21.12.2015 Views

این اثر ترجمهای است از

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

شکی وجود نداشت چرا که موهای سفید و مفتول مانندش <strong>از</strong> همه<br />

جای سرش مانند یک خارپشت بیرون زده بود.‏ اسکنلون شگفت<br />

زده شده بود.‏ آن موجود خارج <strong>از</strong> پناهگاهشان در آنجا چه می-‏<br />

کرد؟<br />

پسربچهها یک بار دیگر تویینی را گرفتند و آن موجود فراری<br />

یک بار دیگر <strong>از</strong> نظر دور شد.‏ سر و صدای بچهها بلندتر شد و<br />

اسکنلون با دیدن تکه چوب سنگینی که بلند شد و محکم فرود<br />

آمد،‏ شوکه شد.‏ حس عمیق و سرزنش آمیزی <strong>از</strong> <strong>این</strong>که چرا او<br />

بیهوده آنجا ایستاده و آن موجود فلک زده را زیر دست و پای آن<br />

بچههای ولگرد رها کرده به او دست داد،‏ و قبل <strong>از</strong> <strong>این</strong>که متوجه<br />

بشود که به آنها نزدیک شده،‏ مشتهای تهدید آمیزش در هوا به<br />

حرکت در آمدند.‏<br />

او فریاد زد:‏ ‏"وایستین عوضیها!‏ برین گم شین وگرنه..."‏ با<br />

نوک پایش اردنگی محکمی به یکی <strong>از</strong> آن اراذل زد و دو مشت<br />

دیگر هم در هوا حواله کرد.‏<br />

ورود <strong>این</strong> نیروی جدید،‏ اوضاع رو به طرز چشمگیری تغییر<br />

داد.‏ پسرها اگرچه <strong>از</strong> لحاظ تعداد برتری داشتند،‏ اما به طور غریزی<br />

<strong>از</strong> افراد بزرگسال میترسیدند،‏ مخصوصاً‏ بزرگساالنی که مانند

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!