21.12.2015 Views

این اثر ترجمهای است از

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

SHOW MORE
SHOW LESS

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

:-<br />

او فریاد زد:‏ ‏"جفرسون اسکنلون!‏ جفرسون"!‏ و با انزجار به<br />

توینی خیره شد و گفت:‏ ‏"چطور تونستی چنین چیزی رو بیاری<br />

توی <strong>این</strong> خونه؟!‏ نکنه عقلت رو <strong>از</strong> دست دادی"!‏<br />

تویینی بیچاره مورد خشم و غضب او قرار گرفته بود،‏ اما<br />

اسکنلون،‏ بعد <strong>از</strong> هول و هراسی که چند لحظه به او دست داده بود،‏<br />

خودش را جمع و جور کرد و گفت:‏ ‏"باشه باشه،‏ بیوال.‏ تو که<br />

<strong>این</strong>جوری نبودی!‏ <strong>این</strong> مخلوق فلک زده داره <strong>از</strong> گرسنگی میمیره،‏<br />

خستس،‏ یه مشت اراذل و اوباش کتکش زدن،‏ بعد تو هم اصالً‏ دلت<br />

به حالش نمیسوزه.‏ من که واقعاً‏ <strong>از</strong>ت ناامید شدم،‏ بیوال"!‏<br />

خدمتکار اگرچه تحت تأثیر قرار گرفته بود گفت:‏ ‏"هه!‏ ناامید<br />

شدی؟ اون هم به خاطر <strong>این</strong> موجود شرم آور؟ اون اآلن باید توی<br />

مؤسسه باشه،‏ همونجایی که <strong>از</strong> چنین هیوالهایی مراقبت میکنن".‏<br />

‏"خیلی خوب،‏ حاال بعداً‏ راجع بهش حرف میزنیم.‏ برو پسر<br />

جون.‏ برو دوشت رو بگیر.‏ ر<strong>است</strong>ی بیوال،‏ ببین میتونی چند تا <strong>از</strong><br />

لباسهای قدیمی من رو هم براش بیاری".‏<br />

بیوال با آخرین نگاه حاکی <strong>از</strong> عدم تأیید،‏ خشمگین اتاق را ترک<br />

کرد.‏

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!