />

ناامنی کارگران«‏ می نامید.‏ اگر کارگران<br />

امنیت شغلی ندارند،‏ بخشی از پروکاریا<br />

محسوب می شوند که در ناامنی زندگی<br />

می کنند،‏ مطالبه و توقعی ندارند،‏ تالشی<br />

برای دستمزد باالتر نمی کنند،‏ مزایای<br />

بهتری به آنان تعلق نخواهد گرفت.‏ هر وقت<br />

نخواستیمشان،‏ با اردنگی بیرونشان می کنیم.‏<br />

و این چیزی است که،‏ به زبان فنی،‏ اقتصاد<br />

سالم خوانده می شود.‏ و گرینسپن برای این<br />

بی اندازه ستایش و تحسین می شد.‏<br />

خوب،‏ حاال جهان،‏ در نگاه جنبش تسخیر،‏<br />

واقعا به دو گروه ثروتمندان و طبقهی ناپایدار<br />

تقسیم می شود-‏ %۱ ها و %۹۹ ها،‏ که ممکن<br />

است در ارقام دقیق نباشد اما در تصویر<br />

کامال درست است.‏ حاال،‏ ثروتمندساالری<br />

درست وسط ماجراست و می تواند همین<br />

طور ادامه دهد.‏<br />

اگر چنین شود،‏ آن برگشت تاریخی که<br />

در دههی ۱۹۷۰ آغاز شد ممکن است<br />

برگشتناپذیر شود؛ این جایی است که در<br />

حال حرکت به سمتش هستیم.‏ جنبش تسخیر<br />

نخستین واکنش واقعی،‏ مهم،‏ و مردمی است<br />

که قادر است مانع این پسرفت شود.‏ با این<br />

حال،‏ الزم است این واقعیت را بپذیریم که<br />

این مبارزهای سخت و طوالنی خواهد بود.‏<br />

پیروزی همین فردا به دست نمی آید.‏ باید<br />

ساختارهایی را پدید آورد که ماندگار باشند<br />

و سختی ها را تاب آورند و بتوانند پیروزی<br />

های بزرگ به بار آورند.‏ کارهای بسیاری<br />

هست که باید انجام داد.‏<br />

به سوی تصاحب کارگری<br />

پیشتر اشاره کردم که در دههی ۱۹۳۰ یکی<br />

از مؤثرترین حربه ها اعتصاب نشسته بود<br />

و دلیلی ساده داشت:‏ این گامی است پیش از<br />

تصاحب کارخانه.‏ در طول دههی ۱۹۷۰،<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

وقتی افول شروع شده بود،‏ شاهد رویدادهای<br />

مهمی بودیم.‏ در ۱۹۷۷، یو.اس استیل تصمیم<br />

گرفت یکی از مهمترین کارخانه هایش را در<br />

‏»یانگ استونِ«‏ اوهایو تعطیل کند.‏ کارگران<br />

و اهالی آنجا،‏ به جای ترک کردن محل،‏ متحد<br />

شدند و آن را ازشرکت خریدند؛ کارخانه<br />

به نیروی کار تحویل داده شد و بدل شد به<br />

مجتمعی تحت اداره و نظارت کارگران.‏ آنها<br />

پیروز نشدند،‏ اما اگر حمایت مردمی کافی<br />

وجود می داشت،‏ پیروزی دور از دسترس<br />

نبود.‏ این موضوعی است که گار آلپرویتز و<br />

استاوتون لیند،‏ وکیل کارگران و اهالی آنجا،‏<br />

به تفصیل بیان کرده اند.‏<br />

این پیروزیای نسبی بود،‏ دستآخر شکست<br />

خوردند،‏ اما این واقعه تالش های دیگری<br />

را به موجب شد.‏ حاال،‏ در سراسر اوهایو،‏<br />

و دیگر جاها،‏ به صدها،‏ بلکه هزاران،‏<br />

صنایع نه چندان کوچکی بر می خوریم که<br />

کارگران/اهالی در تملک خود دارند و خود<br />

کارگران آنها را اداره می کنند.‏ این پایهی<br />

انقالبی واقعی است که به این شکل در حال<br />

رخ دادن است.‏<br />

در یکی از حومههای بوستون،‏ حدود یک<br />

سال پیش،‏ چیزی مشابه روی داد.‏ شرکتی<br />

چندملیتی تصمیم گرفت مجتمعی سودآور و<br />

کارآمد را،‏ که تولید کنندهی تکنولوژی مدرن<br />

بود،‏ تعطیل کند.‏ از قرار معلوم،‏ این کارخانه<br />

آن قدر که باید وشاید برایشان پرمنفعت نبود.‏<br />

کارگران و اتحادیهی آنها پیشنهاد خرید،‏<br />

تصاحب،‏ و ادارهی آن را داد.‏ درعوض،‏<br />

شرکت چندملیتی،‏ شاید به سبب تعصب<br />

طبقاتی،‏ تصمیم به بستن آن گرفت.‏ به نظرم<br />

آنها نمیخواهند چنین چیزهایی روی دهد.‏<br />

اگر حمایت مردمی کافی وجود داشت،‏<br />

اگر چیزی شبیه جنبش تسخیر وجود می<br />

داشت که بتواند وارد معرکه شود،‏ پیروزی<br />

امکانپذیر بود.‏<br />

وقایعی از این دست در حال رخ دادن<br />

است.‏ در واقع،‏ بعضی از آنها بنیادیاند.‏<br />

مدتی پیش،‏ باراک اوباما،‏ به عنوان رییس<br />

جمهور،‏ ادارهی صنایع اتومبیل سازی<br />

را،‏ که اساسا پیشترا در تملک مردم قرار<br />

داشت،‏ در دست گرفت؛ کارهای بسیاری می<br />

توانست صورت گیرد.‏ آنچه صورت گرفت<br />

این بود:‏ تجدید سازمان،‏ به نحوی که دوباره<br />

به مالکانش،‏ یا افرادی نظیر آنان،‏ پس داده<br />

شوند،‏ و به راه قدیم ادامه دهند.‏<br />

امکان دیگر آن بود که به نیروی کار تحویل<br />

داده شود – که به هر حال مالک اصلی آن<br />

بود-‏ و به نظام صنعتی عمده ای بدل گردد،‏<br />

با مدیریت و در تملک کارگران،‏ و بخش<br />

بزرگی از اقتصاد شود و چیزهایی تولید کند<br />

که مردم نیاز دارند؛ و چه چیزهایی که ما<br />

نیاز نداریم.‏<br />

همگی می دانیم یا باید بدانیم که ایاالت متحده<br />

در حمل و نقل سریع بی اندازه عقب مانده<br />

است،‏ و این مشکلی جدی است.‏ نه تنها در<br />

زندگی مردم،‏ که در اقتصاد تأثیر گذاشته<br />

است.‏ در این باره،‏ قضیه ای شخصی را<br />

مثال بزنم.‏ چند ماه پیش،‏ سخنرانیهایی در<br />

فرانسه برگزار کردم و می بایست قطاری<br />

را از آوینیون در جنوب فرانسه تا فرودگاه<br />

شارل دوگل سوار می شدم،‏ مسیری برابر<br />

واشنگتن دی سی به بوستون،‏ که دو ساعت<br />

طول کشید.‏ نمی دانم تا به حال از واشنگتن<br />

به بوستون با قطار سفر کرده اید یا نه؟<br />

سرعت آن همان است که ۶۰ سال پیش بود،‏<br />

وقتی من و همسرم برای اولین بار سوار آن<br />

شدیم؛ این مایهی ننگ است.‏<br />

اینجا هم می توان مثل اروپا عمل کرد.‏<br />

قابلیتش وجود دارد،‏ نیروی کار ماهر.‏ اگر<br />

کمک مردمی وجود می داشت،‏ دگرگونی<br />

عمده ای در اقتصاد رخ میداد.‏<br />

برای آنکه کار را عجیب و غریب تر کنیم،‏<br />

درست هنگامی که این گزینه کنار گذاشته<br />

شد،‏ دولت اوباما وزیر حمل و نقل اش را<br />

به اسپانیا فرستاد تا قراردادی برای توسعهی<br />

راه آهن سریع ببندد،‏ کاری که می شد با<br />

همان ماشین زنگارگرفتهای که تعطیل شده<br />

بود انجام داد.‏ اینها دالیلی طبقاتی دارد و<br />

بازتاب فقدان بسیج سیاسی مردمی است.‏<br />

تغییرات آب و هوایی و سالح های اتمی<br />

من به مسائل داخلی پرداختم،‏ اما دو تحول<br />

خطرناک در عرصهی بینالمللی در حال رخ<br />

دادن است و مثل بختکی روی هر آنچه که<br />

می خواهیم بحث کنیم میافتد.‏ برای نخستین<br />

بار در طول تاریخ بشر،‏ تهدیدهایی واقعی<br />

در کمین ادامهی حیات گونههای جانداران<br />

است.‏<br />

یکی از ۱۹۴۵ به این سو ما را رها نکرده<br />

است.‏ تا حاال هم معجزه بوده که از شرّ‏ آن<br />

در امان ماندهایم،‏ و آن خطر جنگ اتمی و<br />

سالح های اتمی است.‏ گرچه زیاد به آن<br />

پرداخته نمیشود،‏ سیاست های دولت ایاالت<br />

متحده و متحدانش این تهدید را افزایش داده<br />

است.‏ اگر کاری درباره اش صورت نگیرد<br />

به دردسر خواهیم افتاد.‏<br />

دیگری،‏ البته،‏ فاجعهی زیستمحیطی است.‏<br />

در عمل،‏ تمام کشورهای جهان،‏ برای اینکه<br />

کاری کرده باشند،‏ هر قدر هم نصفه و نیمه،‏<br />

حداقل دست به اقداماتی زده اند.‏ ایاالت<br />

متحده هم قدم هایی برداشته که عمدتا در


dollahi@gmail.co<br />

The original text (A Rebellious<br />

World or a New Dark Age? On<br />

the History of the US Economy<br />

in Decline by Noam Chomsky)<br />

is also attached and the whole<br />

article is available on this ad-<br />

:dress<br />

https://www.commondreams.<br />

1-08/05/2012/org/view<br />

جهت شتاب بخشیدن به این تهدید بوده!‏ اینجا<br />

تنها کشور مهمی بوده که نه تنها دست به<br />

عمل سازندهای برای حفظ محیط زیست<br />

نزده،‏ که حتی به این قافله نپیوسته است و،‏<br />

از خیلی جهات،‏ حتی خواسته آن را به عقب<br />

برگرداند.‏<br />

این به تبلیغات عظیمی برمیگردد که دنیای<br />

تجارت،‏ آشکارا و خودخواهانه،‏ انجام داده<br />

تا بکوشد مردم را متقاعد سازد که تغییرات<br />

زیستمحیطی دوزوکلک روشنفکرهاست<br />

و ‏»چرا باید به حرف این دانشمندها گوش<br />

کرد؟«.‏<br />

به واقع،‏ داریم به دوران های سیاه عقبگرد<br />

می کنیم و این شوخی نیست.‏ اگر آنچه که<br />

در قدرتمندترین و ثروتمندترین کشور دنیا<br />

در طول تاریخ در حال رخ دادن است،‏ یعنی<br />

این فاجعه،‏ گرفته نشود،‏ به فاصلهی یکی دو<br />

نسل،‏ دیگر چیزهایی که ما از آن صحبت<br />

می کنیم اهمیتی نخواهد داشت.‏ باید خیلی<br />

زود،‏ کاری دلسوزانه و مداوم برای حل آن<br />

انجام داد.‏<br />

شروع و تداوم چنین کاری آسان نخواهد<br />

بود.‏ موانع،‏ سختی ها،‏ و گرفتاری هایی<br />

پیش خواهد آمد که اجتنابناپذیر است.‏ اما<br />

اگر همبستگیای که سال گذشته اینجا در این<br />

کشور و در دیگر کشورها به وجود آمد به<br />

رشد خود ادامه دهد،‏ شانس ما برای آینده ای<br />

روشن کم نخواهد بود.‏<br />

پینویسها‏<br />

انسان شناسی و فرهنگ<br />

خوب،‏ حاال جهان،‏ در نگاه جنبش<br />

تسخیر،‏ واقعا به دو گروه ثرومتندان<br />

و طبقهی ناپایدار تقسیم می شود-‏<br />

%۱ ها و %۹۹ ها،‏ که ممکن است در<br />

ارقام دقیق نباشد اما در تصویر کامال<br />

درست است.‏ حاال،‏ ثرومتندساالری<br />

درست وسط ماجراست و می تواند<br />

همین طور ادامه دهد.‏<br />

• مقاله باال ترجمهای است از:‏<br />

Noam Chomsky, A Rebellious<br />

World or a New Dark Age? On<br />

the History of the US Economy<br />

,in Decline<br />

https://www.commondreams.<br />

1-08/05/2012/org/view<br />

)1( Precariat منظور بخش بیثباتی<br />

از طبقهی کارگر یا پرولتاریا است که به<br />

سبب تحوالت چند دههی اخیر در زمینهی<br />

برونسپاری،‏ قراردادهای موقت کاری و<br />

مانند آن به وجود آمده است.‏ این واژه به<br />

سبک واژه کالسیک پرولتاریا و از ریشه<br />

precarious یعنی بیثبات و پرخطر<br />

ساخته شده است و برخی جامعهشناسان<br />

این طبقه را فعاالن اصلی جنبشهای جدید<br />

ضد سیستمی در وال استریت و نیز در بهار<br />

عربی میدانند.‏<br />

ایمیل مترجم:‏ mahmoud.reza.ab-<br />

صفحه 130<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


اقتصاد سیاسی<br />

دیپلماسی تلفن همراه برای سیطره بر تهی دستان<br />

لورانس آالر<br />

دانشیار دانشگاه لیل ٣ و پاریس ٣، نویسندۀ کتابهای ‏»اسطورۀ تلفن همراه«،‏ ‏»شوالیۀ آبی«‏ )٢٠١٠( و ‏»آینده رسانه ها،‏ مبارزه از راه<br />

انترنت،‏ راهی میان وادادگی و تجربه«‏ ‏)با کمک اولیویه بلوندو Blondeau( ))Olivier ، انتشارات آمستردام در پاریس )٢٠٠٧(.<br />

ترجمه:‏ محسن حافظیان<br />

صفحه 131<br />

همدست با صاحبکاران بخش خصوصی و<br />

کنشگران بشر دوستانه،‏ ایاالت متحده داو<br />

خویش را بر تکنولوژی های نوین گذاشته<br />

است<br />

دیپلماسی تلفن همراه برای سیطره بر تهی<br />

دستان<br />

پس از کودتا در کشور مالی،‏ مدیر<br />

ماکروسافت در آفریقا،‏ شَیخ مدیبو دیارا،‏ به<br />

نخست وزیری رسید.‏ گوگل که برخی از<br />

کارمندانش در « بهار عرب » وسیعا فعال<br />

بودند،‏ کنشگران حقوق بشر را استخدام می<br />

کند و وزیر امور خارجۀ امریکا هیالری<br />

کلینتون با ادغام بازار و فن آموری از<br />

برنامه های بشردوستانه پشتیبانی می کند:‏<br />

بدین ترتیب دوران دیپلماسی دیجیتالی از راه<br />

می رسد.‏<br />

چند ساعتی پس از زمین لرزۀ ١٢ ژانویۀ<br />

٢٠٠٩ در هاییتی،‏ اقدامات گوناگونی امکانی<br />

فراهم آوردند که نیازها،‏ درخواست کمکها<br />

طبقه بندی شود و به درخواست خانواده<br />

هایی که کسانشان را از دست داده اند پاسخ<br />

داده شود.‏ پاتریک مایر،‏ استاد و پژوهشگر<br />

متخصص در مدیریت بحران،‏ با برنامۀ<br />

داوید کوبیا،‏ اهل کنیا،‏ همکاری می کند.‏ وی<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

در سال ٢٠٠٧ سامانه ای به نام اوشاهیدی<br />

)Ushahidi( را طرح کرده بود که به<br />

شهروندان امکان گزارش درگیریهای بعد از<br />

انتخابات را می¬داد.‏ همان زمانی که مایر و<br />

کوبیا در کار راه اندازی سامانۀ اعالم خطری<br />

محلی بودند که از راه تلفن همراه به کار<br />

گرفته می شد،‏ به گونه ای باور نکردنی،‏ این<br />

ابزار مبنای اطالع رسانی فوری در هاییتی<br />

شد.‏ موسسۀ دیژی سل این کار را جهت می<br />

داد و تنها یک شمارۀ ۴۶٣۶ را در اختیار<br />

مردم هاییتی گذاست که بتوانند وضعیتهای<br />

بحرانی را خبر دهند.‏ و چنین بود که جان<br />

بسیاری نجات یافت.‏<br />

با کمک پیامک تلفنهای همراه و ابزارهای<br />

نصب شدۀ محلی،‏ اوشاهیدی با ابزارهای<br />

اندکی امکان پاسخ گویی سریع را فراهم<br />

آورده بود.‏ از تمامی کشور اعالم خبر از گم<br />

شده ها،‏ کمبود خوراک یا آب در یتیم خانه<br />

ها،‏ نجات یافتگان و غیره به راه افتاد.‏ نخست<br />

پیامکها به فرانسه و انگلیسی و کرئول توسط<br />

سازمانهای غیردولتی ساماسورس Sa-<br />

Crowd-( و کراوفالور )masource<br />

،)flower ترجمه شد،‏ و پس از بررسی محل<br />

ارسال و طبقه بندی،‏ آنها را گروهی داوطلب<br />

که در مدرسه ای مستقر در ماساچوست به<br />

نام مدرسۀ حقوق و دیپلماسی روی نقشه<br />

ای منتقل کردند.‏ این همان مدرسه ای است<br />

که مایر در آن جا تدریس می کند.‏ به لطف<br />

پیوندی که سازمان اینستد )InSTEDD( از<br />

طریق پیامکها برقرار کرده بود،‏ پایگاهی<br />

امریکایی و متخصص در مدیریت رایانه<br />

ای شرایط بحرانی،‏ صلیب سرخ و همچنین<br />

دریاداران آمریکایی،‏ توانایی این را یافتند<br />

که اعالنهای شرایط خطرناک و جای<br />

آنها را دریابند.‏ این پیوند بی¬سابقه میان<br />

متخصصین رایانه کنیایی و ارتش آمریکا،‏<br />

نقشی قطعی در تبیین روشهای جدید،‏ با پی<br />

گیری¬های هیالری کلینتون،‏ در حکومت<br />

آمریکا داشته است.‏<br />

آشکار است که آمریکایی ها سنت دور<br />

و درازی در بهره گیری از فن آوری<br />

ارتباطات برای انتقال ‏»صدای آمریکا«‏<br />

دارند.‏ ‏»صدای آمریکا«‏ نام رادیویی است<br />

که در همۀ جهان پخش می شود و در طی<br />

جنگ جهانی دوم برای حمایت از منافع<br />

آمریکایی ها راه اندازی شده است.‏ با این<br />

حال در چند سال گذشته ابزار توانایی<br />

هوشمند power( )smart در برنامه های<br />

راهبردی آمریکا یک محور شده است.‏ گونه<br />

ای از سافت پاورِ‏ ‏)توانایی نرم(‏ – که هدفش<br />

بکار گیری ابزارهای تاثیر گذارِ‏ غیر خشن<br />

چون فرهنگ و ایدئولوژی،‏ توسط ژوزف<br />

(


صفحه 132<br />

نای ساخته شده است.‏ بهره گیری از این<br />

‏»توانایی هوشمند«‏ در سال ٢٠٠۴ توسط<br />

خانم سوزان نوسل،‏ سرپرست سازمان<br />

دیدبان حقوق بشر،‏ به نظریه ای تبدیل شده<br />

است که بنا به آن،‏ منطبق بر هر شرایطی<br />

فهرستی از ابزار دیپلماسی،‏ اقتصادی،‏<br />

نظامی،‏ سیاسی،‏ قانونی و یا فرهنگی را می<br />

توان ارایه داد.‏ هدف همچنین کمک کردن به<br />

موسسات آمریکایی سطوح باالی فن آوری<br />

در چهارچوب همکاری های به روز شدۀ<br />

حکومت با بازار و سازمانهای غیر دولتی<br />

)ONG( و یا بنیادهای نیکوکاری است.‏ با<br />

این نظریه،‏ دیپلماسی آمریکایی راه بر یک<br />

الگوی اقتصادی می گشاید که بخش بازار<br />

و بخش خدمات غیرانتفاعی را به هم پیوند<br />

می دهد.‏<br />

ابزاری برای دور زدن سانسور اینترنتی<br />

(<br />

شبکه ارتباطات رایانه ای و تلفنهای همراه<br />

ابزار ویژه این برنامه اند.‏ در این باره،‏ خانم<br />

کلینتون در گفتگوی مهم خود در تاریخ ١۵<br />

فوریه ٢٠١١ می گوید:‏ ‏»گروه فنی برنامۀ<br />

نقشه جغرافیائی با توانائی کنش متقابل را در<br />

اختیار ما گذاشته است که با کمک آنها می<br />

توانیم نیازها و منابع را شناسایی کنیم.‏ همین<br />

دوشنبه ‏]در هاییتی[‏ دختر ٧ ساله و دو زن<br />

از زیر آوار فروشگاهی،‏ که فرو ریخته بود،‏<br />

توسط یک گروه جستجو و نجات آمریکایی<br />

پیدا شدند.‏ اینها پیامکی برای دریافت کمک<br />

فرستاده بودند.«‏ برای پیشبرد دمکراسی و<br />

حقوق بشر،‏ وی بر ضرورت دستیابی مردم<br />

به این فن آوری تاکید می کند و فراخوان<br />

می دهد به ‏»شراکت در این صنعت،‏ فضای<br />

دانشگاهی و انجمنهای غیر دولتی )ONG(<br />

را برای ساماندهی به تالشی مداوم و امکان<br />

بهره برداری از فن آوری ارتباطات را فراهم<br />

می آورد و آن را در راه اهداف دیپلماسی ما<br />

به کار می گیرد.«‏ ١( کاموسیون Com-(<br />

،)motion با بودجه ای ٢ میلیون دالری،‏<br />

پروژۀ نمونۀ این رویکرد است.‏ این برنامه<br />

شبکه¬ای از تلفن همراه مستقل است که بر<br />

مبنای اصول اینترنتی کار می کند و در یک<br />

چمدان جای می گیرد.‏ این ابزار به فعاالن<br />

‏]سیاسی[‏ امکان می دهد که از سانسور شبکه<br />

بگذرند،‏ بیاد می آوریم که در دوران حسنی<br />

مبارک در ژانویۀ ٢٠١١ درست پیش از<br />

سقوط حسنی مبارک اینترنت قطع شده بود.‏<br />

در سرآغاز این پروژه،‏ یک فعال هوادار<br />

نرم افزار آزاد و آزادی اینترنتی،‏ آقای ساشا<br />

میانرات بوده است که می خواهد با وی-فی<br />

)Wi-Fi( رایانه های دستی و تلفنهای همراه<br />

را به هم مرتبط کند تا بتواند یک زیرساختار<br />

بی سیم را با توانایی باالی انتقال داده ها<br />

بسازد)‏‎٢‎‏(‏ و با آن ابزار امنیتی امکان این را<br />

فراهم آورد که کاربران ناشناس بمانند.‏ چنین<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

بود که به گونه ای متناقض،‏ همان زمان که<br />

ویکیلیکس )WikiLeaks( در کار دستبرد<br />

زدن به مداراک وزارت امور خارجه آمریکا<br />

بود،‏ هوش دیپلماتیک به معضل فعالیتهای<br />

هک کنندگان )Hacktivistes( می<br />

پرداخت.‏ )٣(<br />

افغانستان اولین گسترۀ آزمایش این فن<br />

آوری-‏ دیپلماتیک )۴( بوده است.‏ در سال<br />

٢٠٠٩، ١۵ میلیون از مردمان این کشور<br />

٣٠ میلیونی مشترک تلفن همراه بوده اند.‏<br />

۶۵ درصد این مشترکین به هم پیامک<br />

می فرستند و بیش از ۵٠ درصد آنها از<br />

تلفن همراه خود برای گوش دادن به رادیو<br />

استفاده می کنند.‏ با این داده ها،‏ ارتش آمریکا<br />

متوجه این شد که طالبان در مناطقی که<br />

کمتر زیر پوشش تلفنهای دستی اند فعالترند<br />

و با پی بردن به این رابطه،‏ ارتش آمریکا<br />

١١٣ میلیون دالر برای گسترش ارتباطات<br />

غیرنظامی،‏ به همراه برنامه ای راهبردی که<br />

تبلیغات و توسعۀ اقتصادی را در بر داشت،‏<br />

سرمایه گذاری کرد.‏ از دیگر سو،‏ پلیس<br />

افغانستان برای مبارزه با فساد مالی دستمزد<br />

کارمندان خود را نه با پول نقد که به واسطۀ<br />

تلفن های همراه م.‏ پیزا )M-PAISA( می<br />

پردازد.‏ ۵( )<br />

دست اندرکاران گوناگون بر تنوع به کار<br />

گیری فن آوری سیاسی می افزایند.‏ از میان<br />

آنها می توان از برنامۀ ‏»جاده های ابریشم<br />

رایانه ای«‏ نام برد که به دست گروه Inter-<br />

net Bar Organization راه اندازی شده<br />

است.‏ می دانیم که ٨۵ درصد مردم افغانستان<br />

از راه کشاورزی روزگار می گذرانند؛ پس<br />

از سالها جنگ،‏ درگیری های فراوانی بر<br />

سر مالکیت زمینها به وجود آمده است.‏ به<br />

دنبال این درگیری ها،‏ بهره گیری از برنامه<br />

های راهیاب ،)GPS( تصویر و پیامکها<br />

برای فرستادن اطالعات به گونه ای امن در<br />

یک بایگانی داده ها به کار گرفته شده است.‏<br />

چنین است که یک دفتر اسناد رسمی مجازی<br />

شکل گرفته است و یک همراهی حقوقی در<br />

پیوند با حقوق عرفی هم در دسترس است تا<br />

این اختالفها را پایان بخشد.‏<br />

توانایی هوشمند power( )smart همچنین<br />

در نظارت بر انتخابات به کار گرفته می<br />

شود،‏ نمونۀ آن را در گینه،‏ در آفریقا می بینیم.‏<br />

سفارت آمریکا در گینه از کمیتۀ انتخاباتی<br />

این کشور برای راه انداختن برنامه ای به<br />

نام « رای میدهم،‏ می بینم و می فرستم«‏<br />

پشتیبانی کرده است.‏ این برنامه امکان این<br />

را فراهم آورد که،‏ به هنگام انتخابات ٢٧<br />

ژوئن ٢٠١٠، پیامکها از طریق یک سایت<br />

از سوی رای دهندگان و ناظران بررسی و<br />

تحلیل شوند.‏ )۶( سفارت فرانسه با مرکزی<br />

مطبوعاتی در این برنامه شرکت کرده بود.‏<br />

نظارت رسمی و ‏»نظارت شدن«‏ شهروندی<br />

‏)به مانند مورد اوشاهیدی در کنیا(‏ که گاه<br />

از راهکارهای همانندی استفاده می کنند،‏<br />

همدیگر را کامل می کنند.‏ در سالهای ٢٠١٠<br />

و ، ٢٠١١ در سودان،‏ کنترل انتخابات<br />

توسط شهروندان از سوی دپارتمان حکومتی<br />

آمریکا پشتیبانی شد.‏ پیش از این هم سامانه<br />

هایی که از برنامۀ اوشاهیدی الهام گرفته<br />

بودند در کشورهای اتیوپی،‏ مصر،‏ تانزانیا،‏<br />

ساحل عاج و در لیبریا بکار برده شده بودند.‏<br />

)٧( گزارشهای ارسالی هم تقلبها ‏)ناشدنی<br />

بودن رای دادن،‏ کمبود تعرفۀ انتخاباتی برای<br />

برخی کاندیداها،…(‏ و هم نابسامانی های<br />

دوران انتخابات ‏)زورگویی،‏ نابرابری ها،‏<br />

تهییج نژادی،…(‏ را در بر می گرفت و<br />

امکان اطالع رسانی در بارۀ خشونتهای پس<br />

از انتخابات را هم فراهم آورد.‏<br />

به کمک تلفنهای همراه،‏ که نسبت به یک<br />

رایانه در شرایط نظارت بیشتر در دسترس<br />

قرار دارند،‏ کارهای غیرقانونی با سرعت<br />

ارسال پیامکها روی نقشه مشخص می شوند.‏<br />

این رویکرد ریشه در حساب پذیربودن ac-<br />

) countability دارد ، واژه ای که ترجمه<br />

اش به فرانسه دشوار است.‏ اگر چه در حوزۀ<br />

سیاسی،‏ این واژه ‏»پاسخگوکردن«‏ دولتها<br />

معنی می دهد،‏ در حوزۀ جامعه شناسی واژه<br />

یاد شده به شبکه ای از مفاهیم اشاره دارد<br />

که مستند بودن،‏ آشکاربودن و پاسخگویی را<br />

در بر می گیرد.‏ )٨( در این چهارچوب،‏<br />

آشکاربودن از فلسفه ای سیاسی ناشی می<br />

شود که به ما اجازه می دهد که به پیمانی<br />

اسنادی برسیم،‏ به این معنی که نتوان]در<br />

شرایطی[‏ انکار کرد که ‏»در جایی برای<br />

کسی اتفاقی افتاده است«،‏ و پاسخگویی<br />

همگانی را به دنبال داشته باشد.‏<br />

(<br />

از شهر سیلیکون واله Val- Silicon<br />

(<br />

)ley خانم کلینتون برای تمامی کارفرمایان<br />

حوزۀ فن آوری پیام زیر را فرستاده است:‏<br />

‏»ضروری است که از افرادی که در پشت<br />

سازوکار این دستگاهها قرار دارند،‏ یعنی از<br />

مخترعین و خودِ‏ کارفرمایان،‏ پشتیبانی کنیم.‏<br />

ما می دانیم که بسیاری صاحبان صنایع آماده<br />

اند که بخشی از تخصص کارکنانشان را وقف<br />

حل مشکالت موجود جهان کنند ولی اغلب<br />

نمی دانند چگونه آن را به انجام برسانند.‏<br />

چگونه کار را آغاز کنند؟ چه نگاهی می<br />

تواند بیشترین تاثیر را داشته باشد؟«‏ )٩( این<br />

سخنان،‏ که در حمایت از همکاری صنعت<br />

فراورده¬های همراه )١٠( در آفریقا گفته<br />

شده است،‏ بخشی از فراخوانی است برای<br />

همکاری میان دیپلماتها،‏ صاحبان صنایع و<br />

انجمنهای غیر انتفاعی.‏


صفحه 133<br />

افریقا بازاری پررونق<br />

آیا این فراخوانی به خیرخواهان است؟<br />

فقط این نیست.‏ پس از آسیا،‏ آفریقا دومین<br />

بازاری است که بیشترین توسعۀ این صنعت<br />

را داشته است.‏ در نوشتۀ ‏»گزارش نهایی<br />

سال ٢٠١١، بررسی صنعت فراورده¬های<br />

همراه آفریقا«‏ که توسط بنیاد جهانی دست<br />

اندرکاران صنعت فراورده¬های همراه<br />

)GSMA( منتشر شده است می بینیم که<br />

در پایان سال ۶۴٩،٢٠١١ میلیون اتصال به<br />

شبکه ضبط شده است و حدود ٧٣۵ میلیون<br />

مشترک تا پایان سال ٢٠١٢ پیش بینی شده<br />

است.‏<br />

گوگل،‏ که در آفریقای جنوبی و در کنیا مستقر<br />

شده است و در پیوند با بنیاد گرامین(‏‎١٠‎‏(‏ و<br />

شرکت MTN قرار دارد،‏ ساختار گسترش<br />

کاربردی – به نام AppLab را راه اندازی<br />

کرده است که در آن خدمات گوناگون صنعت<br />

همراه به انجام رسیده اند:‏ برنامۀ SMS<br />

Tips که به پرسشهای پزشکی و کشاورزی<br />

پاسخ می دهد که با پیامک فرستاده شده اند،‏<br />

همچنین Google Trader که شرکتهای<br />

کوچک را به خریداران به گونه ای همزمان<br />

پیوند می دهد.‏ از طریق برنامه هایی چون<br />

، Apps۴Democracy که کنکوری<br />

رقابتی است و در بردارندۀ داده های همگانی<br />

ای است که دولت در سایت Data.gov در<br />

اختیار همگان می گذارد،‏ دست اندر کاران<br />

برنامۀ توانایی هوشمند همکاران جدیدی<br />

را جذب می کنند.‏ بر مبنای این الگوست<br />

که جریانی که Apps۴Africa نام گرفته<br />

است،‏ در ژوئیۀ سال ٢٠١٠ به دست خانم<br />

ژودیت مک هال،‏ منشی دوم دیپلماسی و<br />

خدمات عمومی،در نایروبی به راه افتاد.‏<br />

این حرکت،‏ موجد بیست و اندی برنامه<br />

پیشنهادی در کنیا،‏ رواندا،‏ اوگاندا و تانزانیا<br />

شد.‏ ابزار سود آوری به نام مامابیکا (١١( به<br />

زنان باردار حلبی آبادهای نایروبی پیشنهاد<br />

یک برنامۀ پس انداز ٩ ماهه را می دهد<br />

که به حسابی بانکی مربوط به تلفن وابسته<br />

است.‏ این پس انداز به این زنان باردار این<br />

امکان را خواهد داد که در مرکزی بهداشتی<br />

زایمان کنند.‏ )١٢( از دیگر همکاری ها و<br />

برنامه های پشتیبانی شدۀ توانایی هوشمند<br />

‏»فمینیست«‏ و فن آورانۀ خانم کلینتون می<br />

توان از برنامۀ mWomen BOP Apps<br />

)١٣(Challenge نام برد که هدفش به<br />

وجود آوردن کاربردهای ویژه برای زنان<br />

کشورهای تهی دست است.‏ الگوی آن هم<br />

برنامۀ HarassMap است که موارد<br />

مربوط به دست اندازی های جنسی و<br />

خشونت های خانوادگی در مصر را روی<br />

نقشه نشان می دهد.‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

شمار بسیاری از بنیادهای آمریکایی در این<br />

زمینه فعالیت می کنند.‏ زمانی که برخی از<br />

نقش آفرینان محلی با تاسی به خوانندۀ مبارز<br />

آفریقایی-‏ آمریکایی جیل سکات هرون Gil(<br />

) Scott Heron می گویند که ‏»برای<br />

انقالب سرمایه گذاری نخواهد شد«)‏‎١۴‎‏(،‏<br />

نقش این بنیادها پرسش برانگیز می شود.‏<br />

پی یر امیدیار Omidyar( .M( Pierre<br />

بنیاد گذار ای بای ،)eBay( شرکتی به<br />

نام بنیاد امیدیار را با سرمایه ای ٢ میلیون<br />

یورویی در جنوب صحرای افریقا پایه ریزی<br />

کرده است.‏ وی که رویکردش را در مجلۀ<br />

‏»هاروارد بیزنزری وی یو«‏ )١۵( توضیح<br />

می دهد،‏ برنامه اش را مبتنی بر محور ‏»فن<br />

آوریی می گذارد که به شهروندان ابزاری<br />

را می دهد«‏ که دولتها را وا می دارد که<br />

آن را به حساب آورند.‏ یک سازمان غیر<br />

دولتی به نام ، HIVOS این بنیاد را در<br />

نایروبی سرپرستی می کند.‏ در سپتامبر<br />

٢٠١٠، در همایش سازمان کلینتون گلوبال<br />

اینی¬سیاتیو )١۶(، که در سال ٢٠٠۵<br />

توسط رئیس جمهور پیشین آمریکا ویلیام<br />

کلینتون پایه گذاری شده بود،‏ بنیاد امیدیار<br />

واریز مبلغ ۵۵ میلیون دالر خود را به شبکۀ<br />

Tech for transparency آغاز کرد.‏<br />

نزدیک به نصف این مبلغ برای نوآوری در<br />

زمینۀ صنعت ابزار همراه هزینه شد.‏ این<br />

بنیاد همچنین از برنامۀ FrontlineSMS<br />

پشتیبانی می کند که برنامه ایست از شبکۀ<br />

پیامکها که به ارتباطهای سازمانهای<br />

غیر دولتی واگذار شده است و در برنامۀ<br />

اوشاهیدی هم شراکت دارد.‏<br />

برای آقای بیل گیت،‏ بنیاد گذار میکروسافت<br />

و برجسته ترین نقش آفرین در زمینۀ فن<br />

آوری انسان دوستانه در دنیا )١٧(، فروختن<br />

رایانه در کشورهای تهی دست کارایی کمی<br />

دارد،‏ به جای آن باید قطعا تلفن همراه را<br />

بکار گرفت که با آن می توان جان کسانی<br />

را نجات داد.‏ )١٨( چنین است که وی در<br />

برنامۀ mHealth ‏)استفاده از تلفن همراه<br />

در زمینۀ بهداشت(‏ شرکت می کند و به<br />

برنامه های نرم افزاری مبارزه با ویروس<br />

ایدز،‏ ماالریا،‏ سل و..‏ کمک می رساند و<br />

با این کار طبیعتا برنامه های Windows<br />

، Mobile از برنامه های مایکروسافت،‏ در<br />

اولویت قرار می گیرند.‏<br />

بنیاد بیل و ملینا گیت )١٩( در سال ١٩٩۴<br />

با سرمایه ای برابر ۶۶ میلیارد دالر آغاز<br />

بکار کرد.‏ برای بهره گیری از نظام معافیت<br />

مالیاتی باید حداقل ۵ درصد دارایهای این<br />

بنیاد در کارهای نیکوکارانه هزینه شود.‏ می<br />

ماند ٩۵ درصد بقیۀ آن که در فعالیتهایی به<br />

کار گرفته می شوند که سودآورند و گاهی<br />

هم چندان انسان دوستانه نیستند.‏ )٢٠( در<br />

سال ٢٠٠٩، این بنیاد ٣ میلیارد یارانه فراهم<br />

آورد و ۴٠٩ میلیون دالر برای بهره گیری<br />

از ذخایر،‏ در برنامه هایی که در جهت بهبود<br />

سطح زندگی در کشورهای در حال توسعه<br />

بودند،‏ خرج کرد.‏ در زمینۀ بهداشت عمومی،‏<br />

به جز دولت آمریکا،‏ هیچ بنیاد سرمایه<br />

گذاری به اندازۀ این بنیاد تاثیرگذار نبوده<br />

است.‏ )٢١( به لطف بخششی ٣٠ میلیارد<br />

دالری از سوی آقای وارن بوفت،‏ سرمایۀ<br />

این بنیاد به بیش از دوبرابر سرمایۀ نخست<br />

رسانده است و بزرگترین بنیاد نیکوکاری<br />

شناخته می شود.‏ )٢٢(<br />

پیوند میان گروه گیت و بوفت به ماتیو<br />

بیشاپ،‏ رئیس دفتر روزنامه اکونومیست<br />

در نیویورک،‏ امکان داد که واژۀ ‏»انسان<br />

دوستی سرمایه دارانه«‏ )٢٣( را بسازد.‏<br />

این واژه برای نشان دادن همگونی امور از<br />

کارهای آرمانی به کارهای درآمدزا بکار<br />

می رود )٢۴( گروه گیت و بوفت گونۀ<br />

نوی از شراکت با سازمانهای نیکوکاری و<br />

دولت را تحمیل می کنند.‏ اینان می خواهند<br />

نشان دهند که در زمانی که حکومتها بودجه<br />

های اجتماعی شان را کم می کنند،‏ و کمتر<br />

در این باره ریسک می کنند،‏ تا جایی که<br />

سازمانهای انساندوستانه آن را برنمی تابند،‏<br />

بنیاد اقتصادی می تواند ‏»بزرگترین قدرت<br />

خوبی در دنیا باشد«.‏<br />

کارهای آرمانی و کارهای درآمدزا<br />

به گفتۀ آقایان گیت و بوفت ، ‏»بخشیدن«‏ می<br />

تواند این چنین به بزرگترین اهرم تغییرات<br />

در دنیا تبدیل شود،‏ البته ‏»بخشیدن«‏ به گونه<br />

ای راهبردی و همخوان با الگوهای بازار.‏<br />

این انسان دوستان جدید باید،‏ به معنی نخست<br />

واژه،‏ به عنوان ‏»سرمایه گذاران اجتماعی«‏<br />

شناخته شوند.‏ اینان همان گونه نیکوکاریی<br />

را نمی کنند که نخستین صنعتکاران چون<br />

آندرو کارنژ و جان د.‏ راکفلر انجام می<br />

دادند.‏ در فرهنگ این بازیگران،‏ فن آوری<br />

امکان این را هم فراهم می آورد که راههایی<br />

به سوی سرمایه گذاری ایجاد کرد.‏ چنین<br />

است که تلفن همراه از نظرگاه انساندوستی<br />

سرمایه دارانه همان است که زمان سنج<br />

در نظرگاه تایلوریسم.‏ این ابزار به لطف<br />

کارکردهای گوناگونش،‏ پیامک،‏ دوربین<br />

عکاسی و فیلمبرداری،‏ پیامگیر،‏ راهیاب<br />

،)GPS( ابزار خوبی برای گرارشگری و<br />

در نتیجه شفافیت ‏]همه چیز[‏ است.‏ با این<br />

کارکردها،‏ کارهایی که از آنها پشتیبانی مالی<br />

شده است را می توان با جزئیات به سرمایه<br />

گذاران نشان داد.‏ هرکدام از آنها می توانند<br />

ببیند که چگونه طرح اجرا شده شده است


Source : http://keionline. )22(<br />

org/microsoft-timeline<br />

Philanthrocapitalisme )23(<br />

Matthew Bishop et Mi- )24(<br />

chael Green, Philanthrocapitalism<br />

: How the Rich Can Save<br />

the World, Bloomsbury Press,<br />

,2008 ,VILLE<br />

Fastcompany.com<br />

Mobil )10(<br />

Cette fondation spéciali- )11(<br />

sée dans la microfinance a dès<br />

aidé des femmes ougan- ۱۹۹۷<br />

daises à développer de petits<br />

commerces de téléphonie mo-<br />

.bile<br />

Mamabika )12(<br />

Laurence Allard, « Monnaie )13(<br />

mobile : des services innovants<br />

no- ۲۴ ,» portés par les usagers<br />

www.mobactu.fr ,2010 vembre<br />

TechWomen )14(<br />

Hakima Abbas, « The role )15(<br />

of donors in the movement for<br />

social justice in Africa », Pamno-<br />

17 ,bazuka News, Nairobi<br />

.2010 vembre<br />

Pierre Omidyar, « How I )16(<br />

Did It : EBay’s Founder on Innovating<br />

the Business Model of<br />

Social Change », Harvard Business<br />

Review, Boston, septem-<br />

.2011 bre<br />

و تا کجا مفید است.‏ با عمل انسان دوستانه<br />

فنی،‏ انسان دوستی عقالنی می شوند و کمک<br />

نوع دوستانه به سرمایه گذاری تبدیل می<br />

شود.‏ به نظر می رسد که ثروتمندان جدید<br />

شهر سیلیکون واله،‏ میلیاردرهای رایانه ای،‏<br />

که گاهی از کارهای تجاری شان هم کناره<br />

گرفته اند،‏ تصمیم گرفته اند که به فتح بازار<br />

روبه رشد بیایند.‏ تلفن همراه،‏ که تا این اندازه<br />

کاراست و خدماتی واقعی به مردم ارایه می<br />

دهد،‏ برای این بازار ابزار مناسبی است.‏<br />

کلیه حقوق برای نشریه لوموند دیپلوماتیک<br />

محفوظ است<br />

Le Monde diplo- ۲۰۰۰ – ۲۰۰۳<br />

matique<br />

Clinton Global Initiative )17(<br />

Technophilanthropie )18(<br />

Brian Dolan, « Bill Gates )19(<br />

: Mobiles not PCs for global<br />

www.mo-,2010 avril ۲۷ ,» health<br />

bihealthnews.com<br />

Fondation Bill et Melinda )20(<br />

)Gates (BMGF<br />

Cf. Charles Piller, Edmund )21(<br />

Sanders et Robin Dixon, «<br />

Les investissements bien peu<br />

philanthropiques de la Fondation<br />

Gates », Problèmes<br />

économiques, Paris, octobre<br />

.2008<br />

Remarks on Internet Free- « )۱(<br />

.2010 janvier ۲۱ ,» dom<br />

Yves Eudes, « Commotion, )2(<br />

le projet d’un Internet hors de<br />

30 ,tout contrôle », Le Monde<br />

.2011 août<br />

Mot-valise rassemblant )3(<br />

hack – bricolage informatique<br />

– et activisme. Lire Jean-Marc<br />

Manach, « Les “bidouilleurs” de<br />

la société de l’information », Le<br />

Monde diplomatique, septem-<br />

.2008 bre<br />

Techno-diplomatie )4(<br />

Monty Mumford, « M-Paisa : )5(<br />

Ending Afghan Corruption, one<br />

,Text at a Time », Techcrunch<br />

.2010 octobre 17<br />

Charles W. Corey, « SMS )6(<br />

Texting Program Allows Guinean<br />

Voters to Protect Their<br />

Votes »,www.america.gov (ar-<br />

.2010 juin 21 ,)chive<br />

Le lien vers toutes les ac- )7(<br />

tions citées : http://blog.usha-<br />

…/hidi.com/index.php<br />

Cf. Harold Garkinkel, Re- )8(<br />

cherches en ethnométhodologie,<br />

Presses universitaires<br />

.rééd( 1967 ,de France, Paris<br />

qui fait de l’accountability ,)2007<br />

le ressort même de l’ordre social<br />

suivant cette dynamique<br />

entre voir, interpréter et accom-<br />

.plir<br />

Clinton to Tech Innovators « )9(<br />

and Entrepreneurs : “We Want<br />

octobre ANNEE, ۱۵ ,» ”You<br />

صفحه 134<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


اقتصاد سیاسی<br />

انقالب کینزی و ضد انقالب نئولیبرالی<br />

منبع:‏ گلوبال ریسرچ<br />

نویسنده:‏ اریک تاوسنت<br />

برگردان:‏ ع.‏ سهند<br />

صفحه 135<br />

در نتیجه رکود دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰،<br />

موج جدیدی از انتقادات که عمدتاً‏ بر شالوده<br />

عملگرایانه قرار داشت،‏ کیش نئوکالسیک<br />

را فراگرفت.‏ این موج جدید،‏ بینالمللی<br />

بود و رهبران سیاسی و اقتصادانان دارای<br />

تعلقات مختلف وابسته به جریانات گوناگون-‏<br />

متفکران روشنفکر بورژوازی،‏ سوسیالیست<br />

و مارکسیست-‏ را در بر میگرفت.‏ در<br />

بستر بیکاری گسترده و رکود اقتصادی،‏<br />

پیشنهاداتی برای فعالیتهای عمومی عمده،‏<br />

برای تزریق ضد انقباضی پول عمومی،‏ و<br />

حتا برای مصادره بانکها مطرح شد.‏ آن<br />

پیشنهادات از منابع گوناگون گسترده ای<br />

میآمدند:‏ دکتر شاخت )Schacht( از آلمان؛<br />

دمان )Deman( سوسیالیست بلژیکی؛<br />

بنیانگذاران مکتب استکهلم،‏ برخوردار<br />

از حمایت سوسیال دموکراتهای سوئد؛<br />

سوسیالیستهای فابین )Fabian( و جان<br />

مینارد کینز Keynes( )J.M. در بریتانیا؛<br />

جی.‏ تینبرگن Tinbergen( .J( در هلند؛<br />

فریش )Frisch( در نروژ؛ گروه ایکس-‏<br />

کرایس X-crise( )Groupe در فرانسه؛<br />

الزارو کاردناس Cardenas( )Lazaro<br />

رئیسجمهور مکزیک از ۱۹۳۵ تا ‎۱۹۴۰‎؛<br />

کاردانان پرونیسم در آرژانتین دهه ‎۱۹۳۰‎؛<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

روزولت رئیس جمهور ایاالت متحده ‏)که<br />

در اوامبر ۱۹۳۲ انتخاب شد(‏ و ‏»نیو دیل«‏<br />

Deal( )New او.‏<br />

کل طیف پیشنهادات و سیاستهای<br />

عملگرایانه بخشاً‏ در سال ۱۹۳۶ در اثر<br />

کینز به نام ‏»تئوری عمومی اشتغال،‏ بهره و<br />

پول«‏ خالصه شد.‏<br />

انقالب کینزی<br />

کار تدارکی کینز ‏)تولد ۱۸۸۳، مرگ<br />

۱۹۴۶(، که زمینه را برای ‏»تئوری<br />

عمومی«‏ فراهم کرد،‏ متأثر از ضرورت<br />

یافتن یک راه حل برای بحران در حال<br />

گسترش نظام سرمایهداری بود.‏ عالوه<br />

براین،‏ این راه حل میباید با تداوم بقاء نظام<br />

همخوان میبود.‏ کار،‏ بخشاً‏ حاصل یک روند<br />

وسیع جمعی بود که در آن گروهها و افراد<br />

در اردوگاههای کینزی مختلف،‏ که اغلب<br />

با هم بسیار اختالف داشتند،‏ قرار گرفتند.‏<br />

برخی،‏ مانند جوآن روبینسون Joan(<br />

Pole( و پُل ام.‏ کالچکی )Robinson<br />

) .M Kalecki انگلیسی،‏ که در واقع پیش<br />

از کینز اجزاء کلیدی ‏»تئوری عمومی«‏ را<br />

فرمولبندی کرده بوند،‏ بیشتر به مواضع<br />

مارکسیستی گرایش یافتند.‏ دیگران تدریجاً‏ به<br />

همان احکام لیبرالیسم و اقتصاد نئوکالسیکی<br />

که کینز توصیف کرده بود،‏ نزدیکتر شدند.‏<br />

کینز،‏ در یکی از نوشتههای خود،‏ به جورج<br />

ادوار مور Moore( George Edward<br />

(، بخاطر آزاد کردن او از اخالقیات غالب<br />

روز و محافظت از او در مقابل تقلیل نهایی<br />

بنتامایسم )Benthamism( به پوچی<br />

موسوم به مارکسیسم،‏ ادای احترام میکند.‏‎۲‎<br />

کینز از جنگ جهانی اول از نظر سیاسی<br />

فعال بود.‏ او بعنوان یک کارمند خزانهداری<br />

بریتانیا،‏ فعاالنه در مذاکرات درباره قرارداد<br />

ورسای،‏ که در سال ۱۹۱۸ به جنگ خاتمه<br />

داد،‏ شرکت کرد.‏ او در اعتراض با میزان<br />

غرامتهای جنگی تحمیل شده به آلمان،‏ از<br />

هیأت نمایندگی بریتانیا استعفا داد.‏ او کمی<br />

بعد ‏»پیامدهای اقتصادی صلح«‏ را نوشت<br />

.)1919 ,Keynes(<br />

او در سال ۱۹۲۶ در جزوۀ ‏»پایان آزادی<br />

گذاری«‏ نوشت:‏ ‏»این بههیچوجه درست<br />

نیست که از اصول اقتصاد سیاسی چنین<br />

استناج شود که منافع شخصی آگانه همیشه<br />

بسود منافع عمومی کار میکند.«‏‎۳‎


و<br />

صفحه 136<br />

(<br />

در دهه ۱۹۲۰، کینز سیاستهای دولت<br />

محافظهکار وینستون چرچیل را محکوم کرد.‏<br />

او با سیاستهای لیبرال ‏»نئوکالسیک«‏ که<br />

اعتصاب معدنکاران را تحریک کرد،‏ و در<br />

پی آن اعتصاب سراسری سال ۱۹۲۶ رخ<br />

داد،‏ مخالف بود.‏<br />

بعد از آن،‏ او خواهان یک سیاست برای<br />

سرمایهگذاری عمومی عمده شد.‏ او از حزب<br />

لیبرال حمایت میکرد،‏ در حالیکه روابط<br />

دوستانه ای با حزب کارگر داشت.‏ در<br />

سال ۱۹۲۹، در پی شکست محافظهکاران<br />

و لیبرالها،‏ دولت کارگر جدید او را به<br />

‏»کمیسیون مکمیالن درباره وضعیت<br />

اقتصادی«‏ منصوب کرد.‏ او در سال ۱۹۳۰<br />

مشاور همان دولت شد.‏<br />

بحران اقتصادی در پی سقوط والاستریت<br />

در سال ۱۹۲۹ ژرف گردید،‏ و منجر به<br />

ارائه یک تحلیل از اشتغال،‏ بهره و پول شد،‏<br />

و اعتقاد او را مبنی بر اینکه مداخله دولت<br />

باید افزایش یابد،‏ تقویت کرد.‏ دولت برای<br />

جبران کاهش در تقاضا،‏ باید خرج را در<br />

جهت تقویت اقتصاد و اشتغال،‏ افزایش دهد.‏<br />

بعد از آن،‏ او در یک مناظره عمده با هایک<br />

)Hayek( درگیر شد.‏ گرچه هایک،‏ همچون<br />

کینز به رد شماری از ایدههای اسمیت<br />

،)Smith( ریکاردو ،)Ricardo( والراس<br />

), )Walras و جیونس )Jevons( رسیده<br />

بود،‏ اما با لودویگ وُ‏ ن میسس Ludwig(<br />

)von Mises مجموعه ای از ایده های<br />

اولترا-لیبرال را که شدیداً‏ مخالف اصول<br />

اصلی انقالب کینزی بود ‏)در مخالفت شدید<br />

با آن قرار داشت(‏ مطرح کرد.‏<br />

در حالیکه کینز و اقتصاددانان همفکر او<br />

متقاعد بودند که رکود بزرگ بعلت سقوط<br />

در سرمایهگذاری بود،‏ هایک و هواداران<br />

او سرمایهگذاری بیش از حد ناشی از<br />

سیاستهای پولی بدون دقت را علت میدیدند.‏<br />

برای کینز،‏ مصرف و سرمایهگذاری باید از<br />

طریق مداخله قوی دولت تحریک شوند.‏<br />

برای هایک،‏ مداخله دولت پول موجود<br />

برای سرمایهگذاری خصوصی را کاهش<br />

میداد.‏ برای کینز،‏ دستمزدها باید جهت<br />

تحرک مصرف افزایش یابند.‏ برای هایک،‏<br />

دستمزدها،‏ در جهت تضمین احیای اشتغال<br />

کامل،‏ باید کاهش یابند.‏ این مناظره ‏)پلمیک(‏<br />

به صفحات مطبوعات بریتانیا راه یافت<br />

‏)»تایمز«،‏ ۱۷ و ۱۹ اکتبر ۱۹۳۲(.<br />

کینز باور داشت که سیاست اقتصادی باید<br />

بسمت کاهش نرخ بیکاری باال و توزیع<br />

درآمدها به شیوه ای مساواتطلبانهتر تعیین<br />

شود.‏ او استدالل میکرد که اگر دولت اهداف<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

اشتغال کامل و برابری بیشتر را دنبال نکند،‏<br />

خطر جدی پیروزی فاشیسیم یا کمونیسم<br />

بلشویکی وجود خواهد داشت.‏ سیاست دولت<br />

باید کاهش نرخ بهره را،‏ که منابع حیاتی را<br />

به بخش مالی هدایت میکند،‏ هدف قرار دهد.‏<br />

با کاهش نرخ بهره،‏ او خواهان نابود کردن<br />

طبقه نزولخوار ‏)رانتخوار ،)rentier<br />

آفت نظام سرمایهداری ‏)که از قبَل درآمد<br />

کسب نشده زندگی میکند(‏ بود.‏ با این وجود،‏<br />

کینز در عین حال،‏ بوضوح کامل میگوید<br />

که پیامدهای تئوری او ‏»نسبتاً‏ لیبرال«‏ است.‏<br />

تئوری کینز »… در حالی که اهمیت حیاتی<br />

ایجاد کنترلهای مرکزی مشخصی در<br />

عرصههایی که امروز کامالً‏ در دست ابتکار<br />

بخش خصوصی است را برجسته میکند،‏<br />

عرصههای فعالیت بسیار زیادی را دست<br />

بخش خصوصی باقی میگذارد.‏ این در<br />

واقع،‏ خواهان یک نظام سوسیالیسم دولتی<br />

که بخش عمده حیات اقتصادی جامعه را تابع<br />

کنترل خود میکند،‏ نیست.«‏‎۴‎<br />

نسخههای کینز در مناطق بسیاری از جهان<br />

تا دهه ۱۹۷۰ به اجرا گذاشته شد.‏ آنها<br />

همچنین،‏ بر شماری از اقتصادانان،‏ همچون<br />

ساموئلسون ،)Samuelson( گالبرایت<br />

،)Galbraith( توبین )Tobin( و پرهبیش<br />

)Prebisch( تأثیر گذاشتند.‏<br />

تدارک ضدانقالب نئولیبرالی<br />

یک واکنش سریع به سیاستهای مداخله<br />

دولت در راستای تقویت تقاضا و حرکت<br />

بسمت اشتغال کامل،‏ وجود داشت.‏ از آغاز<br />

دهه ۱۹۳۰، هایک و وُ‏ ن میسس برای<br />

نابودکردن پیشنهادات کینز اقدام کردند.‏<br />

‏»از سال ۱۹۴۵، در محافل آکادمیک و<br />

سرمایهداری گوناگون،‏ بطور همزمان برای<br />

گردآوردن مدافعان واجد شرایط لیبرالیسم<br />

‏)اقتصادیات نئوکالسیک(‏ پروژههای متفاوتی<br />

با هدف سازماندهی یک پاسخ مشترک به<br />

مُبلغان مداخله دولت و سوسیالیسم،‏ ظهور<br />

کرد.‏ سه مرکز که این مقاومت بعد از جنگ<br />

در آنجا سازماندهی شد عبارت بودند از :<br />

مؤسسه عالی مطالعات بینالمللی و توسعه<br />

)IUHEI( در ژنو،‏ مدرسه اقتصادی لندن<br />

)LSE( و دانشگاه شیکاگو.«‏‎۵‎<br />

در پایان جنگ جهانی دوم،‏ هایک در ،<br />

مدرسه اقتصادی لندن بود.‏ در سال ۱۹۴۷،<br />

او و وُ‏ ن میسس انجمن مونت-پرلین So-<br />

)ciété du Mont-Pèlerin را تأسیس<br />

کردند.‏ اولین نشست آن در آوریل ۱۹۴۷<br />

برگزار شد و ۳۶ لیبرال معروف را در هتل<br />

دُ‏ پارک Parc( )Hôtel du در مونت-‏<br />

پرلین نزدیک ووی سوئیس گردآورد.‏<br />

هزینه آن نشست را بانکداران و صاحبان<br />

صنایع سوئیس تأمین کردند.‏ سه نشریه<br />

بزرگ ایاالت متحده ‏)فورچون،‏ نیوزویک،‏<br />

و ریدرز دایجست(‏ نمایندگی فرستادند.‏ در<br />

واقع،‏ ریدرز دایجست Di- Reader’s<br />

)gest به تازگی،‏ خالصه ای از کار اصلی<br />

هایک،‏ ‏»راه به بردگی«‏ را منتشر کرده<br />

بود.‏ آن کتاب،‏ از جمله میگفت:‏<br />

‏»در گذشته،‏ تسلیم شدن بشر به نیروهای<br />

غیرشخصی بازار توسعه تمدن را،‏ که در<br />

غیر آنصورت ظهور نمیکرد-‏ ممکن<br />

ساخت.‏ از طریق تسلیم است که ما هر روز<br />

در ساختمان چیزی که بسیار بزرگتر از<br />

چیزی است که همه ما قادر به درک آن<br />

هستیم،‏ مشارکت میکنیم.«‏‎۶‎<br />

اقتصادانان و فالسفه راستگرا از ‏»مکاتب<br />

فکری«‏ گوناگون در آن نشست شرکت<br />

کردند.‏ ‏»در پایان نشست انجمن دُ‏ مونت-‏<br />

پلرین ‏]سلف داووس[-نوعی فراماسونری<br />

نئولیبرالی،‏ خیلی خوب سازماندهی شده<br />

و متعهد به اشاعه کیش نئولیبرالی با<br />

گردهماییهای بینالمللی منظم،‏ تأسیس<br />

شد.«‏‎۷‎<br />

در میان فعالترین اعضای سازمان،‏ هایک،‏<br />

ُ ن میسس،‏ موریس آالس Al- Maurice<br />

،)lais کارل پوپر Popper( )Karl و<br />

میلتون فریدمن Friedman( )Milton<br />

قرار داشتند.‏ آن سازمان به یک کانون فکر<br />

ضدحمله نئولیبرالی مبدل شد.‏ بسیاری از<br />

اعضای آن برنده جایزه نوبل در اقتصاد<br />

شدند ‏)هایک در ۱۹۷۴، فریدمن در ۱۹۷۶،<br />

و آالس در ۱۹۸۸(.<br />

تارنگاشت عدالت<br />

پینویسها:‏<br />

(<br />

۱- بخش نخست این سری ‏»نگاهی در آیینه<br />

پشت سر برای درک حال«‏ در تارنگاشت<br />

‏»کمیته برای حذف بدهی جهان سوم«‏ از<br />

۱۲ تا ۲۵ ژوئن … ۲۰۰۹ منتشر شد.‏<br />

۲- به نقل از بیوود و دوستالر،‏ ۱۹۹۵ ص.‏<br />

.۳۷<br />

۳- همانجا،‏ ص.‏ ۴۰.<br />

۴- کینز،‏ ۱۹۳۶، یاداشتهای نهایی،‏ چاپ<br />

اسپانیایی،‏ ص.‏ ۳۶۲.<br />

-۵ اودری،‏ .۱۹۹۶<br />

۶- وُ‏ ن هایک،‏ ۱۹۴۴.<br />

-۷ اندرسون،‏ .۱۹۹۶<br />

(


اقتصاد سیاسی<br />

مالکیت خصوصی و عدالت اجمتاعی<br />

رمان سرگئی اویچ اوسین<br />

برگردان:‏ ا.‏ م.‏ شیری<br />

صفحه 137<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

توضیح مترجم:‏<br />

عدالت اجتماعی خواست و آرزوی تاریخی<br />

بشر بوده و همچنان به عنوان اصلی ترین<br />

نیاز جوامع انسانی،‏ موضوع بحت امروز<br />

هم هست.‏ مبارزات قهرمانانه بشریت جهان<br />

برای برقراری عدالت اجتماعی در طول<br />

تاریخ،‏ همواره از سوی نیروهای ارتجاعی<br />

هوادار مالکیت خصوصی بکمک زور و<br />

تزویر،‏ ریاکاری و خیانت،‏ منکوب شده<br />

و بخون خود غرق گشته است.‏ در دوران<br />

کنونی،‏ که نظام غیرانسانی سرمایه داری<br />

امپریالیستی در باتالق بحرانهای همه جانبه<br />

ساختاری خود نفسهای آخر را می کشید،‏<br />

بیش از هر زمان دیگر هار شده و قصد<br />

دارد تمام بشریت و دستاوردهای آن را<br />

همراه خود نابود سازد.‏ در چنین شرایطی،‏<br />

بر نیروهای پیرو عدالت اجتماعی است که با<br />

درک مسئولیت تاریخی خود،‏ مقدمات تشییع<br />

جنازه و تدفین این وحشی ترین نظام تاریخ<br />

و تمام متعلقاتش،‏ از دولتهای امپریالیستی<br />

گرفته تا ناتوی تروریستی و حقوق بشر<br />

کذایی و دمکراسی تقلبی اش را فراهم<br />

آورند و آن ممکن نیست مگر جز با دامن<br />

زدن به مبارزه ایدئولوژیک-‏ نظری برای<br />

غلبه آگاهانه بر تشتت فکری-‏ نظری در<br />

میان نیروی ترقیخواه و تشکیل هیئت های<br />

تدفین نظام سرمایه داری ‏)احزاب رزمنده<br />

پرولتری(‏ در هر کشوری.‏ بخصوص اینکه<br />

در دو دهه اخیر،‏ تبلیغات بورژوازی توانسته<br />

با طرح و تبلیغ موضوعات ساختگی و<br />

بغایت انحرافی مثل ‏»تروریسم«،‏ ‏»مسائل<br />

همجنسگرایان«،‏ مدبازی و مدپرستی،‏<br />

جنگ افروزیها و لشکرکشیهای پیاپی،‏ ایجاد<br />

جنگهای قومی-‏ قبیله ای،‏ دینی-‏ مذهبی،‏<br />

دامن زدن به آشوب و اغتشاش در کشورهای<br />

مختلف و غیره،‏ بخش قابل توجهی از<br />

نیروهای سابقا طرفدارعدالت اجتماعی را<br />

دچار سرگیجه نموده و با استثمارگران و<br />

هواداران مالکیت خصوصی بر ابزار تولید<br />

همراه ساخته و توانائی و کارآمدی اغلب<br />

احزاب و سازمانهای سیاسی مترقی تا کنونی<br />

را به صفر برساند.‏<br />

***<br />

مالکیت خصوصی و عدالت اجتماعی<br />

حق مالکیت خصوصی،‏ موضوع کلیدی و<br />

گرهی در نظام حقوق اجتماعی-‏ اقتصادی<br />

جامعه سرمایه داری بشمار می آید.‏ بی جا<br />

نیست که در ماده ۲۵ قانون اساسی ‏)منظور<br />

روسیه است(‏ تصریح می شود:‏ »۱- قانون<br />

از حق مالکیت خصوصی محافظت می<br />

کند؛ ۲- هر کسی از حق مالکیت دارائی<br />

خصوصی،‏ استفاده و در اختیار گرفتن آن به<br />

تنهایی ویا بطور مشترک با اشخاص دیگر<br />

برخوردار است«.‏ ‏)ماده ۲۵، بند ۱ و ۲(.<br />

این ماده،‏ هم تمام ماهیت ساختار جامعه<br />

امروزی را بیان کرده و هم کلیه حقوق<br />

و آزدایها را.‏ قانون اساسی با تضمین این<br />

حق،‏ با واسطه و یا بیواسطه به تابعی از<br />

حق اصلی،‏ حق مالکیت خصوصی تبدیل<br />

شده است.‏ از دیگر سوی،‏ بسیاریها خیلی<br />

عالقمندند از دولت باصطالح اجتماعی،‏<br />

عدالت اجتماعی در این دولت و در باره<br />

اینکه دقیقا حق ‏»تقدس«‏ و ‏»مصونیت«‏<br />

مالکیت خصوصی هم باید این عدالت<br />

اجتماعی را تأمین نماید،‏ صحبت نماید.‏ اما<br />

توسعه جامعه بورژوایی دائما از قابل تردید<br />

بودن این استنتاج حکایت می کند.‏ بویژه این<br />

شکاکیت در جریان بحران مالی-‏ اقتصادی<br />

کنونی که چیزی غیر از اجزاء بحران<br />

ساختاری عمومی نظام سرمایه داری نیست،‏<br />

نمود عینی یافت.‏ بدین سبب،‏ این سؤال پیش<br />

می آید:‏ آیا تأمین عدالت اجتماعی در جامعه<br />

تحت سلطه مالکیت خصوصی،‏ بطور کلی<br />

امکان پذیز هست؟<br />

بمنظور یافتن پاسخ این سؤال،‏ مفاهیم<br />

مالکیت،‏ مالکیت خصوصی،‏ عدالت<br />

اجتماعی را توضیح می دهیم.‏<br />

مالکیت-‏ تاریخ تکامل مناسبات اجتماعی،‏<br />

تقسیم ‏)تصاحب(‏ دارائیها بمثابه عناصر<br />

ثروتهای مادی جامعه بین افراد مختلف ‏)تک<br />

تک افراد،‏ گروههای اجتماعی،‏ طبقات،‏<br />

دولتها(‏ را مشخص می کند.‏ مجموع دارائیهای<br />

متعلق به این فاعل ‏)مالک(‏ موضوع ‏»آ«،‏ یا<br />

دارائی متعلق به فرد مشخص را تشکیل می


صفحه 138<br />

دهد،‏ بنا بر این،‏ رابطه با ‏»آ«‏ نیز مناسبات<br />

مالکیتی نامیده می شود.‏ تنظیم قانونی آنها<br />

از سوی دولت،‏ شکل حقوقی مالکیت را<br />

بدست می دهد که اختیار تام به داشتن اموال<br />

خصوصی،‏ استفاده و در اختیار گرفتن آنها<br />

را به مالک اعطاء می کند.‏<br />

مقوله حق مالکیت را کمی بیشتر توضیح<br />

می دهیم.‏<br />

طبق قانون اساسی فدراسیون روسیه،‏ سیستم<br />

اختیار جزء حق مالکیت محسوب می شود.‏<br />

ماده ۲۰۹ قانون اساسی فدراسیون روسیه<br />

تصریح می کند که مالک از حق مالکیت،‏<br />

از حق استفاده و صالحیت بر دارایی خود<br />

برخوردار است.‏<br />

در ختیار داشتن،‏ عمال بمعنی مالکیت است.‏<br />

در ختیار داشتن در واقع صالحیت کلی را در<br />

خود منعکس می سازد.‏ بطوریکه بدون آن،‏<br />

حق مالکیت نمی تواند تام و تمام باشد.‏ دقیقا<br />

در اختیار داشتن هر چیز،‏ اجازه مدیریت<br />

آن را،‏ استفاده یا واگذاری برای استفاده از<br />

آن را و یا انتساب مدیر برای اداره آن را<br />

به مالک می دهد.‏ بدون در اختیار داشتن<br />

یک چیز،‏ نمی توان از حق واقعی مالکیت<br />

صحبت کرد.‏<br />

اختیار-‏ بمعنی صالحیت مالک بر یک شئی<br />

محسوب می شود که آن را از طرق انجام<br />

معامالت مدبرانه هنگام خرید و فروش،‏<br />

واگذاری و یا هدیه به جریان اقتصادی وارد<br />

می سازد.‏<br />

استفاده-‏ شامل حق تولید یا مصرف شئی<br />

برای برآوردن نیازها و منافع خود با توجه<br />

به مقصد آن می باشد ‏)بهره برداری از<br />

اموال،‏ بهره گیری از ثمرات و درآمدهای<br />

حاصل از آن و غیره(.‏ مرزهای حقوقی آن<br />

طبق قانون،‏ معاهده و یا بر اساس موازین<br />

حقوقی دیگر تعیین می شود.‏<br />

بدین ترتیب،‏ ما حق مالکیت را از زاویه هر<br />

سه عنصر آن مورد بررسی قرار دادیم.‏ حاال<br />

به این مسئله که مالکیت خصوصی چگونه<br />

خود را تعریف می کند،‏ می پردازیم.‏<br />

در حال حاضر مفهوم مالکیت خصوصی<br />

ناروشن است.‏ در حقوق مدنی معاصر<br />

حق مالکیت خصوصی بدین ترتیب تعریف<br />

می شود:‏ اشخاص حقیقی و یا حقوقی از<br />

حق مالکیت بر هر گونه دارایی،‏ باستثنای<br />

مواردی که حق مالکیت اشخاص حقیقی<br />

یا حقوقی بر آنها را قانون منع می کند،‏<br />

برخوردار هستند.‏<br />

از کتاب بزرگ فرهنگ لغات حقوقی مثال<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

می آوریم.‏ در آنجا گفته می شود:‏ ‏»مالکیت<br />

خصوصی بمثابه یکی از اشکال مالکیت و<br />

بمعنی حق مطلق اشخاص حقیقی یا حقوقی،‏<br />

حتی بر ابزار تولید است که قوانین حقوقی<br />

حافظ آن محسوب می شوند«.‏ این تعریف،‏<br />

ما را به واقعیت نزدیکتر می سازد.‏ زیرا،‏<br />

در اینجا بر ابزار تولید تأکید شده،‏ اما حق<br />

اشخاص بر دارائی مشخص ‏»بسادگی«‏<br />

و ‏»بطور کلی«‏ نمی تواند بمعنی مالکیت<br />

خصوصی حساب شود.‏ چرا که در اینجا<br />

آگاهانه مسئله حق مالکیت فردی که در<br />

اتحاد شوروی هم برسمیت شناخته می شد،‏<br />

نادیده گرفته می شود.‏ سؤال می شود:‏ اگر<br />

مالکیت فردی،‏ نه مالکیت خصوصی در<br />

اتحاد شوروی برسمیت شناخته می شد،‏ پس<br />

مالکیت خصوصی یعنی چه و چه تفاوتی با<br />

مالکیت فردی دارد؟<br />

تا کنون هیچ تعریف دقیقی از مالکیت<br />

خصوصی ارائه نشده است.‏ اما مفهوم اصلی<br />

‏»مالکیت«‏ بطور کلی،‏ همانطور که در باال<br />

گفتیم،‏ در این خالصه می شود که چیزی<br />

جز بمفهوم مناسبات اجتماعی نیست.‏ به<br />

تبع آن،‏ مالکیت خصوصی بمفهوم مناسبات<br />

اجتماعی در امر تملک خصوصی محصول<br />

کار است و چون کار در جامعه سرمایه<br />

داری جنبه اجتماعی دارد،‏ در آن صورت،‏<br />

اصل تصاحب خصوصی محصول کار<br />

اجتماعی،‏ می تواند فقط بر شالوده استثمار<br />

انسان از انسان،‏ بعبارت دیگر،‏ بر روی<br />

بیعدالتی اجتماعی استوار باشد.‏ بدین جهت<br />

به مارکس مراجعه می کنیم.‏ او،‏ مالکیت<br />

خصوصی را بعنوان آن شکلی از مالکیت<br />

سرمایه داران تعریف کرد که آنها از استثمار<br />

کار پرولتاریا بدست می آورند.‏ مارکس در<br />

‏»مانیفست حزب کمونیست«‏ درباره مالکیت<br />

خصوصی سرمایه داری نوشت:‏ ‏»آیا کار<br />

مزدورى،‏ یعنى کار پرولتاریا براى او ایجاد<br />

مالکیت می کند؟ به هیچ وجه.‏ کار مزدورى،‏<br />

سرمایه یعنى آن مالکیتى را بوجود می آورد<br />

که کار مزدورى را استثمار می کند و تنها<br />

در شرایطى می تواند افزایش یابد که کار<br />

مزدورى جدیدى بوجود آورد تا مجددا آن را<br />

استثمار کند«.‏<br />

تعریف دقیق مالکیت خصوصی سرمایه<br />

داری،‏ عبارت از این مالکیتی است که<br />

بتواند از حاصل کار دیگران ارزش اضافه<br />

در پی آورد.‏ در مقابل،‏ مالکیت فردی کار<br />

شخصی،‏ بمعنی ‏»شکل اصلی مالکیت فردی<br />

اعضاء جامعه بر حاصل کار و اندوخته،‏ بر<br />

اقالم مصرفی برای تأمین نیازهای شخصی،‏<br />

و همچنین به برخی بزارهای تولید مورد<br />

استفاده در اقتصاد شخصی و خانگی«‏<br />

محسوب می شود.‏<br />

کامال واضح است که مالکیت شخصی<br />

و خصوصی تفاوت اساسی با هم دارند.‏<br />

مالکیت شخصی بر کار و بر اقالم مصرفی<br />

را در بر می گیرد،‏ اما مالکیت خصوصی<br />

بر استثمار کارمزدوری توسط سرمایه مبتنی<br />

است و ابزار تولید را نیز شامل می شود.‏<br />

اینک به توضیح مفهوم ‏»عدالت اجتماعی«‏<br />

می پردازیم.‏ در کتاب ‏»فرهنگ لغات<br />

اقتصادی کنونی«‏ بعقیده ما،‏ مفهوم دقیق<br />

عدالت اجتماعی بیان شده است.‏ در آنجا گفته<br />

می شود:‏ ‏»عدالت اجتماعی«‏ بمعنی تأمین<br />

فرصتهای برابر برای افراد فعال درعرصه<br />

کار،‏ دریافت مزد متناسب با کمیت و کیفیت<br />

کار،‏ تأمین نیازمندیهای تأخیر ناپذیر توده<br />

ها با بهره مندی از ثروتهای اجتماعی،‏<br />

اجتناب از قطبی سازی ناشی از تقسیم شدیدا<br />

نابرابر درآمدها،‏ ثروتها و استفاده منطقی از<br />

توانمندیهای مثبت مردم می باشد.‏<br />

همه اصول عدالت اجتماعی را به ترتیب بر<br />

می شماریم:‏<br />

‎۱‎ ایجا فرصت برابر برای مشارکت همه<br />

افراد در فعالیتهای کاری.‏<br />

‎۲‎ پرداخت مزد کار بر اساس کمیت و<br />

کیفیت آن.‏<br />

‎۳‎ تأمین نیازمندی ضروری مردم با بهره<br />

گیری از ثروتهای اجتماعی.‏<br />

‎۴‎ اجتناب از قطبی سازی ناشی تقسیم شدیدا<br />

نابرابر درآمدها و ثروتها.‏<br />

‎۵‎ بهره برداری خردمندانه از توانمندیهای<br />

مثبت مردم.‏<br />

و در اینجا سعی می کنیم پاسخ این سؤال<br />

را نیز بیابیم که آیا در جامعه ای که بخش<br />

خصوصی بر ابزار تولید مسلط است،‏ اجرای<br />

حداقل یکی از پنج اصل فوق الذکرامکان<br />

پذیر است؟<br />

‎۱‎ ایجا فرصت برابر برای مشارکت همه<br />

افراد در فعالیتهای کاری.‏ در سرتاسر قوانین<br />

روسیه عبارات برابرحقوقی،‏ اجتناب از هر<br />

نوع تبعیض و امثالهم بکرات تأکید قرار<br />

گرفته است.‏ در قانون کار فدراسیون روسیه<br />

بر این اصل تأکید شده است که:‏ ‏»ایجاد<br />

فرصت برابر برای کارکنان بدون اعمال هر<br />

گونه تبعیض در پیشرفت بر اساس بهره<br />

وری کار.‏<br />

اما عمال،‏ آنچنان که روشن است،‏ این<br />

معیارها فاصله زیادی با واقعیت دارند.‏<br />

بعبارت صحیح تر،‏ بطور کلی اجرا نمی<br />

شوند.‏ بر کسی پوشیده نیست که از جمله،‏


صفحه 139<br />

زندانیان سابق چون نمی تواند کار پیدا<br />

کنند،‏ در نتیجه،‏ به کارهای جنایی دست<br />

می زنند تا دوباره به زندان برگردند.‏<br />

مهاجران غیرقانونی نیز که بخاطر بیکاری<br />

در کشورشان برای یافتن کار به روسیه می<br />

آیند،‏ دچار چنین سرنوشتی می شوند.‏ برای<br />

اینکه آنها را به بردگی بگیرند،‏ به آنها کار<br />

نمی دهند و االآخر.‏<br />

از همه اینها الجرم این نتیجه ساده حاصل<br />

می شود که مالکیت خصوصی و ایجاد<br />

فرصت مساوی برای افراد عالقمند به<br />

مشارکت در فعالیتهای کاری هیچ قرابت و<br />

سنخیتی با هم ندارند.‏ زیرا،‏ واضح است که،‏<br />

سرمایه داری بر پایه مالکیت خصوصی بنا<br />

شده و خود این مالکیت خصوصی هم ادامه<br />

نسل مناسبات اجتماعی مبتنی بر ساختارهای<br />

استثمارگرانه است و این نیز به پیدایش<br />

کشورهایی با سطح رشد مختلف منجر می<br />

شود.‏ سرمایه امپریالیستی غرب،‏ کشورهای<br />

کمتر رشدیافته را استثمار می کنند و ساکنان<br />

این کشور اجبارا به کشورهای رشد یافته<br />

سرمایه داری پناه می برنند.‏ به سخن دیگر،‏<br />

مسئله مهاجرت غیرقانونی به یک پدیده بین<br />

المللی تبدیل می شود.‏<br />

‎۲‎ پرداخت مزد کار بر اساس کمیت و<br />

کیفیت آن.‏ این،‏ مهمترین حق قانونی هر<br />

انسان است.‏ هر فرد باید از حق دستمزد<br />

عادالنه و مطلوب برخوردار باشد.‏ این<br />

حقی است که در منشور جهانی حقوق بشر<br />

نیز مورد تأکید قرار گرفته است.‏ در قانون<br />

اساسی فدراسیون روسیه آمده است،‏ که هر<br />

انسانی بدون هیچگونه تبعیض،‏ حق دارد از<br />

دستمزد متناسب با کارخود برخوردار باشد.‏<br />

در قانون کار فدراسیون روسیه تصریح شده<br />

است که،‏ پرداخت دستمزد کامال عادالنه و<br />

بموقع کارکنان برای تأمین زندگی انسانی آنها<br />

و خانواده شان و بمیزان حداقل دستمزدی که<br />

طبق قانون معین می شود،‏ یکی از اصول<br />

قانون کار روسیه است.‏ ولیکن در شرایط<br />

حکمرانی مالکیت خصوصی بر ابزار تولید،‏<br />

ما تصویر کامال دیگری را غیر از آنچه که<br />

قانون نشان می دهد،‏ مشاهده می کنیم.‏ در<br />

رابطه با این مسئله که مالکیت خصوصی<br />

شالوده ارزشهای جامعه معاصر شمرده می<br />

شود،‏ ما شاهد آنیم که بمنظور انباشت سود<br />

عظیم حاصل از استثمار،‏ بسیاری از سرمایه<br />

داران و مؤسسات دولتی ‏)که در واقع<br />

مالکان خصوصی بشمار می روند(،‏ بحساب<br />

کارکنان خود صرفه جویی می کنند.‏ شاخص<br />

این مدعا،‏ در گزارش تارنمای مرکز آمار<br />

فدراسیون روسیه ‏»تاک«‏ بتاریخ اول ماه<br />

سال ۲۰۰۹، در مورد مجموع بدهی های<br />

سازمانها ‏)سازمانهای کالن(‏ از بابت تأخیر<br />

در پرداخت دستمزدها بخوبی ترسیم شده<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

