21.12.2015 Views

این اثر ترجمهای است از

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

ناخدا به آرامی در حالی که با ما دست میداد گفت:‏ ‏"ما توی<br />

کشتی هواتون رو داریم.‏ اگه مورد خطرناکی پیش اومد،‏ فرار کنید.‏<br />

قهرمان ب<strong>از</strong>ی در نیارید.‏ اونقدر نیروی انسانی نداریم که بخوایم<br />

کسی رو <strong>از</strong> دست بدیم".‏<br />

پرتو افکنهای جیبیمان را برداشتیم و کشتی را ترک کردیم.‏<br />

نمیدانستیم که دقیقاً‏ باید انتظار چه چیزی را داشته باشیم و مطمئن<br />

نبودیم که اولین قدم ما بر خاک کالیستو،‏ آخرین قدم ما نیست.‏<br />

ولی در هیچ کداممان حس ترس فوری وجود نداشت.‏ در د<strong>است</strong>ان-‏<br />

های ‏»فضانوردان دوزاری«،‏ تهور و دالوری کاالی بیارزشی بود،‏ ولی<br />

در زندگی واقعی،‏ شجاعت ارزش بیشتری داشت.‏ و من با غرور<br />

قابل توجیهی به خاطر آوردم که ما سه نفر <strong>از</strong> دایره حمایت سرس<br />

خارج شدهایم.‏<br />

من فقط یک بار به عقب نگاه کردم و یک لحظه صورت <strong>است</strong>نلی<br />

را <strong>از</strong> پشت شیشه پنجره کشتی دیدم که <strong>از</strong> ترس سفید شده بود.‏<br />

حتی <strong>از</strong> آن فاصله هم شدت هیجان او به چشم میآمد.‏<br />

بچه بیچاره!‏ در دو روز آخر او فهمید که ما در طی مسیرمان،‏<br />

مواضع راهزنان رو نابود کردیم و تقریباً‏ به خاطر بیصبری <strong>از</strong> <strong>این</strong>که

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!