21.12.2015 Views

این اثر ترجمهای است از

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

:-<br />

کرمها غیر عادین؟ اونها حتی یه تیکه کوچولو <strong>از</strong> چیزهایی که من<br />

توی یه روز دیدم هم نیستن".‏ او با یادآوری خاطرات،‏ سرش را<br />

تکان داد،‏ و ما فهمیدیم که باید خودمان را برای شنیدن یک قصه<br />

طوالنی و وحشتناک آماده کنیم.‏ یک نفر شروع به غر زدن کرد اما<br />

<strong>است</strong>نلی،‏ وقتی که فهمید آن کهنه سرب<strong>از</strong> پیر میخواهد د<strong>است</strong>ان<br />

تعریف کند،‏ گوشهایش را تیز کرد.‏<br />

مک <strong>است</strong>یدن متوجه برق نگاه پسرک شد،‏ پس رو به او کرد و<br />

گفت:‏ ‏"وقتی که اون اتفاق افتاد،‏ من با پیوی ویلسون بودم.‏ تو پیوی<br />

ویلسون رو میشناسی،‏ مگه نه"؟<br />

<strong>است</strong>نلی با نگاهی ستایش آمیز به آن سرب<strong>از</strong> پیر گفت:‏ ‏"اوه،‏ بله.‏<br />

چند تا کتاب راجع بهش خوندم.‏ اون بزرگترین فضانوردی بوده که<br />

تا به حال وجود داشته".‏<br />

‏"میتونی سر تمام رادیومی که روی تایتان وجود داره شرط<br />

ببندی که بوده،‏ بچه جون.‏ اون اصالً‏ <strong>از</strong> تو قد بلندتر نبود و وزنش<br />

هم به زور پنجاه کیلو میشد.‏ ولی توی جنگ با شیاطین سیارۀ<br />

زهره،‏ به اند<strong>از</strong>ه پنج برابر وزنش میارزید.‏ من اون درست مثل هم<br />

بودیم.‏ هر جایی که میرفت،‏ منم باهاش بودم.‏ اگه اوضاع ناجور<br />

میشد،‏ فقط <strong>از</strong> من کمک میخو<strong>است</strong>".‏

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!