21.12.2015 Views

این اثر ترجمهای است از

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

SHOW MORE
SHOW LESS

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

در آخر کارل با کمرویی خودش را مجبور کرد که سؤال کند:‏<br />

‏"آنتیل،‏ توی اون تیکه سنگ چی نوشته بود؟ به نظر باید هیجان<br />

انگیز بوده باشه،‏ آخه تو اون رو برداشتی و با خودت آوردی"!‏<br />

آنتیل پاسخی نداد و فقط سرعت را در آن تاریکی فز<strong>این</strong>ده،‏<br />

دوبرابر کرد.‏ کارل متعجب و کمی هم آزرده شد و تا پایان سفر<br />

هیچ کوششی برای ادامه صحبت با آنتیل نکرد.‏<br />

وقتی که آنها به آفرودوپولیس رسیدند،‏ آنتیل سکوتش را<br />

شکست.‏ صورت چروکیدهاش رنجور و نزار بود.‏ او رو به کارل کرد<br />

گویی میخواهد موضوعی ناراحت کننده را توضیح دهد.‏<br />

او گفت:‏ ‏"کارل،‏ ما باهم دوستیم و من میخوام یه نصیحت<br />

دوستانه بهت بکنم.‏ تو باید تا هفته دیگه <strong>این</strong>جا رو ترک کنی و<br />

برگردی به زمین.‏ میدونم که پدرت یکی <strong>از</strong> اعضای عالیرتبه هیئت<br />

رئیسه سیارتونه.‏ خود تو ممکنه که در آیندۀ نزدیک نقش خیلی<br />

مهمی ب<strong>از</strong>ی کنی.‏ <strong>از</strong>ت دوستانه تقاضا میکنم که همه تالشت رو به<br />

کار ببری تا زمین رفتار معتدلتری در برابر زهره پیش بگیره.‏ در<br />

عوض من هم به عنوان عضو یکی <strong>از</strong> اصیل ترین قبایل ساکن زهره،‏<br />

نهایت تالشم رو میکنم تا جلوی خشونت رو بگیرم".‏

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!