است.‏ این بدهی ها مجموعا ۷۹۲۶ میلیون<br />

روبل می باشند و هر چند که در مقایسه با<br />

اول ماه آوریل سال ۸۲۹ ۲۰۰۹، میلیون<br />

روبل )۵ ۹ / درصد(‏ کاهش یافته،‏ ولی برای<br />

کشوری مثل کشور ما،‏ با توجه به پتانسیل<br />

ثروتها و ذخایز هنگفت آن،‏ شرم آور است.‏<br />

جالب توجه است که آنها کمبود پول در<br />

بودجه را علت چنین بدهی های عظیم می<br />

خوانند.‏ بدین ترتیب،‏ بدهی های حاصل از<br />

عدم پرداخت بموقع دستمزدها،‏ سر به ۳۸۷<br />

میلیون روبل می زند.‏<br />

این شاخص،‏ چگونگی تخلف از اصول<br />

موجود و پرداخت دستمزد مطابق با کیفیت<br />

و کمیت کار را بخوبی نشان می دهد و<br />

همچنین،‏ این شاخص یک بار دیگر ثابت می<br />

کند که مقوله مالکیت خصوصی و عدالت<br />

اجتماعی دو مقوله ناهمگون و ناسزگار با<br />

همدیگرند.‏ در این میان بر کسی پوشیده<br />

نیست که هم اکنون کشورهای اروپای غربی<br />

در چنان بحران مالی جدی بسر می برند که<br />

بشدت بر نظام پرداخت دستمزدها تأثیر می<br />

گذارد.‏<br />

این تصویر همچنین نشاندهنده آن است که<br />

کاهش موقتی بدهی ها از بابت تأخیر در<br />

پرداخت دستمزدها از هیچگونه تحول اساسا<br />

نوین در شرایط موجود خبر نمی دهد.‏ از<br />

همین شاخص روشن است که بدهی ها قبال<br />

هم کاهش یافته اند ولی این مسئله نتوانسته<br />

از افزایش مجدد آن جلوگیری نماید.‏ چرا که<br />

رشد بی برنامه جامعه،‏ اوضاع وخیم عرصه<br />

تولید ناشی از تضاد بین کار و نحوه تصاحب<br />

آن در پارامترهای نظام موجود،‏ متاسفانه،‏<br />

جنبه طبیعی بخود گرفته است.‏<br />

بدین ترتیب،‏ این اصل عدالت اجتماعی هم<br />

در شرایط فرمانروایی مالکیت خصوصی<br />

قابل اجرا نیست.‏<br />

‎۳‎ تأمین نیازمندی ضروری مردم با بهره<br />

گیری از ثروتهای اجتماعی.‏<br />

بر اساس توضیحات فوق الذکر می توان گفت<br />

که اجرای این اصل عدالت اجتماعی نیز با<br />

وجود حکمرانی مطلق مالکیت خصوصی<br />

در جامعه امکان پذیر نیست.‏ همین قدر<br />

کافیست گفته شود که مصرف سرانه گوشت،‏<br />

شیر و دیگر مواد غذائی ضروری در سال<br />

۲۰۰۰، در مقایسه با سال ۱۹۹۰، دو برابر<br />

کاهش یافت.‏<br />

‎۴‎ اجتناب از قطبی سازی ناشی از تقسیم<br />

شدیدا نابرابر درآمدها و ثروتها.‏<br />

این اصل عدالت اجتماعی در تمام جهان و<br />

در کشور ما بمثابه بخشی از آن،‏ بشدت زیر<br />

پا گذاشته می شود.‏ زیرا،‏ مالکیت خصوصی<br />

وسایل تولید را در تسلط خود دارد.‏<br />

در شرایط سلطه مالکیت خصوصی،‏ تولید<br />

به عامل استثمار کار بدل شده و بطور عینی<br />

به الیه بندی شدید اجتماعی منجر می گردد.‏<br />

این مناسبات باعث می شود که سرمایه<br />

داران با تصاحب ارزش اضافه،‏ ثروتهای<br />

هر چه بیشتری می اندوزند و در مقابل،‏<br />

مزد بگیران نیز به همان میزان فقیرتر می<br />

شوند.‏ درک این موضوع مشکل نیست که،‏<br />

این گفته فقط به روسیه مربوط نمی شود.‏<br />

علم،‏ هم با فقر مطلق و هم با فقر نسبی توده<br />

ها بخوبی آشناست.‏ بعبارت دیگر،‏ نمی توان<br />

گفت که اگر کارگر ساده آمریکائی نیروی<br />

کار خود را به سرمایه دار نمی فروخت،‏<br />

از کدام سطح زندگی می توانست برخوردار<br />

باشد.‏ اما ‏»رفقات با مسئولیت محدود«،‏<br />

واقعا هم می تواند بهتر از این باشد،‏ زیرا<br />

ارزش افزوده بطور کامل در اختیار طبقه<br />

کارگر قرار می گیرد،‏ نه سرمایه دار.‏ عالوه<br />

بر این،‏ نباید فراموش کرد که،‏ زندگی نسبتا<br />

مرفه برای کارگران اروپای غربی به برکت<br />

استثمار نواستعماری کشورهای وابسته به<br />

سرمایه داری که روسیه هم جزء آن است،‏<br />

تأمین شده است.‏<br />

اگر بخواهیم در مورد کشور خود بگوئیم،‏<br />

وضع بدین منوال است که ارقام،‏ بطور<br />

استاندارد از قشربندی عظیم در جامعه<br />

حکایت می کنند.‏ بنوشته گنادی زیوگانوف<br />

مندرج در روزنامه ‏»پراودا«،‏ ‏»فاصله<br />

بین فقیران و ثروتمندان در کشور تا ۲۵<br />

برابر و در مسکو،‏ ۴۱ برابر افزایش یافته<br />

است«.‏ الزم به گفتن است که این فاصله در<br />

جامعه اتحاد شوروی،‏ ۳ تا ۴ برابر بود.‏ با<br />

این وجود،‏ با توجه به افزایش دائمی قیمتها،‏<br />

نمی توان مطمئن بود که این شکاف افزایش<br />

نخواهد یافت.‏<br />

‎۵‎ بهره برداری خردمندانه از قابلیتهای<br />

مثبت مردم.‏<br />

بمنظور بهره برداری بهینه از توانائیهای<br />

مردم در هر زمینه ای که باشد،‏ ایجاد<br />

فرصتهای مناسب برای قبول دستاوردهای<br />

فرهنگ بشری ضرورت تام دارد.‏ زمانیکه<br />

همه و هر چیز عمال قابل داد و ستد است،‏<br />

چنین ‏»توانائیهای مثبت«‏ مردم مشکل می<br />

تواند بروز یابد و به اجرا در آید.‏ به تبع آن<br />

هم هیچ تغییری ممکن نخواهد بود.‏<br />

بدین سبب،‏ می بینیم که در شرایط حاکمیت<br />

مالکیت خصوصی،‏ این اصل عدالت<br />

اجتماعی هم قابل اجرا نیست.‏<br />


اقتصاد سیاسی<br />

خالصه گفتار اینکه با وجود سلطه مالکیت<br />

خصوصی،‏ اجرای هیچ یک از اصول<br />

عدالت اجتماعی امکان پذیر نیست و این<br />

امر مهم،‏ جز با تغییرات بنیادی در نظام<br />

اجتماعی حاکم و انحالل مالکیت خصوصی<br />

بر وسایل و ابزارهای تولید نمی تواند اعمال<br />

گردد.‏ بنابراین،‏ الزم به تأکید است که تغییر<br />

نظام اجتماعی موجود و جایگزینی آن با<br />

نظام اجتماعی جدید،‏ مستلزم فراهم بودن<br />

پیش شرطهای مشخص آن می باشد.‏ در<br />

حال حاضر ما شاهد رشد عظیم اجتماعی<br />

شدن نیروهای تولید در سراسر جهان هستیم.‏<br />

چنین اجتماعی شدن،‏ در واقعیت امر،‏ همه<br />

بنیانهای مادی-‏ فنی برقراری واقعی مالکیت<br />

عموم خلقی را که باید جایگزین مالکیت<br />

خصوصی حاکم بشود،‏ آماده کرده است.‏<br />

در این حالت نیروهای تولیدی به مناسبات<br />

تولیدی جلب خواهند شد.‏ الزم به گفتن است<br />

که،‏ صرفنظر از قابل بحث بودن نحوه طرح<br />

موضوع،‏ در حال حاضر،‏ شمار بیشتری از<br />

کارشناسان دقیقا از چنین گرایشی پیروی<br />

می کنند که فقط مالکیت عموم خلقی می<br />

تواند پایه مادی اجرای عدالت اجتماعی را<br />

فراهم سازد.‏ مالکیت خصوصی بدالیلی که<br />

برشمردیم،‏ بلحاط ماهیت خود،‏ نمی تواند<br />

با عدالت اجتماع هیچ سنخیتی داشته باشد<br />

و لزوما بجای اجرای عدالت اجتماعی،‏ آن<br />

را به انقیاد خواهد کشید.‏ چرا که مالکیت<br />

خصوصی بر روی بیعدالتی اجتماعی بنا<br />

نهاده شده است.‏<br />

تارنگاشت عدالت<br />

همه موافقند که سرمایهداری دچار یک<br />

بحران جدی است،‏ اما درک افراد مختلف<br />

از این متفاوت است.‏ متداولترین نظر،‏ که<br />

حتا اقتصاددان مترقی مانند پال کروگمان<br />

و ژوزف استیگلیتز به آن معتقدند این است<br />

که بحران کالً‏ پیامد سقوط ‏»حباب«‏ مسکن<br />

است؛ چون در این وضعیت بحرانی،‏<br />

خرج خصوصی،‏ چه برای مصرف چه<br />

برای سرمایهگذاری،‏ احتماالً‏ در آیندۀ قابل<br />

پیشبینی افزایش نخواهد یافت،‏ تجدید حیات<br />

فقط از طریق افزایش خرج دولت ممکن<br />

است،که این بدین معنی است که هم در<br />

ایاالت متحده و هم در اروپا،‏ بجای درپیش<br />

گرفتن اقدامات ریاضتی،‏ دولت باید خرج<br />

خود را افزایش دهد.‏<br />

این واقعیت که این نوشداروی بحران<br />

مورد قبول واقع نمیشود،‏ با ‏»اقتصادیات<br />

بد«‏ سیاستگزاران،‏ ‏»عدم حسن نیت«‏<br />

جمهوریخواهان،‏ سنگدلی راست،‏ و<br />

غیره توضیح داده میشود.‏ این نظر بطور<br />

خالصه بحران را صرفاً‏ بعنوان یک پدیده<br />

پراکنده،‏ یک باره،‏ مُعضلی که اقتصاد<br />

ایاالت متحده،‏ و نتیجتاً‏ اقتصاد جهان،‏ در<br />

نتیجه سقوط یک رونق متکی بر ‏»حباب«‏<br />

گرفتار آن شده است میبیند،‏ ‏»حباب«ی<br />

که سیاست پولی غیرمسئوالنه هیأت مدیره<br />

فدرال ریزرو تحت ریاست آلن گریناسپن<br />

در تشویق آن تبانی کرد.‏<br />

بحران ساختاری<br />

ماهیت بحران کنونی سرمایهداری<br />

منبع:‏ دموکراسی مردم<br />

نویسنده:‏ پرابهات پاتنایک<br />

مشکل این نظر این است که شدیداً‏ محدود<br />

است؛ کلیّت حقیقت را نمیبیند.‏ بوجود آمدن<br />

بحران بوسیله سقوط ‏»حباب«‏ مسکن تنها<br />

بخشی از داستان است؛ داستانی که خود در<br />

درون بحران بنیادین ساختاری سرمایهداری<br />

قرار دارد.‏ در واقع،‏ ‏»حبابهای«‏<br />

‏»داتکام«‏ )dotcom( و مسکن این<br />

بحران ساختاری را پنهان نگه داشته بودند؛<br />

با سقوط آنها ما نه تنها بحران ناشی از<br />

خود این سقوط را داریم،‏ بلکه این بحران<br />

بر بحران ساختاری اساسی که آن نیز<br />

اکنون آشکار میشود قرار دارد.‏ چون این<br />

بحران ساختاری با منطق نظام سرمایهداری<br />

عجین است،‏ آنچه در مقابل ماست یک<br />

بحران سیستماتیک است-‏ نه یک بحران<br />

پراکنده و ادواری-‏ و راه برونرفت آسانی<br />

از آن وجود ندارد.‏ بطور خالصه،‏ ما وارد<br />

یک دوره طوالنی بحران سرمایهداری،‏<br />

یادآور دهه ۱۹۳۰، شده ایم که نه فوراً‏ بلکه<br />

از طریق زنجیره ای از تحوالت سیاسی<br />

مانند آنچه که دو دهه ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ رخ<br />

داد،‏ امکانات انقالبی واقعی برای فرارفتن<br />

از نظام را فراهم خواهد کرد.‏<br />

اجازه بدهید با این پرسش شروع کنیم:‏ چرا<br />

در ایاالت متحده و اروپا اینقدر با خرج<br />

دولت بعنوان ابزاری برای غلبه بر بحران<br />

مخالفت میشود؟ چرا برای ‏»ریاضت«‏<br />

که باالجبار بحران را تشدید خواهد نمود<br />

یک تقاضای مستمر وجود دارد؟ گفتن<br />

اینکه این فقط ‏»اقتصادیات بد«‏ است کافی<br />

نیست.‏ ‏»اقتصادیات«ی که مسلط میشود،‏<br />

در هر زمان آن نوعی است که طبقه مسلط<br />

wordpress..http://eb1384<br />

/26/05/2012/com<br />

-0-1-4/http://pspa.ucoz.ru/publ<br />

23<br />

صفحه 140<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


صفحه 141<br />

آنرا تأیید میکند ‏)فرضی که بویژه درباره<br />

اقتصادیات صادق است زیرا که چنان<br />

تأثیر مستقیمی بر سیاست دولت دارد(.‏<br />

‏»اقتصادیات بد«‏ یکی از مکانیسمهایی<br />

است که منافع سرمایه مالی که بر<br />

سرمایهداری معاصر مسلط است،‏ از طریق<br />

آن اعمال فشار میکند.‏ ‏»ریاضت«‏ به این<br />

دلیل تحمیل میشود که سرمایه مالی با<br />

خرج دولت در مقیاس بزرگ برای تحرک<br />

اقتصاد مخالف است.‏<br />

سرمایه مالی با کُنشگری دولت مخالف<br />

نیست،‏ بلکه میخواهد آن کُنشگری<br />

شکل تأمین مشوقها برای خود سرمایه<br />

مالی-‏ جهت ارتقای منافع خودش،‏ بمثابه<br />

ابزاری برای احیای اقتصاد-‏ را بگیرد.‏<br />

سرمایه مالی عمل مستقیم دولت در این<br />

راستا از طریق خرج عمومی بزرگتر را<br />

نمیخواهد.‏ هر اقدام دولت که مستقل از<br />

سرمایه مالی عمل کند،‏ و بدنبال کار مستقیم<br />

بجای کار از طریق ارتقای منافع سرمایه<br />

مالی باشد،‏ مشروعیت سرمایهداری،‏ و<br />

بویژه مشروعیت منافع سرمایه مالی را<br />

از بین میبرد،‏ چون این پرسش را مطرح<br />

میکند:‏ اگر برای رفع اشکال نظام به دولت<br />

نیاز است چرا اصالً‏ به نظام نیاز داریم،‏<br />

چرا خود مالکیت دولتی را نداشته باشیم؟<br />

از اینرو،‏ سرمایه مالی در ایاالت متحده با<br />

۱۳ تریلیون دالر حمایت دولتی برای تثبیت<br />

نظام مالی هیچ مخالفتی ندارد؛ اما بمحض<br />

اینکه پرسش خرج دولت برای احیای<br />

اقتصاد مطرح میشود،‏ موعظه درباره<br />

فضایل ‏»ریاضت«‏ را شروع میکند.‏<br />

بنابراین،‏ عصر سلطه سرمایه مالی عصری<br />

است که در آن ‏»مداخله دولت در مدیریت<br />

تقاضا«‏ مدل کینز به حاشیه عقب مینشیند.‏<br />

اکنون،‏ سرمایهداری بی وقفه به برخی<br />

محرکهای بیرونی برای حفظ رشد خود<br />

نیازمند است.‏ سرمایهداری میتواند رشد<br />

را صرفاً‏ براساس نیروی خود حفظ کند،‏<br />

صرفاً‏ بدین خاطر که رشد،‏ برای مدت<br />

زمانی،‏ رخ میداده است،‏ اما اگر رشد به<br />

هر دلیلی-از آنجمله ظهور تنگناها بخاطر<br />

خود رشد-‏ نقصان یابد،‏ آنوقت یک پیچاپیچ<br />

سرمایهگذاری کمتر و کمتر و کاهش رشد<br />

آغاز میشود که آنرا بسمت یک وضعیت<br />

ایستا،‏ یعنی بسمت وضعیت بازتولید ساده<br />

میکشاند.‏ رهاسازی نظام از بازتولید ساده<br />

و تضمین اینکه رشد نیروی خود را از<br />

دست ندهد و به وضعیت بازتولید ساده<br />

سقوط نکند،‏ چیزی است که با عملکرد<br />

مجموعه ای از محرکهای بیرونی تضمین<br />

میشود.‏<br />

محرکهای بیرونی<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

از نقطه نظر تاریخی دو دست از<br />

محرکهای بیرونی این نقش را ایفا کرده<br />

اند.‏ نخستین،‏ کل نظام استعماری است<br />

که تا جنگ جهانی اول این نقش را ایفا<br />

میکرد.‏ اصطالح ‏»نظام استعماری«‏<br />

در اینجا فقط برای اشاره به مستملکات<br />

استعماری و نیمه استعماری مانند هند و<br />

چین بکار برده نمیشود،‏ بلکه بهاصطالح<br />

‏»مستعمرات مهاجرنشین«‏ را که ‏»جمعیت<br />

بومی«‏ آنها بخاطر جا دادن به مهاجران<br />

از مرکز سرمایهداری رانده میشدند را<br />

نیز دربرمیگیرد.‏ ‏»نظام استعماری«‏ از<br />

طریق زیر از رشد تحت سرمایهداری<br />

نگهداری کرد:‏ همراه با مهاجرت جمعیت<br />

به ‏»مستعمرات مهاجرنشین«‏ یا مهاجرت<br />

سفیدپوستان به مناطق دارای آب و هوای<br />

معتدل،‏ مهاجرت موازی سرمایه از مرکز<br />

سرمایهداری به این مناطق نیز وجود<br />

داشت،‏ اما این ‏»صدور سرمایه«‏ از<br />

مرکز از طریق مصادره مازاد مستملکات<br />

مستعمراتی و نیمه مستعمراتی ممکن<br />

میشد.‏ نتیجتاً،‏ ‏»فرار«‏ یکسویه مازاد از<br />

هند و دیگر مستعمرات،‏ صادرات سرمایه<br />

از مرکز سرمایهداری به مستعمرات<br />

مهاجرنشین را تأمین میکرد.‏<br />

اما واقع در زیر این حرکتها در میزان<br />

‏»ارزش«،‏ تغییرات مهمی نیز در ارتباط<br />

با ترکیب کاال وجود داشت:‏ بریتانیا کشور<br />

اول سرمایهداری،‏ و همچنین کشور اول<br />

صادرکننده سرمایه،‏ کاالهای مورد تقاضا<br />

در مستعمرات مهاجرنشین مانند ایاالت<br />

متحده را تولید نمیکرد.‏ تقاضا در آنجا<br />

عمدتاً‏ برای مواد خام،‏ یعنی مواد معدنی<br />

و کاالهای اولیه بود،‏ که در مستملکات<br />

مستعمراتی تولید میشد.‏ بنابراین صادرات<br />

سرمایه بریتانیا در درجه اول از طریق<br />

صادرات کاالهای بریتانیایی مانند نساجی<br />

در هند و دیگر بازارهای شرقی،‏ و به<br />

همان اندازه یا حتا بیشتر،‏ از صادرات<br />

این کشورها به مناطقی که ‏»فرار«‏ بسمت<br />

آن بود ممکن میشد.‏ کاالهای بریتانیایی<br />

میتوانستند در کشورهای مستعمره و نیمه<br />

مستعمره فروخته شوند زیرا بازارهای آنها<br />

‏»آماده«‏ بود:‏ بازارهای آنها میتوانست<br />

برای تخلیه کاالهایی بریتانیایی،‏ به هر<br />

اندازه الزم،‏ و در هر زمان،‏ مورد<br />

بهرهبرداری قرار گیرد.‏<br />

کل این روال حرکت جهانی سرمایه و<br />

کاالها،‏ که از نقطه نظر مرکز سرمایهداری<br />

بسیار بی دردسر بود،‏ در زیر رونق<br />

طوالنی قرار داشت که سرمایهداری از<br />

اواسط قرن نوزدهم تا جنگ جهانی اول<br />

بخود دید.‏ بعد از جنگ جهانی اول این<br />

روال سقوط کرد.‏ بورژوازی محلی در<br />

مستعمرات خواهان فضای خود بود؛ ژاپن<br />

بعنوان رقیب بریتانیا در بازارهای آسیایی،‏<br />

ظهور کرد؛ با ‏»رسیدن به سرحدات«‏<br />

میزان سرمایهگذاری در ‏»دنیای جدید«‏<br />

به حدنهایی رسید؛ و گستره صنعتزدایی<br />

بیشتر در اقتصادهایی مانند هند شروع به<br />

محدود شدن هر بیشتر نمود.‏ رکود بزرگ<br />

دهه ۱۹۳۰ بیانگر این واقعیت بود که<br />

مکانیسم قدیمی برای تحرک سرزندگی در<br />

سرمایهداری دیگر کار نمیکند.‏<br />

رکود ‏]بزرگ[‏ فقط زمانی پایان یافت<br />

که دومین محرک خارجی عمده برای<br />

سرمایهداری،‏ یعنی خرج دولت،‏ ابتدا برای<br />

تدارکات جنگ،‏ و بعد از جنگ،‏ تحت تأثیر<br />

فشار طبقه کارگر و خطر سوسیالیسم،‏ برای<br />

به اجرا گذاشتن نوعی ‏»دولت رفاه«‏ وارد<br />

عمل شد.‏ اما ‏»مداخله دولت در مدیریت<br />

تقاضا«‏ نیز اکنون به آخر خط خود رسیده<br />

است:‏ ظهور سرمایه مالی بینالمللی بمثابه<br />

نیروی مسلط در سرمایهداری،‏ به دالئلی که<br />

در باال ذکر شد،‏ گستره آن را کاهش داده<br />

است.‏ بطور خالصه،‏ سرمایهداری اکنون<br />

واقد هر نوع مکانیسمی برای دادن رشد<br />

پایدار به خود است.‏<br />

کاهش دستمزدهای واقعی<br />

این،‏ بعالوه،‏ در بستری اتفاق میافتد<br />

که نیاز به چنان مکانیسمی از هر زمان<br />

دیگری حادتر میشود.‏ اجازه بدهید ببینیم<br />

چرا.‏ با جهانیسازی حرکت بسیار آزادتر<br />

سرمایه-‏ از آنجمله بشکل سرمایه،‏ و<br />

همچنین کاالها و خدمات،‏ میان کشورها<br />

بیش از هر زمان دیگری در تاریخ<br />

سرمایهداری،‏ صورت گرفته است.‏<br />

نتیجتاً،‏ سرمایه از متروپلها ‏)و همچنین<br />

سرمایه بزرگ داخلی(‏ میتواند تولید را<br />

به کشورهای جهان سوم،‏ که در آنجا<br />

بخاطر وجود ذخائر عظیم نیروی کار<br />

دستزمدها پایین است،‏ منتقل کند و ‏]آن<br />

تولیدات را[‏ به بازارهای متروپل صادر<br />

نماید.‏ این بهنوبه خود دستمزدهای کارگران<br />

در کشورهای متروپل را در مقابل فشار<br />

کاهشی که بوسیله ذخائر نیروی کار<br />

موجود در کشورهای جهان سوم اعمال<br />

میشود،‏ آسیبپذیر میسازد.‏ در ایاالت<br />

متحده،‏ بعنوان مثال،‏ طی سه دهه گذشته<br />

نرخ واقعی دستمزد کارگران بطور مطلق<br />

نزدیک به ۳۰ درصد کاهش یافته است.‏<br />

در کشورهای جهان سوم هم اینطور<br />

نیست که نرخ واقعی دستمزد باال میرود؛<br />

بالعکس،‏ فقیرسازی و آوارگی تولیدکنندگان<br />

خُرد،‏ شامل دهقانان،‏ که نشان دیگری از<br />

جهانی سازی است باعث افزایش ارتش


جامعه شناسی<br />

ذخیره کار میشود که این،‏ فشار کاهشی<br />

بر نرخ واقعی دستمزد کارگرانی را نیز<br />

که ارتش فعال کار برای سرمایهداری را<br />

تشکیل میدهند،‏ موجب میشود.‏ بنابراین،‏<br />

با در نظر گرفتن کل اقتصاد جهانی،‏<br />

گرایشی برای کاهش نرخ واقعی دستمزد<br />

کارگران،‏ و یا حداقل،‏ عدم افزایش آن<br />

وجود دارد.‏ با این وصف،‏ در عینحال،‏<br />

افزایش مداوم در بهره‏ وری کار وجود<br />

دارد،‏ که بدین معنی است که سهم ارزش<br />

اضافی در کل تولید افزایش مییابد.‏<br />

حقوق بشر«‏ و ‏»حقوق شهروند«‏ دیالکتیک<br />

جدید برابری و آزادی<br />

از:‏ اتین بالیبار<br />

برگردان : ب . کیوان<br />

صفحه 142<br />

اکنون،‏ چون یک روپیه از تولید که به<br />

کارگران میرسد بسیار بیشتر از یک<br />

روپیهای که به سرمایهداران میرسد،‏<br />

باعث افزایش مصرف میشود،‏ هر افزایش<br />

در سهم ارزش اضافی در تولید،‏ اگر<br />

همه چیز دیگر ثابت بماند،‏ موجب کاهش<br />

تقاضا میشود.‏ اگر سهم سرمایهگذاری<br />

سرمایهداران،‏ بعد از آنکه روپیه اضافی<br />

به آنها میرسد،‏ افزایش یابد،‏ آنوقت<br />

میتوان بر این کاهش در تقاضا غلبه<br />

نمود،‏ و کل تولید را محقق ساخت.‏ اما،‏<br />

ما پیش از این دیدیم که گرایش برای<br />

سرمایهگذاری سرمایهداران،‏ نه تنها رو به<br />

افزایش نیست،‏ بلکه در غیبت هر مکانیسم<br />

برای حفط رشد،‏ از پا افتاده و کاهش یافته<br />

است.‏ بنابراین،‏ نتیجه خالص،‏ یک گرایش<br />

چشمگیر بسمت بحرانهای اضافه تولید<br />

است.‏ دولت سرمایهداری که میتوانست<br />

با افزایش خرج خود،‏ پادزهری برای این<br />

گرایش بسمت اضافه تولید ارائه نماید،‏ و از<br />

آن طریق سهم بیشتری از ارزش اضافی را<br />

جلب نموده و به تحقق آن کمک کند،‏ اکنون<br />

به دلیل مخالفت سرمایه مالی با هزینه<br />

بیشتر دولت،‏ قادر به انجام آن نیست.‏<br />

بنابراین نتیجه این است که ناتوانی دولت<br />

سرمایهداری بمثابه تأمین کننده ارادی<br />

تقاضا،‏ نه تنها سرمایهداری جهانی را<br />

بدون هیچ محرک خارجی الزم برای<br />

حفظ رشد پایدار قرار میدهد،‏ بلکه به<br />

یک دلیل اضافی،‏ یعنی بدلیل گرایش سهم<br />

ارزش اضافی به افزایش در تولید جهانی،‏<br />

آنرا هر چه بیشتر به رکود سوق میدهد.‏<br />

بنابراین،‏ سرمایهداری جهانی در یک<br />

بحران ساختاری ژرف،‏ که هیچ راه فراری<br />

از آن وجود ندارد،‏ گیر افتاده است.‏ اما،‏<br />

مانند سالهای دهه ۱۹۳۰، یک مخمصه<br />

جدید که آبستن فرصتهای تاریخی برای<br />

فرارفتن از نظام است،‏ در حال ظهور<br />

است.‏<br />

_0108/2012/http://pd.cpim.org<br />

html.5_01082012/pd<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

نگرش<br />

فعلیت متن های اعالمیه حقوق بشر و شهروند<br />

که در سال های اخیر دوباره مورد تأکید<br />

قرار گرفت،‏ با اینهمه خود را به صورت<br />

متناقض به ما نشان می دهد.‏ با این حال،‏ این<br />

توأم با آگاهی از فاصلة ظاهری تقلیل ناپذیر<br />

بین مفهوم های ‏)آزادی و برابری(‏ است که<br />

با وجود این به مثابه امری ناگزیر احساس<br />

می شود.‏ لیبرالیسم معاصر در مطرح کردن<br />

این مطلب که ‏»آزادی«‏ و ‏»برابری«‏ در<br />

خارج از حدود بسیار تنگ ‏)حدود شکل<br />

حقوقی(‏ یکدیگر را نفی می کنند،‏ تنها نیست.‏<br />

سوسیالیسم نیز در هنگامی که عمالً‏ آشکار<br />

شد که درخواست های آزادی و برابری<br />

مشروط به یکدیگرند،‏ در این عقیده سهیم<br />

است.‏ همانطور که آن را هم در مبارزه برای<br />

دموکراسی در ‏»کشورهای سوسیالیستی«‏<br />

پیشین و هم در جنبش های ضد نژادپرستی<br />

اروپای غربی یا در مبارزه های سیاه پوستان<br />

آفریقای جنوبی مالحظه کردیم.‏<br />

این تضادهای بسیار عمیق دلیل های متعددی<br />

فراهم می آورند که به ندرت مورد بحث<br />

قرار گرفته اند.‏ به خصوص این که برابری<br />

بطور اساسی به نظم اقتصادی و اجتماعی<br />

مربوط است،‏ حال آن که آزادی قبل از هر<br />

چیز در ارتباط با نظم حقوقی-‏ سیاسی است.‏<br />

اما در عین حال،‏ این دلیل یا شبه دلیل وجود<br />

دارد که بر اساس آن لیبرالیسم و سوسیالیسم<br />

حتی اگر به نتیجه های معکوس برسند در<br />

این مورد اتفاق نظر دارند که تحقق برابری<br />

مستلزم دخالت دولت است؛ چون بطور<br />

اساسی به مسئله باز توزیع مربوط می<br />

گردد.‏ در صورتی که حفظ آزادی به محدود<br />

شدن این دخالت و حتی دفاع در برابر<br />

نتیجه های ‏»فاسد«‏ آن مربوط است.‏ بنظر<br />

می رسد که این مرجع همه جا حاضر،‏<br />

اما غیر جدی برای دولت که همچون یک<br />

بلوک نشان داده می شود،‏ همواره اختالف<br />

بین امر ‏»صوری«‏ و امر ‏»واقعی«‏ ‏)یا<br />

‏»گوهری«(‏ حقوق و فرانمود برابری<br />

بعنوان داو منحصراً‏ جمعی را تولید می کند.‏<br />

در صورتی که آزادی ‏)در هر حال ‏»آزادی<br />

جدیدی ها«(‏ به طور اساسی،‏ آزادی فردی،‏<br />

حتی در سطح آزادی های عمومی خواهد<br />

بود ‏)که در این صورت مناسب است به


صفحه 143<br />

طور اساسی به عنوان ضمانت های عمومی<br />

آزادی های خصوصی اندیشیده شود(.‏<br />

از آنجا که بطور مستقیم به ناسازه ای<br />

اساسی می رسیم که عبارت از اختالف<br />

میان گفتمان حقوق بشر و گفتمان ‏»حقوق<br />

شهروند«‏ است.‏ گفتمان حقوق بشر ‏)که قبل<br />

از هر چیز بیش از دستاورد بعنوان دفاع از<br />

حقوق بشر فرمول بندی شده(،‏ امروز شبح<br />

بسیار گسترده ای را تشکیل می دهد که از<br />

آزادی وجدان یا امنیت فردی تا خواست حق<br />

موجودیت یاحق مردم در تعیین سرنوشت<br />

پیش می رود.‏ البته این گفتمان کامالً‏ متمایز<br />

از گفتمان حقوق شهروند باقی می ماند که<br />

در نفس خود بین مسئله توسعه قلمرو سیاسی<br />

در قلمروهای جدید ‏)مثل محیط زیست(‏ و<br />

مسئله ارزش افزایی دوباره امر سیاسی<br />

کالسیک – مترادف نهاد جمعی مذاکره و<br />

تصمیم گیری – در برابر هجوم اقتصادگرایی<br />

و فن ساالری گرایی در نوسان است.‏ به<br />

نظر می رسد،‏ حمایت از معادله نمونه وار<br />

متن های انقالبی ۱۷۸۹: معادله ‏»بشر«‏ و<br />

‏»شهروند«‏ که به آن باز می گردیم،‏ بسیار<br />

دشوار و بیش از پیش دشوار باشد.‏ احتمال<br />

موافقت کلی درباره مسئله برابر کردن بشر<br />

با شهروند وجود دارد.‏ این برابر کردن<br />

همواره به تام گرایی و به آنچه که اغلب آن<br />

را بمثابه امپریالیسم ‏»هر سیاست«‏ نشان می<br />

دهند،‏ می انجامد.‏ اما این موافقت فقط مقابل<br />

اعالمیه حقوق بشر قرار دارد که هر قدر<br />

ضرورت این حقوق طبیعی و همگانی باشد،‏<br />

اگر نگوییم یک اتوپی،‏ اما بطور اساسی یک<br />

ایده آل را بنمایش می گذارد.‏<br />

می توان درباره دلیل های این تفاوت که<br />

آشکارا در لحظه رجوع به کلیت حقوقی<br />

دوباره فعلیت یافته نمودار می گردد،‏ به<br />

پرسش پرداخت.‏ در اینجا چند توضیح که<br />

آن را خوب می شناسیم می توان ارائه کرد.‏<br />

توضیحی که طبیعت بشری:‏ از ‏»حقوق<br />

بشر«‏ تا ‏»حقوق شهروند«‏ را بیاری می<br />

طلبد همان تفاوت بین نیکی تئوریک طبیعت<br />

بشر که بدون آن یک همبود واقعی تصور<br />

ناپذیر است و زشتی کردار افراد تجربی تابع<br />

اجبار اشتیاق ها،‏ نفع ها و شرایط هستی<br />

آنان Homo homini deus, Homo<br />

homini Lupus وجود دارد.‏ توضیح<br />

پیش پا افتاده دیگری که زیاد بکار برده می<br />

شود،‏ توضیح تاریخمندانه است:‏ زمان گذشته<br />

است.‏ بنا بر این شرایطی که به تبع آن دلیل<br />

تشکیل دهنده متن های ۱۷۸۹ توانسته بود،‏<br />

خود را تحمیل کند،‏ دیگر وجود ندارد.‏ بدون<br />

شک،‏ ما دیگر ‏»انسان«های قرن ۱۸ نیستیم<br />

و جای تردید است که هنوز ‏»شهروندان«‏<br />

قرن ۱۹ باشیم.‏ در یک مفهوم ما بیش از<br />

این هستیم ‏)مثالً‏ ما در دنیای ارتباط ها و<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

فرهنگ جهانی زندگی می کنیم که شهروندی<br />

ملی،‏ افق عبورناپذیر تشکیل دهندگان دوره<br />

انقالبی را نسبی می سازد(.‏ در مفهوم دیگر،‏<br />

ما کمتر از این هستیم.‏ زیرا جامعه های<br />

‏»تفاوت یافته«‏ ما نه تنها با طبقه ها،‏ بلکه<br />

بویژه با قانون ها سازمان یافته است.‏ من به<br />

شیوه دیگر توضیح که ذاتی تر است،‏ برتری<br />

می دهم؛ شیوه ای که القا می کند که در<br />

نخستین برخورد،‏ متن های ‏»بنیانگذاران«‏<br />

به دلیل سادگی و رادیکال بودن انقالبی شان<br />

تضادی را آشکار می کنند که آنها را از<br />

سرمایه گذاری در نظم ثابت باز می دارد.‏<br />

به بیان بهتر تضاد در درجه دوم استوار بر<br />

ناپایداری رابطه میان خصلت پرسش انگیز<br />

متن های )۱( آن و خصلت کشمکش برانگیز<br />

وضعیتی است که سر بر می آورند و بعنوان<br />

مرجع در خدمت آنها است.‏ به گونه ای که<br />

هر کوشش برای دوباره فعال کردن متن<br />

های حقوق بشر و شهروند که استوار بر<br />

حقیقت آن است با نتیجه های توسعه کشمکش<br />

های خاص آن برخورد می کند؛ اما مستعد<br />

عملی بودن به شکل های مختلف است.‏<br />

در کتاب تازه و برجسته:‏ ‏»انقالب حقوق<br />

بشر«‏ )۲( که از دیدگاه نولیبرالی به نگارش<br />

در آمده،‏ مارسل گوشه در جستجوی دلیل<br />

هایی که نشان می دهند،‏ انقالب برای ما ‏»به<br />

پایان رسیده«‏ ‏)اما دلیل هایی که مدتهاست<br />

این راه حل را به ‏»عقب انداخته اند«(،‏ متن<br />

به متن آنچه را که به نظر او بمثابه گسترش<br />

پرسش انگیزی اساسی جلوه می کند،‏ دنبال<br />

کرده است:‏ واقعیت این است که هسته<br />

اعالمیه ۱۷۸۹ مفهوم مطلق حاکمیت ملی،‏<br />

عکس تقلید از حاکمیت پادشاهی را برقرار<br />

می کند که برای توجیه نمایندگی مردم در<br />

برابر آن قرار می گیرد.‏ نمایندگان مؤسسان<br />

موظف بودند ‏»اراده عمومی«،‏ واحد و<br />

تقسیم ناپذیر و نیز دفع کنندة هر آمریت<br />

را در برابر اراده ‏»واحد و تقسیم ناپذیر«‏<br />

پادشاه مستبد قرار دهند.‏ البته،‏ این اراده<br />

عمومی استوار بر افرادی است که ملت را<br />

تشکیل می دهند.‏ چنین مفهومی نوسان کردن<br />

بین دموکراسی مستقیم و دیکتاتوری انقالبی<br />

را رد کرده است و در واقع،‏ ناسازگاری<br />

با نهاد عملگرای کادر قضایی برای سیاست<br />

مدرن را نشان می دهد که عبارت از متعادل<br />

کردن قدرت های قانونگذاری و اجرایی یا<br />

حقوق انحصاری دولت در قبال استقالل<br />

افراد است.‏ از این رو،‏ انقالب بطور بی<br />

واسطه تا این لحظه در شرایط متفاوت طی<br />

یک قرن رویارویی سیاسی و بحران های<br />

رژیم یک ناکامی است:‏ متن های نمادین آن<br />

کارکرد ایده آلی تنظیم کننده کم و بیش وفاقی<br />

کسب کرده اند.‏<br />

همزمان،‏ فلورانس گوتیه در یک سلسله مقاله<br />

های تازه )۳( که سنت ایده آلیسم انقالبی را<br />

باز می یابد و نوسازی می کند ‏)که البته می<br />

توان آن را از روبسپیر و فیخته تا مارکس<br />

جوان و ارنست بلوخ عصر ما ترسیم کرد(،‏<br />

کوشیده است،‏ نشان دهد که بین مرحله<br />

مونتانیار ‏)گروه انقالبی(‏ ژاکوبنی و مرحله<br />

ترمیدوری میانه رو کنوانسیون گسست<br />

برقرار می کردد.‏ متن های ۱۷۸۹، متمرکز<br />

روی تقدم آزادی و پژوهش کلیت آن و متن<br />

های ۱۷۹۳ که برابرگرایی پنهان این دریافت<br />

را بعنوان دوجانبه بودن عمومی یا شناخت<br />

دوجانبه عمومی آزادی ها،‏ و از جمله آزادی<br />

اساسی موجود بودن ‏)»حق موجودیت«‏ با<br />

نتیجه های اقتصادی آن(‏ گسترش می دهند،‏<br />

در خط تداوم اند.‏ آنها از ایده کالسیک،‏<br />

بطور اساسی الک و از اعالم حقوق طبیعی<br />

که استوار بر مشارکت و شهروندی است<br />

ناشی می شوند و قلمرو سیاست و نقش<br />

دولت را بنا بر طبیعت انسان محدود می<br />

کنند.‏ برعکس با اعالمیه ترمیدور ۱۷۹۵،<br />

متمرکز روی خصلت نقض ناپذیر مالکیت و<br />

دوجانبه بودن ‏»حقوق«‏ و ‏»وظیفه ها«‏ یک<br />

پایه ‏»اجتماعی«‏ معین جانشین پایه همگانی<br />

شهروندی شده است:‏ از این رو،‏ گسست و<br />

حتی وارونگی وجود خواهد داشت.‏ و این<br />

البته بیانگر واکنش ضد انقالبی در برابر<br />

توسعه کشمکش های اجتماعی و بویژه<br />

واکنش در برابر روشی است که عنصرهای<br />

توده ای،‏ ‏»نابورژوایی«‏ انقالب استفاده از<br />

کلیت حقوق بشر از لحاظ سیاسی را علیه<br />

محدودیت های عملی که آنها بنام نگارندگان<br />

خاص شان هدف قرار دادند،‏ متوقف نکردند:‏<br />

منظور تمایز میان شهروندی ‏»فعال«‏ و<br />

شهروندی ‏»نا فعال«‏ بر پایه حق رأی با<br />

پرداخت مالیات آن و نفی ‏»برابری عمل«‏<br />

در قلمرو حقوق طبیعی است.‏<br />

دقیقاً‏ من به سهم خود هر دو شکل تفسیر<br />

تضاد درونی جنبه انقالبی را نمی پذیرم.‏<br />

هر دو آنها از نظر من به دلیل های کامالً‏<br />

مختلف از آن ویژگی بی بهره اند.‏ برای بیان<br />

آن بطور شکلواره ای به این نمی اندیشم که<br />

مفهوم ‏»حاکمیت ملت«‏ که در ۱۷۸۹ پی<br />

ریخته شد،‏ دگرگونی در چارچوب تداوم<br />

اساسی مفهوم حاکمیت پادشاهی باشد که در<br />

حقیقت یک تفوق را جانشین تفوق دیگر می<br />

کند،‏ و رجوع به انسان و کلیت طبیعت آن که<br />

حقوق شهروند را می سازد،‏ اینجا ادامه پذیر<br />

در مضمون عادی منبع های ایدئولوژیک<br />

باشد که می توان آن را بطور نوعی زیر نام<br />

حقوق طبیعی کالسیک نمایش داد.‏<br />

از این رو،‏ در مورد آنچه که مربوط به<br />

حاکمیت است،‏ سعی کرده ام آن را در جای<br />

دیگر نشان دهم )۴(. نوسازی انقالبی دقیقاً‏<br />

عبارت از زدودن مفهوم سنتی آن با طرح


صفحه 144<br />

تز آشکارا تناقض دار حاکمیت برابرانه است<br />

که عمالً‏ تضاد در اصطالح ها است،‏ اما<br />

تنها شکل از زدودن بنیادی هر تفوق و جا<br />

دادن نظام سیاسی و اجتماعی در عنصر<br />

درون بودی-‏ خود ترکیبی مردم است.‏ با<br />

اینهمه،‏ از آنجا،‏ توسعة بی واسطة هر رشته<br />

از تضادها از این واقعیت مایه می گیرد<br />

که جامعه موسوم به مدنی و باالخره دولت<br />

کامالً‏ بر پایه سلسله مراتب ها یا وابستگی<br />

ها ساختاری شده اند که باید همزمان نسبت<br />

به حاکمیت و بطور اساسی نسبت به نهادی<br />

شدن آن بی تفاوت باشند.‏<br />

در خصوص آنچه که حقوق طبیعی اعالم<br />

شده،‏ در واقع من به طور اساسی به جنبه<br />

انقالبی ‏»اعالمیه«‏ و به تأثیر وقفه ناپذیر<br />

آن در جریان مبارزه های اجتماعی-‏ سیاسی<br />

می اندیشم.‏ به بیان دیگر،‏ تردید ندارم که<br />

مادی بودن این عمل تبیین نقطة اتکایی<br />

برای سلسله درخواست هایی بود که از<br />

فردای انتشار اعالمیه شروع به اعالم آن<br />

در زمینه خواست هایی چون حقوق زنان،‏<br />

کارگران،‏ ‏»نژاد های«‏ استعمار شده می<br />

شود که در شهروندی تجسم یافته است.‏<br />

البته،‏ من به هیچوجه فکر نمی کنم که آن<br />

در پیوستگی حقوق طبیعی کالسیک جای<br />

دارد؛ اعم از اینکه چون پایان آن یا رادیکال<br />

شدن آن جان الکی یا حتی روسویی باشد.‏<br />

از حیث تاریخی و شناخت شناسی ‏»آگاهی<br />

از خویش«‏ نگارندگان آن در کشمکش با<br />

شکل بندی فکری خاص شان از نظام قدیم<br />

هر چه بوده باشد،‏ هسته اعالمیة حقوق بشر<br />

و شهروند از ایدئولوژی های موجود قبلی<br />

ناشی نمی شود.‏ این به هیچوجه در چارچوب<br />

تئوری های ‏»طبیعت انسان«‏ بعنوان پایه یا<br />

ضامن نظم حقوقی که دقیقاً‏ از قرن ۱۶ تا<br />

قرن ۱۸ بدیل تئوری های ‏»حقوق الهی«‏<br />

را در وجود آورد و برای مخالفان سلطنت<br />

مطلقه پایة استداللشان را تدارک دید،‏ جای<br />

ندارد و ‏»تا اندازه ای«‏ تنها اصطالح شناسی<br />

آنها را برای بطالن منطق شان تکرار می<br />

کند.‏ به این دلیل آنچه را که بیدرنگ مشخص<br />

می کند،‏ پیروزی نیست،‏ بلکه گشایش ناگزیر<br />

بحران حقوق طبیعی کالسیک،‏ گشایش<br />

عرصة ایدئولوژیک جدید است که در آن<br />

ایدئولوژی های سیاسی-‏ فلسفی قرن ۱۹<br />

جای می گیرد.‏<br />

حقوق طبیعی کالسیک بنا بر تنوع زیاد<br />

دریافت هایش از طبیعت انسان و شکلواره<br />

های پی ریزی آغازین جامعه مدنی اش،‏<br />

بهمان اندازه با استراتژی های اصالح گران<br />

نهاد سیاسی مطابقت دارد.‏ متن های ۱۷۸۹<br />

که محصول ضربه شدید واقعی بحث های<br />

‏»نماینده ملی«‏ بود و زیر فشار سه گانه<br />

منافع خاص اش و کشمکش آزاد اما هنوز<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

حل نشده با وجود سلطنت و ‏»ترس زیاد«‏<br />

از شورش های توده ای عمل می کردند،‏<br />

برعکس با ساده گرایی چشمگیر ‏)آنچه که<br />

در جای دیگر آن را واقعیت حقوقی نامیده<br />

ام(‏ توصیف می شود.‏ خواهیم دید که اساس<br />

آن صرفاً‏ سلبی است و در ارتباط مستقیم<br />

با پروبلماتیک خاستگاه ها و چگونگی های<br />

رابطه قرار دارد.‏ بویژه این نکته چشمگیر<br />

است که مفهوم ‏»قرار داد«‏ در آن غایب است<br />

)۵(. البته،‏ این بغرنجی و ناهمگونی تئوری<br />

های حقوق طبیعی کالسیک است که هر<br />

چند قرارداد گرایانه،‏ یا ضد قراردادگرایانه،‏<br />

دولت گرایانه یا اقتصادگرایانه باشد،‏ با<br />

همگون بودن نسبی یک طبقه اجتماعی بالنده<br />

که می توان آن را بورژوازی نامید،‏ مطابقت<br />

دارد.‏ در صورتی،‏ این ساده گرایی وحدت<br />

گرای اعالمیة حقوق است که در عرصه ایده<br />

ها یا بهتر بگوییم کلمه ها-‏ کلمه هایی که<br />

بی درنگ از کنترل نگارندگان آن خارج<br />

می شود-‏ بغرنجی اجتماعی واقعی انقالب<br />

فرانسه بنمایش در می آید:‏ واقعیت این<br />

است که این انقالب در نخستین برخورد<br />

دیگر یک ‏»انقالب بورژوایی«‏ نیست،‏ بلکه<br />

انقالبی است که با بورژوازی و مردم یا توده<br />

های غیربورژوایی در رابطه پایدار اتحاد و<br />

رویارویی انجام یافته است.‏ انقالبی که بی<br />

درنگ با کشمکش خاص درونی اش وارد<br />

منازعه می شود که بدون آن حتی وجود<br />

نخواهد داشت.‏ و از این رو در پی وحدت<br />

ضدهایش بی وقفه جریان دارد.‏<br />

***<br />

بدین ترتیب به این هسته متن های انقالبی<br />

می رسیم.‏ بنظر می رسد،‏ این هسته استوار<br />

بر یکسان انگاری دوگانه است که یکی به<br />

توضیح دیگری می پردازد و مضمون اش<br />

را به آن می دهد.‏<br />

نخستین یکسان انگاری مربوط به انسان<br />

و شهروند است.‏ اینجا یک انتخاب گفتار<br />

تحمیل می شود.‏ چون یک سنت طوالنی<br />

تقریباً‏ رسمی شده مضمون هفده ماده اصلی<br />

را بعنوان فرانمود تمایز ‏»حقوق انسان«‏<br />

‏)همگانی،‏ انتقال ناپذیر که مستقل از هر نهاد<br />

اجتماعی،‏ بنا بر این،‏ بالقوه و غیره باقی می<br />

ماند(‏ و ‏»حقوق شهروندان«‏ ‏)ایجابی،‏ نهادی<br />

شده،‏ محدودکننده،‏ اما کارا(‏ تفسیر می کند<br />

که بنوبه خود به پی ریزی دومی ها بر پایه<br />

یکمی ها می انجامد.‏ و بدون شک،‏ برای<br />

این پی ریزی باید آنچه را که بنیاد می نهد و<br />

آنچه را که بنیاد نهاده شده متمایز کرد.‏ اما<br />

تمام مسئله اینجا عبارت از معین کردن این<br />

نکته است که آیا در خود متن،‏ ما بدرستی<br />

با متن ‏»پایه«‏ ای سروکار داریم.‏ بی<br />

تردید،‏ دوگانگی اصطالح های ‏»انسان«،‏<br />

‏»شهروند«‏ امکان تفکیکی را در بر می<br />

گیرد که ما نتیجه های آن را مالحظه می<br />

کنیم.‏ اما این می تواند و باید به نحو دیگری<br />

در متن آن تفسیر شود.‏ اعالمیه را بازخوانی<br />

کنید،‏ آنگاه مالحظه خواهید کرد که در واقع<br />

بین ‏»حقوق بشر«‏ و ‏»حقوق شهروند«‏ هیچ<br />

تفاوت و هیچ اختالف مضمونی وجود ندارد.‏<br />

اینها دقیقاً‏ یک چیزند.‏ بنابراین،‏ بین انسان<br />

و شهروند،‏ دست کم بعنوان اینکه آنها در<br />

عمل بنا بر طبیعت و توسعه حقوقی که از آن<br />

برخوردارند تعریف شده اند،‏ وجود ندارد.‏<br />

دقیقاً‏ موضوع اعالمیه از این قرار است.‏<br />

یادآوری می کنم که آزادی،‏ مالکیت،‏ امنیت<br />

و مقاومت در برابر ستم ‏)ماده ۲( به مثابه<br />

‏»حقوق طبیعی و همیشگی انسان«‏ شمارش<br />

شده اند یعنی دقیقاً‏ دنباله اعالمیه نشان می<br />

دهد که قانون اساسی اجتماعی سازمان<br />

حقوقی آن است.‏<br />

پس چه چیز در این سطح مسئله ایجاد می<br />

کند؟ این نخست وجود ‏»مقاومت در برابر<br />

ستم«‏ است که کمترین چیزی که می توان<br />

درباره آن گفت این است که این از آن پس<br />

خیلی صریح نهادی نشده است.‏ اما همزمان<br />

می توان گفت که این مرتبط با آزادی و<br />

ضامن کارایی آن است-‏ آزاد بودن،‏ یارایی<br />

مقاومت در برابر هر اجباری است که آزادی<br />

را از بین می برد-‏ و نمایشگر نشان زبانی<br />

مبارزة انقالبی است که این آزادی را بعنوان<br />

پیروزی تحمیل می کند )۶(. از سوی دیگر،‏<br />

این بمنزلة ‏»فقدان نمایان«‏ برابری است.‏ اما<br />

بی درنگ بجاست این ظاهر با بازخوانی<br />

ماده ۱ ‏)»انسان ها در حقوق آزاد و برابر به<br />

دنیا می آیند و باقی می مانند …«( و ماده<br />

۶ ‏)»قانون بیان ارادة عمومی است.‏ همه<br />

شهروندان حق رقابت دارند … قانون باید<br />

برای همه یکی باشد … همه شهروندان که<br />

از منظر قانون برابرند … همچنین معتبرند<br />

…«( اصالح گردد.‏ این فرمولبندی ها بیشتر<br />

جبران ‏»فقدان«‏ برابری در فهرست ماده ۲<br />

را نشان می دهند.‏ آنها مفهوم آن را وارونه<br />

می کنند و از برابری،‏ اصل یا حقوقی می<br />

سازند که در واقع وحدت همه حقوق دیگر<br />

را برقرار می کنند.‏<br />

برخورد با برابری در اعالمیه دقیقاً‏ مکان<br />

بسیار قوی و بسیار مشخص همانند سازی<br />

بین انسان و شهروند است.‏ این بدرستی<br />

همان چیزی است که در نکوهیدن آن درنگ<br />

ندارد و خیلی زود به این یا آن شکل به<br />

تفکیک انسان و شهروند،‏ حقوق ‏»بشر«‏ و<br />

حقوق ‏»شهروند«‏ می انجامد.‏ در صورتی<br />

که ما اینجا تصدیق انطباق آنها را در حالت<br />

انقالبی که از عمل تبیین آن ‏)»اعالمیه«(‏<br />

جدایی ناپذیر است،‏ می یابیم.‏ نه فقط اعالمیه<br />

هیچ ‏»طبیعت بشری«‏ را بعنوان پایه زیرین


صفحه 145<br />

یا ضامن خارجی باالتر از جامعه،‏ نظم<br />

سیاسی قرار نمی دهد،‏ بلکه حقوق بشر را<br />

با حقوق سیاسی کامالً‏ یکی می داند و از این<br />

طریق ارتباط تئوری های طبیعت بشری را<br />

چونان تئوری های فوق طبیعی الهی شناسی<br />

در نظر نمی گیرد و انسان فردی یا جمعی را<br />

با عضو جامعة سیاسی یکی می داند.‏<br />

اینجا تأمل کوتاه درباره آنچه که بطور بنیادی<br />

چنین مفهوم متن های-‏ دقیقاً‏ طبیعت گرایانه<br />

سنت قدیمی را متمایز می کند،‏ بی فایده نیست.‏<br />

معادلة انسان و شهروند در ۱۷۸۹ تکرار<br />

باغ وحش politikan( )zôon سیاسی<br />

نیست.‏ در واقع،‏ ایده باغ وحش سیاسی بر<br />

فرض که واقعاً‏ مطابق با نهادهای ‏»شهر<br />

»cité یونانی یا رومی با شد،‏ مبنای همانند<br />

سازی برابری و آزادی قرار نمی گیرد،‏<br />

بلکه بنا بر تز کامالً‏ متفاوت،‏ تز برابری<br />

در محدوده آزادی که بر حسب مورد چونان<br />

وضعیت اجتماعی استوار بر یک سنت،‏<br />

یک نهاد یا یک کیفیت طبیعی افراد است،‏<br />

نگریسته می شود.‏ برابری اینجا تنها نتیجه،‏<br />

و مشخصه آزادی است.‏ برگشت پذیری دو<br />

اصطالح نمی تواند در آن جا وجود داشته<br />

باشد.‏ از آنجا،‏ تا در متن هایی که عمیق تر<br />

درباره بالقوه گی های دموکراتیک،‏ مفهوم<br />

شهروندی تحقیق می کنند،‏ می توان برخی<br />

قطعه های ‏»سیاست«ارستو،‏ محدودیت<br />

عجیب این مفهوم یا دست کم آنچه را که<br />

می تواند بدین ترتیب پس نگرانه برای<br />

خواننده مدرن جلوه کند،‏ مثال زد.‏ ارستو،‏<br />

شهروندی را بنا بر بهره گیری متناوب از<br />

کارکردهای فرماندهی و فرمانبری و بنا بر<br />

این،‏ بنا بر شکل قوی دوجانبه بودن تعمیم<br />

یافته افراد آزاد،‏ زورمند و بالغ ‏)که این چنین<br />

پایه عشق و محبت )philia( شان،‏ مفهوم<br />

ژنریک ‏»رابطه اجتماعی«‏ است(‏ ‏»تعریف<br />

می کند«.‏ از این دو جانبه بودن،‏ یک موضع<br />

کیهان شناختی ‏»شهروند«‏ میان دو محدوده<br />

بنا بر نقص و افراط نتیجه می شود که<br />

به همان دلیل محدوده های انسان شناختی<br />

سیاسی اند:‏ محدوده فرودین انسان در چهره<br />

های مختلف)زن،‏ برده،‏ کودک(،‏ محدوده<br />

اَبَر انسان در چهره خردمند،‏ خدا یا قهرمان.‏<br />

اما آن جا که امروز ترکیب متضاد،‏ ترکیب<br />

طرح اولیه کلیت و محدودیت خودکامگی<br />

را می بینیم،‏ در واقع،‏ تنها کاربُرد منطق<br />

متفاوت وجود دارد که در آن ‏»آزادی«‏ یک<br />

وضعیت،‏ یک شخصیت و ‏»برابری«‏ یک<br />

کارکرد و حقوق این وضعیت را نشان می<br />

دهد.‏<br />

برعکس،‏ این نیز کامالً‏ اشتباه است که به<br />

بهانه آگاهی تاریخی،‏ تقابل کالسیک زاییده<br />

لیبرالیسم را بپذیریم.‏ در تقابل با وحدت<br />

یونانی ‏)و بیشتر رومی(‏ امر اجتماعی و<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

سیاسی،‏ اعالمیه ۱۷۸۹ جدایی آنها-‏ یا<br />

جدایی ‏»بورژوایی«‏ آنها-‏ را که در نفس<br />

خود استوار بر تمایز سپهر عمومی و سپهر<br />

خصوصی است،‏ بنا نهاد.‏ هر چند مارکس<br />

در یک متن مشهور دورة جوانی اش این<br />

قرائت معاصر را به حساب خود اصالح<br />

کرد،‏ در اساس مانع سو تعبیر در رابطه<br />

با معنی ظاهری،‏ مادیت متن ها نگردید.‏<br />

انسان اعالمیه ‏»فرد خصوصی«‏ در تقابل<br />

با شهروند که عضو دولت است،‏ نیست.‏ او<br />

دقیقاً‏ شهروند است و این تحقیق بر عکس<br />

باید ما را به این پرسش هدایت کند که چگونه<br />

موجب می شود که خود مفهوم دولت در یک<br />

متن انقالبی که کاربُرد آن – دست کم از دید<br />

نگارندگانش برقراری دولت جدید بود،‏ این<br />

چنین پرسش انگیز باشد.‏ پاسخ به این پرسش<br />

فقط می تواند استوار بر بررسی نتیجه های<br />

زیر و رو کننده اندیشة بنیادی جدید باشد که<br />

بطور مشخص بر رابطه برابری با آزادی<br />

که بطور عام بیان شده تکیه می کند.‏<br />

این کدام اندیشه است؟ به هیچ وجه مسئله<br />

عبارت از همانند سازی دو مفهوم نیست.‏<br />

البته اگر بخواهیم معنی ظاهری آن را بیان<br />

کنیم،‏ همان است که اعالمیه می گوید:‏<br />

برابری همانند با آزادی،‏ برابر با آزادی و<br />

برعکس است.‏ هر یک درست ‏»سنجه«‏<br />

دیگری است.‏ این چیزی است که من پیشنهاد<br />

می کنم آن را با اصطالح به عمد عجیب<br />

گزاره Egaliberté‏)برابری=‏ آزادی(‏<br />

بنامیم:‏ البته،‏ این ادغام بی معنا و ‏»ناممکن«‏<br />

در زبان فرانسه،‏ با وجود این،‏ گزاره مرکزی<br />

را بیان می کند.‏ زیرا همزمان شرایطی را<br />

فراهم می کند که در آن ها انسان از این سو<br />

به آن سو،‏ شهروند و دلیل این همگون سازی<br />

است.‏ در معادله انسان و شهروند یا بهتر از<br />

آن-‏ بعنوان دلیل کلیت آن-‏ بعنوان پیش فرض<br />

آن-‏ استوار بر گزاره برابری = آزادی است.‏<br />

این گزاره وضعیت دلیل evident( Self<br />

truth به گفته آمریکایی ها(‏ را دارد یا<br />

دقیق تر گزاره وضعیت یقین را دارد.‏ یعنی<br />

اینکه حقیقت آن نمی تواند مورد تردید قرار<br />

گیرد.‏ با اینهمه،‏ این از آن جا است که گزاره<br />

وضعیت باشد و حتا گزاره همواره وضعیت<br />

باشد؛ هر چند در شکل های انکار اعتراف<br />

به پافشاری در آن قطع نمی شود و برگشت<br />

ناپذیری در آن آشکار می گردد.‏<br />

تنها بر پایه این واقعیت می تواند باشد<br />

که ما آنجا با دو کلمه روبرو شویم.‏ تمایز<br />

صوری آنها آشکارا برای موقعیت همانندی<br />

معنی ضروری است.‏ بهتر بگوییم:‏ برای<br />

اینکه آزادی و برابری بتوانند چونان چیز<br />

همانند اندیشیده شوند،‏ الزم است که به<br />

اختالف آغازین به ثبت رسیده در تاریخ<br />

های تا اندازه ای متمایز:‏ واژگان ‏»آزادی«‏<br />

و ‏»برابری«‏ پیش از متن ۱۷۸۹ تا این<br />

نقطه برخورد که با یک حرکت همه جدول<br />

تغییر می یابد،‏ تقلیل یابند.‏ از دیدگاه دیگر،‏<br />

این خیلی ساده نشانه این واقعیت است که<br />

انقالبی های ۱۷۸۹ همزمان علیه دو دشمن<br />

و دو ‏»اصل«‏ مبارزه می کردند:‏ یکی مطلق<br />

گرایی که بمثابه نفی آزادی ‏)در ‏»عمل«‏<br />

دایمی ‏»شاهزاده«(‏ نمودار می شود و<br />

دیگری امتیازهایی که چونان نفی برابری<br />

‏)در ‏»حقوق«‏ دائمی و پایدار ‏»قوی تر«(‏<br />

پدیدار می گردد.‏ سلطنت و اشرافیت که<br />

یگانگی سیاسی-‏ اجتماعی شان بی میانجی<br />

توسط آنها در مفهوم ‏»نظام قدیم«‏ اندیشیده<br />

شده،‏ آمیزه ای است که منتقدان انقالب از<br />

پرداختن به آن تا امروز بخصوص با بحث<br />

درباره انقالب،‏ یک ‏»انقالب آزادی«‏ و یک<br />

‏»انقالب برابری«‏ باز نایستاده اند.‏<br />

البته آنچه که عمیق تر در شناسایی این تز<br />

رادیکال مانع می تراشد،‏ تفسیر افالتونی<br />

متن ها است:‏ بنابر آن برابری و آزادی<br />

را بمثابه ایده ها یا گوهرهایی می بینیم و<br />

طبیعت مشترک برابری و آزادی را جستجو<br />

می کنیم.‏ دلیل دیگری نیز وجود دارد:‏<br />

در پی آنیم که برای دادن یک ‏»مضمون<br />

تجربی«،‏ یک ‏»مرجع مثبت«‏ برای این<br />

همانندی ضرورت دارد تا بتوان نشان داد<br />

که کدام آزادی،‏ کدام برابری همانند هستند،‏<br />

یا بهتر در چه حدود آنها هماننداند.‏ کوتاه<br />

سخن،‏ اینجا با یک ناروشنی حیرت آوری<br />

برخورد می کنیم.‏ قضیه عبارت از دو مسئله<br />

بهم پیوسته اما متمایز است.‏ در مورد مسئله<br />

نخست پاسخ ساده،‏ اما با یک اهمیت زیاد<br />

است.‏ زیرا به هیچ وجه در وضعیت حقیقت<br />

گزاره Egaliberté وارد نمی شود.‏ در<br />

مورد مسئله دوم،‏ پاسخ در عمل ناممکن<br />

است؛ یا بهتر بگوییم،‏ به بی تفاوت ماندن<br />

بی پرده اختصاص داده شده است.‏ چیزی<br />

که بدون شک از کمترین اهمیت برخوردار<br />

نیست.‏ زیرا داو در آن خیلی ساده کاربرد<br />

و گذار از ‏»تئوری«‏ به ‏»پراتیک«‏ یک<br />

گزاره محصول پراتیک ‏)انقالبی(‏ در نفس<br />

خود است.‏<br />

نخست مسئله طبیعت را بررسی می کنیم:‏<br />

موضع من تند است:‏ استدالل زیرین برای<br />

گزاره برابری = آزادی ذات گرایانه نیست.‏<br />

آنچه مبنا قرار می گیرد کشف شهودی یا<br />

اشراقی همانندی ایده های برابری و آزادی<br />

نیست و نخواهد بود.‏ زیرا اینها کامالً‏<br />

دگرگون شده از معادله قرار گرفتن انقالبی<br />

شان خارج می شوند.‏<br />

البته،‏ این کشف تاریخی است که کامالً‏ بطور<br />

تجربی می توان گفت که توسعه آنها ضرورتاً‏


صفحه 146<br />

همانند هستند.‏ بدیهی است وضعیت هایی که<br />

هر دو در آن ها حاضر یا غایب اند،‏ ناگزیر<br />

یکی هستند.‏ به بیان دیگر،‏ شرایط تاریخی<br />

‏)واقعیت(‏ آزادی دقیقاً‏ همان شرایط تاریخی<br />

‏)واقعیت(‏ برابری هستند.‏ من می گویم گزاره<br />

برابری = آزادی که به این شکل درک شده<br />

کامالً‏ حقیقت برگشت ناپذیری است که در<br />

مبارزه انقالبی و بوسیلة آن کشف شده و<br />

بدرستی گزاره ای عموماً‏ حقیقی است ک بنا<br />

بر آن در لحظه قطعی ناگزیر با ‏»نیروهای«‏<br />

مختلف که اردوی انقالبی را می سازند،‏<br />

تطبیق می کند.‏ به نوبه خود تأثیری تاریخی<br />

این گزاره هر اندازه متضاد باشند،‏ تنها<br />

بدین ترتیب می توانند بعنوان تأثیرهای یک<br />

حقیقت یا تأثیرهای حقیقت درک شوند.‏<br />

به من خواهید گفت،‏ دلیل آن چیست؟ مسئله<br />

عبارت از یک حقیقت عمومی در این مفهوم<br />

‏)عمومی پس آزمونی یا بهتر بگوییم عمومی<br />

تاریخی(‏ است که فقط می تواند سلبیباشد.‏ اما<br />

می تواند در هر لحظه در شرایط گوناگون که<br />

اقتضا کند،‏ ایجاد شود.‏ اگر کامالً‏ درست است<br />

که برابری در عمل همسان با آزادی است،‏<br />

برای این است که از حیث مادی ناممکن<br />

است،‏ بنحو دیگر باشد.‏ به بیان دیگر،‏ برای<br />

این است که آنها رویهمرفته ناگزیر همواره<br />

ناسازگارند.‏ این تز برای تفسیر کردن در<br />

نفس خود ‏»در حال توسعه«‏ است.‏ برابری و<br />

آزادی دقیقاً‏ در همان ‏»شرایط«‏ ناسازگارند.‏<br />

زیرا نمونه ای از شرایط که آزادی را حذف<br />

یا منکوب می کند وجود ندارد که برابری<br />

را حذف و محدود-‏ یعنی نابود-‏ نکند و<br />

برعکس.‏ من اینجا از ناسازگار بودن<br />

بیمی ندارم،‏ نه بنا بر تاریخ استثمار سرمایه<br />

داری که در پراتیک،‏ برابری اعالم شده بر<br />

پایة قرارداد کار را نفی می کند.‏ به خاطر<br />

این که به نفی عملی آزادی های خواست<br />

و بیان می انجامد،‏ نه بنا بر تاریخ رژیم<br />

های سوسیالیستی که آزادی های عمومی را<br />

حذف می کند،‏ به خاطر این که به تشکیل<br />

جامعه امتیازها و نابرابری های تقویت شده<br />

می انجامد به روشنی تمایز آزادی های<br />

‏»فردی«‏ و آزادی های ‏»جمعی«‏ مانند<br />

تمایز برابری ‏»صوری«‏ یا ‏»واقعی«‏ اینجا<br />

مفهومی ندارد.‏ مسئله بیشتر عبارت است از<br />

درجه برابری برای اشتراکی کردن آزادی<br />

های فردی و درجه آزادی که برای برابری<br />

جمعی افراد الزم است.‏ پاسخ هر بار همان<br />

است:‏ یعنی حداکثر در شرایط مفروض.‏ این<br />

شکل دیگر بیان تجربة سلبی از آنجاست که<br />

دلیل-‏ نه فقط دلیل ممکن،‏ بلکه به این عنوان<br />

کافی-‏ گزارة Egaliberté را تشکیل می<br />

دهد.‏ شکل های گوناگون ‏»قدرت«‏ اجتماعی<br />

یا ‏»قدرتی«‏ که خواه با نابرابری خواه با<br />

اجبارها روی آزادی انسان-‏ شهروند اعمال<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

می گردد،‏ مطابقت دارند،‏ ناگزیر بهم می<br />

رسند.‏ نمونه های محدود کردن ها یا حذف<br />

آزادی ها بدون نابرابری های اجتماعی و<br />

نابرابری های بدون محدود کردن یا حذف<br />

آزادی ها وجود ندارد،‏ در صورتی که درجه<br />

ها،‏ تنش های فرعی،‏ مرحله های تعادل<br />

ناپایدار،‏ شرایط سازش وجود دارد که در<br />

آنها استثمار و سلطه بطور همگون میان همه<br />

افراد توزیع نمی شود.‏ چنین است ساز و کار<br />

شکل بندی طبقه ها یا نخبگان فرمانروا که<br />

ناگزیر قدرت را به قدرت برتر یا هژمونی<br />

تبدیل می کند.‏<br />

پس می فهمیم که چرا متن اعالمیه،‏<br />

اثر ‏»موقعیت«‏ سخنگویان بورژوایی<br />

‏»انقالب«،‏ سلطه خاص یا کنترل خاص<br />

شان را بر روندی که در آن شرکت کردند،‏<br />

مضمون اساسی خود قرار نداده است؛ و می<br />

فهمیم که چرا بیدرنگ مبارزه ای درگیر<br />

می شود که هدف آن کاربُرد ‏»اصل های<br />

۱۷۸۹«، یعنی در عمل توسعة عمومی آنها<br />

یا محدود کردن آنهاست.‏<br />

و نیز می فهمیم که معنی معادله انسان =<br />

شهروند تعریف حقوق سیاسی و تصدیق<br />

حقوق عمومی در سیاست نیست.‏ دست<br />

کم بطور صوری-‏ خود این نمونه شکلی<br />

است که می تواند به سالح مادی تبدیل<br />

شود-‏ اعالمیه قلمرو نامعین ‏»سیاسی شدن«‏<br />

خواست های حقوقی را می گشاید که هر<br />

یک به روش خود خواست شهروندی یا سند<br />

نهادی،‏ عمومی آزادی و برابری را تکرار<br />

می کنند:‏ در این گشایش نامحدود-‏ از دوره<br />

انقالب شاهد تالشی هستیم که مطالبه حقوق<br />

مُزدبران یا زیر سلطه ها و نیز خواست زنان<br />

یا خواست بردگان و دیرتر خواست استثمار<br />

شدگان جزو آن است.‏ چنین حقوقی بعد به<br />

شکل زیر فرمول بندی می شود:‏ رهایی<br />

ستمدیدگان تنها می تواند کار خاص خود آنها<br />

باشد.‏ آنچه که بیدرنگ معنی اخالقی آن را<br />

تصریح می کند.‏<br />

اینک به دومین جنبه می پردازیم:‏ جزو<br />

اصلی حقیقت متن ما ‏»عمومیت سلبی«‏<br />

یعنی نامعینی مطلق آن است.‏ چون اینجا از<br />

تأثیر حقیقت در تاریخ صحبت می کنیم باید<br />

بیش از هر وقت طرح متن و طرح بیان<br />

یا اگر بپذیریم،‏ معنی و مرجع را مفصل<br />

بندی کنیم.‏ نا معینی،‏ تمام قدرت متن،‏ اما<br />

ضعف عملی بیان را نمودار می کند؛ یا بهتر<br />

بگوییم این را نمودار می کند که نتیجه های<br />

متن در نفس خود نامعین هستند.‏ آنها کامالً‏<br />

به ‏»تناسب نیروها«‏ و تحول شان بنا بر<br />

موقعیت ها بستگی دارند که البته الزم می<br />

آید که در عمل مرجع های فردی و جمعی<br />

برایEgalibetré ‏)برابری=‏ آزادی(‏ با کم<br />

و بیش ‏»احتیاط«‏ و ‏»درستی«‏ و همچنین<br />

با ‏»شجاعت«‏ و ‏»گستاخی«‏ علیه قدرت<br />

های مستقر بنا گردد.‏ بین شرایطی که بطور<br />

تاریخی ساخت نهادها را مطابق با گزاره<br />

Egalibetré و عمومیت گزافه پردازانه<br />

متن تعیین می کنند،‏ تنش دایمی وجود<br />

دارد.‏ با اینهمه،‏ همواره ضرورت دارد که<br />

این عمومیت تکرار شود و برای همسانی<br />

بدون تغییر تکرار شده است تا نتیجه حقیقت<br />

بازتولید شود که بدون آن سیاست انقالبی<br />

وجود ندارد.‏ پس کشمکش دایمی بین معنی<br />

به طور عموم سیاسی ‏»حقوق بشر«‏ و<br />

این واقعیت وجود دارد که متن آنها کامالً‏<br />

به ‏»پراتیک«‏ به ‏»مبارزه«،‏ به ‏»کشمکش<br />

اجتماعی«‏ مراقبت از ایجاد ‏»سیاست حقوق<br />

بشر«‏ واگذاشته می شود.‏<br />

***<br />

بنابراین،‏ من از آنجا به نکته بعدی توضیح<br />

ام می رسم و فرضیه زیر را مطرح می کنم:‏<br />

مشخص کردن Egalibetré یا گنجاندن آن<br />

در پراتیک به قیمت مبارزه هایی که در شکل<br />

مشخص به نفی های تاریخی توسل می جوید<br />

که این گزاره در نفس خود نفی تئوریک آن<br />

را نشان می دهد؛ این حقیقت آن را تحقق می<br />

بخشد.‏ این تحقق بخشیدن به دو عامل بستگی<br />

دارد:‏ یکی تعیین تضادهای واقعی سیاست<br />

پسا انقالبی،‏ یعنی تناسب نیروها و تضادهای<br />

منافع مفروض در شرایط متوالی که پیگیری<br />

و حتا بازسازی می شود و دیگری تعیین<br />

شکل هایی که در آنها چنین تضادهای واقعی<br />

در فضای ایدئولوژیک قابل تصورند که<br />

بوسیله گزاره انقالبی گشوده شده است.‏<br />

بحث ما باید شکل ساخت پیکربندی یا جستار<br />

نقش های ایدئولوژیک سیاست مدرن را پیدا<br />

کند؛ همانطور که گزاره انقالبی ساخت آن<br />

را معین کرده است.‏ در چنین جستاری است<br />

که ما باید برای محدود کردن متن تضادها<br />

بکوشیم تا همگونی و اختالف آن را بسنجیم.‏<br />

این است فرضیه ساخت من که بطور<br />

شکلواره ای بیان شده است:‏<br />

۱- معادله آزادی و برابری برای تغییر<br />

و تبدیل های اساسی مدرن،‏ ذهنی حقوق<br />

ضروری است.‏ اما برای تضمین ثبات نهادی<br />

آن ناتوان است.‏ یک میانجی ضروری است،‏<br />

اما شکل های ضد ‏»برادری«‏ یا ‏)همبودی(‏<br />

و ‏»مالکیت«‏ پیدا می کند.‏<br />

۲- هر یک از این میانجی ها به نوبة خود<br />

داو یک کشمکش است و عمالً‏ خود را تقسیم<br />

شده می بیند.‏ از یک سو،‏ در همبود Com-<br />

munauté ملی و همبود مردمی؛ از سوی<br />

دیگر،‏ در مالکیت-‏ کار و مالکیت-‏ سرمایه.‏


صفحه 147<br />

ترکیب این دو تقابل شکل عام تر ایدئولوژیک<br />

‏»مبارزه طبقه ها«‏ است.‏<br />

۳- هر یک از این میانجی ها،‏ همچنین<br />

فرانمودهای تعارض آمیزشان نوع دیگر<br />

‏»تضاد«‏ را پس می راند:‏ از سوی<br />

برادری – همبودی:‏ اختالف جنس ها،‏ از<br />

سوی مالکیت ‏)کار و سرمایه(:‏ تقسیم دانش<br />

‏»فکری«‏ و فعالیت ‏»جسمانی«.‏ بنابراین،‏<br />

دو نمونة کامالً‏ ناهمگون از ‏»تضادها«‏<br />

وجود دارند که نه فقط مجال نمی دهند به<br />

یگانگی تبدیل شوند،‏ بلکه به شکل معینی<br />

ناگزیرند دستاویز گفتمان های ناسازگار<br />

شوند؛ هر چند بشدت جدایی ناپذیر،‏ دست کم<br />

در درازمدت ماتریس گفتمانی فعالیت سیاسی<br />

استوار بر مفهوم انسان شهروند که ما از آن<br />

عزیمت کرده ایم،‏ باقی بماند.‏<br />

از مسئله میانجی ها آغاز می کنیم:‏ الزم<br />

است که از بی ثباتی تشکیل دهنده معادله<br />

انسان = شهروند عزیمت کنیم که مبنای<br />

همانند دانستن برابری با آزادی یعنی تأیید<br />

حقوق سیاسی بالقوه همگانی را تشکیل می<br />

دهد.‏ به عالوه،‏ در جای دیگر من کوشیده ام<br />

‏)اگر بخواهیم متن ها را پس از خود انقالبی<br />

ها خوب بخوانیم(‏ نشان دهم که این تأیید یک<br />

نوسان نامحدود وارد می کند که از ابهام<br />

ساختاری بین دو ‏»سیاست«‏ آشکارا پرسش<br />

انگیز نتیجه می شود:‏ یکی سیاست شورش و<br />

دیگری سیاست قانون اساسی،‏ یا اگر ترجیح<br />

دهیم:‏ یکی سیاست انقالب مداوم،‏ پی در پی<br />

و دیگری سیاست دولت بعنوان نظم نهادی.‏<br />

بدیهی است که یک چنین پرسش انگیزی<br />

خود مفهوم سیاست را تقسیم می کند؛ بی<br />

آنکه هرگز بتواند بانی ترکیبی شود ‏)آنچه<br />

که شاید خصلت نمونه وار مدرنیته باشد(.‏<br />

همچنین معنی آن این است که ‏»آزادی«‏ و<br />

‏»برابری«‏ دایم به جدا شدن و پدیدار شدن به<br />

عنوان اصل ها یا ارزش های متمایز گرایش<br />

دارند که عرصه ها و نیروهای متضاد بین<br />

آن ها را اعالم می دارند.‏ و این در صورتی<br />

است که هویت آنها به ویژه هویت حقوقی<br />

آنها تضمین نشده باشد؛ یا اگر اقتضاء<br />

کند استوار بر مقدمه و تقدم اصطالح سوم<br />

باشد.‏ برابری = آزادی )E =L( به عنوان<br />

فرانمود یا تبیین اصل دیگر همان نتیجه را به<br />

عنوان گوهر مشترک شان نمودار می کنند.‏<br />

با اینهمه،‏ واقعیت این است که یک چنین<br />

میانجی نمی تواند به شکل واحد متداول<br />

باشد.‏ بطور تاریخی،‏ این میانجی در نفس<br />

خود دو شکل متناقض پیدا می کند:‏ یکی<br />

میانجی استوار بر مالکیت و دیگری میانجی<br />

استوار بر همبود ‏)که بطور نمونه وار در<br />

انقالب فرانسه در اصطالح های سه گانه<br />

‏»آزادی-‏ برابری-‏ برادری،‏ با در اختیار<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

