21.12.2015 Views

این اثر ترجمهای است از

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

SHOW MORE
SHOW LESS

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

خون جلوی چشمان نایب السلطنه را گرفته بود.‏ او گفت:‏ ‏"کین<br />

هم علیه م<strong>است</strong>؟ گستاخ بی شعور.‏ بدین همه افرادش رو دستگیر<br />

کنن.‏ اگه اعتراضی کرد،‏ خودش رو هم بگیرین".‏<br />

فرمانده<br />

با صدایی به خشکی فوالد گفت:‏<br />

دالیلی داریم که افراد کین توی بنای یادبود مخفی شدن".‏<br />

‏"واالحضرت.‏ ما<br />

نایب السلطنه که به صورت نیمه ایستاده درآمده بود،‏ <strong>از</strong> روی<br />

دودلی اخمی کرد و دوباره نشست و گفت:‏<br />

به مشکل برمیخوریم".‏<br />

:-<br />

:-<br />

‏"نه لزوماً".‏<br />

‏"بنای یادبود!‏ <strong>این</strong>جوری<br />

‏"یه چیزهایی هست که انسانها تحملش نمیکنن.‏ صدایش <strong>از</strong><br />

روی عدم اطمینان خاموش شد".‏<br />

فرمانده<br />

قاطعانه گفت:‏<br />

دستت بگیری،‏ نمیتونه نیشت بزنه.‏<br />

‏"اگه زنبور رو سفت و محکم توی<br />

میتونیم خیلی سریع اونها رو<br />

<strong>از</strong> تاالر آتش بیرون بکشیم و در یه چشم به هم زدن لوریسم رو<br />

نابود میکنیم.‏ اگه <strong>این</strong>جوری جلوشون عرض اندام کنیم،‏ دیگه<br />

جرأت نمیکنن جلومون بایستن".‏<br />

:-<br />

‏"وگا به دادمون برسه!‏ اگه اشتباه کنی،‏ کلکم کندس!‏ ولی<br />

خوبه.‏ به بنای یادبود حمله کنین".‏

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!