21.12.2015 Views

این اثر ترجمهای است از

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

SHOW MORE
SHOW LESS

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

:-<br />

:-<br />

:-<br />

ممکن بود سرنوشت نهایی او به همین بینجامد.‏ به همین دلیل من<br />

شخصاً‏ وارد عمل شدم.‏<br />

بیمارستان تمپل در یکی <strong>از</strong> گوشههای دلگیر و دورافتاده شهر<br />

واقع شده بود.‏ در یک شب تاریک و بدون مهتاب،‏ من بدون هیچ<br />

مشکلی و بدون دیده شدن توانستم وارد بیمارستان شوم.‏ با<br />

سهولتی که خودم هم <strong>از</strong> آن تعجب کردم،‏ <strong>از</strong> پنجره زیرزمین به<br />

داخل خزیدم،‏ یک دستیار خواب آلود را بیهوش کردم و خودم را<br />

به اتاق ‎15‎ای رساندم.‏ لیست بیماران نشان میداد که هارمن در آن<br />

اتاق بستری شده <strong>است</strong>.‏<br />

صدای فریاد غافلگیرانه هارمن که گفت:‏ ‏"کی اونجاس"،‏ برای<br />

من مثل موسیقی بود.‏<br />

‏"هیس!‏ آروم باش.‏ منم،‏ کلیف مککنی".‏<br />

‏"تویی؟ <strong>این</strong>جا چیکار میکنی"؟<br />

‏"اومدم تو رو <strong>از</strong> <strong>این</strong>جا ببرم بیرون.‏ اگه <strong>این</strong> کار رو نکنم،‏<br />

مجبور میشی تا آخر عمرت <strong>این</strong>جا بمونی.‏ زود باش.‏ باید بریم".‏<br />

در حینی که صحبت میکردیم،‏ به او کمک کردم تا به سرعت<br />

لباسهایش را بپوشد و بعد بدون تلف کردن وقت،‏ به داخل راهرو<br />

بیمارستان خزیدیم.‏ ما به سالمت <strong>از</strong> آنجا خارج شدیم و قبل <strong>از</strong> آنکه

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!