داشتن سه قطب یک مثلث نمادین به بیان<br />

در آمده،‏ امّا مثلث آزادی-‏ برابری-‏ مالکیت<br />

چندان قطعی نیست(.‏<br />

لحظه ای روی این نکته مکث می کنیم.‏<br />

البته،‏ هیچیک از مفهوم های موجود:‏ آزادی،‏<br />

برابری،‏ مالکیت یا برادری بطور بنیادی<br />

جدید نیست.‏ اما آنچه جدید است،‏ روشی<br />

است که آنها گرد می آیند.‏ برخی ها در<br />

رابطه با برخی دیگر مشخص می شوند،‏ و<br />

تنشی که بین دو ‏»پایة«‏ ممکن برای آزادی<br />

و برابری برقرار می شود،‏ مانند دو روش<br />

بدیل اجتماعی شدن شهروند هستند:‏ مالکیت<br />

که فردی یا جمعی است؛ همبود که چونان<br />

چیز طبیعی یا تاریخی ‏)حتی روحی(‏ درک<br />

می شود.‏ ما آنجا ماتریس ایدئولوژی های<br />

سیاسی ویژه مدرنیته از زمان سوسیالیسم و<br />

لیبرالیسم ‏)که هر یک به روش خود روی<br />

مالکیت تکیه می کنند(‏ تا ناسیونالیسم و<br />

کمونیسم را داریم ‏)که هر یک به روش خود<br />

روی همبود و بویژه در فرانسه روی برادری<br />

تکیه می کنند(.‏ تصدیق کردن باروری این<br />

ساختار یک روش روشن کردن داوهای شک<br />

و تردید معاصر نسبت به سیاست است.‏ گمان<br />

می رود که باید روی اصطالح های آزادی<br />

و برابری تکیه کرد:‏ این مطمئن نیست.‏ اما<br />

باید بیشتر بر ‏»مکمل«‏ های شان تکیه کرد؛<br />

زیرا:‏ ‏»مالکیت«‏ بعنوان نقطه اتکاء فردیت و<br />

بنابراین رابطه انسان ها – چیزها یا انسان –<br />

طبیعت در همه شکل هایش امروز وضوح و<br />

سادگی اش را از دست داده و به یک مفهوم<br />

بغرنج و مبهم تبدیل شده است ‏)در مثل مالک<br />

بودن یک استعداد یا یک باور چیست؟(.‏<br />

با این همه،‏ برادری-‏ همبود همزمان تک<br />

معنایی و انسجام اش را از دست داده است.‏<br />

تک معنایی به این معنا که ‏)نه یک رابطه،‏<br />

بلکه رابطه های اجتماعی اشتراکی کننده،‏<br />

گروه ها یا رابطه های مربوط به رقیب ها<br />

که افراد یکی دانستن شان را با این رابطه ها<br />

اعالم داشته اند،‏ وجود دارد(.‏ انسجام به این<br />

معنا که ‏)رابطه های اجتماعی پس از خوب<br />

پیوند دادن افراد بنظر می رسد که دیگر آنها<br />

را به هیچ وجه پیوند نمی دهد:‏ مثل شغل،‏<br />

خانواده که بدون شک مسئله بیش از پیش<br />

برای ملت و طبقه مطرح می شود(.‏<br />

آنچه اینجا شگفت انگیز است،‏ این است که<br />

مالکیت و همبود Communauté نمی<br />

توانند آزادی و برادری ‏)و بنابراین سیاست<br />

هایی ‏]را[‏ که پیرامون این ‏»حقوق«‏ بشر<br />

شهروند توسعه می یابند(‏ بدون برهان خلف<br />

‏»پی ریزی کنند«.‏ این است آنچه که من آن<br />

را دلیل خطر افراط کاری وارونه می نامم<br />

خواهند گفت:‏ افراط کاری همبود،‏ برتری<br />

مطلق همه یا گروه بر افراد حذف فردیت<br />

خواهد بود.‏ از این رو،‏ الزم است که رابطه<br />

های آزادی و برابری بنا بر اصل تضمین<br />

مالکیت فرمانروا سنجیده شود.‏ همزمان<br />

خواهند گفت:‏ افراط کاری مالکیت بمعنی<br />

برتری مطلق فردیت و حذف همبود خواهد<br />

بود.‏ از این رو،‏ آزادی و برابری باید بطور<br />

اساسی بعنوان فرانمود وجود همبودی انسان<br />

ها،‏ نهادها تعریف شوند که همبود در آنها<br />

واقعیت بخشی خاص اش را دنبال می کند.‏<br />

البته،‏ به ویژه،‏ این دیالک تیک بی آنکه هر<br />

یک از دو ‏»میانجی«‏ مهم بطور گرایشی<br />

جدا و به دو تقسیم شده باشد،‏ گسترش نمی<br />

یابد.‏ بدون شک،‏ این مربوط به این واقعیت<br />

است که مفهوم شهروندی عمومی که در<br />

آغاز متکی بر همگرایی گروه های اجتماعی<br />

و پراتیک های کامالً‏ ناهمگون بود،‏ تبدیل<br />

به داو رویارویی بین فرمانبر و فرمانروا و<br />

همچنین بین شکل های خشن و شکل های<br />

حقوقی یا قانونی سیاست می شود.‏ همواره<br />

فرمانروایان یا فرمانبرانی برای اِعمال زور<br />

در برابر قانون،‏ در برابر شکل حقوقی،‏<br />

همچنین قانونیت در برابر زور وجود دارد.‏<br />

پس از حیث تاریخی از جنبه مثلث آزادی،‏<br />

برابری و برادری،‏ و در واقع خیلی زود از<br />

مرحله کنوانسیون چه اتفاق افتاد که همزمان<br />

با مسئله های جنگ خارجی،‏ رهایی ملی،‏<br />

همچنین ستایش انقالبی میهن دوستانه و<br />

اختالف های طبقاتی که با ‏»اشرافیت جدید«،‏<br />

‏»امتیازهای جدید«‏ زبان می گشاید،‏ دگرگون<br />

می شود سیستم برادری بطور گرایشی به<br />

برادری ملی و همچنین به زودی به برادری<br />

و برادری انقالبی که در برابری خواهی<br />

در کمونیسم تبلور می یابد،‏ تقسیم می شود.‏<br />

اصطالح ملت معنی را تغییر می دهد؛ این<br />

دیگر مجموع شهروندان نیست،‏ این اندیشه<br />

یک تعلق تاریخی است که روی دولت<br />

متمرکز شده است.‏ در نهایت،‏ در خالل<br />

اسطوره سازی زبان،‏ فرهنگ و سنت های<br />

ملی،‏ این شکل فرانسوی ملی گرایی،‏ اندیشه<br />

همبود اخالقی و فرهنگی است که استوار بر<br />

سنت های نهادی است.‏ در مقابل،‏ برعکس،‏<br />

تغییر سمت مفهوم مردم به سوی ایده عمومی<br />

پرولتاریا بعنوان ‏»مردمی از مردم«،‏ امانت<br />

دار واقعیت و آرزوی همبودانه واقعی آنان<br />

است.‏<br />

همزمان از جنبه مثلث آزادی،‏ برابری،‏<br />

مالکیت چه اتفاق افتاد؟ آنجا نیز یک تقسیم<br />

بندی در کار است که پیرامون مسئله<br />

هایی چون حق حیات،‏ حق کار دور می<br />

زند.‏ می توان گفت که بطور گرایشی دو<br />

روش توجیه حقوق شهروند با مراجعه<br />

به مالکیت،‏ بنا بر این دو روش اندیشیدن<br />

به فرد حامل ارزش های آزادی-‏ برابری<br />

وجود دارد:‏ چه بنا بر مالکیت کار ‏)و بویژه


صفحه 148<br />

مالک بودن ‏»خویشتن«،‏ وسیله های معیشت<br />

به وسیله کار(،‏ چه بنا بر مالکیت بعنوان<br />

سرمایه ‏)اینجا مسئله عبارت از سرمایه<br />

پولی یا سرمایه نمادین مثل استعداد اقدام<br />

کردن،‏ مهارت و غیره است(.‏ در سطح<br />

ایدئولوژیک،‏ این مفهوم ها با شگفتی مثل<br />

مفهوم اکنون ‏»مردم«‏ دو سویه اند.‏ سرمایه<br />

دار به عنوان فعال و به عنوان ‏»کارفرما«،‏<br />

کارگر به عنوان حامل استعداد یک ‏»سرمایه<br />

انسانی«‏ تعریف می شود.‏ مفهوم مالکیت می<br />

تواند بطور صوری در دو حالت حفظ شود.‏<br />

این وجه مشترک ایدئولوژی های لیبرالیسم<br />

فردگرایانه و سوسیالیسم جمع گرایانه را<br />

نشان می دهد که بطور صوری در این گفته<br />

موافق اند که آنچه بطور اجتماعی قطعی<br />

است،‏ مالکیت است.‏<br />

بدین ترتیب می بینیم که در حقیقت زود<br />

این دو تضاد آشکار از حیث سیاسی<br />

آمیخته می شوند.‏ از ۱۷۸۹ تا ۱۷۹۳<br />

آنچه مسلط بود،‏ مسئله همبود شهروندان،‏<br />

مسئله برادری یاد شده در متن کامل فرمول<br />

نمایندگان کنوانسیون بود که-‏ وقتی به گزاره<br />

های پذیرفتنی برگردانده شد-‏ به ‏»شعار<br />

جمهوری«:‏ ‏»وحدت تقسیم ناپذیر جمهوری<br />

آزادی،‏ برابری،‏ برادری یا مرگ«‏ تبدیل می<br />

شود.‏ از ۱۷۸۹ تا ۱۷۹۵ و در قانون مدنی<br />

این تضاد دیگر است که گسترش می یابد و به<br />

تفرقه نمادین بورژواهای مالک و کمونیست<br />

های برابری خواه می انجامد.‏ در طول قرن<br />

نوزده آن چه که من آن را شکل ایدئولوژیک<br />

عام مبارزه طبقه ها نام داده ام توسعه می<br />

یابد.‏ و آن نه فقط تقابل میان مالکیت فردی<br />

و جمعی،‏ کار و سرمایه،‏ بلکه جمع دو<br />

تضاد است.‏ ‏»اردوی بورژوایی«‏ از دیدگاه<br />

ایدئولوژیک بدون صحبت از منافع مادی هم<br />

زمان یک شکل مالکیت در برابر شکل دیگر<br />

و یک شکل همبود در برابر شکل دیگر<br />

)۷( است:‏ این لیبرالیسم بعالوه ناسیونالیسم<br />

است.‏ و نیز ‏»اردوی پرولتاریا«،‏ شکلی از<br />

مالکیت،‏ مالکیت جمعی یا اجتماعی یا برنامه<br />

ریزی شده عالوه بر یک شکل همبود است:‏<br />

دقیقاً‏ کمونیسم است که از ایده آل برادری<br />

توده های انقالبی ارث می برد.‏ ایده ای که<br />

شهروندان به معنی خاص انسان هایی از<br />

مردم موسوم به کارگران هستند.‏<br />

آیا می توان به آن بسنده کرد؟ من فکر نمی<br />

کنم.‏ این یکی از دلیل های نامناسب بودن<br />

نسبی ایده انقالب پایان قرن ۲۰ است که<br />

بدین ترتیب به خاستگاه های خود باز می<br />

گردد.‏ تضادهایی که تازه از آن سخن گفتیم<br />

تضادهای آشکار هستند که طی دو قرن در<br />

گفتمان هایی که سیاست مدرن،‏ پساانقالبی<br />

را بوجود آوردند،‏ توضیح داده شده اند.‏ یعنی<br />

اینکه آنها کامالً‏ در زبان آزادی و برابری<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

یا اگر بپذیریم در مبارزه علیه ستم و بی<br />

عدالتی به بیان در آمده اند.‏ البته،‏ ما امروز<br />

بیش از پیش تأیید می کنیم که نوع دیگری<br />

از ‏»تضادها«‏ یا ‏»تقسیم ها«‏ وجود دارد<br />

که با دشواری زیاد در این زبان صراحت<br />

یافته است ‏)یا اینکه همواره شامل بازمانده<br />

تقلیل ناپذیر در هر فرمولبندی در ارتباط<br />

با ستم و بی عدالتی است(.‏ در هر حال،‏ ما<br />

از وجودشان بسی آگاه شده ایم.‏ آیا این نشانه<br />

عصرهاست؟ شاید.‏<br />

فکر می کنم که بطور اساسی دو مورد از<br />

آن وجود دارد که از میان ما کسانی که به<br />

سیاست در آنچه که آن را اخیراً‏ ‏»حزب<br />

انقالبی«‏ می نامند،‏ پرداخته اند،‏ با هر دو<br />

آنها بعنوان مانع های تقریباً‏ غلبه ناپذیر<br />

در شکل بندی همبود آزاد افراد که با هم<br />

علیه نابرابری های اجتماعی مبارزه می<br />

کنند،‏ برخورد کرده اند؛ زیرا بدرستی،‏ این<br />

تضادها یا تقسیم ها از نوع بکلی دیگر که<br />

عموماً‏ به خارج از آگاهی و گفتمان سیاسی<br />

رانده شده اند،‏ مدل فردیت یا اگر بپذیریم،‏<br />

‏»طبیعت بشری«‏ یعنی امکان نشان دادن<br />

فرد در کل بعنوان نمونه نوع بشر را به<br />

پرسش می کشند.‏ اینها تقسیم جنس ها ‏)نه<br />

فقط بعنوان تقسیم وظیفه های اجتماعی،‏ بلکه<br />

عمیق تر بعنوان اختالف مطلق،‏ دوگانگی<br />

مرد و زن که نوع بشر-‏ و در نتیجه تمام<br />

همبود-‏ را به دو نیم ناقرینه بدون نقطه<br />

میانجی جدا می کند(.‏ و تقسیم جسم و روح<br />

هستند ‏)این تقابل ‏»افالتونی«‏ دو جنبه فردیت<br />

که اسپینوزا برعکس کوشید آن را ‏»همانند«‏<br />

بپندارد،‏ در سراسر عرصه اجتماعی به<br />

منزلة تقسیم ‏»کار یدی«‏ و ‏»کار فکری«،‏<br />

تکنیک و اندیشه ورزی،‏ کارگزاری و<br />

شناخت،‏ ورزش و هنر یا فرهنگ و غیره<br />

بهم می رسند(.‏<br />

بدون شک،‏ مسئله آنجا عبارت از نابرابری<br />

ها یا دقیق تر پایه هایی است که مدام برای<br />

ایجاد نابرابری و در همان حال برای<br />

محدود کردن یا محو آزادی یک ‏»طبقه«‏<br />

کامل از بشریت،‏ بیاری طلبیده شده است.‏<br />

و با اینهمه،‏ در پس این نابرابری ها نمونه<br />

ای از اختالف وجود دارد که محو آن بنا<br />

بر نهاد برابری ناممکن است.‏ این بدان<br />

معنا نیست که برابری اینجا شرط صوری<br />

آزادی نیست،‏ بلکه امری صرفاً‏ بیرونی<br />

باقی می ماند.‏ بنظر می رسد،‏ اینجا ‏»راه<br />

حل سیاسی«‏ در رابطه های ناب برابری<br />

= آزادی،‏ : نه بنا بر ‏»جدایی«‏ گروه ها،‏ نه<br />

بنا بر ‏»ادغام«‏ شان وجود ندارد ‏)اسطوره<br />

انسان کلی،‏ یدی-‏ فکری کامالً‏ با اسطوره<br />

نر-‏ مادگی مطابق است و از سوی دیگر<br />

آنها به هم می پیوندند(.‏ این ها تضادهای<br />

واپس رانده ای هستند که سیاست مدرن را<br />

بر می انگیزند.‏ در این مفهوم،‏ هر چند آنها<br />

برای آن مدام بمثابه چیز بیرونی وانمود<br />

شوند،‏ اما دایم در ژرفای پراتیک گفتمانی<br />

آن،‏ قانونگذاری،‏ سازماندهی،‏ سرکوبگری<br />

حضور دارند.‏ شاید تنها امروز است که ما<br />

می توانیم بیان خاص شان را در مقیاسی<br />

آغاز کنیم که نامناسب بودن گفتمان های<br />

تخصصی شده درباره خانواده،‏ آموزش و<br />

پرورش،‏ تعلیم حرفه ای آشکار می شود.‏<br />

بنابراین،‏ این دو اختالف،‏ بطور منفی،‏ جز<br />

نابرابری در دگربودگی وجه مشترک دارند؛<br />

هر چند پیش از این،‏ همواره در رابطه<br />

قدرت جای داشته اند.‏ به بیان دقیق تر،‏ آنها<br />

در رابطه نابرابری جمعی ‏)مردان و زنان،‏<br />

نخبگان و توده ها(‏ که چونان رابطه شخصی<br />

فرد با فرد بازتولید،‏ ورزیده و پژوهیده می<br />

شوند،‏ جای دارند.‏ در صورتی که جامعة<br />

مدرن بطور صوری هر نوع وابستگی انسان<br />

به انسان را لغو کرده است.‏ از این رو،‏ آنها<br />

همواره نسبت به مفهوم نابرابری حقوق و<br />

رابطه های قانونی:‏ در این سو یا آن سوی<br />

‏»اجتماع«،‏ در پیشایندی فردیت ها یا در<br />

ضرورت سرنوشت های فرافردی دگرگون<br />

شده بنظر می رسند.‏ آنها بطور مثبت،‏ در<br />

وظیفه جستجوی آزادی شان بعنوان ‏»حق<br />

اختالف در برابری«،‏ یعنی نه بعنوان<br />

احیای هویت اصلی یا بعنوان خنثی سازی<br />

اختالف ها در برابری حقوق،‏ بلکه بعنوان<br />

ایجاد برابری بی سابقه و بدون مدل ها که<br />

همان اختالف،‏ تکمیل گری،‏ دوجانبه بودن<br />

ویژگی ها می باشد،‏ وجه مشترک دارند.‏<br />

در یک مفهوم یک چنین دو جانبه بودن،‏<br />

بالقوه،‏ بیش از این در گزاره Egaliber-<br />

té درک شده است،‏ اما این بطور متناقض<br />

فقط می تواند در شرایط بازگشودن مسئله<br />

همانندی بین ‏»انسان«‏ و ‏»شهروند«‏ آن را<br />

توصیه کند:‏ البته،‏ نه برای بازگشت به ایده<br />

شهروندی تابع اختالف های انسان شناختی<br />

‏)چنانکه در انگار قدیمی شهروندی بود(،‏<br />

بلکه برای پیشرفت بسوی شهروندی که بنا<br />

بر اختالف انسان شناختی تعین اضافی یافته<br />

و بوضوح به دگرگونی آن همزمان متمایز<br />

از طبیعی شدن نهادی و انکار یا خنثی سازی<br />

صوری ‏)که در واقع همچون وسیله دایمی<br />

طبیعی شدن اش عمل می کند(‏ گرایش دارد.‏<br />

با اینهمه،‏ این دو اختالف بین آن ها مشابه<br />

نیستند.‏ قدرتی که آنها تشکیل می دهند همان<br />

افراد یا به عبارت بهتر همان ‏»گروه«‏ های<br />

افراد را به فرمان در نمی آورد و بویژه با<br />

همان وسیله ها تابع نمی سازد،‏ هر چند که<br />

مدام افزایش یابد.‏<br />

درباره اختالف جنس ها می توان گفت<br />

ما با اضافه ویژگی روبروییم که مانع از<br />

نسبت دادن همان مضمون به آزادی مردان


صفحه 149<br />

و آزادی زنان و بنا بر این تقلیل یکی یا<br />

دیگری به یک مدل ذهنیت مشترک است.‏ می<br />

توان بعنوان شرط آزادی رفتار کردن شان،‏<br />

پذیرفت که زنان ‏»حق برابر«‏ دسترسی<br />

برابر به دانش ها،‏ حرفه ها،‏ مسئولیت<br />

عمومی را داشته باشند ‏)آنچه که دگرگونی<br />

کم یا بیش عمیق شرایط مورد استفاده شان<br />

ایجاب می کند(.‏ بنابراین،‏ می توان اندیشید<br />

که آنها چونان افراد نوعی ‏)ژنریک(‏ عمل<br />

می کنند.‏ برابری اینجا،‏ نه خنثی سازی<br />

اختالف ها ‏)برابرسازی(،‏ بلکه اقتضا و<br />

ضرورت تنوع آزادی ها است.‏<br />

برعکس،‏ در نابرابری دانش ها ما بیشتر<br />

با کم کردن ویژگی سروکار داریم که<br />

همزمان تولید نایکسان یک ‏»توده«‏ و یک<br />

‏»نخبه«،‏ استفاده از نهادهای آموزشی برای<br />

جداسازی و سلسله مراتبی کردن فعالیت های<br />

اجتماعی،‏ توجیه نوع فعالیت فکری ‏)صرفاً‏<br />

صوری،‏ بیرونی در هر کسب شناخت های<br />

واقعی(‏ بعنوان گرایش و هدف قدرت به<br />

زیان نوع فعالیت ‏»دستی«‏ است.‏ اگر تأمل<br />

کنیم ‏)اینجا نیز همراه با فیلسوفی چون<br />

اسپینوزا(‏ باید بپذیریم که فردیت،‏ کارکرد<br />

ارتباط )Communication( است و<br />

ارتباط حداکثر نه میان نمونه ها یا نقش های<br />

اجتماعی از پیش معین،‏ بلکه میان ویژگی<br />

ها،‏ تجربه های ‏»عملی«‏ است که هر کس<br />

می تواند چیزی از دیگران و برای دیگران<br />

فراگیرد،‏ باید اعتراف کرد که بطور متناقض<br />

توسعه دانش بمنزله تکیه گاه قدرت،‏ فردیت<br />

زداینده است.‏ کلیت کارکرد دانش در جامعه<br />

های مدرن،‏ بعنوان شرط مثبت تشکیل زبان<br />

مشترک سیاست ‏)و نیز ‏»دین جداگری«‏<br />

آن(‏ به مرزبندی امکان های واقعی ارتباط<br />

که شکل نهادی آن بدرستی انحصار ویژه<br />

‏»وظیفه های ارتباط«‏ است،‏ بسنده می کند.‏<br />

از این دیدگاه،‏ این نابرابری در عمل تقلیل<br />

ناپذیر است که اختالف ایجاد می کند.‏ البته،‏<br />

مبارزه علیه نابرابری نمی تواند به لغو<br />

اختالف ها و بازتولید ‏»دموکراتیک«‏ شان<br />

در شکل انتخاب تعمیم یافته افراد بیانجامد.‏<br />

برای اینکه آزادی وسیع تر افراد و خود<br />

ارتباط هم زمان توسعه یابد،‏ اقدام به خنثی<br />

سازی و تقسیم دوباره دانش،‏ ‏»هم ارزی«‏<br />

افراد دانشمند و بی سواد در برابر حق بیان<br />

در فضای عمومی و جدایی نمادین هم ارزی<br />

نهادی میان ‏»عقل«‏ و ‏»دانش«‏ ضرورت<br />

دارد.‏ به بیان درست،‏ این ضرورت برابری،‏<br />

پرسش انگیز بودن اتوپی های سیاسی رهایی<br />

فکری را قطع نکرده است؟ )۸(<br />

بنابراین مالحظه ها،‏ من فرضیه زیر را<br />

درباره ثبت ‏»اختالف های انسان شناختی«‏<br />

در جُستار برابری = آزادی بیرون می کشم.‏<br />

اختالف جنسی ارتباط ممتازی را در قبال<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

نهاد همبود حفظ می کند؛ در صورتی که<br />

اختالف فکری تمام معنی نقدی اش را در<br />

مورد سیاست در رابطه اش با نهاد مالکیت<br />

کسب می کند.‏<br />

از زمانی که همه افراد انسانی را شهروندان<br />

آزاد و برابر در حقوق دانسته اند و بالقوه<br />

کارایی این حقوق را مطالبه می کنند،‏ تقسیم<br />

نقش های جنسی مستقیماً‏ به ضرورتی<br />

تبدیل می شود که جامعه خود را به عنوان<br />

‏»همبود«‏ ‏)و نه به عنوان هم کناری افراد<br />

‏»بدون رابطه«(‏ وانمود کند.‏ البته،‏ می<br />

توان طرح کرد که هر همبود تاریخی،‏ نهاد<br />

همزمان واقعی و خیالی بر رابطة جنس ها<br />

‏)یعنی بر خویشاوندی،‏ تقسیم وظیفه ها،‏ نقش<br />

های مذکرها و مؤنث ها،‏ تعیین ‏»خصلت«‏<br />

نمادین هر یک که دو جنسیتی را پس می<br />

زند،‏ استوار است(.‏ البته،‏ همبود سیاسی<br />

مدرن،‏ نه فقط بخاطر اینکه دولت است،‏ بلکه<br />

بخاطر اینکه دولتی است که ساختار حقوقی<br />

آن استوار بر گزارة Egaliberté است،‏<br />

هرگز به این عنوان یک همبود جنسیت<br />

دار نیست:‏ پس آنچه بعنوان همبود ملی مبنا<br />

قرار می گیرد،‏ رابطه ساده جنس ها نیست<br />

‏)این همبود یک خانواده وسیع جز در مفهوم<br />

مجازی نیست(،‏ بلکه جنس گرایی Sex-<br />

)isme عملی و ایدئولوژیک بعنوان ساختار<br />

طرد درونی زنان است که در سراسر جامعه<br />

تعمیم یافته است.‏ پس این تعادل ناپایدار<br />

انکار و کلیت سازی اختالف جنس ها است.‏<br />

به همین دلیل تأیید این کلیت سازی بعنوان<br />

قدرت سیاسی به نقطه بسیار حساس بحران<br />

همبود ‏)یا بحران هویت همبود(‏ تبدیل می<br />

شود.‏<br />

(<br />

برعکس،‏ اختالف فکری،‏ رابطه ممتاز با<br />

مالکیت را بعنوان میانجی اجتماعی حفظ می<br />

کند.‏ می توان نشان داد که مفهوم توانایی<br />

فکری همواره در بازنمود تملک انسانی شی<br />

ها،‏ دقیقاً‏ بعنوان اختالف ‏)هستی شناسی(‏ بین<br />

شخصیت بشری و ‏»جسمی«‏ که در نفس<br />

خود چیزی جز ‏»شئی«‏ نیست،‏ گنجانده شده.‏<br />

نشانه مخالف آن را در قانونگذاری پایدار<br />

می یابیم که خُردی یا بیگانگی فکری را با<br />

ناتوانی در مالک بودن به هم پیوند می دهد.‏<br />

در حقیقت برای مالک بودن شئ ها نخست<br />

باید ‏»مالک خویشتن«‏ بود.‏ این مالکیت<br />

چیزی جز مفهوم نوعی ‏)ژنریک(‏ هوش و<br />

خرد نیست.‏ با اینهمه،‏ هنگامی که مالکیت-‏<br />

فردی یا جمعی-‏ در برابر همبود به میانجی<br />

برابری و آزادی ضمانت انسانیت فردی و<br />

شرط شهروندی تبدیل می شود،‏ این توانایی-‏<br />

ناتوانی معنی را تغییر می دهد.‏ آنجا نیز،‏<br />

مالکیت برای کسب یک ارزش ‏»عمومی«‏<br />

از سپهر صرفاً‏ ‏»خصوصی«‏ خارج می<br />

شود.‏ هر مالکیت در کُد یا ‏)قانون(ها به ثبت<br />

رسیده و هم ارزی ها بنا بر دانش اقتصاد<br />

سیاسی فرمول بندی شده است.‏ هر فرد از<br />

حیث اینکه علم تئوری و پراتیک مبادله های<br />

ارزش ها را می شناسند،‏ یا اینکه بوسیله علم<br />

‏)که در کتاب های محاسبه های آن به ثبت<br />

رسیده(‏ شناخته شده،‏ ‏»مالک«‏ است ‏)و با<br />

مالکیت اش سنجیده می شود(.‏ یک فرد یا<br />

یک طبقه با وجود و دارایی شان تنها به<br />

وسیله دانش مجرد که بیش از پیش مستقل و<br />

عقالنی و همچنین ‏»مادی«‏ می شود،‏ رابطه<br />

دارند.‏ این روند مستقل شدن،‏ عقالنی شدن،‏<br />

مادی شدن ‏»دانش«‏ به طور مستقیم بیش از<br />

پیش استفاده از ‏»حق مالکیت«‏ و در نتیجه<br />

فردیت را مشخص می کند.‏ البته در همان<br />

حال،‏ هویت فردی مالکان،‏ هویت فردی<br />

‏»سوژه«‏ مالکیت را بیش از پیش نامطمئن<br />

می سازد.‏ بنابراین،‏ ما دیگر فقط با ساز و<br />

کار تقسیم طبیعت بشری سروکار نداریم که<br />

در عمل ضرورت آزادی و برابری را نفی<br />

می کند.‏ ‏»حق شهروند«‏ به این عنوان که<br />

باید توسط مالکان به اجرا در آید از گوهر<br />

بی بهره شده است.‏ با این همه،‏ مسئله برابری<br />

و آزادی به فرمول بندی آغازین اش باز می<br />

گردد.‏ بی آن که پاسخ از پیش آماده ای در<br />

کار باشد:‏ پس،‏ چه ‏»انسان«‏ هایی شهروند<br />

هستند؟<br />

از این رو،‏ ما می توانیم بگوییم که از جستار<br />

ابتدایی نتیجه دیگری بدست می آید که رفته<br />

رفته به عصر حاضر می رسد و چونان<br />

عکس آن یا بازگشت وازده آن است:‏ در<br />

حالی که این جُستار ‏»میانجی«‏ هایی برای<br />

نهاد Egaliberté و برای پایة ایدئولوژیک<br />

آن در اختیار دارد،‏ دارای نکته های<br />

نامطمئن برای میانجی ها و پایه های پیشین<br />

است که در عین حال نکته هایی هستند که<br />

بنا بر اختالف انسان شناختی هویت فردی<br />

و همبودی مدرن را متزلزل می کنند.‏ دقیقاً‏<br />

در این نکته ها خواست برابری و آزادی<br />

‏)یا آزادی برابر(‏ بیشینه است.‏ اما شکل های<br />

مشخص ‏)اعم از حقوقی یا عملی(‏ ارضای<br />

آن امروز بسیار پرسش انگیز است.‏ پس<br />

اینها به حد کمال نکته های حساس اصالح<br />

اساسی سیاست هستند.‏<br />

بنابراین،‏ با قرار دادن این نکته ها در برابر<br />

حقیقت کلی محتوی متن اعالمیة ۱۷۸۹، ما<br />

شرح ‏»دیالک تیک«‏ تاریخی و ایدئولوژیک<br />

Egaliberté را به پایان رسانده ایم،‏ که<br />

البته به پایان تاریخ نمی انجامد،‏ بلکه به<br />

مسئله ای می انجامد که در تاریخ و بنا بر<br />

آن به منظور تداوم آن طرح شده است.‏ این<br />

مسئله مقدمه چینی یک عصر از عصر سه<br />

گانه دیگر را ممکن می سازد:‏ عصر قدیم که<br />

در آن مفهوم شهروند تابع اختالف های انسان<br />

شناختی،‏ وضعیت های نابرابر انسان آزاد و


برده،‏ فرمانروا و فرمانبر،‏ بشریت ‏»بزرگ<br />

تر«‏ و ‏»کوچک تر«‏ است:‏ یک عصر<br />

مدرن که در آن مفهوم های انسان و شهروند<br />

بالقوه همانند هستند که حقوق سیاسی را به<br />

روی همة انسان ها می گشایند؛ سرانجام،‏<br />

یک عصر پسامدرن که در آن مسئله فرارفت<br />

از مفهوم انتزاعی یا نوعی انسان بر اساس<br />

شهروندی تعمیم یافته مطرح شده است.‏ با<br />

اینهمه،‏ این جا یادآور می شویم که اگر این<br />

عصرها در پی هم می آیند یا یکی دیگری<br />

را بوجود می آورد،‏ چونان تابلوهای یک<br />

اثر نمایشی جانشین هم نمی شوند.‏ برای<br />

ما و بنابراین در رابطه ما با مسئله سیاسی،‏<br />

آنها همه هنوز در یک کلیت نامتحد،‏ در<br />

یک ‏»ناهمزمانی«‏ که همان ساختار ‏»لحظه<br />

کنونی«‏ است،‏ حضور دارند.‏ معنی آن این<br />

است که ما همزمان با دولت،‏ با مبارزه<br />

طبقه ها و اختالف انسان شناختی سروکار<br />

داریم.‏ وظیفه برای ما ترسیم یک رفتار<br />

عملی برای مان بر پایه همة این طرح ها<br />

است؛ بی آنکه بتوانیم ترکیب آن را به انجام<br />

رسانیم.‏ با اینهمه،‏ معنی آن این نیست که از<br />

هر خط راهنما بی بهره باشیم.‏ در پیوندگاه<br />

سیاست ‏»قدیم«‏ و سیاست ‏»مدرن«‏ واقعیت<br />

حقوق را داریم که درگیر گسست انقالبی شده<br />

است:‏ در برابرگزارة Egaliberté و تأثیر<br />

حقیقت عمومی آن در پیوندگاه سیاست مدرن<br />

و سیاستی که در درون آن و علیه آن در<br />

حال زایش است،‏ ما مسئله گزاری اصالح<br />

اساسی را داریم:‏ چگونه باید از حقیقت<br />

عمومی به حقیقت خصوصی گام گذاشت،‏<br />

یعنی چگونه باید برنامه و خود نام Egalib-<br />

erté را در ویژگی ها ‏)تکبودها(‏ جای داد؟<br />

از این واقعیت تا این مسئله،‏ تداوم،‏ پیشرفت<br />

ساده،‏ استقراء باز هم کمتر وجود ندارد.‏ بلکه<br />

ضرورتاً‏ پیوستگی وجود دارد.‏ زیرا بدون<br />

واقعیت مسئله حتا مطرح نمی شود.‏<br />

تنگاتنگ به ترک ‏)گذرای(‏ اندیشه اعالمیه<br />

حقوق و تکلیف ها مربوط است.‏ در واقع<br />

‏»تکلیف«‏ ها وجه مقابل ‏»حقوق«‏ هستند.‏<br />

اگر تصور کنیم که بین ذینفع ها یا بین افراد<br />

و ‏»خودشان«‏ یا بین افراد و ‏»همبود«،‏<br />

‏»جامعه«‏ یا ‏»دولت«،‏ ‏»تعهد متقابل«‏ وجود<br />

دارد.‏<br />

۶- می دانیم که ثبت این حق داو رویارویی<br />

های همزمان بسیار داغی بین هواداران<br />

‏»نظم«‏ و هواداران ‏»انقالب پیاپی«،‏ و بین<br />

طرفداران منطق حقوقی و هواداران منطق<br />

اجتماعی بوده است و خواهد بود.‏ هواداران<br />

‏»نظم«‏ بی درنگ به حذف آن ‏)حق(‏ در<br />

۱۷۹۵ نایل آمدند.‏ هواداران ‏»انقالب<br />

پیاپی«‏ تالش می کنند در ۱۷۹۳ کارکرد<br />

قطعی آن ‏)حق(‏ را تصریح کنند.‏ طرفداران<br />

منطق حقوقی تدوین نفی خاص آن ‏)حق(‏<br />

را برای یک دولت حقوقی ‏»متضاد«‏ می<br />

دانند.‏ هواداران منطق اجتماعی این را برای<br />

افرادی که بطور جمعی فرمانروا هستند،‏<br />

امر ‏»متضاد«ی می دانند و تأیید نمی کنند<br />

که هر حکومت،‏ هر نهاد منوط به آزادی آن<br />

ها است.‏ بنابراین،‏ ثبت ‏»مقاومت در برابر<br />

ستم«‏ در حقوق اساسی کامالً‏ تأیید می کند<br />

که چگونگی ای که ما این جا با آن سروکار<br />

داریم،‏ چگونگی وحدت ضدها است.‏<br />

۷- این چیزی است که مارکس به آن توجه<br />

نکرده است،‏ زیرا او دقیقاً‏ همبود را به تمامی<br />

در عرصه انقالبی در نظر می گرفت.‏ این<br />

از آنجا ناشی می شود که مارکس پیش از<br />

سوسیالیست بودن یک کمونیست بود.‏<br />

۸- بنگرید به اثرهای ژاک رانسیه،‏ پنج<br />

درس درباره رهایی فکری،‏ پاریس،‏ فایار،‏<br />

۱۹۸۷٫<br />

پی نوشت ها:‏<br />

۱- بنگرید به بررسی من ‏»شهروند سوژه«‏<br />

– پاسخ من به پرسش ژان لونانسی:‏ پس از<br />

سوژه کی می آید؟ دفترهای برخورد عقیده<br />

ها،‏ شماره ۲۰، زمستان ۱۹۸۹<br />

۲- مارسل گوشه،‏ انقالب حقوق بشر،‏<br />

پاریس،‏ گالیمار ۱۹۸۹<br />

-۱۷۹۳۱ ۳<br />

۱۷۸۹(، دولت فرانسه هنگام انقالب زیر<br />

رهبری م.‏ وول،‏ پاریس،‏ دکوورت،‏ ۱۹۸۸٫<br />

۴- ‏»شهروند سوژه«‏ مقاله یادشده.‏<br />

۵- فقدان قرارداد در نگارش نهایی اعالمیه<br />

که شاخص مهم جدایی آن از سرچشمه<br />

های قانون طبیعت گرایانه است،‏ بطور<br />

صفحه 150<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


شناسی<br />

جامعه خانه<br />

و شهر فضای در پوپر نقد – خیابانی تأمالت روحی<br />

زهره نوشته 151<br />

صفحه اول<br />

فضای بستهای<br />

ظهر نزدیکیهای هستم،‏ کارم محل کتاب<br />

هستم مطئمن میرسد.‏ بدستم کوچک نمیخواهد<br />

هم دلم چیست.‏ نمیدانم اما است،‏ با<br />

گمان و حدس جای به پس بزنم.‏ حدس عنوان<br />

تحت کتابیست میکنم.‏ بازش اشتیاق فیلسوف<br />

پوپر از خشونت«‏ و آباد ‏»ناکجا بگویم<br />

است بهتر یا ‏االصل اتریشی انگلیسیِ‏ و<br />

انتخاب به وی؛ از گفتوگوهایی و گفتارها افشاری؛<br />

رحمان و ناقد خسرو آقایان ترجمه تصویری<br />

با ظاهر خوش و دست خوش کتابی گیراست.‏<br />

تصویر جلد؛ روی بر پوپر خود از صاحب<br />

نگاهِ‏ که تصاویری نوع آن از مخاطب<br />

چشمهای به میدوزد را عکس نگاهِ‏<br />

به کردن فکر به میکند مجبورش و ندارد؛<br />

حضور دیگر که چشمهایی پسِ‏ در بیاعتناء<br />

نمیتوان که اثرگذار و نافذ نگاهی نگاه<br />

از را خودم بهرحال گذشت.‏ برابرش از و<br />

مطالب فهرست در گشتی و میکَنم پوپر پیش<br />

کارِ‏ دلیل به ندیده،‏ و دیده میزنم.‏ کتاب ببندم<br />

را کتاب میشوم مجبور زود خیلی رو مناسبتر؛<br />

زمانی در بعد برای بگذارم و روز<br />

پایانیِ‏ لحظات آخرین بعد،‏ روز چند میگذارم<br />

و برمیدارم را کتاب چهارشنبه خیال<br />

با بعد روز تا دستیام،‏ ساک درون 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله دهم.‏<br />

ادامه گذارم و گشت به بتوانم آسوده از<br />

فراغت از پس ، ۸ حدود پنجشنبه صبح سمت<br />

به رفتن درحال ، خانهداری وظایف یاد<br />

به که هستم مشقم و درس و تحریر میز تصمیم<br />

درجا میافتم.‏ پوپر تصویر و کتاب به<br />

را کار ساعتی،‏ یک ساعت نیم میگیرم پایان<br />

به را تمامم نیمه گشت تا بیاندازم تأخیر شدم<br />

متوجه زمانی مدت از پس اما برسانم.‏ هرچند<br />

میخوانم.‏ دقت با را کتاب دارم که گفتو<br />

از یکی وسط از اتفاقی و شانسی سریع<br />

خیلی ولی بودم کرده آغاز شنودها اشتیاق<br />

با و شدم جدی مخاطبی به تبدیل آنکه<br />

برای شاید کردم.‏ خواندن به شروع شیوة<br />

همان با پوپر استثنائات،‏ برخی جز به حرف<br />

راحت خیلی همیشگی گویی ساده واقع<br />

به که موضوعاتی از آنهم میزد ترجمهای<br />

آنکه ضمن مهماند.‏ آنها از بسیاری هموار<br />

و یکدست را متن روان،‏ و پاک خواندن<br />

با که بود ظهر نزدیکیهای میکرد.‏ و<br />

بستم را آن ازکتاب توجهی قابل بخشهای فعالً‏<br />

که دادم قول خودم به ولی کنار گذاشتم تمام<br />

نیمه مصاحبههای به را زود صبحهای بدهم.‏<br />

اختصاص پوپر دوم<br />

فضای ربع<br />

یک ساعت است.‏ ماه دی ۲۸ دوشنبه گذشته<br />

روزهای میشوم.‏ بیدار بامداد پنج به با<br />

را ها صبح و کردم عمل خود قول به هم آخرین<br />

خواندن گذشته بامداد گذراندم.‏ پوپر آزادی،‏<br />

عنوان»بدون تحت گفتوگویاش،‏ را<br />

امنیت«‏ به نه و میرسیم عدالت به نه وقتی<br />

رساندم.‏ پایان به امروز و کردم شروع سبکی<br />

احساس وجه هیچ به میبندم،‏ را کتاب شده<br />

‏»چیزی«‏ درگیر ذهنم چون نمیکنم.‏ عنوان<br />

به پوپر میدهد نشان این و است.‏ واداشتن<br />

است:‏ بوده موفق کارش در فیلسوف تأمل؛<br />

به خوانندگانش و<br />

نشستهام ولی بشوم کارم محل راهی باید و<br />

کردن فکر روش به واقع در میکنم،‏ فکر بیاندازه<br />

روشی میکنم:‏ فکر پوپر نظر اظهار موضوعات<br />

آن،‏ اساس بر که آسان و ساده تاریخی<br />

اجتماعی،‏ زمینه از را بررسی مورد به<br />

بیآنکه بعد ولی میکند.‏ جدا آن سیاسی و ناآگاهانه<br />

فرض ‏)با یا و بیاورد خود روی نتایجِ‏<br />

از شود،‏ مطلع آن از عملش،(‏ بودن و اجتماعی کنشهای تنشآمیز و ‏)تعامالتی میکند.‏<br />

را استفاده نهایت آن زمینهایِ(‏ شرایط وجود<br />

به امکانات بر تکیه با مثال عنوان به و سیاسیِ‏<br />

اجتماعی فرآیندهای از ناشی آمدة عین<br />

در و ساده نظر اظهار این رخداده،‏ امروز<br />

دنیای که میکند را بحثبرانگیز حال ‏)ص‎۱۴۷‎‏(.‏<br />

است گذشته از تر عادالنه


152<br />

صفحه و<br />

معصومانه باور این به تنها مسئله ولی نسبت<br />

امروز جهان بودن عادالنهتر بیآزارِ‏ پوپر<br />

که چرا نمیشود.‏ ختم گذشته دوران به روش<br />

دلیل به شده،‏ یاد مصاحبه در حداقل انتقادی<br />

و نقد کوچکترین تنها نه خود،‏ نگرشی محیط<br />

تهدیدهای و ندارد معاصر جهان به حزب<br />

چون احزابی اوهام را ‏جهان زیستیِ‏ در<br />

هراس و هول ایجاد جهت در آلمان سبز در<br />

خودکشی افزایش بلکه میداند،‏ مردم دل ناشی<br />

را تروریسم وجود حتا یا و جوانان بین ‏)ص‎۱۴۹‎‏(‏<br />

میداند جهان کردن تخطئه از همه<br />

در گفتن جهان به ‏»بد میگوید:‏ چنانچه به<br />

بدتر جا همه از اما است،‏ رایج غرب جای سیاستهای<br />

آلمان در است.‏ آلمان در من نظر است.‏<br />

شده علت بر مزید هم سبزها حزب ما<br />

برای جهان زیباییهای از آنکه جای به از<br />

بیوقفه که دارند دوست بیشتر بگویند،‏ اوهام<br />

اینها بگویند.‏ جهان نابودی و زوال است(.‏<br />

من از تأکید ‏)همانجا،‏ است«‏ از<br />

گریز فکریِ‏ روش همین اساسِ‏ بر بهرحال پدیدهها،‏<br />

اجتماعیِ‏ سرشت و تاریخی شرایط چنان<br />

را تکنیک نقش میگردد مجبور پوپر ماهویِ»بردگی«‏<br />

نشانة که سازد برجسته یدی<br />

کار به صرفاً‏ انسانی،‏ حقوق استثمارِ‏ و حد<br />

تا اندیشیدن،‏ نحوة نتیجتاً‏ و یابد تقلیل تبلیغ<br />

برای تجارتی آگهیهای فکریِ‏ فضای چنانکه<br />

تنزلیابد.‏ رختشویی ماشین فیالمثل شفاف<br />

ساده،‏ زبانی با وی خود همچون بتوان نظر<br />

اظهار پیچیدگیای هرگونه از عاری و از<br />

اروپا در را زنان این ‏»تکنیک،‏ کردکه:‏ انقالبی<br />

آنکه بدون داد؛ نجات بردهوار زندگی ‏)ص‎۱۴۵‎‏(.‏<br />

دهد«‏ رخ سوم<br />

فضای نیم<br />

و ۶ ساعت بیرون میزنم که خانه از هنوز<br />

اما شدن؛ روشن جدال در هوا و است دارد.‏<br />

فاصله دقیقهای پانزده ده،‏ روشنایی تا آسمانی<br />

از شهر،‏ حومه در سکونتم دلیل به ساعات<br />

در که برخوردارم پهناور و بزرگ و<br />

پائیز فصلهای در خصوصا صبح اولیة به<br />

میشود تبدیل آسمان این گاهی زمستان،‏ رنگهای<br />

از عالمی با نقاشی بزرگ بسیار بوم زبانت<br />

راستی به که آنقدر ؛ غریب و عجیب وجودیکه<br />

با میآید.‏ بند ستودنیاش زیبایی از نوعی<br />

به اصفهان شهر در زمستان امسال،‏ ‏»کمبود<br />

حتا و باران و برف کمبود بحرانِ‏ با زود<br />

صبحهای در ولی روبروست،‏ سرما«‏ را<br />

زمستانه گزندگی همچنان شهر،‏ این در<br />

مجموعه این همه و کرد.‏ حس میشود در<br />

تو به خیابان،‏ و کوچه‏ خلوتِ‏ و سکوت با<br />

میدهد:‏ شادمانی از حسی رهگذر،‏ مقام شدة<br />

روشن توک و تک چراغهای به احترام در<br />

زندگی جریان از و میکنی نگاه خانهها میکنی.‏<br />

امنیت احساس پیرامونت 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله میرسد.‏<br />

تاکسی باالخره دقایقی از پس گرگ<br />

آن در که جوان دختر دو عقب صندلی میشود،‏<br />

دیده شان چهره‏ زحمت به میش و رد راحتیام عالرغم میدهم ترجیح نشستهاند.‏ اتوموبیل،‏<br />

بنشینم.‏ آندو کنار جلویی،‏ صندلی بر<br />

را مسیر که است راحتی و تمیز پراید میکند.‏<br />

خوشایند جنازهها،‏ پیکان خالف به<br />

‏»فرهاد«‏ صدای شدن،‏ جاگیر محض به از<br />

ما نسل در که خوانندهای میرسد.‏ گوشم راننده<br />

به بود.‏ برخوردار خاصی محبوبیت جالب<br />

برایم است.‏ جوان خیلی میکنم نگاه باشد.‏<br />

داشته عالقه فرهاد به او که است را<br />

عیدی«‏ ‏»بوی ترانه دارد فرهاد بهرحال میخواند.‏<br />

خالی<br />

جاده و زمستانی،‏ صبحگاه گزندگی در نقاشیِ‏<br />

بوم آن با آنهم شهر،‏ تا برهوتِ‏ و برایم<br />

فرهاد،‏ صدای با شدن همنشین بزرگ،‏ باری،‏<br />

است.‏ کننده غافلگیر ای هدیه چون بهم<br />

نوستالژیک حسی صدایش،‏ گرمای در و<br />

فرهاد صدای همواره میآورد.‏ روی بوده،‏<br />

عزیز جورهایی یک برایم فروغی،‏ تصور<br />

سال،‏ همه این گذشت با حاال ولی را<br />

آلبومی جعبه حکم برایم صدا این میکنم دایهای<br />

همچون پیر روزگار که کرده پیدا از<br />

دوره یک به متعلق احساسهای خانگی،‏ جای<br />

آن در مرتب«‏ و ‏»تمیز را زندگیام حاال<br />

و میشود تمام فرهاد ترانه است!‏ داده من<br />

ولی میخواند دارد دیگر خوانندهای همان<br />

در و میکنم فکر فرهاد به همچنان از<br />

پرکشیده خاطرات میکنم سعی حال صندوقچة<br />

به دوباره را فرهاد صدای درون سماجت<br />

با خاطره یک اما برگردانم.‏ گذشتهام که<br />

خاطرهای میزند.‏ سرباز بازگشت از مربوط<br />

و آشناست،‏ هم همسنالنم برای احتماال سرودههای<br />

از او ‏»شبانه«ی ترانه به میشود ۴۵<br />

موسیقیِ«‏ در»صفحه‏ که شاملو احمد ‏)که<br />

راز و رمز پر جلدی تصویر با دور خود<br />

برای زمانیاش وضعیت دلیل به یقینا خوب<br />

بود.‏ شده بازار وارد دارد(‏ داستانی حال<br />

و دوران آن در که میآورم خاطر به خیلی<br />

صفحه این سیاسیاش،‏ خفقانِ‏ هوای و دست<br />

سیاسی پشتوانهای و اصالت به سریع حادثه<br />

با را خودش جورهایی یک و یافت چریکیای<br />

جریان بود.‏ زده پیوند ‏»سیاهکل«‏ اطالعاتی<br />

مختصر و آن نام از آگاهی حتا که منزلت<br />

و شأن گوینده برای دربارهاش،‏ همان<br />

در باری،‏ میآورد!‏ بار به ‏»سیاسی«‏ گروههای<br />

بین دهان به دهان شایعهای زمان میگشت<br />

کالن و خرد از اعم روشنفکری گوش<br />

ترانه این به خوب اگر اینکه بر مبنی اشتباه<br />

اگر ‏)که موسیقیاش البالی از بدهیم،‏ منفردزاده<br />

اسفندیار ساخته باشم،‏ نکرده نجواکنان<br />

که شنید خواهیم را پچی پچ بود(،‏ زمان<br />

آن در شد؟!«‏ چه ‏»سیاهکل میپرسد:‏ بیشتر<br />

کار شاید مدید،‏ زمانی مدت تا حداقل هنگام<br />

به که بود این میشناختم که جوانانی به<br />

بچسبانند را گوشها ترانه،‏ این شنیدن در<br />

و مرموز پچ پچ این تا گرامافون،‏ باندهای بشنوند!‏<br />

را سیاسی«‏ ‏»روشنگرانة حال عین این<br />

به بازنگری حال در لب بر لبخندی با وارد<br />

مهستی صدای با که هستم خاطره میشویم.‏<br />

شهر ورودی چهارم<br />

فضای میگیرم<br />

پیش در را باغ چهار مسیر پیاده آن<br />

در چقدر که میکنم فکر مسئله این به و مانده<br />

عقب تکنیکی امکانات لحاظ به زمان از<br />

شیطنتآمیز فکر این درجا چون بودیم.‏ جوانان<br />

برای اگر که میکند خطور ذهنم اس<br />

و ماهوارهای امکانات با که امروزیای <br />

مخابراتی نعمات سایر و موبایلی اسِ‏ ام ‏»پچ<br />

ماجرای میکنند،‏ زندگی اینترنتی انتقال<br />

نحوه نمادِ‏ عنوان به را شبانه«‏ پچ کنی<br />

تعریف پیش سال ‎۴۰‎ ۳۰ در اطالعات در<br />

قضا از و خندید.‏ خواهند کلی یقین به هم<br />

ساعتی هنوز که را پوپر گفته لحظه همین میآورم.‏<br />

یاد به نگذشته ذهنم به ورودش از دفاع<br />

به وی آن در که کتاب از سطوری همان جداً‏<br />

و میزند دست ‏»خوشباوری«اش از خوشبختی<br />

سبب تکنیک رشد که است معتقد است.‏<br />

شده انسانها موقعیت شدن بهتر و اصلی<br />

راه چهار به که شده روشن تقریبا هوا حال<br />

در زیادی حد تا شهر حاال میرسم،‏ صبحگاهیاش<br />

جوش و جنب مرحله به ورود آمادگی<br />

اعالم حال در یعنی میرسد.‏ نظر به بیقانون؛<br />

و خشن رانندگیهای هجوم برای وسیله<br />

به شهر تسخیر دقیقتر بیانی به حذف<br />

دردناکتر همه از و اتوموبیلسواران آنها؛<br />

سوی از عابر«‏ ‏»خط وقیحانة و علنی بنویسم.‏<br />

اینباره در روزی شاید بگذریم،‏ ماجرای<br />

طریق از میخواهم اکنون اما عنوان<br />

به فرهاد،‏ ترانة شبانه«ی ‏»نجواهای کنترل<br />

از گریخته اطالعرسانیِ‏ شیوه نماد شاهی،‏<br />

نظام امنیتیِ‏ دستگاههای سانسورِ‏ و اطالع<br />

پیشرفتة شبکههای با مقایسه در ‏)البته پرسش<br />

این امروزی،(‏ ماهوارهایِ‏ رسانیِ‏ در<br />

پوپر همچون باید آیا که کنم مطرح را حاضر،‏<br />

عصر انسانِ‏ خوشبختیِ‏ خصوص خوشبختی<br />

این عامل را تکنولوژی صرفاً‏ قلمرو<br />

به پوپر گفته تعمیم با بیانی به بدانیم؟ ماندگی<br />

عقب فرض پذیرش نیز و سیاست،‏ حاضر،‏<br />

زمان به نسبت دوران آن سیاسی جامعه<br />

در موجود سیاسی آگاهی و رشد آیا یافته<br />

رشد تکنولوژیِ‏ مدیون باید را ایران موجب<br />

را دیگری عامل میباید آنکه یا بدانیم فعلی<br />

جامعه سیاسیِ‏ اجتماعی موقعیت رشد بدانیم؟<br />

گذشته به نسبت ایران


153<br />

صفحه نباشد<br />

بد شاید مطلب،‏ شدن روشنتر برای عدالت<br />

رشد خصوص در پوپر دیگر گفتة از با<br />

مقایسه در حاضر عصر در حقوقی میگوید:‏<br />

صراحتاً‏ او آوریم.‏ قول نقل گذشته،‏ کنونیِ‏<br />

جامعة پیچیدگی و وسعت وجود ‏»با به<br />

زمانی هیچ در که میکنم ادعا من ما،‏ است<br />

نشده کوشش حد این تا ما زمان اندازة وضع<br />

عادالنهتر و انسانیتر قوانین که شوند«)ص‎۱۴۸‎‏(.‏<br />

پوپر<br />

گفته این صحت در میتواند کسی چه تنها<br />

نه معنایی به باشد.‏ داشته شکی کمترین بلکه<br />

نمیبینم پوپر گفتة این در اشکالی هیچ که<br />

کنم اعتراف باید وی تأئید در عکس به باالیی<br />

نسبتاً‏ حقوقیِ‏ امنیت از میکنم،‏ گمان زمانی<br />

تا یافته،‏ دست آن به غربی جامعه که بود.‏<br />

خواهم حسرت در غرق زندهام که از<br />

یعنی زمان،‏ طبیعیِ‏ گذر رف صِ‏ آیا اما بوده<br />

خورشید دور به زمین چرخش برکت غرب<br />

جهان در حقوقی عدالت این امروز که چیزی<br />

‏)همان اساس بر آنکه یا شده،‏ حاصل پوپر<br />

فکری مطالعاتی روش در متأسفانه که زمینه‏<br />

به توجه یعنی ندارد،‏ جایی کمترین کالبد<br />

سیاسیِ‏ اجتماعی مطالبات و(‏ تاریخی <br />

حقوقی عدالت که جنبشهاست در یافته هرچندکه<br />

است؟ یافته تأسیس اجتماعی،‏ هرگونه<br />

از پرهیز ‏)برای میدهم ترجیح همان<br />

در عدالت بحث هنگام به بدفهمی(‏ عصر<br />

بگوئیم اینکه جای به هم،‏ غرباش مردم<br />

و عادالنهتر گذشته اعصار از حاضر اجتماعیِ‏<br />

آگاهی از خوشبختترند،‏ آن در و<br />

فردی حقوقِ‏ به نسبت عصر این مردم مطمئناً‏<br />

که برانیم.‏ سخن خویش اجتماعی بیستم،‏<br />

و نوزده قرن غربِ‏ همان در اگر اجتماعیِ‏<br />

گروههای سوی از جدیای تمایل مشارکت<br />

و نظارت در قدرت،‏ و ثروت فاقد عدالتِ‏<br />

این نمیشد،‏ دیده تصمیمگیریها در نمود<br />

پوپر چشم‏ به اینطور که مطلوبی نسبتاً‏ نتیجه<br />

در و نمیداشت،‏ وجود هرگز دارد،‏ از<br />

‏)اعم کوچک گروههای سلطة همچنان همگانی<br />

قضاییِ‏ منابع بر …،( یا و شاه صحیح<br />

همانندی این شاید داشت.‏ حاکمیت حقوق<br />

مطالبة میکنم فکر گاه اما نباشد قرابتهایی<br />

مردم،‏ سوی از سیاسی و اجتماعی به<br />

عابر«‏ ‏»خط به حرمتگذاری مطالبة با به<br />

تا چراکه دارد!‏ چهارراهها از گذر هنگام پلیسهای<br />

مفرط عالقه عالرغم ندیدهام حال هیچ<br />

جریمه،‏ ثبت برای رانندگی راهنمایی خط<br />

تصرف دلیل به را اتوموبیلی پلیسی توجه<br />

قابل یعنی باشد!‏ کرده جریمه عابر به<br />

خود قوانین تنها نه پوپری:‏ نگرشهای وضعِ‏<br />

همواره و نمیشوند،‏ وضع خود عادالنهتر«،‏<br />

و انسانیتر ‏»قوانین تکِ‏ تک شرایط<br />

ایجاد و مطالبات وجودِ‏ به مشروط وجود<br />

رف صِ‏ بلکه سیاسیست،‏ و اجتماعی 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله خود<br />

باشند(‏ که هم قوانین بهترین ‏)حتا قوانین نیست؛<br />

اجرایی قدرت برای عاملی خود به است،‏<br />

قوانین اجرای ضامن آنچه زیرا بر<br />

توجه یعنی است.‏ آن برای تقاضا وجود بنابراین<br />

آن؛ بازتولید و تولید شرایط اهمیت از<br />

حفاظت مثال در که کرد فراموش نباید باید<br />

رانندگی و راهنمایی پلیس عابر«،‏ ‏»خط نه<br />

و است شهروندان استخدام در کند احساس خط<br />

از حفاظت برای که شهروندانی دولت؛ خود<br />

نمایندگیِ‏ به را راهنمایی پلیس عابر،‏ است<br />

مهمی مسئله همان این و درآوردهاند.‏ اش<br />

درباره گفتوگو به عالقهای پوپر که اجتماعی؛<br />

تاریخِ‏ قلمرو به ورود یعنی ندارد.‏ فرایند<br />

در موجود اجتماعیِ‏ سرشت که اکنون برمیگردیم<br />

، دادیم تذکر را ‏ِعدالت شکلگیری دید<br />

از خوشبختی«‏ و ‏»تکنولوژی رابطه به آیا<br />

که میکنیم مطرح را سئوال این و پوپر؛ میتوانند<br />

امروز،‏ تکنولوژیکیِ‏ کارکردهای باعث<br />

جدید،‏ فنآوری دانشِ‏ وجود صرف به مثب<br />

تحوالت بحث<br />

همانند اینکه یا گردند؟ اجتماعی ت مطالبات<br />

و شرایط به باید حقوقی«‏ ‏»عدالت اجتماعیِ‏<br />

گروههای که کرد نظر اجتماعیای قلمروی<br />

از خود سهم کسب برای خاصی آن<br />

کمال و تمام تصرف یا و همگانی،‏ ستیز(،‏<br />

دیگر و توتالیتر حکومتهای ‏)همچون تکنولوژی<br />

به را خویش اجتماعی هویت بدین<br />

تا دادهاند.‏ انتقال اینترنتی رسانهای ابزارِ‏<br />

به بدل آنرا اجتماعیِ‏ خصلت ترتیب خودگردانند.‏<br />

اجتماعی تبلیغاتی ادعای<br />

تأئید برای مثال بهترین شاید تمایالت<br />

چرا که باشد پرسش این باال رد شبانه«ای اطالعرسانیِ»نجواهای‏ چرا<br />

ندارد؟ وجود غربی یافته رشد کشورهای امکانات<br />

از وجودیکه با سرزمینها آن در به<br />

بیدردسرتری و گستردهتر تکنولوژیکی زیرزمینیِ‏<br />

تمایل این بهرهمندند،‏ امنیتی لحاظ وجود<br />

آگاهی انتقال برای سوم،‏ جهان ویژه بودن<br />

اجتماعی بر تا است الزم پس ندارد؟ آنرا<br />

و کنیم مجدد تأکیدی تکنولوژی،‏ پدیدة بشری،‏<br />

دستآوردهای تمامی همچون منظور<br />

مسلماً‏ که بدانیم اجتماعی محصولی که<br />

معنا این به نه بودن«‏ ‏»اجتماعی از به<br />

بلکه جمعیست،‏ کارِ‏ پرداخته و ساخته کاربران<br />

استفاده نوع فیالمثل که معنا این آن<br />

اجتماعیِ‏ وضعیت از جدا هیچگاه اینترنت اینترنتی<br />

همین آنکه ضمن نیست.‏ کاربران منزلة<br />

به آن از خاص،‏ اندازی چشم در که انتقال<br />

و اجتماعی،‏ رشد خدمت در ابزاری شرایطی<br />

تحت میشود،‏ یاد سیاسی آگاهیِ‏ خصلت<br />

همان دلیل به صرفاً‏ و دیگرگونه آزادی<br />

علیه بر آن از میتوان اجتماعیاش،‏ کرد.‏<br />

استفاده نیز آگاهی وتخریب پنجم<br />

فضای که<br />

را ایدهای مایلم شب؛ ‎۷‎ونیم ساعت دوشنبه به<br />

تاکسی در فرهاد صدای شنیدن با امروز به<br />

آنرا و کنم دنبال است،‏ کرده خطور ذهنم باد؛<br />

گرامی فرهاد یاد درآورم.‏ متنی صورت طریق<br />

از تا هستم گوگل در گشت حال در ‏»شبانه«‏<br />

آهنگساز از فرهاد سایت به مراجعه به<br />

سایت خوشبختانه کنم.‏ پیدا خاطر اطمینان فهرستی<br />

هم او آثار از و میشود.‏ باز راحتی و میکنم کلیک میشود.‏ دیده کامل احتماال مطلبم<br />

میشود.‏ باز معطلی اندکی از پس از<br />

میخواهم خاطر آسوده و میکنم پیدا را از<br />

تصویری به چشمم که بیآیم بیرون سایت رویش<br />

میافتد.‏ جوانیاش دوران در فرهاد تصویر<br />

شدن بزرگتر با میکنم،‏ کلیک روی<br />

تصویر فوق،‏ عکس که میشود معلوم با<br />

همراه است.‏ هفتگی اطالعات مجله جلد ‏»فرهاد<br />

ترتیب:‏ بدین آن باالی در عبارتی لحظهای<br />

؛ کرد«‏ پیدا نجات اعتیاد دوزخ از دقیق<br />

فرهاد عکس به هم و نوشته به هم احساساتم<br />

هم،‏ با همزمان حالت دو میشوم.‏ نمیدانم<br />

میدهند.‏ قرار خود شعاع تحت را اول<br />

بیاراده بدهم.‏ رویت مجال کدام به اول و<br />

بازاریابی نحوه از خندیدن میافتم.‏ خنده به نه<br />

مجله؛ شماره آن برای تبلیغ اصطالح به دلیل<br />

به بلکه عبارت؛ بودن سطحی دلیل به میشود<br />

منطقی چه با و چطور نمیدانم اینکه منظورم<br />

دانست!؟ شبیه دوزخ به را اعتیاد دارم»دوزخ«‏<br />

خبر که آنجا تا که است این به<br />

که کسانی اینرو از است،‏ گناهکاران محل منطق<br />

بر بنا قاعدتاً‏ میشوند،‏ فرستاده دوزخ ولی<br />

باشند.‏ آن سزاوار باید دوزخ،‏ وجودیِ‏ مجازات<br />

منزله به هم را ‏»اعتیاد«‏ میشود آیا شاید<br />

یا اجتماعی!؟ گناهی از مجازات فهمید:‏ شاید<br />

یا و اقتصادی!؟ یا و سیاسی گناهی هم از<br />

کنندهتر گیج نکته اما فرهنگی!؟ گناهی هم است<br />

این فوق پردازیِ‏ عبارت منطق در همه بتوان<br />

که میشود چطور نیست معلوم که از<br />

را معتاد عبارتی به یا دوزخی شخصِ‏ داد!؟<br />

نجات مجازاتش طنز<br />

نه احساسی،‏ دومِ‏ حالت اما بگذریم،‏ برخاسته<br />

برعکس بلکه خندهآور؛ نه و است آزادیِ‏<br />

دیدن از ناشی شدنِ‏ آزرده حسِ‏ از به<br />

است.‏ دیگران شخصیِ‏ قلمروی به ورود آزادی؛<br />

خطرآمیز رویة رواج و استفاده بیانی شخصیِ‏<br />

مسائل تا باشیم داشته اجازه اینکه یا<br />

و بیاوریم.‏ عمومی قلمرو به را دیگران نظر<br />

و سمع به را افراد شخصی ضعفهای جامعه<br />

در میدانم که آنجا تا برسانیم.‏ همگان ‏»داغهای<br />

از یکی همواره ‏»اعتیاد«‏ ایران بر<br />

مضاف است.‏ میرفته شمار به ننگ«‏ هم<br />

مسئله این از معتادان سالها آن در اینکه منزله<br />

به مشکلشان،‏ هرگز که بودند رنج در آن<br />

در بهرحال نشد.‏ دیده اجتماعی مشکل


این<br />

به حساسیت درجه نمیکنم گمان دوران خوشبختانه<br />

اما باشد.‏ بوده باال چندان مسائل حفاظت<br />

و شخصی قلمروهای گفتمان امروز آنرا<br />

شهروندان بلکه افتاده جا تنها نه آن از حداقل<br />

و میکنند.‏ طلب مدنی ارزشی مثابه به میکنند.‏<br />

لحاظ آنرا بینشخصیشان روابط در که<br />

آگاهند مسئله این از خوبی به که چرا میانجامد.‏<br />

خشونتآمیز اقتداری به آن فقدانِ‏ خصوصی<br />

اسرار افشای با که اقتداری خصوصی<br />

قلمرو حذف به تنها نه دیگران،‏ و<br />

تفتیش عمل تأئیدِ‏ به بلکه میزند،‏ دامن ‏»دارندة<br />

مقام در ‏»دیگریِ«‏ از حرمت هتک میآورد.‏<br />

روی بودن«‏ متفاوت حق مرزی<br />

خطوط از هم ‏»آزادی«‏ بنابراین،‏ یکی<br />

که گفت بتوان شاید و است.‏ برخوردار شخصی<br />

قلمرو آزادی،‏ مرزی خطوط از باعث<br />

قوی،‏ احتمال به اما است.‏ دیگران پوپر،‏<br />

متأسفانه بگویم اگر شد خواهد تعجب آشناییِ‏<br />

مصاحبههایش(‏ از یکی در ‏)حداقل فارغ<br />

است قادر و ندارد قلمرو این با چندانی و<br />

زندگی به اجتماعی،‏ اخالق هرگونه از فیالمثل<br />

دیگر«‏ ‏»فردی خصوصی روابط خصوصی<br />

اسرار و بکشد سرک مارکس افشای<br />

با و بکشاند کتابها صفحات به را او همگان<br />

برابر در شخصیاش ضعفهای مجازات<br />

برساند!‏ مجازات به را او احتماالً‏ نبوده،‏<br />

انگلس برای خوبی دوست اینکه برای نامشروع<br />

فرزندی که دلیل این به هم شاید یا و چه<br />

چه!؟ برای ولی داشته!؟ خدمتکارش از جداً‏<br />

واداشته!؟ کار این به را پوپر ضرورتی به<br />

ورودش خشونت برای توجیهی چه پوپر داشته<br />

میتواند دیگر فردی شخصیِ‏ قلمرو یا<br />

دارد صحت پوپر گفتههای اینکه باشد!؟ مهم<br />

نیست،‏ برخوردار اهمیت از اصال نه،‏ است.‏<br />

پوپر رفتار پس در ‏»خشونتِ«‏ درک رفتاری<br />

فاقد و دموکراتیک غیر خشونتی مرزی<br />

خطوطِ‏ شکستن با میتواند که مدنی کردن<br />

ویران قصد به شبیخونوار آزادی،‏ است،‏<br />

نبوده او همانند که کسی شخصیت با<br />

را خصوصیاش مناسبات او همانند و کند.‏<br />

اقدام است،‏ نکرده تنظیم دوستاناش کرد.‏<br />

سوءاستفاده او از مارکس ولی بود بسیار<br />

دلبستگی زنی به انگلس مثال:‏ برای نامهای<br />

طی انگلس میمیرد.‏ زن این داشت.‏ مارکس<br />

میدهد.‏ مارکس به را او مرگ خبر این<br />

به کلمهای با حتا انگلس نامة پاسخ در نمیکند.‏<br />

اشاره دوستش آالم و درد به و مورد و<br />

خودخواهی نشانة مارکس رفتار این رنجیدگی<br />

باعث رفتار این اوست.‏ بیتوجهی این<br />

میان روابط که بعد شد.‏ انگلس خاطر خود<br />

اشتباه به مارکس گرائید،‏ سردی به دو خود<br />

ستایشگر و دوست از و میبرد پی گواه<br />

چیزها این من نظر به میطلبد.‏ پوزش این،‏<br />

از گذشته است.‏ مارکس شخصیت رد خدمتکار<br />

از نیز نامشروعی فرزند مارکس سود<br />

به نیز چندان آنچه داشت؛ خانهاش واقعیت<br />

حال هر به اینها نیست.‏ او شخصیت ۱۶۰،۱۶۱(.<br />

‏)صص است.«‏ واقعاً‏<br />

که:‏ کرد نظر اظهار اینگونه میتوان ابطال<br />

نظریة که فیلسوفی است تأسف جای اندیش<br />

آزاد را خود و میکند مطرح را خصوصی<br />

قلمرو تفتیش از مطمئناً‏ و میداند اینگونه<br />

نازلتر،‏ حتا درجهای در است،‏ بیزار آورد!‏<br />

روی کردن«‏ ‏»غیبت به ماجرا<br />

این با هم دیگر گونهای به میتوان اما اخالقی«،‏<br />

‏»سرزنش جای به و کرد برخورد منتهی<br />

مسئلهای کردنِ‏ شخصی به آن آخرِ‏ که ‏»اخالق<br />

قلمرو در باید من باور به که میشود این<br />

گیرد؛ قرار بررسی مورد اجتماعی«‏ باعث<br />

عواملی چه که کرد طرح را پرسش اینگونه<br />

اندیش آزاد فیلسوفی تا میگردند کند؟<br />

برخورد دیگر متفکری با شخصی و وی فکریِ‏ افق از را پاسخ میتوان آیا آن<br />

در او که سیاسیای اجتماعی فضای آیا<br />

بیانی به کشید!؟ بیرون میکرده،‏ زندگی مسئلهای<br />

عنوان به را ‏»تنگنظری«‏ میتوان کرد!‏<br />

بررسی اجتماعی می<br />

قفسه در و دارم برمی را پوپر کتاب از<br />

قبل تا که هست زیادی کارهای . گذارم بدهم…‏<br />

انجامشان باید خواب نقل<br />

را پوپر گفته عین است الزم بهرحال بهترین<br />

تا کوشیدهام همواره ‏»من کنم:‏ کسانی<br />

در را خصوصیات جهت<br />

همین به بیابم.‏ معترضم آنان به که برای<br />

مارکس که نهادم این بر را فرض چنین<br />

حداقل یا و میکرد مبارزه بشریت شخصیت<br />

با نه اساس،‏ این بر داشت.‏ احساسی برخاستم<br />

مقابله به او نظرهای با بلکه او،‏ آیا<br />

که شد سست من اطمینان بعدها اما … میپنداشتم؟<br />

من که بود چنان آن مارکس واقعاً‏ معتقدم<br />

من نیستم.‏ باور این بر دیگر امروز احترام<br />

قابل و شرافتمند انسانی انگلس که 154<br />

صفحه 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله


جامعه شناسی<br />

وضعیت افغان ها در ایران و نقش روشنفکران ایرانی<br />

اکرم پدرام نیا ‏)راست(‏ و فرشته مولوی در سومین نشست ماهانه شهروند – منبع مصاحبه سایت شهروند<br />

صفحه 155<br />

اکرم پدرام نیا ‏)راست(‏ و فرشته مولوی<br />

در سومین نشست ماهانه شهروند – منبع<br />

مصاحبه سایت شهروند<br />

چهارمین نشست شهروند با حضور اکرم<br />

پدرام نیا و فرشته مولوی<br />

جمعه ۱۱ می ۲۰۱۲ چهارمین نشست<br />

شهروند درباره مسائل روز ایرانیان و ایران<br />

در دفتر شهروند برگزار شد.‏<br />

در این نشست فرشته مولوی و اکرم پدرام<br />

نیا شرکت داشتند که با گردانندگی نسرین<br />

الماسی مدیر تحریریه شهروند درباره ی<br />

موضوع تعیین شده تبادل نظر کردند.‏<br />

موضوع این بار نشست به وضعیت افغان<br />

ها در ایران اختصاص داشت.‏ مشخصا<br />

جمهوری اسالمی فشار بر روی مهاجران و<br />

پناهندگان افغان را در ایران شدت بخشیده و<br />

اگرچه نه به صورت سراسری ولی در این<br />

شهر و آن شهر شاهدیم که یا شهرداری یا<br />

نیروی انتظامی و دیگر ارگان های دولتی<br />

بخشنامه هایی صادر می کنند و حضور<br />

افغان ها را در بعضی اماکن ممنوع می<br />

کنند و همچنین جمهوری اسالمی هم تهدید<br />

کرده اگر دولت افغانستان قرارداد همکاری<br />

با آمریکا امضا کند،‏ ایران مهاجران افغان را<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

اخراج خواهد کرد.‏<br />

اینکه دولت ایران از همان آغاز نسبت<br />

به افغان ها سیاستی تبعیض آمیز در پیش<br />

گرفته و حقوق انسانی آنان را به رسمیت<br />

نمی شناسد،‏ موضوعی است که دالیل و<br />

چرایی اش بحثی جداگانه را می طلبد،‏ اما<br />

نقش مردم ایران و روشنفکران ایرانی در<br />

این میان چیست؟<br />

شهروند از این دو نویسنده به دلیل نوشته<br />

هایشان در این خصوص دعوت کرد و<br />

همچنین از یکی از نویسندگان افغان نیز<br />

دعوت شده بود که ایشان متاسفانه نتوانستند<br />

در این نشست حضور پیدا کنند.‏<br />

نسرین الماسی با عنوان کردن تنگناهای<br />

جدیدی که دولت جمهوری اسالمی در مورد<br />

افغان ها به اجرا گذارده،‏ گفت:‏ به شخصه<br />

این مسائل را بیش از آن که سیاسی ببینم،‏<br />

فرهنگی می دانم.‏ چه در داخل ایران و چه<br />

در جامعه ی ایرانیان خارج کشور،‏ مسئله،‏<br />

مسئله ی فرهنگی و مسئله ی حقوق بشر<br />

است و احساس مسئولیت کردن که ما کجا<br />

قرار گرفته ایم و چکار داریم می کنیم؟ وقتی<br />

هرچیزی را نسبت می دهیم به قدرتی باالتر<br />

حاال هرچه می خواهد باشد،‏ امپریالیسم،‏<br />

بنیادگرایی دینی،‏ جمهوری اسالمی و … به<br />

نوعی از خودمان داریم سلب مسئولیت می<br />

کنیم.‏ در طول تاریخ ثابت شده که انسان ها<br />

می توانند تأثیر بگذارند و جریان ساز باشند،‏<br />

و در برابر آن چه که غلط می پنداشتند<br />

ایستاده اند و اعتراض کرده اند.‏<br />

برای من امیدبخش است که این بار جامعه<br />

ی روشنفکری در رابطه با بخشنامه هایی<br />

که از سوی مسئوالن جمهوری اسالمی در<br />

اصفهان و مازندران صادر شده بودف<br />

سریع عکس العمل نشان داده است.‏ و یکی<br />

دو کمپین هم در همین پیوند به وجود آمد.‏<br />

الماسی ادامه بحث را به فرشته مولوی سپرد.‏<br />

فرشته مولوی:‏ چند نکته را پیش از این که<br />

وارد بحث شویم بگویم.‏ مردم افغانستان تا<br />

آنجا که من می دانم خودشان را افغان می<br />

دانند در حالی که ایرانی ها بدون اینکه<br />

قصدی باشد،‏ با چسباندن ‏“ی”‏ نسبت به آنها<br />

افغانی می گویند.‏ منظورم این است که این<br />

هیچ تعبیری ندارد اگر در حرفهایم بگویم<br />

افغانی ها و پیشاپیش می گویم ببخشید.‏<br />

نکته ی دیگر این که من به قضیه به عنوان


صفحه 156<br />

یک گیر و گره ی اجتماعی نگاه می کنم تا<br />

سیاسی.‏ این داستان کهنه ای ست،‏ اما اینکه<br />

چطور بعد از ۳۳ سال یکهو مطرح می شود<br />

و رو می آید،‏ این نیست که دولت جمهوری<br />

اسالمی حرکتی کرده.‏ هر دشواری باید برسه<br />

به یک درجه ی انفجاری و دنبال تلنگر است<br />

تا پیش بیاید.‏<br />

نکته ی دیگر اینکه ما هرچه می کشیم از<br />

ضعف رسانه ها می کشیم.‏ چون بخش<br />

نوشتاری رسانه ها که همیشه سرکوب شده،‏<br />

و بخش های دیگر هم که در اختیار دولت ها<br />

بوده اند،‏ اگر رسانه ای نیم بند هم می داشتیم<br />

این مسئله باید انعکاسش را در جامعه می<br />

داشت.‏ همین االن هم انعکاس منفی در صدا<br />

و سیما دارد.‏ حکومت این تریبون ها را در<br />

اختیار دارد و از آن به نفع خودش استفاده<br />

می کند.‏ رسانه های نیمه مستقل هم که آنقدر<br />

مسئله و مشکل دارند،‏ که دیگر به این نمی<br />

پردازند.‏<br />

شما گفتید روشنفکرها کاری نکردند،‏ اما<br />

من معتقدم ما به شکل فردی خوب عکس<br />

العمل نشان دادیم،‏ نویسنده،‏ هنرمند،‏ آدم<br />

های عادی،‏ اما به دلیل ضعف رسانه ها<br />

انعکاس پیدا نمی کند،‏ در بیرون نیز همیشه<br />

یک انعکاس تب گونه ای هست در فضای<br />

مجازی،‏ در فیس بوک،‏ که مطرح می شود<br />

و می رود و این چیزی نیست که دگرگونی<br />

آفرین باشد.‏ بنابراین مایه ی خشنودی نیست.‏<br />

البته که در لحظه آدم خوشحال می شود اما<br />

به همان زودی که می آید،‏ به همان زودی<br />

هم می رود.‏<br />

پیشنهادم این است که به صورت کوتاه ببینیم<br />

وضعیت چه هست؟ و چرا چنین هست؟ و<br />

بعد برسیم به چه باید کرد؟<br />

وضعیت موجود،‏ براساس خوانده هایم،‏ این<br />

است که پس از انقالب بهمن ۵۷ که کل<br />

ایران در تب و تاب است و بعد جنگ ایران<br />

و عراق شروع می شود،‏ در همسایه کناری<br />

هم جنگ مجاهدان افغان با شوروی آغاز می<br />

شود و سیل عظیم آوارگان جنگی.‏ آنهایی<br />

که وضعشان از لحاظ مالی خوب است که<br />

به جاهای دیگری می روند،‏ آسیب پذیرترین<br />

و درمانده ترین آنها به کشورهای همسایه<br />

پناهنده می شوند.‏ پشتون ها به پاکستان و<br />

هزاره ها و تاجیک ها و ترکمن ها از راه<br />

خراسان به ایران آمدند.‏ در بزنگاه این چنینی<br />

آقای خمینی می گوید،‏ مرزها را باز کنید.‏<br />

آنچه که اعالم می شود این است که این ها<br />

مسلمان اند بیایند،‏ اما پشت این قضیه چیز<br />

دیگری ست.‏ نیروی کشور بخشی رفته برای<br />

سرکوب مخالفان و بخشی هم رفته برای<br />

جنگ و متجاوز بیرونی،‏ در نتیجه صحنه ی<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

