21.12.2015 Views

این اثر ترجمهای است از

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

تا نیمۀ روز،‏ تنها جایی که باقی مانده بود،‏ کاخ نایب السلطنه<br />

بود.‏ آخرین مقاومت آن،‏ مردم را در ساحل نگه داشته بود.‏ دور<br />

کاخ،‏ آتشی رو به خاموشی وجود داشت و زمینهای اطراف آن با<br />

اجساد سیاه شده،‏ پوشیده شده بود.‏ شخص نایب السلطنه <strong>از</strong> اتاق<br />

اصلی مقاومت را فرماندهی میکرد و دست خودش در انتهای<br />

قنداق یک سالح نیمه سنگین قرار داشت.‏<br />

و بعد،‏ زمانی که جمعیت باالخره آرام شدند،‏ تیمبال فرصت را<br />

غنیمت شمرد و رهبری را بدست گرفت.‏ اسلحههای اتمی و اشعۀ<br />

دلتا،‏ <strong>از</strong> میان جمعیت و ساختمانهایی که شب گذشته به تصرف در<br />

آمده بودند،‏ پوزههای مرگبارشان را به سمت قصر نشانه رفتند.‏<br />

اسلحه در برابر اسلحه،‏ اولین نبرد س<strong>از</strong>مان یافته با خشمی<br />

شدید آغ<strong>از</strong> شد.‏ تیمبال در همه جا حاضر بود،‏ فریاد میزد،‏ نبرد را<br />

رهبری میکرد،‏ <strong>از</strong> کنار یک اسلحه به کنار اسلحه دیگری میپرید<br />

و با سالح سنگین خودش مستقیم به سمت کاخ شلیک میکرد.‏<br />

زیر سنگینترین رگبار گلولهها،‏ انسانها یک بار دیگر موفق<br />

شدند و با عقب نشینی مدافعان،‏ در دیوارهای کاخ رخنه کردند.‏<br />

یک پرتابۀ اتمی راهش را <strong>از</strong> میان برج مرکزی گشود و ناگهان<br />

جهنمی <strong>از</strong> آتش به پا گشت.‏

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!