21.12.2015 Views

این اثر ترجمهای است از

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

SHOW MORE
SHOW LESS

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

:-<br />

:-<br />

:-<br />

وقتی که او دکمهای که دوربینهای کشتی را حرکت میداد،‏<br />

چرخاند،‏ فیلیپ سانات نفسش را در سینه حبس کرده بود.‏ صفحۀ<br />

نمایش که پر <strong>از</strong> ستارگان بود،‏ حرکت کرد و آنها باالخره آن را<br />

دیدند.‏<br />

آن شیء در زیر نور خورشید به اند<strong>از</strong>ه نصف یک توپ فوتبال<br />

نارنجی به نظر میرسید.‏ پتری غرغر کنان گفت:‏ ‏"اگه جلومون رو<br />

بگیرن،‏ کارمون ساختس"!‏<br />

‏"کشتی السینوییه"؟<br />

‏"کشتی؟ اون که کشتی نیست.‏ یه رزمناو پنجاه هزار تنیه.‏<br />

حاال <strong>این</strong>جا چه غلطی میکنه رو نمیدونم.‏ تیمبال گفت گشتیهای<br />

زمینی بد ساخته شدن".‏<br />

سانات با صدای آرامی گفت:‏ ‏"اون <strong>این</strong>طور نیست.‏ میتونیم <strong>از</strong><br />

دستش فرار کنیم"؟<br />

‏"عجب شانس مزخرفی"!‏ بند انگشتان پتری که به دسته<br />

شتاب گیری چنگ زده بود؛ سفید شده بودند.‏ او ادامه داد:‏ ‏"دارن<br />

نزدیک میشن".‏<br />

گویی آن کلمات یک عالمت بودند.‏ صدایی <strong>از</strong> رادیو برخو<strong>است</strong><br />

و زمزمه خشن السینویی <strong>از</strong> آن به گوش رسید و کم کم بلندتر شد

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!