کار خالی ست،‏ منتها با حکومتی که تازه آمده<br />

و در اوج بی تجربگی و ندانم کاری ست،‏<br />

بدون هیچ روشمندی و قانونمندی در را باز<br />

کردند و میلیون ها تن به این سو آمدند.‏ در<br />

دوره ی جنگ این نیروی کار ارزان مورد<br />

استثمار و سودجویی کارفرما قرار می گیرد.‏<br />

جنگ تمام می شود،‏ آقای خمینی هم می رود<br />

و می ماند جمعیت عظیمی که به عنوان<br />

آواره آمده اند،‏ بدون هیچ هویت قانونی و<br />

هیچ تثبیت اجتماعی اقتصادی،‏ در چنین<br />

وضعیتی اینها بعد از جنگ در تنگنا قرار<br />

می گیرند چون نیروی کار برگشته.‏ این یک<br />

دو دو تا چهارتای اقتصادی دارد تا سیاسی.‏<br />

در همه جای دنیا چنین است وقتی می بینی<br />

کار نیست و یک کارگر با مزد پایین تر دارد<br />

کار می کند،‏ نسبت به او خصومت پیدا می<br />

کنی،‏ این حتی می تواند هموطن آدم باشد.‏<br />

این عامل اقتصادی ست که به نوعی زمینه<br />

را آماده می کند برای حالت ستیز که بعدها<br />

جمهوری اسالمی با یک هدف مشخص دارد<br />

از آن استفاده می کند.‏ از زمان آقای احمدی<br />

نژاد به بعد این حالت علنی شده.‏ در یک<br />

دوره ای به این مسئله نمی پرداختند و شاید<br />

افغان ها هم به آن صورت احساس فشاری<br />

نمی کردند،‏ و چون بدبختی های ایران<br />

همگانی ست آنها یک کم بیشتر داشتند…‏<br />

- فکر می کنم بحث دارد به بیراهه می رود.‏<br />

یک نکته ی بسیار اساسی اینجا فراموش می<br />

شود.‏ دلیل این که االن به این مسئله پرداخته<br />

می شود و نه تنها این که آن را علنی هم<br />

می کنند،‏ این است که جمهوری اسالمی<br />

در بحران است و برای این که بحران را<br />

از روی خودش بردارد،‏ دارد خصلت های<br />

تبعیض نژادی جنسی مذهبی و ملی را<br />

رشد می دهد تا بی عرضگی و بی عملی<br />

خودش را بپوشاند.‏ نباید توجیه کنیم.‏<br />

فرشته مولوی:‏ من کامال موافقم و اصال<br />

توجیه نمی کنم.‏ من گفتم بستر آماده شد و<br />

دقیقا این بیگانه ستیزی و افغان ستیزی با<br />

برنامه است.‏<br />

- خانم پدرام نیا با توجه به کتاب جدیدتان<br />

به نام ‏“نفیر کویر”‏ که داستان دختری افغان<br />

است،‏ در ادامه ی حرف های خانم مولوی<br />

نظر شما در مورد وضعیت افغان ها در آن<br />

دوره چیست؟<br />

اکرم پدرام نیا:‏ واقعیت این است که کارگر<br />

افغان در ایران تن به کارهایی داد که کارگر<br />

ایرانی در آن دوره به آن تن نمی داد،‏ االن<br />

ممکن است تغییر کرده باشد.‏<br />

اگر بخواهیم تبعیض را ریشه ای بررسی<br />

کنیم،‏ می توانم یک نگاه جهانی به آن بکنم<br />

یک نگاه ایرانی.‏ از نگاه جهانی،‏ کلمه ی<br />

‏“نژاد”‏ یک کلمه ی نو است در فرهنگ لغت<br />

و قدمتی ندارد،‏ و وقتی آمد برای جدا کردن<br />

گروه های انسانی و تمایز آنها بود.‏ بر سه<br />

اساس این تمایز وجود داشت،‏ یکی ویژگی<br />

های بیولوژیک انسان ها)سیاهپوست،‏<br />

سرخپوست،‏ سفیدپوست(،‏ یکی تفاوت های<br />

ژنتیکی که داروین مطرح می کند،‏ که گرچه<br />

علمی ترین شیوه است،‏ اگر بپذیریم تفاوت<br />

نژادها را اما میسر نیست چون نمی توانیم<br />

از همه ی انسان ها و گروه ها ساختمان<br />

ژنتیکی شان را بررسی کنیم.‏ یکی هم ریشه<br />

های زبانشناسی ست.‏ بعضی ها خواستند از<br />

این ها بهره برداری کرده و ثابت کنند نژاد<br />

برتر وجود دارد.‏ نژاد برتر هوش و استعداد<br />

بیشتری دارد و استثمار و استعمار از آنجا<br />

آغاز شد<br />

در داخل ایران،‏ خود ما ایرانی ها،‏ ساختاری<br />

که هستیم،‏ زبان های متفاوت و فرهنگ های<br />

متفاوت در جامعه ی ما کم نیست.‏ اما تا قبل<br />

از روی کار آمدن رژیم پهلوی اینها در کنار<br />

هم زندگی می کردند بدون متوجه بودن به<br />

این همه تفاوت ها.‏ پهلوی وقتی روی کار<br />

آمد،‏ هدف آنها بیشتر با مطرح کردن نژاد<br />

آریایی آمدند فارس را مطرح کنند که نژاد<br />

برتر است.‏ بعد از آن هم رژیم جمهوری<br />

اسالمی به این دامن زد و بهره برداری<br />

دیگری هم کرد،‏ ضمن اینکه چون ملیت های<br />

ما را در اقلیت می دید،‏ آنها را دشمنان بالقوه<br />

ی نابودی خودش می دانست،‏ حس برتری<br />

این نژاد را بر ملیت های دیگر القا کرد.‏<br />

رژیم جمهوری اسالمی تبعیض مذهبی و<br />

تبعیض جنسی را هم اعمال کرد.‏ در مذهب<br />

فرقه های گوناگون مذهبی را از شیعه پایین<br />

تر قلمداد کرد.‏ اینجا علتی شد که نه تنها اهل<br />

تسنن درون کشور بلکه افغان های اهل تسنن<br />

را با نگاه مابرتری به آنها نگاه کردند.‏ این<br />

خودش یک عامل است،‏ عالوه بر آن که<br />

افغان ها وقتی وارد کشور شدند،‏ همانطور<br />

که خانم مولوی گفتند،‏ هیچ برنامه ریزی<br />

نشده بود برایشان،‏ فقط به این دلیل که اینها<br />

مسلمان اند ما باید به آنها پناه دهیم.‏ مردم هم<br />

در آغاز کمک کردند ولی مردم هم خسته<br />

می شوند و خودشان هم توانشان را مالی<br />

و اجتماعی از دست دادند.‏ این افغان ها<br />

تبدیل شدند به انسان هایی که هویت نداشتند<br />

و از کمترین حقوق برخوردار نبودند.‏ حق<br />

باسواد شدن که حق هر شهروند جهان است،‏<br />

محروم شدند.‏ حق داشتن خانه و زمین و<br />

همسرگزینی و این حقوق بسیار ابتدایی را<br />

نداشتند.‏ افغان ها و ایرانی ها در تماس با هم<br />

و ایجاد صمیمیت ازدواج کردند و فرزندانی<br />

که حاصل ازدواج افغان ها و ایرانی ها <br />

عمدتا مرد افغان،‏ زن ایرانی بودند نیز بی


صفحه 157<br />

هویت شدند.‏<br />

- فکر نمی کنید برخورد جامعه با افغان ها<br />

در ایران ریشه در نگاه های تبعیض نژادی،‏<br />

جنسی و مذهبی در ما دارد؟<br />

اکرم پدرام نیا:‏ بله،‏ تأثیرش زیاد است.‏ ما<br />

آنها را جنس دوم می بینیم یعنی پایین تر<br />

از ما،‏ به ما در طول زمان،‏ از آغاز رژیم<br />

پهلوی،‏ این طور القا شده.‏<br />

به عنوان نمونه هفته ی گذشته در بی بی سی<br />

خاطرات افغان ها را از ایران می خواندم.‏<br />

یکی نوشته بود،‏ از زجرهایی که در ایران<br />

داشتم،‏ رفتن به نانوایی بود،‏ صف نانوایی که<br />

جای پر تنشی هست،‏ حاال شما افغان هستید،‏<br />

شما را مردم یک انسان بی هویت می بینند.‏<br />

آنجا مردم اجازه نمی دهند صف برای تو<br />

رعایت شود و اگر نان کم بیاید،‏ تو را بیرون<br />

می کنند.‏<br />

من خودم در سفری با مینی بوس شاهد بودم<br />

که مینی بوس که هیچ جای خالی نداشت،‏<br />

در جاده به زنی رسید،‏ ایستاد و یک افغان<br />

را صدا کرد و گفت:‏ افغانی برو پائین،‏ آن<br />

ضعیفه بیاد باال.‏<br />

اینها مردم ما هستند.‏ واقعا دردناک است<br />

ما کاری کرده ایم که آن افغانستانی مقیم<br />

کشور ما،‏ واژه ی وطنش را که به آن نام<br />

نسبت داده میشه،‏ توهین بداند.‏ اگر االن می<br />

آید درددل می کند،‏ االن فرصت پیدا کرده،‏<br />

اما او پذیرفته که وقتی به او می گویی هی<br />

افغانی،‏ این یک توهین است.‏ و این دردناک<br />

است،‏ باید جلوی این را بگیریم تا نپذیرد.‏ و<br />

‏“گلی”‏ در داستان من،‏ این را نمی پذیرد،‏ من<br />

به عمد وادار می کنم او را که نپذیرد که بله<br />

اگر من افغانم پس گناهکارم.‏<br />

فرشته مولوی:‏ جایی که اکرم داشت اشاره<br />

می کرد به ازدواج افغان ها،‏ و به تماس و<br />

عالقه بین زن و مرد،‏ مثل داستانی که در<br />

نفیر کویر آورده شده،‏ یعنی جبر و فشاری<br />

در ازدواج نبوده،‏ اما وضعیت بسیاری از<br />

این ازدواج ها را در آن اوایل زمان ورود<br />

فراموش نکنیم.‏ مردان مجردی که در رده<br />

های سنی متفاوت برای کار یا فرار از جنگ<br />

به این سوی مرز می آمدند،‏ در خطه ی<br />

خراسان از تربت جام و تربت حیدریه و<br />

… می آمدند تا برسند به شهرهای بزرگتر.‏<br />

در این مسیر هم آسیب پذیرترین ایرانی ها<br />

هستند،‏ چه از لحاظ مالی،‏ چه اجتماعی،‏ چه<br />

فرهنگی از درمانده ترین ها هستند.‏ این مرد<br />

جوان افغان که می آید زن می خواهد.‏ بسیار<br />

بودند از روستائیان ما که پولی گرفتند و<br />

دختری دادند،‏ منظورم این است که بسیاری<br />

از ازدواج ها با انتخاب و عشق نبوده.‏ در<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

این که هر آنچه که حکومت می کند،‏ نه تنها<br />

سر سوزنی از مسائل انسانی بویی نمی برد،‏<br />

بلکه سرسوزنی هم از عقل بهره ندارد،‏<br />

شکی نیست،‏ اما من می خواهم از فراهم<br />

شدن زمینه ها در بین مردم بگویم یعنی جبر<br />

زندگی موجب ازدواج بین آن جوان افغان و<br />

دختر محروم روستایی یا حاشیه نشین شده،‏<br />

و ازدواج انتخابی نیست.‏ که البته این بین<br />

دو ایرانی هم انجام می شود ولی فرقش این<br />

است که وقتی مرد هویت قانونی ندارد و<br />

حقوقی ندارد،‏ پیچیدگی مسئله را بیشتر می<br />

کند،‏ مثل همین داستان نفیر کویر،‏ که با به<br />

دنیا آمدن بچه ها مسئله هویت و حقوقشان<br />

مطرح می شود.‏<br />

ما یک نگاه حقوقی و قانونی داریم در همه<br />

جای دنیا،‏ و یک نگاه انسانی.‏ امید بر این<br />

است که نگاه انسانی یا حقوق بشری آنقدر<br />

قوی شود که بتواند قانون را عوض یا تعدیل<br />

کند.‏<br />

- برگردیم به بحث اساسی مان که مسئولیت<br />

پذیری روشنفکران و کوشندگان جامعه<br />

است.‏ فکر نمی کنم شکی در این باشد که<br />

جمهوری اسالمی نهایت نقض حقوق بشر<br />

را دارد در جامعه اعمال می کند.‏ وقتی او<br />

به شهروند خودش رحم نمی کند،‏ طبیعتا به<br />

شهروند کشور دیگری توجهی ندارد.‏ می<br />

خواستم ببینم با توجه به شناختی که از جامعه<br />

ی روشنفکری دارید،‏ چه در ایران و چه در<br />

اینجا،‏ فکر می کنید چه گام هایی می توان<br />

برداشت برای داشتن نگاه حقوق بشری یا<br />

انسانی.‏ چه گام های عملی در این زمینه<br />

برداشته شده،‏ چون همانطور که خانم پدرام<br />

نیا گفت،‏ فقر وحشتناکی در این زمینه داریم.‏<br />

اکرم پدرام نیا:‏ مسلما هر کاری بی تاثیر<br />

نیست.‏ آنجایی هم که شما اشاره کردید که از<br />

نظر اجتماعی برای اولین بار عکس العمل<br />

سریع نشان داده شد،‏ من بر این باورم که<br />

ما،‏ یعنی روشنفکرانمان دارند یک واکنش<br />

سیاسی به جمهوری اسالمی نشان می دهند و<br />

هنوز اجتماعی نیست.‏ وقتی اهالی سینما بلند<br />

می شوند و می روند مازندران برای حمایت<br />

از افغان ها،‏ یک واکنش سیاسی ست و هنوز<br />

اجتماعی نیست.‏ ما هنوز کاری نکردیم که<br />

بین خودمان کاری کنیم که احساس کنند<br />

با ما برابرند،‏ حتی اگر نمی توانند بروند<br />

مدرسه،‏ حتی اگر هویت قانونی ندارند،‏ …<br />

هنوز تقریبا کاری نشده.‏ تبعیض در جامعه<br />

ی ما نسبت به افغان ها در سطح باالیی ست.‏<br />

ولی نباید ناامید باشیم و بی تردید باید حرکت<br />

هایی انجام شود.‏ جهان مجازی نقش زیادی<br />

می تواند داشته باشد.‏ افغان ستیزی را باید<br />

در برابرش ایستاد.‏ هرکس اهل قلم است و یا<br />

اهل هر هنری هست،‏ در هر جایی می تواند<br />

به شیوه ی خودش فعالیت هایی انجام دهد.‏<br />

- مسئله این است همانطور که شما گفتید یک<br />

حرکت سیاسی ست نه اجتماعی،‏ شاید دلیلش<br />

این است که ما هنوز الفبا را یاد نگرفته<br />

ایم،‏ که با آموختن این الفبا بتوانیم همه ی<br />

متن ها را بخوانیم،‏ فقط متن ها را حفظ<br />

می کنیم.‏ یعنی به جای این که به این مسئله<br />

حقوق بشری به صورت ریشه ای در درون<br />

خودمان برخورد کنیم و کندوکاوش کنیم،‏<br />

و مشکالت جامعه مان را بکشیم بیرون،‏<br />

می آییم به صورت مجرد و انفرادی به این<br />

مسائل نگاه می کنیم.‏ یعنی وقتی مسئله حقوق<br />

بشر را مطرح می کنیم و االن مسئله افغان<br />

ها مطرح می شود،‏ می آییم فقط به مسئله<br />

ی افغان ها می پردازیم در صورتی که<br />

وقتی جامعه آمادگی پذیرش این تبعیض ها<br />

را نداشته باشد،‏ هرچقدر هم که بهش تزریق<br />

بشه،‏ باز عکس العمل نشان خواهد داد.‏ ولی<br />

عمال در این سی سال ما دیده ایم که اگر<br />

هم عکس العملی بوده،‏ انفرادی،‏ خصوصی،‏<br />

شخصی و گذرا بوده و تبدیل نشده به یک<br />

حرکت اجتماعی.‏<br />

فرشته مولوی:‏ در مورد چه باید کرد،‏ باید<br />

بگویم،‏ ما قرار نیست در قدرتها و حکومت<br />

ها و سیاست ها نقشی داشته باشیم.‏ ما داریم<br />

در مورد بخش خودمان یعنی مردم صحبت<br />

می کنیم.‏ حاال چه باید کرد؟ باید از این<br />

مسیرها رفت:‏ در مرحله ی اول آگاهی<br />

رسانی کرد،‏ روشنگری قسمت تحلیلی بعدی<br />

است و کوشش گری که در اینجا گفته می<br />

شود Advocacy کردن مسیر دیگر است.‏<br />

وقتی حقوق بشر را انتزاعی ببینیم،‏ مثل<br />

همین گلدانی که می خریم و روی میز می<br />

گذاریم و انگار داریم،‏ و نیازی نداریم که<br />

کاری برایش بکنیم.‏ اینکه چه باید کرد،‏ یک<br />

مسیر و پروسه است که در هر لحظه و هر<br />

گام باید انجام داد و در زندگی شخصی و<br />

به صورت فردی باید کرد تا برسد به جمع.‏<br />

کسانی که برای خودشان مسئولیت شهروندی<br />

قائلند،‏ گام های اجتماعی هم برمی دارند.‏<br />

پس آگاهی رسانی و روشنگری مراحل اول<br />

هستند که مخاطب مردم است و در ادامه<br />

کنش اجتماعی است.‏ کنش اجتماعی عملی<br />

اجتماعی ست که سیاسی هم می شود.‏<br />

اینجا دیگر کار فردی نیست و جمع است<br />

و مخاطبش دولت است،‏ کسی که قانون می<br />

گذارد.‏<br />

خوشبختانه در مورد افغان ها،‏ نزد مردم به<br />

نظر من زمینه ی مثبتی وجود دارد.‏ انسان<br />

همیشه در هر جای دنیا،‏ این خصوصیت<br />

را دارد که بدبختی که پیش می آید بیندازد<br />

گردن کسی دیگر،‏ حاال الزم هم نیست که


صفحه 158<br />

ناخودی باشد،‏ فقط من نباشم.‏ در نگاه به<br />

مسائل اجتماعی سرشت انسانی را فراموش<br />

نکنیم.‏ بیگانه ستیزی مخصوص ملت ایران<br />

نیست،‏ از ازل بوده ممکنه تا ابد هم باشد،‏<br />

این در سرشت انسانها هست.‏ هرچقدر که کم<br />

سوادی و بیسوادی و فقر هم باشد آن بیگانه<br />

ستیزی بیشتر می شود.‏ نیاییم کلیشه بسازیم،‏<br />

قربانی و دیو نسازیم،‏ بیاییم تحلیل کنیم تا راه<br />

حلی پیدا کنیم.‏<br />

در مورد افغان ها من مسئله را نژادی<br />

نمی بینم.‏ خوشبختانه کال افغان ها سابقه ی<br />

خوبی در ایران دارند.‏ یک ایرانی معمولی<br />

از افغان ها نگرش منفی در ذهن ندارد.‏ از<br />

لحاظ تاریخی منظورم است.‏ مثال ذهنیت<br />

مردم از افغانها،‏ ذهنیتی نیست که نسبت به<br />

مغول ها دارند.‏ برای جلوگیری از فاجعه،‏<br />

ما باید ببینیم در ذهن مردم کوچه و بازار<br />

چه می گذرد.‏ مردم عامی یا عادی که دانش<br />

خاصی در زمینه ی شهروند درجه دو و<br />

ریشه ی تبعیض ندارند،‏ آنها تجربه ی زندگی<br />

شخصی شان معیارشان برای قضاوت است،‏<br />

حاال یا غلط یا درست.‏ من برای این نشست<br />

رفتم در این زمینه بسیار خواندم.‏ در همان<br />

خاطرات افغان ها در بی بی سی،‏ دختری<br />

بود که می گفت مادرم در کودکی مرا از<br />

افغان ها می ترساند.‏ عوام می گوید قاچاق<br />

زیاد است،‏ از کجا می آید از آنجا،‏ قاچاقچی<br />

زیاد است،‏ از کجا می آید از آنجا،‏ در حالی<br />

که االن بزرگترین معضل اجتماعی ایران<br />

اعتیاد است،‏ کسی نمی آید بررسی ریشه ای<br />

کند.‏ من می گویم این ذهنیت مردم عادی ست<br />

این باید تغییر کند،‏ و من و شما باید آن را<br />

تغییر دهیم.‏<br />

یک افغان یا یک ایرانی بی پول،‏ فقیر و<br />

بی سواد می رود معتاد می شود،‏ می رود<br />

قاچاقچی می شود،‏ می رود….‏<br />

اکرم پدرام نیا:‏ ولی وقتی یک ایرانی می<br />

رود قاچاقچی می شود،‏ رسانه ها چگونه<br />

با آن برخورد می کنند،‏ وقتی یک افغان به<br />

دختری تجاوز می کند چگونه برخورد می<br />

کنند.‏ منظور من این است که ذهنیت ایرانی<br />

ها نسبت به افغان ها این است که افغان ها<br />

اهل قاچاق اند،‏ مواد مخدر می آورند توی<br />

کشور،‏ افغان ها به دخترها تجاوز می کنند،‏<br />

ما شاید پسزمینه ی بدی از آنها نداریم ولی<br />

دیدگاه کنونی منفی نسبت به آنها داریم.‏<br />

فرشته مولوی:‏ آقای ابوالفضل جلیلی،‏<br />

فیلمساز،‏ فیلمی دارد به نام دلبران،‏ راجع به<br />

مرز ایران و افغانستان.‏ در این فیلم می بینید<br />

یک پسر افغان از مرز رد می شود می رود<br />

توی یک قهوه خانه ی ایرانی.‏ تمام مسائل<br />

افغان ها را شما به بهترین شکل ممکن در<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

آن می توانید ببینید.‏ آنجا یک صحنه کوتاه<br />

است که فیلمساز روی آن تأکیدی ندارد.‏ می<br />

بینی اینها ‏)جوان ایرانی و افغان(‏ با هم اند،‏<br />

هر دو به یک اندازه بدبختند.‏ سر تخته نرد<br />

با هم دعواشون می شود،‏ این به اون میگه<br />

افغانی گه،‏ اون به این میگه ایرانی گه،‏ و<br />

فرداش دوباره با هم دوست اند.‏ مردم این<br />

طور هستند.‏<br />

- بحث ما،‏ بحث مردم کوچه و بازار نیست،‏<br />

بحث دولت و سیاستمدار نیست.‏ بحث انسان<br />

مدرن مسئول تاثیر گذار است.‏ در واقع<br />

بیشترین مسئولیت روی دوش کسانی است<br />

که تفکر به وجود می آورند و این تفکر را<br />

درون جامعه سرازیر می کنند،‏ آنها اندیشه<br />

سازاند،‏ آنها فرهنگ جامعه را می سازند.‏<br />

بنابراین روی این مسئله بسیار تأکید می<br />

کنم که نقش روشنفکران و کنشگران ایرانی<br />

در ساختن این فرهنگ و در رد فرهنگ<br />

‏“غیرخود”‏ ستیزی که در جامعه ما حاکم است<br />

مهم است،‏ وگرنه همه می دانیم که دولت ها<br />

از ناآگاهی مردم استفاده می کنند و آنها را<br />

به جان هم می اندازند تا در قدرت بمانند.‏<br />

در طول تاریخ همیشه دیکتاتورها بازدارنده<br />

بوده اند،‏ مردم را تحمیق کرده اند و رسانه<br />

ها را در دست گرفته اند،‏ ولی واقعیت این<br />

است که راه ها بسته نیست.‏ کمااینکه می<br />

بینید در همان جامعه،‏ سینماگران دارند کار<br />

می کنند،‏ نویسنده ها دارند کار می کنند،‏<br />

فعاالن حقوق زنان دارند می کنند،‏ یعنی این<br />

نیست که نشود کاری کرد،‏ چیز دیگری باید<br />

به صورت بنیادی تغییر کند.‏ آن هم نگاه<br />

تبعیض در روشنفکر ایرانی است که باید<br />

آن را بشناسد و قبول کند و تغییر دهد تا در<br />

محصوالتی که تولید می کند،‏ بازتاب پیدا<br />

کند.‏ و اصوال پرداختن به این مسائل دغدغه<br />

کار او باشد.‏ من فکر می کنم این گره در<br />

روشنفکر ایرانی ست و این ها باید باز شود،‏<br />

شما چه فکر می کنید؟<br />

اکرم پدرام نیا:‏ روشنفکر می تواند بزرگنمایی<br />

کند،‏ ولی راه حل نمی تواند ارائه دهد.‏<br />

فرشته مولوی:‏ وارد بحث روشنفکر نشویم<br />

بهتر است.‏ من می گویم هر آدم فرهیخته<br />

ای روشن است که اول باید روی خودش<br />

کار کند،‏ باید به جایی برسد تا چراغ دستش<br />

بگیرد.‏ دلیل اینکه من به این موضوع توجه<br />

نشان دادم از این زاویه بوده که نگاه می<br />

کنم می بینم در این سی و سه سال گذشته<br />

به شکل های مختلف اهالی فرهنگ و هنر،‏<br />

بدون برنامه خاصی،‏ در حد توان خودشان<br />

واکنش نشان داده اند.‏ مثال شما ‏)خانم پدرام<br />

نیا(‏ این کتابت را چه زمانی تمام کردی.‏<br />

اکرم پدرام نیا:‏ سال ۲۰۰۴ بنایش را ریختم.‏<br />

فرشته مولوی:‏ خوب یک نویسنده ای آمده<br />

هشت سال پیش انتخاب کرده که در رمانش<br />

به این موضوع بپردازد،‏ پس کار خودش<br />

را کرده.‏ من داستان ‏“خداداد خوش است”‏<br />

را ۲۰ سال پیش نوشتم.‏ در سال ۲۰۰۰<br />

در شهروند چاپ شد.‏ امکان نداشت جای<br />

دیگری دربیاید،‏ سالها روی تاقچه مانده بود.‏<br />

من نمونه ها را می خواهم بگویم.‏ از خودم<br />

و اکرم شروع کردم.‏ آقای گودرزی نمونه<br />

ی روزنامه نگاران است.‏ آقای فرهادی<br />

در سلایر تلویزیونی ‏“داستان یک شهر”‏ به<br />

مسئله افغان ها پرداخته که تاثیر یک سلایر<br />

تلویزیونی بسیار زیادتر از حتی سینما است.‏<br />

و این مهم است،‏ فرهادی االن فرهادی شده،‏<br />

آن موقع که به این شهرت نبوده،‏ ولی کار<br />

خودش را کرده.‏ آقای ابوالفضل جلیلی با<br />

فیلم ‏“دلبران”‏ که مشخصا درباره ی افغان<br />

هاست.‏ فیلم ‏“باران”‏ مجید مجیدی،‏ فیلم خانم<br />

مهوش شیخ االسالمی درباره افغان ها،‏ وقتی<br />

دریا دادور آهنگ سرزمین من را می خواند،‏<br />

ایجاد دوستی می کند.‏ کاری که ادبیات و<br />

هنر می کند،‏ خیلی عمیق حرکت می کند،‏<br />

بخصوص در ادبیات.‏ شما همزادپنداری می<br />

کنید.‏ این می رود در توده ها.‏<br />

گره کجاست؟ چه طور به مردم برسد؟<br />

چطور ذهنیت مردم را تغییر دهیم؟ با زور و<br />

شعار نمی شود،‏ با همین حرکت های کوچک<br />

است.‏ من حرفم این است که ما محصول<br />

داریم،‏ اگر مثل من وبگرد باشید،‏ می بینید<br />

محصول کم هم نیست.‏ نکته ی اساسی و<br />

حرف آخرم این است که کار شده و ربطی<br />

هم به تب االن ندارد،‏ اشکال در این است<br />

که وسیله ای که فرآورده های فرهنگی را<br />

برساند،‏ نداریم.‏ ما هرچه می کشیم از بی<br />

رسانه ای می کشیم.‏<br />

اگر ما یک پیامبر معجزه گری داشته باشیم<br />

برای مسائل خودمان،‏ فقط و فقط رسانه<br />

است.‏ برای اینکه من همیشه ذهنم در این<br />

است که هرچه ما می کشیم از ضعیف<br />

بودن رسانه های ماست.‏ رسانه های ما یا<br />

خفه اند،‏ یا پول ندارند،‏ یا تریبون و ارگان<br />

های سیاسی اند.‏ شرط اول برای رسانه،‏<br />

استقالل است.‏ برای مردم ما که خواندن<br />

داستان کوتاه،‏ رمان،‏ خواندن وبالگ،‏ دیدن<br />

فیلم مستند جزو سرگرمی شان نیست،‏ این<br />

خوراک فرهنگی را چه کسی باید به اینها<br />

برساند.‏ اینجاست که باید تمام نیرویمان را<br />

بگذاریم و به همین دلیل هم من فکر می کنم<br />

باید سپاسگزار شهروند باشیم که این امکان<br />

را می دهد و هر رسانه ی دیگری که نه به<br />

شکل مقطعی،‏ نه به شکل لحظه ای و برای<br />

امتیاز گرفتن،‏ بیاید ریشه ای به این مسائل<br />

بپردازد و دست برندارد.‏


یک<br />

معمولی،‏ آدم یک اگر ندارم تردید من است<br />

محال ببیند،‏ مورد این در خوب فیلم کند.‏<br />

نگاه دشمن یک چشم به افغان به دیگر های<br />

راه از شما باشد دوستی انسان اگر چون بگیرید<br />

یاد توانید می ادبیات و فرهنگ و هنر سیاسی.‏<br />

شعارهای راه از نه سپاسگزاریم<br />

نشست این در تان شرکت از مسئله<br />

این بعدی های نشست در امیدواریم و برای<br />

بیشتری فرصت و بازشکافیم بیشتر را از<br />

مسئله این پیرامون گو و گفت و بحث آید.‏<br />

فراهم گوناگون های زاویه پایان<br />

شناسی<br />

جامعه ناهارخوری<br />

اتاق بهسمت همکارها با چند<br />

ساعت نیم این در میخواهم نمیروم.‏ گفتگوهای<br />

از ذهنم گرچه بنویسم.‏ خطی در<br />

تیتانیوم ذرههای ‏»نقش دربارهی طوالنی نزدیک<br />

انفجار نقطهی به مفصلی التهابهای سپیدهدم<br />

از که هم را این میخواهم است،‏ بنویسم.‏<br />

نمیکند رهایم و میلولد پوستم زیر و میبندم را در میشوم،‏ کارم اتاق وارد دنیای<br />

با را رابطهام مینشینم.‏ کامپیوتر پشت داستانم<br />

دنیای به و میکنم قطع مجازی میخزم:‏<br />

ابرها<br />

اگر تو نظر ‏»به پرسیدی،‏ دوباره شمعدانیهاست،‏<br />

عاشق او میشود؟ مگر آمده؟<br />

چه سرشان قهرکن…به گل اقاقیها،‏ ولی<br />

سوختهاند،‏ سرما از دیگر شمعدانیهایش اصال<br />

نوشت.‏ دیگرش گلهای از میشود دوباره<br />

ماریا نپرسد؟…‏ او از فرهاد چرا هک من میکند.میگوید،‏ پاره را فکرم رشتهی برای<br />

جا که فسقلی آپارتمان یک ندارم؟ جا خواهرزادههایم<br />

از تا دو ندارد.‏ آدم همه این سال<br />

دو از بعد میکنند.‏ زندگی من با هم بروند<br />

تا ندارند حسابی و درست کار هنوز بچهدار<br />

اگر گفتهام بهشان خودشان.‏ برای روز.‏<br />

یک حتا نمیدارم،‏ نگهتان دیگر شوید،‏ بعد<br />

میکنید.‏ پیدا جایی خودتان برای میروید 159<br />

صفحه 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله یک<br />

روز یک نویسنده<br />

نیا<br />

پدرام اکرم کسالتآور<br />

و یکنواخت آسمان نبودند،‏ پرسیدی،‏<br />

نزدم.‏ حرفی هم باز نمیشد؟«‏ و<br />

بودم خانم؟«‏ ستاره منی با ‏»اینجایی،‏ خالجان،‏<br />

پیش دلم و بود تو به گوشم نبودم.‏ چارقدش<br />

و نیستم من که فهمیده دیگر حاال که دنبال<br />

کوچهها میان و پیچیده حلقاش دور را فکر<br />

پرویز به میگردد.‏ کوکوتیتیاش اب و میکشد را کفشاش پاشنهی که میکردم نیاورم…‏<br />

گیرش مگر میگوید،‏ فریاد و داد میشکنم<br />

را پایاش قلم میبُرّم،‏ را سرش حضرت<br />

به و میکند التماساش خالجان و را<br />

دستش مبادا که میدهد حوالهاش عباس کند​…‏<br />

دراز من به رو را<br />

اینجا آمده میزند.ماریاست.‏ در یکی برگشته.‏<br />

پرتغال از دیروز همین کند.‏ تمیز ولی<br />

دیده را خانوادهاش که است خوشحال میکند.‏<br />

بیداد گرانی و فقر آنهاست.‏ نگران این<br />

در ندارند.‏ کار برادرهایش از هیچکدام مسیاش<br />

مشربهی با کانادا.‏ بیایند که فکرند و میدهد آب را پنجره لب کاکتوسهای میافتم.‏<br />

ستاره یاد به میزند.‏ حرف تند تند نرسیده.‏<br />

گلدانهایش به که است وقت خیلی مدتیست<br />

که را مچبندی میکشد.‏ کار از دست ورم<br />

و میکند باز میبندد،‏ دکترش دستور به معلوم<br />

میدهد.میگوید،‏ نشانم را دستش مچ اگر<br />

کرد.‏ خواهد یاریام کی تا مچ این نیست و<br />

خرج میخواهد کسی چه بیافتد،‏ کار از داک،‏<br />

میپرسد،‏ سرش پشت بدهد؟ مرا برج راستش<br />

نه؟ یا کنم عمل چیست؟ شما نظر که<br />

میشناسم هم را یکی میترسم.‏ عمل از داروی<br />

به برگشته.‏ مشکلاش ولی کرده عمل ترتیب<br />

این به دارم.‏ حساسیت هم بیهوشی ار راهها همهی بگویم را نظرم آنکه از پیش بود<br />

اینجا ستاره«‏ اگر»‏ البد میبندد.‏ من بر خوشی<br />

بیامرزد.‏ را پدرت خدا برو میگفت،‏ با<br />

بگوید؟ چه من گلفرهاد زده،‏ دلات زیر فکر<br />

ماریا اینکه مثل … و درد همه این عالم<br />

او نیست.‏ او پیش حواسم دیگر میکند پیش<br />

حواسشان نمیشناسد،‏ را نویسندهها دانگی،‏<br />

همیشه ششدانگ،‏ نه ولی هست همه سیر<br />

داستانشان دنیای در آن از دانگی دو وقتی<br />

گویی میکند.‏ نگاه ساعتش میکند.به چوب<br />

با مرا اتاق زمین تند نمانده.‏ برایش خوش<br />

روز و میشوید زمینشوییاش


160<br />

صفحه میشوم:‏<br />

تنها دوباره میرود.‏ و میگوید تنگی<br />

این در چرا نمیفهمیدم من،‏ گلفرهاد آسمان<br />

از برایم و بیاییم ساحل به باید وقت و<br />

برگشتی بزنی.‏ حرف پارهابرهایش و ستاره،‏<br />

گفتی،‏ و کردی نگاه صورتم توی پیراهنم<br />

نشستم.‏ و شدم بلند کجایی؟ مهرو،‏ توی<br />

و بود چسبیده تنم به ماسهها نم از بود.‏<br />

برپا آشوبی بیراه فکرهای از سرم دیگر<br />

حرفهای پرسیدم،»نمیخواهی نپرسیدم،‏<br />

و گذاشتم جگر روی دندان بزنی؟«‏ آسمان؟«‏<br />

و ابر از زدن حرف وقت چه ‏»حاال مکنیکل<br />

میزند.پروفسور در یکی دوباره میخواهد<br />

و آمده پیش مهمی کار برایش است.‏ و<br />

بگردانم را جلسه او نبود در میتوانم بداند پروژه<br />

این بفرستم.‏ برایش را نهایی نتیجهی را<br />

دستش ولی…‏ دارد برایش خاصی اهمیت میگوید،‏<br />

و میکند فرو سفیدش موهای میان نوهدار<br />

دارم بار اولین برای میدانی،‏ داک،‏ از<br />

است.‏ خودم دختر از یکی این میشوم.‏ میزند.‏<br />

غنج دلش که است آشکار صدایش من<br />

مال یکی این ولی دارد نوه تا دو زنم دوست<br />

هم را آنها ندارد.‏ هم فرقی البته است.‏ زایمان<br />

سر میخواهد دلم خب…‏ ولی دارم دلواپس…‏<br />

دیگر سوی از باشم.‏ دخترم ار این میشود.‏ نوهدار بهزودی میدانستم پیش<br />

که فرصتی هر و میگوید ماههاست میریزد.‏<br />

بیرون را هیجانهایش میآید من<br />

برو،‏ میگویم و میکنم آسوده را خیالش با<br />

میفرستم.‏ برایت را نهایی نتیجهی و هستم داستان:‏<br />

به برمیگردم میرود.‏ شوق شدی<br />

بلند هم تو جان؟ فرهاد میآید یادت به<br />

که کوچکی موج لب تا برهنه پای با و هوا<br />

برگشتی.‏ و رفتی میآمد سمت این ساحل<br />

به را موجهایش نرم دریا و بود آرام رپ پرنده حتا نبود،‏ آنجا هیچکس میفرستاد.‏ دیگر<br />

بگویم،‏ میخواست دلم خیلی نمیزد.‏ نمانیم…‏<br />

اینجا برای<br />

میافتد؛ کامپیوتر گوشهی زمان به نگاهم میبندم.‏<br />

را صفحه نمانده.‏ وقتی دیگر هم من آماده<br />

میتینگ برای و میکنم جمع را کاغذها برمیگردم،‏<br />

اتاقم به جلسه از پس میشوم.‏ ایمیلهایی<br />

میزنم.‏ مجازی دنیای به سری داستانش<br />

میخواهد ایران از دوستی‏ رسیده؛ مقالهام<br />

آخرین که دیگری دوست و بخوانم را چندیست<br />

چرا که است گلهمند خوانده،‏ را هیچوقت<br />

که هم اخبار ننوشتهام.‏ چیزی دیگر طبل<br />

همیشه؛ از بدتر اینبار و نیست خوب نیست.‏<br />

بیصدا ایران اتمی تاسیسات به حمله باید<br />

میکنم فکر میدهم.‏ دست از را تمرکزم میدانم<br />

فقط نمیدانم.‏ کاری؟ چه کرد.‏ کاری و<br />

میکنم جمع را بساطم باشد.‏ همگانی باید 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله میافتم.‏<br />

بهراه خانه بهسوی جایی<br />

و است شلوغ همیشه از بیش قطار تاریکی<br />

به و میایستم نمیبینم.‏ نشستن برای بخواهم<br />

میشوم.بیآنکه خیره پنجره پشت به<br />

ناگهان اما میروم.‏ فرو داستانم دنیای به رختهای<br />

چشمهایم جلو میبینم و میآیم خود هوا<br />

در شده جدا دستوپاهای و تکهوپاره آویزان،‏<br />

سوختهی گوشتهای میچرخند،‏ حتما<br />

ماندهاند.‏ آوار زیر مادرها و بچهها و ریلهای<br />

روی کهنه قطار جیغ صدای به<br />

رسانده،‏ قرمز آژیر به مرا صدساله دگرگون<br />

حالم هیروشیما…‏ به چرنوبیل،‏ پنجره<br />

پشت سیاهی از را سرم میشود.‏ بهسوی<br />

را ذهنم میکوشم و برمیگردانم که<br />

را چیزهایی و بکشانم فرهاد و ستاره و میایستد قطار کنم.‏ جمعبندی بنویسم باید باز<br />

نشستن برای جایی و میروند نفر چند درمیآورم<br />

را دفترم و قلم مینشینم.‏ میشود.‏ میدهم:‏<br />

ادامه همانجا از و موج<br />

لب تا برهنه پای با و شدی بلند هم تو و<br />

رفتی میآمد سمت این به که کوچکی دیگر<br />

بگویم،‏ میخواست دلم خیلی برگشتی.‏ پرویز<br />

میترسم گلفرهاد.‏ نمانیم،‏ اینجا تو<br />

اما بیاید.‏ دنبالمان و باشد شنیده تابهحال زانو<br />

دو روی میرفتی،‏ راه همیشه از آرامتر رسیده<br />

راه از موجهای سر بر و مینشستی میکشیدی.‏<br />

دست بازم<br />

نوشتن از یکی نفس خسخس صدای و میکنم جمع را میدارد.دفترودستکم و درمیآورم کتابی میدهم.‏ او به را جایم که<br />

خانه به میخوانمش.‏ خانه ایستگاه تا کسی<br />

هنوز و شده تاریک همهجا میرسم و میشوم شام تهیهی بهکار دست تند نیامده.‏ و<br />

میکنم آماده را همه فردای ناهار شتابان مینشینم:‏<br />

کامپیوترم پشت دوباره چهقدر<br />

روز آن تو جان فرهاد میآید،‏ یادت کام<br />

تا الم همیشه بهرغم من و زدی حرف نگفتم؟<br />

اب نمیشود میبینم.‏ زیادی را جملهها این پاکشان<br />

پس گرفت.‏ پی را داستان اینها میدهم:‏<br />

ادامه اینطور و میکنم به<br />

هم گاهی که جان فرهاد میآید یادت پیدا<br />

سنگریزهای همیشگیات عادت که<br />

میانداختی آب سطح روی و میکردی از<br />

و مینشست دوباره و برمیخاست بارها بسترش<br />

بر که را موجهایی میخواستی من روی<br />

دلم ولی میشمردم بشمارم؟ میسازد،‏ نداشت…‏<br />

قرار و بود آب باید<br />

است.‏ روزالین میبینم میزند.‏ زنگ تلفن من<br />

به هیچوقت او باشد؛ داشته واجبی کار بهرغم<br />

برمیدارم.‏ را گوشی نمیزند.‏ زنگ ماهیست<br />

چند چرا؟ است.‏ ماتمزده همیشه آورده.‏<br />

فیلیپین از را دخترش و شوهر که میترکد:‏<br />

بمب مثل شده؟ چه دیگر میپرسم،‏ راه<br />

از چشمبهراهی و دوندگی سال پنج از پس نمیخواهد<br />

و گذاشته ناسازگاری سر نرسیده حرفهایش<br />

به خوب کند…‏ زندگی ما با این<br />

در که راهی دو یکی و میدهم گوش پیش<br />

میرسد،‏ نظر به اصولی موقعیتها گوشی<br />

و میشود خوشحال میگذارم.‏ پایش یکی<br />

میزنم.‏ سر آشپزخانه به میگذارد.‏ را انجام<br />

خانه آنجای و اینجا کوچک کار دو بازمیگردم:‏<br />

کارم به و میدهم آورد.‏<br />

خود به را تو دور از ماشینی صدای میآمد.‏<br />

ما سمت به تند که بود قارقارکی ستاره!«‏<br />

‏»بدو گفتی،‏ آمده<br />

میکنم میزند.فکر را خانه در یکی که<br />

دیشبی زن مثل بفروشد.‏ من به چیزی بلند<br />

بفروشد.‏ من به را مذهبش بود آمده فشار<br />

را زنگ دگمهی دوباره نمیشوم.‏ لولهکش<br />

بود قرار که میآید یادم میدهد.‏ دستشویی<br />

میکنم.‏ باز را در و میدوم بیاید.‏ برمیگردم.‏<br />

کارم به و میدهم نشان او به را قطع<br />

را خانه آب میخواهد و میکند صدایم میبندم.‏<br />

را آب و میدوم زیرزمین ته تا کنم.‏ چیزی<br />

دوباره مینشینم میز پشت همینکه میکند<br />

عذرخواهی دیگر دمی اما میگوید.‏ روی<br />

نمیتوانم شد.‏ حل مشکلش میگوید،‏ و برآن<br />

پس نمیگذارند.‏ یعنی کنم.‏ تمرکز کارم ترجمه<br />

مدتیست که اثری روی که میشوم از<br />

قدیمی بسیار جملهای کنم.‏ کار میکنم،‏ برگردانش<br />

که است آن در روزنامه بریدههای سراغ<br />

به و برمیدارم را کتاب نیست.‏ آسان نگاه<br />

سفیدش موهای به میروم.‏ لولهکش معنی<br />

بتواند باید او میگویم خود با و میکنم کافیست<br />

بداند.‏ را کهن روزگار جملهی این هیچ<br />

میپرسم،‏ باشد.‏ بوده روزنامهخوان فقط به<br />

و میکند نگاه کتابم به شنیدهای؟ را این سانسکریت<br />

زبان به گویی طوریکه خودم،‏ و روغنی‏ دستهای با میگویم.‏ سخن کی و میگیرد من از را کتاب دودهگرفتهاش که<br />

چیزهایی با میفهمد.‏ جمله از چیزهایی میشود.‏<br />

کامل معنیاش باالخره میفهمم من مسئولیت<br />

میشوم؛ خوشحال میرسد.‏ همسرم هنوز<br />

میروم.‏ و میسپارم او به را لولهکش ببخشید<br />

میگوید،‏ که ننشستهام میزم پشت میدانی<br />

تو میشوم،‏ مزاحمت که عزیزم کجاست؟<br />

خریدم پارسال که زانوییای آن میرود<br />

که لولهکش میآورم.‏ برایش و میروم آنها<br />

با را ساعتی میآیند.‏ یکی یکی بچهها میکنم.‏<br />

گوش حرفهایشان به و میگذرانم مارتین<br />

مام،‏ داری خبر میگوید،‏ یکیشان ساخته؟<br />

فیلم کودکان برای هم اسکورسیزی میان<br />

دخترک میدهد.‏ توضیح را فیلم قدری


شناسی<br />

جامعه قلبی<br />

دربارهی هیجان با و میآید حرفهایش حرف<br />

کرده کالبدشکافی بار نخستین برای که میاندازد<br />

روزی آن یاد به مرا و میزند و<br />

رفتم تشریح اتاق به بار اولین برای که تیغ<br />

و دستش مچ درد و فرهاد یاد به سپس را<br />

میز من برو،‏ تو میگوید جراحی…وحید بازمیگردم.‏<br />

اتاقم به شتاب با میکنم.‏ جمع فردا<br />

باید که میروم کتابی بهسراغ دوباره تا<br />

میخوانم آنقدر بدهم.‏ پس کتابخانه به میکشم<br />

راحتی نفس میشود.‏ خاموش خانه داستانم:‏<br />

سر مینشینم و نبودن؟<br />

یا بودن ایرانی سیف<br />

احمد 161<br />

صفحه به<br />

تازه اتومبیل صدای شنیدن با اینکه مثل از<br />

را موتورت تا جان.‏ فرهاد آمدی،‏ خود رسیدند…‏<br />

آنها بکشی،‏ بیرون ماسهها روی که<br />

هستند کسانی چه آنها نمیدانم هنوز و فرهنگ نشریهی سوی از میرسد؛ ایمیلی بعدی<br />

شمارهی برای میخواهد است؛ جامعه کاریام<br />

روز یک قصهی مثال بنویسم،‏ چیزی کانادا.‏<br />

مقیم مترجم و نویسنده بهعنوان جامعه<br />

و فرهنگ نشریۀ منبع:‏ 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله بحث<br />

گیر در را خود بخواهم اینکه بدون می<br />

بکنم ملی«‏ هویت « به مربوط های نظرها<br />

اختالف همة با که بگویم خواهم عنوان<br />

تحت داریم چیزی ها،‏ بگومگو و از<br />

هرکس است ممکن . بودن«‏ ‏»ایرانی وتعبیریک<br />

باشد داشته مشخص تعبیری آن کار<br />

ولی . نخواند هم با دیگری تعبیر با تن دفاع<br />

در گردن رگهای کند،‏ می پیدا بیخ که چون<br />

که ماست بودن«‏ ایرانی « همین از شود.‏<br />

می متورم خشمگین ماری ملی«‏<br />

هویت « تجلیات از یکی زبان گرچه تنهازبان<br />

را ایرانی و ملی هویت ولی ماست آید<br />

می نی کارکسا به فقط دانستن فارسی شووینیستی<br />

تمایالت از هم خودشان که گمان<br />

به جماعت این نیستند.‏ خبر با خود سوئی<br />

از که فریبکار یا و نادانند یا من،‏ برابر<br />

فارسی زبان با را ملی«‏ ‏»هویت ، وار<br />

کیشوت دون دیگر سوی از و دانند می این<br />

با کشند.‏ شمشیرمی شووینیسم علیه بر به<br />

از بیشتر بسیار بودن«بسی ‏»ایرانی همه چندی<br />

. است نوشتن و گفتن سخن فارسی بسیار<br />

مقوله بودن«‏ که»ایرانی اما است دور<br />

چندان نه ای گذشته در است.‏ شده جالبی چون<br />

زد،‏ نمی دل به چنگی بودن«‏ ایرانی ،» گمان<br />

به امروز و د بو بد سلطنتی استبداد بدتر<br />

بسی گذشته از وضع جماعت،‏ این فقاهتی،‏<br />

استبداد بر عالوه چون است،‏ شده وجود<br />

هم مدرنیستی شبه تظاهرات آن دیگر از<br />

دوستان این که است این اما مشکل ندارد.‏ کردار<br />

و گفتار در که ظریفی تناقض و تضاد خبرند.‏<br />

بی ظاهرا ، دارند خویش ایران،‏<br />

دامن دراز تاریخ در که درست این ،<br />

است بوده حاکم جامعه بر همیشه استبداد با<br />

را برجامعه حاکم ساالری استبداد ولی و<br />

است درست نه گرفتن سان یک معه جا :<br />

باشیم صادق خودمان با ولی منصفانه.‏ نه های<br />

گوش با یا و نگفته خود حال به تا آیا میان<br />

در خصوص به ( نشنیدیم مبارکمان میان<br />

در حتی و کشور از خارج مقیم ایرانیان آب<br />

هر به را خود که ایران ساکن ایرانیان بشوند(‏<br />

خارج ایران از تا زنند می آتشی و نیست«،‏<br />

کردن زندگی جای که ‏»ایران که است«‏<br />

شده ارزشی بحران گرفتار ایران یا»‏ ‏»درایران<br />

. » دزدند می همه ایران ‏»در . قبیل.‏<br />

این از گویند«و می دروغ همه در<br />

ما از بسیاری که شود می این نتیجه دوست<br />

سرزمین این ، ایران از خود ذهن آن<br />

در که یم ا ساخته جهنمی زیبا و داشتنی چون<br />

و سوخت.‏ خواهند هم با تر و خشک ،<br />

ایم نشده متقاعد آگاهمان ناخود دروجدان این<br />

نتیجه ، است طبیعی امر این که البته و که<br />

آنچه هر با مبارزه جای به که است شده و<br />

علنی مدافعان با یعنی ( است انگیز نفرت طور<br />

به ایران از ایران(‏ در استبداد خجالتی اگر<br />

که این ننیجه کنیم.‏ می تنفر ابراز کلی آنجاکه<br />

تا خوب،‏ که باشیم داشته خاصی قبیله یکدیگر<br />

سر به یابد،‏ می ادامه گی عقیده هم که<br />

قبیله محدودة از ولی خوریم می هم قسم تن<br />

به سر که آید نمی مان بد شویم می خارج و<br />

است تازه نه هم نگرش این نباشد.‏ کسی خیر<br />

را جهان که قرنهاست دارد.‏ ابهامی نه سفیدو<br />

شاید دیگرش،‏ نام که ایم دیده وشری چند<br />

شما : زنم می مثال باشد.‏ دیدن سیاه سیاسی<br />

مواضع با که شناسید می ایرانی تا


صفحه 162<br />

متفاوت با یکدیگر دوستی داشته باشند ؟<br />

چند تا ایرانی می شنا سید که به محض<br />

بروز اختالف عقیده به یکدیگر فحش های<br />

چارواداری ندهند ! ممکن است این رفتار<br />

ما بازتاب سلطة دراز دامن استبداد برایران<br />

باشد ولی در آن صورت علت وجودی چنان<br />

استبداد ریشه داری ماستمالی می شود.‏ اجازه<br />

بدهید با ذکر نمونه ای بحثم را ادامه بدهم.‏<br />

تردیدی نیست که ایران امروز مثل اغلب<br />

جوامع بشری گرفتار بحران همه جانبه<br />

ایست . اقتصادش به خرابی فرهنگش و<br />

فرهنگش به شکنندگی نظم و نظام اجتماعی<br />

آن شده است.‏ کم نیستندکسانی که از میان<br />

انبوه ایرانی های خارج نشین که امیدوارند<br />

در آینده ‏،وقتی که اوضاع بهبود پیدا بکند<br />

( حاال چگونه ؟ البته روشن نمی شود ) به<br />

ایران برگردند.‏<br />

تا اینجایش حرفی نیست خیلی هم خوب<br />

است.‏ پرسش اما این است که برای رسیدن<br />

به آنچه که مطلوب است چه کرده ایم ؟ و چه<br />

می کنیم ؟ در این جا با جماعتی که ‏»آزادی«‏<br />

و ‏»استقالل«‏ ایران را از بمب افکن های<br />

امریکائی و ماموران مخفی وعلنی سازمان<br />

سیا گدائی می کنند و منتظرند تا دری به<br />

تخته ای بخورد و به همت سربازان کله خر<br />

و آدم کش امریکائی درگورستان ویرانه ای<br />

که برجا خواهد ماند،‏ به قدرت برسند کار<br />

ندارم.‏ این جماعت در بهترین حالت فقط قابل<br />

ترحم اند.‏ دعوای این جماعت با جمهوری<br />

اسالمی از قماش دعوای من و میلیون ها<br />

ایرانی دیگری که در ایران و بیرون از<br />

ایران خانه به دوش و دربدریم،‏ نیست.‏ ما<br />

آزادی و برابری می خواهیم و این جماعت<br />

تشنه امتیاز و قدرت اند.‏<br />

باری اجازه بدهید این جماعت ایران ستیز<br />

بی وطن و قدرت طلب را به حال خودشان<br />

واگذاریم وبرگردیم سر حرف های خودمان.‏<br />

از هر زاویه ای که به ایران کنونی بنگرید،‏<br />

اقتصادش این همه خراب است . ولی با<br />

این همه ایرانی اقتصاد دانی که در اروپا<br />

وامریکا پراکنده اند،‏ چند تا را می شناسید که<br />

برای شناخت بهتر از دامنة بحران و راههای<br />

احتمالی برون رفت از آن پژوهش کند ؟<br />

چند تا را می شناسید که برای حال و آیندة<br />

اقتصادی ایران خطوط کلی برنامه ای را<br />

درذهن داشته با شد و یا در جهت رسیدن به<br />

آن کار بکند ؟ اینکه اوضاع اقتصادی ایران<br />

باید بهتر باشدکه صرفا بیان خواسته وآمال<br />

آدمیزاد است نه سیاست و یا برنامه ای برای<br />

رسیدن به آن.‏ اختالف دیدگاه های سیاسی به<br />

جای خودمحفوظ،‏ بااقتصاد مقروض و بی<br />

بنیه اش چه باید کرد؟<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

برنامه تان برای نفت چیست ؟<br />

برای کشاورزی ایران چه برنامه ای دارید؟<br />

صنایع مونتاژ را چه باید کرد ؟<br />

باید مشّوق سرمایه گذاری خارجی شد یا باید<br />

جلوی آن را گرفت ؟<br />

مناطق آزاد تحارتی مفیدند یا مضر ؟<br />

برنامه های تمام بند خصوصی سازی را چه<br />

باید کرد ؟<br />

آیا به یک نظام رفاه اجتماعی نیازمند هستیم<br />

، یا اینکه پیران و معلولین ، بیکاران و فقرا<br />

را باید به امان خدا رها کنیم ؟ اگر به یک<br />

نظام رفاه اجتماعی نیازمندیم ، این نظام از<br />

چه منبع یا منابعی باید تامین مالی شود ؟<br />

نمی شود هم به هزار و یک حیل از پرداخت<br />

مالیات در رفت،‏ هم از دولت – می خواهد<br />

هر دولتی باشد-‏ دو قورت و نیم هم طلبکار<br />

بود!‏<br />

استراتژی اقتصادی تان چیست ؟<br />

آیا باید درون نگر بود و بعد ، وقتی امکان<br />

پذیر شد ، درهای اقتصادی مملکت را باز<br />

کرد ؟ یا از همان ابتدا باید برون نگری کرد<br />

؟<br />

امکا نات بالقوه اقتصادی ایران چیست؟<br />

‎۴۵‎در صد جمعیت ایران پا ئین ۱۵ سال<br />

سن دارند . برای این خیل عظیم جوانان چه<br />

برنامه ای دارید ؟<br />

آیا استراتژی جا نشینی واردات برای ایران<br />

مناسب است یا باید در راستای بهره گرفتن<br />

از مزیت های احتمالی اش برای یک استرا<br />

تژی صادرات گرا کوشید ؟ اگر قرار است<br />

ابتدا به اقتصاد داخلی سامان بدهیم،‏ چگونه<br />

و اگر می خواهیم با صادرات بیشتر،‏ خودی<br />

در جهان نشان بدهیم،‏ با پرداختن به کدام<br />

بخش؟ این که شیر نفت را بیشتر باز کنیم و<br />

یا مس خام و آهن خام بیشترصادر کنیم که<br />

شق القمر نکرده ایم!‏<br />

در زمینه های فرهنگی برنامه تان چیست<br />

؟ برای مقابله بااستبدادسخت جان و گسترده<br />

و برای گسترش دموکراسی چه باید کرد ؟<br />

شعار دادن که مسئله ای راحل نمی کند.‏<br />

ایران کشور کثیر المله ایست . ساختارسیاسی<br />

ایران در خصوص اقوام و ملیت های مختلف<br />

چه باید باشد؟ مسئله زبان های مختلف و<br />

فرهنگ های متفاوت چه می شود؟<br />

پیشا پیش این را هم بگویم که حرفم این<br />

نیست که ایرانی مقیم خارج می تواند و یا<br />

باید برای همةاین پرسش ها پاسخ شایسته<br />

داشته باشد . ولی سئوالم این است که در<br />

پیوند با کدام یک از این همه معضل به خود<br />

زحمت اندیشیدن داده و می دهیم و برای<br />

برداشتن باری هر چند ناچیز قدمی به جلو<br />

برمی داریم ؟<br />

یکی می گفت هر وقت ورزشکاران<br />

ایرانی در مسابقات بین المللی مدال می<br />

گیرند،عصبانی می شوم ، چون ‏»این<br />

پیروزیها به حساب جمهوری اسالمی واریز<br />

می شود «. از آن طرف،‏ کم نیستند کسانی<br />

که به دوباره نویسی تاریخ رو کرده اندو می<br />

کوشند عنصر « ایرانی بودن«‏ را در آنچه<br />

که می نویسند،‏ کم رنگ کنند.‏ اغراق می کنم<br />

اگر بگویم که این دو گروه،‏ با همة اختالفات<br />

ظاهری همزاد یک دیگرند.‏ ما نه حق داریم<br />

در پوشش مخالفت با حکومت از پیروزی<br />

های ایرانی ها در عرصه های بین المللی<br />

ناخشنود باشیم،‏ و نه این که تاریخ دراز دامن<br />

ما،‏ به این صورتی است که عده ای سرگرم<br />

‏»بازسازی«‏ آن هستند.‏ به بسیاری دیگر ،<br />

همین که می گوئی در ایران فالن کارمثبت<br />

شده است و یا می شود ، بدون لحظه ای<br />

مکث ، طرف می خواهد نادرستی این سخن<br />

را نشان بدهد و یا درآن رگه های توطئة<br />

حکومتی می بیند و یا می کوشد دست آورد<br />

موردنظر را بی ارزش کند.‏ و من سئوالم<br />

این است که چرا؟ از سوی دیگر،‏ کم نیستند<br />

کسانی در داخل ایران که غیر ازخود وقبیلة<br />

خودشان،‏ دیگران را نوکر ومزدور اجانب<br />

می خوانند.‏ و هنوز انگار از خواب و<br />

خماری در نیامده اند که با همین کارها،‏ چه<br />

تیشه ای به ریشه مملکت و دین و آئین اش<br />

زدندو می زنند.‏ از بندگان خدا که شرم نمی<br />

کنند،‏ هیچ،‏ ظاهرا از خدا هم نمی ترسند.‏<br />

من برآنم که قدر شناختن دست آورد های<br />

هنری،‏ علمی ایرانی هائی که در ایران<br />

هستند ، از پیش فرض های ضدیت جدی<br />

داشتن باهر آنچه هائی است که نامطلوب<br />

است و زشت . الزم و کار ساز نیست که<br />

آدم « زیادی انقالبی«‏ باشد و یا فکر کند<br />

که هست . و برای راضی نگه داشتن خود<br />

مجبور باشد و یا بشود که بر همه چیز خط<br />

بطالن بکشد.‏ تردیدی نیست که درایران<br />

هنوز هزار و یک مشکل داریم.‏ ولی با همة<br />

این مشکالت،‏ ندیدن پیشرفت های ایران<br />

در عرصه های گوناگون،‏ با ادعای حقیقت<br />

طلبی تناقض دارد.‏ از آن گذشته،‏ فراتر<br />

رفته و می گویم در زمینه های هنری و<br />

ادبی،‏ با همة بی مهری هائی که نویسندگان<br />

و هنرمندان ساکن ایران با ما ‏)ایرانی های<br />

مقیم خارج از کشور(‏ می کنند،‏ مقابله به<br />

مثل کردن باایشان در دام بدخواهان افتادن


جامعه شناسی<br />

صفحه 163<br />

است . چرا که این نادیده گرفتن ها واین<br />

نوع دهن کجی کردنها تنها و تنها به نفع<br />

کسانی تمام می شود که درد ایران ندارند و<br />

دردشان،‏ اگر دردی باشد،‏ دردی صددرصد<br />

خصوصی و شخصی شده است.‏ ایرانیانی<br />

که به هر دلیل ترک وطن کرده و در جهان<br />

پهناورپراکنده اند،‏ در عرصه های علمی و<br />

دانشگاهی و حتی اقتصادی،‏ اگرسرآمد دیگر<br />

اقلیت های نژادی در این جوامع نباشند،‏ که<br />

اغلب هستند،‏ دست آوردهائی داشته اند که<br />

به راستی برای هر کسی که دردایران دارد،‏<br />

غرورآفرین و افتخار آمیز است.‏ چشم بستن<br />

بر روی واقعیات،‏ اگر نشانه کوری باطن<br />

نباشد،‏ بی گمان،‏ واقعیت را تغییر نخواهد<br />

داد.‏ از سوی دیگر،‏ ایران امروز بیش از<br />

۷۵ میلیون جمعیت دارد که اکثریت قریب<br />

به اتفاق کار و زندگی شان را می کنندو نه<br />

پیرو عمرو اند ونه دنبالة رو زید.‏ و در روند<br />

همین زندگی عادی شان است که هر روزه<br />

برای بقاء و بهبود روزگار خویش درگیر<br />

مبارزه ای پایان ناپذیرند و آینده سازی می<br />

کنند.‏ از منظری که من به دنیا می نگرم،‏<br />

حرفم این است که به این ۷۵ میلیون وفادار<br />

باشیم ، حتی اگر شماره اندکی از این ۷۵<br />

میلیون به ما بی مهری کنند که می کنند.‏<br />

اینکه نتیجه این نگرش متفاوت چه می<br />

شود ؟ نمی دانم . ممکن است هیچ چیزپیش<br />

نیاید.‏ ولی حرفم این است که باید بین این بال<br />

تکلیفی هراس انگیزِ‏ ایرانی بودن و ایرانی<br />

نبودن هم زمان انتخاب کرد.‏ اگر به جد می<br />

خواهیم کماکان ایرانی باشیم که انبوهی کار<br />

روی دست های ما مانده است.‏ و اگر هم<br />

نمی خواهیم ایرانی باشیم که آنهم در نهایت<br />

، مسئله ای نیست . حداقل کوشش کنیم در<br />

هر جا معه ای که هستیم برای آن جامعه<br />

عنصرو عضو مفیدی با شیم.‏<br />

و اما به کسانی در داخل ایران که شامة<br />

خوبی برای یافتن ‏»مزدور«و ‏»جاسوس«‏<br />

و»‏ تهاجم فرهنگی«‏ و»‏ توطئه«و و…و<br />

دارند،‏ ولی چشم خودراهم چنان بر واقعیت<br />

های زندگی بسته اند،‏ باید گفت که اگر تجربه<br />

ای هم الزم بود،‏ بیش از سی سال کافیست.‏<br />

اگر درد ایران و درد دین ندارید،‏ الاقل<br />

خودتان را دریابید.‏<br />

با توجه به آن چه در کنار گوشمان در منطقه<br />

و در جهان می گذرد،‏ مخاطراتی که ایران<br />

را تهدید می کند،‏ جدی تر از آن است که به<br />

همان روال گذشته رفتار کنیم.‏ اگر این مسایل<br />

را می دانیم ولی اهمیت نمی دهیم که پناه بر<br />

خدا،‏ و اگر نمی دانیم و به همین خاطر به<br />

فکر چاره نیستیم ، که باز پناه بر خدا!‏<br />

خدا کند فردا خیلی دیر نباشد!‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

ایران و چالشهای گذار به جامعه<br />

شناخت محور<br />

چندی پیش مصاحبهای خواندم با پروفسور<br />

‏»مجتبی صدریا«‏ تحت عنوان ‏»آمریکا،‏<br />

تداوم اقتدار یا فروپاشی؟«‏ ایشان دکترای<br />

فلسفهی خود را از دانشگاه پاریس و دکترای<br />

روابط بینالملل خود را از کبک مونترال اخذ<br />

کرده و ضمن تدریس در ۱۵ کشور جهان هم<br />

اکنون استاد دانشگاه مرکزی توکیو،‏ ‏»چو-‏<br />

او«‏ است.‏<br />

پرفسور صدریا،‏ ضمن بررسی اشکال<br />

مختلف سرمایه،‏ اعتقاد دارد امروز عمدهترین<br />

سرمایه ‏»شناختن«‏ است؛ یعنی خالصترین،‏<br />

فوریترین و باالترین سطح سرمایه،‏ تولید<br />

شناخت است.‏ produc- Knowledge<br />

tion یا Knowledge Society بعد<br />

از Information society مطرح شده<br />

است،‏ یعنی آنکه تولید شناخت،‏ مکانیسمی<br />

است که تمامی اطالعات را میتواند در هم<br />

بیامیزد و معانی جدید بیافریند.‏ به عبارتی<br />

تعبیری هست که میگوید وقتی ما وارد<br />

جامعه صنعتی شدیم،‏ به هیچوجه نه جایگاه<br />

زمین از بین رفت و نه تولید کشاورزی.‏<br />

وقتی هم که وارد جامعه شناخت میشویم<br />

همهی صورتهای دیگر تولید وجود دارد<br />

ولی آن عصر هژمونیک را باید تعریف<br />

کرد.‏ امروزه،‏ میزان تولید شناخت و جامعه<br />

را به سمت تولید شناخت سوق دادن،‏ بسیار<br />

آگاهانه و مدبرانه در حال پیشروی است.‏<br />

در جاهایی از دنیا تولید شناخت خیلی جلو<br />

رفته است،‏ مثال فنالند.‏ به همین دلیل است<br />

که شما از نوکیا استفاده میکنید و هر سه<br />

ماه یا شش ماه نوع جدیدش با یک تغییر<br />

سه تا پنج درصد بیرون میآید و مشتریان<br />

هم میخرند این کار احتیاج به تولید شناخت<br />

دارد.‏<br />

بابک پاکزاد<br />

میزان شناختی که در اقدام سیاستگذاری،‏<br />

خدماتی و یا در اقدام تولید صنعتی وجود<br />

دارد،‏ امروزه سطح انباشت بسیار باالیی<br />

دارد.‏ به همین دلیل جامعه هزینههای بسیار<br />

باالیی صرف جذب و تولید شناخت میکند.‏<br />

این تولید شناخت از طریق باالترین ردههای<br />

متخصصان در حال انجام شدن است.‏ این<br />

باالترین ردههای متخصصان دنبال یک<br />

جایی میگردند که در آنجا تخصصشان را<br />

در روند تولید شناخت ارایه دهند و شناخت<br />

خالقی بسازند.‏ از آنجا مسأله سودش تضمین<br />

شده است به هر حال مسأله فکریاش حول<br />

این محور است که این توانایی را دارد که<br />

دستگاهی را به شکل متفاوتی درست کند.‏<br />

چنین متخصصی به دنبال تشکیالتی است که<br />

قدرت فهم استفاده از این نوآوری را دارد.‏<br />

بنابراین دایم از این تشکیالت به تشکیالت<br />

دیگری میرود و البته این جابهجایی کمتر<br />

به میزان دستمزد ارتباط پیدا میکند.‏ ۶۲<br />

درصد دانشجویانی که در آمریکا در حال<br />

گرفتن دکترا هستند در ایاالت متحده به<br />

دنیا نیامدهاند.‏ این یعنی جهان دارد بهترین<br />

نیروهای مغزیاش را به ایاالت متحده<br />

میفرستد و آمریکا کماکان مرکزی است که<br />

شناخت آینده را میسازد.‏ در واقع اقتدار این<br />

کشور ناشی از همین است.‏ ما دو تعبیر از<br />

ایاالت متحده داریم که هم معنایشان مربوط<br />

به هم هستند و هم معنای مستقل از هم دارند.‏<br />

یک تعبیر،‏ آمریکا را مرکز صنایع نظامی<br />

دنیا و تمامی سیاستهایش را ناشی از این<br />

جایگاه نظامی صنایع میداند.‏ تعبیر دیگر<br />

این است که ایاالت متحده مرکز تولید<br />

شناخت دنیا است.‏ بخشی از این شناخت تولید<br />

شده پیامدش در صنایع نظامی است که مدام


164<br />

صفحه نظامیاش<br />

مدیریت سیستمهای و تسلیحات میشود.‏<br />

روزآمد تولیدکنندگان<br />

جذب روند در اخیر سال شش در مرکز<br />

بهعنوان متحده ایاالت در شناخت پلیسی<br />

است.‏ آمده پیش مشکل دنیا شناخت Human<br />

Secu- یا آمریکا جامعهی شدن برابر<br />

در آمریکا جامعهی شدن ترسو و rity دیگرشان<br />

سیاستهای تمامی و خارجیها کیفیت<br />

دارای که کسانی از بخشی شده باعث کشور<br />

این به دیگر هستند شناخت باالی شش<br />

در که است تازه پدیدهای این نروند.‏ داشته<br />

باال به رو نموداری مدام اخیر سال است.‏<br />

در<br />

همینطور صدریا پروفسور گفتههای یکی<br />

در پیش روز چند تا میکرد صدا سرم ۱۸۰۰۰۰<br />

ساالنه که خواندم روزنامهها از تحت<br />

میروند،‏ ایران از تحصیلکرده رفتن،‏<br />

میگذارید:‏ آن روی که عنوان هر این<br />

واقعیت اما کردن.‏ فرار یا کردن مهاجرت مغزها«‏<br />

‏»فرار پدیدهی همان این،‏ که است علت<br />

صدریا پروفسور اظهارات در است.‏ در<br />

شناخت کننده تولید نیروهای جذب عدم ترسو<br />

و آمریکا جامعهی شدن پلیسی آمریکا،‏ خارجیها<br />

برابر در آمریکا جامعهی شدن شده<br />

دانسته دیگرشان سیاستهای تمامی و بروز<br />

امکان ایشان تحلیل در همچنین است.‏ تلقی<br />

دستمزد موضوع از مهمتر خالقیت برمیآید<br />

چنین مزبور تحلیل از است.‏ شده ،Knowledge Society<br />

عصر در که که<br />

داشت خواهد را باال دستِ‏ کشوری داشته<br />

را شناخت تولیدکنندگان جذب توانایی کنون<br />

تا اینجاست:‏ اساسی پرسش حال باشد.‏ نظر<br />

تجدید خصوص در زیادی بحثهای سرمایههای<br />

جذب برای اقتصاد ساختار در در<br />

خواست این و گرفته صورت خارجی لحاظ<br />

نیز ما کشور کالن سیاستگذاریهای است.‏<br />

درآمده اجرا به آن از وجوهی و شده اتخاذ<br />

برای جهانی بانک استداللهای از یکی رفتن<br />

باال خارجی،‏ سرمایههای جذب سیاست طریق<br />

از جنوب کشورهای در بهرهوری خود<br />

تکنولوژی،‏ اما است تکنولوژی انتقال ما<br />

ترتیب این به است.‏ شناخت تولید محصول سویی<br />

از هستیم مواجه توجهی جالب روند با اندازهای<br />

به کردگان تحصیل برای را شرایط از<br />

تن ۱۸۰۰۰۰ ساالنه که میکنیم سخت کشور<br />

در شناخت تولید متولی باید که آنان بیگانه<br />

دیار به خواسته خود باشند،‏ خود کل<br />

حاضریم دیگر،‏ سوی از و میبرند پناه تکنولوژی<br />

انتقال منظور به را اقتصاد ساختار پیشرفت<br />

که هرآنچه و بهرهوری افزایش و کالن<br />

هزینههای و کنیم دگرگون کردهایم،‏ معنا این<br />

بپذیریم.‏ نیز را آن بزرگ ریسکهای و صدریا،‏<br />

گفتهی به بنا که است شرایطی در 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله چندان<br />

شناخت تولید متولی اقشار خواستههای حتا<br />

آنها نیست.‏ وصول قابل غیر و پیچیده بسیاری<br />

آمال کعبهی که آمریکا جامعهی اگر و<br />

هراسی بیگانه شاهد و شود پلیسی است،‏ آنجا<br />

به باشند دیگر عقالیی غیر سیاستهای مسألهی<br />

دستمزد،‏ آنها برای نمیروند.‏ خواستار<br />

آنها اول گام در بلکه نیست نخست خالقیتهایشان<br />

آزادانهی بروز برای فضایی فرار<br />

عرصهی در حاضر،‏ حال در هستند.‏ خود<br />

به را نخست رتبهی جهان در مغزها از<br />

که عصری در هم آن دادهایم،‏ اختصاص جامعه<br />

بحث و کرده گذر اطالعاتی جامعه همان<br />

اگر میشود.‏ مطرح محور شناخت مطرح<br />

بینالمللی عرصههای در که طور کشور<br />

عمدهی دغدغههای از یکی کردهایم موانع<br />

میخواهیم و است علمی پیشرفت ما باید<br />

برداریم،‏ خود پای پیش از را جهانی اجتماعی<br />

اقتصادی،‏ سیاسی،‏ سرچشمههای سالها<br />

خشکاند.‏ را مغزها فرار فرهنگی و افغانیهایی<br />

میهماننوازانه،‏ ما،‏ کشور پیش خاک<br />

به بودند شده آوراره جنگ اثر بر که را کار<br />

نیروی افغانیها اینکه با داد.‏ راه خود هستند<br />

سختکوشی و ارزان متخصص غیر با<br />

کشوری از آنها که داشت توجه باید اما قبیلهای-‏<br />

و مدرن ماقبل مناسبات و فرهنگ دستخوش<br />

که میآمدند کشوری به عشیرهای بود.‏<br />

مدرنیته و سنت از ناشی تضادهای توصیف<br />

کیفیتِ‏ با افغانیها فوج فوج ورود قادر<br />

ایران جامعهی که صورتی در شده،‏ هیچ<br />

باشد نیرو این از بهرهوری و جذب به غیر<br />

نیروی ورود در مشکل،‏ ندارد.‏ ایرادی فوج<br />

خروج در بلکه نیست افغانی متخصص کشور<br />

از بومی متخصص نیروهای فوج این<br />

و ورود آن ترکیب حال این با اما است.‏ عرصههای<br />

برای فاجعهباری تبعات خروج،‏ در<br />

فرهنگی و اجتماعی اقتصادی،‏ سیاسی،‏ چندین<br />

طالبان اکنون هم داشت.‏ خواهد پی از<br />

افغانستان جنوبی مناطق در را استان در<br />

و کرده خارج اشغالگر سپاهیان دست جنگی<br />

آستانهی در افغانستان گرفته،‏ اختیار نظامیان<br />

غیر گریز فرایند و دارد قرار مجدد نمیتوان<br />

خورد.‏ خواهد کلید مجدداً‏ ایران به رها<br />

خود حال به بمباران زیر در را انسانها و<br />

هوشمندانه اقداماتی با میتوان اما کرد نیروی<br />

و مغزها فرار زمینههای آیندهنگرانه،‏ خشکاند.‏<br />

جامعه در را بومی متخصص کار نیروهای<br />

خروج با صورت این درغیر مدرن<br />

اندیشهی با بومی متخصص و متفکر اندیشهی<br />

با متخصص غیر نیروهای ورود و برای<br />

ظرفیت ایجاد منظر از مدرن،‏ پیشا دگرگون<br />

ایران جمعیتی ترکیب شناخت،‏ تولید کشور<br />

در واپسگرایی زمینههای و شد خواهد لذا<br />

میشود تقویت مختلف عرصههای در پیش<br />

در آیندهای اساساً‏ ما کشور آنکه برای پرورش<br />

و جذب درصدد باید باشد،‏ داشته رو در<br />

شناخت کنندهی تولید نیروهای حفظ و پرورش<br />

متولی نهادهای به باید باشد.‏ جامعه و<br />

آموزش وزارت نظیر نیروها،‏ این مربوط<br />

نهادهای عالی،‏ آموزش پرورش،‏ و<br />

اطالعات فناوری صنعتی،‏ تحقیقات به به<br />

داد.‏ بها بیشتر تکنولوژی و ارتباطات ارزش<br />

دارای آنها محصوالت که گونهای مستلزم<br />

امر این باشند.‏ جهان در رقابتی نهادهای<br />

و وزارتخانهها در بنیادی دگرگونی و<br />

ساختار کردن محور شناخت و مذکور و تکثر قبول همچنین است.‏ آنها فعالیتهای تصمیمگیری،‏<br />

