21.12.2015 Views

این اثر ترجمهای است از

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

خودش را کشان کشان به سمت هوابند کشید.‏ ما فریاد کشیدیم و<br />

دعا کردیم و عرق ریختیم،‏ ولی به هیچ وجه نمیتوانستیم به او<br />

کمک کنیم.‏<br />

بعد او ناپدید شد.‏ خودش را به هوابند رسانده و به داخل آن<br />

انداخته بود.‏<br />

ما هر دو آنها را به موقع به داخل کشتی آوردیم و لباسهای<br />

آنها را در آوردیم.‏ با یک نگاه اجمالی فهمیدیم که چارنی هم زنده<br />

بود،‏ و بعد بدون هیچ کار دیگری او را رها کردیم و به طرف<br />

<strong>است</strong>نلی رفتیم.‏ صورت کبودش،‏ زبان ورم کردهاش و یک خط <strong>از</strong><br />

خون ت<strong>از</strong>ه که <strong>از</strong> بینی به سمت چانهاش سر<strong>از</strong>یر شده بود،‏ به ما<br />

فهماند که ماجرا <strong>از</strong> چه قرار بوده <strong>است</strong>.‏<br />

هاریگن گفت:‏ ‏"لباسش نشتی داشته".‏<br />

ناخدا با تحکم گفت:‏ ‏"<strong>از</strong> دور رو برش برید کنار.‏ بذارید هوا<br />

بهش برس"ه.‏<br />

ما کمی صبر کردیم.‏ بعد ناله ضعیفی <strong>از</strong> او به گوش رسید که<br />

نشان میداد او در حال به هوش آمدن <strong>است</strong> و ماهمگی با خوشحالی<br />

شروع به خندیدن کردیم.‏

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!