21.12.2015 Views

این اثر ترجمهای است از

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

SHOW MORE
SHOW LESS

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

:-<br />

:-<br />

:-<br />

بعد وقتی که شب زمستانی نزدیک شد،‏ او تقریباً‏ ناغافل رو به<br />

مادلین کرد و گفت:‏ ‏"دیگه داره دیر میشه.‏ میای با هم بریم پایین<br />

تا شام رو برای مردها آماده کنیم"؟<br />

مادلین خودش را عقب کشید و گفت:‏ ‏"برای مردها؟ مگه<br />

کسی همراه آقای اسکنلون میاد"؟<br />

‏"اوه بله،‏ اسمش مکسه.‏ تو هنوز ندیدیش".‏<br />

‏"مکس فامیلتونه"؟<br />

‏"نه بچه جون.‏ یکی دیگس که آقای اسکنلون سرپرستیش<br />

رو به عهده گرفته".‏<br />

:-<br />

‏"اوه متوجه شدم.‏ و <strong>از</strong> خجالت قرمز شد و دستش به صورت<br />

غیر ارادی به سمت موهایش رفت".‏<br />

بیوال بالفاصله متوجه شد که چه فکری <strong>از</strong> سر او گذشت و با<br />

صدای نرمی گفت:‏ ‏"نگران نباش عزیزم.‏ برای اون مهم نیست که<br />

تو یه تویینی باشی.‏ <strong>از</strong> دیدنت خوشحال میشه".‏<br />

اما واژه ‏»خوشحال«‏ اصالً‏ برای توصیف حس و حال مکس وقتی<br />

که برای اولین بار مادلین را دید،‏ کافی نبود.‏<br />

او جلوتر <strong>از</strong> اسکنلون قدم به داخل خانه گذاشت،‏ پالتویش را<br />

در آورد و برف کفشهایش را پاک کرد و رو به مخترع نیمه یخ زده

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!