در هرمی ساختارهای شکستن شناخت<br />

جامعهی یک اولیهی پیشفرضهای و<br />

مشارکت مفهوم کردن نهادینه محوراند.‏ آن<br />

کردن اجرایی برای ساختارهایی طرح جامعهی<br />

به را ما که است کلیدی اقدامات از کرد.‏<br />

خواهد نزدیک بسیار محور،‏ شناخت »<br />

اطالعات فناوران « نشریه از برگرفته *- ۱۰۰<br />

شماره ۸۵، سال شهریور،‏ ۲۸ سهشنبه


نقد<br />

‏»شراب«‏ وحدت بر سر خنواستنی ها<br />

احمد سیف<br />

صفحه 165<br />

به حد انفجار رسیدن ناهنجاری های<br />

گوناگون در داخل ایران و رنج سالها زیستن<br />

در پراکندگی برای ما ایرانی های در بدر<br />

از خانه وکاشانه شرایطی فراهم آورده است<br />

که شیفته وحدت ایم.‏ و البته که این به خودی<br />

خود اشکالی ندارد و بسیار هم خوب است.‏<br />

و اما پیش از وحدت باید مبانی وحدت را<br />

شناخت و پس آن گاه برای رسیدن به وحدت<br />

کوشید.‏<br />

با همه ی این سختی ها و مرارتها و دربدری<br />

ها دونوع « وحدت«‏ است که نمی تواند<br />

حالل مشکالت ما باشد و نیست و بهتر است<br />

وقت و عمرمان را برای رسیدن به آن به<br />

هدر ندهیم.‏<br />

یکی همان وحدتی که آقای خمینی از آن<br />

سخن می گفت.‏ یعنی ‏»وحدت کلمه«‏ و این<br />

وحدت در بهترین حالت،‏ یعنی بدترین نوع<br />

دیکتاتوری و قلدر مآبی.‏ مبنای وحدت در<br />

این جا نه منافع و دورنمای مشترک بل که<br />

توزیع قدرت در جامعه است.‏ یعنی آن که<br />

‏»قدرت«‏ دارد دیگران را به « وحدت«‏ با<br />

خویش فرا می خواند و ازبطن آن،‏ همان<br />

می تراود که در اوست.‏ یعنی یکه ساالری<br />

در عرصة اندیشه.‏ نمونه دست به نقد می<br />

خواهید به ‏»جمهوری«‏ اسالمی بنگرید.‏<br />

دوم اما،‏ وحدت برسر آن چه که نمی<br />

خواهیم،‏ یعنی وحدت بر سرگذشته و حال<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

به قیمت نادیده گرفتن آینده.‏ در این جا هم،‏<br />

همان نمونة قبلی گویاست.‏ گفتم وحدت بر<br />

سر نخواستن ها،‏ وحدت بر سرگذشته مااست<br />

و اما ما باید برای بهتر ساختن آینده وحدت<br />

کنیم.‏ و این جااست که پراکندگی سر بر می<br />

زند.‏ گفتن دارد اما که این وحدت اگر چه بر<br />

سر آینده است ولی باید ضرورتا و به ناچار<br />

از گذشته مان آغاز شود،‏ از حال بگذرد<br />

و به آینده برسد.‏ ضرورت آغاز کردن از<br />

گذشته،‏ منبعث از ماهیت وحدت بر سر<br />

خواستن ها است.‏ با این حساب،‏ نمونه وار<br />

می گویم چگونه می توان با نگرشی که<br />

انقالب ایران را نتیجه ی توطئه ای می داند<br />

بر علیه سلطنت،‏ به توافق رسید و بر سر<br />

چی؟ از سوی دیگر،‏ با دیدگاهی که به جای<br />

نگریستن به خویش در آینه،‏ همة داستان را به<br />

فریبکاری خمینی محدود می کند – بدون این<br />

که به این سئوال ساده جواب دهد که چه شد<br />

و چه پیش آمد که ‎۳۳‎میلیون آدم فریب کسی<br />

چون خمینی را خورده است؟ – چه توافقی<br />

می توان داشت ؟ همین نمونه ایران،‏ نمونة<br />

خوبی است.‏ فعال به این کار ندارم که هستند<br />

کسانی که امروزه طوری سخن می گویند که<br />

انگار از همان آغاز همه چیز را می دانستند<br />

ولی واقعیت تلخ تاریخی مان این است که در<br />

مقطعی،‏ بخش قابل مالحظه ای از نیروهای<br />

اجتماعی و ازمردم ایران بر سرآن چه که<br />

نمی خواستند به « وحدت«‏ رسیدند.‏ هم<br />

چپ ایران خودکامگی شاه را بر نمی تابید<br />

و هم آقای خمینی واعوان وانصارش.‏ هم<br />

میلیون خودکامگی شاه را نمی خواستندو هم<br />

مجاهدین و هم خیلی های دیگر.‏ « وحدتی«‏<br />

برسر این نخواستن ها شکل گرفت و<br />

درمیان حیرت همگان خودکامگی قدرقدرت<br />

شاه فروریخت.‏ از داستان های جذابی که<br />

درسالهای اخیر از مردم دوستی شاه گفته<br />

می شود در می گذرم.‏ راویان چنین داستان<br />

هائی کمی زیادی به بی حافظگی ملی ما<br />

دل بسته اند.‏ شاه سابق تا آخرین دقیقه ای<br />

که می توانست بدون کوچکترین توجهی<br />

به خواسته های مردم با قلدری تمام بر آن<br />

مملکت حکومت کرد و تنها زمانی « صدای<br />

انقالب«‏ را شنید که دیگر اندکی زیادی دیر<br />

شده بود.‏ از خودکامگی حکومت به جز<br />

خرابه ای چیزی باقی نمانده بود.‏ بررسی<br />

رابطه بین شیوه حکومت شاه وشیوه ای که<br />

مردم برای تغییرآن در پیش گرفتند،‏ از پیش<br />

فرض های الزم برای اجتناب از همان ندانم<br />

کاری ها است.‏ همین پیش فرض کاروحدت<br />

با پهلوی طلبان را غیر ممکن می کند چون<br />

این حضرات،‏ حاضرند همه را در این قضیه<br />

مقصر بدانند به غیر از حکومت خودکامه<br />

ای که محمدرضاشاه با منطق گریزی خاص<br />

خویش بر تارک آن بود.‏ برخالف تهمتی که<br />

شماری از پهلوی طلبان رسمی و خجالتی<br />

می زنند صحبت بر سر « خون«‏ طلبیدن<br />

نیست.‏ ولی اگر می خواهیم دو باره گرفتار<br />

همان مصیبت ها نشویم،‏ حقایق مربوطه<br />

باید به گسترده ترین حالت روشن شود.‏ چنین<br />

چیزی بدون انتقاد بی رحمانه و بی گذشت از


صفحه 166<br />

هر آن چه که بود و تا مغز استخوان فاسد و<br />

عهد دقیانوسی بود،‏ غیر ممکن است.‏<br />

این نوع وحدت-‏ یعنی وحدت بر سر<br />

نخواستن ها-‏ به یک معنا تازه اول بدبختی ما<br />

بود.‏ یعنی آقای خمینی،‏ شاه را نمی خواست<br />

چون دوست داشت خودش ‏»شاه«‏ شود و<br />

اما چپ ها و میلیون و دیگران اگرچه در<br />

نخواستن شاه با خمینی هم داستان بودند ولی<br />

چیزدیگری می خواستند.‏ بخش عمده ای از<br />

بدبختی این بود که به واقع نمی دانستند چه می<br />

خواهند؟ در ذهن خویش به نادرستی به این<br />

نتیجه رسیده بودند که « هر چه بشود،‏ وضع<br />

از این بدتر نمی شود«،‏ یعنی با اختالفی<br />

بیش از ۳۰ ساله،‏ وضعیتی که شماری از<br />

مخالفان جمهوری اسالمی اکنون به همان<br />

رسیده اند.‏ کاری که اکنون می کنند این که به<br />

جای سلطنت،‏ در این مباحثات،‏ ‏»جمهوری<br />

اسالمی«‏ را گذاشته اند و به همان صورت<br />

اندر ناخواستنی بودن این « جمهوری«-‏ که<br />

درآن تردیدی نیست-‏ داد سخن می دهند.‏<br />

آقای رضا پهلوی ‏»جمهوری اسالمی«‏<br />

را نمی خواهد چون خودش می خواند شاه<br />

بشود و دیگران ولی این « جمهوری«‏ را<br />

به دالیل دیگری نمی خواهند.‏ عبرت آموز<br />

این که هرکس هم که بگوید آزموده را دو<br />

باره آزمودن نادرست است،‏ به این متهم می<br />

شود که حامی و هوادار رژیم کنونی است.‏<br />

دقیقا به همان صورتی که بیش از ۳۰ سال<br />

پیش اگر کسی چنین می گفت،همین اتهام را<br />

بر او می بستند.‏ از شعارهائی که برای<br />

دموکراسی داده می شد در می گذرم.‏ بیان<br />

اهداف همیشه بیان هدف است.‏ یک جریان<br />

سیاسی و حتی می گویم اجتماعی باید برای<br />

رسیدن به آن اهداف برنامه داشته باشد که<br />

کسی نداشت و اکنون هم ندارد.‏ و اما بخش<br />

مهم تر این بود که به وحدت بر سر نخواستن<br />

ها دل بسته بودند.‏ همان سرانجامی که اکنون<br />

نیز می خواهند چنین کنند.‏<br />

در این تجربه اول،‏ درواقعیت زندگی<br />

وحدت بر سر نخواستن ها بخش عمده ای<br />

از نیروهای ترقی خواه ما را به تباهی<br />

کشاند.‏ الزم نیست ذکر مصیبت کنم،‏ ولی<br />

بازار»‏ اختراعات«‏ رونق گرفت.‏ در ذهن<br />

شماری از نیروهای سیاسی ما روحانیت به<br />

حکومت رسیده دو شاخه و چند شاخه شد.‏<br />

دستگاه های محیرالعقول اندازه گیری به کار<br />

افتاد و این حاکمیت چند شاخه شده،‏ « ضد<br />

امپریالیست«‏ هم شد.‏ حتی امروز نیز همین<br />

دستگاه های اندازه گیری در جریان است.‏<br />

مدافعان سلطنت خودکامه درایران بدون نقد<br />

این گذشته شرم آور،‏ هم « دموکرات«‏ و<br />

« مدافع حقوق بشر«‏ شده اند و هرکس نیز<br />

جز این بگوید،‏ دارد برای « ۲۸ مرداد«‏<br />

روضه خوانی می کندوهنوز « خون«‏ می<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

طلبد!‏ تو گوئی که ما هنوز به این حداقل رشد<br />

سیاسی نرسیده ایم که دریافته باشیم که کارما<br />

با افتراء و پاپوش دوزی به سامان نمی رسد.‏<br />

می شود تاریخ را دو باره نویسی کرد ولی<br />

دهن کجی کردن به تاریخ روا نیست چون<br />

تاریخ،‏ قاضی بی رحمی است.‏ حتی اگر در<br />

کوتاه مدت تاریخی،‏ بتوانیم گروه هائی را با<br />

خود همراه کنیم ولی به قول معروف،‏ همگان<br />

را نمی شود برای همیشه فریب داد.‏ دیر یا<br />

زود،‏ رازها از پرده برون می افتد و هرکه<br />

در او غش باشد،‏ روسیاه خواهد شد.‏ امروز<br />

نیزفقط کافی است با کسی در نخواستن<br />

جمهوری اسالمی به توافق برسیم – همچنان<br />

این که به جایش چه می خواهیم،‏ قرار است<br />

در این مرحله مهم نباشد.‏ باری جالب این<br />

که نه فقط بر سر نخواستن خودکامگی شاه<br />

وحدت انجام گرفت،‏ یعنی همین توافق فعلی<br />

بر سر نخواستن ‏»جمهوری اسالمی«،‏ بل<br />

که با دنیائی تقلب و دوروئی بر سرنخواستن<br />

حضور امپریالیسم امریکا در ایران هم<br />

توافق به دست آمد.‏ گروگان گیری سفارت<br />

امریکا اگر برای ایران مصیبت بزرگی بود<br />

برای خمینی و اعوان و انصارش « خیر<br />

وبرکت » داشت.‏ هم چپ سطحی اندیش<br />

ما خلع سالح ایدئولوژیک شد و هم میلیون<br />

‏»دوراندیش«‏ ما کارش به بی آبروئی کشید.‏<br />

جمهوری اسالمی ولی در این میان بارش را<br />

بست.‏ ‏»شراب«‏ وحدت بر سر نخواستن ها<br />

هم چنان مستی آور بود.‏<br />

از این جریانات بیش از‎۳۰‎ سال می گذرد.‏<br />

ولی ما هنوز که هنوز است هم در باره<br />

خودمان گرفتار توهم هستیم و هم در بارة<br />

مذهب حاکم بر جامعه و هم در پیوند با مقوله<br />

سلطنت طلبی در ایران.‏ به همین خاطر<br />

است که کارمان به همین صورت فعلی اش<br />

زار است.‏ بر سرآینده که وحدت نداریم،‏<br />

هیچ.‏ با همان ذهنیت ماقبل بهمن ۵۷ و با<br />

همان دیدگان است که دنیای دوروبرمان را<br />

ارزیابی می کنیم و دید می زنیم.‏<br />

و اما منظورم از این توهم چیست؟<br />

با خودمان صادق باشیم.‏ ما هنوز به<br />

عصر مدرنیته نرسیده ایم.‏ و قصدم ادای<br />

روشنفکرانه در آوردن نیست.‏ ما هنوز به «<br />

شایعات«‏ به ویژه اگر مطابق خواسته های<br />

ما باشد طوری برخورد می کنیم که انگار<br />

« اطالعات«‏ دست اول وانکار ناپذیرند.‏<br />

ما هنوز به اندازه کافی نگران روشن شدن<br />

حقیقت نیستیم و حقیقت در میان ما،‏ بسیار<br />

آسیب پذیر و شکننده شده است.‏ ما هنوز،‏<br />

فردیت خود و دیگران را به رسمیت نمی<br />

شناسیم و به همین دلیل است که برای خودمان<br />

نیز حق و حقوقی و به تبع آن،‏ مسئولیتی<br />

در هیچ رویدادی قائل نیستیم.‏ در این که در<br />

دنیا توطئه هست تردیدی نیست ولی آیا در<br />

دویست سال گذشته واقعه ای و یا تحولی در<br />

ایران اتفاق افتاده است که مای ایرانی،‏ آن را<br />

نتیجه توطئه کسی ندانیم!‏ چون نیک بنگری<br />

واقعیت این است که ما در ذهنیت خویش و<br />

در پیوند با آن چه بر سرما آمده است خود را<br />

مفعول تاریخ می دانیم نه فاعل تاریخ.‏ اگر<br />

برای خودمان ارزش و اعتباری قائل بودیم،‏<br />

از جمله می کوشیدیم نقش و مسئولیت های<br />

خود را در این رویدادها و حوادث مشخص<br />

کرده و برای اجتناب از تکرار اشتباهات،‏<br />

درس های الزم را بیاموزیم.‏ کاری که باید<br />

نه فقط درباره کودتای ۲۸ مرداد بکنیم بلکه<br />

حتی درپیوند با انقالب بهمن ۵۷ و حتی<br />

سالهای بعد از آن.‏ ولی چه کرده ایم و چه<br />

می کنیم!‏ اگر چه « هنر نزد ایرانیان است<br />

وبس«‏ ولی هر بالئی که به سر ما آمده است<br />

نتیجه توطئه این یا آن بوده است!‏ و این زیاده<br />

روی به جائی رسیده است که نمی توانیم<br />

حتی درمواردی که به راستی مصیبت ما<br />

نتیجه توطئه دیگران بوده است،‏ نقش خودی<br />

و بیگانه را مشخص کنیم.‏ مثال دست به نقدی<br />

که می توانم ارایه کنم این است که پهلوی<br />

طلبان گرامی،‏ بدون ارایه سند وشاهد،‏ اگر<br />

چه معتقدند انقالب بهمن ۵۷ نتیجه توطئه بر<br />

علیه سلطنت در ایران بوده است ولی،‏ با<br />

وجود همة اسناد و مدارکی که منتشر شده<br />

است هم چنان از « قیام ملی ۲۸ مرداد«‏<br />

سخن می گویند و باتمسخر آن را عاشورا<br />

و سخن گفتن از آن را روضه خوانی می<br />

خوانند!!‏ البته « جمهوری اسالمی«‏ مگر از<br />

مخالفان خود چه کم دارد.‏ بیش از ۳۰ سال<br />

است که با بگیر وببند و قتل وکشتار کوشیدند<br />

مملکت را کنترل کنند ولی روز وهفته ای<br />

نیست که « توطئه«‏ تازه ای را کشف نکنند!‏<br />

تاسف باراست ولی مای ایرانی مستقل از<br />

دیدگاه سیاسی،‏ زندگی مان بدون باور عمیق<br />

و همه جانبه به توطئه نمی گذرد.‏ چون در<br />

غیر این صورت باید به خودمان بر خورد<br />

کنیم و ما به تجربه زندگی مان این کاره<br />

نیستیم.‏ و این به گمان من،‏ عمده ترین دلیل<br />

واپس ماندگی ما از زمان وزمانه است.‏<br />

قرن بیستم تمام شده است و در دهه ای که با<br />

انترنت و ماهواره مشخص می شود ما هنوز<br />

به این دست « اطالعات«‏ دل خوش می<br />

داریم و در ۳۰ سال گذشته براساس ‏»تحلیل<br />

هائی«‏ که براساس ‏»همین اطالعات«‏ انجام<br />

دادیم هزار بار رژیم را در « ۶ ماه آینده«‏<br />

سرنگون کردیم!‏ البته در چند سال گذشته،‏<br />

عامل دیگری نیز اضافه شده است.‏ آقای<br />

جورج بوش و نومحافظه کاران امریکائی<br />

قرار بود در حالیکه شکنجه را قانونی کرده<br />

و به دموکراسی در جوامع غربی ضربات<br />

کاری وارد کرده بودند،‏ برای جوامع


صفحه 167<br />

گرفتاری چون ما،‏ « آزادی و دموکراسی«‏<br />

به ارمغان بیاورند!‏ البته آقای تونی بلر نیز<br />

دراین ماموریت تاریخی به همراه آقای بوش<br />

رکاب می زد.‏ همان گونه که در عراق زده<br />

است.‏ این که در داخل انگلیس،‏ سنت چندین<br />

صد ساله،‏ برائت شهروندان تا اثبات گناه را<br />

زیر پا گذاشته اند چه اهمیتی دارد!‏ هرکس<br />

هم از این مسایل سخن بگوید،‏ اگر « خشک<br />

مغز«‏ نباشد،‏ حتما هوادار « تروریست ها«‏<br />

ست!‏ این هم از کیفیت بگومگوهای سیاسی<br />

ما!‏ حاال هم هستند کسانی که از آدمخوارانی<br />

چون نتینیاهو و آدمکشان حرفه ای موساد<br />

انتظار کمک دارند!‏<br />

با این مقدمات برگردیم سرحرف و سخن<br />

اصلی.‏ پیشترگفتیم وحدت ما باید بر سر<br />

خواستن ها باشد و نه نخواستن ها چرا که<br />

نخواستن ها برای سازندگی و آینده ما راه گشا<br />

نیست.‏ ولی سازندگی بدون انتقاد بی رحمانه<br />

از گذشته و حال غیر ممکن است.‏ این انتقاد<br />

بدون پذیرش تام وتمام فردیت و آزادی فردی<br />

و البته که مسئولیت پذیری ممکن نیست.‏<br />

الزمة این مهم نیز پذیرش مطلق این اصل<br />

بدیهی است که میزان اندازه گیری باور<br />

واعتقاد به آزادی و آزاد اندیشی،‏ دامنه و<br />

عمق آزادی دگر اندیشان است.‏ در تمام طول<br />

وعرض تاریخ یک حکومت استبدادی نشانم<br />

بدهید که در آن همسان اندیشان با حکومت از<br />

حد اعتالی آزادی برخورد دار نبوده باشند!‏<br />

و اما این انتقادها به خودی خود کفایت نمی<br />

کند.‏ باید صداقت انتقاد از گذشته با عملکرد<br />

کنونی عناصر و نیروهای درگیر هم خوانی<br />

داشته باشد.‏ در غیر این صورت گرهی از<br />

کار کسی گشوده نمی شود.‏ این انتقاد از<br />

خود باید به گسترده ترین صورت ملی و<br />

همگانی شود چرا که فاجعه زندگی ما به<br />

همین صورت ملی و همگانی شده است.‏<br />

خود برگزیدگان خیره سر و نادان را باید به<br />

حال خویش رها کرد که هم چنان در عوالم<br />

هپروت سیر کرده وگمان کنند که همه چیز<br />

را از همان روز ازل می دانستند.‏<br />

به عنوان مثال،‏ عناصر و نیروهای پهلوی<br />

طلب که به غلط خود را « مشروطه خواه«‏<br />

می نامند نمی توانند بیش از این از وارسیدن<br />

نقش سلطنت در طول تاریخ و به ویژه در<br />

عصر پهلوی شانه خالی نمایند.‏ نکته این است<br />

که ما در ایران هرگز حکومت مشروطه<br />

نداشتیم که کسی اکنون خواستار دو باره<br />

سازی آن باشد.‏ پیش از مشروطه که استبداد<br />

مطلقه داشتیم و پس از آن نیز.‏ حتی اعتقاد<br />

ایرانی ها به مطلقیت حکومت به حدی است<br />

که اکنون هم اگرچه انقالب کرده ایم ولی شاه<br />

با عمامه داریم که به همان صورت تاریخی،‏<br />

قدرت مطلقه دارد.‏ اگر به ناصرالدین شاه<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

قاجار نمی توان ایراد گرفت که قانون شکنی<br />

کرده است ولی همین نکته را در باره شاهان<br />

پهلوی نمی توان گفت.‏ استبداد ۳۷ سالة<br />

محمد رضا شاه از این دیدگاه حائز اهمیتی<br />

فراوان است . چرا که در این دوره گذشته از<br />

همه ستمگری ها بر علیه مردم ایران،‏ توطئة<br />

خائنانه دربار-‏ کاشانی-‏ مکی و شماری<br />

دیگر از مرتجعین به همراهی و با مساعدت<br />

دالرهای امریکا و انگلیس برعلیه حکومت<br />

دکتر مصدق با تثبیت حکومت خودکامة شاه<br />

راه تکامل سیاسی و فرهنگی ایران را مسدود<br />

کرد.‏ بر خالف تبلیغات سراپا دروغ پهلوی<br />

پرستان،‏ حتی فرصت های طالئی اقتصادی<br />

نیز از دست رفت و اقتصاد ایران،‏ بیش تر<br />

و بسی عمیق تر از همیشه اقتصادی نفتی و<br />

بیمار باقی ماند.‏ این که جانشین بالفصل آن<br />

حکومت در بسیاری از زمینه ها بسی بدتر<br />

عمل کرده است،‏ دلیل قابل قبولی برای تبرئة<br />

آن حکومت خودکامه نیست.‏ مبلغان فراموش<br />

کار حکومت پهلوی باید به گزارش هائی<br />

که از سوی « بازرسان شاهنشاهی«‏ از<br />

عملکرد اقتصادی در آن « سالهای رونق«‏<br />

در روزنامه های شدیدا تحت کنترل آن سالها<br />

چاپ شد رجوع کنند تا اگر ریگی به کفش<br />

و ماری در آستین ندارند واقعیت اقتصادی<br />

ایران برایشان روشن شود.‏ با این همه،‏ به<br />

رسمیت نشناختن واقعیت های ایران در آن<br />

سالها و دعوت به « وحدت کلمه«‏ چیزی<br />

به غیراز وحدت ستیزی در پوشش وحدت<br />

طلبی نیست.‏ مگر به عنوان یک ملت در بند<br />

چند بار باید « وحدت کلمه«‏ را تجربه کنیم!!‏<br />

در دوره سلطنت،‏ یعنی پهلوی دوم،‏ ماموت<br />

های شورای نگهبان وجود نداشتند.‏ ولی<br />

گرازهای ساواک نمی گذاشتند انتخابات<br />

معنی داری در مملکت انجام بگیرد.‏ والیت<br />

فقیه هم نداشتیم ولی موقعیت شاه با موقعیت<br />

فقیه چه تفاوتی داشت؟ اگر تفاوتی باشد این<br />

که شاه در قانون اساسی این قدرت نامحدود<br />

را نداشت ولی قوانین عهد دقیانوسی<br />

‏»جمهوری اسالمی«‏ قدرت نامحدود را به<br />

فقیه داده است.‏ اکنون فقیه به مجلس دست<br />

چین شده نامه می فرستد و مجلس هم کار<br />

وزندگی اش را تعطیل می کند ودردرون<br />

مجلس الت بازی در می آورد و شعار می<br />

دهد.‏ درآن موقع نیز،‏ به گفته همین آقای<br />

داریوش همایون در کتابی که ۲۰ سال پیش<br />

منتشر کرد،‏ نزدیک به ۷۰ درصد از بودجه<br />

مملکت با تصمیم مستقیم شاه خرج می شود<br />

و مجلس ودولت ول معطل بودند.‏ اکنون به<br />

دستور قاضی مرتضوی و دیگرانی چون<br />

او مطبوعات را بطور فله ای تعطیل می<br />

کنند.‏ آن موقع هم به دستورآقای هویدا چنین<br />

کرده بودند.‏ االن وزرات خانه گل و گشادی<br />

برای « ارشاد«‏ داریم آن موقع هم وزارت<br />

« فرهنگ و هنر«‏ بود که همین عملکرد را<br />

داشت.‏ محرمعلی خان های کنونی احتماال<br />

ریش دارند ولی مثل همان قبلی ها،‏ وظیفه<br />

اصلی شان کنترل فکر وعقیده در مملکت<br />

است.‏ برای من ایرانی چه فرقی می کند که<br />

با چه ظاهری کسانی هستند که می خواهند<br />

همه زندگی مرا کنترل کنند.‏ در آن موقع،‏<br />

عرق را دررستوران می خوردیم و نماز را<br />

در خانه می خواندیم و اکنون،‏ نماز را در<br />

خیابان می خوانیم و عرق را در پستوی خانه<br />

می خوریم.‏<br />

با این همه،‏ بدون نقد هر آن چه که هست و<br />

بود،‏ چگونه امکان دارد آینده ای داشت که<br />

مثل گذشته و حالمان نباشد؟<br />

هم وطنان مسلمان ما نیز باید به جد با این<br />

نگرش منحط که « یا با منی و یا دشمن<br />

دین و آئین من«‏ وداع نموده بپذیرند دین<br />

و آئین مقوله ای کامال شخصی و درونی<br />

است.‏ برخالف تبلیغات متولیان دین،‏ برای<br />

یک دین هیچ تحولی مهلک تر از سیاست<br />

زدگی آن نیست.‏ در این بیش از ۳۰ سال<br />

گذشته اگر دین ستیزان ایرانی میلیاردها<br />

دالر برای ضربه زدن به باورهای ایمانی<br />

مردم هزینه می کردند باز نمی توانستند به<br />

میزانی که ‏»جمهوری«‏ اسالمی در این مهم<br />

موفق شده است،‏ موفقیتی به دست بیاورند.‏<br />

به همان گونه که برای نهاد سلطنت نیز هیچ<br />

خصلتی زیان بارتر از قانون شکنی وجود<br />

ندارد.‏ حتی اگر در کوتاه مدت تاریخی به<br />

نفع مستبدین تمام شود.‏<br />

اگر پهلوی طلبان این حداقل را نیاموخته<br />

باشند که کارشان به راستی بسی زارتر از<br />

آن است که گمان می کنند.‏<br />

پس عده ای در ایران سلطنت طلب اند.‏<br />

باشند.‏ ولی توام کردن سلطنت طلبی با<br />

پهلوی پرستی آنهم با شانه خالی کردن<br />

از بار مسئولیت عظیم تاریخی حکومت<br />

خودکامه پهلوی و در پوشش بی قوارة «<br />

مشروطه طلبی«،‏ ترکیبی دل پسند نیست و<br />

به زحمت می تواند جدی گرفته شود.‏ اگر<br />

سلطنت طلبان می خواهند از سوی دیگران<br />

– منظورم مشاوران دولت امریکا نیست –<br />

جدی گرفته شوند باید نشان بدهند از گذشته<br />

این نهاد دانشی هم خوان با واقعیات تاریخی<br />

جامعه ما،‏ ونه مجعول نامه هائی که به نام<br />

تاریخ چه در گذشته و چه اکنون به خورد<br />

مردم داده می شود – دارند.‏ آن چه برای<br />

آینده می خواهند متاثر از این درس آموزی<br />

ها،‏ نهادی است شایسته حفظ و پاسداری در<br />

هزاره سوم.‏ مصائب متعدد و بی شمار ما در<br />

عرصه های گوناگون نه با ظهور یعقوب لیث<br />

دیگری حل و فصل می شود و نه با پیدا شدن


صفحه 168<br />

هزار رضا شاه دیگر.‏ دیگران را نمی توان<br />

فریب داد،‏ پس برای فریب خویش نکوشیم.‏<br />

اگر قرار است نهاد سلطنت مشروطه باشد،‏<br />

مختصات آن کدام است؟ دخیل بستن به قانون<br />

اساسی برآمده از انقالب ناکام مشروطه –<br />

اگر چه حتی آن قوانین نیز هرگز در ایران<br />

اجرا نشدند-‏ خبط خطرناکی است که برای<br />

ما در آستین یا « رضا شاهی » دیگر می<br />

تراشد یا شیخ فضل هللا و روح هللا ای دیگر.‏<br />

هر دو را در میان دریائی از خون و کثافت<br />

آزموده ایم.‏ زمینة عقلی و دلیل قابل قبول<br />

ما برای آزمودن آزموده ها چیست؟ پس<br />

دونقطة،‏ برویم سر سطر.‏<br />

این وارسیدن نقش خویش باید در پیوند با<br />

دیگر گروهها و جریانات نیز اتفاق بیفتد.‏<br />

چون نکتة مشترک عناصر و نیروهای<br />

سیاسی-اجتماعی ما مسئولیت گریزی ریشه<br />

دار ومزمن شان است در وارسیدن همین<br />

مقوله.‏<br />

میلیون ما بدون این که حتی نیم نگاهی به<br />

خویش بیندازند هم چنان گناه شکست «<br />

نهضت«‏ را یا به گردن « توده ای ها«‏<br />

می اندازند و یا به گردن دیگر عناصر و<br />

گروههای سیاسی.‏ می خواهد بقائی باشد<br />

یا کاشانی و حتی در تجربه تازه ترشان،‏<br />

چریک های فدائی و … مجاهدین.‏ گروه ها<br />

و سازمان چپ اندیش ما نیز هر چه گفته و<br />

کرده اند با همةکمبودها و ضعف ها هم چنان<br />

« وارسیدنی مشخص«‏ بود از ‏»وضعیت<br />

مشخص«‏ و مو الی درزش هم نمی رفت.‏<br />

منتفدین غیر چپ به کنار،‏ منتقدین چب نیز<br />

یا ‏»عوامل بورژوازی«بودند و یا « حقوق<br />

بگیران«‏ حکومت های خارجی.‏ هم انتقاد از<br />

« رفرم های«‏ شاه در اوایل دهة ۴۰ درست<br />

بود و هم حمایت از آن.‏ شورش ۱۵ خرداد<br />

هم ارتجاعی بود و هم در مقطعی دیگر ترقی<br />

طلبانه.‏<br />

تردیدی نیست کارنامة هیچ کدام از این<br />

گروهها و جریانات درخشان نیست.‏ ولی<br />

تداوم این نگرش – گریز از دیدن خویش و<br />

نقش خویش-‏ جوابگوی پرسش هائی که برای<br />

برون رفت از بحران همه جانبة کنونی روی<br />

دست و دل ما مانده است نیست.‏ ما،‏ یعنی<br />

مای ایرانی امروزه گرفتار یک برزخیم.‏ نه<br />

می خواهیم به خودمان بنگریم و نه بدون آن<br />

می توانیم قدمی به پیش بر داریم.‏ نتیجه آن<br />

این است که بالتکلیف مانده ایم.‏ واقعیت تلخ<br />

و گزنده آن است که ما وفرهنگ ما دوپاره<br />

و هزارپاره شده ایم.‏ در مقطعی ساده لوحانه<br />

گمان می کردیم که گرفتار مهاجرتی کوتاه<br />

شده ایم و لی این ‏»مدت کوتاه«‏ کش آمده<br />

است.‏ بدبختانه ما هنوز انگار بیدار خوابیم.‏<br />

نسل دوم مهاجرین به جوانی می رسد و نسل<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

اول مهاجرین هم پیر و بی رمق شده است.‏<br />

اگرچه برای پیشرفت و پیشبرد فرهنگ<br />

ایرانی مان در مهاجرت کم کوشیده ایم ولی<br />

حتی اکنون نیز این رشادت را نداریم که کم<br />

کاری خویش را بپذیریم تا شاید با پذیرش<br />

کاستی ها،‏ راه برای رفع آن هموار شود.‏<br />

ما هم چنان در بارة دست آوردهای فرهنگی<br />

خویش غلو می کنیم نسل دوم مهاجرین<br />

اما طبیعتا در وجوه عمده مختصات همان<br />

جوامعی را گرفته است که در آن زندگی<br />

می کند.‏ « فرهنگ ایرانی اش«‏ ملغمه ای<br />

است که نه ایرانی است و نه فرنگی.‏ و ما به<br />

خصوص نسل اول مهاجرین در این راستا<br />

خطا کاریم.‏ به اعتقاد من،‏ مهمترین وظیفه<br />

ای که در مهاجرت داشتیم و در انجامش<br />

نیز موفق نشدیم این بود که دربرابر فرهنگ<br />

بگیر و ببند حاکم بر ایران و بر ذهنیت<br />

شماری از ایرانیان در بیرون از ایران،‏<br />

فرهنگی بدیل عرضه نکردیم که اگرچه<br />

وجوه مثبت فرهنگ ایرانی مان را محترم<br />

داشته است،‏ جنبه های مثبت و کارساز<br />

فرهنگ غیرایرانی،‏ بسته به این که در کدام<br />

گوشة این جهان پناه جسته باشیم را نیز «<br />

ایرانی«‏ کرده است.‏ پرسش اساسی اما این<br />

است که در این زمینه ها چه کرده ایم؟<br />

مهاجرت و تبعیدمان بیش از ۳۰ ساله شد<br />

ولی نه نشر داریم و نه ناشر و از آن بسی<br />

بدتر نه کتاب می خوانیم و نه نشریه.‏<br />

اگر بیش از نیمی از جمعیت داخل ایران<br />

سوادخواندن و نوشتن ندارند همین نکته را<br />

در خصوص ایرانیان مقیم بیرون از ایران و<br />

به ویژه نسل اول مهاجران نمی توان گفت.‏<br />

اغلب شهرهای بزرگ اروپاو امریکا میزبان<br />

چندین ده هزار ایرانی اند.‏ ولی در همین<br />

شهرها و مادر شهرها نشریه و کتاب در<br />

۵۰۰ نسخه به فروش نمی رود و روی دست<br />

نویسنده و ناشر می ماند.‏ گرچه شماری از<br />

ایرانی ها مشکل مالی و اقتصادی دارند ولی<br />

به اعتقاد من،‏ مشکل اصلی مشکلی فرهنگی<br />

است.‏ یعنی می توان روزی یک عدد سیگار<br />

کمتر کشید و هفته ای یک بطر آبجو کمتر<br />

نوشید و به این ترتیب ماهی ۲ یا ۳ کتاب<br />

خرید.‏ بدبختانه نه تمایلش را داریم و نه هنوز<br />

نیازش را احساس می کنیم<br />

به جای فرستنده تلویزیونی،‏ چیزی داریم<br />

که بهترمی بود اگر نمی داشتیم.‏ یک مشت<br />

فحاشان حرفه ای و لومپن های هنری و<br />

رانت خواران پسامدرن که نمی توانند در<br />

عرصه رساندن اطالعات به کسی مفید<br />

باشند.‏ فرستنده های رادیوئی،‏ اگر باشند،‏<br />

طباالن تو خالی نگرش های استبداد ساالرند<br />

و تظاهرات « دموکراتیک شان«‏ هم در<br />

بهترین حالت،‏ پخش ترانه ها و موسیقی سی<br />

سال پیش ایران است.‏ نشریات ما نیز متاسفانه<br />

چنگی به دل نمی زنند.‏ اگر گرفتاری چاپ و<br />

توزیع نداشته باشند که اغلب دارند و به همین<br />

علت،‏ بیشتر گاه نامه اند تا ابزاری برای<br />

مبادله مستمر و ادامه دار افکار وعقاید.‏<br />

بخش قابل توجهی از این نشریات در بهترین<br />

حالت نشریاتی تک بعدی اند ‏)از نشریات<br />

تک یاخته ای سخن نمی گویم(.‏ اگرچه پای<br />

بندی به سیاست اصل محترم و مقدسی است<br />

ولی سیاست زدگی همیشه بد است و مخل<br />

اندیشیدن درست واغلب این نشریات به<br />

بدترین صورت سیاست زده اند تا سیاسی.‏<br />

برنامه و دورنما ندارند.‏ از تبادل و تقابل<br />

ایده و اندیشه مثل جن از بسم هللا می ترسند.‏<br />

اگرچه نشریات سازمانی به آن مفهوم سنتی<br />

نیستند ( چون سازمانی نیست تا نشریه ای<br />

باشد(ولی اغلب،‏ قبیله پرست و ایل باورند.‏<br />

همین جا بگویم که منظورم از آزادی و تبادل<br />

و تقابل ایده اصال این نیست که هر کس آزاد<br />

است هر چه دل تنگش می خواهد بگوید.‏<br />

این درک،‏ درکی مخدوش از آزادی است که<br />

با همه تظاهربه آزادی از ذهنیت و نگرشی<br />

استبداد ساالر ریشه می گیرد.‏ آزادی بدون<br />

مسئولیت اجتماعی واخالقی،‏ یعنی جوازی<br />

ارزان و مفت برای هرز رفتن قابلیت ها.‏<br />

پس بیائیم از این مرگ خواب تاریخی مان<br />

بیدار شویم.‏ مسئولیت های مان را بشناسیم<br />

و پس آن گاه به آزادی عمل کنیم.‏ در برابر<br />

جماعتی که ما را از « تهاجم فرهنگی«‏ می<br />

ترسانند آگاهانه و مسئوالنه مدافع « تداخل<br />

فرهنگی«‏ باشیم.‏ فرهنگ نه تهاجم می کند و<br />

نه تهاجم پذیر است.‏ ولی واژگانی احساسات<br />

بر انگیز چون ‏»تهاجم«‏ به واقع و در نهایت<br />

امر ترفندی است برای تهاجم و تجاوز به<br />

ذهینت و حق و حقوق مردم.‏ نه همه چیز<br />

فرهنگ ایرانی مان خوب است و قابل دفاع<br />

و نه همة اجزای فرهنگ غیر خودی بد<br />

است و مضر.‏ آن کس که با کلی گوئی و<br />

سوءاستفاده از کم آگاهی دیگران ‏»دروازه<br />

های«‏ فرهنگی را می پاید برای ذهن در<br />

حال قفس سازی است.‏ هوشیار باشیم و<br />

هوشیار تر.‏ در مقابل « امت شهید پرور«‏<br />

شدن هم وطنانی که درایران زندگی می کنند<br />

از قبیله پرستی و ایل شیفتگی که درواقع<br />

اشکال کوچک شدة همین نگرش است به جد<br />

دست برداریم.‏ بپذیریم که کوچکترین ولی<br />

در عین حال عمده ترین واحد اجتماعی فرد<br />

است نه گروه،‏ طبقه و یا ملت.‏ در نگرشی<br />

که فرد حق و حقوقی ندارد تردید نکنیم<br />

نه طبقه حق و حقوقی خواهد داشت و نه<br />

ملت.‏ ضمن اعتقاد عملی به برابری،‏ تفاوت<br />

ها را بپذیریم.‏ در کنار مسئولیت اجتماعی<br />

و فرهنگی،‏ قبول کنیم که فرد و فردیت و<br />

آزادی های کامل فردی مستقل از جنس و<br />

نژاد و مذهب باید اساس آینده فرهنگی ما


ایران<br />

باشد.‏ در هیچ کتاب آسمانی و زمینی آیه ای<br />

نیست که همگان می بایست در وارسیدن<br />

همه چیز اتفاق نظر داشته باشند.‏ پس اگر<br />

اختالف نظر داشتن طبیعی است توان شنیدن<br />

دیدگاه دگراندیشان از پیش مقدمات است تا<br />

از همان آغاز با بحران و تناقض در خویش<br />

و باخویش روبرو نشویم.‏<br />

در دفاع از میراث فرهنگی پرویز شهریاری<br />

بابک پاکزاد<br />

صفحه 169<br />

پس روی یک نکته حداقل به عنوان نقطة<br />

شروع توافق کنیم.‏<br />

برابریم،‏ اگرچه متفاوت و می خواهیم از قید<br />

و بند به هر شکل و صورتی که درآید آزاد<br />

و رها باشیم.‏<br />

اگر قرار است خسته جان از ستم های شیخ<br />

به ستم های شاه دل خوش کنیم تا در مرحلة<br />

بعدی،‏ دو باره زیر علم شیخ سینه بزنیم<br />

همان گونه که یک بار این کار را کرده ایم.‏<br />

می پرسم،‏ چرا؟ مگر مریض ایم؟<br />

اگر قرار است آینده مان بهتر از حال مان<br />

باشد،‏ بدون نقد گذشته ای که به این چنین<br />

حالی فراروئیده است،‏ چگونه چنین چیزی<br />

امکان پذیر می شود؟<br />

پس بر می گردیم به پرسش اول:‏ آیا به<br />

وحدت نیازمندیم؟<br />

بدون تردید.‏<br />

آیا می توانیم فقط بر سرنخواستن جمهوری<br />

اسالمی وحدت کنیم؟ پاسخ من به این پرسش<br />

این است:‏<br />

هرگز چنین مباد.‏<br />

این ‏»وحدت«‏ وحدت شکنی در پوشش<br />

وحدت طلبی است و اگر پی آمدش تداوم<br />

همین مصیبت نباشد،‏ بدون تردید،‏ دو باره<br />

آفرینی همین مصیبت ولی درپوشش دیگری<br />

است.‏<br />

هرگز چنین مباد.‏<br />

۱ متاسفانه در ایران هم وضع به همین<br />

صورت است.‏ برای یک مملکت ۷۰ میلیونی<br />

تیراژ کتاب در ۱۰۰۰ یا ۲۰۰۰ نسخه به<br />

واقع شرم آور است.‏ البته دوستان گناه کتاب<br />

نخواندن ایرانی ها را به گردن سانسور در<br />

داخل می اندازند که اگر چه بی تاثیر نیست<br />

ولی اگر به واقع علت اصلی باشد،‏ کتاب<br />

نخواندن دوستان مقیم خارج از ایران هم<br />

چنان به صورت یک معما باقی می ماند.‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

این که فرج سرکوهی این بار نیز قلم به<br />

دست گرفته است و درباره شکست پرویز<br />

شهریاری در عرصه فعالیت های فرهنگی<br />

می نویسد طبیعی است،‏ یعنی دیگر طبیعی<br />

است.‏ چرا که این اولین بار نیست که او<br />

به تخطئه شخصیت های چپ می پردازد.‏<br />

قضاوت او درباره بیژن جزنی را به یاد<br />

داریم.‏ به نظر می رسد برای سرکوهی<br />

زدن چپ یک پروژه بلند مدت و دامنه دار<br />

است.‏ هر کس از میان ما می رود سرکوهی<br />

برخود واجب می بیند چند خطی درباره اش<br />

بنویسد حاال این ضرورت از کجا برمی<br />

خیزد و می خواهد چه چیزی را به چه کسی<br />

ثابت کند بر من روشن است و فکر می کنم<br />

دیگر دست اندر کاران عرصه مطبوعات و<br />

فرهنگ و سیاست هم بدانند و بر آنها هم<br />

روشن باشد.‏ تفکیک هایی نظیر شخصیت<br />

علمی و شخصیت فرهنگی،‏ یکی را تقدیر<br />

کردن و دیگری را نسبت به هم عصران<br />

عقب مانده قلمداد کردن.‏ ابتدا از ‏“کمونیستی<br />

معتقد”‏ سخن گفتن و در انتها وابستگی به<br />

نحله چپ سنتی را عامل شکست در عرصه<br />

فرهنگی دانستن.‏ و جالب تر از همه،‏ اینها<br />

را در سایت بی بی سی فارسی ثبت و منتشر<br />

کردن.‏<br />

آقای سرکوهی ! این فقط شما نیستید که<br />

درباره پرونده سیاسی-‏ فرهنگی-علمی افراد<br />

اظهار نظر می کنید.دیگرانی هم هستند که<br />

می توانند درباره پرونده شما اظهار نظر<br />

کنند.‏ این که فرج سرکوهی که بود و اکنون<br />

که هست.‏ و بنا به سنت و فرهنگ امان<br />

بسیاری از این اظهار نظرها پس از آن که<br />

دستتان از دنیا کوتاه شد بر صفحه کاغذ و<br />

مانیتور جاری خواهد شد.‏ درست نظیر آنچه<br />

شما کردید.‏ می بینید آقای سرکوهی ! شما<br />

نیز چندان با سنت ها بیگانه نیستید؛ شمایی<br />

که به قول خودتان داعیه اندیشه نو در مجله<br />

اتان داشته اید.‏ و اما شهریاری به دوستان<br />

و نزدیکانش چه گفت ‏.او همیشه می گفت<br />

اگر بعدا خواستید به بهانه یاد من،‏ کنار هم<br />

جمع شوید و دیداری تازه کنید،‏ به جای<br />

روز مرگ ‏،روز تولدم با هم قرار بگذارید.‏<br />

شهریاری سنن زیبا را پاس می داشت و<br />

با سنن فرهنگی واپس گرایانه درمی افتاد<br />

و اول از همه هم خودش داوطلب می شد.‏<br />

بگذریم.‏<br />

در نوشته شما تفکیک زیرکانه و هدفمندی<br />

صورت گرفته،‏ تفکیک میان پرونده علمی و<br />

پرونده فرهنگی.‏ نمی دانم در قرون وسطی<br />

و ماجرای گالیله و دادگاه تفتیش عقاید،‏ آیا<br />

گالیله را حول آن ماجرا شخصیتی علمی<br />

ارزیابی می کنید یا سیاسی یا فرهنگی؟<br />

اساسا آیا امکان دارد که شخصیتی چون<br />

گالیله را این طور شقه شقه کرد؟<br />

آقای سرکوهی!‏ شما درباره دانشمندی<br />

صحبت نمی کنید که از شرکت های فراملیتی<br />

پول کالن می گیرد تا پروژه ای را به انجام<br />

رساند.‏ شما درباره دانشمندی صحبت نمی<br />

کنید که از شرکت اکسون موبیل پول می<br />

گیرد تا بدیهیات درباره گرم شدن زمین را<br />

انکار کند.‏<br />

تازه زمانی که دانشمند را با دانشمند مقایسه<br />

می کنی ‏،وجه فرهنگی شخصیت علمی<br />

پرویز شهریاری به مثابه یک دانش پژوه<br />

مستقل برجسته می شود.‏ شهریاری دانش<br />

پژوهی بود که سعی می کرد که زندگی<br />

کند ، او خواسته ناخواسته الگو شد.اما<br />

تالش کرد اگر قرار است الگو شود به<br />

نمونه هایی نظیر اواریست گالوا یا گالیله<br />

و…‏ بیشتر نزدیک باشد تا تکنوکرات های


خاورمیانه<br />

صفحه 170<br />

خود فروخته حل شده در مناسبات اجتماعی<br />

موجود و فرهنگ سرمایه داری داللی.‏ او<br />

در این مسیر کامال خودآگاهانه عمل می کرد<br />

و از تمام امکانات موجود بهره می جست.‏<br />

او تصمیم داشت که در ایران زندگی کند و<br />

در ایران بمیرد.و چون می خواست زندگی<br />

کند در حرکت فرهنگی-علمی-سیاسی اش<br />

همواره شرایط ماندن و کارکردن را لحاظ<br />

می کرد نه شرایط کار کردن و رفتن.‏ در<br />

پرونده فرهنگی شهریاری به مجله ای برمی<br />

خوریم با بیش از بیست سال سابقه فعالیت.‏<br />

می توان بررسی کرد و نشان داد چه تعداد<br />

نویسنده برای اولین بار از مسیر این نشریه<br />

به جامعه فرهنگی ایران معرفی شده اند.یقین<br />

دارم تعداد آنها بسیار است.‏ چه بسیار افرادی<br />

که در سنین مختلف قلم زدن را در این مجله<br />

آموختند چه جوان و چه میانسال.مقاالت<br />

پرشمار و متعدد درج شده درباره جنبش<br />

های عصر حاضر نظیر جنبش ضد جهانی<br />

سازی،‏ جنبش ضد سیاست های نئولیبرالی و<br />

ریاضتی،‏ جنبش ضد سیطره شرکتی،‏ جنبش<br />

ضد جنگ ‏،جنبش کارگری و جنبش حفظ<br />

محیط زیست ‏،همه و همه نشانه ای است از<br />

هماهنگی ضربان این مجله با ضربان جهان.‏<br />

آقای سرکوهی ! شما ترجمه های ادبی و رمان<br />

های ترجمه شده توسط پرویز شهریاری را<br />

با ترجمه های شاملوی بزرگ مقایسه می<br />

کنید و سپس آن را نوعی شکست تعبیر می<br />

کنید.‏ بگذارید لحظه ای ماجرا را برعکس<br />

کنیم فکر می کنم ماجرا به دوره دانشجویی<br />

ام برمی گردد در مجله ای مصاحبه ای<br />

خواندم با احمد شاملو ‏.در آن مصاحبه شاملو<br />

از عشق وافرش در نوجوانی به نجوم و<br />

فضانوردی سخن به میان آورده بود حال<br />

تصور کن شاملو یک کتاب ولو کتاب کودک<br />

هم در مورد نجوم می نوشت یا ترجمه می<br />

کرد.‏ نهایت آن می شد بسیاری از مردم به<br />

خاطر شاملو آن کتاب را می خریدند و شاید<br />

افق جدیدی در برابر دیدگان فرزندانشان باز<br />

می شد.‏ به یاد داشته باشید که شهریاری قبل<br />

از هر چیز یک معلم بوده،معلم ریاضی.‏<br />

نفس این که یک معلم ریاضی و بعدها یک<br />

ریاضی دان و محقق تاریخ علم،‏ که از قضا<br />

از شخصیتی کاریزماتیک برخوردار است<br />

دست به ترجمه رمان پابرهنه ها بزند ‏،چه<br />

پیامی می تواند در بر داشته باشد؟ کنش<br />

فرهنگی نهفته در این عمل چیست؟ آیا به<br />

زعم شما فقط و فقط یک آزمون و خطا در<br />

ترجمه آثار ادبی بوده که به شکست انجامیده؟<br />

به نظر من ابدا این طور نیست ‏.شهریاری با<br />

اسطوره انسان متخصص و تعریف تنگ و<br />

محصور آن در نظام سرمایه داری درافتاد.‏<br />

خواست او انسانی بود که همه جانبه رشد<br />

کرده باشد و اعتقاد داشت تنها چنین انسانی<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

است که به چرخ دنده نظام سرمایه داری بدل نمی شود.‏ او عمال در پرونده مطبوعاتی اش<br />

نیز رشد چنین انسانی را مد نظر قرار داده بود و حتی در برنامه کاری روزانه اش سعی می<br />

کرد چنین تعبیری از انسان را در مورد خود اعمال کرده و متحقق کند.‏ پرویز شهریاری با<br />

کارنامه ای گرانبها در هشتاد و شش سالگی درگذشت.‏ انتظار زیادی است که بخواهیم هشتاد<br />

و شش ساله ها و سی ساله ها همدیگر را بفهمند.‏ او هشتاد و شش ساله گرانمایه ای بود که<br />

از دست رفت.یادش گرامی.‏<br />

پایان<br />

بررسی عوامل جغرافیای سیاسی در<br />

جنگ امپریالیستی علیه سوریه بخش<br />

اول و دوم<br />

مسائل عمومی<br />

نوشتۀ فیدا دکروب<br />

مرکز مطالعات جهانی سازی<br />

ترجمه توسط حمید محوی<br />

گاهنامۀ هنر و مبارزه<br />

روشنترین حقایق؟ دروغی است که به ما لذت می بخشد)‏‎۱‎‏(.‏<br />

خالف آن چه رسانه های امپریالیستی در چنته می پرورانند،‏ ‏]تصاویر دروغین رویدادهای<br />

سوریه[،‏ و آن چه که بی وقفه در هم می بافند،‏ ولی وقتی فصل به اصطالح ‏»بهار عرب«‏<br />

فرا می رسد،‏ به محض این که مورد بررسی نقادانه قرار گیرد،‏ تار و پود آن فورا از هم<br />

گسیخته و به ساخت و ساز تازه ای تبدیل می گردد.‏ در واقع،‏ چنین خوانش نقادانه ای را باید<br />

با بررسی منافع استراتژیک قدرت های امپریالیستی در خاورمیانه شروع کنیم،‏ و به طور<br />

مشخص یعنی از شکوفایی معطر ‏»بهار عرب«‏ که با دقت و حراست تمام،‏ در اتحاد مقدس<br />

عرب – و – آتالنتیک آبیاری شده،‏ تا فردای خروج یگان های ایاالت متحد ه از عراق در<br />

دسامبر . ۲۰۱۱


صفحه 171<br />

‎۱٫‎دو رویکرد در رابطه با جنگ علیه سوریه<br />

در صحنۀ رسانه های همگانی،‏ دو گفتمان<br />

متضاد در خوانش رویدادهای سوریه با<br />

یکدیگر رویارویی می کند : از یک سو،‏<br />

رسانه های عرب – و – آتالنتیک – که<br />

طبیعتا در پیوند با مراکز قدرت های<br />

امپریالیستی هستند،‏ و از سوی دیگر رسانه<br />

های آلترناتیو و مبارز.‏<br />

آن چه به طرح رسانه های عرب – و –<br />

آتالنتیک مربوط می شود،‏ کامال طبیعی<br />

است.‏ در این رسانه ها،‏ مقدما،‏ با تحریف<br />

داده های وقایع در محل شروع می کنند،‏<br />

تا رویدادها روی صحنه به شکل ‏»قطعاتی<br />

از حماسۀ بشر،‏ خشونت آمیز،‏ فروپاشی-‏<br />

عظیم«)‏‎۲‎‏(‏ جلوه کند،‏ نوعی نبرد حماسی<br />

بین نیروی خوبی و بدی،‏ سپس ابلیس نمائی<br />

‏»جبهۀ مخالف«‏ – در این جا دولت سوریه<br />

است که باید به چنین شکلی بازنمائی شود،‏ به<br />

طوری که در او نوعی ‏»شمشمودای«‏ )۳(،<br />

یا ‏»آستاروت«‏ ببینیم،‏ و سرانجام،‏ گروه<br />

های اسالمی مسلح را به شکل فرشتگان<br />

نجات می بینیم،‏ که به شکل کشیش هائی<br />

در حال تمرکز و عبادت هستند،‏ و شعاع<br />

نورانی در چهرۀ آنها نوید آزادی و عدالت و<br />

دموکراسی می دهد.‏<br />

روشن است که این موضوع انواع و اقسام<br />

ترفند های تحریف آمیزی را در بر می<br />

گیرد که برای برانگیختن احساسات توده<br />

های عظیم تماشاگرانی تدارک دیده شده که<br />

به اکران تلویزیونهایشان ‏»قفل شده اند«،‏ و<br />

شاهد پخش نمایشات شکوهمند و شاهکار<br />

تبلیغاتی عرب – و – آتالنتیک هستند.‏<br />

بر این اساس،‏ هر خواننده و یا بیننده ای که<br />

تنها به تبلیغات عرب-و-آتالنتیک،‏ و گفتمان<br />

مفلوک شورای ملی سوریه بسنده کند،‏ به<br />

اعتقاد ما،‏ ارزش های سیاسی کالهبردارانه<br />

ای را کسب می کند که تنها برای بیدار کردن<br />

قلب افراد و حتی قلب رحیم سلطالن مملوک<br />

مؤثر واقع خواهد شد که با ‏»انقالب«‏ سوریه<br />

احساس اتحادی گرم و مطبوع پیدا کند.‏<br />

ولی در مورد رویکرد خودمان در این جا،‏<br />

در رابطه با جنگ امپریالیستی علیه سوریه،‏<br />

که به مجموعه گفتمان آلترناتیو تعلق دارد،‏<br />

چنین است.‏<br />

اوال،‏ جنگ امپریالیستی علیه سوریه،‏ که با<br />

لباس انقالب های معطر به میدان آمده،‏ بر<br />

آن است که : ۱( تجزیه کردن کشوری که در<br />

فردای فروپاشی امپراتوری عثمانی در سال<br />

۱۹۱۸)۵(، بر اساس توافقات و عهد نامه<br />

های مختلف بین قدرت های استعماری پیش<br />

از این تجزیه و تقسیم شده بود.‏ ۲( و تشویق و<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

تحریک هر گروه مذهبی،‏ و قومی،‏ هر کوی<br />

و برزن،‏ با ترکیبات مخلوط سوری)‏‎۶‎‏(،‏ به<br />

اعالم تشکیل دولتی مستقل.‏<br />

هدف اوّ‏ ل نقطۀ مبدأ،‏ یا هدف واقعی به<br />

اصطالح ‏»انقالب«‏ سوریه را تشکیل می<br />

دهد،‏ و دوّ‏ می نقطۀ مقصد یا هدف واقعی<br />

چنین ‏»انقالبی«‏ است.‏<br />

با این وجود نباید فراموش کرد که با وجود<br />

تمام سر و صداهایی که مداحه گویان تبلیغات<br />

امپریالیستی به راه انداخته اند،‏ باید دانست<br />

که قدرت های استعماری هرگز از مداخله<br />

در امور کشورهای ‏»به پا خاسته«‏ کوتاهی<br />

نکرده اند،‏ و این جریان از آغاز تشکیل<br />

چنین دولت هائی طی قرن بیستم تا امروز<br />

دائمی بوده است.‏<br />

ثانیا،‏ آن چه که به شتاب رویدادها مربوط<br />

می شود که فورا به افزایش تهدیدات و<br />

خشونت ها علیه سوریه انجامید،‏ از دیدگاه ما<br />

نتیجۀ موج سونامی بود که توازن نیرو در<br />

خاورمیانه را بین دو جبهه طی دومین جنگ<br />

لبنان )۲۰۰۶( برهم زد،‏ دولت اسرائیل و<br />

حزب هللا،‏ و نتایج منفی شکست اسرائیل در<br />

این جنگ در رابطه با منافع و طرح توسعۀ<br />

امپراتوری ایاالت متحده در منطقه.‏<br />

در واقع،‏ شکست اسرائیل در سال ۲۰۰۶<br />

دولت اسرائیل به عنوان هم پیمان استراتژیک<br />

امپراتوری ایاالت متحده – و امارات و<br />

سلطان های عرب که فرمانبردار امپراتوری<br />

هستند را طبیعتا در شرایط حادی در مقابل<br />

باال آمدن ابرقدرت نوپای ایران قرار داد که<br />

هم پیمانان منطقه ای آن عراق،‏ سوریه،‏ لبنان<br />

و نوار غزه است.‏<br />

۲٫ نخستین شکست : عقب نشینی می ۲۰۰۰<br />

همه چیز چند ماه پس از شروع سومین<br />

هزاره،‏ در شب بیست و سومین روز ماه می<br />

۲۰۰۰ آغاز شد.‏<br />

در تاریکی چنین شب سیاهی بود که ارتش<br />

اسرائیل،‏ پس از بیست و دو سال اشغال،‏<br />

با شتاب از جنوب لبنان نیروهایش را<br />

بیرون کشید.‏ این عقب نشینی ‏»عملیات<br />

تنفس طوالنی«‏ نامیده شد.‏ سرنیزۀ فوالدین<br />

مقاومت لبنان،‏ حزب هللا،‏ جنبش اصول گرای<br />

شیعیان،‏ تسلط خود را در ‏»منطقۀ امنیتی«‏<br />

تحمیل کرد که توسط نیروهای اسرائیلی<br />

ایجاد شده بود.‏ این واقعه همچون زلزله در<br />

توازن نیروها در منطقه انعکاس پیدا کرد.‏<br />

ازد یدگاه لبنان،‏ این واقعه به مثابه پیروزی<br />

درخشان ‏»مقاومت«‏ تلقی شد،‏ که در آن<br />

حزب هللا نقش اصلی را به عهده داشت و از<br />

سال ۱۹۸۲ مبارزه ای سخت را علیه دولت<br />

اسرائیل هدایت می کرد.‏<br />

عالوه بر این،‏ ارتش اسرائیل که به عنوان<br />

‏»بهترین ارتش جهان«‏ شهرت دارد،‏ تحقیر<br />

شده،‏ بی هیچ قید و شرطی برای جلوگیری<br />

از تلفات انسانی،‏ جنوب لبنان را ترک کرد.‏<br />

و این نخستین باری بود که ارتش اسرائیل<br />

زیر فشار نظامی مجبور به ترک منطقه ای<br />

می شد.‏<br />

جنگ<br />

دومین : دوّ‏ م ‎۱٫۳٫‎شکست لبنان)‏‎۲۰۰۶‎‏(‏<br />

شش سال پس از این شکست نظامی و<br />

روحی،‏ روز ۱۲ ژوئیه ۲۰۰۶، در اطراف<br />

ساعت ۹ صبح،‏ مبارزان حزب هللا لبنان به<br />

یک زرهپوش اسرائیلی در خاک اسرائیل<br />

حمله کردند،‏ و دو سرباز اسرائیلی را در<br />

شلوغی های صبحگاهی به اسارت گرفتند<br />

و در دهکده های لبنانی ناپدید شدند.‏ یک<br />

ساعت بعد،‏ یک زرهپوش اسرائیلی دیگر<br />

نیز که برای جستجوی دو سربازشان از<br />

مرز عبور کرده بودند،‏ مورد حمله گرفت<br />

و نابود شد.‏ در نتیجه هشت سرباز اسرائیلی<br />

کشته و دو نفر به اسارت درآمدند،‏ و در<br />

جبهۀ حزب هللا نیز دو نفر کشته شدند.‏<br />

پیامد ها به گونه ای است که گویی دولت<br />

یهودی منتظر چنین واقعه ای بود.‏ با شتاب<br />

شگفت انگیزی که برای کشوری که غافلگیر<br />

شده بوده،‏ خیلی عجیب به نظر می رسد،‏<br />

لشگری از نیروی ذخیره را در مرز لبنان<br />

مستقر کرد.‏<br />

‏»اگر شما صهیونیست ها به لبنان حمله کنید،‏<br />

من برایتان سورپریزهائی تدارک دیده ام که<br />

سرنوشت جنگ و منطقه را تغییر خواهد<br />

داد.«‏ ‏)حسن نصرهللا(‏<br />

‎۱٫۱٫۳٫‎اهداف ارتش اسرائیل<br />

در مورد اهداف عملیات نظامی اسرائیل،‏<br />

دولت اسرائیل سه مورد را مشخص کرده<br />

بود : ۱( بازپس گیری سربازهایی که<br />

توسط حزب هللا ربوده شده بودند.‏ ۲(<br />

متوقف ساختن پرتاب راکت روی شهرهای<br />

اسرائیل.‏ ۳( مجبور ساختن دولت لبنان به<br />

پذیرش و کاربست قطعنامۀ سازمان ملل<br />

متحد در رابطه با خلع سالح حزب هللا و<br />

مستقر ساختن نیروهایش در طول نوار مرز<br />

شمالی کشور.‏<br />

به نام اصل ‏»منزوی سازی تآتر عملیات«،‏<br />

مسدود ساختن بنادر و فرودگاه ها،‏ قطع راه<br />

دمشق-بیروت،‏ بمباران پل ها و حمله به<br />

ذخائر سوخت،‏ از جمله اهداف تعیین شدۀ


http://www.youtube.com/watc<br />

7CRKiemj3IM&noredire=h?v<br />

1=ct<br />

صفحه 172<br />

برای ارتش اسرائیل بود.‏ ارتش اسرائیل بر<br />

آن بود تا از ارسال سربازان به اسارت درآمده<br />

اش به شمال لبنان یا ایران جلوگیری کند،‏ و<br />

فرار مبارزان حزب هللا به طرف شمال،‏ و<br />

ارسال سربازهای ذخیره و نیروهای کمکی<br />

به جنوب و تدارکات لوژیستیک حزب هللا را<br />

ناممکن سازد.‏<br />

چند ساعت بعد،‏ ارتش اسرائیل به چندین<br />

هدف در سرتا سر لبنان حمله کرد.‏ نیروی<br />

هوایی اسرائیل جاده،‏ پل،‏ مراکز برق،‏ تلفن<br />

و فرودگاه بیروت را بمباران کرد و موجب<br />

‏»بزرگترین خسارت طبیعی در مدیترانه«‏<br />

شد.‏<br />

سازمان ملل متحد پاسخ نظامی دولت یهودی<br />

را نامتناسب دانست،‏ ولی ایاالت متحده و<br />

انگلستان به پشتیبانی از اسرائیل ‏»حق دفاع<br />

از خود«‏ را برای این کشور مجاز دانستند.‏<br />

آن چه به گسترش نیروهای فعال ارتش<br />

اسرائیل در جنگ لبنان مربوط می شود،‏<br />

عبارت است از : هفتمین تیپ زرهی به<br />

فرماندهی سرهنگ اشل آسولین،‏ تیپ<br />

زرهی ۱۸۸، تیپ زرهی ۴۰۱ به فرماندهی<br />

سرهنگ موتی کیدور،‏ و تیپ هیا زرهی<br />

۴۳۴ و ۸۴۷ در مجموع با ۴۰۰ تانک<br />

تهاجمی.‏ عالوه بر این تیپ کارملی،‏ تیپ<br />

پیاده نظام گوالنی به فرماندهی سرهنگ<br />

تامیر یادا،‏ تیپ ۳۰۰ به فرماندهی شن<br />

لیونی،‏ تیپ ۶۰۹ الکساندرونی به فرماندهی<br />

سرهنگ شلومی کوهن و تیپ ۹۳۳ ناهال به<br />

فرماندهی سرهنگ میکی ادلشتاین.‏ و تیپ<br />

سی وپنجم چترباز،‏ به فرماندهی سرهنگ<br />

هاگائی موردکاهائی،‏ تیپ های ۲۲۶ و ۵۵۱<br />

در ذخیره)‏‎۷‎‏(.‏<br />

‎۲٫۱٫۳٫‎اهداف حزب هللا<br />

اهداف نظامی حزب هللا از همان نخستین<br />

روز جنگ مشخص بود : ۱( حفظ سربازهای<br />

اسیر ۲( ادامۀ شلیک رگبار کاتیوشا روی<br />

شهرها و شهرک های اسرائیلی،‏ ۳( متوقف<br />

ساختن پیش روی پیاده نظام و تیپ های<br />

زرهی اسرائیل در خاک لبنان،‏ و تخریب<br />

آنها در دره ها و راه های روستائی در<br />

مناطق مرزی.‏<br />

و جنگ آغاز شد !<br />

ابتدا،‏ نیروی هوائی اسرائیل)‏‎۸‎‏(‏ پل ها<br />

و راه ها و قرارگاه هائی را بمباران کرد<br />

که ارتباطات مرکز فرماندهی حزب هللا با<br />

مبارزان را تضمین می کرد.‏ سپس،‏ ارتش<br />

اسرائیل ۱۹۴۰۰ بمب،‏ ۲۲۰۰ موشک<br />

و ۱۲۳۰۰۰ گلوله توپ)‏‎۹‎‏(‏ پرتاپ کرد.‏<br />

سرانجام یگان ها باشتاب به آن سوی مرز<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

یورش بردند.‏<br />

در آن سوی مرز،‏ در دهکدۀ مارون الرأس،‏<br />

۴۵ مبارز حزب هللا موضع گرفته بودند.‏<br />

پس از یازده روز بمباران فشرده و سنگین<br />

هوائی،‏ سربازان اسرائیلی « به مرحمت<br />

آسمانی«‏ موفق شدند که در سرو صدای<br />

مرغ و خروس های آواره و بع بع گوسفندان<br />

پراکنده روی تپه های مشرف به دهکده های<br />

اطراف،‏ در خط دفاعی حزب هللا نفوذ کنند،‏ تا<br />

۴۵ مبارز حزب هللا را که در منطقه موضع<br />

گرفته بودند شکار کنند.‏ ارتش اسرائیل پس<br />

از نبردی طوالنی،‏ یک منطقۀ امنیتی به<br />

عمق یک کیلومتر در مرز لبنان ایجاد کرد.‏<br />

به این ترتیب در بیست و سومین روز ماه<br />

ژوئیه،‏ دهکدۀ مارون الرأس به دست ارتش<br />

اسرائیل افتاد،‏ و پیش روی تیپ های زرهی<br />

ارتش اسرائیل شهامت ماجراجوئی بیش از<br />

این را پیدا نکردند،‏ پیش روی آنها با مقاومت<br />

مبارزان حزب هللا به همین نقطه متوقف شد.‏<br />

‎۲٫۳٫‎ضد حملۀ حزب هللا : جنگ غافلگیرانه<br />

پاسخ حزب هللا نیز به همان اندازه سخت<br />

بود که تهاجم ارتش اسرائیل.‏ با این وجود،‏<br />

ساختار چریکی این گروه لبنانی تاکتیک<br />

متفاوتی را ضروری می ساخت و آن هم<br />

‏»جنگ غافلگیرانه«‏ بود،‏ که سید حسن<br />

نصرهللا در مقام رهبر سازمان اعالم کرده<br />

بود.‏<br />

‎۱٫۲٫۳٫‎نخستین حملۀ غافلگیرانه : حمله به<br />

ساعر ۵<br />

ناوچۀ کالس ساعر ۵، طول حدود ۸۵ متر<br />

و عرض حدود ۱۱ متر<br />

شب چهاردهمین روز ماه ژوئیه،‏ برای<br />

نخستین بار حزب هللا به شکل معنی داری<br />

واکنش نشان می دهد.‏ یک موشک ضد ناو،‏<br />

به کوروت کالس ساعر ۵ نیروی دریائی<br />

اسرائیل در حاشیۀ سواحل لبنان اصابت می<br />

کند.‏ چهار سرباز نیروی دریایی اسرائیل<br />

کشته می شوند.‏ تخریب کوروت نخستین<br />

‏»حملۀ غافلگیر کنندۀ«‏ حزب هللا بود.‏ حسن<br />

نصرهللا چند دقیقه پیش از عملیات،‏ شخصا<br />

از تلویزیون تخریب ناو اسرائیلی را اعالم<br />

می کند : ‏»سورپریزی که می خواهم به شما<br />

قول دهم هم اکنون آغاز شده است.‏ همین<br />

حاال،‏ در دریا،‏ در حاشیۀ سواحل بیروت،‏<br />

کشتی جنگی اسرائیلی که به زیر بناها،‏ و<br />

خانه های مردم ما و مردم ما حمله کرده<br />

بود،‏ ببینید چگونه به آتش کشیده می شود.‏<br />

کشتی غرق می شود و با آن ده ها سرباز<br />

صهیونیست اسرائیلی«.‏<br />

بعدا،‏ یک کشتی اطالعاتی راداری و<br />

جاسوسی که به شکل کشتی باری و خدمۀ<br />

مصری آرایش شده بود،‏ به نحو دیگری مورد<br />

اصابت موشک قرار گرفت و ۱۲ نفر کشته<br />

شدند.‏ پس از این ضربات شگفت انگیز،‏ در<br />

اسمان سیاه،‏ خیلی سیاه بیروت،‏ به دلیل قطع<br />

کامل برق،‏ آتش بازی به راه انداختند.‏ کمی<br />

بعد،‏ روز ۳۱ ژوئیه یک گشتی اسرائیلی در<br />

دریا،‏ کالس ساعر ۴ گویا توسط حزب هللا<br />

در ساحل ‏»صور«‏ مورد حمله قرار گرفت.‏<br />

ولی این مورد را ارتش اسرائیل تأیید نکرد.‏<br />

اهمیت این حمله از این جهت است که برای<br />

نخستین بار،‏ لبنان موفق به زدن یک ‏)یا دو(‏<br />

کشتی جنگی کوروت اسرائیلی می شود و آن<br />

را غرق می کند.‏<br />

در مورد تجهیزات به کار گرفته شده،‏<br />

موشک از نوع سی ۸۰۲ ساخت چین بوده<br />

است.‏<br />

موشک C-802<br />

این حمله در عین حال توازن نیروها را که<br />

مدت ها پیش بین لبنان و اسرائیل تثبیت شده<br />

بود،‏ دچار تحول ساخت.‏ در نتیجه ارتش<br />

اسرائیل تصمیم گرفت ناوچه ها و کوروت<br />

هایش را از آبهای لبنان خارج کند،‏ و نیروی<br />

دریائی اسرائیل از مسیر خارج شد.‏<br />

‎۲٫۲٫۳٫‎دومین سورپریز : حمله به هلیکوپتر<br />

آپاچ<br />

چند روز بعد،‏ بیست و چهارمین روز<br />

ماه ژوئیه،‏ حزب هللا سعی کرد با موشک<br />

هواپیماهای اسرائیلی را هدف بگیرد.‏ یک<br />

هلیکوپتر آپاچ آهاش-‏‎۶۴‎ در شمال اسرائیل<br />

سقوط کرد و دو نفر کشته شدند.‏<br />

آپاچ ‏»هوگ ایرکرافت ۶۴، در ارتفاع<br />

۶۴۰۰ متری با سرعت ۳۶۵ کیلومتر در<br />

ساعت پرواز می کند<br />

رادیو اسرائیل،‏ ‏»کول اسرائیل«‏ در مورد<br />

سقوط این هلیکوپتر اعالم کرد که وقتی به<br />

سوی لبنان در حرکت بوده به کابل الکتریکی<br />

برخورد کرده است.‏ چند روز پیش از این<br />

واقعه،‏ دو هلیکوپتر دیگر و یک شکاری اف<br />

۱۶ نیز به کابل الکتریکی برخورد کرده بود.‏<br />

بعدا،‏ سخن گوی نظامی اسرائیل اعالم کرد<br />

که ممکن است این تجهیزات توسط حزب هللا<br />

مورد حمله قرار گرفته باشد.‏<br />

با چنین حمالتی،‏ ارتش اسرائیل دومین


‏»نبرد غافلگیرانه ای«‏ را که سید حسن<br />

نصر هللا قول داده بود را تجربه کرد.‏<br />

با توجه به تهدید موشک های حزب هللا،‏<br />

شکاری های اسرائیلی باید از نردبان<br />

یعقوب)‏‎۱۰‎‏(‏ باال می رفتند و در ارتفاعات<br />

بلند پرواز می کردند.‏ در نتیجه،‏ فرماندهی<br />

مرکزی اسرائیل در ۲۹ ژوئیه تصمیم گرفت<br />

به حمالتش روی شهر مرزی بنت جبیل<br />

خاتمه دهد)‏‎۱۱‎‏(،‏ و بی آن که به تسخیر شهر<br />

نائل شده باشد،‏ نیروهایش را خارج کرد.‏ این<br />

عقب نشینی برای حزب هللا به مثابه شکست<br />

ارتش اسرائیل تعبیر شد.‏<br />

یک بار دیگر،‏ ارتش اسرائیل در دست یابی<br />

به سومین هدفش که پاکسازی جنوب لبنان<br />

از مبارزان حزب هللا و تخریب زیربنای<br />

نظامی آنان بود ناکام ماند.‏ مضافا بر این<br />

که،‏ برای نخستین بار از سال ۱۹۴۸، ارتش<br />

اسرائیل در وضعیتی قرار گرفته بود که پیش<br />

روی نیروهایش به شکل اجتناب ناپذیری<br />

به تخریب آنها می انجامید.‏ با این وجود،‏<br />

بمباران ها اسرائیلی ادامه یافت و موجب<br />

سفره های سیاه نفت در سواحل لبنان شد.‏<br />

۳٫۲٫۳٫ سومین سورپریز : رگبار کاتیوشا<br />

با وجود برتری انکار ناپذیر و حمالت<br />

سنگین نیروی هوائی اسرائیل،‏ شلیک رگبار<br />

راکت های کاتیوشا قطع نشد و دائما شهرها<br />

و شهرک های اسرائیل را طی ۳۳ روز<br />

جنگ هدف می گرفت و به قلب اسرائیل<br />

ضربه می زد.‏<br />

حزب هللا در مجموع بیش از ۶۰۰۰ موشک<br />

و راکت روی شهرها و مناطق شمالی<br />

اسرائیل پرتاب کرد.‏ شلیک ها روی حیفا<br />

متمرکز بودند)‏‎۱۲‎‏(،‏ به ویژه پاالیشگاه نفت<br />

و صنایع شیمی کشور.‏<br />

تمام شهرک های مناطق مرزی زیر رگبار<br />

راکت ها بودند و چندین شهر بزرگ در<br />

مرکز اسرائیل نیز مورد اصابت قرار<br />

گرفتند.‏ ولی تل آویو با وجود تمام تهدیدات<br />

بمباران نشد.‏<br />

عالوه بر کاتیوشا که به شکل عادی توسط<br />

حزب هللا به کاربرده می شد،‏ موشک های<br />

فجر‎۳‎ با برد ۴۵ کیلومتر را نیز به کار می<br />

برد و فجر ۵ با برد ۷۵ کیلومتر و زلزال با<br />

برد ۱۵۰ تا ۲۰۰ کیلومتر را نیز در اختیار<br />

داشت.‏ این موشک ها در ایران ساخته شده<br />

بودند.‏<br />

در اول ماه اوت،‏ ارتش اسرائیل متوجه شد،‏<br />

چند روزی است که تعداد شلیک ها روی<br />

مناطق اسرائیلی،‏ به طور متوسط به صد در<br />

روز کاهش پیدا کرده و از شدت حمالت<br />

حزب هللا نیز کاسته شده است.‏ به همین<br />

علت،‏ روز ۲ اوت نخست وزیر اسرائیل،‏<br />

اهود اولمرت اعالم کرد که تمام زیربنای<br />

حزب هللا کامال نابود شده است.‏ و اطمینان<br />

پیدا کرده بود که ‏»از هم اکنون چهرۀ<br />

خاورمیانه تحول خواهد یافت.«)‏‎۱۳‎‏(‏<br />

عالوه بر این،‏ اولمرت در شبکه های<br />

تلویزیونی تبریک می گفت که ‏»اسرائیل به<br />

اهداف خود در لبنان رسیده است،‏ و در آینده<br />

حزب هللا،‏ پیش از حمله به ما باید یک بار،‏<br />

دوبار و سه بار فکر کند…«)‏‎۱۴‎‏(.‏<br />

متأسفانه،‏ دیری نگذشت،‏ نه بیش از چند<br />

ساعت که باران راکت ها روی تیبریاد و<br />

حیفا آغاز شد.‏ مناطق دیگر مانند گالیله،‏ بیت<br />

شه آن و شمال کرانۀ باختری رود اردن زیر<br />

آتش قرار گرفتند)‏‎۱۵‎‏(.‏ از سوی دیگر،‏ در<br />

فردای تبریکات اولمرت،‏ حمالت حزب هللا<br />

با دویست شلیک در روز دوباره شروع شد،‏<br />

و حیفا و تمام شمال اسرائیل تا حاشیۀ کرانۀ<br />

باختری رود اردن تا عمق ۷۰ کیلومتر در<br />

فراسوی مرز لبنان طعمۀ آتش شد.‏ آن روز<br />

مرگبارترین روز برای دولت اسرائیل بود.‏<br />

شب آن روز،‏ حسن نصرهللا تل آویو را به<br />

بمباران تهدید کرد)‏‎۱۶‎‏(‏ : ‏»اگر پایتخت ما<br />

را بمباران کنید،‏ ما نیز پایتخت شما را با<br />

خشونت متقابل بمباران خواهیم کرد«)‏‎۱۷‎‏(.‏<br />

او در عین حال رئیس جمهور اسرائیل و<br />

ارتش او را متهم کرد که ابزاری بیش در<br />

دست رئیس جمهور آمریکا ژرژ دابلیو بوش<br />

نیست و مسئول اصلی حملۀ اسرائیل به لبنان<br />

است : ‏»به شما اطمینان می دهم که،‏ نتیجۀ<br />

جنگ هر چه باشد،‏ لبنان نه آمریکائی خواهد<br />

بود و نه اسرائیلی،‏ و هرگز تبدیل به پایگاه<br />

جدیدی در خاورمیانه برای ژرژ دابلیو بوش<br />

و کوندولیزا رایس تبدیل نخواهد شد.«)‏‎۱۸‎‏(.‏<br />

پس از این تهدید،‏ روز ۴ اوت،‏ راکت های<br />

از نوع خیبر ۱ توسط حزب هللا پرتاب شد،‏<br />

و برای نخستین بار شهر هادرا در ۷۵<br />

کیلومتری مرز لبنان و اسرائیل در ۴۰<br />

کیلومتری تل آویو مورد اصابت قرار گرفت.‏<br />

بر این اساس می توانیم بگوییم که ارتش<br />

اسرائیل در یکی دیگر از اهدافش،‏ یعنی<br />

متوقف ساختن شلیک کاتیوشا،‏ ناکام ماند،‏<br />

یعنی دومین هدف در عملیات نظامی در<br />

لبنان.‏<br />

‎۴٫۲٫۳٫‎چهارمین سورپریز : تخریب تانک<br />

مرکوا<br />

سی و یکمین روز جنگ در ژوئیۀ ۲۰۰۶<br />

روزی بود که سرنوشت جنگ علیه لبنان<br />

را رقم زد.‏ در چنین روزی بود که شکست<br />

تازه ای،‏ مطمئنا اسفناک ترین برای ارتش<br />

اسرائیل به وقوع پیوست.‏<br />

پس از محدودیت هائی که برای نیروی<br />

هوائی روی داد و از دور خارج شدن نیروی<br />

دریائی،‏ سرانجام نوبت نیروی زمینی فرا<br />

رسید که حزب هللا به دفع خطر آن پرداخت.‏<br />

از آن جائی که رگبار کاتیوشا و باران راکت<br />

روی شهرها و شهرک های اسرائیل ادامه<br />

یافته بود،‏ مرکز فرماندهی ارتش اسرائیل<br />

تصمیم گرفت که نبرد را با تانک های<br />

مشهور مرکوا به پیش ببرد.‏ یعنی تانک هائی<br />

که موجب افتخار صنایع نظامی اسرائیل<br />

بود.‏ در پشت تانک ها،‏ ۱۳۰۰۰۰ سرباز<br />

که از پیش در حاشیۀ مرز مستقر شده بودند،‏<br />

حرکت کردند.‏<br />

برای چنین طرحی،‏ ده ها تانک مرکوا از<br />

چهارمین نسل )۱۹( در خاک لبنان نفوذ<br />

کردند.‏<br />

هنوز یک کیلومتر در خاک لبنان نفوذ نکرده<br />

بودند که جهنم به مالقاتشان آمد،‏ ۱۵ تانک به<br />

گلولۀ آتش تبدیل شد.‏ میزان خسارات : ۱۸<br />

افسر و سرباز اسرائیلی کشته شدند.‏<br />

چند ساعت بعد،‏ ارتش اسرائیل مجددا دست<br />

به حمله زد،‏ و چهار تانک مستقیما هدف آتش<br />

قرار گرفتند.‏ این نبرد برای ارتش اسرائیل<br />

سخت ترین نبرد بود.‏ فردا برای سومین<br />

بار حمله کردند،‏ ولی تانک ها دوباره در<br />

سه کیلومتری مرز،‏ در دام مبارزان حزب<br />

هللا افتادند،‏ خسارات وارد آمده،‏ تنها در این<br />

روز بالغ بر ۳۹ تانک و بولدوزر بود که یا<br />

تخریب شدند و یا صدمه دیدند،‏ ۲۰ افسر و<br />

سرباز اسرائیلی کشته و تقریبا ۱۱۰ نفر نیز<br />

زخمی شدند.‏<br />

‏»اگر شما صهیونیست ها به لبنان حمله کنید،‏<br />

من برایتان سورپریزهائی<br />

تدارک دیده ام که سرنوشت جنگ و منطقه<br />

را تغییر خواهد داد.«‏ ‏)حسن نصرهللا(‏<br />

‎۱٫۴٫‎آغاز کابوس<br />

ارتش اسرائیل در سی وسومین روز جنگ<br />

پی برده بود که باید از راه آمده بازگردد،‏ بی<br />

آن که به هیچ یک از اهدافی که در نخستین<br />

روز اعالم کرده بود،‏ رسیده باشد،‏ که عبارت<br />

است از : ‎۱‎‏(باز پس گیری سربازهای ربوده<br />

شده توسط حزب هللا،‏ ‎۲‎‏(متوقف ساختن<br />

شلیک راکت به روی شهرهای اسرائیلی،‏ ۳(<br />

مجبور ساختن دولت لبنان به اجرای قطعنامۀ<br />

صفحه 173<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


صفحه 174<br />

سازمان ملل متحد،‏ یعنی خلع سالح حزب<br />

هللا و گسترش نیروهایش روی نوار مرز<br />

شمالی.‏<br />

ولی برعکس،‏ حزب هللا موفق شد که به<br />

سه هدفی که از آغاز جنگ اعالم کرده بود<br />

برسد،‏ که عبارت است از : حفظ سربازهای<br />

اسیر شده،‏ ‎۲‎‏(ادامۀ پرتاب کاتیوشا روی<br />

شهرهای و شهرک های اسرائیلی،‏ ۳(<br />

جلوگیری از پیش رفت پیاده نظام و تیپ<br />

های زرهی و نفوذ در خاک لبنان،‏ و تخریب<br />

تجهیزات اسرائیل در مسیر راه ها و دره<br />

های مشرف به روستاهای مرزی.‏<br />

واکنش روانی مرکز فرماندهی ارتش<br />

اسرائیل در رابطه با چنین شکستی در آخرین<br />

روز جنگ،‏ ۱۴ اوت به شکل چند عملیات<br />

نظامی از نوع و نام کد ‏»انتقام کور«‏ تجلی<br />

یافت.‏ در همین روز،‏ تیروی هوائی اسرائیل<br />

به عنوان آخرین حربه محلۀ مسکونی دبیر<br />

اول حزب هللا،‏ حسن نصرهللا را بمباران<br />

کرد و ۸ ساختمان را ویران کرد و منج ربه<br />

کشته شدن ۶۰ غیر نظامی شد،‏ ولی نام دبیر<br />

اوّ‏ ل حزب هللا در فهرست قربانیان نبود.‏ در<br />

جنوب،‏ ارتش اسرائیل یک میلیون و نیم بمب<br />

خوشه ای پرتاب کرد.‏ تا شاید انتقام افتخار<br />

از دست رفتۀ ارتش از هم گسیخته اش را<br />

بازیابد.‏ مضافا بر این که،‏ برای نخستین<br />

بار از سال ۱۹۴۸)۲۰( ارتش اسرائیل در<br />

تسخیر سرزمین عرب ناکام مانده بود.‏<br />

‎۲٫۴٫‎ایرانیان در پشت در هستند!‏<br />

در مرکز فرماندهی ارتش اسرائیل،‏ پیغام به<br />

این شکل تعبیر شد که : حزب هللا به سالح<br />

های اولترا مدرن دسترسی دارد.‏ با این<br />

وجود،‏ در راهروها و اتاق های سرّی قدرت<br />

های عرب-آتالنتیک،‏ پیغام به نحو دیگری<br />

تعبیر شد : هانیبال پشت در است!)‏‎۲۱‎‏(‏<br />

‏»ایرانی ها پشت در ما هستند!«‏<br />

بر این اساس،‏ نخستین شاخه های آکاسیای<br />

‏»بهار عرب«‏ معطر و آبیاری شده توسط<br />

اتحاد مقدس عرب-آتالنتیک،‏ در رویاروئی<br />

با اوج گیری ابر قدرت تازه تأسیس،‏ در<br />

مخالفت با امپراتوری ایاالت متحده و هم<br />

پیمانانش،‏ در خاورمیانه یعنی ایران،‏ و گنبد<br />

شیعیان،‏ غنچه داد و شکوفا شد.‏<br />

بخش دوّ‏ م<br />

نظم قدیم در خاورمیانه<br />

مسائل عمومی<br />

بسیاری از نامالیمات در این جهان از ابهامات<br />

و سرپوش گذاشتن بر واقعیات منشأ گرفته<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

