21.12.2015 Views

این اثر ترجمهای است از

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

:-<br />

‏"بهتر <strong>از</strong> همه اونهایی که تا حاال دیدم به هم میان.‏ رز و<br />

بالنش کوچولو هم مثل فرشتهها میمونن.‏ همین اآلن توی<br />

تختخواب گذاشتمشون".‏<br />

بعد <strong>از</strong> چند لحظه سکوت،‏ بیوال ادامه داد:‏ ‏"<strong>این</strong> اولین باری بود<br />

که تو ر<strong>است</strong> میگفتی و من اشتباه میکردم ‏-اون موقع که تو مکس<br />

رو آوردی توی خونه،‏ من اعتراض کردم-‏ ولی همون یه بار هم به<br />

همه اشتباهات دیگۀ تو میارزه.‏ مادرت بهت افتخار میکنه،‏<br />

جفرسون".‏<br />

اسکنلون با متانت سری تکان داد و گفت:‏ ‏"کاشکی میتونستم<br />

همه تویینیهای روی زمین رو <strong>این</strong>جوری خوشحال کنم.‏ کار خیلی<br />

راحتیه.‏ اگه به جای <strong>این</strong>که جوری باهاشون رفتار کنیم که انگار یه<br />

مشت جانی هستن،‏ مثل انسان باهاشون رفتار و کنیم و بهشون<br />

خونههای مخصوصی بدیم که خوشحالشون کنه..."‏<br />

بیوال حرف او را قطع کرد و گفت:‏ ‏"خوب،‏ چرا خودت <strong>این</strong> کار<br />

رو انجام نمیدی"؟<br />

اسکنلون نگاه جدیاش را به سمت خدمتکارش گرفت و گفت:‏<br />

‏"<strong>این</strong> دقیقاً‏ همون کاریه که قصد انجامش رو دارم".‏ صدایش تبدیل<br />

به زمزمهای خیالپرد<strong>از</strong>انه شد و گفت:‏ ‏"فکرش رو بکن.‏ یه شهر <strong>از</strong>

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!