21.12.2015 Views

این اثر ترجمهای است از

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

:-<br />

وایتفیلد با درنده خویی گفت:‏ ‏"پدر و مادرت خبر دارن"؟<br />

‏"اوه من فقط یه عمو دارم.‏ فکر کنم زیاد براش مهم نباشه.‏<br />

اون زیاد سختگیر نیست و همش به ما لبخند میزنه".‏<br />

وایتفیلد با درماندگی کامل به من نگاه کرد و گفت:‏<br />

چیکار کنیم"؟<br />

شانهای باال انداختم و گفتم:‏<br />

نگران <strong>این</strong> موضوع باشه".‏<br />

:-<br />

:-<br />

*<br />

‏"و اون باهاش چیکار میکنه"؟<br />

‏"میبریمش پیش<br />

‏"حاال باید<br />

ناخدا.‏ بذار اون<br />

‏"هر کاری که خودش خو<strong>است</strong> میکنه.‏ <strong>این</strong> که تقصیر ما<br />

نیست.‏ البته واقعاً‏ هیچ کاری نمیشه در <strong>این</strong> باره کرد".‏<br />

هر کداممان یکی <strong>از</strong> ب<strong>از</strong>وهای پسرک را گرفتیم و در حالی که<br />

او را بین خودمان میکشاندیم،‏ <strong>از</strong> آنجا رفتیم.‏<br />

ناخدا<br />

بارتلت ، 1 افسر با کفایتی بود و نمیشد <strong>از</strong> چهرهاش<br />

تشخیص داد که چه حسی دارد.‏<br />

و در آن معدود زمانهایی که<br />

ما<br />

بروز احساساتش را دیده بودیم،‏ بیشتر شبیه آتشفشانهای در حال<br />

1) Bartlett

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!