است)‏‎۱‎‏(.‏ کتاب روی کتاب،‏ مقاله روی مقاله<br />

منتشر می کنند،‏ و هر کدام را نیز چندین بار<br />

منتشر می کنند که مبادا از بد حادثه وسط راه<br />

طوالنی آن چه را که مدعی آن هستند،‏ یعنی<br />

‏»انقالب » سوریه گم شود،‏ و قهرمانانی<br />

که از یک سال و اندی پیش ‏»حاکم مستبد<br />

دمشق«‏ را در حرمسرای شکوهمندش به<br />

محاصره درآورده به فراموشی تاریخ سپرده<br />

شوند.‏ تحلیل مقدماتی،‏ تحلیل ثانوی،‏ تحلیل<br />

داخلی،‏ تحلیل تکمیلی و دیگر انواع تحلیل<br />

اساسی،‏ در هر لحظه،‏ در شمار بسیار منتشر<br />

می شود.‏<br />

دربارۀ هر یک از این تحلیل های کوچک و<br />

بزرگ،‏ گردانندگان تلویزیون دائما با اساتید<br />

علوم سیاسی،‏ متخصصان در امور سوریه،‏<br />

مدیران مراکز پژوهشی در امور خاورمیانه،‏<br />

شارالتان های شرق شناسی که پس از<br />

خواندن « تن تن و سیگارهای فرعون«‏ به<br />

متخصص امور ژئواستراتژی خاور نزدیک<br />

تبدیل شده اند مصاحبه برگزار می کنند و به<br />

روی اکران ها پر ببیننده می فرستند.‏<br />

تمام این سر و صداها و های و هوی<br />

ها،‏ آن چه را که در دهان دره ها،‏ و<br />

خرخرهای رادیو،‏ تلویزیون،‏ انترنت،‏ در<br />

سالن غذاخوری،‏ تمام این چیزهائی که می<br />

شنویم ‏»بحث پر اهمیت«،‏ مشخصا،‏ ‏»بهار<br />

عرب«‏ و به اصطالح ‏»انقالب«‏ سوریه را<br />

تشکیل می دهد.‏<br />

رسانه های نظم سنتی و رایج و حاکم بر حسب<br />

عادت هر بار که می خواهند تصویرپردازی<br />

های خاص و نوعی ی ‏»استبداد«‏ عرب را<br />

در مقابل ‏»دموکراسی دموکراتیک«‏ غرب<br />

قرارداد،‏ به ویژه به این نوع افراد دعوت<br />

می کنند،‏ که به ویژه دکتر در شمنیسم ‏)جادو<br />

پزشکی(‏ خاورنزدیک هستند.‏<br />

با این وجود این بار،‏ می بینیم که همین<br />

‏»دکترها«‏ که پیش از این همه به آنها<br />

مراجعه کرده بودند که از ‏»استبداد عرب«‏<br />

بگویند،‏ با شتاب خودشان را به جلوی<br />

دوربین های رسانه های نظم حاکم و دستگاه<br />

تبلیغاتی امپریالیستی می رسانند،‏ و این بار<br />

نه برای متهم کردن اعراب به ‏»تمایالت<br />

استبدادی«،‏ بلکه بر عکس،‏ برای تبریک<br />

و تهنیت گوئی ‏»بهار«‏ آنها،‏ که در گزافه<br />

گوئی های امپریالیسم به مثابه ‏»تحول<br />

نهائی«‏ و تحقق کلیت دموکراسی بورژوازی<br />

غربی است.»دست بزنید.‏ نمایشنامه به پایان<br />

رسید«)‏‎۲‎‏(‏<br />

دو محور متخاصم در خاور میانه<br />

با این وجود،‏ پشت این مهرورزی های<br />

رعد آسا بین رسانه های حاکم و ‏»انقالب<br />

عرب«،‏ گفتمان مکارانه ‏»بشر دوستانه«‏ و<br />

‏»آزادیخواه«‏ نهفته است که تماما به منافع<br />

استراتژیک امپریالیسم جهانی در خاورمیانه<br />

بازمی گردد.‏<br />

پس از شکست اسرائیل در دوّ‏ مین جنگ<br />

لبنان)‏‎۳‎‏(،‏ امپراتوری از خواب بیدار شد<br />

و واقعیت تلخ را مزه مزه کرد و دید که<br />

ایران در پشت درهای اسرائیل است و گنبد<br />

شیعه بین ایران از شرق تا لبنان در غرب،‏<br />

با عبور از عراق و سوریه ساخته و پرداخته<br />

شده است.‏ این محور مخالف امپراتوری در<br />

خاورمیانه،‏ در واقع،‏ شامل سه کشور است،‏<br />

ایران،‏ سوریه و لبنان ‏)می توانیم عراق یعنی<br />

دولت مالکی پس از خروج نیروهای ایاالت<br />

متحده را نیز اضافه کنیم(.‏<br />

دبیر کل سازمان حزب هللا،‏ حسن نصرهللا به<br />

روشنی این محور را با سه ‏»اندام واره«‏ آن<br />

تشریح کرد : شانه ‏)ایران(،‏ دست ‏)سوریه(‏<br />

و مشت ‏)لبنان()‏‎۴‎‏(.‏<br />

در مقابل این محور،‏ محور طرفداراران<br />

امپراتوری را می بینیم،‏ که اسرائیل،‏<br />

به عنوان سرنیزۀ امپریالیسم جهانی در<br />

خاورمیانه،‏ امارات و سلطان های شبهه<br />

جزیرۀ عربی،‏ مصر در جنوب)پیش از<br />

سرنگون شدن فرعون،‏ حسنی مبارک(،‏ و<br />

ترکیه در شمال.‏ در واقع،‏ محور امپراتوری<br />

در سال ۱۹۷۸ در پیوند با نظمی تشکیل شد<br />

که در کمپ دیوید)‏‎۵‎‏(‏ بنیانگذاری و جایگزین<br />

نظم دوران پس از جنگ دوم جهانی گردید.‏<br />

بر این اساس،‏ واقعا برای ما مشکل است که<br />

بتوانیم به گفتمان ‏»بشردوستانه«‏ در دعاوی<br />

تراژدی ‏»بهار عرب«‏ باور داشته باشیم،‏<br />

و رویدادهای جهان عرب را جدا از طرح<br />

توسعۀ امپراتوری در منطقه تعبیر کنیم.‏<br />

مشاهدات ما در چشم انداز سوریه نشان<br />

داده است که درک شورش مسلحانه در<br />

سوریه و قیام ناگهانی گروه های اسالمی<br />

سلفی مذهب در صحنۀ رویدادها از طریق<br />

گفتمان رسانه های حاکم در غرب و عرب<br />

های وابسته ممکن نیست،‏ و گفتمان شاعرانه<br />

و مفلوک شورای ملی سوریه نیز ما را به<br />

نتیجه نخواهد رساند.‏ درک رویدادها مستلزم<br />

بررسی موارد زیر است :<br />

‎۱‎‏(عناصر قومی-مذهبی چشم انداز داخلی<br />

سوریه.‏<br />

‎۲‎‏(شرایط تاریخی به وجود آمدن دولت های<br />

تازه تأسیس در خاورمیانه،‏ در فردای از هم<br />

پاشیدگی امپراتوری عثمانی در سال ۱۹۱۸<br />

.)۷(


صفحه 175<br />

‎۳‎‏(شکست امپراتوری ایاالت متحده پس از<br />

جنگ در افغانستان و در عراق.‏<br />

‎۴‎‏(شکست اسرائیل در دومین جنگ لبنان)‏‎۸‎‏(.‏<br />

بطور مشخص،‏ یعنی این که هر تحلیلی در<br />

خصوص رویدادهای خشونتبار در سوریه،‏<br />

باید بر اساس این چهار موضوع که در<br />

خطوط باال مطرح کردیم صورت پذیرد.‏<br />

عالوه بر این،‏ ما در پژوهش هایمان باید<br />

در جستجوی رویداد تاریخی معنی داری در<br />

تاریخ خاور میانه باشیم که روی حوادث اخیر<br />

سوریه تأثیر گذار بوده است.‏ زیرا حتی اگر<br />

ما به تمام رویدادهای ‏»بهار عرب«‏ آگاهی<br />

داشته باشیم،‏ برخی از پرسش ها هم چنان<br />

برای ما مطرح خواهد بود که بی جواب می<br />

ماند،‏ که عبارت است از :<br />

اوال،‏ چگونه این موضوع را توضیح دهیم<br />

که در زمانی مشخص از اعالم جنگ علیه<br />

تروریسم در سال ۲۰۱۱، تضاد غرب/اسالم<br />

به تشکیل ‏»جبهۀ مشترک«‏ نائل می آید و<br />

مدعی ‏»دفاع«‏ از دموکراسی و حقوق بشر<br />

در جهان عرب می شود،‏ یعنی ‏»جبهه ای«‏<br />

که،‏ پشت همان سنگر و زیر همان پرچم<br />

‏»آزادی،‏ دموکراسی،‏ عدالت«،‏ امپریالیسم<br />

ایاالت متحده،‏ استعمارگران نوین – و تمدید<br />

شدۀ – اروپائی ‏)نئو-کلونیالیسم(،‏ اسالم<br />

گرایان خلیفه گرای ترکیه،‏ و استبداد عرب<br />

ارتجاعی را گردهم می آورد و متشکل می<br />

سازد؟<br />

ثانیا،‏ چگونه این موضوع را باید بفهمیم که<br />

امارات و سلطان های عرب در خلیج ‏)مترجم<br />

: خلیج فارس(‏ از سوی ایران احساس خطر<br />

می کنند،‏ یعنی کشوری مسلمان،‏ و نه از<br />

سوی دولت اسرائیل که توسط امپریالیسم<br />

بریتانیا در فردای جنگ جهانی در قلب<br />

جهان عرب کار گذاشته شده است؟<br />

ثالثا،‏ چگونه این موضوع را توضیح دهیم که<br />

اسرائیل که به عنوان ‏»تنها دموکراسی«‏ در<br />

خاورمیانه تلقی می شود،‏ ناگهان به ضامن<br />

استراتژیک برای تداوم رژیم های سلطنتی<br />

مستبد و ارتجاعی شبهه جزیرۀ عرب تبدیل<br />

می شود؟<br />

رابعا،‏ چگونه این موضوع را توضیح دهیم<br />

که با وجود تمام تبلیغات امپریالیستی و<br />

تحریف خبری در رسانه ها علیه سوریه،‏<br />

می بینیم که اکثریت مردم سوریه پیوسته از<br />

رئیس جمهور بشار االسد پشتیبانی می کنند،‏<br />

و اکثریت مردم لبنان و عراق نیز از بشار<br />

االسد حمایت می کنند؟ بی آن که مردم ایران<br />

را در این معادله به حساب آورده باشیم.‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

خامسا،‏ چگ.نه این موضوع را توضیح<br />

دهیم که اقلیت های مسیحی در شرق،‏ که<br />

غالبا با ‏»غرب مسیحی«‏ انطباق هویتی<br />

دارند از سوی ‏»دموکراسی دموکراتیک«‏<br />

همین غرب احساس نا امنی می کنند،‏ و «<br />

استبداد«‏ رئیس جمهور سوریه بشار االسد را<br />

به ‏»آزادی«‏ وعده داه شده توسط امپریالیسم<br />

جهانی ترجیح می دهند؟<br />

روشن است که همواره شمار و سرشت<br />

عناصر تعیین کنندۀ هر رویداد خاصی بی<br />

نهایت است،‏ و در هر شیئی که در نظر<br />

بگیریم هیچ نوع شاخصی که بتواند بخشی<br />

از آن را به عنوان تنها عنصر تعیین کننده<br />

نشان دهد،‏ وجود ندارد،‏ با این وجود،‏ نمی<br />

توانیم تنها به این علت که دالیل بی شمار و<br />

بی نهایت هستند،‏ تسلیم ‏»ابهامات و سرپوش<br />

گذاشتن بر واقعیات«‏ و تبلیغات امپریالیستی<br />

شویم.‏ بر عکس،‏ کار تحلیلی ما مستلزم دسته<br />

بندی کردن دالیل بی شمار در گروه های<br />

مختلف و مشخص و محدود است.‏ در این<br />

جا ما تحلیل خودمان را به دو دسته از دالیل<br />

محدود می کنیم : ‎۱‎‏(عناصر قوی – مذهبی<br />

در چشم انداز سوریه،‏ یا مخلوط فرهنگی<br />

سوریه،‏ و ‎۲‎‏(عینیت بخشیدن به سیاستی که<br />

بر اساس همین مخلوط به ایجاد دولت های<br />

تازه تأسیس در فردای فروپاشی امپراتوری<br />

عثمانی در سال ۱۹۱۸، بر اساس شرایط<br />

تاریخی مشخص،‏ دامن زد.‏<br />

از نظم قدیم خاورمیانه<br />

پیش ار هر موضوعی می دانیم که جهان<br />

عرب در حال حاضر از یک دوران بازسازی<br />

بنیادی از دیدگاه نقشۀ جغرافیائی،‏ مرزهای<br />

بیرونی و درونی،‏ اسامی کشورهای عرب و<br />

چگونگی خاص طبیعی آنها عبور می کند.‏<br />

در واقع این دومین بازی سازی طی یک<br />

قرن گذشته است.‏ از آن جائی که نخستین<br />

بازسازی در فردای جنگ جهانی و فروپاشی<br />

امپراتوری عثمانی در سال ۱۹۱۸ با مداخلۀ<br />

امپریالیسم فرانسه و انگلیس تحقق پذیرفت،‏<br />

در نتیجه بین نخستین بازسازی )۱۹۱۸(<br />

و دومین بازسازی)‏‎۲۰۱۱‎‏(،‏ با دو تغییر<br />

روبرو می شویم :<br />

اوال،‏ بازسازی پس از جنگ دوم جهانی که<br />

از سال های ۵۰ و ۶۰ به اجرا گذاشته شد.‏<br />

این بازسازی موجب دو رویداد مهم شد :<br />

‎۱‎‏(سقوط رژیم های سلطنتی که توسط<br />

امپریالیسم فرانسه و بریتانیا در فردای جنگ<br />

جهانی ایجاد شده بود،‏ مانند رژیم سلطنتی<br />

شاه ادریس در لیبی)‏‎۱۹۵۱-۱۹۶۹‎‏(،‏ دستگاه<br />

سلطنتی مصر)‏‎۱۹۲۲-۱۹۵۳()۹‎‏(،‏ رژیم<br />

سلطنتی عراق)‏‎۱۰‎‏(‏ )۱۹۲۱-۱۹۵۸(، رژیم<br />

سلطنتی یمن)‏‎۱۱‎‏(‏ )۱۹۱۸-۱۹۶۲(.<br />

‎۲‎‏(استقالل استعمارات فرانسه و بریتانیا در<br />

آفریقای شمالی و خاور نزدیک.‏<br />

ثانیا،‏ بازسازی بر اساس نظم کمپ دیوید که<br />

در سال ۱۹۷۸ و پس از جنگ ‏»مسخرۀ«‏<br />

اکتبر ۱۹۷۳ ‏)یا جنگ یوم کیپور(‏ به<br />

وقوع پیوست.‏ طی دومین بازسازی،‏ خیل<br />

دیکتاتورها و رژیم های سلطنتی خونبار با<br />

مداخالت امپریالیسم جهانی)‏‎۱۲‎‏(‏ پشتیبانی<br />

و تحمیل شد.‏<br />

طی سه دهه،‏ هیوالهایی مانند مبارک،‏<br />

صدام،‏ امیران و سالطین شبهه جزیرۀ عرب<br />

از مرحمت های امپراتوری ایاالت متحده<br />

و هم پیمانان اروپائی اش بهره مند بودند.‏<br />

از یک سو،‏ این وضعیت راکد اسرائیل را<br />

به مرکز مناسبات منطقه ای تبدیل کرد،‏<br />

و از سوی دیگر اجازه داد که مستبدان و<br />

هیوالهای عربی که به فرمان ایاالت متحده<br />

بودند مردم را به زیر سلطۀ ظالمانۀ خود<br />

بکشند،‏ رژیم وحشت را بر آنها حاکم کنند،‏<br />

شکنجه کنند،‏ تحت فشار بگذارند و قتل عام<br />

به راه بیاندازند.‏ در این جا صدام حسین<br />

را به عنوان مثال یادآور شویم که جنگ<br />

وحشیانه ای را علیه مردم ایران )۱۹۸۸-<br />

۱۹۷۹( به راه انداخت و یک میلیون و نیم<br />

آدم را یا کشت و یا معلول ساخت)‏‎۱۳‎‏(.‏<br />

مبارک،‏ فرعون مصر،‏ پسر رامسس ۲ که<br />

بر مصر فرمانروایی کرد و طی سی سال به<br />

مردم گرسنگی داد،‏ که هیچ فرعونی تا کنون<br />

هرگز به چنین کاری دست نزده بود.‏<br />

عهد نامۀ سایکس-پیکو)‏‎۱۹۱۶‎‏(‏<br />

De l’accord Sykes-Picot<br />

به همان شکلی که نقشۀ جغرافیایی خاورمیانه<br />

نشان می دهد،‏ مرز کشورهای کنونی،‏ در<br />

بهبهۀ جنگ جهانی اوّ‏ ل ترسیم شده است<br />

)۱۹۱۴-۱۹۱۸(. مرزبندی های فعلی به<br />

طور کامال مشخص بر اساس تقسیمات<br />

استعماری،‏ و حاصل چندین عهدنامه و<br />

قرارداد تحمیل شده توسط فرانسه و انگلیس،‏<br />

دو قدرت بزرگ استعماری آن دوران بوده<br />

است.‏ در این جا می توانیم به برخی از این<br />

عهدنامه ها و قراردادها را یادآور شویم :<br />

عهدنامۀ سایکس-پیکو)‏‎۱۹۱۶‎‏(،‏ اعالمیۀ<br />

بالفور)‏‎۱۹۱۷‎‏(،‏ کنفرانس صلح)‏‎۱۹۱۹‎‏(،‏<br />

قرارداد سور)‏‎۱۹۲۰‎‏(‏ و قرارداد<br />

لوزان)‏‎۱۹۲۳‎‏(.‏ نتیجۀ این کاغذ پراکنی ها<br />

چنین شد که فرانسوی ها و بریتانیائی ها<br />

مرزهای بیرونی و درونی مناطق عرب<br />

در امپراتوری عثمانی را بر اساس منافع<br />

استعماری خودشان دوباره ترسیم کردند.‏<br />

کامال روشن است که تقسیم بندی ها بر


صفحه 176<br />

اساس منافع ملت های مفتوح انجام نگرفته<br />

بوده است.‏<br />

نخستین عهدنامه بین قدرت های استعماری،‏<br />

در مورد مناطق عرب در امپراتوری<br />

عثمانی،‏ سایکس-پیکو در سال ۱۹۱۶ بود.‏<br />

قدرت های بزرگ در حال جنگ بودند.‏<br />

هزینۀ چنین جنگی به میلیون ها کشته و<br />

معلول در سنگرهای جنگی رسیده بود تا<br />

مشخص شود که سهم هر یک از دزدان مالی<br />

از سرزمین های مستعمره کدام است و هر<br />

طبیعتا یک سعی می کرد سهم بیشتری را<br />

به خودش اختصاص دهد.‏<br />

با این وجود،‏ به دور از بمباران سنگین<br />

توپخانه،‏ در دانینگ استریت در لندن،‏ دو<br />

قدرت بزرگ استعماری،‏ فرانسه و بریتانیا<br />

خودشان را برای قصابی کردن و کندن<br />

پوست ‏»انسان بیمار اروپا«‏ آماده می<br />

کردند.‏ برای این دو قدرت بزرگ،‏ سقوط<br />

امپراتوری عثمانی موضوعی بود که تنها به<br />

زمان بستگی داشت.‏<br />

پس از چند ماه نامه نگاری و کارهای مقدماتی<br />

بین پل کامبون سفیر فرانسه در لندن،‏ و سر<br />

ادوارد گری وزیر امور خارجۀ،‏ معاهدۀ<br />

سایکس-پیکو بین فرانسه و بریتانیا،‏ بین سر<br />

مارک سایکس و فرانسوا ژرژ-‏ پیکو،‏ در ۱۶<br />

می ۱۹۱۶ تأیید شد.‏ این معاهده تقسیم منطقۀ<br />

بین النهرین را در چشم انداز قرار می داد،‏<br />

و به طور مشخص تر،‏ مناطق بین دریای<br />

سیاه،‏ دریای مدیترانه،‏ دریای سرخ،‏ اقیانوس<br />

هند و دریای کاسپین)دریای مازندران(‏ که به<br />

امپراتوری عثمانی تعلق داشت.‏<br />

عالوه بر این،‏ روسیۀ تزاری و ایتالیا در<br />

مذاکرات شرکت کردند و موافقت خود را<br />

نیز اعالم کردند،‏ که تا ژانویه سال ۱۹۱۸<br />

سرّی باقی ماند،‏ تا وقتی که دولت تازه<br />

تأسیس بلشویک آن را به اطالع دولت<br />

باب عالی ‏)عثمانی(‏ رساند،‏ که هنوز حاکم<br />

سرزمین های مربوطه بود.‏<br />

بر اساس معاهدۀ سایکس-پیکو،‏ سرزمین<br />

شام ‏)منطقه ای که اسرائیل،‏ فلسطین سوریه،‏<br />

اردن،‏ لبنان را در بر می گیرد و بخشی از<br />

عراق را نیز بعضا جزء آن دانسته اند(‏ و<br />

بین النهرین،‏ یعنی سوریۀ طبیعی )۱۴( به<br />

پنج منطقه تقسیم خواهد شد :<br />

‎۱٫‎منطقۀ فرانسوی،‏ تحت نظارت اداری<br />

مستقیم،‏ متشکل از لبنان فعلی و کیلیکیه ‏)به<br />

زبان ترکی استانبولی ‏»کیلیکیا«‏ منطقه ای<br />

است در جنوب شرقی آناتولی.‏ این سرزمین<br />

را ‏»ارمنستان کوچک«‏ نیز نامیده اند(‏<br />

‎۲٫‎منطقۀ عرب ‏»آ«،‏ زیر نفوذ فرانسه که<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

شامل شمال سوریۀ فعلی و منطقۀ موصل<br />

‏)شمال کشور عراق و مرکز استان نینوا(‏<br />

‎۳٫‎منطقۀ بریتانیائی،‏ تحت نظارت مستقیم<br />

متشکل از کویت فعلی و بین النهرین.‏<br />

‎۴٫‎منطقۀ عرب ‏»ب«،‏ تحت نفوذ بریتانیا<br />

که شامل جنوب سوریۀ فعلی،‏ اردن فعلی و<br />

فلسطین آیندۀ تحت قیومیت است.‏<br />

‎۵٫‎منطقۀ تحت نظارت رسمی بین المللی<br />

شامل سنت ژاندارک،‏ حیفا و اورشلیم می<br />

شود.‏ بریتانیا کنترل دروازه های حیفا و<br />

سنت ژاندارک را به دست می آورد)‏‎۱۵‎‏(.‏<br />

مخالفت ایاالت متحده با عهدنامۀ سایکس-‏<br />

پیکو<br />

در سطح دیگر،‏ ایاالت متحده که در<br />

آغاز قرن بیستم خود را به عنوان نیروی<br />

‏»آزادیبخش«‏ نشان می داد،‏ برای شرکت<br />

در مذاکرات سایکس-پیکو هیج نماینده ای<br />

گسیل نکرد،‏ و رئیس جمهور توماس وودرو<br />

ویلسون روی حق تعیین سرنوشت برای<br />

ملت ها پافشاری می کرد.‏ در نتیجه،‏ روز<br />

۸ ژانویه ۱۹۱۸ در مقابل کنگرۀ آمریکا<br />

چهارده نکته را یادآور شد که می بایستی<br />

به حل مسائل پس از جنگ یاری رساند.‏ در<br />

منطق این چهارده نکته،‏ پیشنهاد برای ارسال<br />

یک هیئت تحقیقاتی در سوریه مطرح شده<br />

بود.‏ در این چهارده مورد ویلسون موضع<br />

گیری خودش را در رابطه با تقسیم اراضی<br />

امپراتوری عثمانی مطرح می کند :<br />

مناطق ترک که تحت تصرف امپراتوری<br />

عثمانی فعلی می باشد،‏ باید حاکمیت و امنیت<br />

آنها تضمین گردد،‏ ولی برای ملت های دیگر<br />

که زیر سلطۀ ترک به سر می برند،‏ امنیت<br />

جانی و امکان رشد مستقل آنها باید تضمین<br />

گردد،‏ در مورد تنگۀ داردانل باید دائما باز<br />

باشد و عبور و مرور کشتی ها و تجارت<br />

تمام ملل جهان تحت نظارت بین المللی<br />

قرارگیرد)‏‎۱۶‎‏(.‏<br />

در واقع،‏ اصول ویلسون اشغال مناطق<br />

عرب امپراتوری عثمانی را توسط فرانسه<br />

و بریتانیا کامال نفی نکرد،‏ بلکه کامال بر<br />

عکس برای آن وجهۀ قانونی قائل شد.‏<br />

در اصول قید شده توسط ویلسون تنها<br />

حاکمیت مناطق ترک امپراتوری عثمانی باز<br />

شناسی شده بود،‏ ولی در مورد مناطق او<br />

تنها ‏»امنیت جانی و امکان رشد مستقل«‏<br />

را تضمین می کند،‏ بی آن که واقعا آن را<br />

تأمین کند.‏ چنین امری به این معنا باید تلقی<br />

شود،‏ که دیدگاه های ویلسون سوریه را به<br />

عنوان کشوری که بتواند دربارۀ حال و آیندۀ<br />

خود تصمیم بگیرد باز شناسی نمی کند،‏ و<br />

در نتیجه برای دستیابی به استقالل باید تحت<br />

قیومیت استعماری به سر برد.‏<br />

گفتمان ‏»آزادیخواهانۀ«‏ ویلسون از دیدگاه<br />

محتوا و نه از دیدگاه شکل،‏ با بیانیه ای که<br />

توسط قدرت های استعمارگر در کنفرانس<br />

برلن در سال ۱۸۸۴ برای تقسیم آفریقا<br />

)۱۷( صادر کرده بودند،‏ تفاوتی نداشت.‏<br />

اگر کنفرانس برلن )۱۸۸۴( گفتمان ‏»تمدن<br />

ساز«‏ را برای توجیه چپاول آفریقا)‏‎۱۸‎‏(‏ به<br />

تصویب رساند،‏ کنفرانس صلح )۱۹۱۹(<br />

گفتمان ‏»آزادیخواهانه«‏ را برای حل و فصل<br />

مشکالت چپاول خاورمیانه به کار بست.‏<br />

در عین حال گفتمان ‏»دموکراسی خواه«‏<br />

امپراتوری ایاالت متحده در شب پیش از<br />

تهاجم به عراق در سال ۲۰۰۳ را به یاد<br />

بیاوریم.‏<br />

بر خالف آن چه کنفرانس صلح تبلیغ می<br />

کرد،‏ سوری ها )۱۹( کامال مصمم بودند که<br />

استقاللشان را بی آن که تحت قیومیت قدرت<br />

های استعماری باشند به دست آورند.‏<br />

این موضوع از قرن نوزدهم با حضور<br />

احزاب سیاسی بزرگ،‏ جریان ها،‏ سازمان<br />

ها،‏ کلوب ها،‏ روزنامه ها،‏ چاپخانه ها و<br />

انتشاراتی که هدف اصلی آنها تحقق بخشیدن<br />

به استقالل مناطق عرب امپراتوری عثمانی<br />

بود توجیه پذیر است.‏ در واقع،‏ حقیقت ندارد<br />

که ترک های شکست خورده در جنگ<br />

بزرگ،‏ زمین پر خار و خسی برجا گذاشتند<br />

که مشتی مردم بدوی در آن زندگی می<br />

کردند،‏ و تمام آن مطالبی که استعمارگران<br />

معموال دوست دارند در گزارشاتشان تعریف<br />

کنند،‏ بلکه کامال بر عکس،‏ شهرهای عرب<br />

در امپراتوری عثمانی از دیدگاه شهر سازی<br />

عصر خود در سطح بسیار پیش رفته ای<br />

بود.‏<br />

مطمئنا،‏ موضع گیری ایاالت متحده در<br />

رابطه با طرح های تقسیم شرق،‏ در شب<br />

پیش از کنفرانس صلح ۱۹۱۹، به دلیل<br />

سرشت ‏»آزادیخواهانۀ«‏ ایاالت متحده نبود،‏<br />

بلکه با توجه به توازن نیروها بین دو قدرت<br />

استعماری کهنه کار،‏ در شرایطی که در حال<br />

شکست خوردن در جنگ در اروپا بودند،‏<br />

فرانسه و انگلیس از یک سو،‏ و قدرت<br />

امپریالیستی بالنده از سوی دیگر،‏ در سال<br />

۱۹۱۷، ایاالت متحده به یاری شان شتافته<br />

بود.‏<br />

به عبارت دیگر،‏ ایاالت متحده در آن دوران<br />

می خواست بلندپروازی های استعماری<br />

فرانسه و بریتانیا را تخفیف دهد،‏ که در پی<br />

مبدل ساختن خاورمیانه بر اساس الگوی


Jacob fuyant son frère Ésaü,<br />

représentant une échelle montant<br />

vers le ciel. Cet épisode<br />

est décrit dans le Livre de la<br />

.)19-28:11( Genèse<br />

صفحه 177<br />

آفریقا بودند.‏<br />

عالوه بر این،‏ منافع ایاالت متحده ایجاب می<br />

کرد که مناطق عرب در امپراتوری عثمانی<br />

در اشغال کامل قرار نگیرد و به مستعمرۀ<br />

کامل،‏ مشابه آن چه در آفریقا رواج داشت،‏<br />

تبدیل نگردد،‏ بلکه در اشغال غیر مستقیم و<br />

تحت نظارت جامعۀ بین الملل قرارگیرد.‏<br />

بر اساس چنین خواستی با کنار زدن<br />

امپریالیسم بریتانیا و فرانسه،‏ و جلوه گاه<br />

هایش،‏ نظام حقوقی تازه ای به تدریج<br />

جایگزین شد.‏ جامعۀ بین الملل در چهارچوب<br />

هیئتی به آرای مردم مراجعه کردند.‏ کمیسیون<br />

تحقیقاتی کینگ-کرین در سال ۱۹۱۹ به<br />

فلسطین،‏ لبنان،‏ سوریه و به کیلیکیه فرستاده<br />

شد،‏ تا دربارۀ خواست مردم این مناطق<br />

در مورد آیندۀ خودشان تحقیق کند.‏ بریتانیا<br />

نیز در عراق بین دسامبر ۱۹۱۸ و ژانویه<br />

۱۹۱۹ هیئتی برای تحقیق دربارۀ آرای<br />

عمومی مردم به راه انداخت.‏<br />

فرانسوی ها و بریتانیائی که در تصرف<br />

دمشق در سال ۱۹۱۸ شرکت داشتند،‏ احساس<br />

کردند که تسلط بر اوضاع از دستشان خارج<br />

شده است،‏ در نتیجه از کمیسیون خارج شدند<br />

و باشتاب تقسیم بندی هائی را که در معاهدۀ<br />

سایکس-پیکو مطرح کرده بودند،‏ به اجرا<br />

گذاشتند.‏ سال بعد،‏ نیروهای بریتانیائی از<br />

منطقه ای که به فرانسه تعلق داشت بیرون<br />

آمدند و نیروهای فرانسوی کنترل را به دست<br />

گرفتند.‏<br />

در نبود توانائی برای مقابله با خواست قدرت<br />

های استعماری،‏ جامعۀ بین الملل در سال<br />

۱۹۲۰ قیومیت مناطق عرب امپراتوری<br />

عثمانی را واگذار کرد.‏ این مناطق می بایستی<br />

خیلی سریع،‏ دست کم بر اساس قرارداد در<br />

دو منطقه به استقالل دست یابند.‏ با این وجود<br />

ملی گرایان سوریه،‏ که از پایان قرن نوردهم<br />

سازماندهی کرده بودند،‏ به امید ایجاد سوریه<br />

مستقل به انضمام لبنان و فلسطین،‏ تفویض<br />

قدرت را نپذیرفتند و با آن مخالفت کردند.‏<br />

در مارس ۱۹۲۰، کنگرۀ ملی سوریه،‏ که<br />

در ۱۹۱۹ انتخاب شده بود،‏ حق قیومیت<br />

فرانسه را رد کرد و به شکل یک جانبه<br />

اعالم استقالل کرد.‏ با این وجود،‏ در آوریل<br />

۱۹۲۰، کنفرانس ‏»سان رمو«‏ معاهدات<br />

سایکس-پیکو را تأیید کرد،‏ و مداخلۀ نظامی<br />

فرانسه را قانونی دانست.‏<br />

در نتیجه،‏ یگان های ژنرال گورو طی ماه<br />

ژوئیه وارد دمشق شد،‏ و به شکل خشونت<br />

باری استقالل سوریه را درهم شکست.‏<br />

هزاران ملی گرای سوری توسط قدرت<br />

اشغالگر فرانسه اعدام شدند.‏ ‏»طرح بزرگ<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

عرب«‏ پیرامون دمشق برای اتحاد مناطق<br />

عربی که پیش از این به امپراتوری عثمانی<br />

تعلق داشت،‏ از هم فروپاشید.‏ در حالی که<br />

نسبت به ترک ها خصومت می ورزیدند،‏<br />

خیلی به سرعت احساس ضد فرانسوی نیز<br />

بین مردم سوریه افزایش یافت .<br />

بر این اساس،‏ با تجزیۀ سوریۀ طبیعی،‏<br />

دولت های تازه ای به وجود آمد که پیش از<br />

اشغال فرانسوی ها و بریتانیائی ها هرگز<br />

وجود نداشت : عراق،‏ اردن،‏ کویت،‏ لبنان،‏<br />

فلسطین،‏ سوریه،‏ و به همین ترتیب دو کشور<br />

دیگر که زیاد دوام نیاورد،‏ به دلیل مخالفت<br />

تمام عیار مردم سوریه،‏ این مخالفت به<br />

انقالب سوریه ۱۹۲۵-۱۹۲۷ انجامید – دو<br />

کشور مذکور دولت دروز و دولت علوی<br />

است.‏<br />

Fida Dakroub, Ph.D<br />

پی نوشت بخش اول :<br />

۱( به نقل از آلفونس کار.‏ ۲۴ نوامبر<br />

۱۸۰۸ در پاریس به دنیا آمد و ۳۰ سپتامبر<br />

۱۸۹۰ در سن رافائل چشم از جهان فروبست.‏<br />

روزنامه نگار و رمان نویس فرانسوی.‏<br />

‎۲٫‎ویکتور هوگو،‏ افسانۀ قرون<br />

۳٫ شمشودای یا اسموده نام دیوی در انجیل<br />

است که به نام های متعددی نامیده شده<br />

۴٫ آستاروت دیوی است،‏ قدرتمند و خزانه<br />

دار جهنم است<br />

http://www.legrandsoir.info/ ]۵[<br />

critique-du-discours-de-la-<br />

…revol<br />

http://www.legrandsoir.info/ ]6[<br />

critique-du-discours-de-la-<br />

…revol<br />

http://zahal.wordpress. ]7[<br />

ordre-de-ba-/24/07/2008/com<br />

…-taille-des<br />

‎8‎‏.نیروی هوا-فضای اسرائیل یکی از<br />

ترکیبات نیروی دفاعی اسرائیل است،‏ و<br />

شامل ۷۱۰ هواپیما و ۱۸۱ هلیکوپتر ، و<br />

در عین حال پهپاد،‏ ماهواره و موشک های<br />

بالیستیک می باشد.‏<br />

‎10‎‏(نردبان یعقوب ‏)در انجیل،‏ فصل آفرینش<br />

)۱۱-۱۹: ۲۸( یعقوب خواب می بیند که<br />

برای فرار از برادرش ایزائی از نردبانی<br />

باال می رود که سر به سر آسمان دارد.‏<br />

داستان این نردبان،‏ از دیدگاه نمادینهف به<br />

معنای مسیح به عنوان میانجی گر آسمان و<br />

زمین است،‏ در باالی نردبان خدا حضور<br />

دارد.‏ فرشته ها دائما از این نردبان باال و<br />

پائین می روند.‏<br />

‎۱۱‎‏(جمعیت بنت جبیل ۳۰۰۰۰ نفر تخمین<br />

زده شده است.‏ اسرائیل این شهر را در سال<br />

۱۹۸۲ اشغال کرد و در سال ۲۰۰۰ یگان<br />

هایش را از آن جا بیرون کشید.‏ اسرائیل این<br />

شهر را ‏»مرکز حزب هللا«‏ تلقی می کند.‏<br />

این شهر به دلیل حملۀ ارتش اسرائیل شهرت<br />

یافت.‏ طی جنگ ژوئیه ۲۰۰۶، نبرد جانانه<br />

ای در اطراف و در داخل این شهر به وقوع<br />

پیوست،‏ در نتیجه پنجاه و یکمین تیپ ویژۀ<br />

گوالنی از ارتش اسرائیل با مقاومت غیر<br />

قابل منتظره ای روبرو شد و اجبارا عقب<br />

نشینی کرد.‏<br />

‎۱۲‎‏(حیفا شهر ساحلی اسرائیل در ساحل<br />

مدیترانه.‏ حیفا به عنوان شهر مرکزی شمال<br />

اسرائیل شهرت دارد،‏ جمعیت آن معدل یک<br />

میلیون نفر در سال ۲۰۰۸ است.‏ آبهای<br />

عمیق و صنایع شیمیایی از وجه مشخصات<br />

این شهر است.‏<br />

http://www.lalibre.be/actu/ ]۱۳[<br />

/299333/international/article<br />

…plui<br />

http://www.radio-cana- ]14[<br />

da.ca/nouvelles/Internation-<br />

…0/08/2006/al<br />

http://www.lalibre.be/actu/ ]15[<br />

/299333/international/article<br />

…plui<br />

http://www.radio-cana- ]16[<br />

da.ca/nouvelles/Internation-<br />

…0/08/2006/al<br />

http://www.radio-cana- ]17[<br />

da.ca/nouvelles/Internation-<br />

…0/08/2006/al<br />

http://www.radio-cana- ]18[<br />

http://www.ifri.org/files/Se- ]۹[<br />

curite_defense/Focus_strate-<br />

…gique<br />

L’Échelle de Jacob se ]10[<br />

réfère au rêve du patriarche


27-10-2011-8216spring8217<br />

The .)2002( .Karsh, Efraim ]13[<br />

Os- ,1988-1980 Iran-Iraq War<br />

.prey: London<br />

صفحه 178<br />

da.ca/nouvelles/Internation-<br />

…0/08/2006/al<br />

‎19‎‏(مرکوا ۴ در ۲۴ ژودن ۲۰۰۴ وارد<br />

خدمت ارتش اسرائیل شد<br />

۲۰(۱۴ می ۱۹۴۸ تاریخ اعالم استقالل<br />

دولت اسرائیل ‏)دولت عبری(‏<br />

‎۲۱‎‏(هانیبال،‏ در جنگ کن چنان وحشتی در<br />

دل رمی ها انداخته بود که رمی ها فریاد می<br />

زدند ‏»هانیبال در پشت در است«.‏ والدین<br />

وقتی می خواستند بچه هایشان از کاری<br />

بازدارند،‏ و برای ترساندن آنها از چیز بسیار<br />

ترسناک،‏ به آنها می گفتند ‏»هانیبال پشت در<br />

است«.‏ این تکیه کالم از آن تاریح رایج شد.‏<br />

Fida Dakroub<br />

فیدا داکروب<br />

دکتر در مطالعات فرانسوی)‏‎۲۰۱۰‎‏(‏ نویسنده<br />

و پژوهشگر،‏ عضو ‏»گروه پژوهشگران<br />

در مطالعات ادبیات و فرهنگ فرانسوی«‏<br />

در دانشگاه وسترن اونتاریو.‏ فیدا داکروب<br />

نویسندۀ کتاب ‏»شرق به تلقی امین مألوف،‏<br />

نوشتار و ساختار هویت در رمان های<br />

تاریخی امین مألوف«)‏‎۲۰۱۱‎‏(.‏ این کتاب تز<br />

دکترای او می باشد.‏<br />

مأخذ :<br />

http://www.mondialisation.ca/index.<br />

30846=php?context=va&aid<br />

پی نوشت بخش دوم:‏<br />

‎۱‎‏(به نقل از فدور داستایوسکی<br />

‎۲‎‏(امپراتور رم در بستر مرگ،‏ بیش از پیش<br />

احساس ناتوانی می کرد،‏ دستور داد یک<br />

آینه براش بیاورند،‏ موهایش را شانه کرد و<br />

ریشهایش را تراشید.‏ بعد گفت : آیا من نقشم<br />

را خوب بازی نکرده ام؟«‏ به او پاسخ گفتند،‏<br />

آری.‏ او گفت ، پس دست بزنید،‏ نمایشنامه<br />

به پایان رسید.‏<br />

» ! Plaudite, acta est fabula «<br />

‎۳‎‏(فیدا دکروب.‏ )۱۴ می ۲۰۱۲(. شکست<br />

اسرائیل در دومین جنگ لبنان)‏‎۲۰۰۶‎‏(‏<br />

http://video.moqawama.org/ ]۴[<br />

1=sound.php?catid<br />

‎5‎‏(توافقات کمپ دیوید در ۱۷ سپتامبر<br />

۱۹۷۸ توسط انورالسادات رئیس حمهور<br />

مصر و مناخیم بیگین نخست وزیر اسرائیل،‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

به میانجیگری جیمی کارتر رئیس جمهور<br />

آمریکا به امضا رسید.،‏ و شامل دو معاهدۀ<br />

است که پس از ۱۳ روز مذاکرۀ محرمانه<br />

در کمپ دیوید،‏ در کاخ سفید به امضا رسید.‏<br />

این توافقا ت به امضای قرارداد صلح بین<br />

اسرائیل و یک کشور عرب انجامید : قرارداد<br />

صلح اسرائیل و مصر در سال ۱۹۷۹٫<br />

Voir l’article de l’auteur, « Le ]۶[<br />

Vendémiaire de la Sainte--11<br />

Révolution syrienne ou L’Échec<br />

: » du Conseil national syrien<br />

-http://www.legrandsoir.info/le<br />

vendemiaire-de-la-sainte--11<br />

revolution-syrienne-ou-l-echecdu-conseil-national-syrien.html<br />

‎7‎‏(شرایط تاریخی از دیدگاه ما به معنای<br />

مجموعه توافقات و معاهدات بین قدرت<br />

های استعماری و امپریالیستی در خصوص<br />

تقسیم بندی شرق به چندین دولت متخاصم<br />

در فردای جنگ جهانی اوّ‏ ل)‏‎۱۹۱۴-۱۹۱۸‎‏(‏<br />

است.‏<br />

‎۸‎‏(فیدا دکروب.‏ ‏»شکست اسرائیل در دومین<br />

جنگ لبنان«‏ در بحش اوّ‏ ل همین مقاله<br />

‎۹‎‏(رژیم سلطنتی در سال ۱۹۲۲ ایجاد شد<br />

یعنی وقتی که دولت بریتانیا استقالل مصر<br />

را به رسمیت شناخت.‏ به این ترتیب،‏ سلطان<br />

فواد اوّ‏ ل در نخستین دولت تازه تأسیس به<br />

پادشاهی رسید.‏ در سال ۱۹۳۶ فاروق اوّ‏ ل<br />

به عنوان پادشاه جانشین پدرش شد.‏ پیش از<br />

فرانسه،‏ از سال ۱۸۸۲ مصر تحت تصرف<br />

و نظارت بریتانیا اداره می شد.‏<br />

۱۰( ۲۳ اوت ۱۹۲۱ رژیم سلطنتی اعالم<br />

شد،‏ یعنی طی دورانی که بریتانیا حق<br />

نظارت در بین النهرین را داشت.‏ تفیض<br />

سلطۀ جامعۀ بین الملل با مداخلۀ بریتانیا از<br />

دیدگاه حقوقی تا سال ۱۹۲۲ واجد اعتبار<br />

بود،‏ ولی قیومیت بریتانیا به شکل جزئی تا<br />

سال ۱۹۳۲ ادامه یافت،‏ یعنی سالی که عراق<br />

کامال استقالل خود را به دست آورد.‏<br />

‎۱۱‎‏(رژیم سلطنتی یمن دولتی است بین سال<br />

های ۱۹۱۸-۱۹۶۲ در بخش شمال یمن فعلی<br />

‎14‎‏(سوریه طبیعی،‏ به طور خالصه سوریۀ<br />

انجیلی-یونانی،‏ بین آناتولی،‏ بین النهرین،‏<br />

مدیترانه و صحرای سینا واقع شده ‏)در حال<br />

حاضر شامل سوریه،‏ لبنان،‏ فلسطین،‏ اردن،‏<br />

عراق،‏ کویت و دولت یهودی می شود(.‏<br />

‎۱۵‎‏(لورانس،‏ هانری.‏ ‏»چگونه امپراتوری<br />

عثمانی تجزیه شد«،‏ منتشر شده در لوموند<br />

دیپلماتیک،‏ آوریل ۲۰۰۳٫<br />

۱۶(۱۴ مادۀ رئیس جمهور ویلسون،‏ پیغام<br />

به کنگره برای توضیح برنامۀ صلح ایاالت<br />

متحده،‏ ۸ ژانویه ۱۹۱۸٫<br />

‎۱۷‎‏(کنفرانس برلن سازمان و همکاری اروپا<br />

برای تقسیم آفریقا را تحت تأثیر قرارداد.‏<br />

این کنفرانس در ۱۵ نوامبر ۱۸۸۴ در<br />

برلن برگزار شد و در ۲۶ فوریه ۱۸۸۵ به<br />

پایان رسید.‏ به ابتکار پرتقال و سازماندهی<br />

بیسمارک،‏ آلمان،‏ اتریش-هنگری،‏ بلژیک،‏<br />

دانمارک،‏ اسپانیا،‏ فرانسه،‏ بریتانی،‏ هلند،‏<br />

پرتقال،‏ روسیه،‏ سوئد-نروژ،‏ ترکیه و ایاالت<br />

متحده شرکت داشتند.‏ کنفرانس برلن آفریقا<br />

را تقسیم نکرد،‏ ولی قوانین و اصول تقسیم<br />

آفریقا را بین قدرت های استعماری مشخص<br />

کرد.‏<br />

‎۱۸‎‏(در سال ۱۸۷۶، کنفرانس جغرافیای<br />

بروکسل )۱۲-۱۹ سپتامبر ۱۸۷۶( پادشاه<br />

بلژیک لئوپولد دوّ‏ م فراخوانده شده بود تا<br />

هیئتی را به کنگو بفرستند،‏ تا به اصطالح<br />

تجارت بردۀ سیاه توسط عربها را ملغا<br />

ساخته،‏ و مشخصا بر اساس ادعای او،‏ قارۀ<br />

آفریقا را متمدن کنند.‏<br />

‎۱۹‎‏(سوری ها،‏ دراین جا به معنای ساکنان<br />

سوریۀ طبیعی پیش از قرارداد سایکس-‏<br />

پیکو است.‏<br />

مأخذ<br />

http://www.mondialisation.ca/index.<br />

30994=php?context=va&aid<br />

oc- 10 ,2011( .Özhan, Taha ]۱۲[[<br />

tobre). The Arab “Spring”. Hür-<br />

2012 mai 21 riyet. Récupéré le<br />

de<br />

http://www.hurriyetdailynews.com/default.<br />

-n=the-arab&438=aspx?pageid


خاورمیانه<br />

اخوان املسلمین مصر به ارکستر آمریکا – اروپا – اسراییل برای<br />

جنگ در سوریه پیوست<br />

نویسنده:‏ تونی کارتالوچی<br />

برگردان:‏ ع.‏ سهند<br />

صفحه 179<br />

تارنگاشت عدالت<br />

شخص از بهاصطالح منتقدین ‏»سرسخت«‏<br />

ایاالت متحده و اسرائیل انتظار دارد که در<br />

مقابل هر سیاست خارجی مشترک ایاالت<br />

متحده-اسرائیل،‏ بویژه زمانی که آن سیاست با<br />

کشتار دسته جمعی شمار زیادی از همنوعان<br />

عرب برای گسترش سلطه غرب در سراسر<br />

خاورمیانه درگیر است،‏ یک آنتیتز ارائه<br />

نمایند.‏ اما،‏ اخوان المسلمین مصر دقیقاً‏<br />

خالف این را انجام داده است،‏ و پس از یک<br />

کارزار متظاهرانه ضدآمریکایی،‏ و تبلیغات<br />

ضداسرائیلی در جریان انتخابات ریاست<br />

جمهوری،‏ خواهان ‏»مداخله«‏ بینالمللی در<br />

سوریه است.‏<br />

ایهود باراک،‏ وزیر دفاع اسرائیل،‏ اخیراً‏<br />

با اشاره به کشتار حوله،‏ خواهان مداخله<br />

بینالمللی در سوریه شد،‏ درخواستی که<br />

محمود غزالن،‏ سخنگوی اخوانالمسلمین<br />

مصر آن را تکرار کرد.‏ بازوی سوری<br />

اخوان ‏المسلمین،‏ در خشونت گروهگرایانه<br />

مورد حمایت ایاالت متحده،‏ اسرائیل،‏<br />

عربستان سعودی،‏ و قطر که بیش از یک<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

سال است سوریه را ویران کرده،‏ شدیداً‏<br />

درگیر بوده است و در واقع آن را هدایت<br />

میکند.‏ رویترز،‏ در ۶ مه ۲۰۱۲، در مقاله<br />

ای نوشت:‏ ‏»منابع اپوزیسیون میگویند<br />

اخوان،‏ کامالً‏ بی سر و صدا،‏ به متواریان<br />

متشکل در ارتش آزادی سوریه مستقر<br />

در ترکیه کمک مالی داده است و پول و<br />

تجهیزات به سوریه منتقل نموده،‏ پایگاه آنها<br />

را در میان دهقانان کوچک سنی و طبقه<br />

متوسط سوریه احیاء کرده است.«‏<br />

گرچه رویترز مطلقاً‏ ‏»چگونگی«‏ تجدید<br />

حیات اخوان المسلمین را توضیح نمیدهد،‏<br />

اما این در سال ۲۰۰۷ در مقاله ای تحت<br />

عنوان ‏»تغییر جهت«‏ بقلم سیمون هرش<br />

در ‏»نیویورکر«‏ افشا شد،‏ و نشان داده<br />

شد که اخوان المسلمین مستقیماً‏ از طرف<br />

ایاالت متحده و اسرائیل پشتیبانی میشود،‏<br />

و برای اینکه ‏»اعتبار«‏ بهاصطالح جنبش<br />

‏»اسالمی«‏ خدشه دار نگردد،‏ حمایت از<br />

طریق سعودیها صورت میگیرد.‏<br />

هرش افشاء نمود که تعدای از اعضاء حلقه<br />

سعد حریری لبنان،‏ در آنموقع به رهبری<br />

فواد سینیورا،‏ واسطه بین طراحان آمریکایی<br />

و اخوان المسلمین سوریه بودند.‏ هرش<br />

گزارش میدهد که جناح حریری لبنان با<br />

دیک چنی در واشنگتن مالقات کرد و اهمیت<br />

استفاده از اخوان المسلمین سوریه را در هر<br />

حرکت علیه دولت حاکم،‏ شخصاً‏ منتقل کرد:‏<br />

‏»]ولید[‏ جمبالط آنموقع به من گفت که او<br />

پاییز گذشته با چنی ‏،معاون رئیسجمهور،‏<br />

مالقاتی داشت تا از جمله موضوعات،‏<br />

امکان تضعیف اسد را بررسی کنند.‏ جمبالط<br />

گفت او و همفکران او به چنی توصیه<br />

کردند که،‏ اگر ایاالت متحده سعی نماید علیه<br />

سوریه حرکت کند،‏ اعضای اخوان المسلمین<br />

سوریه،‏ ‏»کسانی هستند که باید با آنها حرف<br />

زد«‏ ‏)سیمون هرش،‏ ‏»تغییر جهت«(.‏<br />

مقاله در ادامه توضیح میدهد که چگونه<br />

در سال ۲۰۰۷، پشتیبانی ایاالت متحده و<br />

عربستان سعودی از اخوان المسلمین شروع<br />

شد:‏<br />

‏»شواهدی وجود دارد که استراتژی تغییر<br />

جهت دولت تاکنون بسود اخوان بوده است.‏


180<br />

صفحه گروهای<br />

از ائتالفی سوریه ملی نجات جبهه آنرا<br />

اصلی اعضای که است اپوزیسیون معاون<br />

خدام-‏ عبدالحلیم رهبری تحت جناح ۲۰۰۵<br />

در که سوریه رئیسجمهور سابق تشکیل<br />

المسلمین اخوان و شد-‏ متواری به‏<br />

‏»سیا«‏ سابق عالیربته مقام یک میدهند.‏ مالی<br />

و سیاسی حمایت ‏“آمریکاییها گفت من اصلی<br />

نقش سعودیها اند.‏ کرده تأمین را نیز<br />

آمریکا اما دارند،‏ مالی حمایت در را اکنون<br />

که خدام،‏ که گفت او است.”‏ درگیر از<br />

سفید،‏ کاخ اطالع با است،‏ پاریس در ‏)طبق<br />

میکند.‏ دریافت پول سعودی عربستان ۲۰۰۵،<br />

سال در مطبوعاتی،‏ گزارشهای شورای<br />

مقامات با جبهه اعضای از هیأتی سابق<br />

مقام یک کردند.(‏ مالقات ملی امنیت مدارک<br />

سعودیها که گفت من به سفید کاخ هرش،‏<br />

‏)سیمون کردند.«‏ تهیه را آنها سفر جهت«(.‏<br />

‏»تغییر کل<br />

سود به پشتیبانی آن که شد داده هشدار تمام<br />

سوریه-‏ در فقط نه المسلمین-‏ اخوان در<br />

که مصر تا حتا میتواند و شد خواهد نبرد<br />

یک دولت نگهداشتن سکوالر برای آنجا بر<br />

است،‏ جریان در تندروها علیه طوالنی بگذارد.‏<br />

تأثیر اخوان بسود عمومی افکار المسلمین<br />

اخوان قدرت احیای که است واضح اخوان<br />

است،‏ نبوده خودبرانگیخته سوریه در متحده،‏<br />

ایاالت رهنمودهای و اسلحه پول،‏ با است.‏<br />

شده احیاء سعودی عربستان و اسرائیل شده<br />

هدایت ای منطقه جنگ از برداری پرده از<br />

لبنان،‏ در خشونت عادی،‏ مردم بهنظر مانند<br />

بازیگرانی و شده«‏ ریز ‏»سر سوریه تالش<br />

یک در اصلی چهره حریری-‏ سعد مسلمانان<br />

بین دستگی دو به زدن دامن برای ‏»درگیر«‏<br />

ناگهانی بطور سنی-‏ و شیعه عادی،‏<br />

مردم بهنظر اند.‏ شده جاری خشونت خواست<br />

از المسلمین اخوان ناگهانی پشتیبانی حکومتهای<br />

و اروپا-اسرائیل متحده-‏ ایاالت واکنش<br />

یک شبیه خارجی،‏ مداخله برای خلیج است.‏<br />

حوله کشتار به خودبهخودی حقیقی<br />

داستان از که کسانی برای واقع،‏ در مطلعند،‏<br />

عرب جهان ژئوپولتیک گذشته از<br />

برداری پرده مگر نیست چیزی این دست<br />

در سالها که شده هدایت توطئه یک آمدن<br />

از قبل آن بازیگر هر و بوده،‏ تهیه در<br />

تماشاگران،‏ به معرفی و صحنه روی به را<br />

خود نقش بازیگران،‏ دیگر با صحنه پشت اخوان<br />

که است این واقعیت است.‏ کرده تمرین با<br />

که سالهاست حریری،‏ سعد و المسلمین عربستان<br />

و اسرائیل،‏ متحده،‏ ایاالت با هم سیاسی<br />

حیات تجدید اند.‏ کرده کار سعودی عربی«‏<br />

‏»بهار مدیون صرفاً‏ المسلمین اخوان سیل<br />

و متحده ایاالت طرف از شده مهندسی 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله وزارت<br />

بود.‏ مخفی دیپلوماتیک حمایت و پول سال<br />

از حداقل متحده،‏ ایاالت امورخارجه مصر<br />

اعتراضات رهبران بردن با ۲۰۰۸، مالی<br />

تأمین و تجهیز تعلیم،‏ با نیویورک،‏ به و<br />

آمریکایی،‏ دهندگان مالیات جیب از آنها و ۲۰۱۰ سال ابتدای از مصر به آنها اعزام ۲۰۱۱،<br />

سال عربی«‏ ‏»بهار به شدن منتهی است.‏<br />

میدیده تدارک را این رسماً‏ تظاهر<br />

مشغول المسلمین اخوان حالیکه در و و<br />

متحده ایاالت به نسبت تخاصم و نفرت به ظهور<br />

از خود نوبه به آنها است،‏ اسرائیل سازیی<br />

بیثبات جریان در المسلمین اخوان قدرت<br />

به برای صرفاً‏ غرب خود که سیاسی دائمی<br />

و ایجاد لمسلین ا اخوان رساندن اخوان<br />

از ناخشنودی و ترس به است،‏ کرده با<br />

شاید ترفند این مینمایند.‏ تظاهر المسلمین غرب،‏<br />

عوامل از دیگر یکی سقوط و ظهور شده<br />

افشاء بهتر مصر،‏ البرادعی محمد یعنی باشد.‏<br />

نشان<br />

را ‏»نفرت«‏ بیشترین که کسانی میدهند…‏<br />

ضداسرائیلی<br />

و ضدآمریکایی،‏ لفاظی واقع،‏ در دهان<br />

با و غیرمنطقی بیشتر چه هر شخص در<br />

شخص اینکه احتمال باشد،‏ کفکرده لفاظیها<br />

از و میکند کار غرب برای واقع بیشتر<br />

مینماید،‏ استفاده ساتری بعنوان سعی<br />

البرادعی محمد مثال،‏ بعنوان است.‏ عراق<br />

مورد در او اینکه به اشاره با کرد موج<br />

بر داشت،‏ اختالف آمریکا با ایران و و<br />

اسرائیل شود.‏ سوار ضدغربی احساسات عامل<br />

به را او خود بهنوبه متحده،‏ ایاالت البرادعی<br />

و کردند متهم بودن ‏»ایران«‏ انتخاب<br />

صورت در که میکرد تکرار مرتباً‏ اسرائیل<br />

با مصر،‏ جمهوری ریاست به شدن این<br />

کل که دید خواهیم ما کرد.‏ خواهد جنگ بود.‏<br />

احمقانه چقدر مضحکه امنای<br />

هیأت در البرادعی که است این حقیقت که<br />

فکری اتاق بینالمللی«،‏ بحران ‏»گروه تأمین<br />

متحده ایاالت سرمایهداران را آن پول جورج<br />

کنار در و دارد عضویت میکنند،‏ میلیاردر،‏<br />

و جنایتکار سرمایهگذار سوروس ژئوپولتیکی،‏<br />

مشاور برژینسکی زبیگنیو جنایتکار،‏<br />

سرمایهدار سامرز ‏»لری«‏ الرنس مینشیند.‏<br />

نومحافظهکار آرمیتاژ ریچارد و مینشیند<br />

البرادعی که میزی دور بر بعالوه،‏ استانلی<br />

اسرائیل،‏ رئیسجمهور پرز شیمون بن-‏<br />

شلومو و جهانی،‏ بانک مدیرکل فیشر قرار<br />

اسرائیل سابق امورخارجه وزیر امی دارند.‏<br />

آنکه<br />

از قبل حتا و مدرک،‏ این از فراتر حتا روابط<br />

‏»شورای شود،‏ شروع عربی«‏ ‏»بهار فکر<br />

اتاقهای از دیگر یکی خارجی«،‏ عمومی<br />

افکار تحریک ضرورت آمریکایی،‏ نشانده<br />

دست رژیمهای رساند قدرت به برای در<br />

۲۰۱۰ مارس در شد.‏ نشان خاطر را،‏ که<br />

است«‏ مصر قهرمان البرادعی ‏»آیا مقاله روابط<br />

شورای خارجی«‏ ‏»روابط نشریه در شد:‏<br />

گفته گردید،‏ منتشر خارجی ایاالت<br />

با مصر نزدیک روابط ‏»بعالوه،‏ سیاست<br />

در منفی و جدی عامل یک متحده روابط<br />

این از اپوزیسیون است.‏ شده مصر کرده<br />

استفاده رژیم کردن نامشروع برای حفاظت<br />

برای دولت دیگر طرف از و است،‏ ضدآمریکایی<br />

اتهامات،‏ آن مقابل در خود از اگر<br />

میگذارد.‏ نمایش به را خود بودن ایجاد<br />

برای منطقی شانس یک واقعاً‏ البرادعی در<br />

باشد،‏ داشته مصر در سیاسی اصالحات به<br />

متحده ایاالت سیاستگزاران آنصورت واکنش<br />

اگر کرد خواهند را کمک بهترین او ندهند.«‏<br />

نشان شدید فقط<br />

نه اسرائیلی،‏ و غربی مطبوعات بلکه<br />

نمودند،‏ اجتناب قوی«‏ ‏»واکنش از ظهور<br />

از را خود شدید ناخشنوی متظاهرانه و<br />

کردند،‏ اعالم مصر سیاست در البرادعی و<br />

دشمنان از را خود حمایت عینحال در در<br />

را آنها تا نمودند ابراز البرادعی مخالفان احساسی<br />

بطور ظاهراً‏ که جهانی افکار چشم کنند.‏<br />

بدنام میشود،‏ تحریک براحتی احساسات<br />

بتوان مشکل این،‏ به توجه با مطلقاً‏<br />

را البرادعی ضدآمریکایی متظاهرانه هماهنگ،‏<br />

فریبکاری یک از بغیر چیزی در<br />

او که دانست واقعیت این استتار برای کنندگان<br />

تحریک همین مستقیم نماینده واقع المسلمین<br />

اخوان همینطور،‏ است.‏ نابکار عبارات<br />

از دقت با میکند،‏ بازی دوزه دو استفاده<br />

ضداسرائیلی و ضدآمریکایی افراطیون<br />

واقع در عینحال،‏ در و مینماید،‏ غرب،‏<br />

توطئههای با مقابله بجای را فرقهگرا این<br />

میکند.‏ هدایت توطئه آن تحقق بسمت همتایان<br />

و اخوان تبلیغاتی بازی در فقط نه آویو<br />

تل و دوحه،‏ لندن،‏ واشنگن،‏ در آنها اخوان<br />

برنامه در را خود بلکه است،‏ آشکار و<br />

متحده ایاالت با پنهانی همگرایی برای آنطور<br />

دید-‏ میتوان سوریه علیه بر اسرائیل بود<br />

گفته ۲۰۰۷ سال در هرش سیمون که افتاد.‏<br />

خواهد اتفاق یک<br />

که میرسد نظر به تصور غیرقابل ایران،‏<br />

درباره آن نظر به توجه بدون عرب،‏ معتقد<br />

این به بتواند لبنان،‏ هللا حزب یا سوریه،‏ و<br />

غرب مقابل در که نیرویی حذف که باشد بویژه<br />

باشد،‏ او بسود است،‏ ایستاده اسرائیل ‏»جدید<br />

رهبران که واقعیت این به توجه با برای<br />

واقع،‏ در عربی«‏ بهار در آمده سرکار


گسترش سلطه غرب در کل جهان عرب کار<br />

میکنند و نه علیه آن.‏<br />

بهار عربی ‏]»بیداری اسالمی«[‏ و رژیمهای<br />

دست نشانده غرب<br />

عالوه بر ظهور اخوان المسلمین در مصر و<br />

سوریه،‏ در تونس منصف مرزوقی،‏ عضو<br />

سابق ‏»لیگ تونسی برای حقوق بشر«،‏ یک<br />

سازمان عضو ‏»فدراسیون بینالمللی حقوق<br />

بشر«‏ ،)FIDH( سازمانی که بودجه آنرا<br />

‏»موقوفه ملی برای دموکراسی«‏ دولت<br />

آمریکا و ‏»جامعه باز«‏ جورج سوروس<br />

تأمین میکند،‏ خدمتگزار تازه منصوب<br />

غرب است.‏ مرزوقی،‏ که دو دهه در پاریس<br />

در تبعید زندگی میکرد،‏ مؤسس و سرپرست<br />

‏»کمیسیون عرب برای حقوق بشر«‏ نیز<br />

بود،‏ مؤسسه ای که با ‏»جنبش جهانی برای<br />

دموکراسی«‏ )WMD( براه انداخته شده<br />

از طرف ‏»موقوفه ملی برای دموکراسی«‏<br />

همکاری میکند؛ ‏»کمیسیون عربی برای<br />

حقوق بشر«‏ در کنار ‏»لیگ حقوق بشر«‏<br />

مرزوقی ‏»کنفرانس فعالین حقوق بشر<br />

در تبعید«‏ را برگزار کرد و در ‏»اجالس<br />

سوم«‏ ‏»جنبش جهانی برای حقوق بشر«‏ که<br />

از طرف ‏»موقوفه ملی برای دموکراسی،‏<br />

‏»جامعه باز«‏ سوروس،‏ و ‏»آژانس ایاالت<br />

متحده برای توسعه بینالمللی«‏ برگزار شد،‏<br />

شرکت کرد.‏<br />

قرار دارد.‏ ‏»بهار عربی«‏ مهندسی شده از<br />

طرف ایاالت متحده،‏ بوضوح چنان جبهه ای<br />

را بوجود آورده است،‏ که این بهنوبه خود<br />

بوضوح به هدف منزوی کردن،‏ تضعیف<br />

نمودن،‏ و سرنگون کردن خشن لبنان،‏<br />

سوریه،‏ و ایران کمک کرده است.‏<br />

برای جهان عرب،‏ این باید کامالً‏ روشن<br />

باشد که ‏»دشمن دشمن من«‏ مطمئناً‏ ‏»دوست<br />

من«‏ نیست،‏ بویژه زمانی که ‏»دشمن«‏<br />

ساخته یک استراتژی مصنوعی تنش آفرینی<br />

از طرف کسانی است که ظاهر ‏»متحد«‏ را<br />

بخود گرفته اند.‏ مسلمانان سنی،‏ نه تنها با<br />

همسایگان شیعه خود،‏ بلکه با تمام خلقها،‏<br />

نژادها،‏ و مذاهب از آفریقا تا آسیا،‏ یک دشمن<br />

مشرک دارند.‏ آن دشمن،‏ امپریالیسم انگلیس-‏<br />

آمریکاست که قرنهاست خود را با توانایی<br />

ایجاد تفرقه،‏ نابود کردن،‏ و تصرف ملتها،‏<br />

از طریق قرار دادن یک ملت در مقابل ملت<br />

دیگر،‏ شمال در مقابل جنوب،‏ یک مذهب در<br />

مقابل مذهب دیگر،‏ یک قبیله در مقابل قبیله<br />

دیگر،‏ دائمی کرده است.‏ آنها از این طریق<br />

بخشهای بزرگی از آفریقا،‏ آسیای مرکزی<br />

و جنوب شرقی را به انقیاد درآوردند،‏ و دقیقاً‏<br />

از این طریق است که اکنون جهان عرب را<br />

تصرف میکنند.‏<br />

http://www.informationclearinghtm.house.info/article31458<br />

در همسایگی تونس،‏ در لیبی،‏ همتای<br />

مرزوقی،‏ عبدالرحیم الکیب،‏ نخستوزیر<br />

دست نشانده ناتو،‏ عنوان ‏»پروفسور و<br />

رئیس«‏ ‏»مؤسسه نفت«‏ واقع در ابوظبی در<br />

امارات متحده عربی که از طرف بریتیش<br />

پترولیوم،‏ شل،‏ توتال فرانسه،‏ شرکت توسعه<br />

نفتی ژاپن،‏ و شرکت ملی نفت ابوظبی حمایت<br />

میشود را دارد.‏ هم مرزوقی تونس و هم<br />

الکیب لیبی،‏ از تالشهای غرب برای تغییر<br />

رژیم در سوریه آشکارا حمایت کرده اند،‏ و<br />

لیبی بعالوه،‏ پول نقد،‏ اسلحه،‏ و جنگجویان<br />

عضو ‏»گروه رزمندگان اسالمی لیبی«‏<br />

)LIFG( را-‏ که در لیست سازمانهای<br />

تروریستی وزارت امورخارجه ایاالت متحده<br />

قرار دارد،‏ به سوریه میفرستد.‏<br />

با توجه به اینکه پس از اولین جنگ خلیج در<br />

دهه ۱۹۹۰، تغییر رژیم بر روی میز است،‏<br />

با توجه به فراخوان مشخص برای تغییر<br />

رژیم از سال ۲۰۰۲، و با توجه به یک توطئه<br />

همه جانبه برای استفاده از فرقهگرایان مسلح<br />

برای سرنگونی در سوریه،‏ حزب هللا لبنان و<br />

بهنوبه خود،‏ تضعیف و بیثبات کردن ایران<br />

که از سال ۲۰۰۷ اعالم شده است،‏ آشکار<br />

است که همه چیز بر ایجاد یک جبهه از<br />

رژیمهای دستنشانده غرب در جهان عرب<br />

صفحه 181<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


خاورمیانه<br />

سوریه،‏ سنگ محک سیاست جهانی<br />

دمیتری سدوف<br />

برگردان:‏ ا.‏ م.‏ شیری<br />

صفحه 182<br />

مقدمه مترجم:‏<br />

بر کمتر کسی پوشیده مانده است که در<br />

سالهای اخیر،‏ تهدیدات و حمالت تبلیغاتی<br />

علیه تحلیلگران و افشاگران سیاستها،‏ جنایتها<br />

و سیمای کریه امپریالیسم شدت و حدت کم<br />

سابقه ای گرفته است.‏ البته در اوضاع و<br />

احوال کنونی جهان که امپریالیسم هر روز<br />

بیش از روز پیش هارتر می شود و نیروهای<br />

ترقیخواه،‏ هنوز زیر آوار شکستهای<br />

غیرمنتظره سالهای نود قرن گذشته میالدی<br />

ذجه می کنند و بخش متنابهی از آنها،‏ برای<br />

رهائی از زیر این آوار،‏ ندای ‏»یا امپریالیسم<br />

ادرکنی«‏ سر داده اند،‏ گستردگی چنین<br />

تهاجمات تبلیغاتی نه فقط دور از انتظار<br />

نبوده و نیست،‏ حتی طبیعی هم هست.‏<br />

چرا که آنها به اقتضادی طبیعت و ماهیت<br />

طبقاتی خود عمل می کنند و اگر غیر از<br />

این می کردند،‏ جای تعجب بود.‏ اما،‏ کراهت<br />

و قباهت این تبلیغات زمانی آزاردهنده می<br />

شود که برخی از این سخنگویان،‏ خود را<br />

نه تنها ‏»چپ«،‏ حتی ‏»چپ انقالبی«‏ هم<br />

می خوانند و تا به مطلبی در افشای ماهیت<br />

امپریالیسم بر می خورند،‏ افسار گسیخته بر<br />

نویسنده آن می تازند.‏ رفتار و منش این<br />

گونه جدید ‏»چپ«ها،‏ عینا یادآور داستان آن<br />

آهوی خرامان است که از زخم تیر صیاد<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

