21.12.2015 Views

این اثر ترجمهای است از

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

SHOW MORE
SHOW LESS

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

:-<br />

‏"من میدونم کج<strong>است</strong>.‏ تو چی میگی؟ چند تا لیوان می-‏<br />

خوریم.‏ فقط یه کمی.‏ بهمون روحیه میده".‏<br />

برای لحظهای چشمانش برق زد اما بعد دوباره حس و حالش<br />

را <strong>از</strong> دست داد و گفت:‏ ‏"اگه ناخدا بفهمه چی؟ اون خیلی نسبت به<br />

مقررات سختگیره و توی یه مأموریت مثل <strong>این</strong>،‏ ممکنه برامون به<br />

قیمت تنزل درجه تموم بشه".‏<br />

چشمکی زدم و با لبخند گفتم:‏ ‏"نوشیدنی رو خود ناخدا مخفی<br />

کرده.‏ اون نمیتونه با ما برخورد کنه مگه <strong>این</strong>که قبالً‏ گلوی خودش<br />

رو پاره کنه.‏ سالوس جانم<strong>از</strong> آب کش!‏ اون بهترین ناخدا لعنتیه که<br />

ما تا به حال داشتیم،‏ ولی اونم نوشیدنی زمردی رو دوست داره"!‏<br />

وایتفیلد برای مدتی به شدت به من خیره شد و بعد گفت:‏<br />

‏"بسیار خوب.‏ جاش رو به من نشون بده".‏<br />

ما یواشکی به انبار تجهیزات رفتیم که البته در آنجا کسی نبود.‏<br />

روی<br />

و چارنی 2<br />

ناخدا و <strong>است</strong>یدن در اتاق کنترل بودند؛ براک 1<br />

هم در اتاقشان خرو پف<br />

و تیولی 1<br />

موتورها کار میکردند؛ هاریگن 3<br />

میکردند.‏<br />

1) Brock<br />

2) Charney<br />

3) Harrigan

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!