21.12.2015 Views

این اثر ترجمهای است از

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

سر هم کردن ماشین بسیار بزرگی بودند که به اند<strong>از</strong>ۀ یک کشتی<br />

جنگی غول پیکر بود.‏<br />

او شش قدم به سمت باال رفت و به یک سالح سنگین رسید و<br />

به تفنگدار اشاره کرد که <strong>از</strong> آنجا برود.‏ تفنگدار ابتدا تردید کرد،‏<br />

اما بعد نگاهش به ردای بنفش او افتاد،‏ سالم نظامی داد و با بی میلی<br />

برگشت و <strong>از</strong> پلهها پایین رفت.‏<br />

سانات رو به هماهنگ کنندۀ تفنگها کرد و گفت:‏ ‏"اشکال نداره<br />

با هم کار کنیم؟ سرعت عکسالعمل من مورد امتحان قرار گرفته و<br />

1-A من درجه<br />

:-<br />

گرفتم.‏ کارت ارزش یابیم همراهمه.‏ اگه خو<strong>است</strong>ی<br />

بهت نشون میدم".‏<br />

هماهنگ کننده قرمز شد و با لکنت زبان گفت:‏ ‏"نه قربان!‏<br />

برای من مایه افتخاره که با شما کار کنم".‏<br />

<strong>از</strong> بلندگوها صدای رعدآسایی به گوش رسید:‏ ‏"همه به جای<br />

خود".‏ سکوت عمیقی پدیدار شد و صدای ماشین آالت به صورت<br />

بد شگونی به گوش میرسید.‏<br />

سانات با صدایی آهسته <strong>از</strong> هماهنگ کننده پرسید:‏ ‏"<strong>این</strong> اسلحه<br />

یک چهارم فضای مقابل رو پوشش میده،‏ نه"؟<br />

‏"بله قربان".‏

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!