21.12.2015 Views

این اثر ترجمهای است از

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

یک هفته بعد اسکنلون به سر کارش برگشته بود.‏ شب قبل،‏<br />

ذهنش را که با فکر کردن راجع به مکس <strong>است</strong>راحت داده بود،‏ به<br />

موضوع حل معمای کار نکردن ماشینها معطوف کرد.‏ او فکر کرد<br />

که شاید بعضی <strong>از</strong> قسمتها غیر فعال شده باشند.‏ حتی نقص یک<br />

قسمت کوچک <strong>از</strong> ماشین آالت میتوانست به کار نکردن کل<br />

ماشین آالت بینجامد.‏<br />

او با شور و اشتیاق مشغول کار شد.‏ بعد <strong>از</strong> نیم ساعت،‏ ماشین<br />

که قطعات آن <strong>از</strong> هم جدا شده بود،‏ روی میز کارش قرار گرفت و<br />

اسکنلون که روی چهارپایه بلندی نشسته بود،‏ با اندوه به آن خیره<br />

شده بود.‏<br />

او صدای در را که به نرمی ب<strong>از</strong> و بعد بسته شد را نشنید.‏ تا<br />

زمانی که شخص مزاحم یکی دو بار سرفه نکرده بود،‏ مخترع غرق<br />

در کار متوجه نشد که شخص دیگری هم آنجا حضور دارد.‏<br />

اسکنلون با گیجی به او خیره شد و چند لحظه طول کشید تا او<br />

را به جا بیاورد.‏ بعد گفت:‏ ‏"به به مکس اومده!‏ اومدی من رو<br />

ببینی"؟

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!