لنگ لنگان خود را به لب جوی رساند و<br />

همینکه جرعه اول را نوشید،‏ قورباغه ای از<br />

داخل آب به کنار جوی پرید و چون زخم پای<br />

آهو بدید،‏ آهی از نهاد بر کشید و رو به آهو<br />

گفت:‏ ‏»من نمی دانم این صیادان بی رحم از<br />

ما آهوان چه می خواهند«!‏ آهو سر به تأسف<br />

تکان داد و در جواب گفت:‏ ‏»ای قورباغه<br />

تمیز،‏ من یقین داشتم که از زخم صیاد نجات<br />

خواهم یافت ولی،‏ این زخم زبان تو که خود<br />

را داخل آهوان کردی،‏ مرا خواهد کشت«.‏<br />

باری،‏ این همان زخم کشنده است که برای<br />

عالجش باید چاره اندیشید.‏<br />

از نوشتار و گفتار این گونه جدید چپ که<br />

امروز وجود دموکراسی و یا دیکتاتوری در<br />

این و یا آن کشور،‏ اصلی ترین مشغله ذهنی<br />

شان شده،‏ چنین بر می آید که این جنابان<br />

حتی هیچ درکی از مفاهیم و مقوالت طبقاتی<br />

ندارند و گرنه چگونه می توان با وجود سلطه<br />

دولتهای امپریالیستی در غرب و سرمایه<br />

داری در دیگر کشورها،‏ از دموکرات بودن<br />

رئیس دولتهای امپریالیستی و دیکتاتور بودن<br />

فقط برخی از دولتهای سرمایه داری صحبت<br />

کرد.‏ مگر دموکراسی و دیکتاتوری مقوالت<br />

طبقاتی نیستند؟ از کی تا حاال و بر اساس<br />

کدام بینش،‏ دولتهای امپریالیستی دموکرات<br />

محسوب می شوند؟ حاکمیت سیاسی،‏ یعنی<br />

دیکتاتوری یک طبقه بر طبقات اجتماعی<br />

دیگر و کشور سرمایه داری هرچه پیشرفته<br />

تر،‏ یعنی دارای رژیم هر چه دیکتاتورتر!‏<br />

با این تعریف،‏ چگونه می توان بوش را<br />

دموکرات و صدام حسین را دیکتاتور<br />

تعریف کرد؟ همین سفسطه بازی و خلط<br />

مبحث است که چپنماها در مسیر عدم درک<br />

طبقاتی مفاهیم و مقوالت سوق می دهد و<br />

دست مهاجمان نظامی و تبلیغاتی امپریالیسم<br />

را در حمله به دستاوردهای بشری و ارتکاب<br />

جنایات هولناکتر باز می گذارد.‏ خوب!‏ اگر<br />

قبول کنیم که تنها صدام حسین دیکتاتور بود و<br />

بوش ‏)در مقام رئیس یک رژیم امپریالیستی(‏<br />

دموکرات،‏ در اینصورت،‏ عراق،‏ افغانستان،‏<br />

لیبی،‏ سومالی،‏ ساحل عاج،‏ مالی و دهها<br />

کشور دیگر قربانی مداخالت نظامی و<br />

نامرئی این تئوری امپریالیستی در جهان<br />

‏)اینک سوریه به اول لیست رسیده(‏ بعنوان<br />

تصویر زنده امروز در برابر چشمان ماست.‏<br />

حاال که نوبت به سوریه رسیده،‏ بمنظور<br />

احتراز از تحریک احساسات این چپنماها،‏<br />

سوریه فعال به کنار.‏ اما،‏ ببینیم حاصل این<br />

تئوری در عراق چه بود؟ بر اساس ارقام و<br />

آمار،‏ جواب کوتاه است:‏ یک کشور کامال<br />

ویران،‏ بیش از نیمی از جمعیت آن کشته و<br />

ناپدید،‏ زخمی و معلول،‏ آواره و سرگردان<br />

در داخل و خارج کشور،‏ باضافه انفجارات<br />

و کشتارهای روزمره!‏ در لیبی هم وضع<br />

بدین منوال است،‏ در افغانستان و سومالی و<br />

بسیاری کشورهای دیگر هم به همین منوال.‏


صفحه 183<br />

حاال کدام انسان عاقلی غیر از چپپنماها و<br />

دیگر مبلغان دموکراسی و حقوق بشر سرمایه<br />

داری می تواند تحت عنوان دیکتاتوری اسد،‏<br />

خواهان تکرار فاجعه افغانستان،‏ عراق،‏ لیبی<br />

و کشورهای بسیاری دیگر در سوریه باشد؟<br />

واقعیت حوادث سوریه و تبلیغات پیرامون آن<br />

نه امری منحصر بفرد است و نه راهکاری<br />

تازه.‏ این راهکار همچنان که گفته شد،‏ در<br />

کشورهای بسیاری بکار بسته شده و امتحان<br />

خود را داده است.‏ قتل عام مردم در شهر<br />

الحوال در سوریه،‏ تکرار طابق النعل فجایعی<br />

است که در اواخر دهه هشتاد میالدی در اتحاد<br />

شوروی روی داد.‏ در این دوره،‏ باندهای<br />

مسلح تحت فرمان ‏»خانه آزادی«‏ آمریکا،‏<br />

‏»جامعه باز«‏ صهیونیستی جورج سورس<br />

و دیگر سازمان باصطالح غیردولتی تحت<br />

عناوین گروهها و سازمانهای ‏»دموکراسی<br />

خواهی«‏ و ‏»حقوق بشری«،‏ جار وجنجال<br />

بر پا می کردند،‏ درگیریهای ملی-‏ قومی،‏<br />

دینی-‏ مذهبی و غیره براه می انداختند،‏ در<br />

روز روشن آدم می کشتند و سپس،‏ با کمک<br />

امپریالیسم خبری،‏ جنایات خود را به پای<br />

دولت شوروی ثبت می کردند.‏ در رومانی<br />

هم چنین کردند،‏ در یوگسالوی و در آلبانی و<br />

در همه جا هم چنین کردند که نتیج همه آنها<br />

جهان خطرناک کنونی است و امروز،‏ در<br />

سوریه هم چنین می کنند.‏ بنا بر این،‏ امروز<br />

سوریه واقعا هم سنگ محک سیاست جهانی<br />

است:‏ یا باید درکنار سوریه،‏ صرفنظر از<br />

کیستی و چیستی حاکمیت آن،‏ هر گونه<br />

مداخله خارجی را افشاء و رسوا کرد و این<br />

را در نظر گرفت که تعیین تکلیف با دولت<br />

سوریه حق انحصاری مردم آن است و یا،‏<br />

در کنار فراشان امپریالیستهای غرب که<br />

تروریسم را به سطح سیاست دولتی ارتقاء<br />

داده اند،‏ دولت اخوان المسلمین ترکیه ‏)حزب<br />

عدالت و توسعه(‏ و شیوخ مرتجع عرب،‏<br />

برای اشغال و ویرانی سوریه و قتل عام<br />

مردم آن هورا کشید!‏ جای سومی هم وجود<br />

ندارد و فکر آوانتوریستی جایگاه سوم را هم<br />

باید از مخیله بیرون کرد.‏<br />

***<br />

شب ۳۰ ماه مه سال جاری در جلسه شورای<br />

امنیت سازمان ملل متحد اوضاع سوریه<br />

مورد مذاکره قرار گرفت.‏ اگر چه این جلسه<br />

پشت درهای بسته برگزار گردید،‏ ولی<br />

معلوم شد که شرکت کنندگان به هیچ توافقی<br />

نرسیدند.‏<br />

سوزان رایس،‏ نماینده دائمی امریکا در<br />

سازمان ملل متحد گفت:‏ ‏»در صورت<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

شکست برنامه کوفی عنان در سوریه و<br />

انشعاب در شورای امنیت سازمان ملل<br />

متحد،‏ جامعه جهانی برای مداخله چاره<br />

ای جز دور زدن شورای امنیت سازمان<br />

ملل متحد نخواهد داشت«.‏ او در گفتگو با<br />

خبرنگاران پس از پایان جلسه شورای امنیت<br />

سازمان ملل متحد راجع به سوریه در روز<br />

۳۰ ماه مه اذعان کرد که ‏»متاسفانه،‏ اکنون<br />

فقط همین بدترین گزینه باقی مانده است«.‏<br />

بنظر می رسد،‏ درک خانم رایس از ‏»جامعه<br />

جهانی«،‏ عبارت از ایاالت متحده آمریکا و<br />

آنهایی می باشد که از سیاست آمریکا دنباله<br />

روی می کنند.‏ و درست همان روز ۳۰ ماه<br />

مه،‏ روسیه که از سوی غرب به تطهیر<br />

‏»مستبد لجام گسیخته«‏ دمشق متهم می شود،‏<br />

هشدار داد که در شورای امنیت سازمان<br />

ملل متحد از طرح مداخله نظامی خارجی<br />

در امور داخلی سوریه ممانعت خواهد کرد.‏<br />

مسکو همچنین با نشست جدید شورای امنیت<br />

سازمان ملل متحد در آینده نزدیک مخالفت<br />

است.‏<br />

جلسه ۳۰ ماه مه شورای امنیت سازمان<br />

ملل متحد در باره سوریه گام بعدی برای<br />

اجرای طرح از پیش تنظیم شده بود.‏ این<br />

جلسه اقدامی بود برای ناتوان نشان دادن<br />

سازمان ملل متحد و تدارک برای دور زدن<br />

این سازمان.‏<br />

تا امروز طراحان سناریوی کودتا در سوریه،‏<br />

بهتر از رقبای خود با کارت جنگ اطالعاتی<br />

بازی کرده اند.‏ تحریکات خونین حوال آغازی<br />

بود بر دور جدید تنشها و در عین حال به این<br />

توهم دامن می زند که در جهان هیچ نیرویی<br />

که بتواند این جنایت را افشاء کند،‏ وجود<br />

ندارد.‏ شورای امنیت سازمان ملل متحد قبل<br />

از اینکه تحقیقات کاملی پیرامون این حادثه<br />

بعمل آورد و سپس از آن حکم خود را صادر<br />

نماید،‏ با همان کارت ‏»جنایات اسد«‏ که در<br />

مقابلش گذاشته اند،‏ بازی می کند.‏<br />

اما اطالعاتی که براحتی می توان در<br />

اینترنت یافت،‏ شایان توجه است.‏ خبرنگار<br />

آژانس ‏»آننا نیوز«‏ از محل حادثه گزارش<br />

می دهد:‏<br />

‏»روز جمعه ۲۵ ماه مه سال ۲۰۱۲، تقریبا<br />

در حوالی ساعت ۱۴، گروههای بزرگ شبه<br />

نظامیان به شهر الحوال در استان حمص<br />

حمله برده و آن را تصرف کردند.‏ شهر<br />

الحوال به سه منطقه:‏ روستاهای تل دائو،‏<br />

کوارالهیه،‏ و تل دهب تقسیم می شود و هر<br />

یک از این مناطق قبال در حدود ۲۵- ۳۰<br />

هزار نفر سکنه را در خود جای می دادند.‏<br />

مجموعا ۷۰۰ نفر شبه نظامی متشکل از<br />

باندهای مسلح و مزدوران حرفه ای از<br />

سمت شمال شرق،‏ از طرف روستای<br />

الرستان ‏)تیپ الفاروق ‏»ارتش آزاد سوریه«‏<br />

در حدود ۲۵۰ نفر بفرماندهی تروریست<br />

عبدالرزاق تالسوم(،‏ از طرف روستای اقربا<br />

‏)بفرماندهی تروریست یحیی الیوسف(‏ و<br />

فرالح که اراذل و اوباش محلی الحوال هم به<br />

آنها پیوستند،‏ به این شهر حمله کردند.‏<br />

مردم غیرنظامی از مدتها پیش الرستان را<br />

ترک گفته اند.‏ هم اکنون وهابی ها که سعد<br />

حریری،‏ یکی از سازماندهان تروریسم بین<br />

المللی و رئیس جنبش ضد سوری ‏»طیار<br />

المستقبل«‏ از لبنان پول و اسلحه در اختیار<br />

آنها می گذارد،‏ در آنجا تاخت و تاز می کنند.‏<br />

راه الرستان تا الحوال که از مناطق بدوی می<br />

گذارد،‏ عمال توسط نیروهای مسلح دولتی<br />

کنترل نمی شود،‏ به همین دلیل،‏ یورش شبه<br />

نظامیان به الحوال برای دولت سوریه کامال<br />

غیرمنتظره بود.‏<br />

زمانیکه شبه نظامیان پست بازرسی پائینی<br />

در مرکز شهر ‏)در نزدیکی منبع آب(‏ و اداره<br />

پلیس محلی واقع در آن نزدیکی را تصرف<br />

کردند،‏ در خانه های اطراف به پاکسازی<br />

همه خانواده های وفادار به دولت پرداخته و<br />

سالمندان،‏ زنان و کودکان کم سن و سال را<br />

به قتل رساندند.‏ مجموعا افراد چند خانواده<br />

منسوب به خاندان الساعد و عبدالرزاق،‏ از<br />

جمله آنها،‏ ۲۰ کودک کشته شدند.‏ بسیاری<br />

از کشته شدگان بدان هم ‏»متهم«‏ بودند که<br />

از مذهب تسنن به مذهب تشیع اسالم گرویده<br />

اند.‏ مردم را با چاقو و تیراندازی از فاصله<br />

نزدیک به قتل رساندند.‏ پس از آن سعی<br />

کردند مقتوالن را بعنوان قربانیان بمبارانهای<br />

ارتش سوریه به سازمان ملل متحد و جامعه<br />

جهانی نشان دهند که هیچ نشانی از بمبارانها<br />

بدست نیامد.‏<br />

اظهارات برخی از ناظران بین المللی مبنی<br />

بر اینکه شب،‏ در هتل سفیر شهر حمص<br />

صدای تیراندازی توپخانه ای به الحوال را<br />

شنیده اند…‏ چیزی جز یک شوخی احمقانه<br />

نیست.‏ الحوال ۵۰ کیلومتر از حمص فاصله<br />

دارد.‏ کدام تانکها یا توپها به الحوال شلیک<br />

کردند؟ بلی،‏ شبها در حمص،‏ تقریبا بعد از<br />

ساعت ۳، صدای تیراندازی شدید،‏ از جمله،‏<br />

از سالحهای سنگین شنیده می شود.‏ اما،‏<br />

مثال،‏ در باره تیراندازی های شب دوشنبه<br />

توضیح داده شد که این تیراندازیهای بمنظور<br />

برقراری کنترل سازمانهای دولتی بر راه<br />

دمشق و تأمین امنیت عبور و مرور انجام<br />

شده است…‏<br />

هنگام دیدار از شهر الحوال،‏ حتی هیچ<br />

اثری از خرابی های تازه ناشی از بمباران


صفحه 184<br />

یا توپخانه مشاهده نشد.‏ شبه نظامیان تقریبا<br />

هر ساعت پست های بازرسی باقی مانده در<br />

تل دائو را مورد حمله قرار می دهند.‏ شبه<br />

نظامیان سالحهای سنگین بکار می برند و<br />

در شهر تک تیراندازانی از میان مزدوران<br />

حرفه ای بشدت فعالند.‏<br />

هدف این تحریکات،‏ برانگیختن خشم و<br />

نفرت جامعه جهانی و اعمال فشار به<br />

شورای امنیت سازمان ملل متحد برای<br />

تصویب قطعنامه ضد سوری مورد نیاز<br />

غرب و گشودن راه تجاوز نظامی ناتو<br />

بود.‏ الزم به یادآوری است که شبه نظامیان<br />

در آستانه سفر کوفی عنان به سوریه نیز<br />

تحریکات دقیقا مشابهی را سازمان داده و در<br />

شومار ‏)حمص(‏ ۴۹ زن و کودک را به قتل<br />

رساندند.‏ این تحریکات همینکه مشص شد<br />

که مقتولین گروهی از علویهای ربوده شده<br />

بودند،‏ فورا افشاء شد.‏ در تحریکات اخیر<br />

نیز تناقضات جدی بین واقعیتها و ادعاها-‏<br />

نامهای مقتولین وفادار به دولت و فقدان<br />

آثار خرابی های ناشی از بمباران و غیره<br />

ظاهر شده،‏ ولی،‏ ماشین تحریکات بحرکت<br />

در آمده است.‏ امروز کشورهای ناتو سوریه<br />

را با بمباران هوائی تهدید می کنند و اخراج<br />

هماهنگ دیپلوماتهای سوری آغاز شده است.‏<br />

در حال حاضر نیروهای مسلح سوریه در<br />

داخل شهر الحوال نیستند،‏ با این وجود،‏<br />

صدای تیراندازیها دائما شنیده می شود.‏<br />

گمان می رود که یا گروههای شبه نظامی با<br />

همدیگر تصفیه حساب می کنند و یا پاکسازی<br />

فیزیکی طرفداران بشار اسد در شهر ادامه<br />

دارد.‏<br />

باندهای مسلح هر جنبنده ای و هر کسی<br />

را که سعی می کند به شهر نزدیک شود،‏<br />

مورد هدف قرار می دهند.‏ در مقابل چشم ما<br />

کاروان سازمان ملل متحد را هدف قرار داده<br />

و به دو ماشین ضد گلوله ناظران سازمان<br />

ملل متحد که سعی می کردند بسوی پست<br />

بازرسی ارتش در تل دائو حرکت کنند،‏ آسیب<br />

وارد آوردند.‏ در حمله به کاروان،‏ تروریست<br />

تقریبا بیست ساله ای دیده شد.‏ اول،‏ بسوی<br />

قسمتهای حفاظت نشده ماشین ضد گلوله آتش<br />

گشود،‏ گلوله ها بر روی درب عقب ضد<br />

گلوله دوم گیر کردند.‏ بعضی از همراهان<br />

مجروح شده اند…«‏<br />

آنچه که در اینجا ذکرش رفت،‏ تنها بخش<br />

کوچکی از سیل اخبار و اطالعاتی است که<br />

در ارتباط با واقعیت حادثه الحوال انتشار<br />

یافته است.‏ ناظران سازمان ملل متحد بدون<br />

هیچ مشکلی می توانستند تصویری واقعی از<br />

این حادثه ترسیم نمایند.‏ در روزهای آینده<br />

نمایندگان »MOONNS« تحقیقات خود<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

در باره این حادثه را به پایان خواهند رساند<br />

و اطالعات تکمیلی را به شورای امنیت<br />

سازمان ملل متحد ارائه خواهند کرد،‏ ولی<br />

آنها اظهار می دارند که ‏»از امکانات صد<br />

درصدی برای انجام تحقیقات برخوردار<br />

نیستند«.‏ حل این معما برای آنها آنچنان که<br />

برای برخی خبرنگاران شجاع آژانسهای<br />

غربی که در موارد مشابه حتی زندگی خود<br />

را بمخاطره می اندازند،‏ مهم نیست.‏<br />

بنظر می رسد طرح کوفی عنان محکوم به<br />

شکست و سوریه،‏ محکوم به تجزیه است.‏<br />

در آسمان آن تجاوز نظامی به پرواز در آمده<br />

است.‏<br />

تجاوز نظامی خارجی در واقعیت امر،‏ گزینه<br />

نهائی صلیبیون جدید است.‏ بدون بمبارانهای<br />

هوائی نمی توان بر سوریه پیروز شد.‏ برای<br />

این کار،‏ برتری نیروی هوائی و همآهنگی<br />

بین شورشیان برای انجام عملیات زمینی<br />

ضرورت دارد و ناتو باید بیش از ۶۰۰ بمب<br />

افکن به پرواز در آورد.‏ در این صورت<br />

هم،‏ حداقل تلفات ناتو در حدود یک صد<br />

بمب افکن خواهد بود که این هم برای پیمان<br />

آتالنتیک شکال قابل قبول نیست.‏<br />

سرنگونی بشار اسد که از پشتیبانی اکثریت<br />

مردم کشور برخوردار است،‏ فقط ازطریق<br />

تجاوز نظامی خارجی امکان پذیر است و<br />

در این حالت،‏ البته که تلفات بلوک ناتو در<br />

این عملیات بیش از تلفاتی خواهد بود که در<br />

عملیات ‏»آزادی«‏ عراق یا افغانستان متحمل<br />

شد.‏ غرب هنوز تالشهای زیادی بعمل می<br />

آورد تا بدون مداخله نظامی به اهداف خود<br />

در سوریه برسد و روسیه در مرکز این<br />

تالشها قرار گرفته است.‏ تحلیلگران غربی<br />

بر این باورند که موافقت نه تنها روسیه و<br />

چین،‏ بلکه فقط روسیه برای ‏»تغییر رژیم«‏<br />

سوریه،‏ عنصر کلیدی خروج از وضعیت<br />

کنونی شمرده می شود.‏ زیرا،‏ گمان می رود<br />

که در صورت امتناع مسکو از پشتیبانی<br />

اسد،‏ پکن به تنهائی مبارزه نخواهد کرد.‏<br />

امروز فشارهای قابل توجهی به مقامات و<br />

دیپلوماسی روسیه وارد می شود.‏ حتی آنگال<br />

مرکل هم به ‏»معالجه«‏ والدیمیر پوتین در<br />

جریان دیدار آینده با وی امیدوار است.‏ آنچه<br />

که در باره آتالنتیستهای کهنه کار می توان<br />

گفت این است که با دهان کف کرده مسکو<br />

را به همدستی با ‏»دیکتاتور خونخوار«‏ متهم<br />

می کنند.‏ این فشارها تا کنون نتیجه دلخواه<br />

نداده است اما،‏ در مبارزه اطالعاتی،‏ روسیه<br />

هنوز بازنده است.‏ در امر پرتوافکنی بر<br />

حوادث سوریه،‏ رسانه های روسیه در آن<br />

موقعیت تهاجمی نیستند که رسانه های غربی<br />

هستند و کار خبرنگاران آژانسهای خبری،‏<br />

در وهله اول ایتار تاس،‏ از توان ایستادگی<br />

در مقابل انتقادات برخوردار نیستند.‏ بدین<br />

سبب،‏ همین مقاله را با استناد به گزارشات<br />

جوانان شجاع و دختران خبرگزاری کمتر<br />

شناخته شده ‏»آننا نیوز«‏ تنظیم کردم.‏<br />

توانائی دفاع روسیه از موضع خود در قبال<br />

سوریه،‏ از اهمیت خاصی برخوردار است.‏<br />

‏»تسلیم سوریه«‏ بمعنی از دست دادن آن و<br />

ماندن در آن مجموعه ای حقارت آمیز بین<br />

المللی می باشد که نخبه گان جدید روسیه<br />

در دوره یلتسین با موفقیت بعمل آورد.‏<br />

مدتهاست که هر انسان روسیه با مشاهده<br />

صحنه های بمباران صربستان برادر توسط<br />

ناتوئیها،‏ احساس شرمندگی و حقارت می کند<br />

و این فجعه نباید تکرار شود.‏ سوریه می<br />

تواند در مقابل شرارتهای تحمیلی نیروهای<br />

‏»نظم جدید جهانی«‏ مقاومت کند.‏ ولی<br />

نیازمند کمک است و در همه حال روسیه هم<br />

نمی تواند از کمک خود به آن امتناع نماید.‏


رسانه<br />

رسانه هایی که از آنِ‏ ما نیستند یا<br />

‏»جذابیت های پنهانِ‏ » کالن – رسانه ها<br />

امین حصوری<br />

مقدمه:‏ مخاطبان این نوشتار کسانی هستند که<br />

به میانجیِ‏ نوع باور و کنش سیاسی شان در<br />

حوزه اندیشه سیاسی چپ جای می گیرند؛<br />

یعنی ‏)در یک برداشت کالن(‏ کسانی که خود<br />

را علیه نمودها و ساختارهای سلطه و ستم و<br />

مکانیزم های بازتولید آنها می یابند و الجرم<br />

به ملزومات ‏»سیاست از پایین«‏ پایبندی<br />

دارند )۱(. پرسش محوری این متن جزئی<br />

از این دغدغه/هدف کلی است که ‏“نیروهای<br />

چپ چگونه می توانند موقعیت خود را در<br />

رویارویی هژمونیک با نیروهای حافظ<br />

نظم مسلط تقویت کنند ‏)یا حداقل در برابر<br />

تضعیف آن ایستادگی کنند(؟”.‏ پاسخ اولیه ی<br />

این متن به پرسش یاد شده،‏ طبعا تنها در<br />

راستای همین هدف کلی قابل ارزیابی است.‏<br />

در عین حال،‏ این نوشتار شتابزده مشخصا<br />

دعوتی است به باز اندیشی در ضرورت<br />

برپایی رسانه های آلترناتیو چپ ‏)‏‎۲‎‏(؛ رسانه<br />

هایی که در همبستگی با ضرورت تغییر<br />

بنیادین نظم موجود،‏ صدای فرودستان و بی<br />

صدایان باشند و تقویت و تکثیر مبارزات<br />

آنها را هدف قرار دهند.‏<br />

طرح موضوع:‏<br />

پرسش محوری این نوشته را می توان<br />

اجماال این گونه بیان کرد:‏ ” آیا نیروهای<br />

چپ می باید از رسانه های جریان اصلی<br />

media( )mainstream یا کالن-رسانه<br />

ها برای طرح دیدگاههای خود استفاده کنند<br />

‏)یا نه(؟”‏ به طور مشخص تر و از دید ناظر<br />

ایرانی می توان پرسید:‏ ” آیا نیروهای چپ<br />

می توانند ‏)به طور بی تناقض و در قالب<br />

یک ‏»بازی برد – برد«(‏ با رسانه هایی<br />

نظیر صدای آمریکا،‏ بی بی سی فارسی،‏<br />

رادیو فردا،‏ دویچه وله و … مصاحبه<br />

کنند؟ یا نوشته هایشان را در نشریاتی مانند<br />

‏»مهرنامه«،‏ ‏»روز آنالین«،‏ ‏»جرس«‏ و<br />

غیره منتشر کنند؟ ” )۳(<br />

برای دوری از اتهام جزمگرایی الزم است<br />

اضافه کنم که ‏»باید«‏ ذکر شده در پرسش<br />

باال بر یک منظر عام اخالقی استوار نیست،‏<br />

بلکه ناظر بر منافع و ضرورت های کلی<br />

نیروهای چپ در شرایط انضمامی مبارزات<br />

امروزی است.‏<br />

از واقعیت ها و محدودیت های موجود<br />

شروع کنیم:‏<br />

نیروهای چپ عموما پراکنده اند ‏)خواه به<br />

دلیل ضعف ها و کاستی های درونی و خواه<br />

به دلیل فشار و سرکوب بیرونی و میراث<br />

داری شکست و سایر محدویت های تاریخی(‏<br />

و از این رو فاقد تشکل های فراگیر هستند؛ به<br />

این ترتیب این نیروها فاقد رسانه هایی هستند<br />

که امکان دسترسی/همرسانی با مخاطبان<br />

گسترده را برایشان فراهم سازند.‏ در مقابل،‏<br />

نیروهای جناح راست ‏)که با همه تنوعات<br />

درونی،‏ در ضرورت چپ ستیزی اتفاق نظر<br />

دارند(‏ عمدتا از حمایت سیستم های سیاسی–‏<br />

اقتصادیِ‏ مستقر برخوردارند ‏)خواه در سطح<br />

ملی و خواه بین المللی(.‏ بخش بزرگی از<br />

نیروهای راست در تعامل تنگاتنگ با دولت<br />

های سرمایه داری قرار دارند و بخش دیگر،‏<br />

اجزایِ‏ ارگانیک سیاسی-فرهنگیِ‏ این دولت<br />

ها هستند،‏ طوری که در مجموع می توان<br />

گفت این نیروها در راستای تحقق الزاماتِ‏<br />

تداوم نظم مستقر حرکت می کنند.‏<br />

در این میان رسانه های بزرگ ‏)که پیش از<br />

هر چیز متکی بر بودجه های دولتی – یا<br />

شبه دولتی-‏ و سرمایه های کالن هستند(‏<br />

آشکارا در اختیار نیروهای جناح راست<br />

قرار دارند تا انبوه مخاطبان این رسانه های<br />

توده ای در معرض دسترسی/»جذبِ«‏ آنها<br />

قرار گیرند )۴(.<br />

در چنین شرایطی بخشی از نیروهای چپ بر<br />

این باورند که در مقابل فشارهای سیستماتیک<br />

قرنطینه سازیِ‏ ‏)گتو سازی(‏ نیروهای چپ<br />

از سوی نظام ‏)های(‏ حاضر،‏ باید از همه<br />

امکاناتِ‏ ‏»معقول«‏ برای شکستن حصار،‏<br />

در جهت ارتباط با مردم عادی بهره جست تا<br />

مجالی برای طرح دیدگاههای چپ در پیوند<br />

صفحه 185<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


صفحه 186<br />

با مسائل/منافع زحمتکشان و ستمدیدگان<br />

فراهم شود.‏ به خصوص در جایی که رسانه<br />

های سلطه در جهت تخریب چهره عمومی<br />

چپ دست به تحریف تاریخ یا واقعیت های<br />

جاری می زنند،‏ به نظر می رسد که باید از<br />

همه تریبون های عمومیِ‏ ‏»در دسترس«،‏<br />

برای مواجهه با این تخریب و تحریف بهره<br />

گرفت؛ و اگر ممکن باشد و بتوان ‏»حرف<br />

خود«‏ را بدون پرده پوشی بیان کرد،‏ رسانه<br />

های مین استریم هم می توانند بخشی از این<br />

تریبون های عمومی باشند.‏ ‏]فرض کنیم این<br />

دغدغه ها از سوی کسانی طرح می شود<br />

که همچنان به آرمانهای چپ وفادارند،‏ نه<br />

آنها که راه گریز از این قرنطینه سازی را<br />

‏»تعدیل ساختاری«‏ دیدگاههای خود در جهت<br />

انطباق با نظم موجود یافته اند و با نشان<br />

های موروثی چپ عازم فتح قله های ‏»رئال<br />

پولیتیک«‏ شده اند[‏<br />

به طور مشخص در این رهیافت فرض بر<br />

این است که به رغم کارکردهای آشکارِ‏<br />

کالن-‏ رسانه ها در جهت بازتولید و تثبیت<br />

گفتمان های حافظ نظم مسلط،‏ می توان از<br />

روزنه ها و سنت های دموکراتیکِ‏ به جا<br />

مانده در دنیای امروز و نیز برخی ناهگنی<br />

های درونیِ‏ گریز ناپذیرِ‏ سیستم مستقر،‏ به<br />

عنوان ابزارهایی علیه خود آن ‏)سیستم(‏<br />

استفاده کرد؛ و این قاعده شامل بهره گیریِ‏<br />

حساب شده از رسانه های مین استریم هم می<br />

شود؛ به این معنی که حداقل بخش کوچکی<br />

از مخاطبان این رسانه ها را می توان با<br />

روشنگری های خود تحت تاثیر قرار داد<br />

تا بدین ترتیب در پندارهای عمومی رایج،‏<br />

اگر نه شکاف،‏ بلکه ترک هایی ایجاد کرد.‏<br />

برهان دیگری ‏)کمرنگ تر(‏ که از سوی<br />

فعالین چپ در جهت ضرورت بهره گیری<br />

از همه امکانات رسانه ای اقامه می شود<br />

آن است که برای سهولت ارتباط با توده ها،‏<br />

چپ نیازمند آن است که چهره های مرجع<br />

‏»مردمی«‏ خود را بیافریند و حضور در<br />

رسانه های بزرگ می تواند به خوبی این<br />

هدف میانی را تامین کند.‏<br />

یک استدالل جانبی آن است که در حالیکه<br />

اشکال مختلف چپ ستیزی در رسانه های<br />

مین استریم جریان دارد،‏ عدم حضور<br />

فعالین و پژوهشگران چپ در این رسانه<br />

ها نه تنها چیزی را تغییر نمی دهد،‏ بلکه<br />

قوت استدالل ها و ‏»فکت«‏ های نویسندگان<br />

و ‏»کارشناسانِ«‏ همکار این رسانه ها را<br />

نزد مخاطبان تایید و تقویت می کند.‏ دیدگاه<br />

دیگر بر آن است که در بحث از رسانه های<br />

مین استریم مفهوم ‏»سلطه رسانه ای«‏ نباید<br />

مورد اغراق قرار گیرد.‏ به این خاطر که<br />

اگر چه این رسانه ها بازتولید نظام سلطه را<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

هدف قرار می دهند،‏ اما مخاطبان هشیار از<br />

این توان برخوردارند که از میان خروجی<br />

های مختلف این رسانه ها بر مبنای منطق و<br />

دیدگاه انتقادی خود دست به انتخاب بزنند و<br />

لذا دامنه سلطه گری این رسانه ها نامحدود<br />

نیست؛ از این لحاظ،‏ حتی از طریق این<br />

رسانه ها هم ‏»حرف حساب«‏ می تواند از<br />

سوی برخی از مخاطبان شنیده شود.‏<br />

نقد مقدماتی )۵(:<br />

آنچه در سطرهای پایین در نقد رویکرد)های(‏<br />

ذکر شده می آید بر این پیش فرض بنیادی<br />

استوار است که امروزه رویارویی نیروهای<br />

چپ و راست در فضای عمومی پیش از<br />

هر چیز به میانجی رویارویی های گفتمانی<br />

تحقق می پذیرد و در این میان رسانه ها نقش<br />

ویژه ای به عهده دارند؛ با لحاظ کردن نفوذ<br />

گسترده رسانه ها ‏)در روند رشد روز افزونِ‏<br />

ارتباطات رسانه ای و تماس مجازی با دنیا(‏<br />

باید پذیرفت که این رویارویی گفتمانی در<br />

سطحی به غایت نابرابر به زیان نیروهای<br />

چپ جریان دارد.‏ به این معنی که مقبولیت<br />

وسیعی که امروزه گفتمان راست ‏)با طیف<br />

متنوعی از صورتبندی های درونی(‏ از آن<br />

برخوردار است،‏ بر حقانیت آن تعبیر می<br />

شود ‏)»آنچه فایق است،‏ حقیقی است!«(:‏<br />

نظم موجود غایی و مطلوب تصویر می شود<br />

و در مقابل،‏ نقادی ها و آرمان های چپ<br />

تخیالتی ماجاجویانه و غیر واقع گرا قلمداد<br />

می شوند که هم جنجال هایی بی حاصل اند و<br />

هم با ارجاع به تجربه های شوروی،‏ کامبوج،‏<br />

کره شمالی،‏ چین و غیره،‏ خطرناک برای<br />

بشریت!‏ فراگیر بودن گفتمان راست درستی<br />

آموزه های آن را چنان بدیهی می نمایاند<br />

که نقد و انکار آنها به راحتی رویکردی<br />

‏»ایدئولوژیک«‏ و بر خالف ‏»عقل سلیم«‏<br />

sense( )common جلوه گر می شود.‏<br />

اما این همه ی ماجرا نیست:‏ این رویارویی<br />

در سطوح دیگری از واقعیت نیز جریان<br />

دارد؛ جایی که انباشت ناگزیرِ‏ ستم و<br />

نابرابری و سلطه،‏ شکاف های اجتماعی و<br />

اقتصادی را به عرصه ی مبارزات بخش<br />

هایی از مردم بدل ساخته است.‏ آمیختگیِ‏<br />

پیامدهای اقتصادی-اجتماعیِ‏ بحران های<br />

ادواری سرمایه داری با پیامدهای انضمامی<br />

سلطه ی امپریالیستی زمینه مستعدی برای<br />

رشد و گسترش رادیکالیسم سیاسی پدید<br />

آورده است که آشکارا گفتمان های ارتجاعیِ‏<br />

مسلط را به چالش می کشند و به موازات<br />

افسون زدایی از اسطوره های نظم مسلط،‏<br />

سوژه های مبارزه برای تغییر اجتماعی را<br />

پرورش می دهند ‏)این نمونه ها را می توان<br />

به عنوان شاخص های رشد مبارزات در<br />

سال های اخیر برشمرد:‏ جنبش نافرجام مردم<br />

ایران،‏ خیزش های مردمیِ‏ موسوم به ‏»بهار<br />

عربی«،‏ اعتراضات رادیکال در اسپانیا،‏<br />

یونان،‏ انگلیس و ایتالیا و جنبش اشغال وال<br />

استریت(.‏<br />

درست با توجه به چنین پس زمینه ای از<br />

جریان مبارزات واقعی است که می توان<br />

گفت رویارویی گفتمان ها در فضای عمومی<br />

‏)و مشخصا در سطح رسانه ها(‏ در واقع<br />

نبردی است برای انحصار بازنماییِ‏ واقعیت<br />

از یکسو و تالش برای نفی این انحصار از<br />

سوی دیگر؛ یکی در جهت ناممکن جلوه<br />

دادن تغییر و ناضروری بودن جستجوی<br />

بدیل می کوشد،‏ و دیگری ‏)در مقیاسی به<br />

مراتب کوچکتر(‏ برای نشان دادن سویه<br />

های امید و امکان از دل مبارزات جاری و<br />

دعوت به همبستگی.‏<br />

در چنین فضایی سطح مرجعیت و اثرگذاری<br />

رسانه های کالن در بازترسیم مرزهای<br />

حقیقت،‏ خود تابعی است از میزان مقبولیت<br />

آنها نزد افکار عمومی.‏ از این زاویه می<br />

توان گفت همراهی نیروهای چپ و مترقی با<br />

کالن رسانه ها،‏ خواه ناخواه به تقویت جایگاه<br />

اجتماعی و مشروعیت عمومی آنها می<br />

انجامد.‏ در این میان مهم نیست که در طی<br />

این همکاری های مقطعیِ‏ ‏»حساب شده«،‏<br />

چه میزان مضامین رادیکال و روشنگرانه/‏<br />

افشاگرانه مطرح می شود؛ حتی مهم نیست<br />

که فعال/نویسنده/پژوهشگر چپ موفق شود<br />

از سد سانسور رسانه ای و خطوط قرمز<br />

میعن و یا دام های مدیریتیِ‏ سیاست گزاران<br />

کارآزموده و مجریان حرفه ایِ‏ این رسانه<br />

ها گذر کند؛ بلکه مهم آن است که اعتبار<br />

او و حتی رادیکالیسم مضمون بحث/گفتار<br />

او ناخواسته خرج دموکراتیک نمایاندنِ‏<br />

رسانه ای می شود که بی تردید ساعت ها و<br />

صفحات و کارشناسان بی شماری در اختیار<br />

دارد تا این نقاط ناهمخوان را به سهولت و<br />

نرمی پوشش دهد.‏ از این نظر فعال چپ<br />

در این دست مصاف های ‏»حساب شده«‏ و<br />

عملگرایانه اش با رسانه های کالن،‏ پیشاپیش<br />

بازنده ی قدرت هضم/ادغام کنندگیِ‏ باالی<br />

آنهاست.‏ اما بدبختانه این باخت تنها دامن<br />

شخص او را نمی گیرد،‏ بلکه او ناخواسته<br />

کلیت چپ را در زیان این باخت سهیم می<br />

کند ‏)در همان حال که احتماال از جسارت/‏<br />

هوشمندی نظری خود و یا قوت/تاثیر<br />

استدالل های خرد کننده اش خرسند است(.‏<br />

از سوی دیگر،‏ این گونه همراهی ها به طور<br />

ضمنی ‏)و ناخواسته(‏ مبتنی بر نفی شکاف<br />

عمیقی است که منافع کالن فرودستان و<br />

فرادستان را در تضاد با یکدیگر قرار می<br />

دهد.‏ به این معنی که با برقراری پلهای<br />

ارتباطی بر فراز این شکاف،‏ ضرورت


صفحه 187<br />

جبهه بندیِ‏ آشتی ناپذیر میان نیروهای<br />

سیاسیِ‏ چپ و راست،‏ که در آنتاگونیسم<br />

هستی های اجتماعی متعارضِ‏ آنها ریشه<br />

دارد،‏ انکار می شود.‏ به بیان دیگر روند<br />

زنده و ‏)به تعبیری(‏ هولناکِ‏ نبردهای<br />

گفتمانی میان این دو جبهه ی متعارض،‏<br />

به شبه مناظره هایِ‏ ‏»متمدنانه«ای میان<br />

روشنفکران ارگانیک هر یک از این جبهه<br />

ها تقلیل می یابد.‏ به این معنا،‏ فعالین و چهره<br />

های چپ،‏ به خصوص آنهایی که از جایگاه<br />

اجتماعی معتبر و موجهی برخوردارند،‏ با<br />

همراهی گاه و بی گاهشان با رسانه های<br />

کالن،‏ این پیغام ضمنی را به فعالین جوان<br />

چپ و سایرین می دهند که دوران سنگر<br />

بندی و مبارزات آنتاگونیستی سپری شده<br />

است؛ عمل آنها خواه نا خواه واجد این پیام<br />

نیز هست که نیروهای چپ می توانند بدون<br />

ترس از تحریف و سانسور،‏ حرف خود را<br />

از هر تریبونی بیان کنند ‏)که در مورد رسانه<br />

های حرفه ای عموما گزاره ی کمابیش<br />

درستی است(‏ و بنابراین ضرورت برپا<br />

کردن رسانه های آلترناتیو چپ و اندیشیدن<br />

به راهها و امکانات خالق ارتباط گیریِ‏<br />

مستقل با گستره وسیع مخاطبان،‏ ضرورتِ‏<br />

چندان حادی نیست؛ به عبارتی نهایتا چنین<br />

بر می آید که فوریت این ضرورت در حدی<br />

نیست که اقدام عاجلی را برای جبران این<br />

نقیصه ‏)کمبود رسانه های آلترناتیو(‏ بطلبد؛<br />

در واقع،‏ مطابق این رهیافت چنین می نماید<br />

که ما با جهانی ‏»تخت«‏ )flat( مواجهیم که<br />

در آن می توان از جایگاه یک صاحبنظر<br />

یا ‏»کارشناس«‏ مستقل چپ با صاحبنظران/‏<br />

کارشناسانِ‏ راست وارد مباحثه ی قلمی/‏<br />

کالمی و گفتگوی انتقادی شد و قضاوت<br />

نهایی را به شعور مخاطبان سپرد.‏<br />

در اینجا فعال چپ یاد شده احتماال بر این<br />

گمان است که مضمون گفتار/نوشتار او به<br />

ذهنیت بخشی از مخاطبان راه خواهد برد.‏<br />

اما از این غافل است که حتی این دسته از<br />

مخاطبان نیز در پیوند روزمره با آن کالن-‏<br />

رسانه ی معین،‏ صرفا با نوشته یا برنامه ای<br />

که او همکار/میهمان آن بوده مواجه نیستند؛<br />

بلکه آنها کلیت آن رسانه را با مجموعه ی<br />

تعدیل کننده و همسان سازِ‏ خروجی هایش<br />

پیش رو دارند.‏ طرفه آنکه حتی آن دسته<br />

ی محدود از مخاطبانی که بنا بر پیش<br />

زمینه زیسته/نظری خود نظریات او ‏)منتقد/‏<br />

کارشناس چپ(‏ را در خور اعتنا یافته اند نیز<br />

درست به واسطه این همدلی،‏ بیش از پیش به<br />

مرجعیت آن رسانه تن خواهند سپرد.‏ او به<br />

ویژه از این اصل غافل است که کالن-رسانه<br />

نه تنها به دستکاری/تاثیر گذاری بر ذهنیت/‏<br />

روانِ‏ انبوه هر چه بیشتری از مخاطبان می<br />

اندیشد،‏ بلکه آماج اصلی این دست رسانه<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

ها به تعبیری خلق یک ‏»ذهنیتِ‏ جمعی«‏<br />

همگن است؛ دستمایه ی اولیه ی این آفرینش<br />

پیش از هر چیز جلب اعتماد توده ی مردم<br />

است که خود مستلزم کسب اعتبار و آبروی<br />

اجتماعی است؛ اعتباری که این قبیل رسانه<br />

ها از برنامه سازان خود دریافت می کنند.‏ اما<br />

این اعتبار نهایتا صرف سست کردن دیدگاه<br />

انتقادی مخاطبان نسبت به مضامین تولیدیِ‏<br />

رسانه ها می شود تا باور پذیریِ‏ انفعالی آنان<br />

نسبت به کلیتِ‏ خروجی های کالن ‏-رسانه<br />

ها تامین شود:‏ مکانیزمی که می توان آن را<br />

‏»تولید انبوه مخاطبان خاموش«‏ نامید.‏<br />

در یک تحلیل کالن می توان گفت اقبال<br />

امروزی این رویکرد در میان فعالین چپ<br />

‏)یعنی حضور انتقادی در رسانه های<br />

راست(،‏ بازتاربی است از این درک/توهم<br />

رایج که ‏)گویی(‏ توسل به رسانه های موجود<br />

می تواند چاره ای برای معضل ارتباط یابی<br />

با مخاطبان گسترده و شکلی از مبارزه علیه<br />

وضع موجود فراهم کند؛ و از آنجا که این<br />

شکل از ‏»مبارزه«‏ پیش چشم همگان جریان<br />

می یابد ‏)چیزی همانند رینگ بوکس(،‏ الجرم<br />

از دید مدافعین این رویکرد،‏ تردیدی در<br />

واقعی بودنش به جای نمی ماند ‏)تنها می<br />

بایست به قدر کافی رادیکال و آشتی ناپذیر<br />

ظاهر شد!(.‏ اما از قضا درست به دلیل وجه<br />

نمایشی این مبارزه است که عموما سویه<br />

های شخصیِ‏ کنش سیاسی منتسب به آن<br />

‏)افزایش احتمالی اعتبار و جایگاه فردی یا<br />

مقبولیت اجتماعی فرد و غیره(‏ بر پیامدهای<br />

جمعی آن ‏)بر کلیت مبارزات چپ و روند<br />

آن(‏ فائق می آید؛ و این چیزی است در ادامه<br />

ی اتمیزه شدن کنش سیاسی و یا از جنس آن.‏<br />

بازخوانی اجمالی صورتبندی رسانه ای از<br />

خیزش های مردمی در ایران و مصر:‏<br />

هر گاه رسانه های بزرگ به پوشش گسترده<br />

و متمرکز یک جنبش اعتراضی توده ای<br />

می پردازند،‏ اهمیتِ‏ خیزشِ‏ مردم آزاده ای<br />

که با رزمنده گی و ایستادگیِ‏ خود دنیایِ‏<br />

‏»خوشبخت«‏ را به ‏»دیدن«‏ واداشته اند،‏ تنها<br />

یک سوی ماجراست؛ سویه دیگر اما تالشی<br />

است که کالن رسانه ها برای ‏»برساختن«‏<br />

تصویر مورد نظر خود از این ‏»رخدادِ‏<br />

ناتمام«‏ در پیش می گیرند؛ جایی که این<br />

رسانه ها از طریق انتشار و حک تدریجیِ‏<br />

تصویر معینی از جنبش در اذهان مردم،‏ به<br />

ویژه آنهایی که مستقیم یا غیر مستقیم بخشی<br />

از جنبش هستند،‏ تاثیر گذاری بر روند آتیِ‏<br />

جنبش دنبال می کنند ‏)با برجسته سازیِ‏<br />

قرائت یا گفتمان ویژه ای از جنبش اعتراضیِ‏<br />

جاری(؛ چرا که برای دولت های قدرتمند،‏<br />

صرفِ‏ برخورداری از پشتوانه ی حمایتی<br />

ارتش های ‏»ملی«‏ یا جریان های سیاسیِ‏<br />

همسو در کشورهای مورد ‏»عالقه«،‏ به<br />

تنهایی برای ‏»کنترل«‏ اوضاع بحرانی در<br />

این کشورها کافی نیست ‏)به ویژه در بزنگاه<br />

خیزش های مردمی(،‏ بلکه موثر عمل کردنِ‏<br />

این عوامل نیازمند مکملی است که از طریق<br />

شکل دادن به افکار عمومی یا ‏»مهندسی«‏<br />

رسانه ایِ‏ آنها تامین می شود.‏<br />

به طور مشخص در مورد حوادث مصر،‏<br />

رسانه های کالن به رغم پوشش گسترده<br />

رویدادها،‏ با تمرکز بر موضوع استبداد<br />

فردیِ‏ مبارک،‏ کنار رفتن او را مهمترین<br />

خواست جنبش تصویر کردند.‏ این امر اگر<br />

چه ممکن است در حقیقت تجلی باورِ‏ بخشی<br />

از معترضان بوده باشد،‏ ولی طرح آن در<br />

این شکل و ابعاد و مطلق نمایی آن،‏ به پنهان<br />

ماندن این واقعیت انجامید که شخص مبارک<br />

صرفا نماینده نمادینِ‏ ساختار معیوبی بود<br />

که ‏»مردمِ‏ التحریر«‏ ‏)به عنوان نمادی از<br />

مبارزات سراسر مصر(‏ برای تغییر آن به پا<br />

خواسته بودند.‏ این تصویر سازی ضمن آنکه<br />

به رسم معمولِ‏ رسانه های بزرگ،‏ سویه<br />

های اقتصادیِ‏ اعتراضات مردمی را در پس<br />

برجسته سازیِ‏ کلیشه ایِ‏ اشتیاق عمومی به<br />

‏»دموکراسی«‏ پنهان می ساخت،‏ در عین<br />

حال خواسته های دموکراتیک و الزامات<br />

تحولی واقعی را هم به جایگزینیِ‏ صرفِ‏<br />

چهره های مستبد تقلیل می داد.‏<br />

بر این اساس،‏ از دید رسانه های بزرگ با<br />

رفتن مبارک انقالب مصر به ثمر رسیده<br />

قلمداد شد ‏]شوهای زنده ی کانال های ‏»مهم«‏<br />

تلویزیونی و تمرکز شبانه روزی آنها بر<br />

میدان التحریر را به یاد بیاوریم:‏ با آغاز این<br />

پخش زنده تلویزیونی،‏ حس می کردی گویا<br />

نوعی کارناوال رسانه ای حول موضوع<br />

‏»انقالب«‏ مصر به جریان افتاده است که<br />

مردم را برای دیدن مهیج ترین صحنه مهیا<br />

می کند؛ اعالم بیرون رفتن مبارک و پخش<br />

زنده صحنه های جشن و پایکوبی مردم،‏<br />

نقطه اوج این کارناوال رسانه ای بود که<br />

قصد اصلی آن چیزی نبود جز رسمیت<br />

بخشیدن به پایان جنبش و القای همگانی آن<br />

با اعالم پیروزی ‏»انقالب مصر«![.‏ پس از<br />

آن و پایین افتادن پرده ها،‏ وقت آن بود که<br />

مردم به خانه هایشان برگردند و باقی امور<br />

را به متولیان و نخبگان مربوطه بسپارند.‏<br />

سایر مردم دنیا هم باید متقاعد می شدند که<br />

با پادرمیانی دولت های بزرگ،‏ موضوع به<br />

‏»خیر و خوشی«‏ خاتمه یافته است ‏)وجه<br />

جذاب و دراماتیک خبر سازی ها در دنیای<br />

هالیوود زده(.‏ در این روند با تمرکز بر<br />

‏»رفتنِ‏ مبارک«،‏ فرآیند آمدن و ماندن او<br />

بی اهمیت قلمداد شد،‏ چون اینک پرسوناژ<br />

مبارک به قدر کافی در جایگاه نقش منفیِ‏ این<br />

سناریوی رسانه ای تثبیت شده بود تا چرایی


صفحه 188<br />

و تاریخچه این منفی بودن فاقد اهمیت باشد.‏<br />

به همین ترتیب در مورد خیزش اعتراضی<br />

پسا انتخاباتی در ایران نیز عملکرد رسانه<br />

های بزرگ غربی ‏)به ویژه رسانه های<br />

دولتی فارسی زبان(‏ بسیار قابل تامل است.‏<br />

در این خصوص تیتر اخبار و مضمون<br />

گزارش ها و تحلیل های مربوطه در رسانه<br />

هایی نظیر ‏»بی بی سی«‏ فارسی،‏ صدای<br />

آمریکا،‏ رادیو فردا و ‏»دویچه وله«‏ ‏)صدای<br />

آلمان(‏ بر مشابهتی خدشه ناپذیر داللت می<br />

کرد.‏ مهمتر اینکه در آن مقطع،‏ بررسی و<br />

تحلیل جنبش اعتراضی جاری در ایران در<br />

این رسانه ها عمدتا از سوی ‏»کارشناسان »<br />

و چهره های سیاسی ای انجام می گرفت ‏)در<br />

قالب مقاله،‏ گفتگو و گزارش(‏ که یا به طور<br />

آشکاری به اردوگاه سیاسی اصالح طلبان<br />

تعلق داشتند و یا به لحاظ نوع گرایش سیاسی<br />

خود به مشی سیاسی جناح اصالح طلب<br />

احساس نزدیکی می کردند.‏ به این ترتیب این<br />

رسانه های دولتیِ‏ فارسی زبان،‏ فرآیند انتشار<br />

گفتمان سیاسی اصالح طلبان در رسانه های<br />

عمده ‏»صنعت سبز«‏ را تکمیل می کردند<br />

و به واسطه اعتبار عمومی و اسلوب حرفه<br />

ای خود[‏ کمبودها و کاستی های رسانه هایی<br />

نظیر ‏»جرس«،‏ ‏»روز آنالین«،‏ ‏»ندای سبز<br />

آزادی«‏ و غیره را جبران می کردند و بر<br />

مضمون کلی خروجی های آنها مهر تایید می<br />

زدند ‏)نمونه ی شاخصی از یک ‏»همکاری<br />

ارگانیک«!(.‏<br />

نتیجه آنکه در آن ایام رسانه های فارسی<br />

زبانِ‏ دولت های غربی،‏ جنبش اعتراضی یاد<br />

شده را به طور مستمر در همخوانی کامل<br />

با قرائت اصالح طلبانه آن،‏ برای مخاطبان<br />

ایرانی خود تصویر کردند؛ کسانی که نه<br />

تنها مخاطبان این رسانه ها،‏ بلکه همزمان<br />

مخاطبان و فعالین بالقوه ی جنبش هم بودند.‏<br />

بدیهی است در شرایطی که دیرپایی اختناقِ‏<br />

فراگیر در ایران تکیه به رسانه های برون<br />

مرزی را اجتناب ناپذیر ساخته بود ‏)می<br />

سازد(،‏ این رویکرد کمابیش هماهنگ رسانه<br />

ای به تقویت اجتماعیِ‏ گفتمان سیاسی اصالح<br />

طلبان و تثبیت هژمونی آن در فضای درونیِ‏<br />

جنبش کمک شایانی کرد.‏ روندی که در<br />

نهایت به حذف سویه های رادیکال جنبش،‏<br />

سوژه گی خودانگیخته مردم و از دست رفتن<br />

‏»خیابان«‏ انجامید.‏ ‏]به لحاظ تاریخی نظیر<br />

همین رویکرد ‏»برجسته سازیِ‏ گزینشی«‏ را<br />

می توان در عملکرد رادیو ‏»بی بی سی«‏ در<br />

مقطع انقالب ۱۳۵۷ یافت.‏ در جریان خیزش<br />

های بهار عربی،‏ قوت و کارآیی این حربه<br />

رسانه ای،‏ - عالوه بر مورد انقالب ناتمام<br />

مصر - در متقاعد کردن افکار عمومی در<br />

پذیرش ‏»ضرورت«‏ تهاجم نظامی به لیبی<br />

نمایان شد.‏ اینک ماههاست که رسانه های<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

مین استریم با نمایش پوپولیستیِ‏ ‏»خون<br />

بازی«‏ در تدارک آنند که ‏»سرنوشت<br />

محتوم«‏ خیزش انقالبی مردم سوریه را<br />

پذیرفتنی بنمایانند.[‏<br />

از این نظر رسانه های کالن در کنار روند<br />

های روزمره ی شکل دهی به افکار عمومی،‏<br />

در مقاطع تاریخی معین اعتبار اجتماعی<br />

اندوخته ی خود را ‏»به طور فشرده«‏<br />

صرف جهت بخشی به یک رخداد در شرف<br />

وقوع می کنند تا با برساختن تصویر ویژه<br />

خود از آن رویداد و برجسته سازی آن در<br />

اذهان عمومی،‏ بر ماهیت و نتیجه نهایی آن<br />

تاثیر بگذارند ‏)به تعبیری:‏ دستکاری ذهنیتِ‏<br />

عوامل انسانیِ‏ مرتبط با رخداد(.‏ اما در این<br />

میان آنچه که به بحث اصلی این نوشتار<br />

مربوط می شود آن است که روشنفکران چپ<br />

نباید در روند اعتبار اندوزیِ‏ کالن-رسانه ها<br />

مشارکت کنند.‏ چون این اعتبار انباشته شده،‏<br />

در کنار همه کارکردهای دیگرش،‏ در برهه<br />

های تاریخیِ‏ معین صرف تولید بروندادهایی<br />

می شود که در تعارض کامل با دغدغه ها و<br />

آمال نیروهای چپ قرار دارد.‏ ضمن اینکه<br />

روشنفکران و فعالین چپ می بایست توان<br />

و انرژی محدود خود را صرف برپایی و<br />

گسترش رسانه های مختص جبهه ی خود<br />

نمایند تا به میانجی آنها بتوانند در یزنگاه<br />

تاریخی رخداد ها،‏ هژمونی گفتمانی حریف<br />

را خنثی کنند و به تقویت سویه های رادیکال<br />

مبارزات مردمی یاری برسانند.‏<br />

جمع بندی:‏ به نظر می رسد ‏»مکان«‏<br />

رویارویی با حریف یا به طور کلی ‏»مکانِ‏<br />

مبارزه«‏ همچنان فاکتوری تعیین کننده در<br />

ننتیجه ی مبارزه است و نمی توان به بهانه<br />

یا به نفعِ‏ فراگیر شدن موقعیت های بی مکانِ‏<br />

مجازی،‏ از اهمیت این فاکتور غافل شد.‏<br />

انتخاب ‏»مکان مبارزه«‏ چیزی نیست جز<br />

بستر سازی برای مبارزه و تدارک بهینه<br />

ی آن و پرهیز از مبارزه انفعالی در زمین<br />

حریف ‏]مبارزه در زمین حریف از این<br />

رو انفعالی است که الجرم با تن دادن به<br />

قواعد بازی حریف و یا مشروعیت بخشی<br />

به هنجارهای کلی آن همراه است و در<br />

عین حال مستلزم چشمپوشی بر این واقعیت<br />

است که انحصار تاویل بازی و پیامدهای<br />

آن در دستان حریف قرار دارد[.‏ مبارزه<br />

برای جهانی دیگر مستلزم خلق راههای بدیل<br />

مبارزه هم هست که این راهها و بستر ها را<br />

نمی توان کاهالنه/سهل گیرانه در مجراهای<br />

شناخته شده ای که سیستم مستقر برای ‏»کنش<br />

سیاسی«‏ عرضه می کند جستجو کرد.‏ از<br />

این رو برپایی و گسترش ‏)مردمی ساختن(‏<br />

رسانه های آلترناتیو ضرورتی گریز ناپذیر<br />

برای هر گونه پیشروی نیروهای چپ است.‏<br />

بدین اعتبار هر کنشی که پایه های این<br />

ضرورت را سست بنمایاند،‏ نمی تواند در<br />

همسویی با منافع بلند مدت چپ باشد.‏<br />

خرداد ماه ۱۳۹۱<br />

http://blog.youthdialog.<br />

812=net/?p<br />

)*( عنوان فرعی این متن اشاره دارد به<br />

فیلمی از لوئیس بونوئل با نام:‏ ‏»جذابیت<br />

های پنهان بورژوازی«.‏<br />

پانوشت:‏<br />

)۱( این متن خواه نا خواه به روی خوانش<br />

انتقادی از سوی سایر طیف های مخاطبان<br />

هم گشوده است.‏ اگر چه در شق اخیر تمرکز<br />

نقد در جایی بیرون از گرانیگاه این متن<br />

خواهد بود:‏ یعنی در جایی نظیر وجاهت/‏<br />

ضرورت رویکرد چپ!‏<br />

)۲( در مورد ضرورت برپایی رسانه ‏)های(‏<br />

آلترناتیو چپ تاکنون تالش هایی ‏)نظری و<br />

عملی(‏ انجام شده است که متاسفانه بازخورد<br />

یا ثمر بیرونی موثری نداشته است.‏ در سطح<br />

بحث نظری در این خصوص برای مثال می<br />

توان به نوشته زیر اشاره کرد:‏<br />

همایون ایوانی/بحثی مقدماتی در ضرورت<br />

رسانه آلترناتیو:‏<br />

http://www.dialogt.org/index.<br />

101=php?id<br />

)3( به این لیست می توان رسانه های<br />

کوچکتری را هم افزود که اگر چه ‏»مین<br />

استریم«‏ نیستند و حتی به طور موروثی<br />

خاستگاه و داعیه چپ دارند،‏ اما در عمل<br />

و به لحاظ مشی سیاسی در همسویی با<br />

رسانه های مین استریم و در جهت تکثیر<br />

گفتمان سیاسی قدرتمداران حرکت می کنند<br />

‏)در پوشش پایبندی به معجونی به نام ‏»رئال<br />

پولیتیک«(.‏<br />

)۴( رویکرد کلی دولت های غربی در<br />

چینش استراتژی رسانه هایِ‏ خارجی زبان<br />

شان بی شباهت با اهداف اعالم شده ‏)و نشده(‏<br />

ی موسسه آمریکایی ‏»بنیاد ملی دموکراسی«‏<br />

The National Endowment for(<br />

http://( نیست )Democracy – NED<br />

.)/www.ned.org با دنبال کردن خط<br />

مشی سیاسی بنیادهایی نظیر موسسه ‏»کیتو«‏<br />

‏)پایه گذار وبسایت ‏»چراغ آزادی«‏ http://<br />

،)/cheragheazadi.org می توان<br />

خطوط کلی سیاست های ‏»اعالم نشده«‏ ای<br />

که رسانه های فارسی زبان غربی دنبال می


ادبیات<br />

صفحه 189<br />

کنند را ‏»برونیابی«‏ کرد.‏ موسسه ‏»کیتو«‏<br />

)/http://www.cato.org( یکی از<br />

مراکز تحقیقاتی واشنگتن در زمینه سیاست<br />

گذاری عمومی است که مدافع اقتصاد آزاد<br />

و محدود کردن دخالت های حکومت است<br />

‏)طرفه آنکه این موسسه به رغم داعیه عدم<br />

وابستگی حزبی و دولتی قادر است برای<br />

مثال جایزه ای نیم میلیون دالری به اکبر<br />

گنجی بدهد(.‏ به طور کلی با نظری اجمالی<br />

به رویکردهای این دست رسانه های دولتی<br />

و شبه دولتی در سه سال اخیر،‏ می توان<br />

گفت مهم ترین شاخص مشترک در خطی<br />

مشی سیاسی آنها،‏ پیشبرد سیاست های<br />

‏»آلترناتیو سازی سیاسی«‏ در کشورهای<br />

مقصد از طریق بستر سازیِ‏ گفتمانیِ‏ این<br />

سیاست هاست ‏)و نیز تعهد به بسط هژمونی<br />

گفتمان نئولیبرال(.‏<br />

)۵( طرح مقدماتی این بحث در این نوشتار<br />

بر این امید استوار بوده و هست که در حد<br />

بضاعت،‏ توجه رفقای دور و نزدیک را به<br />

اهمیت این مقوله جلب کنم.‏ پس از آن گمان<br />

می کنم انتشار متن های جدی تر و عمیق تر<br />

در این زمینه و تعامل های نظریِ‏ هدفمند،‏<br />

انتظار دور از دسترسی نباشد ‏)همچنانکه<br />

انگیزه اولیه نگارش این متن – و نیز بخشی<br />

از ایده های مطرح شده در آن – خود پیامد<br />

گفتگویی جمعی با تعدادی از رفقای ارجمندم<br />

بوده است(.‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

کشتی شکستگان هزارهی سوم<br />

نقد و بررسی کتاب ‏»دنیای بیسامان:‏ زمانی<br />

که تمدنهایمان فرسوده میشوند«،‏ نوشته<br />

امین معلوف،‏ ترجمه عبدالحسن نیکگهر<br />

تقدیم به استاد ارجمند عبدالحسین نیکگهر<br />

به پاس ترجمهی آثار با ارزش امین معلوف<br />

در سال ۱۳۸۹ از امین معلوف ‏)نویسنده و<br />

پژوهشگر لبنانی فرانسوی متولد ۱۹۴۹(،<br />

کتاب معروف ‏»هویتهای مرگبار«‏ با<br />

ترجمهی بسیار روان عبدالحسین نیک گهر<br />

به چاپ رسید.‏ و اکنون با خوشحالی اعالم<br />

میکنم که در ابتدای سال جدید اثردیگری<br />

از وی به قلم همان مترجم توانا تحت عنوان<br />

‏»دنیای بیسامان:‏ زمانی که تمدنهایمان<br />

فرسوده میشوند«‏ به بازار آمده است.‏ کتابی<br />

غنی از تجربه و تأمالتی که احتماالً‏ برای<br />

بیان آنها میباید نیمی عرب و نیمی غربی<br />

بود؛ آنهم با پذیرندگی فارغ از هرگونه<br />

شرمی بر این دو پارگی؛ و به نظر میرسد<br />

همین پذیرندگیِ‏ داوطلبانه و از آن مهمتر<br />

‏»مسئوالنه«‏ است که آثار معلوف را اینگونه<br />

با ارزش میکند.‏ باری،‏ وی کتاب خویش<br />

را اینگونه آغاز میکند:‏ ‏“ما بدون قطبنما<br />

وارد قرن جدید شدهایم”.‏ آری،‏ بدون قطبنما<br />

و چنان که به نظر میرسد در کشتیای<br />

شکسته….‏<br />

کتاب شامل سه بخش و یک پیگفتار است.‏<br />

نخست،‏ پیروزیهای فریبنده.‏ بخش دوم<br />

مشروعیتهای گمشده و بخش سوم یقینهای<br />

تخیلی.‏<br />

*******<br />

زهره روحی<br />

درجهی بلوغ و فرهیختگی انسان نه فقط<br />

با پرسشگری،‏ بلکه با تالش برای یافتن<br />

پاسخ مسئوالنه و صادقانه به پرسشهاست<br />

که آشکار میشود.‏ امین معلوف در کتاب<br />

‏»دنیای بیسامان«‏ خود،‏ به چنین تالشی<br />

دست زده است.‏ اینکه پاسخهای او به مذاق<br />

مخاطب خوش بیآید یا نه،‏ شاید چندان مهم<br />

نباشد،‏ مهم تالش مسئوالنهی اوست.‏ اینکه<br />

فراتر از جداییهای تحمیلی ‏»فرهنگ«های<br />

موجود حرکت کند.‏ منظور خطوط مرزیای‏<br />

است که به اعتقاد او،‏ نه از سوی چیزی<br />

مجرد و انتزاعی به نام ‏»فرهنگ«‏ بلکه از<br />

جانب عواملی دیگر فیالمثل شرایط تاریخی<br />

و سیاسی ‏)صص‎۱۸۵،۱۸۶‎‏(‏ به اقوام و<br />

ملتها تحمیل میشود.‏ آری این فرهنگ غیر<br />

واقعی تحمیل میشود تا انسانها را از رشد،‏<br />

شکوفایی و بلوغی که سزاوار آنند،‏ باز دارد؛<br />

و از قضا در چنین وضعیت قالبیِ‏ ‏»تمدن«‏<br />

است که به باور امین معلوف تمدنهای غربی<br />

و یا شرقی هر دو به بنبست رسیدهاند.‏ زیرا<br />

نتوانستهاند از حوادثی مانند یازده سپتامبر<br />

و یا لشکرکشیهای هزارهی سوم جلوگیری<br />

کنند.‏ یا بهتر است بگوییم نتوانستهاند کنترلی<br />

بر حوادث شومی داشته باشند که کلیه جوامع<br />

بشری را فرا گرفته است و وضعیتهای<br />

ناگواری مانند ناامنیهای سیاسی،‏ اجتماعی،‏<br />

اقتصادی،‏ و ویرانیهای محیط زیستی،‏<br />

آشوبهای قومی،‏ فقر و بیکاری جهانی،‏<br />

فسادهای مالی و اخالقیِ‏ جهانشمول،‏ ترور و<br />

وحشت،‏ جنگها و گردنکشیهای نوظهور و<br />

تبعیضهای آشکار و وقیحانه ‏)ای که روز به<br />

روز از قبح آن کاسته میشود(‏ به بار آورده<br />

است.‏ فیالمثل وی در خصوص تمدن غربی<br />

و عربی به صراحت میگوید:‏ ‏“انتقاد من


190<br />

صفحه ‏»فضای<br />

دو این سالهی صد رویهی متوجه که<br />

است این تفکرم عمق … است؛ تمدنی«‏ خطِ‏<br />

به ارجمند و گرانسنگ تمدن دو این عصبانیت<br />

جز دیگر آنها رسیدهاند؛ خود پایان نمیکنند.‏<br />

عرضه دنیا به چیزی ویرانگرشان تمدنهای<br />

همهی مانند اخالقی،‏ لحاظ از آنها به<br />

رو میکنند،‏ تقسیم را انسانها که خاصی که<br />

است رسیده زمانش اکنون هستند؛ زوال ۳۲(.<br />

‏)ص رفت”‏ فراتر آنها از فراخوانی<br />

و دعوت معلوف،‏ سخن بیشک بدین<br />

این و نو؛ جهانی ساختن به است از<br />

روشنگرانهای انتقادهای که است معنی ‏»دنیای<br />

کتاب در فیالمثل ‏)که دست این فرسوده<br />

تمدنهایمان که زمانی بیسامان:‏ نوعی<br />

به میگیرد(،‏ صورت میشوند«،‏ برای<br />

فرسوده«‏ ‏»تمدنِ‏ این که است تلنگری بنابراین<br />

دارد.‏ نیاز آن به پُکیدنش کلی به این<br />

افشای به نخست معلوف که است طبیعی برود<br />

پُکیدهگیها(‏ ‏)بخوانیدش نابسامانیها نوین«ی<br />

‏»ارزشهای معرفی به سپس و دارد.‏<br />

نیاز بدان حاضر جهان که بپردازد از<br />

جهان بار و کار معلوف نظر بر بنا است<br />

نابسامان و فضاحتبار اینگونه اینرو بر<br />

که قدرتی صحنهی از ارزشها آن که در<br />

است.‏ دور کلی به دارد حاکمیت جهان فرسودهی<br />

اوضاع افشاء حیث از حال هر سعی<br />

معلوف امین چند هر معاصر،‏ جهان عرب<br />

و غربی جهان بر صرفاً‏ است کرده بحران<br />

حادترین دلیل به ‏)ظاهراً‏ مسلمان شده<br />

هم اگر حتا و نباشد،‏ متمرکز موقعیتی(‏ روسیه<br />

چین،‏ مانند کشورهایی به نگاهی نیم مسلمان<br />

اما عربی غیر کشورهای یا و هند و عمده<br />

حال این با باشد،‏ داشته ایران مانند یافتن<br />

و پرسشها طرح در وی کندوکاوِ‏ غربی<br />

جهان ارتباطی معضالت به لغرشها،‏ به<br />

که تمدنی دو دارد.‏ اختصاص عربی دست<br />

از را خود کارآیی مدتهاست او باور این<br />

که اینجاست جالب نکتهی و دادهاند.‏ نظریهی<br />

به ربطی هیچ تنها نه معلوف نظرِ‏ با<br />

شدیداً‏ بلکه ندارد،‏ تمدن«ها ‏»برخورد اعتقاد<br />

به که چرا میپردازد.‏ مخالفت به آن است،‏<br />

آن حامل نظریه این که نگاهی معلوف،‏ تفکر<br />

همان در شده زنجیر و غل را تمدن میگوید:‏<br />

چنانکه میبیند.‏ تحمیلی و قالبی نظریه<br />

این هواداران اشتباه من،‏ دید ‏“از از<br />

میخواهند،‏ که میشود شروع آنجا از عمومی،‏<br />

نظریهی یک حال وضع مشاهدهی ‏»روح<br />

ما،‏ زمانهی در ]....[ بسازند.‏ تاریخ کنیم<br />

تصور که میکند ترغیب را ما زمانه«‏ بیش<br />

که معینیاند وجودهای ‏»تمدنها«‏ این در<br />

و دارند آگاهی ویژگیشان به پیش از ایفا<br />

تعیینکنندهای نقش انسانها سرگذشت حقیقت<br />

تصورات این از بخشی کرد.‏ خواهند تمدن<br />

میان تفاوت میتواند کسی چه دارند.‏ 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله <br />

عرب تمدن با یا چینی تمدن با غربی آنها<br />

از هیچیک اما،‏ کند؟ انکار را مسلمان امروز،‏<br />

تغییرناپذیر،‏ نه و است عایق نه هم<br />

روی به گذشته،‏ از بیشتر مرزهایشان،‏ ‏)ص‎۲۲۳‎‏(.‏<br />

است”‏ باز زمانهی<br />

در میگوید،”‏ معلوف که هنگامی میکند<br />

ترغیب را ما زمانه«‏ ‏»روح ما،‏ وجودهای<br />

‏»تمدنها«‏ این کنیم تصور که ویژگیشان<br />

به پیش از بیش که معینیاند جا<br />

در بزرگی گام واقع در دارند”‏ آگاهی اخیر<br />

جامعهشناسانهی درک این انداختن ‏)خصوصاً‏<br />

فرهنگ و تمدن که برمیدارد ساحتیِ‏<br />

چند شبکههای و ارتباطات عصر در بسته،‏<br />

و خود در امری نه جهانی(‏ زیست ماهیت<br />

یعنی آن،‏ واقعیِ‏ ساحت در بلکه این<br />

در شود.‏ دیده تعامالتیاش و اجتماعی وضعیت<br />

از که میشود فرسوده تمدنی معنا،‏ اثر<br />

یا و تأثیرپذیری همانا که خود پویاییِ‏ بدین<br />

و شود منتزع و جدا است،‏ گذاری‏ بدون<br />

و خاص ایدئولوژیِ‏ اسارت در ترتیب خود<br />

جزمیِ‏ و ایستا احکامی که درآید منفذی قالبی<br />

صورتک با و میدهد نسبت آن به را به<br />

اساسا که تمدنی و فرهنگ جای به را خود ارتباطی<br />

ساختارهای به منضم ماهیتی لحاظ ‏»تمدن<br />

بنابراین بزند.‏ جا اجتماعیست،‏ تمدنی<br />

و فرهنگ آنکه برای فرهنگ«،‏ و نه<br />

میباید باشد ثمر مثمر معاصر جهان در و<br />

قاف کوه باالی در محصور قلعهای مانند ملتها<br />

جهانیِ‏ ارتباطی قلمروهای از دور ترانزیتهای<br />

بهمثابه بلکه دیگر،‏ اقوام و اینجاست<br />

و باشد.‏ آمد و رفت پُر بینالمللی و<br />

غربی تمدن نام به را خود که تمدنی آن که راستی<br />

به میکند،‏ معرفی مسلمان عربی یا در<br />

زیرا است.‏ داده دست از را خود کارایی جذبِ‏<br />

برای یعنی نیست.‏ باشد باید که جایی بدون<br />

پتانسیلهایی از برخوردار دیگران،‏ پذیر<br />

انعطاف نیز و فشار و فریب گونه هر به<br />

دیگر.‏ فرهنگی سمت به خود از گذر در مایل<br />

فعلی،‏ غربیِ‏ تمدن اگر مثال عنوان معرفی<br />

دموکراتیکی فرهنگ را خود است انقالبهای<br />

توسط آنرا چارچوبهای که کند و<br />

سیاسی سالهی صد چند بخشِ‏ رهایی اکنون<br />

است،‏ آورده دست به اجتماعیاش اخیر،‏<br />

سال یکصد در معلوف اعتقاد به غرب<br />

تمدن و فرهنگ بر که حکومتهایی دستاوردهای<br />

این خالف بر میکنند حکمرانی مسدود<br />

با یعنی کردهاند عمل ساله یکصد روی<br />

به بخش رهایی جنبشهای مسیر کردن ارتجاع<br />

مسیر همان در سوم جهان ملتهای یعنی<br />

پیش سالهی صد چند نظریِ‏ تنگ و و ‏کردهاند.‏ عمل خود فکری بلوغ از قبل آشکار<br />

معلوف که همانگونه اینکه جالب ملل<br />

و اقوام محرومسازیِ‏ این میسازد دموکراتیک<br />

انقالب‏ دستاوردهای از دیگر صورت<br />

درحالی‏ روشنگری جنبشهای یا و بیشترین<br />

غربی دولتهای قضا از که میگیرد تحت<br />

را دیگر ملتهای حقوق به تجاوز و<br />

دموکراتیکسازی ‏)دموکراسی،‏ نام همین معلوف<br />

میرساند.‏ انجام به بخشی(‏ رهایی نپذیرفتهاند<br />

هرگز غربی قدرتهای میگوید:‏ برابری،‏<br />

آزادی،‏ ‏»بومی«شان مرئوسان که قانون<br />

حکومت یا کاری انضباط موکراسی،‏ را<br />

مرئوسانشان حتا آنها کنند؛ ستایش را سرکوب<br />

امتیازات این مطالبهی دلیل به ‏)ص‎۵۸‎‏(.‏<br />

کردهاند”‏ این<br />

وضعیتی چنین در که است طبیعی غربی<br />

فرهنگ دو با ما که گیرد شکل تصور اعتالی<br />

صدد در که فرهنگی هستیم.‏ مواجه جهاناش«‏<br />

و موقعیت ‏»آدمی،‏ قرب و ارج و<br />

میسازد(،‏ آزاد که ‏)فرهنگی است جهت<br />

در را خود کوشش تمام که فرهنگی به<br />

جهاناش و انسان ویرانی و بیاخالقی که<br />

است دوم فرهنگ این است.‏ بسته کار جهان<br />

سراسر در روشنفکری جبهههای در عصر<br />

در که فرهنگی میشود.‏ انتقاد و افشاء تحت<br />

درونی،‏ اختالفات همهی با حاضر میکند<br />

عمل آمریکا جهانیِ‏ قدرت‏ رهبریت سازش<br />

به آن با هست که صورتی بهر و سالیان<br />

که فرهنگی با سازگاری است.‏ رسیده حمایت<br />

محلی ارتجاعی حکومتهای از سال کرده<br />

سرکوب را بخش رهایی جنبشهای و فراوانی<br />

نمونههای معلوف چند هر بود.‏ کمی<br />

دلیل به اما میدهد ارائه کتاباش در طرح<br />

میکنیم:‏ بسنده آشنا نمونهای به فرصت و ملیگرا دولت سرنگونی برنامهریزی و توسط<br />

)۱۹۵۳( مصدق دکتر دموکراتیک ۱۲۰، ۱۱۵،<br />

‏)ص بریتانیا تشویق و آمریکا جالبی<br />

گفتهی معلوف بهرحال ‎۱۵۴،۱۵۵‎‏(؛ اینجا<br />

در آنرا است حیف که دارد اینباره در نتیجه<br />

این به روشنی و راحتی به او نیاوریم.‏ غرب<br />

خیانت این که نیست تصادفی میرسد”‏ انقالبی<br />

به بعد،‏ قرن ربع خودش،‏ اصول به معاصر<br />

سیاسی اسالم بنیانگذار که شد منجر بررسی<br />

به الزم بیآنکه ۱۵۵(. بود”)ص در<br />

باشد،‏ سیاسی تاریخی جریانات سیر به<br />

آن نتایج معلوف روشنگرانهی تذکر میشود.‏<br />

دیده وضوح دو<br />

به جهان تقسیم اسطورهسازیِ‏ بهرحال،‏ پیش<br />

و بیش مسلمان،‏ عربی و غربی قطبِ‏ فرهنگهای<br />

از برخاسته نه چیز،‏ هر از و<br />

همزیستی علیه و نابردبار ناسازگار،‏ است.‏<br />

‏»قدرت«‏ برساختهی بلکه تعامل،‏ جامهی<br />

با را خود حاضر حال در که قدرتی استتار<br />

تمدن«،‏ و ‏»فرهنگ یا و ‏»دین«‏ معلوف<br />

متاسفانه که هرچند است.‏ کرده این<br />

میرود(‏ توقع وی از ‏)و باید که آنگونه نظارت<br />

و کنترل ابزارهای به مسلط قدرتِ‏ سالحهای<br />

تا گرفته نظامی تکنولوژی ‏)از


191<br />

صفحه را<br />

بازار(‏ مصرفیِ‏ یا و رسانهای تبلیغاتی نکته<br />

این ذکر بگذریم،‏ است.‏ نکرده کندوکاو ‏»قدرت«‏<br />

مسئلهی پای اگر که است الزم هم و<br />

حفاظت مهمتر آن از و است،‏ میان در میباید<br />

پس قیمت(،‏ هر ‏)به آن از نگهداری میداند<br />

که باشیم داشته کار سرو هیوالیی با حال<br />

در فیالمثل که زمان همان در چگونه استقالل<br />

قصد که است ملیگرایانی سرکوب خاک<br />

از استعمارگران راندن بیرون و مرتجع<br />

نیروهای با دارند،‏ خود سرزمین شود.‏<br />

همپیمان و متحد قدرت،‏ مترصد محلیِ‏ استقاللطلبی<br />

پیچیدگی از معلوف امین برمیدارد.‏<br />

پرده مسلمان عرب کشورهای ظاهراً‏<br />

که حیث این از بغرنجی و پیچیدگی دنبال<br />

که تاکتیکهایی چارچوب به توجه با هک گرایانی اسالم با میباید هم میکردهاند،‏ باور<br />

عرب«‏ ‏»ملت نه و اسالم«‏ ‏»امت به در<br />

اینان اگر ‏)حتا میکردند مبارزه داشتند،‏ ستایشگر<br />

ملتِ‏ نزد مشروعیتی هیچ زمان آن از<br />

پیروی به که عبدالناصری فیالمثل میکرده،‏<br />

دنبال را عرب«‏ ‏»ملت تز آتاتورک آنها<br />

به تردید و شک با عوض در و نداشته او<br />

تز و ناصر مخالفخوان صدای هر و استعمارگر<br />

قدرتهای با هم و میشد(‏ نگاه همگراییهای<br />

دلیل به اینرو از غربی.‏ صوری<br />

اتحادی نخواهی خواهی تاکتیکی،‏ رو<br />

هیچ به که میگرفت شکل دشمن دو بین عرب«‏<br />

‏»ملت استقاللطلبانهی قیام نفع به دولتهای<br />

با او مشکالت و ناصر انقالب نبود.‏ ‏)در<br />

وی عمل به نسبت که غربی امپریالیستی شدت<br />

به سوئز(‏ کانال ملیکردن خصوص مشکالتی<br />

همچنین و بودند عصبی و آشفته داشت،‏<br />

مسلمین اخوان با وی دولت که است<br />

بغرنجی این از خوبی بسیار نمونهی طبیعی<br />

نظر به بنابراین ۱۵۷(. ‎۱۵۵‎ ‏)ص جنبشهای<br />

شکست برابر در که میرسد واکنشی<br />

نخستین رهاییبخش،‏ و ملیگرا نه<br />

‏گیرد،‏ صورت اسالمگرایان سوی از که فریادی<br />

بل ملی،‏ شکست از تأثر و حمایت عرب<br />

ملت یک ‏“ایدهی باشد:‏ جانب به حق‏ ملتِ‏<br />

تنها و است غرب از وارداتی نوآوری«‏ ‏)ص‎۱۵۶‎‏(.‏<br />

است”‏ اسالم اُمت نام این شایسته در<br />

مکرر تاریخیِ‏ اشتباهات از یکی شاید دامگاه<br />

به رهبران دادنِ‏ تن سوم،‏ جهان حال<br />

به خوشا اینرو از است.‏ قیّموار موقعیتِ‏ چگونه<br />

بداند که رهاییبخشی جنبشِ‏ رهبر آن رأی<br />

استقالل مطالبهی به عادت که را ملتی آموزهی<br />

آنرا و داده عادت مهم این به ندارد،‏ میرسد<br />

نظر به زیرا دهد.‏ قرار خویش ملی<br />

‏»استقالل به دستیابی برای قدم اولین تک<br />

درک کشوری،‏ هر در سیاسی«‏ و ‏»خود<br />

صورت به خود،‏ از ملت افراد تک یا<br />

رهبر«‏ ‏»فرزند نه و باشد استقاللی«‏ است<br />

وضعیتی چنین در فقط رهبر.‏ پیروان 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله به<br />

