21.12.2015 Views

این اثر ترجمهای است از

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

SHOW MORE
SHOW LESS

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

:-<br />

کشتی قراضه به چالش بکش،‏ برو با هر خطری که دوست داری<br />

روبرو شو،‏ ولی هیچوقت،‏ هیچوقت یه روانشناس رو نرنجون.‏ چون<br />

ممکنه عصبانیش کنی".‏<br />

آرن سرش را به عقب خم کرد و خندید،‏ مانند غرشی غول<br />

آسا <strong>از</strong> شادمانی که مثل زلزلهای قوی اتاق را به لرزه درآورد.‏<br />

‏"نصیحتت رو به طور کامل گرفتم،‏ روانشناس.‏ اگه فکر<br />

کردم که تو ر<strong>است</strong> نمیگی،‏ من رو با تفنگ اتمی بزن".‏ و با قدمهای<br />

بلند در حالی شانههایش <strong>از</strong> خندهای که میخو<strong>است</strong> آن را سرکوب<br />

کند،‏ میلرزید،‏ <strong>از</strong> اتاق خارج شد.‏<br />

پورس <strong>از</strong> روی آن صندلی به پایین جهید و رو به بقیه اعضای<br />

قسمت روانشناسی کرد و گفت:‏ ‏"همکاران عزیز،‏ <strong>این</strong> فقط یه گونۀ<br />

جالب <strong>از</strong> انسانوارهه<strong>است</strong> که ما به صورت اتفاقی بهش برخوردیم".‏<br />

اوبل به خشکی گفت:‏ ‏"اِم،‏ مثل <strong>این</strong>که پورس کبیر خودش رو<br />

متعهد میدونه که <strong>از</strong> شاگردش دفاع کنه.‏ مثل <strong>این</strong>که سیستم<br />

گوارشیت پیشرفت کرده،‏ چون فکر کردی که میتونی گزارش<br />

هاریدین رو قورت بدی"!‏<br />

هاریدین که در گوشهای با سر خمیده ایستاده بود،‏ <strong>از</strong> خشم<br />

قرمز شد،‏ اما چیزی نگفت.‏

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!