21.12.2015 Views

این اثر ترجمهای است از

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

*<br />

احتمالش هم خیلی کمه.‏ به عنوان یه نگهبان آتش،‏ <strong>این</strong> وظیفۀ منه<br />

که موضوع رو بررسی کنم".‏<br />

او به سمت دری که در سایه قرار گرفته بود رو کرد که برود<br />

اما پورین با وحشت مچ دست او را گرفت و گفت:‏ ‏"<strong>این</strong> کار رو<br />

نکن فیلیپ.‏ بیا <strong>این</strong> موضوع رو تا طلوع خورشید فراموش کنیم.‏<br />

هرگز نمیشه پیش بینی کرد که چه اتفاقی میفته.‏ حتی بر فرض که<br />

یه السینو وارد بنای یادبود شده باشه،‏ تو چکار میتونی بکنی؟ اگه<br />

تو..."‏<br />

اما سانات دیگر به حرفهای او گوش نمیکرد.‏ دستش را تکانی<br />

داد و <strong>از</strong> چنگ ناامید پورین بیرون کشید و گفت:‏ ‏"تو همینجا بمون.‏<br />

<strong>از</strong> آتش باید محافظت بشه.‏ من زود برمیگردم".‏<br />

او تقریباً‏ تا نیمه راهروی پهن مرمری رفته بود و با احتیاط به<br />

در شیشهای نزدیک میشد که به پلکانی میرسید که پیچ میخورد<br />

و <strong>از</strong> بین تاقچههای خالی روی دیوار به باالی برج میرسید.‏<br />

آخرین نگاهش را به شعلههای آتش و مرد عصبی و وحشت<br />

زدهای که در کنار آن ایستاده بود انداخت و دزدانه و بی سر و صدا<br />

<strong>از</strong> پلهها باال رفت.‏

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!