جنبش رهبر حذف و شکست تنها نه که شکستِ‏<br />

معنای به ملت افراد برای هیچوجه تک<br />

تک به بلکه نمیشود،‏ تلقی جنبش خودِ‏ مطالبات<br />

دایرهی که میآموزد مرور به افراد حفظ<br />

با توام را خویش ‏»شهروند«ی آنها،‏<br />

ساختنِ‏ برآورده در خویش،‏ مسئولیتِ‏ برای<br />

را آموزه این همچنین و دهند.‏ افزایش که<br />

است کسی شهروند که میاندازد جا آنها آن<br />

در که سرزمینی به ‏)نسبت را خود تعلق یا<br />

قومی هویت اساس بر نه میکند(‏ زندگی بل<br />

….، و سیاسی یا و فرهنگی یا و دینی همزیستیِ‏<br />

و شهروندی مسلم حقوق اساس بر همهی<br />

که حقوقی ‏کند.‏ درک احترام با توأم زندگی<br />

آن در وی که جامعهای اعضاء سهیماند.‏<br />

آن در او خود اندازهی به میکند حزب<br />

تشکیل و اندیشه و بیان حق از یعنی بتوان<br />

شاید بنابراین برخوردارند؛ … و ناصر<br />

همچون رهبرانی ملیگراییِ‏ گفت استعماری<br />

قدرتهای با آنها مبارزهی و به<br />

اعتقادی که انجامید شکست به اینرو از استقاللی<br />

نداشتند.‏ شهروندی«‏ ‏»استقالل مشارکت<br />

و گفتگو به حاضر فیالمثل که دیگر<br />

گروههای نیز و مسلمین اخوان دادن به<br />

آنکه جای به باشد.‏ قدرت در سهمطلب جنبشهایشان<br />

سهم،‏ این مطالبهی هنگام برخی<br />

و اعدام را سرانشان و سرکوب را متحد<br />

خود دست به غرب،‏ به تاراندن با را و<br />

۱۵۶(. ‏)ص کند غربی استعمارگران در<br />

معلوف اعتقاد به که حالیست در این ‏“دین<br />

که آنطور اسالم،‏ دنیای کجای هیچ ‏]با<br />

همگون را ملیگرایی است،‏ شده موفق به<br />

موفق ملیگرایی سازد،‏ ‏)؟([‏ همراه خود ۱۷۹(.<br />

‏)ص است”‏ نشده دین همگونسازی که<br />

گرفتهایم قرار مقطعی آن در امروز آیا رهبران<br />

از که را خشونتهایی تجربهی همواره<br />

که ‏)ملتهایی ملتها نیز و جنبشها به<br />

استقاللی«‏ ‏»خود اعالمِ‏ آموزهی از دور و<br />

‏»گذشته«‏ به است،‏ سرزده بردهاند،(‏ سر آموختن<br />

با و بزنیم!؟ گره بلوغ عدم دوران بیاغراق<br />

رویم!؟ فراتر آن از اشتباهات،‏ از خوشفکریهای<br />

از یکی گفت میتوان اثر<br />

این در معلوف درخشان و کننده دلگرم محبوبیت<br />

گویای نمونهی ذکر ارزشمند،‏ رهبران،‏<br />

عادت برخالف که است رهبری دموکراتیک<br />

آموزهی صرف را خود هدف خویش<br />

ملت به ‏»همگان«‏ اجتماعی حقوق به<br />

میدهد ترجیح که رهبری است.‏ کرده کاریزماتیکِ‏<br />

قدرت از شهوانی لذت جای درک<br />

نحوهی پیلهی بیشیله آموزگارِ‏ خویش،‏ باشد:‏<br />

بودن شهروند ماندالست.‏<br />

نلسون ما زمان در گویا ‏“نمونهی نیرومند،‏<br />

موجی تأثیر تحت ماندال،‏ نلسون سالهای<br />

که محبوبیتی هالهی از برخوردار ارمغان<br />

به برایش زندان در اقامت طوالنی ارکستر<br />

رهبر یک موقعیت در آوردهاند،‏ و<br />

سخنانش او،‏ به هموطنانش چشمان بود.‏ اگر<br />

….. بودند.‏ شده دوخته رفتارهایش ازآپارتاید<br />

که را آنهایی همهی میخواست کیفر<br />

بود کرده مدارا آن با یا کرده حمایت سرزنش<br />

را او نمیتوانست هیچکس دهد،‏ عالمتهای<br />

کرد سعی آشکارا او اما … کند.‏ که<br />

آنهایی بخشیدن به فقط بدهد.‏ دیگری او<br />

نکرد،‏ اکتفا بودند داشته روا اوستم بر Verwo-<br />

( سابق وزیر نخست بیوهی با که<br />

بگوید او به تا کرد مالقات …،)erd جایگاهش<br />

او و است گذشته پس این از گذشته ‏)صص<br />

دارد”‏ جدید جنوبی آفریقای در را ۱۱۳(.<br />

‎۱۱۲‎ عرب<br />

تمدن و فرهنگ ارتباطی معضل به معلوف<br />

امین نگاه از غربی و مسلمان پیاپی<br />

نومیدیهای پیامد ظاهراً‏ بازگردیم،‏ ملیگراییشان،‏<br />

جنشهای شکست در اعراب آشکار<br />

که است سوم هزارهی در امروز بارها<br />

را خود نفس عزت که ملتی میشود.‏ بودن<br />

ناموفق خصوص در ‏)چه بارها و غربی<br />

استعمارگران دست کردن کوتاه در شکستهایی<br />

در چه و خود طبیعی منابع از دیگر<br />

داشتهاند(،‏ فلسطین از حمایت در که داشته<br />

دادن دست از برای چیزی نمیتواند مضاعف«ی<br />

‏»نفرت معلوف قول به باشد.‏ خویشتن«‏<br />

خودِ‏ و ‏»دنیا از اعراب امروز که ویرانگرانه<br />

رفتارهای صورت به که دارند،‏ عمیقتر<br />

نفرتیست میکند،‏ بروز انتحاری و دورهای<br />

از ‏“هرگز،‏ میرسد:‏ نظر به آنچه از انسان<br />

هزار صدها آن در که نکردهایم عبور نشان<br />

خود کردن قربانی به تمایلی چنین فاجعه<br />

این عمق اگر باشند”)ص‎۱۴۴‎‏(.‏ داده دیر<br />

بسیار فردا بیتردید درنیابیم امروز را عمق<br />

مسئوالنهی درک برای اما بود.‏ خواهد کار<br />

به را خود همت تمام میباید فاجعه این و<br />

‏»خود«‏ از جدیدی درک نحوهی تا گیریم و<br />

دلنشین گفتهی به باشیم.‏ داشته ‏»دیگری«‏ که<br />

است رسیده آن ‏“زمان معلوف مغز با در<br />

دهیم….‏ راتغییر الویتهایمان و عادتها همه<br />

ندارد،‏ وجود بیگانهای دیگر قرن این چه<br />

ما،‏ معاصران هستیم.‏ سفر«‏ ‏»همراهان آن<br />

در چه باشند ساکن خیابان سمت آن در در<br />

هستند….‏ ما قدمی دو در همه دنیا،‏ سر خاطر<br />

به باید همیشه دیگران از زدن حرف کجا<br />

هر و باشیم که هر ما«،‏ ‏»خود که داشت ‏»دیگران«‏<br />

دیگران،‏ همهی برای باشیم که صادقانهی<br />

راستای در و هستیم”)ص‎۱۷۲‎‏(.‏ اخالق<br />

و ارزش‏ که است عادت تغییر این میشود.‏<br />

ظاهر معلوف پیشنهادیِ‏ نوینِ‏ اشتباهات<br />

از که فرهنگی از برآمده اخالقی معلوف<br />

بنابراین است.‏ گرفته درس گذشته میبیند.‏<br />

فرهنگی«‏ ‏»جنبش در را چاره‏ راه و<br />

آزادانه بتوانند انسانها آن در که جنبشی


192<br />

صفحه یعنی<br />

هستند،‏ که آنگونه را خود صادقانه متفاوت<br />

تعلقهای احساس با و انعطافپذیر و<br />

بشناسند.‏ رسمیت به را همگی و ببینند ‏»مهاجران«‏<br />

وی بدانیم باشد جالب شاید به<br />

میبیند.‏ برخوردار پتانسیلی چنین از را دیروز<br />

که استعمارگر غربِ‏ امروز او باور به<br />

را مستقل و ملی دولت تشکیل اجازهی ناچار<br />

امروز نمیداد،‏ سومی جهان ملتهای جدی<br />

صورت به مهاجران مسئلهی به است دست<br />

به را آنها دوبارهی اعتماد و بیندیشد،‏ حافظهی<br />

در که اینرو از فقط آنهم آورد.‏ خیانتِ‏<br />

دردناک خاطرهی مهاجر،‏ هر ذهنی رهاییبخش<br />

جنبشهای به غربی دولتهای زدودنی<br />

که است شده حک ملتشان و کشور نزد<br />

باید ما عصر بزرگ ‏“نبرد پس نیست.‏ این<br />

که آنجاست گیرد،‏ صورت مهاجران یا<br />

غرب شد.‏ خواهد بازنده یا برنده نبرد کند،‏<br />

فتح دوباره را آنان شد خواهد موفق ارزشهایی<br />

به را آنان بازیابد،‏ را اعتمادشان برای<br />

آنان از و کند ملحق میکند اعالم که بسازد؛<br />

بلیغ مبلغان دنیا بقیهی با روابطش خواهند<br />

مشکلش بزرگترین مهاجران این یا اگر<br />

است صرف اشتباهِ‏ اما شد”)ص‎۲۰۴‎‏(.‏ ‏»نبرد<br />

این در مصالحه برای کنیم،‏ تصور گذشته<br />

مدلهای همچون میباید سهمگین«،‏ توجه<br />

با معلوف امین کرد.‏ رفتار مهاجران با مدلهای<br />

تمامی است معتقد خویش تجربهی به توقع<br />

گویی ‏)که فرانسوی مدل از اعم غربی عیار<br />

تمام فرانسوی یک مهاجر هر از داشت ‏)که<br />

انگلیسی عملگرایانهی مدل یا و بسازد(‏ را<br />

مختلف اقوام ‏»ویژگی«‏ میکرد تالش سایر<br />

یا و بپذیرد(‏ مجردگرایانه پنداری با از<br />

روادارانه،‏ یا و سختگیرانه از اعم مدلها است.‏<br />

شده مواجه شکست با نوعش هر میباید<br />

مهاجران،‏ دلهای فتح مسیر بنابراین ‏»عزت<br />

بتواند که چیزی بیابد.‏ دیگر دلیلی را<br />

مهاجر رفتهی دست‏ از فرهنگیِ«‏ نفسِ‏ را<br />

مهاجر فرهنگ نه یعنی بازگرداند،‏ او به گذشتهی<br />

فاقد انسانی او از و کند ‏»حذف«‏ نه<br />

و بسازد خویش تاریخیِ‏ فرهنگی و خاص فرهنگی<br />

گذشتهی بودگیِ‏ خاص همین دلیل به مهاجر<br />

به الک صورت به آنرا تاریخی،‏ از<br />

قبل آنرا آن،‏ از درشتنمایی با و بچسباند میگوییم<br />

وقتی دهد.‏ جا وی انسانیِ‏ امکان نگاهی<br />

داشتن منظور انسانی«،‏ ‏»امکان برای<br />

او امکانهای و انسان به شیئ از فراتر تعریفشدهاش<br />

موقعیتهای از رفتن فراتر محق<br />

امکان،‏ همین دلیل به را او اینکه است.‏ نبودن<br />

کسی هر مانند و بودن متفاوت در نگاه<br />

این بدانیم.‏ هموطنش(‏ مهاجران ‏)حتا دیگری<br />

به هم و خود به هم دوباره فرصتی نیست<br />

این ‏“موضوع معلوف قول به است.‏ یک<br />

و هلندی یک میان موجود تفاوتهای که درک<br />

از پس اما … کرد انکار را الجزایری 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله فراتر<br />

فرصت خود به باید تفاوتها،‏ این همهی<br />

که رسید نتیجه این به و داد رفتن الجزایریها<br />

همهی و نیستند هم مثل هلندیها نظر<br />

از همینطور”)صص‎۱۹۹،۲۰۰‎‏(.‏ هم است<br />

شدهای تصحیح نگرش چنین معلوف و<br />

نومید انسانهای مصالحهی امکان که را<br />

بیگانه دیگریِ‏ و خود،‏ با شده رویگردان با<br />

حل راه این میرسد،‏ نظر به برمیسازد.اما زمانی<br />

تنها زیرا روبروست،‏ بزرگ مشکلی سیاستهای<br />

هم همزمان که بود خواهد عملی به<br />

امروز که جهان در غالب نئولیبرالِ‏ ‏)و<br />

میدهند رهنمود دولتها برنامهریزان و<br />

نمیپردازد(،‏ آن به چندان معلوف متاسفانه غربی<br />

بزرگ دولتهای خارجی سیاستهای هم با<br />

بند و زد صدد در بیشتر میرسد نظر به که تغییر<br />

آمریکاست یعنی جهانی قدرت یکهتاز منابع<br />

چپاول قصد عمالً‏ که آمریکایی ( کند.‏ خوشبختانه<br />

و دارد.‏ را سوم جهان کشورهای کرده<br />

ارائه آن از باالیی بلند لیست معلوف و<br />

آمریکا که جنگهایی نخستین از یعنی است.‏ برلین<br />

دیوار سقوط از پس بریتانیاییاش متحد سیاستهای<br />

انداختند(‏ راه به …. و عراق در که<br />

ویرانکنندهای و نژادپرستانه مخرب،‏ ادعاهای<br />

پوچیِ‏ هم و دالیل هم روز به روز میشوند.‏<br />

افشاء بیشتر آن ‏»رهاییبخشی«‏ سوی<br />

از افشاءگریها این اینکه جالب و ‏)از<br />

میشود انجام که آمریکاییهاست خود آمریکا<br />

که است واقعیت یک این منظر این دارد،‏<br />

اشاره بدان هم معلوف که همانگونه عالرغم<br />

بیانی به دارد(.‏ تحسین قابل شفافیتی جنبش<br />

نظریهی برای که عمیقی احترام قائل<br />

معلوف امین نوینِ‏ ارزشهای و فرهنگی و<br />

پایدار تغییر برای که ندارم باور هستم،‏ بدون<br />

امروز،‏ اعتماد قابل غیر جهان واقعیِ‏ و<br />

غربی دولتهای قدرت ساختار در تحول سیاستهای<br />

در رویه تغییر به آنها کردن وادار داخلی<br />

سیاسی و اجتماعی اقتصادی،‏ قدرت<br />

عادالنهی توزیع یعنی کشورهایشان ارکان<br />

آنکه ‏)برای همگان بین ثروت و بتوانند<br />

خارجی سیاستهای در رویه تغییر زیرا<br />

باشد.‏ بررسی قابل امری گیرند(،‏ شکل اجتماعی<br />

سیاسی ابزارهای ورود با تنها سیاستهای<br />

در آزادیخواه و مشارکتی نوینِ‏ کنترل<br />

و نظارت امکان که است بینالمللی سرنوشت<br />

بر رشد از شده بازداشته ملتهای تصمیمگیریهای<br />

در مشارکت نیز و خویش که<br />

امکانهایی میآید.‏ وجود به جهانی یا<br />

و کشور سوی از هدیهای رو هیچ به انکار<br />

قابل غیر اصلی بلکه نیست،‏ نهادی مطالبه<br />

میباید که است مفروض پیشاپیش و و<br />

استقالل مسیر مختصر،‏ بیانی به شود.‏ در<br />

استثماری قدرت نکبت از انسان رهاییِ‏ و<br />

وطنی ‏)چه باشد که شمایلی و شکل هر خاص<br />

و تنهایی به هرگز وطنی(‏ غیر چه خالف<br />

بر بنابراین نمیشود.‏ میسر ملت یک هک میدانم اشتباه معلوف خوشبینانهی نگاه منفی<br />

نقش از باشیم داشته توقع آمریکا از دنیای<br />

این نمیکنم گمان اصال درآید.‏ به باشد،‏<br />

داشته نیاز ناجی و قهرمان به پکیده به<br />

بخواهیم امریکا از اینکه به رسد چه آگاه<br />

میبیند آن برای معلوف که وظیفهای دیگر،‏<br />

زمان هر از بیش ‏“]امروز[‏ گردد:‏ که<br />

امریکایی به اما دارد،‏ نیاز امریکا به دنیا روا<br />

دیگران به و نمیپسندد خود به را آنچه به<br />

احترام با را نقشش که امریکایی به نداند،‏ خودش<br />

ارزشهای به وفاداری با و دیگران حتا<br />

و سخاوتمندی و انصاف صداقت،‏ با برازندگی<br />

و منشی بزرگ با گفت خواهم امین<br />

اشتباه ‎۲۵۷‎‏(.شاید ‏)ص کند”‏ ایفا باور<br />

که میشود ناشی اینجا از معلوف در<br />

که ‏»ما«یی خواری و ذلت تمامی ندارد استقاللطلبانهمان<br />

و رهاییبخش جنبشهای از<br />

که ‏»ما«یی میشویم،‏ مواجه شکست با به<br />

فقط میشویم مهاجرت به مجبور پس آن استقاللی«‏<br />

‏»خود هنوز که است دلیل این قرن<br />

اواخر در که درسی نیاموختهایم.‏ را بیان<br />

آنرا ناپخته و پخته کانت امانوئل هجده که<br />

است حقوقی مبنای امروز و بود داشته میکنند.‏<br />

مطالبه آنرا آزاده انسانهای تمامی و<br />

راه به بلکه ‏»بتمن«‏ آمریکای به نه دنیا آن<br />

ساختن در ملتها همهی ‏»مشارکت«‏ رسم امروز<br />

رسم،‏ و راه این اگر حتا است.‏ نیازمند رسد.‏<br />

نظر به دسترس از دور و تخیلی بسیار خُرده<br />

سایر ‏)و آمریکا که است این واقعیت بوشِ‏<br />

جورج نه دنبالهرو(‏ غربیِ‏ قدرتهای اوبامای<br />

باراک نه و است خواه جمهوری <br />

نظامی ساختاری ‏»آمریکا«،‏ دموکرات؛ سرمایهداری<br />

مدل آخرین بر مبتنی اقتصادیِ‏ حزب<br />

از چه و حزب این از ‏)چه آنها است.‏ بحرانهایی<br />

تا میروند و میآیند صرفاً‏ رقیب(‏ بردارند.‏<br />

راه سر از اوست قدرتِ‏ مانع که را همین….‏<br />

فقط عالیقدر<br />

گفتهی با را متن مایلم بهرحال برم.‏<br />

پایان به عزیز،‏ معلوف امین خود آموزههای<br />

از یکی به آگاه را ما که کالمی فراموش<br />

اینکه میکند.‏ دموکراسی بزرگ سفر<br />

همراهان همه،‏ قرن این نکنیم”در هستیم”)ص‎۱۷۲‎‏(.‏<br />

۱۳۹۱<br />

فروردین اصفهان بیسامان:‏<br />

‏»دنیای کتاب:‏ کامل مشخصات میشوند«،‏<br />

فرسوده تمدنهایمان که زمانی عبدالحسن<br />

ترجمه معلوف،‏ امین نوشته ۱۳۹۱<br />

نی،‏ نشر نیکگهر،‏ مشترک<br />

صفحه چارچوب در مقاله این ‏»جهان<br />

مجله‏ و فرهنگ«‏ و ‏»انسانشناسی شود.‏<br />

می منتشر کتاب«‏


ادبیات و هنر<br />

کَ‏ لکَ‏ ته<br />

قربانیانِ‏ آتشگرفته<br />

علی سالکی<br />

زنانِ‏ نیم‎تنهپوش<br />

رقصانند،‏<br />

مردان،‏ تنهایشان را به طبآل میسپارند؛<br />

‏)گُرُوم̊ب،‏ گُرُوم̊ب<br />

رُوم̊ب،‏ رومب(‏<br />

شامپاین‎ها آنسوتر از آنها<br />

به کنارِ‏ بشقابهای خاویار<br />

در حلقها،‏ لیزآنند!‏<br />

آی‏ شرابِ‏ اصیل،‏<br />

شَربِ‏ مُدامِ‏ مایه‎داران،‏ خاویار خوران؛<br />

آیی‏ کاش،‏<br />

جرعهای ازآن،‏ به نوشِ‏ تان!‏<br />

آیی کلیسا،‏ کنیسه!‏<br />

آی مسجد!،‏<br />

اینجا،‏ حال̊‏ در آتش است!‏<br />

روده‎ها زخمِ‏ حسرت خورده‎اند.‏<br />

قربانیِ‏ آن،‏<br />

قربانیانِ‏ الکل‎های آلوده<br />

مستانِ‏ پا به گردن̊‏ حلقه کرده<br />

چمباتمه خورده<br />

مرگ را نوشیدند!…‏<br />

قربانیِ‏ آنچه که نَت̊وانستند از آن،‏ سکهای بیشتر دهند<br />

آنها کارگرند،‏ قربانی میدهند<br />

بیمارستان می‎روند،‏ آتش میگیرند<br />

قربانیاند،‏<br />

سودای یک لحظه،‏ قهقههی شاد در سر دارند<br />

مست‎های آلوده میشوند<br />

قربانیاند<br />

مرگ را می‎نوشند.‏<br />

* بیش از ۱۰۰ نفر از مردمانِ‏ منطقهای فقیرنشین در کلکتهی هندوستان با<br />

خوردن الکلهای تقلبی - که برای منفعت وسودِ‏ بیشتر به آنها فروخته شده<br />

بود – جان خود را از دست دادند،‏ و درست به فاصلهی چند روز از این<br />

اتفاق،‏ در بیمارستانی با شرایط بهداشتی نامناسب در یکی دیگر از محالت<br />

کارگرنشینِ‏ هند،‏ بیماران طعمهی شعلههای آتش شدند.‏ اینها خبرهایی بودند<br />

که در پیِ‏ هم،‏ بر من،‏ به سانِ‏ آوار فروریختند،‏ تا همچنان گنداب و کثافتِ‏<br />

مرئی و یا نامرئیای که از مناسبات سیستم موجود بر گسترهی جهان<br />

میتراود ‏)از این حیث فعل ‏“می تراود”‏ را به کار بردم که ممکن است<br />

این گنداب به پوستینی از مهتاب ملبس باشد(،‏ از ما نگرشی ژرف را<br />

نسبت به بطنِ‏ واقعیت طلب کند،‏ نگرشی که بر تمام الطائاالتی همچون:‏<br />

‏»چشمشان کور،‏ الکل نمی‎خوردند!«‏ وامثالهم خط بطالن میکشد و نگاهها<br />

را به سوی جانیانِ‏ وعامالن اصلی،‏ که همان نگهبانان و صاحبان سرمایه<br />

هستند،‏ میکشاند و جز این،‏ راه حل دیگری نیست؛ ‏»سلب ِ مالکیت،‏ از<br />

سلبِ‏ مالکیت کنندگان!«.‏<br />

قربانیانِ‏ زخم‎های به تنسوده<br />

صفحه 193<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


ادبیات و هنر<br />

الهام<br />

صفحه 194<br />

ابهام !<br />

برزین آذرمهر<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

حضور غالب حماسه است<br />

که فرا می خواند<br />

شاعر را<br />

بگشودن تیری<br />

بر شقیقه ی شک و<br />

که دیر گاهی ست<br />

در سنگر الهام<br />

از ورای زوزههای گرگ زمستان<br />

می توان شنید


زمزمه ی بهارانی را<br />

سرشار<br />

ازشکوفههای ایثار<br />

و پر بار<br />

ازباوری بارور و بیدار<br />

که توسن وار<br />

در پرتگاههای دشوار وخونبار<br />

می تازد<br />

و با همه ی افت و خیزها<br />

وفراز و فرودها<br />

می داند<br />

که راهش<br />

راهی ست بیبرگشت<br />

به گلگشتهای ‏“بهشتِ‏ فردا “!<br />

آن جا که<br />

زمین<br />

مهربان مادری ست<br />

پر عاطفه و مهر<br />

با رویی خندان و<br />

گشاده سفره ای<br />

بروی همگان<br />

سفرهای آراسته<br />

به گلبوتههای داد<br />

پر برکت و<br />

نعمت<br />

ازرنگین خوشهها ی پر طراوت عشق و<br />

دوستی،‏<br />

با دلی پر شور و<br />

عشقی آتشین<br />

به فرشتگان راستی و<br />

د رستی!‏<br />

آن جا که<br />

نه هراسی ست در ضمیر کسی<br />

و نه آزاری از سر هوسی<br />

ازسر مهر یا سر یاری ست<br />

گر که دستی به گردش کاری ست !<br />

آن جا که<br />

بر چهره ها<br />

نمی یابی<br />

آرایه ی دروغ !<br />

ولبخند ها<br />

بر لب ها<br />

زالل است و<br />

پرفروغ!‏<br />

آنجا که<br />

بیگا نگی<br />

این دیوپر کین<br />

در می آیداز پا<br />

سر انجام<br />

در واپسین نبرد خود<br />

با فرشته ی یگانگی!‏<br />

وز آن پس<br />

نز فرا دستی اثری می ماند ،<br />

نز فرو دستی<br />

گویی هر دو،‏ هم زمان<br />

سپرده می شوند<br />

به خاک<br />

در یک گور و<br />

یک مغاک !<br />

و<br />

پرندگان آزادی<br />

پر می زنند به شادی<br />

بابال های<br />

برابری و<br />

برادری<br />

بر فراز هر آبادی!‏<br />

آنجا که<br />

ناخدای کور و سرگردان،‏<br />

با نگاهی ژرف بین و<br />

لبخند ی مهربان<br />

بینا یی گرفته<br />

سکان سرنوشت به دست می گیرد<br />

در پرتو دانایی!‏<br />

عجبی نییست گر<br />

در گذر گاهی چنین توفانی<br />

برآن سریم که یکدم<br />

با دشمن سیه دل<br />

سخن بگوئیم<br />

با کالمی آتشین :<br />

‏»ای تندیسهایِ‏ مرگ و شکنجه!‏<br />

ای سترونانِ‏ تاریخ!‏<br />

ای فرو مایگانِ‏ سرشته ازلجن<br />

که هماره به شقاوت<br />

دست تطاول گشاده اید،‏<br />

به تودههای رنج<br />

در بیغولههای تاریخ!‏<br />

ودرآتشبار هوسهای خود<br />

سوزانده اید و<br />

به باد داده اید<br />

جوانی وشادابی مان را<br />

به فرومایگی !<br />

و هر گاه که خواسته اید و<br />

توانسته<br />

وحشیانه<br />

به خانه وکاشانه ما ریخته اید<br />

وچون سپاه دهشت ومرگ<br />

صفحه 195<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


صفحه 196<br />

روح وجسم مان را<br />

آکنده اید<br />

از زهرِ‏ حضورِ‏ اهریمنی خود!‏<br />

و زالووار<br />

از برگ برگ زندگی خون بارمان<br />

مکیده اید<br />

خون شادی را<br />

هر لحظه،‏ هر آن!‏<br />

به راستی<br />

تا چه انداره کورباید بود و<br />

نادان<br />

که ندید<br />

نسل به شورش آمدهای را<br />

که در برابر تان<br />

بپا خاسته،‏<br />

سینه سپر کرده،‏<br />

دل به توفان سپرده<br />

ودر ازای انبوه بدیها که بر او روا داشته<br />

اید<br />

پرچم داد خواهی<br />

بر افراشته است!‏<br />

به راستی<br />

تا چه ‏ٰانداره کورباید بود و<br />

نادان<br />

که ندید<br />

این سیه زخمهای سالهای ستم اند<br />

که اینک دهان باز کرده و<br />

آتشفشان شده اند<br />

و شراره هائی بر انگیخته اند<br />

به وسعت آسمان،‏<br />

که می لرزانند<br />

اسکلتِ‏ ابلیسی تان را<br />

بید وار!‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

به راستی<br />

تا چه انداره کورباید بود و<br />

نادان<br />

که ندید<br />

به پیشباز عصری می رویم<br />

که حماسه<br />

همزادو<br />

هم نامِ‏ انسان ست ،<br />

و<br />

هر جان لطیفی<br />

عطرِ‏ نجیبش را<br />

و در تاروپودِ‏ خود<br />

حس می کند<br />

هر آن!‏<br />

به راستی<br />

تا چه انداره کورباید بود و<br />

نادان<br />

که ندید<br />

در این تناور توفان فرا گیرو<br />

خواب آشوب<br />

ودر نبرد نابرابر مشت و درفش<br />

سرود وسر نیزه<br />

فریاد و رگبار آتش<br />

آن که سر انجام فرو کشیده می شودو<br />

درخاک درمی غلتد،‏<br />

شمائید!‏<br />

و آن که<br />

چون کرمی حقیر<br />

زیرجثه ی عظیمِ‏ پیل پایِ‏ تاریخ<br />

فرو کوفته می شود وله<br />

باز شمائید!‏<br />

باز<br />

آن که سرانجام<br />

فرو می شکند و فرو می میرد<br />

و برای همیشه<br />

از صحنه روبیده می شود<br />

شمائید!‏<br />

وچه انداره کورباید بود<br />

نادان<br />

که ندید<br />

این وحشت سترگ<br />

که گریبان تان را گرفته<br />

که این چنین لرزه بر اندامتان افکنده ،<br />

و به تبی استوائی<br />

بدل گشته<br />

جسم وروحِ‏ پرعفونت تان را<br />

از گر گرفتنهای کوتاه و<br />

هرازگاه<br />

به سوختنها و دود شدنهایِ‏ همیشگی<br />

خواهد برد !<br />

وچه انداره کورباید بود و<br />

نادان<br />

که ندید<br />

دیو دسیسههایتان را دیگر<br />

تاب و توانی نیست<br />

در رویاروئی<br />

و<br />

با فرشتگانِ‏ سپاهِ‏ شهامت و تدبیر<br />

تیرِ‏ نیرنگهایتان را نیز<br />

زور آنچنانی<br />

در گذراز زره شور و شعور ما!‏<br />

چه انداره کورباید بود و<br />

نادان<br />

که ندید<br />

در این درگیرودار مرگ وزندگی،‏


نیست<br />

برایتان بازگشتی راه خود<br />

که چرا اید<br />

نموده ویران ! قفا در را پلها ی همه فردا<br />

انداز چشم در و چیزی<br />

چه براهتان<br />

چشم بود<br />

تواند و<br />

کت فال جز خواری؟!‏<br />

است<br />

تاریخ پیرِ‏ حکمِ‏ این آن!‏<br />

پای بر خرد مهر با ایست<br />

وقرعه خورده<br />

تان نام به دوران!‏<br />

داوری با نه<br />

تان چاره و سر<br />

آوردن جزفرود آن!‏<br />

برابر در آنک!‏<br />

اید<br />

ننهاده ذخیره به وحیرانی؟!‏<br />

سرگردانی روزهای این برای باطل<br />

خیال زهی و لحظهای<br />

بپندارید اگر برد،‏<br />

بدرخواهید که جان<br />

و<br />

مهلکه این از توفان!‏<br />

این * * *<br />

همه<br />

این با نیست<br />

عجبی امروز<br />

اگر یان<br />

شما ، عالم همه بر اید بسته هوش گوش‏ که نشنوید<br />

را<br />

مرگتان بلند دانگ دینگ الهام<br />

یک ناقوس از که طنین<br />

افکنده »<br />

جهان!‏ در !<br />

آنک انقالبی<br />

آفتاب بیتابانه<br />

که کشد<br />

می سربر شب<br />

ازگریبان شتابان<br />

که است سر آن وبر بسترد<br />

را<br />

ستم سایههای سیاه ! خاطرهها خونین باغ از را<br />

شمایان و آن<br />

برابر در چاره<br />

چه چیز<br />

هیچ که وقتی 197<br />

صفحه 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله


هنر<br />

و ادبیات دیریست…‏<br />

198<br />

صفحه آذرمهر<br />

برزین خموش<br />

جنگل یک سیاهی در دیریست پوش<br />

نقره مهتاب دور…‏<br />

شاخههای از شاخهای ز آویخته نور<br />

بالهای با چراغ<br />

برد می فرو خفته آبهای در آب<br />

سرد رگهای آبی به دمد می جان و<br />

پنهان آشکار<br />

شب<br />

گون بیمار و تیره قیربار در نیاز<br />

‏،از شوق از روز<br />

نوعروس بر برد،‏<br />

می اندیشه جان<br />

خسته چند هر انتظار<br />

کابوس گذاردش می هول در پر<br />

بسته چند هر 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله سالیان،‏<br />

اندوه فشاردش می سینه در دروغ<br />

ی گرته شب ی چهره ز بسترد تا ساز<br />

چاره شور با فراز<br />

از تابد می ناگهان<br />

چو اما زائران<br />

که بیند او<br />

درد ز فارغ همچنان،‏<br />

خوابند گذار<br />

هر به لیکن کرکسان،‏<br />

انبوه اند<br />

کشیده را باکرگی بهار جا هر خیزران،‏<br />

دار بر سرشک<br />

کند می گل غمیناش دیده در تلخ<br />

اندیشههای کشد می باد سطح بر نفیر<br />

کشد می زمان و زمین زشتی از پلشت!‏<br />

شب این سر به زند می فریاد بال<br />

گشوده شب این خیال<br />

ی پهنه ر د ها<br />

عذاب ستون زیر پشت کرده خم گو<br />

هرزه ست رسولی براه چشم نه دیگر دروغ<br />

از صبحی ی وعده به دل بسته نه شب<br />

سرب ز که آن لجاجت سر به دارد !<br />

را سپیده سپید طالی کشد بیرون نیاز<br />

کز روست زین ساز<br />

چاره بغض با راز<br />

به این خواند می باز<br />

مانده خواب بس خلوت به این خواند می !<br />

عذاب ی غرقه ‏»ای مبتال<br />

سحر بر مجاز!‏<br />

زنجیری ! جدا بیسبب ای را<br />

چاره بی چاره<br />

چه ؟«‏<br />

پا به اگر نخیزد


سفر<br />

به<br />

سیترا<br />

صفحه 199<br />

آرمین نیکنام<br />

‏-شما هیچوقت انکار نکردهاید که چپگرا<br />

هستید و در فیلم ‏»گام معلق لک لک«‏ که<br />

سال ۱۹۹۱ ساختید،‏ خود را سوگواراز دست<br />

دادن رویاهایتان نشان دادهاید.امروز اوضاع<br />

دنیا را چگونه میبیند؟ هنوز مأیوساید یا<br />

اینکه به تغییر امیدوارید؟<br />

‏-شما پاسخ مرا میدانید!‏<br />

‏-با این حال ممنون میشوم اگر از دهان<br />

خودتان بشنوم.‏<br />

‏-در زمانه غمناکی بهسر میبریم که چندان<br />

مجال امیدواری به آدم نمیدهد.معلوم است<br />

که حیرانم و گاهی فکر میکنم به سالهای<br />

سپری شده،‏ هنگامی که به تغییر باور<br />

داشتیم.‏ آن وقتها آسمان در دسترس بود،‏<br />

اما دستمان نرسید ستارهها را بچینیم و بخت<br />

از کفمان رفت.‏ البته این حرفها به این<br />

معنی نیست که خود را در نومیدی غوطهور<br />

کنیم.باید با دید انتقادی به وضع حاضر نگاه<br />

کنیم.‏ شاید نسل آتی هشیارتر باشد و دنیای<br />

بهتری بسازد.‏ ما رؤیاهایمان را نباید از<br />

دست بدهیم.‏ هرگز!‏ مارچلو ماسترویانی در<br />

فیلم ‏»گام معلق لک لک«‏ میگوید که فرقی<br />

نمیکند با کدام کلید در را بگشاییم،‏ همیشه<br />

امکان یک رؤیای مشترک هست.‏ فکر<br />

میکنم بهتر است با این همین جمله گفتوگو<br />

را تمام کنیم.‏<br />

‏)برگرفته از مصاحبه ای با تئودوروس<br />

آنجلوپولوس،‏ فیلمساز فقید یونانی(‏<br />

صفرم(‏ یونان که در جنگ جهانی مورد تجاوز<br />

نیروهای فاشیست،‏ نازیست و فاالنژیست<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

قرار گرفته بود؛ پس از پایان جنگ جهانی؛<br />

درگیر جنگ داخلی می شود.‏ آنچه از جنگ<br />

داخلی برخاست؛ به حاشیه رفتن چپگرایان؛<br />

ممنوع شدن فعالیت های کمونیست ها و<br />

غیر قانونی اعالم شدن احزاب چپ بود.‏ به<br />

دنبال این شرایط بسیاری از فعاالن چپ به<br />

اقصی نقاط مایملک شوروی تبعید شدند.‏ این<br />

سرکوب ضد چپگرایانه،‏ با روی کار آمدن<br />

حکومت دست نشانده ی آمریکا-معروف به<br />

حکومت سرهنگ ها-ادامه یافت.‏ با سقوط<br />

رژیم میلیتار،‏ در سال ‎۱۹۷۴‎و بازگشتن<br />

نخست وزیر اسبق،‏ کارامانلیس از تبعید در<br />

پاریس؛ فعالیت های احزاب سیاسی اندکی<br />

آزادتر شد و آندراس پاپاندرئوس،‏ حزب<br />

سوسیالیست را دوباره در این کشور بنیان<br />

نهاد.‏<br />

اول(‏ در اثر،‏ شاهد دو شخص به نام<br />

‏»اسپیروس«‏ هستیم.‏ ‏»اسپیروس«‏ اول نوه<br />

ی خردسالِ‏ پیرمردی به همین نام است.‏<br />

پیرمردی که از قضا پروتاگونیستِ‏ داستان<br />

نیز هست.‏ پیرمرد؛ کمونیستی است که پس<br />

از سپری کردن ‎۳۲‎سال تبعید در شوروی،‏<br />

به یونان؛ بازگشته است.‏ هر دو اسپیروس،‏<br />

طغیان گر هستند.‏ اسپیروس پیر،‏ که سالهای<br />

جوانی اش را به نبرد با نظم موجود گذرانده<br />

است و اسپیروس خردسال که در آغاز فیلم،‏<br />

با سربه سر یک سرباز گذاشتن،‏ خود را<br />

در مقابل نظم نوین قرار می دهد.‏ اسپیروس<br />

پیر،‏ فرزندی به نام آلکساندروس دارد.‏<br />

آلکساندروس کارگردانیست که تصمیم به<br />

بازسازی سینمایی زندگی پدر گرفته است.‏<br />

دوم(‏ اسپیروس،‏ نماد آرمانهای از دست رفته<br />

است.‏ با گذشته ای به تمام معنا تراوماتیک.‏<br />

پشت سر اسپیروس،‏ همان ستاره های نچیده<br />

ای قرار دارند که آنجلوپولوس در مصاحبه<br />

ی خود به آنها اشاره کرده است.‏ اسپیروس<br />

که با رفقای دوران قدیم خود به زبانی خاص<br />

و به تعبیر بودلر ‏»آوای فاخته«‏ صحبت می<br />

کند؛ حاال تنها شده است و از میان همه ی<br />

یارانش تنهای یکی برایش مانده اند.‏ حتی<br />

وقتی با او مواجه می شود و ترانه ی ‏»چهل<br />

سیب سرخ«‏ )۱( را می خواند؛ بدون هیچ<br />

گونه یادی از آنچه گذشته است؛ تنها به<br />

رقص می پردازد تا سویه ی دیگر از همان<br />

بیگانگی برخاسته از تبعید را به نمایش<br />

بگذارد.‏ بیگانگی ای تا به آنجا که پسرش از<br />

دیدن ویولن در دستان وی به شگفت می آید.‏<br />

بیگانگی با آرمانهایی که روزگاری برای<br />

آنها می جنگیده است.‏ اسپیروس به تعبیر<br />

بودلر؛ ‏»همان پیکر بر دار آویخته ایست که<br />

مرغان وحشی بر او تاخته اند و اعضایش را<br />

چهارپایان پلید بلعیده اند»‏<br />

سوم(‏ اسپیروس پیر،‏ پس از بازگشت به<br />

سرزمینی که طی ‎۳۲‎سال چهره ی دیگری<br />

به خود گرفته است و خستگی و رخوت<br />

چکمه های استبداد و میلیتاریسم،‏ روی<br />

کالبدش دیدش می شوند؛ منگ و گیج شده<br />

است.‏ او در ورای تبعیدی طوالنی،‏ تاریخیت<br />

خود را دچار آشفتگی می بیند.‏ تبعید به تعبیر<br />

کریستوا؛ برخاسته از خط کشی های نژادی<br />

و در جهت بیگانه سازی فرد از جامعه ایست<br />

که در آن به سر می برد.‏ در نگاه تبارشناسانه<br />

ی فوکو،‏ می بینیم که تبعید،‏ پیشینه اش را در<br />

قرن ‎۱۵‎می یابد.‏ ریشه های تبعید به جزامیان<br />

می رسد؛ ساقه های تبعید،‏ دیوانگان را در<br />

بر می گیرد و سرانجام شاخه های آن در<br />

قرن نوزده و بیست؛ هر گونه مخالف با<br />

گفتمان مسلط را شامل می شود.‏ اسپیروس<br />

در بازگشت از تبعید با جامعه ای که در<br />

معرض سرمایه داری قرار گرفته است<br />

مواجه می شود.‏ قرار است روستایی که<br />

اسپیروس جوانی اش را در آن گذرانده و


صفحه 200<br />

حاال تمام یارانش در آن از دست رفته اند به<br />

یک کمپانی فروخته شود تا تبدیل به مکانی<br />

تفریحی شود.‏ همان سرزمینی که به تعبیر<br />

بودلر ‏»شهر شهیر ترانه هاست ولی اینک<br />

گرسنه مانده است.«‏ اسپیروس؛ که چهار<br />

بار برایش حکم مرگ صادر شده است و<br />

هر بار؛ به شکلی جان به در برده است،‏<br />

حاضر به فروش سهم خود از روستا نمی<br />

شود.‏ در اینجا مردم روستا،‏ که او را مرده<br />

می پندارند؛ علیه او طغیان می کنند.)‏‎۲‎‏(‏ این<br />

سستی پیوندهای انسانی،‏ ساحت دیگری از<br />

بیگانگیست؛ که به تعبیر کارل مارکس؛ از<br />

دل سرمایه برمی خیزد.‏<br />

چهارم(‏ اسپیروس در دوران تبعید نیز زندگی<br />

ای ماشینی داشته است.‏ او چنانچه خود شرح<br />

می دهد؛ در بطن روزمرگی،‏ با زنی دیگر<br />

پیوند ازدواج بسته است و از او نیز،‏ سه<br />

فرزند دارد.‏ ولی حتی از شرح چگونگی این<br />

زن؛ در پاسخ به همسر یونانی خود عاجز<br />

می ماند.‏ این مورد؛ نمودِ‏ فروکاهش مناسبات<br />

انسانی در کالبد روزمرگی و شکل گیری<br />

آنچه که لوکاچ آنرا ‏»طبیعت ثانوی«‏ می<br />

پندارد است.‏ روزمرگی که به تعبیر لکان؛<br />

به ساحتی نمادین وارد می شود و ساحت<br />

واقع حیات را می پوشاند و از نظرها دور<br />

می سازد.‏<br />

پنجم(‏ اسپیروس کلبه ای را که در میان دشتی<br />

قرار دارد به آتش می کشد.‏ صحنه ی حریقی<br />

که به غایت؛ یادآور پایان بندی ‏»ایثار«‏ اثر<br />

آندری تارکوفسکی است و داللت آن نیز<br />

از قضا همین است.‏ باز باید به پاسخ او به<br />

در ابتدای این مطلب برگردیم.‏ ‏»نباید در نا<br />

امیدی غوطه ور شویم.«‏ کلبه ی تنها که در<br />

میان دشت بیگانه افتاده است؛ می سوزد،‏ تا<br />

دود شود و به هوا برود و از دل لمحه های<br />

آتش فردایی نو زاده شود.‏ فردایی که چنانچه<br />

خواهیم دید؛ در یونان محقق نخواهد شد.‏<br />

ششم(‏ اسپیروس دیگر در یونان نیز هویتی<br />

ندارد.‏ او پس از سالهای آزگار تبعید،‏ بی<br />

ملیت شده است و دولت یونان خواستار باز<br />

پس دادن وی به شوروی است؛ پلیس که وی<br />

را ‏»روسی«‏ صدا می زند؛ او را متهم به<br />

ایجاد آشوب می کند.‏ آشوبی که برخاسته از<br />

مخالفت وی با فروش سهم خود از دهکده<br />

است.‏ پلیس او را به دلیل همین بی ملیتی<br />

فاقد اراده ی تصمیم گیری می پندارد.‏ امری<br />

که شوروی از پذیرش آن امتناع می ورزد<br />

چرا که اسپیروس حاضر به مطرح کردن<br />

آن نیست.‏ اسپیروس بعد از گذشت سالها،‏<br />

هنوز هم توسط گفتمان حاکم بر اجتماع<br />

پذیرفته نیست.‏ اجتماعی که با وجود حرکت<br />

به سوی دموکراسی،‏ هنوز همان رفتارها را<br />

در برابر گفتمانهای مخالف بروز می دهد.‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

او نماد هر دو گونه ی انسان ‏»مطرود«‏ از<br />

نگاه رانسیر است.‏ در گونه ی اول؛ او همان<br />

سوژه ی سیاسی ایست که هنوز از طرف<br />

نظم موجود پذیرفته نشده است.‏ در گونه ی<br />

دوم؛ دیگریِ‏ رادیکالیست که از یکی شدن با<br />

آنچه که جامعه را همبسته می سازد،‏ امتناع<br />

ورزیده است.‏<br />

هفتم(‏ اسپیروس به دستور دولت باید روانه ی<br />

سیترا شود.‏ سیترا جزیره ایست؛ در حوالی<br />

یونان با مفهومی اسطوره ای؛ جایی که الهه<br />

ی زیبایی،‏ عشق و نوزایی در آن زاده شده<br />

است.‏ اسپیروس به آنجا خواهد رفت تا ادیسه<br />

ای تمام عیار باشد.‏ او که در تمام دورانی<br />

که به ما معرفی شده است؛ همچون ادیسه<br />

سرگردان و آواره بوده است؛ حاال از یونان<br />

رهسپار سیترا می شود.‏ استعاره ای شگرف<br />

از آنچه که نوزایی و شکوفایی فردا را نشان<br />

می دهد.‏ او تنها و بی پناه در دریا رها می<br />

شود.‏ آنچه که به باور آلکساندروس،‏ فرزند<br />

او؛ یک قتل عمد شمارده می شود.‏<br />

هشتم(‏ آلکساندروس و خواهرش؛ از تعقیب<br />

روح وار پدر نیز به تنگ آمده اند.‏ در صحنه<br />

ی مهمانی ای پیش از آغاز مجدد سفر ادیسه ی<br />

پیر؛ آنجلوپولوس با قراردادن آلکساندروسدر<br />

مقابل یک آینه و تماشای جشن؛ همان داللت<br />

کوکتویی)‏‎۳‎‏(‏ آینه را در ‏»اورفه«‏ مدنظر<br />

قرار می دهد.‏ آینه پلی است میان این جهان<br />

و جهانی دیگر؛ نه به مفهومی متافیزیکی؛<br />

بل دقیقا به همان مفهومی که آنجلوپولس در<br />

مصاحبه اش معتقد است؛ روزگاری به آن<br />

نزدیک بوده ایم اما بخت از کفمان رفت!‏ در<br />

این سرگردانی ارواح گونه ی اسپیروس تنها<br />

همسر وی حاضر می شود که تا گام آخر<br />

کنار وی بماند.‏<br />

نهم(‏ حرکت به سوی چیدن ستاره ها در این<br />

اثرِ‏ آنجلوپولوس نیز مانند بسیاری دیگر از<br />

آثار وی،‏ تداوم ساحت ادیسه ایست.‏ پیرمرد و<br />

همسرش در دریا رها می شوند،‏ تا راه سیترا<br />

را در پیش بگیرند.‏ سیترا که در آنجا،‏ قرار<br />

است نزدیکتر به ستاره ها باشیم؛ دستهایمان<br />

را دراز کنیم و بچینیمشان.‏ و در پناه ونوس<br />

باززایشِ‏ فرداهایی را بازیابیم که امروز به<br />

چشم رویایی مشترک به آن می نگریم.‏<br />

و در آخر(‏ سفر به سیترا؛ آخرین بخش از سه<br />

گانه ی سکوت است؛ آنجلوپولوس کارگردان<br />

سه گانه ها و مرگ آنجلوپولوس،‏ غمیست<br />

عظیم از ناتمامی آخرین سه گانه اش.‏ سینمای<br />

آنجلوپولوس سینمای طویلیست که باید<br />

سکوتش را برتافت؛ راه رفتن کارکترها را<br />

تمام و کمال به تماشا نشست و مطرودین را<br />

تمام و کمال در شرایط جانکاهشان دریافت.‏<br />

فیلمهای آنجلوپولوس آپاراتوس های کند و به<br />

ظاهر کسل کننده ای هستند که آوردگاه شعر،‏<br />

موسیقی و طرد شمارده می شوند.‏<br />

پی نوشت ها:‏<br />

۱( ترانه ی ‏»چهل سیب سرخ«‏ ترانه ی<br />

مخصوص پارتیزانهای یونانی بوده است.‏<br />

۲( نگاهی به تاریخ یادآوری می کند که مرده<br />

پنداشتنِ‏ دیگری،‏ زمینه ساز طغیان علیه وی<br />

است.‏ پیش از شروع می ‎۶۸‎در آلمان نیز؛<br />

یکی از دانشجویانِ‏ تئودور آدرنو،‏ در میانه<br />

ی کالس برخاسته و فریاد زده بود:‏ تو و<br />

نظریه ی انتقادی ات با هم مرده اید<br />

۳( ژان کوکتو،‏ شاعر و کارگردان فرانسوی؛<br />

کارگردان ‏»اورفه«‏ به سال ۱۹۴۹<br />

ترجمه ی شعر ‏»سفر به سیترا«‏ از شارل<br />

بودلر به همین قلم


ادبیات و هنر<br />

خواستگارانِ‏ فارغ از عشق آگافیا<br />

صفحه 201<br />

نقد و بررسی ‏»عروسی«،‏ اثر نیکالی<br />

واسیلیویچ گوگول،‏ ترجمه آبتین گلکار<br />

نوشته : زهره روحی<br />

منبع وبالگ محقق<br />

نمایشنامهی ‏»عروسی«،‏ از مجموعه‏<br />

آثار معروف به ‏»پترزبورگی«‏ نیکالی<br />

واسیلیویچ گوگول )۱۸۰۹ ۱۸۵۲( است که<br />

با طنزی قوی،‏ به یکی از مضامین اجتماعی<br />

در روسیهی تزاری میپردازد.‏ موضوع<br />

نمایشنامه ‏»ازدواج بهمنزلهی معامله«‏ است.‏<br />

عروس و دامادی که هر یک به نوعی،‏ برای<br />

دیگری تبدیل به ‏»ارزیاب«‏ میشود.‏ مسئلهی<br />

آشنا و نسبتاً‏ جا افتاده در اکثر فرهنگهای<br />

در حال گذر؛ از اینرو اصالً‏ الزم نیست راه<br />

دوری رویم و میتوان در فرهنگ خودمان،‏<br />

سراغ تحول در آیین خواستگاری و دگرگونی<br />

در معیارهای ازدواج رفت که طی یکی دو<br />

دههی اخیر به دلیل عدم امکان فاصلهگیری<br />

از الگوهای سنتی،‏ بر پایهی همان ساختار،‏<br />

ناگزیر به چنگ انداختن در هیئت ‏»بده <br />

بستانی«‏ جدید و بسیار مبتذلی شده است؛<br />

هیئتی که میتوان آنرا در درک کامالً‏ جدید<br />

‏»سرمایهگذارانه«‏ از ازدواج دید،‏ که بهمثابه<br />

معاملهای اقتصادی خود را جلوهگر میکند.‏<br />

بنابراین با کنشگرانی مواجه خواهیم شد که<br />

اهداف و نیاتی ‏»اقتصادی«‏ و ‏»منزلتی«‏<br />

در سر میپرورانند.‏ اهدافی که همچون<br />

تمامی کنشهای اقتصادی از ریسک و خطرِ‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

ناشی از ‏»سرمایهگذاری«،‏ برکنار نیستند:‏<br />

خطراتِ‏ به اصطالح ‏»ورشکستگی«؛ که<br />

نمیتواند بدون پیامد و آسیبهای اجتماعیِ‏<br />

آن باشد….‏<br />

از همین زاویهای سراغ نمایشنامهی<br />

‏»عروسی«،‏ میرویم.‏ البته با این هدف که<br />

این تغییر وضعیتِ‏ عرفاً‏ پذیرفته شده را با<br />

نگرشی پدیدارشناختی بررسیم.‏ یعنی ضمن<br />

‏»پذیرش«‏ این کنشِ‏ به اصطالح ‏»عقالنی<br />

شده«‏ ‏)در معنای وبری آن(،‏ به توصیف<br />

‏»موقعیت«های تنزلیافته و از خود بیگانهای<br />

بپردازیم که بهمثابه ‏»پیامد«،‏ باالجبار<br />

گریبان رابطههای ارتباطی را میگیرد.‏<br />

باری،‏ آگافیا تیخونوفنا،‏ دختر دم بخت یک<br />

بازاری است که با عمهی بیوهاش آرینا<br />

پانتِلیموفنا زندگی میکند.‏ دختر جوان،‏ دارایی<br />

نسبتاً‏ معقول و آبرومندانهای دارد که به امید<br />

همان هم امیدوار است تا خواستگار خوب و<br />

شایستهای برایش پیدا شود.‏ برای این کار،‏<br />

او و عمه خانم،‏ به پیرزنی که اصال کارش<br />

همین است ‏)دالل ازدواج(‏ ‏»سفارش«‏ الزم<br />

را دادهاند:‏ خواستگاری که سرش به تناش<br />

بیارزد.‏ از سوی دیگر پادکالیوسین ‏)کارمند<br />

رده هفت(،‏ مرد مجردی است که ظاهراً‏<br />

جوانی را پشت سر گذارده و او هم به فیوکال<br />

ایوانوفنا سفارش یافتن همسری مناسب داده<br />

است.‏ اما به غیر از او مردان دیگری ‏)که<br />

ظاهراً‏ همگی هم نسبتاً‏ سن و سالدار هستند(‏ با<br />

مشاغل عموماً‏ اداری و در ردههای متفاوت،‏<br />

به فیوکال سفارش یافتن همسری مناسب<br />

دادهاند:‏ دارای جهیز و دارای شأن اجتماعی؛<br />

فیالمثل از کارمند رده هشت،‏ و مدیر داخلی<br />

یک اداره دولتی یعنی ایوان پاولویچ نیمرو،‏<br />

که قدرت و نفوذ اجتماعی باالتری نسبت به<br />

سایرین دارد گرفته تا ژیواکینِ‏ دریانورد که<br />

به جبران عدم قدرت و نفوذ نیمرو،‏ خوب<br />

بلد است با راست و دروغهایش از سفرهایی<br />

که به اروپا کرده است سایرین را به حیرت<br />

اندازد.‏ و باالخره در البالی لیست متقاضیان<br />

ازدواج با آگافیا،‏ افسر مستعفی پیاده نظامی<br />

هم به نام آنوچکین هست که به دلیل جراحت<br />

و استعفای نا بهنگاماش،‏ آرزو به دل دریافت<br />

مقام و درجهی باالتری شد تا از این طریق<br />

به محافل اشرافی راه یابد.‏<br />

اکنون با این کاراکترها ما برای ورود به<br />

این نمایشنامه از صحنهای آغاز میکنیم که<br />

در آن فیوکال و عمه خانم ‏)آرینا(‏ و آگافیا در<br />

حال ارزیابی لیست خواستگاران و برنامهی<br />

خواستگاریای هستند که پیرزن دالل تهیه<br />

کرده است:‏<br />

‏“فیوکال : …… چه خواستگارهایی برایت<br />

پیدا کردم!‏ تا دنیا بوده و هست،‏ همچین<br />

خواستگارهایی پیدا نمیشود.‏ همین امروز<br />

میآیند.‏ مخصوصاً‏ دویدم که زودتر به تو<br />

خبر بدهم.‏<br />

]...[ آگافینا:‏ ببینم،‏ اشرافزادهاند؟<br />

فیوکال:‏ همهشان را دستچین کردهام.‏ چنان<br />

اشرافزادههایی هستند که نظیرشان پیدا<br />

نمیشود….‏ همهشان عالی هستند.‏ … اولی


202<br />

صفحه رشید،‏<br />

است:‏ ژیواکین بالتازارویچ بالتازار قشنگ<br />

میکرده.‏ خدمت دریایی ناوگان توی پرده<br />

یک باید زنش میگوید میخورد.‏ تو به نیمرو<br />

پاولویچ ایوان باشد…‏ داشته گوشت دولتی<br />

ادارهی یک داخلی مدیر که هست هم بند<br />

آدم زبان که دارد ابهتی چنان است.‏ دارد….‏<br />

خودش برای کوپالی و یال میآید.‏ وریها<br />

دری ‏»این ‏]وگفت[:‏ کشید داد سرم است!‏<br />

چنان و چنین عروس که کن ول را منال<br />

و مال چقدر ببینم بگو پوستکنده و رک ایوانویچ<br />

نیکانور ‏]دیگری[‏ دارد؟«…..‏ است!‏<br />

نزاکت با فوقالعاده یکی این آنوچکین،‏ و<br />

باشد خوشگل باید من ‏»زن میگوید:‏ … بزند«‏<br />

حرف هم فرانسه بتواند تا تربیتشده ]....[<br />

کارمند،‏<br />

فقط که هم تو خانم(:‏ ‏)عمه آرینا اشرافزادههایت<br />

این از چشمم ]....[ کارمند.‏ همهشان<br />

به بازاری یک نمیخورد….‏ آب میارزد.‏<br />

نشد.‏<br />

پانتلیمونوفنا،‏ آرینا نه فیوکال:‏ دارد.‏<br />

دیگری قرب و ارج یک اشرافزاده میخورد؟<br />

آدم درد چه به قرب و ارج آرینا:‏ کاله<br />

هم کن:‏ نگاه را دمیتریویچ آلکسی سورتمه<br />

هم میگذارد،‏ سرش سمور پوست میکند…‏<br />

سواری سردوشی<br />

با اشرافزاده یک وقت آن فیکوال:‏ ‏»هی<br />

میزند:‏ داد و میشود سبز جلویش یا<br />

ببینم!«‏ کنار برو راه سر از لعنتی کاسب مخملی<br />

بهترین لعنتی،‏ کاسب ‏»هی میگوید:‏ هم<br />

کاسب ببینم!«‏ بده نشان داری که را … عالیجناب!«‏ چشم روی ‏»به میگوید:‏ حرف<br />

بازاریها با اینطوری اشرافزاده بله،‏ میزند.‏<br />

او<br />

به نخواهد دلش اگر هم بازاری آرینا:‏ لخت<br />

اشرافزاده آنوقت نمیفروشد.‏ ماهوت … و میماند عور و را<br />

بازاری پوست اشرافزاده آنوقت فیکوال:‏ ۲۶(.<br />

میکند…..”)صص‎۲۲‎ بین<br />

که مگویی و بگو عالرغم بنابراین میدهد)و<br />

رخ خانم عمه و دالل فیکوالی روی<br />

که زنی عنوان به وی،‏ دیدیم چنانچه و<br />

‏»بازاری«‏ یعنی خود اجتماعی طبقهی یعنی<br />

آن خویشاوندی اجتماعی گروههای را<br />

آنها و دارد تعصب کاسبها و بازرگان دستک<br />

و دفتر با ‏»اشراف«‏ طبقهی به با<br />

میدهد(،‏ ترجیح آن لشکریِ‏ و کشوری برخورد<br />

از حاضرین از یک هیچ حال این وی<br />

وقتی حتا نمیشود.‏ غافلگیر ‏»نیمرو«‏ دو<br />

یکی فاصله به متقاضیان سایر با همراه که<br />

لیستی مطابق و میشود خانه وارد دقیقه 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله دو<br />

سنگی ‏»خانه ارزیابی به دارد،‏ دست در میپردازد«‏<br />

… و انباری عدد دو …، طبقه هیچ<br />

هم گوگول اینکه وجالب ۲۸(، ‏)ص غافلگیرکنندهای<br />

شرایط تا ندارد تمایلی مبادا<br />

تا کند،‏ ایجاد برخورد نحوهی این برای باالی<br />

رده کارمند ‏»کاسبکارانه«ی موقعیتِ‏ شود.‏<br />

برجسته مخاطبان نزد دولتی ادارهی اهمیتِ‏<br />

تا نمیکند کاری هیچ که همانطور دلِ‏<br />

به حسرت ‏)که آنوچکین نزد فرانسه زبان و<br />

برجسته اشرافیست(‏ محافل به یافتن راه این<br />

روان و آرام بسیار گوگول شود.‏ آشکار سلطهی<br />

زیر شخصیتیِ‏ طبقاتی ویژگیهای و<br />

عصر فرهنگی کاسبکارانهی الگوهای فقط<br />

آری میدهد،‏ نشان را خود زمانهی که<br />

روانیای و آسانی همان به میدهد.‏ نشان از<br />

دریانورد ژیواکینِ‏ مبتذل و سطحی درک فارغ<br />

ژیواکینی میدهد.‏ نشان را ‏»ارتباط«‏ زا میبافد.‏ هم به که دروغهایی دغدغهی از چیزی<br />

زنان،‏ خصوصاً‏ آدمها،‏ گویی او نظر نشینی«‏<br />

‏»بالکن زیبای جزیرههای جز به آبهای<br />

در کشتی همچون میتوان که نیستند بین<br />

بهرحال،‏ گذارد.‏ پشتسر را آنها دریا،‏ به<br />

تقریباً‏ که نیمرو و ژیواکین آنوچکین،‏ طبقهی<br />

بخت دم دختر خانهی وارد اتفاق در<br />

گفتوگویی شدهاند،‏ جماعت ‏»بازاری«‏ خیلی<br />

که ژیواکین میگیرد.‏ سر انتظار سالن زبان<br />

به تکلم به آنوچکین عالقهی به زود بهمنزلهی<br />

زنان مورد در خصوصاً‏ فرانسه،‏ از<br />

یکی درباره میبرد،‏ پی ‏»تشخص«‏ چنین<br />

آنجا زنان و سیسیل از سفرهایش میگوید:‏<br />

است!‏<br />

عالی واقعاً‏ منظرهاش ].....[ ‏“ژیواکین:‏ انار<br />

درخت میدانم،‏ چه دارد،‏ کوههایی یک ایتالیایی،‏<br />

زنهای جا همه برت و دور دارد،‏ میخواست<br />

دلش آدم که ترگلورگل آنقدر ببوسدشان.‏<br />

تحصیل<br />

حسابی هم همه حتماً‏ آنوچکین:‏ کردهاند.‏<br />

آنقدر<br />

ممکن!‏ شکل بهترین به ژیواکین:‏ کنتسهای<br />

مگر فقط اینجا که تحصیلکردهاند توی<br />

که میشد گاهی برسند.‏ پایشان به ما متوجهید،‏<br />

که خودتان میزدیم،‏ قدم خیابان کوچولو<br />

بالکن یک خانهای هر آنجا ]....[ صاف<br />

اتقاق،‏ همین کف مثل هم سقفها دارد،‏ نگاه<br />

بالکنها به گاهی از هر است.‏ صاف ترگلورگلی<br />

دختر میبینی و میاندازی ]....[<br />

و نشسته.‏ دیگر<br />

سوال یک میفرمایید اجازه آنوچکین:‏ هم<br />

با زبانی چه به سیسیل در بپرسم؟ هم میکنند؟<br />

صحبت حرف<br />

فرانسوی همه که کنم عرض ژیواکین:‏ میزنند.‏<br />

فقط<br />

و فقط هم دخترخانمها همهی آنوچکین:‏ میزنند؟<br />

حرف فرانسوی افسرهای<br />

]....[ استثنا.‏ بدون همه ژیواکین:‏ خود<br />

مثل هم آنها خوب بودند.‏ ما با هم انگلیسی عجیب<br />

خیلی واقعاً‏ اولش دریا.‏ مرد بودند؛ ما نمیشدیم.ولی<br />

متوجه را همدیگر حرف بود،‏ راحت<br />

دیگر شدیم،‏ آشنا هم با خوب که بعد مشتمان<br />

]...[ میفهمیدیم را همدیگر منظور فقط<br />

و دهانمان کنار میگرفتیم اینطوری را چپق<br />

یعنی پوف«؛ ‏:»پوف،‏ میگفتیم لبها با که<br />

برسانم عرضتان به باید کال کنیم.‏ چاق سه<br />

ما ملوانهای بود.‏ راحت خیلی آنها زبان میفهمیدند”.‏<br />

را آنها حرف قشنگ دیگر روزه ۳۲(.<br />

‏)صص‎۳۰‎ شده«‏<br />

‏»پذیرفته و آرام جریان این آنچه اما پادکالیوسین<br />

شدنِ‏ اضافه میزند،‏ هم بر را جمعِ‏<br />

و لیست این به هفت(‏ رده ‏)کارمند ‏»خواستگاران«‏<br />

اصطالح به یا و متقاضیان که<br />

کاهلی و سالدار و سن نسبتاً‏ مرد است.‏ عاجز<br />

و است دلی دو و تردید در همواره خواست<br />

و فشار تحت تصمیمگیری،‏ از آگافینا<br />

منزل راهی کاچکاریوف،‏ خود دوست از<br />

او کاهلی و تردید است.‏ شده تیخونوفنا غیرارادیِ‏<br />

و بیدلیل ظاهر به فشارِ‏ و سو یک دیگر،‏<br />

سوی از ‏)کاچکاریوف(‏ او دوست عادی<br />

روند که هستند متناقضی نیروی دو گوگول،‏<br />

میزنند.‏ برهم را ‏»خواستگاری«‏ صحنهی<br />

تا خود نمایشنامه صحنهی اولین از فکری<br />

وسواسِ‏ ترسیم به تمام ظرافت با هفتم او<br />

میپردازد.‏ پادکالیوسین تردیدآفرین و نوکرش<br />

و پادکالیوسین بین گفتوگوی در ‏آفرین<br />

کاهلی تردیدِ‏ و وسواس این ‏)استپان(‏ ۹(.<br />

۵ ‏)صص میسازد روشن خوبی به را ارادی<br />

غیر و کور نیروی زود خیلی اما قابل<br />

غیر طوفانی بهمثابه را کاچکاریوف با<br />

ازدواج که او میسازد.‏ ماجرا وارد مهار ازدواج(‏<br />

‏)دالل فیوکال واسطهی به همسرش پیرزن<br />

اتفاقی طور به و بود گرفته انجام میبیند،‏<br />

پادکالیوسین خانهی در را دالل و<br />

میشود باخبر خویش دوست تصمیم از به<br />

خود تا میگیرد تصمیم لحظه همان از اما<br />

کند.‏ دنبال را دوستش کار فیوکال جای پیرزن<br />

مثال که فریبکارانه‏ دلیل این به نه ‏)ص<br />

است نیافته او برای مناسبی همسر دالل خود<br />

میخواهد که اینرو از فقط بلکه ۱۳(، خود<br />

او بگیرد.‏ عهده به را کار این مدیریت سر<br />

عروسی این که میزند آتش و آب به را ندیده<br />

‏»آگافیا«ی عروس آنکه برای نه بگیرد آوازه<br />

پر ‏»بازاری«‏ فالن دختر یا و است پیش<br />

داستان چه هر بلکه نیست(،‏ ‏)که است پیش<br />

از مبهمتر خواست،‏ این دلیل میرود،‏ قابل<br />

غیر و کور نیروی با ما و میشود.‏


صفحه 203<br />

مقاومتی در وی برای به سرانجام رساندن<br />

این ازدواج مواجه میشویم.‏ بهرحال او که<br />

به محض ورود به خانهی پادکالیوسین و<br />

مالقات با فیوکال با کج خلقی شروع به گالیه<br />

از ازدواج و همسرش نزد فیوکال میکند<br />

به محض باخبر شدن از ماجرای معاملهی<br />

پیرزن دالل و دوستاش،‏ شروع به تمجید<br />

از ازدواج میکند.‏ حتا برای یک لحظه این<br />

گمان برای مخاطب پیش میآید که گویی او<br />

نیز واسطهگری همچون فیوکالست که قصد<br />

ربودن معاملهای از چنگ رقیبش دارد.‏<br />

چنانچه گوگول مینویسد:‏<br />

‏“کاچکاریوف:‏ خوب،‏ خوب،‏ دیگر خودم<br />

همهی کارها را راست و ریس میکنم.‏ تو<br />

هم برو پی کارت.‏ دیگر با تو کاری نداریم.‏<br />

فیوکال:‏ یعنی چه؟ تو میخواهی عروسی<br />

راه بیندازی؟ ]....[ عجب بیحیایی!‏ این<br />

کارها که کار مردها نیست.‏ دست بردار آقا<br />

جان،‏ قباحت دارد!‏<br />

کاچکاریوف:‏ ]...[ برو،‏ برو پی کارت!‏ تو<br />

هیچی سرت نمیشود،‏ مزاحم نشو!‏ سرت به<br />

کار خودت باشد.‏ بزن به چاک!‏<br />

فیوکال:‏ عجب خدانشناسی!‏ نان مردم را<br />

میبُرد!‏ خودش را قاطی چه کارهایی میکند!‏<br />

…. ‏”)صص‎۱۴‎ ‎۱۵‎‏(.‏<br />

مخاطب که با کاچکاریوف آشنایی قبلی<br />

ندارد،‏ تا فیالمثل بداند او قبل از این چه<br />

شخصیتی داشته است،‏ تصوری که از او<br />

پیدا میکند،‏ مسلماً‏ فراتر از کارچاقکن<br />

نمیرود.‏ و نمیتواند جانفشانیهای او برای<br />

دوستش را به خیرخواهی وی تعبیر کند.‏ او<br />

با زبان چرب و شیریناش نه تنها دوست<br />

کاهل و مرددش را راضی به رفتن به مراسم<br />

خواستگاری میکند ‏)صص ۱۷ ۱۹(، بلکه<br />

به محض ورود به مجلس خواستگاری با<br />

زیرکیِ‏ خویش تمام خواستگاران را دست به<br />

سر میکند.‏ آنهم در مجلسی که به دلیل جمیع<br />

خواستگاران در یک روز و یک ساعت،‏<br />

دست کمی از مسابقهای رقابتآمیز ندارد.‏<br />

و چه زیبا گوگول این صحنهی رقابت را با<br />

طنز به تصویر درمیآورد.‏ همه خواستگاران<br />

به اتفاق آگافیا و عمه خانم آرینا و دالل<br />

ازدواج فیوکال،‏ در اتاقی جمعاند و هر کدام<br />

سعی میکنند خود را در بازار رقابتی مورد<br />

‏»خریدار«‏ آگافیا بهمثابه کاالیی عرضه کنند:‏<br />

‏”نیمرو:‏ حاال خانم،‏ فرض کنید میخواهید<br />

انتخاب بفرمایید.‏ اجازه بدهید سلیقهی شما<br />

را بدانیم.‏ ببخشیدکه اینقدر صریح صحبت<br />

میکنم.‏ به نظر شما شوهر آدم بهتر است چه<br />

کاره باشد؟<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

ژیواکین:‏ خانم،‏ مثال دلتان میخواست<br />

شوهری داشته باشید که توفانهای دریا را از<br />

سر گذرانده ؟<br />

]....[ آنوچکین:‏ چرا تلقین میکنید؟ چرا<br />

میخواهید آدمی را نادیده بگیرید که شاید<br />

در پیاده نظام خدمت کرده،‏ ولی خیلی برای<br />

آداب معاشرت اشرافی ارزش قائل است …<br />

کاچکاریوف ‏]با منظور داشتن پادکالیوسین[:‏<br />

نه نه.‏ به نظر من بهترین شوهر کسی است که<br />

تقریباً‏ یکتنه کل اداره را بچرخاند”)ص‎۳۸‎‏(.‏<br />

کاچکاریوف،‏ تنها کسی در آن جمع است<br />

که به قصد ‏»برنده شدن«‏ آمده است.‏ در<br />

حقیقت او با ارادهی غیر قابل کنترلِ‏ خویش<br />

‏»یک تنه«‏ رأی تمامی خواستگاران را<br />

میزند.‏ فقط کافی است تردید و کاهلی را<br />

در پادکالیوسین پس بزند،‏ به کُنه انگیزهی<br />

هریک از خواستگاران پی ببرد تا با<br />

توطئهای ‏»زبانی«‏ تمامی موانع را از سر<br />

راه بردارد.‏ چنانکه به نیمرویی که به طمع<br />

خانهی ‏»دو طبقهی سنگی«‏ آگافیا،‏ قدم به<br />

‏»میدان رقابت«‏ خواستگاری گذارده است،‏<br />

میگوید:‏<br />

‏“او که چیزی در بساط ندارد.‏<br />

نیمرو:‏ چطور،‏ پس خانهی سنگی چیست؟<br />

کاچکاریوف:‏ فقط اسمش این است که سنگی<br />

است.‏ ولی کاش میدانستید چطور آنرا<br />

ساختهاند؛ دیوارها آجر خالی است و الی<br />

آنها را با هر جور کثافتی پر کردهاند.‏ آشغال،‏<br />

تراشهی چوب،‏ برادهی آهن….”)ص‎۵۳‎‏(.‏<br />

و یا به آنوچکینی که به عشقِ‏ راه یافتن<br />

به محافل اشرافی،‏ تصویری اسطورهای<br />

از زنانی در ذهن ساخته است که با زبان<br />

‏»فرانسه«‏ آشنایی دارند،‏ توطئهای دیگر<br />

گونه دارد:‏<br />

‏“آنوچکین:‏ اجازه میفرمایید من هم یک<br />

سئوال از خدمتتان بپرسم؟ باید عرض کنم<br />

که چون خودم زبان فرانسوی بلد نیستم،‏<br />

برایم خیلی سخت است قضاوت کنم که زنی<br />

فرانسوی میداند یا نه.‏ حاال میخواهم بفهمم<br />

که دختر خانم فرانسوی بلد هستند؟<br />

کاچکاریوف:‏ حتا یک کلمه هم بلد نیست.‏<br />

].....[ کامالً‏ از این موضوع خبر دارم.‏ او با<br />

زن من توی یک پانسیون درس میخواند.‏ به<br />

تنبلی مشهور بود،‏ …. معلم فرانسه که اصالً‏<br />

با چوب او را میزد!”)صص‎۵۳‎ ۵۴(.<br />

بنابراین،‏ میتوان گفت،‏ شخصیت اصلی<br />

نمایشنامهی ‏»عروسی«،‏ کاچکاریوف است.‏<br />

آدمی با نیرویی غیرقابل کنترل و تا حدی<br />

کور در تصرف موقعیتها و به چنگ<br />

گرفتن آنها؛ و صد البته از راه ‏»زبان«‏ و به<br />

اصطالح ‏»زبانآوری«:‏ درست همانگونه که<br />

دالالن ازدواج و یا دالالن ماشین،‏ ملک و یا<br />

…. اینگونه عمل میکنند.‏ پس دروغهای او<br />

محصول ‏»زبان آوریِ«‏ مشاغل کارچاقکن<br />

است.‏ و احتماالً‏ حتا توطئههایاش!‏<br />

باری،‏ وی تمامی رقبا را از میدان به در<br />

میکند و پادکالیوسینی را که حتا قادر به<br />

بستن و مرتب کردن درست و حسابی بند<br />

شلوارش نیست ‏)ص‎۵۹‎‏(،‏ به جای آدمی جا<br />

میزند که به قول خودش ‏»یک تنه کل یک<br />

اداره را میچرخاند«‏ ‏)ص‎۳۸‎‏(.‏ او چنان به<br />

سرعت تمامی کارها را ‏)به قول خودش(‏<br />

‏»یک تنه«‏ با موفقیت به انجام میرساند که<br />

همان روز ترتیب رفتنِ‏ عروس و داماد به<br />

کلیسا و برپا ساختن جشن عروسی و سفارش<br />

غذا را هم میدهد.‏ اما غافل از اینکه فراموش<br />

میکند ارادهی کور و غیرقابل کنترل او،‏<br />

هنوز آنقدر پر قدرت نیست که بتواند بر<br />

کاهلی،‏ دو دلی‏ و شک و تردیدهای دوستش<br />

فائق آید:‏ پادکالیوسین به محض آنکه لحظهای<br />

در اتاق ‏»تنها«‏ و از ‏»زبانآوری«های<br />

کاچکاریوف دور میماند،‏ فرار را بر قرار<br />

ترجیح میدهد.‏ آنهم بدون ‏»کاله«‏ و پریدن<br />

از پنجرهی اتاق به خیابان.‏ بینیاز از کالهی<br />

که در حسابگریهای کاچکاریوف،‏ ‏)از<br />

ترس فرار دوستاش(‏ میباید از دم دست<br />

پادکالیوسین برداشته و پنهان میشد!‏ آخرین<br />

ترفندی که کاچکاریوف برای عملی ساختن<br />

تصمیمش به کار بسته بود!‏<br />

اصفهان بهمن ۱۳۹۰<br />

برای نوشتن این متن از کتاب زیر استفاده<br />

شده است:‏<br />

عروسی،‏ نوشته نیکالی واسیلیویچ گوگول،‏<br />

ترجمه آبتین گلکار،‏ انتشارات هرمس،‏<br />

۱۳۸۸


هفته<br />

مجله هفته و شما<br />

توضیحاتی برای مطالب ارسالی به مجله هفته و استفاده<br />

از مطالب مندرج در هفته<br />

رفقا و دوستان عزیز،‏ ‏“مجله هفته”‏ در نظر دارد به نشریه<br />

ای اینترنتی تبدیل شود که منعکس کننده نظرات سازمان<br />

ها کمونیست و افراد مستقل کمونیست و فعاالن کارگری<br />

ایران باشد،‏ شما کمونیست ها و چپ های انقالبی<br />

ایرانی می توانید ما را با ارسال مقاالت و مطالب خود<br />

در این امر یاری رسانید.‏ لطفا توجه داشته باشید که<br />

مطالب خود را فقط به فرم فایل دوک)‏ MS-Word<br />

(DOC ارسال فرمائید،‏ از انتشار،مطالب به فرم های<br />

دیگر به دالیل فنی معذوریم.‏ ‏“مجله هفته”‏ به هیچ حزب<br />

و سازمان تعلق ندارد،‏ اما بی طرف نیست.‏ مسئولیت<br />

هر مطلب منتشر شده با نویسنده آن می باشد!‏ و ‏“مجله<br />

هفته”‏ هیچ نوع مسئولیت در برابرانتشار آن به عهده منی<br />

گیرد ‏“مجله هفته”‏ در انتخاب و انتشار مطالب ارسالی<br />

کامال آزاد می باشد.‏ توضیحاتی برای استفاده ازمطالب<br />

مندرج در مجله هفته هدف ما از انتشار این مطالب گام<br />

کوچکی در جهت اگاهی و روشنگری سوسیالیستی است<br />

از این جهت انتشار متام مطالب منتشر شده در هفته چه<br />

با ذکر منبع و چه بدون ذکر آن کامال آزاد می باشد.‏<br />

اما از آجنا که بسیاری از مطالب مجله هفته از منابع<br />

دیگری است لطفا به ذکر منابع اصلی توجه داشته باشید<br />

صفحه 204<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!