21.12.2015 Views

این اثر ترجمهای است از

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

:-<br />

:-<br />

:-<br />

اسکنلون که با عصبانیت به او خیره شده بود گفت:‏ ‏"تو چیکار<br />

کردی؟ میدونی داری با چی ب<strong>از</strong>ی میکنی؟ توی <strong>این</strong> چیز اونقدر<br />

برق جریان داره که میتونه <strong>از</strong> وسط دو نصفت کنه"!‏<br />

‏"متأسفم آقای اسکنلون.‏ وقتی که داشتم اون معادالت رو<br />

نگاه میکردم،‏ ایدۀ نسبتاً‏ احمقانهای به سرم زد،‏ ولی ترسیدم که<br />

چیزی به شما بگم آخه شما خیلی بیشتر <strong>از</strong> من در <strong>این</strong> مورد<br />

اطالعات دارین.‏ وقتی که شما رفتین نتونستم در برابر <strong>این</strong> وسوسه<br />

مقاومت کنم،‏ ولی قصد نداشتم زیاده روی کنم".‏ میخو<strong>است</strong>م قبل <strong>از</strong><br />

<strong>این</strong>که شما برگردین اون رو دوباره <strong>از</strong> هم ب<strong>از</strong> کنم.‏<br />

سکوت طوالنیای پیش آمد.‏ وقتی که اسکنلون دوباره شروع<br />

به صحبت کرد،‏ صدایش <strong>از</strong> کنجکاوی مالیم شده بود.‏ او گفت:‏<br />

‏"خوب،‏ حاال چکار کردی"؟<br />

‏"دیگه عصبانی نیستین"؟<br />

‏"دیگه برای عصبانیت خیلی دیر شده.‏ هر چند هر کاری هم<br />

کرده باشی نمیتونه اوضاع رو بدتر کرده باشه".‏<br />

مکس یک ورق کاغذ را بیرون کشید و بعد یکی دیگر را و به<br />

آن اشاره کرد و گفت:‏ ‏"خوب من <strong>از</strong> معادالت شما متوجه شدم که<br />

وقتی شما میخو<strong>این</strong> میدان اعوجاج فضایی رو توضیح بدین،‏ <strong>این</strong> کار

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!